امروز با امام: بیستوهفتم آبان
ـ نامه به آقای سید علی نقی (1344)
«مخاطب: سید علی نقی[1]
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
24 رجب 85
به عرضعالی میرساند، مرقوم شریف که حاکی از سلامت مزاج شریف بود و حاوی تفقد از اینجانب بود موجب تشکر گردید. یک تلگراف و یک مکتوب هم از جناب آقای حاج سید محمدعلی- عجلاللَّه تعالی فی صحته و شفاه- واصل گردید. از حال مزاجی اظهار رضایت کرده بودند و راجع به چشم همانطورها نوشته بودند. از خداوند تعالی شفای عاجل ایشان را خواستارم و حقیقتاً از این پیشامد متأثرم و برای شماها نیز متأثرم. امید است انشاءاللَّه از دعا غفلت نشود.
از جنابعالی در مظان استجابت دعوات، رجای دعای خیر برای حُسن عاقبت دارم.
والسلام علیکم و رحمةاللَّه.
روحاللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 555)
ـ نامه به آقای سید محمدرضا سعیدی؛ ترویج دین با لباس غیر روحانی (1348)
«بسمه تعالی
7 صیام 89
به عرض میرساند، مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالی را خواستار است. راجع به چیزی که در ورقه جوف بود، علی المحکی خود آقا نبودهاند و آقازاده بودهاند. همان نحو که مرقوم شده است اشخاص، رنگ دیگر به خود گرفتهاند لکن مهم نیست؛ شاید در این امور تخفیفی برای اوزار[2] این جانب باشد. وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ.[3]
راجع به آن شخصی که با لباس غیر روحانی ترویج میکند مطالبی گفته شده است و من به هیچ وجه نظرم نیست که با ایشان ملاقات کرده باشم و چیزی گفته باشم. ولی اگر واقعاً مروّج است و مفید، چه داعی است که آقایان مخالفت کنند. فقط یک امر است و آن این است که گفته میشود میخواهند با این ترتیب بساط آخوندی را برچینند. اگر واقعاً درست باشد، این مفسده عظیمه لازم الدفع است. در هر صورت جنابعالی از قول این جانب مطلبی نفرمایید، چون نزد من هیچ طرف قضیه روشن نیست.
راجع به حریق مسجد الاقصی و اینکه نباید تعمیر شود تا سلطه اسرائیل در کار است، چیزی نوشتهام و در بعضی جراید اینجا منتشر شده. از جنابعالی امید دعای خیر دارم.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج2، ص: 251)
ـ نامه به آقای سید شاه محمدحسین مصباح؛ بدهی های شرعیه (1349)
«بسمه تعالی
18 شهر صیام 90
خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و مروّج الاحکام آقای حاج سید شاه محمد حسین مصباح- دام عمره
مرقوم شریف واصل، و از مضمونش مطلع شدم. مرقوم شده بود که حضرات مؤمنین وجوه خویش را اجناس میدهند. جنابعالی و به همین نحو سایر آقایان وکلا- ایّدهم اللَّه تعالی- مجازند به طوری که صلاح میدانند اجناس را قبول فرمایند و به فروش به نحو متعارف برسانند و وجوه آنها را ایصال نمایند. لکن آقایان به مؤمنین تذکر دهند که اگر اجناس را زاید بر قیمت بازار محسوب نمایند به مقدار آنچه زیاد حساب شده است ذمه آنها برئ نمیشود و مسئول هستند.
مطلب دیگر که لازم است تذکر دهید، آن است که هیچ کس در مناطقی که جناب عماد الاعلام آقای حاج شیخ محمد حسین غزنوی وکیل هستند، حق دخالت ندارد و اهالی آن مناطق بدون اذن ایشان اگر به کسی وجوه بدهند، ذمهشان برئ نمیشود؛ و هر کس در آن مناطق دخالت کند- بدون اذن ایشان- از وکالت عزل است. این مطلب را به اهالی تذکر دهید تا تکلیف را بفهمند.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 309)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره زیانهای مادی و معنوی شاه (1357)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
... خدا همه شما را حفظ کند ان شاء اللَّه. ما امیدواریم این نیروهایی که الآن دارد در خارج از ایران مصرف میشود [به ایران برگردد]، نیروهای انسانی که مهمترین نیروهای مملکت است، بسیاریاش الآن در خارج ایران مصرف میشود و تقریباً از جیب ایران بیرون میرود و هدر میرود؛ این هم یکی از ضررهایی است که از شاه به ملت ما میرسد، علاوه بر ضررهای مادی ضرر معنوی است که از این شخص به ما میرسد، برای اینکه محیط ایران را جوری کردهاند که خود ایرانیها، آن اشخاصی که مؤثر هستند، نمیتوانند در ایران باقی باشند. بسیاری از اطبا- عرض میکنم- از دکترها، از مهندسین، از اشخاصی که میتوانند در ایران خدمت بکنند، اداره بکنند ایران را، برای خاطر این دشواریهایی که در ایران هست و شاه پیش آورده است، اینها مع الأسف در خارج ایران به سر میبرند. همین امروز که دو نفر از امریکا آمده بودند، طبیب بودند، میگفتند که اطبایی که از ایران در امریکا هستند با خانوادههاشان حدود بیست هزار هستند و بچههای اینها- [مدت] طولانی است که اینها رفتند آنجا- بچههای اینها حتی فارسی را نمیدانند که در آنجا تربیت شدند. و اینها یک نیروهایی هستند که باید در خود ایران باشند و صرف مصالح ایران بشوند؛ و برای خاطر اینکه ایران اصلًا اختناق است و مردم از وضع ایران به تنگ آمدهاند، هر کس توانسته از ایران بیرون رفته است. و الآن در ممالک خارجه بسیار از نیروهای ما به هدر میرود؛ در صورتی که باید اینها در مملکت خودشان، خدمت به مملکت خودشان بکنند. و ما امیدواریم که این نهضتی که در ایران پیدا شده است و تمام اهالی ایران که بپاخاستهاند و آزادی و استقلال میخواهند، ان شاء اللَّه حاصل بشود و این نیروهای عظیمی که از ایران در خارج هست برگردند به مملکت خودشان و در آنجا به آب و خاک خودشان خدمت بکنند.
و ما امیدواریم که شما جوانها که در خارج هستید با ایرانیها هم صدا بشوید و مسائل ایران را به خارج ایران- که هستید- برسانید. تبلیغاتی که از طرف شاه و دارودستهاش شده است زیاد است، و ایران را بد معرفی میکنند و خواستههای ایرانیها را بد معرفی میکنند، و شاید بسیاری از خارجیها خیال کنند که ایرانیها- به قول کارتر- از باب اینکه آزادیِ همچو وسیعی به آنها دادند به صدا درآمدهاند! و شاید بسیاریشان هم خیال کنند که مردم آشوب طلبی، و وحشیای هستند! در صورتی که اینها آزادی میخواهند که همه بشر میخواهد، استقلال میخواهند که همه کس میخواهد و میخواهند که دست اجانب از مملکتشان کوتاه باشد، میخواهند که اقتصاد مملکتشان در دست خودشان اداره بشود، میخواهند فرهنگ مملکتشان را خودشان مستقلًا اداره بکنند، میخواهند ارتش را دیگران اداره نکنند، مستشارهای امریکایی نیایند و ارتش را قبضه نکنند، میخواهند پایگاههای امریکا از مملکتشان برداشته بشود؛ یک مملکت آزاد و مستقل باشد. فریاد ملت ایران این است که حکومت عدل اسلامی میخواهند که همه این مفسدهها را از بین ببرد.
و ما امیدواریم که شما جوانها هم در خارج از مملکت که هستید این مطالب ایرانیها را برسانید به این رفقای امریکاییتان، ایتالیاییتان، انگلیسیتان، فرانسویتان؛ و به آنها حالی کنید که مملکت ایران- ملت ایران- یک همچو [موضوعاتی] میخواهند نه آن طوری که از بس که آزادی به آنها دادند صدایشان درآمده! خیر، از باب اختناقی است که در ایران هست. الآن هم که [پی در پی] فریاد میزند این مرد که آزادی ما دادیم و ... الآن هم همه روزنامهها در اختناق هستند. رادیو در دست نظامی هست؛ مملکت اصلًا با حال غیر عادی الآن هست، و همهاش نظامی و سرنیزه الآن حکمفرماست در ایران. هیچ آرامشی در ایران الآن نیست و هر روز کشتار هست؛ هر روز گرفتاری هست. همین الآن که تلفن آمده است از ایران، در مشهد تظاهرات برای قتل دیروز هست. قتل دیروز را من الآن نمیدانم چی بوده و چقدر بوده.
به هر صورت، خداوند ان شاء اللَّه به همه شما توفیق بدهد؛ خداوند همهتان را به مملکت خودتان با سلامت و با استقلال و آزادی برگرداند. موفق باشید ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج5، ص: 15 ـ 17)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره وجوب مبارزه با حکومتهای ظالم (1357)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
در این مسائلی که ما و شما وارد هستیم، در آنکه اصولش سه تا مسأله است: یکی نبودن محمد رضا خان و این سلسله، سلسله پهلوی؛ و یکی نبودن اصل رژیم سلطنتی؛ و یکی هم استقرار حکومت عدل اسلامی، جمهوری اسلامی؛ در همه مسائلی که انسان اقدام میکند یکجورش این طور است که یک قسم از مسائل این طور است که، انسان باید ملاحظه کند که در این عملی که میکند نتیجه حاصل میشود، نمیشود؟ آیا میرسد به این مقصدی که دارد، نمیرسد؟ اگر مطمئن شد که به آن مقصد میرسد اقدام میکند، اگر مطمئن نشد اقدام نمیکند. یک قسم از مسائل این طوری است. یک قسم از مسائل هم هست که انسان تکلیف دارد از طرف خدا، که اصل مطلب یک تکلیفی هست. و نتایجی هم احتمال میرود حاصل بشود، و احتمال هم میرود حاصل نشود. در این مسائلی که آدم تکلیف دارد که اقدام بکند، دیگر نباید ما در آن مسائل علم به اینکه نتیجهای [از] آن مطلبی که ما میخواهیم، حاصل میشود، این لازم نیست علم پیدا کند؛ انسان دنبال این است که آن تکلیفی که به او شده، به آن تکلیف عمل بکند.
حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- که قیام کردند بر ضد معاویه، البته میخواستند به اینکه معاویه را از مقام خودش کنار بزنند و یک ... آدمی که فاسق است و مال مردم خور است آن را بزنندش کنار، و یک آدم صحیحی را به جای او بگذارند در شامات و سوریه و آنجاها. لکن جلوگیری از ظلم معاویه یک تکلیف شرعی بود که باید قیام کنند به این امر و به مردم بفهمانند که این ظالم است و باید این طور اشخاص دفع بشوند. و ایشان قیام کردند و منتهی به این شد که موفق نشدند به اینکه او را از مقامی که داشت [منعزلش] کنند. حضرت سید الشهداء قیام کردند بر ضد یزید؛ و شاید و همان طور هم بود که خوب، اطمینان به این بود که موفق به اینکه یزید را از سلطنت بیندازند نشوند؛ این اخبارش هم این طور است که ایشان مطلع بودند بر این مطلب؛ در عین حال برای همین معنی که بر ضد یک رژیم ظالم قیام کنند- و لو اینکه کشته بشوند- قیام کردند و کشته دادند و کشتند و خودشان هم کشته شدند. الآن وضع حاضر دولت ایران و شاه این وضع است که همان طوری که ... معاویه هم امام جماعت بوده هم امام جمعه؛ آن طور نبوده است که معاویه اصلًا نه نماز بخواند و نه روزه بگیرد، خیر هم نماز میخوانده و هم روزه میگرفته و هم امام جماعت هم بوده؛ میرفته مسجد و عقبش نماز میخواندند مسلمانها؛ هم روز جمعه میرفته نماز جمعه میخوانده و همه این مسائل شرعیهای که بوده است- به حَسَب صورت- عمل میکرده لکن از باب اینکه یک آدم قاچاقی بوده و یک آدم ظالمی بوده و مال مردم را میگرفته و اگر هر جور دستش میرسیده ظلم و آدمکشی و همه اینها را داشته، حضرت امیر نه اینکه این چون نماز نمیخوانده، چون کافر بود قیام کرده بود بر ضد او؛ نخیر، کافر نبود و مسلمان هم بود و اظهار اسلام هم میکرد و لکن بر خلاف موازین این مَسْنَد را گرفته بود؛ یک حکومت جائر بود که بر خلاف موازین الهی مسندی را گرفته بود و در آن مسند هم به طور ظالمانه عمل میکرد؛ از این جهت حضرت امیر قیام کرد، و لو نرسید به نتیجه لکن تکلیف را ادا کرد؛ تکلیف این بود که با یک همچو آدمی باید معارضه و مبارزه بکند.
الآن وضع این حکومت این است، برای اینکه غاصبانه مسندی را گرفته است و یک سلطنت غاصبانه دارد میکند- همان طوری که معاویه سلطنت غاصبانه میکرد، این هم سلطنتِ غاصبانه است- بلکه تذکر دادم مکرر که ما اگر ملتزم به قانون اساسی هم باشیم، روی این فرض هم سلطنت ایشان بر خلاف قانون اساسی است؛ برای اینکه قانون اساسی آن چیزی را که گفته است این است که سلطنت یک موهبت الهی است که مردم میدهند به شخص سلطان؛ و ما میدانیم که این مردم اصلًا یک همچو سلطنتی را نه به ایشان دادند و نه به پدر ایشان دادند؛ سلطنتی نبوده است که مردم داده باشند به ایشان. بنا بر این روی فرض قانون اساسی هم این مقام را غصب کرده است؛ یعنی الآن یاغی است به حَسَب قانون. به حَسَب قانون اساسی این آدم یک آدم یاغی است که مثل سایر دزدها، که یکوقت بیایند یک جایی را بگیرند و یک حکومتی را غصب کنند، این هم همان است. بر حسب حکم شرع هم که اصلًا لیاقتْ اینها ندارند برای حکومت شرعی. آنکه لایق است برای اینکه حاکم بر مسلمین باشد، آن شرایطی دارد که در اینها اصلًا آن شرایط موجود نیست. بنا بر این، هم به حَسَب قانون اساسی این سلسله غاصب این مقام هستند- پدرش و خودش و بعد از آن هم اگر بچهاش- و هم به حَسَب حکم شرعی اینها لایق از برای این مقام نیستند و غاصب این مقام هستند. حالا هر چه هم میخواهد زیارت برود! و هر چه هم میخواهد عذر بخواهد و هر چه هم میخواهد قرآن طبع بکند! و هر چه از این حقه بازیها میخواهد بکند لکن اصلِ مقام غصب است. یک آدم غاصب هر چه هم عذر بخواهد، این مقام را تا دست از آن برندارد غاصب است.
وقتی که یک شخصی غاصب یک مقامی شد و همان طوری که ائمه جور این طور بودند- مثل معاویه و امثال اینها- و تکلیف مسلمین بود بر اینکه این را از آن مقامی که دارد کنار بزنند و حکومت را دست آن کسی که باید و شرع مقدس تعیین کرده است تسلیم بکنند، الآن هم بر مسلمین این مطلب واجب است؛ لازم است. ما هم یکی از افراد مسلمین هستیم که بر ما هم واجب است که جدیت کنیم و این را از این مقام پایین بیاوریم. احتمالش را هم میدهیم که موفق بشویم؛ لازم نیست یقین بکنیم. ما احتمال این معنی را میدهیم. بلکه بیشتر از احتمال الآن هست در کار که با این نهضتی که مسلمین کردهاند و همه با هم فریاد میزنند که ما نمیخواهیم این را، این مطلب درست بشود و سقوط پیدا بکند ان شاء اللَّه. [ان شاء اللَّه حضار]
و بر فرض اینکه حالا ما نتوانیم، زورمان به او نرسد، همان است که حضرت امیر هم نتوانست. یعنی جنگ کرد و هجده ماه هم جنگ خونین [کرد] که از طرفین عده زیادی [کشته شدند] همه اینها مسْلم بودند، از طرفیْن هم آنها مسْلم بودند و هم اینها مسْلم بودند، آنها مُسْلمِ فاسق بودند اینها مُسْلمِ عدالتخواه بودند، اینها با هم جنگ کردند و- عرض میکنم که- موفق نشدند به اینکه معاویه را از حکومت کنار بزنند. ما از اینکه یک عدهای از ما کشته بشود یا ما یک عدهای از آنها را بکشیم باکی نداریم، برای اینکه ما روی تکلیف داریم عمل میکنیم. خدای تبارک و تعالی ما را مکلف کرده که با این طور اشخاص، با این طور ظَلَمه، با اینهایی که اساس اسلام را دارند متزلزل میکنند و همه مصالح مسلمین را دارند به باد میدهند، ما مکلفیم که با اینها معارضه و مبارزه بکنیم. اگر یکوقتی هم دستمان برسد، دست به تفنگ میبریم و معارضه میکنیم. خودمان تفنگ به دوشمان میزنیم و معارضه با آنها میکنیم، هر وقت مقتضی بشود؛ یک دستمان هم به مقتضیاتش محقق بشود. ما باک از این نداریم که ده نفر، بیست نفر [کشته بدهیم] حضرت امیر بیشتر از ده هزار نفر، بیشتر از بیست هزار نفر- تقریباً- در این جنگها، در این هجده ماه، کشته شد؛ ایشان باز [به جنگ ادامه داد] زمان پیغمبر هم این طور بود. پیغمبر هم وقتی که یک حکومتی را میخواست کنار بزند، این کفار قریش را میخواست کنار بزند، خوب جنگها کرد و در یک جنگهایی موفق شد و در یک جنگهایی شکست خورد و آدم کشته شد؛ و اشخاص بزرگ مثل عموی پیغمبر- مثلًا- کشته شد. در جنگ [صِفین] «عمار یاسر» کشته شد؛ آن مرد بزرگوار. آن قدر کشته دادند. در این اصل هیچ اشکالی برای ما نیست که ما کشته میدهیم.
و بعضیها نق میزنند که ... [این همه] کشته دادید، چه؟ ما تکلیفمان این است. چه شد؟ اولًا خیلی از چیزها شد. یک ملت که یک پاسبان اگر توی بازارش میآمد و میگفت که ببندید میبستند، با یک امر پاسبان توی بازار تهران- بزرگترین بازارهای ایران- یک پاسبان، چند تا پاسبان میرفت به آنها میگفت که ببندید، امروز روز چهارم آبان است، مثلًا ... باید ببندید، باید بیرق بزنید، تخلف نمیکردند، اصلًا توی ذهنشان نمیآمد که میشود تخلف از پاسبان کرد، اگر یک صاحبمنصبی با چهار تا ستاره، با سه تا ستاره میآمد تو بازار و هر غلط کاری میخواست بکند کسی چرا به او نمیگفت، این نهضت مقدس اسلامی باعث این شد که بچههای کوچک هم فریاد بزنند توی خیابانها که «مرگ بر این سلطنت پهلوی»! این یک تحولی حاصل شد بین مردم که الآن پاسبان را مردم هیچ چیزی بارش نمیکنند. صاحبمنصبش هم نمیکنند؛ حکومت نظامیاش هم نمیکنند. آن وقتها که حکومت نظامی میشد، به مجرد اینکه میگفتند حکومت نظامی است، دیگر مردم میرفتند سراغ کارشان؛ اصلًا دیگر دنبال اینکه معارضهای، مبارزهای بشود توی ذهنشان نمیآمد! امروز حکومت نظامی است، قانون حکومت نظامی خودشان میگویند که- مثلًا اعلامشان این است به اینکه- بیشتر از دو نفر نباید با هم باشند، هفتاد هزار نفر، صد هزار نفر، پانصد هزار نفر مردم میآیند بیرون! و فریاد میزنند و همه فریادهایشان هم بر ضد شاه است! این یک تحولی است در یک ملت حاصل شده است؛ این یک چیز کمی نیست.
از آن طرف هم ملاحظه میکنید که اینها پله پله ... دارند پایین میآیند دیگر. این «حزب رستاخیز» یک چیز آسانی بود که اینها دست از آن بردارند؟ شما دیدید که چقدر مداحی اینها کردند. خود این مردکه چقدر ... حرف نامربوط راجع به حزب رستاخیز زد! همه مردم، همه باید وارد بشوند! هر کس وارد این حزب نشود باید از این مملکت برود! این اصلًا اینجایی نیست! و از این حرفهایی که زدند. یکدفعه با همین نهضت مردم، با همین مشت خالی، آنها توپ و تانک دارند، اینها مشت دارند، همین مشت غلبه کرد بر آنکه یکوقتی حزب رستاخیز [را به رخ میکشید] معلوم شد خبری نیست! اعلام کردند که، این [حزب] چیزی نیست، بیخود است اصلًا، اصلًا دولت هم قبولش ندارد! [خنده حضار] مطلبی بود که دولت هم قبولش نکرد، با اینکه دولت از خودشان بود. تاریخ را تغییر داده بودند و برگشتند از آن. یک آدمی که حاضر نبود که به این ملت یک کلمه تعارف بکند، آمد ایستاد و همه طبقات ملت را خطاب کرد و عذرخواهی کرد که ما اشتباهاتی کردیم، اشتباهات و غلطهایی بوده است و واقع شده است و حالا هم دیگر از این به بعد ما از این کارها دیگر نمیکنیم! این آدمی که شما در پانزده سال پیش از این، بیست سال پیش از این دیده بودید وضعش چه جوری است، در چند سال پیش از این هم همین طور بود، در این ایام فَتْرَت[4]- بین 15 خرداد تا حالا- که اصلًا کسی را به حساب نمیآورد! یک آدمی بود که هر چه بود خودش میکرد؛ هر کاری بود خودش میکرد. و اینکه میگوید «اشتباه»، دروغ میگوید! همه کارها را خودش ملتفت بود و عالِم و عامد بود و نوکر مردم [اجنبی] بود. عالِم و عامد بود که کرد کارها را. اشتباه تو [ی] کار نبوده. همهاش اشتباه، همهاش کارهای غلط بوده است و عمداً هم کرده است و بعد از این هم اگر مهلتش بدهید، این اشتباهات زیاد خواهد کرد.
در هر صورت، اینها یک کارهایی است که شده است تا حالا، که پله پله است البته. ما نباید جلوی این [نهضت] را بگیریم بگوییم- مثلًا- ما همین قدر راضی هستیم، نه. ما آن معنایی را که دنبالش آمدیم این است که آن مطلب آخری حاصل بشود؛ یعنی این مقدمات را طی بکنیم: این نباشد و سلسله پهلوی نباشد، و رژیم شاهنشاهی نباشد، و دست امریکا و انگلستان و روسیه قطع بشود از این مملکت، و مملکت برای خودمان باشد، و حکومت اسلامی هم ان شاء اللَّه برقرار بشود [ان شاء اللَّه حضار]. ما دنبال این مطلب هستیم و آن قدری هم که از قوهمان میآید ما دنبال این میدویم. اگر توانستیم که کار را انجام بدهیم که الحمد للَّه توانستیم و یک خدمتی به این ملت کردیم؛ اگر نتوانستیم تکلیفمان را ادا کردیم؛ یعنی پیش خدا دیگر چیزی نیست که ما بگوییم ما نکردیم این کار را. عذرتراشی نکردیم. واقعاً یک مطلبی را عمل کردیم، و دستمان نرسیده نتوانستیم این کار را بکنیم. پیش خدا آبرومندیم.
بنا بر این ما این مراتبی که هست که عبارت از رفتن این آدم و به هم خوردن این سلسله و- عرض میکنم- کوتاه کردن دست اینها، اینها همهشان جزء مقاصد است؛ منتها مقصد اعلی عبارت از این است که یک حکومت عدلی، یک حکومت اسلامی عدلی مبتنی بر قواعد اسلامی حاصل بشود. آن مقصد اعلای ماست. و الّا اینها همهاش جزو مقاصد شده حالا دیگر؛ و لو این هم مقدمه آن است و لیکن خود اینها الآن جزء مقاصد هستند، و ما همان طوری که حکومت اسلامی را میخواهیم حکومت این را هم نمیخواهیم. البته توی حکومت اسلامی همه اینها هست. ما اگر میگفتیم حکومت اسلامی میخواهیم معنایش این بود که این سلسله نباید باشد و این رژیم نباید باشد، و آنها هم دستشان کوتاه باید باشد؛ چون اسلام حکومتش این جوری است که نباید کسی در مملکت اسلامی تصرفی داشته باشد؛ کفار، هیچ کس، نباید تصرف داشته باشند. بنا بر این، و لو اینکه این اجمال این مطلب را داشت، لکن ما تفصیل مطلب را گفتیم که ما این سه تا اصل را ... آمال و آرزویمان است.
و حالا اینکه میخواستم عرض بکنم این است که شما خیال نکنید که اگر یکوقت ما نرسیدیم به مقصد، گفته بشود که خوب چه شد؟ خونها ریخت و از بین رفت و چه شد؟ اولًا شده است خیلی چیزها. اینها الآن از آن خر شیطان پایین آمدهاند یک قدری؛ و ثانیاً چه شد؟ یک تکلیف را ادا کردیم. این همان است که «خوارج» ممکن بود به حضرت امیر بگویند خوب چه شد؟ شما هجده ماه جنگ کردید چه شد؟ «چه شد» یعنی چه؟ خوب تکلیف ماست. ما حالا نماز داریم میخوانیم، یک کسی بگوید خوب شما بیست- سی سال نماز خواندید چه شد؟! خوب من بیست سال نماز، اطاعت خدا کردم. «چه شد» کدام است؟! من اطاعت خدا را کردم. خدا گفته بکن، من هم کردم. «چه شد» مال این است که یک مسئلهای باشد که تکلیف شرعی نباشد و یک مسئله خودمانی باشد، آدم بخواهد روی مقصد [شخصی] یک کاری بکند، وقتی نشد میگوییم چه شد؛ اما وقتی که جلوگیری از یک بنگاه ظلمی، یک بنگاهی که میخواهد اصلًا اساس اسلام را از بین ببرد، اساس روحانیت را از بین ببرد، اساس ملیت را از بین ببرد، مصالح مردم و مسلمین را به خطر انداخته است و از بین برده است، تکلیف مسلمین این است که قیام کنند و این را بَرش گردانند از این حرفهایی که میزند؛ یعنی این را بیرونش کنند از این مملکت. و اگر دست هم رسید بگیرندش و محاکمهاش کنند و پولهای مردم را که برده از او بگیرند؛ اگر هم ندارد و [ضایع] کرده است، هر ظلمی را که کرده او را مجازاتش بکنند. این یک چیزی است که لازم است بر ما. بر مسلمین است که این کار را بکنند. منتها توانستیم این کار را انجام بدهیم که الحمد للَّه؛ هم تکلیفمان را ادا کردیم هم به مقصد رسیدیم. نتوانستیم عمل بکنیم به تکلیفمان عمل کردیم؛ نماز خواندیم. حالا «چه شد» یعنی چه؟ خوب نماز خواندم، مبارزه و معارضهای با ظلم کردیم، با ظالم کردیم؛ با کسی که میخواسته یک مملکتی را خراب کند و خراب کرده است و همه مصالح مسلمین را زیر پا گذاشته و به کفار داده است، با این جنگ و نزاع کردیم؛ خون دادیم؛ خون گرفتیم؛ همه این کارها را کردیم اما تکلیف بوده است که کردیم. رسیدیم به مقصدْ الحمد للَّه، نرسیدیم به مقصدْ تکلیفمان را ادا کردیم. هیچ باکی از این مطلب نداریم و ان شاء اللَّه میرسیم؛ ان شاء اللَّه.
من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را میخواهم. و این مطلب را من هر شب تقریباً تکرار میکنم که همه ما مکلف هستیم. این قضیه تکلیف مال یک نفر، یکی دیگر باشد یکی دیگر نباشد، نیست. من مکلفم، آقا مکلف است، آقا همه، همه که به این نهضتی که در ایران شده است و الآن همهْ جوانهایشان را توی دست گرفتند و دارند میدهند، پیرزن چند تا جوانش از بین رفته و ایستاده و گفته است که من حاضرم همه چیز از بین برود، ما به این نهضت باید کمک بکنیم. اینجا میتوانید کمک بکنید، باید کمک بکنید. یعنی کمک شما در اینجا تبلیغات است مقابل تبلیغاتی که شاه و دستگاه شاه و روزنامهنویسهایی که از شاه [مزد] میگیرند و اجیر او هستند تبلیغات کردند به اینکه این مردم هرج و مرج طلب هستند، اینها- عرض میکنم که- یک مردم وحشی هستند، اینها [واپسگرا] هستند، از این حرفها زیاد زدند، شماها وقتی تماس میگیرید با رفقایتان، با اشخاصی که هستند تماس میگیرید ... تظاهرات میتوانید بکنید، تظاهر باید بکنید. تماس با اشخاص که غفلت کردهاند از این امور دارید میگیرید، هر جا یک عدهای را از همین اروپاییها دیدید یا از امریکایی [ها] دیدید، چند نفر بلند شوید فوراً بگویید بابا مسئله ایران این طوری است، مردم ایران این را میگویند، مردم ایران وحشی نیستند، مردم ایران مردم مترقیای هستند که میگویند ما آزادی میخواهیم؛ ما نمیخواهیم که امریکا مالمان را ببرد. کسی بگوید مال ما را امریکا نبرد، این آدم وحشی است؟! این آدم- عرض میکنم که- بر خلاف موازین عمل کرده ... میگوید که ما آزادی میخواهیم و استقلال میخواهیم؟! یک مسئلهای است که همه مردم از او میپذیرند، به هر کس بگویند میپذیرند از او. اینها ملتی هستند قیام کردند برای استقلال خودشان، برای آزادی خودشان؛ نمیخواهند که سایر ممالک سلطنت بر اینها داشته باشند. تا حالا اینها خیانت کردند، این خائنین را میخواهند رد کنند بروند سراغ کارشان و مملکت را بسپارند دست یک دسته از اشخاصی که امین باشند؛ لا اقل این قدر جیبهاشان را پر نکنند!
ما البته نمیتوانیم حاکمی مثل حضرت امیر پیدا کنیم که حکومت کند، که وضع زندگیاش آن طور باشد، ... ما توقع این را نداریم که برسیم به حاکمی که زندگیاش این طور باشد که وقتی شب آخری که شبی است که- خوب سلطنت دارد بر (حالا من جسارت میکنم بگویم «سلطنت») خلافت دارد بر یک همچو ممالک طویل و عریضی- این شب آخری که میخواهد صبحش شهید شود حضرت یعنی ضربت بخورد، مهمان بود در منزل یکی از دخترها. دخترهای خودشان. وقتی که برایش- به حَسَب تاریخ- نمک آوردند و شیر آوردند، رو کرد که تو چه وقت دیده بودی که من دو تا چیز داشته باشم؟ میآید نمک را بردارد، میفرمایند نه، شیر را بردار؛ با همان نمک میخورم. البته ما نمیتوانیم یک همچو حکومتی پیدا بکنیم اما میتوانیم که یک حکومتی که دزد نباشد پیدا کنیم. یک حکومتی که مال مردم را این قدر نخورد، این قدر نچاپد؛ این قدر ندهد به مردم [بیگانه]. ما دنبال این هستیم که حالا یک حکومتی پیدا کنیم که این طور نباشد که اموال مسلمین را خرج خودش و عائلهاش بکند، یک مقداریش را هم، زیادترش را هم بدهد به امریکا؛ و بدهد به شوروی و بدهد به سایر ممالک دیگر تا آنکه تخت و تاجش محفوظ بماند.
این همه خیانت! ما اصلًا مطلع نیستیم؛ بعد شما خواهید فهمید که اینها چه خیانتهایی کردهاند. نه من مطلع هستم نه شما؛ لکن اشخاصی هستند که مطلع هستند. نوشتهاند این مسائل [را]، محفوظ است پیششان. و بعدها خواهید دید که- ان شاء اللَّه خواهید دید که- اینها چه کارهایی کردهاند، چه خیانتهایی به این اسلام و به مسلمین و به ممالک اسلامی و به ایران و اینها کردهاند. اینها بعدها ان شاء اللَّه معلوم میشود. خوب ما میخواهیم که این حکومت خائن برود؛ یک حکومتی که خائن نباشد، نه آن طور[5] باشد، ما نمیتوانیم آن طور پیدا بکنیم اما یک حاکمی که خائن نباشد، مال ملت را این طور تفریط نکند، این طور نفت را ندهد همین طوری به امریکا و عوض آن پایگاه برای امریکا در اینجا درست کند، به صورت اینکه ما میخواهیم اسلحه بگیریم! این اسلحه پایگاه درست کردن از برای امریکا در ایران [است]. عوض نفت پایگاه برایشان درست میکنند. میخواهیم این طوری نباشد. یک همچو حکومتی خیلی زیاد هم پیدا میشود، و یک همچو اشخاص شریفی در ایران زیاد است. در اروپا [در میان] ایرانیهایی که آمدهاند اینجا، زیادند این طور اشخاص. و ما اینها را برای حکومت ان شاء اللَّه انتخاب میکنیم؛ و درست میکنیم مسائل را.» (صحیفه امام، ج5، ص: 18 ـ 27)
ـ مصاحبه با خبرنگار تلویزیون «سی. بی. اس» امریکا؛ گروگانها و استرداد شاه (1358)
[حضرت آیت اللَّه، آقای مک فار از تلویزیون (سی بی اس) یکی از سه [شبکه مهم] تلویزیون امریکا برنامهای دارند تحت عنوان «شصت دقیقه» که هر هفته روز یکشنبه پخش میشود. و این برنامه یکی از پر بیننده ترین برنامهها و در عین حال یکی از مورد اعتمادترین برنامهها از نظر امریکاییهاست. استدعا کردند از حضورتان سئوالاتی بکنند در مورد وقایع اخیری که در این جریانات از سفارت امریکا میگذرد.].
بله. مانعی ندارد. اما من از ایشان تقاضا میکنم که تحریف نکنند. بعضی از اشخاصی که آمدند اینجا و مصاحبه کردند، حرفهای ما را تحریف کردند. بعضی دروغها هم اضافه کردند. و این کار بر خلاف آداب خبرنگاری است. و من از شما تقاضا دارم که حرفها، درست بدون کم و زیاد، بدون تحریف، بدون دخالت خودتان در مسائل پخش بشود.
[به عرضتان میرساند حضرت آیت اللَّه که اطمینان داشته باشید و ایشان یقین دارند که بعد از اینکه این مصاحبه پخش شد در امریکا، حضرت عالی خیلی از نتیجهاش خوشحال خواهید بود. تشکر میکنند از پذیرششان و اظهار امیدواری میکنند که ان شاء اللَّه سرماخوردگی رفع شده باشد، رفع کسالت شده باشد.
استنباط ایشان این است که حضرت عالی سئوالات را رؤیت فرمودید. سئوالاتی را که میخواند خدمتتان، خیلی مهم هست. تنها مسأله این است که احتمالًا در رابطه با جوابهای حضرت آیت اللَّه ایشان سئوالاتی در همان رابطه خواهند کرد. ولی در اصل سؤالها همین هست. و آن سئوالاتی که احتمالًا در آن رابطه باصطلاح ارتباط پیدا میکند با سؤالاتی که قبلًا گذاشتند. و بستگی به جواب حضرت عالی، ممکن است سئوالات باصطلاح برای توضیح بیشتر، ولی اطمینان میدهند که واقعاً این مصاحبه در سرتاسر دنیا تأثیر خواهد گذاشت و ایشان خودشان اهمیتش را تشخیص میدهند.]
[آیا حضرت عالی هنوز میفرمایید که اگر شاه به ایران بازنگردد گروگانهای امریکایی آزاد نخواهند شد؟].
بسم اللَّه الرحمن الرحیم. این مسأله مربوط به ملت است. سی و پنج میلیون ملت ما خواستشان این است. و باید ما بررسی کنیم راجع به اینکه چرا ملت ما میخواهد که شاه بیاید و تا نیاید دست از این گروگانها برداشته نخواهد شد. و چرا کارتر این قدر اصرار دارد که شاه را نگه دارد.
اما راجع به اینکه چرا ملت ما اصرار دارد. قضیه این نیست که شاه بیاید ایران. ملت ما شاه را که دشمن خودش میداند میخواهد چه بکند. یک تحفهای نیست برای ملت ما که بخواهد او را در موزه نگه دارد. بلکه مطلب این است که دو جهت هست که ملت ما میخواهند شاه بیاید و ما اصرار داریم، این دو جهت یکیش اهمیتش بیشتر از دیگری است. یک جهت راجع به اینکه ما ملتی هستیم که الآن اقتصادمان خیلی قوی نیست و داراییهای ایران بسیار در دست شاه مخلوع و بستگان اوست. و این در بانکهای امریکا و سایر کشورها متمرکز است. و اینها همه مال ملت است. و اینکه ما اصرار داریم شاه را بیاوریم برای این است که معلوم بشود که این اموال فقرا که در دست اینها و عمال اینها هست در کجاها هست و باید برگردد به ملت. و مطلبی که اهمیتش بیشتر از این است، این است که ما میخواهیم او بیاید و ما ریشه این جنایاتی که این شخص در طول سی و هفت سال تقریباً به ایران کرده است و این خیانتهایی که به ایران کرده است و این آدمکشیهای دستجمعی که کرده است ما به دست بیاوریم که این با امر کی بوده. یک انسان، یک آدم که میخواهد در یک مملکتی حکومت کند بیجهت این قدر جنایت نمیکند. این عامل اشخاصی بوده است. خود ایشان هم میگوید من مأمور بودم برای وطنم. ما میخواهیم آن آمر را پیدا بکنیم که آن که امر کرده است که ایشان در وطنش این همه جنایت بکند این کیست و چه اشخاصی هستند؟ از این جهت ملت ما اصرار دارد به اینکه این آدم بیاید، و این دو مطلب ثابت بشود و در محاکمه، محکمه هر جور حکم کرد عمل بشود.
و اما اینکه کارتر اصرار دارد به اینکه ایشان نیاید، باید ما ببینیم که این از باب این است که آقای کارتر بشر دوست است و حس انساندوستی این آقا، این آقای کارتر او را وادار کرده است که این قدر اصرار بکند و در مقابل ملتهای اسلامی بایستد و ارعاب بکند و آن همه مطالب پیش بیاید و منطقه را به خطر بیندازد. این برای این است که یک آدمی است انساندوست و برای انساندوستی این نحو میکند؟ ما در آقای کارتر این انساندوستی را سراغ نداریم. برای اینکه از اعمال ایشان معلوم است که ایشان این حس را ندارند. کسی که یک جانی را در حفظ خودش و حمایت خودش به عنوان انساندوستی نگه میدارد نباید در ممالک بسیار، این قدر جنایتها و این قدر آدمکشیها را علت باشد. این آدم انساندوست نیست. و حس انساندوستی این چیز را نکرده است. اگر در ایشان حس انساندوستی بود، سی و پنج میلیون انسانهایی که در ایران بودند که یکیشان هم محمد رضا بود و همه از یک ملت و از یک کشور هستند، چه شد که در ظرف سی و هفت سال آن همه جنایات بر ما شد.
و اخیراً با دست این شخص آن همه کشتار شد. و در حکومت آقای کارتر بود و ایشان ابداً حس انساندوستیشان اسباب این نشد که یک تقاضایی لا اقل از این شخص بکنند که نکن این کار را. بلکه آن طور که ما میدانیم ایشان علاوه بر اینکه تقاضا نکردهاند تهییج هم کردهاند. و اما اینکه اصرار دارند و از جهت انساندوستی معلوم شد نیست. معلوم میشود برای این است که اسرار او فاش نشود. اسرار رؤسای امریکا فاش نشود. ما با بودن شاه در اینجا اسرار شخص کارتر و اسرار اسلاف او را فاش خواهیم کرد و به ملت امریکا ارائه خواهیم کرد. و ملت امریکا میفهمند که گرفتار چه رؤسای جمهوری هستند که ملتشان را به تباهی کشیده است و آبروی ملتشان را در بین مسلمین از بین برده است. ما برای این میخواهیم که بیاید، و ایشان برای این جهت میخواهد که نیاید. این اصرار او به نیامدن برای اینکه خوف این را دارد که اسرار فاش بشود و ایشان دیگر نتوانند در مملکت خودشان یک زندگی صحیح داشته باشند و دیگر ریاست جمهوری ایشان هم فاتحهاش خوانده بشود. و مملکت امریکا هم اگر مطلع بشود از مسائل و مطلع بشود از مصایب ما و مطلع بشود و رسانههای گروهی به آنها بفهمانند که در این مملکت چه گذشته است و اینها از دست رؤسای جمهور امریکا و دیگر رؤسای ابرقدرت، بر ما گذشته است، اگر یک همچه احساسی را بکنند این طرفداری از کارتر را نمیکنند. و من هم احتمال این را میدهم که طرفداری از کارتر یک قشر از اشخاصی است که تحت نظر خود آنها هستند. نظیر آن طرفدارهایی که در اینجا از شاه میشد. از شاه مخلوع میشد که وقتی که مثلًا رئیس جمهور امریکا میآمد به ایران، عده کثیری را میبردند به استقبال به اسم ملت. در صورتی که ملت هر گز از این امور اطلاع صحیح نداشت و هر گز حاضر نبود که استقبال بکند از شاه یا از مهمانهای شاه. لکن آنها عدد زیادی داشتند که این کارها را انجام میدادند. من احتمال میدهم که آقای کارتر هم عدد زیادی از قبیل سازمان امنیت و اشخاصی که مربوط به خودش است داشته باشد. و آنها به دانشجوهای ما در خارج این اهانتها را میکنند و این سختیها را میگیرند. و خود آقای کارتر هم که آقای انساندوستی است دانشجوهای ما که برای تحصیل علم آنجا رفتند، در آنجا آن طور با آنها رفتار میکند و وادار میکند که آنها را اذیت کنند. وادار میکند که سگ به جان آنها بیندازند. و آن طور جنایات را بکنند.
این آقای انساندوست وضعش این است. و ما که یک ملت مظلومی هستیم ما میخواهیم که آن کسی که به ما خیانت کرده است خودش و اساس کارها معلوم بشود.
[ولی این جواب این نیستش که آیا به اصطلاح اسرا آزاد خواهند شد یا نه؟ و ایشان آن جواب را میخواهند.].
جواب شد. برای اینکه ملت نمیگذارد. ملت ما میخواهد و نمیشود غیر از این. ما بر خلاف ملت نمیتوانیم عمل بکنیم.
[آیا این اسرا بنا بر این همین جا خواهند ماند برای همیشه؟].
خواهند بود تا شاه بیاید. اختیار این اسرا در دست کارتر است. این اسرا را میتواند کارتر آزاد کند. مادامی که بفرستد مجرم ما را به ما تحویل بدهد و ما هم اسرا را.
[و تنها در آن صورت است که شاه برگردانده بشود. در غیر این صورت و لا غیر؟].
این قدر بخواهد سؤال کند بیشتر از یک سؤال را جواب نمیدهم بگویید من وقت ندارم. وقت ندارم. سؤال کنید جوابتان را بدهم.
[البته من نظرم این است که فقط مشخص بشود جواب. هیچ قصد جسارت خاصی ندارم.].
مشخص است دیگر. صحبتی نیست. مشخص است دیگر نه وقت نیست. طولانی نمیشود. من این طور که بخواهم طولانی صحبت کنم حالم مقتضی نیست. و آن وقت جوابهای دیگرش میماند. اگر میل دارند همین یک جواب را بحث کنند.
[حضرت آیت اللَّه، آقای کارتر میگوید که، دولت ایران را متهم به عملیات تروریستی میکند و مصرّاً میگوید که اگر خدای ناخواسته چنانچه صدمهای به این اسرا وارد بشود رژیم شما مسئول این مسأله خواهد بود.].
ملت سی و پنج میلیونی تروریست هستند؟! از آقای کارتر باید پرسید که تشخیص شما در مسائل سیاسی هم همین طور است که یک ملت سی و پنج میلیونی که همه پشتیبانی از اینها کردند باز شما میگویید تروریست هستند! من دیدم کلامی که از ایشان صادر شده است، مع الأسف کلام عاقلانهای نبوده است که اینها[6] دانشجو نیستند. اینها لات هستند.
اینها تروریستاند. شما دانشجوها با «لات» در منطق شما یکی هستند؟! لاتها و اراذل با دانشجوها را شما در منطقتان یکی میدانید؟! توهین به دانشجوها در سراسر کشورهای عالم نیست این مطلب؟ ملت ما را شما تروریست میدانید؟ تشخیص شما در مسائل سیاسی هم همین طور است که ملت ما را تروریست بدانید؟! شما مطمئن باشید که ملت ما مسلم است و مسلم تروریست نیست و با اینها[7] با کمال رأفت عمل میکند. بهتر است از معامله شما با دانشجوهای ما در خارج کشور که آن طور شما دارید عمل میکنید. آیا عمل شما تروریستی است که دانشجوهای ما را آن طور اذیت میکنند و سگها را به جان آنها میریزند. یا نگهداری اینها در یک محفظهای که محل خودشان بوده است و همه جور آسایش برایشان فراهم است. و آمدند دیدند و ما اجازه دادیم که هر روز بروند آنها را ببینند؟ این عمل تروریستی است یا این عمل انسانی است؟ و اعمالی که امثال شماها انجام میدهید یک اعمالی است که شبیه به اعمال تروریستی است.
[حضرت امام، آقای سادات رئیس جمهوری مصر که یک مرد بسیار مذهبی و مسلمان هست گفتند که- با عرض معذرت از جسارت که گفته ایشان نیست- اینکه شما آبروی اسلام را میبرید. در واقع ایشان جسارتش را به حدی رسانده که حضرت امام را یک مرد دیوانه توصیف کرده. ممکن است استدعا بکنم که حضرت عالی نظرتان را در مورد این اظهارات آقای سادات بفرمایید؟].
اسلامی که پیش انور سادات هست غیر از اسلامی است که پیش مسلمین هست. اسلام انور سادات با مخالفت نصّ قرآن میسازد. قرآن کریم نصّش هست که با دشمنهای اسلام دوستی نکنید. و ایشان با کارتر و بگین[8] دوستی کردند بر خلاف مسلمین.
معلوم میشود که الفاظ در نظر شما هم یک معانی دیگری پیدا کرده است که او را مذهبی متعهد به اسلام میدانید و او را یک مسلم صحیح میدانید. در قرآن کریم هست کسانی که با دشمنهای اسلام دوستی میکنند اینها مسلم نیستند. آقای سادات ادعای اسلام میکند. لکن با دشمنهای اسلام به مسلمین حمله میکند. آقای سادات میداند که در جنوب لبنان از دست اسرائیل چه میگذرد. و بر فلسطین از دست این جانی چه میگذرد، و او با او دوستی میکند، و باز خودش را مسلم میداند. کارهای ایشان را باید با معیارهای اسلامی سنجید تا ببینیم که آیا آبروی اسلام را ایشان حفظ کردند و کارهای ملت ما را باید با معیارهای اسلامی سنجید تا ببینیم به اسلام خیانت کردند، آبروی اسلام را بردند. کارهای آقای سادات همینهاست که گفتم و امثال اینها. حتی ملت خودش هم با او موافق نیستند و مسلمین هم او را محکوم کردند. و اما کارهای ما از این قبیل است که ما یک ملتی بودیم در تحت فشار امریکا و دیگر ابرقدرتها استقلال ما از دست رفته بود.
آزادی ما از دست رفته بود. ذخایر ما به باد رفته بود. و ما قیام کردیم برای اینکه آزادی خودمان را به دست بیاوریم.
قیام کردیم برای اینکه استقلال خودمان را به دست بیاوریم. آیا آقای سادات قیام برای حفظ استقلال، قیام برای حفظ اسلام، قیام برای تحقق جمهوری اسلامی را بر خلاف اسلام میدانند؟! و آبروی اسلام را در خطر میدانند که یک ملتی جباران را از بین ببرد و رژیم شاهنشاهی را از بین ببرد و رژیم جمهوری اسلامی برقرار کند؟! آیا این آبروی اسلام را از بین میبرد؟! آیا ما که یک جانی را میگوییم باید بیاید و محاکمه بشود، جانی که به اسلام خیانت کرده است، به قرآن کریم خیانت کرده است، به ملت مسلم خیانت کرده است، آیا ما که او را برای محاکمه میخواهیم آبروی اسلام را بردیم یا کسی که میگوید که طیاره من حاضر است برای پذیرفتن او[9]. و یک کسی که خیانتکار به اسلام و مسلمین است شما پذیرایی میکنید. آیا شما خیانت به اسلام کردید و آبروی اسلام را بردید یا ملت ما که میخواهند این جانی را بیاورند و محاکمه کنند و آن جنایاتی که کرده است و آن خیانتهایی که کرده است فاش کنند؟ این معلوم میشود که الفاظ اسلام و الفاظ خیانت، آن محتوای خودش را طور دیگری پیش آقای سادات هست. بنا بر این، اینها باید تصحیح بشود. محتوای هر کلمهای باید به همان معنای خودش باشد.
[بنا بر این آیا سادات خائن به اسلام است؟].
خیانت به اسلام و مسلمین کرده است. اینکه با کارتر و بگین در کمپ دیوید آن قرارداد را کرده است بر خلاف مصالح مسلمین، این خیانت به اسلام است[10]. اینکه حمایت از خائن بر مسلمین میکند خیانت به اسلام است. اینها همه خیانت به اسلام است و سادات خائن به اسلام است. و من از ملت مصر میخواهم که این خائن را برکنار کنند.
چنانکه ما آن خائن را برکنار کردیم.
[حضرت آیت اللَّه، در ازای آزادی اسرای زن و سیاهانی که دستور فرمودید، شما چه انتظاری از دولت امریکا دارید؟].
ما آزادی زنها را و آزادی سیاهها را برای این قائل شدیم که زنها در اسلام یک احترام ویژه دارند و سیاهپوستان هم تحت فشار امریکا بودند و ظلم بر آنها شده است. و آنها را ما آن طور مقصر نمیدانیم. بلکه آنها شاید تحت فشار بودند که اینجا آمدند.
و لهذا ما برای امتثال امر اسلام و خدا این عمل را کردیم. و انتظاری از آقای کارتر نداریم و پاداشی نمیخواهیم.
تمام مطلب ما این است که کارتر، این خیانتکار[11] را به ما پس بدهد. و شخص مجرمی که بر یک مملکتی به یک ملتی جرم کرده است، در تمام قوانین دنیا این است که باید پس داده بشود به خود آن مملکت. و ایشان بر خلاف تمام موازین عقلی و عقلایی عمل میکند.
[آزاد شدهاند الآن؟].
اطلاع ندارم.
[حضرت آیت اللَّه، به نظر ما یک مرد بسیار بسیار مهربان میآیید. یک مرد مقدسی. چهره مقدسی دارید. خیلی قیافه حضرت آیت اللَّه مردمی هست و من هم به عنوان یک انسان فقط آرزو میکنم، دعا میکنم که خدای ناخواسته هیچ گونه آسیبی باصطلاح وارد نشود به روابط بین دو تا مملکت. چیز خارق العادهای پیش نیاید.].
من هم از خدا میخواهم که آقای کارتر توجه به مصالح کشور خودش و کشور ما داشته باشد و این جانی که به حسب همه قواعد باید برگردد به مملکت ما، به مملکت ما برگرداند. وقتی که برگرداند دیگر مسائلی پیش نخواهد آمد.
[من نوه حضرت عالی را زیارت کردم اینجا، من هم به نوبه خودم بچه دارم، نوه دارم و واقعاً از ته قلب آرزو میکنم که ناراحتی پیش نیاید.].
نه، ان شاء اللَّه ناراحتی پیش نمیآید. بگویید که ما برای اسلام همه چیزمان را میدهیم، هم نوهمان را میدهیم، هم پسرمان را میدهیم و هم ملت ما حاضر است همه چیزش را بدهد. شما از این جهت نگران ما نباشید!
[نه ایشان نگران ما نیست، میگوید نگران هر دو ملت است.]
نگرانی ملت، دست کارتر است که رفع کند!
[حضرت امام آیا جنابعالی یا به طور کلی ایران در حال حاضر با امریکا در حال جنگ هستید؟].
«جنگ» مقصود چیست؟ اگر مقصود این است که نظامیهای ما با نظامیهای امریکا در حال جنگند، همچو چیزی نیست. و اگر جنگ اعصاب است، آقای کارتر جنگ اعصاب دارد پیش میآورد. و ما از همه جنگها همیشه گریزان هستیم. و ما ملتی هستیم که مسلم هستیم و سِلم را برای همه ملتها آرزو داریم. لکن آقای کارتر نمیگذارند این سِلم باقی باشد بقای این سِلم برای ما و برای ملت امریکا و برای ملتهای منطقه به این است که آقای کارتر این انساندوستیشان را یک قدری کنار بگذارند و شاه را که تمام جنایتها را مرتکب شده است به ما بدهند، تا اینکه مسائل ما حل شود. و این جاسوسی که لانه جاسوسی که در اینجا درست کردند مبدلش کنند به دستگاه انسانی نه دستگاه حکومت بر یک ملت.
نه دستگاه جاسوسی از برای یک ملت. این دو مشکلهای است که ما داریم.
و این دو مشکله اگر حل بشود. نزاعی در کار نیست. و ما با ملت امریکا ابداً خلافی نداریم. نزاعی نداریم. ملت امریکا هم مثل سایر ملتها پیش ما هستند. و ما در سِلم هستیم با همه ملتها. لکن چنانچه یک وقت آقای کارتر بخواهد یک عملی انجام بشود که برسد به آن مسائل، ما از آن هم استقبال میکنیم.
[اگر حضرت آیت اللَّه این قدر اطمینان داشتید که سفارت امریکا یک لانه جاسوسی هست، چرا سفارت را تعطیل نفرمودید؟ چرا با امریکا قطع رابطه نفرمودید؟ چرا صبر کردید تا یک گروه جوانهای ایرانی بروند و این کار را انجام بدهند، سفارت را تصرف بکنند؟].
ما هر گز احتمال نمیدادیم که یک سفارت مرکز جاسوسی باشد. و جوانهای ما اگر این احتمال را دادند و رفتند آن غیر از آنی است که من احتمال بدهم. من احتمال این مطلب را هر گز نمیدادم.
من احتمال نمیدادم که آقای کارتر بر خلاف همه موازین بین المللی عمل بکند و اینجا را مرکز جاسوسی و مرکز توطئه و مرکز حکومت بر ملت قرار بدهد. ما حالا بعد از اینکه جوانهای ما رفتند و شاید آنها روی این احتمالات رفته باشند که من نمیدانم که آنها روی چه احتمال رفتند و مورد تأیید همه ملت ما شده است. الآن ما فهمیدیم این مسأله را و ما این مرکز جاسوسی را خواهیم بست. و مادامی که کارتر در رأس امور است معلوم نیست که بتوانیم با دولت امریکا همکاری داشته باشیم.
[ولی کارتر تا حد اقل یک سال دیگر رئیس جمهور خواهد بود.].
خوب، قضیه روابط مربوط به دولت است. و ما هر وقت توانستیم که صلاح دیدیم که روابط را بکلی قطع کنیم و دولت صلاح دانست این کار خواهد شد.
[آیا این چیزی است که مورد بررسی هست در حال حاضر. آیا این قطع روابط یک چیزی است که الآن دارد روی آن فکر میشود.].
بررسی میشود.
[اجازه میفرمایید دو تا از سئوالاتی که قبول فرمودید سؤال کنند؟
در سال هزار و نهصد و هفتاد و شش ایشان با شاه مصاحبهای کردند در کاخ نیاوران. و در آن مصاحبه برای شاه قسمتهایی از نظریه روانشناسانی که مال سازمان سیا بودند برایش خواندند. آنها این مرد را خیلی زیرک ولی قدرت طلب و خطرناک بررسی کرده بودند. هفته گذشته روزنامه نیویورک تایمز با جسارت بسیار در این مورد راجع به حضرت آیت اللَّه نظر داد. نظر عدهای از شخصیتهای مختلف را جویا شد. در واقع حضرت آیت اللَّه، یک روانشناسی گفت که، روحیه انتقام در وجود شما بسیار قوی است. ممکن است استدعا کنم در این مورد توضیح بفرمایید نظرتان را.].
این روانشناسها حفظی صحبت میکنند یا سیاسی. حفظی بدون بررسی یا از روی سیاست بحثها را میکنند. امّا شاه را گفتند که آدم با ذکاوتی است. اگر ذکاوت داشت مبتلا نمیشد به این ابتلایی که الآن مبتلا شده است و به نصیحت علمای اسلام گوش میکرد.
اینکه مبتلای به این بلیات شد برای این است کُودَن بود، نه ذهنش صاف بود، و اما آن جهت دیگر که خودخواه و قدرت طلب و اینها بود، همین طور هست و شاید یک مقدار هم برای همین جهت بود که ابتلائات پیدا کرد.
و اما راجع به اینکه، انتقامجو هستیم، این را باید شما خودتان- از این ملت و از این اجتماع ملت- بر یک مطلب توجه داشته باشید. آیا سی و پنج میلیون جمعیت ما همه انتقامجو هستند. و از روی انتقامجویی همچو قیامی کردند؟ یا سی و پنج میلیون خودشان را خواستند از زیر بار ظلم و ستم و چپاولگری و اینها خارج بکنند؟ این ملتی که میخواهند آزاد باشند، به کسی که آزادی آنها را سلب کرده است با او مخالفت میکنند.
این در لغت شما و در لغت این روانشناسان انتقامجویی است؟ یک ملتی که میخواهند استقلال خودشان را به دست بیاورند و در مقابل کسانی که استقلال آنها را از آنها گرفته است قیام کردند، و نهضت کردند این در لغت روانشناسان شما انتقامجویی است؟ ما چه انتقامجویی داریم.
ما میخواهیم که این شخص بیاید اینجا و ما جنایاتی که او کرده است اصولش و ریشههایش را پیدا بکنیم. و ملتهای دنیا را خبردار بکنیم از اینکه دشمن بشریت چه اشخاصی هستند. این انتقامجویی نیست. بلکه این یک امر انسانی است که ملت قیام به او کرده و برای دفاع از خودشان قیام کردند. دفاع از مصالح یک مملکتی در لغت ما اسمش انتقامجویی نیست. ممکن است در لغت روانشناسان شما اسمش انتقامجویی باشد و لغتها جای خودش را عوض کرده باشند.
[حضرت امام، اجازه میفرمایید که ایشان بروند به سفارت امریکا و با گروگانها صحبت بکنند و از سلامتیشان باصطلاح و رفتار خوبی که با آنها میشود به دنیا بگویند.].
مانعی ندارد. خوب، بروند آنجا. جوانهای آنجا هستند. و آنها هم مانعی پیششان نیست که کسی برود ببیند. آنها ببینند آنها سالماند و حالشان خوب است و در رفاه هستند.
ابداً چیزی که موجب گرفتاری آنها باشد نیست. فقط در یک محلی هستند که حفاظت میشوند. و شما مطمئن باشید که آنها حفاظت میشوند و ابداً آسیبی به آنها نخواهد وارد شد. اسلام اصلش با این امور، با اسیر اسلام بسیار رفتار انسانی میکند و او را از همه جهات حفظ میکند. و ما هم تابع اسلام هستیم و جوانهای ما هم دانشجوهای اسلامی هستند. و به آنها- حتماً بدانید که- رفتار خوب میکند. حتی من پسرم[12] را گفتم که باید آن جهت را شما گوشزد کنید و خودتان مشاهده کنید. و ایشان گفتند که نه، آنها حالشان خوب است.
و من امیدوارم که تا آخر هم حال اینها خوب باشد و ابداً آسیبی به آنها وارد نشود. و آنها از امریکا بخواهند و از کارتر بخواهند که وسائل آزادی آنها را او فراهم کند. ملت ما یک امر مشروعی دارد. یک حرف مشروعی دارد. این حرف را قبول کنند. اینها هم آزاد خواهند شد.
[اجازه میفرمایید، بگویم فقط خودشان بروند. میفرمایید که خودشان تنها بروند.].
این را باید با آنها تفاهم کنند.» (صحیفه امام، ج11، ص: 73 ـ 84)
ـ حکم انتصاب آقای محمدعلی موحدی کرمانی به سمت امامت جمعه کرمانشاه (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد علی موحدی کرمانی- دامت افاضاته
به دنبال شهادت جانگداز حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج عطاء اللَّه اشرفی- رحمة اللَّه علیه- جنابعالی را به سمت امام جمعه باختران منصوب مینمایم که ان شاء اللَّه تعالی ضمن انجام این فریضه بزرگ، مردم را به وظایف دیگری که در رابطه با اسلام عزیز و انقلاب خونبار ملت شریف ایران دارند، آشنا سازید. امید است اهالی محترم عموماً و حضرات علمای اعلام خصوصاً و نهادهای انقلابی فرصت را مغتنم شمرده همکاریهای لازمه را در انجام هر چه باشکوهتر نماز وحدتآفرین جمعه با جنابعالی داشته باشند. موفقیت همگان را از خدای تعالی مسألت دارم.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج17، ص: 97)
ـ سخنرانی در جمع نمایندگانی از اقلیتهای مذهبی؛ همگامی مکاتب توحیدی (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من خوشوقتم که جمهوری اسلامی بعضی فرصتها را به ما و ملت ما نصیب میکند و از آن فرصتها، ملاقات با قشرهای مختلف و مذاهب مختلف و دینهای مختلف است. ما همه در تحت لوای توحید مجتمع هستیم. ایران مال همه است و توحید مذهب همه است و مبدأ و معاد ایده همه است و ما این مشترکات را داریم و ملت واحده هستیم. و لازم است که در مسائل ایران، همه در صحنه باشیم و همه با هم ید واحده باشیم که دیگرانی که میخواهند به همه ماها تعدی کنند، چه با اسم اسلام، چه با اسم سایر مذاهب، به مسلمین جهان و به ملتهای مظلوم جهان ظلم و ستم روا میدارند، با هم تشریک مساعی کنیم در اینکه یک راه پیدا کنیم برای جلوگیری از ستم در تمام قشرهای انسانهای دنیا.
انبیای عظام- سلام اللَّه علیهم- از آدم تا خاتم که تشریف آوردهاند و انبیای بزرگ اولی العزم که در بین مردم تشریف داشتهاند، همه آنها برای این [بودند] که پرچم توحید را و عدالت را در بین ملتها برپا کنند. پیامبران، تمام پیمبران در طول تاریخ این طور نبوده است که فقط یک ناصحان باشند، بلکه آنها برای تهذیب اخلاق مردم به گفتار، به کردار، به عمل، به فعالیت مأمور بودند و خدای تبارک و تعالی آنها را برای اینکه انسانها را بسازند، برای اینکه، خلق انسانی در آنها رشد پیدا بکند و اعمال و افعال انسانی داشته باشند، مبعوث فرموده است و همه در هر حالی که بودهاند، کوشش خود را کردهاند.
و من یک نکتهای که سابقاً هم گاهی گفتم عرض میکنم و او این است که ما نمیدانیم چرا این انبیایی که این قدر کوشش کردهاند برای تهذیب ملتها، برای اصلاح ملتها، برای جنبه معنویت ملتها، حکومتهایی که در طول تاریخ آمده است، چه حکومتهای اسلامی و چه حکومتهای ادیان دیگر، به حسب غالب، به خلاف مشی پیامبران خود عمل کردهاند. شما امروز میبینید که کشورهای دنیا مبتلا هستند به سرانی که ادعای مسیحیت میکنند، ادعای یهودیت میکنند، ادعای اسلامیت. ابتلایی که الآن، ملتهای دنیا دارند به دست بسیاری از این سران، ابتلایی است که باید ما ابتلای انبیا حساب کنیم. همان طوری که انبیا در صدر عالم تا آخر مبتلا بودند به دست یک خیانتکارانی که با آنها آن طور عمل کردند که روی تاریخ را سیاه کردند، ملتهای آنها هم امروز مبتلا هستند به سرانی که روی تاریخ را سیاه میکنند و انبیا را سرشکسته در پیش خدای تبارک و تعالی- نعوذ باللَّه- میکنند. شما ببینید که اگر پیغمبر اسلام را ببرند در محضر خدا و به او بفرماید خدای تبارک و تعالی، وحی کند بر او که این افرادی که، حکومتهایی که ادعای اسلام میکنند، ببینید چه میکنند با مردم، ببینید که این حکومتها بر خلاف مصالح کشورهای خودشان عمل میکنند، جوابی ندارد جز اینکه من تبلیغ کردهام، لکن آنها نشنیدند. و اگر هر یک از انبیا را ببرند در محضر خدا و خدای تبارک و تعالی به آنها وحی کند که این حکومتهایی که از مذهب شما هستند، ببینید الآن در جهان چه میکنند، امریکا با مردم چه میکند با دعوی مسیحیت- آن مسیحیّتی که تمام وجودش بر این بوده است، آن مسیحی که تمام وجودش روحانی بوده است و بر این معنا بوده است که مردم را روحانی کند- الآن آنهایی که ادعای مسیحیت میکنند، اقبالشان به دنیا از آنهایی که مشرک هستند کمتر نیست. آنهایی که اصلًا مبدأ و معاد را قبول ندارند، با آنهایی که دعوی مسیحیت میکنند، دعوی یهودیت میکنند از این سران، فرق با آنها معلوم نیست چیزی باشد، بلکه شاید اینها جلو باشند از آنها در اینکه به دنیا توجه دارند و مردم مظلوم را زیر پای خودشان خرد میکنند. امروز شما میبینید که صهیونیست در عالم که مدعی یهودی بودن است و یهودیان او را قبول ندارند، با مردم چه میکند و مع ذلک، ادعا میکند که من تابع حضرت موسی هستم! و بالاتر و بدتر از او دولتهای بزرگ مسیحی با مردم چه میکنند! با آن روحانیتی که حضرت مسیح داشته است، با مردم چه میکنند و با ملتهای خودشان، حتی با ملتهای مظلوم خودشان. و دیگران چه میکنند که روی مسیحیت را سیاه کردهاند، البته روی خودشان سیاه است. و همین طور سایر قشرها و آنهایی که ادعای اسلام میکنند. امروز صدمهای که ملت مسلمان ما از صدام دارد میکشد و ملت مظلوم مسیحی و غیر مسیحی از صهیونیستها در لبنان و امثال لبنان میکشند، کی از دیگری کشیده است این رنجها را؟ اینها همه مدعی هستند، لکن در عمل میبینید که چه هستند.
و ما ملتها، ما همه که در تحت پرچم توحید هستیم، تا با هم مجتمع نباشیم، تا در اصل ملیتی که مال همه است با هم مجتمع نباشیم و با هم وحدت نداشته باشیم و در صحنه حاضر نباشیم، نمیتوانیم در مقابل این سیل کفر و این سیل فزایندهای که همه عالم را دارد میبرد، نمیتوانیم مقاومت کنیم. اینکه میبینید در ظرف چهار سالی که، قریب چهار سالی که ایران بحمد اللَّه، ایستاده است و رزمندگان آن در حدود بیش از سه سال، بیش از دو سال در جنگ هستند، شما میبینید که اینها همه ایستادهاند و با همه مشکلات ایستادهاند و ملت هم پشت سر آنها، و این است که موجب پیروزی ما شده است.
شما این مطلب را باید بدانید که دولت اسلامی اگر به وظایف اسلامی عمل کند، برای همه قشرها، برای همه دینهایی که رسمی هستند در ایران، برای همه اینها احترام قائل است، برای همه اینها؛ همان طوری که برای سایر قشرهای ملت مسلمان احترام قائل است، برای آنها هم قائل است و این نیست جز اینکه اسلام این طور است.
شما در تاریخ شاید دیده باشید که وقتی که لشکر معاویه آمد و چند نفر را چه کرد و یکی از زنهای اهل مذاهب رسمی را، آن، خلخال را از پایش درآورد، حضرت امیر که [رئیس] حکومت آن وقت بود- به حسب نقل- فرموده است که شنیدم خلخال از پای یک کسی که با اسلام است و تابع اسلام است درآوردهاند و اگر کسی در این امر بمیرد، این را نباید ملامت کرد[13]. این طور پشتیبان است.
ملت ایران همه با هم باید در صحنه باشند. همه باید با هم تشریک مساعی کنند برای حفظ ایران و برای اینکه ان شاء اللَّه، سایر کشورهای دیگر را هم از آن اسارتهایی که داشتهاند بیرون بیاورند. شما مقایسه کنید، یک حساب پیش خود، مقایسه کنید ما بین آن رژیم سابق و رژیمهایی که الآن هم در دنیا هست و بوده است، با رژیمی که امروز در ایران برقرار است، شما مقایسه کنید بین این دو تا ببینید که وضع همه ملت در عین حالی که گرفتاریهای همه جانبه دارد دولت و ملت ما، در عین حالی که ملت و دولت ما در فشار اقتصادی دولتهای بزرگ هستند، در عین حالی که دولت و ملت ما مورد تهاجم نظامی دولتها هستند، مع ذلک، آن قدری که در این چند سال، در این دو سه سال، کم [یا زیاد] با همه این گرفتاریها، برای مستمندان کار شده است، در طول سلطنت این پدر و پسر غیر انسان، حاصل نشده بود. و مطمئن باشید شما که دولت اسلامی خدمتگزار است برای همه قشرهای ملت، اختصاص به یک طایفهای دون طایفهای ندارد و ما از طرف اسلام مأمور به این معنا هستیم؛ ما مأمور به این هستیم که تا آقایان در تعهد خودشان به دولت اسلامی و جمهوری اسلامی باقی هستند، ما در تعهد خودمان در خدمتگزاری به آنها باقی باشیم. و من امیدوارم که ملت مطلقاً از مسلمین و این قشرهای غیر مسلم مربوط به اسلام و اینهایی که به رسمیت شناخته شدند در اسلام و در قانون اساسی، همیشه توجه به این داشته باشند که پیروزی ما با این است که همه با هم باشیم، پیروزی ما، پیروزی شما در این است که همه در صحنه باشیم، در این است که اختلافاتی که جزئی بینتان هست بر طرف باشد و اختلاف در کار نباشد. در چیزهایی که مربوط به دولت است، در چیزهایی که مربوط به مجلس است، در چیزهایی که مربوط به قانون است، باید همه ما تشریک مساعی کنیم، همه ملت با هم باشند.
امروز در ملت ما مطرح است قضیه مجلس خبرگان برای تعیین رهبری. این مسئلهای است که نباید ملت ایران برای آن کم ارج قائل باشد. الآن یک دسته از فراری [ها]- که شنیدم- دوره افتادهاند که این مجلس خبرگان نباید باشد، برای اینکه تضعیف رهبری است. مجلس خبرگان تقویت رهبری است. گول این حرفها را نخورند. باید همه وارد بشوند. این یک تکلیف است. حفظ اسلام یک تکلیف شرعی است برای همه ما. حفظ مملکت توحیدی یک تکلیفی است برای همه قشرهای ملت. و چنانچه همه با هم نباشند و در صحنه حاضر نباشند و رأی به وکلا ندهند و رأی به مجلس خبرگان ندهند و وکلایی که باید تعیین بشود و کسری دارند رأی کم بیاورند، این [ها] بر خلاف تکلیف عمل کردهاند. باید همه در صحنه باشند و همه وارد باشند. و من به قشر روحانیت هم عرض میکنم که کنارهگیری موجب این میشود که همان طوری که در زمان سابق از [این] کنارهگیری علمای مذاهب، اسباب این شد که ملت ما و بزرگانشان جدا شدند و هر کاری خواستند دولتها کردند و دولتها را به حال خود گذاشتند و هر طور سرکشی خواستند کردند، چنانچه شما از صحنه بیرون بروید و علما، دانشمندان از صحنه بیرون بروند، این اسباب این میشود که باز آن مسائل سابق پیش بیاید. امروز تکلیف است؛ مجلس خبرگان تکلیف است برای همه که هم در آن که میخواهد خبره بشود باید برود اسمنویسی کند، آن که لایق است برود و اسمنویسی کند و ملت به آنها رأی بدهند. در هر صورت، چنانچه ما همهمان در صحنه نباشیم و همه به فکر این نباشیم که این کشور را از شرّ مفسدان نجات بدهیم، اگر به فکر نباشیم- خدای نخواسته- اگر در وضع حاضر هم خیلی تأثیر نکند، در وضع آینده ملت باز تأثیر میکند و- خدای نخواسته- دوباره ملت ما را گرفتار آن طور اشخاص میکند که بر صغیر و کبیر ما رحم نکنند. و من امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی به همه ما توفیق بدهد که خدمت کنیم به این کشور، خدمت کنیم به این ملت و همه ما با هم باشیم و بر ضد کسانی که بر خلاف این ملت هستند، بر خلاف مصالح این ملت هستند، نهضت خودمان را حفظ کنیم و ان شاء اللَّه، در طول تاریخ، دیگر گرفتار آن حکومتهایی که خودشان را از مردم جدا میدانستند و برای خودشان دستگاههای سلطنتی درست کرده بودند، گرفتار ان شاء اللَّه، نشویم.
و السلام علینا و علی عباد اللَّه الصالحین.» (صحیفه امام، ج17، ص: 98 ـ 101)
ـ نامه اخلاقی- عرفانی به آقای سید احمد خمینی (1365)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
الحمد للَّه و الصّلاة و السّلام علی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله
وصیتی است از پدری پیر که عمری را با بطالت و جهالت گذرانده، و اکنون به سوی سرای جاوید میرود با دست خالی از حسنات و نامهای سیاه از سیّئات، با امید به مغفرت اللَّه- و رجاء به عفو اللَّه است- به فرزندی جوان که در کشاکش با مشکلات دهر، و مختار در انتخاب صراط مستقیم الهی- که خداوند به لطف بیکران خود هدایتش فرماید- یا خدای ناخواسته انتخاب راه دیگر- که خداوند به رحمت خود از لغزشها محفوظش فرماید.
فرزندم! کتابی را که به تو هدیه میکنم شمّه ایست از صلاة عارفین و سلوک معنوی اهل سلوک؛ هر چند قلم مثل منی عاجز است از بیان این سفرنامه. و اعتراف میکنم که آنچه نوشتهام از حدّ الفاظ و عباراتی چند بیرون نیست، و خود تا کنون به بارقهای از این شمّه دست نیافتم.
پسرم! آنچه در این معراج است غایة القصوای آمال اهل معرفت است که دست ما از آن کوتاه است (عنقا شکار کس نشود دام بازگیر)[14] لکن از عنایات خداوند رحمان نباید مأیوس شویم که او- جلّ و علا- دستگیر ضعفا و معین فقراء است.
عزیزم! کلام در سفر از خلق به حق، و از کثرت به وحدت، و از ناسوت به ما فوق جبروت است، تا حدّ فنای مطلق که در سجده اول حاصل شود، و فنای از فنای که پس از صحو،[15] در سجده دوم حاصل گردد. و این تمام قوس وجود است مِن اللَّه و الی اللَّه. و در این حال، ساجد و مسجودی و عابد و معبودی در کار نیست: هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ.[16] پسرم! آنچه در درجه اول به تو وصیت میکنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنی، که این شیوه جُهّال است؛ و از معاشرت با منکرین مقامات اولیا بپرهیزی، که اینان قُطّاع طریق حق هستند.
فرزندم! از خودخواهی و خودبینی به درآی که این ارث شیطان است، که به واسطه خودبینی و خودخواهی از امر خدای تعالی به خضوع برای ولیّ و صفیّ او- جلّ و علا- سرباززد. و بدان که تمام گرفتاریهای بنی آدم از این ارث شیطانی است که اصل اصول فتنه است؛ و شاید آیه شریفه وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ[17] در بعض مراحل آن، اشاره به جهاد اکبر و مقاتله با ریشه فتنه که شیطان بزرگ و جنود آن که در تمام اعماق قلوب انسانها شاخه و ریشه دارد، باشد. و هر کس برای رفع فتنه از درون و برون خویش باید مجاهده نماید. و این جهاد است که اگر به پیروزی رسید همه چیز و همه کس اصلاح میشود.
پسرم! سعی کن که به این پیروزی دست یابی، یا دست به بعض مراحل آن. همّت کن و از هواهای نفسانیه که حدّ و حصر ندارد، بکاه، و از خدای متعال- جلّ و علا- استمداد کن که بیمدد او کس به جایی نرسد.
و نماز، این معراج عارفان و سفر عاشقان، راه وصول به این مقصد است. و اگر توفیق یابی و یابیم به تحقّق یک رکعت آن و مشاهده انوار مکنون در آن و اسرار مرموز آن، و لو به قدر طاقت خویش، شمّهای از مقصد و مقصود اولیای خدا را استشمام نمودیم، و دورنمایی از صلاة معراج سیّد انبیا و عرفا- علیه و علیهم و علی آله الصلاة و السلام- را مشاهده کردیم؛ که خداوند منّان ما و شما را به این نعمت بزرگ منّت نهد. راه بس دور است و بسیار خطرناک و محتاج به زاد و راحله فراوان، و زاد مثل من یا هیچ یا بسیار اندک است، مگر لطف دوست- جلّ و علا- شامل شود و دستگیری کند.
عزیزم! از جوانی به اندازهای که باقی است استفاده کن که در پیری همه چیز از دست میرود، حتی توجه به آخرت و خدای تعالی. از مکاید بزرگ شیطان و نفس اماره آن است که جوانان را وعده صلاح و اصلاح در زمان پیری میدهد تا جوانی با غفلت از دست برود، و به پیران وعده طول عمر میدهد. و تا لحظه آخر با وعدههای پوچ انسان را از ذکر خدا و اخلاص برای او بازمیدارد تا مرگ برسد، و در آن حال ایمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد، میگیرد.
پس در جوانی که قدرت بیشتر داری به مجاهدت برخیز، و از غیر دوست- جلّ وعلا- بگریز، و پیوند خود را هر چه بیشتر- اگر پیوندی داری- محکمتر کن؛ و اگر خدای نخواسته نداری، تحصیل کن و در تقویتش همّت گمار، که هیچ موجودی جز او- جلّ و علا- سزاوار پیوند نیست. و پیوند با اولیای او اگر برای پیوند به او نباشد، حیله شیطانی است که از هر طریق سدّ راه حق کند. هیچ گاه به خود و عمل خود به چشم رضا منگر که اولیای خُلّص چنین بودند و خود را لاشیء[18] میدیدند؛ و گاهی حسنات خود را از سیّئات میشمردند. پسرم! هر چه مقام معرفت بالا رود، احساس ناچیزی غیر او- جلّ و علا- بیشتر شود.
در نماز- این مِرقاة[19] وصول الی اللَّه- پس از هر ستایش، تکبیری وارد است، چنانچه در دخول آن «تکبیر» است که اشاره به بزرگتر بودن از ستایش است، و لو اعظم آن که نماز است. و پس از خروج، تکبیرات است که بزرگتر بودن او را از توصیف ذات و صفات و افعال میرساند. چه میگویم، کی توصیف کند! و چه توصیف کند! و کی را توصیف، و با چه زبان و چه بیان توصیف کند! که تمام عالم، از اعلی مراتب وجود تا اسفل سافلین، هیچ است و هر چه هست او است؛ و هیچ از هستی مطلق چه تواند گفت. و اگر نبود امر خدای تعالی و اجازه او- جلّ و علا- شاید هیچ یک از اولیا سخنی از او نمیگفتند، در عین حال که هر چه هست سخن از او است لا غیر، و کس نتواند از ذکر او سرپیچی کند که هر ذکر، ذکر او است. وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ[20]؛ و إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ[21] که شاید از لسان حق خطاب به همه موجودات است: وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ[22] این نیز به لسان کثرت است، و گر نه او حمد است و حامد است و محمود انَّ رَبَّک یُصَلّی[23]؛
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ[24].
پسرم! ما که عاجز از شکر او و نعمتهای بیمنتهای اوییم، پس چه بهتر که از خدمت به بندگان او غفلت نکنیم که خدمت به آنان خدمت به حق است؛ چه که همه از اویند.
هیچ گاه در خدمت به خلق اللَّه خود را طلبکار مدان که آنان به حقّ منّت بر ما دارند، که وسیله خدمت به او- جلّ و علا- هستند. و در خدمت به آنان دنبال کسب شهرت و محبوبیت مباش که این خود حیله شیطان است که ما را در کام خود فرو برد. و در خدمت به بندگان خدا آنچه برای آنان پرنفعتر است انتخاب کن، نه آنچه برای خود یا دوستان خود؛ که این علامت صدق به پیشگاه مقدس او- جلّ و علا- است.
پسر عزیزم! خداوند حاضر است و عالم محضر او است، و صفحه نفس ماها یکی از نامههای اعمالمان. سعی کن هر شغل و عمل که تو را به او نزدیکتر کند انتخاب کن که آن رضای او- جلّ و علا- است. در دل به من اشکال مکن که اگر صادقی، چرا خود چنین نیستی؟! که من خود میدانم که به هیچ یک از صفات اهل دل موصوف نیستم، و خوف آن دارم که این قلم شکسته در خدمت ابلیس و نفس خبیث باشد، و فردا از من مؤاخذه شود؛ لکن اصل مطالبْ حق است اگر چه به قلم مثل منی [است] که از خصلتهای شیطانی دور نیستم. و به خدای تعالی در این نَفَسهای آخر پناه میبرم و از اولیای او- جلّ و علا- امید دستگیری و شفاعت دارم.
بارالها! تو خود از این پیر ناتوان و احمد جوان دستگیری کن، و عاقبت ما را ختم به خیر فرما، و با رحمت واسعه خود ما را به بارگاه جلال و جمال خود راهی ده.
و السلام علی من اتبع الهدی. شب 15 ربیع المولود 1407
روح اللَّه الموسوی الخمینی. 27/ 8/ 1365» (صحیفه امام، ج20، ص: 154 ـ 158)
[1] - پشت پاکت نامه چنین مرقوم شده است:« ایران- تهران، خدمت ذیشرافت جناب مستطاب سیدالاعلام و حجتالاسلام آقای حاج سید علینقی- دامت برکاته».
[2] - جمع وزر؛ گناهها، بارهای سنگین.
[3] - سوره بروج، آیه 20:« و خدا از همه سو بر آنها احاطه دارد».
[5] - مثل حکومت حضرت علی( ع).
[6] - دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اشغال کنندگان سفارت امریکا در تهران
[8] - مناخیم بگین، نخست وزیر رژیم اشغالگر قدس؛ و جیمی کارتر، رئیس جمهور امریکا.
[9] - انور سادات، رئیس جمهوری مصر، قبل از فرار شاه از ایران، اعلام آمادگی برای پذیرایی از او کرده بود
[10] - بر اساس قرارداد کمپ دیوید، رژیم اشغالگر قدس از سوی رژیم مصر به رسمیت شناخته شد.
[12] - آقای سید احمد خمینی.
[13] - نهج البلاغه، خطبه 27.
[14] - دیوان حافظ: 172.
عنقا شکار کس نشود دام بازگیر
|
|
کانجا همیشه باد بدست است دام را
|
|
|
|
[16] - سوره حدید، آیه 3:« اوست اول و آخر و پیدا و نهان»
[17] - سوره بقره، آیه 193:« با آنان پیکار کنید تا فتنه نباشد و دین از آن خدا گردد».
[19] - چیزی که آلت ترقی است، نردبان.
[20] - سوره اسراء، آیه 23:« و پروردگار تو حکم فرموده که جز او را نپرستید»
[21] - سوره فاتحه، آیه 5:« فقط تو را میپرستیم و فقط از تو یاری میطلبیم»
[22] - سوره اسراء، آیه 44:« هیچ موجودی نیست جز آن که او را به پاکی میستاید، ولی شما تسبیحشان را نمیفهمید»
[23] - بدرستی که پروردگار تو نماز میگذارد( مراد درود فرستادن است نظیر آیه« إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ» است). اصول کافی 1: 443/ 13
[24] - سوره نور، آیه 35:« خدا نور آسمانها و زمین است».