امروز با امام: بیستویکم آبان
ـ نامه تشکر به آقای سید محمدعلی دامغانی؛ ورود به نجف (1344)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
18 رجب 85
به عرض عالی میرساند، مرقوم محترم که حاکی از سلامت مزاج شریف و حاوی تفقد از حقیر بود، موجب تشکر گردید. سلامت و سعادت جنابعالی را خواستار است. این جانب بحمد اللَّه سلامت، و امید است در تحت قبه مطهره ائمه هُدی- علیهم السلام- توفیق جبران ما سلف[1] را بیابم. از جنابعالی امید دعای خیر برای حُسن عاقبت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 13)
ـ پیام به ملت ایران؛ برآمدن نغمه استعمار از حلقوم سرسپردگان (1350)
«بسمه تعالی
خدمت عموم طبقات ملت محترم ایران- ایدهم اللَّه تعالی
پس از اهدای سلام و تحیات؛ کراراً تذکر دادهام که تنها چیزی که میتواند سد راه اجانب و دوَل استعمارگر باشد و نگذارد سلطه بر ذخایر ممالک اسلامی پیدا کنند اسلام و علمای جلیل اسلام است؛ و این حقیقتی است که در طول تاریخ برای دوَل استعمارگر ثابت شده است. از نخست وزیر اسبق خبیث دولت استعمارگر انگلستان نقل شده است که: «تا قرآن بین مسلمین است ما نمیتوانیم در مقاصد خود پیشرفت کنیم». هدف اصلی دولتهای استعمارگر محو قرآن، اسلام و علمای اسلام است؛ و برای وصول به اهداف استعماری خود هر چند، نغمهای را به وسیله عمال خبیث خود آغاز میکنند و چهره ضد اسلامی و ضد ملی آنها را ظاهرتر میسازند؛ چنانکه اخیراً نغمه «سپاه دین» را از حلقوم کثیف یکی از عمال سرسپرده خود آغاز کردهاند.
نغمه «سپاه دین» در شرایطی ساز میشود که دستگاه جبار هر روز ضربههای پیگیری به پیکره اسلام وارد میکند، و دست جنایتکار اسرائیل را در تمام شئون اقتصادی، سیاسی و نظامی ایران باز گذاشته است. بسیاری از علمای اعلام، خطبای عظام، محصلین علوم اسلامی و ملت شریف ایران در زندان، تبعید و تحت شکنجه به سر میبرند، و جوانان غیور وطنخواه، اعدام و تیرباران میشوند و یا مقدمات محاکمه و اعدام آنها فراهم میشود.
این جانب به ملت محترم ایران اعلام خطر میکنم که اگر خدای نخواسته، ایادی اجانب و دشمنان اسلام در این مقصد شوم و کمرشکن توفیق پیدا کنند، اولًا علمای اعلام و وعاظ و مروجین اسلام را کنار زده، و ثانیاً اسلام و احکام آسمانی آن را محو و نابود مینمایند. خطر این سپاه نامیمون که باید در خدمت استعمار، جمیع حقایق اسلام را به نفع آنها توجیه و تأویل کند، بزرگترین خطری است که مسلمین و در رأس آنها علمای اعلام با آن مواجه شدهاند. آنها در تجربههای طولانی خود فهمیدند که علمای معظم اسلام و وعاظ محترم با مجاهدات پیگیر خود ملتها را به نفع اسلام و قرآن سوق داده هیچ گاه با تهدید و تطمیع به نفع دستگاه جبار و اجانب چپاولگر قدمی برنداشتهاند، و با کمال قدرت پستهای خود را حفظ کرده و مساجد و مجامع را در خدمت قرآن کریم و اسلام عزیز در دست دارند؛ و اگر چند نفر معمم بیحیثیت و از خدا بیخبر به نفع دستگاه جبار قدمی بردارد، مطرود جامعه علمیه و جوامع اسلامی است. لهذا این نقشه خطرناک را کشیدهاند تا به خیال باطل خود دست علمای اعلام و مبلغین را کوتاه کرده و اسلام را به وسیله عمال خود بازیچه قرار دهند و اساس دیانت را برچینند تا به مقصد خود که قبضه کردن تمام ذخایر کشور است برسند، و ملت مُسْلم را عقب مانده و استعمارزده نگه دارند.
باید ملت اسلام بدانند خدمتهایی که علمای دین به کشورهای اسلامی در طول تاریخ کردهاند قابل شمارش نیست. در همین اعصار اخیر، نجات کشور از سقوط قطعی مرهون مرجع وقت «مرحوم میرزای شیرازی»[2] و همت علمای مرکز بود. حوزههای علمیه و علمای اعلام همیشه حافظ استقلال و تمامیت ممالک اسلامی بودهاند. خدمتهایی را که با الهام از اسلام برای آرامش و حفظ انتظامات کشورها کردهاند عُشْری از اعشار[3] آن را دولتها و قوای انتظامی نکردند؛ با آنکه هیچ تحمیلی بر بودجه مملکت نداشتهاند. در نظر اجانب و عمال خائن آنها باید این سنگر شکسته شود تا با خیال راحت به تاخت و تاز و چپاول و عیاشی به زندگانی ننگین خود ادامه دهند.
اینک بر مسلمین غیور و خصوص نسل جوان روشنفکر است که با کمال جدیت از این نغمه ناموزون خانمانسوز اظهار تنفر کنند، و مساجد و محافل دینی را هر چه بیشتر گرم کنند، و علاقه خود را به اسلام و علمای اعلام و وعاظ و خطبای محترم- دامت برکاتهم- بیش از پیش ابراز نمایند، و با این اظهار علاقه مشتی محکم به دهان عمال استعمار- خذلهم اللَّه-[4] بکوبند.
بر کافّه علمای اعلام و وعاظ محترم است که اگر گلایههایی از هم دارند، نادیده گرفته و خود را مجهز نموده صفوف خود را فشرده تر کرده و در صف واحد در این امر حیاتی چارهجویی کنند. و بر آنان و سایر دانشمندان و علاقهمندان به اسلام و استقلال کشور است که ملت مسلمان، خصوصاً ساکنین قرا و قصبات را از این فکر شیطانی که با نام فریبنده «سپاه دین» میخواهند دین و استقلال کشور را پایمال کنند، آگاه سازند و با هر وسیله ممکن مفاسد این نغمه شوم را به مردم برسانند.
این جانب از نسل جوان اهل علم و منبری تقاضا دارم به طبقه بزرگان و علما احترام شایسته نمایند، و از حضرات اعلام تقاضا دارم که با نسل جوان با مهر و عطوفت رفتار فرمایند. رجای واثق است که با خواست خداوند متعال، عمال خبیث اجانب در این امر نیز مثل سایر کارهای ضد اسلامی و ضد انسانی در پیشگاه ملت با شرافت ایران- ایدهم اللَّه تعالی- مفتضح تر شوند. خداوند تعالی حافظ دین و حوزههای دینی است: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ.[5] از خداوند متعال قطع ایادی استعمار و عامل خائن آن را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 396 ـ 398)
ـ پیام به علما و ملت ایران و بیان وظیفه عمومی در قبال رژیم (1356)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
این جانب از عموم طبقات ملت مظلوم ایران که در این حادثه ناگهانی اظهار محبت و همدردی نمودهاند تشکر میکنم. از مراجع عظام- دامت برکاتهم- از علمای اعلام- دام بقائهم- از خطبای محترم و دانشمندان و مدرسین و محصلین علوم دینیه و روشنفکران محروم و دانشگاهیها، از بازرگانان و کسبه تحت فشار دولت غاصب و از سایر طبقات مظلوم ایران- ایدهم اللَّه تعالی- سپاسگزارم.
ما با گرفتاری عظیم و مصیبتهای دلخراشی مواجه هستیم که باید ذکری از مصایب شخصی نکنیم؛ لکن این تظاهرات عظیم[6] در این فرصت، جواب قولی و عملی از یاوه سراییهای چندین ساله این عنصر نالایق بود که تمام حیثیت و شرافت و استقلال و اقتصاد این ملت بزرگ شریف را پایمال اهوای[7] خود و فامیل چپاولگر خود نمود. این تظاهرات برای شخص نبود؛ اظهار تنفر از دستگاه جبار و رفراندم حقیقی و رأی عدم اعتماد بر دستگاه خیانتکار بود. باید اینها بدانند که اگر یک روز در پناه سرنیزه اجانب نباشند ملت نجیب ایران انتقام خون جوانان و عزیزان خود را از آنها میگیرند. من ناچارم اعلام خطر بزرگی بکنم و ملت را از اغفال و خدعه اجانب و عمال آنها نجات دهم. این مسامحه اخیر دولت که نویسندگان را مجال نوشتن و گویندگان را مجال گفتن داد حیله بزرگی است برای تطهیر شاه و وانمود کردن آزادی ادعایی؛ و جنایات را به گردن دولت - که آلتی بیش نیست- انداختن. نویسندگان نیز نمیتوانند در این محیط خفقان و ارعاب، هسته مرکزی جنایات را که شخص شاه است معرفی کنند؛ و شاید نویسندگانی از خودشان نیز باشند که در بین نویسندگان با شرف خود را جا بزنند و به دولتها حمله کنند و بعض جنایات را ذکر کنند، و مردم را از نقطه حساس جنایت و خیانت اغفال کنند، و اذهان ساده زودباور را منحرف کنند. در حالی که تمام گرفتاری ملت ایران در این پنجاه سال سلطنت غیر قانونی دودمان خیانتکار پهلوی از شخص آن پدر و این پسر سیاهروی بوده و هست؛ اینها بودند و هستند که دستشان تا مرفق در خون ملت مظلوم فرو رفته. آن پدر که قتل عام مسجد گوهرشاد و اهانت به مرقد مطهر ثامن الحجج- علیه السلام- کرد و این پسر که قتل عام 15 خرداد را مرتکب شد و اهانت به مرقد مطهر فاطمه معصومه نمود، آن پدر که علمای بزرگ و فقهای عظیم الشأن و آزادیخواهان را به جرم حقگویی، حبس و زجر و شکنجه و تبعید و کشتار کرد، و این پسر که همان معامله را سخت تر با علما و خطبا و آزادیخواهان و روشنفکران و سایر طبقات نمود. آن پدر که چنان سلب آزادی از ملت کرد که نه ملت حق یک کلمه حقگویی داشت و نه مجلس و نه مطبوعات، و این پسر که همه میبینید و حال طبقات ملت و مجلس و مطبوعات به همه معلوم است. آن پدر که تمام املاک شمال را با زور و حبس و تبعید و قتل از مردم گرفت و برای خودش ثبت داد، و این پسر که ذخایر ملت را در بانکهای خارجی انبار کرده و خون مردم را خود و فامیل و بستگانش تا آخرین قطره مکیده و میمکند. ما آن پدر را با تمام جنایات و خیانتهایش دیدیم و رنجها کشیدیم، و اکنون ما و شما مواجه با جنایات این خلف صدق! هستیم و رنجها میکشیم. اکنون میخواهند این شخص را تطهیر کنند تا به جنایاتش ادامه دهد. میخواهند با آزادی محدود در چهارچوب توجه دادن جنایات را به دولتها، قلوب ساده را آرامش دهند و اذهان صاف را منحرف کنند، و هسته مرکزی خیانتها و جنایتها را فراموش کنند. غافل از آنکه وقت گذشته و ملت از روحانی و دانشگاهی تا طبقه کارگر و زارع، مرد و زن، بیدار شدهاند. این رنجدیدهها و مصیبتکشیدهها محال است با این دودمان آشتی کنند و با ادامه سلطنت باطل، و لو برای یک روز، موافق باشند.
ملت ایران مسلمان است و اسلام را میخواهد؛ آن اسلامی که در پناه آن آزادی و استقلال است، رفع ایادی اجانب است، هَدْم پایگاههای ظلم و فساد است، قطع کردن دستهای خیانتکاران و جنایتکاران است. ملت آن دودمانی را نمیخواهد که تمام مقدسات و مقدرات آنها را به دست اجانب سپرده، تمام مخازن نفت و غیر آن را به باد داده، اقتصاد کشور را به فنا سپرده، کشاورزی را ساقط کرده، اختیار ارتش را به دست صاحب منصبان و کارشناسان امریکا داده و آنها را مصون و مختار کرده است، و دیگر جنایات و خیاناتی که در تاریخ آتیه ثبت خواهد شد. اکنون با همه کثافتکاریها چون به حسب اقتضای وقت و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در تنگنا قرار گرفته در صدد است که با آزادیهای محدود بیمعنی، خود را از معرکه خارج و مقام خود را مستحکم کند و محیط را مهیا برای اجازه بقای حکومت خود کند، و بار دیگر حمله سبُعانه را با وضعی فجیعتر و دردناکتر شروع کند و بر حرث و نسل رحم نکند. اکنون وظیفه عموم مسلمانان و خصوص علمای اعلام و روشنفکران و دانشگاهیهای علوم قدیمه و جدیده است که برای دفاع از اسلام عزیز و حفظ احکام حیاتبخش آن، که ضامن استقلال و آزادی است، و از میهن بزرگ خود- که مهد بزرگان و آزادیخواهان بوده و اکنون در شرف سقوط است- از فرصت استفاده کنند و گفتنیها را بگویند و بنویسند و به گوش مقامات بین المللی و سایر جوامع بشری برسانند، و بر ارتش و سران آن است که خود را از ننگ اسارت در دست اجانب نجات دهند و مملکت خود را از هلاکت و سقوط برهانند. و اخیراً تذکر میدهم که اشخاص ارزنده و متعهدی که ابتکار عمل در دست آنهاست از معرفی خود شدیداً احتراز کنند، و از تجربیات سابق پند بگیرند و در پناه اسلام و چهارچوب موازین اسلامی به فعالیت بپردازند، و از همکاری با کسانی که صد در صد در این چهارچوب فعالیت ندارند احتراز نمایند. از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمین را خواستار، و قطع ایادی اجانب را امیدوارم و سلامت و توفیق و تأیید همه طبقات را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
به تاریخ 29 ذی القعدة الحرام 97- روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 260 ـ 261)
ـ مصاحبه با خبرنگار مصری؛ چگونگی شروع جنبش اسلامی و برنامه های آن (1357)
«سؤال: [چگونگی شروع جنبش اسلامی و خواستهای اساسی این جنبش را توضیح دهید. جنبش اخیر چگونه شروع شده و چرا؟]
جواب: فکر حکومت اسلامی، اینکه باید اسلام حکومت کند و نه غیر اسلام، یک فکری نیست که تازگی داشته باشد. در ابتدای اسلام، برنامه اسلام این بوده است که حکومت الهی همه جا باشد. نهایت اینکه، غفلت مسلمین از مصالح خودشان و اخیراً هم دستهای استعمار از چند صد سال پیش به این طرف، موجب شد که حتی طرح همچون آرمانی نشود. جنبش اسلامی اخیر، بیش از پانزده سال است که به رهبری علمای ایران با مخالفت با طرحهای شاه شروع شده است، طرحهایی که مخالف اسلام و ایران بود و دنباله خیانتهای گذشته او نیز بود. مردم از علما طرفداری کردند. اختلافات زیاد واقع شد که این مطلبی است طولانی. آنچه تقریباً در این یک سال واقع شد، اینکه کم کم خواستههای ملت به صورت طرحی درآمد و منتهی به این شد که همان خواستههای صدر اسلام بایستی طرحش ریخته شود. در این طرح نه فقط ایران از زیر بار استعمار و ظلم بیرون میرود، بلکه سرمشقی باشد برای همه کشورهای اسلامی، چه ایران و چه سایر کشورهایی که زیر فشار و استبداد هستند. نظر ما، که ملت هم با آن موافق است، این است که پس از، از بین رفتن حکومت قلدری و خلاف اسلامی شاه، یک دولت اسلامی و یک جمهوری اسلامی متکی به قوانین اسلام و آرای مردم که اکثریت قریب به اتفاق مسْلم هستند، در ایران مستقر بشود و احکام اسلام آن طور که هست اجرا گردد، و همه مطالب ایران و نظام آن بر طبق خواستهای اسلامی جریان پیدا کند.
[به نظر حضرت آیت اللَّه، کیفیت و ماهیت حکومت اسلامی که مطرح فرمودهاید چیست؟ و وجه
صحیفه امام، ج4، ص: 456
تمایزش با آن اسلامی که در قانون اساسی منظور شده است چیست؟ آیا در طرح مسأله حکومت اسلامی، بیشتر نظر به مسائل اجتماعی اسلام است یا مسائل سیاسی اسلام؟ آیا منظور از اجرای دقیق احکام اسلام این است که فی المثل دست دزد را از این به بعد قطع کنید؟ چگونه برداشتی دارید؟]
- مطلب مورد نظر این است که نظامی که مخالف نظام اسلام است در همه چیز، هم فرهنگش بر خلاف نظام اسلام است، هم ارتشش، و هم اقتصادش، و هم سیاستش، بایستی منقلب شود و نظام اسلامی تحقق پیدا کند. پس از اینکه نظام اسلامی تحقق پیدا کرد، آن وقت مجلس هست، آرای وکلای مجلس هست، تمام اینها هست ...، ما میخواهیم همه احکام اسلامی را جاری کنیم و عملًا ثابت خواهیم کرد که احکام اسلام مترقی است و بهتر از این است که دزد را ببرند و دزد بیرون بیاورند.
[میخواهیم بفهمیم درباره بعضیها که میگویند، حضرت آیت اللَّه برنامه واضحی ندارند و آنچه که طرح میکنند یک سری شعار است و شاید اختلاف شخصی بین شاه و ایشان است؛ میخواهم درباره تمام اینها صحبت بفرمایید. آیا اختلاف شخصی وجود دارد؟ چرا یک برنامه اقتصادی واضحی ندارید؟]
- اما برنامه: خیال میکنند برنامه در کار نیست. خیر، برنامه هست، اسلام برنامه دارد، ما خودمان هم برنامه داریم، لکن برنامه اسلام است و مترقی و بهتر از برنامههایی است که به دست استعمارگران پیاده شده است. اما اینکه اختلاف شخصی در کار باشد، ابداً من اختلاف شخصی با کسی ندارم. اگر اختلاف شخصی میبود ممکن بود من بگذرم و میگذشتم. اختلاف، اختلاف اسلامی است و این شخص با مصالح اسلام و مصالح کشور مسلمین مخالفت و خیانت کرده است و بنا بر این، مسأله چیزی نیست که کسی بتواند از آن بگذرد.
[آیا شما برنامه اقتصادی معینی دارید؟ من پاسخ مسأله خصومت شخصی را فهمیدم، و لکن آیا حضرت عالی برنامه واضح و مشخصی دارید؟]
- بلی، برنامه مشخص و واضحی داریم. برنامه اسلام، مشخص و واضح است.
[آیا ما میتوانیم خطوط اصلی آن را بفهمیم؟]
- فعلًا خیر، باید بروید مطالعه کنید و خطوط اصلی را دریابید. در آینده ما تمام خطوط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را بیان میکنیم.
[اگر چنانچه ارتش همواره در تأیید شاه باقی بماند، آیا حضرت عالی وسیله دیگری برای رسیدن به اهدافتان دارید؟]
- وسایلی چون وسایل نظامی که شاه به آن متوسل شده است، دیگر تأثیری ندارد. اینها شکست خورده و نمیتوانند کاری انجام دهند و این ملت را خاموش کنند و قهراً خودشان تسلیم خواهند شد. اما اگر شاه پافشاری کند، ما شیوههای مبارزاتی را متناسب با آن تغییر خواهیم داد.
[نسبت به مسائل اقتصادی و اینکه شاید برنامه نباشد، حضرت عالی درخواست بیرون رفتن شاه را از سلطنت دارید، آیا اگر شاه سلطنت را رها کرد و اوضاع اقتصادی به همین شکل باقی ماند، آیا وضع عوض شده است؟]
- نه. اوضاع اقتصادی عوض خواهد شد و یک اقتصاد صحیح و سالم ما عرضه میکنیم و الآن اینها اقتصاد ما را ورشکست کرده و از بین بردهاند. اینها خرجهایی کردهاند که خلاف مصلحت بوده است، دزدیهایی کردهاند که خیانت بوده است و برای حفظ خود به اشخاصی پولهایی بسیار گزاف داده است. ما تمام اینها را از بین میبریم و اطمینان داریم که دیگر اقتصادی عقب مانده نخواهیم داشت و به نیازهای مردم محروممان جواب مثبت خواهیم داد.
[چرا حضرت عالی نیروهای سیاسی مخالف دیگر را از همکاری با خود در مبارزه برای رسیدن به هدفهایتان دور میکنید؟ مثل کمونیستها که همان هدف را دارند]
- نه، ما نمیتوانیم کمونیستها را بپذیریم، برای اینکه خطر آنان برای کشور ما کمتر از خطر شاه نیست. ما آنها را نمیتوانیم بپذیریم.
[راجع به کشورهای عربی، آیا از بعضی از آنها حق پناهندگی سیاسی درخواست کردهاید و موضع آنها چیست؟ انتقادات شما نسبت به عراق چیست؟ و بودن شما در عراق؟ برداشت شما از موضعگیری حکومت فرانسه نسبت به بودن شما در پاریس چیست؟]
- اما نظر من نسبت به دوَل عربی، نظر خوبی نیست. دولتهای عربی نه توانستهاند استقلال خودشان را حفظ کنند و نه توانستهاند یک وحدتی بین خودشان ایجاد نمایند که اسرائیل را از بین ببرند. اختلافات بین خودشان و خیانت بعضی از سران دولتهای عربی باعث این شده است که صهیونیستها در آنجا باشند و خودشان را تثبیت کنند. و اخیراً هم متأسفانه رئیس مصر این کار را دارد انجام میدهد. البته ممکن است بعضیها نسبتاً بد نباشند، لکن روی هم رفته نتوانستهاند یک اتحادی بین خودشان ایجاد کنند که به واسطه آن اتحاد، هم از استعمار نجات پیدا کنند و هم از اذناب استعمار که از آن جمله اسرائیل است. و اما نسبت به ملت عرب، همه برادر ما هستند و ما با آنها مثل برادر رفتار میکنیم. اما اینجا، دولت فرانسه فعلًا رفتاری مسالمتآمیز دارد.» (صحیفه امام، ج4، ص: 455 ـ 458)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج؛ حکومت اسلامی مناسبترین حکومت (1357)
«اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
از یک طرف گرفتاری ملت ایران تقریباً به اوجش رسیده: حکومت نظامی، دولت نظامی، در تمام خیابانها آن طور که گفتهاند توپ و تانک مستقر است. مقابل همه مساجد لوله توپها طرف مسجد قراول میروند. و مردم را در مضیقه قرار دادند، در مضیقه ارزاق قرار دادند؛ حتی بعضی گفتهاند که در مضیقه آب هم هستند. من نمیدانم صحیح است یا نه. با همه قوا شاه دارد با مردم مبارزه میکند. تقریباً مبارزه به اوجش رسیده. و از طرفی شاه هم سقوطش نزدیک شده، برای اینکه تقریباً این تیر آخری است که اینها در ترکش داشتند. و قبلًا هم این معنا حدس زده میشد که اینها بفهمند که اثری ندارد این کارها؛ برای اینکه دولت نظامی هم غیر از آن نظامی که سابق بود نیست؛ خوب، همان نظام است و همان نظامی است. و بر فرض اینکه حالا این دولت هم یک قدری شقی تر و شدیدتر باشد لکن با این سرنیزهها نمیشود آرام کرد ملت را. با سرکوبی نمیشود راضی کرد مردم را. آنها دنبال این هستند که راضی کنند مردم را؛ آرام کنند مردم را. مگر امکان دارد که به زور راضی بکنند کسی را؟ یا با سرنیزه آرام کنند؟ با سرنیزه موقتاً میتوانند سرکوبی کنند که- مثلًا موقتاً- صدایی درنیاید لکن فایده ندارد.
خوب بر فرض اینکه صداها در نیاید، اعتصابات را چه میکنند؟ الآن ایران به شکل تعطیل درآمده؛ یعنی در همه چیز الآن اعتصاب هست. با سرنیزه میتوانند که مردم را، همه را سرِ کار ببرند و همه چرخها را راه بیندازند؟! اینها دیگر شکست خوردهاند. این دولت نظامی از اول معلوم بود شکست خورده است لکن حالا هم فهمیدند که شکست
خورده است. حالا دارند با تفنگ و مسلسل و اینها میخواهند مردم را آرام کنند؛ اعتصابات را مثلًا بشکنند. این امکان ندارد.
ما که میگوییم شاه تا نرود آرامش برای مردم پیدا نمیشود، با مطالعه اوضاع ایران و کارهایی که شاه برای خارجیها کرده و به نفع خارجیها کرده است، خوب مطالعه شده است این مسائل؛ معلوم است که دیگر نمیشود با این حرفها کار را درست کرد. حالا هم این تیر آخری را هم به ترکش گذاشتند. و آن قدمِ بعد از این، این است که یک کودتای نظامی بشود و شاه را ببرند و یک نوکر دیگری بیاید! آن هم فایده ندارد. تا دست دیگران، مثل امریکا و شوروی و اینها در ایران کار میکند نه آرامش برای مردم هست و نه این اعتصابات را میتوانند ختمش کنند. باید آنها دست بردارند از ایران. ایران- ملت ایران- میخواهد مستقل باشد؛ میخواهد آزاد باشد. باید آزادی بدهند به ملت یعنی ملت را رها کنند به حال خودش؛ فشار نیاورند روی ملت که با سرنیزه و توپ و تانک و اینها فشار بیاورند که مردم راضی بشوند، مردم دلخوش بشوند. امکان ندارد یک همچو مطلبی.
ما هم که حکومت اسلامی میگوییم، میخواهیم یک حکومتی باشد که هم دلخواه ملت باشد، و هم حکومتی باشد که خدای تبارک و تعالی نسبت به او گاهی بگوید که اینهایی که با تو بیعت کردند با خدا بیعت کردند- إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ[8]- یک همچو دستی حاکم باشد که بیعت با او بیعت با خدا باشد. در جنگ هم وقتی که تیری انداخته است و رَمْیی کرده است، باز خدا بفرماید که وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی[9]؛ تو تیر نینداختی، خدا تیر انداخت. دست او را دست خدا بداند؛ ظل اللَّه باشد، ید اللَّه باشد، حکومتْ حکومت الهی باشد. ما حکومتی را که میخواهیم، یک همچو حکومتی میخواهیم. آرزوی ما این است که یک همچو حکومتی سر کار بیاید که تخلف از قانون الهی نکند.
پیغمبر اکرم از باب اینکه دستش دستی بود که تخلف در تمام عمرش از کارهایی که خدا فرموده بود نکرده بود، این دستْ دست خدا میشود، بیعتْ بیعت با خداست. از اینجایی که کارهایی را که کرده بود، ارادهاش تابع اراده خدا، کارش تابع کارهای خدا، حکومتش حکومت الهی است، به او گفته میشود که تو تیر نینداختی، وقتی که تیر انداختی تو نبودی، خدا تیر انداخت. با اینکه پیغمبر تیر انداخته بود اما ظل خدا بود، هیچ حرکتی از خود نداشت، هر چه داشت تَبَع قانون بود؛ قرآن مجسم بود پیغمبر، قانون مجسم بود پیغمبر. ما یک حکومتی میخواهیم که قانون باشد، تَبَع قانون باشد نه یک حکومتی که تَبَع شیطان باشد. و شیطان مجسم باشد، ابلیس مجسم باشد در بین مردم، مثل محمد رضا خان! اینها ابلیسند، اینها لشکر ابلیسند. این دولت ابلیس است و تابع ابلیس است، شیطان است و تابع شیطان است؛ حکومت نظامی همان حکومت شیطانی است! یک حکومتی است که بر خلاف رضایت خدا و بر خلاف رضایت ملت است؛ یک همچو حکومتی شیطانی است.
ما میخواهیم یک حکومت الهی باشد موافق میل مردم، رأی مردم، و موافق حکم خدا. آن چیزی که موافق با اراده خداست موافق میل مردم هم هست. مردم مسلمانند، الهی هستند، وقتی ببینند عدالت را میخواهد اجرا بکند. خدا میخواهد عدالت در بین مردم اجرا بشود. خدا میخواهد که به حال این ضعفا و طبقه سوم یک فکری بشود نه مثل حالا که همه قدرتها را روی هم گذاشتند، یک عدهای میخورند تا تُخَمه[10] میکنند، یک عدهای از گرسنگی ریختند اطراف تهران، و نه آب دارند و نه برق دارند و نه نان دارند و نه چیزی دارند. میخواهد عدالت باشد!
بله، اینها هی صدای عدالت اجتماعی و احکام مبین اسلام [را] میگویند؛ این حرفها را میزنند اما ادعاست. میآیند در مقابل ملت و توبه میکنند لکن فریب است این! فریب نباید بخورد این ملت و نمیخورد. «تا حالا ما اشتباه کرده بودیم و از این به بعد دیگر اشتباه نمیکنیم»! کی همچو التزامی داده که شما اشتباه نکنید. اشتباه که نبوده، عمداً این مال ملت را دادید به امریکا و شوروی خورده است! عمدی است این کارها، اشتباهی نیست. میدانید دارید چه میکنید عالِم عامِد! با همه توجه به اینکه این مالْ مالِ ملت است و این امریکا دشمن این ملت است، و این مالِ ملت را به این دشمنِ ملت مجانی دادید. شما عالِمید نه اینکه اشتباه بوده! بعد از این هم همین کارها را میکنید، و ممکن است که بعد از این باز بیایید بگویید من اشتباه کردم! شما اشتباه نکردید؛ شما عمداً مال این ملت را به دیگران دادید بر خلاف مصلحت ملت.
و ما یک حکومتی میخواهیم که روی مصالح این ملت کار بکند. البته ما دستمان به حکومتی که مثل پیغمبر باشد که دیگر نمیرسد، تمام شد؛ دستمان به یک حاکمی مثل علی بن ابی طالب که نمیرسد؛ اینها را ما حالا نمیخواهیم بگوییم که ما میخواهیم علی بن ابی طالب- سلام اللَّه علیه- ما از کجا پیدا کنیم یک همچو چیزی؛ اما ما میخواهیم یک حکومتی باشد که لا اقل تَبَع قانون باشد، تبع قانون اسلام باشد، تبعِ قوانینِ مَجْعوله صحیح باشد. اینها از اول که آمدند بر خلاف قانون آمدند، و تا آخر هم بر خلاف قوانین رفتار میکنند. از اول نه شرع مقدس با اینها موافق بود نه قوانین جاری مملکت موافق با اینها بود. تا حالا هم هر چه کردند بر خلاف قوانین کردند، بر خلاف شرع مقدس کردند، بر خلاف رضای خدا کردند، بر خلاف رضای مردم کردند. ما میخواهیم یک دولتی تشکیل بدهیم؛ دولتش مشکل نیست؛ خیال میکنند اینها که ما از آسمان میخواهیم یک دولتی بیاوریم؛ نخیر تویِ همین زمین اشخاصی هستند که میتوانند به عدالت رفتار کنند؛ اشخاصی هستند که شریف هستند. در همین زمین، در همین ایران، در همین خارج، در همین داخل، ما داریم اشخاصی که اینها میتوانند اداره بکنند مملکتشان را؛ میتوانند که عدالت کنند بین مردم؛ میتوانند مردم را به عدالت وادار کنند؛ میتوانند تنظیم کنند امور مملکت را- نه به این اختلاف و این به هم خوردگی که الآن هست؛ میتوانند اقتصاد مملکت را مهار کنند؛ ما داریم؛ خوردنها زیاد است! حلقومها خیلی گشاد است! تمام نفت را در یک حلقوم، دو تا حلقوم فرو میبرند. البته مملکت [را] دیگر ورشکست میکند. آن قدر بخور هست که هر چه درآید از این مملکت، این بخورها زیادتر دهانشان باز است، حلقومشان باز است! ما میخواهیم این حلقومها را ببندیم. این مردمی که حلقومهایشان خیلی کوچک است، به اینها یک تقسیمی بشود؛ یک چیزی به اینها برسد. ما یک همچو حکومتی میخواهیم نه حکومتی که همهاش خودش و عائلهاش ببلعد و بخورد و برود، حالا ادعا بکند بیایید محاکمه کنید اینها را! بیایید این اموال اینها را صورت بگیرید محاکمه کنید! آخر برای کی این حرفها را مردک میزنی؟ مگر مردم نمیشناسند تو را؟! نشناختند تو را؟! تو واقعاً میخواهی محاکمه کنی عائله خودت و خواهرهای خودت را؟! تو خودت را بنشین محاکمه کن! اجازه بده خودت را محاکمه کنند! ببینیم خودت چقدر خوردی! تو رأس دزدها و سارقها هستی! تو، تمام خیانتها را تو کردی؛ خواهرهایت هم دنبال تو هستند، آنها هم مثل تو. برادر و خواهر و عمو و عموزاده و هر چه دارد! دیگر هر چی هست! میگویند شصت هزار نفر همین عائله و بسته و آنهایی که با او- با آنها هستند هست، میگویند شصت هزار نفرند! شاید هم بیشتر باشد. همه منافع مملکت ما توی این حلقومها دارد فرو میرود، آن وقت میگویند اقتصاد ما اقتصاد کذاست! چیه، فکر اقتصاد را کردهاید؟ ما فکر این را کردیم که وقتی این منها بشود، این خوراک حلقومهای گشاد منها بشود، منافع مملکت ما به قدر خودش بیشتر هست. ما غنی هم هستیم. دزدیها زیاد است، خوراک زیاد است، حلقومها گشاد است، ویلاهای خارجی باید اداره بشود، باید به اشخاص خارج، به مطبوعات خارجی سالی- نمیدانم- صد میلیون دلار بدهند[11] که از آقا تعریف بکنند و بگویند که ایشان عدالت اجتماعی دارد، و ملت ایران نرسیدند به این حدی که آزاد بشوند! یعنی چه نرسیدند به این حد؟ ملت ایران نمیخواهند آزاد بشوند؟! نرسیدند به آن حد که آزاد بشوند؟! شماها نرسیدید به آن حد که آدم بشوید! کارترها نرسیدند به آنجا که فکر آدمی بکنند، انسان باشند؛ نه ملت ایران نرسیده که میگویند نمیخواهیم مالمان را بدهیم به تو.
بیدار بشوید آقایان! این تبلیغات در خارج زیاد شده است. حالا هم دارند تبلیغات میکنند. از هر طرف تبلیغات که نمیتوانند اینها مملکت را اداره کنند! اگر اداره کردن کشتن مردم است، همه حیوانات هم میتوانند اداره کنند! اگر گرگها هم بریزند توی مملکت ما بهتر از این اداره میکنند مملکت را. نمیتوانند کدام است؟ مگر مملکت ایران رجال ندارد؟ مگر محصلین نداریم ما؟ اینها یا تارند[12] و در خارج از کشور به سر میبرند و جرأت نمیکنند بیایند در ایران، یا در خود ایران در انزوا هستند. وقتی که تو بروی و این رژیم برچیده بشود، اشخاص لایق صحیح میآیند اداره میکنند مملکت را. نمیتوانند کدام است؟ شماها نمیتوانید که این قدر سر و صدا بلند شده است؛ و نمیتوانید هم الآن بخوابانید. الآن شما نمیتوانید اداره کنید مملکتتان را، خوب بروید وقتی نمیتوانید ... خودمان اداره میکنیم.
تبلیغات زیاد است؛ شما هم توجه بکنید، شماها هم تبلیغ بکنید. در مقابل این تبلیغات، تبلیغ بکنید. بگویید اینها نمیتوانند اداره کنند. بهتر از این چه؟ الآن نمیتوانند. بهتر از این چه؟ همه کار مملکت الآن لنگ است. الآن همه در اعتصابند، از باب اینکه همه ناراضی هستند. شما یک عده ناراضی، یک مملکتِ ناراضی درست کردهاید! اگر کسی بتواند یک مملکت را اداره کند که این قدر ناراضی پیدا نمیکند. شما نمیتوانید اداره کنید! وقتی نتوانستید، همه ناراضی. تاجر بروی ناراضی؛ کاسب بروی ناراضی؛ اداری بروی ناراضی؛ ارتش بروی ناراضی. شما خیال کردید همه ارتش مثل این چند تا الدنگ هستند که به جان مردم افتادند؟! نه، همه این طور نیستند. آنها به ما پیغام دادهاند ما حاضریم؛ پیغام دادند. اگر وقتش شد آنها هم حاضرند برای کارها. کی را شما راضی قرار دادید؟ شما چهار نفر را راضی کردید که به جان مردم افتادهاند دارند مال و جان مردم را از بین میبرند. این چهار نفر را با پول راضی کردید! یا پول نفت ما را به اینها خوراندید یا چیزهای دیگر منافع مملکت ما را، و به جان مردم ریختید. ما میخواهیم اینها را بیرون بریزیم از مملکتمان، اینها بروند سراغ کارشان. تا حالا چاپیدند بس است؛ بعد بروند جای دیگر بچاپند.
شما همه موظفید که مطالب ایران را بگویید برای مردم. بگویید برای این اروپاییها، برای این امریکاییها. مطالب را به آنها بگویید، حالی شان کنید که مملکت ایران وضعش این است. یک مملکت ناراضی الآن پیدا شده؛ و این مملکت ناراضی با دست امریکا و شوروی و با نوکری محمد رضا خان پیدا شده است و پدرش، که مثل این بود یا یک خردهای بهتر از این شاید- شاید. بگویید آقا، با هر کس ملاقات میکنید بگویید مصایب ایران را اینها بد معرفی کردهاند ایران را. اینها معرفی کردهاند که اینها یک مردم وحشی هستند که نمیگذارند اداره بشود مملکت! شماها وحشی هستید که نگذاشتید این مملکت ما دست خود ما باشد تا ادارهاش بکنیم؛ شما! هر جا شما دست میگذارید دست امریکا آنجاست. [در] این مملکت ارتش را دست میگذاریم شصت هزار نفر یا چهل و پنج هزار نفر مستشار آنجا هست! حالا دارند کم کم میروند.[13] فرهنگش را دست بگذاریم دست اینها تویش بوده. مجلسش، مجلس از خود اینهاست، افرادش با لیست اینها تعیین شده! شاهش با دست خود اینهاست! همهاش با دست اینهاست. ما چه چیز داریم دیگر؟ ما هیچ چیز نداریم الآن. اقتصاد ما داریم؟ همهاش دست اینهاست؛ همهاش. همهاش با خیانت این مردم و جنایات آنها- اربابها- دارد میشود.
ما میخواهیم یک مملکتی باشد دست خود شماها؛ دست این سر و پابرهنه هایی که دارند گرسنگی میخورند. برای اینها فکر بکنید شماها. میخواهیم دست یک دستهای بیفتد که اینها شرافت انسانیت داشته باشند، اعتقاد به یک خدایی و یک روزی که حسابها کشیده میشود داشته باشند؛ نه مثل اینها که اصلًا خدانشناسند! تا برای این فقرا یک کاری بشود، برای خود مملکت یک کاری بشود. از دست این نفتخوارهای مفتخور یک قدری نجات پیدا کنیم ما.
شما موظفید که به هر جا میروید، با هر کس تماس پیدا میکنید، این درد این مملکت را بگویید؛ و درمانش را هم که رفتن این مردک و- عرض کنم- به هم خوردن این رژیم باطل و دست برداشتن اجانب از سر ما، این هم درمانش است. اگر این درد برود و آن درمان پیدا بشود که آنها بروند و این هم برود- همه شان دردند و مثل یک غده سرطانی میباشند، اینها را ما قطعشان بکنیم، مملکت یک مملکت خوبی است؛ هم وسعتش خیلی زیاد است، هم نعمتش خیلی زیاد است؛ همه چیزش هست اما یک دسته خائن دارد به همش میزند اوضاعش را. این دسته خائن بروند، یک مملکت خوبی داریم؛ همان خودمان ادارهاش میکنیم. ان شاء اللَّه خدا همهتان را توفیق بدهد؛ موفق باشید.» (صحیفه امام، ج4، ص: 459 466)
ـ سخنرانی در جمع دانشجویان مقیم خارج؛ کاپیتولاسیون- نفت (1357)
«اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
باز یک رشته تبلیغاتی اینها دارند که بله، این نهضت اسلامی یک امر روشنی دارد و ما بقی ابعادش غیر معلوم [است] و نیست دیگر چیزی! آن امر روشنی که دارد این است که همه مردم میگویند که باید این رژیم برود و این شاه برود و حکومت اسلامی تشکیل بشود. این در لسان همه مردم است لکن اینها برنامهای ندارند؛ همین طور میگویند حکومت اسلامی. حکومت اسلامی یک چیز غیر معلومی است؛ برنامه ندارد. یا در لسان بعضِ اشخاص بیاطلاع، اینکه اساس ندارد؛ اصلًا جمهوری اسلامی بیاساس است! و از این سنخ حرفها.
خوب، حالا ما دو قدم داریم:
خوب، حالا ما دو قدم داریم: قدم اول، قدم اینکه باید این اساسی که الآن هست، این وضعی که الآن هست، اینها باید برداشته بشود. اینکه میگویند که روشن است؛ در این معنی اشکال دارند؟ اینهایی که با اساس این نهضتْ خیلی- به خیال خودشان- موافقت ندارند، در کدام قدم موافق نیستند؟ در این قدم اول که باید این بساط که تا حالا هست و این رژیم باید به هم بخورد، این وضعی که الآن ایران دارد و در ظرف این پنجاه سال اوج گرفته است، و سابق هم بد بوده است، بوده است این طورها، در این اشکال دارند که میگویند نه همین اوضاع باید باشد؟ خوب اینها که، مثلًا اگر کسی پیدا بشود، خوب هستند اشخاصی که طرفدار شاه و رژیم شاه [اند]، آنهایی که یا وابستگی به خود شاه دارند و یا وابستگی به امریکا دارند، هستند اینها که میگویند که نه، این اوضاع حالا باشد و [به] تعبیر بعضیها «شاه غیبت کند»! که حالا فکر آن را کردند! اینها معتقدند که این اوضاع خوب است و باید باشد؟ یا اوضاع بد است لکن لازم است باشد از باب اینکه دیگر چارهای نیست؟ اگر معتقدند که این اوضاع خوب است، معنایش این است که اختناق پنجاه ساله همه خوب است! [در] همه روزنامهها و مراکز تبلیغی، اختیاری در کار نباشد و در تحت نظر سازمان امنیت باشد، این یک چیز خوبی است! میتوانند؟ جرأت دارند بگویند که در عین حالی که این دستگاه تبلیغی یا تبلیغاتیِ ما تحت نظر سازمان امنیت تنظیم میشود و هیچ روزنامه نگاری حق ندارد که تخلف کند از مطالبی که آن القا میکند، و رادیو- دستگاه تبلیغاتی رادیو- حق ندارد که غیر از آن چیزی که آنها برنامه میدهند پخش کند، در عین حالی که این طور است، مع ذلک این کارِ خوبی است؟! این را میتواند یک نفر مسلمان یا یک نفر انسان یک همچو مطلبی را اظهار کند، که اگر میتواند، خوب یکی از اینهایی که با این حرفها مخالفند بیاید این را اعلام کند. هر کس، هر کدام را اینها انتخاب کند، که خود شاه یا هر کس که از دوستان شاه است، بیایند این را اقرار کنند به اینکه دستگاههای تبلیغاتی ما، دستگاههای مطبوعاتی ما، همه آنها بیاختیار هستند و هیچ ارادهای از خودشان در پخش اخبار ندارند و همه را سازمان امنیت تنظیم میکند و اینها باید حتماً حرف او را پخش کنند و این هم خوب است! یکی از اینهایی که میگویند شاه باید باشد بیایند این مطلب را خوب، در یک روزنامهای، در یک ورقه علیحدهای خودشان طبع کنند و منتشر کنند و امضا هم بکنند نه اینکه همین طوری بنویسند. بنویسند که من- که فلان آدم هستم- قبول دارم که این طور چیزها میشود لکن من میگویم این کار خوبی است. یا مثلًا فرهنگ ما که عقب افتاده است قبول بکنند که عقب افتاده است و نمیگذارند یک فرهنگ مستقلی ما داشته باشیم، فرهنگِ تَبَع است، تبعِ اراده سفارتخانههاست، بیایند این را بگویند که نه، ما که میخواهیم شاه بماند برای اینکه فرهنگ ما باید این طور باشد و این کار خوبی هم هست؛ نه اینکه بگویند ملزمیم! بگویند نه، کار خوب است؛ خیلی خوب است که فرهنگ ما یک فرهنگ عقب افتادهای باشد و نگذارند که جوانهای ما تربیت بشوند، تربیت علمی بشوند؛ جوری بشوند که خودشان سازنده باشند. آن کس که میگوید که ما با بقای شاه موافقیم، این مطلب را اگر قبول دارد که این طور هست لکن میگوید که صحیح است، باید این جور باشد و خوب است این طور باشد، خوب بیایند این را منتشر کنند. این مطلب را با امضای یک نفر در همه ایران پیدا کنید که این را بگوید و منتشرش هم بکند، و خودش [را] هم معرفی کند که من کی، پسرِ کی یک همچو مطلبی را میگویم. گمان ندارم پیدا بشود یک کسی که این حرف را بزند. یا قبول دارم که مستشارهای خارجه رژیم، این ارتش ما را در تحت نظر دارد و ارتش ما تحت قیادت خارجی هستند، مستشارهای خارجی هستند، لکن این چیز خوبی است! تحت قیادت آنها بودن چیز خوبی است! و هکذا همه ابعادی که الآن ما به آن مبتلا هستیم. چه در ناحیه اصل نظام فرهنگی یا نظام ارتشی، و چه در ناحیه اقتصاد قبول بکنند به اینکه نفت ما را بیحساب دارند به امریکا میدهند و به جای آن پایگاه برای امریکا در ایران درست میکنند، این را قبول کنند لکن بگویند این کار خوبی است که ما میکنیم! خوب، یک انساندوستی است و محبت به همنوع است و مهمانپروری است و این طور چیزها! که ما نفتمان را بدهیم، خوب یک هدیهای است به یک مملکتی! خوب، هدیه میخواهیم بدهیم نفتمان را! آنها هم بیایند به جای اینکه به ما پول بدهند اسلحه بدهند! اما نه اسلحه به ما بدهند، این اسلحهای که اینها خیال دارند بیاورند در ایران و پایگاه درست کنند در مقابل شوروی، بیبهانه نمیشود آورد؛ به بهانه اینکه پول نفت را ما داریم میدهیم منتها پول نفت را اسلحه میدهیم. اسلحه! احتیاج دارد ایران به اسلحه! این اسلحههای بسیار هنگفت و زیادی که ایرانی اصلًا نمیداند که چه کارش بکند تا راه بیفتد و به این ایرانی هم نشان نمیدهند این مطلب را که این را چه کار بکن تا به راه بیفتد! اینها در اینجا میخواستند پایگاه درست کنند در مقابل شوروی. اگر همین طوری بگویند ما میخواهیم پایگاه درست کنیم، خوب صدایش در میآید؛ این هم- این قارداش[14] هم صدایش در میآید میگوید من هم باید اینجا یک گوشه دیگر چه بکنم! اینها نمیخواهند این جور بشود. میگویند که ما نفت داریم میخریم و عوض داریم میدهیم. عوضْ چیست؟ عوضْ این است که اسلحه میدهیم و لیکن واقع مطلب پایگاه درست کردن برای امریکاست. و الآن ایران- خیلی از جاهای آن- این پایگاهها را دارد و مهیاست. خوب این را میگویند که یک کاری است که شده است و میشود لکن کار خوبی است انسان چنین انساندوست باشد! خوب، اگر این را هم خوب میدانند، این هم یک نفر پیدا بشود از دوستان شاه یا از رفقای امریکا که این مطلب را تصدیق کند، به همین طوری که من طرح میکنم، و امضا کند! پس این مطلب را که نمیتواند کسی بگوید که اینها کار خوبی است.
باقی میماند در این زمینه اینکه یک مطلب دیگر بگویند؛ بگویند این رفقای شاه و- عرض میکنم- چاکرها و غلام زادهها[15] که نه این طور نیست- چنانچه خود «اعلیحضرت» میفرمایند خیر، ما مستقلیم و ما احتیاج به چیزی نداریم! و ارتش ما الآن جلو روس را میتواند بگیرد و جلو انگلستان را میتواند بگیرد و جلو امریکا را میتواند بگیرد! و خیر با تعبیر خودِ اینکه «پدر بزرگ» ما نیست که هر چه او بگوید ما بشنویم! و از این حرفها. این مطلب را میخواهند بگویند که پایگاه ندارد امریکا در ایران؟ خوب بروند ببینند. [در] ایران پایگاهشان معلوم است: در کوهستان کجا، در کوهستان کجا، در کجا، این پایگاهها معلوم است همه. ساخته شده وزیر زمینیهایش همه درست و مجهز. میگویند نفت نمیدهیم ما به امریکا! انکار دارند این را! نه اینکه میگویند میدهیم و خوب است؛ میگویند ما نفت نمیدهیم به امریکا. خوب آن هم که همه عالم میدانند که شما دارید نفت میدهید. میگویند نفت را به اندازه میدهیم. آن هم همه میدانند که این نفتی که شما میدهید، و خودتان میگویید تا بیست سال دیگر یا بیست- سی سال دیگر تمام میشود، این برای این است که بیاندازه میدهید. امریکا نفت دارد؛ نه اینکه احتیاج به نفت دارد امریکا. امریکا چاههای نفت زیاد دارد و استخراج هم [نمیکند]؛ یعنی به این معنی که رسیدهاند به چاهها و آنجاهایی هم که نفت زیر زمین دارند، آنها هم هست، چاهها را، سر آنها را بستهاند برای آتیه خودشان و از این هدیه ناقابل «اعلیحضرت» دارند میگیرند، ولی همه نفتهای خودشان زیر زمین مانده است! الآن چاهها را کندهاند رسیدهاند به نفت و در آن را بستهاند و نشستهاند روی آن و دستشان را دراز کردهاند که بابا نفت بده!
اینها میگویند ما نفت نمیدهیم! ندادهایم به امریکا، یا به اندازه دادهایم. خوب، شما از این پولی که دارید میگیرید و از این اسلحهای که وارد کردهاید و از این بیلیونها اسلحهای که وارد کردید، معلوم است که چقدر دادهاید؛ و الآن هم معلوم است که چقدر دارید میدهید به امریکا و به سایر ممالک دیگر. میگویند بله، ما میدهیم- مدعی هستند که- ما میدهیم لکن ارز میگیریم! خوب، اینها یکی شان بنویسد که ما پول میگیریم از امریکا. همه شان قبول دارند به اینکه ما میدهیم و اسلحه میگیریم. خوب این اسلحه را قائلند به اینکه برای مملکت ما این همه اسلحه و این همه تجهیزات لازم است؟! و ما میخواهیم یک قدرتْ مثل شوروی پیدا بکنیم! یک قدرتی مثل امریکا پیدا بکنیم؟ این طوری است که ما لازم داریم این طور چیزها را و متخصص داریم نسبت به این طور مسائل و خود ما داریم اداره میکنیم؟
خوب، همه میدانند که چهل و پنج هزار- بعضی هم میگویند شصت هزار- مستشار امریکایی هست! کارشناسهای امریکایی هست در ایران با مصونیت. نه مصونیتِ فقط اینها، مصونیت هر چه امریکایی هست، که اینها مصون کردند امریکاییها را. اینها قصههایی است که تاریخ باید ثبت کند، بعدها بفهمند که وضع ایران چه بوده است. در زمان رضا شاه وقتی که «کاپیتولاسیون» به اصطلاح خودشان لغو شد- آن هم لغویتش حرف بود اما حالا لغو شد- چه بساطی درست کردند در تبلیغات که بله دیگر «اعلیحضرت» به آنجا رسیدند که لغو کردند کاپیتولاسیون را و چه کردند و فلان! مدتها روزنامهها و رادیو و بساط، جشن این را گرفتند که اعلیحضرت رضا شاه کاپیتولاسیون را لغو کرد! یکوقت آن طور هیاهو کردند و جشن گرفتند. آن روزی که اعلیحضرت محمد رضا شاه، خَلَفِ صِدْقِ اعلیحضرت رضا شاه! آمد کاپیتولاسیون را برای اینها درست کرد، باز همین نزاع بلند شد که ای چه خدمت بزرگی! چه خدمت بزرگی کردند! این بیچاره مطبوعات، خوب اسیر سازمان امنیت بودند، باید بنویسند. آنها دیکته کنند اینها بنویسند که چه خدمت بزرگی! دیگر از این خدمت بزرگتر نمیشد که «اعلیحضرت» کردند! چه کردند؟ آنی که او لغو کرد، ایشان اثبات کردند! در لغوش ما جشن باید بگیریم، در اثباتش هم ما باید جشن بگیریم! [خنده حضار] وضع یک مملکتی این طوری است که میگویند خروس میگوید که منِ بیچاره را در عزاخانه سر میبُرند، در عروسی خانه هم سر میبُرند! [خنده حضار]
وضع ایران این جور است که آن طرفِ قصه را هیاهو میکنند، این طرفِ قصه هم هیاهو میکنند! اینها یک چیزهایی است که ما حالا میشنویم و داریم میبینیم، بعدها آیا باورشان بیاید یک همچو رژیمهایی را ما گذراندیم! آخر من در سن خودم این قضیه را دیدم. شماها یادتان نیست، هیچ کدامتان یادتان نیست، اما من در سن خودم بوده این قضیه. آن قضیه جشنهای آنجایش در سن ما بوده. این قضیه جشنها و بساط اینجایش هم، هیاهوی اینجایش هم در همان وقتی بوده که ما بودیم. هر دوی آنها را. وضع این طوری است که طرفین قضیه را ما باید- عرض میکنم که- برای آن جشن بگیریم و پایکوبی کنیم که اعلیحضرت آنجا آن طور کردند و اینجا این طور کردند!
میگویند نشده؟! خوب، شده است. منتها میگویند خوب شده است. خوب شده یعنی چه؟ یعنی اینکه این آشپزِ- مثلًا- سفارت امریکا، آن کاسب خیابانِ- مثلًا- فلان جا که امریکایی است، اگر این یک شخص محترمی، یک شخص- مثلًا- عالی مقامی، یک فیلسوفی، یک عالمی، یک کسی را بگیرد زیر، عمداً هم بگیرد زیر، دولت ایران حق ندارد، هیچ حق ندارد که این را بخواهد! این باید رجوع شود به سفارت! سفارت خودشان بلدند چه بکنند! معنی اثباتش این است که ایشان برای آن، آن قدر [تبلیغات] کردند و آن شخصی هم که در مجلس آورد[16] آن قدر برای آن نوحهخوانی کرد، این است که هر فردی از افراد امریکایی در اینجا مصون است! کسی حق ندارد، دادگستری حق ندارد که اگر این کاری کرد بخواهد او را- عرض بکنم که- ارتش حق ندارد در این امر دخالت کند، هیچ کس حق ندارد در این امر دخالت کند، این باید مستقیماً در پیش خود امریکاییها و در سفارتخانه یا در- فرض کنید که- خودِ مملکت امریکا، این قضیه باید حل بشود! آن هم که معلوم است راه حلش چیست! این را میگویند که یک چیز خوبی است؟! خیلی خوب واقع شده که مصونند اینها و- عرض میکنم که- هیچ کس حق ندارد به آنها [اعتراضی] بکند؛ اما اگر شخص اول این مملکت (هر کس هست، هر زهر ماری اگر هست به اصطلاح شما) اگر چنانچه یک فراشی از آنها را زیر بگیرد، این باید محاکمه بشود! از آن طرف هیچ شما حق ندارید انتقاد کنید اما از آن طرف خیر، باید محاکمه بشود! خوب، این را میگویند که یک چیز خوبی است؟
و آن کسی که میگوید نظام شاهنشاهی ایشان باید باقی بماند و شاه باید باشد و سلطنت بکند و چطور، میگوید این وضع تا حالا خوب بوده و باید شاه باشد؟! یا خیر، این وضع را قبول ندارد و میگوید نه این وضع خوب نیست؟ اگر میگوید خوب است این وضع، خوب یکی بنویسد امضا کند که این وضع را ما قبول داریم؛ خیلی هم خوب است. یک فراشی از آنها را اگر ما اذیت کردیم باید آن طور بشود، یک کس بزرگی از ما را اگر چه کردند آنها، نباید در آنها چه بشود! این هم گمان ندارم که یک آدم، یک انسانی بتواند بنویسد. بله، بعضی از اینها اصلًا از وضع انسانیت خارج شدند مثل خود «اعلیحضرت» که اصلًا روح انسانیت از او رفته است؛ یک روح دیگری است الآن در او، نه روح انسان. لهذا حرفها همین طوری چرت و پرت خیلی گفته میشود؛ میگوید. این هم که کسی نمیتواند این طور بگوید.
پس این طرف صفحه را که ما نگاه میکنیم که قضیه رفتن ایشان است، از این راه که نمیتوانید بگویید که نه، این کارها همه خوب است تا حالا هر چه واقع شده، فرهنگ ما عقب است خوب است! اقتصاد ما شکست خورده است و انگل است خوب است! نظام ما تحت نظارتِ- عرض میکنم که- مستشاران امریکایی است این هم خوب است! این را که نمیتوانید بگویید. باقی میماند اینکه نه، این طرف را قبول داریم که اینها خوب نیست لکن چه کنیم چاره نداریم؛ باید این طور باشد که ما موافقیم با اعلیحضرت و با بقای اعلیحضرت برای اینکه ما ملزمیم که این طور باشد؛ ما التزام داریم، ملتزم هستیم به اینکه باید فرهنگمان تا یک حد معینی باشد، از اینجا بالا نرود. ما را ملزم کردند به اینکه ارتش شما باید تحت نظر اینها باشد، ما را ملتزم کردند به اینکه وکلای شما [را] باید ما تعیین کنیم، شما خودتان نباید دخالت داشته باشید، ملت هم نباید دخالت داشته باشند! ملتزمیم به این معنا؛ چون ملتزمیم پس باید باشد. اگر این مطلب را میگویند، خوب الآن ملت ایران پاشدند میگویند که ما این التزامها را قبول نداریم. تا حالا هم هیچی نشده. حالا هم دارند میروند؛ دارند دنبال میکنند این را. خوب، اینها اگر قبول دارند که این یک چیز بدی است لکن ما را الزام کردند، حالا ملت ایران تمامی پاشدند که این التزامی که میگویید ما دادیم، یا شاه که «مأموریت» برای وطنش داشته است!- و خودش نوشته «مأموریت برای وطنم» و من هم میگویم «مأموریت» برای وطنش داشته! لکن او میگوید مأموریت داشتم که چه کنم و چه کنم، برسانم آن را به- نمیدانم- «دروازه بزرگ تمدن»، من میگویم نخیر، مأموریت داشتید برای وطنتان که نفتتان را بدهید و- عرض میکنم- فرهنگتان را به زمین بزنید و وطنتان را بیاورید به حالی که الآن هست؛ خرابهای که الآن اسمش را ما وطن گذاشتیم!- اگر اینها قبول دارند که این رژیم تا حالا خیانت کرده است منتها میگویید ملزم است، ملزم است که خیانت بکند، این را ما میتوانیم بپذیریم از وکیل، از وزیر، از شاه، از همه اینها که من ملزمم خیانت بکنم؟! خوب برو کنار! کی تو را ملزم کرده که نخست وزیر بشوی؟ کی تو را ملتزم کرده که وکیل بشوی؟ کی تو را ملتزم کرده وزیر بشوی؟ کی تو را ملزم کرده که شاه باشی؟ استعفا بده! آدمی که این عرضه را ندارد که در مقابل اجنبی بایستد و مصالح مملکتش را تأمین کند، آدمی که در تحت اسارت غیر است و باید حتماً مصالح مملکتش را فدای آنها بکند، ما فرض میکنیم که شما اگر بخواهید سلطنت محفوظ باشد باید این خیانتها را بکنی لکن تو معذوری؟! کی گفت باید سلطنت شما محفوظ باشد؟ تو اگر یک آدمی هستی، انسان هستی، اگر یک آدمی هستی که خائن نیستی، بیا اعلام کن بگو که من نتوانستم این مملکت شما را مصالح مملکت شما را حفظ کنم؛ من استعفا کردم. ملت آن قدر به سر تو گل میریختند که تا عرش برین بود! نه مثل حالا که همه داد بزنند «مرگ بر این سلطنت پهلوی»! برای اینکه از تو خیر ندیدند. کی تو را ملتزم کرده که به سلطنت باقی باشی تا خیانت بکنی؟! مگر میشود که انسان عذر بیاورد؟ خوب، مردیکه وکیل بوده، ده سال، پانزده سال به اینجا وکیل بوده، و وکیل مردم هم نبوده و وکیل شاه بوده، نخیر وکیل سفارتخانه بوده- همه را هم خودشان میدانند- رفتند توی این خراب شده[17] و هر چه خواستند، هر کار زشتی خواستند کردند، هر خیانتی را خواستند بکنند، حالا ازشان میشود پذیرفت که من ملزم بودم، مجبور بودم؟! کی گفت تو وکیل بشوی؟ مگر کسی آمد الزام کرد تو را که حتماً بیا وکیل بشو؟! تو برو پشت آن تریبون و بگو؛ قصه را بگو که من را از طرف سفارتخانه آوردند اینجا و من وکیل رسمی این مملکت نیستم، از این جهت من از این مجلس میروم بیرون. آن وقت ببین با تو چه معامله میکنند این مردم. مگر میشود اینها عذر باشد که وزیر بگوید من معذورم برای اینکه من ملزم بودم، شاه بگوید من معذورم برای اینکه سفارتخانه مرا الزام کرده- نمیدانم- کی بگوید من معذورم. این حرفها چیست؟
اینها معذور نیستند، اینها خائن هستند! و تعمداً هم خیانت کردند و برای خاطر ریاست خیانت کردند. میخواستند چند روزی، او میخواسته سلطان باشد و او میخواسته- عرض میکنم- وزیر باشد، او میخواسته وکیل باشد، او میخواسته سناتور باشد و اینها. اینها عمداً به این مملکت ما خیانت کردند. و تمام اینهایی که در این دستگاه وارد بودند و خدمت کردند به این دستگاه، اینها همه خائنند و هیچ لیاقت اینکه به اینها یک کاری- و لو حمالی- را رجوع کنند ندارند! نمیشود آقا که یک مملکتی که اینها دارند، اینها مستشارهای آنها هستند، و اینها مشیر و مشارهای آنها هستند، و تمامشان واضح است خیانتشان.
من میگویم حالا ما فرض میکنیم که شما رأی هم بر خلاف ندادید، شما یک آدمی بودید که- مثلًا- خلاف آنها را میخواستید بگویید، ما اینها را فرض میکنیم لکن میتوانید این را انکار کنید که شما وکیل ملت نبودید و رفتید در این مجلس و حقوق گرفتید؟ این را میتوانید انکار کنید؟ میتوانید که بنویسید پس، که ما وکیل مجلس نبودیم اینجا، همین جوری رفتیم؛ و خیر، اینجا که میرفتیم هیچی نبود؛ حقوق هم نگرفتیم! تا به شما بگویند نخیر آقا، شما در [اسناد] مجلس هست که حقوق گرفتید از این ملت؛ حقوق ملت را گرفتید، وکیل ملت هم نبودید. خلاف قانون اساسی کردید و خیانت کردید به این مردم و پول این مردم را گرفتید در صورتی که وکیل نبودید شما. اگر وکیل را سفارتخانه تعیین کند یا شاه تعیین کند که وکیل نیست، اینکه قانونی نیست وکالتش. وکالت باید هر جایی در هر حوزهای همان اهالی آن حوزه، [انتخاب] بکنند. خوب، بگویند ما را تعیین کردند، بگویند که- وکیلِ مثلًا تهران بیاید بگوید که من را تهرانیها [انتخاب] کردند تا همه تهرانیها بگویند ما اطلاع نداشتیم از این. اینکه وکیل آذربایجان است بیاید بگوید من وکیل آذربایجانم تا مردم بگویند که نه آقا ما اطلاعی از این نداشتیم. کجا اطلاع داشتند مردم از این وکلا؟ کی میشناسند اینها را؟
نمیشود اینها را عذر حساب بکند کسی بگوید من معذورم، ما مجبوریم که این فرهنگ را در این حد نگه داریم، ما مجبور بودیم که این ارتش را تحت [امر امریکا] قرار بدهیم، ما مجبور شدیم! خوب این همه صاحب منصب توی ارتش وقتی دیدند که صاحبمنصبهای امریکایی آمدند چه کردند، همه استعفا دادند. مگر آخر میشد آن وقت. اگر همه صاحبمنصبهای ما وقتی که دیدند امریکاییها دارند اینها را، مستشار دارد امریکا در اینجا و اینها باید تحت نظارت آنها باشند، اگر همه اینها یک روز استعفای خودشان را میفرستادند در مجلس یا پیش شاه که ما نمیخواهیم با این وضع، مگر امکان داشت آن وقت مستشار بیاید؟
اینکه مستشار میآید برای این [است] که شما رشد ندارید؛ چون رشد ندارید از این جهت مستشارها میآیند بالای سر شما و شما را میخواهند اداره کنند. اگر شماها رشد داشتید، اگر شما یک انسانی بودید که علاقه به این مملکت داشتید، علاقه به این آب و خاک داشتید، اگر یک انسان متدین بودید- که اساس مسائل است این- همچو چیزی امکان نداشت برایتان که بنشینید آنجا و بخواهید صاحب منصب باشید لکن صاحبمنصبی که یک مردِکه از امریکا آمده هر چه بگوید باید اطاعتش بکنید. خوب استعفا میکردید. کی به شما الزام کرد که آقا بیا تو سپهبد باش یا بیا تو ارتشبد باش؟! استعفا میکردی. حالا استعفا کنید.
الآن که میبینید که همه مسائل واضح شده است و خیانت شاه واضح شده و خود شاه آمده پشتِ- عرض میکنم که- رادیو و اقرار به ذنب و گناه خودش کرده، اسمش را «اشتباه» گذاشته [که] تا حالا من کارهایم اشتباه بود از این جهت از اینجا به بعد این اشتباهات را نمیکنم! شمایی که یک شاهی را میبینید که خیانتهای خودش را اقرار کرده، پشت رادیو اعلام کرده، دستش را پیش ملت دراز کرده که ببخشید من را، من اشتباه کردم، خوب همین حالا همهتان بروید آن کنار؛ یا بروید کنار از ارتش یا متصل بشوید به مردم؛ باز نریزید به جان مردم و مردم را بکشید. پس شما همه خیانتکارید! شما را نمیتوانیم بگوییم یک انسانی هستید که امین این مملکت هستید. شما خائنید در این مملکت. شما هیچ لیاقت هیچ چیز را ندارید. بله، صاحبمنصبهای جزء نمیتوانند ... آنها میگویند که ما حاضریم به اینکه کارهایی را انجام بدهیم. ان شاء اللَّه بلکه انجام بدهند.
پس این ورقِ مطلب، که قضیه این است که این رژیم باید از بین برود. این فاسد است. یک غده فاسد را اگر در نیاورند، یک انسان را از بین میبرد، هلاک میکند. نمیتواند یک نفر آدمی که مریض است، غده- مثلًا فرض کنید- سرطانی دارد، حاضر نشود که این غده را بیایید درآورید. این، خوب میکُشد غده اگر درنیاورید. این سلطنت یک غدهای است در این مملکت که اگر درنیاید فاسد میکند مملکت را؛ این غده باید درآید. چاره نیست. این غده سرطانی- و بدتر از سرطان است- این باید بیرون بیاید. باقی میماند آن طرف قضیه که من حالا خسته هستم برای ادامه دادن. ان شاء اللَّه خدا همه را موفق کند؛ توفیق به همهتان بدهد؛ یک روز ان شاء اللَّه بروید به ایران که ایران وضعش عوض شده باشد. [آمین حضار].» (صحیفه امام، ج4، ص: 467 ـ 476)
ـ سخنرانی در جمع پرسنل کلانتری 21 تهران؛ ایجاد حالت اطمینان و امنیت در مردم (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من باید از شما برادرها، جوانهای برومند که امروز در جزو قُوای انتظامی اسلام واقع شدید تشکر کنم. و امیدوارم که در این خدمتهایی که میکنید، مورد نظر خدای تبارک و تعالی باشد، و موفق باشید به اینکه ایران را بسازید به طوری که دلخواه اسلام است.
ما اگر در دوره طاغوتی کاری میکردیم، یا شما در آن دوره کاری میکردید، این ضررش به اسلام نبود. برای اینکه در دوره طاغوت عمل میشد. اما امروز که ما در رژیم اسلامی هستیم، و شما هم قوای اسلامی هستید، کلانتری اسلامی هستید، اگر خدای نخواسته، یک لغزشی برای ماها و برای شما پیدا بشود، این به حساب جمهوری اسلامی ثبت میشود. و آنهایی که با این نهضت مخالفاند، دنبال این هستند که از ما، از شما، از جوانهای ما، یک لغزشی ببینند، و آن لغزش را پای جمهوری اسلامی حساب کنند. و با هیاهو و بوق و کَرْنا،[18] راجع به جمهوری اسلامی کارشکنی کنند، بنا بر این وظیفه برای ما امروز- وظیفه الهی- سنگین است. وظیفه این است که همهمان با هم متحد، متفق، بدون اینکه بخواهید شما به ملت تحمیل بشوید و حکمفرمایی کنید، و بدون اینکه ملت بخواهد از شما کارشکنی بکند، باید همه با هم برادروار، این راهی را که تا اینجا آمدیم، ان شاء اللَّه به آخر برسانیم. من به شما برادرها مژده میدهم که چنانچه ما با هم برسیم به آنجایی که محتوای اسلام در این مملکت، همه جا پیاده بشود، یک حال طُمأنینه و حال اطمینان به ملت، اطمینان به کشور، اطمینان به همه چیز کشور حاصل میشود که سرآمد همه خوبیهاست. انسان اگر چنانچه همه خوشیها را داشته باشد، لکن حال اطمینان نداشته باشد، متزلزل باشد، تمام آن خوشیها تلخ میشود. شما فرض کنید در یک کشتی نشستید، و همه اسباب خوشی برای شما مهیاست، یک وقت کشتی متزلزل بشود، احتمال غرق [شدن داده] بشود، دیگر هیچ خوشی برای شما خوشی ندارد، همهاش تلخ میشود.
یک مملکت اگر چنانچه متزلزل باشد، باز خوف این باشد که ما گرفتار امریکا بشویم، خوف این باشد که گرفتار سایر ابَرقدرتها باشیم، طُمأنینه نباشد در قلوب ما، استقلال روحی نباشد، ما قیام به پای خود نکنیم، این خوشیها دیگر طعمی ندارد. و اگر چنانچه ما مطمئن بشویم به اینکه مستقل هستیم، و خودمان هستیم، و آقا بالاسر نداریم، خوف اینکه یک وقت آنها به ما هجوم بکنند، یا یک وقت آنها کارشکنی در کارهای ما بکنند نداشته باشیم، این طُمأنینه روحی، بهترین چیزی است که برای انسان هست. و من مژده میدهم به شما که ان شاء اللَّه این طُمأنینه برای شما بزودی حاصل بشود.
شما هیچ خوف این را نداشته باشید که این کسانی که به این ملت خیانت کردند و رفتند، دیگر برگردند. اینها دیگر برگشت برایشان نیست. و خوف این هم نداشته باشید که این قدرتهایی که چپاولگری میکردند در این مملکت، و مالِ این ملت را خوردند و بردند، و از بین بردند، و خود ملت حالا مواجه با یک نابسامانیهاست، اینها دوباره بخواهند برگردند. همچو خوفی به خودتان راه ندهید، با قدرت این راه را طی بکنید. و آن چیزی که من باید به شما سفارش کنم این است که باید مراکزی که دست هر کس هست؛ این مراکز دولتی، آنی که دست ارتش است، آنی که دست ژاندارمری است، آنی که دست شماهاست، این مراکز باید مراکزی باشد که اشخاصی که وارد میشوند در آن مراکز، ببینند که دارند در یک جایی وارد میشوند که آنجا مورد اطمینان آنهاست.
شما میدانید که سابق اگر یک بیچارهای میخواست وارد کلانتری بشود، تا آمده بیاید و برود، چقدر ناراحتی روحی داشته است. این ناراحتیهای روحی اسباب یک عُقْدههایی شده است که بعد از اینکه آن رژیم هم ساقط شد طولانی است تا این عُقْدهها از بین برود این باید با اعمال شما با مردم، رفتارتان با مردم، و اینکه مردم را از خودتان بدانید، و خودتان را هم از مردم بدانید. الآن وضع این طوری است.
میبینید که الآن شماها وقتی در آغوش مردم میروید، با کمال خوشرویی و کمال رأفت، با شما رفتار میکنند، برای شما شعار میدهند، برای ارتش شعار میدهند. و این بهترین چیزی [است] که برای یک ملتی است که این استقلال یک ملتی را حفظ میکند، که همه قوا با هم باشند. این طور نباشد که ملت خودش را از [شما] جدا ببیند، از قوای انتظامی جدا ببیند، قوای انتظامی هم خودش را از مردم جدا ببیند. این جداییها اسباب این میشود که تزلزل پیدا بشود. و هر چه با هم مجتمعتر باشید، طمأنینه بیشتر حاصل میشود، و به مقصد زودتر میرسید.
من امیدوارم که همه ما تکلیف خودمان را بدانیم. و همه ما احساس کنیم که در یک مملکتی با یک عدّه برادر زندگی داریم میکنیم. ان شاء اللَّه مؤیَّد و موفق و سالم باشید.» (صحیفه امام، ج11، ص: 42 ـ 44)
ـ حکم انتصاب آقای مسلم ملکوتی به سمت امامت جمعه تبریز (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
چون جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای مشکینی- دامت افاضاته- به طور موقت اقامه جمعه شهر تبریز را مینمودند، و پس از تعطیل دروس قم لازم است به محل خود، حوزه علمیه قم مراجعت نمایند، پس از تشکر از معظم له که قبول زحمت نمودند، جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت الاسلام آقای حاج شیخ مسلم ملکوتی- دامت افاضاته- را که سوابق ایشان و مراتب علم و تقوای معظم له معلوم است، به سمت نمایندگی از جانب خویش و منصب امامت جمعه منصوب نمودم.
امید است که جناب ایشان در تمشیت امور و رسیدگی به احتیاجات محل و خدمت به اسلام و مسلمین موفق باشند. و از اهالی محترم آذربایجان خصوصاً علمای اعلام و حجج اسلام- دامت برکاتهم- تقاضا مینمایم که در پشتیبانی ایشان توجه داشته باشند.
ان شاء اللَّه تعالی معظم له با مشورت حجج اسلام در خدمت به جمهوری اسلامی توفیق حاصل نمایند. سلامت و سعادت همگان و عظمت اسلام و مسلمین را از خداوند متعال خواستارم. و السلام علی عباد اللَّه الصالحین.
21 آبان 60/ 15 محرم 1402
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 352)
ـ حکم انتصاب آقای سید علی اکبر محتشمی به سمت سرپرست کمیته های انقلاب (1364)
[بسمه تعالی. محضر مقدس رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- دام بقائه الشریف
احتراماً، معروض میدارد بر اساس تبصره یک ماده واحده راجع به اصلاح لایحه قانونی معافیت پاسداران کمیتهها از انجام خدمت وظیفه مصوب 31/ 1/ 1361 مجلس شورای اسلامی؛ کمیتههای انقلاب اسلامی یکی از نیروهای انتظامی است که در چهارچوب اساسنامه که به تصویب مجلس شورای اسلامی خواهد رسید زیر نظر وزارت کشور به فعالیت خود ادامه خواهد داد، از طرفی اساسنامه مورد نظر هم اکنون در دست بررسی میباشد، لذا تقاضا دارد مقرر فرمایند هر گونه مصلحت میدانند مسئولیت این نیروی انتظامی مشخص و ابلاغ فرمایند.
19/ 8/ 64- با احترامات فائقه- علی اکبر محتشمی، وزیر کشور].
بسمه تعالی
با تشکر از خدمات جناب حجت الاسلام آقای ناطق نوری، جناب حجت الاسلام آقای محتشمی را به سرپرستی کمیتههای انقلاب اسلامی در سراسر کشور منصوب نمودم. امید است با همکاری افراد کمیتهها و حضرات روحانیون که در این نهاد هستند، موفق به خدمت به اسلام و مسلمین گردند. 21 آبان 1364
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 415)
ـ نامه به آقای علی ابوالقاسمی؛ اسیر در اردوگاه عنبر عراق (1364)
مخاطب: ابو القاسمی (خدا مانده)، علی (اسیر در عراق، اردوگاه عنبر)[19] [بسم اللَّه الرحمن الرحیم. خدمت سرور گرام و عزیزم روحی جان[20] سلام عرض میکنم و ان شاء اللَّه که در پناه ایزد منان و در پناه امام زمان در سلامتی کامل به سر برید. اگر از احوال این حقیر جویا باشید بحمد اللَّه سلامتی برقرار و تنها غم و اندوه جانگداز ما دوری از شما عزیز است که خداوند تبارک را به مقربانش قسم میدهم که هر چه زودتر نعمت دستبوسی شما را نصیب ما بکند.
به هر حال، روحی جان! روحم برایت در حال پرواز است. حدود دو سال است که هیچ خبری از شما ندارم و شما خوب میدانید که احتیاج به پند و اندرزهای شما دارم و شما ما را از این نعمت بیبهره نفرمایید. امیدوارم در نامههایتان از «میهن» بنویسید که چه کار میکند و با کی رابطه برقرار کرده و زمینها را چه میکارد و کارش با «حسین خرکچی»[21] به کجا رسید. شنیدم یه بار حسابی داغونش کردی.[22] به هر حال منتظر دعاهای خیر شما هستیم و امیدوارم که ما را در دعاهای شب جمعه و شب چهارشنبه در جمکران[23] و محافل فراموش نکنید.
از قول این جانب به «عمو حسین وزیری»[24] و «اکبر مجلسی»[25] و «حسینعلی»[26] و «مشهدی احمد»[27] و برادر بسیار عزیزم «سید علی»[28] و خانواده و «اکبر آقا»[29] و خانواده (شنیدم که چند وقت پیش به گردشی به خارج رفته بود، چه سوغاتی آورده؟)[30] سلام خیلی خیلی برسانید. و حتماً منتظر جواب نامههای شما هستیم. از راه دور صورتت را غرق بوسه میکنم. 27/ 7/ 64- فرزند کوچک شما- علی خدامانده].
بسمه تعالی
برادر عزیزم! از سلامت شما خوشحال و از خداوند تعالی خواستارم بزودی به وطن خود مراجعت نمایید. قلم من قاصر است که از دلاوری و بزرگواری شما عزیزان قدردانی نمایم. امید است از دعای خیر برای همه شماها غفلت نکنم. و السلام علیکم.
عبد درگاه خدا (ح)» (صحیفه امام، ج19، ص: 416 ـ 417)
ـ نامه به آقای منتظری؛ وقفنامه مؤسسه همدانیان (1364)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم. محضر مبارک رهبر بزرگ انقلاب آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی
پس از سلام، راجع به مؤسسه خیریه مرحوم همدانیان که حضرت عالی رسیدگی و نظارت آن را به حقیر احاله فرموده بودید، روند کار این است که مرحوم حسین همدانیان در 24/ 3/ 1344 اساسنامهای را به اختیار خود تنظیم کرده که مصرف را اصفهان و اختیار مال را در زمان حیات با خودش قرار داده. سپس در 30/ 4/ 53 در اصفهان به بهانهای بازداشت، و چون مال او زیاد بوده و اولاد نداشته، دستگاه[31] به مال او طمع میکنند. بالاخره او در 8/ 2/ 1354 در بیمارستان خورشید اصفهان در حالی که هنوز بازداشت بوده، مسئول ثبت اصفهان را طلب میکند و اساسنامه دیگری را تنظیم و به ثبت میرساند که ضمناً حاوی اهداف خودش بوده و قهراً دستگاه را قانع نمیکند. بعداً در 30/ 11/ 55 در کرج با توافق نمایندگان سازمان شاهنشاهی اساسنامه سومی تنظیم میشود که رسماً مؤسسه را به سازمان مذکور وابسته میسازد، ولی چون باز حاوی اهداف خودش بوده، دستگاه ما فوق را قانع نمیکند و به ثبت نمیرسد. و بالاخره با اعمال فشار دستگاه بدون اطلاع و رضایت مؤسس به استناد ماده یازده اساسنامه 54 که ثبت شده، هیأت امنا را تغییر میدهند و اموال او را صد در صد در اختیار سازمان[32] قرار میدهند. او هم تعقیب میکند و صدایش به جایی نمیرسد. این جانب پس از مطالعه اساسنامههای مختلف و اطلاع از اهداف مؤسس و پس از مذاکره و استفسار از مسئول ثبت آن زمان که اتفاقاً مورد شناخت سابق و مورد اعتماد این جانب میباشد و فعلًا بازنشسته است، و پس از مذاکره حضوری با خواهر همدانیان و نماینده برادرش که فراری است و شرعاً وارث او میباشند، و کتباً هم از حضرت عالی تقاضا کردهاند امر مؤسسه را به حقیر محول فرمایید، چنین تشخیص میدهم که رعایت قانون ثبت رسمی و اهداف مؤسس و رضایت وارث (که شبهه اکراه در اساسنامهها و انتقال مال به آنان قوی است) و پیشگیری از تغییرات یا تصرفات ناروا، و بالاخره رعایت احتیاط من جمیع الجهات ایجاب میکنند که اساسنامه ثبتشده رسمی در 8/ 2/ 1354 که مؤسس میگفته، اگر به آن عمل شود مورد رضایت من است (و طبق اسناد موجوده در پرونده حتی بعد از اساسنامه کرج در مقام عمل بر آن تکیه داشتند) مورد عمل قرار گیرد.
در این اساسنامه، مصرف اصفهان است و هیأت امنا عبارت است از پنج مقام و دو شخص:
1- رئیس دیوان عالی کشور 2- استاندار اصفهان 3- مدیر بانک ملی ایران 4- رئیس دانشگاه اصفهان 5- رئیس دادگستری اصفهان. و دو نفر شخص که فعلًا نیستند و سه مقام اول اتفاقاً در اساسنامه کرج هم ذکر شدهاند، و چون دو شخص وجود ندارند، مطابق ماده ده اساسنامه پنج مقام، دو نفر را انتخاب میکنند.
فقط چیزی که لازم است اضافه شود این است که در ماده یازده که اختیارات هیأت امنا ذکر شده، گفته شده که: «اختیار انحلال مؤسسه و تغییر نحوه مصرف را ندارند».
باید اضافه شود که: «اختیار تغییر پنج مقام هیأت امنا را نیز ندارند» تا پیشگیریهای لازمه انجام شده باشد. و ضمناً چون بسیاری از رقبات مؤسسه تصرف شده، هیأت امنا با نفوذ خود باید رقبات از دست رفته را برگردانند تا رضایت مؤسس و وارث و رضایت خدا حاصل گردد. این است نظر و تشخیص مخلص. اجرا و تنفیذ آن بسته به امر مبارک است. و السلام علیکم- حسینعلی منتظری].
بسمه تعالی
با تشکر از زحمات مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای خادمی[33]- رحمة اللَّه علیه- و با تشکر از کلیه حضرات آقایان که با تصویب این جانب، مؤسسه همدانیان را اداره نمودند و در این راه کوشش نموده و اموال را حفظ نمودند، و در این امر خیر به اسلام خدمت کردند. اکنون که پس از بررسی طولانی، مفاد وصیتنامه و وقفنامه مشخص شده است، لازم است به همان نحو که در ورقه مرقوم شده است عمل شود. و السلام علیکم.
21 آبان 64/ 28 صفر 1406
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 418 ـ 419)
ـ نامه و موافقت با پیشنهاد شورای عالی پشتیبانی جنگ در مورد عملیات (1366)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم. رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا، حضرت امام خمینی- مد ظله العالی
تحرکات سیاسی- نظامی استکبار و مهرههای ارتجاع در دفاع از رژیم بعثی عراق و تلاش وسیع برای نجات آن، عقیده آسیبپذیری و ضعف مفرط دشمن را بیش از پیش تقویت میکند، و لزوم وارد آوردن ضربات مؤثر و متوالی را حتمی میسازد. از طرفی، بیتوفیقی تلاشهای چند ماه اخیر برخی مجامع بین المللی که تا کنون، علی رغم اتلاف وقت که ممکن است موجب سوء استفاده دشمن شود، نتوانسته قضایای جاری را به سمت حل عادلانه سوق دهد خوشبینی به این تلاشها را کاملًا ضعیف ساخته است. شورای عالی پشتیبانی با غور و بررسی کامل طی جلسات متعدد، پس از تشکیل سمیناری مرکب از جمع کثیری از علمای اعلام و ائمه محترم جمعه و مسئولین دولتی و نهادهای انقلابی، و با توجه به آمادگی مشتاقانه مردم برای شرکت در دفاع مقدس، به این نتیجه رسیده است که برای تهیه عده و عُدههای لازم جهت یک سلسله عملیات متوالی و مؤثر در سراسر خطوط تماس و تدارک تجهیزات ضروری برای این مقطع حساس، لازم است از امکانات کشور بیش از گذشته استفاده شود. مستدعی است اوامر و ارشادات عالی را ابلاغ فرمایید. شورای عالی پشتیبانی جنگ- 19 ربیع الاول یک هزار و چهار صد و هشت- 21/ 8/ 66].
بسمه تعالی
شورای عالی پشتیبانی جنگ- اعزهم اللَّه تعالی
واضح است و کراراً گفته شده است که این جنگ تحمیلی در رأس امور واقع است؛ و لازم است به همت همه اقشار کشور هر چه سریعتر با عنایات حق تعالی پیروزی به دست آید. بنا بر این، آنچه که شورای عالی پشتیبانی جنگ و متخصصان امور جنگی ضرورت تشخیص دادهاند، باید عمل شود و کوتاهی نگردد. در این فرصت از تمام اقشار ملت، خصوصاً علمای اعلام و ائمه جمعه و جماعات و خطبای محترم، لازم است تشکر کنم، که با صرف جان و عزیزان و مال خود در راه مقاصد اسلام به طور شایسته عمل به وظیفه الهی نمودند؛ و از ملت عظیم که با راهپیماییهای اخیر پشت جنایتکاران پلید خصوصاً امریکا را لرزاند، با تمام وجود قدردانی نمایم.
از خداوند تعالی قدرت هر چه بیشتر رزمندگان و پیروزی آنان، و رحمت و سعادت شهدا و جانبازان، و آزادی اسرا و صبر داغدیدهگان، و سلامت و پشتکار دستاندرکاران، را طلب میکنم.
[روح اللَّه الموسوی الخمینی]» (صحیفه امام، ج20، ص: 414 ـ 415)
[2] - میرزا محمد حسن شیرازی معروف به میرزای شیرازی بزرگ( اول)، مرجع اعظم عصر خود و از علمای عالیقدر امامیه بود که فرمان او در تحریم استعمال تنباکو در زمان سلطنت ناصر الدین شاه قاجار معروف است.
[3] - یک دهم از یک دهمها.
[4] - خداوند خوارشان دارد.
[5] - سوره حجر، آیه 9:« ما قرآن را نازل کردیم و ما هم محققاً آن را نگاه خواهیم داشت».
[6] - برگزاری مراسم و تظاهرات مردم مسلمان ایران پس از آگاهی از شهادت آقای سید مصطفی خمینی.
[8] - اشاره به آیه 10 سوره فتح:« آنان که با تو بیعت میکنند جز این نیست که با خدا بیعت میکنند».
[9] - سوره انفال، آیه 17:« و آن گاه که تیر میانداختی، تو تیر نمیانداختی، خدا بود که تیر میانداخت».
[10] - ناراحتی معده ناشی از پرخوری.
[11] - در این مورد* پپپ* جنگ قدرت در ایران، ص 117 و خدمتگزار تخت طاوس، ص 310.
[12] - پراکندهاند، مجتمع نیستند.
[13] - از اواسط سال 57 خروج امریکاییها از ایران آغاز شد. در زمان این سخنرانی تعداد امریکاییها در ایران حدود بیست هزار نفر بود و در اواسط آذر ماه( عاشورا) به دوازده هزار نفر رسید.
[14] - اشاره به شوروی؛ از آن جهت که سربازان روسی استالین را قارداش( برادر) مینامیدند.
[15] - اشاره به افرادی مانند منوچهر اقبال و اسد اللَّه علم است که اولی خود را در عرایضش به شاه« چاکر جان نثار» مینامید و دومی« غلام خانه زاد».
[16] - حسنعلی منصور، نخست وزیر وقت.
[17] - کنایه از مجلس شورای ملی.
[18] - شیپور و نایِ جنگی.
[19] - متن نامه بسیار جالب این رزمنده که به اسارت رژیم بعث عراق درآمده است، حاوی رمزها و اشاراتی است که ضمن بیان مقصود خود، امکان کشف آن را به حد اقل رسانده است. در قسمت مربوط به مشخصات فرستنده و گیرنده نامه، بر روی فرمهای« صلیب سرخ جهانی» مرقوم گردیده:« علی ابو القاسمی، فرزند عبد الحسین، عراق، اردوگاه عنبر، اطاق 23/ گیرنده: یزدی- قم، خیابان حضرتی، خیابان حجت، منزل آقای یزدی، آقای روحی جان ملاحظه فرمایید»
[20] - اسیر در بند رژیم بعث عراق، امام خمینی را با عنوان« روحی» مورد خطاب قرار داده است که به معنای« روح من» است و مستفاد از شعار معروف:« روح منی خمینی- بتشکنی خمینی»
[22] - اسرا از پیروزیهای لشکر اسلام در جبهه هابه نحوی مطلع میشدند
[23] - منظور، جماران است.
[24] - آقای میر حسین موسوی، نخست وزیر وقت
[25] - آقای اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی
[26] - آقای حسینعلی منتظری، قائم مقام رهبری در آن زمان
[27] - آقای سید احمد خمینی
[28] - آقای سید علی خامنهای، رئیس جمهور وقت
[29] - آقای علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه
[30] - اشاره به یکی از مسافرتهای آقای ولایتی به خارج از کشور
[31] - رژیم شاه و سازمان اطلاعات و امنیت( ساواک)
[32] - سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاه( ساواک).
[33] - آقای سید حسین خادمی، از علمای معروف و رئیس پیشین حوزه علمیه اصفهان