امروز با امام: یازدهم دی
ـ نامه تشکر امام خمینی به آقای سید محسن همدانی (1344)
«خدمت ذی شرافت جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام آقای آقا سید محسن همدانی- دامت افاضاته
به عرض میرساند، مرقوم محترم که حاکی از سلامت مزاج شریف و حاوی تفقد از حقیر بود موجب تشکر گردید. سلامت و توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. قبلًا یک نفر از محترمین آن محل مژده تشریف بردن جنابعالی را به آنجا به این جانب داد و اکنون که به وسیله مرقوم شریف مطلع شدم خوشوقت شدم. علاقه این جانب به امثال جنابعالی که همه نحو به تکالیف عمل مینمایید و مورد وثوق این جانب هستید زیاد است. از خداوند تعالی مسألت مینمایم که جنابعالی را موفق فرماید که برای اسلام و مسلمین خدمتگزار مفیدی باشید. امید است ان شاء اللَّه تعالی اهالی محترم از وجود شما استفاده کامل ببرند. هر نحو مقتضی بدانید که از جنابعالی تأیید بشود مانعی ندارد. امید است در این ایام و لیالی متبرکه منظور نظر شریف باشم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج2، ص: 63)
ـ سخنرانی در جمع خانواده شهدا و امدادگران؛ راه رسیدن به پیروزی نهایی (1358)
«ما در یک موقعیتی واقع هستیم که اسلام روبروی کفر ایستاده است و احتیاج به فداکاری دارد، ملت ما بحمد اللَّه مردانه ایستاده و فداکاری میکند. نه مردها، زنها، و نه زنها و مردها، بچهها همه ایستادهاند و اسلام عزیز را میخواهند که به پیش ببرند. امروز روزی است که ما مواجه با...
لکن مهم دو مطلب است: یکی که بسیار مهم است، این است که جوانهای ما در هر رشتهای که هستند و خصوصاً آنهایی که در رشته خدمت به نهضت هستند، چه آنهایی که در کمیتهها هستند و چه آنهایی که پاسدار هستند و چه قوای انتظامیه و همه قشرها، توجه کنند که اسلام است که ما را پیروز کرده. همین فریاد «اللَّه اکبر» و تقاضای شهادت که در همه قشرها پیدا شده است...
شما شاید در طول تاریخ کم پیدا کنید یا پیدا نکنید، یک انقلابی که از متن خود مردم جوشیده باشد و هیچ اتکا به قوه نظامی، به قدرت خارجی نداشته باشد، و هیچ سازوبرگ نظامی هم نداشته باشد، اسلحه نداشته باشد، تعلیمات نظامی در کار نباشد، همین توده مردم، دانشگاهی که شغلش تحصیل بوده، طلبه که شغلش تحصیل بوده، بازاری که شغلش کسب بوده، کشاورز که شغلش معلوم بوده است و آنهایی که در کارخانهها کار میکردند که همه یک شغلهای خاصی داشتند و اصلًا نظامی در کار نبوده... شما اتکا به خود و از باطن خود جمعیت جوشید این نهضت، و اتکا به خدا، این شما را پیش برد. این را باید حفظش کنید.
اگر بخواهید که نهضتتان ان شاء اللَّه به آخر برسد و همه احکام اسلام ان شاء اللَّه پیاده بشود و یک مملکت اسلامی، یک مملکت الهی پیدا بشود، باید این رمزی که شما را به پیروزی رساند حفظش کنید. و این توجه به خدا، و همین ایمانی که شما را پیش برد و بیاعتنایی به آن چیزهایی که خود آدم میخواهد بلااشکال شما توجه به این داشتید...
اگر ما خودمان را پیروز حساب کنیم و برویم دنبال اینکه باید ما حالا که پیروز هستیم برویم ببینیم کی چی دارد، کی چی ندارد، برگردیم به خودمان و به حال خودمان، این پیروزی همین جا توقف میکند. اگر توقف هم بکند خوب است، عقب میرود. آنها توطئه میکنند و با هم مجتمع میشوند. شماها وقتی برگشتید به حال خودتان، با هم متفرق میشوید. آن وقت شما مجتمع بودید و آسیب ناپذیر و آنها نمیتوانستند کاری بکنند. حالا شیاطین با هم اجتماع میکنند و با هم پیوند میکنند. و شما چنانچه از آن حالی که داشتید برگردید به حال خودتان، هر کدامتان آن چیزی را که مربوط به خودتان هست توجه به آن پیدا بکنید، متفرق میشوید و آسیبپذیر، در صورتی که بین راه هستید...
آنهایی که میخواهند این جمهوری به آخر نرسد و ضربه دیدند از جمهوری اسلامی، ضربه دیدند از ملت ایران، و میدانند این ضربه را از اسلام دیدند، آنها قدم به قدم مخالفت با اسلام میکنند، و میخواهند نگذارند. نمیخواهند که جمهوری اسلامی پیدا بشود...
یک قضیه هم که دنبال این مطلب است و آنها باز جدیت در آن دارند این است که با راههای مختلف، گروههای مختلف درست کنند. و این یک گروهی که شما داشتید، همه یک حزب کأنّه بودید همه حزب خدا بودید، آن را میخواهند از دستمان بگیرند. این وحدت را میخواهند از دستمان بگیرند. یک جمعیتی هر چه افرادش زیاد باشد، اگر این جمعیت با هم منسجم نشوند، یک نحو وحدت پیدا نکند، آسیب برمیدارند...
و یکی از مسائل دیگری هم که باز شیاطین دارند دنبال میکنند و ما باید توجه داشته باشیم این است که کارهایی که انجام میگیرد، چه از دولت و چه از ملت، چه از پاسدارها و چه از کمیتهها، چه از دادگاهها و چه از نظامیها، از هر طایفهای که انجام میگیرد، توجه داشته باشند که روی موازین اسلام انجام بگیرد. ما انقلاب که کردیم، انقلاب از تقریباً رژیم طاغوت و کفر به رژیم اسلام و عدل است. نباید به اسم انقلاب، ما کار خلاف انقلابی بکنیم. انقلاب اسلامی است. انقلابات دیگر دنیا اسلامی نبوده. دنبالش هزار جور فسادها بوده است. اما انقلاب ما انقلاب اسلامی است. همه شما به جمهوری اسلامی رأی دادید. یک عده معدودی نه، رأی ندادند. اما ملت رأی داد به جمهوری اسلامی. رأی داد به جمهوری اسلامی. یعنی پذیرفت که نظام، نظام اسلامی باشد. این را ملت ما پذیرفته است، و رأی به آن داده. باید وفادار باشد به این رأی. وفادار باشد به این تعهد. شما با اسلام یک تعهدی الآن کردید. همهمان متعهدیم برای اسلام. اما تازه یک تعهد خاصی با اسلام بستیم و ما بیعت کردیم با اسلام. بیعت ما این است که ما جمهوری اسلامی و نظام اسلامی میخواهیم و رأی به این دادیم و بیعت کردیم با این. اگر بنا باشد که بگوییم که ما بیعت کردیم با اسلام، با جمهوری اسلامی، رأی دادیم به جمهوری اسلامی، لکن به احکام اسلام عمل نمیکنید، این خلاف بیعت است. این خلاف معاهده است. باید همه چیز، همه چیزها اسلامی باشد. اگر مصادره میشود باید روی موازین اسلامی باشد. اگر مال دیگری را، هر چه باشد، مال او باشد و از او به اسم مصادره بگیرند، این خلاف بیعتی است که شما با اسلام کردید. اگر یک دادگاهی مال یک شخصی را که احراز نکرده است که این مال از طریق حرام آمده پیش او، از چپاول آمده پیش او، بخواهد آن را مصادره کند، با آن بیعتی که کرده است که من اسلامی هستم، مخالفت کرده. اگر یک وجب زمین مصادره بشود و از مردم گرفته شده باشد بدون میزانهای شرعی، بر خلاف این معاهدهای است که با اسلام ما کردیم. اگر یک نفر آدم ظلم به او بشود، بر خلاف موازین به او یک تعدی بشود، هر که این کار را بکند، و این معاهدهای که کرده است، مخالفت کرده. ما همه چیزمان باید اسلامی باشد. نباشد آن طوری که اسم اسلام را رویش بگذاریم و در واقع طاغوت باشد. یک وقتی ما توجه به این نکنیم که ما از طاغوت سر درآوردیم با اسم اسلام، خوب، آنها طاغوت بودند و اسم اسلام هم تو کار نبود. ما میگوییم اسلام، لکن یک وقت سر از طاغوت درآوریم. طغیان بکنیم به مردم.
پاسدار مردم را اذیت کند. پاسبان مردم را اذیت کند. دادگاهها بر خلاف حکم بکنند. باید همه چیز اسلامی بشود...
در اسلام یک چیز حکم میکند و آن قانون است. زمان پیغمبر هم قانون حکم میکرد. پیغمبر مجری بود. زمان امیر المؤمنین هم قانون حکم میکرد. امیر المؤمنین مجری بود. همه جا باید این طور باشد که قانون حکم کند. یعنی خدا حکم بکند. حکم خدا. حاکم یکی است: خدا. قانون، قانون الهی. دیگران هم مجری...» (صحیفه امام، ج11، ص: 514 ـ 523)
ـ سخنرانی در جمع بانوان آذربایجان؛ گروهکهای ضد انقلاب در تبریز (1358)
«اشکال این است که آنهایی که آشنا نیستند به وضع آذربایجان و به حالات مردم غیور تبریز، آنهایی که نمیدانند که اهالی تبریز و آذربایجان همیشه طرفدار اسلام و کشور بودند...
آذربایجانی همیشه طرفدار اسلام بوده، و در هر قضیهای که پیش آمده پیشقدم بوده است. برای رفع ظلم پیشقدم بوده است. آذربایجانی که در صدر مشروطیت «ستارخان و باقر خان[1] اش» آن زحمات را کشید. بعد خیابانی[2] آن کارها را کرد. در زمان ما از آذربایجان قیام شد بر ضد رضا خان. مرحوم آمیرزا صادق آقا[3]، مرحوم انگجی[4] و بعضی دیگر از علمای آذربایجان قیام کردند. تبعید شدند. مدتها تبعید بودند در خارج...
یک جمعیتی که محل نماز جمعه را آتش میزنند. و یک وقت مخالفت یک دسته با دسته دیگر است، از آثار هر کاری معلوم است که چکارهاند اینها. آن که محل خطبه امام جمعه را، محل عبادت مسلمین را آتش میزند، نمازگزارها را حمله میکند و زخمی میکند و چه میکند، خوب، اینها معلوم است که وضع روحیشان چیست. کارهای آدم انعکاس روحش است، از کار آدم معلوم میشود که روح آدم چه است، از این طور کارها، این طور شرارت که به عبادتگاه خدا حمله بکنند، آتش بزنند محلی را که نماز خدا در آنجا انجام میگیرد. حمله کنند به عبادتگاه مردم. به جایی که مردم نماز میخواهند بخوانند. خوب، از اینها معلوم میشود که اینها سنخ روحشان چه است و عقایدشان چه است. باید آذربایجان خودش را از این لکهای که میخواهند به او بچسبانند مبرا کند. تبرئه کند خودش را از این مردمی که با این اسمها؛ اسمهایی که اصلًا مربوط به انسانیت و اسلام نیست. دارند یک همچو کاری میکنند که خلق آذربایجان را آلوده کنند. این یک مسئله مهمی است برای آذربایجان...» (صحیفه امام، ج11، ص: 524 ـ 527)
ـ سخنرانی در جمع نمایندگان مردم آذربایجان شرقی؛ ایستادگی و مقاومت (1358)
«آذربایجان طرفدار اسلام و پشتیبان اسلام است. آذربایجان با ملت ایران یکی است و ملت آذربایجان و ملت ایران، دو تا نیست، همه یک هستند. اسلام به همه ما حق دارد. ما باید حق اسلام را ادا کنیم. ادا کردن حق اسلام به این است که تفرقه در بین خودمان نباشد. آنهایی که میخواهند ایجاد تفرقه کنند، از خود برانید. توطئههایی که از شرق و غرب در ایران دارد نُضْج[5] میگیرد، نگذارید که نضج بگیرد...
عزیزان آذربایجانی! شما همیشه طرفدار اسلام و همیشه سد بزرگ بودید و این سد بزرگ را حفظ کنید. ما مدیون اسلام هستیم. امروز اسلام در موضع حساسی واقع است و کشور شما در موضع حساسی واقع است؛ در مقابل قدرتهای بزرگ و توطئههای داخلی و خارجی. اینها که موجب تفرقه میشوند آلت دست خارج هستند. آنها که در بین اقشار مختلفه ملت ما ایجاد نفاق میکنند، الهام از خارج میگیرند. ملت ما هوشیار باشد و بیدار...» (صحیفه امام، ج11، ص: 528 ـ 530)
ـ سخنرانی در جمع دانشجویان تبریز، بسیج مشهد و تنکابن؛ دعوت به حق و صبر (1359)
«امروز ما هم محتاجیم به اینکه هر کدام، دوستان خودمان را دعوت به حق بکنیم. دعوت به اسلام که در رأس حقوق است و حق مطلق است بکنیم. و دعوت به آرامش در یک همچو موقعی که گرفتاری هست بکنیم. و دعوت به جمهوری اسلامی بکنیم. و دعوت به صبر. اگر انسان بخواهد حق را به دست بیاورد، اگر انسان بخواهد یک حکومت حقی در کشورش باشد، و اگر بخواهد اسلام- که حقِّ مطلق است- در کشور پیاده بشود باید صبر کند. آن طوری که اولیای خدا- سلام اللَّه علیهم- در همه مراحل، در همه مصیبتها، در همه مشکلات صبر میکردند...
باید صبر کرد، سفارش به صبر کرد، برای احقاق حق، صبر لازم است. اگر ما اسلام را میخواهیم و اگر قرآن کریم را میخواهیم که در این مملکت و ان شاء اللَّه در ممالک دیگر پیاده بشود و میخواهیم که یک حکومت اسلامی داشته باشیم، باید همه توصیه به حق بکنیم و سفارش به حق بکنیم...
نگذارند که بعض افراد در هر ارگانی که هستند، در هر جایی که هستند، خود ملت نگذارند که بعض افرادی که نفوذ کرده است در همه ارگانها، اینها خلافی بکنند، خلاف شرعی بکنند، خلاف عرفی بکنند، و آنها را امر به معروف کنند و از منکرات نهی کنند تا به سفارش حق تعالی که فرموده است که همه مردم در خسراناند مگر مؤمنین که عمل صالح میکنند، و سفارش به حق میکنند و سفارش به صبر [عمل شود].
ما همه امروز وظیفه داریم. امر به معروف و نهی منکر بر همه مسلمین واجب است.
جلوگیری از منکرات بر همه مسلمین واجب است. سفارش به حق که امر به معروف است و نهی از منکر است بر همه مسلمین واجب است...» (صحیفه امام، ج13، ص: 467 ـ 468)
ـ بیانات خطاب به رئیس دادگاه انتظامی قضات؛ جدیت در اجرای احکام الهی (1361)
«اگر شخصی را که میخواهید محاکمه کنید، از نزدیکترین افراد و دوستان شما باشند، با آنها برخوردی جدی نمایید و حکم خدا را جاری کنید و گوش به حرف کسی ندهید. و اگر کسی از دورترین افراد و یا حتی دشمن شما بود و گناهی نداشت، بلا فاصله او را آزاد نمایید. البته ما هم شما را این گونه میشناسیم.» (صحیفه امام، ج17، ص: 201)
ـ حکم عفو جمعی از زندانیان به رئیس دیوان عالی کشور (1363)
[بسمه تعالی. محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی- رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران
احتراماً، به پیوست آمار نهصد نفر از محکومین دادگاههای انقلاب اسلامی دَه شهر در اجرای بخشنامه 15595/ 1- 29/ 3/ 62 شورای عالی قضایی و 81 نفر از محکومین دادگاههای عمومی و انقلاب که از طریق اداره عفو و بخشودگی و سجل کیفری واصل و استحقاق عفو و تخفیف مجازات دارند تقدیم میگردد.
عبد الکریم موسوی اردبیلی- رئیس دیوان عالی کشور].
بسمه تعالی
موافقت میشود.[6]- 11/ 10/ 63
روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج19، ص: 125)
ـ پیام به آقای میخائیل گورباچف (صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر شوروی)؛ دعوت به اسلام و پیشبینی شکست کمونیسم (1367)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب آقای گورباچف، صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی
با امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی، از آنجا که پس از روی کار آمدن شما چنین احساس میشود که جنابعالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان، خصوصاً در رابطه با مسائل شوروی، در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفتهاید، و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم. هر چند ممکن است حیطه تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن حل پارهای از مشکلات مردمتان باشد، ولی به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود قابل ستایش است. و اگر به فراتر از این مقدار فکر میکنید، اولین مسئلهای که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدازدایی» و «دینزدایی» از جامعه، که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدید نظر نمایید؛ و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست. البته ممکن است از شیوههای ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گرههای کور اقتصادی سوسیالسیم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکردهاید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بن بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر، و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.
جناب آقای گورباچف، باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.
جناب آقای گورباچف، برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی، و با مادیت نمیتوان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسیترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد.
حضرت آقای گورباچف، ممکن است شما اثباتاً در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبهها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید؛ ولی خود میدانید که ثبوتاً این گونه نیست. رهبر چین[7] اولین ضربه را به کمونیسم زد؛ و شما دومین و علی الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزی به نام کمونیسم در جهان نداریم. ولی از شما جداً میخواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ[8] نشوید. امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایههای پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگر دولتهای همسو با شما که دلشان برای وطن و مردمشان میتپد هر گز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمینی و رو زمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم، که صدای شکستن استخوانهایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است، مصرف کنند.
آقای گورباچف وقتی از گلدستههای مساجد بعضی از جمهوریهای شما پس از هفتاد سال بانگ «اللَّه اکبر» و شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- به گوش رسید، تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی (ص) را از شوق به گریه انداخت. لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهانبینی مادی و الهی بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهانبینی خویش را «حس» دانسته و چیزی را که محسوس نباشد از قلمرو علم بیرون میدانند؛ و هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد موجود نمیدانند. قهراً جهان غیب، مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت، را یکسره افسانه میدانند. در حالی که معیار شناخت در جهانبینی الهی اعم از «حس و عقل» میباشد، و چیزی که معقول باشد داخل در قلمرو علم میباشد گر چه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است، و چیزی که ماده ندارد، میتواند موجود باشد. و همان طور که موجود مادی به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است.
قرآن مجید اساس تفکر مادی را نقد میکند، و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست و گرنه دیده میشد. لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً[9] میفرماید: لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ[10].
از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم، که از نظر شما اول بحث است، اصولًا میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه، بخصوص فلاسفه اسلامی، بیندازم. فقط به یکی- دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم میتوانند از آن بهرهای ببرند بسنده میکنم. این از بدیهیات است که ماده و جسم هر چه باشد از خود بیخبر است. یک مجسمه سنگی یا مجسمه مادی انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است. در صورتی که به عیان میبینیم که انسان و حیوان از همه اطراف خود آگاه است. میداند کجاست؛ در محیطش چه میگذرد؛ در جهان چه غوغایی است. پس، در حیوان و انسان چیز دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمیمیرد و باقی است. انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق میخواهد. و شما خوب میدانید که انسان میخواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم، گرچه خود ندانیم. انسان میخواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولًا اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینهها تحقیق کنید، میتوانید دستور دهید که صاحبان این گونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب در این زمینه، به نوشتههای فارابی[11] و بو علی سینا[12]- رحمة اللَّه علیهما- در حکمت مشاء مراجعه کنند، تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هر گونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هر گونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس، و نیز به کتابهای سهروردی[13]- رحمة اللَّه علیه- در حکمت اشراق مراجعه نموده، و برای جنابعالی شرح کنند که جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صِرف که منزه از حس میباشد نیازمند است؛ و ادراک شهودیِ ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسی است. و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدر المتألّهین[14]- رضوان اللَّه تعالی علیه و حشره اللَّه مع النبیین و الصالحین- مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که: حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده، و هر گونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.
دیگر شما را خسته نمیکنم و از کتب عرفا و بخصوص محیی الدین ابن عربی[15] نام نمیبرم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این گونه مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موی منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.
جناب آقای گورباچف، اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات، از شما میخواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید. و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزشهای والا و جهان شمول اسلام است که میتواند وسیله راحتی و نجات همه ملتها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید. نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مسأله افغانستان و مسائلی از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک میدانیم. با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوریهای شوروی، نشان دادید که دیگر این گونه فکر نمیکنید که مذهب مخدر جامعه است.[16] راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرتها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟ آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟ آری، مذهبی که وسیله شود تا سرمایههای مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیر اسلامی، در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست؛ بلکه مذهبی است که مردم ما آن را «مذهب امریکایی» مینامند.
در خاتمه صریحاً اعلام میکنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی میتواند خلأ اعتقادی نظام شما را پر نماید. و در هر صورت، کشور ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم میشمارد. و السلام علی من اتبع الهدی.[17]» (صحیفه امام، ج21، ص: 220 ـ 226)
ـ حکم به آقایان نیّری و رئیسی؛ رسیدگی به وضعیت قضایی شهرهای سمنان و... (1367)
«جناب حجت الاسلام آقای نیّری- دامت افاضاته
از آنجا که گزارشات متعددی در مورد ضعف دستگاه قضایی به این جانب رسیده است، و مردم شریف و متعهد ایران انتظار برخورد جدیتری با مسائل مختلف را دارند، به جنابعالی و حجت الاسلام آقای رئیسی مأموریت قضایی داده میشود تا نسبت به گزارشات شهرهای سمنان، سیرجان، اسلامآباد و دورود رسیدگی نموده، و فارغ از پیچ و خمهای اداری با دقت و سرعت آنچه حکم خداست در موارد مذکور اجرا نمایید. باید سعی کنید خدای ناکرده حقی از کسی ضایع نگردد. و السلام.» (صحیفه امام، ج21، ص: 227)
[1] - ستارخان( سردار ملی) و باقر خان( سالار ملی) دو تن از مبارزان مشهور در عهد مشروطیت
[2] - شیخ محمد خیابانی از روحانیون مبارز در عهد مشروطیت. او سرانجام همراه عده دیگری از روحانیون مبارز توسط مستبدین به شهادت رسید
[3] - آمیرزا صادق آقا، فقیه بزرگ و مرجع تقلید مردم آذربایجان در تبریز سکونت داشت. او به دستور رضا خان به قم تبعید شد و تا پایان عمر در این شهر به سر برد وی به اتفاق عده دیگری از روحانیون تبریز علیه خودکامگیهای رضا خان به مبارزه برخاست
[4] - میرزا ابو الحسن انگجی( 1282- 1357 ق) از فقها و مراجع تقلید تبریز. وی نیز به خاطر مخالفت با برنامههای استبدادی رضا خان در سال 1353 ه. ق. توقیف و به سنندج و سپس به قم تبعید شد. وی در تبریز درگذشت.
[6] - به استناد وظایف و اختیارات رهبری، مندرج در اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
[9] - بخشی از آیه 55 سوره بقره: قوم حضرت موسی به ایشان گفت:« ما به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه خدا را آشکارا ببینیم»
[10] - سوره انعام آیه 103:« او[ خدا] را هیچ چشمی درک نمیکند و او بینندگان را درک میکند، و او نامرئی و آگاه است».
[11] - ابو نصر محمد بن محمد الفارابی( فوت 339 ه. ق.) از بزرگترین فیلسوفان ایرانی وی در شهر فاراب ما وراء النهر متولد شده است. بعضی نژاد او را از ترکان و بیشتر از ایران میدانند. فارابی از ما وراء النهر به بغداد رفت و در آنجا به تحصیل زبان عربی پرداخت و علوم فلسفی را نیز همان جا فرا گرفت و کتابهای ارسطو را مطالعه کرد. پس از آن به حلب و دمشق رفت و به خدمت سیف الدوله ابو الحسن علی بن عبد اللَّه بن حمدان رسید و همچنان در دمشق ماند و به تألیف پرداخت. فارابی به سبب شرحهایی که بر آثار ارسطو نوشته است به« المعلم الثانی» مشهور شده است و مقام او را بعد از ارسطو قرار دادهاند. فارابی در همه علوم عهد خود استاد و صاحب تألیف است. در ریاضیات و موسیقی و طب اطلاعات بسیار داشته است و از آثار او شرحهایی است که بر« انالوطیقا» ی اول و ثانی و« سوفسطیقا» و« بوطیقا» ی ارسطو نوشته است. در علم النفس، کتاب النفس اسکندر الامرودیسی و در علوم، السماع الطبیعی و الاثار العلویة و السماء و العالم و کتاب الحروف ارسطو و المجسطی بطلمیوس را تفسیر کرده است. از کتابهای دیگر او: رسالة فی مبادی آراء- اهل المدینة الفاضلة، فصوص الحکم، الجمع بین رأی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطوطالیس. فارابی کوشیده است که در این کتاب، بین عقاید افلاطون و ارسطو التیام دهد. عقاید فارابی در فیلسوفان بعد از او اثر فراوان داشته است
[12] - شیخ الرئیس ابو علی حسین بن عبد اللَّه سینا( فوت 428 ه. ق.) پزشک و فیلسوف و نویسنده ایرانی که مقام وزارت داشت و از بزرگترین حکیمان و عالمان جهان به شمار میآید. سینا آثار متعددی دارد و در حدود 240 کتاب و رساله از او نام میبرند که بسیاری از آنها به زبانهای مختلف ترجمه شده است. از معروفترین آثار او، کتاب شفا، قانون، اشارات، نجات و دانشنامه علایی است. ابو علی در علوم حکمت و فلسفه و طب و ریاضی استادی داشت.
[13] - شیخ شهاب الدین ابو الفتوح یحیی بن حبش بن امیرک السهروردی( مقتول به سال 587 ه. ق.) معروف به شیخ اشراق از بزرگترین فیلسوفان ایران است. در شهر« سهرورد» متولد شد و نزد شیخ مجد الدین الجبلی استاد فخر رازی حکمت و فقه آموخت و در فنون فلسفه استاد گشت. چون در بعضی موارد نظر سهروردی با عقاید قدما اختلاف داشت و اصطلاحات دین زرتشت را به کار میبرد، او را به الحاد متهم کردند و همین امر باعث شد که علمای حلب، صلاح الدین ایوبی، فرمانروای مصر و شام را به قتل او وادار سازند. شهاب الدین سهروردی فیلسوفی عارف است که حکمت اشراق در آثارش به کمال رسیده است. مجموع 49 کتاب و رساله به شیخ اشراق نسبت میدهند که معروفتر از همه کتاب حکمة الاشراق و رسالة فی اعتقاد الحکما و قصة الغربة الغربیة است( این سه کتاب به همت هانری کوربن، مستشرق فرانسوی با مقدمهای به زبان فرانسه در سال 1331 چاپ شده است). دیگر کتاب تلویحات، کتاب المشارع و المطاوحات، رسالة عقل سرخ( چاپ انجمن دوستداران کتاب) رسالة العشق به نام مونس العشاق با شرح فارسی و همچنین لغت موران، صفیر سیمرغ، ترجمه رسالة الطیر ابن سینا، رسالة فی حالة الطفولیة و رساله آواز پر جبرئیل است
[14] - صدر الدین محمد بن ابراهیم شیرازی معروف به ملا صدرا( فوت 1050 ه. ق.) از فیلسوفان و حکیمان عالیمقام در قرن یازدهم. وی در شیراز متولد شد و پس از مرگ پدر به اصفهان سفر کرد و نزد میرداماد و شیخ بهایی به تحصیل پرداخت پس از آن چند بار به زیارت مکه رفت. ملا صدرا افکار فلسفی دقیق داشت و تألیفاتش در حکمت، مرجع و مأخذ اهل علم بوده است. مهمترین آثار او به زبان عربی است. از آثار ملا صدرا به زبان عربی: اسفار اربعه و شواهد الربوبیه، شرح اصول کافی، حاشیه بر الهیات شفای ابو علی سینا، شرحی بر کلمة الاشراق( سهروردی) کتاب واردات القلبیه و چند تفسیر درباره بعضی سورههای قرآن است. ملا صدرا را میتوان از افتخارهای عصر صفویه به شمار آورد.
[15] - محیی الدین بن عربی یکی از بزرگترین حکما و فلاسفه اسلامی که آثار او به عنوان مأخذ و منبع، مورد استفاده فلاسفه و حکمای بعد از او قرار گرفته است
[16] - لنین، پایه گذار کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی، دین را افیون جامعه میدانست که بعداً این نظریه حتی از سوی خود کمونیستها نیز باطل اعلام گردید.
[17] - هیأت نمایندگی امام خمینی در تاریخ 13/ 10/ 67 به سرپرستی آقای عبد اللَّه جوادی آملی متشکل از آقای محمد جواد اردشیر لاریجانی و خانم مرضیه حدیده چی( دباغ) وارد مسکو شد. این هیأت از سوی منتاشیویلی( دبیر هیأت رئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی)، معاون وزیر امور خارجه این کشور، امام جمعه مسکو و سفیر جمهوری اسلامی ایران مورد استقبال قرار گرفت. آقای جوادی آملی پس از بازگشت از این سفر شرح مبسوطی بر پیام امام خمینی به گورباچف نوشتند که با عنوان« آوای توحید» از سوی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی به چاپ رسید