مبارز جوانمرد
مهدی حاضری
اول آذرماه سالروز قتل ناجوانمردانه مرحوم داریوش فروهر و همسرش پروانه اسکندری به طرزی فجیع به دست عده ای ناآگاه به ظاهر انقلابی و متدین است. رهبر معظم انقلاب در مورد این حادثه می فرمایند:
مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود؛ اوّلِ انقلاب همکار ما بود؛ بعد از پدید آمدن این فتنههای سال شصت دشمن ما شد؛ اما دشمن بیخطر و بی ضرر. ...انصافاً آدم نانجیبی هم نبود. البته ما دشمنانی هم داریم که انصافاً نجیب نیستند؛ اما مرحوم فروهر و مخصوصاً عیالش نه؛ آدمهای نانجیبی نبودند. حالا شما فکر کنید، کسی که مثل فروهر را میکشد، آیا میتواند دوست نظام باشد؟! می تواند برای نظام کار کند؟ (خطبه نماز جمعه، 18/10/77)
داریوش فروهر متولد 1307 از ابتدای جوانی وارد فعالیت سیاسی شد. او در سال 1330حزب ملت ایران را تاسیس کرده و بعداً خودش به دبیرکلی آن انتخاب شد. وی با پیوستن به جبهه ملی در زمان نهضت ملی نفت و پس از کودتای 28 مرداد 1332 با پیوستن به نهضت ملی مقاومت به مبارزه با شاه پرداخت. فعالیت های او باعث گردید بیش از ده بار توسط نیروهای امنیتی رژیم دستگیر و بیش از 15 سال را قبل از پیروزی انقلاب در زندان بگذراند به گونه ای که برخی به طنز، زندان را خانه دوم او می نامیدند.
آن مرحوم از همان ابتدای جوانی با خواندن کتاب کشف اسرار با اندیشه حضرت امام آشنا شده و تا آخرین روزهای عمر ارتباطش را با افکار و اندیشه های ایشان حفظ کرد. وی در خاطرات خود که در آخرین روزهای حیات خود در مصاحبه با واحد خاطرات موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی بیان داشته است میگوید:
در سالهای ۲۸ و ۲۹ یک کتاب کوچک بنام کشف الاسرار، اگر اشتباه نکنم، از ایشان در دوران دانشجویی خواندم و یک آقایی که دانشجوی دانشگاه حقوق بود و در قم آمد و رفت داشت این کتاب را به من داد، صرفنظر از موضوعهایش که جنبه ضد دیکتاتوری دوران رضاشاهی داشت، شیوه نگارش، آنهم از یک روحانی برای من جالب بود، چون، خیلی علاقمند بودم به کاربرد واژگان فارسی و در آن کتاب گاه واژگان فارسی به کار برده شده بود که دیگران کمتر بکار میبردند، مددکاری فرض بگیرید، کمک کاری، یا مانند آنها، اکنون درست یادم نیست.
ایشان در ادامه به نمایندگی حضرت امام از سوی آیه الله بروجردی برای پیگیری حادثه کشته شدن یک نفر درتظاهرات طلاب قم برعلیه ، روحانی توده ای بنام سید علی اکبر برقعی در دوران نخست وزیری دکتر محمد مصدق اشاره کرده و می گوید:
در آن درگیری، درست به یاد ندارم که یکی دو نفر کشته شدند یا نه، ولی بهرحال چند نفر از طلبهها زخمی شدند و در بیمارستان خوابیدند، دولت هیاتی فرستاده بود به حضور حضرت آیتالله بروجردی و از زخمیشدگان دیدار کرد، باید آنچه که میگویم عکس آن در روزنامه آسیای جوان آن هنگام باشد، که فرماندار نظامی قم، معاون وزارت کشور، آقای شهشهانی و یکی دو نفر دیگر که اکنون به یاد نمیآورم، آنجا عکسی بود از یک روحانی بسیار خوش سیما، زیر عکسها نوشته بود که فرماندار نظامی، معاون وزارت کشور و حاج آقا روحالله نماینده آیتالله بروجردی.
وی که به همراه سران نهضت آزادی از بهمن 1341در زندان بوده و حوادث 15 خرداد و دستگیری و حبس و حصر حضرت امام را از داخل زندان دنبال می کرده است در خصوص حمایت ملیون از امام پس از آزادی ایشان می گوید: آن موقع جبهه ملی، یک نشریهای جوانانش داشتند بنام پیام دانشجو، که شاید نخستین بار خارج از چیزهای رسمی جبهه ملی، آزادی ایشان و برگشتن ایشان به قم تبریک گفته شده بود.
مرحوم فروهر در شهریور 1343 مجددا به زندان می افتد و پس از دستگیری حاج آقا مصطفی خمینی به مدت دو ماه با وی در زندان قزل قلعه هم بند بوده و از طریق آن مرحوم با افکار و اندیشه های حضرت امام بیشتر آشنا شده و یک دوستی عمیق بین آن ها ایجاد می گردد. وی در خاطرات خود می گوید:
در یک بخشی از زندان انفرادی بودم، ولی چون دو نفر زندانی در این کریدور و چهار سلول بیشتر نبود، دیگر دربست ما آنجا بودیم، یک گروهبان دوم داشت زندان که این بعد از بیست و هشتم مرداد و لشگر ۲ زرهی متصدی زندان بود، و در قزل قلعه هم متصدی زندان بود و ما را خوب میشناخت، آمد در آن کریدور و گفت اکنون برای شما میهمان میآید، خوب من چون چندین دوره زندانی او بودم، با من خیلی برخورد دوستانه میکرد، گفت میهمان است با یک لهجه آذربایجانی، دیدم یک روحانی بلند بالای جوانی وارد شد، و خود آن کس که همراهشان بود گفت فرزند حضرت آیتالله خمینی است، خوب طبیعتا با هم آشنا شدیم و تا پایان زندان ما تقریبا با هم غذا میخوردیم، چون گفتم بعد از آمدن ایشان شدیم سه نفر، که هرکدام پرونده جداگانهای داشتند، یکی از افسران نظامی حزب توده بود .../به هر حال از طریق حاج آقا مصطفی خمینی من آشناتر شدم با شخصیت و نظرهای امام، و برخورد بسیار دلیرانه حاج آقا مصطفی برایم گیرندگی خاص داشت.
من، برایم غذا از منزل میآوردند، با توجه به اینکه، البته خانواده مادری حضرت حاج آقا مصطفی، حضرت آیتالله ثقفی در تهران بودند، ولی روزهای آغازین که به ایشان اجازه نمیدادند، غذایی که برای من میآوردند با هم میخوردیم، گاهی سه نفری، ولی بیشتر من و حاج آقا مصطفی.
مرحوم فروهرهمچنین سال 1343 دورانی که در زندان بوده با ورود تعدادی از روحانیون و یاران حضرت امام به زندان قصر، از آنان پذیرایی می کند. حجه الاسلام والمسلمین سید مهدی امام جمارانی که خود در آن ایام دستگیر شده بود در خاطرات خود می گوید:
خدا رحمت کند آقای فروهر را، او مدت طولانی در آنجا زندانی بود و با مامورین زندان آشنا شده بود. آن ها هم به او احترام میگذاشتند و رعایت او را می کردند. گاهی روزها می آمدند در سلول ها را باز می کردند و می گفتند بیایید بیرون، بنشینیم باهم صحبت کنیم. کلی باهم گپ می زدیم و این از نظر روحی برای ما زندانیان بسیار خوب و سازنده بود. در همان جا خبر دار شدم قبل از اینکه من به زندان قزل قلعه بیایم حاج آقا مصطفی فرزند امام آن دو ماه زندان را در همان سلول هایی که ما بودیم گذرانده است. او و آقای فروهر در یک سلول بوده اند و خیلی باهم رفیق شد بودند. ما حدود 17یا 18 روز در انفردی بودیم تا اینکه آمدیم در بند عمومی و شب ها دور هم می نشستیم و قصه می گفتیم و از غذایی که فروهر هم بند دیگر ما می آورد، می خوردیم ...همسر فروهر زن بسیار خوبی بود. این خانم هر روز غذا درست می کرد و برای مرحوم فروهر می آورد و چون می دانست که ایشان در زندان رفقای هم بند دارد غذای زیادتری مهیا می کرد. بعضی روزها به جای همسرش مادر فروهر غذا را می آورد. مادر فروهر پیرزن شجاع و صریح اللهجه ای بود. وقتی می آمد شروع به فحاشی می کرد و از بالا تا پایین ماموران و مسئولان مملکت را ناسزا می گفت. خیلی زن شیر دلی بود، اعتراض می کرد که شماها به جای اینکه به این جوانان اعتماد کنید و به آن ها اختیار بدهید، آن ها را زندانی می کنید؟(خاطرات امام جمارانی، ج ا، ص343)
داریوش فروهر در رشته حقوق تحصیل کرده و پروانه وکالت داشت او با پذیرفتن وکالت برخی از روحانیون مبارز به آن ها خدمت می کرد. آقای امام جمارانی در خصوص خدمات مرحوم فروهر به نیروهای مسلمان در دوران ستمشاهی می گوید: اردشیر زاهدی در زمانی که وزیر امورخارجه بود در صدد برآمد باغ موقوفه بزرگی در جماران را برای احداث باشگاه وزرای خارجه تصاحب کند و با رئیس وقت سازمان اوقاف نیز هماهنگ کرده بود. من با توجه به اینکه در زندان با داریوش فروهر در زندان رفیق شده بودم و شخصیت جسور، مبارز و جوانمردی داشت و وکیل توانمندی هم بود، سراغ او رفته و موضوع را گفتم. او وکالت مستاجر این باغ را پذیرفته و مدت دوسال با آن ها جنگید و موفق هم بود، گرچه در نهایت او را دور زده و با تهدید، رضایت مستاجررا گرفته و بدون اطلاع وی باغ را تصرف کردند ولی آن مرحوم در حالی که احتیاج هم داشت حاضر نشد برای زحمات زیادش در این مدت، حق الوکاله بگیرد.( همان ، ج1،ص379-382)
پس از انتشار خبر درگذشت ناگهانی مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی در نجف، مرحوم فروهر اولین فردی است که در سخنرانی خود از حضرت امام علنا نام برده و به ایشان تسلیت می گوید. وی در خاطراتش می گوید:
در منزل یکی از بازاریها، در خیابان ری، به مناسبت میلاد حضرت رضا (ع)، روز دوم آبان ماه سال ۱۳۵۶، قرار بود که در آنجا من سخنرانی بکنم، اجتماعی هم، از جمله هفده یا هیجده نفر از بازاریها... بودند، اول یک تلفن از بازار به من شد که میگویند که حاج آقا مصطفی درگذشته است، بعد حدود ساعت ده بود که ...آقای حمید زیارتی، ...از نجف به من تلفن کردند و با لحن اندوهباری به من گفتند که دوست شما درگذشته است، من هم گفتم که از بازار هم به من تلفنی شده بود و گفتم که تسلیت من را خدمت پدر بزرگوار ایشان بدهند ... در آغاز سخنرانی هم من تسلیت گفتم به مرجع تقلید شیعیان جهان با ذکر اسم، که شاید در یک مجلس رسمی مدتها بود که چنین چیزی پیش نیامده بود.
وی در ادامه در مجالس ترحیم آقا مصطفی شرکت کرده حتی برای شرکت در مجلس چهلم آن مرحوم به شهر قم می رود.
با شعله ور شدن آتش انقلاب و نزدیک شدن سقوط شاه، مرحوم فروهر تصمیم می گیرد به پاریس سفر کرده و با حضرت امام دیدارکند. او ظاهرا از آخرین افرادی است که از ایران به پاریس رفته اند. وی درست صبح روز 26دیماه 57 که عصر همان روز شاه از ایران فرار کرد به طرف پاریس پرواز می کند و در مدتی که آنجاست بارها خدمت امام رسیده و پیشنهاد تشکیل گارد ملی را به امام داده و ماموریتی نیز از سوی ایشان دریافت می کند که به واسطه بسته شدن فرودگاه های ایران نمی تواند به ایران سفر کند و در نهایت با کسب اجازه از امام با ایشان در پرواز انقلاب همراه می شود. وی در خاطرات خود می گوید:
من آخرین کسی بودم که رفته بودم به پاریس... درست روزی که شاه رفت. من رفتم، بیست و ششم دی به پاریس رفتم و همان جا هم این آقای بنیصدر و چند تا از دوستانم و آن آقای دکتر مکری آمده بودند به فرودگاه جلوی من از همان جا رفتم خدمت امام، چون میگویم که من ایشان را ندیده خیلی به ایشان ارادت پیدا کرده بودم، بعد در گفتگوها و اینها، وضعی پیش آمده که امام اجازه دادند که در مدت شانزده روز بیش از دوازده بار خدمت ایشان رفتم، در دیدار اول دکتر یزدی و قطبزاده و حاج احمد آقا و آیتالله اشراقی، با من هم آقای بنیصدر و مکری و اینها آمده بودند، ولی در دیدارهای بعد، دیدارهایی شد که تنها در خدمت ایشان بودم.
مرحوم فروهر به ماموریتی که در آن زمان از سوی حضرت امام به وی داده شده اشاره کرده و می گوید:
«چند نفر از افسران طراز اول پیش از رفتن من با من صحبت کرده بودند که آمادگی دارند با انقلاب همکاری کنند. اینها نمایندگان ارتشبد قرهباغی بودند، من موضوع را با حضرت امام در میان گذاشتم، ایشان خیلی دلش میخواست که جابهجایی قدرت بدون خونریزی گستردهای باشد، خوب از نیرومندی ارتش هم حرف خیلی زده شده بود، دستاورد مهمش نامهای بود که حضرت امام خطاب به فرماندهان، افسران، درجهداران، ارتش ملی ایران نوشتند، ...که ارتش از ملت است، و شما هم باید که به سرباز خانهها برگردید که مردم تکلیف خودشان را با دولت غیرقانونی روشن بکنند، سپس در کنار مردم به دفاع از استقلال و تمامیت ارضی مملکت بپردازید، خوب این نامه تاریخ چهارم بهمن را دارد، و قرار بود این نامه را من بیاورم. همان روز یا به فاصله چند ساعت آقای دکتر بختیار دستور بستن فرودگاه را دادند، در نتیجه یکی چند روزی من دست به دست دواندم، و درصدد این بودم که به ترکیه بیایم، چون این موضوع از نظر من با اهمیت بود، .... به هر حال مانع پرواز امام برای برگشتن به ایران نشده و من هم با ایشان گفتم، تا حالا نشده که به من بروم جایی بروم و در اجرای پیشنهادی که داشتم و اجرای دستوری که شما دادید، کار بکنم. اکنون که خودتان میآیید، اجازه بدهید که من هم با همان هواپیما بیایم که ایشان هم اجازه دادند و من هم با همان هواپیما آمدم، ... تا رسیدیم به فرودگاه من چون با افسرها قرار گذاشته بودم، دیگر درنگ نکردم که با حضرت امام به جایی بروم، اجازه گرفتم و اولین کسی که از آن هواپیما بیرون آمد من بودم... یک چیز دیگری که من به خدمت ایشان دادم، که یادم رفت بگویم، من پیشنویس پدید آوردن گارد انقلاب را در پاریس به امام دادم که بعد در ایران موضوع به شکل دیگری دنبال شد و به سپاه پاسداران انجامید، آن پیشنویس هم فکر میکنم که خودم یک نسخهای از آن را دارم، ولی نسخه اصلی آن دست امام بود.»
مرحوم فروهر در مورد ویژگی های شخصیتی حضرت امام می گوید:
«از نظر من شخص امام ...جذب میکرد اشخاص را و به همین دلیل هم فضایی که در گرداگرد ایشان وجود داشت، من که یک بیگانهای بودم که وارد آن میشدم، بیشتر به یک فضای عرفانی، مریدی و مرادی شبیه بود، تا یک مرجعیت عادی، یا یک رهبری سیاسی عادی، به هر حال برای من کشش و گیرندگی داشت، میگویم پیش از رفتن من به پاریس در طرز عمل سیاسی ایشان ایرادی نداشتم. وقتی رفتم به خبر اینکه تاییدی داشته باشم از کارهایی که انجام میگرفت چیزی در ذهن من نمیآید، اگر هم من موضوعاتی را بعدا نپسندیدم، آن مال بعد از انقلاب و یکی ـ دو سال بعد از انقلاب است، آن موقع به راستی فکر میکردیم که یک رهبر استثنایی، خیزش یک ملت را در راستای عدالت، استقلال و آزادی رهبری میکند و از نظر تقوا و پاکیزگی، تا آن هنگام کمتر دیده بودم، بعد هم آن سادهزیستی، فرض بگیرید که مدتها بعد که برگشتیم، من در اینجا به خدمت ایشان میرفتم، من در ذهنم است که به روی یک پتوی چهارخانهای که نخ نما شده بود، مینشستیم، یا ایشان میآمد در آن دیدارهای بهار، یا حتی تابستان سال ۱۳۵۸، یادم میآید که در آن صندلی، بارها بود که من خدمت ایشان بودم، ایشان میآمدند بیرون، در کوچه، در یک صندلی، شروع میکرد برای مردم حرف هم نمیزد، شروع میکرد دست تکان دادن، و بر میگشت، تمام این نمای یک چنین زندگی در پاریس هم وجود داشت، در نهایت سادگی، آن کسانی که در آنجا میماندند، همین حاج مهدی عراقی مثلا پذیراییکننده بود، بیشتر حاضری، یا سادهترین غذاها، یا هم مثلا، من البته در منزل دوستانم بودم ... بسیاری از این آقایان که الان از اعضای خبرگان هستند، این آقای فردوسیپور، یا این آقای محتشمی آنجا تلفنچی بودند، خیلی فضای ساده و از نظر من گیرایی ویژهای داشت و دلنشین بود.»
او پس از پیروزی انقلاب به کابینه مهندس بازرگان پیوست و مسئولیت وزارت کار و امور اجتماعی در دولت موقت را بر عهده داشت. وی در هیئت حسن نیت برای حل اختلاف کردستان هم حضور داشت و حضرت امام نسبت به او علاقه ویژه ای داشتند. آقای امام جمارانی در خاطرات خود از قول آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی نقل می کند:
«وقتی به اتفاق اعضای هیئت حل اختلاف کردستان خدمت امام رسیده بودیم، رهنمودهایی ارائه کردند تا اعضای این هیئت در سفر به منطقه بتوانند به اختلافات پایان دهند. وقتی جلسه تمام شد و آقایان از اتاق خارج می شدند. من هنوز خدمت امام نشسته بودم. همین طور که آقای فروهر با امام خداحافظی می کرد و از اتاق خارج می شد، امام نگاهی از پشت سر به ایشان کرد و فرمود: من از آقای فروهرخیلی خوشم می آید. خیلی جوانمرد است. من به شوخی به امام عرض کردم آقا اگر مردم بدانند شما اینقدر به او علاقه دارید، از فردا سبیل خود را شبیه او درست خواهند کرد.» ( همان، ج2، ص615)
آن مرحوم پس از حوادث و درگیری های سال 1360 مدتی زندان بود که ظاهرا به امر حضرت امام از زندان آزاد می شود. حضرت امام عنایت و محبت خود به او را بعدا نیز ادامه داده و به یادش بودند. آقای جمارانی می گوید:
«یادم هست که کسی برای امام از اصفهان چند بسته گز بسیار مرغوب تحفه آورده بود. وقتی یکی از این بسته ها را باز کردند و به امام تعارف کردند. ایشان به احمدآقا فرمود: بقیه ی این گزها را از طرف من برای آقای فروهر بفرستید. اینکه امام در میان این همه شخصیت های انقلاب یاد آقای فروهر بودند نشان از علاقه ی ویژه ای بود که به او داشتند.» ( همان، ج2، ص617)
انصافا سزاوار نبود آن مرحوم پس از عمری خدمت و مبارزه با ظلم اینگونه مورد کین وخشم نیروهای امنیتی منسوب به نظامی که خودش در برپایی آن سهم داشت قرار بگیرد ولی خداوند خواست با خونش پرده از غده ای سرطانی و دمل چرکینی در نظام اسلامی که می توانست روزگار همه ملت را سیاه کند، بردارد و نامش در تاریخ این کشور ماندگار شود. خداوند او را رحمت کند و در اعلی علیین ماوی دهد.