مدرس عالم مجاهد و شهید غریب
محمدکاظم تقوی
قیام مشروطه جد و جهد ایرانیان برای رهایی از درد مزمن و دیرپای «استبداد» بود. امید به آزادی و «مقید» و «مشروط» کردن قدرت بی مهار شاهان و شاهزادگان، این آرزو، آزادی خواهان و پیشگامان رهایی ملت را به فداکاری و تحمل مشکلات واداشت. اما متأسفانه مائده مشروطه دولت مستأجل بود و سفره آن پهن نشده به دست نظامی چکمه پوش رضاخان، جمع شد و او که با کودتا «آورده شده بود» کما اینکه در شهریور بیست «برده شد» ـ قدم به قدم بر دامنه قدرت خود افزود و با تغییر سطلنت از قاجار به پهلوی، تظاهرات ریاکارانه مذهبی خود را به کناری نهاد و با شعائر و مظاهر مذهبی و نهاد روحانیت به ستیز خشونت باری پرداخت.
اما در آن فضای استبداد زده و خفقان آلود، تک ستاره ای سرو قامت، هم باطن قزاق دیکتاتور را خوب شناخته بود و هم بی هول و هراس، با دلیری تمام جلوی خودسری ها و یکه تازیهای او «ایستاد» و البته هزینه «استقامت» را با فدا کردن جان عزیزش پرداخت. او عالم ربانی و مجاهد شکست ناپذیر حضرت آیت الله سیدحسن مدرس(رضوان الله علیه) بود. درباره شخصیت و کارنامه و اندیشه قهرمان مبارزه با استبداد سیاه رضاخانی، شهید مدرس، فراوان سخن گفته و کتابها نوشته شده است. از دوران تحصیل سیزده ساله او در حوزه علمیه اصفهان و نیز از هفت سال تحصیلات تکمیلی او در نجف، سپس تدریس در حوزه علمیه اصفهان تا برگزیده شدن از سوی علمای تراز اول نجف جهت نظارت بر مصوبات مجلس شورا تا قوانین خلاف شرع نباشد، و از سیاست ورزی او در کشاکش نهضت مشروطه، در اصفهان و مقابله با استبداد ظل السلطان تا حضور زنده و سراسر شجاعت در میدان سیاست مقابله با استبداد رضاخان، و حتی از جمع کردن میان میدان سیاست با میدان علم و تدریس، نیز سخن گفته شده، ولی از دوران تبعید طولانی مدت و شهادت او در غربت کمتر اطلاعی در دست میباشد، آن سید مظلوم و شهید غریب در تاریخ شانزدهم مهر 1307 دستگیر و تبعید گردید و شب دهم آذر 1316 برابر با شب 27 ماه رمضان 1356 عوامل و مأموران رضاخان او را به هنگام افطار مسموم و شهید و شبانه دفن کردند. اینکه در این مدت قریب به 10 سال بر او چه گذشت چندان خبری نیست و کمتر اطلاعاتی از آن مدت طولانی در دست است تا اینکه کتاب «گنجینه خواف» پیدا و به کوشش دکتر نصرالله صالحی آماده و توسط انتشارات طهوری در 312 صفحه در سال 1387 اولین چاپ آن انتشار یافت.
کتاب «گنجینه خواف» منبعی دست اول درباره شخصیت و زندگی شهید مدرس است که مجموعه درسها و یاداشتهای روزانه آن سید مظلوم در تبعید میباشد و دو سال و هفت ماه از 9 سال و یک ماه دوران تبعید او را گزارش میکند. ولی متأسفانه همچنان دو سوم آن دوران در هاله ای از ابهام قرار دارد. البته پس از چاپ نخست این کتاب سیدمحسن مدرسی(نوه مدرس) تعدادی از مکاتبات شهید مدرس به سید اسماعیل و سید عبدالباقی ـ دو تن از پسران مدرس ـ را که در آرشیو شخصی خود نگهداری میکرد، در اختیار دکتر صالحی گذاشت که 56 صفحه حجم کتاب را در چاپ سوم افزایش داده است.
کتاب گنجینه خواف در سه بخش تدوین شده است، بخش اول، مقدمه های تصحیح کننده، شرح حکایت پنهان و پیدا شدن متن این اثر، ساختار و محتوای اسناد یافت شده و نیز مروری بر ایام تبعید و حبس شهید مدرس را در بر میگیرد.
بخش دوم کتاب، متن گنجینه خواف است، گزارش خاطرات روزانه و درس نوشته های آن عالم عارف میباشد.
بخش سوم کتاب در بردارنده تصاویری از نسخه خطی این خاطرات و درسنامه ها میباشد و عکسهای شهید مدرس و نامه های ارزشمند و خواندنی آن شهید غریب به فرزندانش میباشد.
به این نکته هم باید توجه داشت که آنچه از خاطرات و درسنامه های دوران تبعید شهید مدرس پیدا شد و چاپ و نشر یافت، بخشی از یک اثر بزرگ و مفصل میباشد که اکثر آن همچنان مفقود است؛ ولی همین اندازه گنجی که پیدا و منتشر شد، اولاً مرهون خانم دکتر شیرین بیانی (صاحب نسخه و نوه مرحوم دکتر مهدی ملک زاده) که نسخه خود را در اختیار مصحح اثر گذاشت و ثانیاً مدیون دکتر صالحی است که مدت چهار سال از عمر خود را صرف آماده کردن این گنجینه ارزشمند کرد. داستان درسنامه های آن شهید سعید بدین صورت است که در همان دو سال و هفت ماه اول تبعیدشان آقای ناصر جوان شیری که درس خوانده و با سواد و مشتاق حکمت بود به عنوان مأمور زندان مدرس اعزام شد. او از همان روزهای اول برای کسب علم و حکمت از محضر سید ابراز اشتیاق میکرد که قرار میگذارند هر شب یک درس حکمت برای او بگوید، درسهایی که سیمای شخصیت حکمی ـ عرفانی شهید مدرس را نشان میدهد. این اثر با عنوان «بقیه قسمت دوم» شروع میشود، یعنی قسمت اول یافت نشد و قسمت سوم هم شامل سه دفتر و یک خاتمه میباشد. خاتمه به بیان دعاها و شرح اعمال و اذکاری که مدرس در مدت حبس به آنها اشتغال داشته، پرداخته است.
سه دفتری که درسنامه حکمت و عرفان است، هر دفتر در بردارنده چهل درس میباشد و در نتیجه یکصد و بیست درس در آنها نوشته شده است. همه این درسها در ساحتهای: خودشناسی، انسان شناسی، هستی شناسی و خداشناسی میباشند. درسهای یاد شده بسیار موجز و فشرده و درعین حال سرشار از معنا و نیازمند شرح و بسط میباشند، زیرا به مثابه یک متن درسی ـ آموزشی در حکمت و عرفان است که باید درس گفت و آن را فرا گرفت.
شهید مدرس که گرفتاری و ابتلاء به بلای بزرگ تبعید رضاخانی، ترجمان «صبر» و «استقامت» عارفانه او بوده است، در مقدمه این درسنامه های حکمی ـ عرفانی نوشته است:
«در این سنوات اخیره، بعضی اوقات به دماغ من میگذشت که چهل سال صرف کردن در کتب خارج و تحصیل علوم از اشخاص خارج و تعلیم دادن به اشخاص خارج گذشت، خوب است قدری عمر را صرف کرده، مشغول تعلیم و تعلم خود شوم و از کتاب خود، یعنی خودم بنفسه آن کتابی را که خداوند تبارک و تعالی در فطرت من گذارده، نزد خودم از برای خودم بخوانم و تدریس کنم... و مصمم شدم که به حول الله و قوته به موقع اجرا گذارده،خودم نزد خودم کتاب خودم را خوانده و تحصیل نمایم.»(ص92)
یکی از مطالب خواندنی شهید مدرس در این گنجینه اظهار نظر او درباره فلسفه حبس و زندانی کردن ا ست:
«اصول مجازاتهایی که در اسلام مقرر است: ضرب، حبس، تبعید، قطع جوارح و قتل میباشد. ضرب و قتل واضح است و موارد آن در محل خودش مفصلاً مذکور است. اما حبس (معامله کردن با انسان مثل حیوان) در اسلام از مجازاتهای سخت است و موارد آن بسیار نادر است. چون دول غیر اسلامی در مجازات، فلسفه تقصیر را مراعات نکرده اند، لذا مجازات اغلب تقصیرات را حبس قرار داده اند؛ متأسفانه دول اسلامی هم دراین مسئله از روی تقلید و جهالت از آنها تبعیت نموده اند. فساد حبس مقصرین نوعاً از فساد قتل زیادتر است، زیرا یک نفری را که حبس کردند رشته زندگانی اولاد و عیال و اشخاصی که با او در ارتباطات دنیوی داشتند نیز گسیخته شده و چه بسا امور جمعیت زیادی از حبس یک نفر مختل خواهد شد.»
آن عالم بصیر در فراز دیگری به مناسبت ذکر احوال زندانبانان خود، این نکته را متذکر میشود:
«الناس علی دین ملوکهم... بزرگِ یک خانه و یا خانواده یا قریه یا بلوکی، چه بزرگ دینی باشد چه بزرگ دنیوی، هرچه میخواهد باشد، مشمول کلمه ملوک است. ملت فاضله که روز به روز ترقی کرده ومدائن فاضله را تشکیل خواهند داد، آن ملتی است که [در]تمام طبقات و درجات مقتدر آن صاحب صفات عادی و شخصی و صنفی و نوعی نسبت به خود و غیره[همسان باشند]. کما اینکه تاریخ و مشهورات گواهی میدهد هر مملکت و ملتی که شخص اول و سایر طبقات مقتدره آن از وزرا و امرا و مأمورین جزء وکل صاحب اخلاق و صفات حمیده ثابتی بودند، روز به روز ترقی کرده، دایره اقتدارات خود را توسعه دادند و بالعکس هرگاه شخص اول یا طبقات دیگر از کارگزاران نوع فاسد شدند، قهراً ملت کم کم فاسد شده و اقتدار آنها نیز تدریجاً به کلی از میان خواهد رفت: لذا اذا فسد العالِم فسد العالَم.»
شهید سرافراز آیت الله مدرس(قدس سره) گوهری بود که علاوه بر داشتن شخصیت برجسته و کم نظیر در میدانهای مجاهدت و شجاعت و صبر و استقامت در راه هدف مقدس، نه تنها علوم اسلامی ـ اعم از معقول و منقول ـ را فرا گرفته بود و سالها تدریس و شاگردان زیادی را تربیت کرده؛ که معارف و حقایق علوم الهی را با جان خود عجین کرده بود، به گونه ای که در آن شرایط بسیار سخت و با فقدان هرگونه کتاب و منبع مطالعاتی، کتاب نفس شریف و لوح قلب خود را ورق میزد و آن حکمتها و معرفتها را درس میگوید و بر روی صفحات کاغذ مینویسد که اندکی از آن گنجینه بدین صورت چاپ و نشر یافته است.
امام خمینی که از میان رجال نامی سیاسی تاریخ معاصر بیش از همه از شهید مدرس نام برده و او را تکریم کرده، درباره آن شهید غریب میگوید:«یک همچو آدمی [ساده پوش و زاهد] در مقابل آن قلدری که هر کس آن وقت را ادراک کرده میداند که زمان رضا شاه غیر زمان محمدرضا شاه بود... در مقابل او ایستاد، در مجلس، در خارج[مجلس]، که یک وقت گفته بود سید چه از جان من میخواهی؟ گفته بود که میخواهم تو نباشی، ... این آدم که من درس ایشان یک روز رفتم، می آمد در مدرسه سپهسالار ـ که مدرسه شهید مطهری است حالا ـ درس میگفت: مثل اینکه هیچ کاری ندارد، فقط طلبه است، دارد درس میدهد، این طور قدرت روحی داشت، در صورتی که آن وقت در کوران آن مسائل سیاسی بود که باید حالا بروند مجلس و آن بساط را درست کند... آن وقت هم که میرفت مجلس، یک نفری بود که همه از او حساب میبردند.»(صحیفه امام، ج 16، ص 451)
در پایان این یادداشت و ذکر جمیل از آن شهید غریب، نقل قولی از او که نشان دهنده کرامتی از آن عالم ربانی میباشد خالی از لطف نیست:
«سید عبدالباقی [فرزند شهید مدرس] میگوید: در دومین روز اقامت خود در خواف به آقا گفتم: نمیشود کاری کنید که از این زندان بیغوله رهایی یابید؟ آقا فرمودند: چرا، خیلی هم آسان است. همین یک ماه پیش رضاخان به وسیله مأموران پیغام داده بود که من دخالت در سیاست نکنم و به عتبات بروم و مجاور شوم، گفتم: به رضاخان بگو مدرس گفت: من وظیفه خود را دخالت در سیاست میدانم، اینجا هم جای خوبی است و به من خوش میگذرد، تو را هم انگلیسی ها کنارت گذاشته و به جایی پرتاب میکنند. اگر قدرت داشتی و توانستی، بیا همین جا(خواف) هرچه باشد بهتر از تبعیدگاهها و زندانهای خارج از ایران است. ولی من میدانم که من در وطنم به قتل میرسم و تو در غربت، در سرزمین بیگانه خواهی مرد.»(مدرس، ج 1، ص 201)
رحمت و رضوان الهی نثار روح بلند او باد که شجاعانه، مبارزه با استبداد و دیکتاتوری را با همه هزینه های آن انجام داد و غریبانه به شهادت رسید و افتخار ارتقا به مقام «عالم مجاهد شهید» را از آن خود کرد.