امروز با امام: چهاردهم آبان
ـ بیانات در جمع طلّاب و بازاریان؛ لزوم لغو لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی (1341)[1]
«ان شاء اللَّه موضوع لغو شرکت نسوان در انتخابات درست میشود؛ اگر درست نشد ما تنها نیستیم؛ تمام ملت ایران و عشایر و حتی سایر ملتهای کشورهای مسلمان و سنی پشتیبان ما هستند. ما باز هم امیدواریم که دولت به اشتباه خود پیببرد و جواب مساعد بدهد؛ مامورینی که در مجلس حضور دارند این مطلب را گزارش کنند تا دولت تصور نکند که با فوت آیت الله بروجردی- رحمة الله علیه- دیگر اسلام بیدفاع شده است و میتوان به آن لطمه زد. هزاران آیت الله بروجردی به دین اسلام متکی بودهاند. دین به آیت اللهها تکیه ندارد. مراجع اسلام، علمای دین و پیشوایان مذهب در هر زمانی با تکیه بر اسلام با قلدرها مقابله کردهاند. امروز هم هر دست خیانتکاری که برای لطمه زدن به اسلام دراز شود با قدرت اسلام قطع میشود. مراجع اسلام ایران و نجف در مقابل تجاوز به احکام اسلام و خیانت به مسلمین ساکت نمینشینند و در این امر تنها نیستند، کلیه مردم ایران، عشایر ایران، بلکه ملتهای سایر کشورها پشتیبان مراجع دین هستند و اهانت به قرآن را تحمل نمیکنند. شما فعلًا آرامش را حفظ کنید و بر سر کارهای خود بروید. خداوند نیاورد آن روزی را که ما درسها را تعطیل کنیم و دستور تعطیل عمومی بدهیم. اگر روزی لازم شد که وظیفه ملت معین شود به شما اعلام میکنیم و وظیفه عموم مردم را تعیین خواهیم کرد؛ اما نه در اینجا، نه با این جمعیت، باید بیابانهای قم را در نظر گرفت. آن اجتماع عظیم را در این جاها نمیتوان تشکیل داد. ولی ما امیدواریم که دولت به اشتباه خود پیببرد و بزودی جواب مساعد به ما بدهد و بیجهت موجب تشنج و التهاب در مملکت نشود. و من از همه شما آقایان محترم که امروز دست از کسب و کار خود کشیدید و به اینجا آمدید، قدردانی و تشکر میکنم و میخواهم که بر سر کار خود برگردید و منتظر دستور مراجع خود باشید. و السلام علیکم و رحمة الله[2]» (صحیفه امام، ج1، ص: 87)
ـ نامه به آقای سید محمدرضا سعیدی؛ لزوم براندازی سلسله پهلوی (1347)
«بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام آقای سعیدی- دامت افاضاته
مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. راجع به مساجد قبلًا هم مطلع شده بودم، حتی گفته شد که برای مسجد سید عزیز اللَّه[3] هم تعیین شده است، ولی صحت آن را نمیدانم. در هر صورت سنگرها را حتی الامکان نباید از دست داد و قیام به وظایف به مقدار امکان لازم است، و اگر کوتاهی در آن نکنیم باکی نیست؛ فرضاً با شکست ظاهری مواجه شویم لکن رضای خدای تعالی را اگر موفق شویم جلب کنیم، امور دیگر سهل است. این جانب لحظات آخر عمر را میگذرانم و از اوضاع عمومی و خصوص حوزههای علمیه نگران و نمیدانم با آن تندرویهای آنها و این سهل انگاری ماها امر به کجا منجر میشود؟ «وَ الَّذی یُوجِبُ التَّسْکین فی الجمله: انَّ لِلْبَیْتِ رَبّاً»[4] و این رشته بحمد اللَّه گسستنی نیست، هر چه باریک شود. شما طبقه جوان مأیوس نباشید و با اراده و عزم راسخ مهیای خدمت و فرصت باشید. سلف صالح ما- رضوان اللَّه علیهم- فرصت عجیبی را در موقع رفتن سلف خبیث از دست دادند[5] و پس از آن هم فرصتهایی بود و از دست رفت تا این مصیبتها پیش آمد. و تا این شجره خبیثه برپاست امید خیری نیست. از خداوند تعالی اصلاح حال عموم مسلمین و خصوص حوزههای دینیه و بیداری آنها را خواهانم. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم.
13 شعبان 88- روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 208)
ـ نامه تشکر به آقای محمد فاضل لنکرانی؛ شهادت سید مصطفی (1356)[6]
«به عرض میرساند، مرقوم شریف که حاکی از سلامت مزاج محترم و حاوی تفقد از این جانب بود موجب تشکر گردید. امید است ان شاء اللَّه تعالی موفق به خدمت به حوزههای اسلامی باشید و افاضل از برکات شما بهرهمند شوند. ما خواه ناخواه باید این راه را طی کنیم چه بهتر در خدمت به اسلام و مسلمین و خدمت [به] علم و هدایت، عمر صرف شود و در «لا یعنی»[7] هدر نرود. از خداوند تعالی مسألت مینمایم که همه ماها را در این راه پر خطر از شرور انسانهای صوریِ شیطان حقیقت، و وساوس نفس اماره حفظ فرماید. از جنابعالی امید دعای خیر برای حُسن عاقبت دارم و از همه افاضل و اعلام و عموم محصلین حوزه علمیه از شرکت در این حادثه تشکر میکنم. و امید است جنابعالی در ملاقاتها به آقایان ابلاغ فرمایید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 259)
ـ نامه به آقای سید محمد حسینی بهشتی در خصوص تشکیل شورای انقلاب (1357)
«بسمه تعالی
4 ذی الحجه 1398
پس از اهدای سلام و تحیت، وقت دارد سپری میشود و من خوف آن دارم که با عدم معرفی اشخاص،[8] مفسده پیش آید. بنا بود به مجرد آمدن ایشان (م. ط)[9] با اشخاص مورد نظر یکی یکی و جمعی ملاقات کنید و نتیجه را فوراً به این جانب اعلام کنید. و نیز مرقومی که معرف باشد با خط و امضای عدد معلوم بفرستید. من در انتظار هستم و باید عجله شود، و نیز استفسار از بعضی آنها برای مسافرت به خارج. در هر صورت همه موضوعات که به شما و ایشان تذکر داده شد، لازم است با عجله انجام گیرد و اگر اشخاص دیگری نیز پیدا شد ملحق شود. و السلام.» (صحیفه امام، ج4، ص: 307)
ـ پیام به ملت ایران؛ تذکر به سران ارتش و وعده نزدیک بودن پیروزی (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
درود به ملت شریف و شجاع ایران- ایدهم اللَّه تعالی
من نمیدانم از کدام مصیبتهای ملت و از کدام جنایتهای شاه بنویسم؛ قلم من عاجز است. آیا جنایاتی را که در دانشگاه به دست دژخیمان شاه واقع شد، متذکر شوم یا از کشتارهایی که در سراسر ایران به امر این جنایتکار حرفهای صورت گرفت؟ من قدرت ندارم جنایات سراسر ایران را که برادران و خواهران ما را به خاک و خون کشیده بشمارم. هر روز اخبار واصله، ما را به جنایات بزرگ تازهای آگاه میگرداند، هر روز فرزندان اسلام به مصیبتهای تازهای مبتلا هستند.
کار شاه و حکومت او به رسوایی کشیده است و در پناه کولیها و اشرار جیره خوار میخواهد خود را حفظ کند، و در عین حال از فریبکاری دست نکشیده و میخواهد با تشکیل حکومت به اصطلاح ملی و با تزهای مبتذل و تبلیغات بیاساس و بیهوده ملت را اغفال کند، و بعضی از شاهدوستان طرفدار امریکا را برانگیخته که از طرفی مردم را از برکنار رفتن شاه بترسانند که با وضع جغرافیایی ایران اگر شاه برود مملکت میرود، و از طرفی برای نجات شاه به دورهگردی بپردازند و اشخاصی را از روحانی و سیاسی با خود همراه کنند؛ غافل از آنکه مردم چنان آشنا به مسائل سیاسی شدهاند که این حرکات مذبوحانه را به چیزی حساب نمیکنند.
ملت ایران شاه را میشناسد که اوست اساس تمام خرابیها و خیانتها؛ اوست که ابرقدرتها را بر شئون سیاسی و اقتصادی و نظامی و فرهنگی کشور مسلط نموده، و با مهلت دادن به او کشور از دست میرود. این طرحهای خائنانه مملکت را به نیستی تهدید میکند؛ این طرحها از حلقوم طرفداران امریکاست. ملت غیور ایران بپاخاسته تا کشور را از پرتگاه نیستی نجات دهد و دست غارتگران را کوتاه کند، و طرحهای خائنانه را بر هم زند. ملتی که در عزای عزیزان خویش به سوگ نشسته و تمام جنایات را از شاه میداند، طرح سازش با شاه را چگونه میپذیرد؟ این از خدا بیخبران و خائنان به ملت و اسلام میخواهند شاه را در مسند سلطنت نگه داشته و سپس به قدرت شیطانی رسانند تا خشک و تر را به آتش انتقام بسوزاند. اکنون که ملت ایران بر سر دوراهی مرگ و حیات، و آزادی و اسارت، و استقلال و استعمار، و عدالت اقتصادی و استثمار واقع است، و در پیشگاه خداوند تعالی و نسل آتیه مسئول است، باید تا رسیدن به هدف، نهضت را هر چه شورانگیزتر ادامه دهد، و طمع کسانی را که با توطئههای شیطانی میخواهند خون جوانان ما را به هدر دهند قطع کند، و به این مصلحتاندیشیهای مأمورین شاه و امریکا با مشت گره کرده جواب دهد، و به تذکرات زیر توجه نماید:
1- هدف اسلامی ما برچیده شدن رژیم سلطنتی و سرنگونی سلطنت سلسله پهلوی است، که غیر قانونی و غیر شرعی بودن آن بر همه روشن است و خیانت و جنایت بیپایان آن روشنتر، و ملت ایران با هر طرحی که لازمهاش بقای نظام شاهنشاهی و حفظ سلسله پهلوی است مخالف است، و هیچ ابهامی در این پیشنهاد که ملت ایران با رفراندم خود در سراسر کشور مکرر اعلام کرده نیست، و نظام حکومتی ایران جمهوری اسلامی است که حافظ استقلال و دموکراسی است، و بر اساس موازین و قوانین اسلامی اعلام میشود، و ما این پیشنهاد را در آتیه نزدیک به آرای عمومی رسماً مراجعه میکنیم و هر کس و یا هر گروه که با این پیشنهادهای سهگانه موافق نیست راه او غیر از راه ما و ملت ایران است.
2- برای رسیدن به این هدف مقدس لازم است به نهضت اسلامی به همه ابعادش ادامه داد:
الف- ادامه اعتصابات در تمام دستگاههای دولتی و هدف اصلی اعتصاب همان است که در بند اول ذکر شد.
ب- پشتیبانی از اعتصابات کارمندان مؤسسات دولتی؛ بخصوص کارمندان و کارگران شرکت نفت و جلوگیری از هدر دادن این مخزن عظیم و ادامه اعتصابات تا رسیدن به هدف اسلامی.
ج- کمک مالی به کسانی که در اثر اعتصابات ضرر دیدهاند؛ اعم از اصناف شجاع و کارگران و زحمتکشان متدین و محروم و کارمندان محترم و کمک برای ادامه اعتصاب در همه اقشار.
3- بر صاحب منصبان و سران نیروهای هوایی و زمینی و دریایی است که با افراد خود به ملت بپیوندند؛ که اطاعت شاه اطاعت طاغوت است. و بر سربازان و سایر قوای انتظامی است که از اوامری که بر خلاف مسیر ملت است سرپیچی کنند؛ که اطاعت این اوامر مخالفت با قرآن مجید و پیغمبر اسلام- صلی اللَّه علیه و آله- و امام عصر- عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف- میباشد. و بر خانوادهها و عائله ارتش و سایر قوای انتظامی است که آنان را از مخالفت با ملت و از ظلم و ستم به خواهران و برادران اسلامی خود بازدارند، و آنان را بر این اعمال ظالمانه مؤاخذه کنند که عاقبت این ستمکاریها به ضرر آنان است. این جانب از ملت شریف و شجاع ایران تشکر میکنم که با شجاعت و پایداری خود کنگرههای قصر ستمکاری را یکی پس از دیگری فرو ریخت و دلیرانه این بت شیطانی را شکست.
عزیزان من! صبور باشید که پیروزی نهایی نزدیک و خدا با صابران است. خود و فرزندان نسل آتیه را سرفراز کنید که ایران امروز جایگاه آزادگان است؛ و سستی و هراس به خود راه ندهید؛ که نمیدهید، و به وسوسههای شیطانی بستگان دستگاه ظلم گوش فرا ندهید. شما ملت ایران، و همت و شجاعت شما زبانزد جهانیان و سرمشق آزادیخواهان است. من از این راه دور چشم امید به شما دوختهام و آنچه در قدرت دارم در خدمت به شما که به حق است نثار میکنم؛ و صدای آزادیخواهی و استقلال طلبی شما را به گوش جهانیان رسانده و میرسانم. و از خداوند تعالی سلامت و عظمت شما ملت نجیب بزرگ را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. 4 ذی الحجه 1398
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» صحیفه امام، ج4، ص: 308 ـ 310)
ـ پیام به مردم کردستان؛ تشکر از اعلام همبستگی مردم کردستان (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
4 ذی الحجه 1398
سلام بر برادران اسلامی کردستان که با قیام دلاورانه به نهضت اسلامی سایر برادران پیوسته و با شهامت و شجاعت در مقابل طاغوت ایستاده مجال را بر دشمن اسلام و کشور تنگ کردهاند.
امروز ما مکلف هستیم که در هر لباس و هر شغلی هستیم، از اختلاف کلمه احتراز و به وحدت اسلامی که پیوسته مورد سفارش کتاب و سنت است گرایش نموده، و کلمه حق را عُلْیا و کلمه باطل را سفلا قرار دهیم.
در این موقع حساس که کشور ما و اسلام عزیز در معرض خطر عظیم است، تکلیف همه گروهها و افراد، خطیر و عظیم است. سستی و سردی در حال حاضر و اختلاف و افتراق کلمه، در حکم انتحار و به هدر دادن خون فرزندان اسلام است.
ما از همت بزرگ فرزندان کُردِ اسلام و از جوانان برومند آزادیخواه و استقلال طلب آن سامان تشکر و تقدیر میکنیم. ما و شما در صف واحد در مقابل طاغوت بپاخاسته و از کیان اسلام و کشور بزرگ اسلامی دفاع میکنیم، و با ایثار خون جوانان عزیز، درخت رشد ملت را آبیاری مینماییم. این جانب از مساعی جمیله شما برادران محترم قدردانی نموده، توفیقتان را در فروریختن پایههای ستمگری از خداوند تعالی خواستارم.
الحق ملت ایران با همبستگی بیمانند خود و ایستادگی در مقابل دشمنان اسلام و کشور، یک ملت نمونه است که نام بزرگ خود را در تاریخ ثبت و راه مبارزه با ستمگران را به ملتهای مظلوم آموخت.
برادران محترم! در این نهضت مقدس که تشکیل حکومت اسلامی سرلوحه اهداف آن است و ضمانت از آزادی و استقلال از ثمرات آن، صبور باشید و گول تبلیغات انگلهای سودطلب را نخورید، و به خدای بزرگ و قرآن کریم اتکال کنید و به پیش روید. خداوند با صابران است و دست حق با عدالتخواهان میباشد. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج4، ص: 311 ـ 312)
ـ نامه به آقای مهدی حائری یزدی درباره هجرت به فرانسه (1357)
«بسمه تعالی
4 حج 98
به عرض عالی میرساند، تلگراف جنابعالی واصل، سلامت و سعادت شما را از خداوند تعالی خواستار است. اینکه جواب تلگرافی داده نشد برای آن بود که تلگراف شما مفقود شد در عوض نمودن منزل، و پیدا نکردم. اکنون که جناب آقای نصرت اللَّه امینی آمدند بنا شد به جواب مبادرت شود. این جانب به واسطه اتفاقاتی، از نجف اشرف به سوی کویت حرکت و آنجا از ورود حتی برای عبور از شهر به ایستگاه منع شد؛ ناچار به پاریس آمدم؛ چون احتمال همین توطئه در سایر کشورهای اسلامی بود؛ و بنا دارم هر وقت محل مناسبی که بتوانم به خدمت خود ادامه دهم ممکن شد، بروم در بلدی اسلامی. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج4، ص: 313)
ـ مصاحبه با رادیو و تلویزیون هلند درباره ماهیت تمدن اسلامی (1357)
«سؤال: [به نظر شما علت تظاهرات اخیر ایران چیست؟ پیشبینی میکنید چه نوع اتفاقی رخ دهد؟]
جواب: علت تظاهراتْ کارهایی است که شاه در این مدت کرده است. مردم از اختناق و کشتارها ناراضی و تظاهرات رو به ازدیاد است. پیشبینی میشود که اگر خیلی دامنه پیدا کند، انقلاب بالاتری پیش آید. اگر شاه به عقل آید و زودتر خودش کنار رود، آرامش نسبی تحقق پیدا خواهد کرد.
[برنامه سیاسی شما چیست؟ آیا شما مبارزه مسلحانه یا ترور شاه را متد قابل قبولی میدانید؟]
- برنامه ما این است که با ادامه همین تظاهراتی که در ایران جریان دارد، ان شاء اللَّه مسائل حل شود. و اگر چنانچه دیدیم قابل حل نیست مبارزه مسلحانه را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
[شما میخواهید چه نوع رژیمی را جانشین نظام کنونی سازید؟ آیا شما تمدن اسلامی را با تمدن غربی کنونی ناسازگار میدانید؟]
- رژیمی که به جای رژیم ظالمانه شاه خواهد نشست، رژیم عادلانهای است که شبیه آن رژیم در دموکراسی غرب نیست و پیدا نخواهد شد. ممکن است دموکراسی مطلوب ما با دموکراسیهایی که در غرب هست مشابه باشد، اما آن دموکراسیای که ما میخواهیم به وجود آوریم در غرب وجود ندارد. دموکراسی اسلام، کاملتر از دموکراسی غرب است.
[اخیراً شما سلطنت را که در قانون اساسی 1906[10] آمده است مورد انکار قرار دادید؛ آیا در این مورد توضیحی دارید؟]
- اکنون همه ملت ایران بپاخاسته و رژیم سلطنتی را نمیخواهند. رژیم سلطنتی که مستندش قانون اساسی است باید مطابق با آرای ملت باشد و ملت- قاطبتاً- بر خلاف آن رأی دادهاند. بنا بر این رژیم سلطنتی محکوم است و بکلی باید از بین برود.
[آیا حضرت عالی در مبارزه علیه شاه، بهتر و مؤثرتر نبود که دعوت شاه را به ایران پذیرفته و به ایران بر میگشتید؟]
- من برای آگاه کردن دنیا بهتر میدانم در اینجا باشم. در ایران هنوز اختناق وجود دارد، لذا رفتن به ایران فعلًا منتفی است.» (صحیفه امام، ج4، ص: 314 ـ 315)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره حیاتبخش بودن آیین اسلام (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
باز امروز در روزنامههای شوروی- برای من ترجمه کرده بودند- یکی تیترش این بود که «اسلام، افیون جامعه»! ما هر نظامی را یک دفعه ملاحظه میکنیم، خود نظام را، میبینیم نظامی که مثلًا نظام شاهنشاهی، نظام جمهوری، یکی هم حکومت اسلام است، یکوقتی متن اسلام را بررسی کنیم ببینیم که آیا متن ماهیت اسلام چطور است؛ آیا این افیون است و در دعوتهایی که کرده است دعوت کرده است به اینکه مردم چرت بزنند؟ بخوابند؟ تنبلی کنند؟ یک بررسی راجع به خود متن اسلام است که سندش قرآن است- از همه سندها بالاتر در اسلام قرآن است- یک بررسی در قرآن باید بشود. و آن کسانی که گوششان پیش روزنامهها و- عرض میکنم که- مبلغین خارجی هست، باید سربسته و در بسته یک مطلبی را قبول نکنند. کسی که یک مطلبی بشنود و قبل از اینکه دلیلی بر آن مطلب پیدا بکند قبول کند، این از فطرت انسانی خارج است. فطرت انسانی این طور است که مطلبی را همین طوری قبول نمیکند تا هر چه گفتند فوراً قبول کند؛ این طور نیست؛ بلکه اگر مطلبی به او تبلیغ کردند یا مطلبی را گفتند، این دلیل میخواهد که به چه دلیل شما یک همچو مطلبی را- مثلًا- میگویید.
اینها میگویند- مال حالا هم نیست، مسأله سابقه دار است و ریشهاش هم برای این است که این ملتِ اسلام را از قرآن جدا کنند، از اسلام جدا کنند- این تبلیغاتی که شده است و از تعبیراتشان گاهی «اسلام، افیون جامعه»- که همین امروز آنکه من خواندم نوشته بود یا دیروز دیدم- گاهی «دین، افیون جامعه است». وقتی دین را میگویند که افیون جامعه است، باید انسان ببیند که اولًا این حرفی که اینها میگویند و تبلیغی که اینها میکنند، اساس این حرف چه است؟ برای چه یک نفر روزنامهنویسی که در شوروی هست یک همچو مطلبی را- تیتری را- در روزنامهاش مینویسد؟ این چه نظری دارد که از آن طرف دنیا یک همچو مطلبی را مینویسد که اسلام کذا یا دینْ کذا، و اساس این مطلب چه هست؟ اساس این مطلب همین است که اینها که میخواهند استفاده بکنند از شما و مملکت شما، استثمار کنند شما را و مملکت شما را هم هر چه دارد ببرند؛ باید آن چیزهایی که احتمال میدهند که مانع باشد از این غارتگری، اینها را از جلو بردارند که آزادانه بتوانند یک کاری را که میخواهند انجام بدهند. چه بکنند؟ این مانع یا احتمال مانعیت در چه هست؟ یکی در اسلام است- خود اسلام، یا دین. نه اینکه اینها همین طوری خودشان گفتند؛ اینها مطالعات کردند و روی مطالعاتْ این مسائل را میگویند، طرح میکنند. اینها متن قرآن را مطالعه کردهاند، اسلام را هم مطالعه کردهاند و فهمیدهاند که قرآن یک کتابی است که اگر مسلمانها به آن اتصال پیدا کنند تودهنی میزند به این اقوامی که میخواهند بیایند سلطه پیدا کنند بر مسلمین. قرآن میگوید هر گز خدای تبارک و تعالی سلطهای برای غیر مُسْلم بر مُسْلم قرار نداده است. هر گز نباید یک همچو چیزی واقع بشود؛ یک تسلطی، یک راهی، حتی یک راه نباید پیدا بکند: لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا[11] اصلًا راه نباید داشته باشند مشرکین؛ و این قدرتهای فاسده راه نباید داشته باشند بر مسلمین.
اینها مطالعه کردند، دیدند که وضع قرآن و اسلام و متون اسلام چه است که اگر این متون را مسلمین بر آن اطلاع پیدا کنند و اتصال پیدا کنند مسلمین بر قرآن و متشبث بشوند به قرآن و اسلام، فاتحه این غارتگریها و این سلطهجوییها را میخوانند؛ پس چه بکنند که این سلطهجوییها به قوّت خودش باقی باشد و این غارتگریهاهم ادامه پیدا کند؟ اینها باید این ملت را از اسلام جدا کنند. ادیان دیگر هم، چون این مطلبْ تابع به آن طور که مثلًا پانصد سال- هزار سال پیش از این داشته باشد نداشته است، آن وقتی که اروپاییها راه پیدا کردند به ممالک شرق و دیدند که یک طعمه خوبی است ممالک شرق و برای بلعیدن این طعمه مطالعات کردند، این مسائل پیدا شده است؛ اینکه سایر ادیان را هم میگویند، مقدمه این است که اسلام را بگویند؛ و الّا آن ادیان دیگر خیلی مورد احتیاجشان نیست؛ مقدمه این است که اسلام را در نظر مسلمین از آن پایهای که دارد منحطش کنند؛ مسلمین را از اسلام جدا بکنند. به ذهنشان بیاورند که اسلام یک دینی است که آمده است جامعه را خواب کند تا قدرتمندها بخورند این جامعه را! منطق اینها این است- یعنی منطق نیست- حرف اینها این است. و حرف هم روی این اساس است که میخواهند که با این کلام، با این تبلیغات، شما را جدا کنند از اسلام. ما باید همین طوری، جوانهای ما همین طور قبول کنند که تا در یک روزنامهای، در یک کتابی، در یک مجلهای نوشته شد که «اسلام، افیون جامعه»، همه دست بگیرند و بگویند همین است؟! کسی که یک مطلبی را همین طوری قبول کند، این اصلًا از فطرت اسلامی، از فطرت انسانی خارج است. فطرت انسانی برای هر مطلبی که واضح نیست دلیل طلب میکند؛ همین طوری قبول نمیکند.
خوب، ما باید مطالعه کنیم ببینیم که آیا متن اسلام- که سندش قرآن و حدیث است- این متن اسلام این طوری است؟ قرآن این طوری است که جامعه را دعوت کرده به اینکه خواب بروند و قلدرها بخورند این جامعه را؟ سلاطین و اینها بخورند این جامعه را و هر کاری دارند، هر سلطهای که دارند، آن سلطه را تحقق بدهند؟ یا قرآن این جور نیست؟ این خیلی دقت نمیخواهد؛ یک نظر سطحی میخواهد به قرآن که قرآن را بخوانند، [با] یک نظر سطحی ببینند که در قرآن راجع به جنگها چقدر است، و جنگها با کی بوده. چقدر آیات ما راجع به جنگها و آداب جنگ و تحریک به جنگ و وادار کردن و امر کردن و الزام کردن به اینکه مسلمین باید بروند سراغ قتال و جنگ، چقدر آیات است و جنگ با کی بوده. این یک مسئله سطحی است؛ این دیگر دقت و علمیت نمیخواهد.
جنگها با مشرکین بوده. در حجاز، اولی که شروع به جنگ شد، خوب پیغمبر اکرم در مدینه بودند و عده هم کم بود و- عرض میکنم- تا اندازهای که توانستند؛ قبلًا که در مکه بودند نقشهکشی بود، مسأله، مسئله درست کردن کار، سازنده کردن بود که افراد را بسازند. و آنجا هم مجال اینکه یک کاری انجام بدهد ندادند مشرکین. این مشرکین ثروتمند و قدرتمند هیچ مجال ندادند که پیغمبر دعوت بکند در مکه. چندین سال هم مثل حبس بود در آنجا بلکه همهاش در مکه که بود یک حبسی بود برای او- مثل حالای ایران است که یک حبسی است برای مردم، حالا نمیخواهم [مقایسه] بکنم- وقتی که ایشان دیگر از مکه یا مأیوس شدند یا دیدند مدینه برای کارشان بهتر است، با مدینهایها روابط پیدا کردند و روابط زیرزمینی و سری پیدا کردند و مطلب را مهیا کردند، رفتند مدینه. مدینه رفتند و خیلی طول نکشید که جنگها شروع شد به دعوت قرآن، یعنی متن اسلام، یعنی سند اسلام. جنگها در مدینه شروع شد و چندین جنگ، زیاد جنگها بوده. این جنگها با کی بوده است؟
افیونی که اینها میگویند، میگویند اسلام افیون جامعه است، اسلام آمده است مردم طبقه سه و فقرا را برایشان لالایی بگوید خوابشان بکند تا آن قدرتمندها بخورند آنها را! منافع آنها را بلع کنند! بلکه ادیان را میگویند اینها که اصل ادیان را آن قدرتمندها درست کردهاند برای همین معنا! یک دینی درست کردهاند که مردم را دعوت کنند به اینکه مردم مزاحمت با آنها نکنند؛ دعوت کنند به اینکه بخورید و کتک بخورید و صحبت هم نکنید، حرفی نزنید! ببینیم که این جنگهای متعددی که در اسلام واقع شده و زمان رسول اکرم بود- حالا بعد از زمان رسول اکرم باز حرف دیگر است- زمان خود پیغمبر اسلام بوده است که متن اسلام است، دیگر هیچ حاشیه نیست، از متن اسلام است، قرآن است و آنکه قرآن را آورده است برای مردم، آنی که اینها میگویند دین را قدرتمندها درست کردند که این ضعفا و فقرا را منافعشان را استثمار کنند و استعمار کنند، ببینیم که آیا این جنگها، جنگ این طور بوده است که پیغمبر اکرم همدست شده است با قدرتمندها و حمله کرده به فقرا؟! یا با فقرا ساخته و حمله کرده به قدرتمندها؟ هر کس همان ظواهر اول تاریخ را ببیند، میبیند این طوری بوده که پیغمبر یک دسته فقیر دورش جمع بودهاند، یک دسته بودهاند که هیچ جا نداشتند جز «صُفه»؛ «اصحاب صفه»؛ یعنی یک جایی که- توی این حیاط یک جایی شما فرض کنید که یک جایی اسمش [را] به آن «صفه» میگفتند؛ اینها آن قدر بیجا بودند که اصحابْ صفهای داشتند و اصحابِ پیغمبر بودند آنجا میخوابیدند، این قدر بیچیز بودند؛ چیز نداشتند اینها، فقرا بودند؛ اینها بودند که در جنگها یک خرما را- در تاریخ است اینها- یک دانه خرما را این میگذاشت دهانش که یک خردهای چیز پیدا کند، در میآورد میداد به آن، آن هم میگذاشت دهانش بعد در میآورد میداد به آن؛ جنگ هم بود؛ دارایی شان این بود! آنی که اطراف پیغمبر جمع شده بودند گداها بودند. خوب، فقرا و گداها جمع شدند دور پیغمبر. همین فقرا و گداها با تعلیم قرآن در زمان خود رسول اکرم حجاز را فتح کردند! آنهایی که هیچی بودند. یعنی پیغمبر نتوانست مکه بماند و شب- نصف شبی- فرار کرد از مکه به مدینه- بعد از اینکه روابطش را با مَدنیها و بعضی از مَدنیها درست کرده بود فرار کرد از آنجا به مدینه نصف شب- و نمیتوانست در آنجا هیچ کاری انجام بدهد. وقتی هم آمد مدینه، وارد شد به یک عدهای که همین طور که عرض کردم اینها از فقرا بودند؛ نه اینکه اینها از اغنیا و ثروتمندها بودند و پیغمبر با ثروتمندها بست و بند کرد که فقرا را مثلًا خاموش کند؟!
تمام جنگهایی که پیغمبر کرده، با این مشرکین عرب، مشرکین طاغی بوده؛ مشرکینِ قدرتمند بوده؛ جنگجو بوده؛ منتها تعلیمات اسلام و آن دلداریهایی که اسلام به این عدد کم میداده است، اینها را جوری تربیت کرده بود که یکیِ آنها یکوقت صد نفر را میکشت؛ یک نفرشان صدتا را میکشت! تعلیم اسلام بوده است؛ یعنی اسلام یکجور انسان و یکجور آدمی بار میآورده است که در مقابل قدرتها هیچ- از هیچ چیز- نمیترسید. همچو قدرتمند اینها بار آمده بودند که یکی شان میگفت که من با شصت هزار نفر (این دیگر مال بعد از اسلام است، بعد از پیغمبر است) شصت هزار نفر لشکر- طلیعه لشکر روم شصت هزار نفر بودند، طلیعهاش یعنی آنها که جلو آمدند که لشکر حالا عقب است- اسلام این طور آدمهایی ... که گفت که سی نفر بیاید همراه من، میرویم ... شصت هزار نفر را برمیداریم! سی نفر! سی تا یکی! با او چک و چانه کردند که آقا نمیشود. قبول کرد که شصت نفر. شصت تا آدم رفت و شصت هزار رومی را عقب نشاند! رفتند شبیخون زدند و با شمشیر زدند و شکستشان دادند اینها، طبقه فقرا.
حالا زمان پیغمبر را داشتم عرض میکردم که ما باید ببینیم که آیا این قرآن که متن اسلام است و این پیغمبر که آورنده اسلام- و آن وقت اسلام بیحواشی بوده و خودِ اسلام بوده، متنِ اسلام بوده- این اسلام در آن متن اولیهای که هیچ دیگر تصرفی از هیچ جا در آن نبوده این آیا مردم را دعوت کرده به اینکه با اغنیا بسازید؟ اغنیا اگر از شما چیزی بردند، این قدرتها اگر آمدند و مال شما را برداشتند، شما دیگر حرف نزنید؟! شما ان شاء اللَّه بهشت میروید، حرف نزنید! یا همین قرآن مردم را، این گداها را- عرض میکنم- فقیر این فقیرها که نه مکان داشتند و عده کثیری از آنها روی صفه مسجد، یعنی یک جای بیسقف، یک جایی، زمین بیسقف، آنجا زندگی میکردند و پهلوی هم میخوابیدند و هیچ چیز هم نداشتند که بخورند، یک چیزی به آنان میدادند یا از این طرف و آن طرف یا میرفتند پیدا میکردند میخوردند، و آن جمعیتی که یک خرما را این طوری دور میزدند، با این جمعیت راه افتاد و حجاز را، قدرتمندها را، عقب زد. این افیون است؟! یا این محرک است؟ تو با این حرفت میخواهی افیون درست کنی! اینهایی که این حرف را زدند که اسلام افیون است، میخواهند مسلمین را خواب کنند؛ میخواهند مسلمین را از اسلام جدا کنند؛ و مسلمین خواب بروند و آنها مال مسلمین را بخورند. این کلامْ افیون است، نه اسلام افیون است. اینکه میگویید اسلام افیون جامعه است، خود این برای اغفال مردم است؛ چیزهایی که برای اغفال مردم است این افیون است نه اینکه آمده است، نه آن حقیقتی که آمده و در همان زمان خودش با یک عده فقیر، مملکت حجاز را فتح کرده و عدل و انصاف را تا آخر حجاز برده.
این زمان خود پیغمبر است. بعد که قدرت پیدا شد و- عرض بکنم که- قوه پیدا شد در همان قرن اول اسلام، در همان قرن- مثلًا سی سال، در همان قرنهای اول و سی سال اول، سی و پنج سال اول، دو تا امپراتوری را اینها شکست دادند! امپراتوری روم و امپراتوری ایران. ایران را فتح کردند، روم را هم فتح کردند. این افیون است؟! این اسلام آمده است که بسازد با کسری[12] و مردم را بگوید تبعیت کنید از کسری؟! این آمده است که بسازد با سلطان روم و بگوید به مردم روم- تعلیم کند- که بسازید با اینها؟! یا این آمد و دوتا امپراتوری را شکست داد و عقبشان زد برای اینکه عدل را در عالَم و برای این فقرا ... برای اینکه این فقرا را آنها میخوردند، جلویشان را بگیرد؟
مردیکه تو روزنامه حالا این را مینویسد! در یک همچو زمانی، این مطلب را مینویسد که افیون است! خوب، پیشتر یک غفلتهایی بوده است، شده است یک غفلتهایی، اما خوب الآن مردم، جوانهای ما قرآن را نگاه کردند؛ از قرآن هم اطلاع دارند؛ مع الأسف خوب بعضی شان هم همین طوری یک چیزی قبول میکنند؛ همین طور یک صدایی که میآید اینها دنبالش میروند؛ یک صدایی بلند بشود، اینها هم دنبالش بروند. اما انسان، آدم باید اگر یک مطلبی را شنید راجع به یک نظامی، راجع به یک جهتی مطلبی را شنید، باید برود مطالعه کند ببیند صحیح میگوید این آدم؟ این مردیکه که نوشته است اسلام افیون جامعه ... واقعاً اسلام افیون جامعه است؟!
این خود اسلام. میآییم سراغ آنهایی که- اسلام در زمان خودش، یعنی زمانی که متن بوده است و پیغمبر بوده و قرآن، پیغمبر بوده و قرآن- بعدش هم در زمانهای بعدی که اسلام با چیزها، جنگها، جنگهای بین همین طایفه طبقه سه بوده با امپراتوریها؛ منتها اسلام همچو قدرتی داده بود به این عده جمعیت کم، چند هزاری، که رفتند امپراتوری روم را فتح کردند و امپراتوری ایران را هم فتح کردند. امپراتوری ایران که وقتی- مثلًا- [در] جنگها که وقتی تجهیز قوا میکردند، اسبهایشان چه و- عرض میکنم- زینهای اسب طلا و نمیدانم چه، بساطی اینها داشتند، همین سر و پابرهنهها را، همینهایی که پیاده میرفتند و چند تایشان یک شتر داشتند و البته یکی یک شمشیر داشتند، قدرت داشتند، شمشیر داشتند اما چند نفر با هم یک شتر داشتند و چند نفر با هم مثلًا یک اسب، ده تا اسب در یک جمعیتشان پیدا میشد، اسبی نداشتند، شتر حسابی نداشتند، اسبی نداشتند، آذوقه حسابی نداشتند اما قدرت داده بود اسلام به اینها، یعنی تحت تعلیمات متن اسلام و آن کسی که متن اسلام را پیاده کرده بود، یک همچو قدرتی به مسلمین داده بود که همین آدمهایی که دیروز چیزی نبودند و یک عده فقرایی با هم آنجا میلولیدند، امروز شمشیر را کشیدند و دوتا امپراتوری که تمام دنیا- آن وقت از اینجاها خبری نبوده، آن وقت این دو امپراتوری بوده است که یکی روم بوده و یکی ایران بوده- این دو امپراتوری را، این یک مشت عرب صُعلوک[13] و گدا که شمشیر چند تا در این- مثلًا- ده هزار، بیست هزار نفر بوده، اینها همه شمشیر نداشتند، همه زره نداشتند، همه چیز نداشتند، با همین دست خالی راه افتادند لکن قدرت روحی داشتند- مثل ما نبودند که ضعیف النفس یا ضعیف القلب باشند! قدرت روحی داده بود اسلام به آنها- همین عده قلیل با همین قدرت الهی که به آنها داده شده بود و پشتوانهای که اسلام دنبالش بود و دعوتی که اسلام میکرد از اینها، راه افتادند و آن دوتا امپراتوری بزرگ را شکست دادند و فتح کردند. ایران فتح شد در زمانِ قبل از اینکه سی سال از اسلام بگذرد، ایران فتح شد و روم فتح شد؛ و مملکت اسلام رفت تا آن طرف آفریقا و تا همه جا، تا اسپانیا رفت. منتها بعد بیعرضگی کردند خود مسلمانها که یک مسئله دیگر است.
پس، ما متن اسلام را که مطالعه بکنیم این جور نبوده است که متن اسلام آمده است که سلاطین را تسلط بدهد بر فقرا، بر طبقه بعد؛ قدرتمندها را سلطه بدهد بر غیر قدرتمندها. متن اسلام این جور نبوده.
آنهایی که دعوت به اسلام میکردند، مثل خود پیغمبر و بعدش- مثلًا- خلفای اولی که یکجور دیگری بودند و بعدش حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- اینها چه جور بودند؟ اینها چه جور آدمهایی بودند؟ چه جور زندگی میکردند؟ آیا اینها هم از آنها بودند که ملّای درباری بودند؟! مثلًا پیغمبرْ درباری خودش بوده؟! یا پیغمبر با دربارها جنگ کرده، دربارها را شکسته؟ حضرت امیر درباری بوده است یا حضرت امیر هم جنگ کرده با یک قدرتی که متشبث به اسلام هم بوده، مثل معاویه؟! که حجت ما الآن بر این نزاعی که بینِ، بر این مبارزهای که بینِ مسلمین و بین این دستگاه فاسد است، حجت ما بر جواز این و لزوم این عمل، حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- است و عمل سید الشهداء- سلام اللَّه علیه؛ که دو نفر آدمی که اینها قدرت داشتند، آن شامات[14] را آنها گرفته بودند و تحت قدرتشان بود و جنگها- چیزها داشتند، فوجهای ... چرا این کار را کرد؟ اینها که مسلمان بودند. حالا کسی به ما بگوید خوب، این مردِکه، که قرآن چاپ کرده است! این مسلمان است؟! ما حجتمان بر اینکه اگر چنانچه این مبارزه را ادامه بدهیم و صد هزار نفر از ما کشته بشود، برای دفع ظلم اینها و برای اینکه دست آنها را از مملکت اسلامی کوتاه کنیم ارزش دارد، حجتمان هم کار حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- و کار سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- است. یزید هم یک قدرتمند بود و یک سلطان بود و- عرض میکنم که- همه بساط سلطنت را یزید داشت. بعد از معاویه او بود دیگر. حضرت سید الشهداء به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ با «ظل اللَّه» طرف شد؟! «سلطان را نباید دست زد»! به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ سلطان عصری که شهادتیْن را میداد و میگفت من خلیفه پیغمبر هستم! برای اینکه یک آدم قاچاق بود! برای اینکه یک آدمی بود که میخواست این ملت را استثمار کند، میخواست بخورد این ملت را، منافع ملت را میخواست خودش بخورد و اتباعش بخورند. آن قدری که او خورد بیشتر است یا این قدری که این آقا میخورد؟! حساب باید کرد.
اینها هم عبارت از آن کسانی که در صدر اسلام بودند و اسلام با دست اینها قدرتمند شده و بسط پیدا کرده. خود پیغمبر با قدرتمندها جنگ کرده، و بعدش هم آنهایی که صدر اول بودند باز با قدرتمندها و سلاطین جنگ کردند، بعدش هم حضرت امیر با قدرتمندها جنگ کرده. کجایش افیون بوده؟ کجا اینها درباری بودند؟
میگویند که ما میخواهیم که یک مملکتی باشد دموکراسی باشد. شما حساب بکنید که، ببینید که اسلام- ما حساب صدر اسلام را میخواهیم بکنیم که متن اسلام است، ... اسلام و متن اسلام است- ببینیم که آیا این حکومت اسلام و این رژیم اسلام یک رژیم دموکراسی بوده یا یک رژیم قلدری و استبداد بوده؟ شما این قصههایی را که تاریخ نقل کرده است (این قصهها زیاد است اما حالا یکی دوتا قصه) این قصههایی که تاریخ نقل کرده، شبیه آن را در یکی از ممالک که در درجه اول از دموکراسی را دارد بیاورید، بعد بگویید که این بهتر از آن است. یک قصه مال رسول خدا- صلی اللَّه [علیه و آله] و سلم (قصههاست منتها حالا من یکیاش را میگویم) یک قصه مال حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- یک قصه مال عمر. وقتی که عمر میخواست برود به مصر- برای [اینکه] فتح کرده بودند مصر را و قدرتمند شده بود اسلام، همه جا را گرفته بودند- میخواست وارد بشود به مصر، یک شتر بود، خودش بود و یکی هم همراهش. یکی شان سوار این شتر میشده آن یکی جلویش را میگرفت و میبرد؛ آنکه خسته میشد- قسمت کرده بودند این سوار میشد. آن وقتی که وارد- به حَسَب تاریخ- مصر شدند، نوبت آن غلام بود که سوار باشد و آقای خلیفه جلو [شترش] را گرفته بود و داشت میبُردش که مردم مصر آمده بودند به استقبال! خلیفه عبارت از این بود. ما عمر را قبول نداریم اما این عملْ عمل اسلامی آن وقت بوده؛ یعنی نقش اسلام بوده است و لو خودش یک آدمی بوده که ما نپذیرفتیم او را اما عملی که کرده است عملی بوده که نقش اسلام این بوده، یعنی پیغمبر هم این صورت بود؛ یعنی پیغمبر هم سوار یک الاغی میشده، یک کسی هم پشتش مینشسته و مسأله برایش میگفته؛ آن را تعلیمش میکرده، آنکه پشت سرش نشسته بوده تعلیمش میکرده. شما در تمام این دموکراسیها بیاورید که این جوری باشد که سلطان وقت، که سلطنتش چند مقابل ایران بوده، چند مقابل فرانسه بوده، شما بیاورید یک سلطان دموکراتی که با غلام خودش این جوری رفتار بکند که او سوار بشود؛ یک شتر باشد و چیزی بیشتر از این نه؛ آن جمال و جلال هیچ نباشد در کار. هر سلطان دموکراتی را که بیاورد اگر بخواهد وارد یک مملکت شکست خورده بشود، ببینید چه جوری وارد میشود! ببینیم چه جوری وارد میشود! این هم وارد شده در یک مملکتی که فتح شده است، سوار شتر غلام است- حالا نوبت اوست- خودش دستش را جلو گرفته و افسار شتر را دارد میکشد. آمدند اشراف مصر آنجا و ... همه هم تعظیم کردند به او. این تعلیم اسلام بوده. خود پیغمبر اکرم وقتی که در یک جمعیتی بودند و نشسته بودند و میخواستند مثلًا مسأله بگویند و صحبت بکنند و قضاوت بکنند و همه کارها، وضع جوری بوده است که کسی وارد میشد از خارج، نمیشناخت، نمیدانست کدام یکی آقاست- عرض میکنم که- سلطان به اصطلاح هست و کدام یکی رعیت است. اینها دور هم نشسته بودند با هم گعده[15] کرده بودند، صحبت میکردند، هیچ معلوم نبود که پیغمبر این است یا این است یا اوست ... نشسته بودند. این مسند[16] هم که برای من- شما برای من درست کردید، این هم نبوده؛ روی زمین مینشستند. همین روی زمین مینشستند، همان روی زمین ناهارشان را میخوردند- آن هم آن ناهار! شما خیال کردید یک ناهاری درست میکردند، سفره میانداختند، یک بساطی بوده؟ همان آدمی که، همین حضرت امیری که، سلطنتش بیشتر از چند مقابل ایران بوده، سفرهاش چی بوده؟ یک ظرفی بوده که توی آن نانهای جو بوده و سرش را هم مُهر میکرده که مبادا دخترش مثلًا یا پسرش ترحم کنند و توی این یک چیزی بریزند: یک چربی، یک روغنی که یک خرده نرم بشود. سرش را مهر میکرده که دست به آن نزنند. این نان خشک خوراک این امپراتور بوده که از مملکت ایران بیشتر تحت امپراتوریاش بوده؛ آن [هم] سلوکش که گفتم.
دوتا قصه از آنها نقل میکنم: حضرت رسول- صلی اللَّه علیه و آله- (قبل از این هم چند جا یک دفعه گفتم) حضرت رسول- صلی اللَّه [علیه و آله] و سلم- در آن اواخر عمرشان رفتند منبر فرمودند که هر کس به من حقی دارد بگوید، خوب کسی حقی نداشته بود. یک عرب[17] پا شد گفت من یک حقی دارم. چی هست؟ شما در جنگ کذا[18] که میرفتید یک شلاقی به من زدید. به کجا زدم؟ به اینجا، بیا عوضش را بزن. گفت نه، من آن وقت شانهام باز بوده، شما هم شانهتان باز کنید. بسیار خوب. شانه را باز کرد. عرب رفت بوسید! گفت من میخواستم ببوسم بدن رسول اللَّه را! ولی مسأله این بوده و مطلب این است که یک رئیس مطلق حجاز آن وقت بوده است و بعضی جاهای دیگر، او بیاید بالای منبر و بگوید هر کس حق دارد بگوید، یک نفر نیاید بگوید به اینکه تو دهشاهی از من برداشتی! حالا اگر چنانچه هر یک از این ممالک دموکراسی را بیاورید، یکی برود بالای منبر بگوید که هر که حق دارد بگوید، اولًا میگوید این را؟ حق میدهد به ملت که اگر یک شلاقی زده باشد، بیا شلاقش را بزن؟ این حق را کدام دموکراسی، کدام سلطان، کدام رئیس جمهور، کدام- عرض میکنم- سلطان عادل و رئیس جمهور عادل و دموکراسی یک همچو کاری میکند؟ این اسلامی است که میگویید استبداد است و این دموکراسیهای دیگر! ما میگوییم که دموکراسی نیست ممالک شما. استبداد با صورتهای مختلف، رئیس جمهوریهایتان هم مستبدند به صورتهای مختلف؛ منتها اسمها خیلی زیاد است! الفاظ خیلی زیاد است! محتوا ندارد.
حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- هم آن وقتی که سلطنتش (من تعبیر به «سلطنت» میکنم روی مذاقِ حالا و الّا نباید این تعبیر را بکنم) خلافتش که همین نظیر سلطنتها بوده است، یعنی نظیر به این معنا که همه جا تحت وَلای او بوده، چندین مقابل ایران بوده، حجاز و مصر و عراق و ایران و خیلی جاها، قاضی خودش نصب کرده برای قضاوت. عربی رفته- یهودی- رفته است شکایت کرده پیش قاضی از حضرت امیر که حالا یک زرهی از من است پیش ایشان- حالا من قصه چیزش را نمیدانم اما اصل متن قضیه را میدانم، آن حواشیاش را نمیدانم- قاضی خواست حضرت امیر را. رفت در محضر قاضیای که خودش او را نصب کرده است! قاضی حضرت امیر را احضار کرد. رفت. نشستند جلوی قاضی. حتی تعلیم داد به قاضی- ظاهراً در همین جاست- که نه، به من زیادتر از این نباید احترام کنی؛ قضاوت باید همچو، هر دو علی السواء باشیم. یکی یهودی بوده و یکی هم رئیس- عرض میکنم که- از ایران گرفته تا حجاز تا مصر تا عراق! قاضی رسیدگی کرد و حکم بر ضد حضرت امیر داد. شما پیدا بکنید در تمام دورههای سلطنتها و رئیس جمهوریها و اینها، یک همچو وضعی که یک رئیسی با یک یهودی که تَبَعش بوده و با آن قاضیای بوده است که خودش رعیت او بوده، شما پیدا کنید یک همچو قضیهای در تمام جمهوریها، در تمام سلطنتها، در تمام رژیمها تا ما بگوییم رژیم اسلام یک رژیمی است که پایین تر از سایر رژیمهاست. ما که رژیم اسلام را میخواهیم، یک همچو چیزی میخواهیم. ما که میگوییم حکومت اسلام، همچو چیزی میخواهیم. ما میخواهیم یک حکومتی باشد که اگر قاضی دادگستری او را احضار کرد، برود آنجا. حالا به «اعلیحضرت» میشود گفت، یک کسی بگوید که شما مال مرا غصب کردی؟! یکی از این مازندرانیها برود بگوید که شما مال مرا غصب کردید؟! قاضی جرأت میکند؟! حالا هم- حتی حالا هم که همه بچهها دارند داد میزنند که مرگ بر شاه- همین حالا هم جرأت میکند قاضی که احضاریه بفرستد برای «اعلیحضرت»؟! حالا چند سال پیش از این را که میدانید چه مصیبتی بود. رئیس جمهور اینجا چطور؟ قاضی دادگستری احضارش میکند؟ احضار کرد، میرود در آن محضر مینشیند، حکم بر خلافش بکند، بیچون و چرا قبول بکند؟
ما که میگوییم حکومت اسلام، اینها تبلیغات میکنند که اینها میخواهند هرج و مرج کنند! این هرج و مرج است که ما میخواهیم؟! ما این را میخواهیم. ما میخواهیم یک حاکمی در همه ایران- اگر ان شاء اللَّه موفق بشوند مسلمین- در همه ممالک اسلامی یک حکومت باشد این جوری. یک حکومت باشد که مال مردم را نخورد. یک حکومت باشد که برای قانون متواضع باشد، یعنی سرْ پیش قانون فرود بیاورد، قانون هر چه گفت قبول بکند نه اینکه قانون برای مردم عادی باشد، قدرتمندها از قانون مستثنا باشند. الآن مالیاتْ قدرتمندها نمیدهند؛ تقسیم اراضیِ قدرتمندها نشده. [برای] قدرتمندها این حرفها نیست. «عَلَم» تا پریروز هم همه املاکش سر جای خودش بود برای اینکه وزیر دربار بود و یک نخست وزیر بود. هیچ نیست این حرفها، حرف است این حرفها؛ «اصلاحات»! بازی بود این حرفها؛ «انقلاب سفید» همهاش بازی بود.
من حالا خسته شدم لکن به شما آقایان عرض بکنم تبلیغات سیصد ساله است که اسلام را، مسلمین و اسلام را از هم جدا کرده. تبلیغاتِ قریبِ سیصد ساله است که روحانیین را با شما جدا کرده. روحانیین [را] در زمان رضا شاه پهلوی سوار اتومبیلشان نمیکردند. مرحوم آقا شیخ عباس تهرانی- رحمة اللَّه- گفت من اراک میخواستم سوار اتومبیل بشوم، شوفر گفت که ما دو طایفه را سوار نمیکنیم: یکی آخوند را یکی فاحشه را. زمان رضا شاه ما این جور بودیم. زمان این هم که شما دارید میبینید. اینها تبلیغاتی است از خارج برای اینکه شما را از روحانیتتان جدا کنند و از اسلام جدا کنند، آن وقت تمام منافع شما را ببرند، یکی نباشد بگوید نه.
من حالا دیگر حال این را- وقت این را- ندارم که بعد بیاییم سراغ این طبقات بعد- بعد از آن اوایل اسلام- و ببینیم که کی بوده است که تا حالا که ما اینجا نشستیم بر ضد این سلاطین قیام کرده، این چه جمعیتی بودهاند؛ آیا اینها مسلمین بودهاند یا نه؟ این مردی که الآن نوشته است که اسلام افیون جامعه، الآن این قیامی که در ایران شده است و نهضتی که الآن بالفعل شده است، این نهضتْ نهضتِ اسلامی است یا نهضت دیگری؟ این نهضت اسلامی به برکت اسلام و- عرض میکنم که- مسلمین- بِما هُمْ مسلمین- پیدا شده است، داد اسلام است بلند شده است و دارد با مشت میزند تو [ی] دهن شوروی یا تو [ی] دهن امریکا، این افیون است؟! اسلام افیون است؟! تو الآن میگویی افیون است که مردم را دلسرد کنی؛ بگذارند نفتها را بخورید و گازها را بخوری! خودت هم میدانی که افیون نیست. همه شماها میدانید که اسلام محرک است. اسلام مردم را رو به ترقی برده، رو به جنگ برده، رو به جدال با کفار برده است و با شماها.
الآن در یکوقتی میگوید اسلام افیون است که مملکت ایران، سی میلیون اسلامی و مُسْلم قیام کردند بر ضد قدرتها! و همه هم اسلام است که اینها را وادار کرده به اینکه همه داد اسلام دارند میزنند. در یک همچو وقتی این مردک مینویسد که اسلام افیون جامعه! شاید چند تا جوان هم از ما- که غفلت دارند از امور- همین طوری قبول بکنند. بیدار بشوید آقا! ای جوانهای ما، بیدار بشوید! بدانید نقشهها چه است، برای چه شما را میخواهند دور کنند از اسلام، برای چه شما را میخواهند به مکتبهای دیگر نزدیک کنند؛ اینها خیر شما را نمیخواهند. اینها میخواهند شما را ببلعند. اسلام نمیگذارد شما را ببلعند؛ روحانیت اسلام نمیخواهد که شما را ببلعند. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را توفیق بدهد. مؤید باشید.» (صحیفه امام، ج4، ص: 316 ـ 330)
ـ حکم انتصاب آقای هادی روحانی به سمت امامت جمعه بابل (1358)
«بسمه تعالی
جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج شیخ هادی روحانی- دامت افاضاته
بدین وسیله جنابعالی به امامت نماز جمعه در شهر بابل منصوب میشوید که ان شاء اللَّه تعالی روزهای جمعه ضمن اقامه این فریضه الهی، اهالی محترم را به وظایف خطیری که دارند آشنا نموده، و به اتحاد کلمه و رفع اختلاف و تفرقه دعوت کنید، و از توطئههای دشمنان آگاه سازید.
امید است اهالی محترم نیز فرصت را مغتنم شمرده با شرکت خود، هر چه باشکوهتر این فریضه بزرگ الهی را انجام دهند. از خدای تعالی موفقیت همگان را در راه پیشبرد اهداف عالیه اسلام خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. 14 ذی الحجه 99
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 482)
ـ نامه به آقای عبدالجلیل جلیلی کرمانشاهی؛ اعزام روحانیون به کرمانشاه (؟1358)
«بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت الاسلام آقای حاج شیخ عبد الجلیل جلیلی کرمانشاهی- دامت برکاته
به عرض میرساند، مرقومه شریفه واصل و از مضمون آن اطلاع حاصل گردید. راجع به اعزام چند نفر از آقایان اهل علم به کرمانشاه و امر به اقامت آنان در آنجا که مرقوم فرموده بودید، حقیر تا به حال آنچه تجربه کردهام آقایان اهل علم اگر اهل محلی نباشند توقف آنها در آن محل بسیار مشکل است و غالباً توقف آنها ادامه ندارد. ان شاء اللَّه حضرت عالی کوشش فرمایید از آقایان محلی اشخاصی را انتخاب و نگهداری فرمایید و چنانچه احتیاجی به تأیید حقیر داشت مضایقه ندارم. از خداوند تعالی عظمت اسلام را خواستار است. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 483)
ـ حکم انتصاب آقای محمدجواد رکنی حسینی به سمت امامت جمعه بندرلنگه (1358)
«بسمه تعالی
جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام آقای آقا سید محمد جواد رکنی حسینی- دامت افاضاته
نامهای از اهالی محترم بندرلنگه واصل گردید که درخواست کرده بودند جنابعالی در محل، اقامه نماز جمعه نمایید، و با توجه به وضع زمان، مقتضی است دعوت آقایان را پذیرفته و بدین وسیله جنابعالی به امامت نماز جمعه منصوب میشوید تا ضمن انجام این فریضه الهی، مردم را به وظایف خطیری که بخصوص در این بُرهه از زمان دارند آشنا سازید. امید است اهالی محترم نیز از این فرصت استفاده نموده و با اجتماع بیشتر و بهتر در انجام این فریضه بزرگ، همکاریهای لازمه را مبذول دارند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. به تاریخ 14 ذی الحجه 99
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 484)
ـ سخنرانی در جمع سفیر و هیأتی از پاکستان؛ وحدت- مشکلات کشور (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من از شما و رئیس جمهور محترم[19] تشکر میکنم. و سلام من را به آقای رئیس جمهور برسانید. و همین طور سلام ملت ما را به ملت بزرگ خودتان.
آنچه که ملتها را به هم نزدیک میکند و یک ملت باید از آن، تحقق پیدا بکند؛ آن اسلام است. و قبل از هر چیز که ما با پاکستان دوستی داریم، اخوَّت اسلامی است. اسلام یک ملت واحده است. و ممالک اسلامی، مثل محلههای یک شهر به هم نزدیکاند. و همه روی قواعد اسلامی موظفاند که با هم متحد باشند. و همه زیر پرچم توحید، متحد الکلمه با کسانی که بر خلاف اسلام هستند، مقابله کنند و آنها را هدایت کنند به اسلام، و خودشان را حفظ کنند از شرّ آنها.
جمهوری ما و جمهوری شما هر دو جمهوری اسلامی است. و جمهوری اسلامی باید همان طور که لفظ حکایت میکند، باید محتوا هم از اسلام حکایت بکند. ما باید همه توجه به این داشته باشیم که نکتهای که در صدر اسلام مسلمین را غلبه داد، و آن چیزی که باعث شد که یک جمعیت کمی بر آن جمعیتهای زیاد با تجهیزات زیاد غلبه کرد آن چی هست؟ آن جهتی که موجب پیروزی مسلمین شد در صدر اسلام؛ آنکه طرز حکومت اسلام و حکومت پیغمبر اسلام و خلفایی که حکومت کردهاند، با حکومتهای دیگر تفاوت داشت. بنای این حکومتهای اسلامی بر این نبود که حکومت تمام نظرش به این باشد که فرمانفرمای ملت باشد. حکومت خودش را از ملت میدانست. چنانچه ملت هم خودش را از حکومت میدانستند.
یکی از نشانههای حکومت اسلامی و امتیاز او با حکومتهای طاغوتی- که حکومت مقابل اسلام است- همین طرز حکومت است. حکومتهای طاغوتی از ملتها جدا هستند و به ملتها فرمانروایی میکنند و ملتها هم از آنها جدا هستند. و لهذا اگر مشکلی برای حکومت پیدا بشود آن مشکل را ملتشان رفع نمیکند، و مشکلاتی که برای ملت حاصل میشود، اگر چنانچه به نفع حکومت نباشد، رفع نمیکند. و اما حکومت اسلامی این طور است که اگر چنانچه برای ملت یک نابسامانی پیش بیاید، حکومت آن را مال خودش میداند، و اگر برای حکومت یک مشکلی پیدا بشود، آن مشکل را ملت از خودش میداند، و لهذا کوشش میکند در رفع آن.
به نظر من، اساس مشکلاتی که برای آن ممالک اسلامی هست از همه بالاتر، دو تا مشکل است؛ یک مشکل، مشکل بین حکومتها و ملت است که حکومتها از ملت جدا هستند به حسب نام، یعنی نه حکومتْ خودش را از ملت میداند، نه ملتْ خودش را از حکومت. کلید این مشکل به دست حکومتهاست، اگر چنانچه حکومتها طوری باشند که ملت احساس کند که اینها خدمتگزار او هستند ملتها حاضرند برای همکاری. شما ملاحظه کنید که این مملکت ما الآن چه وضعی دارد، در صورتی که باز ما نتوانستیم اسلام را در اینجا به حسب آن مقصد حقیقیاش پیاده کنیم. الآن یک نسیمی از اسلام در این مملکت آمده است، و همین نسیم خفیفی که از اسلام آمده است اسباب این شده است که ملت ما با حکومت جدا نیستند، با ارتش جدا نیستند. اگر امروز برای حکومت یک مشکلی پیدا بشود، داوطلباند ملت ما برای رفع اشکال. اگر برای ارتش یک مشکلی پیدا بشود، آنها چون از خودشان میدانند، او را، داوطلباند برای رفع اشکال. و بعکس هم این طور است که حکومتها، ارتش، ژاندارمری، قوای انتظامی، دیگر آن طور نیستند که درصدد باشند که ملت را بکوبند، خدمت میکنند به ملت. از این جهت این رمز پیروزی است که ما الآن در مقابل قدرتهای بزرگ به دست آوردیم.
سلام مرا به رئیس جمهورتان برسانید و بگویید کوشش کنید که این مشکلی را که بین دولت و ملت هست، در هر جا که هست، شماها کوشش کنید که این مشکل را رفع کنید که کلید این مشکل در دست خود شماست. بنای بر این نداشته باشید که حکومت کنید بر مردم. بنای این را داشته باشید که خدمت کنید به مردم.
مشکل دوم که باز از مشکلهای اساسی است برای دولتها و ملتهای اسلام؛ مشکلی است که بین خود دولتهاست. در عین حالی که اسلام دعوت کرده است بر اتحاد، و قرآن کریم مسلمین و مؤمنین را إِخْوَةٌ[20] میداند، در عین حال میبینیم که بین دولتهای اسلامی بعضی با بعض اختلافات هست. چرا باید دو تا حکومت- که هر دو اسلامی هستند، و هر دو مال یک پدیده که پدیده اسلامی است، متعلق به یک حقیقت هستند، قرآنِ آنها یکی است، پیغمبرِ آنها یکی است- چرا نباید دعوت اسلام را قبول کنند؟ آن هم، آن دعوتی که به نفع خود آنهاست. اگر این دعوت قبول بشود و دولتهای اسلامی با هم اتحاد داشته باشند، و لو حدود ممالکشان محفوظ، لکن با هم متحد باشند، اگر این اتحاد حاصل بشود، آن وقت یک میلیارد جمعیت مسلمین یک قدرت عظیم خواهد بود که از همه قدرتها بیشتر و بالاتر است. با اینکه مجهز به ایمان هستند که از همه تجهیزات بالاتر است.
این دو مشکل که من به طور اجمال گفتم؛ اساس بزرگ مشکلاتی است که برای مسلمین هست که اگر این دو مشکل رفع بشود تمام مشکلات مسلمین رفع میشود. و آن مجدی که در صدر اسلام برای مسلمین بود به دست میآید. و چنانچه خدای نخواسته تا آخر بخواهد این طور باشد که حکومتها با ملتها جدا از هم باشند، و حکومتها با حکومتها مخالف باشند، باید مأیوس شد از اینکه ما بتوانیم و شما بتوانید آن مَجْدی را که؛ در صدر اسلام بود به دست بیاوریم.
اخیراً باز من تکرار میکنم. سلام [من] به آقای رئیس جمهور، آقای ضیاء الحق و به شما و به برادران پاکستانی [برسانید]، و این معنا را باز میخواهم که این جدایی ما بین مذهب، یک اساسی است که ما را به نیستی دارد میکشد. اینها باید همه با هم متحد باشند، تا اینکه اساس اسلام را ما بتوانیم در همه جا پیاده بکنیم. و در آنجا هم که این دو مذهب هست، مذهب اهل سنت هست و مذهب شیعه هست؛ کوشش کنید که با هر دو به طور برادری رفتار کنید، و سفارش کنید که آنها هم با هم به طور برادری رفتار کنند، چنانچه ما الآن در ایران کوشش داریم که برادرهای اهل سنت خودمان را با خودمان متحد کنیم و با هم باشیم و بر مشکلات ان شاء اللَّه غلبه کنیم. و من از خدای تبارک و تعالی سلامت و توفیق همه ممالک اسلامی و همه حکومتهای اسلامی را و همه ملتهای اسلام را خواهان هستم.» (صحیفه امام، ج10، ص: 485 ـ 488)
ـ سخنرانی در جمع کارکنان بیمه مرکزی ایران؛ توطئه های امریکا (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
در نظرم است که در یک روایتی است که رسول خدا که مبعوث شد، آن شیطان بزرگ فریاد کرد و شیطانها را دور خودش جمع کرد و اینکه مشکل شد کار بر ما.[21] در این انقلاب، شیطان بزرگ که امریکاست، شیاطین را با فریاد دور خودش دارد جمع میکند. و چه بچه شیطانهایی که در ایران هستند و چه شیطانهایی که در خارج هستند، جمع کرده است و هیاهو به راه انداخته است.
شما میدانید که ایران در مدت حکومت این دو خبیث،[22]- که حکومتشان هم بر خلاف قانون بود- یک بُرههای از زمان گرفتار انگلستان بود و بعدش گرفتار امریکا؛ یعنی عمدهاش امریکا. رضا خان را انگلیسها آوردند و مأمورش کردند برای ما، و محمد رضا را متفقین که آمدند ایران- به حسب گفته خودش- صلاح دیدند که محمد رضا باشد. البته آنها صلاح ملت را که نمیدیدند، صلاح خودشان را میدیدند. در طول این مدت هم گرفتاریهای همه جانبه ملت ما را- چه زنها و چه مردها- همه میدانید. شاید بسیاریش را یادتان نباشد که من یادم است که اینها در زمان رضا خان به اسم اتحاد شکل، به اسم کشف حجاب، چه کارها کردند، چه پردهها دریدند از این مملکت. چه زورگوییها کردند و چه بچهها سقط شد در اثر حملههایی که اینها میکردند به زنها که چادر را از سرشان بکشند. آن زمان گذشت با تلخی، و همان متفقینی که این را آورده بودند؛ یعنی انگلیسها که آورده بودند، همانها او را از اینجا بردند و اعلان هم کردند. در رادیوی دهلی که آن وقت دست اینها بود، اعلام کردند که ما این را آوردیم و بعد که خیانت کرد، بردیم. و بعد هم جواهراتی که جمع کرد و چمدانها را بست و برد و در کشتی گذاشت که همراهش ببرد، بین راه- آن طوری که یکی از همراهانش نقل کرده بودند بین راه- یک کشتی مخصوص حمل دواب آوردند متصل کردند به آن کشتی، و رضا خان را آنجایی که جایش باید باشد آنجا بردند. و او گفته بود که چمدانها؟ گفتند: چمدانها بعد میآید. او را بردند به آن جزیره و چمدانها را هم آنها بردند و خوردند.
بعد نوبت غارتگری به این دومی رسید که آن را اکثراً یادتان است؛ یعنی اواخرش را که همه یادتان است. از اولش هم بسیاریتان یادتان است که اینها چه کردند، و چه جنایاتی در این مملکت کردند با چه اسماء فریبنده. مع الأسف از این تبلیغات همه جانبهای که اینها کردند بعضی از افراد باورشان آمده است، و بعضیها هم که شریک جرماند با آنها و حالا هم مشغول فعالیت هستند. اینها همان شیاطینی هستند که حالا به فریاد امریکا، مشغول انجام عمل هستند، مشغول شیطنت هستند. و باید ملت ما با هوشیاری، با بیداری این توطئهها را خنثی کند.
و مهم توطئهها این دروغپراکنیهایی که، شایعهسازیهایی که الآن متعارف است. شایعههای زیاد برای تضعیف روحیه ملت. فرض کنید که چند تا دزد در یک جایی چند نفر را میکشند. یک وقت میبینیم که خبر میرسد که صد نفر را کجا کشتند، بیست و پنج نفر را سر بریدند. در خبر دومش چهار صد نفر آنها که بودند کشتند، و حال آنکه اینها نبوده است. اینها میخواهند شایعه درست کنند برای تضعیف. «تمام پاسگاهها از بین رفت، تمام چه شد» همهاش برای این است که یک شیطنتی بکنند و تضعیف کنند روحیه شما را، روحیه ما را.
از جمله حرفهایی که هی زده میشود و هی پراکنده میشود از اطراف که «یک انقلابی شده است، اما چیزی نشده است، فقط یک انقلابی شده است و از فُرم شاهنشاهی به فُرم آخوندی برگشته است، اصلًا چیزی نشد.» این یک مطلبی است که من دیروز هم باز گفتهام. حالا هم عرض میکنم که آنکه ملت میخواسته، همه آن شده است. چه ملت میخواست؟ ملت آن فریاد که میکرد چه میگفت؟ نمیگفت که آزادی و استقلال و جمهوری اسلامی؟ کدام یکیش نشده است؟ الآن آزادی هست به طوری که من و شما میتوانیم اینجا بنشینیم صحبت کنیم. پنج سال پیش از این میتوانستیم؟ هیچ که استقلال هست. الآن این بساطی که امریکا درآورده است و این هیاهویی که این شیطان بزرگ فریاد میزند و شیاطین را دور خودش جمع میکند، این برای این است که دستش کوتاه شده است. دستش از ذخایر ما؛ از منافعی که در اینجا داشت کوتاه شده است. و ترس این را دارد که دیگر تا آخر این کوتاهی باشد، از این جهت توطئه میکند.
و آن مرکزی هم که جوانهای ما رفتند گرفتند- آن طور که اطلاع دادند- مرکز جاسوسی و مرکز توطئه بوده است. امریکا توقع دارد که شاه را ببرد به آنجا مشغول توطئه، پایگاهی هم اینجا برای توطئه درست کنند، و جوانهای ما بنشینند و تماشا کنند. باز ریشههای فاسد به فعالیت افتاده بودند که ما هم دخالتی بکنیم و جوانها را بگوییم که شما بیرون بیایید از آنجایی که رفتند. جوانها یک کاری کردند برای اینکه دیدند، آخر ناراحت کردند این جوانها را. یک شاهی که در طول پنجاه سال این مملکت را به غارت کشیده است و به چپاول برده است و داده است و داده خوردند و خودش خورده است، و بالاتر از این، این قدر قتل نفس کرده است، کشتار عمومی کرده است، پانزده خرداد- آن طوری که معروف شد- پانزده هزار نفر کشته شده است. در روز پانزده خرداد و از آن وقت تا حالا شاید صد هزار نفر ما مقتول داشتهایم و چند صد هزار نفر معلول داشتهایم، که ما هر روز مواجه با این معلولها هستیم. الآن به من گفتند که معلولینی که در اینجا هستند روز عید غدیر، معلولین یک دستهای از اینهاست. بسیاری از اینها همان معلولین زمان این انقلاب است و به دست آنها شده. گفتند که روز عید غدیر جلسهای دارند شما هم بیایید، البته من هم میروم آنجا. توقع دارند که یک کسی که پنجاه سال به این ملت آن طور کرده است و حالا امریکا با یک بهانه بیخود او را برده است نگه داشته در پناه خودش، و برایش وسائل آرامش تهیه کرده است، و به اسم مریض بودن یا به واقع مریض بودن- فرقی نمیکند- او را برده در آنجا و نگه داشته، و جوانهای ما که آنجا اظهار مخالفت میکنند، آنها را یا متفرق میکنند یا حبس میکنند. به همین دو، سه روز که در آن مجسمه آزادی- که یک دروغ شاخداری است در امریکا، آزادی- جوانهای ما رفتند به آنجا متوسل شدند و یک پارچه بستند به آنجا که شاه را باید بدهید. پلیس رفته و آنها را متفرق کرده و چند نفر از آنها را گرفته است. توقع این هست که جانیِ دستِ اول ما را ببرند آنجا نگه دارند و حمایت از او بکنند، و اینجا هم مرکز توطئه درست کنند، و مرکز پخش چیزهایی که توطئهگری است درست بکنند، نمیدانم، همه چیزهایی که میخواهند بکنند، بکنند و ملت ما و جوانهای ما و جوانهای دانشگاهی ما و جوانهای روحانی ما بنشینند تماشا کنند تا خون این صد هزار نفر تقریباً- یا کمتر و بیشتر- هدر برود، برای اینکه احترامی قائل بشوند به آقای کارتر و امثال اینها. توطئهها نباید باشد. البته اگر توطئه نبود، اگر این خرابکاریها نبود، اگر آن کار فاسد نبود، همه مردم آزادند در اینجا موجود باشند. اما وقتی توطئه هست در کار، وقتی که آن طور کارهای فاسد انجام میگیرد، ناراحت میکند جوانهای ما را. جوانها توقع دارند در این دنیا که مملکتشان- که این قدر برایش زحمت کشیدند- دستشان باشد. وقتی میبینند توطئه است که میخواهند که دوباره برگردد به حال سابق و دوباره همه چیزشان به باد برود، نمیتوانند بنشینند. توقع نباید باشد که آنها بنشینند تماشا کنند. و آنها چپاولگریهایشان را کردند، حالا توطئههاشان را بکنند و رشد پیدا بکند این توطئه و چه بشود. جوانهای ما باید با تمام توجه و با قدرت این توطئهها را از بین ببرند.
امروز روزی نیست که ما بنشینیم و نگاه کنیم. امروز، حال از آن وقتی که محمد رضا بود یک قدری عمیق تر است، بدتر است. آن وقت معلوم بود که این خائن ایستاده در مقابل ملت، ملت هم میشناخت او را و مقابل ایستاده بود. امروز خیانتهای زیرزمینی است. یک توطئههای زیرزمینی است که توطئههای زیرزمینی در همین سفارتخانهها که هست دارد درست میشود، که مهمش و عمدهاش مالِ شیطان بزرگ است که امریکا باشد. و نمیشود بنشینید و آنها توطئهشان را بکنند. یک وقت ما بفهمیم که از بین رفت یک مملکتی، و با حرفهای نامربوطِ دمکراسی و امثال ذلک ما را اغفال کنند که مملکت دمکراسی است، و هر کسی حق دارد در اینجا بماند، هر که حق دارد توطئه بکند. این حرفهای نامربوط را باید کنار گذاشت. و ملت ما همان طوری که تا حالا پیش آمده، از اینجا به بعد هم باید پیش برود و قطع کند دست اینها را. و چنانچه اینها آدم نشوند و شاه را که خزاین ما را برده است و در بانکها مقادیر بسیار زیادی- که ما حالا شاید بعضی از آن را مطّلع باشیم- در بانکها سپرده است و همه مال ملت است، تا این را برنگرداند، و اگر این را برنگردانند، ما طوری دیگری با آنها رفتار میکنیم. با انگلستان هم طوری دیگر رفتار میکنیم. آنها خیال نکنند که ما هم همین طور نشستهایم گوش میکنیم که هر غلطی اینها میخواهند بکنند. نخیر، این طور نیست. مسأله باز انقلاب است. یک انقلابِ زیادتر از انقلاب اول خواهد شد. باید سر جای خودشان بنشینند و این خائن را او برگرداند. و آن خائن؛ بختیار خائن را هم او برگرداند. نه اینکه بختیار خائن را ببرند آنجا و بنشیند و توطئه کند و افراد دور خودش جمع کند و- عرض بکنم- روزنامه بنویسد و اطلاعات درست کند، و جوانهای ما را دولت انگلستان توقیف کند و بگیرد، برای خاطر اینکه تظاهر بر ضد شاه یا بر ضد بختیار کردهاند. اگر دست برندارند از اینها و این جانیها را تحویل ندهند، یا لا اقل بیرون نکنند از مملکت خودشان، ما تکلیف دیگری داریم و عمل میکنیم به آن تکلیف.
باید با قدرت پیش برویم. اگر اظهار ضعف، اگر احساس این را بکنند که ما ضعیف شدیم، اگر این تضعیفهایی که این نویسندههای بیانصاف ما از این ملت میکنند، احساس بکنند اینها که این نوشتهها در ما تأثیر کرده است، این احساس را اگر بکنند، جَری خواهند شد و حمله خواهند کرد. کارهای خودشان را بدتر خواهند کرد. احساس ضعف در خودتان نکنید. هر چه این نویسندهها بنویسند که «چیزی نشده است و این مملکت به همان حال سابق هست» و همان طور در یک نوشتهای که من پریروز دیدم نوشته است که «در رژیم سابق سیاسیون در بند بودند، در حبس بودند، حالا هم سیاسیون در حبساند، این فرقی نکرده با آنها، در رژیم سابق آن اختناق و کذا بود، حالا هم همان طور است.» خوب، این برای این است که روحیه را تضعیف کند. حالا ما حساب میکنیم این را.
در رژیم سابق، عدهای محبوس بودند. عدهای گرفتار بودند. حالا هم عدهای محبوساند. این شک ندارد. اما کیها هستند؟ در رژیم سابق کیها حبس بودند و در رژیم حالا کیها حبس هستند؟ چه گروهی در رژیم سابق اعدام میشدند؟ ما ببینیم در رژیم سابق کی اعدام میشد و در این رژیم کی اعدام میشود؟ این را دیگر حساب نمیکنند اینها. سربسته میگویند که خیال میکنند جوانها بازی میخورند از این حرفها. در رژیم سابق، آنهایی را که میکشتند، بهترین جوانهای ما و متعهد و مُسْلِم، برای اینکه میگفتند که خلاف نکنید، میگفتند که مملکت ما را به باد ندهید. علمای اسلام بودند. این آقای منتظری[23] مدتها در حبس بود. آن مرحوم آقای طالقانی[24] مدتها در حبس بود و امثال اینها زیاد. آنهایی که اعدام شدند چه اشخاصی اعدام شدند؟ مرحوم سعیدی[25] اعدام شد و امثال اینها. از همین علمایی که در همه اطراف اینها گرفتند و در بعضی وقتها در حبس بودند. این آقای لاهوتی که الآن در [سپاه] پاسداران هست، ایشان مدتها حبس بود. و چه زجرهایی این مرد دیده است و چه اهانتهایی دیده است. در تبعید فضلای این حوزه، علمای این حوزه، دانشمندهای این حوزه در تبعید بودند. این طرف، آن طرف، اینها را میبردند و تبعید میکردند. آنهایی که حبس بودند در آن وقت، این سنخ مردم بودند. آنها هم که اعدام شدند آن جور اشخاص بودند. آنها هم که تبعید شدند، آن جور اشخاص بودند. حالا بیاییم این طرف قضیه را ببینیم که فرقی ما بین حالا و آن وقت نیست. اعدام شده است هویدا،[26] نصیری.[27] اینها برای او دارند سینه میزنند. اینهایی که الآن دارند مینویسند که فرقی نکرده، اینها همینهایی است که در امریکا صحبتش را میکنند که چرا؟ چرا؟ چرا؟ و آن بیانصافهای طرفدار حقوق بشر صدایش را درآوردند که چرا اعدام میشود؟ همانهایی که در آن وقتی که دارد مینویسد چرا در ایران اعدام میشود؟ در جاهای زیادی از قِبَل همین امریکای فاسد، قتل عام دارد میشود، یک کلمه راجع به آن نمیگویند. اما این طرفش را که هویدا را اعدام کردند یا نصیری را اعدام کردند یا این اشخاص فاسد را، صدای هیاهوشان درآمده. و اینها هم که در اینجا و از عمال آنها هستند مینویسند که فرقی نکرده است؛ حالا هم اعدام هست، آن وقت هم اعدام بود. حبسیها کیها هستند؟ آن وقت کیها بودند؟ شما حالا یک دانه حبسی پیدا میکنید که یک آدم صحیح باشد و حبس باشد؟ یک آدمی پیدا میکنید؛ یک آدم متدیّن، یک آدم ملی، یک آدم باشد؟ آن وقت که حبس بودند، همه ملّیون حبس بودند. و همه عرض بکنم که- امثال ذلک. و حالا کی حبس هست؟ اینهایی که جنایات زیاد کردند و آن همه جنایات را کردند، اینها حبس هستند. آن وقت وضع حبس حالا را با این جنایتکاران ببینید، با وضع حبس آن وقت را با آن جنایتکارها، با آن مردم صحیح. وضع آن وقت آن طور بود که باید از آنهایی که حبس بودند بشنوید چه شده است. اینها را تا آن حدودی که ما اطلاع داریم، که مُهمش تهران است، اشخاصی که در آنجا هستند و مکرراً ما هم سفارش کردهایم، ابداً تعدی به کسی نمیکنند. حبسها از حبسهایی نیست که نارضایتی داشته باشند. حبس هستند، اما این بیانصافها مینویسند که در حبس بدتر میگذرد از آن وقتی که در آنجا در آن حبسها. [در] آن حبسها پای یکی از علمای ما را اره کردند- آن طوری که نقل کردهاند. این حبسهای حالا بدتر از آن حبسها؟ اینها همه همان شیاطینی هستند که به فریاد کارتر، دور خودش جمع شدهاند، برای اینکه همان طور که آن شیطان بزرگ از قرآن و اسلام میترسید، حالا اینها هم از این نهضت- که نهضت اسلامی است- میترسند. و دنبال همان شیطان بزرگ، مشغول شیطنت هستند و تضعیف میکنند روحیه ملت ما را. باید ملت ما، جوانهای برومند ما با کمال قدرت پیش بروند و از این توطئهها اصلًا نترسند. اینها قابل آدم نیستند که انسان ازشان بترسد.
و این شلوغیها هم که گاهی وقتها همین شیاطین ایجاد میکنند و همین طرفدارهای این فاسدها ایجاد میکنند، اینها هم حلش اشکالی ندارد. اینها خیال میکنند که قضیه کردستان یک قضیهای است که قابل حل نیست. قضیه کردستان را، اگر اینها مخلوط با مردم کرد نبودند و با جوانها و با زنها و با بچهها نبودند- که ما نمیخواهیم حتی یک نفر آدم بیگناه کشته بشود- اگر نبودند که کاری نداشت اینها را درو کردن و از بین بردن. لکن مع الأسف این طوری است الآن. شما لا بد شنیدید این را که زن و بچهها را این بیانصافها سپر کردند، و با سپر کردن آنها، جوانهای ما را کشتند. و آن جوانهای غیور به واسطه اینکه مبادا بیگناهها کشته بشوند، آنها مقابله نکردند. خوب، اینها اگر چنانچه مخلوط به آنها نبودند کاری نداشت اینها را از بین بردن. اینها یک همچو قوه زیادی نیستند؛ یک دسته اشرار هستند. این اشرار را ما سابقاً هم با آنها مواجه بودیم. اینها یک دستهای از اشرار هستند که دزدی میکنند. گاهی وقتها هم آدم دزد، آدم هم میکشد. اینها یک قوهای نیستند الآن در مقابل قوه دولت، یا در مقابل قوه ملت. ما هر وقت بخواهیم، همه ملت ممکن است بروند در کردستان و اینها را از بین ببرند، لکن ما میخواهیم با آرامش کار درست بشود، بیانصافها نمیگذارند. الآن که رفتند یک عدهای که با آرامش کار را حل بکنند که چیچی میخواهید شما. آنهایی که آنها میخواهند که ما دادیم به آنها؛ میدهیم. لکن آنها امریکا را میخواهند. آنها ازشان درست بپرسی، از آن حاقّ[28] دلشان بپرسی، حزب دمکرات میگوید که ما [منافع خَلق میخواهیم]؛ یعنی اظهار تمایل به چپی میکند، لکن همه اینها راستی هستند، راستهای نادرست.
قوی باشید برادرها، خواهرها، قوی باشید با قوّت. اسلام پشتیبان شماست. خدای تبارک و تعالی پشتیبان شماست. با قدرت و قوت به پیش بروید و این مملکت را خودتان بسازید. مملکت با دست شما باید ساخته بشود. خداوند همه شما را توفیق بدهد.» (صحیفه امام، ج10، ص: 489 ـ 497)
ـ سخنرانی در جمع شهردار و کارکنان شهرداری و شرکت واحد؛ عمران شهرها (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من میل دارم که عمل ما یا بیشتر از قولمان باشد یا موافق با قولمان. الآن شهرهای ایران، روستاهای ایران، حتی شهر تهران، گرفتار یک کمبودهایی است و بوده است. و این به عهده شهرداریهاست که با کمک مردم- البته من میدانم که خرابیها این قدر است که شهردار تنها نمیتواند، لکن با کمک مردم- اقدام بکنند و شهرهای خودشان را، روستاهای اطراف را آباد کنند. و آنچه که مهم است این است که آن قشر مستضعف بیشتر مورد نظر باشد. در تهران، آن حاشیههای اطراف تهران و آن زاغهنشینها و آن چادرنشینهای اطراف بیشتر مورد نظر باشند تا طرف شمال شهر، و در شهرهای دیگر، روستاهای دیگر، توجه به این قشر مستضعف بیشتر باشد از توجه به قشر مُرفَّه. مع الوصف در رژیم سابق، این قشر اصلش مورد عنایت نبود، و اگر کاری میکردند برای همان قشر مُرفَّه میکردند. و لهذا در تهران، شمال شهر، یک شهری است که غیر از جنوب شهر است. اصلًا آن، یک شهر دیگری است، این هم یک شهر دیگری. و این غیر مطابق بودن و طبقه به این شدیدی داشتن، اسباب این میشود که یک وقت خدای نخواسته انفجاری حاصل بشود که کسی نتواند مهارش کند.
شما شهردارهای محترم باید توجه کنید که امروز شهرهای ایران و دهات و روستاها، همه مال خود ملت است، دیگر مال دیگری نیست، تصرف دیگری نیست. وقتی مال خود ملت شد، خود ملت و خود مردم و خود شهردارها- که از ملت هستند- باید کوشش کنند در آباد کردن این مملکت. یک قِسم اعظم، آباد کردن به دست شما شهردارهاست، که باید با تمام کوشش کوشش کنید که آباد بشود. و خصوصاً آن طرفهایی که خرابی داشتهاند، و به آنها نرسیده بودند، دهاتی که به آنها نرسیده بودند، شهرهایی که دو طرف دارند، یک طرف مُرفَّه و یک طرف غیر مُرفَّه، از آن غیر مُرفَّه شروع کنید، وقتی به درجه مُرفَّه رسید آن وقت یک کار اساسی شما کردید.
من امیدوارم خداوند تأیید کند همه شما را. و در راه خدمت به این کشور و خدمت به اسلام همه موفق باشید. و همه ما موفق باشیم در این خدمت.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج10، ص: 498)
ـ سخنرانی در جمع خطیبان مذهبی در آستانه ماه محرّم؛ سیاسی بودن احکام اسلام (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
از آقایان که تشریف آوردهاند در این هوای سرد و در این محل حقیر تشکر میکنم.
سلامت و سعادت همه را از خدای تبارک و تعالی خواستارم. من یک نکتهای باید عرض کنم: ما باید از این کارشناسهای قدرتهای بزرگ بعض مطالب را یاد بگیریم. اینها از طول مدتی که شاید قریب بیش از سیصد سال است در این ممالک راه پیدا کردند، همه چیز این ممالک را، خصوصاً آنهایی که مورد اهمیت است خیلی برای آنها، مثل ایران، مطالعه کردهاند. هر چه ما داریم از داراییهای زیرزمینی و از داراییهای روی زمینی و از چیزهایی که در رِقای[29] یک کشور دخالت دارد مثل فرهنگ، اقتصاد، امثال ذلک، اینها مطالعه کردهاند و مطالعاتشان بیشتر از ماست. اینها در آن وقتی که این وسایل نقلیه فعلی نبوده است، میآمدند در ایران و با کاروانها راه میافتادند، سوار شتر میشدند و گردش میکردند اطراف ایران و تمام بیابانهایی که در ایران بود مطالعه میکردند و جاهایی که احتمال ذخایر بود عکسبرداری میکردند؛ کشف میکردند. همه این چیزهایی که ما در زیر زمین داریم، آنها از ما بهتر مطلعند. در مسائل فرهنگی و سیاسی هم آنها مطالعات فراوان دارند. از ایلات عشایر اطراف ایران؛ همه جا. آن قدری که آنها مطالعه کردهاند در روحیات عشایر و مسائلی به دست آوردهاند، ماها آن قدر مطالعه نکردهایم. مطالعاتی که اینها از شهرهای ما و دهات ما و فرهنگ ما و عقاید ما و گرایشهای ما، آنها مطالعه کردهاند، بسیار است. ما باید ببینیم که اینها بعد از مطالعات زیادی که کردند که میخواهند برای خودشان، میخواستند و میخواهند بهرهبرداری کنند، آنها چه چیز را موافق با مصلحت خودشان و بهرهبرداری خودشان میدانستند و چه چیز را و چه گروه را مخالف میدانستند. آنها کدام دستهجات را مخالف سلطه خودشان بر شرق و خصوصاً ایران، که یک ویژگی خاصی دارد، کدام گروه را مخالف با این سلطه میدانستند و کدام گروه یا گروهها را مخالف نمیدانستند یا موافق میدانستند.
ما از وقتی که رضا خان کودتا کرد و آمد ایران- که من یادم است- مطالعه کنیم آن مسائلی که در ایران واقع شد و انگلیسها اول او را آوردند و به قدرت رساندند تا وقتی که محمد رضا به جای او آمد- و نمیتوانیم بگوییم کدام خبیثتر بودند، لکن خباثت دومی اثراتش برای ما زیادتر بود، که دومی را متّفقین تحمیل کردند و خود محمد رضا هم در کتابش نوشت. حالا شاید نباشد در آن کتاب. اگر کسی آن چاپ اولش را داشته باشد، نوشت که اینها صلاحِ هم دیدند که ما باشیم. من باشم در اینجا حکومت کنم- ما مطالعه کنیم از آن وقت تا زمانی که این آدم رفت، ببینیم که اینها با چه گروههایی مبارزه کردهاند و با چه گروههایی مصالحه و سازش. رضا خان اول که آمد، ما شک نداریم که یک آدم عامی بود و آنها فهمیده بودند که یک آدم قدرتمندی است و جسوری است و کار از او میآید. آنها این را آوردند، این هم در رادیو دهلی- شماها که یادتان نیست، شاید آنهایی که سنّشان بالا باشد یادشان هست، که در رادیوی دهلی- گفتند که- رادیو دهلی از انگلیسها بود آن وقت که- رضا خان را ما آوردیم روی کار و بعد از اینکه مخالفت کرد و با آلمانها- مثلًا- یک رفت و آمدی داشت، ما او را بیرون بردیم.
این یک آدمی بود، که با مطالعات، آنها ادراک کردند که یک آدم قلدری است و شعور سیاسی هم ندارد آن قدرها؛ این را خوب میشود آلت دست قرار داد. آوردند و کودتا کردند و آن وقت اشخاص زیادی را از همه طوایف گرفتند و ابتدای امر وجب به وجب، به نظر میرسد که روی یک نقشهای که آنها برایش میدادند، عمل میکرد.
ابتداءً شروع کرد به ریاکاری و مجالس روضه میرفت و خودشان مجلس روضه بپا میکردند و از قراری که آن وقت میگفتند، در همه تکیههای تهران هم آن وقت میگفتند پابرهنه میرود. همه جا میرفت و با مردم خوش و بش میکرد و این کارها را میکرد تا آن وقتی که قدرت دستش آمد و محکم شد پایش. ببینیم که در آن وقتی که قدرت دستش آمد با کی و با چه گروهی مخالفتش زیاد بود و با چه طرحهایی مخالفتش زیاد.
این را بسیاری البته یادشان است که شروع کرد؛ مخالفت با روحانیون با اسم اینکه میخواهیم اصلاح بکنیم، چه بکنیم. مجلسی در شاید جاهای دیگر و در مدرسه فیضیه، که ما شاهدش بودیم، مجلس امتحان درست کردند و اشخاصی که مال خودشان بود، میآمد آنجا برای امتحان و اینها به خیال اینکه، تبلیغاتشان این بود که ما میخواهیم این اشخاصی که صحیحند و اهل علم صحیح هستند، از آنهایی که نه، لیاقت این لباس را ندارند، میخواهیم تمیز بدهیم. حتی بعضی از آقایان محترم قم هم این معنا را باور کرده بودند. خدا رحمت کند مرحوم آقای فیض[30] را، به من فرمودند که- در مدرسه فیضیه، که- خوب، اینکه بد کاری نیست که اینها بیایند خوبها را از بدها جدا کنند. من به ایشان عرض کردم که بله، اینها میخواهند خوبها را از بدها جدا کنند که خوبها را از بین ببرند، نه بدها را. و همین طور هم شد. ابتدا برای این معنا آمدند و چه تلخیها بر ماها گذشت از این امتحان و از این بساط. بعد هم با یک بهانه دیگر شروع کردند به اینکه باید ملت لباس واحد داشته باشد و عمامهها را از سرها برداشتند و آن قدر خرابکاری کردند که روی تاریخ را سیاه کردند. البته اینها یک مسائل طولانی است که شاید تاریخ، حالا که میتوانند، بنویسند اشخاصی که اطلاع دارند.
بعد هم یا در همان وقتها هم، مجالس روضه را با کمال جدّیت منع کردند که شاید در شهرها، یک مجالس علنی که مثل مجالس متعارف، آن وقتها بپا نبود. من در قم یادم است که یکی از آقایان، بین الطلوعین- قبل از طلوع فجر- یک مجلس چند نفری داشت و قبل از طلوع آفتاب هم متفرّق میشدند و گمانم این است که همین مجلس را هم آمدند جلویش را گرفتند. این دو جناح- که هر دوش از جناح روحانی است- جناح روحانیت و جناح خطبا- این دو راه، دو جهت وجهه نظر آنها بود و به هر دو حمله کردند، عمامهها را از سر آنها برداشتند. یکی از کسانی که در قم مشغول این خرابکاری بود، یک روز گفت که در تمام ایران، شش نفر باید عمامهای باشد، و حال آنکه آن هم دروغ میگفت. اگر میتوانستند، یک نفر هم نمیگذاشتند باشد. این حملهای که اینها کردند به روحانیت و حملهای که کردند به مجالس تعزیه، ما از آن میفهمیم که این دو جناح در نظر آنها، مخالفتشان با ابرقدرتها و این معنا که اینها مانع از آن مقاصدی که آنها دارند، بیشتر. این دو جناح بیشتر بوده و لهذا، بیشتر مورد آزار واقع شدهاند.
بعد هم که قضیه کشف حجاب به آن فضاحت و به آن رسوایی را درست کردند. آن هم روی همین بود که اینهایی که علاقه به اسلام داشتند و علاقه به دیانت و احکام دیانت داشتند، اینها را سرکوب کنند و خدا میداند که در کشف حجاب، چه جنایتهایی اینها کردند، حتی به علمای بزرگ هم پیشنهاد میکردند که شما مجلس بگیرید با خانمهایتان؛ با زنهایتان بیایید در مجلس برای اینکه فرمودهاند. نقل کردند که یکیشان رفته بود پیش مرحوم آقای کاشانی گفته بود که فرمودهاند که شما باید در آن مجلسی که مختلط است شرکت کنید. ایشان فرموده بودند: فلان خوردند. او گفته بود که آن بالاییها گفتهاند. گفته بود: من هم همان بالاییها را میگویم. بله، اینها میخواستند با ارعاب و هو و جنجال، کار را انجام بدهند. لهذا، به ایشان هیچ تعرّضی نکردند. هر کدام ضعیف بودند و ضعیف القلب بودند، شرکت میکردند و هر کدام قوی بودند، نمیکردند. ما باید از اینها عبرت بگیریم، از این مسائل. با تبلیغات مختلف، نه همان با زور، با تبلیغات مختلف، این مسائلی که داشتند و آن مطالبی را که خودشان مطالعه کرده بودند و موانع را پیدا کرده بودند با تبلیغات دامنهدار از هر نحو، قلمها و نطقها و روزنامهها و همه چیز به کار میافتاد؛ برای اینکه، این مسائل را به ثمر برسانند و موفق هم ابتدا شدند، به طوری که این را من کراراً گفتهام: مرحوم آقای آشیخ عباس تهرانی[31]- رحمه اللَّه- گفتند که من اراک بودم و میخواستم بیایم به قم یا به تهران میخواستم بروم، از اراک میخواستم بیایم.
خواستم اتومبیل بگیرم، آن شوفر اتومبیل گفت که ما عهد کردیم، قرار دادیم با خودمان که دو طایفه را سوار اتومبیل نکنیم: یکی فواحش را، یکی هم آخوندها را. در اثر تبلیغاتی که کرده بودند، شعرهای شاعرشان را که لا بد بعضی شنیدهاند که «تا آخوند و قجر در این مملکت است، این ننگ را کشور دارا به کجا ببرد»! این را آن خبیث خدانشناس[32] در شعرش گفت.
شعرا شعر گفتند، مجالس درست کردند، محافل درست کردند، تبلیغات کردند؛ هر طور توانستند با هر شیوهای، این روحانیون را و این متدیّنین را کوبیدند و مقصود اصلی این بود که اسلام را از بین ببرند. آنها میفهمیدند که تا اسلام قدرت دارد در یک کشوری، نمیتوانند آنها آن طور که میخواهند سلطه پیدا کنند. باید اسلام را و مظاهر اسلام را و احکام اسلام را اینها از بین ببرند تا موفق بشوند به آن مقاصدی که دارند. لهذا، مطالعه میکردند چه چیز برای اسلام بیشتر میتواند خدمت بکند، قدرت اسلام را بهتر میتواند حفظ بکند، آن را بیشتر میکوبیدند و کدام احکام اسلام بیشتر پیش مردم- مثلًا- رایج است و بیشتر علاقه به آن دارند، آن را بیشتر میخواستند از بین ببرند.
ما باید توجه به این معنا داشته باشیم. ما باید گمان نکنیم که مسائل ایران ختم شده است، تمام شده است. هم مسائل فرهنگیاش تمام نشده است و هم سایر مسائل. شما هیچ وقت خوف از این نداشته باشید که مثلًا، دولت غاصب عراق حمله کرده است و دارد مثلًا، کارهای خلاف میکند. از اینها هیچ وقت خوف نداشته باشید. اینها نمیتوانند کاری انجام بدهند. شما از این خوف داشته باشید که همان نقشههایی که قبل از انقلاب اینها داشتند، در زمان رضا خان و محمد رضا خان داشتند، حالا بیشتر داشته باشند. آنها قبلًا از باب اینکه به طور ذهنی و علمی، یافته بودند که اسلام اگر رواج داشته باشد و مظاهر اسلام رواج داشته باشد، نمیگذارد که ما استفادههایمان را بکنیم، حالا که عیناً سیلی را خوردند و مشاهده کردند قدرت اسلام را در یک ملت سی و چند میلیونی و اسلام، که دارای یک میلیارد جمعیت است، اینها ملاحظه میکنند که بعد از آنکه سی و چند میلیونشان به ما این طور کردند، پس وقتی که یک میلیارد جمعیت دنیا، که قریب به یک میلیارد مسلم دارد، اگر اینها همه مثل ایران بشوند، ما چه خواهیم کرد؟
امروز نقشه دقیقتر از آن وقت است. امروز طرحهایی که اینها میخواهند پیاده کنند از آن وقت شدیدتر است و ما باید بیشتر چشم و گوشمان را باز کنیم. شما امروز هم میبینید که چهار نفر، ده نفر روحانی که با کمال صداقت دارند خدمت به این انقلاب میکنند، از هر گوشه صدا میشود که حکومت آخوندی! این زمزمهها تازه کم کم همان نقشههای سابق است. آن وقت هم یکدفعه نشد. ابتدا کم کم، یکی یکی، دوتا دوتا اهل علم بلاد را، اهل منبر بلاد را انتقاد کردند؛ گفتند، گفتند، روزنامهها بعد شروع کردند و نطقها و مجالس و اینها درست کردند و بعد هم کار خودشان را انجام دادند. حالا هم این نقشه هست در کار.
در آن وقت، یکی از حرفها که هی رایج بود، میگفتند: «ملتِ گریه»؛ برای اینکه مجالس روضه را از دستشان بگیرند. اینکه همه مجالس روضه را آن وقت تعطیل کردند، آن هم به دست کسی که خودش در مجالس روضه میرفت و آن بازیها را در میآورد، قضیه مجلس روضه بود یا از مجلس روضه آنها یک چیز دیگر میفهمیدند و آن را میخواستند از بین ببرند؟ قضیه عمامه و کلاه بود یا از عمامه یک چیز دیگری آنها میفهمیدند و روی آن میزان عمامه را با آن مخالفت میکردند؟ آنها فهمیده بودند که از این عمامه یک کاری میآید که نمیگذارد اینها این را که میخواهند، عمل کنند و از این مجالس عزاداری یک کاری میآید که نمیگذارد اینها کارشان را انجام بدهند.
وقتی یک ملت در ماه محرم، سرتاسر یک مملکت، یک مطلب را میگویند، شما انگیزه این گریه و این اجتماع در مجالس روضه را خیال نکنید که فقط این است که ما گریه کنیم برای سید الشهدا. نه سید الشهدا احتیاج به این گریهها دارد و نه این گریهها خودش- فی نفسه- کاری از آن میآید، لکن این مجلسها مردم را همچو مجتمع میکنند و یک وجهه میدهند، سی میلیون، سی و پنج میلیون جمعیت در دو ماه محرّم و خصوصاً دهه عاشورا، یک وجهه، طرف یک راه میروند. اینها را در این ماه محرّم، خطبا و علما در سرتاسر کشور میتوانند بسیج کنند برای یک مسأله. این جنبه سیاسی این مجالس بالاتر از همه جنبههای دیگری که هست. بیخود بعضی از ائمه ما نمیفرمایند که برای من در منابر روضه بخوانند. بیخود نمیگویند ائمه ما به اینکه هر کس که بگرید، بگریاند یا صورت گریه، گریه کردن به خودش [بگیرد] اجرش فلان فلان است. مسأله، مسئله گریه نیست. مسأله، مسئله تباکی نیست. مسأله، مسئله سیاسی است که ائمه ما با همان دید الهی که داشتند، میخواستند که این ملتها را با هم بسیج کنند و یکپارچه کنند از راههای مختلف. اینها را یکپارچه کنند تا آسیبپذیر نباشند.
مسائل اسلام، مسائل سیاسی است و سیاستش غلبه دارد بر چیزهای دیگرش. اجتماعاتی که اسلام بعضیاش را فرض کرده است، واجب کرده است و بعضیاش را به طور استحباب و مبالغه در استحبابش کرده است اینها یک مسائل سیاسی است، قضیه مکّه یک مسئله [سیاسی است.] اجتماع در مکّه در این محافل مختلف با آن یکپارچگی مردم، که از همه بلاد مسلمین واجب شده است که بیایند در آنجا، بروند چه بکنند، چه بکنند [سیاسی است.] خدا که احتیاج به عبادت من و تو ندارد. خدای تبارک و تعالی میخواهد که مردم را مجتمع کند، واجب کرده است اینها را که جمع بشوند در آنجا و مسائل اسلام را طرح کنند و حل کنند.
مع الأسف، در اثر بیاطلاعی ماها، در مکّه مجتمع میشوند، لکن به مسائل خودشان درست نمیرسند. حالا اخیراً یک قدری بهتر شده است، لکن اگر مسلمین در یک همچو مجلس بزرگی- که از تمام دنیا مجتمع شده است و هیچ قدرتی نمیتواند این طور مجلس را درست بکند، دولتها هر چه زحمت بکشند یک عدهای از مملکت خودشان را میتوانند یک جایی جمع کنند یا از چند تا مملکت- خدای تبارک و تعالی مردم را، مؤثرها را برایشان فرض کرده است که مجتمع بشوند در آن مجالسی که در مکّه هست و همه با هم آنجا جمع بشوند.
نکته سیاسی این اجتماع این است که اولًا، خودشان مطلع بشوند از حالات هم، تفاهم کنند با هم، برادر باشند با هم، برادری کنند با هم و مسائل بلاد خودشان، ممالک خودشان را طرح کنند در آنجا و چارهجویی کنند برای مسائل خودشان. ما اگر، همین حج را به آن معنایی که روح حج اقتضا میکند، عمل میکردیم، این گرفتاریهای زیادی که برای مسلمانها پیش آمده است، پیش نمیآمد.
اگر دولتهای اسلامی واقعاً به خود میآمدند، توجه میکردند که یک همچو محفل بزرگی، که خدای تبارک و تعالی بر ما لازم کرده است، بر عددی از ما الزام کرده است و بر همه مستحب کرده است که آنجا برویم، این دولتها وسایلش را فراهم میکردند و ملتهایی که میرفتند آنجا با دست باز با هم ملاقات میکردند، با هم دردهای بلاد خودشان را [در] میان میگذاشتند، گرفتاریهایی که از قدرتهای بزرگ برای آنها پیش میآمد و پیش میآید، طرح میکردند، گفتگو میکردند و برمیگشتند به محالّ خودشان و تبلیغ میکردند مسائل را اگر دولتها، دولتهایی بودند که توجه داشتند به این مسائل و نمیخواستند که زیر بار قدرتهای بزرگ باشند و میفهمیدند لذت اینکه یک حکومت بر یک جامعه بیدار از یک حکومت بر یک جامعهای که هیچ خبر از هیچ چیز ندارد بهتر است، از زیر بار بیرون آمدن از ابرقدرتها، و لو هر جور مصیبت هم برای ملتهای ما داشته باشد، بهتر است از اینکه ما در کاخهای بزرگ و در خانههای چه و کذا و اتومبیلهای کذا باشیم و نوکر باشیم اگر اینها این را میفهمیدند، دست از این کارها برمیداشتند و با ملتها هم صدا میشدند و وسایل را فراهم میکردند و این محفل بزرگ حج را نه این طوری که حالا هست، درست به جا میآوردند و خودشان هم میآمدند در آن محافل و مینشستند و مسائلشان را حل میکردند، آن وقت اسلام یک قدرتی میشد که هیچ قدرتی مقابل او نبود. این یک راه هست که مردم را، همه مردم را سالی یک دفعه همه بلاد را دعوت کردند و لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ[33] هر کس بتواند باید برود.
یک راه دیگر این نماز عید و اجتماعات در عید است، در سالی دو مرتبه. این هم یک مسئلهای است که در بلاد باید مجتمع میشدند، میشوند و باز مسائل، مسائل سیاسی است. نماز جمعه در هر هفته یک دفعه، آن اجتماعات بزرگ بشود و بررسی بشود در هر جا راجع به مسائل روز که بحمد اللَّه، این مسأله در این سالها شده است و امید است که بیشتر بشود و آقایان هم باید تبلیغ کنند که این مجالس بهتر بشود و مجالس جماعت است که مردم در هر روز مجتمع بشوند در مساجد، نه همان مجتمع بشوند، بگذارند این پیرمردها و از کار افتادهها بروند. نه، مساجد باید مجتمع بشود از جوانها.
اگر ما بفهمیم که این اجتماعات چه فوایدی دارد و اگر بفهمیم که اجتماعاتی که اسلام برای ما دستور داده و فراهم کرده است، چه مسائل سیاسی را حل میکند، چه گرفتاریها را حل میکند، این طور بیحال نبودیم که مساجدمان مرکز بشود برای چند نفر پیرزن و پیرمرد. وقتی جماعت برود و اشخاص مؤثر بروند، مردم بروند، همه بروند آنجا مجتمع بشوند و در آنجا خطیب برایشان مسائل روز را بگوید و مسائلی که، مشکلاتی که دارند بگوید، این حل میکند مطالب را. همین ماه محرم و ماه رمضان، محرم و صفر و ماه رمضان آن قدر برکاتی که بر این سه ماه مرتب است، نمیشود انسان احصا کند. این اجتماع عاشورا و این برگزاری عزای شهید، بزرگتر شهید عالَم، این آن قدر برکات دارد.
همان وقتی هم که این مسائل سیاسی در آن طرح نمیشد، آن قدر برکات داشت برای ملتها که قابل احصا نبود.
الآن بیشتر ما احتیاج داریم به این مجالس. تو گوش شما نخوانند به اینکه این مجلسها [را] بگذاریم حالا و مجالس روضه را؛ خرجهایی که میکنیم حالا نکنیم و خرج- مثلًا- این جنگزدهها بکنیم؛ نه، مسأله این طور نیست. خرج جنگزدهها را باید بکنیم. ملت ما باید کسانی که در جنگ آن طور لطمهها را دیدند، جوانهایی که در جنگ آن طور فداکاری میکنند، قدردانی کنند، و کسانی که از منزلهای خودشان دور شدند، باید پذیرایی از آنها بکنیم. یک وظیفه انسانی، وظیفه الهی است، نه به معنای اینکه ما حالا کارهای دیگرمان را رها کنیم، به این کار فقط بچسبیم. همه را باید ما بگیریم.
امروز ما به مجالس تعزیه و روضه بیشتر احتیاج داریم از سابق. این اجتماع سرتاسری کشور، این دستهجات سرتاسری کشور، امروز دیگر یک رنگ سیاسی پیدا کرده است و حق هم همین است. اگر ما سی و چند میلیون جمعیت در این دهه محرّم، که وسیلهشان را خدا برای ما فراهم کرده است و آن قدر ائمه اطهار راجع به این طور امور سفارش فرمودهاند و آن طور ثوابها را خدای تبارک و تعالی برایش مرتب فرموده است، اگر 35 میلیون جمعیت در این ماه محرّم، در این دهه محرّم، اجتماعات داشته باشند، خطبا هم بروند مسائل روز را برایشان بگویند و تعزیه بگویند و گریه بکنند برای سید الشهدا، این یک شعاری است؛ یک شعار الهی است.
«امروز دیگر ما انقلاب کردهایم، روضه دیگر لازم نیست» از غلطهایی است که تو دهنها انداختهاند؛ مثل این است که بگوییم امروز ما انقلاب کردهایم، دیگر لازم نیست که نماز بخوانیم. انقلاب برای این است. انقلاب کردیم که شعائر اسلام را زنده کنیم، نه انقلاب کردیم که شعایر اسلام را بمیرانیم. زنده نگه داشتن عاشورا یک مسئله بسیار مهم سیاسی- عبادی است. عزاداری کردن برای شهیدی که همه چیز را در راه اسلام داد [ه]، یک مسئله سیاسی است؛ یک مسئلهای است که در پیشبرد انقلاب اثر بسزا دارد.
ما از این اجتماعات استفاده میکنیم. ما از آن «اللَّه اکبر» ها، ملت ما از آن «اللَّه اکبر» ها استفاده کرد. آن «اللَّه اکبر» ها را باید حفظ بکنیم. این مظاهر و شعائر و اموری که در اسلام در آن سفارش شده باید فکر کنید که اینها یک مسأله سطحی نبوده است که میخواستند جمع بشوند و گریه کنند، خیر.
ما ملت گریه سیاسی هستیم، ما ملتی هستیم که با همین اشکها سیل جریان میدهیم و خرد میکنیم سدهایی را که در مقابل اسلام ایستاده است.
چطور شد که اینها در زمان رضا خان یک محفلی جمع شدند برای شکست ایران از اسلام گریه کردند؟ اگر گریه اشکال داشت، چطور اینها گریه کردند؟ اینها میخواستند که مجوس را و آن ملت و ملیتی که خودشان در نظر است، احیا کنند. لهذا در آن محفل حرفها زده شد و گریهها شد برای اینکه چرا مجوس از اسلام شکست خورده است. آن افکار پوسیده الآن هم در مغزهای بعضیها هست. اینها نمیخواهند که شما برای یک شهید اسلام گریه کنید. اگر چنانچه برای شکست اسلام گریه کنید آنها میگویند: نه، گریه چیز خوبی است. اینها نمیخواهند که شما برای کسی که همه چیزش را برای اسلام داد، اینها نمیخواهند شما زنده نگهدارید یک واقعهای را که قدرتهای بزرگ را آن واقعه کوبید و در اثر او، شما هم اگر بشوید، میکوبید. اینها نمیخواهند این مسائل واقع بشود.
مع الأسف، تبلیغ میکنند این منحرفین؛ اینهایی که مأمورند که این جور تبلیغات را بکنند و جوانهای ما بعضیشان باورشان میآید. باید جوانهای ما بدانند که هر نحو تبلیغی که بر ضد یکی از مظاهر اسلامی واقع شد، این تبلیغی است که از جانب بزرگترها و چپاولگرها به دست عمّالشان واقع میشود؛ برای اینکه اسلام را بکوبند.
این جوانهای ما که بحمد اللَّه، مسلمند و فعّال، باید توجه بکنند به اینکه هر یک از این شعائر اسلامی چه چیزی دارد که اینها با آن مخالفند. چی زیر سر عمامه است که اینها مخالفند و چی زیر سر مجالس عزاست که اینها با آن مخالفند. از این، چه چیزی میآید از مجالس عزا، هماهنگ کردن همه ملت. همه ملت در یک روزی از منزلها بیرون میریزند و فریاد میزنند. اگر یک وقتی اینها فکر این را کردهاند، اگر یک وقتی خطبایی که در بین اینها هستند و علمایی که در بین اینها هستند، با هم قرار دادند که در این روز، اینها را منسجم بر ضد یک قدرتی بکنند، چه خواهد شد؟ اینها از این میترسند. با گریه، شما هی بنشینید گریه کنید، اما نفت را به ما بدهید، ما اشکال نداریم! هی مجلس بگیرید، با ما مخالفت نکنید، اشکال ندارد!
اینها از این مجالس، از آن جنبه سیاسیاش میترسند. امروز هم مجالس ما تحوّل درش پیدا شده است؛ مثل سابق نیست، متحول شده است. همه افراد ملت ما، مجالس ما متحول شده است. لکن گمان نکنند آنهایی که جنبههای سیاسی به نظرشان دارند و مثلًا روشنفکر هستند، به نظرشان که مجالس گریه دیگر چیزی نیست. همین گریههاست که کارها را پیش برده، همین اجتماعات است که مردم را بیدار میکند. ما از این مخالفتهایی که شد در زمان رضا خان و شک نداریم که به دستور بوده- خود او خیلی معلوم نبود که اگر دستور ندهند، این حرفها را بزند- از این مخالفتهایی که شد، باید عبرت بگیریم؛ ببینیم با مجالس روضه مخالف بودند، معلوم میشود که مجالس روضه با آنها مخالف است؛ با روحانیت مخالف بودند، ببینیم که روحانیت برای آنها مضر است؛ با دانشگاه مخالف بودند، ببینیم که دانشگاه با آنها مخالف است. بودن یک دانشگاه صحیح با آنها مخالف است. بله، آنها دانشگاهی که به دست خودشان درست بشود و همه چیزش را هم خودشان درست بکنند و جوانهایی که از دانشگاه بیرون بیایند همه برای خودشان عمل بکنند، با آن مخالف نیستند. اما امروز با دانشگاه مخالفند. در انقلاب اسلامی، با دانشگاهش مخالفند، با مجالس روضهاش مخالفند، با روحانیاش مخالفند، با جوان متدیّن بازاریاش مخالفند، با همه مخالفند.
امروز مخالفت همه جانبه ابرقدرتهاست با این ملت در همه مظاهر اسلامیاش و ما باید بیدار باشیم و توجه داشته باشیم. تبلیغات اینها برای ما ضررش بیشتر از جنگهاست.
ساده نباید برخورد کرد با این تبلیغات. ما از جنگ چه ترسی داریم؟ یک ملتی که حاضر است برای شهادت و شهادت را فوز عظیم میداند، چه باکی از این مسائل دارد؟ از این، از اینکه باکی نیست. تازه وقتی که یک جنگی شروع میشود، ملت ما بیدار میشود.
شما ببینید که در این جنگی که به ایران تحمیل کردند و اشخاص خائن به اسلام، مخالف سرسخت با اسلام، این جنگ را بپا کردند، ایران چه جور باز زنده شد، یکپارچه ایران دوباره انقلاب کرد و توجه کرد به یک مقصد؛ سرتاسر ایران. کدام کار ممکن بود که این طور مردم را بسیج کند؟ این جنگ بود که بسیج کرد. پس [در] جنگ چیزهایی است که ما خیال میکنیم بد است، بعد خوب از کار درمیآید. البته جوانهایی ما از دست دادیم. این اسلام از این جوانها خیلی از دست داده، و ما در این جنگ بیشتر از جنگ صفین تا حالا از دست ندادیم؛ خیلی هم کمتر از اوست، لکن برای اسلام است. وقتی برای اسلام است، ما چه باکی داریم. جنگ برای ما، ما را بیدار کرد. آن رخوت و سستی اگر پیدا میشد، دوباره برگشت به یک قرصی و محکمی.
آن که انسان [را] میترساند این تبلیغاتی است که بیخ گوش اینها، یکی، یکی گفته میشود و بعد یک جمعیتی میشوند و بعد زیادتر. از این شیطنتها باید یک قدری ترسید و توجه به آن کرد. از اینکه مجالس اسلامی را، مجالس عزا را در نظر شما سست میکنند و میروند تو دهات، این ور آن ور میافتند که فلانی گفته است که مجالس عزا لازم نیست و شما خدمت کنید به اینها، فلانی چطور همچو حرفی میزند؛ کسی که میداند که مجالس عزا چه جهت سیاسی دارد، چه جهت اسلامی دارد؟ البته باید آنها را هم بررسی کرد و تکلیف است برای دولت و برای ملت؛ برای همه، از خود ما هستند آنها، برادرهای ما هستند. آنها را خانههایشان را خراب کردند و عدهشان، زیادی را کشتند و از بین بردند و اینها هم بیخانمان شدند، آمدند. هر جا آمدند، باید مهمانداری کرد از آنها.
لکن این به آن معنا نیست که ما در آن مسئلهای که همه با هم باید مجتمع بشویم برای کوبیدن ابرقدرتها، از آن مسأله دست برداریم و برویم این کار را بکنیم. نخیر، هر دو را باید بکنیم. مجالس سر جای خودش باید باشد و مجالس عزا باید باشد و اهل منبر باید این شهادت امام حسین- سلام اللَّه علیه- را زنده نگه دارند و ملت باید با همه قدرت این شعائر اسلامی را، خصوصاً این را، زنده نگه دارند. با زنده نگه داشتن او، اسلام زنده میشود: انا مِنْ حُسَیْن[34] که روایت شده است که پیغمبر فرموده است، این معنایش، معنا این است که حسین مال من است و من هم از او زنده میشوم. از او [نقل] شده است.
این همه برکات از شهادت ایشان است، با اینکه دشمن میخواست آثار را از بین ببرد؛ آنها درصدد بودند که اصل بنی هاشمی در کار نباشد. «لَعِبَت هاشمُ بالکذا»[35] این حرف بود. آنها میخواستند اصل اسلام را ببرند و یک مملکت عربی درست کنند و این کارشان اسباب این شد که عرب و عجم و همه، همه مسلمین توجه پیدا کردند که نه، قضیه، قضیه عربیّت و عجمیّت و فارسیّت و اینها نیست، قضیه خدا و اسلام است.
این مجالس را حفظ کنید. همه مجالسی که اجتماعات دینی است، اجتماعات اسلامی است، اینها اسلام را در قلوب ما زنده نگه میدارد. جماعات را حفظ کنید. جمعه را حفظ کنید. اعیاد اسلامی را، شعایری که در آن هست، حفظ کنید و مجالس عزا را با همان شکوهی که پیشتر انجام میگرفت و بیشتر از او، حفظ کنید و اهل منبر- ایّدهم اللَّه تعالی- کوشش کنند در اینکه مردم را سوق بدهند به مسائل اسلامی و مسائل سیاسی- اسلامی. مسائل اجتماعی- اسلامی و روضه را دست از آن برندارید که ما با روضه زنده هستیم.
بعضی از امور هست که باید به وسیله آقایان، آقایانی که خطبا هستند و اهل منبر هستند، در سرتاسر کشور تذکر داده بشود به مردم: یکی همین که گفتم که ان شاء اللَّه، تذکر داده میشود و ان شاء اللَّه، مسلمین هم توجه میکنند به آن. یکی اینکه از جنگ خسته نشوند مردم. جنگ یک چیز خوبی است. البته ما پیشقدم نیستیم. برای جنگ ما پیشقدم نیستیم، لکن حالا که به ما تحمیل شده است، این یک آثار بزرگی دارد برای نهضت ما. یکی از آثارش این است که دشمنِ ما را رو سیاه کرد در دنیا. این میخواست که برای خودش یک حیثیتی پیدا بکند و اینکه دشمن اسلام بود و قبل از این هم که هجوم کند به ایران، با عراق آن طور معامله کرد و با علمای عراق آن طور معاملات کرد و با ملت عراق آن طور و با دستهجات برای عاشورا آن طور و برای زائرین کربلا، که برای اربعین میرفتند، آن طور جنایتکارانه عمل کرد. این در دنیا رسوا شد. و حالا هم هر چه میخواهد سالوسی کند و نماز بخواند و اظهار اسلامیت بکند و امثال ذلک، دیگر فایده ندارد. این دیگر نمیتواند با سالوسی، خودش را جا بیندازد.
نمیتوانست، لکن شاید بعضیها- آنهایی که خارج بودند از عراق- باورشان میآمد که این یک آدمی است که میخواهد خدمتی بکند و کذا و این حرفها. حالا معلوم شد که نه، همه فهمیدند که این آدم این طوری است، وضعش این طوری است. معلوم شد یک آدمی است که عرب نمیخواهد کار بکند. این خوزستان عربها را غالباً کشتند. اگر ایشان با عرب موافق است، چطور عربکشی میکند؟ برای این هم نبوده است که چند کیلومتر از مملکت ایران را او ادعا دارد. چقدر ضرر کرده در این ملت عراق بیچاره چقدر ضرر کرد در این جنگ! و ملت اسلام چقدر ضرر برد؛ ضرر جانی، ضرر مالی، ضرر حیثیتی او برد!
یکی از مسائلی که باز مرتب شد بر این، اینکه شیاطین فهمیدند قدرت اسلام در ایران چیست و قدرت ارتش ما و پاسدارهای ما- که خداوند همه را حفظ کند- آن طور نیست که آنها خیال میکردند. خلیجیها هم فهمیدند که نه، مسائل آن طورها نیست و اگر- خدای نخواسته- یک وقت شیطنت کنند، ممکن است عکس العمل داشته باشد. دیگران هم فهمیدند که نه، قدرت اسلام بیش از این مسائل است که اینها خیال میکنند. قدرت اسلام است که یک مملکت را یکپارچه بر ضد آنها به راه میاندازد؛ بسیج میکند. این قدرت اسلام است. این هم یکی از برکاتی بود که از این جنگ تحمیلی برای آنها ننگ بار آورد و برای ملت ما سلحشوری و قدرتمندی و بیداری.
این جنگی که حالا به ما تحمیل شده است برای ما البته یک ضررهایی هم داشته است و برادرهای ما در آنجا و اشخاصی که در آنجا تلف شدند و در خرمشهر و در آبادان و در دزفول و اینها تلف شدند، خساراتی برایشان بار آمده و عدهای زن و بچههایشان هم که سرپرستهای خودشان را از دست- مثلًا- دادهاند. آنها هم کوچ کردهاند برای بلاد دیگر. باید آقایان به مردم سفارش کنند که اینها برادر ما هستند، اینها در راه اسلام و جنگ در اسلام این طور آواره شدهاند، اینها را باید مثل خودتان و مثل اولاد خودتان بدانید. اگر بچههای بیسرپرستی هستند و میتواند سرپرستی یکی از اینها را برای خودش نگه دارد و حفظ کند، حفظ کند. دولت باید اینها را با یک ترتیبی، مرتبی، منظمی، محترمانه برای اینها جا تهیه کند؛ برای اینها غذا تهیه کند. اینها آواره شدهاند. نباید فکر این باشیم که ما خودمان هر چه میخواهیم داشته باشیم، دیگران هیچی. نخیر، باید کمک کنند به اینها، ثروتمندها کمک کنند به اینها، برادرهای مؤمن، خواهرها به اینها کمک کنند و اینهایی که در جنگ آسیب دیدهاند این قدر نگذارند مصیبت بیشتر برایشان بشود و آنها را مثل مهمان عزیز مهمانداری کنند و دولت هم باید جاهایی را برای اینها معیّن کند و آنها را حفاظت کند.
یکی هم اینکه باید دولت ما، ملت ما توجه به این معنا داشته باشد که در یک مملکتی که جنگ در آن هست، ممکن است که یک چیزهایی هم کمبود توی آن باشد. در ایران الحمد للَّه، کم است این. اما این طور نباشد که خودشان کمک کنند، مردمی کمک کنند بر اینکه کمبودی حاصل بشود، هجوم کنند- مثلًا- به خرید یک چیزی و نگهداری بخواهند بکنند. گمان نکنند که با این جنگی که آنجا واقع شده است، ایران در مضیقه واقع میشود. نه، ایران در مضیقه واقع نمیشود. شما توجه کنید که مسائل را از راه اسلامی با آن برخورد کنید، از راه انسانی با آن برخورد کنید. اگر مسائل را از راه اسلامیاش ما با آن برخورد کنیم، نمیرسد به اینکه ما بخواهیم یک چیزی را احتکار کنیم یا مثلًا، گرانفروشی کنیم یا رفتار خلاف انسانی بکنیم. وقتی یک جنگی پیش آمد، باید مردم بیشتر به فکر این باشند که ایران را آرام نگه دارند. الحمد للَّه، آرام هم هست. اینهایی که جمع میشوند در یک جایی برای خرید یک چیزی- که نمیدانم حالا هم هست یا نه، که میشدند قبلًا- اینها یک اشخاصی هستند مفسده جو و میخواهند تضعیف کنند روحیه شما را. ما هیچ واقعهای برایمان واقع نشده؛ یک دستهای آمدند در یک گوشهای [از] مملکت ما خرابکاری میکنند. از این دزدها در ایران همیشه بوده. این دزدها خیلی بوده. زمانهای سابق زیاد بود که یک شهری را شلوغ میکردند، یک جایی را میبریدند، از بین میبردند. نباید با اینکه یک شلوغکاری در یک جایی شده است که الآن هم ان شاء اللَّه از بین میرود. [روحیه شما تضعیف شود].
من منتظرم که این حصر آبادان از بین برود. و [هشدار] میدهم به پاسداران، قوای انتظامی و فرماندهان قوای انتظامی که باید این حصر شکسته بشود؛ مسامحه نشود در آن، حتماً باید شکسته بشود. فکر این نباشند که ما اگر اینها هم آمدند، بیرونشان میکنیم. اگر اینها آمدند، خسارات بر ما وارد میکنند. نگذارند اینها بیایند در آبادان وارد بشوند. از خرمشهر اینها را بیرون بکنند. حال تهاجمی بگیرند.
باز توجه داشته باشند به اینکه اینهایی که از فرماندهان و از پاسداران و از سربازان و از ژاندارمری و همه اینها در آنجا مشغول هستند، اینها دارند جانفشانی و فداکاری میکنند.
اینها همچو نیست که توی خانهای نشسته باشند و راحت باشند؛ اینها هر کدام که رفتند در این جبههها، فداکاری دارند میکنند. در هر حال، به نظرشان ممکن است که یک وقت- مثلًا- یک موشک فلان بیاید و اینها را از بین ببرد. باید از اینها قدردانی کنند، تقویت کنند روحیه اینها را، ملت باید تقویت کند روحیه اینها را. اینها مشغولند، مشغول بررسی هستند، مشغول برنامهریزی هستند. از یک طرف مسامحه نباید بشود. از یک طرف هم مشغول به کار هستند اینها.
کسانی که اطلاع نظامی ندارند، نباید دخالت کنند در کار نظامی. این مثل این است که ما بگوییم که فلان سرهنگ یک وقت بیاید به ما بخواهد بگوید که فقه اسلام این طوری است. همین طوری که میبینید بعضیها از قرآن یک آیهای را برمیدارند میخوانند و دنبال او یک مسائلی را میگویند، در صورتی که از قرآن هیچ اطلاعی ندارند و از اسلام هم هیچ اطلاعی ندارند. مایی که از نظام اطلاع نداریم و از جنگ اطلاع نداریم، نباید اظهار نظر بکنیم که خوب است این جوری بکنند. آخر شما چه میدانید که خوب است این جوری بکنند؟! من و شما اطلاع از این نداریم. هی برنامه ندهد کسی که ندارد یک اطلاعی را؛ نمیفهمد یک چیزی را، تضعیف نکند روحیه سربازهای ما را که با تمام قدرت، همه جناحهایشان دارند جانفشانی میکنند و ضربتهای زیاد به آنها زدهاند. شما کنار نشستهاید و میگویید خوب است این جوری بکنند! آدمی که کنار گود نشسته، خیلی حرفها میتواند بزند. بگذارید که آنها روی نقشههایی که دارند، طوری که میتوانند، عمل بکنند و بحمد اللَّه، میتوانند و ان شاء اللَّه، عمل میکنند.
ما هم صبر داریم. این قدرها بیصبری نکنید. جنگ صفّین هجده ماه طول کشید با آن زحمات، هجده ماه طول کشید با آن همه رنجهایی که بردند و با آن همه تلفاتی که دادند. ما تازه دو ماه است، که کمتر از دو ماه است الآن که یک همچو چیزی هست. شمایی که به همه ابرقدرتها میگویید «ما ایستادیم و مقابله میکنیم» و مشتتان را گره میکنید که ما امریکا و شوروی و کذا را [شکست میدهیم]، شما باید همچو قدرتمند باشید اگر پشت این خانههایتان هم- خدای نخواسته- سرباز اجانب آمد، باز هم همان مشت گره کرده بروید و با هم در بیفتید و جنگ تن به تن بکنید.
شما که یک همچو کار بزرگی را کردید و حالا انگور را خوردید، نمیخواهید تبش را بکنید؟ یک همچو کار بزرگی که اعجاب دنیا را برای شما جلب کرده است، زحمت دارد. حفظ اسلام زحمت دارد. شما برای اسلام از اول قیام کردید و فریاد زدید: ما جمهوری اسلامی میخواهیم. آنها هم همهشان مخالف با جمهوری اسلامیاند. همه قدرتها مخالف با جمهوری اسلامیاند. کسی که با همه قدرتها درافتاده و بحمد اللَّه، پیش برده تا حالا، حالا نباید به واسطه اینکه یک چیزی واقع میشود، یک شلوغی در یک جایی واقع میشود، این خیال کند که نه، به هم خورد وضع. شما در جنگی که، جنگ داخلی که با محمد رضا و ساواکش داشتید، چقدر شهید دادید! از 15 خرداد به این ور، شاید صد هزار شهید ما داده باشیم یا بیشتر. چقدر هم معلول داریم! حالا ما همه این بساطی که تا حالا واقع شده است این قدرها نیست؛ خیلی چیز کمی است و آن قدری که به آنها ضایعه واقع کردیم، لشکر ما ضایعه واقع کردند، چندین برابر است. محکم باشید آقا! جوانهای ما محکم بایستند!
[یکی از حضار: ما همه سرباز توایم خمینی، گوش به فرمان توایم خمینی] ما همه سرباز خدا هستیم ان شاء اللَّه. نه تو سرباز منی، نه من سرباز تو. همه ما با هم قیام کردیم که اسلام را در اینجا زنده کنیم و ان شاء اللَّه، به سایر جاها هم صادر کنیم. ما همه برادر با هم هستیم، دوست با هم هستیم و امیدوارم که همه ما دوش به دوش هم، هر کس هر مقداری که میتواند، من که یک پیرمرد ضعیف هستم، صحبت بکنم برای شما. آقای فلسفی که پیرمرد قوی ان شاء اللَّه، هستند، ایشان هم برای شما صحبت بکنند. آقایان اهل منبر هم برای مردم صحبت بکنند. این یک خدمتی است که از ماها برمیآید. ما ان شاء اللَّه، انجام بدهیم و امیدوارم که برای خدا باشد. شما هم هر کدام هر کاری ازتان برمیآید انجام بدهید.
جهاد کشاورزها این است که کشاورزیشان را تقویت کنند. امسال شنیدم بعضیها سستی میکنند و این بر خلاف مسیر اسلام است. شما پارسال با آن گرفتاریها زیاد کردید کشتتان را و امسال الحمد للَّه، آن گرفتاریها کم است و به شما کمکهایی هم از طرف دولت میشود و باید خودتان به فکر باشید که اگر ابرقدرتها فردا منع کردند همه کشورها را که به ما گندم ندهند، خودمان داشته باشیم. خوب، کشاورزها باید به این فکر باشند و کشاورزی خودشان را تقویت کنند و بیشتر کنند و کارها را جوری کنند که ما دیگر محتاج نباشیم در خوردنمان هم به مردم.
من امیدوارم که اشخاصی که تفکر دارند، مغز صنعتی دارند، اینها هم کارها را راه بیندازند و صنعت درست کنند خودشان. شما بدانید که اگر خودتان به فکر بیفتید، [میتوانید]. نگذاشتند شماها به فکر بیفتید، هی آمدند به شما دادند، شما هم تنبل شدید.
خودتان به فکر بیفتید که برای خودتان انجام بدهید. کارهای خودتان را میتوانید انجام بدهید. گمان نکنید که ما حتماً باید همه چیزمان را از دیگران بگیریم. نه، شما به فکر این باشید که همه چیزتان را خودتان درست کنید. این ژاپن بود که در سالهای قبل محتاج بود و خودش به فکر افتاد و خودش کارهای خودش را درست کرد و الآن صادر میکند به امریکا هم. آن هندوستان بود که در آن زمان، آن قدر احتیاج داشت، حالا الآن دارد خودش احتیاجات خودش را رفع میکند. مغزهای شما کوچکتر از مغزهای دیگران نیست. شما خودتان به فکر باشید. توجه کنید که کار خودتان را خودتان انجام بدهید.
الآن مهم این است که کشاورزی باید چندین برابر سابق باشد. دولت باید کمک بکند و مردم باید جدّیت بکنند. من امیدوارم که در این سالی که میآید، به کوشش شماها، به کوشش جوانهای ما، کشاورزیهای ما، کارهای کشاورزی ما همچو بشود که ما محتاج نباشیم به دیگران در خوراکمان. همین طور کارخانهها کارها را انجام بدهند، خودشان راه بیندازند کارخانه را. شما خودتان باید انجام بدهید کار خودتان را. هی منتظر این نباشید که یکی دیگر بیاید شما را اداره کند. خودتان اداره کنید خودتان را. من امیدوارم که همه این کارها به دست خودتان بشود و هیچ به خودتان خوفی راه ندهید. ما آن قدرتهای بزرگ را هُل دادیم و بیرونشان کردیم و کسی نمیتواند شما را ان شاء اللَّه، دیگر هُل بدهد از مملکت خودتان.» (صحیفه امام، ج13، ص: 317 ـ 336)
ـ سخنرانی در جمع اعضای کمیسیونهای مجلس؛ رسالت و وظیفه مجلس اسلامی (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من راجع به کل مجلس مکرر عرض کرده و حالا هم عرض میکنم که مجلس ما باید با مجلسهای سابق فرق داشته باشد. البته فرق هم دارد، اما هر امری کم کم به انحراف کشیده میشود و چنین نیست که یکدفعه انحراف واقع شود. در خود انسان نیز چنین است که شیطان و نفس امّاره بتدریج از عمل به مکروهات و بعد از آن به صغایر و از آنجا به بالاتر انسان را منحرف میکنند. در مجلس سابق دوره اولش بهتر بود، لکن در هر سال چیزی به آن اضافه و یا از آن کم شد تا رسید به آنجا که مجالس اخیر را دیدیم. شما از اول اگر جلوی فساد را نگیرید معلوم نیست که به وضع سابق منتهی نشود. البته باید عاقلانه باشد که مسئله حادّی پیش نیاید.
در مسائل، ملایمت و جهت رحمت بیشتر از جهت خشونت تأثیر میکند. من در زمان اختناق رضا خانی وقتی در مدرسه فیضیه صحبت میکردم، آن گاه که از جهنم و عذاب الهی بحث میکردم همه خشکشان میزد، ولی وقتی از رحمت حرف میزدم میدیدم که دلها نرم میشود و اشکها سرازیر میگردد و این تأثیر رحمت است. با ملایمت انسان بهتر میتواند مسائل را حل کند تا شدت.
و مجلس باب مباحثه است، و باید مثل مباحثه طلبهها باشد که با هم دوست هستند و با یکدیگر بحث و گفتگو میکنند ولی معلوم است که مباحثه هست. مجلس اسلامی باید ملت و دیگران را ارشاد کند، چون مسائل به خارج منعکس میگردد و تأثیر روی مردم میگذارد. از این جهت مسئولیت مجلس به عنوان یک مرشد و هدایتکننده برای مردم زیاد است. و این کلی مطلب است که ان شاء اللَّه این مجلس اول انقلاب، پایهای و سنت حسنهای باشد برای آینده که هر چه خوب بشود، شما در اجر آن شریک هستید. در مسئلهای که راجع به کمیتهها فرمودید، اعتقادم بر این است که همین گونه که هست باشد و هیچ گونه تحولی درباره آن صورت نگیرد. راجع به استیضاح هم من هیچ نظری نمیدهم، فقط با ملایمت و تفاهم باشد. موافقین و مخالفین حرفهایشان را بزنند، آن وقت مجلس هر چه رأی داد معتبر است.
امیدوارم آقایان موفق شوند که وقتی مجلس را تحویل میدهند مردم راضی باشند، تا بعدها به همین آقایان رأی بدهند. البته من تمام آقایان را نمیشناسم، ولی امیدوارم مجلس دارای یک اکثریت تام متعهد باشد. میل دارم وضع و امور با ملایمت و اخلاق حسنه صورت گیرد، و این خیلی بهتر است. دو نفر که با هم دعوا دارند وقتی یکی از آنها با رأفت و ملایمت حرف زد، دعوا تمام میشود. اصولًا کارها با ملایمت و رأفت بهتر انجام میگیرد.
من دعا میکنم تا شما در کشوری که از همه طرف به آن حمله شده، موفق باشید.
امروز هر انفجاری که در هر جا صورت میگیرد به ایران نسبت میدهند و میگویند ما شواهدی داریم که مسأله به ایران مربوط میشود، و دلیلشان این است که در ایران هم انفجار واقع شده است. این چه استدلالی است؟! مردم از اسرائیل ناراحت هستند به ما چه ربطی دارد؟! البته ما میل داریم اسرائیل همهاش آتش بگیرد، و اگر خداوند توفیق دهد میرویم و مردم را از شرّ اسرائیل نجات میدهیم، ولی این بدان معنا نیست که ما آنجا را منفجر کردهایم. و یا در مسائل دیگر میگویند یک شاهد عینی چه گفته است. این شاهد عینی یک منافق و یا یک دزد فراری است و یا لا بد رادیو بغداد میگوید، و اینها خیلی چیزها میگویند و این میشود شاهد عینی. اصلًا دنیا در چه وضعی است. فقط باید توجه داشت که باید با هم باشیم و در مقابل آنها محکم بایستیم. و با خودمان رئوف باشیم و در مقابل دشمنانمان سرسخت. این را عقل اقتضا میکند که وقتی عدهای مخالف داریم، خودمان مخالفتمان را کنار بگذاریم تا با وحدت کلمه این مملکت برسد به آنجا که همه دلمان میخواهد.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج18، ص: 202 ـ 204)
ـ حکم به آقای موسوی خوئینی ها؛ افتتاح حساب مربوط به اصل 49 قانون اساسی (1365)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم. محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- دامت برکاته
احتراماً به عرض عالی میرساند، دادسراها و دادگاههای انقلاب اسلامی در اجرای «قانون نحوه اجرای اصل 49 قانون اساسی» که در ماده هشت تصریح میکند: «وجوه حاصله در اختیار ولیّ امر قرار گیرد» تقاضا دارند حسابی را تعیین بفرمایید که این وجوه در آن حساب واریز گردد. اضافه مینماید که پروندههایی در دادسراها و دادگاهها مطرح رسیدگی قرار میگیرد که قضات محترم علم دارند بر اینکه متهم پرونده، خمس ارباح مکاسب و یا دو خمس از باب اختلاط حرام به حلال بدهکار است. آیا اجازه میفرمایید به قضات محترم اجازه داده شود، در این گونه موارد، یک خمس یا دو خمس را حسب مورد از آنان گرفته و به همان حسابی که در رابطه با اجرای اصل 49 مقرر میفرمایید و یا به حساب دیگری واریز نمایند. بدیهی است وجوه واریز شده جهت مصارف شرعیه آن به هر طریقی که تعیین بفرمایید اقدام خواهد شد. سید محمد خوئینی].
بسمه تعالی
جناب حجت الاسلام آقای خوئینیها، دادستان کل کشور
حسابی به نام دادستان کل کشور با قید اینکه مربوط به «اصل 49» است، باز شود تا آنچه مربوط به این اصل است در این حساب واریز گردد.
و نیز حساب دیگری به همان نام با قید اینکه مربوط به «سهمین»[36] است، باز شود تا خمس و یا دو خمس افرادی که وجوه شرعیشان را نپرداختهاند، در آن واریز گردد.
ولی این گونه پروندهها باید با دقت بیشتر بررسی گردد، تا خدای ناکرده حق کسی ضایع نگردد. ان شاء اللَّه تعالی موفق باشید. 15 آبان 65
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج20، ص: 147 ـ 148)
[1] - بنا به تلگراف مورخ 14/ 8/ 41 حسین پرتو( رئیس شهربانی قم) به اداره کل اطلاعات شهربانی کل کشور:
ساعت 9 صبح روز 14/ 8/ 41 در حدود دویست نفر از بازاریان تهران، به سرپرستی آقایان کسرایی خیاط، حاجی آقا حسین نیلچی، امجد خرازی فروش، حاجی میرزا عباس خرازی فروش، جوانمرد خرازی فروش، حاجی شیخ علی نقی بزاز و حاجی میرزا علی سقط فروش، به مجلس درس آقای خمینی رفتند و اظهار داشتند: درس و نماز جماعت برای چیست و چرا تعطیل نمیکنید؟ و آقای خمینی[ خطاب] به جمعیت، سخنان بالا را اظهار نمود.
[2] - ر. ک: گزارش اسناد ساواک و کتاب نهضت امام خمینی جلد 1 صفحه 194، چاپ 1381.
[3] - یکی از مساجد بزرگ و معروف تهران. اشاره به اقدام سازمان اوقاف رژیم شاه در نظارت بر مساجد.
[4] - آنچه اجمالًا باعث آرامش میشود اینکه:« خانه کعبه را صاحبی است». بحار الأنوار، ج 15، ص 145.
[5] - روحانیونی که از فرصت اخراج رضا خان( سلف خبیث) در شهریور 1320 بهرهبرداری نکردند.
[6] - روی پاکت نامه چنین مرقوم شده« خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت الاسلام آقای فاضل، دامت برکاته.
[8] - امام خمینی چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فرمان تشکیل شورای انقلاب را صادر کردند که نامه فوق در همین رابطه است. به دلیل شرایط اختناق و سرکوب در ایران، تشکیل این شورا و اعضا و جلسات آن به صورت مخفی بود، اشارات و رموز نامه نیز حاکی از آن است.
[9] - منظور، آقای مرتضی مطهری است.
[10] - قانون اساسی مشروطیت که در 1324 ه. ق.( 1284 ه. ش.) به توشیح مظفر الدین شاه قاجار رسید و با کودتای اسفند 1299 ه. ش. و به قدرت رسیدن رضا خان، با تشکیل مجلس مؤسسان فرمایشی، سلطنت از سلسله قاجار به رضا خان منتقل شد و وی در سال 1305 ه. ش. به عنوان نخستین پادشاه پهلوی تاجگذاری کرد.
[11] - سوره نساء، آیه 141:« هر گز خداوند راهی برای کافرین علیه مؤمنین قرار نداده است».
[12] - معرب خسرو؛ لقب پادشاهان ساسانی.
[14] - سوریه؛ که تا پیش از سه- چهار قرن اخیر شامل سوریه فعلی، لبنان و بخشهایی از اردن و فلسطین بوده است.
[15] - نشست بیتکلف دوستان و برادران.
[16] - اشاره به پتویی که امام خمینی بر روی آن مینشستند
[19] - ژنرال محمد ضیاء الحق، رئیس جمهوری پاکستان.
[20] - برادران، سوره حجرات، آیه 10.
[21] - نهج البلاغة، خطبه 234، خطبة القاصعة، بحار الأنوار، ج 15، ص 258، ح 9. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج، 4 ص 324.
[22] - رضا خان و پسرش محمد رضا پهلوی.
[23] - آقای حسینعلی منتظری.
[24] - آقای سید محمود طالقانی.
[25] - شهید سید محمد رضا سعیدی که در زندان شاه، بر اثر شکنجه مأموران ساواک به شهادت رسید.
[26] - امیر عباس هویدا، نخست وزیر رژیم شاه.
[27] - نعمت اللَّه نصیری رئیس ساواک در رژیم شاه.
[28] - حاقّ( به تشدید قاف): وسط و میان چیزی، واقع و حقیقت مطلب، و نیز به معنای کامل.
[30] - میرزا محمد فیض قمی( متوفای 1329 شمسی) از علمای برجسته قم در بدو تأسیس حوزه علمیه.
[31] - از مدرسین برجسته اخلاق در حوزه علمیه قم و تهران
[33] - سوره آل عمران، آیه 97:« و برای خدا، حج آن خانه بر مردم واجب است».
[34] - حضرت رسول اکرم( ص) فرمود:«
حُسَیْنٌ مِنّی وَ انَا مِن حُسَیْن»
حسین از من است و من از حسینم. بحار الانوار، ج 43، ص 261، ح 1
[35] - اصل این بیت چنین است:
لَعِبَت هاشِم بالمُلکِ فلا
|
|
خبرٌ جاءَ و لا وحیٌ نزَل
|
|
|
|
یعنی آل هاشم با سلطنت و ملک بازی کردند و نه خبری از غیب آمد و نه وحی نازل شد. سیره ابن هشام، ج 3، ص 143 و 144
[36] - سهم سادات و سهم مبارک امام- علیه السلام- است که مجموع آنها به عنوان خمس- یک پنجم درآمدهای ما زاد بر هزینه سالانه زندگی- میبایست جهت کمک به فقرا و امور مورد نیاز جامعه و دیگر مواردی که در احکام فقهی تعیین گردیده، پرداخت شود.