امروز با امام: بیستونهم آبان
ـ نامه به آقای میرزا محمد ثقفی؛ خانوادگی (1344)[1]
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
26 رجب 85
به عرض عالی میرساند، مرقوم مبارک که حاکی از سلامت وجود مسعود و حاوی تفقد و بروز الطاف کریمه نسبت به این جانب بود موجب تشکر گردید. سلامت و عافیت و سعادت حضرت عالی را از خداوند تعالی خواستارم. این جانب و مصطفی بحمد اللَّه تعالی سلامت، و امید است در تحت قباب مطهره ائمه اسلام- علیهم الصلاة و السلام- به جبران ما سَبَق موفق شویم. خدمت جناب آقای آقا حسن[2]- دامت افاضاته- که علی المحْکی[3] بحمد اللَّه سه نوبت به مسجد تشریف میبرند و امید است مجد اجداد کرام را تجدید نمایند، سلام میرساند. و سایر آقازادگان عزیز را دعاگویم. رجای واثق دارم که در مظانّ استجابت دعوات از نظر مبارک محو نشوم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 42)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره تبیین انگیزه ها و اهداف قیام در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره الهی بودن قیام ملت ایران (1357)
«اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
این چند مطلبی که مردم ایران همه خواستار هستند، و ما هم که یک فردی از این افراد هستیم ما هم خواستار هستیم، اشکالاتی بر هر یک از این امور گاهی میشود. یک امری که همه مردم میگویند این است که ما این سلسله پهلوی را نمیخواهیم. همه مردم. الآن شما در کوهستانهای ایران هم بروید یا در شهرستانها همین مطالب هست که ما این را نمیخواهیم. گاهی تعبیر از شاه میکنند، گاهی تعبیر به سلسله میکنند که ما این سلسله را نمیخواهیم. این یک خواست ملت ایران است؛ البته به استثنای آنهایی که نوکر هستند و نوکر امریکا هستند یا نوکر شاه هستند و از او ارتزاق بکنند که اینها حسابشان از حساب ملت جداست. ملت ایران، آنکه ملت است و بازارهای ایران را پر کرده و مزارع ایران را پر کرده و صنعتهای ایران را به دست دارد، آنها صدایشان این است که ما نمیخواهیم این سلسله را. این یک اصل بود که ما هم همیشه صحبتش را داشتیم. و در این اصل هیچ ابهامی نیست که کسی بگوید که مرادِ ... مردم چیست یا مراد فلانی چیست؟ هیچ ابهامی ندارد. صریح در این است که ما سلسله پهلوی را که اولش رضا شاه بوده و حالا نوبت محمد رضا شاه است و اگر خدای نخواسته برقرار بماند بعدش نوبت رضا پهلوی است، ما اینها را نمیخواهیم. این هیچ ابهامی ندارد تا محتاج به شرح باشد. و اگر کسی غیر از این بگوید، غیر خواست ملت ایران است؛ غیر خواست من هم که یکی از افراد ملت ایران هستم [میباشد].
و کسی بگوید که ما قانون اساسی را میخواهیم، ما انتخابات آزاد میخواهیم، ما حکومت مردم بر مردم میخواهیم، هر کس این [حرف] را بزند، غیر از این مطلبی است که ما میگوییم. آن یک مسأله یا ابهام دار است یا خیر، مقصود این است که باید این سلسله باشند؛ قانون اساسی باید باشد. قانون اساسی معنایش این است که این سلسله باید باشند؛ و انتخابات آزاد هم معنایش این است که امر انتخابات با شاه است که او امر به اجرای انتخابات بکند و این بر خلاف آن چیزی است که ما میگوییم. ما میگوییم ما اینها را نمیخواهیم. هیچ ابهامی ندارد. آنکه میگوید که ما قانون اساسی را میخواهیم، آن لا بد میگوید که ما اینها را میخواهیم. پس ما بین این دو تا قول هیچ سازشی نیست که کسی بگوید این دو تا قول یک مطلب را میگوید؛ نه، این دو تا مطلب است. مطلب ملت ایران هم، ما از مردم باید بفهمیم که ملت چه میگویند، و همه دیدید که ملت در این تظاهراتی که کردند در شهرها، الآن هم تظاهراتی که میکنند در همه شهرها، آنکه فریاد میزنند همین فریاد است که ما این سلسله را نمیخواهیم. گاهی هم [میگویند] ما شاه را نمیخواهیم. بنا بر این ابهام در این اصل هیچ نیست.
بله، اشکالاتی شاه کرده است به این حرف و به تَبَع او هم [پیوسته] این اشکالات را گاهی اشخاص میکنند و گاهی هم کاغذ از ایران بعضِ از کسانی که با همین دستگاه مربوطند و میل دارند که این دستگاه محفوظ بماند و میل هم دارند که بعضیهایشان خودشان بیایند در دستگاه و یک وزارتی، نخستوزیریای، یک [مقامی] بگیرند! گاهی آنها هم یک کاغذهایی نوشتهاند و همین حرفی که شاه مکرر میزند همین را تکرار کردهاند؛ در عبارت بعضی از اشخاص محترم هم همین اشکال استشعار میشود و آن این است که شاه میگوید که اگر من بروم استقلال مملکت به هم میخورد! آنکه استقلال مملکت را حفظ کرده است آن عبارت از من است که حفظ کرده است! گاهی تعبیر به این طور میشود. گاهی تعبیر میشود به اینکه اگر من بروم این مملکت تجزیه میشود: یک مقداریاش را روسها میبرند، یک مقداریاش را انگلیسها میبرند، و ایران میشود ایرانستان! نظیرِ- مثلًا- ازبکستان؛ که یک چیزی میشود از، یک تکهای میشود از یک مملکت دیگری. و بنا بر این باید من باشم تا استقلال ایران محفوظ بماند و ایران تکه تکه نشود! گاهی هم میگوید چهار قسمت! خود ایشان میفرمایند! چهار قسمت میشود ایران: خوب، یک قسمتش را لا بد شوروی و یک قسمتش هم امریکا، یک قسمتش هم انگلستان و یک قسمت هم- مثلًا- برای خود ایران باقی میماند! تهرانش مال خود ایران؛ دیگر از آن طرف، به آن طرف، هر کدام مال یک طایفهای میشود! این اشکالاتی است ... به اصل اول که ما میگوییم که نباید این سلسله باشد. آنها میگویند که بسیار خوب همه این حرفها درست- که البته چیزهای دیگر هم گفتهاند که من مکرر در صحبتهایم گفتهام.
این مطلب که اگر ایشان نباشد استقلال مملکت به هم میخورد، این مردم دارند همین مطلب را میگویند. میگویند که با بودن شما استقلال نیست! باید ما حساب بکنیم که ببینیم استقلال یک مملکت عبارت از چیست، بعد ببینیم که آیا با بودن ایشان استقلال هست، و اگر نباشد به هم میخورد؟ یا با بودن ایشان استقلال نیست، و اگر برود استقلال پیدا میشود؟ الآن کدام دستگاه اساسی دولت ایران استقلال دارد؟
خوب، مهمتر از همه، که ایشان خیلی به آن- مثلًا- مینازند، قضیه ارتش است که یک ارتشی است که گاهی ایشان تعبیر میکند که دیگر ما در مقابل همه ممالک و ابرقدرتها خودمان قدرتِ [فائقه] هستیم! و اینکه یکی از [قدرت] هایی که در یک مملکتی هست و باید مستقل باشد و دنباله غیر نباشد و دست غیر در آن نباشد عبارت از ارتش است. استقلال ارتش به این است که ارتش در تحت نظام خود مملکت باشد و اجانب و کسانی که خارج از مملکت هستند در آن دخالت نداشته باشند، پیوند به آنها نباشد. مستقل مقابل این است که پیوند به یک جای دیگری باشد، تحت نفوذ یک قدرت دیگری باشد. [آیا] ارتش ما مستقل است؟ یعنی تحت نفوذ نیست؟! یا ارتش ما را الآن به قولی چهل و پنج هزار مستشار امریکایی در ایران دارد اداره میکند. الآن ما یک ارتشی داریم که همه تحت فرمان حکومت ایران باشند؟! ما حالا یک حکومت مستقلی [فرضاً داریم]، ما فرض میکنیم خود حکومت یک حکومتی است که ادارهاش مستقل است، میخواهیم حالا ارتشش را حساب بکنیم. ارتش ایران جوری است که مال خود ایران است و برای خود ایران است و برای این ملت است و خدمتگزار این ملت است؟! ارتش مال ملت است؛ یک ارتشی است برای حفاظت مملکت و برای خدمت به ملت؛ چنانکه هر حکومتی در هر مملکتی باشد خدمتگزار ملت است و از ملت؛ خوب ما این ارتش ایران را حساب میکنیم ببینیم که یک ارتش مستقلی است و ارتش ملی است و برای ملت است و به نفع ملت است، یا یک ارتش بسته به غیر است و در خدمت غیر است و بر خلاف مصلحت مملکت و ملت است.
این نفتی که از ما دارد میرود، به هدر میرود؛ و دیگر این را همه کس میداند که این نفت زیادتر از آن اندازهای که احتیاج خود مملکت است خارج میشود و میرود به جیب امریکا و سایر کسانی که میبرند، و در مقابلش هم امریکا آنچه به ما میدهد عبارت از اسلحه است! به قول خودشان هجده بیلیون دلار اسلحه! این اسلحههایی که ما اصلًا نمیتوانیم استعمال کنیم و نمیفهمند در ایران که این چیست، باید چه جور کرد تا کار بکند؛ و حتماً باید مستشارهای امریکایی باشند تا بتوانند این کار را انجام بدهند. این اسلحه آمده است به ایران، نه برای مصلحت ایران بلکه برای پایگاه درست کردن برای امریکا؛ منتها آن عوضی که امریکا به ما میدهد در مقابل این، پایگاه است که نفتمان را ببرد! هم نفت ما را میبرد و هم آن چیزی که در مقابلش به ما میدهد این است که پایگاه برای خودش درست میکند! یعنی اگر ابتداءً امریکا میگفت که من خیال دارم پایگاهی در ایران درست کنم در مقابل شوروی، آن ایستاده بود در مقابلش و میگفت غلط نکن! این را با این صورت که نفت میبرد و میخواهد مملکتش یک مملکت قدرتمند باشد، از این جهت هجده بیلیون دلار تا کنون در مقابل نفتْ ایشان اسلحه خریده است، به حَسَب آن طوری که کارتر گفتهاند، و این هجده بیلیون دلاری که اسلحه خریدهاند و اسلحههایی که ما نمیتوانیم، ایران نمیتوانند استعمال کنند جز برای این است که اینها میخواستند یک پایگاههایی درست کنند، با این صورت درست کردند؟ الآن هم در کوهستانهای ایران، پایگاههای آنها، پایگاههای زیرزمینیشان موجود است.
این نفت ما را که کارگرهایش دست از کار برداشتند و گفتند نمیخواهیم نفتمان را بدهیم، کی فشار آورد به این کارگر که باید سرِ کار باشید و چرا فشار آورد؟ چرا با سرنیزه میخواهند وادار کنند؟ یعنی ارتش. چرا این ارتش با سرنیزه میخواهد وادار کند به اینکه این کارگرها سرِ کار بروند؟ این کارگرها سر کار بروند و این نفت را و این طلای سیاه را جریان بدهند برای ممالک دیگر، برای امریکا! برای اینکه ارتشْ ارتش ما نیست! ارتش استقلال ندارد. اگر ارتش استقلال داشت، نمیشود ما بگوییم که ارتش مستقل خودش پیش خود میخواهد به امریکا نفت برساند. ارتش یک ارتش وابسته به امریکاست و تحت فرمان مستشارهای امریکایی هست، از این جهت میخواهند که همین ارتش را استعمال میکنند بر خلاف آن چیزی که ملت میخواهد. ملت میگوید نفت مال خودمان، ارتش میگوید نفت مال امریکا!
عمل ارتش این است که با سرنیزه، الآن در آبادان و آنجا با سرنیزه مردم را میخواهند وادار کنند و کارگرهای شرکت نفت را میخواهند وادار کنند به اینکه مشغول بشوند برای نفت که نفت را صادر بکنند. این کار کاری است که ارتش الآن دارد به ملت ایران، خیانتی است که دارد به ملت ایران [میکند]، به دست ارتش یعنی بزرگهای ارتش این خیانت را به مملکت ایران دارند میکنند. آنها هم تحت نظارت کس دیگری هستند و خود امریکاست که در اینجا این کار را دارد انجام میدهد. پس شما میگویی، ادعا میکنی که اگر من بروم استقلال ایران از دست میرود،[4] یعنی اگر من بروم دیگر ارتش همچو نیست که تحت فرمان امریکا باشد و مردم را وادار کند که- یعنی کارگرها را- وادار کند که نفت را بدهید. حالا وادار میکنند کارگرها را که نفت را به امریکا باید جاری بکنید و از جیب ملت ایران در هر روز چقدر نفت بیرون بکنید، بدون اینکه به این ملت ایران نفعی برسد.
این همین طوری این اموال ایران دارد از بین میرود. و یک مقداری از آن توی جیب شاه و این شصت هزار نفری که میگویند که اتْباعِ خورنده این قضیه هستند؛[5] یک مقدار زیادترش هم توی جیب امریکا و انگلستان؛ و گازش هم [به] شوروی میرود. و حالا مردم میخواهند ندهند این را، ارتش میگوید بدهید. ارتش اگر مستقل بود نمیگفت بدهید؛ چون وابسته است میگوید بدهید. پس ما ارتشمان، که یکی از اموری است که باید به او بگوییم، یعنی ایشان میگوید همیشه که ما استقلال داریم، استقلال داریم، و ارتش داریم و ارتش داریم، ارتش ما به این صورت است. الآن وضع ارتش ما این است. این ارتش ما در خدمت خلق است؟! در خدمت مردم است و ملت است؟! یا اینکه بر ضد ملت است؟ ملت کی هستند؟ ملت همین بازاری و همین- عرض میکنم که- زارع و همین کشاورز و همین صنعتکار و همین اداری و همین [دانشجو] است؛ اینها که همه ایستادهاند و میگویند ما نمیخواهیم.
ادارات دولتی یکی پس از دیگری اعتصاب میکنند و فریاد میزنند که نمیخواهیم سر این کارها برویم که نفعش به دیگران برسد؛ ما کارها را رها میکنیم. دانشگاه ما الآن تعطیل است، دانشگاههای ما تعطیل است، مدارس علمی ما الآن همه تعطیل است، همه بساط الآن معطل است. تمام قشرهای ایران، هر جا بروی، دست روی هر کدام بگذاری، تعطیل است الآن. این تعطیلات، آنها روی چه مقصد تعطیل کردند و اینها روی چه مقصد میشکنند آن تعطیلات را؟ مردم که تعطیلات را و اعتصابات را میکنند، روی چه مقصد اعتصاب میکنند؟ باید دید که چه میگویند؛ خواستههایشان چیست. خواستههایشان یکی این است که ما نمیخواهیم این سلسله را. این یکی از خواستههاست که حتی در [شرکت] نفت همین یکی از خواستههایشان بود که ما شاه نمیخواهیم؛ این شاهی که به ما این قدر دارد خیانت میکند. و ما وجدانیمان است که داریم چقدر نفت خارج میکنیم به ممالک دیگر.
ملت قیام کرده است که استقلال و آزادی بگیرد، ارتش قیام کرده است که نگذارد استقلال، ... و آزادی! [به دست آید] ارتش اگر یک ارتش در خدمت مردم بود، یک ارتش مستقل بود، که ارتش بود برای ایران و تحت فرمان یک ملت- ملتی بود- و ملتی که همه چیز باید در دست او باشد، ارتش هم تحت فرمان او بود، استقلال داشت این ارتش. در مقابل ملت نمیایستاد؛ که یک ملت اعتصاب میکند، ارتش اعتصاب را میخواهد بشکند. رؤسای ارتش فرمان میدهند و- عرض میکنم که- نخست وزیر ارتشی فرمان میدهد، و اینها هم میریزند میزنند میکشند [سرکوب] میکنند که اعتصابات را بشکنند! اعتصاب مردم روی این است که ما استقلال میخواهیم، ما آزادی میخواهیم، ما حکومت اسلام میخواهیم. آنکه اعتصابات را میشکند، این در مقابل این خواست ملت است که او میگوید آزادی میخواهیم، آن میگوید نه نباید آزادی بشود! مقابلش است دیگر. اگر آن هم با ملت هم صدا بود که دیگر نمیآمد بشکند این اعتصاب را. این اعتصابات را که میشکنند برای این است که مخالفند با این خواست ملت. خواست ملت استقلال است، اینها با آن مخالفند.
ارتشِ خودِ مملکت با استقلال مخالف است! ارتش خود مملکت هم فرمانده اولش عبارت از شاه است به حَسَب قواعد ارتشی، و به حَسَب واقع فرماندهش عبارت از کارتر است! واقع مسأله این است. با مستشارهایی که حالا آمدهاند ما استقلال داریم؟ مگر استقلال با یک لفظ درست میشود؟ عرض کردم که الفاظ در زمان ما معانی خودش را از دست داده است اصلًا. الفاظ خیلی الفاظ خوشگلی است، خیلی بَزک کرده است، لکن محتوا ندارد! لفظ «استقلال»، محتوا ندارد. ما استقلال داریم! اگر من بروم استقلال مملکت از دست میرود! مملکت تجزیه میشود! آن مردک[6] هم میگوید که از باب اینکه آزادی تندی به مردم داده، سریع آزادی داده است، از این جهت صدای مردم در آمده! اصلًا الفاظ معنای خودش را از دست داده. لفظ یک لفظی است، معنا معلوم نیست این باشد! یک چیز دیگر معنایش است! ما استقلال داریم؟! هر جایش را دست بگذاری استقلال نداریم، وابستهایم. این ارتش که در رأس همه [قدرت] هاست نسبت به مقاصد شاه و همیشه به این ارتش مینازد، این ارتشش که این طور است نه در خدمت مردم [و]، ملت است، و در خدمت امریکاست؛ برای اینکه منافع او را [تأمین کند] میکُشد ملت خودش را که منافع او ... تحقق پیدا بکند!
خوب، میآییم سراغ فرهنگ [آیا] یک فرهنگ مستقل ما داریم؟ فرهنگی که دخالت غیر در او نباشد؟ یک دانشگاههایی که مستقل باشد و خودش فکر کند؟ تحت فرمان خود رئیسهای دانشگاه باشد؟ ما همچو چیزی داریم؟ ما همچو فرهنگی خواب دیدیم؟ از آن وقتی که فرهنگ [پدید آمده است] از اول مشروطه تا حالا، [آیا] ما یک فرهنگی که فرهنگ صحیحی باشد داشتیم؟ یا یک فرهنگ وابسته بوده؟ یعنی فرهنگی بوده است که دیگران برای ما درست کردند! دلیل این است که اگر لوزه یک شاهزاده زهر ماری ورم بکند و مرض لوزه پیدا کند، از امریکا و اروپا برایش طبیب میآورند یا میبرند آنجا! اگر ما یک فرهنگ صحیحی داشتیم، ... اگر دانشگاه مستقل صحیح داشتیم، طبیب صحیح مستقل داشتیم. ما یک اسفالت وقتی که میخواهیم درست بکنیم، دستمان را دراز میکنیم که از یک جای دیگر بیایند برای ما اسفالت کنند، زمینهایمان را! آن هم با آن فضاحتها! محیر العقول است قضیه اسفالتهای ایران و قضیه آن افراطکاریهایی که در آنجا میشود و از بین بردن مال ملت به اسم اسفالت کردن یک جادهای! ما اسفالتمان هم ... ما یک بنا میخواهیم، یک مریضخانه میخواهیم درست کنیم، باید حتماً از خارج بیاید یک کسی نقشه بدهد برایش که چه جوری درست بکنیم! اگر ما فرهنگی داشتیم- الآن بیشتر از هفتاد سال است که ما مدارس جدید داریم از آن وقتی که «دار الفنون» درست شده است، و چقدر سالهاست که ما دانشگاه داریم- اگر این دانشگاهها یک دانشگاههایی بود که به نفع این ملت بود، یعنی این جوانهای ما را گذاشته بودند درست تحصیل کرده بودند، برنامه برنامه استعماری اگر نبود، آدم درست شده بود حالا. حالا جوانهای ما جوانهایی بودند که در مقابل دولت میایستادند. اگر ما یک دانشگاه مستقل داشتیم، کار مملکت ما نمیرسید به اینجایی که هر جایش دست بگذاری خراب است.
این نیروی مهم مملکت ما، که عبارت از نیروی جوان است، این را از بین بردند. دیگر این نیروها را همه را به هدر دادهاند. این جوانهایی که در خارج آمدند در همین قضیه نیروی اتمی و انرژیِ- نمیدانم- کذا، اینجا کار میکنند در خارج، اینها پیش من آمدند، دو دستهشان آمد- یک دستهشان هم زیاد بود جمعیتشان آمدند- یک دستهشان میگفتند که، همه در این متفق بودند که این کار، کار لغوی است که دارند میکنند! کار بیخودی است برای اینکه این معنا را میگویند درست میکنیم برای اینکه اگر نفت باشد کذا؛ بعد از این، نفت تا بیست سال دیگر فرض کنید هست، تا بیست سال دیگر اینها دیگر نیست. اصلًا این کار، کار غلطی است. و مهم آن است که اینها میگفتند به اینکه ما را نمیگذارند تحصیل کنیم! ما را در یک حد پایین نگه داشتهاند، نمیگذارند بالا برویم. تحصیلات ما در ایران زیادتر از این مقداری است که حالا اینجا [به] ما [تعلیم] میکنند! ما را آوردهاند اینجا در یک سطح پایینی نگه داشتهاند برای اینکه ترقی نکنیم. نمیگذارند جوانهای ما تحصیل بکنند. در داخل ایران و دانشگاههای ایران نمیگذارند که [رشد کنند] یعنی برنامه یکجور برنامهای است که اینها را در یک حد معینی نگه دارند. برنامه استعماری است. یک فرهنگ وابسته ما داریم. ما یک فرهنگ مستقل نداریم. [با] این فرهنگ وابسته به دولتهای استعماری میخواهند که [نسل جوان] را همین طور عقب مانده نگه دارند. آن آقا که میگوید که من [به] «دروازه تمدن بزرگ» [رسیدهام]! به دست این آقا این جوانهای ما الآن در مرتبه پایین قرار گرفتهاند و هیچ نمیگذارند اینها ترقی بکنند.
این هم فرهنگ ما که فرهنگ استعماری و عقب نگه داشته شده [است] که نگذارند جلو برود. نه طبیب یک طبیبِ تام و تمامی باشد، نه یک مهندس درستی از کار در آید، یا- نمیدانم- نه یک [متخصص] دیگری. تمام اینها را. اصلًا مملکت را از حیث قوه نیروی جوان فلج کردهاند. الآن ما نیروی جوان نداریم.
این فرهنگ ما، جزء فرهنگ ما که الآن خیلی رواج دارد، این فسادهایی که در ایران هست، اینها را جزء فرهنگ حساب میکنند! سینماها جزء فرهنگ است! اینها از تَبَعات فرهنگ است! کدام سینماها؟ همینهایی که همه جوانها، نیروی جوان ما را از بین برده است؛ یعنی جوریاش کرده، یک همچو فلجش کرده که ... هر چه واقع بشود به نظر او چیزی نیست! او مشغول عیش و عشرتش باشد کافی است! این طور دارند درست میکنند. ریشه این مملکت را اینها از بین بردند و دارند میبرند. هر مملکتی به نیروی انسانیاش [بسته] است. اگر نیروی انسانی در کار نباشد، مملکت دیگر مملکت نیست. اینها نیروی انسانی را دارند از بین میبرند. همه جا نیروی انسانی از بین رفته است و خشکیده تقریباً. پس ایشان اگر بروند استقلال فرهنگی از بین میرود! کدام استقلال داریم که از بین برود؟ حالا شما بروید استقلال میرود، این چه جور میشود دیگر، مملکت ما چه میشود، استقلالش از بین میرود! و ما استقلال میخواهیم.
درد مملکت ما این است که استقلال ندارد. نه استقلال فرهنگ دارد، نه استقلال ارتش دارد، نه استقلال اقتصاد دارد. اقتصادش وابسته است. یک کار صحیح نمیکنند اینها. یک اقتصاد وابستهای که مونتاژ است- به اصطلاحشان- باید از خارج بیاورند بخرند؛ ما [مصرفکننده] هستیم. بیاوریم مصرف کنیم. همین ... جفت کنیم اینجا، یک مملکت مصرفی هستیم. یک زراعتی این ایران داشت، یک زراعت و کشاورزی ایران داشت که محتاج نبود به خارج؛ یعنی صادر میکرد، صادرکننده بود. یعنی یک مملکت یک ناحیه آذربایجانش ممکن بود ایران را اداره بکند، یک ناحیه خراسانش یا فارسش ممکن بود که ایران را اداره بکند؛ حالا رسیده به آنجایی که خود اینها در حساب میگویند که سی روز یا سی و سه روز ... برای مملکتمان [غذا] داریم، باقیاش را باید دستمان را دراز کنیم به غیر.
تمام این جهاتی که این مملکت ما ممکن الاستفاده بوده تمامش را به غیر دادهاند. «ملی» کردهاند مراتع را! اینهایی که من عرض میکنم، به من اشخاص با سند نوشتهاند. من الآن پیشم نیست این [نوشتهها] مع الأسف، به نجف فرستاده بودند، آنجا هست- حالا گم شده یا [امحا] شده نمیدانم- که بهترین مراتع، مرتعِ یک طرفی بود، که نوشته بود مراتع کجا، بهترین مراتع که وقتی کارشناسهای انگلستان آمدند اینجا گفتند که بهترین مراتعْ مرتعِ فلان جای ایران است که در آن همه [گونه] دامداری میشود کرد؛ و این را به ملکه انگلستان و یک دسته دیگری دادند! این مراتع [را]. جنگلهای ما «ملی» شده؛ جنگل هم دادند به یک دسته دیگر! اصلًا ... همین طور ریختهاند سر این سفره و همه دارند میچاپند! یک قدری از آن هم به جیب ایشان میرود و برای حفظ ایشان است. اینکه میبینید که از هر گوشه [جهان] صدا در میآید به اینکه ما طرفدار [شاه] هستیم، عاشق چشم و ابروی کسی نیستند آنها! آنها نفت ما را میخواهند! بهتر از این [شاه] کسی نیست که نفت ما را به آنها بدهد. اینها میخواهند که مملکتی به اسم «اصلاحات ارضی» یک بازار بشود برای امریکا! امریکا گندمهایش را میریخت دور، توی دریا میریخت، حالا بهتر از این چی که بدهد به ایران و از آن نفت بگیرد، از آن پول بگیرد.
یک مملکت دامداریاش را بکلی از ... از بین بردند، زراعتش را بکلی از بین بردند؛ مراتعش را به غیر دادند. همه چیز آن را از بین بردند، و الآن شما برای همه چیز محتاجید. اگر یکوقت جلویش را بگیرند، مملکت ایران بعد از سی و سه روز دیگر باید همه گرسنه بمانند. این مملکتی است که اگر ایشان نباشد دنیا به هم میخورد! مملکت دیگر مملکت نیست! ما مملکت که میخواهیم. [شاه میگوید] پس بگذارید من باشم که این مملکت باشد! در این نطق چند روز پیش از این گفت که بیایید همه فکر کنیم برای مملکت! [خنده حضار] ما هم همین را [میگوییم]. همه ملت روی همین فکر است که دادشان بلند است. مردم به فکر مملکتشان نبودهاند، حالا افتادهاند به فکر مملکتشان. حالا دارند فکر میکنند برای مملکت که دادشان بلند شده است که آقا چرا، چه خبر است این قدر میخورید؟! ورم کردهاند خدا میداند! نمیدانید اینها چه جور میچاپند! ما هم نمیدانیم، شما هم نمیدانید، بعدها اینها کشف میشود که چه کردند به روزگار این ملت و این مملکت.
ما چه چیز داریم؟ چه استقلالی داریم که اگر شما نباشید استقلالمان میرود؟ استقلال فرهنگی داریم که برود از دستمان؟ استقلالِ- نمیدانم- اقتصادی داریم که از دستمان برود؟ استقلال ارتشی داریم که از دستمان [برود؟] چه استقلالی داریم که شما اگر نباشی آن استقلال از دست ما میرود؟ حالا شما برو، ما امتحان کنیم ببینیم! [خنده حضار] این منطق اینهاست برای همان حرف اولی که ما عرض کردیم که ملت ایران خواهانش هستند که رفتن ایشان است. خواهانند مردم. این هم [جواب] اشکالش به اینکه اگر من [بروم استقلال از دست میرود]
خود این [شاه] که همیشه از این حرفها میزند! حالا یک دسته دیگری هم هستند که میخواهند این را نگه دارند. دیگر حالا چه مقاصدی آنها دارند! خوب، بعضی از آنها معلوم است: دلشان میخواهد وزیری بشوند و [وکیلی] بشوند و میبینند که ملت اگر روی کار بیایند آنها دیگر باید بروند سراغ کارشان، از این جهت آنها هم دست و پا میزنند به اینکه بلکه نگهش دارند. و این ملت دیگر زیر بار اینها ان شاء اللَّه نمیرود [ان شاء اللَّه حضار].
و این را بدانید که سرنیزه نمیتواند حکومت کند. یکوقت این است که مردم بیدار نشدهاند و خوابند همه منزلشان، و هر کس مشغول کار خودش است، آن وقت بله؛ سرنیزه هم لازم ندارد؛ همان بدون سرنیزه، همان با ارعاب، همان با چند تا ستاره که [سرشانه] باشد، مردم میترسند. یکوقت تحول پیدا شده، و [شرایط] حالا شده؛ حالا یک نمونه است؛ یعنی شما در طول تاریخ در هر جا نگاه کنید مثل این نمونه- مثل ایران [امروز]- پیدا نمیکنید. در تاریخ ایران که نیست، در تاریخهای دیگر هم معلوم نیست پیدا بکنید که مملکتی ملتش یکجور بودند، در یک مدت کوتاهی شدند یکجور دیگری. اصلًا عکس آن شدهاند. یک روز بود که چهارم آبان را ابداً ممکن نبود که تخلف کنند از اینکه بیرق بزنند؛ میل باطنی نبود؛ نه اینکه برای خاطرِ- مثلًا- میل باطنیشان این کار را میکردند لکن پاسبان میگفت دیگر! با پاسبان که نمیشود درافتاد! این طور بود مسأله. در ظرف مدتی این ملت تبدیل شد به یک ملت دیگری. حالا یک ملت دیگری شد که بچه کوچک و پیرمردش هر دو فریاد میکنند، توی خیابانها، داد میزنند به اینکه مرگ بر ... شاه و بر این سلطنت پهلوی. این تبدیل الآن شده است. یعنی یک مملکت سر تا پایش عوض شده است؛ یکوقت یکجوری بوده، حالا شده یک چیز دیگر. این را نمیشود با سرنیزه خاموشش کرد. سرنیزه همچو قدرتی ندارد و لهذا ما دیدیم حکومت نظامی کردند، باید دو نفر بیشتر، به حَسَب حکومت نظامی و اعلام حکومت نظامی از دو نفر بیشتر نباید با هم باشند، مردم هم گوش کردند به این حرف! پنجاه هزار [خنده حضار]، صد هزار، دویست هزار، سیصد هزار هر گوشه مملکت [راه افتادند] همان جایی که حکومت نظامی بود! بعد از آن، حکومت نظامی را بالاترش کردند- اگر بالاتری داشت- و نخستوزیرِ نظامی آوردند و دولت شد دولتِ نظامی، باز همان مسأله است. دیگر نظامی را مردم دیدند و سنجیدند و شکستند نظامی را. قدرت ملت- یعنی قدرت مشت بر تانک غلبه کرد. قدرت دین، قدرت ایمان غلبه کرد بر تانک و توپ. این قدرتْ قدرتِ الهی است. قدرت الهی با همین مشتها غلبه کرد بر تانکها و بر توپها و بر مسلسلها و اینها. و لهذا نظامیاش، حکومت نظامیاش شکست و دولت نظامی آمد. دولت نظامیاش هم همین حرف است، چیز تازهای نیست. آن وقت نخست وزیرش یک نفر آدمِ [غیر نظامی] بود، حالا نخست وزیرش یک نفر آدم نظامی است. هر دو، دو تا پیرمردند که به درد نمیخورند! [خنده حضار].
و ما فرض میکنیم که این هم که بگذرد، خوب پله بعدش، اگر عقلشان باز به همین قدر باشد، این هم که بگذرد یک کودتای نظامی که نه، شاه برود و یک نظامی روی کار بیاید، باز همان نظامی است؛ یک چیز تازهای نیست. همان نظامیای که آن روز حکومت نظامی بود و مردم شکستند، امروز دولت نظامی است و مردم شکستند او را و الآن شکسته [شده] است، فردا همین است؛ یک چیز تازهای نیست. مردم همین که دیدهاند، یک چیز غریبهای نمیبینند که بترسند از آن. همین نظامی است، اسمش را میگذارند کودتای نظامی! این هم شکسته میشود. نمیشود یک مملکتی که همه ایستادهاند و مشتها را گره کردهاند و میگویند بزنید و ما استقلال میخواهیم، ما رد نمیشویم، مرد و زنش یک مطلب دارند، آن زنی که چهار تا بچهاش را کشتند در بهشت زهرا آن طور فریاد میزند و داد میزند و مردم را دعوت میکند به اینکه دست بزنید، بچههای مرا زدند گریه نکنید، دست بزنید، که آن شخص میگفت که مردم گریه کردند و دست زدند؛ این چیز تازهای است که مردم برای خاطر ... [کُشتههای این زن] گریه میکردند و این زن میگفت که نه گریه نکنید دست بزنید، مردم هم دست میزدند برای خاطر این و هم گریه میکردند برای مصیبتی که وارد شده؛ یک همچو مملکتی را نمیشود با سرنیزه عقبش زد.
این نهضت را نگه دارید آقایان. تکلیف همه است. تکلیف من آخوند است، تکلیف آن آقاست، تکلیف شمای بازاری یا کارگر یا دانشمند است این. همه، همه تکلیف داریم که این نهضتی که در ایران پیدا شده دامن به آن بزنیم. با این نهضت شما میتوانید استقلال خودتان را بگیرید، و میتوانید آزادی برای خودتان تهیه کنید. و شما و ما الآن مسئول خدای تبارک و تعالی هستیم، و مسئول نسلهای آتیه هستیم که یک همچو نهضتی پیدا شد و نتوانستید، عُرضهاش را نداشتید که از آن استفاده بکنید، عُرضه داشته باشید که استفاده کنید از این نهضت. این نهضت را نگذارید بخوابد، نگذارند آنهایی که رؤسای امور هستند، احزاب هستند، علما هستند، طلاب هستند، بازاری هست، دانشگاهی هست- عرض میکنم- دادگستری هست، وکلای دادگستری هست، آن قشرهایی که در مملکت هستند نگذارند که بخوابد این اعتصابات، و نگذارند بخوابد این نهضت زندهای که الآن در ایران هست. اگر خدای نخواسته این نهضت بخوابد تا آخر الابد زیر بار ظلم هستیم. و این دفعه اگر این شمشیر این مرد کشیده بشود، تمام نسلهایتان را قطع خواهد کرد.
من به ... بعضی از این آقایان که آمده بودند و میگفتند که «سیاست قدم به قدم»، خوب حالا یک قدم برداریم و بعدش صبر کنیم یک مدتی بگذرد بعد قدم دوم را برداریم، گفتم آقا اگر شما این قدم را سست کنید، [در] قدم دوم قدمهای شما را میشکنند! این طور نیست که یک قدر صبر کنند که شما حالا قدم اول را برداشتید حالا ایشان سلطنت کند نه حکومت! ... بعد از این همه جنایات حالا دیگر بیایند آقا سلطنت کنند نه حکومت! این اگر پایش مستقر بشود، دنبال این هستند که این نهضت را بخوابانند با هر طور که میتوانند. اینها دنبال این هستند. و اگر این نهضت بخوابد، این آتشی که در دل مردم روشن شده است و خدا روشنترش کند اگر این بخوابد و این آتش خاموش بشود، دیگر امکان ندارد که این نهضت پیدا بشود، یا شبیه آن پیدا بشود. رفت از بین که تمام بشود. و اگر این طور بشود، قبل از اینکه شما به نتیجه برسید یک همچو مصیبتی پیدا بشود، تا آخر گرفتار هستید. آن هم نه این جور گرفتاری که تا حالا بودید؛ حالا تازه نفَس شده است و خواهد شما را، همه شما را قطع نسل خواهد کرد. بیدار باشید! ایرانیها بیدار باشند، ملتفت باشند که در چه مقام حساسی واقع شدهاند، الآن چه موقعیتی از برای ایران الآن هست. مثل سابق نیست که خوب حالا امروز نشد فردا؛ خیر دیگر امکان ندارد. بین موت و حیاتید شماها! بین زندگی و موت هستید.
و من از خدای تبارک و تعالی میخواهم که ان شاء اللَّه کمک کند به این نهضت، و کمک میکند ان شاء اللَّه. به شرط اینکه شما همه برای خدا، برای خدا، برای اقامه دین خدا قیامتان باشد؛ خداوند تأیید میکند شما را ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج5، ص: 44 ـ 59)
ـ سخنرانی در جمع گروهی از خطبا و وعاظ در آستانه ماه محرم؛ بقای تشیع (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
این ماه محرّم با ماه محرّم سابق فرقها دارد. از جمله فرقها این است که ما در ماه محرّم سابق مواجه بودیم با دستگاه ستمکار پهلوی، که آن دستگاه شاخهای از فساد ام الفساد بود. و در این ماه، در این ماه محرّم مواجه هستیم با ام الفساد[7] با آنهایی که همه ملتهای ضعیف را تحت سیطره خودشان قرار دادهاند و در هر جا یک مأموری گذاشتند سر ملتها برای چپاولگری. بحمد اللَّه در آن مبارزه با آن شاخه کثیف به همت ملت عزیز ما و همت شما آقایان اهل منبر و خطبای سراسر کشور و خصوصاً قم، که مبدأ خیرات همیشه بوده است، بحمد اللَّه ملت ما با اتکال به خدای تبارک و تعالی و وحدت کلمه پیروز شد.
آقای کارتر در یک کلامی گفته است که چنانچه این اشخاص دیپلمات را که در این لانه جاسوسی هستند بخواهند بازداشت داشته باشند و آنها را محاکمه کنند خشم جهانیان برانگیخته میشود. جهان در نظر این مستکبرین غیر جهان است. مستکبرین، جهان را از آن دید خاص استکباری خود و آن بیماری روحی که در آنها هست نگاه میکنند. و این بیماری موجب این شده است که تودههای بزرگ ملتها را اینها از جهان حساب نمیکنند.
آقای کارتر خودش و عدهای که شاید تمام جمعیتشان را ما حساب بکنیم در تمام مملکتها، از این قریب سه میلیارد جمعیت دنیا پنجاه هزار نیستند. آنهایی که سران دولتهایی هستند که دیگران را وادار به جور و تعدی میکنند. این دید امثال ایشان این است که همه ملتها چیزی نیستند. آنی که جزء جهان است عبارت است از یک عده معدودی امثال کارتر و دارودسته او. و آنهایی که در سایر جاها هم مع الأسف جزء دارودسته او شدهاند، همه جهان را عبارت از این میدانند.
این دید مستکبرین است که سایر قشرهای بزرگ ملتها را، آنهایی که دریایی هستند که کارتر و امثالش قطره است در مقابل آن دریاها، آنها را اینها نمیبینند. یعنی این بیماری اسباب این شده است که آنها را نبینند. از این جهت وقتی که در اریکه ریاست جمهور نشسته و با آن دید بیمارگونه نگاه میکند و میبیند که چند تا وزیر در فلان جا و چند تا مثلًا اشخاصی که راجع به مجالس خودشان هست و اینها، یا در جاهای دیگر، عددی از این وابستهها ممکن است که اینها خشمشان [افزوده] بشود. ایشان اینها را جهان حساب میکند و میگوید که چنانچه این دیپلماتها را [...]. اینها را دیپلمات حساب میکند اینهایی که جاسوسیشان به حسب شواهد ثابت شده است، اینها را دیپلمات حساب میکند، و جهان را هم عبارت از همان که خودش میبیند حساب میکند. این بیماری تا یک اندازهای هم در محمد رضا بود. و همین بیماری اسباب این شد که از بین رفت او. این بیماری که [شخص] خودش را ببیند و چند تا از این تملقگوهایی که اطرافش هستند. و این دلقکهایی که دور و برش هستند. همینها را ببیند و ملت را اصلًا به حساب نیاورد [و] نفهمد که هر مملکتی ملتش اساس هستند. دولتها اقلیتی هستند که باید برای خدمت این ملت باشند. و اینها نمیفهمند که دولت خدمتگزار ملت باید باشد، نه حاکم بر ملت. این بیماری در آن آدم هم بود که خودش را همه چیز میدانست، و خودش را فرمانفرما و خودش را همه ملت میدانست. دیگر برای دیگران اصلًا [ارزشی] قائل نبود. و همین اسباب این شد که [به] این ملت آن خیانتها را کرد. همه آن خیانتها هم روی همین خیال بود که نمیدید کسی را که بازخواست کند از ایشان. به نظرش نمیآمد که یک قدرت دیگری هم هست در مقابل سرنیزه و در مقابل مسلسل.
یک قدرت دیگری هم هست. و این بیماری اسباب این شد که آن مشغول شد به آن جنایات. روی همان زمینه که قدرتی غیر از خودش نمیدید، و منتهی شد به اینکه دیدید و دیدیم. ایشان هم[8] همان بیماری را یک قدر بیشتر دارد. برای اینکه هر چه قدرت زیادتر باشد این بیماری در آن زیادتر است.
در شکست شاه، امریکا- یعنی دولت امریکا، ما هر وقت از امریکا صحبت بکنیم یا از جای دیگری، مگر اینکه اسم ببریم، ملتشان مراد نیست. ما با ملتها هیچ مقابلهای نداریم.
ملتها هم با ما مقابلهای ندارند- در شکست محمد رضا [امریکا] یک شکست اقتصادی خورد و یک قدری هم شکست سیاسی. و هر چه هم کوشش کرد آقای کارتر برای اینکه محمد رضا را نگه دارد، و اخیراً هم کراراً پیش ما میفرستاد که مثلًا ایشان باشد و فلان، و بعد هم بختیار را میخواست نگه دارد، ولی نتوانست و شکست خورد. آن یک شکست بود. گر چه بزرگ بود لکن در مقابل این شکست دوم که خواهد خورد کوچک است.
پناه دادن یک نفری که مجرم است و قریب سی و چند سال مجرم بوده است و سی و پنج میلیون جمعیت ما به مجرمیت او شهادت میدهند.- یک عدهای ممکن است که بدانند و شهادت ندهند- لکن سی و پنج میلیون جمعیت میدانند، و صدها میلیون جمعیت سایر ممالک دنیا میدانند که این [شاه] آدمی مجرم بود. آدمی ستمکار بود، جنایتکار بود. و این ملت را آن قدر در جنایت کشید و این ملت را آن قدر محروم کرد و آن قدر حبس و تبعید و کشتار کرد. پناه دادن این [شاه] خودش یک شکست سیاسی است در دنیا. لکن بیماری که آقای کارتر به آن مبتلا هست این را بفهمد و باقی گذاشتن این اشخاصی که جاسوس هستند و در این لانه جاسوسی هستند و این مجرم ملت ما را به ملت ما برنگرداندن، این هم شکستی است که از این شکست دومی بالاتر است. برای اینکه اگر ایشان [را] نفرستند، ممکن است که اینها محاکمه بشوند. و اگر محاکمه بشوند، کارتر میفهمد ... چه خواهد شد.
کارتر گاهی ما را از نظامی، گاهی ما را از جهات اقتصادی میترساند. و خودش هم میداند که این طبل میان تهی است که دارد میزند. و نه همچو عرضه نظامی دارد و نه از او گوش میکنند. باز این اشتباه روی همان بیماری که این ابرقدرتها دارند، این باز یک اشتباه است که گمان میکند که تمام کشورها مثل یک انگشتر در دست اوست که اگر یک وقت گفت که مثلًا گندم نفروشید به ایران، تمام کشورها دستشان را به سینه میگذارند و تعظیم میکنند و میگویند چشم! و ایشان فهمید این را که حتی در کشور خودش هم از او اطاعت نکردند. وزیر کشاورزی خودش هم گفت که امری است غیر صحیح. و ما چه احتیاجی داریم به گندم امریکا. ما نفت داریم. ما آن را داریم که آن سیاستمدار بزرگ انگلستان در زمان جنگ- چرچیل- وقتی که مواجه بودند با آلمان، و تقریباً از ترس اینکه حالا دیگر باید شکست بخورند، وقتی که آمد در مجلس انگلستان ظاهراً صحبت کرد و مصیبتهای خودش را که ما چه شدیم، چه شدیم، کجا شکست خوردیم [تشریح کرد] آخرش گفت که اما پیروزی مال آن است که روی موجهای نفت نشسته است!.
ما روی موجهای نفت نشستهایم. شما غارت کردید ما را. نفتهای ما را بردید. در ازای آن به ما تفنگ و توپ دادید. آن توپ و تفنگی که و آن اسلحههایی که برای خودتان بود، نه برای ما. ما نفت داریم. دنیا نفت میخواهد. امریکا را نمیخواهد دنیا. دنیا کارتر را نمیخواهد. دنیا نفت میخواهد. ما که نفت داریم، مملکتهای دیگر به ما خضوع خواهند کرد. نه تو که میخواهی ریاست جمهوری پیدا بکنی راهش را نمیدانی. تمام دست و پاهای این برای این است که در بعد از اینکه این دوره گذشت باز او را رئیس جمهور کنند. لکن سوراخ دعا را گم کرد. او خیال میکرد که اگر ارعاب کند مملکت ایران را و اگر بگوید ما حصار اقتصادی دور ایران میکشیم به اقتصاد ایران ضرر میزنیم، ملت او برای او دست میزنند. و بعد هم چنین میشود که رئیس جمهور بشود. لکن فهمید این معنا را که الآن یک قشر بزرگی از ملت که سیاهپوستها بودند از او جدا شدند. پانصد نفر از ملاها، روحانیون مسیحی سیاهپوست بر خلاف او [تظاهرات] کردند. و برای ایران تظاهر کردند و بعد هم دیگران خواهند کرد. جز آنی که آنها را [از] جهان میداند؛ بله آن عده. اگر جهان عبارت از آن عدهای است که رفیق و دوست آقای کارتر هستند، تمام جهان با اوست....
و اما اگر جهان آنی است که هست و به دوش مستضعفین است، جهان عبارت از مستضعفین هستند. اگر جهان عبارت از آن واقعیتی است که هست، که مستضعفین هستند که جهان را اداره میکنند، و این مستکبرین جز فساد ایجاد نمیکنند چیز دیگر. جهان اگر آن هست آن جهان با شما موافق نیست. آن جهان موافق نیست که یک رئیس جمهور که ادعا میکند که من طرفدار حقوق بشر هستم، آن قدر بشر را به تباهی بکشد و آن قدر بکشد. یک کسی که دعوی این را میکند که من حقوق بشر را حفظ میکنم از او نمیپذیرند. تویی که میگویی من حقوق بشر را حفظ میکنم، ایران بشر هستند. ایرانیها بشر هستند. چه شد که در حکومت شما این چند سال و در حکومت اسلاف شما پنجاه سال، این ملت این همه زجر دیدند و نه شما و نه اسلاف شما که مدعی این هستید که ما طرفدار حقوق بشر هستیم، و نه مجلسهایی که تأسیس کردید [صدا به اعتراض بلند نکردید] شما [حتی] برای اینکه ما را بازی بدهید هیچیک کلمهای نگفتید که چرا محمد رضا این کارها را میکند، بلکه طرفداری کردید از او. بلکه کوشش کردید که باقی بماند او. مضحک این بود که در آن وقتی که شدت خفقان در ایران بود، کارتر میگفت که آزادی زیاد به ایران دادند، از این جهت این صداها درآمده! مردم فریاد که میزنند، میگویند آزادی میخواهیم، چون آزادیشان زیاد است! اینها تُخَمه[9] کردند از آزادی! این روی همان بیماری است که اینها دارند.
ایشان گمان نکند که ما یک قدم عقب برویم راجع به این مسئلهای که داریم، و این چیزی [است] که حق ماست در دنیا. همه دنیا میدانند، در همه قوانین بین المللی است که مجرم باید برگردد در همان محلی که جرم کرده است و در آنجا محاکمه بشود. ما این مجرم را از او میخواهیم که در اینجا محاکمه بشود. بله، اگر مجرم ما را برگرداندند، این خانه را هم که ما میبندیم، خانه جاسوسی اینجا دیگر قابل این نیست که یک سفارتخانهای بشود، مگر این بساط جاسوسی به هم بخورد و بخواهند یک سفارتخانه باشد، نه یک محل جاسوسی. ممکن است، آن هم نه مسلم. ممکن است اگر او را برگرداندند و این لانه جاسوسی را به هم زدند، روابطی که برای ما نفع دارد محفوظ باشد. و مادامی که آن شخص در آنجا هست ما روابطمان را قطع نمیکنیم، از باب اینکه باید اینها را حفظشان کنیم. اینهایی که الآن پیش ما هستند، اینها جاسوس هستند، نه دیپلمات. معلوم شد که ایشان باز با آن دیدی که دارند، روی آن بیماری روانی که دارند و امثال اینها دارند، جاسوسها را هم جزو دیپلماتها میدانند.
اینها باید خودشان را عوض کنند. این سران کشورهایی که با ملتهایشان آن طور رفتار میکنند، با مستضعفین جهان آن طور رفتار میکنند، اینها باید افکارشان را عوض بکنند.
این افکار دیگر در دنیا خریدار ندارد. این مال یک زمانی بود که آن وقت باز مردم بیدار نشده بودند. مردم در همه جا الآن چشم و گوششان را باز کردهاند. ما میبینیم که در ظرف این چند سال، و خصوصاً این دو سال آخر، کشور ما تحول در آن پیدا شده، یعنی افراد یک افراد دیگر شدند. افراد همان هستند، لکن افکارشان یک افکار دیگر شده، عوض شده است این افکار. همان طوری که ملتها تغییر و تحول پیدا کردند و این ملتها، آن ملتهای خواب نیستند که، شما حکومت کنید برشان، و آنها تسلیم محض باشند. شما هم [در رفتارتان تجدید نظر کنید] این سران کشورها، اعم از امریکا و غیر امریکا، باید خودشان را عوض بکنند. اگر خودشان را عوض نکنند، برای خودشان صلاح نیست و به تباهی کشیده میشوند.
این را من گاهی با اشخاصی که از خارج آمدند گفتم که مشکل دولتها یکی مشکله بین خودشان و ملتهایشان است. یک اشکال، اشکالی است که بین ملتها و دولتهاست که دولتها خودشان را فرمانفرما و ولی امر و همه چیز میدانند، و برای ملت هیچ [اعتباری] قائل نیستند. از این جهت از پشتیبانی ملت محرومند. ما آن چیزی را که مشهودمان بود همین خود ایران بود که در ایران مادامی که حکومت خودش را مسلط بر مردم، فرمانفرمای مردم میدانست، و «شاهنشاه» میدانست و «آریامهر» میدانست، ملت همراه او نبود. اگر ملت همراه او بود ممکن نبود که از اینجا به جای دیگر برود. این تحول پیدا کرد به یک حکومت دیگری که این حکومت دیگر البته محتوایش تا حالا باز اسلامی نیست، اما یک نسیمی از اسلام آمده، یک نسیمی آمده است. همین مقدار که یک نسیمی آمده است دولتها خودشان را فرمانفرما دیگر نمیدانند. همچو نیست که بفرستند و بگیرند و بزنند و حبس کنند. هیچ همچو چیزی نیست. وقتی که آنها فرمانفرما نداشتند، ملت پشتیبانشان است. شما میبینید که الآن هر اشکالی که برای دولت پیدا بشود ملت خودش پیشقدم است برای رفع آن.
اگر این دولتها از آن بیماری که عرض کردم بیرون بیایند و حل این مشکله را بکنند- حالا من راجع به این دولتهای اسلامی میگویم این را، آن دولتهای خارجی سر جای خودشان، من برای این دولتهای اسلامی میگویم- که این دولتهای اسلامی این مشکله را رفع بکنند. این مشکل کلیدش دست خودشان است. عبرت بگیرند از ایران، و وضع این دو حال که زمان محمد رضا و این زمان. آن روز اگر مشکلی برای دولت پیدا میشد ملت اگر این مشکل را اضافه نمیکرد رفع هم نمیکرد. اگر میتوانست اضافهاش هم میکرد.
امروز همین ملت اگر برای دولت پیشامدی بکند خودش پیشقدم است. میبینیم و دیدیم این مشکله را اینها[10] رفع نمیکنند. الآن هم در بسیاری از همین ممالک اسلامی میبینیم که همان بیماری که محمد رضا به آن مبتلا بود- و به طور زیادتر کارتر بر آن مبتلاست- آنها هم مبتلا هستند. آنها هم خودشان را میبینند و یک دسته که اقلیتی هستند و به آنها چسبیدهاند برای منافعشان. ملت خودشان را نمیبینند. اصلًا توجه ندارند که ملت هم یک چیزی است. و لهذا بر خلاف موازین اسلامی، بر خلاف موازین عدل و انصاف، هر چه ظلم میتوانند به این مستضعفین میکنند. جمع میکنند و میدهند به آن عدهای که دور و برشان جمع است. اگر مشکلی برایشان پیدا بشود، ابداً ملت با آنها همراه نیستند.
پشت میکنند ملت به آنها. اگر این مشکله را حکومتها رفع بکنند، حالشان خوب میشود.
و اگر مشکله بین خودشان هم رفع بکنند که با هم این قدر اختلافات نداشته باشند، از تحت یوغ این ابرقدرتها در میآیند. مادامی که ما با هم اختلاف داریم، این قدرتهای بزرگ استفاده از ما میکنند. مسلمین اگر با هم مجتمع بشوند، حکومتها با هم تفاهم کنند، ملتها تفاهم خواهند کرد. ملتها مخالف نیستند با هم. حکومتها نمیگذارند که ملتها با هم تفاهم کنند. اگر این مشکله حکومت [ها] برداشته بشود از ممالک اسلامی، هیچ قدرتی بالاتر از قدرت اسلام و مسلمین نیست. برای اینکه، بیش از یک میلیارد جمعیت دارند با خزاین فراوان.
ما حالا بیاییم سراغ تکلیفمان در این زمان که مواجه هستیم با این قدرت بزرگ، و با آن توهّماتی که در ذهن این آقا هست. ما باید همان طوری که در این یک سال، از محرم سال قبل و یک قدری جلوترش تا آن وقتی که سقوط کرد محمد رضا عمل کردیم، حالا هم همان طور باید باشیم. حالا باید بیشتر قشرهای مختلف ملت به هم پیوند کنند. آن روز ممکن بود که یک دستهای باشند که مثلًا به خیالشان که خوب، شاه مملکت است- از این حرفها داشتند- شاه مملکت است خوب، از خودمان است! ظل اللَّه است! از این مزخرفات. در صورتی که ظل اللَّه مسئلهای است، که اگر این صادر باشد از ائمه علیهم السلام برای حکومتها، کار را خیلی مشکل میکند. برای اینکه ظل- سایه- آن چیزی است که از خودش هیچ ندارد. هر حرکتی هست از ذی ظل[11] است. ظل اللَّه پیغمبر اعظم است که از خودش هیچ نیست. هر چه هست وحی است. هر چه هست از خدای تبارک و تعالی است. اگر این مطلب را که وارد شده باشد که السلطان ظل اللَّه، فاتحه همه سلاطین عالم را میخواند. برای اینکه اینها «ظل اللَّه» نیستند. اینها ظل شیطاناند. منتها این منطقها با اشتباهاتش هم بود در کار. حتی از یک معمم فاضل هم هست. کسی نقل کرد که من در مکه بودم. در همین گیرودارهایی، که شاید همان سال قبل بود. در همان گیرودارهای ما [و] شما با این شخص[12] در مسجد الحرام نشسته بودم رو به کعبه. گفتم که خوب، اینجا الآن خوب است دعایی بکنیم. گفت نه ما تکلیفمان این است که دعا کنیم برای حفظ او ... خوب این منطقها گاهی بود. اما این منطقها نسبت به قدرتهای خارجی اگر هم باشد خیلی کمتر است.
دیگر خیلی اشتباه باید باشد یا انسان باید خیلی خیانتکار باشد که ملتش اگر با خارج هم، آن هم خارجی که غیر خودمان هست، خارجی که معلوم نیست که حالا او هم خیلی به مبانی مذهبش هم عمل که حتماً نمیکند، خوب معلوم نیست اقتدایش هم خیلی باشد و با ملت ما مخالف است، در ملت ما باز قشری باشد که خلاف ملت باشد و موافق او، این باید خیلی کم باشد. و لهذا در این زمان باید این وحدت قویتر باشد. اگر آن وقت هم یک نق و نقی بود، حالا دیگر نباید باشد. باید همه دستجمعی با هم باشیم، و این راه را برویم.
و مطمئن باشید که پیروز خواهید شد. حق پیروز است. حق پیروز است. منتها ما رمز پیروزی را باید پیدا بکنیم که رمز پیروزی ما چه بوده است. و رمز بقای شیعه در این طول زمان- از زمان امیر المؤمنین، سلام اللَّه علیه، تا حالا- در زمانهایی که شیعه جمعیتش کم بوده است، ناچیز بوده است. حالا- الحمد للَّه- زیاد است. اما آن وقت کم بوده. نه اینکه زیاد در مقابل دیگران. باید ببینیم رمز بقای این مذهب و بقای ممالک اسلامی، ممالک شیعی چه بوده است. ما باید آن رمز را حفظش بکنیم. یکی از رمزهای بزرگی که بالاترین رمز است، قضیه سید الشهداست. سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- مذهب را بیمه کرد.
با عمل خودش اسلام را بیمه کرد. نگه داشت. و آن نهضتی که آن بزرگوار کرد و شکست داد،- به و لو کشته شد. لکن شکست داد- بر اموی و بر دیگران، آن نهضت باید حفظ بشود.
اگر ما بخواهیم مملکتمان یک مملکت مستقلی باشد، یک مملکت آزادی باشد، باید این رمز را حفظ بکنیم. این مجالسی که در طول تاریخ برپا بوده است و با دستور ائمه- علیهم السلام- این مجالس بوده است، خیال نکنند بعضی از این جوانهای ما که این مجالس، مجالسی بوده است که گریه در آن بوده است؛ حالا ما باید گریه دیگر نکنیم. این یک اشتباه است که میکنند. حضرت باقر- سلام اللَّه علیه،- شما بهتر میدانید- حضرت باقر، سلام اللَّه علیه- وقتی که میخواستند فوت کنند وصیت کردند که ده سال- ظاهراً- که در منی اجیر کنند کسی را، کسانی را که برای من گریه کنند. این چه مبارزهای است؟
حضرت باقر احتیاج به گریه داشت؟ حضرت باقر میخواست چه کند گریه را؟ آن وقت هم در منی چرا؟ ایام حج و منی. این همین نقطه اساسی، سیاسی، روانی، انسانی است که ده سال در آنجا گریه کنند. خوب مردم میآیند میگویند چه خبر است، چیست؟
میگویند [جریان] این طور بوده. این توجه میدهد نفوس مردم را به این مکتب. و ظالم را منهدم میکند و مظلوم را قوی میکند.
ما جوانها دادیم. کربلا جوانها داده. ما این را باید حفظش کنیم. این نمیشود این طور باشد. شما خیال بکنید که گریه است، خیر گریه نیست. یک مسأله سیاسی، روانی، اجتماعی است. اگر قضیه گریه است تباکیش[13] دیگر چیست؟ تباکی میخواهد؟ تباکی هم یک چیزی شد؟ اصلًا حضرت سید الشهدا چه احتیاج به گریه دارد؟ ائمه این قدر اصرار کردند، به اینکه مجمع داشته باشید. گریه بکنید. [ندبه] بکنید. برای اینکه این حفظ میکند کیان مذهب ما را. این دستجاتی که در ایام عاشورا راه میافتند خیال نکنند که ما این را تبدیل کنیم به راهپیمایی. راهپیمایی است خودش. اما راهپیمایی با یک محتوای سیاسی. همان طوری که سابق بود بلکه بالاتر. همان سینه زنی، همان نوحهخوانی، همانها رمز پیروزی ماست. در سرتاسر کشور مجلس روضه باشد. همه روضه بخوانند. و همه گریه بکنند. از این هماهنگتر چی؟ شما در کجا سراغ دارید که ملتی این طور هماهنگ بشود؟ کی اینها را هماهنگ کرده؟ اینها را سید الشهدا هماهنگ کرده است. در تمام کشورهای اسلامی، ملتهای اسلامی در روز عاشورا و تاسوعا و مثلًا بیست و هشتم و ... این دستجات با آن عظمت- البته جهات غیر شرعیاش باید حساب بشود، باید جهات شرعی محفوظ بماند- این دستجات با آن عظمت، با آن محتوا همه جا [راه میافتند] کی میتواند یک چنین اجتماعی درست کند؟ در کجای عالم شما سراغ دارید که این مردم این طور هماهنگ باشند. بری هندوستان همین بساط. بری پاکستان همین بساط. بری اندونزی همین بساط. بری عراق همین بساط. بری افغانستان. هر جا بری همین بساط. کی اینها را هماهنگ کرده؟ این هماهنگی را از دست ندهید. این جوانها را اغفال میکنند. این جوانهای صاف دل ما، عزیز ما، توجه به شیطنت اینهایی که تزریق میکنند، ندارند. آنها [را] دیگران تزریقشان میکنند. اینها هم تزریق به اینها میکنند.
یک وقت بود که این دست ناپاک اجنبی آمد و روحانیون و قشرهای جوان را جدا کرد از هم. این اساس داشت. این طور نبود که همین طور بیخود بیخودی باشد. [پیوسته] تزریق کردند به ما. به قشر ما تزریق کردند که این فکلیها چه، این ریشتراشها چه، این فکلیها چه. [به آنها] تزریق کردند به اینکه این آخوندها را انگلیسها آوردهاند. ما را از هم جدا کردند. کی نفعش را برد؟ آنهایی که میخواستند نفتهای ما را ببرند، آنهایی که میخواهند نفت ما را ببرند، این طور ما را از هم جدا میکنند، کنارمان میگذارند.
هماهنگی که ما باید داشته باشیم از بین میرود. وقتی که از بین رفت این هماهنگی، هر چه دلشان [خواست] میکنند، و ما هم هیچ کاری نمیکنیم. امروز هم که نزدیک محرم است میبینیم که گفته میشود،- حالا امیدوارم که صحیح نباشد- گفته میشود که بعضی از این جوانهای پاکدل ما بازی خوردهاند، اگر یک آقایی بخواهد مثلًا روضه بخواند میگویند که نه، دیگر روضه لازم نیست.
اینها ملتفت نیستند آنهایی که با روضه مخالفاند همانهایی بودند که با روحانیت مخالف بودند. و همانهایی بودند که با دانشگاه مخالفاند. و همانها هستند که با کارگر مخالفاند. و همانهایی هستند که با کشاورز مخالفاند. و همانها هستند که میخواهند ما را بدوشند، و ما را ذلیل نگه دارند. این هماهنگی که در تمام ملت ما در قصه کربلا هست، این بزرگترین امر سیاسی است در دنیا. و بزرگترین امر روانی است در دنیا. تمام قلوب با هم متحد میشوند. اگر خوب راهش ببریم، ما برای این هماهنگی پیروز هستیم. و قدر این را باید بدانیم. و جوانهای ما توجه به این مسائل داشته باشند. جوانهای ما ملتفت این معنا باشند، که دستهایی الآن در کار است که میخواهند یکی یکی اشخاص مؤثر را از بین ببرند. یکی یکی مجالس را از بین ببرند. مساجد را، محتوایش را از بین ببرند ...
همین مساجد و همین روضهها و همین روضههای هفتگی، همینها توجه مردم را و همان هماهنگی را ایجاد میکند. اگر دولتهای دیگر بخواهند هماهنگی بین تمام قشرها پیدا کنند میسور نیست برایشان. با صدها میلیارد تومان هم برایشان میسور نیست.
ما را سید الشهدا این طور هماهنگ کرده. ما برای سید الشهدایی که این طور هماهنگ کرده اظهار تأسف نکنیم، ما گریه نکنیم؟ همین گریهها نگه داشته ما را. گول این شیاطینی که میخواهند این حربه را از دست شما بگیرند گول اینها را نخورند جوانهای ما. همینها هست که ما را حفظ کرده. همینها هست که مملکت ما را حفظ کرده.
تکلیف آقایان است روضه بخوانند. تکلیف مردم است دستههای شکوهمند بیرون بیاورند. دستههای سینه زن شکوهمند. البته از چیزهایی که بر خلاف [است] مثلًا چه هست، از آنها پرهیز کنند. اما دستهها بیرون بیایند، سینه بزنند. هر کاری که میکردند بکنند. اجتماعاتشان را حفظ بکنند. این اجتماعات است که ما را نگه داشته. این هماهنگیها هست که ما را نگه داشته. گولشان میزنند این جوانهای عزیز صافدل را.
میآیند توی گوشش میخوانند، خوب دیگر گریه میخواهیم چه کنیم؟ گریه میخواهیم چه کنیم یعنی چه؟ ما تا ابد هم اگر برای سید الشهدا گریه بکنیم، برای سید الشهدا نفعی ندارد، برای ما نفع دارد، همین نفع دنیاییاش را شما حساب بکنید، آخرتیاش جای خودش، همین نفع دنیاییاش را حساب کنید و همین جهت روانی مطلب را که قلوب را چطور به هم متصل میکند. ما این سنگر را نباید از دست بدهیم و کسانی که کوشش دارند که این سنگر را از ما بگیرند، آنهایی که از ما هستند و مردم صالحی هستند بازی خوردهاند، پشت اینها یک دست مرموز فاسد مفسدی هست که میخواهد ملت ما را به تباهی بکشد و ما باید بیدار باشیم. ملت ما باید بیدار باشند.
و کلمه آخرم این است که من از همه ملت میخواهم، از همه قشرهای ملت که ما امروز مواجه با یک اجنبی هستیم. یک اجنبی که میخواهد این مملکت ما را به غارت [ببرد] هر چه هست ببرد. ما که الآن مواجه با یک اجنبی هستیم، با کسی که جاسوسی [او] مرکز جاسوسیاش برای همه ملتهای مسلمینی یا زیادتر از آنها در اینجا هم بوده است. دیگر ما نباید بنشینیم و [دائماً] نق بزنیم. من به او و شما به او و آن به او.
نویسندههای ما، گویندههای ما، کانونهایی که هستند، کانونهای نویسنده، کانونهای وکلای چه، همه مملکت مال خودتان است. آقا نگهش دارید این مملکت را. مملکت مال شماست. میخواهند ببرند. باید نگهش دارید. نگه داشتن به این است که هماهنگ بشوید. همین طوری که میبینید این درجههایی که [طبقاتی که] شما اسمشان را میگذارید مثلًا طبقه کذا؛ طبقه پایین. و من آنها را بالا میدانم، ببینید چطور هماهنگاند. اینها اللَّه اکبر امشب که میگویند، میخواهند اللَّه اکبر بگویند. شما بروید ببینید که کیها دارند اللَّه اکبر میگویند. بروید بگردید. کاش فیلم از همه برمیداشتند بعد نشان میدادند. ببینید کیها اللَّه اکبر میگویند. همین طایفه، همین طبقهاند. ما از اینها منت میکشیم، من دست اینها را میبوسم. ما مرهون همین طایفه هستیم که امشب میروند اللَّه اکبر میگویند و فردا راهپیمایی میکنند. اینها را حفظ بکنید. ننشینید شما و بنویسید و بگویید و مناقشه بکنید و ....
این مجلس خبرگانی که همه ملت دستهای را تعیین کردند، دیگر هر کس در محل خودش کسی را وکیل کرد. شمایی که میگویید دمکراسی، دمکراسی بهتر از این چه که شما پیدا کنید که در یک جا یک کسی به زور گفته باشد تو رأی بده. در تمام ایران پیدا بکنید یک جا که الزام کرده باشد یک کسی را که رأی بده. حتی تبلیغات هم کم شد. ولی مردم میشناختند اینها را. هر کسی اهل بلد خودش را میشناخت، و رأی به او میداد. با آن اکثریت قاطع که پیدا کردند اینها، چرا دیگر مناقشه میکنند؟ چرا بعدش [دائماً] گفتند مجلس خوب؟ مجلس خوب این مجلسی است که مردم میخواهند. شما چکارهاید؟ این مجلسی که مردم خودشان اشخاصی را فرستادند، وکیل کردند. اینها وکیل مردم بودند و وکیل مردم قوانینی را، [تصویب] کردند. و من تا آن اندازه که نگاه کردم، بلکه شاید همهاش را نگاه کرده باشم، انحراف اسلامی هیچ ندارد، هیچ، ابداً. شما آقایان و همه آقایان اهل منبر، و همه خطبا و همه نویسندهها و همه گویندهها تایید کنید.
عیب است که ما بنشینیم هی [انتقاد] بکنیم تا قانون اساسیمان را نتوانیم درست بکنیم.
این قانون اساسی، قانون اساسی صحیحی است. رأی بدهند به آن دیگر، الزامی نیست، میخواهند رأی ندهند خودشان میدانند. در این جهت هم باید آقایان بگویند به مردم، بیدار کنند مردم را در همه جا. این آقایان طلابی که از قم میروند به جاهای دیگر برای ترویج. اینها هم باید بگویند این مطلب را و بمانند آنجا تا این کار انجام بگیرد. همچو یک روز، روز دوازدهم است، چیزی نیست دیگر. خوب ایام عاشورا که هستند دیگر نگذارند روز بعد از عاشورا برگردند، بمانند آنجا. مردم را بیدار کنند، هدایت کنند مردم را. نویسندههای ما همین طور، گویندههای ما همین طور. فرض کن حالا یک چیزی هم مخالف رأی فلان [است] فرض کنید که متجدد هست، خوب وقتی مردم رأی دادند آن هم باید بگذرد از آن. مردم رأی دادند، آنها وکیل شدند و گذشتند مطلب خود را. ثابت کردند این را. حالا ما باید بگذاریم به آرای خود مردم. و خود مردم هر چه رأی دادند.
من امیدوارم که ان شاء اللَّه همان طوری که آن محرّم برای ما هدیه آورد و مجرم فرعی[14] ما را از بین برد، همین طور این محرّم هم برای ما هدیه بیاورد، و مجرم اصلی[15] ما را به جای خودش بنشاند. خداوند همه شما را حفظ کند و موفق و مؤید باشید.» (صحیفه امام، ج11، ص: 88 ـ 102)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان دستگاه قضایی کشور؛ تبیین ظلم و جنایات قدرتها (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من تشکر میکنم از آقایان علما و فضلا و قضات که تشریف آوردند و ما را مفتخر کردند به این تشریف فرمایی. و من امیدوارم که خداوند همه را حفظ کند و در پناه خودش توفیق بدهد که خدمت کنند. ما در هر قضیهای که فکر میکنیم که در سابق، در این رژیم سابق بوده است دست روی هر کدام که میگذاریم، میگوییم این بدتر از دیگران بوده. وقتی میرویم سراغ آن یکی، آنجا میگوییم این بدتر از دیگران بوده و هکذا. وقتی قوّه دادگستریاش را و قوّه قضاییهاش را شما نگاه کنید، میبینید که آن چیزی که در آن نبوده است اسلام بوده و عدالت اسلامی. و وقتی که به مجلساش نگاه میکردیم، میبینیم آنکه نبوده است ارتباطش با مردم. وقتی به ارتشاش نگاه میکردیم، میبینیم که آنکه نبوده است فعالیت در راه کشور خودشان. لا بد آقایان اطلاع دارند که آن وقت که متفقین آمدند و حمله کردند به ایران، زمان رضا خان- با آن هیاهویی که رضا خان در آورده بود که ما دیگر چه هستیم و چه هستیم- سه ساعت گفته بودند که اینها مقاومت کردند در مقابل آنها، و بعد که رضا خان از یکی از اینها- سرکردگان آن وقت- پرسیده بود که چرا سه ساعت؟ گفته بود که قربان سه ساعت حرف است، آنها آمدند و ما رفتیم. مسأله این بود. ارتش آن طور بود، دولت آن بود که دیدید. شما بسیارتان، خوب، این اواخر دیگر یادتان است. فرمانداران و فرماندهان و استانداران و اینها آنها بوده است که ملاحظه کردید و دادگستریاش هم آن بود که اطلاع دارید، مجلساش هم آن بود، دانشگاهش هم آن بود. عرض کردم وقتی سراغ دانشگاه میرویم میبینیم که بدتر از همه جا دانشگاه بوده است. وقتی سراغ قضات میرویم میبینیم بدتر از همه این بود، و زحمت دارد که اینها اصلاح بشود. و خداوند تأیید کرده است این جمهوری اسلامی را که در ظرف این مدت کم در صورتی که انقلاب بوده، در صورتی که همه کشورهای بزرگ مخالف بودند با ایران به همه معنا و فشارهایشان را بر این کشور به همه طرف وارد کردند، تبلیغات سرتاسری آن طور کرده است، مع ذلک در این مدت کم در همه جا یک پیشرفتهای چشمگیر شده است. دانشگاه بحمد اللَّه، و امیدوارم که به زودی همه جهاتش درست بشود و روی موازین باشد، و دادگستری و قوه قضاییه بحمد اللَّه کار زیاد کردند. و موجب سرافرازی یک ملت است که در مدت بسیار کم با همه مشکلات و با اینکه مهیا نبودند علمای ما برای قضاوت و امر قضاوت ارتباط با آنها نداشته است، مع ذلک موفق شدهاند و تا کنون خدمتهای فراوان کردهاند.
و من امیدوارم که همه علمای بلادی که در سرتاسر ایران هستند و تمام حوزههایی که در سرتاسر ایران هستند، اینها این جمهوری را که از خودشان میدانند، آن چیزهایی که نقص وارد میشود در اینها و احساس میکنند که ناقص است، جدیت کنند کامل بشود.
کشور امروز مال خود شماست و خود شما باید اداره کنید. قوه قضاییه امروز قوه قضاییه اسلامی است و رو به اسلام دارد میرود و باید خود علمای اسلام این را تقویت کنند، و افراد را بفرستند. علمایی که در بلاد هستند یا خودشان یا کسانی که مربوط به آنهاست و میتوانند قضاوت کنند، پیشنهاد کنند که وارد بشوند در این قوه قضاییه تا ان شاء اللَّه رفع نقیصه به همه معنا بشود. نباید ما حالا بنشینیم امید این پیدا کنیم که خیر، خودش میشود. نه، هیچ امری خودش نمیشود، با کوشش، امرها تحقق پیدا میکند. و در واقع قضا هم از باب اینکه یک واجب شرعی است بر همه مگر اینکه به مقدار کفایت داشته باشیم، از این جهت، این عمل به یک وظیفه شرعی و اسلامی است و عذری نیست از برای ما امروز که بگوییم ما نتوانستیم، یا ما داخل کار نبودیم. نخیر، همه شما، هر یک از آقایان در هر جا هستند اینها پیشنهاد کنند و وارد بشوند قوه قضاییه را تقویت بکنند.
کسانی که در حوزهها هستند و آنهایی که درس خوانده هستند و در حوزهها دیگر سمت مدرسی و این طور چیزها را ندارند، آنها هم تشریف بیاورند و این قوّه قضاییه را تقویت بکنند تا ان شاء اللَّه درست بشود این قوه. اگر این قوه قضاییه درست بشود، بسیاری از مشکلات کشور درست میشود. مردم سر و کار دارند با این قوه، با دادگستری سر و کار دارند. و به شما آقایان قضات هم عرض میکنم که خدا را در نظر داشته باشید در باب قضا. قوّه قضاییه سر و کارش با جان مردم است، با مال مردم است، با نوامیس مردم است، و باید همیشه خدا را ناظر و حاضر ببینید که خدای نخواسته نبادا یک اشتباهی در کار بشود، یک وقت خطایی بشود. خطای شماها بزرگ است و ممکن است یک خطا موجب قتل یک کسی بشود، یک خطا موجب به باد رفتن آبروی کسی بشود. اینها را باید بسیار نظر بکنید و بسیار دقت بکنید که این شغل در عین حالی که واجب است و لازم است- همه ما- در صورتی که به مقدار کفایت نباشد همه شرکت بکنند و بسیار شریف است، در عین حال، خوب، مسئولیتش هم بسیار زیاد است. و باید ان شاء اللَّه همه آقایان جدیت بکنند که این قوّه قضاییه به آن طوری که شارع مقدس میخواهد، به آن طور عمل بشود و البته از باب اینکه حوزهها مهیا نبودند و دستشان از قضا کوتاه بوده و مهیا برای این کار نبودند، حالا که مهیا شدند حوزهها هم به راه افتادند برای اینکه، این کار را تتمیم کنند. و دروسی راجع به قضا در حوزهها درست عمل بشود و درسهایی گفته بشود تا اینکه ان شاء اللَّه به زودی این پرسنلی که ایشان میگویند که باز به قدر پانصد نفر ناقص داریم ان شاء اللَّه درست بشود. این پانصد نفر در حوزه اصفهان و مشهد و تبریز و سایر جاها چیزی نیست. خوب میتوانند از اینجا بیایند و قم هم که خوب کمک میکند و امیدوارم که ان شاء اللَّه همه موفق باشید و خداوند همه را تأیید کند که خودمان کارهای خودمان را انجام بدهیم.
و من عرض میکنم که ما که امروز گرفتار این بلیات هستیم، گرفتار این دولتها هستیم، گرفتار این قدرتهای بزرگ هستیم، باید خودمان همه جهات خودمان را خودمان حفظ کنیم. شما میبینید که در هر جا برای اسلام یک گرفتاری پیش میآورند با یک اسمی روی آن میگذارند و یک بساطی درست میکردند. ما آن وقت خیال میکردیم که صدام این است که تلافی میکند، بیخودی، در جنگ شکست میخورد، آن وقت تلافیاش را سر خوزستان در میآورد و کردستان. خیال میکردیم که این کار، کار صدامی است. معلوم شد که همه این جور هستند. چند نفر به واسطه اینکه آن قدر صدمه دیدند از این قدرتهای بزرگ و از امریکا و از اسرائیل و از فرانسه و از امثال اینها، این قدر صدمه دیدند، چند نفر خودشان را فدا میکنند برای ملت خودشان و میروند یک جایی را منفجر میکنند. بعد اسرائیل تلافی میکند. خوب، از اسرائیل همه متوقعاند.
اسرائیل ذاتش همین ذات است، باید عمل بکند این طوری که میکند. اما فرانسه که خودش را یک ملت چه میداند، و آن قدر در طول تاریخ ادعا کرده است، چرا این طور تروریست از کار در آمد؟
ملت فرانسه باید این مطلب را احساس بکند که در طول تاریخ آن قدر که از فرانسه تعریف کردید و کتاب نوشتید و چه کردید، در این برهه زمان آبروی فرانسه را این دولت از بین برد. دولت فرانسه آبروی ملت فرانسه را از بین برد، صورت ملت فرانسه را یک صورت مشوه جلوه داد در بین ملتها. اکثر ملتها و مردمها تمیز نمیدهند که، جدا نمیکنند دولت را از ملت، خصوصاً آنجاهایی که جمهوری است. آنجاهایی که جمهوری است، ملت است که باید اساس را در دست بگیرد. نمیپذیرند از ملت فرانسه که او بگوید دولت ما این طوری است. ملت فرانسه به فکر بیفتد که آبروی خودش را که دارد از بین میرود حفظ بکند و این دولت را سر جای خودش بنشاند، این دولت را کنار بگذارد. این دولتی که تروریست اعظم باید اسمش را گذاشت برای اینکه، هر چه تروریست است جمع میشود در فرانسه، بعد هم خودش تروریستی میکند. یک کسی او را میزند به واسطه اینکه جنایتکار است، او میزند یک کس دیگری را میکشد.
تلافی میکند سر کس دیگری. خوب، این ملت فرانسه باید فکر این کار باشد و همین طور ملتهای دیگر. ملتها که تقصیری ندارند. تقصیر ملتهایی که جمهوری هستند این است که رأی میدهند به اینها و بعد که رأی دادند اختیار را دست اینها میدهند. باید بعد که چیز کردند، با تظاهرات، با چیزها این کار را کنار بگذارند. الآن هم میتوانند این کار را بکنند. حفظ کنند آبرویی را که در طول تاریخ شما برای فرانسه درست کردید، این را حفظش کنید، اینها دارند از بین میبرند. اینها تروریست شدهاند.
دولت فرانسه از آنجا که میبیند که از عراق طلب دارد و طلبش را نمیتواند بدهد، تلافیاش را سر ایرانیها در میآورد. تلافی سر ایرانی برای چه در میآورد، خوب، عراق نمیتواند طلب شما را بدهد از خودش وصول کنید، چرا به او طیاره، نمیدانم چه میدهید که ایران را بزند؟
وضع الآن این طور شده است که اصلًا گرفتار شدهایم ما بین قوههای مقتدری که بر خلاف نظر حتی ملت خودشان عمل میکنند. گمان نمیکنم که ملت امریکا راضی باشد که دولت امریکا از هر سوراخی سرش را بیرون بیاورد و جوانهای خودشان را به کشتن بدهد، و همین طور فرانسه و سایر جاها. حالا که انگلیس هم آمده است، فرانسه هم سرش را تو سرها آورده، جزو خیاطها شده است. آن پالان دوز را میگفتند که همراه خیاطها میرفت، گفتند تو کجا میروی؟ گفت: ما هم اهل بخیه هستیم. حالا این قدرتمندهای بزرگ که توی دنیا جمع شدهاند و مردم را دارند اذیت میکنند، از آن طرف فرانسه هم آمده و انگلستان هم تازه آمده و خودشان را سرشان را داخل در سرها کردهاند که بگویند ما هم جزو بخیه زنها هستیم. چرا وضع این طور شده؟ مگر آنها چه بردند در این کار؟ مگر آنها در این جنایات چه شرافتی تهیه کردهاند؟ الآن امریکا، دولت امریکا، دولت شوروی که این جنایات را میکنند و با هم مسابقه میکنند در جنایتکاری، در ظلم به مردم، در جنایت به مردم، مگر آنها چه بردند که شما میخواهید- شما هم- همراه آنها باشید؟ شما هم بروید چه بکنید؟ بالاخره مسلمین باید فکر بکنند.
این مسلمانها و این اعراب که تقریباً اکثر بسیاری از مسلمین را آنها تشکیل میدهند و گرفتار دست اینها هستند، اینها فکر بکنند که نباید این طور خودشان را دست آنها بدهند که هر جا الآن لبنان را آن طور کردهاند، لبنانی دیگر برای کسی نمانده است. خوب، چرا این اختلافات را شما دست بر نمیدارید تا اینکه اینها نتوانند بیایند سراغ شما؟ و چرا باید آنها بیایند و مردم را آن طور اذیت بدهند به اسم اینکه ما میخواهیم اصلاح بکنیم؟ این اصلاح که نیست. شما اگر مصلح بودید، اگر صلح طلب بودید که این طور وضعتان نبود.
شما صلح طلبید و میآیید در لبنان به اسم اینکه ما صلح طلب هستیم و مردم را ناراحت میکنید؟ شما بروید کنار، مردم خودشان کار خودشان را درست میکنند نمیگذارید که مردم اصلاح کنند کار خودشان را. هر کدامتان به یک اسمی وارد میشوید در یک کشوری. مثلًا فرض کنید که روسیه وارد میشود در افغانستان به اسم اینکه میخواهیم اصلاح کنیم آنجا را. امریکا و فرانسه و انگلستان و اینها هم وارد میشوند در لبنان میخواهیم اصلاح کنیم. این برای این است که، مسلمانها بیدار نیستند. دولتهای مسلمین نمیدانند چه قوهای دستشان هست و چه جور اینها را میتوانند از بین ببرند.
اگر- یک- ده روز این مسلمین منافع خودشان را قطع کنند از شرق و غرب، آنها سر جای خودشان مینشینند. ولی افسوس این است که نمیتوانند، نمیفهمند چه باید بکنند. آنها را ترساندهاند به طوری که اگر چنانچه بکنید چه خواهد شد. خوب، این «اگر» در ایران هم بود، لکن ایران کار خودش را کرد و هیچ کاری هم نتوانستند بکنند. حالا هم نمیتوانند بکنند، بعدها هم نمیتوانند بکنند. یعنی مادامی که ایران این ایران است، مادامی که بین همه روابط اسلامی و انسانی هست، مادامی که یک ملت هست اینها، مادامی که زن و مرد و بچه و بزرگ ایران این وضع را دارند، هیچ قدرتی در عالم نمیتواند کاری بکند. چرا مسلمانها این طور نشوند؟ چرا حجاز این طور نشود؟ و چرا عراق این طور نشود؟ و مع الأسف به واسطه حماقت بعض- رأس- رؤوس، به جان هم میاندازند همه را. این را وادار میکنند حمله کند به ایران، آن قدر ضرر ببرد، آن قدر رنج ببرد، آن قدر چه بکند ملت عراق را، آن طور صدمه وارد به آن بکند برای یک حماقتی که آنها گفتند برو سردار قادسیه بشو! از آن طرف هم فلسطینیها را به جان هم انداختهاند. جنگ بین خودشان آن طور میبینید که واقع شده. از آن ور هم اختلاف ما بین خود ما، دولتهای مسلمین. آخر چرا باید این طور باشد؟ اینها اگر واقعاً بیدار بشوند و بفهمند چه قدرتی در دستشان هست و چه منابعی در دست اینها هست که منابع، رگ حیات آنها در دست اینهاست، خوب، با هم روابط پیدا میکنند، روابط دوستی پیدا میکنند. خوب، ما هی فریاد میزنیم که آقا بیایید با هم دوست باشیم، چه هی آنها میگویند نه، ایران میخواهد همه کشورهای دنیا را از بین ببرد. ایران چرا میخواهد ببرد، ایران میخواهد همه را اصلاح کند؛ میخواهد که با هم باشند همهشان، برادر باشند همهشان. مع ذلک نمیفهمند و باید چه کرد این را. و من امیدوارم که کم کم درست بشود، و کم کم ملتها بیدار بشوند و از راه ملتها این کارها اصلاح بشود و ان شاء اللَّه خداوند تأیید میکند و خداوند شما را و همه کسانی که در این کشور خدمت میکنند به این کشور، خدمت میکنند به اسلام، تأیید کند. و مادامی که قصد خالص باشد، توجه به خدا باشد و خالص باشد، تا این طور باشد بلااشکال پیروز هست این کشور و از اینجا هم موجش میرسد به همه جا و رسیده است. و انقلاب شما بحمد اللَّه صادر شده است، نه اینکه صادر میشود، صادر شده و تقویت میشود در خارج.
و از نکاتی که تذکر بدهم این است که قوّه قضاییه همان طوری که آقا فرمودند یک قوّه مستقل باید باشد. یعنی در همه جای دنیا این اسم هست که قوّه قضاییه مستقل است.
حالا مادر کشور خودمان که استقلال داده است اسلام به قوّه قضاییه و قاضی و قوّه قضاییه مستقل است و هیچ کس نباید در آن دخالت بکند. قضات نباید گوش به هیچ کس بدهند جز آنکه برای خدا کار خودشان را انجام بدهند، حق را ملاحظه بکنند. اگر فرض کنید که یک جایی را دیدند حق است، اگر تمام کشور ایران به آنها چیز بکنند که به آن طرف حکم بدهید، نکنند. خدا این طور مقرر فرموده است، باید شما به حق برسید.
کار به اینکه این رفیق فلان است، این دوست فلان است، این پسر فلان است، این خود فلان است، خیر، کاری به این کارها نداشته باشید. باید شما به همان طوری که شرع مقدس امر فرموده است قضاوت کنید و مستقل در قضاوت باشید و محتاط در قضاوت. احتیاط در قضاوت کنید، توجه بکنید که نبادا یک مظلومی حقش ضایع بشود یا یک نفری زاید بر آن مقداری که باید جریمه بشود یا- برای- تعزیر بشود، یا- به- چه بشود، زاید بر او نباشد. گرفتاری دارد این مسائل، باید این را خیلی توجه بکنید. و من امیدوارم که آقایان علمائی که الآن مشغول هستند و بعدها هم ان شاء اللَّه میآیند و مشغول میشوند، توجه بکنند که مستقل هستند و کسی حق اینکه هیچ نقشهای، هیچ دخالتی در کار آنها بکند ندارد. و البته روی موازین شرعی اگر اشتباه ثابت شد، آن وقت روی همان موازین شرعی عمل میشود. و خداوند همه شما را موفق بدارد و من دعاگوی همه شما هستم.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج18، ص: 220 ـ 227)
ـ نامه به آقای محسن رضایی؛ موافقت با مسئول حفاظت اطلاعات پیشنهادی (1363)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم. محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی فرمانده کل قوا، امام خمینی- مد ظله العالی
بعد التحیة و السلام. به موجب قانون مصوبه مجلس شورای اسلامی مسئول حفاظت اطلاعات باید از بین افرادی که مورد تأیید مقام معظم رهبری است انتخاب و فرمانده کل سپاه، حکم او را صادر نمایند. اسامی افرادی قبلًا تقدیم شده، اینک جناب حجت الاسلام آقای علی سعیدی را که مدتها از طرف نماینده امام در سپاه در پرسنلی بوده و خدمات زیادی نموده معرفی، در صورتی که مورد تأیید باشند امر فرمایید فرماندهی سپاه، حکم او را صادر نماید.
فضل اللَّه محلاتی[16]].
بسمه تعالی
جناب آقای رضایی، با فرد مذکور موافقت میشود. 29 آبان 63
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 104)
ـ سخنرانی در جمع خانواده های شهدا و مسئولان قضایی ارتش؛ بیداری ملت (1365)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
امروز که از اعیاد بسیار بزرگ اسلام است به همه ملتهای محروم اسلامی و همه مستضعفین جهان و ملت بزرگوار خودمان تبریک و تهنیت عرض میکنم.
این عید بزرگ، سرمنشأ تمام برکات در عالم است و مرکز وحدت مسلمین در جهان است. من نمیتوانم راجع به برکات این عید، امروز با وقت کم عرضی بکنم. امید است که گویندگان و نویسندگان در این امر اهتمام کنند و برکات تولد این دو بزرگوار را گوشزد کنند. آنچه که من امروز میخواهم عرض کنم، این است که ما در روزی عید گرفتیم که از جهاتی ملت ایران باید جشن بگیرند؛ یکی جهات پیروزی ملت ایران در جهان، در جبههها در پشت جبههها، در همه کشورهای اسلامی و غیر اسلامی و یک امر مهمی که در این روز عید باید تبریک به همه عرض بکنم، این انفجار عظیمی است که در کاخ سیاه واشنگتن رخ داد و این رسوایی بسیار مهمی که برای سران کشور امریکا پیدا شد. شما ملاحظه بکنید و ببینید که در تمام دنیا، در سراسر جهان، مطبوعاتشان و رسانههایشان و خطابههایشان تمام متوجه این معناست که سرپوشی بگذارند بر این رسوایی که برای رئیس جمهور امریکا پیش آمد. رئیس جمهور امریکا در این رسوایی باید عزا بگیرد و کاخ سفید مبدل به کاخ سیاه بشود- گرچه همیشه بوده است- لکن این متفرقه گویی و اضطرابی که در کاخ سفید پیدا شد و در طرفدارهای امریکا، حکایت از عظمت مسأله میکند یک مقام عالی رتبه- به قول خودشان- از امریکا به طور قاچاق و با تذکره جعلی وارد ایران میشود، در صورتی که ایران نمیداند چی است. به مجردی که وارد میشود و معلوم میشود که این از مقامات امریکاست، ایران او را در یک جایی تحت نظر قرار میدهد و محبوس میکند و تمام حرکات او را تحت نظر قرار میدهد و او با هر کس خواسته است ملاقات کند، ملاقات نمیکند.
آنی که ادعا میکند که اگر من به شوروی رفته بودم، رئیس شوروی سه مرتبه دیدن من میآمد، گمان میکند اینجا هم شوروی است! اینجا کشور اسلام است. اینجا نه کرملین قابل این است که ذکری ازش بشود و نه کاخ سیاه؛ اینجا کشور رسول خداست، اینجا کشور حضرت صادق است، اینجا پاسدارهای ما شرافت دارند بر کاخنشینها، اینجا بسیجیهای ما و امت ما شرافت دارند بر تمام کاخنشینهای عالم و همه کسانی که ادعای پوچ خودشان را میکنند و گمان میکنند که باید عالم پیش آنها خاضع باشد.
آنهایی که میگفتند ما چه میکنیم و چه میکنیم و قطع رابطه میکنیم و از این مسائل میگفتند، امروز معلوم شد که با عجز و ناله در پیشگاه این ملت آمدهاند و میخواهند که رابطه برقرار کنند، میخواهند عذر تقصیر بخواهند و ملت ما قبول نمیکند. این یک مسأله است، مسئلهای است که از تمام پیروزیهای شما بالاتر است. مسئله رئیس امریکا با آن همه به قول خودش جلال و جبروت، کسی را از مقامات عالی بفرستد به اینجا که با مقامات اینجا ملاقات کنند و هیچ یک از آنها حاضر به ملاقات نشود. این مسأله بزرگی است که دنیا را منفجر کرده است و باید هم بکند، کاخ سفید را به عزا نشانده است و باید هم بنشاند، مسأله مسئله مهم است.
الآن تسابق میکنند تمام کشورهای بزرگ برای رابطه پیدا کردن با ایران، این چی است؟ این افراد ایران است؟ این جمعیت کثیر ایران است؟ ایران جمعیتی ندارد در مقابل عالَم. این ایمان جوانهای ماست، این برکات رسول اکرم است، این برکات امام صادق است. این برکاتی است که چشم دنیا را خیره کرده است و همه را مضطرب کرده. آنهایی که گمان میکردند که با یک تشر ایران را میتوانند چه بکنند، گمان کردند که حالا هم زمان قاجار است. حالا هم زمان پهلوی است که مردم بیدار نبودند. امروز زمان بیداری مردم ماست، زمان هوشیاری و شکوفایی ایمان است در این کشور. و لهذا، میبینید که الان هر رادیویی را باز کنید از خارج، از هر گوشه عالم راجع به قضایای آمریکا و راجع به خضوع او در مقابل ایران صحبت میکنند و حرفها را هم میزنند. اضطراب در کلمات خود ریگان این قدر هست، تناقض گویی، اضطراب هست که انسان نمیتواند باور کند که یک آدمی که رئیس یک همچو کشوری هست و ادعایش آن قدر زیاد است، این قدر تناقض گویی، این قدر اضطراب، این قدر وحشت که او را گرفته است، امروز یک چیز مهمی است. نه فقط او را، کرملین هم همین طور است، آنها هم مسابقه میکنند با امریکا در رابطه با ایران.
چی است مسأله؟ چی شده است ایران؟ چه قصهای در ایران واقع شده است که سابق چنانچه در زمان سلاطین سابق، در زمان قاجار، در زمان پهلوی اگر یک کلمه در آنجا میگفتند، اینها تمام کنار میرفتند، اگر یک تشر میزدند آنها خلع سلاح میشدند. چه شده است که حالا پاسدارهای ما هم اعتنا به آنها نمیکنند؟ برای اینکه آن وقت مردم را خواب کرده بودند. تبلیغات دامنهدار دشمنهای اسلام، مردم را خواب کرده بودند، از هم جدا کرده بودند، شهرها از هم جدا بود، احزاب مختلفه همه با هم مختلف بودند، حکومتها همه دست نشانده بودند. اما امروز مسأله این نیست، امروز ایران بیدار شده است امروز اسلام در ایران رواج پیدا کرده است. امروز حقیقت ایمان در ایران شکوفایی پیدا کرده است، اینها برکات ایمان است. غافل نباشید از این، برکات وحدت شما در تمام امور است. غافل از این وحدت نباشید، غافل از این حظّ الهی نباشید. در عین حال انسان میبیند که در حالی که کاخ کرملین به لرزه در آمده است و کاخ سیاه سیاهپوش شده است و میخواهند توجیه کنند هی حرفهای خودشان را و هی از این ور به آن ور میزنند که توجیه کنند این خطایی که کردند و این کسی را که اینجا فرستادند و با رسوایی از اینجا بیرونش کردند، میخواهند توجیه کنند. مع الأسف، بعض از اشخاصی که در خود ایران هستند، توجه به مسائل یا ندارند یا متعمدند. اینها هم به تبعیت از تبلیغات آنها، آنها هم با همان لسان، اینجا تبلیغ میکنند.
من نمیخواهم در این روز مبارک اسباب افسردگی اشخاص بشوم، لکن میخواهم عرض کنم چرا این قدر ما عقب افتاده هستیم؟ چرا ما باید به واسطه اغراض نفسانیه این قدر خودمان را ببازیم؟ چرا باید وقتی که دنیا به تزلزل درآمده است برای این بیاعتنایی ایران به کاخ سفید و سیاه، چرا ما باید توجیه کنیم مسائل آنها را؟ چرا ما باید این قدر غربزده باشیم یا شیطانزده؟ من هیچ توقع نداشتم از بعض این اشخاص، و لو بعضیشان در نظر من پوچاند، لکن از بعضی از این اشخاص که سابقه دارند هیچ توقع نداشتم که در این زمان که باید فریاد بزنند سر امریکا، فریاد میزنند سر مسئولین ما! چه شده است؟ شماها چهتان است؟ چه کردید شماها؟ شماها چرا باید تحت تأثیر تبلیغات خارجی واقع بشوید یا تحت تأثیرات نفسانیت خودتان؟ در یک همچون مسئله مهمی که باید همه شما دست به هم بدهید و ثابت کنید به دنیا که ما وحدت داریم، وحدت ما این طور شده است و در روزی که هفته وحدت است چرا شماها میخواهید تفرقه ایجاد کنید؟ چرا میخواهید بین سران کشور تفرقه ایجاد کنید؟ چرا میخواهید دو دستگی ایجاد کنید؟ چه شده است شما را؟ کجا دارید میروید؟ ایْنَ تَذْهَبُونَ؟[17] من نمیتوانم که آن طوری که میخواهم، با شما صحبت کنم و نمیخواهم در روز عید رنجش برای شما پیدا کنم، لکن شما انصاف بدهید که در یک همچو وقتی، وقت یک همچو اموری است؟! وقت یک همچو تأییدی است از کاخ سفید؟ وقت یک همچو تأییدی است از ریگان؟ لحن شما در آن چیزی که به مجلس دادید، از لحن اسرائیل تندتر است، از لحن خود کاخنشینان آن جا تندتر است. شما چه شده است این طور شدید؟ شما که این نبودید بعضیتان. من بعضیتان را میشناسم، شما این طور نبودید.
من امیدوارم که شما باز توجه کنید به مسائل، توجه کنید به دنیا، توجه کنید به خودتان، توجه کنید به قدرت خودتان. نشکنید این قدرت را، گرچه شماها نمیتوانید، لکن نباید یک همچو کاری در ایران بشود. من نمیخواهم دل شما را بشکنم، لکن شما دل ملت ما را نشکنید، شما دل مسئولین ما را نشکنید، شما هی تندرو و کندرو درست نکنید، دودستگی ایجاد نکنید، این خلاف اسلام است، خلاف دیانت است، خلاف انصاف است، نکنید این کارها را.
من امیدوارم که خدای تبارک و تعالی به همه ملت ما سلامت و سعادت عنایت کند، و دوستان ما را به خود بیاورد و کسانی که میخواهند تفرقه ایجاد کنند، ان شاء اللَّه، خدا هدایتشان کند و خدای تبارک و تعالی شرّ اشرار را از سر این کشور کوتاه کند. و این عید مبارک را بر همه مبارکتر کند. و رزمندههای ما را در هر جا که هستند با دل قوی به پیش ببرد و بدانند رزمندگان که پیروزند و بدانند که این پیروزی که اخیراً پیدا شد، از همه پیروزیها در نظر دنیا بالاتر است و توجه کنند به اینکه با عنایت خدا به پیش بروند و سیلی آخر را بزنند.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» صحیفه امام، ج20، ص: 159 ـ 163)
[1] - روی پاکت نامه چنین مرقوم شده است: حضرت مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای ثقفی دامت برکاته
[2] - آقای حسن ثقفی، برادر همسر حضرت امام.
[3] - به طوری که گفته میشود.
[9] - بیماری گوارشی ناشی از پرخوری.
[13] - تظاهر به گریه کردن- حالت گریه.
[16] - آقای فضل اللَّه محلاتی، نماینده امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی