ـ نامه امام خمینی به فرزندش سید احمد؛ خانوادگی (1350)
«احمد عزیزم
ان شاء اللَّه تعالی با سلامت و سعادت قرین باشید. ماها بحمد اللَّه تعالی سلامت هستیم مزاجاً. امید است خداوند تعالی شماها را برای ما حفظ کند و با خوشی و خرمی قرین باشید. حضور حضرت آقا[1] سلام برسانید. ما عجالتاً از عاقبت امر بیاطلاع هستیم؛ امید است به خیر باشد. و السلام علیک. پدرت» (صحیفه امام، ج2، ص: 409)
ـ نامه به برادر درباره اعلام وصول وجوه شرعی (1354)
مخاطب: احتمالًا پسندیده، سید مرتضی
«به عرض عالی میرساند، مرقوم محترم مورخ 21 ذی القعدة در تاریخ 23 ذی الحجه واصل گردید. این جانب خیال داشتم از حالات جنابعالی استفسار کنم ولی هجوم گرفتاریهای حوزه علمیه و ناگواریها مهلت نداد. اینک که مرقوم شریف واصل شد لازم شد عرض اخلاص کنم. از کسالت جنابعالی متأثرم و در مواقع عدیده دعا میکنم و کردهام. امید است خداوند تعالی سلامت و عافیت کامل عطا فرماید. راجع به دو فقره وجه که مرقوم شده است یکی 12710 و دیگری 13967، در هر دو، اشتباهی واقع شده بود که چندی پیش جبران شد و در حساب این جانب ثبت شد و به عبارت دیگر به آقای خلخالی[2] پرداخته شد. مقتضی است هر چند هفته- و لو به مختصری- از حال خودتان مطلعم فرمایید. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج3، ص: 124)
ـ پیام به ملت مسلمان ایران؛ شش توصیه عمومی (1357)
«پیروزی در متن فداکاری و خون به دست آمده است... نهضت ملت بزرگ ایران، که در دوازدهم محرّم، 15 خرداد به شکوفایی گرایید، پردههای تزویر و عوامفریبی شاه را پاره کرد؛ و قتل عام شاهانه و فداکاری ملت، مبدأ عظیمی در تاریخ ایران گردید؛ و مفتاح نجات اسلام و عدالت به دست آمد، و نطفه مقاومت ملی منعقد و با تربیت و روشنگری روشنگران، رو به رشد و تکامل نهاد؛ و در این بین فداکاریها در مقابل جنایات و قتل و غارت و حبس و تبعیدها در جریان بود. و...
اکنون لازم است تذکراتی بدهم:
1- این جانب... و اعمال وحشیانه دولت نظامی غیر قانونی و حکومت نظامی غاصب را محکوم مینمایم؛ و از ادامه دیکتاتوری و غصب مقامْ آنان را تحذیر میکنم.
2- این جانب از جمیع اعتصاب کنندگان در سرتاسر کشور تشکر میکنم و...
3- ... و باید نگذارند برادران خود که در راه خدمت به اسلام و کشور بپاخاستهاند رنج ببینند.
4- ملت شریف ایران موظفند از سربازانی که از سربازخانهها بیرون آمدهاند و خدمت به دولت غاصب را روا نداشتهاند، کمک کنند از جهت منزل و سایر مئونهها؛ و نگذارند به برادران خود که برای اسلام ترک اعانت ظالم را نمودهاند بد بگذرد.
5- باید ملت ایران بداند که نفت و گاز به مقدار مصرف داخل در ...
6- لازم است ملت شریف به نهضت اسلامی خود تا وصول به نتیجه ادامه دهند، و...» (صحیفه امام، ج5، ص: 283 ـ 286)
ـ حکم اعزام آقای حسین نوری همدانی به کشورهای هند، پاکستان، بنگلادش و فیلیپین (1358)
«جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج میرزا حسین نوری- دامت افاضاته
پیرو درخواستهای مکرری که از کشورهای هندوستان و پاکستان و بنگلادش در مورد اعزام یکی از آقایان علمای اعلام- دامت برکاتهم- واصل گردیده، مقتضی است جنابعالی مسافرتی به کشورهای مزبور نموده و از نزدیک اوضاع مسلمانان و مدارس علمیه و کمبودهای آنان را بررسی نموده و در رفع نیازمندیها در حدود امکان اقدام نمایید، و از تبادل نظر و مشورت با آقایان علمای اعلامِ محل، دریغ نورزید. ضمناً چنانچه مصلحت دیدید سفری هم به کشور فیلیپین بروید و در رفع نابسامانیهایی که احیاناً شنیده میشود در آنجا وجود دارد، به هر نحو مقدور بود اقدام کنید. از خدای تعالی توفیق همگان را در انجام وظایف الهی مسألت دارم.» (صحیفه امام، ج11، ص: 432)
ـ سخنرانی در جمع کارکنان شرکت نفت؛ مسائل انقلاب، نقشه دشمنان و ایجاد اختلاف (1358)
«مسائل بعد از انقلابها دو قسم هست: یک مسائلی است که مربوط به ادامه انقلاب است- انقلاب مثل یک طفلی میماند که باید تربیتش کرد و بزرگش کرد، پرستاری میخواهد- یک مسائلی هم هست که مسائل فرعی است که انقلاب وقتی که تحقق پیدا کرد باید آنها دنبالش رفت. بعد از هر انقلابی یک آشفتگیهایی هست و هیچ انقلابی نمیتواند نداشته باشد. انقلابهای بزرگی که در عالم پیدا شده است مثل انقلاب فرانسه، مثل انقلاب اکتبر [شوروی]، اینها بعد از انقلاب بسیار گرفتاریها داشتند. بعضی از انقلابها، کشتاری که بعد از انقلاب واقع شده است بیشتر از یک میلیون، گاهی به دو میلیون رسیده است. برای اینکه انقلاب در آنجاها یک انقلاب اخلاقی نبوده است، یک انقلاب اسلامی نبوده است، و علاوه بر این به این طوری که از قشر ملت و از متن جامعه ما انقلاب برخاسته در جاهای دیگر این طورها نبوده است، گاهی بوده اما نه به این طور، از این جهت انقلاب ما سالمترین انقلابی است که واقع شده است. بعد از انقلاب فقط آن اشخاصی که در رژیم سابق جنایتکار بودند، آنها هم بعد از اینکه محاکمه شدند و معلوم شده است که وضع جنایتشان تا چه حدود بوده است، آنها تأدیب شدند یا اعدام شدند. و اما آزادی مطلق بعد از آن اختناق مطلق در ایران بعد از انقلاب بلافاصله بود. همه قلمها و همه زبانها باز بود. و قلمها مینوشت. همه احزاب آزاد بودند و همهشان هم اظهار وجود کردند، و کسی مزاحمشان نبود.
تا پنج ماه تقریباً این طور بود که ابداً هیچ خلاف آزادی نشد. بعد از پنج ماه دریافتیم، دریافتند به اینکه بعضی از این روزنامهها، بعضی از این مجلات وابستگی به اسرائیل، وابستگی به امریکا دارند و مشغول یک توطئههایی هستند. بر خلاف مسیر ملت توطئه میکنند. اینها را دادگاه [حکم] کرد که باید رسیدگی بشود. و همچو نیست که در جایی از عالم وقتی انقلاب واقع شده است، این طور رفتار کرده باشند....
ایران، منافع نفت داشته است در ایران و منافع سوق الجیشی داشته در ایران [در کمین نشسته است]. ایران یک مرکزی است که حساس است برای ابرقدرتها. یک همچو کشوری که ملت، زن و مردش، بچه و بزرگش قیام کردند و با خواست خدا و وحدت کلمه پیش بردند، اینها حالا برای ضربهای که خوردند، منافع از دستشان رفته است، نمیتوانند در این محل دیگر آن طور توطئههایی که پیشتر میکردند، در زمان رژیم سابق که اینجا را محل از برای آن چیزهایی که میخواستند خودشان، پایگاههایی که میخواستند خودشان قرار بدهند حالا دیگر برایشان نمیشود. اینها درصدد برآمدند که از باطن خود این نهضت، و انقلاب یک پوسیدگی ایجاد کنند...
نمیگذارند آرام بشود تا اینکه صنعت نفت آن طوری که باید اداره بشود و همین طور همه جا. و این دلیل بر این است که جوانهای ما غافلند از این توطئه بزرگی که برای ما دارد درست میشود و در دست درست کردن است. و آن توطئه اینکه همان نقطهای که به آن نقطه اینها شکست خوردند همان نقطه را دست بگذارند رویش، دست میگذارند رویش، آن را میخواهند به هم بزنند. آن موضع قدرت شما را متزلزل دارند میکنند...
پس دو جهت در این پیروزی بود: یکی اینکه برای خدا [بود] فریاد به اینکه «اللَّه اکبر» و ما برای خدا میخواهیم این کار را بکنیم، جمهوری اسلامی میخواهیم. یکی هم اینکه با هم مجتمع بودند. یکصدا بودند. بچه کوچولو و پیرمرد هشتاد ساله، یکجور حرف میزدند، و دشمنهای ما این دو تا سنگر را هدف کردند. از اوّلی که این سد رژیم سابق شکست، دشمنها سر درآوردند و یک دستهشان راجع به جهت اسلامی شروع کردند کارشکنی. درست توجه کنید که این دو تا مطلب هر دویش مشهود ماست که مورد حمله واقع شده. جهت اسلامیتش مورد حمله واقع شد. گفتند، اسلامی نمیخواهیم، همان جمهوری! این حمله به جهت اسلامیتش بود که زیر بار اسلامش میخواستند نروند. برای اینکه آن کارشناسها فهمیده بودند که این پیروزی از اسلام است...
از اوّلی که شما این سد را شکستید و برگشتید که جمهوری اسلامی را درستش بکنید، این دسته از مردمی که دنبال این بودند که شما آن رمزی که به او پیروز شدید، چی بود؟
اسلام را فهمیدند که رمز اسلام بوده است، حمله کردند...
جهت دوم این قضیه، اتحاد مردم که همه با هم بودند- یک- کأنه یک نفس بود، یک صدا بود...
امروز ما گرفتار این مرحله هستیم...
هر جا بتوانند با ارعاب، با تطمیع، با خرج کردن. پول در دستشان است. فراوان است.
از غرب و شرق میآید برایشان. همه هم نقشه همین است که این دو حیثیتی که با آن دو حیثیت پیش برده است این نهضت، این را از دستش بگیرند. وحدت کلمه را از دستش بگیرند. اسلام هم از دستش بگیرند. خلع سلاحش کنند. سلاح ملت ما اسلام بود و وحدت کلمه، و الّا شما سلاحی نداشتید. همه سلاحها پیش دشمن شما بود. پیش شما چیزی نبود. سلاح شما ایمان بود به خدا. اسلام بود و وحدت کلمه. شما را میخواهند خلع سلاح کنند. اسلام را از دستتان بگیرند. وحدت کلمه را هم از دستتان بگیرند...
تکلیف ما در امروز چیست؟ تکلیف ما این است که این رمز را محکم نگه داریم...
امروز روز این است که همه با هم، با هم بدون اینکه فرصت از دست بدهیم کوشش کنیم، این اختلافات را از بین برداریم...» (صحیفه امام، ج11، ص: 433 ـ 445)
ـ سخنرانی در جمع اعضای سمینار نهضت سوادآموزی؛ همراهی آموزش با تربیت (1359)
«در این تابلویی که آقایان آوردند نوشتهاند که اگر چه بشود قلمهایمان را به مسلسل تبدیل میکنیم. ما امیدواریم که بشر به رشدی برسد که مسلسلها را به قلم تبدیل کند. آن قدری که قلم و بیان به خدمت بشر بوده است مسلسلها نبودهاند. مسلسلها غالباً در خدمت ابرقدرتها بودهاند و برای تباهی بشر بودهاند. و اسلام هم که امر فرموده است به اینکه جهاد بکنند و دفاع بکنند و البته محتاج به همه ابزار جنگی است.[3] اساس بر این است که دفاع از حق بکنند و حق را و علم را تهدید و تخویف دشمنان خدا و دشمنان خودتان کاملًا فراهم سازید و بر قوم دیگری که شما بر دشمنی آنان مطلع نیستید و خدا به مکر و دشمنی آنان آگاه است نیز مهیّا باشید.
جانشین مسلسل بکنند. قلم و علم و بیان است که میتواند بشر را بسازد، نه مسلسل و نه سایر قوای تخریبکننده. مسلسلها هم و همه آلات حربی هم در سایه علم تحقق پیدا کردند. منتها گاهی مسلسلها و سایر ابزار باصطلاح تمدن را اشخاصی ایجاد کردهاند که موجب تخریب بلاد و عباد شده است. و گاهی اشخاصی ایجاد کردهاند که موجب تأیید انسان و ساختن انسان و آرامش در بین انسانها بوده است و در این خدمت بوده است.
شما کوشش کنید که با بیان و قلم مسلسلها را کنار بگذارید و میدان را به قلمها و به علمها و به دانشها واگذار کنید.
بشر تا در سایه مسلسل و توپ و تانک میخواهد ادامه حیات بدهد، نمیتواند انسان باشد، نمیتواند به مقاصد انسانی برسد. آن وقتی مردم به مقاصد اسلامی و انسانی میرسند و به کمال دانش و علم میرسند که قلمها بر مسلسلها غلبه کند، و دانشها در بین بشر به آنجا برسد که مسلسلها را کنار بگذارد، و میدان، میدان قلم باشد، میدان علم باشد.
در قرآن کریم وقتی که ظاهراً اوّل آیهای که بر پیغمبر اکرم وارد شده است، هم قرائت را توصیه کرده است، هم آن جهتی را که باید قرائت در خدمت او باشد و علم در خدمت او باشد بیان فرموده است؛ فرموده است: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ[4] قرائت مطلقاً، علم مطلقاً، دانش مطلقاً مطلوب نیست. چه بسا دانشی که بر ضد انسانیت انسان و بر ضد کرامت انسان است، لکن دانشی که جهت داشته باشد، برای خدمت بشر باشد، به اسم ربّ باشد، توجه به ربوبیّت الهی داشته باشد، توجه به اسم خدا داشته باشد، آن قرائت و آن علم و آن مسلسل همهشان در خدمت انساناند. عمده آن جهت و غایاتی است که در افعال انسان و در آلاتی که انسان درست میکند، و در علم و دانش و سایر چیزهایی که افعال انسان است، آن چیزی را که جهت میدهد آن غایات است. آن چیزهایی است که برای آن چیزها قلمها وجود پیدا کرده است، مسلسلها وجود پیدا کرده است، علم و دانش وجود پیدا کرده است. اگر غایات و مقاصد و آن چیزهایی که برای او اینها وجود پیدا کرده است، الهی باشد، هم قلم و هم مسلسل و هم علم و دانش و هم هر عملی ارزش پیدا میکنند؛ ارزش الهی. ارزش قلم به غایتی است که برای او قلم زده میشود. ارزش مسلسل هم به غایتی است که برای او مسلسل کشیده میشود. اگر این ارزش غایی نباشد و اگر آن مقصد، مقصد انسانی و الهی نباشد، نه مسلسل آلتی است که به درد بخورد و نه قلم. و خطر قلم بیشتر از مسلسل است. و خطر بیان بیشتر از توپ و تانک است. و خطر علم بیشتر از همه اینهاست. لکن اگر به خدمت خلق باشد و به دستور انسان باشد و در خدمت انسان باشد و در خدمت خدای تبارک و تعالی باشد، تمام اینها ارزش پیدا میکند. مسلسل هم همچون قلم میشود، قلم هم همچون مسلسل.
باید بشر به فکر این باشد که آن چیزهایی که مقصد است و برای تربیت انسان است، برای آموزش انسان است، برای تعلیم انسان است، جهت به آن بدهد. چنانچه دانشگاهها جهت به آن داده نشود، همان دانشگاههایی میشود که در بین بشر هست، و از همان دانشگاهها قوای مخرّبه بیرون میآید. و اگر جهت به آن داده بشود، دانشگاهها کاری میکنند که مسلسلها نمیتواند بکند. خدمتی میتوانند به بشر بکنند که هیچ کس دیگر نمیتواند این قدر خدمت بکند. عمده آن جهتی که طرف آن جهت رفته میشود. و قرآن این را فرموده است: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ قرائت کن نه قرائت مطلق. بیاموز، نه آموزش مطلق. علم تحصیل کن، نه علم مطلق و تحصیل مطلق؛ علم جهتدار، آموزش جهتدار. جهت، اسم ربّ است، توجه به خداست، برای خدا و برای خلق خدا. قلمها اگر در دنیا برای خدا و برای خلق خدا به کار بیفتند مسلسلها کنار میرود. و اگر برای خدا و برای خلق خدا نباشد، مسلسلساز میشود. ابزار کوبنده انسان با دست قلمدارها و دست علمایی که در همه دانشگاهها هستند، با دست آنها وجود پیدا کرده است. و همه ترقیات بشر هم با دست علما و بیان و قلم علما وجود پیدا کرده است. کوشش کنید که در این آموزشی که به مردم میدهید جهتدار باشد. در کلاسهایی که جوانها یا سالخوردگان برای آموزش میآیند، همان طوری که سواد را به آنها یاد میدهید، و همان طوری که نوشتن و خواندن را بر آنها یاد میدهید، جهت هم به آن بدهید که برای خدا بخوانند و برای خدا بنویسند. برای خدمت به خلق و برای خدمت به خدا و برای خدمت به اسلام.
باید آموزش و پرورش مردم توأم باشد. پرورش، پرورش انسانی، پرورشی که به درد انسان برسد، آموزشی که برای انسان باشد، جهتدار باشد، اسم ربّ در آن باشد، توجه به خدا باشد. باید تمام کلاسهایی که در سرتاسر کشور- ان شاء اللَّه- وجود پیدا میکند، و شما آقایان و کسان دیگری که در خدمت یک همچو امر بزرگی هستید و متکفّل یک همچو عبادت بزرگی هستید، توجه داشته باشید که آموزگاران را جهت به آنها بدهید، توجه به خدا بدهید، علمشان برای خدا باشد، برای اطاعت خدا. خدای تبارک و تعالی علم را یکی از عبادات بزرگ قرار داده است چنانچه جهت داشته باشد. جهت هم همان است که اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ. در هیچ ملتی مثل ملت اسلام از علم توصیف نکرده است. قرآن کریم در جاهای زیاد از علم و از عالِم و توجه به علم توصیف فرموده است. و در کم جایی از آهن صحبت کرده است. آنجا هم که از آهن صحبت میکند منافع ناس در نظر گرفته شده است: وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ[5] بأس شدید دارد و منافع برای ناس. اگر منافع برای ناس نداشته باشد و در خدمت ابرقدرتهایی که میبینید [بوده] باشد، آهن هیچ ارزش ندارد. و اگر آهن در خدمت نفع مردم باشد، منافع مردم باشد، ارزشش بسیار زیاد است. همان طوری که قلم ارزش دارد، آهن هم ارزش دارد و همه چیز ارزش دارد.
ارزش همه چیز به آن چیزی است که برای او، انسان [عمل] میکند. نماز هم که انسان میخواند ارزشش به آن نیتی است که به آن نیت وارد نماز میشود. ای چه بسا نمازگزارانی که نمازشان در جهنم وارد میشود؛ و آن وقتی است که ارائه بخواهند بدهند به مردم. و چه بسا ارتشیهایی که برای خدا عمل میکنند، سربازهایی که برای خدا عمل میکنند، پاسدارانی که برای خدا خدمت میکنند، ارزش آنها از نماز هم بیشتر است. ارزش مسلسل آنها از قلم هم در آن وقت بیشتر خواهد شد. توجه کنید که آموزش بدهید و در ضمن آموزش تربیت کنید.
بِاسْمِ رَبِّکَ اختصاص این اسم که ربّ است برای اینکه توجه به تربیت را بدهد به مردم که باید قرائت کنید. و با اسم ربّ برای تربیت بشر قرائت کنید. قلم به دست بگیرند برای تربیت بشر. آن قدری که بشر از قلمهای صحیح نفع برده است از چیزی دیگر نبرده است. و آن قدر که ضرر کشیده است، از چیزهای دیگر ضرر نبرده است. قلمها و بیانها با مغزهای مردم رابطه دارند. اگر قلمها و بیانها و علمها و تعلیمها و آموزشها برای خدا باشد، مغزها را الهی تربیت میکنند. و اگر بر خلاف این باشد، مغزها، مغزهای غرورمند، مغزهای طاغوتی از آن پیدا میشود...
تمام گرفتاریهایی که ما در این طول مدت تاریخ داشتیم بهرهبرداری از جهالت مردم بوده است. جهالت مردم را آلت دست قرار دادند و بر خلاف مصالح خودشان تجهیز کردند. اگر علم داشتند؛ علم جهتدار داشتند، ممکن نبود که مخرّبین بتوانند آنها را به یک جهتی که بر خلاف آن مسیری است که مسیر خود ملت است تجهیز کنند. علم و سواد است با آن جهتی که باید به او توجه کرد، که میتواند ملت را از همه گرفتاریها نجات بدهد. و نمیتوانند کسانی که میخواهند این نهضت را، این نهضت اسلامی را به خلل برسانند، و نمیتوانند ببینند که اسلام در این مملکت پیاده دارد میشود. این علم است که میتواند جلوی این فسادها را بگیرد. اگر ملت ما علم را، آن علم جهتدار را یاد بگیرند، تربیت بشوند، در مقابل علم، در پهلویِ علم هم تربیت باشد؛ تربیت دینی، تربیت الهی، تربیت انسانی و هم علم، اگر این دو حربه در دست شما باشد، کسی نمیتواند به شما تعدّی کند، کسی نمیتواند استبداد را برگرداند. و اگر این علم نباشد مردم را توجیه میکنند به جایی که باز هم آن مسائل سابق برگردد، و آن استبداد سابق و آن وابستگیهای سابق...» (صحیفه امام، ج13، ص: 447 ـ 453)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان حزب جمهوری اسلامی؛ حزب اللَّه و حزبهای شیطانی (1361)
«از اول عالم تا حال، دو حزب بوده است: یکی حزب الهی و یکی حزب غیر الهی و شیطانی. و آثار هر یک هم جدا بوده است و آنی که مال اللَّه بوده، چون مقصد، خدای تبارک و تعالی است، به سوی او و در راه مستقیم است و آن که بر خلاف این راه بوده، که اکثریت هم با اینهاست، حزبهای شیطانی هستند، از صدر عالم تا حالا، زمان رسول اللَّه هم بوده است و در زمان خودمان هم حزب رستاخیز را دیدید که مقصدشان معلوم بود. حزبهای الهی، آثارش این است که روح خداست؛ یعنی، کوشش آن این است که دعوت به خود نکند و دعوت به خدا بکند؛ دعوت به طبیعت نکند و دعوت به الوهیت و ملکوت بکند. و این علامتی است که انسان خودش میتواند بفهمد که کجا میرود؛ آیا طرف حزب خدایی و خدا میرود و جزء حزب اللَّه است یا طرف حزبهای دیگر؟ انسان میتواند تشخیص بدهد که چه کاره است. البته گاهی حجابها مانع میشود که انسان بفهمد چه کاره است. آنها که در این راهاند که راه را پیدا کنند، میتوانند حجابها را پاره کنند و بیایند راه حزب اللَّه را، از باب اینکه حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ.[6] و حزبهای دیگر هم که فرضاً مدتی بمانند و دست و پا بزنند مغلوباند.
و آن چیزی که لازم است برای همه افراد بشر، این است که توجه کنند که خودشان را در حزب خدا وارد کنند. انبیا هم برای همین آمدند؛ یعنی، اگر جنگ میکردند برای خدا بود و اگر صلح میکردند برای خدا و اگر دعوت میکردند برای خدا. و هیچ یک از انبیا را سراغ نداریم که گوشهگیری کرده باشد؛ چوپان است، عصایش را بر میدارد و راه میافتد برای نجات مردم و فرعون، ولی فرعون نتوانست نجات پیدا کند. و اسلام است که راه افتاد با همین فقیرها و با همین مردم که در نظر اشخاص دیگر مردم پایین بودند و اشکال به پیغمبر میکردند که با تو یک دسته اراذل و مردم پست هستند! و امروز تمام خوبیهایی که در دنیا هست و تمام آثار خیر، اثر دعوت انبیاست؛ یعنی، مردمی که دعوت انبیا را قبول کردند، آثار خیر گذاشتند و یک دسته هم که اعوجاج داشتند و آثار خیر گذاشتند، باز هم اینها از آثار انبیاست؛ برای اینکه آثار انبیا اسباب این شد تا آنها از خوف ملتها یک همچو کارهایی را انجام دهند و خودشان را به این راه بزنند و وارد بشوند که مقاصدشان را پیش ببرند، لکن این انحراف است و انسان باید از این انحرافها نجات پیدا کند.
و بدترین انحراف این است که انسان در ظاهر یک جوری نمایش دهد که واقعش بر خلاف اوست. این نفاق است و نفاق از بدترین خبرهایی است که در قرآن مجید آمده برای خود منافقین، بخصوص یک سوره آمده است، و برای غیر منافقین بالخصوص سوره نیست. البته برای کفار آمده که کفار منافقین هم هستند. بنا بر این، آن قدری که اسلام تکیه کرده است بر اینکه منافقین را از بین ببرد یا اصلاحشان کند، برای کفار این طور نیست. انسان میداند با آدم کافر چه بکند، اما با منافقین نمیداند چه کند. زمان پیغمبر هم همین طور بوده است. و در اسلام از منافقین بیشتر تکذیب شده است و منافق اوضح مصادیق کفر است...
آقایان در هر جا که هستند، در حزب یا در خارج حزب، باید کاری کنند که مردم را در صحنه نگه دارند. وقتی مردم با هم مجتمع شدند، آن وقت است که میتوانند کاری انجام دهند و وقتی قطرات جمع شد سیل هم درست میشود. بنا بر این، ما باید دعوت بکنیم و دعوت ما به خود نباشد، دعوت به دنیا نباشد، دعوت به خدا باشد. وقتی دعوت به خدا شد و دنیا هم الهی شد، میشود آخرت و میشود ملکوت دنیا و فرقی ندارد ما بین اینجا و ملکوت و جبروت؛ همهاش جلوهای است از خدا. آن چیزی که دنیا را بد میکند این است که انسان توجه کند به عالم پایین، در مقابل خدای تبارک و تعالی. و کسی که دنیا را دارد و خیرات و مبرات و زکات و خمس و همه اینها را میدهد، دنیایش بد نیست. و میزان، حجم نیست؛ میزان، آن وضعیت روحی هر کس است.
و مبدأ همه خطرها برای انسان خود آدم است، و مبدأ اصلاح هم از خود آدم باید شروع شود. و نمیشود که یک واعظی که خودش اصلاح نشده بتواند دیگران را اصلاح کند. و آن واعظی میتواند موعظه کند که در باطنش هم موعظه شده باشد. و همین طور هر کس که میخواهد صحبت کند باید توجه کند که چه میخواهد بگوید. آیا در این چیز رضای خدا هست؟ آیا دعوت به خودش هست یا دعوت به خدا؟ بعد هم که صحبت کرد، بنشیند که آیا این صحبت برای این بود یا برای آن. این راهی است برای سیر انسان به خدا که مراقبت کند از خودش و بعد از مراقبت، محاسبه نماید. این طور نیست که حزب بد باشد یا هر حزبی خوب باشد؛ میزان، ایده حزب است و اگر ایده چیز دیگری باشد این حزب شیطان است، هر اسمی هم داشته باشد. بنا بر این، ما باید کوشش کنیم که حزبمان را حزب اللَّه کنیم، خودمان را جزء حزب اللَّه قرار دهیم.» (صحیفه امام، ج17، ص: 191 ـ 194)
[1] - آقای سید مرتضی پسندیده.
[2] - آقای نصر اللَّه خلخالی، نماینده امام در امور مالی.
[3] - اشاره است به آیه شریفه 60 از سوره مبارکه انفال:« وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ». و شما( ای مؤمنان) در مقام مبارزه با آن کافران، خود را مهیا کنید و تا آن حدّ که بتوانید از تسلیحات و آلات جنگی و اسبان سواری برای تهدید و تخویف دشمنان خدا و دشمنان خودتان کاملًا فراهم سازید و بر قوم دیگری که شما بر دشمنی آنان مطلع نیستید و خدا به مکر و دشمنی آنان آگاه است نیز مهیّا باشید.
[4] - سوره علق، آیه 1:« بخوان به نام پروردگارت».
[5] - سوره حدید، آیه 25:« وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ» و آهن را که در آن هم سختی و هم منافع بسیار برای مردم است فرو فرستادیم.
[6] - سوره مائده، آیه 56: لشکر خدا پیروز خواهند بود.