امروز با امام: هفدهم آبان
ـ مصاحبه با هفته نامه انگلیسی «ساندی تلگراف» درباره قیام مسلحانه (1357)
«سؤال: [آیا اگر همه مخالفین شاه با هم- متحداً- علیه شاه فشار بیاورند، آیا امکانپذیر نیست که اوضاع ایران بدون دست زدن به جهاد مسلحانه حل شود؟ اگر نیست، چه گروه از مردم- اعم از کارگران، سربازان، محصلین، کشاورزان و ...- را میتوان در این جهاد مسلحانه به حساب آورد؟]
جواب: ما امیدواریم که مسائل ایران بدون قیام مسلحانه، با همین نهضتی که اکنون تمام اقشار ایران را فرا گرفته است و با همین فشارهایی که ملت بر شاه وارد میکند، حل شود اگر چنانچه حل نشد و احتیاجی به قیام مسلحانه پیدا شد، تمام اقشار ملت در آن شرکت خواهند کرد و یک طبقه معینی در آن انحصار نخواهد داشت.» (صحیفه امام، ج4، ص: 378)
ـ مصاحبه با تلویزیون «ای. آر. دی» آلمان درباره آینده رژیم پهلوی (1357)
«سؤال: [حضرت آیت اللَّه، شرایط شما برای یک دولت مورد قبول چیست؟ و همین طور هدفهای شما برای اینکه جامعه ایرانی را از وضع کنونی به جامعه مورد قبول خودتان تبدیل کنید، چیست؟ و آینده سلسله پهلوی را چه جور پیشبینی میکنید؟]
جواب: اما در مورد سلسله پهلوی: اصولًا ما هیچ شرطی را در حکومت شاه یا تبدیل حکومت او به حکومتی دیگر در سلسله او نخواهیم پذیرفت. با رفتن سلسله پهلوی، یک نظام جمهوری اسلامی مترقی پیش میآید که در این نظام به اتکای ملت، سرنوشت ایران معلوم و دولت تعیین میشود.
[منتقدین خارجی چنین تصور کرده و بیان میکنند که اگر حضرت عالی در مسائل سیاسی ایران نفوذ پیدا کنید پیشرفتهایی که در زمینه مدرنیزه کردن جامعه به وجود آمده از بین خواهد رفت. اگر این درست نیست، لطفاً نظرتان را بفرمایید]
- تا کنون که پیشرفتهایی در ایران نشده است. آنچه انجام گرفته به شکل پیشرفت است و در واقع جز تخریب بیش نیست. اگر حکومت به دست ملت بیفتد، آنها در مصالح خودشان کوشا خواهند بود و آن گاه ان شاء اللَّه سریعاً پیشرفت حاصل میگردد.
[در صورت تغییرات شدید در ایران، چه نتایجی برای کشورهای اروپای غربی بویژه آلمان غربی به وجود خواهد آمد، بخصوص در زمینه نفت؟]
- نتایج بدی به بار نخواهد آورد. با همه دوَلی که به احترام با ما رفتار کنند، ما نیز با آنها به احترام متقابل رفتار خواهیم کرد. و نفت را پس از آنکه در اختیار ما باشد و کسی در آن دخالت نکند به مشتریان خود خواهیم فروخت و پول آن را خرج خود ملت میکنیم.
[با امریکاییهایی که در کشور شما هستند چه خواهید کرد؟ و همچنین آیا از نفوذ شورویها در کشور خود نگران نیستید؟]
- امریکاییهایی که به ضرر ما در ایران هستند، آنها را تحمل نخواهیم کرد. اما کسانی که به ضرر ما نیستند، مثل سایر خارجیها در آنجا زندگی خواهند کرد. ما از نفوذ شوروی به هیچ وجه باکی نداریم و نمیترسیم، زیرا جامعه ما اجازه چنین نفوذی را به آنان نمیدهد.
[نظرتان درباره اوضاع کلی کشور و حکومت نظامی جدید چیست؟]
- حکومت نظامی جدید همزمان با نطق شاه،[1] یکی برای اغفال و دیگری برای سرکوبی ملت است. نه آن اغفال اثری دارد و نه این سرکوبی مردم. همه بپاخاسته و حق مشروع خودشان را مطالبه میکنند. و این قیام تا اینکه مردم حق خودشان را گرفته و این سلسله را منقرض کنند ادامه دارد.
[برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی فعلی چه برنامهها و تصمیماتی در نظر دارید؟]
- فعلًا اعتصابات، تظاهرات و هر چه وسیعتر کردن دامنه اعتصابات مورد نظر است. اگر پیشرفت نکرد، نظر ما مناسب با آن شرایط تغییر خواهد کرد.» (صحیفه امام، ج4، ص: 379 ـ 380)
ـ مصاحبه با رادیو- تلویزیون ژاپن درباره دولت نظامی و دولت آینده (1357)
«سؤال: [دولت جدید نظامی در ایران سرکار آمده؛ آیا فکر میکنید تغییری در وضع داده خواهد شد و مانعی برای پیروزی دوستان شما در آنجا خواهد بود؟]
جواب: دولت جدید چیز تازهای نیاورده؛ ایران مدتهاست با حکومت نظامی اداره میشود و حالا هم نخستوزیر نظامی است و وضع جدیدی پیش نمیآید و مردم به مقاومت خود ادامه میدهند و شکست دستگاه قطعی تر شده است.
[الآن یک اتحاد جدید بین تمام نیروهای مخالف، در ایران به وجود آمده است. از یک طرف، در رأس مسلمانان شیعه شما هستید و بخشی هم چپهای افراطی هستند. آیا فکر نمیکنید این امر در آینده، موجب مشکلات داخلی بشود؟]
- خیر، چپها تعداد بسیار قلیلی هستند. در ایران سی و پنج میلیون مسلمان هستند که همه در خیابانها اسلام را داد میزنند. چه کسانی در مقابل این سی و پنج میلیون آگاه و معتقد میتوانند بایستند؟ ما از این جهت هیچ مشکلی- که قابل حل نباشد- نداریم.
[بعد از سقوط شاه، تصمیم شما و نظر شما در مورد دولتهای آینده چیست؟ و بخصوص موضع شما راجع به نفت؟]
- دولت آینده، دولت مستقل و بدون اتکا به سایر دوَل است. و برنامه این است که نفوذ دولتها و ابرقدرتها را از ایران قطع کنیم و نفت را که مال ملت است، در اختیار خود ملت بگذاریم و به کسانی میفروشیم که ارز به ما بدهند. ما نمیخواهیم نفت را نگه داریم؛ ما میخواهیم نفت را به کسانی که مشتری هستند بفروشیم و هر مشتری بهتری که یافتیم به او میفروشیم؛ و هر گز اجازه نمیدهیم آهن پاره به جای پول به ما تحمیل کنند.» (صحیفه امام، ج4، ص: 381)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره جنایات پنجاه ساله پهلوی (1357)
«اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
آقایان شعار میدادند که «میکشیم دشمن خونخوار تو»؛[2] این دشمن خونخوار من فقط نیست؛ اینها- این آدم و پدرش- پنجاه سال است که دشمن خونخوار ملت است! دشمن خونخوار استقلال کشور ماست، دشمن خونخوار آزادی ملت ماست، دشمن خونخوار مخازن سرشار ملت ماست، دشمن خونخوار فرهنگ ماست، دشمن خونخوار اقتصاد ماست، دشمن خونخوار نظامی ما و ارتش ماست، دشمن خونخوار همه اقشار ملت- دشمن خونخوار اسلام است، دشمن خونخوار علمای اسلام است، دشمن خونخوار فرزندان اسلام و ایران است.
حالا که ملت ما توجه پیدا کرده به این دشمنی، و این نهضت عظیم اسلامی برپا شده است، ایشان تشبثات مختلفی میکند. تا قبل از این شکوفایی نهضت، ایشان از دو راه تشبثات میکرد که راه بزرگش عبارت از آن حرفهایی [بود] که میزد و خطتبههایی که میخواند. و آن مطالبی که در کتابهایی که برایش تهیه کرده بودند مثل کتاب مأموریت برای وطنم، کتاب دیگرش- که اینها را دیگران نوشته بودند به اسم ایشان و ایشان هم این را منتشر کردند- و از این راه تبلیغات که ایران به واسطه ایشان، به واسطه «اعلیحضرت آریامهر» به کجا رسیده است! دیگر امریکا مثل «پدر بزرگ» ما نیست که ما از او اطاعت کنیم! دیگر دست اجانب را ما قطع کردیم از این مملکت! نه شوروی دیگر جرأت دارد که به ما دست درازی کند و نه امریکا قدرت دارد که به ما تعدی کند! و این حرفهایی که در خطابههایش و هر جا پیش میآمد، از این حرفها الی ما شاء اللَّه داشت؛ که کتابهایش هم که ملاحظه کردید چه مسائلی در آن هست: «تمدن بزرگ» و این مسائل.
و تشبث دیگرش هم به زور بود و ساواک و نظامی، و تسلط پاسبان و نظامی و ساواک و اینها به جان و مال مردم، تا قبل از این شکوفایی نهضت. وقتی که، از پیش از یک سال، شکوفایی پیدا کرد این نهضت و گسترش پیدا کرد در تمام ایران و هر روز هم گسترشش زیادتر میشود- و ان شاء اللَّه تا آخر هم این گسترش و این نهضت هست- در این بُرْهه از زمان که این گسترش پیدا شد، ایشان مختلفْ تشبث کرد و پناهگاه پیدا کرد. یکوقتی با پیش آوردن «دولت آشتی»، و اینکه این دولت آشتی آمده است که بر طبق مرام ملت عمل کند! خواستهای ملت را به ملت بدهد! بعضی کارهای بچگانه هم کردند. آن همه مراکز فساد در ایران موجود است و مورد پشتیبانی خود شاه و دستگاهش هست، آن وقت: قمارخانهها را ما بستیم یا مثلًا تغییر تاریخ دادیم؛[3] برای خاطر اینکه مردم را اغفال کنند. بعد که دیدند که مردم اغفال نشدند و صدای مردم باز هست، و همین مانوری که داده بودند مردم روشن کردند و بر خلاف آن تظاهرات کردند، متشبث شد به حکومت نظامی! در عین حالی که دولتْ دولت آشتی بود، حکومتْ حکومت نظامی! و آن طور قتلهایی که همه میدانید، آن طور کشتارهایی که همه میدانید. اولْ حکومت آشتی، دولت آشتی، دنبال آن وقتی این نشد سرنیزه و حکومت نظامی! لکن مردم مملکت ما، کشور ما به این هم اعتنا نکردند. این تحولی که در روحیه جامعه ما پیدا شده است که نظیر در هیچ جا ندارد، در خود تاریخ ایران همچو نظیری از برای آن نیست؛ این نحو تحول روحی از برای یک جامعهای، آن هم تحول فراگیر که همه اطراف مملکت را فرا گرفته است. حکومت نظامی که از قوانینش این است که- یا از اعلامیههایشان این است که- بیش از دو نفر حق ندارند با هم اجتماع کنند، جمعیتهای دویست هزار نفری، سیصد هزار نفری، نیم میلیون نفری در همان مراکز حکومت نظامی بیرون میآمدند و حرکت میکردند و «مرگ بر شاه» میگفتند!
اینها دیدند که از راه حکومت نظامی هم کار انجام نگرفت؛ این دفعه، که چند روز پیش باشد، اینها با هر دو حربه پیش آمدند؛ یعنی شاه یک دستش توبه نامه بود، یک دستش چماق! این توطئه بود، من این طور حدس میزنم، و همین جور است که اینها این اجتماع مثلث یا مربع را که کردند در پیش شاه،[4] قرارشان بر این شد که شاه بیاید و حرفهای آدم توبه کار را بزند و در پیشگاه ملت تعهد بدهد [که] من متعهد میشوم به اینکه این اشتباهات را دیگر تکرار نکنم، تا حالا اشتباهاتی شد و من متعهد میشوم، ملتزم میشوم در پیشگاه ملت که دیگر تکرار نشود این کارها و این اشتباهات، و بعد هم به طایفه طایفه از ملت رو آورد: به روحانیون، به مراجع عظام- به تعبیر او- و علمای اعلام، که من از شما تقاضا دارم که مردم را هدایت کنید، مردمْ آرام بنشینند، و من دیگر بنا دارم به اینکه از این به بعد یک انتخابات آزادی، یک ملت آزادی، آزادی به همه معنی بدهم و شما مردم را آرام کنید، و به سیاسیون رو آورد و تقاضا کرد که شما هم کمک کنید در اینکه این مردم دیگر این طور کارها را نکنند، و ما آزادی میدهیم، انتخابات آزاد، مجلس صحیح، و دیگر از این کارهایی که پیشتر شده است و آن اشتباهات نمیکنیم؛ و بعد هم رو به جوانها آورد که شما از این ملت هستید و چه، و بعد هم رو به پدر و مادر جوانها که نگذارید جوانهایتان بیایند تو خیابانها و این کارها را بکنند؛ و به همه اقشار ملتْ ایشان رو آوردند و اعتراف کردند در محضر ملت، و رادیو هم از قراری که گفتند در همه برنامههایش ذکر از این کرده است و این توبه نامه را خوانده است.
و این اقرار به این است که تا حالا من این کارهایی که کردهام اشتباه بود؛ اقرار به این است که من جرم مرتکب شدم! در حضور ملتْ ایشان اقرار کرده است به اینکه من تا حالا آزادی را از ملت سلب کرده بودم و حالا میخواهم که از این اشتباه دست بردارم؛ و فهمیدم که این کار اشتباهی بوده است و میخواهم دست بردارم. اقرار به این است که مجلس ملی تا حالا نبوده است، و مجلسِ سرنیزهای بوده است! و من این را هم «اشتباه» کرده بودم! انتخابات دیگر آزاد است، آزاد میشود! اقرار به این است که این قتل و غارتهایی که توسط مأمورین من و اینهایی که از ساواک و غیره، من به ایشان امر کردم که بکشید و بزنید، این اشتباهی بوده است! و من از این به بعد این کار را نمیکنم. اقرار به این است که این حبسهایی که ما کردیم و این علما و سیاسیون و سایر طبقات را به حبس بردیم، و ده سال، پانزده سال، کمتر، بیشتر، اینها در حبس بودهاند، این یک اشتباهی بوده است که خوب بود نشود ولی خوب، شد لکن دیگر تکرار نمیشود و ما از این به بعد از این کارها نمیکنیم! شما هم بیایید دست بردارید و من همان سلطان باشم و شما رعیت باشید! شما آرام باشید که من یک سلطنت آرامی، دلخواهی بکنم، من هم قول میدهم و التزام میدهم و ضمانت میدهم که دیگر از این کارها نکنم! این آن دستی است که «توبه نامه» را دارد.
قرار این بود که ایشان بیایند در محضر ملت و این حرفها را بزنند؛ دنبال او نخست وزیر[5] هم همین حرفها را تکرار کرده بود، و هر دو میگفتند که ای ملت! بیایید- به طبقات ملت که قیام کردهاند- بیایید همهمان به فکر ایران باشیم، در اندیشه ایران باشیم. بیایید دست از این کارها بردارید که ما همه در اندیشه ایران باشیم! این آن دست توبهای که در یک دستش توبه نامه بود. مصادف با همین توبه نامه، یک دست دیگری هم بلند کرد و با شدت شروع کردند به آدمکشی، با شدت هر چه تمامتر. الآن در ایران مشغولند؛ همین حالا، الآن. ما امروز صبح از قم اطلاع داریم که گفتند تا کنون قم این طور نبوده! این جور انقلابی که امروز در قم هست و آتش گرفته و آتشسوزی و تفنگ و فساد. آن کسی که تلفن کرده بود به اینجا، گفته بود که قم تا کنون یک همچو چیزی به خودش ندیده! من حالا دیگر اطلاع از جاهای دیگر ندارم لکن این طور هست مسأله. زنجان هم که میگویند همین مسائل هست و شدت دارد.
این یک دست را این طور گرفته است. وقتی آنجا نگاه میشود: آقا استغفر اللَّه! من توبه کردم، غلط کردم! یک دست هم این طور گرفته شمشیر را دارد میزند به سر و کله مردم. خوب، مردم باور کنند؟! اگر باز دنبال این مطلبْ نظامی نبود در کار و حکومتِ نظامی نبود و- مثلًا به خیال خودشان- یک حکومت ملی بود، باز احتمال این میرفت که چند نفر آدم بیاطلاع از عمقِ اشیاء باور کنند. البته آنهایی که مطالعه کردند درباره روحیه این شخص و دیدهاند که سی سال، بیست و چند سال این چکاره بوده است و این تبدیل لباسها را از او دیدهاند، تبدیل چهرهها را از او دیدهاند، که یکوقت به یک چهره عابد زاهد در میآید و دنبالش به آن چهرهای که پنج پنج میگیرد![6] اینها دیدهاند مردم این را، آنهایی که اطلاع دارند از مسائل که تو هر چیزی بگویی باور نمیکنند. اگر لا اقل با یک دست آمده بودی بیرون، و همان قضیه عذرخواهی در پیشگاه ملت و توبه نامه، احتمال میرفت که یک دسته- مثلًا مردمی که سطحی نگاه میکنند- اینها باورشان بیاید. خوب، این هم برای تو یک چیزی بود که یک دسته سطحی نظرْ کن باورشان بیاید مطلب را- اگر آن دسته بگذارند که اینها درست تفکر غلطی بکنند- لکن تو هر دو را با هم اجرا کردی! آخر این ناشیگری است. یا آنهایی که دارند تعلیم میدهند این مسائل را، غرض دارند با این مردک و میخواهند کلکش را بکنند منتها مستقیماً نمیخواهند این کار را انجام بدهند، میخواهند غیر مستقیم این کار را انجام بدهند که به مردم بفهمانند که آقا توبه این آقا این است! این توبهای که دارد میکند و در پیشگاه ملتْ عذرِ تقصیر میخواهد و التزام میدهد و ضمانت میکند، این الآن که توی زبانش التزام و ضمانت است زیر عبایش تفنگ است! این را ملت باورش بیاید؟! کدام ملت، کدام احمق باورش میآید این را؟! چه کسی این مطلب را باورش میآید؟ آنها هم که مطالعه در حال شما نکردهاند، آخر باورشان میآید یک همچو مطلبی که با هم تو این کار را داری انجام میدهی؟ کسی احتمال میدهد که نظامی بدون اینکه شاه امر بکند آدم بکشد؟! نظامی به روی مردم آتش روشن کند بدون اینکه امر مستقیم شاه در این مسأله باشد؟!
اینها در این جلسهای که داشتند فکر علیلشان به این منتهی شد که بیایید یک کاری بکنیم که اعلیحضرت را مصون نگه داریم و بگوییم که آقا توبه کار است لکن نظامی، خودش کار خودش را انجام بدهد! اینها نظامی هستند که این را انجام میدهند نه شاه! و جوری اینها ترتیب آن را دادند که خود مطلب- متن قضیه- مطلب را روشن کرد که چه هست: همان قضیه دم خروس است! متن قضیه معلوم بود که این یک صورتسازی است. و به نظر انسان میرسد که اینهایی که این مطلب را تنظیم کردهاند، با اینکه از آن طرف دیدند که ریاکاریها به جایی نرسید، حکومت نظامی و سرنیزه هم به جایی نرسید، خوب، ضم این دوتا، ضم [لا] شیء به لاشیء است، ضم هیچی به هیچی است؛ آن به جایی نرسید، این هم به جایی نرسید، خوب دوتایش هم همان است دیگر! به جایی نمیرسد. اینها در عین حالی که این معنا را دیدند، این طرح را دادند که مردم در خود طرح بفهمند که مسأله این نیست که ایشان میگوید من توبه کردم و یک انتخابات آزادی و یک- عرض میکنم- مملکت صحیحی و مستقلی و آزادی بعد از این من تحویل میدهم. همین حالایی که دارد میگوید «استغفر اللَّه» و «التوبه»، همین حالا مسلسلهای او با امر او دارند مردم را میکشند! همین حالا که «التوبه» او باز قلمش خشک نشده، قم را به آتش زدند، زنجان را به آتش زدند. سایر مملکت هم حتماً این چیزها هست که ما لا بد تا عصری یا شبی اطلاع پیدا میکنیم. نمیشود این مردم را دیگر بازی داد؛ فکر دیگر باید بکنند اینها.
اگر این طرح از ابرقدرتهاست، بسیار احمقانه [است]! اگر از خود دستگاه هم هست، خوب توی آن احمق هست؛ آدم ناقلا هم هست! اگر احمقها تنظیم کرده باشند که احمقانه است، اگر این آدمهای چیز فهم تنظیم کرده باشند، بر ضد او میخواهند تنظیم بکنند؛ آنها هم با ملت معلوم میشود همراهند! میخواهند مردم را بیدار کنند که ای مردم بدانید که توبه این آقا حمله است، نه مرگ است! توبه گرگ را میگویند مرگ است اما توبه ایشان حمله است!
با این وضع چطور ممکن است که یک بنبستی که الآن هست این برداشته بشود و یک ملتی که بپاخاسته و همه اقشار آن بیدار شده است و همه توجه به مسائلْ به طور صحیح پیدا کردهاند و خیانتها همه روشن شده است و جنایتها هر روز دارد میشود، چطور امکان دارد که یک مردمِ این طور که حالا پا شدهاند و حق خودشان را مطالبه میکنند، یا خود مردم یا سران مردم- از روحانی و سیاسی و بازاری و دانشگاهی- بیایند واسطه بشوند که آقا، آقا توبه کردند! بیایید ببخشید! عذر میخواهند! من عرض کردم که ما فرض کنیم که این آقا توبه کرده است و بعد از این هم کوشش میکند در اینکه دموکراسی را اجرا کند و کوشش میکند در اینکه استقلال برای مملکت ما تهیه کند و همه خوبیها هم به فرض محال این در خودش میخواهد جمع بکند، خوب تا حالا چه؟! تا حالا این کارهایی که کرده، این جرمها را که کرده هیچ؟! یک نفر آدمی که چندین هزار خانواده را بیسرپرست کرده، چندین هزار مادر را بیفرزند کرده، چندین هزار پدر را بیاولاد و بیجوان کرده حالا میآید در پیشگاه ملت «آقا ببخشید، معذرت میخواهم»، میپذیرند؟ آن کسی که بپذیرد، جواب این مادر و پدرها را چه میدهد؟ آنکه قبول کند که ایشان «سلطنت» بکنند نه حکومت، اگر هم ما فرض کنیم که این نیرنگ نیست- که هست، بلااشکال هست- اگر این هم فرض کنیم، خوب جواب این مردم را ما چه بدهیم؟ خوب این پیرزنی که بچههایش همه هم کشته شدهاند و منزلش خالی شده است از اولاد، جواب این را ما چه بدهیم؟ بگوییم که «اعلیحضرت» حالا سلطنت بکنند، دیگر اعلیحضرت باشند؟! در «سلام» ها مردم بروند سلام بدهند به اعلیحضرت و برای جان او دعای خیر بکنند؟! تا حالا این کارهایی که کرده، ده سال علمای اسلام را، سیاسیون ایران را- عرض بکنم که- بازاری و دانشگاهی و دانشکدهای را این حبس کرده است، عمر اینها را در حبس تلف کرده، این ده سالی که این عمر را تلف کرده هیچ؟ حالا آزاد؟ «حالا آزادیم». آزادی معنایش این است که از اول دیگر عمر تو برگشت؟! یا این عمر تلف شد، از بین رفت، یک جوان پیر شد در این زندان تو؟ من بعض جوانهایی که قبل از زندان دیده بودم، با من مصافحه میکردند، با حالا وقتی مقایسه میکنم، مقایسه یک پهلوان است با یک پیرمرد! تمام؟! هیچ اینها؟! ریشهای اینها سیاه بود، حالا آمدهاند ریششان سفید است! مزاج اینها سالم بود، حالا آمدهاند دردمند هستند؛ معالجه باید بکنند. حالا ما فرض میکنیم که ایشان نخیر، توبه صحیح نصوح کرده است؛ آیا جرمهایی که کردهاند هیچ دیگر اینها؟ همین؟ همه عفو؟ ملت عفو بکند؟!
«بیایید به ایران فکر بکنیم»! از فرمایشات ایشان و وزیرشان است که «بیایید به ایران فکر کنیم»! خوب، ما داریم به ایران فکر میکنیم. ما حالا چند سال است که داریم به ایران، این ملت ایران دارد به ایران فکر میکند که این نهضت را کرده است برای اینکه میبیند ایران از دست دارد میرود؛ رفت از دست. میخواهد این ایران را نجات بدهد. به ایران فکر میکند که نجاتش بدهد. بیاییم شما را دوباره باز کنیم راهتان را برای زیادتر چپاول کردن و زیادتر پیوست کردن ایران را به قدرتهای بالا؟! که به ایران فکر میکنیم! فکر کنیم به ایران برای اینکه خیانت کنی به ایران؟! فکر کنیم که ایران خوب است که باز ایران- این از افکار ایشان است- باز ایرانیها نرسیدهاند به آنجا که آزادی را به آنها بدهند! ایرانیها باید تحت مِهْمیز اختناق و نظامی و چکمه خارجی باشند و داخلی! آقا میفرمایند که باز ایرانیها نرسیدهاند به آنجایی که آزادی به آنها بدهیم! این منطق اینهاست. و آن مردک میگوید که از بس آزادی زیاد دادند این صداها بیرون آمده است! کارتر میگوید که یک آزادی «تندی» داده بودند، از این جهت مردم صدایشان درآمده است!
این حرفهای اینهاست که دارند میزنند. باید چه بکنیم ما با این جمعیت؟ غیر از این، الآن غیر از این راهی هست که این گلوی کثیف را فشار بدهند تا اینکه تمام بشود این قضایا؟ دیگر ما راهی غیر از این داریم؟ راه آشتیای هست؟ راه اینکه ایشان باشد باز در ایران هست؟ یا خیر، این راهْ راهی است که انتحار ملت است. این راه راهی است که ملتِ ما را به باد خواهد داد. این تزْ تزی است که ایران را تباه خواهد کرد؛ بدتر از این خواهد کرد. تا حالا هر چه کرده فساد بوده، و حالا مهلت میخواهد برای حملههای بعد! خدا میداند که اگر مهلت به او بدهند، اگر ملت ایران به این آدم مهلت بدهد، خدا میداند که ضربهای به شما میزند که دیگر سر بلند نکنید. من قبل از این هم این مطلب را گفته بودم که مهلت ندهید به این، که ضربه میزند و حالا یک سال است دارد ضربه میزند و از این بدتر خواهد کرد.
این حرفهایی هم که حالا میزنند، اگر چنانچه این حرفهای خود شاه است که دیگر بچهگانه به نظر آدم میآید. اگر من بروم دیگر ایران از بین خواهد رفت! اگر من بروم تجزیه میشود! بیایید به ایران فکر کنیم! اگر من بروم ایران تجزیه میشود! آن طرف روسها میآیند، آن طرف امریکاییها میآیند! حالا برای قدرتمندی ایشان است که نمیآیند! و نیامدهاند هم تا حالا! [خنده حضار] ما ارتشمان که با مستشارهای امریکا دارد اداره میشود، پایگاههایی که در چندین جای مملکت ما درست شده است که امریکاییها درست کردهاند، نفتمان هم که دارند آنها میخورند، گازمان هم که دارند شورویها میبرند، ما الآن همه چیزهایمان مستقل و آزاد؟! و خود ایشان گفتند که لیست میفرستادند امریکاییها، از سفارتها لیست وکلا میآمد که شما اینها را باید وکیل کنید! و چارهای هم جز این نبود. منتها دنبالش این ادعا را میکردند که بله، این آن وقت بوده! یعنی زمان پدرم بود- آن پدری که آن قدر این برایش تعریف میکرد، همین را گفت. خوب آن وقت بود، من حالا دیگر این کارها را نمیگذارم بکنند! حالا دیگر قضیه دوستی نیست. حرفها، حرفهایی است که نمیگیرد دیگر. درست نیست این حرفها.
و الآن یک تکلیفْ بیشتر از برای ایرانیها نیست و آن اینکه این نهضت را محکم نگه دارند و هر چه میتوانند بکوبند این دستگاه را تا برود از بین. اگر سستی بکنند و بکنیم، خیانت کردهایم به این ملت و خیانت کردهایم به اسلام و قرآن کریم؛ برای اینکه این آدم با همه چیز ما بد است. این دشمن خونخوارِ همه چیز ماست! اگر یک کسی سستی کند در این قضایا، اهمال کند در این قضایا، کلمهای بگوید که همراهی باشد با این آدم، این خائن به ملت است، خائن به اسلام است، و باید احتراز کرد از او. تکلیف همه شما، همه شمایی که در خارج هستید، این است که با ملت ایران همراهی کنید، پیوند کنید به ملت ایران.
از این مطلبی که سؤال کردند از من این آقایانی که از خارج آمده بودند، از آلمان آمده بودند، که ما راجع به این کاری که داریم میکنیم، این کاری است که اینها- قبل از این آقایان هم، جلوی اینها هم یک دسته دیگر چند روز پیش از این آمدند به من گفتند، اینها هم همین مطلب را با اضافه یک کلمهای گفتند- آقایان[7] خودشان اعتقادشان این است که این کاری که اینها دارند میکنند برای ایران منفعت که ندارد، یک خطری برای ایران هست. و این تا اینکه آن (آقایان هم تصریح کردند) کار تا آن وقتی که نفت ما از بین برود، این هم کارش تمام میشود. این نمیشود جای نفت را بگیرد برای اینکه عمرش بیشتر از این نیست. این را آن آقایان میگفتند. این اطلاعْ دیگر مال خود آقایان است که باید داشته باشند. و آن آقایان میگفتند که ما که در اینجا، در این بنگاه[8] داریم کار میکنیم، ما را به یک حدی دارند نگه میدارند و نمیگذارند رشد علمی کنیم. پس شما در اینجا نه نتیجه علمی میبرید و نه خدمت به وطن میکنید بلکه میگویید مضر است. و اگر چنانچه این طور تشخیص دادید، باید نروید در این بنگاه. باید یک کار دیگر انجام بدهید. تکلیفْ محول بر تشخیص خودتان است. اگر شما آقایان تشخیص دادید که این یک بساطی است برای اینکه شماها را، جوانها را نگذارند، استعدادهایشان شکوفا [یی] پیدا کند، چنانکه دانشگاههای ما این طوری هست، چنانکه همه جای ایران این جوری است که نمیخواهند بگذارند جلو بروید شما، میخواهند شما را همچو به یک حد عقبی نگه دارند تا اینکه تحت فرمان اجانب که میخواهید واقع بشوید اعتراض نداشته باشید، شما را به یک حد محدودی نگه میدارند، کارشناسها را از خارج میآورند و کارِ، چیزهای ملت ما قوای ملت ما صرف این میشود که فرمان از کارشناسها ببرند، و به عبارت دیگر اینها عملگی بکنند و آنها آقایی بکنند، اینها عملگی بکنند و ماهی چند غاز[9] بگیرند، آنها آنجا بنشینند و پیپ بکشند و یک طرح بر خلاف و ضد ملت ایران بدهند، و در ماه نمیدانم چقدرها ... خدا میداند چقدر میگیرند.
اصلًا از اول نقشه این بوده است. از زمان رضا شاه این نقشهها بود که باید این ملت را عقب نگه داشت؛ باید این ملت را از دیانتش منفصل کرد. اینها میدانستند که این چیزی که اعتراض است و آن چیزی که محرک مردم و جامعه میتواند باشد قرآن کریم است و آنهایی که از قرآن متابعت میکنند. از زمان رضا شاه این مطلب پیش آمد که اسلام را و خدمتگزاران به اسلام را- هر دو را کوبید. یک خطابه در تمام ایران نبود؛ یک منبر در تمام ایران نبود- همه منابر تعطیل بود که سر تا تهِ ایران در ماه محرمش، در ماه رمضانش، هیچ چیز نبود! هر آخوندی از منزل در میآمد گرفتار شده بود، [گرفتار] میشد و میبردند او را به کلانتری. همین طور عبایش را میبریدند با جامهاش میگفتند: برو بیرون. آن یکی را رها میکردند، آن یکی را میگرفتند جای دیگری. همان وقت چه جنایاتی این مرد کرد به اسلام و مسلمین. بعد هم به ارث داد به این مرد، و این را همه دارید میبینید دارد چه میکند؛ یعنی آن صفحهای که ظاهر است میبینید؛ این صفحاتی که در باطن است و آن مطالبی که در باطن است و من و شما مطلع نیستیم، و اشخاص مطلع الآن جرأت نمیکنند حرف بزنند و بعد صدایش در میآید، آنها الی ما شاء اللَّه است. ما الآن نمیتوانیم تصور کنیم که اینها چه کردهاند با این مملکت، اینها با این اسلام چه کردهاند، با این مسلمین چه کردهاند، با این ملت چه کردهاند، با ذخایر ما چه کردهاند.
ما دوتا ذخیره، یک ملت دوتا ذخیره ممکن است داشته باشد که ایران داشت: یکی ذخیرههای مادی زیرزمینی، یکی هم ذخیرهها [یی] که عبارت از این جوانها بود- اینها هم از ذخایر ملت است دیگر- این هر دوی اینها را تباه دارد میکند و تباه کرد. اما مواد طبیعی را: نفتش را که آن طور داد و گازش را آن طور داد و دارد میدهد، و مراتعش را آن طور به قول خودش «ملی» کرد لکن به دیگران داد و جنگلهایش را به دیگران داد و همه اینها را داده به غیر. اینها اسناد به من نوشته بودند منتها نوشتهاش حالا پیش من نیست، نوشتهاش نجف مانده است. همه اینها را به غیر دادهاند. زراعتمان را که بکلی از بین برده است. بعد از سی سال دیگر که نفت- این طور اگر بدهند- تمام میشود! اگر به این طور دست و دلبازی نفت ما را به غیر بدهند، بعد از سی سال- چند سال دیگر تمام میشود. آن روزی است که نه ملت ما نفت دارد، نه زراعت دارد. اگر این آدم باقی باشد، بعد از سی سال دیگر یک ملت گدا! الآن نصف ملتْ گداست، آن وقت تمام ملت گدا خواهد شد! پشتوانه هیچ چیز ندارد. این را اگر مهلتش بدهید آقا، تمام حیثیات مادی و معنوی شما را از بین میبرد.
این راجع به ذخایر ما که زیرزمینیاش و روی زمینیاش. و راجع به جوانهای ما که از ذخایر بزرگ ما هستند، نمیگذارند اینها تحصیل کنند؛ رشد فکری برای اینها نمیگذارند. اینها را تا یک- حتی آن کس که خارج آمده و تحصیل میکند جوری کردهاند که این اینها تحصیلشان تحصیل حسابی نشود- به یک حدی میخواهند اینها را نگه دارند که در همان حد، همان عملگی برای آنها بکنند! همین. نمیگذارند قوه اعتراض در اینها پیدا بشود، نمیگذارند رشد فکری در اینها پیدا بشود که مقابل اینها بایستند و نگذارند اینها این قدر چپاول کنند.
لکن حالا بحمد اللَّه این بت شکسته شد و این سد برداشته شد، و برداشته خواهد شد بعد زیادتر. و ملت ما قیام کرد و شجاعت خودش را و بیداری خودش را در تاریخ ثبت کرد ملت. ملت اثبات کرد که نه نیرنگهای شاهانه و نه چماقهای شاهانه نمیتواند جلوی این را بگیرد! نه حکومت نظامی و نه نخست وزیر نظامی، اینها دیگر قابل این نیستند که جلوی یک ملت را بگیرند. امروز که حکومت نظامی است و دولت نظامی است- همین امروز- در ایران باز همان نهضتها و همان حرفها و همان «مرگ بر شاه» ها الآن هم موجود است در ایران.
نمیشود یک ملتی را [اغفال] کرد. از این حرفهایی که کارتر میگوید که ما همراهی میکنیم و ما همچو نوکری را نمیتوانیم از دست بدهیم و این منافع ما را در ایران چه میکند، و مال انگلستان میگوید مردکه[10] خیر، ما نمیتوانیم بنشینیم کسی که منافع ما را در آنجا چه میکند! خوب، ما برای همین جهت داریم فریاد میزنیم که این آدم آمده است که منافع انگلستان و امریکا و شوروی را تأمین کند! این خائن است! این مخالف با همه چیز ملت ماست، قانوناً این دیگر سلطان نیست، از اول هم نبوده است! این سلسله پهلوی از اول به غیرِ قانون سلطنت کرده. از اول با سرنیزه مجالس را درست کردهاند. مجلس ملی ما نداشتیم هیچ وقت. مجلس ملی که سلطنت او را، مجلسی که سلطنت او را تثبیت کرد مجلسی بود که با سرنیزه درست شده بود. این را من اطلاع دارم و شاهد قضیه بودم، و هر که همسن من است او هم اطلاع دارد و شاهد بوده است. یک سلطنت غیر قانونی و یک مجلس غیر قانونی و یک دولت غیر قانونی دارد بر ما حکومت میکند، بعد آقا میگویند که ما انتخابات را آزاد قرار میدهیم! اصلًا انتخاباتْ غیر قانونی است با وجود شما! شما وجودت غیر قانونی است، انتخابات یعنی چه؟! انتخابات آزاد یعنی چه؟! باید قانونی باشد، انتخابات را باید شاه- به حَسَب قانون- باید شاه امرش را بدهد؛ تو شاه نیستی! تو یاغی هستی! یک آدم یاغی تو هستی، بر خلاف قانون در این مسند نشستی.
مهلت ندهید آقا. همه، همه موظفیم و اگر کوتاهی کنیم، همه خائنیم. [صلوات حضار] و من امیدوارم که شما جوانها با وحدت اراده و با وحدت عمل، بدون اینکه با هم اختلافی بکنید، همه یکصدا باشید و پشتیبانی از این نهضت بکنید که این نهضت به نفع مملکت شما، به نفع خود شما [ست]. و تبلیغاتی که در اطراف این مسائل میشود، این تبلیغات همه تبلیغات شاهانه است. اینکه اسلام نمیتواند دیگر حالا اداره بکند، مال چهارده قرن پیش است، اسلام دیکتاتوری دوم است، اسلام نمیتواند که حاجات فعلی مردم را برآورد، اسلام دعوت به ارتجاع میکند، از این مسائلی که دیگر کهنه شده ...- اینها دیگر کهنه شده- این در ده- بیست سال پیش از این ممکن بود یک کسی یک چیزی بگوید و لیکن حالا دیگر کهنه شده. همین آقایی که «ارتجاع سیاه» میگفت و- عرض میکنم که- دو شیء غیر مبارک، ارتجاع- ارتجاع سیاه و سرخ[11]، اینها دارند مملکت را چه میکنند! حالا آمده دستش را دراز کرده که مراجع عظام و روحانیون اعلام بیایند و با من کمک کنند که من این جنایات را توسعه بدهم و زیادش کنم و ادامهاش بدهم! [خنده حضار] این وضع ایشان این بود. این حرفها کهنه شده.
اسلام آن اسلامی است که در نیم قرن فتح کرد تمام این ممالک را، برای اینکه آدمشان کند. نه فتح اسلام مثل فتح- سلطنتهای- سلطانهای دیگر، مثل فتح نادر شاه است؛ خیر. آن طرز حکومت اسلام طرز حکومت آدمسازی است. شما خود رؤسای اسلام را باید ملاحظه کنید مثل پیغمبر اکرم که رئیس اسلام است، امیر المؤمنین که بعد از او رئیس اسلام بود. شما خود آنها را ببینید که وضعشان چه جوری بوده. دیکتاتوری بوده است؟
پیغمبری که با مردم دیگر وقتی مینشست معلوم نبود آقا کدام است و نوکر کدام است و- عرض میکنم که- اصحاب کدامند و خود پیغمبر کدام است. پیغمبری که با مردم همان جور مینشست و با هم همان طور جلسه میکردند، و همان طور جلسه شان جلسه بندهها و فقرا بود، و زندگیاش زندگی فقرا بود، و بیت المالْ مالِ مردم بود و هیچ تصرف نمیکرد، مثل یکی از فقرا زندگی میکرد و با مردم وقتی که معاشرت میکرد، وقتی که اعلام میکرد و اعلام کرد به اینکه هر کس حقی دارد به من بگوید، یکی پیدا نشد- غیر یک نفر آدمی که اشتباه گفت برای یک غرضی- که بگوید تو دهشاهی از ما برداشتی، که بگوید یک ظلمی تو به من کردی. این آخر عمر فرمود هر که حقی دارد به من بگوید. هیچ کس پیدا نشد که بگوید تو به ما یک ظلمی کردی، یک بدی گفتی- عرض میکنم که- به این ملت یک- نعوذ باللَّه- خیانتی کردی. فقط یکی در بین اینها پاشد گفت شما یک شلاق به من زدی! گفت به او بیا عوض آن را [بزن]؛ گفت به اینجای من- گفت- بیا عوض آن را بزن. گفت نه، برهنه بودم. برهنه [شد]. بعد رفت بوسید آنجا را؛ گفت که من این را گفتم که اینجا را ببوسم. یعنی دروغ گفتم؛ نه، نکرده بودی. شما در حکومتهای دنیا یک همچو حاکمی پیدا کنید. ما یک همچو حاکم، دنبال یک همچو حاکم میگردیم. البته نمیتوانیم پیدا کنیم این جور اما دنبال این میگردیم که لا اقل به بعض احکام این حاکم عمل بکند؛ خیانت نکند به این ملت، نخورد مال این ملت را، برندارد مال این ملت را ببرد به امریکا و به سایر ممالک، و ویلا برای خودش و بچههایش و طایفهاش درست بکند!
پیغمبر وقتی که از دنیا رفت هیچ چیز نداشت. این هم آن حاکم دوم که دیگر توسعه حکومتش سرتاسر شرق را گرفته بود و تا اروپا هم رفته بود تقریباً. آن هم آن حاکم که زندگیاش- یک پوست داشت، آنجا شبها روی آن دوتایی (زن و شوهر) میخوابیدند، که حضرت امیر باشد و فاطمه زهرا- سلام اللَّه علیها- و روزها علف شترش را روی آن میریختند که علف بخورد آن. این بارگاه، تخت و بارگاه اعلیحضرت سلطان! کار میکرد، مثل سایر عملهها کار میکرد! نداشت این جایی را ... نداشت. نه کار میکرد که جمع بکند، کار میکرد و وقف میکرد. همان روزی که با او بیعت کردند، بیل و کلنگش را برداشت رفت سراغ کاری که انجام میداد! آنجا یک چشمهای را میخواست حفر کند؛ خودش با دست خودش حفر کرد. وقتی درآمد، تبریکش کو؟ گفت خوب این تبریک را برای ورثه بگو، بیاور قلم و کاغذ. و قلم و کاغذ [آوردند]. همان وقت وقف کرد برای یک جهتی. آن هم زندگی و خوراکش که از نان جو نگذشت؛ بالاتر نبود؛ آن هم چند تا لقمه بود. ما یک همچو حاکمی، دنبال این میگردیم. پیدا نمیکنیم البته؛ خود ایشان هم فرمود که خوب، شما طاقت ندارید این قدر لکن تقوا داشته باشید.
ما دنبال یک حاکم تقوادار، تقوای سیاسی لا اقل داشته باشد، نخورد مال این ملت را، هدر ندهد مال این ملت را، ما دنبال این میگردیم. ما [که] میگوییم حکومت اسلامی، میخواهیم یک حکومتی باشد که یک قدری شبیه باشد به این حاکمهای ما. اینها کجای حکومت اسلام دیکتاتوری بوده است که آقایان سخت از این میترسند! دیکتاتوری چیست؟ حکومت اسلام حکومت قانون است. اگر شخص اول مملکت ما در حکومت اسلامی یک خلاف بکند، اسلام او را عزلش کرده. یک ظلم بکند، یک سیلی به یک کسی بزند- ظلماً- اسلام او را عزلش کرده، او دیگر قابلیت از برای حکومت ندارد. این دیکتاتوری است؟ حکومت قانون است، قانون خدا؛ یعنی حاکم، یعنی شخص اول مملکت، اگر یک کسی یک چیزی داشته باشد، شکایتی داشته باشد از او، پیش قاضی میرود و او را حاضرش میکند و او هم حاضر میشود. چنانکه شد، حضرت امیر این کار را کرد. ما هم یک همچو حکومتی میخواهیم: حکومت قانون. قانون، آن هم آن قانون؛ آن هم قانون مترقی اسلام.
اینها میترسانند شما را از حکومت اسلامی. میگوید اگر حکومت اسلامی باشد زنها را میکنند توی یک اتاقی درش را قفل میکنند تا آخر، تا آخر اینها توی این اتاق باقی باشند. زنها در صدر اول اسلام جنگ میرفتند! در لشکرها در طول جنگ بودند برای مداوای زخمها. بیشتر از انتظار. شما یک سینمای اخلاقی، یک سینمای آموزنده بیاورید، اگر یک کسی با آن مخالفت کرد. با آن مراکز فسادْ دولت اسلام مخالف است، نه با تمدن مخالف است. این تمدن است که سرتاسر یک مملکتی این قدر مرکز فساد داشته باشد؟! کتابخانه نداشته باشد، مرکز فساد داشته باشد؟ با این مخالف است؛ نه با ترقی مخالف است. مردک در یکی از حرفهایش[12] آن وقت که ما قم بودیم، در یکی از حرفهایش گفت که این آخوندها میگویند که ما نمیخواهیم این تمدن را! اینها میخواهند با الاغ بروند از این طرف به آن طرف! خوب، آدم چه بکند با یک همچو آدمی؟ حالا آمده است بعد از این همه حرفهایی که یکوقت گفت که این ملّاها مثل حیوان نجس هستند از ایشان احتراز کنید! یکوقت گفت که اینها مثل کرمهایی میمانند که در نجاست میغلتند! همین آقا [که] به جامعه روحانیت این حرفها را زد، حالا آمده است میگوید که «مراجع عظام و علمای اعلام». خوب، میدانند دروغ میگویی! [خنده حضار] احتمال صحت [کسی] بدهد، نقص دارد در ادراک!
در هر صورت، خداوند شماها را تأیید کند؛ موفق باشید. همه با هم باشید. آقا اگر چنانچه متفرق بشوید، کاری از پیش نمیبرید. یکی یکی کاری از پیش نمیبرد؛ همه با هم مجتمع: ید اللَّه مع الجماعة. [صلوات حضار]» (صحیفه امام، ج4، ص: 382 ـ 398)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره وضعیت عمومی ایران (1357)[13]
«اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
در یکی از روزنامهها بود که به مجردی که ... در ایران روی کار آورد، امریکا پشتیبانی خواهد کرد. وقتی این امر مخالف با طرفداری امریکا از حقوق بشر بود، سخنگوی کاخ سفید برای تراشیدن عذر گفت که این طرفداری و آوردن حکومت نظامی برای این است که میخواهند دموکراسی در ایران ایجاد کنند! و چون مقدمه این دموکراسی نصبِ یک حکومتِ نظامی ... در کار باشد و مردم را سر جای خودشان بنشانند، نظم برقرار کنند، از این جهت است که حکومت نظامی آمده است! و علاوه، این موقت است و بعد از تحقق نظم، این حکومت تبدیل میشود به یک حکومت خوب و ...
این قضیه اعلامیه حقوق بشر و این حرفها، این برای این است که دولتهای ضعیف را اینها با موجّه کردن کار خودشان ببلعند. گمان نشود که اعلامیه حقوق بشر یک واقعیتی دارد و این حقوق بشر را این قدرتهای بزرگ اصلًا احترام برایش قائل هستند! ما از اعمالشان این معنا را میتوانیم بفهمیم که آیا اینهایی که اعلامیه حقوق بشر را امضا کردند و طرفداری کردند، اینها خودشان تا چه اندازه عمل کردند به این حقوق بشر؟ شما در ایران که هستید و ما در ایران که هستیم میبینیم که اعلامیه حقوق بشر را امریکا، انگلستان، روسیه- اینها- امضا کردند، ایران هم امضا کرده؛ تا چه حد در ایران اینهایی که اعلام کردند حقوق بشر را و اعلامیه دادند برای حقوق بشر، تا چه حد ایران را در این حقوق اولیه بشر مراعات کردند؟ آزادی بیان، آزادی انتخابات، آزادی مطبوعات، آزادی رادیو- تلویزیون، تبلیغات، این از حقوق بشر و از ابتدایی ترین حقوق بشر است. امریکا نمیداند که ما نه یک تبلیغات آزاد داریم نه یک مطبوعات آزاد داریم؟! الآن تمام مطبوعات ایران تعطیل است از باب اینکه دوباره حکومت نظامی آمد و همه را سانسور کرد و عده زیادی را گرفت، عده زیادی از اشخاص مختلف؛ تا حالا ششصد نفر میگویند از سرشناسها را گرفتهاند.
امریکا نمیداند که در ایران، مطبوعات ایران هیچ وقت آزاد نبوده؟ آزاد به معنای حقیقی؟ این چند روزی که یک آزادی جزئی صوری دادند، در هیچ یک از مطبوعات ایران حق اینکه یک کلمه راجع به خود شاه- که سرکرده دزدهاست- یک کلمه بنویسند، هیچ همچو چیزی نبود؛ در همه مطبوعات ایران. شما این روزنامه اطلاعات، این روزنامه کیهان، روزنامههای دیگر، در هیچ یک از مطبوعات ایران شما نمیبینید که یک کلمه راجع به شاه نوشته شده باشد. هر چه هست هی دولت و- عرض میکنم که- مأمورین؛ و همه تقصیرها را گردن مأمورها میگذارند و گردن دولتها میگذارند و گردن- مثلًا- نظامیها میگذارند اینها؛ حال اینکه آن جانی اصیل عبارت از شخص شاه است.
اگر مطبوعات آزاد باشد باید بگویند به اینکه چه کسی این جنایتها را دارد میکند؛ و با امرِ کی این جنایتها دارد واقع میشود. الآن بیش از پانزده سال است که دائماً مشغول این جنایات هستند؛ و ما در مدتِ، در طولِ مدت مشروطه- الّا خیلی نادر- یک انتخابات ملی نداشتیم. در زمان حکومت رضا شاه و این شاه هیچ وقت حکومت آزاد و یک مجلس آزاد ما نداشتیم؛ همهاش مجالسی بوده است که با سرنیزه درست شده. مردم از حقوق اولیه شان این است که راجع به وکالتی که میخواهند در مجلس اشخاص را بفرستند، آزاد باشند که یک کسی را در مجلس بفرستند که سرنوشت یک مملکتی را میخواهند اینها تعیین کنند، میخواهند تمام امور مملکت تحت نظر اینها اداره بشود. اگر یک مجلسی صحیح باشد، یک ملت مرتب و صحیح خواهد شد؛ اگر یک مجلس قلابی باشد، یک مملکت را به باد خواهد داد؛ چنانکه دادند. امریکا این مطلب را نمیداند؟ شوروی این مطلب را نمیداند؟ انگلستان این مطلب را نمیداند که در ایران نه وکالتش، نه- عرض میکنم که- مطبوعاتش، نه هیچ چیزی آزاد نیست و همه تحت سانسور و کنترلِ- عرض میکنم که- سرنیزه. با سرنیزه درست میشود؟ مجلسها همه با سرنیزه درست میشود و به زور خود شاه درست میشود، اینها را اطلاع ندارد امریکا؟! یا اطلاع دارند، میدانند چه میگذرد الآن در ایران. اینها خوب، در ایران سفیر دارند، اطلاعات دارند، مأمورین دارند، در قبضه آنهاست مملکت. میدانند چه دارد میگذرد؛ میداند که ملت ما چه میخواهد لکن نمیدانند که اگر چنانچه ملت غلبه پیدا بکند، این تعدیات اینها، این تجاوزهایی که اینها بر حقوق این ملت کردند، ممکن است قطع بشود. اینکه داد از حقوق بشر یکوقتی میزنند، و حالا هم وقتی که طرفداری از حکومت نظامی و دولت نظامی میکنند و میبینند که این خلاف آن پشتیبانی از حقوق بشر است، حکومت نظامی همه آزادیها را از ملت سلب میکند و مع ذلک ایشان و دولت امریکا او را تأیید و پشتیبانی کرده، حالا عذر میخواهند به اینکه نه، ملت ایران نمیگذارد که این شاه آزادی بدهد! این بیچاره دارد زحمت میکشد که مردم را آزاد کند، دارد زحمت میکشد که مملکت را آباد کند، و این ملت است که نمیخواهند آزاد باشند و نمیخواهند مملکتشان آباد باشد، اینها رشد ندارند، اینها یک دسته وحشی هستند! اینها رشد ندارند که ادراک این معنی را بکنند که آزادی خوب است! چون آزادی میخواهد بدهد این بینظمیها پیش آمده و ما میخواهیم که- و ما که پشتیبانی میکنیم برای این است که یک نظمی در ایران پیدا بشود که شاه با دلِ راحت، آزادیای که میخواهد مرحمت بفرماید، مرحمت بفرماید؛ نمیگذارند مردم! کارتر نمیفهمد چه میگوید، سخنگوی کاخ سفید نمیفهمد این حرفها را میزند، بیاطلاع از مسائل است و این طور حرف میزند یا از روی اطلاع و بینش و التفات است که دارد این حرف را میزند؟! اعلامیه حقوق بشر یک آلتی است برای چاپیدن مردم با وجه موجّه که یک چیزی درست بکنند. اینها همه صورتسازی است.
اعلامیه حقوق بشر هم مثل اعطای آزادی شاه است به مردم! فضای باز سیاسی و آزاد است! مسأله حرف است. اصلًا در دنیا این حرفها از اشخاصی است که یک مبادی ندارد اعتقاداتشان، بیمبدأ است؛ یعنی جز مبدأ مادی فکری ندارد تمام این حرفها، همهاش بیربط است.
حکومتی میتواند ادعا بکند که حقوق بشر را حفظ میکند که دولتش مبتنی بر یک عقاید الهی دینی باشد؛ و خودش را مسئولْ پیش یک قدرت بزرگ بداند. آن اشخاصی که خودشان را مسئول نمیدانند پیش یک قدرتی، قائل نیستند. به یک قدرت بزرگی توجه ندارند، به یک قدرت عظیمی، به یک مسئولیت واقعی. اینها هر چه ادعا بکنند که ما بشر دوست هستیم و ما میخواهیم حقوق بشر حفظ بشود و ما میخواهیم، ادعاست؛ هیچ واقعیت ندارد. تا آن نقطه اصلی که نقطه اتکاست، خدا نباشد و خوف از او نباشد و خوف از مسئولیت روز جزا نباشد، این بشر هرج و مرج میکند، به تباهی میکشد. طبع انسان این است که از همین کارهای خلاف بکند؛ طبعی است. اگر سر خود باشد متعدی است؛ آنی که انسان را به راه میآورد و کنترل میکند و راهش را معین میکند، آن دیانت است که میتواند کنترل کند. آن اعتقاد به یک مبدأ و یک معاد است که میتواند انسان را بازدارد از اینکه در خلوت هم که هیچ کس نباشد خلاف نکند. این همه حرفها که شرافت یک شخصی اقتضای کذا میکند، انساندوستی یک شخصی اقتضای کذا میکند، اینها حرفهایی است که ما باورمان نمیآید که این انساندوستها و این شرافتمندها یک همچو مردمی باشند. همین انساندوستها هستند که میآید در ایران با آن کشته جمعه سیاه. این انساندوستی که یک میلیارد جمعیت زیردستش است[14] و میگوید من انساندوستم و کمونیستم و کذا، میآید ایران از روی این کشتههای ما با هلیکوپتر رد میشود و دست شاه را فشار میدهد و به او تبریک میگوید! این انساندوستها اینهایند! این کسی که اعلامیه حقوق بشر را امضا کرده و از کسانی است که بنیانگذار این طور مسائل است، این انگلستان است و این امریکا و این شوروی- این ابرقدرتها اینها نمیدانند که در ایران حالا چه میگذرد؟ این بشر دوستها نمیدانند که این سی میلیون بشر الآن در ایران چه حالی دارند؟ نمیفهمند؟ نه؟ اطلاع ندارند از واقع؟ واقع مسأله این است که شاه میخواهد اعطای آزادی بکند و مردم تخلف میکنند؟! این مسأله این طوری است؟ شماها این طور فهمیدید؟ یا کارتر یک مسئلهای را فهمیده است ماورای این عالَم! این مسأله آمده پیش کارتر! نه، شیطان به او تعلیم کرده است که باید این طور بگویی، این تعلیم ابلیس است. اینها مظاهر ابلیسند، طاغوتند اینها.
تا یک نقطه اتکای معنوی نباشد، بشر اصلاح شدنی نیست. اصلاح بشر، حفظ حقوق بشر نمیشود الّا اینکه نقطه اتکایش یک مبدأ معنوی باشد. و باز میبینیم که حکومتهایی که سر کار میآیند، آن حکومتی که سر کار آمده و نقطه اتکایش خداست چه جور رفتار کرده با بشر، و آن حکومتی که نقطه اتکایش خدا نیست و کاری به این حرفها ندارد چه جور معامله کرده با بشر. آن را میبینیم که در عین حالی که حکومت بر این همه ممالک دارد، شبها درِ خانهها خودش پا میشود میرود میگردد و ضُعَفا را بررسی و رسیدگی میکند و میگوید در یک قولش- سلام اللَّه علیه- در قولش میفرماید که اینکه من میترسم که در آن طرف مملکت، در نمیدانم یمامه، کجا، یک کسی گرسنه باشد. از این جهت خودش را گرسنه میدارد که مبادا خودش سیرتر باشد از این گرسنهها. این اتکای به مبدأ غیبی است که این کار را میکند و الّا آن هم یک بشری است مثل همه. اتکای به یک مبدأ غیبی است که وادار میکند یک بشری را بر اینکه بگوید و این طور باشد که اگر که لشکرهای کذا آمدند، معاویه یا کی آمده است، و یک خلخالی را از پای یک ذِمیّه، از پای یک زن یهودی یا زن نصرانی ربوده، میفرماید اگر کسی بمیرد برای این قضیه، در تأسف این قضیه، حق دارد این. آن رعیت را میخواهد. این آدمی است بشر دوست برای اینکه نقطه اتکا دارد. اتکایش به یک عالَمی است ماورای این عالَم. همهاش خورد و خوراک نیست، همهاش زندگی حیوانی نیست، یک مطلب دیگری در کار است. آنهایی که این مبدأ را، این مبادیِ معنوی را به آن اتکا دارند، به آنها میشود اتکا کرد. میشود انسانْ مقدراتش را بدهد به آنها که آنها عمل کنند. وکیل کند آنها را. وزیر کند آنها را.- عرض میکنم که- رئیس جمهور کند آنها را. فریاد ما این است که ما یک همچو کاری میخواهیم بکنیم.
ما تا حالا مقدراتمان از 2500 سال حکومت شاهنشاهی سیاه که تا پریروز این آقا میگفت که این مردم ایران اصلًا شاهنشاهی را دوست دارند؛ اصلًا شاهپرستند اینها، در تمام تاریخ این شاهها و این شاهپرستها- به اصطلاح اینها- دعوا داشتند! جنگ و نزاع بوده بین شاهها و شاهپرستها. آن شاه خوبهایشان، آنهایی که شما وقتی که اسمش را مینویسند، میشنوید، یک تعریفی از او توی دلتان میآید، یا توی یک کتابی میبینید که نوشتند: «جنت مکان»، همین جنت مکانشان مردم خبیثی بودند. همان شاه عباسِ «جنت مکان» است که پسر خودش را کور کرد! برای خاطر مملکت؛ برای خاطر جاه طلبی. همان انوشیروان عادل است که از بدترین ظلمه بوده است، و کارهای ظالمانهاش را تاریخ ثبت کرده است.
خدا میداند که ایران از این پادشاهها چه بر او گذشته. شما هم دارید الآن میبینید خودتان این شاهِ- عرض میکنم که- این شاه عدالتخواه عدالت اجتماعی! اسلام پناه! که پریروز در نطقش تعریف کرد که ما میخواهیم ترویج کنیم از اسلام و از- عرض میکنم- قانون اساسی و اینها. همین آدم تا پریروز آن طور بود، حالا هم دروغ میگوید به حضور همه مردم. و میدانم میفهمند دروغ میگوید ... نیست. هم ایشانند که مردم شاهدوست اصفهان پریروز، چند روز پیش از این، چند وقت پیش از این، مردم شاهدوست اصفهان، این مردم اصفهان، داشتند آتش میزدند چیزهایی که مربوط به دولت و شاه بود! ایشان میگفت با رفقایش که مردم شاهدوست اصفهان کذا، مردم شاهدوست تهران و مردم شاهدوست یزد و کرمان و همه جا همین سنخند! شاهدوستی است که اینها را وادار میکند به اینکه پریروز دو- سه روز پیش از این، آن مجسمه را آوردند پایین و شکستند و چیزها را کندند؛ هر کس یک تکه را یادگاری برداشته. میگویند؟ ...؟ بله؟ ...؟ شاهدوستی است اینها؟!
اصلًا معلوم نیست که چه جور وضعی دارد این ایران، و چه جور سنخی هستند اینها. اینها هم جزء تعجبآورهاست. اصلًا شما میگویید تعجب آور که چه سنخ آدمهایی هستند اینها، که در عین حالی که دارد میبیند که حکومت نظامی گذاشته و فردا هم آتش میزنند به این شهرها و به این دهات و به این مردم، باز میآید در حضور [مردم] شروع میکند به این حرفها را زدن! «من التزام میدهم، من تعهد میدهم، من ضمانت میدهم که دیگر از این کارها نکنم»! این چه سنخ مغزی است! باید وقتی که بخواهند فلاسفه یا اطبا بیایند این را تشریح کنند. این طرز دماغ ببینند چه جوری است که این حرفها را میزند! چه جور وضعی است این، این تشریح میخواهد. آدم عادی که این طور نیست. خلاف عادت است این! این معجزه طبیعت است! [خنده حضار] بله، گفتهاند این را. جداً هم فوق العاده است! [خنده حضار] در هر صورت، آنها از همه چیز استفاده میکنند. بیشتر استفاده شان از این بیحالی ملت بوده تا حالا. و حالا میبینند که نه، آن بیحالی تبدیل شد به یک حال؛ تحول پیدا شد. حالا به دست و پا افتاده که چه بکنم، باید چه بکنم. همان طرفدارهای امریکا که در ژاپن بودند، در همان جایی که من دیدم ترجمه کرده بودند آوردند، باز مصیبت نفت را شروع کردند، که [قطع] آن نفت همه کارخانههایِ- صنعتهای اروپا را میخواباند. در ژاپن این را گفته[15] که ژاپنیها را وادار کند بر خلاف؛ و حال آنکه ما نفتمان را میخواهیم بفروشیم به کسی که بخرد پول بدهد، [نه] کسی که بخرد پایگاه درست کند. آخر این از عجایب است که یک کسی نفت ما را میبرد، در ازایش چه میکند؟ در ازایش میآید یک پایگاهی در ایران درست میکند برای خودش! این اسلحههایی که به ما میدهند، خیال نکنید ما اسلحه لازم داریم و به ما اسلحه میدهند اینها؛ این اسلحههایی که میخواهند بیاورند ایران، پایگاه درست کنند در مقابل- مثلًا- شوروی. خوب، همین طوری بیاورند صدای او در میآید، آن هم میخواهد بیاورد. وقتی میخواهند چه بکنند، با این صورت که ما پول نفت را داریم میدهیم! پول نفتی که به جیب این ملت میرود: پایگاهی است که برای امریکا درست میشود در ایران! این طوری اینها مال این ملت را دارند از بین میبرند.
ما میخواهیم این هرج و مرج از بین برود. ما نمیخواهیم نفت ندهیم. ما نفت را نمیخواهیم نگه داریم اینجا. ما میخواهیم نفت را هر دولتی که بهتر بخرد- نفت مال ماست، ما بایعیم و او مشتری- هر دولتی که بهتر بخرد و بهتر پول بدهد به او بدهیم. اختیار هم دست خودمان باشد؛ نمیخواهیم که اختیار دست شما باشد؛ در استخراجْ اختیارش دست شما، در مقدار استخراجْ اختیارش دست شما، در قیمتْ اختیارش دست شما، در دادن عوضِ قیمت هم اختیارش دست شما! هم عوض را بخورید هم مُعَوَّض را: هم نفت را ببرید و هم عوضش تو [ی] جیب خودشان بیاید که پایگاه درست کنند. ما میخواهیم این هرج و مرجها از بین برود.
اول حقوقی که بشر حق دارد و همه عالَم برای بشر قائلند [این است] که آزاد باشند، اسیر غیر نباشند. ما میخواهیم این را تحصیل کنیم. این مردم و این ملتِ پابرهنه توی خیابانها راه افتادهاند و فریاد میکنند و جوان میدهند و- عرض میکنم که- زیر پا میروند و زیر تانکها میروند، زن و مردشان با تانک مواجه میشود، همه فریادشان این است که آزادی، استقلال، حکومت اسلام. ما میخواهیم یک حکومتی داشته باشیم که این حکومتْ قانون را ملاحظه بکند؛ حکومت قانونی باشد. آن حکومتی که تمام قوانین بشری را، تمام قوانین عالَمی را زیر پا بگذارد و هر جوری دلش بخواهد با یک ملتی عمل بکند، ما با او مخالفت داریم. ما میخواهیم یک حکومتی باشد مثل حکومت اسلام که غیر از قانون هیچ چیز حکومت نکند، هیچ؛ قانون فقط حکومت بکند. ما یک همچو چیزی ... آن هم قانون عدل، آن هم قانون صحیح، آن هم قانونی که برای رشد بشر است؛ برای صلاح بشر است. در هر صورت ما مواجه با این مسائل هستیم و الآن هم که ما اینجا نشستیم، بدانید که در ایران باز همان مصیبتها هست؛ لکن در عین حالی که مصیبت است امید است. و ما امید این را داریم که ان شاء اللَّه این چنین ابرقدرتها، با همه قدرتی که دارند، دستشان را قطع کنیم از این منافعی که دارند.
خداوند همه شما را حفظ بکند؛ موفق باشید ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج4، ص: 399 ـ 407)
ـ مصاحبه خبرگزاری یونایتدپرس پیرامون دولت نظامی، دولت آینده (1357)
«سؤال: [آیا فکر میکنید که موقعیت ایران با انتصاب دولت نظامی بهبود خواهد یافت؟]
جواب: هرگز! آنچه مسلم است سرنگونی رژیم را سریعتر میکند.
- [آیا از اینکه مقامات دولتی، از جمله رئیس ساواک[16] به خاطر فساد بازداشت شدهاند خوشحالید؟]
- این دستگیریها برای تبرئه شاه از یک عمر خیانت است. ملت آگاه ایران دیگر فریب این خیمهشببازیها را نمیخورد.
- [آیا میل دارید که در رأس یک جمهوری اسلامی به خدمت پردازید؟ آیا خود به انجام روزمره حکومتی میپردازید یا یک نخستوزیر را برای انجام آن انتصاب خواهید کرد؟]
- کراراً گفتهام نه میل و رغبت من، نه سن و موقعیت من، اجازه چنین چیزی را نمیدهد، نمایندگان منتخب مردم، هیأت دولت را انتخاب خواهند کرد.
- [آیا جمهوری اسلامی شما اجازه خواهد داد تا مذاهب دیگر به طور آزاد و آشکار به انجام امور مذهبیشان بپردازند؟]
- بله، تمام اقلیتهای مذهبی در حکومت اسلامی میتوانند به کلیه فرایض مذهبی خود آزادانه عمل نمایند و حکومت اسلامی موظف است از حقوق آنان به بهترین وجه حفاظت کند.
- [آیا شما نظر بر این دارید تا دولت نظامی، شاه را خلع نماید؟]
- سرنگونی شاه خواست ملت است، ولی دولت نظامی نماینده ملت نخواهد بود.
- [اگر شاه خلع شود، با او چه خواهید کرد؟]
- اگر شاه فرار کند، که از قدرت ما خارج است؛ و در صورتی که به دست ملت گرفتار شود، او را طبق قوانین و ضوابط اسلامی محاکمه و مجازات مینماییم.» (صحیفه امام، ج21، ص: 636 ـ 637)
ـ مصاحبه با خبرنگاران رادیو- تلویزیون آلمان غربی؛ اهداف و مشکلات انقلاب (1358)
«سؤال: [امام! شما که کوشش میکنید جامعهای برقرار کنید که نمونه ارزشهایی باشد که در صدر اسلام دیدهایم. در زمان پیغمبر اسلام در مدینه و جامعه کوفه در زمان حضرت امیر دیده شده است. شما تصور میکنید که این ارزشها که در آن جامعه بوده، قابل انطباق با دنیای جدید قرن بیستم هست یا خیر؟ و چگونه؟].
جواب: بسم اللَّه الرحمن الرحیم. ارزشها در عالم دو قسم است. یک قسم ارزشهای معنوی، از قبیل ارزش توحید و جهاد مربوط به الوهیت و از قبیل عدالت اجتماعی، حکومت عدل و رفتار عادلانه حکومتها با ملتها و بسط عدالت اجتماعی در بین ملتها و امثال اینها که در صدر اسلام یا قبل از اسلام از آن وقتی که انبیا مبعوث شدند، وجود داشته و قابل تغییر نیست. عدالت معنایی نیست که تغییر بکند؛ یک وقت صحیح و زمانی غیر صحیح باشد.
ارزشهای معنوی ارزشهای همیشگی هستند که قبل از صنعتی شدن کشورها، ضمن و بعداً در آن نیز وجود داشته و دارد. عدالت ارتباطی به این امور ندارد. قسم دیگر اموری است مادی که به مقتضای زمان فرق میکند، در زمان سابق یک طور بوده است و بعد رو به ترقی رفته است تا به مرحله کنونی رسیده است. و بعد از این هم بالاتر خواهد رفت.
آنچه میزان حکومت و مربوط به اجتماع و سیاست است؛ ارزشهای معنوی است. در صدر اسلام در دو زمان، دو بار حکومت اصیل اسلام مُحقَّق شد. یک زمان رسول اللَّه و دیگر وقتی که در کوفه علی بن ابی طالب- سلام اللَّه علیه- حکومت میکرد. در این دو مورد بود که ارزشهای معنوی حکومت میکرد؛ یعنی یک حکومت عدل برقرار و حاکم ذرّهای از قانون تخلّف نمیکرد. حکومت در این دو زمان، حکومت قانون بوده است. و شاید دیگر هیچ وقت حاکمیت قانون را بدان گونه سراغ نداشته باشد. حکومت که ولیِّ امرش- که حالا به سلطان یا رئیس جمهور تعبیرش میکنند- در مقابل قانون با پایین ترین فردی که در آنجا زندگی میکنند علی السواء باشد. در حکومت صدر اسلام این معنی بوده است، حتی قضیهای از حضرت امیر در تاریخ است؛ در وقتی که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- حاکم وقت و حکومتش از حجاز تا مصر و تا ایران و جاهای بسیاری دیگر بسط داشت. قضات هم از طرف خودش تعیین میشد. در یک قضیهای که ادّعایی بود بین حضرت امیر و یک نفر یمنی که آن هم از اتباع همان مملکت بود. قاضی حضرت امیر را خواست. در صورتی که قاضی دست نشانده خود او بود. و حضرت امیر بر قاضی وارد شد و قاضی خواست به او احترام بگذارد. امام فرمود که در قضا به یک فرد احترام نکنید، باید من و او علی السواء باشیم. و بعد هم که قاضی بر ضد حضرت امیر حکم کرد، با روی گشاده قبول کرد.[17] این حکومتی است که در مقابل قانون، همگی علی السواء حاضرند، برای اینکه قانون اسلام، قانون الهی است. و همه در مقابل خدای تبارک و تعالی حاضرند- چه حاکم، و چه محکوم، چه پیغمبر و چه امام و چه سایر مردم.
ما حالا آرزوی این را داریم که حکومت ما شباهتی به حکومت صدر اسلام پیدا کند.
و این طور نیست که همچو قدرتی داشته باشیم که بتوانیم همه محتوای حکومت اسلام را بلافاصله پیاده کنیم. خصوصاً که ما در زمانی زندگی میکنیم که اقلًا پنجاه و چند سال این مملکت محتوایش تغییر کرده است و همه چیزش منحط و غیر اسلامی شده است. اگر بخواهیم تمام مغزهای فاسد شده را به مغزهای اسلامی و صالح برگردانیم؛ مدتی طولانی وقت لازم دارد. اگر خدا بخواهد میشود و اگر نخواهد باید این آرزو را به گور ببریم.
[امام! در کردستان فعالیتهای نظامی یک مقداری شدید شده. چه راه حلّی را در کردستان میبینید و به بحران کردستان چگونه مینگرید؟]
- کردستان قضیهای نیست که بین ما و دولت ما و بین کُردها باشد. کُردها یا غیر کُردها و همه طوایفی که در ایران زندگی میکنند؛ همگی در مقابل قانون علی السواء هستند، در مقابل دولت علی السواء هستند. هیچ فرقی بین کُرد و ترک و لُر و غیره نیست. ما حکومت اسلامی داریم میگوییم. حکومت اسلامی همان است که در صدر اسلام بوده است که همه طوایف در مقابل قانون علی السواء بودند. ما الآن میخواهیم یک همچو معنایی را متحقَّق بکنیم که تمام طوایف علی السواء باشند. ما با کُرد هیچ اختلافی نداریم، کُردها هم با ما اختلافی ندارند. اینها که قضیه کردستان را ایجاد کردند؛ دستهای هستند که از خارج ارتزاق میشوند و الهام میگیرند که از این طرف یا از آن طرف، اکثراً از امریکا- چنانکه بعضی نوشتجات هم که اخیراً به دست آوردهاند مؤیِّد آن است و معلوم شده که در قضایای خُرَّمشهر و خوزستان و قضایای کردستان، امریکا دست داشته است. این مطلبی است که آنها پیش آوردند، ما گرفتار اجانب هستیم- همان طور که تا حالا بودیم. مسئلهای بین ما و کُردها نیست که محتاج به حل باشد. مسئله ما و کُردها همان مسئلهای است که بین ما و فارسهاست. فارسها هم از ما میخواهند که امور شهرشان را خودشان اداره کنند. و هیأتی را برای امور شهرشان تعیین کنند که آباد بشود و برق و اسفالت و همه چیزشان درست بشود. این همان چیزی است که کُردها، لُرها و ترکها هم میخواهند. فرقی بین آنها نیست. اگر نبود که ما برای خاطر کُردها و زن و بچههای هموطنان خودمان فکر نمیکردیم، قضیه کردستان پیش ما چیزی نبود که راه حلّی لازم داشته باشد، راه حلّ نظامیاش درست انجام میشد، بلکه اگر نظامیها هم دخالت نمیکردند، خود افراد مملکت ایران میرفتند، مکرراً از ما خواستند که بروند، عشایر و کسان دیگر خواستند که برای اصلاح کارها به آنجا بروند و این کارها را اصلاح بکنند، لکن ما نمیخواهیم برادرکشی بشود. ما امیدواریم این هیأتی که رفتند کردستان، قضیه با حُسْن تفاهم حل بشود و خود جمعیت کُرد، اشخاص خرابکار را کنار بگذارند تا تمام جهات حاصل بشود.
[در اروپا تحرُّکی جدید به چشم میخورد. و آن یک تحرُّک مذهبی است که این تحرُّک وجود نداشته. عموماً پیروان کاتولیک؛ یعنی کسانی که به کاتولیک اعتقاد داشتند به وجود آوردند. این تحرک را چگونه ارزیابی میکنید و نظرتان در مورد پاپ چگونه است؟]
- آن تحرُّک مذهبی از این است که مردم از این پیشروی مادی سرخوردهاند و دیدند که تمام این پیشرفتهایی که شده است چیزهایی نیست که برای بشر آرامش بیاورد، بلکه زندگی آنها را بیشتر تباه کرده است. بیشتر این صنفها به ضرر بشر بوده تا به نفع بشر. و آن چیزی که بشر، طالب است این است که به روحش آرامش بدهد. و آن چیزی که آرامش میآورد مذهب است. از این جهت ممکن است که جاهای دیگر این احساس را کرده باشند. چنانچه ممالک ما این احساس را دارند که تنها در سایه مذهب است که بشر به آن آرامش روحی مطلوب میرسد. چرا که در امور مادی این آرامش نیست. یک تحرکاتی است که منافی با آن آرامشی است که بشر، طالب است.
[درخواستهای شما نابودی کشور اسرائیل است. اگر این منجر به نابودی اسرائیل شود و فلسطینیها پیروز گردند، یهودیان چه سرنوشتی خواهند داشت؟]
- یهودیها حسابشان از صهیونیستها جداست. چنانچه مسلمین بر صهیونیستها غلبه پیدا بکنند، همان حالی را پیدا میکنند که شاه مخلوع پیدا کرد. و اما با یهودیها کاری ندارند، ملتی هستند مثل سایر ملل، زندگی آنها انجام میگیرد و تصرفی به آنها نیست.
[حضرت امام، رابطه بین واشنگتن و تهران در حال حاضر خیلی بحرانی است و در حال مهیبی است- بخصوص بعد از اشغال سفارت امریکا توسط دانشجویان- به نظر شما این روابط چگونه باید باشد و با نظر به موقعیت شخص شما چیست؟]
- نظر من این است که تمام این بحرانها را امریکا ایجاد میکند. مسلمین و ملت ما به حسب نظر اولیایشان، ما بین ملتها هیچ فرق نمیگذارند، به این معنا که بخواهند با یکی عدالت و با یکی بیعدالتی بکنند، لکن امریکاست که نمیگذارد این آرامش پیدا بشود. امریکا، آن کسی که پنجاه سال به این مملکت خیانت کرد و به امر او جوانهای ما دستجمعی در خیابانها کشته شدند و علما و روشنفکران ما به حبس رفتند، کشته شدند، آواره شدند، تبعید شدند، یک همچو موجودی را که تمام ملت ما با او دشمن است امریکا برد و در منزل خودش، در جایی که برای او مَأمَن[18] درست کرده و نگاه میدارد، و او و عائلهاش را احترام میکند. و با جوانهای ما که در آنجا اعتراض میکنند با خشونت رفتار میکنند، واکنش این اعمال است که ملت بریزند و این کار را انجام بدهند و مسئولیت آن از خود امریکاست. و سفارتی که در ایران است یک توطئههایی بود که حالا کشف شده است. و با وجود این توطئهها نمیشود گفت که ملت بنشینند و نگاه کنند و آنها هر کاری که میخواهند بکنند. از این جهت خود امریکا منشأ این امور است، منشأ کارهایی که انجام گرفته است میباشد، و در مقابلِ آن کارهای ناحقّی است که امریکا ظرف چندین سال با ما کرده است. و ما دیگر نمیتوانیم کارهایی که آنها میخواهند انجام بدهند تحمل کنیم.
از این جهت باید امریکا بفهمد که دیگر وقت آن ظلمها گذشته است. و باید حساب کار خودش را بکند. و اگر ما دیدیم که بیشتر از این میخواهد جلو برود، ما هم کارهایی داریم که به ضرر امریکا تمام خواهد شد.
[امام، خیلی از شما متشکر هستیم. در حال حاضر نفتی که صادر میشود، مقدار صدورش نسبت به سالهای گذشته کمتر است. آیا این وضع ثابت خواهد ماند، یا پایینتر خواهد رفت؟ یا بالاتر خواهد رفت؟]
- این تابع صلاحدید دولت است. دولت هر طور صلاح بداند و هر چه مصلحت مملکت باشد انجام میدهد. اگر مصلحت مملکتشان در پایینتر صادر کردن باشد، پایینتر میآید و اگر بالاتر بود، بالاتر میرود.» (صحیفه امام، ج11، ص: 1 ـ 5)
ـ سخنرانی در جمع کارکنان شهرداری اهواز؛ رفع مشکلات- سیاست خارجی (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
یکی از آثار این نهضت اسلامی این است که قشرهای مختلف با ما ملاقات میکنند و مسائلی که دارند آنها، طرح میکنند و مسائلی هم که ما داریم با آنها در میان میگذاریم.
شما که کارمندان شهرداری اهواز هستید و حالا زحمات خودتان را، خدمات خودتان را در آنجا شرح دادید، این موجب تشکر من است، و خدای تبارک و تعالی به شما اجر خواهد داد ان شاء اللَّه. امروز کشور شما احتیاج به خدمت دارد. شما مُطّلعید که کشوری برای شما گذاشتند که شهرهایش هم مخروبه بوده است. تهران که مرکز است جنوبش آن است که میبینید. و حاشیههایش و این بیچارههای زاغهنشین و امثال اینها، آن است که گاهی در تلویزیون میبینید و خودتان مُطّلعید. بنا بر این بوده است که این طبقه ضعیف، طبقه مستضعف، اینها به همین حال عقبماندگی در هر جا هست باشند، و ذخایر آنها به عیّاشی یک دسته و به دادن به مُفت و رایگان از بین برود. اهواز با آن ذخیره خداداد، خوزستان با آن ثروت هنگفت، باید شهرش آن طور باشد؛ دهاتش بدتر. من یک وقتی که- خیلی سال قبل- از آنجا عبور کردم دیدم که- با راه آهن میرفتیم- نزدیک بعضی از دهات، این بچهها و بزرگها و اینها هجوم میآوردند طرف آنجایی که ما عبور میکردیم، و مع الأسف همه به حالی بودند که موجب تأثر بود، در جایی که ثروتشان- ثروت خداداد- در زیر پایشان بود، خودشان آن طور مستمند بودند. مملکتی که ثروتش زیاد بوده است، ذخایر زمینیاش الی ما شاء اللَّه بوده است، باید باز به حال مخروبه باشد. این «تمدن بزرگ» این را برای ما سوغات آورد که همه چیزهای ما را دادند به غیر، و خود ما را در یک مملکت پُر ثروت، یک مملکتی که قابل است از برای اینکه صد و پنجاه میلیون جمعیت یا بیشتر در او زندگی مُرفَّه داشته باشند، سی و چند میلیون جمعیت که اکثرشان وضعشان وضع صحیح نیست، ثروتها به جیب یک دسته مجتمع شده و به خارج منتقل شده، و علاوه بر آن تمام ذخایر ما را دادند به خارجیها و یک ثَمَنِ بَخْسی[19] گرفتند، آن هم صرف مملکت نشد، خوردند و بردند. حالا هم که ملاحظه میکنید آن دشمن شماره یک شما[20] را- که همه ثروتهای ما را برده است و در بانکها جمع کرده است- امریکا برده است در آنجا دارد لالایی برای او میخواند و دارد از او پذیرایی میکند.
وضع این طور بود و بحمد اللَّه شما موانع را مرتفع کردید. آنهایی را که نمیگذاشتند کار انجام گیرد، مرتفع شدند. حالا دیگر دست خودمان است، و باید همت کنید برای ساختن یک کشوری که خرابه بود، همت لازم دارد. و مهم این است که افراد، هر یک خودشان را مسئول بدانند. هم مسئولِ خودشان بدانند، هم مسئولِ کارهای دیگران.
مسئول خودشان که کاری که به آنها محوَّل میشود، مثل مثلًا شماها که در شهرداری اهواز هستید. هر کاری که محوَّل به هر فردی است، منتظر این نشود که یک کس دیگری کاری بکند. این باید کار خودش را خوب انجام بدهد، و اگر چنانچه دید آن برادرش، آن رفیقش کارش را خوب انجام نمیدهد، مسئول او هم هست، باید او را هدایت کنند، کُلُّکُمْ راعٍ،[21] همه باید مراعات بکنید، و همهتان هم مسئولید، همه ما مسئولیم. یک مملکتی را باید خود شما اداره کنید. باید خود ملت اداره کنند، و مع الأسف الآن گروههای مختلفی با عقاید مختلفی که بسیارشان خدمتگزاران همان رژیم سابق بودند یا خدمتگزارهای خارجیها هستند- اجنبیها هستند- بین مردم در تمام قشر مملکت افتادند به طریقهای مختلف، به راههای مختلف سمپاشی میکنند.
یکی از چیزهایی که اینها زیاد صحبتش را میکنند این است که «برای مردم هیچ فکری نشده است و هیچ کاری تا حالا انجام نگرفته است» در صورتی که برای مردم هم خیلی کار شده است، منتها ارائه نشده است. و این هم از خطاهایی است که تا حالا واقع شده است که کردید، زیاد هم کار کردید، لکن تبلیغات میکنند که هیچ کاری نمیکنند، تبلیغات زیاد میکنند. در رژیم سابق عمده کارشان تبلیغات بود. کار انجام نمیدادند، لکن هر دفعه که شما رادیو را گوش میدادید که «تمدن بزرگ، تمدن بزرگ»! حالا کار زیاد میکنند. خوب، شما الآن دارید میگویید که ما شهر را چقدر برایش خدمت کردیم.
دیروز هم یک دستهای آمده بودند، باز راجع به جای دیگر، تقریباً بسیار میآیند اینجا.
گروههایی که خدمت کردند و کار کردند، و در جهاد سازندگی زیاد کار انجام گرفته، و الآن خانه برای مستمندها زیاد درست شده است. لکن تبلیغات نمیشود، نشده است.
باید به ملت فهماند که مشغول خدمت است. دستگاههای دولتی مثل سابق نیست. حالا مشغول خدمتاند، البته همچو نیست که رضایتبخش باشد به تمام معنا. پاکسازی لازم دارد، بدون پاکسازی نمیشود؛ یعنی هم وزارتخانهها، هم ادارات، همه جا پاکسازی میخواهد. باید از عناصری که آن عناصر بر خلاف ملت بودند و مردم خودشان میشناسند آنها را، باید از این عناصر، پاک بشود. مملکت اگر بخواهید یک مملکتی باشد که مستقل و آزاد برای خودتان باشد، در عین حالی که پاکسازی لازم است، و آن طوری که باید نشده است و حالا بناست بشود. من تأکید راجع به این کار زیاد کردم، لکن عُرْضه تبلیغات نداشتند. عَرْضه نکردند کار خودشان را که «ما این کارها را کردیم».
باید عَرْضه کنید کارهاتان را به ملت، و بفهمانید به ملت. اینها افتادند دنبال این مطلب که مأیوس کنند ملت را از این نظام جدید. بگویند «حالا هیچ کاری نشده است، هیچ در آن وقت نبوده، حالا هم نیست». باید شما با تبلیغات خودتان، با عَرْضه خودتان کارهایی که انجام میدهید، ملت ما باید آن کارهایی که انجام میدهید و ما میبینیم که مهندسینشان، اطبّایشان، دکترهایشان میآیند میروند در همین جهاد سازندگی کار میکنند برای مردم و سازندگی میکنند، لکن چون عَرْضه نمیشود درست، آن دسته خائن- آن دستهای که برای دیگران کار میکنند- افتادند به اینکه «کاری نشده است، هیچ کاری نشده است، این رژیم هم مثل رژیم سابق است». در صورتی که هیچ شباهتی این جمهوری اسلامی با رژیم سابق، هیچ شباهتی ندارد. در رژیم سابق، کسی قدرت حرف زدن نداشت، کسی قدرت انتقاد نداشت. یک کلمه انتقاد با نابودی او تمام میشد. یک قلم که یک نصف سطر در انتقاد مینوشت نابودش میکردند. حالا راه انتقاد باز است، همه میآیند انتقاد میکنند، همه از دولت انتقاد میکنند، همه از هر چیزی که صحیح نیست انتقاد میکنند، ارشاد میکنند. چطور حالا با آن وقت، مِثل هم است؟ سابق همه دارایی شما را میبردند و عوضش- این کار امریکا- نفت ما را میبردند و به جای نفت، [در] ازای نفت به ما اسلحههایی میدادند که نتوان آن اسلحهها را با آن اعمال کنیم، برای چه میدادند؟ برای اینکه پایگاه درست کنند آنجا. عوض نفتِ ما برای خودشان پایگاه اینجا درست میکردند. مستشاران اینجا حاکم بر ما بودند. و ما یک مملکتی شده بودیم پایگاه برای امریکا. و الآن هم در خیلی جاها میگویند هست این پایگاهها، نه اینکه آنها تصرف دارند، لکن جاهاشان هست. آن روز نفت ما میرفت به مُفت و مَجّان برای امریکا، و یک مقداری هم که میخواستند عوض به ما بدهند، عوضش اسلحه بود، و آن چیزهایی بود که برای خودشان در اینجا فایده داشت، نه برای ما. این اسلحههایی که آوردند. برای خودشان فایده داشت، برای ما هیچ فایدهای نداشت. حالا در عین حالی که باز یک سلطه حسابی پیدا نشده است، باز استقرار پیدا نکرده حکومت ما، در عین حال، نفت دیگر آن طور رایگان نمیرود. برای هیچ جا رایگان نمیرود و مال خود شما هست. در ازای نفت، دیگر نمیتوانند تحمیل کنند که باید حتماً آهن پاره بردارید. برای ما پایگاه درست کنید. این هم از این جهت. چطور فرقی نکرده است حالا با سابق؟ این هم یک فرق؛ فرقهای اساسی، آزادی، استقلال. فرق اساسی راجع به سازندگی هم که معلوم است که یک مملکت به این وسیعی با آن خرابی، با یک ماه، دو ماه، یک سال، دو سال نمیشود آن را برگرداند به بهشت برین، زحمت لازم دارد. خراب کردند اینها، پنجاه و چند سال کوشش کردند در خرابی این مملکت به اسم آباد کردن و به اسم تمدن بزرگ. آباد کردن یک جایی که پنجاه سال، پنجاه و چند سال به خرابیش کوشش شده است به این آسانی درست نمیشود. این اشخاصی که دور افتادند و پیش جوانهای ما، از احساسات پاک جوانهای ما استفاده غیر صحیح میکنند، اینها هر جا میرسند میگویند:
«خوب، هیچ کاری نشده». کارهایی که شده است یک کارهای اعجازآمیز بوده است.
اینها را اصلش صحبتش نمیکنند. کارهای اعجازآمیز کرده این مملکت، کارهایی کرده است که تمام حسابهای حسابگرها را باطل کرده است، مع ذلک اینها هیچ صحبتش نمیکنند. اگر یک جایی، یک چیزی ببینند صد مقابلش میکنند و منتشرش میکنند.
اینها نمیدانم چه جور مردمی هستند؟ خودشان را به اسم خدمتگزار جا میزنند، لکن دائماً بر خلاف مسیر ملت قدم برمیدارند، و قدمهاشان بر خلاف مسیر ملت است، کارشکنی میکنند، مردم را به یأس میکشانند. اینها نمیدانند این معنا را که اگر مردم مأیوس بشوند، به منزله شکست خوردن است؟ یا میدانند و عمداً این کار را میکنند؟
من بسیاریشان را عقیدهام هست که عمداً با حساب دقیق [است] این اعمال حساب شده است، حسابش هم از خارج است. حالا هم که آن لانه فساد را جوانهای ما رفتند و گرفتند.
روی این اصل که دشمن ما را شما نگه داشتید و نوازش میکنید، در صورتی که ما خزاینمان پیش او هست، طلب از او داریم. باید بیاید اینجا طلبهای ما را بدهد. خزاین مملکت را برده است و بانکها را پُر کرده است. این همه جنایات کرده و این همه جوانهای ما در حبسهای آنها و در خیابانها به دستور این فاسد، این عنصر خبیث[22] به خاک و خون کشیده شدند. حالا بردند در امریکا و نوازشش میکنند به اسم انساندوستی، انساندوستی آنها این نحوه است. انساندوستی سران امریکا این است که کسی که پنجاه سال یا سی و چند سال مملکتی را به خرابی کشیده است و یک انسانهای بزرگ را کشته است یا از بین برده است یا حبس کرده است یا تبعید کرده است یا خانِمانهاشان را خراب کرده است، این انسان را آنها انسان حساب میکنند. و انساندوستیشان هم این است که یک همچو جانیِ درجه اوّل را ببرند و معالجه کنند و به اسم معالجه ببرند و بخواهند نوازش کنند و توطئه کنند.
حالا که این لانه فساد[23] کشف شده است، خیلی چیزها برای ملت ما باید کشف بشود. آنجا دستگاههای جاسوسی زیاد، مع الأسف در ظرف چند ساعتی که نتوانستند این جوانهای عزیز ما، درها را درست باز بکنند. برای اینکه درها جوری بوده است که قابل بازکردن نبوده است، رمزهایش را نمیدانستند اینها. در آن زیرزمینهای بزرگ، اسناد بزرگی که از جاسوسیشان بوده است. از جنایتهاشان بوده است، از خائنینی بوده است که با آنها همکاری داشتند بکُلّی از بین بردند، تمام را به مثل پودر گرفتند درآوردند کاغذها را. مع ذلک یک مقداریش را که دیگر فرصت برایشان نشده است که از بین ببرند، دست دوم و سومش مانده است که برای کشف اینها و فهم اینکه اینها چه هست، محتاج به کارشناسان است. این جوانها خودشان نمیدانند، لکن آن مقداری که میتوانند میخواهند ارائه بدهند و ارائه میدهند، لکن بسیاری از آنها کارشناس لازم دارد، رمز است. خیلی از جعبهها را، صندوقهایی که در آنجا هست رمز است، و باز کردنش محتاج به اینکه کارشناس باشد. اینها یک مرکز توطئه و مرکز جاسوسی در مملکت قرار دادند.
سفارتخانهها حق ندارند که- حفاظتشان با خود دولت است- تفنگدار وارد کنند، و اینها تفنگدارها در آنجا داشتند، اسلحهها در آنجا داشتند. سفارتخانهها حق ندارند که جاسوسی کنند، توطئه بکنند، و اینها جاسوسی میکردند.
بعد هم آقای کارتر تفضُّل فرمودند که دو نفر بفرستند با ما صحبت بکنند. ما چه صحبتی با شما بکنیم؟ صحبت با شما کی بکند؟ جواب این زنهایی که بچههاشان را از دست دادند، پدرهایی که جوانهاشان را از دست دادند، آنهایی که در این طول زمان از امریکا ضربه خوردند، ممالکی که ضربه خوردند این قدر، ما جواب اینها را چه بدهیم؟
ما جواب این مملکتهای کثیری که با امر امریکا، با توطئه امریکا، آنها را به نابودی کشیدند، وجداناً جواب آنها را چه بدهیم؟ بنشینیم با کی صحبت کنیم؟ رد کردم این را که نه. نه ما یک همچو حقی داریم، نه دیگران یک همچو حقی دارند. ما تابع ملت هستیم، ما خدمتگزار ملت هستیم، ما باید روی مسیر ملت سیر بکنیم. ما هیچ خوفی از این نداریم که بربخورد به آقای کارتر یا امثال او و توطئه زیادتر بکند. یک کسی، یک کشوری که برای خدا قیام کرده است، فریادش اللَّه اکبر بوده، او را از چه میترسانند اینها؟ یک کشوری است که جوانها در میدان رفتند و با تانکها مقابله کردند. نه جوانها، بچهها. یکی از دوستان میگفت که من خودم شاهد بودم که یک موتورسواری، بچه ده، دوازده سالهای حمله کرد به تانک و رفت زیر تانک. یک همچو مملکتی را نمیتوانند اینها خوف در آن ایجاد کنند. کی را میترسانند؟ من از بچگی در جنگ بودم، تا حالا نگفتم.
ما مورد هجوم «زَلَّقی» ها[24] بودیم. مورد هجوم «رجبعلی» ها[25] بودیم و خودمان تفنگ داشتیم. و من در عین حالی که تقریباً اوایل شاید بلوغم بود، بچه بودم، دور این سنگرهایی که بسته بودند در محل ما، و اینها میخواستند هجوم کنند و غارت کنند، آنجا میرفتیم سنگرها را سرکشی میکردیم. اینها از چی ما را میترسانند؟ ما برایمان مطرح نیست این امور. ما شیعه آنها هستیم که بچههای کوچکشان را فدا کردند برای اسلام. ما از چه بترسیم؟ مملکت اسلامی پیشِمان مطرح است. هیچ چیزی مطرح نیست پیشِمان جز اسلام. و یک ملتی فریاد میزنند، اللَّه اکبر میگویند و جمهوری اسلامی را میخواهند. ما پیشِمان چیز دیگر مطرح نیست. ما نمیترسیم از اینکه امریکا توطئه کند، یا فرض کنید تهدید کند ما را. ما از تهدید او نمیترسیم، ملت ما هم نمیترسد، آن کسی میترسد که این دنیا را دارِ قرار[26] میداند. آنها که این [دنیا] رادار قرار نمیدانند، دار قرار را جای دیگر میدانند. ملتی که میگوید من شهادت را استقبال میکنم، جوانهایی که میآیند، حالا هم میآیند پیش من، بعضی میگویند که شما دعا کنید که ما شهید بشویم، مادرها میگویند دعا کنید که من یک جوان دادم، این جوانم هم شهید بشود. یک همچو تحولی که در یک ملت پیدا شده، از چه چیزی میترسد این ملت؟ آقای کارتر ما را از چه چیز میخواهد بترساند؟ تفنگدارهای آنها، نظامیهای آنها از چه چیز، ما را میترسانند؟
بفرستند هر کاری میخواهند بکنند. ببینند میشود یا نمیشود یک ملت بیداری را با آن حرفهای بیهوده آنها اغفال کرد.
ما با کی ملاقات کنیم؟ با چه جمعیتی ملاقات کنیم؟ با آنهایی که اسم خودشان را بشر دوست گذاشتند، لکن دوایی اگر چنانچه ببینند که بخواهند تجربه کنند که آیا ضرر دارد یا ندارد میفرستند در طرفهایی، همان طوری که شما، دکترهای شما وقتی که بخواهند امتحان کنند یک دوایی را به خرگوش میزنند یا به موش میزنند، اینها به دنیای سوم میفرستند. ما با اینها میتوانیم بنشینیم صحبت کنیم؟ ما با اینها میتوانیم که، مملکتی را که آنها این طور ما را حساب میکنند، مثل خرگوش ما را حساب میکنند یا بدتر، امتحان دواهاشان را روی جوانهای ما میکنند، ما با اینها چه صحبت بکنیم؟ آنها که شبکه جاسوسی در اینجا درست کردند، توطئه درست کردند، کردستان و امثال اینها را، اینها نقشه میکشند و راه میدهند. ما با اینها بنشینیم صحبت بکنیم! چیچی صحبت بکنیم؟
ایشان میخواهند چه صحبت بکنند؟ ما میگوییم یک نفر آدمی که پنجاه و چند سال خودش، پدرش در اینجا حکومت جائرانه بر خلاف قوانین اسلام، بر خلاف میل ملت حکومت کردند و همه چیز ما را از بین بردند، بدهند دست ما یک مطلب حقی است ما بگوییم بدهید این جانی را که جوانهای ما را کشته است، این جانی که همه ذخایر ما را به رایگان داده است و خیانت و جنایت به ما کرده؛ این را دست ما بدهید. چه میگویید شما؟ میخواهید بیایید بگویید که باشد آنجا؟ یا میخواهید بیایید بگویید که نه، شما دیگر حالا ببخشید ایشان را؟ چه چیز میخواهید به ما بگویید؟ میخواهید تحویل بدهید، خوب، تحویل بدهید، دیگر گفتگو ندارد، حرف ندارد این. خوب، تحویل بدهید این جانی را، تحویل ما بدهید. لانه جاسوسی هم از اینجا بردارید. بنشینیم آن وقت دولت ما صحبت بکنند راجع به مسائل ارتباطاتی، که معلوم نیست یک ارتباط صحیح هم باشد. لکن با همه ملتها، ما با هیچ ملتی بد نیستیم. اسلام آمده بود برای تمام ملل برای ناس یا أَیُّهَا النَّاسُ*.
اسلام برای همه است، دلسوز برای بشر است. ما هم تابع اسلامیم، ما هم دلسوزیم برای بشر. ما با هر کس که با ما به طور انسانی رفتار کند ما با او دوستیم، اما، ما را حساب کنند. ما را از موش بدتر نکنند که دواهای خودشان را روی ما حساب کنند، روی ما امتحان کنند. ما را هم آدم حساب کنند آنها. اینهایی که دم میزنند از این طرف و از آن طرف، نمیفهمند این را که آنها به شما چه نظری دارند، آنها شما را چه میدانند. حیثیت ما از دست میرود. این حبسیها، این شلّاقها، حیثیت ما را، آقا! آنها برای ما چیزی قائل نیستند، آنها شما را موش میدانند، بدتر از موش میدانند. آنها از حیوانات میگویند حمایت میکنیم، اما ما را آن طوری حساب میکنند. شما چه حیثیتی دارید. ما چه حیثیتی پیش اینها داریم؟ ما چه صحبتی با اینها داریم؟ چه چیز بنشینیم با اینها بگوییم؟ آن کسی که لانه جاسوسیش در ایران هست، و آن طوری که اینها میگویند، میگویند اصلًا عقل ماها نمیتواند برسد که اینکه اینها چه بساطی اینجا درست کردند برای توطئه. کارشناسها باید بروند آنجا تا بفهمند، تا چه اندازه هم بفهمند، من نمیدانم. یکیشان که اینجا بود، آنجا آمده بود پیش من گفت: ما یک چیزی پیدا کردیم به اندازه عدس، این گیرنده و فرستنده است. گفت: اندازه عدس است. روابط اینها با همه جا داشتند، مرکز جاسوسیِ شاید شرق بوده اینجا. اینجا را جای امنی برای خودشان درست کرده بودند. آقای «آریامهر»[27] اینجا را تقدیم کرده بود به اینها هر کاری بخواهند بکنند. مرکز جاسوسی همه جا بوده، میگویند نه مخصوص به ایران بوده است، برای همه جا، اینجا مرکزیت برای همه جا داشته است، و مرکز توطئه برای همه جا بوده است. این مرکز را از اینجا کلکش را بکنند، و آن خائن را هم دست ما بدهند تا [برای] ما جای این پیدا بشود که حالا ما بنشینیم یک صحبتی بکنیم. در زمان محمد رضا- آن اوایل نهضت- دست و پا میکردند که یک تفاهمی بشود. یک دفعه که آمدند پیش ما که میخواهیم که مثلًا ملاقاتی، چیزی طرح بشود، من به ایشان گفتم که «علَم»[28] هستش؛ ما وارد مذاکره نمیشویم. شما اوّل «عَلَم» را کنار بگذارید، بعد وارد مذاکره بشویم، ببینیم چه بگوییم.
حالا هم تا این مرکز جاسوسی در اینجا بپاست، و تا آن خائن را که آنجا بردند و آنجا هم یک مرکز جاسوسی دیگر میخواهند درست بکنند و یک مرکز توطئه دیگر میخواهند درست بکنند. تا آن آنجاست و این اینجاست، جای صحبت نیست. نه من صحبت میکنم نه کس دیگر. وقتی این دو تا از بین رفت، آن وقت بنشینیم ببینیم باید چه بگوییم.
ببینیم که آیا رابطه ما، رابطه یک مظلوم با یک ظالم، یا قُلْدُر با یک مستضعف است. نه، ما دیگر رابطهای نداریم، و اگر رابطه انسانی است، روابط انسانی با هیچ جا مانعی ندارد، و ما با ملتها خوب هستیم.
اینها با هر طریقی که شده است میخواهند که این نهضت را آلوده کنند. الآن- از قراری که شنیدم- راجع به این جوانهای پاکی که رفتند در این مراکز فساد،[29] این جوانهایی که من نمیشناسمشان، لکن از عمل معلوم است که عمل انسانی بوده، پاک بوده- اشخاصی هم که میشناسند میگویند که مسْلم هستند- خوب، الآن یک دستهای از همین خرابکارها و همینهایی که سنگ ملت را به سینه میزنند، اینها را با توطئه خودشان میخواهند بدنام کنند اینها را توی ملت. بگویند باید این اسناد را بیاورند، همین امروز بیاورند اینجا و الّا خودشان چه جورند. آقا، اسناد امریکاست. اسناد کسی است که ورزیده شده در توطئه. مگر او این را میشود آوردش آنجا و علنی گفت که یک همچو، مگر این طوری نوشتهاند آنجا که قضیه چیست. فلان حزب با ماست. فلان جمعیت با ما.
این طوری نیست. اینها را با حروف مینویسند. یکجا نمینویسند. اسنادش را آنی که مهم بوده است در نظرِ آنها، بعد از چهار- پنج ساعت، آن چند ساعتی که اینها نتوانستند به آنها دستیابی کنند، از بین بردند. یک مقدارش هم که مجال نشده، و به نظر آنها دیگر خیلی مهم نبود، باقی مانده. اینها مجال لازم دارد تا اینکه بشود کشفش کرد چه است. لکن مع ذلک مفسده جوها شروع کردند به سمپاشی، و میخواهند چهره این جوانها و چهره نورانی این جوانها را پیش ملت لکهدار کنند. ملت بیدار باشند، به این حرف مُفتها گوش نکنند. اینها عمّال همانها هستند. هر کسی راجع به اینها کارشکنی بخواهد بکند، میخواهند این لانه جاسوسی را از دست اینها بیرون بیاورند و اینها را پیش ملت لکهدار بکنند تا اینکه اربابانشان بتوانند باز تاخت و تاز بکنند. ملت بیدار باشند، توجه داشته باشند. به این توطئههایی که از طرف خود آنها دارد میشود، و روابط هست بینشان و این افراد ناصالح، اینها میخواهند کاری بکنند که این به جوانهای پاکدل ما، آنها تهمت بزنند تا بین ملت یک تفرقهای حاصل بشود، و این محل برای آنها محفوظ باشد، و آن آدم جانی هم به اینجا برنگردد. اینها الآن در فکر این معنا هستند. ملت ما باید بیدار باشد، با بیداری راه برود، مع ذلک باید تشنج هیچ نباشد، آرامش باید باشد. اگر یک دستهای آمدند، گفتند که فلان سفارتخانه مثل این است، هیچ گوش به آنها ندهید. همه سر جای خودشان آرام، ما الآن تمام نقطه نظرمان این سفارتخانه است. ملت ایران تمام توجهش به این سفارتخانه است. ملت ایران تمام توجهش به این است که این خائن را از امریکا بیرون بکشد و بیاورد اینجا. بله، اگر این خائن به یک مملکت دیگر، به انگلستان هم رفته بود، ما با انگلستان همان را میکردیم که با امریکا. اگر به فرانسه رفته بود همین طور. لکن امریکا، آن که دشمنیاش از همه کس بر ما زیادتر است و ما آن قدر صدمه که از امریکا دیدیم از هیچ کس ندیدیم. این اوست که دست به این طور جنایات دارد میزند. و ما هیچ خوفی در دلمان نیست راجع به اینکه این یک کاری بکند، یک تروری بکند. ترور را کسی از آن میترسد که اینجا را جایگاه، خیال کند و جا گرم بکند. کسی که میل دارد از اینجا برود پیش آنهایی که جهاد کردند و مُردند و کشته شدند، دیگر ترس ندارد این حرفها؛ ترور به جهنم. همین پریروز به من مکرّر گفتند، نه، همین پریروز، پریروز هم باز بعضی از آقایان آمدند که توطئهای شده است در اینجا. گفتم خوب، این هم جزء آنها باشد، جهنم. ملت ما دیگر احتیاجی به افراد ندارد، احتیاج به یک فردی مثل من ندارد.
ملت ما همهشان الآن راه خودشان را پیدا کردند و دارند میروند. من هم نباشم راه را میروند. شما هم نباشید راه را میروند. ملت ما این طور شده، دیگر خوفی در کار نیست تا ما را بترسانند از قدرتها.
باید همه شما و همه ما با چشمهای باز، دلهای روشن به این توطئهها نظر بکنیم و این توطئهها را بشکنیم. و باز همه ما باید همان نیرو را صرف کنیم، خدمت بکنیم؛ آن هم اوّل خدمت به مستضعفین، اوّل خدمت به زاغهنشینها، اینهایی که ما مرهون آنها هستیم در پیشبرد این نهضت. این طبقهای که از همه چیز محروماند. و شما الآن گفتید که آب وقتی میخواستند ببرند، از چقدرها متر راه میبردند، شیلنگ میکشیدند و محله «شیلنگآباد» شما گفتید که هست. برای اینها باید همه کار بکنند. همه دست به هم بدهند که خانه برای اینها درست بشود. چرا باید در زمستان یک عایلهای زیر چادر؟ خوب، میدانید زیر چادر، سرمای اینجا نمیتواند جوابش بدهد، اینها هیچ زندگی ندارند. ثروتمندها به داد اینها برسند. اینها ننشینند آن طرف و بگویند که دولت بدهد، دولت هم باید بکند، همه باید انجام وظیفه بکنند. چرا نشستید تا همجنسها، هم دینهای شما، هم کشورهای شما در این زاغهها زندگی بکنند؟ با آن وضع فلاکت بار زندگی میکنند. به داد اینها برسید آقا. نباید حالا مثل آن وقت باشد. یک دسته آن بالاها بنشینند و تفریح بکنند و پایشان را روی هم بیندازند و لَمْ بدهند و مبلهای گرانقیمت و بخندند به این جمعیتهای زحمتکش، و با قلم خودشان بر خلاف مسیر اینها و بر وِفْق خواستهای ابَرقدرتها قلمفرسایی کنند؛ ننشینند این کار را بکنند.
ما همه با هم باشیم، مملکت از خودتان است. همه بچه این مملکت هستید. پس چرا یکی به آن طرف میکشد، یکی به این طرف میکشد؟ آقا چرا یک دسته تبلیغِ آن طرفیها را میکند، چپیها را میکند. یک عدّه [تبلیغ] راستیها را میکند؟ مگر خودتان آدم نیستید؟ برای خودتان کار بکنید. برای این مملکت، برای این ملت، برای این بیچارهها کار بکنید. کارشکنی لا اقل نکنید، خوب، بنشینید تو خانه مُرفَّهتان و تفریحات خودتان را بکنید، و عیّاشی و هرزگی خودتان را بکنید. دیگر چرا کارشکنی میکنید.
خداوند ان شاء اللَّه همه ما را آدم بکند. قرآن برای آدمسازی آمده، خدا ما را آشنا کند به قرآن کریم و به شما ان شاء اللَّه توفیق بدهد. از خدمتهای شما من متشکرم. اجرش با خداست. خدا با شماست. و ان شاء اللَّه موفق و مؤید باشید.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج11، ص: 6 ـ 16)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور الجزایر؛ تبریک حلول سال جدید قمری (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای شاذلی بن جدید، رئیس جمهوری کشور الجزایر
پیام تبریک آن جناب به مناسبت حلول سال جدید هجری واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا حلول این سال را به شما و ملت برادر الجزایر تبریک میگویم. و امید است در این سال با اتحاد بیشتر و بینش کاملتری، مسلمانان جهان بتوانند خود و ملل مستضعف جهان را از زیر سلطه اجانب و بخصوص امریکای جنایتکار نجات دهند و جلوی تجاوزات، و بالأخص آنجا که متأسفانه به نام اسلام صورت میگیرد، مانند آنچه رژیم مزدور عراق انجام میدهد و هر شب و روز افراد بیگناه و غیر نظامی را در شهرهای مرزی ما مورد حمله بمب و موشک قرار میدهد، بگیرند و بیش از این تماشاگر این جنایاتی که به دستور امریکای جهانخوار و به دست مزدوران خودفروختهای همچون صدام صورت میگیرد نباشند. از خدای تعالی نجات همه مسلمانان و مستضعفان را مسألت دارم. و السلام علیکم. 11 محرم الحرام 1402
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 350)
ـ پیام تشکر به رئیس شورای فرماندهی جمهوری صحرا؛ تسلیت شهادت فرماندهان (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب آقای محمد عبد العزیز، رئیس شورای فرماندهی انقلاب جمهوری عربی دمکراتیک صحرا پیام تسلیت جنابعالی در مورد شهادت چند تن از فرماندهان عزیز نیروی مسلح جمهوری اسلامی[30] واصل گردید؛ از اظهار همدردی شما متشکرم. و امید است در این موقع حساس که مسلمانان جهان از هر سو مورد توطئه دشمنان و بخصوص امریکای جهانخوار، قرار گرفتهاند هوشیاری خود را حفظ کرده و جلوی اختلافات را بگیرند و متجاوزین به حقوق مسلمانان، همانند صدام مزدور و رژیم خونخوار بعث عراق را محکوم نموده، بیش از این ناظر جنایات این کافران از خدا بیخبر نباشند که هر روز با حمله موشکی و بمباران مناطق مسکونی و غیر نظامی موجب شهادت و زخمی شدن دهها انسان بیگناه و ویرانی صدها خانه مسکونی میگردند. و السلام علیکم. 11 محرم 1402
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 351)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور الجزایر؛ تبریک سال جدید قمری (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای شاذلی بن جدید، رئیس جمهور دمکراتیک خلق الجزایر
پیام تبریک آن جناب به مناسبت حلول سال جدید هجری روز گذشته واصل و موجب تشکر گردید. امید است مسلمانان جهان در این سال جدید بتوانند در سایه اتحاد و اتفاق، مستکبران و مزدوران آنها را از کشورهای خود بیرون رانده و عظمت و شوکت از دست رفته خود را بازیابند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. 2 صفر الخیر 1404
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج18، ص: 214)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد؛ جایگزینی فرهنگ اسلامی (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
کارهایی که نقل کردید مورد تقدیر و تأیید است. هر چیزی که در هر جا باید از صفر شروع شود در اینجا باید آن را از زیر صفر شروع کرد. اصولًا چیزهایی که مربوط به فرهنگ و وزارت ارشاد است، و اینکه عرض میکنم ما باید از زیر صفر شروع کنیم و زحمت زیاد بکشیم تا به صفر برسد، به خاطر این است که در طول مدت شاهنشاهی و خصوصاً در دو زمان اخیر، همه چیز و خصوصاً افکار جوانها را به عقب بردهاند به طوری که آنها که تحصیل کرده بودند و میخواستند بگویند ما متجدد هستیم، حتماً تجدد را به این معنا میدانستند که بیبند و بار باشند، و این معنا به واسطه تبلیغات داخلی و خارجی و روزنامهها چنان در ذهنشان متمرکز شده بود که تجدد یعنی همه چیز شکلش خارجی باشد و مثل اینکه غیر از این شکل زندگی کردن امکان ندارد، که اگر شما بخواهید این وضع را عوض کنید و افکار را به جایی برسانید که به راه صحیح بیفتند مدت طولانی لازم دارد.
البته با این تحولی که در ایران واقع شد، خیلی از قدمها بدون دخالت کسی برداشته شد و جوانهای ما یکمرتبه و به خواست خداوند تبارک و تعالی از این منجلاب فساد بیرون آمدند و مهیا هستند که روی آنها کار کنید.
در رژیم سابق تمام چیزها خصوصاً فرهنگ و هنر، محتوایش عوض شده بود. یعنی کسی که نام سینما را میشنید خیال میکرد که آنجا باید مرکز فساد و سوء اخلاق و مرکز مخالفت با همه چیز باشد، و یا کلمه تئاتر در ذهن انسان چیز مبتذلی بود که از آن بهره فساد برده شود، هکذا همه چیز دیگر. و عمده این است که ما ذهن این جوانها و حتی پیرها و روشنفکرنماها را آماده کنیم که ما خودمان آدم هستیم و این طور نیست که در همه چیز دستمان را پیش دیگران دراز کنیم و حتی اخلاق و زبانمان را نیز از آنها یاد بگیریم. در حالی که عدهای زبان خودشان را کنار گذاشته و ارزش را به چند کلمه انگلیسی در کتابی میدانند، با اینکه با زبان خودشان همان مطلب را میشود فهماند. اگر در کتابی چند کلمه خارجی نباشد، آن کتاب را بدون ارزش میدانند. آنها میخواستند که تمام وجود ما در اختیارشان باشد که هر طوری میخواهند عمل کنند. و شما تابلوها را دیده بودید که اکثراً از دوافروشی گرفته تا کتاب فروشی و غیره دارای اسمهای خارجی بودند، و این همه به خاطر این بود که ما فرهنگ خودمان را فراموش کنیم. و عدهای هم به نام «فرهنگ ایران باستان» از اسلام فرار میکردند، که چندی پیش عدهای از اینها که در خارج اجتماع کرده بودند یکی از حرفهایشان این بود: «تعجب است که ما باید روزانه هفده مرتبه رو به کعبه عربها دولا راست بشویم و نماز بخوانیم، و اگر ما از عربها فرهنگ ایران را بگیریم جز شتر چیزی نمیماند» در صورتی که اروپائیها و دانشمندان اروپا هم قائل به این مطلباند که تمدن اسلام مقدم بر سایر تمدنهاست. و در سابق به هر یک از ایرانیان از کودکی تزریق میشد که باید همه چیز از اروپا گرفته شود و ارزشهای انسانی به هر چه بیشتر فرنگی شدن است و باید از سر تا پا فرنگی شویم. و این آقایان نمینشینند و مقایسه کنند که در تمام مسائل بین فرهنگ اسلام و فرهنگهای دیگر چه تفاوتهایی است. و آیا به صرف اینکه اسلام از عرب آمده ما باید با آن مخالفت کنیم، و آیا این همان نژادپرستی نیست که اروپاییها میخواهند به وسیله آن ما را به استعمار بکشند و بین طوایف عرب و عجم و ترک جدایی بیندازند؟
بنا بر این، مدتها باید زحمت بکشیم و باور کنیم که خودمان دارای یک فرهنگ بزرگ انسانی با ارزشهای اسلامی هستیم و اگر امروز کمبود نیروی انسانی هست به خاطر همین است که افکار به آن طرز تفکر عادت کرده بود. لذا ساختن تئاتری که مطابق با اخلاق انسانی- اسلامی باشد زحمت دارد و سینما هم اگر بخواهد چنین باشد نیازمند به صرف مدتها وقت است. و هر گز در متن سینما و تئاتر نوشته نشده است که باید مرکز فساد باشند و هنر آنها هم که عبارت بود از چیزهای مبتذل، جز این نبود که افراد و جوانان ما را در دانشگاهها و خارج و داخل طوری تربیت کنند که همه را منحرف سازد.
خداوند تبارک و تعالی، بر این ملت منت گذاشت و سایه شوم رژیم پهلوی از بین رفت. که امیدوارم به برکت و زحمت این جوانها خصوصاً در فرهنگ و وزارت ارشاد برگردیم به حال خودمان که ان شاء اللَّه میتوانیم و نباید مأیوس باشیم.
بحمد اللَّه همه چیز ایران جا افتاده است و ما وابستگی نداریم و باید در این راه طوری زحمت بکشیم که نسل آتیه بدانند راهشان چیست. و امیدوارم شما در همه امور موفق باشید خصوصاً راجع به تبلیغات خارج از کشور که واقعاً تأسفآور است. اصلًا در دنیا چه خبر است و آنها چه میگویند؟ رادیوهای خارجی محامد و خوبیهای ایران را کنار گذاشته و یا به چیز دیگر برمیگردانند، و اگر مطلب کوچکی پیدا کنند صد تا روی آن میگذارند و بر علیه انقلاب تبلیغ میکنند، در حالی که ما متکی به خدای تبارک و تعالی هستیم، و امید است خداوند به ما محبت نموده و قصد ما را الهی کند که کسی که با خدا باشد خدا با اوست و پیروزی با اوست.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج18، ص: 215 ـ 217)
ـ حکم انتصاب آقای سید محمد مدنی بروجنی به سمت نماینده ولی فقیه در بوشهر (1363)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
14 صفر الخیر 405
جناب حجت الاسلام آقای حاج سید محمد مدنی بروجنی- دامت افاضاته-
بدین وسیله جنابعالی را به سِمت نمایندگی خود در استان بوشهر منصوب مینمایم.
که ان شاء اللَّه تعالی در رفع مشکلات دینی اهالی محترم، سعی کافی را مبذول دارید. از خدای متعال ادامه توفیقات جنابعالی را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 102)
[1] - محمد رضا، در آستانه روی کارآمدن دولت نظامی، در یک نطق رادیو- تلویزیونی ضمن اعتراف به گناهان گذشتهاش، ملتزم شد در آینده، اشتباهاتش را جبران کند.
[2] - اشاره به شعارِ معروف دوران انقلاب« خمینی، خمینی! خدا نگهدار تو؛ میکشیم، میکشیم دشمن خونخوار تو».
[3] - تغییر مجدد تاریخ، از شاهنشاهی به هجری.
[4] - اشاره به جلسات سه جانبه مشترک شاه، سفیر امریکا و سفیر انگلیس؛* پپپ* مأموریت در ایران، سالیوان ص 118 ترجمه فارسی.
[6] - اشاره به شعر عبید زاکانی در منظومه موش و گربه:
سال یک موش میگرفت از ما
|
|
آزش اکنون شده فراوانا
|
|
|
|
این زمان پنج پنج میگیرد
|
|
چون شده مؤمن و مسلمانا!
|
|
|
|
[7] - دانشجویانی که در رشته انرژی اتمی تحصیل میکردند.
[8] - کمپانی فروشنده نیروگاههای اتمی به ایران.
[9] - مزد ناچیز؛ پول بیارزش.
[10] - دیوید اوئن، وزیر امور خارجه بریتانیا.
[11] - شاه، نهضت اسلامی را« ارتجاع سیاه» و جنبش کمونیستی را« ارتجاع سرخ» مینامید.
[12] - اشاره به نطق 18 خرداد 1342 شاه.
[13] - این سخنرانی در صحیفه نور چاپ نشده است.
[14] - هواکوفنگ( رئیس جمهور چین).
[15] - در کنفرانس سران کشورهای صنعتی جهان.
[16] - منظور، ارتشبد نعمتاللَّه نصیری رئیس اسبق ساواک است که شاه برای فرو نشاندن هیجانات ملت مسلمان دستور دستگیری و بازداشت او را صادر کرد. وی پس از پیروزی انقلاب دستگیر و اعدام شد.
[17] - این واقعه در دوران خلافت عمر اتفاق افتاده است. مناقب، خوارزمی، ص 98، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 17، ص 65.
[21] - بحار الأنوار، ج 72، ص 38.
[23] - سفارت سابق امریکا در ایران.
[24] - زَلَّقیها؛ طایفهای یاغی در اواخر دوره قاجار بودهاند، و رجبعلی نیز یکی از یاغیان معروف همان دوره بوده که اصلًا از چهار لنگ بختیاری بوده و به همراه گروهی سوار در منطقه کمره و بلوک بختیاری به غارت اموال مردم بیپناه میپرداخته است.
[25] - زَلَّقیها؛ طایفهای یاغی در اواخر دوره قاجار بودهاند، و رجبعلی نیز یکی از یاغیان معروف همان دوره بوده که اصلًا از چهار لنگ بختیاری بوده و به همراه گروهی سوار در منطقه کمره و بلوک بختیاری به غارت اموال مردم بیپناه میپرداخته است.
[26] - جایگاه ثُبات و ماندگاری.
[28] - اسد اللَّه عَلَم، که برای یک دوره نخست وزیر، و سالها وزیر دربار محمد رضا پهلوی بود.
[29] - سفارت امریکا در ایران.
[30] - آقایان: فلاحی، فکوری، نامجو، کلاهدوز و جهان آرا، که بر اثر سانحه سقوط هواپیما به شهادت رسیدند