امروز با امام: چهاردهم آبان

ـ بیانات در جمع طلّاب و بازاریان؛ لزوم لغو لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی (1341)‏
ـ نامه به آقای سید محمدرضا سعیدی؛ لزوم براندازی سلسله پهلوی (1347)
ـ نامه تشکر به آقای محمد فاضل لنکرانی؛ شهادت سید مصطفی (1356)
ـ نامه به آقای سید محمد حسینی بهشتی در خصوص تشکیل شورای انقلاب (1357)
ـ پیام به ملت ایران؛ تذکر به سران ارتش و وعده نزدیک بودن پیروزی (1357)
ـ پیام به مردم کردستان؛ تشکر از اعلام همبستگی مردم کردستان (1357)
ـ نامه به آقای مهدی حائری یزدی درباره هجرت به فرانسه (1357)
ـ مصاحبه با رادیو و تلویزیون هلند درباره ماهیت تمدن اسلامی (1357)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره حیاتبخش بودن آیین اسلام (1357)
ـ حکم انتصاب آقای هادی روحانی به سمت امامت جمعه بابل (1358)
ـ نامه به آقای عبدالجلیل جلیلی کرمانشاهی؛ اعزام روحانیون به کرمانشاه (؟1358)
ـ حکم انتصاب آقای محمدجواد رکنی حسینی به سمت امامت جمعه بندرلنگه (1358)
ـ سخنرانی در جمع سفیر و هیأتی از پاکستان؛ وحدت- مشکلات کشور (1358)
ـ سخنرانی در جمع کارکنان بیمه مرکزی ایران؛ توطئه های امریکا (1358)
ـ سخنرانی در جمع شهردار و کارکنان شهرداری و شرکت واحد؛ عمران شهرها (1358)
ـ سخنرانی در جمع خطیبان مذهبی در آستانه ماه محرّم؛ سیاسی بودن احکام اسلام (1359)
ـ سخنرانی در جمع اعضای کمیسیونهای مجلس؛ رسالت و وظیفه مجلس اسلامی

کد : 4100 | تاریخ : 14 آبان 1400

امروز با امام: چهاردهم آبان

 

ـ بیانات در جمع طلّاب و بازاریان؛ لزوم لغو لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی (1341)‏[1]

«ان شاء اللَّه موضوع لغو شرکت نسوان در انتخابات درست می‏شود؛ اگر درست نشد ما تنها نیستیم؛ تمام ملت ایران و عشایر و حتی سایر ملتهای کشورهای مسلمان و سنی پشتیبان ما هستند. ما باز هم امیدواریم که دولت به اشتباه خود پی‏ببرد و جواب مساعد بدهد؛ مامورینی که در مجلس حضور دارند این مطلب را گزارش کنند تا دولت تصور نکند که با فوت آیت الله بروجردی- رحمة الله علیه- دیگر اسلام بی‏دفاع شده است و می‏توان به آن لطمه زد. هزاران آیت الله بروجردی به دین اسلام متکی بوده‏اند. دین به آیت الله‏ها تکیه ندارد. مراجع اسلام، علمای دین و پیشوایان مذهب در هر زمانی با تکیه بر اسلام با قلدرها مقابله کرده‏اند. امروز هم هر دست خیانتکاری که برای لطمه زدن به اسلام دراز شود با قدرت اسلام قطع می‏شود. مراجع اسلام ایران و نجف در مقابل تجاوز به احکام اسلام و خیانت به مسلمین ساکت نمی‏نشینند و در این امر تنها نیستند، کلیه مردم ایران، عشایر ایران، بلکه ملتهای سایر کشورها پشتیبان مراجع دین هستند و اهانت به قرآن را تحمل نمی‏کنند. شما فعلًا آرامش را حفظ کنید و بر سر کارهای خود بروید. خداوند نیاورد آن روزی را که ما درسها را تعطیل کنیم و دستور تعطیل عمومی بدهیم. اگر روزی لازم شد که وظیفه ملت معین شود به شما اعلام می‏کنیم و وظیفه عموم مردم را تعیین خواهیم کرد؛ اما نه در اینجا، نه با این جمعیت، باید بیابانهای قم را در نظر گرفت. آن اجتماع عظیم را در این جاها نمی‏توان تشکیل داد. ولی ما امیدواریم که دولت به اشتباه خود پی‏ببرد و بزودی جواب مساعد به ما بدهد و بی‏جهت موجب تشنج و التهاب در مملکت نشود. و من از همه شما آقایان محترم که امروز دست از کسب و کار خود کشیدید و به اینجا آمدید، قدردانی و تشکر می‏کنم و می‏خواهم که بر سر کار خود برگردید و منتظر دستور مراجع خود باشید. و السلام علیکم و رحمة الله‏[2]» (صحیفه امام، ج‏1، ص: 87)

ـ نامه به آقای سید محمدرضا سعیدی؛ لزوم براندازی سلسله پهلوی (1347)

«بسمه تعالی‏

خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام آقای سعیدی- دامت افاضاته‏

مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. راجع به مساجد قبلًا هم مطلع شده بودم، حتی گفته شد که برای مسجد سید عزیز اللَّه‏[3] هم تعیین شده است، ولی صحت آن را نمی‏دانم. در هر صورت سنگرها را حتی الامکان نباید از دست داد و قیام به وظایف به مقدار امکان لازم است، و اگر کوتاهی در آن نکنیم باکی نیست؛ فرضاً با شکست ظاهری مواجه شویم لکن رضای خدای تعالی را اگر موفق شویم جلب کنیم، امور دیگر سهل است. این جانب لحظات آخر عمر را می‏گذرانم و از اوضاع عمومی و خصوص حوزه‏های علمیه نگران و نمی‏دانم با آن تندرویهای آنها و این سهل انگاری ماها امر به کجا منجر می‏شود؟ «وَ الَّذی یُوجِبُ التَّسْکین فی الجمله: انَّ لِلْبَیْتِ رَبّاً»[4] و این رشته بحمد اللَّه گسستنی نیست، هر چه باریک شود. شما طبقه جوان مأیوس نباشید و با اراده و عزم راسخ مهیای خدمت و فرصت باشید. سلف صالح ما- رضوان اللَّه علیهم- فرصت عجیبی را در موقع رفتن سلف خبیث از دست دادند[5] و پس از آن هم فرصتهایی بود و از دست رفت تا این مصیبتها پیش آمد. و تا این شجره خبیثه برپاست امید خیری نیست. از خداوند تعالی اصلاح حال عموم مسلمین و خصوص حوزه‏های دینیه و بیداری آنها را خواهانم. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم.

13 شعبان 88- روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏2، ص: 208)

ـ نامه تشکر به آقای محمد فاضل لنکرانی؛ شهادت سید مصطفی (1356)[6]

«به عرض می‏رساند، مرقوم شریف که حاکی از سلامت مزاج محترم و حاوی تفقد از این جانب بود موجب تشکر گردید. امید است ان شاء اللَّه تعالی موفق به خدمت به حوزه‏های اسلامی باشید و افاضل از برکات شما بهره‏مند شوند. ما خواه ناخواه باید این راه را طی کنیم چه بهتر در خدمت به اسلام و مسلمین و خدمت [به‏] علم و هدایت، عمر صرف شود و در «لا یعنی»[7] هدر نرود. از خداوند تعالی مسألت می‏نمایم که همه ماها را در این راه پر خطر از شرور انسانهای صوریِ شیطان حقیقت، و وساوس نفس اماره حفظ فرماید. از جنابعالی امید دعای خیر برای حُسن عاقبت دارم و از همه افاضل و اعلام و عموم محصلین حوزه علمیه از شرکت در این حادثه تشکر می‏کنم. و امید است جنابعالی در ملاقاتها به آقایان ابلاغ فرمایید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 259)

ـ نامه به آقای سید محمد حسینی بهشتی در خصوص تشکیل شورای انقلاب (1357)

«بسمه تعالی‏

4 ذی الحجه 1398

پس از اهدای سلام و تحیت، وقت دارد سپری می‏شود و من خوف آن دارم که با عدم معرفی اشخاص،[8] مفسده پیش آید. بنا بود به مجرد آمدن ایشان (م. ط)[9] با اشخاص مورد نظر یکی یکی و جمعی ملاقات کنید و نتیجه را فوراً به این جانب اعلام کنید. و نیز مرقومی که معرف باشد با خط و امضای عدد معلوم بفرستید. من در انتظار هستم و باید عجله شود، و نیز استفسار از بعضی آنها برای مسافرت به خارج. در هر صورت همه موضوعات که به شما و ایشان تذکر داده شد، لازم است با عجله انجام گیرد و اگر اشخاص دیگری نیز پیدا شد ملحق شود. و السلام.» (صحیفه امام، ج‏4، ص: 307)

ـ پیام به ملت ایران؛ تذکر به سران ارتش و وعده نزدیک بودن پیروزی (1357)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

درود به ملت شریف و شجاع ایران- ایدهم اللَّه تعالی‏

من نمی‏دانم از کدام مصیبتهای ملت و از کدام جنایتهای شاه بنویسم؛ قلم من عاجز است. آیا جنایاتی را که در دانشگاه به دست دژخیمان شاه واقع شد، متذکر شوم یا از کشتارهایی که در سراسر ایران به امر این جنایتکار حرفه‏ای صورت گرفت؟ من قدرت ندارم جنایات سراسر ایران را که برادران و خواهران ما را به خاک و خون کشیده بشمارم. هر روز اخبار واصله، ما را به جنایات بزرگ تازه‏ای آگاه می‏گرداند، هر روز فرزندان اسلام به مصیبتهای تازه‏ای مبتلا هستند.

کار شاه و حکومت او به رسوایی کشیده است و در پناه کولی‏ها و اشرار جیره خوار می‏خواهد خود را حفظ کند، و در عین حال از فریبکاری دست نکشیده و می‏خواهد با تشکیل حکومت به اصطلاح ملی و با تزهای مبتذل و تبلیغات بی‏اساس و بیهوده ملت را اغفال کند، و بعضی از شاهدوستان طرفدار امریکا را برانگیخته که از طرفی مردم را از برکنار رفتن شاه بترسانند که با وضع جغرافیایی ایران اگر شاه برود مملکت می‏رود، و از طرفی برای نجات شاه به دوره‏گردی بپردازند و اشخاصی را از روحانی و سیاسی با خود همراه کنند؛ غافل از آنکه مردم چنان آشنا به مسائل سیاسی شده‏اند که این حرکات مذبوحانه را به چیزی حساب نمی‏کنند.

ملت ایران شاه را می‏شناسد که اوست اساس تمام خرابیها و خیانتها؛ اوست که ابرقدرتها را بر شئون سیاسی و اقتصادی و نظامی و فرهنگی کشور مسلط نموده، و با مهلت دادن به او کشور از دست می‏رود. این طرحهای خائنانه مملکت را به نیستی تهدید می‏کند؛ این طرحها از حلقوم طرفداران امریکاست. ملت غیور ایران بپاخاسته تا کشور را از پرتگاه نیستی نجات دهد و دست غارتگران را کوتاه کند، و طرحهای خائنانه را بر هم زند. ملتی که در عزای عزیزان خویش به سوگ نشسته و تمام جنایات را از شاه می‏داند، طرح سازش با شاه را چگونه می‏پذیرد؟ این از خدا بیخبران و خائنان به ملت و اسلام می‏خواهند شاه را در مسند سلطنت نگه داشته و سپس به قدرت شیطانی رسانند تا خشک و تر را به آتش انتقام بسوزاند. اکنون که ملت ایران بر سر دوراهی مرگ و حیات، و آزادی و اسارت، و استقلال و استعمار، و عدالت اقتصادی و استثمار واقع است، و در پیشگاه خداوند تعالی و نسل آتیه مسئول است، باید تا رسیدن به هدف، نهضت را هر چه شورانگیزتر ادامه دهد، و طمع کسانی را که با توطئه‏های شیطانی می‏خواهند خون جوانان ما را به هدر دهند قطع کند، و به این مصلحت‏اندیشیهای مأمورین شاه و امریکا با مشت گره کرده جواب دهد، و به تذکرات زیر توجه نماید:

1- هدف اسلامی ما برچیده شدن رژیم سلطنتی و سرنگونی سلطنت سلسله پهلوی است، که غیر قانونی و غیر شرعی بودن آن بر همه روشن است و خیانت و جنایت بی‏پایان آن روشنتر، و ملت ایران با هر طرحی که لازمه‏اش بقای نظام شاهنشاهی و حفظ سلسله پهلوی است مخالف است، و هیچ ابهامی در این پیشنهاد که ملت ایران با رفراندم خود در سراسر کشور مکرر اعلام کرده نیست، و نظام حکومتی ایران جمهوری اسلامی است که حافظ استقلال و دموکراسی است، و بر اساس موازین و قوانین اسلامی اعلام می‏شود، و ما این پیشنهاد را در آتیه نزدیک به آرای عمومی رسماً مراجعه می‏کنیم و هر کس و یا هر گروه که با این پیشنهادهای سه‏گانه موافق نیست راه او غیر از راه ما و ملت ایران است.

2- برای رسیدن به این هدف مقدس لازم است به نهضت اسلامی به همه ابعادش ادامه داد:

الف- ادامه اعتصابات در تمام دستگاههای دولتی و هدف اصلی اعتصاب همان است که در بند اول ذکر شد.

ب- پشتیبانی از اعتصابات کارمندان مؤسسات دولتی؛ بخصوص کارمندان و کارگران شرکت نفت و جلوگیری از هدر دادن این مخزن عظیم و ادامه اعتصابات تا رسیدن به هدف اسلامی.

ج- کمک مالی به کسانی که در اثر اعتصابات ضرر دیده‏اند؛ اعم از اصناف شجاع و کارگران و زحمتکشان متدین و محروم و کارمندان محترم و کمک برای ادامه اعتصاب در همه اقشار.

3- بر صاحب منصبان و سران نیروهای هوایی و زمینی و دریایی است که با افراد خود به ملت بپیوندند؛ که اطاعت شاه اطاعت طاغوت است. و بر سربازان و سایر قوای انتظامی است که از اوامری که بر خلاف مسیر ملت است سرپیچی کنند؛ که اطاعت این اوامر مخالفت با قرآن مجید و پیغمبر اسلام- صلی اللَّه علیه و آله- و امام عصر- عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف- می‏باشد. و بر خانواده‏ها و عائله ارتش و سایر قوای انتظامی است که آنان را از مخالفت با ملت و از ظلم و ستم به خواهران و برادران اسلامی خود بازدارند، و آنان را بر این اعمال ظالمانه مؤاخذه کنند که عاقبت این ستمکاریها به ضرر آنان است. این جانب از ملت شریف و شجاع ایران تشکر می‏کنم که با شجاعت و پایداری خود کنگره‏های قصر ستمکاری را یکی پس از دیگری فرو ریخت و دلیرانه این بت شیطانی را شکست.

عزیزان من! صبور باشید که پیروزی نهایی نزدیک و خدا با صابران است. خود و فرزندان نسل آتیه را سرفراز کنید که ایران امروز جایگاه آزادگان است؛ و سستی و هراس به خود راه ندهید؛ که نمی‏دهید، و به وسوسه‏های شیطانی بستگان دستگاه ظلم گوش فرا ندهید. شما ملت ایران، و همت و شجاعت شما زبانزد جهانیان و سرمشق آزادیخواهان است. من از این راه دور چشم امید به شما دوخته‏ام و آنچه در قدرت دارم در خدمت به شما که به حق است نثار می‏کنم؛ و صدای آزادیخواهی و استقلال طلبی شما را به گوش جهانیان رسانده و می‏رسانم. و از خداوند تعالی سلامت و عظمت شما ملت نجیب بزرگ را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. 4 ذی الحجه 1398

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» صحیفه امام، ج‏4، ص: 308 ـ 310)

ـ پیام به مردم کردستان؛ تشکر از اعلام همبستگی مردم کردستان (1357)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

4 ذی الحجه 1398

سلام بر برادران اسلامی کردستان که با قیام دلاورانه به نهضت اسلامی سایر برادران پیوسته و با شهامت و شجاعت در مقابل طاغوت ایستاده مجال را بر دشمن اسلام و کشور تنگ کرده‏اند.

امروز ما مکلف هستیم که در هر لباس و هر شغلی هستیم، از اختلاف کلمه احتراز و به وحدت اسلامی که پیوسته مورد سفارش کتاب و سنت است گرایش نموده، و کلمه حق را عُلْیا و کلمه باطل را سفلا قرار دهیم.

در این موقع حساس که کشور ما و اسلام عزیز در معرض خطر عظیم است، تکلیف همه گروهها و افراد، خطیر و عظیم است. سستی و سردی در حال حاضر و اختلاف و افتراق کلمه، در حکم انتحار و به هدر دادن خون فرزندان اسلام است.

ما از همت بزرگ فرزندان کُردِ اسلام و از جوانان برومند آزادیخواه و استقلال طلب آن سامان تشکر و تقدیر می‏کنیم. ما و شما در صف واحد در مقابل طاغوت بپاخاسته و از کیان اسلام و کشور بزرگ اسلامی دفاع می‏کنیم، و با ایثار خون جوانان عزیز، درخت رشد ملت را آبیاری می‏نماییم. این جانب از مساعی جمیله شما برادران محترم قدردانی نموده، توفیقتان را در فروریختن پایه‏های ستمگری از خداوند تعالی خواستارم.

الحق ملت ایران با همبستگی بی‏مانند خود و ایستادگی در مقابل دشمنان اسلام و کشور، یک ملت نمونه است که نام بزرگ خود را در تاریخ ثبت و راه مبارزه با ستمگران را به ملتهای مظلوم آموخت.

برادران محترم! در این نهضت مقدس که تشکیل حکومت اسلامی سرلوحه اهداف آن است و ضمانت از آزادی و استقلال از ثمرات آن، صبور باشید و گول تبلیغات انگلهای سودطلب را نخورید، و به خدای بزرگ و قرآن کریم اتکال کنید و به پیش روید. خداوند با صابران است و دست حق با عدالت‏خواهان می‏باشد. و السلام علیکم.

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏4، ص: 311 ـ 312)

ـ نامه به آقای مهدی حائری یزدی درباره هجرت به فرانسه (1357)

«بسمه تعالی‏

4 حج 98

به عرض عالی می‏رساند، تلگراف جنابعالی واصل، سلامت و سعادت شما را از خداوند تعالی خواستار است. اینکه جواب تلگرافی داده نشد برای آن بود که تلگراف شما مفقود شد در عوض نمودن منزل، و پیدا نکردم. اکنون که جناب آقای نصرت اللَّه امینی آمدند بنا شد به جواب مبادرت شود. این جانب به واسطه اتفاقاتی، از نجف اشرف به سوی کویت حرکت و آنجا از ورود حتی برای عبور از شهر به ایستگاه منع شد؛ ناچار به پاریس آمدم؛ چون احتمال همین توطئه در سایر کشورهای اسلامی بود؛ و بنا دارم هر وقت محل مناسبی که بتوانم به خدمت خود ادامه دهم ممکن شد، بروم در بلدی اسلامی. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏4، ص: 313)

ـ مصاحبه با رادیو و تلویزیون هلند درباره ماهیت تمدن اسلامی (1357)

«سؤال: [به نظر شما علت تظاهرات اخیر ایران چیست؟ پیش‏بینی می‏کنید چه نوع اتفاقی رخ دهد؟]

جواب: علت تظاهراتْ کارهایی است که شاه در این مدت کرده است. مردم از اختناق و کشتارها ناراضی و تظاهرات رو به ازدیاد است. پیش‏بینی می‏شود که اگر خیلی دامنه پیدا کند، انقلاب بالاتری پیش آید. اگر شاه به عقل آید و زودتر خودش کنار رود، آرامش نسبی تحقق پیدا خواهد کرد.

[برنامه سیاسی شما چیست؟ آیا شما مبارزه مسلحانه یا ترور شاه را متد قابل قبولی می‏دانید؟]

- برنامه ما این است که با ادامه همین تظاهراتی که در ایران جریان دارد، ان شاء اللَّه مسائل حل شود. و اگر چنانچه دیدیم قابل حل نیست مبارزه مسلحانه را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

[شما می‏خواهید چه نوع رژیمی را جانشین نظام کنونی سازید؟ آیا شما تمدن اسلامی را با تمدن غربی کنونی ناسازگار می‏دانید؟]

- رژیمی که به جای رژیم ظالمانه شاه خواهد نشست، رژیم عادلانه‏ای است که شبیه آن رژیم در دموکراسی غرب نیست و پیدا نخواهد شد. ممکن است دموکراسی مطلوب ما با دموکراسیهایی که در غرب هست مشابه باشد، اما آن دموکراسی‏ای که ما می‏خواهیم به وجود آوریم در غرب وجود ندارد. دموکراسی اسلام، کاملتر از دموکراسی غرب است.

[اخیراً شما سلطنت را که در قانون اساسی 1906[10] آمده است مورد انکار قرار دادید؛ آیا در این مورد توضیحی دارید؟]

- اکنون همه ملت ایران بپاخاسته و رژیم سلطنتی را نمی‏خواهند. رژیم سلطنتی که مستندش قانون اساسی است باید مطابق با آرای ملت باشد و ملت- قاطبتاً- بر خلاف آن رأی داده‏اند. بنا بر این رژیم سلطنتی محکوم است و بکلی باید از بین برود.

[آیا حضرت عالی در مبارزه علیه شاه، بهتر و مؤثرتر نبود که دعوت شاه را به ایران پذیرفته و به ایران بر می‏گشتید؟]

- من برای آگاه کردن دنیا بهتر می‏دانم در اینجا باشم. در ایران هنوز اختناق وجود دارد، لذا رفتن به ایران فعلًا منتفی است.» (صحیفه امام، ج‏4، ص: 314 ـ 315)

ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره حیاتبخش بودن آیین اسلام (1357)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

باز امروز در روزنامه‏های شوروی- برای من ترجمه کرده بودند- یکی تیترش این بود که «اسلام، افیون جامعه»! ما هر نظامی را یک دفعه ملاحظه می‏کنیم، خود نظام را، می‏بینیم نظامی که مثلًا نظام شاهنشاهی، نظام جمهوری، یکی هم حکومت اسلام است، یکوقتی متن اسلام را بررسی کنیم ببینیم که آیا متن ماهیت اسلام چطور است؛ آیا این افیون است و در دعوتهایی که کرده است دعوت کرده است به اینکه مردم چرت بزنند؟ بخوابند؟ تنبلی کنند؟ یک بررسی راجع به خود متن اسلام است که سندش قرآن است- از همه سندها بالاتر در اسلام قرآن است- یک بررسی در قرآن باید بشود. و آن کسانی که گوششان پیش روزنامه‏ها و- عرض می‏کنم که- مبلغین خارجی هست، باید سربسته و در بسته یک مطلبی را قبول نکنند. کسی که یک مطلبی بشنود و قبل از اینکه دلیلی بر آن مطلب پیدا بکند قبول کند، این از فطرت انسانی خارج است. فطرت انسانی این طور است که مطلبی را همین طوری قبول نمی‏کند تا هر چه گفتند فوراً قبول کند؛ این طور نیست؛ بلکه اگر مطلبی به او تبلیغ کردند یا مطلبی را گفتند، این دلیل می‏خواهد که به چه دلیل شما یک همچو مطلبی را- مثلًا- می‏گویید.

اینها می‏گویند- مال حالا هم نیست، مسأله سابقه دار است و ریشه‏اش هم برای این است که این ملتِ اسلام را از قرآن جدا کنند، از اسلام جدا کنند- این تبلیغاتی که شده است و از تعبیراتشان گاهی «اسلام، افیون جامعه»- که همین امروز آنکه من خواندم نوشته بود یا دیروز دیدم- گاهی «دین، افیون جامعه است». وقتی دین را می‏گویند که افیون جامعه است، باید انسان ببیند که اولًا این حرفی که اینها می‏گویند و تبلیغی که اینها می‏کنند، اساس این حرف چه است؟ برای چه یک نفر روزنامه‏نویسی که در شوروی هست یک همچو مطلبی را- تیتری را- در روزنامه‏اش می‏نویسد؟ این چه نظری دارد که از آن طرف دنیا یک همچو مطلبی را می‏نویسد که اسلام کذا یا دینْ کذا، و اساس این مطلب چه هست؟ اساس این مطلب همین است که اینها که می‏خواهند استفاده بکنند از شما و مملکت شما، استثمار کنند شما را و مملکت شما را هم هر چه دارد ببرند؛ باید آن چیزهایی که احتمال می‏دهند که مانع باشد از این غارتگری، اینها را از جلو بردارند که آزادانه بتوانند یک کاری را که می‏خواهند انجام بدهند. چه بکنند؟ این مانع یا احتمال مانعیت در چه هست؟ یکی در اسلام است- خود اسلام، یا دین. نه اینکه اینها همین طوری خودشان گفتند؛ اینها مطالعات کردند و روی مطالعاتْ این مسائل را می‏گویند، طرح می‏کنند. اینها متن قرآن را مطالعه کرده‏اند، اسلام را هم مطالعه کرده‏اند و فهمیده‏اند که قرآن یک کتابی است که اگر مسلمانها به آن اتصال پیدا کنند تودهنی می‏زند به این اقوامی که می‏خواهند بیایند سلطه پیدا کنند بر مسلمین. قرآن می‏گوید هر گز خدای تبارک و تعالی سلطه‏ای برای غیر مُسْلم بر مُسْلم قرار نداده است. هر گز نباید یک همچو چیزی واقع بشود؛ یک تسلطی، یک راهی، حتی یک راه نباید پیدا بکند: لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا[11] اصلًا راه نباید داشته باشند مشرکین؛ و این قدرتهای فاسده راه نباید داشته باشند بر مسلمین.

اینها مطالعه کردند، دیدند که وضع قرآن و اسلام و متون اسلام چه است که اگر این متون را مسلمین بر آن اطلاع پیدا کنند و اتصال پیدا کنند مسلمین بر قرآن و متشبث بشوند به قرآن و اسلام، فاتحه این غارتگریها و این سلطه‏جوییها را می‏خوانند؛ پس چه بکنند که این سلطه‏جوییها به قوّت خودش باقی باشد و این غارتگریهاهم ادامه پیدا کند؟ اینها باید این ملت را از اسلام جدا کنند. ادیان دیگر هم، چون این مطلبْ تابع به آن طور که مثلًا پانصد سال- هزار سال پیش از این داشته باشد نداشته است، آن وقتی که اروپایی‏ها راه پیدا کردند به ممالک شرق و دیدند که یک طعمه خوبی است ممالک شرق و برای بلعیدن این طعمه مطالعات کردند، این مسائل پیدا شده است؛ اینکه سایر ادیان را هم می‏گویند، مقدمه این است که اسلام را بگویند؛ و الّا آن ادیان دیگر خیلی مورد احتیاجشان نیست؛ مقدمه این است که اسلام را در نظر مسلمین از آن پایه‏ای که دارد منحطش کنند؛ مسلمین را از اسلام جدا بکنند. به ذهنشان بیاورند که اسلام یک دینی است که آمده است جامعه را خواب کند تا قدرتمندها بخورند این جامعه را! منطق اینها این است- یعنی منطق نیست- حرف اینها این است. و حرف هم روی این اساس است که می‏خواهند که با این کلام، با این تبلیغات، شما را جدا کنند از اسلام. ما باید همین طوری، جوانهای ما همین طور قبول کنند که تا در یک روزنامه‏ای، در یک کتابی، در یک مجله‏ای نوشته شد که «اسلام، افیون جامعه»، همه دست بگیرند و بگویند همین است؟! کسی که یک مطلبی را همین طوری قبول کند، این اصلًا از فطرت اسلامی، از فطرت انسانی خارج است. فطرت انسانی برای هر مطلبی که واضح نیست دلیل طلب می‏کند؛ همین طوری قبول نمی‏کند.

خوب، ما باید مطالعه کنیم ببینیم که آیا متن اسلام- که سندش قرآن و حدیث است- این متن اسلام این طوری است؟ قرآن این طوری است که جامعه را دعوت کرده به اینکه خواب بروند و قلدرها بخورند این جامعه را؟ سلاطین و اینها بخورند این جامعه را و هر کاری دارند، هر سلطه‏ای که دارند، آن سلطه را تحقق بدهند؟ یا قرآن این جور نیست؟ این خیلی دقت نمی‏خواهد؛ یک نظر سطحی می‏خواهد به قرآن که قرآن را بخوانند، [با] یک نظر سطحی ببینند که در قرآن راجع به جنگها چقدر است، و جنگها با کی بوده. چقدر آیات ما راجع به جنگها و آداب جنگ و تحریک به جنگ و وادار کردن و امر کردن و الزام کردن به اینکه مسلمین باید بروند سراغ قتال و جنگ، چقدر آیات است و جنگ با کی بوده. این یک مسئله سطحی است؛ این دیگر دقت و علمیت نمی‏خواهد.

جنگها با مشرکین بوده. در حجاز، اولی که شروع به جنگ شد، خوب پیغمبر اکرم در مدینه بودند و عده هم کم بود و- عرض می‏کنم- تا اندازه‏ای که توانستند؛ قبلًا که در مکه بودند نقشه‏کشی بود، مسأله، مسئله درست کردن کار، سازنده کردن بود که افراد را بسازند. و آنجا هم مجال اینکه یک کاری انجام بدهد ندادند مشرکین. این مشرکین ثروتمند و قدرتمند هیچ مجال ندادند که پیغمبر دعوت بکند در مکه. چندین سال هم مثل حبس بود در آنجا بلکه همه‏اش در مکه که بود یک حبسی بود برای او- مثل حالای ایران است که یک حبسی است برای مردم، حالا نمی‏خواهم [مقایسه‏] بکنم- وقتی که ایشان دیگر از مکه یا مأیوس شدند یا دیدند مدینه برای کارشان بهتر است، با مدینه‏ایها روابط پیدا کردند و روابط زیرزمینی و سری پیدا کردند و مطلب را مهیا کردند، رفتند مدینه. مدینه رفتند و خیلی طول نکشید که جنگها شروع شد به دعوت قرآن، یعنی متن اسلام، یعنی سند اسلام. جنگها در مدینه شروع شد و چندین جنگ، زیاد جنگها بوده. این جنگها با کی بوده است؟

افیونی که اینها می‏گویند، می‏گویند اسلام افیون جامعه است، اسلام آمده است مردم طبقه سه و فقرا را برایشان لالایی بگوید خوابشان بکند تا آن قدرتمندها بخورند آنها را! منافع آنها را بلع کنند! بلکه ادیان را می‏گویند اینها که اصل ادیان را آن قدرتمندها درست کرده‏اند برای همین معنا! یک دینی درست کرده‏اند که مردم را دعوت کنند به اینکه مردم مزاحمت با آنها نکنند؛ دعوت کنند به اینکه بخورید و کتک بخورید و صحبت هم نکنید، حرفی نزنید! ببینیم که این جنگهای متعددی که در اسلام واقع شده و زمان رسول اکرم بود- حالا بعد از زمان رسول اکرم باز حرف دیگر است- زمان خود پیغمبر اسلام بوده است که متن اسلام است، دیگر هیچ حاشیه نیست، از متن اسلام است، قرآن است و آنکه قرآن را آورده است برای مردم، آنی که اینها می‏گویند دین را قدرتمندها درست کردند که این ضعفا و فقرا را منافعشان را استثمار کنند و استعمار کنند، ببینیم که آیا این جنگها، جنگ این طور بوده است که پیغمبر اکرم همدست شده است با قدرتمندها و حمله کرده به فقرا؟! یا با فقرا ساخته و حمله کرده به قدرتمندها؟ هر کس همان ظواهر اول تاریخ را ببیند، می‏بیند این طوری بوده که پیغمبر یک دسته فقیر دورش جمع بوده‏اند، یک دسته بوده‏اند که هیچ جا نداشتند جز «صُفه»؛ «اصحاب صفه»؛ یعنی یک جایی که- توی این حیاط یک جایی شما فرض کنید که یک جایی اسمش [را] به آن «صفه» می‏گفتند؛ اینها آن قدر بی‏جا بودند که اصحابْ صفه‏ای داشتند و اصحابِ پیغمبر بودند آنجا می‏خوابیدند، این قدر بی‏چیز بودند؛ چیز نداشتند اینها، فقرا بودند؛ اینها بودند که در جنگها یک خرما را- در تاریخ است اینها- یک دانه خرما را این می‏گذاشت دهانش که یک خرده‏ای چیز پیدا کند، در می‏آورد می‏داد به آن، آن هم می‏گذاشت دهانش بعد در می‏آورد می‏داد به آن؛ جنگ هم بود؛ دارایی شان این بود! آنی که اطراف پیغمبر جمع شده بودند گداها بودند. خوب، فقرا و گداها جمع شدند دور پیغمبر. همین فقرا و گداها با تعلیم قرآن در زمان خود رسول اکرم حجاز را فتح کردند! آنهایی که هیچی بودند. یعنی پیغمبر نتوانست مکه بماند و شب- نصف شبی- فرار کرد از مکه به مدینه- بعد از اینکه روابطش را با مَدنیها و بعضی از مَدنیها درست کرده بود فرار کرد از آنجا به مدینه نصف شب- و نمی‏توانست در آنجا هیچ کاری انجام بدهد. وقتی هم آمد مدینه، وارد شد به یک عده‏ای که همین طور که عرض کردم اینها از فقرا بودند؛ نه اینکه اینها از اغنیا و ثروتمندها بودند و پیغمبر با ثروتمندها بست و بند کرد که فقرا را مثلًا خاموش کند؟!

تمام جنگهایی که پیغمبر کرده، با این مشرکین عرب، مشرکین طاغی بوده؛ مشرکینِ قدرتمند بوده؛ جنگجو بوده؛ منتها تعلیمات اسلام و آن دلداریهایی که اسلام به این عدد کم می‏داده است، اینها را جوری تربیت کرده بود که یکیِ آنها یکوقت صد نفر را می‏کشت؛ یک نفرشان صدتا را می‏کشت! تعلیم اسلام بوده است؛ یعنی اسلام یکجور انسان و یکجور آدمی بار می‏آورده است که در مقابل قدرتها هیچ- از هیچ چیز- نمی‏ترسید. همچو قدرتمند اینها بار آمده بودند که یکی شان می‏گفت که من با شصت هزار نفر (این دیگر مال بعد از اسلام است، بعد از پیغمبر است) شصت هزار نفر لشکر- طلیعه لشکر روم شصت هزار نفر بودند، طلیعه‏اش یعنی آنها که جلو آمدند که لشکر حالا عقب است- اسلام این طور آدمهایی ... که گفت که سی نفر بیاید همراه من، می‏رویم ... شصت هزار نفر را برمی‏داریم! سی نفر! سی تا یکی! با او چک و چانه کردند که آقا نمی‏شود. قبول کرد که شصت نفر. شصت تا آدم رفت و شصت هزار رومی را عقب نشاند! رفتند شبیخون زدند و با شمشیر زدند و شکستشان دادند اینها، طبقه فقرا.

حالا زمان پیغمبر را داشتم عرض می‏کردم که ما باید ببینیم که آیا این قرآن که متن اسلام است و این پیغمبر که آورنده اسلام- و آن وقت اسلام بی‏حواشی بوده و خودِ اسلام بوده، متنِ اسلام بوده- این اسلام در آن متن اولیه‏ای که هیچ دیگر تصرفی از هیچ جا در آن نبوده این آیا مردم را دعوت کرده به اینکه با اغنیا بسازید؟ اغنیا اگر از شما چیزی بردند، این قدرتها اگر آمدند و مال شما را برداشتند، شما دیگر حرف نزنید؟! شما ان شاء اللَّه بهشت می‏روید، حرف نزنید! یا همین قرآن مردم را، این گداها را- عرض می‏کنم- فقیر این فقیرها که نه مکان داشتند و عده کثیری از آنها روی صفه مسجد، یعنی یک جای بی‏سقف، یک جایی، زمین بی‏سقف، آنجا زندگی می‏کردند و پهلوی هم می‏خوابیدند و هیچ چیز هم نداشتند که بخورند، یک چیزی به آنان می‏دادند یا از این طرف و آن طرف یا می‏رفتند پیدا می‏کردند می‏خوردند، و آن جمعیتی که یک خرما را این طوری دور می‏زدند، با این جمعیت راه افتاد و حجاز را، قدرتمندها را، عقب زد. این افیون است؟! یا این محرک است؟ تو با این حرفت می‏خواهی افیون درست کنی! اینهایی که این حرف را زدند که اسلام افیون است، می‏خواهند مسلمین را خواب کنند؛ می‏خواهند مسلمین را از اسلام جدا کنند؛ و مسلمین خواب بروند و آنها مال مسلمین را بخورند. این کلامْ افیون است، نه اسلام افیون است. اینکه می‏گویید اسلام افیون جامعه است، خود این برای اغفال مردم است؛ چیزهایی که برای اغفال مردم است این افیون است نه اینکه آمده است، نه آن حقیقتی که آمده و در همان زمان خودش با یک عده فقیر، مملکت حجاز را فتح کرده و عدل و انصاف را تا آخر حجاز برده.

این زمان خود پیغمبر است. بعد که قدرت پیدا شد و- عرض بکنم که- قوه پیدا شد در همان قرن اول اسلام، در همان قرن- مثلًا سی سال، در همان قرنهای اول و سی سال اول، سی و پنج سال اول، دو تا امپراتوری را اینها شکست دادند! امپراتوری روم و امپراتوری ایران. ایران را فتح کردند، روم را هم فتح کردند. این افیون است؟! این اسلام آمده است که بسازد با کسری‏[12] و مردم را بگوید تبعیت کنید از کسری‏؟! این آمده است که بسازد با سلطان روم و بگوید به مردم روم- تعلیم کند- که بسازید با اینها؟! یا این آمد و دوتا امپراتوری را شکست داد و عقبشان زد برای اینکه عدل را در عالَم و برای این فقرا ... برای اینکه این فقرا را آنها می‏خوردند، جلویشان را بگیرد؟

مردیکه تو روزنامه حالا این را می‏نویسد! در یک همچو زمانی، این مطلب را می‏نویسد که افیون است! خوب، پیشتر یک غفلتهایی بوده است، شده است یک غفلتهایی، اما خوب الآن مردم، جوانهای ما قرآن را نگاه کردند؛ از قرآن هم اطلاع دارند؛ مع الأسف خوب بعضی شان هم همین طوری یک چیزی قبول می‏کنند؛ همین طور یک صدایی که می‏آید اینها دنبالش می‏روند؛ یک صدایی بلند بشود، اینها هم دنبالش بروند. اما انسان، آدم باید اگر یک مطلبی را شنید راجع به یک نظامی، راجع به یک جهتی مطلبی را شنید، باید برود مطالعه کند ببیند صحیح می‏گوید این آدم؟ این مردیکه که نوشته است اسلام افیون جامعه ... واقعاً اسلام افیون جامعه است؟!

این خود اسلام. می‏آییم سراغ آنهایی که- اسلام در زمان خودش، یعنی زمانی که متن بوده است و پیغمبر بوده و قرآن، پیغمبر بوده و قرآن- بعدش هم در زمانهای بعدی که اسلام با چیزها، جنگها، جنگهای بین همین طایفه طبقه سه بوده با امپراتوریها؛ منتها اسلام همچو قدرتی داده بود به این عده جمعیت کم، چند هزاری، که رفتند امپراتوری روم را فتح کردند و امپراتوری ایران را هم فتح کردند. امپراتوری ایران که وقتی- مثلًا- [در] جنگها که وقتی تجهیز قوا می‏کردند، اسبهایشان چه و- عرض می‏کنم- زینهای اسب طلا و نمی‏دانم چه، بساطی اینها داشتند، همین سر و پابرهنه‏ها را، همینهایی که پیاده می‏رفتند و چند تایشان یک شتر داشتند و البته یکی یک شمشیر داشتند، قدرت داشتند، شمشیر داشتند اما چند نفر با هم یک شتر داشتند و چند نفر با هم مثلًا یک اسب، ده تا اسب در یک جمعیتشان پیدا می‏شد، اسبی نداشتند، شتر حسابی نداشتند، اسبی نداشتند، آذوقه حسابی نداشتند اما قدرت داده بود اسلام به اینها، یعنی تحت تعلیمات متن اسلام و آن کسی که متن اسلام را پیاده کرده بود، یک همچو قدرتی به مسلمین داده بود که همین آدمهایی که دیروز چیزی نبودند و یک عده فقرایی با هم آنجا می‏لولیدند، امروز شمشیر را کشیدند و دوتا امپراتوری که تمام دنیا- آن وقت از اینجاها خبری نبوده، آن وقت این دو امپراتوری بوده است که یکی روم بوده و یکی ایران بوده- این دو امپراتوری را، این یک مشت عرب صُعلوک‏[13] و گدا که شمشیر چند تا در این- مثلًا- ده هزار، بیست هزار نفر بوده، اینها همه شمشیر نداشتند، همه زره نداشتند، همه چیز نداشتند، با همین دست خالی راه افتادند لکن قدرت روحی داشتند- مثل ما نبودند که ضعیف النفس یا ضعیف القلب باشند! قدرت روحی داده بود اسلام به آنها- همین عده قلیل با همین قدرت الهی که به آنها داده شده بود و پشتوانه‏ای که اسلام دنبالش بود و دعوتی که اسلام می‏کرد از اینها، راه افتادند و آن دوتا امپراتوری بزرگ را شکست دادند و فتح کردند. ایران فتح شد در زمانِ قبل از اینکه سی سال از اسلام بگذرد، ایران فتح شد و روم فتح شد؛ و مملکت اسلام رفت تا آن طرف آفریقا و تا همه جا، تا اسپانیا رفت. منتها بعد بی‏عرضگی کردند خود مسلمانها که یک مسئله دیگر است.

پس، ما متن اسلام را که مطالعه بکنیم این جور نبوده است که متن اسلام آمده است که سلاطین را تسلط بدهد بر فقرا، بر طبقه بعد؛ قدرتمندها را سلطه بدهد بر غیر قدرتمندها. متن اسلام این جور نبوده.

آنهایی که دعوت به اسلام می‏کردند، مثل خود پیغمبر و بعدش- مثلًا- خلفای اولی که یکجور دیگری بودند و بعدش حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- اینها چه جور بودند؟ اینها چه جور آدمهایی بودند؟ چه جور زندگی می‏کردند؟ آیا اینها هم از آنها بودند که ملّای درباری بودند؟! مثلًا پیغمبرْ درباری خودش بوده؟! یا پیغمبر با دربارها جنگ کرده، دربارها را شکسته؟ حضرت امیر درباری بوده است یا حضرت امیر هم جنگ کرده با یک قدرتی که متشبث به اسلام هم بوده، مثل معاویه؟! که حجت ما الآن بر این نزاعی که بینِ، بر این مبارزه‏ای که بینِ مسلمین و بین این دستگاه فاسد است، حجت ما بر جواز این و لزوم این عمل، حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- است و عمل سید الشهداء- سلام اللَّه علیه؛ که دو نفر آدمی که اینها قدرت داشتند، آن شامات‏[14] را آنها گرفته بودند و تحت قدرتشان بود و جنگها- چیزها داشتند، فوجهای ... چرا این کار را کرد؟ اینها که مسلمان بودند. حالا کسی به ما بگوید خوب، این مردِکه، که قرآن چاپ کرده است! این مسلمان است؟! ما حجتمان بر اینکه اگر چنانچه این مبارزه را ادامه بدهیم و صد هزار نفر از ما کشته بشود، برای دفع ظلم اینها و برای اینکه دست آنها را از مملکت اسلامی کوتاه کنیم ارزش دارد، حجتمان هم کار حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- و کار سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- است. یزید هم یک قدرتمند بود و یک سلطان بود و- عرض می‏کنم که- همه بساط سلطنت را یزید داشت. بعد از معاویه او بود دیگر. حضرت سید الشهداء به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ با «ظل اللَّه» طرف شد؟! «سلطان را نباید دست زد»! به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ سلطان عصری که شهادتیْن را می‏داد و می‏گفت من خلیفه پیغمبر هستم! برای اینکه یک آدم قاچاق بود! برای اینکه یک آدمی بود که می‏خواست این ملت را استثمار کند، می‏خواست بخورد این ملت را، منافع ملت را می‏خواست خودش بخورد و اتباعش بخورند. آن قدری که او خورد بیشتر است یا این قدری که این آقا می‏خورد؟! حساب باید کرد.

اینها هم عبارت از آن کسانی که در صدر اسلام بودند و اسلام با دست اینها قدرتمند شده و بسط پیدا کرده. خود پیغمبر با قدرتمندها جنگ کرده، و بعدش هم آنهایی که صدر اول بودند باز با قدرتمندها و سلاطین جنگ کردند، بعدش هم حضرت امیر با قدرتمندها جنگ کرده. کجایش افیون بوده؟ کجا اینها درباری بودند؟

می‏گویند که ما می‏خواهیم که یک مملکتی باشد دموکراسی باشد. شما حساب بکنید که، ببینید که اسلام- ما حساب صدر اسلام را می‏خواهیم بکنیم که متن اسلام است، ... اسلام و متن اسلام است- ببینیم که آیا این حکومت اسلام و این رژیم اسلام یک رژیم دموکراسی بوده یا یک رژیم قلدری و استبداد بوده؟ شما این قصه‏هایی را که تاریخ نقل کرده است (این قصه‏ها زیاد است اما حالا یکی دوتا قصه) این قصه‏هایی که تاریخ نقل کرده، شبیه آن را در یکی از ممالک که در درجه اول از دموکراسی را دارد بیاورید، بعد بگویید که این بهتر از آن است. یک قصه مال رسول خدا- صلی اللَّه [علیه و آله‏] و سلم (قصه‏هاست منتها حالا من یکی‏اش را می‏گویم) یک قصه مال حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- یک قصه مال عمر. وقتی که عمر می‏خواست برود به مصر- برای [اینکه‏] فتح کرده بودند مصر را و قدرتمند شده بود اسلام، همه جا را گرفته بودند- می‏خواست وارد بشود به مصر، یک شتر بود، خودش بود و یکی هم همراهش. یکی شان سوار این شتر می‏شده آن یکی جلویش را می‏گرفت و می‏برد؛ آنکه خسته می‏شد- قسمت کرده بودند این سوار می‏شد. آن وقتی که وارد- به حَسَب تاریخ- مصر شدند، نوبت آن غلام بود که سوار باشد و آقای خلیفه جلو [شترش‏] را گرفته بود و داشت می‏بُردش که مردم مصر آمده بودند به استقبال! خلیفه عبارت از این بود. ما عمر را قبول نداریم اما این عملْ عمل اسلامی آن وقت بوده؛ یعنی نقش اسلام بوده است و لو خودش یک آدمی بوده که ما نپذیرفتیم او را اما عملی که کرده است عملی بوده که نقش اسلام این بوده، یعنی پیغمبر هم این صورت بود؛ یعنی پیغمبر هم سوار یک الاغی می‏شده، یک کسی هم پشتش می‏نشسته و مسأله برایش می‏گفته؛ آن را تعلیمش می‏کرده، آنکه پشت سرش نشسته بوده تعلیمش می‏کرده. شما در تمام این دموکراسیها بیاورید که این جوری باشد که سلطان وقت، که سلطنتش چند مقابل ایران بوده، چند مقابل فرانسه بوده، شما بیاورید یک سلطان دموکراتی که با غلام خودش این جوری رفتار بکند که او سوار بشود؛ یک شتر باشد و چیزی بیشتر از این نه؛ آن جمال و جلال هیچ نباشد در کار. هر سلطان دموکراتی را که بیاورد اگر بخواهد وارد یک مملکت شکست خورده بشود، ببینید چه جوری وارد می‏شود! ببینیم چه جوری وارد می‏شود! این هم وارد شده در یک مملکتی که فتح شده است، سوار شتر غلام است- حالا نوبت اوست- خودش دستش را جلو گرفته و افسار شتر را دارد می‏کشد. آمدند اشراف مصر آنجا و ... همه هم تعظیم کردند به او. این تعلیم اسلام بوده. خود پیغمبر اکرم وقتی که در یک جمعیتی بودند و نشسته بودند و می‏خواستند مثلًا مسأله بگویند و صحبت بکنند و قضاوت بکنند و همه کارها، وضع جوری بوده است که کسی وارد می‏شد از خارج، نمی‏شناخت، نمی‏دانست کدام یکی آقاست- عرض می‏کنم که- سلطان به اصطلاح هست و کدام یکی رعیت است. اینها دور هم نشسته بودند با هم گعده‏[15] کرده بودند، صحبت می‏کردند، هیچ معلوم نبود که پیغمبر این است یا این است یا اوست ... نشسته بودند. این مسند[16] هم که برای من- شما برای من درست کردید، این هم نبوده؛ روی زمین می‏نشستند. همین روی زمین می‏نشستند، همان روی زمین ناهارشان را می‏خوردند- آن هم آن ناهار! شما خیال کردید یک ناهاری درست می‏کردند، سفره می‏انداختند، یک بساطی بوده؟ همان آدمی که، همین حضرت امیری که، سلطنتش بیشتر از چند مقابل ایران بوده، سفره‏اش چی بوده؟ یک ظرفی بوده که توی آن نانهای جو بوده و سرش را هم مُهر می‏کرده که مبادا دخترش مثلًا یا پسرش ترحم کنند و توی این یک چیزی بریزند: یک چربی، یک روغنی که یک خرده نرم بشود. سرش را مهر می‏کرده که دست به آن نزنند. این نان خشک خوراک این امپراتور بوده که از مملکت ایران بیشتر تحت امپراتوری‏اش بوده؛ آن [هم‏] سلوکش که گفتم.

دوتا قصه از آنها نقل می‏کنم: حضرت رسول- صلی اللَّه علیه و آله- (قبل از این هم چند جا یک دفعه گفتم) حضرت رسول- صلی اللَّه [علیه و آله‏] و سلم- در آن اواخر عمرشان رفتند منبر فرمودند که هر کس به من حقی دارد بگوید، خوب کسی حقی نداشته بود. یک عرب‏[17] پا شد گفت من یک حقی دارم. چی هست؟ شما در جنگ کذا[18] که می‏رفتید یک شلاقی به من زدید. به کجا زدم؟ به اینجا، بیا عوضش را بزن. گفت نه، من آن وقت شانه‏ام باز بوده، شما هم شانه‏تان باز کنید. بسیار خوب. شانه را باز کرد. عرب رفت بوسید! گفت من می‏خواستم ببوسم بدن رسول اللَّه را! ولی مسأله این بوده و مطلب این است که یک رئیس مطلق حجاز آن وقت بوده است و بعضی جاهای دیگر، او بیاید بالای منبر و بگوید هر کس حق دارد بگوید، یک نفر نیاید بگوید به اینکه تو دهشاهی از من برداشتی! حالا اگر چنانچه هر یک از این ممالک دموکراسی را بیاورید، یکی برود بالای منبر بگوید که هر که حق دارد بگوید، اولًا می‏گوید این را؟ حق می‏دهد به ملت که اگر یک شلاقی زده باشد، بیا شلاقش را بزن؟ این حق را کدام دموکراسی، کدام سلطان، کدام رئیس جمهور، کدام- عرض می‏کنم- سلطان عادل و رئیس جمهور عادل و دموکراسی یک همچو کاری می‏کند؟ این اسلامی است که می‏گویید استبداد است و این دموکراسیهای دیگر! ما می‏گوییم که دموکراسی نیست ممالک شما. استبداد با صورتهای مختلف، رئیس جمهوریهایتان هم مستبدند به صورتهای مختلف؛ منتها اسمها خیلی زیاد است! الفاظ خیلی زیاد است! محتوا ندارد.

حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- هم آن وقتی که سلطنتش (من تعبیر به «سلطنت» می‏کنم روی مذاقِ حالا و الّا نباید این تعبیر را بکنم) خلافتش که همین نظیر سلطنتها بوده است، یعنی نظیر به این معنا که همه جا تحت وَلای او بوده، چندین مقابل ایران بوده، حجاز و مصر و عراق و ایران و خیلی جاها، قاضی خودش نصب کرده برای قضاوت. عربی رفته- یهودی- رفته است شکایت کرده پیش قاضی از حضرت امیر که حالا یک زرهی از من است پیش ایشان- حالا من قصه چیزش را نمی‏دانم اما اصل متن قضیه را می‏دانم، آن حواشی‏اش را نمی‏دانم- قاضی خواست حضرت امیر را. رفت در محضر قاضی‏ای که خودش او را نصب کرده است! قاضی حضرت امیر را احضار کرد. رفت. نشستند جلوی قاضی. حتی تعلیم داد به قاضی- ظاهراً در همین جاست- که نه، به من زیادتر از این نباید احترام کنی؛ قضاوت باید همچو، هر دو علی السواء باشیم. یکی یهودی بوده و یکی هم رئیس- عرض می‏کنم که- از ایران گرفته تا حجاز تا مصر تا عراق! قاضی رسیدگی کرد و حکم بر ضد حضرت امیر داد. شما پیدا بکنید در تمام دوره‏های سلطنتها و رئیس جمهوریها و اینها، یک همچو وضعی که یک رئیسی با یک یهودی که تَبَعش بوده و با آن قاضی‏ای بوده است که خودش رعیت او بوده، شما پیدا کنید یک همچو قضیه‏ای در تمام جمهوریها، در تمام سلطنتها، در تمام رژیمها تا ما بگوییم رژیم اسلام یک رژیمی است که پایین تر از سایر رژیمهاست. ما که رژیم اسلام را می‏خواهیم، یک همچو چیزی می‏خواهیم. ما که می‏گوییم حکومت اسلام، همچو چیزی می‏خواهیم. ما می‏خواهیم یک حکومتی باشد که اگر قاضی دادگستری او را احضار کرد، برود آنجا. حالا به «اعلیحضرت» می‏شود گفت، یک کسی بگوید که شما مال مرا غصب کردی؟! یکی از این مازندرانیها برود بگوید که شما مال مرا غصب کردید؟! قاضی جرأت می‏کند؟! حالا هم- حتی حالا هم که همه بچه‏ها دارند داد می‏زنند که مرگ بر شاه- همین حالا هم جرأت می‏کند قاضی که احضاریه بفرستد برای «اعلیحضرت»؟! حالا چند سال پیش از این را که می‏دانید چه مصیبتی بود. رئیس جمهور اینجا چطور؟ قاضی دادگستری احضارش می‏کند؟ احضار کرد، می‏رود در آن محضر می‏نشیند، حکم بر خلافش بکند، بی‏چون و چرا قبول بکند؟

ما که می‏گوییم حکومت اسلام، اینها تبلیغات می‏کنند که اینها می‏خواهند هرج و مرج کنند! این هرج و مرج است که ما می‏خواهیم؟! ما این را می‏خواهیم. ما می‏خواهیم یک حاکمی در همه ایران- اگر ان شاء اللَّه موفق بشوند مسلمین- در همه ممالک اسلامی یک حکومت باشد این جوری. یک حکومت باشد که مال مردم را نخورد. یک حکومت باشد که برای قانون متواضع باشد، یعنی سرْ پیش قانون فرود بیاورد، قانون هر چه گفت قبول بکند نه اینکه قانون برای مردم عادی باشد، قدرتمندها از قانون مستثنا باشند. الآن مالیاتْ قدرتمندها نمی‏دهند؛ تقسیم اراضیِ قدرتمندها نشده. [برای‏] قدرتمندها این حرفها نیست. «عَلَم» تا پریروز هم همه املاکش سر جای خودش بود برای اینکه وزیر دربار بود و یک نخست وزیر بود. هیچ نیست این حرفها، حرف است این حرفها؛ «اصلاحات»! بازی بود این حرفها؛ «انقلاب سفید» همه‏اش بازی بود.

من حالا خسته شدم لکن به شما آقایان عرض بکنم تبلیغات سیصد ساله است که اسلام را، مسلمین و اسلام را از هم جدا کرده. تبلیغاتِ قریبِ سیصد ساله است که روحانیین را با شما جدا کرده. روحانیین [را] در زمان رضا شاه پهلوی سوار اتومبیلشان نمی‏کردند. مرحوم آقا شیخ عباس تهرانی- رحمة اللَّه- گفت من اراک می‏خواستم سوار اتومبیل بشوم، شوفر گفت که ما دو طایفه را سوار نمی‏کنیم: یکی آخوند را یکی فاحشه را. زمان رضا شاه ما این جور بودیم. زمان این هم که شما دارید می‏بینید. اینها تبلیغاتی است از خارج برای اینکه شما را از روحانیتتان جدا کنند و از اسلام جدا کنند، آن وقت تمام منافع شما را ببرند، یکی نباشد بگوید نه.

من حالا دیگر حال این را- وقت این را- ندارم که بعد بیاییم سراغ این طبقات بعد- بعد از آن اوایل اسلام- و ببینیم که کی بوده است که تا حالا که ما اینجا نشستیم بر ضد این سلاطین قیام کرده، این چه جمعیتی بوده‏اند؛ آیا اینها مسلمین بوده‏اند یا نه؟ این مردی که الآن نوشته است که اسلام افیون جامعه، الآن این قیامی که در ایران شده است و نهضتی که الآن بالفعل شده است، این نهضتْ نهضتِ اسلامی است یا نهضت دیگری؟ این نهضت اسلامی به برکت اسلام و- عرض می‏کنم که- مسلمین- بِما هُمْ مسلمین- پیدا شده است، داد اسلام است بلند شده است و دارد با مشت می‏زند تو [ی‏] دهن شوروی یا تو [ی‏] دهن امریکا، این افیون است؟! اسلام افیون است؟! تو الآن می‏گویی افیون است که مردم را دلسرد کنی؛ بگذارند نفتها را بخورید و گازها را بخوری! خودت هم می‏دانی که افیون نیست. همه شماها می‏دانید که اسلام محرک است. اسلام مردم را رو به ترقی برده، رو به جنگ برده، رو به جدال با کفار برده است و با شماها.

الآن در یکوقتی می‏گوید اسلام افیون است که مملکت ایران، سی میلیون اسلامی و مُسْلم قیام کردند بر ضد قدرتها! و همه هم اسلام است که اینها را وادار کرده به اینکه همه داد اسلام دارند می‏زنند. در یک همچو وقتی این مردک می‏نویسد که اسلام افیون جامعه! شاید چند تا جوان هم از ما- که غفلت دارند از امور- همین طوری قبول بکنند. بیدار بشوید آقا! ای جوانهای ما، بیدار بشوید! بدانید نقشه‏ها چه است، برای چه شما را می‏خواهند دور کنند از اسلام، برای چه شما را می‏خواهند به مکتبهای دیگر نزدیک کنند؛ اینها خیر شما را نمی‏خواهند. اینها می‏خواهند شما را ببلعند. اسلام نمی‏گذارد شما را ببلعند؛ روحانیت اسلام نمی‏خواهد که شما را ببلعند. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را توفیق بدهد. مؤید باشید.» (صحیفه امام، ج‏4، ص: 316 ـ 330)

ـ حکم انتصاب آقای هادی روحانی به سمت امامت جمعه بابل (1358)

«بسمه تعالی‏

جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج شیخ هادی روحانی- دامت افاضاته‏

بدین وسیله جنابعالی به امامت نماز جمعه در شهر بابل منصوب می‏شوید که ان شاء اللَّه تعالی روزهای جمعه ضمن اقامه این فریضه الهی، اهالی محترم را به وظایف خطیری که دارند آشنا نموده، و به اتحاد کلمه و رفع اختلاف و تفرقه دعوت کنید، و از توطئه‏های دشمنان آگاه سازید.

امید است اهالی محترم نیز فرصت را مغتنم شمرده با شرکت خود، هر چه باشکوهتر این فریضه بزرگ الهی را انجام دهند. از خدای تعالی موفقیت همگان را در راه پیشبرد اهداف عالیه اسلام خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. 14 ذی الحجه 99

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏10، ص: 482)

ـ نامه به آقای عبدالجلیل جلیلی کرمانشاهی؛ اعزام روحانیون به کرمانشاه (؟1358)

«بسمه تعالی‏

خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت الاسلام آقای حاج شیخ عبد الجلیل جلیلی کرمانشاهی- دامت برکاته‏

به عرض می‏رساند، مرقومه شریفه واصل و از مضمون آن اطلاع حاصل گردید. راجع به اعزام چند نفر از آقایان اهل علم به کرمانشاه و امر به اقامت آنان در آنجا که مرقوم فرموده بودید، حقیر تا به حال آنچه تجربه کرده‏ام آقایان اهل علم اگر اهل محلی نباشند توقف آنها در آن محل بسیار مشکل است و غالباً توقف آنها ادامه ندارد. ان شاء اللَّه حضرت عالی کوشش فرمایید از آقایان محلی اشخاصی را انتخاب و نگهداری فرمایید و چنانچه احتیاجی به تأیید حقیر داشت مضایقه ندارم. از خداوند تعالی عظمت اسلام را خواستار است. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏10، ص: 483)

ـ حکم انتصاب آقای محمدجواد رکنی حسینی به سمت امامت جمعه بندرلنگه (1358)

«بسمه تعالی‏

جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام آقای آقا سید محمد جواد رکنی حسینی- دامت افاضاته‏

نامه‏ای از اهالی محترم بندرلنگه واصل گردید که درخواست کرده بودند جنابعالی در محل، اقامه نماز جمعه نمایید، و با توجه به وضع زمان، مقتضی است دعوت آقایان را پذیرفته و بدین وسیله جنابعالی به امامت نماز جمعه منصوب می‏شوید تا ضمن انجام این فریضه الهی، مردم را به وظایف خطیری که بخصوص در این بُرهه از زمان دارند آشنا سازید. امید است اهالی محترم نیز از این فرصت استفاده نموده و با اجتماع بیشتر و بهتر در انجام این فریضه بزرگ، همکاریهای لازمه را مبذول دارند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. به تاریخ 14 ذی الحجه 99

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏10، ص: 484)

ـ سخنرانی در جمع سفیر و هیأتی از پاکستان؛ وحدت- مشکلات کشور (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

من از شما و رئیس جمهور محترم‏[19] تشکر می‏کنم. و سلام من را به آقای رئیس جمهور برسانید. و همین طور سلام ملت ما را به ملت بزرگ خودتان.

آنچه که ملتها را به هم نزدیک می‏کند و یک ملت باید از آن، تحقق پیدا بکند؛ آن اسلام است. و قبل از هر چیز که ما با پاکستان دوستی داریم، اخوَّت اسلامی است. اسلام یک ملت واحده است. و ممالک اسلامی، مثل محله‏های یک شهر به هم نزدیک‏اند. و همه روی قواعد اسلامی موظف‏اند که با هم متحد باشند. و همه زیر پرچم توحید، متحد الکلمه با کسانی که بر خلاف اسلام هستند، مقابله کنند و آنها را هدایت کنند به اسلام، و خودشان را حفظ کنند از شرّ آنها.

جمهوری ما و جمهوری شما هر دو جمهوری اسلامی است. و جمهوری اسلامی باید همان طور که لفظ حکایت می‏کند، باید محتوا هم از اسلام حکایت بکند. ما باید همه توجه به این داشته باشیم که نکته‏ای که در صدر اسلام مسلمین را غلبه داد، و آن چیزی که باعث شد که یک جمعیت کمی بر آن جمعیتهای زیاد با تجهیزات زیاد غلبه کرد آن چی هست؟ آن جهتی که موجب پیروزی مسلمین شد در صدر اسلام؛ آنکه طرز حکومت اسلام و حکومت پیغمبر اسلام و خلفایی که حکومت کرده‏اند، با حکومتهای دیگر تفاوت داشت. بنای این حکومتهای اسلامی بر این نبود که حکومت تمام نظرش به این باشد که فرمانفرمای ملت باشد. حکومت خودش را از ملت می‏دانست. چنانچه ملت هم خودش را از حکومت می‏دانستند.

یکی از نشانه‏های حکومت اسلامی و امتیاز او با حکومتهای طاغوتی- که حکومت مقابل اسلام است- همین طرز حکومت است. حکومتهای طاغوتی از ملتها جدا هستند و به ملتها فرمانروایی می‏کنند و ملتها هم از آنها جدا هستند. و لهذا اگر مشکلی برای حکومت پیدا بشود آن مشکل را ملتشان رفع نمی‏کند، و مشکلاتی که برای ملت حاصل می‏شود، اگر چنانچه به نفع حکومت نباشد، رفع نمی‏کند. و اما حکومت اسلامی این طور است که اگر چنانچه برای ملت یک نابسامانی پیش بیاید، حکومت آن را مال خودش می‏داند، و اگر برای حکومت یک مشکلی پیدا بشود، آن مشکل را ملت از خودش می‏داند، و لهذا کوشش می‏کند در رفع آن.

به نظر من، اساس مشکلاتی که برای آن ممالک اسلامی هست از همه بالاتر، دو تا مشکل است؛ یک مشکل، مشکل بین حکومتها و ملت است که حکومتها از ملت جدا هستند به حسب نام، یعنی نه حکومتْ خودش را از ملت می‏داند، نه ملتْ خودش را از حکومت. کلید این مشکل به دست حکومتهاست، اگر چنانچه حکومتها طوری باشند که ملت احساس کند که اینها خدمتگزار او هستند ملتها حاضرند برای همکاری. شما ملاحظه کنید که این مملکت ما الآن چه وضعی دارد، در صورتی که باز ما نتوانستیم اسلام را در اینجا به حسب آن مقصد حقیقی‏اش پیاده کنیم. الآن یک نسیمی از اسلام در این مملکت آمده است، و همین نسیم خفیفی که از اسلام آمده است اسباب این شده است که ملت ما با حکومت جدا نیستند، با ارتش جدا نیستند. اگر امروز برای حکومت یک مشکلی پیدا بشود، داوطلب‏اند ملت ما برای رفع اشکال. اگر برای ارتش یک مشکلی پیدا بشود، آنها چون از خودشان می‏دانند، او را، داوطلب‏اند برای رفع اشکال. و بعکس هم این طور است که حکومتها، ارتش، ژاندارمری، قوای انتظامی، دیگر آن طور نیستند که درصدد باشند که ملت را بکوبند، خدمت می‏کنند به ملت. از این جهت این رمز پیروزی است که ما الآن در مقابل قدرتهای بزرگ به دست آوردیم.

سلام مرا به رئیس جمهورتان برسانید و بگویید کوشش کنید که این مشکلی را که بین دولت و ملت هست، در هر جا که هست، شماها کوشش کنید که این مشکل را رفع کنید که کلید این مشکل در دست خود شماست. بنای بر این نداشته باشید که حکومت کنید بر مردم. بنای این را داشته باشید که خدمت کنید به مردم.

مشکل دوم که باز از مشکلهای اساسی است برای دولتها و ملتهای اسلام؛ مشکلی است که بین خود دولتهاست. در عین حالی که اسلام دعوت کرده است بر اتحاد، و قرآن کریم مسلمین و مؤمنین را إِخْوَةٌ[20] می‏داند، در عین حال می‏بینیم که بین دولتهای اسلامی بعضی با بعض اختلافات هست. چرا باید دو تا حکومت- که هر دو اسلامی هستند، و هر دو مال یک پدیده که پدیده اسلامی است، متعلق به یک حقیقت هستند، قرآنِ آنها یکی است، پیغمبرِ آنها یکی است- چرا نباید دعوت اسلام را قبول کنند؟ آن هم، آن دعوتی که به نفع خود آنهاست. اگر این دعوت قبول بشود و دولتهای اسلامی با هم اتحاد داشته باشند، و لو حدود ممالکشان محفوظ، لکن با هم متحد باشند، اگر این اتحاد حاصل بشود، آن وقت یک میلیارد جمعیت مسلمین یک قدرت عظیم خواهد بود که از همه قدرتها بیشتر و بالاتر است. با اینکه مجهز به ایمان هستند که از همه تجهیزات بالاتر است.

این دو مشکل که من به طور اجمال گفتم؛ اساس بزرگ مشکلاتی است که برای مسلمین هست که اگر این دو مشکل رفع بشود تمام مشکلات مسلمین رفع می‏شود. و آن مجدی که در صدر اسلام برای مسلمین بود به دست می‏آید. و چنانچه خدای نخواسته تا آخر بخواهد این طور باشد که حکومتها با ملتها جدا از هم باشند، و حکومتها با حکومتها مخالف باشند، باید مأیوس شد از اینکه ما بتوانیم و شما بتوانید آن مَجْدی را که؛ در صدر اسلام بود به دست بیاوریم.

اخیراً باز من تکرار می‏کنم. سلام [من‏] به آقای رئیس جمهور، آقای ضیاء الحق و به شما و به برادران پاکستانی [برسانید]، و این معنا را باز می‏خواهم که این جدایی ما بین مذهب، یک اساسی است که ما را به نیستی دارد می‏کشد. اینها باید همه با هم متحد باشند، تا اینکه اساس اسلام را ما بتوانیم در همه جا پیاده بکنیم. و در آنجا هم که این دو مذهب هست، مذهب اهل سنت هست و مذهب شیعه هست؛ کوشش کنید که با هر دو به طور برادری رفتار کنید، و سفارش کنید که آنها هم با هم به طور برادری رفتار کنند، چنانچه ما الآن در ایران کوشش داریم که برادرهای اهل سنت خودمان را با خودمان متحد کنیم و با هم باشیم و بر مشکلات ان شاء اللَّه غلبه کنیم. و من از خدای تبارک و تعالی سلامت و توفیق همه ممالک اسلامی و همه حکومتهای اسلامی را و همه ملتهای اسلام را خواهان هستم.» (صحیفه امام، ج‏10، ص: 485 ـ 488)

ـ سخنرانی در جمع کارکنان بیمه مرکزی ایران؛ توطئه های امریکا (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

در نظرم است که در یک روایتی است که رسول خدا که مبعوث شد، آن شیطان بزرگ فریاد کرد و شیطانها را دور خودش جمع کرد و اینکه مشکل شد کار بر ما.[21] در این انقلاب، شیطان بزرگ که امریکاست، شیاطین را با فریاد دور خودش دارد جمع می‏کند. و چه بچه شیطانهایی که در ایران هستند و چه شیطانهایی که در خارج هستند، جمع کرده است و هیاهو به راه انداخته است.

شما می‏دانید که ایران در مدت حکومت این دو خبیث،[22]- که حکومتشان هم بر خلاف قانون بود- یک بُرهه‏ای از زمان گرفتار انگلستان بود و بعدش گرفتار امریکا؛ یعنی عمده‏اش امریکا. رضا خان را انگلیسها آوردند و مأمورش کردند برای ما، و محمد رضا را متفقین که آمدند ایران- به حسب گفته خودش- صلاح دیدند که محمد رضا باشد. البته آنها صلاح ملت را که نمی‏دیدند، صلاح خودشان را می‏دیدند. در طول این مدت هم گرفتاریهای همه جانبه ملت ما را- چه زنها و چه مردها- همه می‏دانید. شاید بسیاریش را یادتان نباشد که من یادم است که اینها در زمان رضا خان به اسم اتحاد شکل، به اسم کشف حجاب، چه کارها کردند، چه پرده‏ها دریدند از این مملکت. چه زورگوییها کردند و چه بچه‏ها سقط شد در اثر حمله‏هایی که اینها می‏کردند به زنها که چادر را از سرشان بکشند. آن زمان گذشت با تلخی، و همان متفقینی که این را آورده بودند؛ یعنی انگلیسها که آورده بودند، همانها او را از اینجا بردند و اعلان هم کردند. در رادیوی دهلی که آن وقت دست اینها بود، اعلام کردند که ما این را آوردیم و بعد که خیانت کرد، بردیم. و بعد هم جواهراتی که جمع کرد و چمدانها را بست و برد و در کشتی گذاشت که همراهش ببرد، بین راه- آن طوری که یکی از همراهانش نقل کرده بودند بین راه- یک کشتی مخصوص حمل دواب آوردند متصل کردند به آن کشتی، و رضا خان را آنجایی که جایش باید باشد آنجا بردند. و او گفته بود که چمدانها؟ گفتند: چمدانها بعد می‏آید. او را بردند به آن جزیره و چمدانها را هم آنها بردند و خوردند.

بعد نوبت غارتگری به این دومی رسید که آن را اکثراً یادتان است؛ یعنی اواخرش را که همه یادتان است. از اولش هم بسیاریتان یادتان است که اینها چه کردند، و چه جنایاتی در این مملکت کردند با چه اسماء فریبنده. مع الأسف از این تبلیغات همه جانبه‏ای که اینها کردند بعضی از افراد باورشان آمده است، و بعضیها هم که شریک جرم‏اند با آنها و حالا هم مشغول فعالیت هستند. اینها همان شیاطینی هستند که حالا به فریاد امریکا، مشغول انجام عمل هستند، مشغول شیطنت هستند. و باید ملت ما با هوشیاری، با بیداری این توطئه‏ها را خنثی کند.

و مهم توطئه‏ها این دروغ‏پراکنیهایی که، شایعه‏سازیهایی که الآن متعارف است. شایعه‏های زیاد برای تضعیف روحیه ملت. فرض کنید که چند تا دزد در یک جایی چند نفر را می‏کشند. یک وقت می‏بینیم که خبر می‏رسد که صد نفر را کجا کشتند، بیست و پنج نفر را سر بریدند. در خبر دومش چهار صد نفر آنها که بودند کشتند، و حال آنکه اینها نبوده است. اینها می‏خواهند شایعه درست کنند برای تضعیف. «تمام پاسگاهها از بین رفت، تمام چه شد» همه‏اش برای این است که یک شیطنتی بکنند و تضعیف کنند روحیه شما را، روحیه ما را.

از جمله حرفهایی که هی زده می‏شود و هی پراکنده می‏شود از اطراف که «یک انقلابی شده است، اما چیزی نشده است، فقط یک انقلابی شده است و از فُرم شاهنشاهی به فُرم آخوندی برگشته است، اصلًا چیزی نشد.» این یک مطلبی است که من دیروز هم باز گفته‏ام. حالا هم عرض می‏کنم که آنکه ملت می‏خواسته، همه آن شده است. چه ملت می‏خواست؟ ملت آن فریاد که می‏کرد چه می‏گفت؟ نمی‏گفت که آزادی و استقلال و جمهوری اسلامی؟ کدام یکیش نشده است؟ الآن آزادی هست به طوری که من و شما می‏توانیم اینجا بنشینیم صحبت کنیم. پنج سال پیش از این می‏توانستیم؟ هیچ که استقلال هست. الآن این بساطی که امریکا درآورده است و این هیاهویی که این شیطان بزرگ فریاد می‏زند و شیاطین را دور خودش جمع می‏کند، این برای این است که دستش کوتاه شده است. دستش از ذخایر ما؛ از منافعی که در اینجا داشت کوتاه شده است. و ترس این را دارد که دیگر تا آخر این کوتاهی باشد، از این جهت توطئه می‏کند.

و آن مرکزی هم که جوانهای ما رفتند گرفتند- آن طور که اطلاع دادند- مرکز جاسوسی و مرکز توطئه بوده است. امریکا توقع دارد که شاه را ببرد به آنجا مشغول توطئه، پایگاهی هم اینجا برای توطئه درست کنند، و جوانهای ما بنشینند و تماشا کنند. باز ریشه‏های فاسد به فعالیت افتاده بودند که ما هم دخالتی بکنیم و جوانها را بگوییم که شما بیرون بیایید از آنجایی که رفتند. جوانها یک کاری کردند برای اینکه دیدند، آخر ناراحت کردند این جوانها را. یک شاهی که در طول پنجاه سال این مملکت را به غارت کشیده است و به چپاول برده است و داده است و داده خوردند و خودش خورده است، و بالاتر از این، این قدر قتل نفس کرده است، کشتار عمومی کرده است، پانزده خرداد- آن طوری که معروف شد- پانزده هزار نفر کشته شده است. در روز پانزده خرداد و از آن وقت تا حالا شاید صد هزار نفر ما مقتول داشته‏ایم و چند صد هزار نفر معلول داشته‏ایم، که ما هر روز مواجه با این معلولها هستیم. الآن به من گفتند که معلولینی که در اینجا هستند روز عید غدیر، معلولین یک دسته‏ای از اینهاست. بسیاری از اینها همان معلولین زمان این انقلاب است و به دست آنها شده. گفتند که روز عید غدیر جلسه‏ای دارند شما هم بیایید، البته من هم می‏روم آنجا. توقع دارند که یک کسی که پنجاه سال به این ملت آن طور کرده است و حالا امریکا با یک بهانه بیخود او را برده است نگه داشته در پناه خودش، و برایش وسائل آرامش تهیه کرده است، و به اسم مریض بودن یا به واقع مریض بودن- فرقی نمی‏کند- او را برده در آنجا و نگه داشته، و جوانهای ما که آنجا اظهار مخالفت می‏کنند، آنها را یا متفرق می‏کنند یا حبس می‏کنند. به همین دو، سه روز که در آن مجسمه آزادی- که یک دروغ شاخداری است در امریکا، آزادی- جوانهای ما رفتند به آنجا متوسل شدند و یک پارچه بستند به آنجا که شاه را باید بدهید. پلیس رفته و آنها را متفرق کرده و چند نفر از آنها را گرفته است. توقع این هست که جانیِ دستِ اول ما را ببرند آنجا نگه دارند و حمایت از او بکنند، و اینجا هم مرکز توطئه درست کنند، و مرکز پخش چیزهایی که توطئه‏گری است درست بکنند، نمی‏دانم، همه چیزهایی که می‏خواهند بکنند، بکنند و ملت ما و جوانهای ما و جوانهای دانشگاهی ما و جوانهای روحانی ما بنشینند تماشا کنند تا خون این صد هزار نفر تقریباً- یا کمتر و بیشتر- هدر برود، برای اینکه احترامی قائل بشوند به آقای کارتر و امثال اینها. توطئه‏ها نباید باشد. البته اگر توطئه نبود، اگر این خرابکاریها نبود، اگر آن کار فاسد نبود، همه مردم آزادند در اینجا موجود باشند. اما وقتی توطئه هست در کار، وقتی که آن طور کارهای فاسد انجام می‏گیرد، ناراحت می‏کند جوانهای ما را. جوانها توقع دارند در این دنیا که مملکتشان- که این قدر برایش زحمت کشیدند- دستشان باشد. وقتی می‏بینند توطئه است که می‏خواهند که دوباره برگردد به حال سابق و دوباره همه چیزشان به باد برود، نمی‏توانند بنشینند. توقع نباید باشد که آنها بنشینند تماشا کنند. و آنها چپاولگریهایشان را کردند، حالا توطئه‏هاشان را بکنند و رشد پیدا بکند این توطئه و چه بشود. جوانهای ما باید با تمام توجه و با قدرت این توطئه‏ها را از بین ببرند.

امروز روزی نیست که ما بنشینیم و نگاه کنیم. امروز، حال از آن وقتی که محمد رضا بود یک قدری عمیق تر است، بدتر است. آن وقت معلوم بود که این خائن ایستاده در مقابل ملت، ملت هم می‏شناخت او را و مقابل ایستاده بود. امروز خیانتهای زیرزمینی است. یک توطئه‏های زیرزمینی است که توطئه‏های زیرزمینی در همین سفارتخانه‏ها که هست دارد درست می‏شود، که مهمش و عمده‏اش مالِ شیطان بزرگ است که امریکا باشد. و نمی‏شود بنشینید و آنها توطئه‏شان را بکنند. یک وقت ما بفهمیم که از بین رفت یک مملکتی، و با حرفهای نامربوطِ دمکراسی و امثال ذلک ما را اغفال کنند که مملکت دمکراسی است، و هر کسی حق دارد در اینجا بماند، هر که حق دارد توطئه بکند. این حرفهای نامربوط را باید کنار گذاشت. و ملت ما همان طوری که تا حالا پیش آمده، از اینجا به بعد هم باید پیش برود و قطع کند دست اینها را. و چنانچه اینها آدم نشوند و شاه را که خزاین ما را برده است و در بانکها مقادیر بسیار زیادی- که ما حالا شاید بعضی از آن را مطّلع باشیم- در بانکها سپرده است و همه مال ملت است، تا این را برنگرداند، و اگر این را برنگردانند، ما طوری دیگری با آنها رفتار می‏کنیم. با انگلستان هم طوری دیگر رفتار می‏کنیم. آنها خیال نکنند که ما هم همین طور نشسته‏ایم گوش می‏کنیم که هر غلطی اینها می‏خواهند بکنند. نخیر، این طور نیست. مسأله باز انقلاب است. یک انقلابِ زیادتر از انقلاب اول خواهد شد. باید سر جای خودشان بنشینند و این خائن را او برگرداند. و آن خائن؛ بختیار خائن را هم او برگرداند. نه اینکه بختیار خائن را ببرند آنجا و بنشیند و توطئه کند و افراد دور خودش جمع کند و- عرض بکنم- روزنامه بنویسد و اطلاعات درست کند، و جوانهای ما را دولت انگلستان توقیف کند و بگیرد، برای خاطر اینکه تظاهر بر ضد شاه یا بر ضد بختیار کرده‏اند. اگر دست برندارند از اینها و این جانیها را تحویل ندهند، یا لا اقل بیرون نکنند از مملکت خودشان، ما تکلیف دیگری داریم و عمل می‏کنیم به آن تکلیف.

باید با قدرت پیش برویم. اگر اظهار ضعف، اگر احساس این را بکنند که ما ضعیف شدیم، اگر این تضعیفهایی که این نویسنده‏های بی‏انصاف ما از این ملت می‏کنند، احساس بکنند اینها که این نوشته‏ها در ما تأثیر کرده است، این احساس را اگر بکنند، جَری خواهند شد و حمله خواهند کرد. کارهای خودشان را بدتر خواهند کرد. احساس ضعف در خودتان نکنید. هر چه این نویسنده‏ها بنویسند که «چیزی نشده است و این مملکت به همان حال سابق هست» و همان طور در یک نوشته‏ای که من پریروز دیدم نوشته است که «در رژیم سابق سیاسیون در بند بودند، در حبس بودند، حالا هم سیاسیون در حبس‏اند، این فرقی نکرده با آنها، در رژیم سابق آن اختناق و کذا بود، حالا هم همان طور است.» خوب، این برای این است که روحیه را تضعیف کند. حالا ما حساب می‏کنیم این را.

در رژیم سابق، عده‏ای محبوس بودند. عده‏ای گرفتار بودند. حالا هم عده‏ای محبوس‏اند. این شک ندارد. اما کیها هستند؟ در رژیم سابق کیها حبس بودند و در رژیم حالا کیها حبس هستند؟ چه گروهی در رژیم سابق اعدام می‏شدند؟ ما ببینیم در رژیم سابق کی‏ اعدام می‏شد و در این رژیم کی‏ اعدام می‏شود؟ این را دیگر حساب نمی‏کنند اینها. سربسته می‏گویند که خیال می‏کنند جوانها بازی می‏خورند از این حرفها. در رژیم سابق، آنهایی را که می‏کشتند، بهترین جوانهای ما و متعهد و مُسْلِم، برای اینکه می‏گفتند که خلاف نکنید، می‏گفتند که مملکت ما را به باد ندهید. علمای اسلام بودند. این آقای منتظری‏[23] مدتها در حبس بود. آن مرحوم آقای طالقانی‏[24] مدتها در حبس بود و امثال اینها زیاد. آنهایی که اعدام شدند چه اشخاصی اعدام شدند؟ مرحوم سعیدی‏[25] اعدام شد و امثال اینها. از همین علمایی که در همه اطراف اینها گرفتند و در بعضی وقتها در حبس بودند. این آقای لاهوتی که الآن در [سپاه‏] پاسداران هست، ایشان مدتها حبس بود. و چه زجرهایی این مرد دیده است و چه اهانتهایی دیده است. در تبعید فضلای این حوزه، علمای این حوزه، دانشمندهای این حوزه در تبعید بودند. این طرف، آن طرف، اینها را می‏بردند و تبعید می‏کردند. آنهایی که حبس بودند در آن وقت، این سنخ مردم بودند. آنها هم که اعدام شدند آن جور اشخاص بودند. آنها هم که تبعید شدند، آن جور اشخاص بودند. حالا بیاییم این طرف قضیه را ببینیم که فرقی ما بین حالا و آن وقت نیست. اعدام شده است هویدا،[26] نصیری.[27] اینها برای او دارند سینه می‏زنند. اینهایی که الآن دارند می‏نویسند که فرقی نکرده، اینها همینهایی است که در امریکا صحبتش را می‏کنند که چرا؟ چرا؟ چرا؟ و آن بی‏انصافهای طرفدار حقوق بشر صدایش را درآوردند که چرا اعدام می‏شود؟ همانهایی که در آن وقتی که دارد می‏نویسد چرا در ایران اعدام می‏شود؟ در جاهای زیادی از قِبَل همین امریکای فاسد، قتل عام دارد می‏شود، یک کلمه راجع به آن نمی‏گویند. اما این طرفش را که هویدا را اعدام کردند یا نصیری را اعدام کردند یا این اشخاص فاسد را، صدای هیاهوشان درآمده. و اینها هم که در اینجا و از عمال آنها هستند می‏نویسند که فرقی نکرده است؛ حالا هم اعدام هست، آن وقت هم اعدام بود. حبسیها کیها هستند؟ آن وقت کیها بودند؟ شما حالا یک دانه حبسی پیدا می‏کنید که یک آدم صحیح باشد و حبس باشد؟ یک آدمی پیدا می‏کنید؛ یک آدم متدیّن، یک آدم ملی، یک آدم باشد؟ آن وقت که حبس بودند، همه ملّیون حبس بودند. و همه عرض بکنم که- امثال ذلک. و حالا کی‏ حبس هست؟ اینهایی که جنایات زیاد کردند و آن همه جنایات را کردند، اینها حبس هستند. آن وقت وضع حبس حالا را با این جنایتکاران ببینید، با وضع حبس آن وقت را با آن جنایتکارها، با آن مردم صحیح. وضع آن وقت آن طور بود که باید از آنهایی که حبس بودند بشنوید چه شده است. اینها را تا آن حدودی که ما اطلاع داریم، که مُهمش تهران است، اشخاصی که در آنجا هستند و مکرراً ما هم سفارش کرده‏ایم، ابداً تعدی به کسی نمی‏کنند. حبسها از حبسهایی نیست که نارضایتی داشته باشند. حبس هستند، اما این بی‏انصافها می‏نویسند که در حبس بدتر می‏گذرد از آن وقتی که در آنجا در آن حبسها. [در] آن حبسها پای یکی از علمای ما را اره کردند- آن طوری که نقل کرده‏اند. این حبسهای حالا بدتر از آن حبسها؟ اینها همه همان شیاطینی هستند که به فریاد کارتر، دور خودش جمع شده‏اند، برای اینکه همان طور که آن شیطان بزرگ از قرآن و اسلام می‏ترسید، حالا اینها هم از این نهضت- که نهضت اسلامی است- می‏ترسند. و دنبال همان شیطان بزرگ، مشغول شیطنت هستند و تضعیف می‏کنند روحیه ملت ما را. باید ملت ما، جوانهای برومند ما با کمال قدرت پیش بروند و از این توطئه‏ها اصلًا نترسند. اینها قابل آدم نیستند که انسان ازشان بترسد.

و این شلوغیها هم که گاهی وقتها همین شیاطین ایجاد می‏کنند و همین طرفدارهای این فاسدها ایجاد می‏کنند، اینها هم حلش اشکالی ندارد. اینها خیال می‏کنند که قضیه کردستان یک قضیه‏ای است که قابل حل نیست. قضیه کردستان را، اگر اینها مخلوط با مردم کرد نبودند و با جوانها و با زنها و با بچه‏ها نبودند- که ما نمی‏خواهیم حتی یک نفر آدم بیگناه کشته بشود- اگر نبودند که کاری نداشت اینها را درو کردن و از بین بردن. لکن مع الأسف این طوری است الآن. شما لا بد شنیدید این را که زن و بچه‏ها را این بی‏انصافها سپر کردند، و با سپر کردن آنها، جوانهای ما را کشتند. و آن جوانهای غیور به واسطه اینکه مبادا بیگناهها کشته بشوند، آنها مقابله نکردند. خوب، اینها اگر چنانچه مخلوط به آنها نبودند کاری نداشت اینها را از بین بردن. اینها یک همچو قوه زیادی نیستند؛ یک دسته اشرار هستند. این اشرار را ما سابقاً هم با آنها مواجه بودیم. اینها یک دسته‏ای از اشرار هستند که دزدی می‏کنند. گاهی وقتها هم آدم دزد، آدم هم می‏کشد. اینها یک قوه‏ای نیستند الآن در مقابل قوه دولت، یا در مقابل قوه ملت. ما هر وقت بخواهیم، همه ملت ممکن است بروند در کردستان و اینها را از بین ببرند، لکن ما می‏خواهیم با آرامش کار درست بشود، بی‏انصافها نمی‏گذارند. الآن که رفتند یک عده‏ای که با آرامش کار را حل بکنند که چی‏چی می‏خواهید شما. آنهایی که آنها می‏خواهند که ما دادیم به آنها؛ می‏دهیم. لکن آنها امریکا را می‏خواهند. آنها ازشان درست بپرسی، از آن حاقّ‏[28] دلشان بپرسی، حزب دمکرات می‏گوید که ما [منافع خَلق می‏خواهیم‏]؛ یعنی اظهار تمایل به چپی می‏کند، لکن همه اینها راستی هستند، راستهای نادرست.

قوی باشید برادرها، خواهرها، قوی باشید با قوّت. اسلام پشتیبان شماست. خدای تبارک و تعالی پشتیبان شماست. با قدرت و قوت به پیش بروید و این مملکت را خودتان بسازید. مملکت با دست شما باید ساخته بشود. خداوند همه شما را توفیق بدهد.» (صحیفه امام، ج‏10، ص: 489 ـ 497)

ـ سخنرانی در جمع شهردار و کارکنان شهرداری و شرکت واحد؛ عمران شهرها (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

من میل دارم که عمل ما یا بیشتر از قولمان باشد یا موافق با قولمان. الآن شهرهای ایران، روستاهای ایران، حتی شهر تهران، گرفتار یک کمبودهایی است و بوده است. و این به عهده شهرداریهاست که با کمک مردم- البته من می‏دانم که خرابیها این قدر است که شهردار تنها نمی‏تواند، لکن با کمک مردم- اقدام بکنند و شهرهای خودشان را، روستاهای اطراف را آباد کنند. و آنچه که مهم است این است که آن قشر مستضعف بیشتر مورد نظر باشد. در تهران، آن حاشیه‏های اطراف تهران و آن زاغه‏نشینها و آن چادرنشینهای اطراف بیشتر مورد نظر باشند تا طرف شمال شهر، و در شهرهای دیگر، روستاهای دیگر، توجه به این قشر مستضعف بیشتر باشد از توجه به قشر مُرفَّه. مع الوصف در رژیم سابق، این قشر اصلش مورد عنایت نبود، و اگر کاری می‏کردند برای همان قشر مُرفَّه می‏کردند. و لهذا در تهران، شمال شهر، یک شهری است که غیر از جنوب شهر است. اصلًا آن، یک شهر دیگری است، این هم یک شهر دیگری. و این غیر مطابق بودن و طبقه به این شدیدی داشتن، اسباب این می‏شود که یک وقت خدای نخواسته انفجاری حاصل بشود که کسی نتواند مهارش کند.

شما شهردارهای محترم باید توجه کنید که امروز شهرهای ایران و دهات و روستاها، همه مال خود ملت است، دیگر مال دیگری نیست، تصرف دیگری نیست. وقتی مال خود ملت شد، خود ملت و خود مردم و خود شهردارها- که از ملت هستند- باید کوشش کنند در آباد کردن این مملکت. یک قِسم اعظم، آباد کردن به دست شما شهردارهاست، که باید با تمام کوشش کوشش کنید که آباد بشود. و خصوصاً آن طرفهایی که خرابی داشته‏اند، و به آنها نرسیده بودند، دهاتی که به آنها نرسیده بودند، شهرهایی که دو طرف دارند، یک طرف مُرفَّه و یک طرف غیر مُرفَّه، از آن غیر مُرفَّه شروع کنید، وقتی به درجه مُرفَّه رسید آن وقت یک کار اساسی شما کردید.

من امیدوارم خداوند تأیید کند همه شما را. و در راه خدمت به این کشور و خدمت به اسلام همه موفق باشید. و همه ما موفق باشیم در این خدمت.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏10، ص: 498)

ـ سخنرانی در جمع خطیبان مذهبی در آستانه ماه محرّم؛ سیاسی بودن احکام اسلام (1359)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

از آقایان که تشریف آورده‏اند در این هوای سرد و در این محل حقیر تشکر می‏کنم.

سلامت و سعادت همه را از خدای تبارک و تعالی خواستارم. من یک نکته‏ای باید عرض کنم: ما باید از این کارشناس‏های قدرتهای بزرگ بعض مطالب را یاد بگیریم. اینها از طول مدتی که شاید قریب بیش از سیصد سال است در این ممالک راه پیدا کردند، همه چیز این ممالک را، خصوصاً آنهایی که مورد اهمیت است خیلی برای آنها، مثل ایران، مطالعه کرده‏اند. هر چه ما داریم از داراییهای زیرزمینی و از داراییهای روی زمینی و از چیزهایی که در رِقای‏[29] یک کشور دخالت دارد مثل فرهنگ، اقتصاد، امثال ذلک، اینها مطالعه کرده‏اند و مطالعاتشان بیشتر از ماست. اینها در آن وقتی که این وسایل نقلیه فعلی نبوده است، می‏آمدند در ایران و با کاروانها راه می‏افتادند، سوار شتر می‏شدند و گردش می‏کردند اطراف ایران و تمام بیابانهایی که در ایران بود مطالعه می‏کردند و جاهایی که احتمال ذخایر بود عکسبرداری می‏کردند؛ کشف می‏کردند. همه این چیزهایی که ما در زیر زمین داریم، آنها از ما بهتر مطلعند. در مسائل فرهنگی و سیاسی هم آنها مطالعات فراوان دارند. از ایلات عشایر اطراف ایران؛ همه جا. آن قدری که آنها مطالعه کرده‏اند در روحیات عشایر و مسائلی به دست آورده‏اند، ماها آن قدر مطالعه نکرده‏ایم. مطالعاتی که اینها از شهرهای ما و دهات ما و فرهنگ ما و عقاید ما و گرایشهای ما، آنها مطالعه کرده‏اند، بسیار است. ما باید ببینیم که اینها بعد از مطالعات زیادی که کردند که می‏خواهند برای خودشان، می‏خواستند و می‏خواهند بهره‏برداری کنند، آنها چه چیز را موافق با مصلحت خودشان و بهره‏برداری خودشان می‏دانستند و چه چیز را و چه گروه را مخالف می‏دانستند. آنها کدام دسته‏جات را مخالف سلطه خودشان بر شرق و خصوصاً ایران، که یک ویژگی خاصی دارد، کدام گروه را مخالف با این سلطه می‏دانستند و کدام گروه یا گروهها را مخالف نمی‏دانستند یا موافق می‏دانستند.

ما از وقتی که رضا خان کودتا کرد و آمد ایران- که من یادم است- مطالعه کنیم آن مسائلی که در ایران واقع شد و انگلیسها اول او را آوردند و به قدرت رساندند تا وقتی که محمد رضا به جای او آمد- و نمی‏توانیم بگوییم کدام خبیثتر بودند، لکن خباثت دومی اثراتش برای ما زیادتر بود، که دومی را متّفقین تحمیل کردند و خود محمد رضا هم در کتابش نوشت. حالا شاید نباشد در آن کتاب. اگر کسی آن چاپ اولش را داشته باشد، نوشت که اینها صلاحِ هم دیدند که ما باشیم. من باشم در اینجا حکومت کنم- ما مطالعه کنیم از آن وقت تا زمانی که این آدم رفت، ببینیم که اینها با چه گروههایی مبارزه کرده‏اند و با چه گروههایی مصالحه و سازش. رضا خان اول که آمد، ما شک نداریم که یک آدم عامی بود و آنها فهمیده بودند که یک آدم قدرتمندی است و جسوری است و کار از او می‏آید. آنها این را آوردند، این هم در رادیو دهلی- شماها که یادتان نیست، شاید آنهایی که سنّشان بالا باشد یادشان هست، که در رادیوی دهلی- گفتند که- رادیو دهلی از انگلیسها بود آن وقت که- رضا خان را ما آوردیم روی کار و بعد از اینکه مخالفت کرد و با آلمانها- مثلًا- یک رفت و آمدی داشت، ما او را بیرون بردیم.

این یک آدمی بود، که با مطالعات، آنها ادراک کردند که یک آدم قلدری است و شعور سیاسی هم ندارد آن قدرها؛ این را خوب می‏شود آلت دست قرار داد. آوردند و کودتا کردند و آن وقت اشخاص زیادی را از همه طوایف گرفتند و ابتدای امر وجب به وجب، به نظر می‏رسد که روی یک نقشه‏ای که آنها برایش می‏دادند، عمل می‏کرد.

ابتداءً شروع کرد به ریاکاری و مجالس روضه می‏رفت و خودشان مجلس روضه بپا می‏کردند و از قراری که آن وقت می‏گفتند، در همه تکیه‏های تهران هم آن وقت می‏گفتند پابرهنه می‏رود. همه جا می‏رفت و با مردم خوش و بش می‏کرد و این کارها را می‏کرد تا آن وقتی که قدرت دستش آمد و محکم شد پایش. ببینیم که در آن وقتی که قدرت دستش آمد با کی و با چه گروهی مخالفتش زیاد بود و با چه طرحهایی مخالفتش زیاد.

این را بسیاری البته یادشان است که شروع کرد؛ مخالفت با روحانیون با اسم اینکه می‏خواهیم اصلاح بکنیم، چه بکنیم. مجلسی در شاید جاهای دیگر و در مدرسه فیضیه، که ما شاهدش بودیم، مجلس امتحان درست کردند و اشخاصی که مال خودشان بود، می‏آمد آنجا برای امتحان و اینها به خیال اینکه، تبلیغاتشان این بود که ما می‏خواهیم این اشخاصی که صحیحند و اهل علم صحیح هستند، از آنهایی که نه، لیاقت این لباس را ندارند، می‏خواهیم تمیز بدهیم. حتی بعضی از آقایان محترم قم هم این معنا را باور کرده بودند. خدا رحمت کند مرحوم آقای فیض‏[30] را، به من فرمودند که- در مدرسه فیضیه، که- خوب، اینکه بد کاری نیست که اینها بیایند خوبها را از بدها جدا کنند. من به ایشان عرض کردم که بله، اینها می‏خواهند خوبها را از بدها جدا کنند که خوبها را از بین ببرند، نه بدها را. و همین طور هم شد. ابتدا برای این معنا آمدند و چه تلخیها بر ماها گذشت از این امتحان و از این بساط. بعد هم با یک بهانه دیگر شروع کردند به اینکه باید ملت لباس واحد داشته باشد و عمامه‏ها را از سرها برداشتند و آن قدر خرابکاری کردند که روی تاریخ را سیاه کردند. البته اینها یک مسائل طولانی است که شاید تاریخ، حالا که می‏توانند، بنویسند اشخاصی که اطلاع دارند.

بعد هم یا در همان وقتها هم، مجالس روضه را با کمال جدّیت منع کردند که شاید در شهرها، یک مجالس علنی که مثل مجالس متعارف، آن وقتها بپا نبود. من در قم یادم است که یکی از آقایان، بین الطلوعین- قبل از طلوع فجر- یک مجلس چند نفری داشت و قبل از طلوع آفتاب هم متفرّق می‏شدند و گمانم این است که همین مجلس را هم آمدند جلویش را گرفتند. این دو جناح- که هر دوش از جناح روحانی است- جناح روحانیت و جناح خطبا- این دو راه، دو جهت وجهه نظر آنها بود و به هر دو حمله کردند، عمامه‏ها را از سر آنها برداشتند. یکی از کسانی که در قم مشغول این خرابکاری بود، یک روز گفت که در تمام ایران، شش نفر باید عمامه‏ای باشد، و حال آنکه آن هم دروغ می‏گفت. اگر می‏توانستند، یک نفر هم نمی‏گذاشتند باشد. این حمله‏ای که اینها کردند به روحانیت و حمله‏ای که کردند به مجالس تعزیه، ما از آن می‏فهمیم که این دو جناح در نظر آنها، مخالفتشان با ابرقدرتها و این معنا که اینها مانع از آن مقاصدی که آنها دارند، بیشتر. این دو جناح بیشتر بوده و لهذا، بیشتر مورد آزار واقع شده‏اند.

بعد هم که قضیه کشف حجاب به آن فضاحت و به آن رسوایی را درست کردند. آن هم روی همین بود که اینهایی که علاقه به اسلام داشتند و علاقه به دیانت و احکام دیانت داشتند، اینها را سرکوب کنند و خدا می‏داند که در کشف حجاب، چه جنایتهایی اینها کردند، حتی به علمای بزرگ هم پیشنهاد می‏کردند که شما مجلس بگیرید با خانمهایتان؛ با زنهایتان بیایید در مجلس برای اینکه فرموده‏اند. نقل کردند که یکی‏شان رفته بود پیش مرحوم آقای کاشانی گفته بود که فرموده‏اند که شما باید در آن مجلسی که مختلط است شرکت کنید. ایشان فرموده بودند: فلان خوردند. او گفته بود که آن بالاییها گفته‏اند. گفته بود: من هم همان بالاییها را می‏گویم. بله، اینها می‏خواستند با ارعاب و هو و جنجال، کار را انجام بدهند. لهذا، به ایشان هیچ تعرّضی نکردند. هر کدام ضعیف بودند و ضعیف القلب بودند، شرکت می‏کردند و هر کدام قوی بودند، نمی‏کردند. ما باید از اینها عبرت بگیریم، از این مسائل. با تبلیغات مختلف، نه همان با زور، با تبلیغات مختلف، این مسائلی که داشتند و آن مطالبی را که خودشان مطالعه کرده بودند و موانع را پیدا کرده بودند با تبلیغات دامنه‏دار از هر نحو، قلمها و نطقها و روزنامه‏ها و همه چیز به کار می‏افتاد؛ برای اینکه، این مسائل را به ثمر برسانند و موفق هم ابتدا شدند، به طوری که این را من کراراً گفته‏ام: مرحوم آقای آشیخ عباس تهرانی‏[31]- رحمه اللَّه- گفتند که من اراک بودم و می‏خواستم بیایم به قم یا به تهران می‏خواستم بروم، از اراک می‏خواستم بیایم.

خواستم اتومبیل بگیرم، آن شوفر اتومبیل گفت که ما عهد کردیم، قرار دادیم با خودمان که دو طایفه را سوار اتومبیل نکنیم: یکی فواحش را، یکی هم آخوندها را. در اثر تبلیغاتی که کرده بودند، شعرهای شاعرشان را که لا بد بعضی شنیده‏اند که «تا آخوند و قجر در این مملکت است، این ننگ را کشور دارا به کجا ببرد»! این را آن خبیث خدانشناس‏[32] در شعرش گفت.

شعرا شعر گفتند، مجالس درست کردند، محافل درست کردند، تبلیغات کردند؛ هر طور توانستند با هر شیوه‏ای، این روحانیون را و این متدیّنین را کوبیدند و مقصود اصلی این بود که اسلام را از بین ببرند. آنها می‏فهمیدند که تا اسلام قدرت دارد در یک کشوری، نمی‏توانند آنها آن طور که می‏خواهند سلطه پیدا کنند. باید اسلام را و مظاهر اسلام را و احکام اسلام را اینها از بین ببرند تا موفق بشوند به آن مقاصدی که دارند. لهذا، مطالعه می‏کردند چه چیز برای اسلام بیشتر می‏تواند خدمت بکند، قدرت اسلام را بهتر می‏تواند حفظ بکند، آن را بیشتر می‏کوبیدند و کدام احکام اسلام بیشتر پیش مردم- مثلًا- رایج است و بیشتر علاقه به آن دارند، آن را بیشتر می‏خواستند از بین ببرند.

ما باید توجه به این معنا داشته باشیم. ما باید گمان نکنیم که مسائل ایران ختم شده است، تمام شده است. هم مسائل فرهنگی‏اش تمام نشده است و هم سایر مسائل. شما هیچ وقت خوف از این نداشته باشید که مثلًا، دولت غاصب عراق حمله کرده است و دارد مثلًا، کارهای خلاف می‏کند. از اینها هیچ وقت خوف نداشته باشید. اینها نمی‏توانند کاری انجام بدهند. شما از این خوف داشته باشید که همان نقشه‏هایی که قبل از انقلاب اینها داشتند، در زمان رضا خان و محمد رضا خان داشتند، حالا بیشتر داشته باشند. آنها قبلًا از باب اینکه به طور ذهنی و علمی، یافته بودند که اسلام اگر رواج داشته باشد و مظاهر اسلام رواج داشته باشد، نمی‏گذارد که ما استفاده‏هایمان را بکنیم، حالا که عیناً سیلی را خوردند و مشاهده کردند قدرت اسلام را در یک ملت سی و چند میلیونی و اسلام، که دارای یک میلیارد جمعیت است، اینها ملاحظه می‏کنند که بعد از آنکه سی و چند میلیونشان به ما این طور کردند، پس وقتی که یک میلیارد جمعیت دنیا، که قریب به یک میلیارد مسلم دارد، اگر اینها همه مثل ایران بشوند، ما چه خواهیم کرد؟

امروز نقشه دقیقتر از آن وقت است. امروز طرحهایی که اینها می‏خواهند پیاده کنند از آن وقت شدیدتر است و ما باید بیشتر چشم و گوشمان را باز کنیم. شما امروز هم می‏بینید که چهار نفر، ده نفر روحانی که با کمال صداقت دارند خدمت به این انقلاب می‏کنند، از هر گوشه صدا می‏شود که حکومت آخوندی! این زمزمه‏ها تازه کم کم همان نقشه‏های سابق است. آن وقت هم یکدفعه نشد. ابتدا کم کم، یکی یکی، دوتا دوتا اهل علم بلاد را، اهل منبر بلاد را انتقاد کردند؛ گفتند، گفتند، روزنامه‏ها بعد شروع کردند و نطقها و مجالس و اینها درست کردند و بعد هم کار خودشان را انجام دادند. حالا هم این نقشه هست در کار.

در آن وقت، یکی از حرفها که هی رایج بود، می‏گفتند: «ملتِ گریه»؛ برای اینکه مجالس روضه را از دستشان بگیرند. اینکه همه مجالس روضه را آن وقت تعطیل کردند، آن هم به دست کسی که خودش در مجالس روضه می‏رفت و آن بازیها را در می‏آورد، قضیه مجلس روضه بود یا از مجلس روضه آنها یک چیز دیگر می‏فهمیدند و آن را می‏خواستند از بین ببرند؟ قضیه عمامه و کلاه بود یا از عمامه یک چیز دیگری آنها می‏فهمیدند و روی آن میزان عمامه را با آن مخالفت می‏کردند؟ آنها فهمیده بودند که از این عمامه یک کاری می‏آید که نمی‏گذارد اینها این را که می‏خواهند، عمل کنند و از این مجالس عزاداری یک کاری می‏آید که نمی‏گذارد اینها کارشان را انجام بدهند.

وقتی یک ملت در ماه محرم، سرتاسر یک مملکت، یک مطلب را می‏گویند، شما انگیزه این گریه و این اجتماع در مجالس روضه را خیال نکنید که فقط این است که ما گریه کنیم برای سید الشهدا. نه سید الشهدا احتیاج به این گریه‏ها دارد و نه این گریه‏ها خودش- فی نفسه- کاری از آن می‏آید، لکن این مجلسها مردم را همچو مجتمع می‏کنند و یک وجهه می‏دهند، سی میلیون، سی و پنج میلیون جمعیت در دو ماه محرّم و خصوصاً دهه عاشورا، یک وجهه، طرف یک راه می‏روند. اینها را در این ماه محرّم، خطبا و علما در سرتاسر کشور می‏توانند بسیج کنند برای یک مسأله. این جنبه سیاسی این مجالس بالاتر از همه جنبه‏های دیگری که هست. بیخود بعضی از ائمه ما نمی‏فرمایند که برای من در منابر روضه بخوانند. بیخود نمی‏گویند ائمه ما به اینکه هر کس که بگرید، بگریاند یا صورت گریه، گریه کردن به خودش [بگیرد] اجرش فلان فلان است. مسأله، مسئله گریه نیست. مسأله، مسئله تباکی نیست. مسأله، مسئله سیاسی است که ائمه ما با همان دید الهی که داشتند، می‏خواستند که این ملتها را با هم بسیج کنند و یکپارچه کنند از راههای مختلف. اینها را یکپارچه کنند تا آسیب‏پذیر نباشند.

مسائل اسلام، مسائل سیاسی است و سیاستش غلبه دارد بر چیزهای دیگرش. اجتماعاتی که اسلام بعضی‏اش را فرض کرده است، واجب کرده است و بعضی‏اش را به طور استحباب و مبالغه در استحبابش کرده است اینها یک مسائل سیاسی است، قضیه مکّه یک مسئله [سیاسی است.] اجتماع در مکّه در این محافل مختلف با آن یکپارچگی مردم، که از همه بلاد مسلمین واجب شده است که بیایند در آنجا، بروند چه بکنند، چه بکنند [سیاسی است.] خدا که احتیاج به عبادت من و تو ندارد. خدای تبارک و تعالی می‏خواهد که مردم را مجتمع کند، واجب کرده است اینها را که جمع بشوند در آنجا و مسائل اسلام را طرح کنند و حل کنند.

مع الأسف، در اثر بی‏اطلاعی ماها، در مکّه مجتمع می‏شوند، لکن به مسائل خودشان درست نمی‏رسند. حالا اخیراً یک قدری بهتر شده است، لکن اگر مسلمین در یک همچو مجلس بزرگی- که از تمام دنیا مجتمع شده است و هیچ قدرتی نمی‏تواند این طور مجلس را درست بکند، دولتها هر چه زحمت بکشند یک عده‏ای از مملکت خودشان را می‏توانند یک جایی جمع کنند یا از چند تا مملکت- خدای تبارک و تعالی مردم را، مؤثرها را برایشان فرض کرده است که مجتمع بشوند در آن مجالسی که در مکّه هست و همه با هم آنجا جمع بشوند.

نکته سیاسی این اجتماع این است که اولًا، خودشان مطلع بشوند از حالات هم، تفاهم کنند با هم، برادر باشند با هم، برادری کنند با هم و مسائل بلاد خودشان، ممالک خودشان را طرح کنند در آنجا و چاره‏جویی کنند برای مسائل خودشان. ما اگر، همین حج را به آن معنایی که روح حج اقتضا می‏کند، عمل می‏کردیم، این گرفتاریهای زیادی که برای مسلمانها پیش آمده است، پیش نمی‏آمد.

اگر دولتهای اسلامی واقعاً به خود می‏آمدند، توجه می‏کردند که یک همچو محفل بزرگی، که خدای تبارک و تعالی بر ما لازم کرده است، بر عددی از ما الزام کرده است و بر همه مستحب کرده است که آنجا برویم، این دولتها وسایلش را فراهم می‏کردند و ملتهایی که می‏رفتند آنجا با دست باز با هم ملاقات می‏کردند، با هم دردهای بلاد خودشان را [در] میان می‏گذاشتند، گرفتاریهایی که از قدرتهای بزرگ برای آنها پیش می‏آمد و پیش می‏آید، طرح می‏کردند، گفتگو می‏کردند و برمی‏گشتند به محالّ خودشان و تبلیغ می‏کردند مسائل را اگر دولتها، دولتهایی بودند که توجه داشتند به این مسائل و نمی‏خواستند که زیر بار قدرتهای بزرگ باشند و می‏فهمیدند لذت اینکه یک حکومت بر یک جامعه بیدار از یک حکومت بر یک جامعه‏ای که هیچ خبر از هیچ چیز ندارد بهتر است، از زیر بار بیرون آمدن از ابرقدرتها، و لو هر جور مصیبت هم برای ملتهای ما داشته باشد، بهتر است از اینکه ما در کاخهای بزرگ و در خانه‏های چه و کذا و اتومبیلهای کذا باشیم و نوکر باشیم اگر اینها این را می‏فهمیدند، دست از این کارها برمی‏داشتند و با ملتها هم صدا می‏شدند و وسایل را فراهم می‏کردند و این محفل بزرگ حج را نه این طوری که حالا هست، درست به جا می‏آوردند و خودشان هم می‏آمدند در آن محافل و می‏نشستند و مسائلشان را حل می‏کردند، آن وقت اسلام یک قدرتی می‏شد که هیچ قدرتی مقابل او نبود. این یک راه هست که مردم را، همه مردم را سالی یک دفعه همه بلاد را دعوت کردند و لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ‏[33] هر کس بتواند باید برود.

یک راه دیگر این نماز عید و اجتماعات در عید است، در سالی دو مرتبه. این هم یک مسئله‏ای است که در بلاد باید مجتمع می‏شدند، می‏شوند و باز مسائل، مسائل سیاسی است. نماز جمعه در هر هفته یک دفعه، آن اجتماعات بزرگ بشود و بررسی بشود در هر جا راجع به مسائل روز که بحمد اللَّه، این مسأله در این سالها شده است و امید است که بیشتر بشود و آقایان هم باید تبلیغ کنند که این مجالس بهتر بشود و مجالس جماعت است که مردم در هر روز مجتمع بشوند در مساجد، نه همان مجتمع بشوند، بگذارند این پیرمردها و از کار افتاده‏ها بروند. نه، مساجد باید مجتمع بشود از جوانها.

اگر ما بفهمیم که این اجتماعات چه فوایدی دارد و اگر بفهمیم که اجتماعاتی که اسلام برای ما دستور داده و فراهم کرده است، چه مسائل سیاسی را حل می‏کند، چه گرفتاریها را حل می‏کند، این طور بی‏حال نبودیم که مساجدمان مرکز بشود برای چند نفر پیرزن و پیرمرد. وقتی جماعت برود و اشخاص مؤثر بروند، مردم بروند، همه بروند آنجا مجتمع بشوند و در آنجا خطیب برایشان مسائل روز را بگوید و مسائلی که، مشکلاتی که دارند بگوید، این حل می‏کند مطالب را. همین ماه محرم و ماه رمضان، محرم و صفر و ماه رمضان آن قدر برکاتی که بر این سه ماه مرتب است، نمی‏شود انسان احصا کند. این اجتماع عاشورا و این برگزاری عزای شهید، بزرگتر شهید عالَم، این آن قدر برکات دارد.

همان وقتی هم که این مسائل سیاسی در آن طرح نمی‏شد، آن قدر برکات داشت برای ملتها که قابل احصا نبود.

الآن بیشتر ما احتیاج داریم به این مجالس. تو گوش شما نخوانند به اینکه این مجلسها [را] بگذاریم حالا و مجالس روضه را؛ خرجهایی که می‏کنیم حالا نکنیم و خرج- مثلًا- این جنگزده‏ها بکنیم؛ نه، مسأله این طور نیست. خرج جنگزده‏ها را باید بکنیم. ملت ما باید کسانی که در جنگ آن طور لطمه‏ها را دیدند، جوانهایی که در جنگ آن طور فداکاری می‏کنند، قدردانی کنند، و کسانی که از منزلهای خودشان دور شدند، باید پذیرایی از آنها بکنیم. یک وظیفه انسانی، وظیفه الهی است، نه به معنای اینکه ما حالا کارهای دیگرمان را رها کنیم، به این کار فقط بچسبیم. همه را باید ما بگیریم.

امروز ما به مجالس تعزیه و روضه بیشتر احتیاج داریم از سابق. این اجتماع سرتاسری کشور، این دسته‏جات سرتاسری کشور، امروز دیگر یک رنگ سیاسی پیدا کرده است و حق هم همین است. اگر ما سی و چند میلیون جمعیت در این دهه محرّم، که وسیله‏شان را خدا برای ما فراهم کرده است و آن قدر ائمه اطهار راجع به این طور امور سفارش فرموده‏اند و آن طور ثوابها را خدای تبارک و تعالی برایش مرتب فرموده است، اگر 35 میلیون جمعیت در این ماه محرّم، در این دهه محرّم، اجتماعات داشته باشند، خطبا هم بروند مسائل روز را برایشان بگویند و تعزیه بگویند و گریه بکنند برای سید الشهدا، این یک شعاری است؛ یک شعار الهی است.

«امروز دیگر ما انقلاب کرده‏ایم، روضه دیگر لازم نیست» از غلطهایی است که تو دهنها انداخته‏اند؛ مثل این است که بگوییم امروز ما انقلاب کرده‏ایم، دیگر لازم نیست که نماز بخوانیم. انقلاب برای این است. انقلاب کردیم که شعائر اسلام را زنده کنیم، نه انقلاب کردیم که شعایر اسلام را بمیرانیم. زنده نگه داشتن عاشورا یک مسئله بسیار مهم سیاسی- عبادی است. عزاداری کردن برای شهیدی که همه چیز را در راه اسلام داد [ه‏]، یک مسئله سیاسی است؛ یک مسئله‏ای است که در پیشبرد انقلاب اثر بسزا دارد.

ما از این اجتماعات استفاده می‏کنیم. ما از آن «اللَّه اکبر» ها، ملت ما از آن «اللَّه اکبر» ها استفاده کرد. آن «اللَّه اکبر» ها را باید حفظ بکنیم. این مظاهر و شعائر و اموری که در اسلام در آن سفارش شده باید فکر کنید که اینها یک مسأله سطحی نبوده است که می‏خواستند جمع بشوند و گریه کنند، خیر.

ما ملت گریه سیاسی هستیم، ما ملتی هستیم که با همین اشکها سیل جریان می‏دهیم و خرد می‏کنیم سدهایی را که در مقابل اسلام ایستاده است.

چطور شد که اینها در زمان رضا خان یک محفلی جمع شدند برای شکست ایران از اسلام گریه کردند؟ اگر گریه اشکال داشت، چطور اینها گریه کردند؟ اینها می‏خواستند که مجوس را و آن ملت و ملیتی که خودشان در نظر است، احیا کنند. لهذا در آن محفل حرفها زده شد و گریه‏ها شد برای اینکه چرا مجوس از اسلام شکست خورده است. آن افکار پوسیده الآن هم در مغزهای بعضیها هست. اینها نمی‏خواهند که شما برای یک شهید اسلام گریه کنید. اگر چنانچه برای شکست اسلام گریه کنید آنها می‏گویند: نه، گریه چیز خوبی است. اینها نمی‏خواهند که شما برای کسی که همه چیزش را برای اسلام داد، اینها نمی‏خواهند شما زنده نگهدارید یک واقعه‏ای را که قدرتهای بزرگ را آن واقعه کوبید و در اثر او، شما هم اگر بشوید، می‏کوبید. اینها نمی‏خواهند این مسائل واقع بشود.

مع الأسف، تبلیغ می‏کنند این منحرفین؛ اینهایی که مأمورند که این جور تبلیغات را بکنند و جوانهای ما بعضی‏شان باورشان می‏آید. باید جوانهای ما بدانند که هر نحو تبلیغی که بر ضد یکی از مظاهر اسلامی واقع شد، این تبلیغی است که از جانب بزرگترها و چپاولگرها به دست عمّالشان واقع می‏شود؛ برای اینکه اسلام را بکوبند.

این جوانهای ما که بحمد اللَّه، مسلمند و فعّال، باید توجه بکنند به اینکه هر یک از این شعائر اسلامی چه چیزی دارد که اینها با آن مخالفند. چی زیر سر عمامه است که اینها مخالفند و چی زیر سر مجالس عزاست که اینها با آن مخالفند. از این، چه چیزی می‏آید از مجالس عزا، هماهنگ کردن همه ملت. همه ملت در یک روزی از منزلها بیرون می‏ریزند و فریاد می‏زنند. اگر یک وقتی اینها فکر این را کرده‏اند، اگر یک وقتی خطبایی که در بین اینها هستند و علمایی که در بین اینها هستند، با هم قرار دادند که در این روز، اینها را منسجم بر ضد یک قدرتی بکنند، چه خواهد شد؟ اینها از این می‏ترسند. با گریه، شما هی بنشینید گریه کنید، اما نفت را به ما بدهید، ما اشکال نداریم! هی مجلس بگیرید، با ما مخالفت نکنید، اشکال ندارد!

اینها از این مجالس، از آن جنبه سیاسی‏اش می‏ترسند. امروز هم مجالس ما تحوّل درش پیدا شده است؛ مثل سابق نیست، متحول شده است. همه افراد ملت ما، مجالس ما متحول شده است. لکن گمان نکنند آنهایی که جنبه‏های سیاسی به نظرشان دارند و مثلًا روشنفکر هستند، به نظرشان که مجالس گریه دیگر چیزی نیست. همین گریه‏هاست که کارها را پیش برده، همین اجتماعات است که مردم را بیدار می‏کند. ما از این مخالفتهایی که شد در زمان رضا خان و شک نداریم که به دستور بوده- خود او خیلی معلوم نبود که اگر دستور ندهند، این حرفها را بزند- از این مخالفتهایی که شد، باید عبرت بگیریم؛ ببینیم با مجالس روضه مخالف بودند، معلوم می‏شود که مجالس روضه با آنها مخالف است؛ با روحانیت مخالف بودند، ببینیم که روحانیت برای آنها مضر است؛ با دانشگاه مخالف بودند، ببینیم که دانشگاه با آنها مخالف است. بودن یک دانشگاه صحیح با آنها مخالف است. بله، آنها دانشگاهی که به دست خودشان درست بشود و همه چیزش را هم خودشان درست بکنند و جوانهایی که از دانشگاه بیرون بیایند همه برای خودشان عمل بکنند، با آن مخالف نیستند. اما امروز با دانشگاه مخالفند. در انقلاب اسلامی، با دانشگاهش مخالفند، با مجالس روضه‏اش مخالفند، با روحانی‏اش مخالفند، با جوان متدیّن بازاری‏اش مخالفند، با همه مخالفند.

امروز مخالفت همه جانبه ابرقدرتهاست با این ملت در همه مظاهر اسلامی‏اش و ما باید بیدار باشیم و توجه داشته باشیم. تبلیغات اینها برای ما ضررش بیشتر از جنگهاست.

ساده نباید برخورد کرد با این تبلیغات. ما از جنگ چه ترسی داریم؟ یک ملتی که حاضر است برای شهادت و شهادت را فوز عظیم می‏داند، چه باکی از این مسائل دارد؟ از این، از اینکه باکی نیست. تازه وقتی که یک جنگی شروع می‏شود، ملت ما بیدار می‏شود.

شما ببینید که در این جنگی که به ایران تحمیل کردند و اشخاص خائن به اسلام، مخالف سرسخت با اسلام، این جنگ را بپا کردند، ایران چه جور باز زنده شد، یکپارچه ایران دوباره انقلاب کرد و توجه کرد به یک مقصد؛ سرتاسر ایران. کدام کار ممکن بود که این طور مردم را بسیج کند؟ این جنگ بود که بسیج کرد. پس [در] جنگ چیزهایی است که ما خیال می‏کنیم بد است، بعد خوب از کار درمی‏آید. البته جوانهایی ما از دست دادیم. این اسلام از این جوانها خیلی از دست داده، و ما در این جنگ بیشتر از جنگ صفین تا حالا از دست ندادیم؛ خیلی هم کمتر از اوست، لکن برای اسلام است. وقتی برای اسلام است، ما چه باکی داریم. جنگ برای ما، ما را بیدار کرد. آن رخوت و سستی اگر پیدا می‏شد، دوباره برگشت به یک قرصی و محکمی.

آن که انسان [را] می‏ترساند این تبلیغاتی است که بیخ گوش اینها، یکی، یکی گفته می‏شود و بعد یک جمعیتی می‏شوند و بعد زیادتر. از این شیطنتها باید یک قدری ترسید و توجه به آن کرد. از اینکه مجالس اسلامی را، مجالس عزا را در نظر شما سست می‏کنند و می‏روند تو دهات، این ور آن ور می‏افتند که فلانی گفته است که مجالس عزا لازم نیست و شما خدمت کنید به اینها، فلانی چطور همچو حرفی می‏زند؛ کسی که می‏داند که مجالس عزا چه جهت سیاسی دارد، چه جهت اسلامی دارد؟ البته باید آنها را هم بررسی کرد و تکلیف است برای دولت و برای ملت؛ برای همه، از خود ما هستند آنها، برادرهای ما هستند. آنها را خانه‏هایشان را خراب کردند و عده‏شان، زیادی را کشتند و از بین بردند و اینها هم بی‏خانمان شدند، آمدند. هر جا آمدند، باید مهمانداری کرد از آنها.

لکن این به آن معنا نیست که ما در آن مسئله‏ای که همه با هم باید مجتمع بشویم برای کوبیدن ابرقدرتها، از آن مسأله دست برداریم و برویم این کار را بکنیم. نخیر، هر دو را باید بکنیم. مجالس سر جای خودش باید باشد و مجالس عزا باید باشد و اهل منبر باید این شهادت امام حسین- سلام اللَّه علیه- را زنده نگه دارند و ملت باید با همه قدرت این شعائر اسلامی را، خصوصاً این را، زنده نگه دارند. با زنده نگه داشتن او، اسلام زنده می‏شود: انا مِنْ حُسَیْن‏[34] که روایت شده است که پیغمبر فرموده است، این معنایش، معنا این است که حسین مال من است و من هم از او زنده می‏شوم. از او [نقل‏] شده است.

این همه برکات از شهادت ایشان است، با اینکه دشمن می‏خواست آثار را از بین ببرد؛ آنها درصدد بودند که اصل بنی هاشمی در کار نباشد. «لَعِبَت هاشمُ بالکذا»[35] این حرف بود. آنها می‏خواستند اصل اسلام را ببرند و یک مملکت عربی درست کنند و این کارشان اسباب این شد که عرب و عجم و همه، همه مسلمین توجه پیدا کردند که نه، قضیه، قضیه عربیّت و عجمیّت و فارسیّت و اینها نیست، قضیه خدا و اسلام است.

این مجالس را حفظ کنید. همه مجالسی که اجتماعات دینی است، اجتماعات اسلامی است، اینها اسلام را در قلوب ما زنده نگه می‏دارد. جماعات را حفظ کنید. جمعه را حفظ کنید. اعیاد اسلامی را، شعایری که در آن هست، حفظ کنید و مجالس عزا را با همان شکوهی که پیشتر انجام می‏گرفت و بیشتر از او، حفظ کنید و اهل منبر- ایّدهم اللَّه تعالی- کوشش کنند در اینکه مردم را سوق بدهند به مسائل اسلامی و مسائل سیاسی- اسلامی. مسائل اجتماعی- اسلامی و روضه را دست از آن برندارید که ما با روضه زنده هستیم.

بعضی از امور هست که باید به وسیله آقایان، آقایانی که خطبا هستند و اهل منبر هستند، در سرتاسر کشور تذکر داده بشود به مردم: یکی همین که گفتم که ان شاء اللَّه، تذکر داده می‏شود و ان شاء اللَّه، مسلمین هم توجه می‏کنند به آن. یکی اینکه از جنگ خسته نشوند مردم. جنگ یک چیز خوبی است. البته ما پیشقدم نیستیم. برای جنگ ما پیشقدم نیستیم، لکن حالا که به ما تحمیل شده است، این یک آثار بزرگی دارد برای نهضت ما. یکی از آثارش این است که دشمنِ ما را رو سیاه کرد در دنیا. این می‏خواست که برای خودش یک حیثیتی پیدا بکند و اینکه دشمن اسلام بود و قبل از این هم که هجوم کند به ایران، با عراق آن طور معامله کرد و با علمای عراق آن طور معاملات کرد و با ملت عراق آن طور و با دسته‏جات برای عاشورا آن طور و برای زائرین کربلا، که برای اربعین می‏رفتند، آن طور جنایتکارانه عمل کرد. این در دنیا رسوا شد. و حالا هم هر چه می‏خواهد سالوسی کند و نماز بخواند و اظهار اسلامیت بکند و امثال ذلک، دیگر فایده ندارد. این دیگر نمی‏تواند با سالوسی، خودش را جا بیندازد.

نمی‏توانست، لکن شاید بعضیها- آنهایی که خارج بودند از عراق- باورشان می‏آمد که این یک آدمی است که می‏خواهد خدمتی بکند و کذا و این حرفها. حالا معلوم شد که نه، همه فهمیدند که این آدم این طوری است، وضعش این طوری است. معلوم شد یک آدمی است که عرب نمی‏خواهد کار بکند. این خوزستان عربها را غالباً کشتند. اگر ایشان با عرب موافق است، چطور عرب‏کشی می‏کند؟ برای این هم نبوده است که چند کیلومتر از مملکت ایران را او ادعا دارد. چقدر ضرر کرده در این ملت عراق بیچاره چقدر ضرر کرد در این جنگ! و ملت اسلام چقدر ضرر برد؛ ضرر جانی، ضرر مالی، ضرر حیثیتی او برد!

یکی از مسائلی که باز مرتب شد بر این، اینکه شیاطین فهمیدند قدرت اسلام در ایران چیست و قدرت ارتش ما و پاسدارهای ما- که خداوند همه را حفظ کند- آن طور نیست که آنها خیال می‏کردند. خلیجی‏ها هم فهمیدند که نه، مسائل آن طورها نیست و اگر- خدای نخواسته- یک وقت شیطنت کنند، ممکن است عکس العمل داشته باشد. دیگران هم فهمیدند که نه، قدرت اسلام بیش از این مسائل است که اینها خیال می‏کنند. قدرت اسلام است که یک مملکت را یکپارچه بر ضد آنها به راه می‏اندازد؛ بسیج می‏کند. این قدرت اسلام است. این هم یکی از برکاتی بود که از این جنگ تحمیلی برای آنها ننگ بار آورد و برای ملت ما سلحشوری و قدرتمندی و بیداری.

این جنگی که حالا به ما تحمیل شده است برای ما البته یک ضررهایی هم داشته است و برادرهای ما در آنجا و اشخاصی که در آنجا تلف شدند و در خرمشهر و در آبادان و در دزفول و اینها تلف شدند، خساراتی برایشان بار آمده و عده‏ای زن و بچه‏هایشان هم که سرپرستهای خودشان را از دست- مثلًا- داده‏اند. آنها هم کوچ کرده‏اند برای بلاد دیگر. باید آقایان به مردم سفارش کنند که اینها برادر ما هستند، اینها در راه اسلام و جنگ در اسلام این طور آواره شده‏اند، اینها را باید مثل خودتان و مثل اولاد خودتان بدانید. اگر بچه‏های بی‏سرپرستی هستند و می‏تواند سرپرستی یکی از اینها را برای خودش نگه دارد و حفظ کند، حفظ کند. دولت باید اینها را با یک ترتیبی، مرتبی، منظمی، محترمانه برای اینها جا تهیه کند؛ برای اینها غذا تهیه کند. اینها آواره شده‏اند. نباید فکر این باشیم که ما خودمان هر چه می‏خواهیم داشته باشیم، دیگران هیچی. نخیر، باید کمک کنند به اینها، ثروتمندها کمک کنند به اینها، برادرهای مؤمن، خواهرها به اینها کمک کنند و اینهایی که در جنگ آسیب دیده‏اند این قدر نگذارند مصیبت بیشتر برایشان بشود و آنها را مثل مهمان عزیز مهمانداری کنند و دولت هم باید جاهایی را برای اینها معیّن کند و آنها را حفاظت کند.

یکی هم اینکه باید دولت ما، ملت ما توجه به این معنا داشته باشد که در یک مملکتی که جنگ در آن هست، ممکن است که یک چیزهایی هم کمبود توی آن باشد. در ایران الحمد للَّه، کم است این. اما این طور نباشد که خودشان کمک کنند، مردمی کمک کنند بر اینکه کمبودی حاصل بشود، هجوم کنند- مثلًا- به خرید یک چیزی و نگهداری بخواهند بکنند. گمان نکنند که با این جنگی که آنجا واقع شده است، ایران در مضیقه واقع می‏شود. نه، ایران در مضیقه واقع نمی‏شود. شما توجه کنید که مسائل را از راه اسلامی با آن برخورد کنید، از راه انسانی با آن برخورد کنید. اگر مسائل را از راه اسلامی‏اش ما با آن برخورد کنیم، نمی‏رسد به اینکه ما بخواهیم یک چیزی را احتکار کنیم یا مثلًا، گرانفروشی کنیم یا رفتار خلاف انسانی بکنیم. وقتی یک جنگی پیش آمد، باید مردم بیشتر به فکر این باشند که ایران را آرام نگه دارند. الحمد للَّه، آرام هم هست. اینهایی که جمع می‏شوند در یک جایی برای خرید یک چیزی- که نمی‏دانم حالا هم هست یا نه، که می‏شدند قبلًا- اینها یک اشخاصی هستند مفسده جو و می‏خواهند تضعیف کنند روحیه شما را. ما هیچ واقعه‏ای برایمان واقع نشده؛ یک دسته‏ای آمدند در یک گوشه‏ای [از] مملکت ما خرابکاری می‏کنند. از این دزدها در ایران همیشه بوده. این دزدها خیلی بوده. زمانهای سابق زیاد بود که یک شهری را شلوغ می‏کردند، یک جایی را می‏بریدند، از بین می‏بردند. نباید با اینکه یک شلوغکاری در یک جایی شده است که الآن هم ان شاء اللَّه از بین می‏رود. [روحیه شما تضعیف شود].

من منتظرم که این حصر آبادان از بین برود. و [هشدار] می‏دهم به پاسداران، قوای انتظامی و فرماندهان قوای انتظامی که باید این حصر شکسته بشود؛ مسامحه نشود در آن، حتماً باید شکسته بشود. فکر این نباشند که ما اگر اینها هم آمدند، بیرونشان می‏کنیم. اگر اینها آمدند، خسارات بر ما وارد می‏کنند. نگذارند اینها بیایند در آبادان وارد بشوند. از خرمشهر اینها را بیرون بکنند. حال تهاجمی بگیرند.

باز توجه داشته باشند به اینکه اینهایی که از فرماندهان و از پاسداران و از سربازان و از ژاندارمری و همه اینها در آنجا مشغول هستند، اینها دارند جانفشانی و فداکاری می‏کنند.

اینها همچو نیست که توی خانه‏ای نشسته باشند و راحت باشند؛ اینها هر کدام که رفتند در این جبهه‏ها، فداکاری دارند می‏کنند. در هر حال، به نظرشان ممکن است که یک وقت- مثلًا- یک موشک فلان بیاید و اینها را از بین ببرد. باید از اینها قدردانی کنند، تقویت کنند روحیه اینها را، ملت باید تقویت کند روحیه اینها را. اینها مشغولند، مشغول بررسی هستند، مشغول برنامه‏ریزی هستند. از یک طرف مسامحه نباید بشود. از یک طرف هم مشغول به کار هستند اینها.

کسانی که اطلاع نظامی ندارند، نباید دخالت کنند در کار نظامی. این مثل این است که ما بگوییم که فلان سرهنگ یک وقت بیاید به ما بخواهد بگوید که فقه اسلام این طوری است. همین طوری که می‏بینید بعضیها از قرآن یک آیه‏ای را برمی‏دارند می‏خوانند و دنبال او یک مسائلی را می‏گویند، در صورتی که از قرآن هیچ اطلاعی ندارند و از اسلام هم هیچ اطلاعی ندارند. مایی که از نظام اطلاع نداریم و از جنگ اطلاع نداریم، نباید اظهار نظر بکنیم که خوب است این جوری بکنند. آخر شما چه می‏دانید که خوب است این جوری بکنند؟! من و شما اطلاع از این نداریم. هی برنامه ندهد کسی که ندارد یک اطلاعی را؛ نمی‏فهمد یک چیزی را، تضعیف نکند روحیه سربازهای ما را که با تمام قدرت، همه جناحهایشان دارند جانفشانی می‏کنند و ضربتهای زیاد به آنها زده‏اند. شما کنار نشسته‏اید و می‏گویید خوب است این جوری بکنند! آدمی که کنار گود نشسته، خیلی حرفها می‏تواند بزند. بگذارید که آنها روی نقشه‏هایی که دارند، طوری که می‏توانند، عمل بکنند و بحمد اللَّه، می‏توانند و ان شاء اللَّه، عمل می‏کنند.

ما هم صبر داریم. این قدرها بی‏صبری نکنید. جنگ صفّین هجده ماه طول کشید با آن زحمات، هجده ماه طول کشید با آن همه رنجهایی که بردند و با آن همه تلفاتی که دادند. ما تازه دو ماه است، که کمتر از دو ماه است الآن که یک همچو چیزی هست. شمایی که به همه ابرقدرتها می‏گویید «ما ایستادیم و مقابله می‏کنیم» و مشتتان را گره می‏کنید که ما امریکا و شوروی و کذا را [شکست می‏دهیم‏]، شما باید همچو قدرتمند باشید اگر پشت این خانه‏هایتان هم- خدای نخواسته- سرباز اجانب آمد، باز هم همان مشت گره کرده بروید و با هم در بیفتید و جنگ تن به تن بکنید.

شما که یک همچو کار بزرگی را کردید و حالا انگور را خوردید، نمی‏خواهید تبش را بکنید؟ یک همچو کار بزرگی که اعجاب دنیا را برای شما جلب کرده است، زحمت دارد. حفظ اسلام زحمت دارد. شما برای اسلام از اول قیام کردید و فریاد زدید: ما جمهوری اسلامی می‏خواهیم. آنها هم همه‏شان مخالف با جمهوری اسلامی‏اند. همه قدرتها مخالف با جمهوری اسلامی‏اند. کسی که با همه قدرتها درافتاده و بحمد اللَّه، پیش برده تا حالا، حالا نباید به واسطه اینکه یک چیزی واقع می‏شود، یک شلوغی در یک جایی واقع می‏شود، این خیال کند که نه، به هم خورد وضع. شما در جنگی که، جنگ داخلی که با محمد رضا و ساواکش داشتید، چقدر شهید دادید! از 15 خرداد به این ور، شاید صد هزار شهید ما داده باشیم یا بیشتر. چقدر هم معلول داریم! حالا ما همه این بساطی که تا حالا واقع شده است این قدرها نیست؛ خیلی چیز کمی است و آن قدری که به آنها ضایعه واقع کردیم، لشکر ما ضایعه واقع کردند، چندین برابر است. محکم باشید آقا! جوانهای ما محکم بایستند!

[یکی از حضار: ما همه سرباز توایم خمینی، گوش به فرمان توایم خمینی‏] ما همه سرباز خدا هستیم ان شاء اللَّه. نه تو سرباز منی، نه من سرباز تو. همه ما با هم قیام کردیم که اسلام را در اینجا زنده کنیم و ان شاء اللَّه، به سایر جاها هم صادر کنیم. ما همه برادر با هم هستیم، دوست با هم هستیم و امیدوارم که همه ما دوش به دوش هم، هر کس هر مقداری که می‏تواند، من که یک پیرمرد ضعیف هستم، صحبت بکنم برای شما. آقای فلسفی که پیرمرد قوی ان شاء اللَّه، هستند، ایشان هم برای شما صحبت بکنند. آقایان اهل منبر هم برای مردم صحبت بکنند. این یک خدمتی است که از ماها برمی‏آید. ما ان شاء اللَّه، انجام بدهیم و امیدوارم که برای خدا باشد. شما هم هر کدام هر کاری ازتان برمی‏آید انجام بدهید.

جهاد کشاورزها این است که کشاورزی‏شان را تقویت کنند. امسال شنیدم بعضیها سستی می‏کنند و این بر خلاف مسیر اسلام است. شما پارسال با آن گرفتاریها زیاد کردید کشتتان را و امسال الحمد للَّه، آن گرفتاریها کم است و به شما کمکهایی هم از طرف دولت می‏شود و باید خودتان به فکر باشید که اگر ابرقدرتها فردا منع کردند همه کشورها را که به ما گندم ندهند، خودمان داشته باشیم. خوب، کشاورزها باید به این فکر باشند و کشاورزی خودشان را تقویت کنند و بیشتر کنند و کارها را جوری کنند که ما دیگر محتاج نباشیم در خوردنمان هم به مردم.

من امیدوارم که اشخاصی که تفکر دارند، مغز صنعتی دارند، اینها هم کارها را راه بیندازند و صنعت درست کنند خودشان. شما بدانید که اگر خودتان به فکر بیفتید، [می‏توانید]. نگذاشتند شماها به فکر بیفتید، هی آمدند به شما دادند، شما هم تنبل شدید.

خودتان به فکر بیفتید که برای خودتان انجام بدهید. کارهای خودتان را می‏توانید انجام بدهید. گمان نکنید که ما حتماً باید همه چیزمان را از دیگران بگیریم. نه، شما به فکر این باشید که همه چیزتان را خودتان درست کنید. این ژاپن بود که در سالهای قبل محتاج بود و خودش به فکر افتاد و خودش کارهای خودش را درست کرد و الآن صادر می‏کند به امریکا هم. آن هندوستان بود که در آن زمان، آن قدر احتیاج داشت، حالا الآن دارد خودش احتیاجات خودش را رفع می‏کند. مغزهای شما کوچکتر از مغزهای دیگران نیست. شما خودتان به فکر باشید. توجه کنید که کار خودتان را خودتان انجام بدهید.

الآن مهم این است که کشاورزی باید چندین برابر سابق باشد. دولت باید کمک بکند و مردم باید جدّیت بکنند. من امیدوارم که در این سالی که می‏آید، به کوشش شماها، به کوشش جوانهای ما، کشاورزیهای ما، کارهای کشاورزی ما همچو بشود که ما محتاج نباشیم به دیگران در خوراکمان. همین طور کارخانه‏ها کارها را انجام بدهند، خودشان راه بیندازند کارخانه را. شما خودتان باید انجام بدهید کار خودتان را. هی منتظر این نباشید که یکی دیگر بیاید شما را اداره کند. خودتان اداره کنید خودتان را. من امیدوارم که همه این کارها به دست خودتان بشود و هیچ به خودتان خوفی راه ندهید. ما آن قدرتهای بزرگ را هُل دادیم و بیرونشان کردیم و کسی نمی‏تواند شما را ان شاء اللَّه، دیگر هُل بدهد از مملکت خودتان.» (صحیفه امام، ج‏13، ص: 317 ـ 336)

ـ سخنرانی در جمع اعضای کمیسیونهای مجلس؛ رسالت و وظیفه مجلس اسلامی (1362)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

من راجع به کل مجلس مکرر عرض کرده و حالا هم عرض می‏کنم که مجلس ما باید با مجلس‏های سابق فرق داشته باشد. البته فرق هم دارد، اما هر امری کم کم به انحراف کشیده می‏شود و چنین نیست که یکدفعه انحراف واقع شود. در خود انسان نیز چنین است که شیطان و نفس امّاره بتدریج از عمل به مکروهات و بعد از آن به صغایر و از آنجا به بالاتر انسان را منحرف می‏کنند. در مجلس سابق دوره اولش بهتر بود، لکن در هر سال چیزی به آن اضافه و یا از آن کم شد تا رسید به آنجا که مجالس اخیر را دیدیم. شما از اول اگر جلوی فساد را نگیرید معلوم نیست که به وضع سابق منتهی نشود. البته باید عاقلانه باشد که مسئله حادّی پیش نیاید.

در مسائل، ملایمت و جهت رحمت بیشتر از جهت خشونت تأثیر می‏کند. من در زمان اختناق رضا خانی وقتی در مدرسه فیضیه صحبت می‏کردم، آن گاه که از جهنم و عذاب الهی بحث می‏کردم همه خشکشان می‏زد، ولی وقتی از رحمت حرف می‏زدم می‏دیدم که دلها نرم می‏شود و اشکها سرازیر می‏گردد و این تأثیر رحمت است. با ملایمت انسان بهتر می‏تواند مسائل را حل کند تا شدت.

و مجلس باب مباحثه است، و باید مثل مباحثه طلبه‏ها باشد که با هم دوست هستند و با یکدیگر بحث و گفتگو می‏کنند ولی معلوم است که مباحثه هست. مجلس اسلامی باید ملت و دیگران را ارشاد کند، چون مسائل به خارج منعکس می‏گردد و تأثیر روی مردم می‏گذارد. از این جهت مسئولیت مجلس به عنوان یک مرشد و هدایت‏کننده برای مردم زیاد است. و این کلی مطلب است که ان شاء اللَّه این مجلس اول انقلاب، پایه‏ای و سنت حسنه‏ای باشد برای آینده که هر چه خوب بشود، شما در اجر آن شریک هستید. در مسئله‏ای که راجع به کمیته‏ها فرمودید، اعتقادم بر این است که همین گونه که هست باشد و هیچ گونه تحولی درباره آن صورت نگیرد. راجع به استیضاح هم من هیچ نظری نمی‏دهم، فقط با ملایمت و تفاهم باشد. موافقین و مخالفین حرف‏هایشان را بزنند، آن وقت مجلس هر چه رأی داد معتبر است.

امیدوارم آقایان موفق شوند که وقتی مجلس را تحویل می‏دهند مردم راضی باشند، تا بعدها به همین آقایان رأی بدهند. البته من تمام آقایان را نمی‏شناسم، ولی امیدوارم مجلس دارای یک اکثریت تام متعهد باشد. میل دارم وضع و امور با ملایمت و اخلاق حسنه صورت گیرد، و این خیلی بهتر است. دو نفر که با هم دعوا دارند وقتی یکی از آنها با رأفت و ملایمت حرف زد، دعوا تمام می‏شود. اصولًا کارها با ملایمت و رأفت بهتر انجام می‏گیرد.

من دعا می‏کنم تا شما در کشوری که از همه طرف به آن حمله شده، موفق باشید.

امروز هر انفجاری که در هر جا صورت می‏گیرد به ایران نسبت می‏دهند و می‏گویند ما شواهدی داریم که مسأله به ایران مربوط می‏شود، و دلیلشان این است که در ایران هم انفجار واقع شده است. این چه استدلالی است؟! مردم از اسرائیل ناراحت هستند به ما چه ربطی دارد؟! البته ما میل داریم اسرائیل همه‏اش آتش بگیرد، و اگر خداوند توفیق دهد می‏رویم و مردم را از شرّ اسرائیل نجات می‏دهیم، ولی این بدان معنا نیست که ما آنجا را منفجر کرده‏ایم. و یا در مسائل دیگر می‏گویند یک شاهد عینی چه گفته است. این شاهد عینی یک منافق و یا یک دزد فراری است و یا لا بد رادیو بغداد می‏گوید، و اینها خیلی چیزها می‏گویند و این می‏شود شاهد عینی. اصلًا دنیا در چه وضعی است. فقط باید توجه داشت که باید با هم باشیم و در مقابل آنها محکم بایستیم. و با خودمان رئوف باشیم و در مقابل دشمنانمان سرسخت. این را عقل اقتضا می‏کند که وقتی عده‏ای مخالف داریم، خودمان مخالفتمان را کنار بگذاریم تا با وحدت کلمه این مملکت برسد به آنجا که همه دلمان می‏خواهد.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏18، ص: 202 ـ 204)

ـ حکم به آقای موسوی خوئینی ها؛ افتتاح حساب مربوط به اصل 49 قانون اساسی (1365)

[بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏. محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- دامت برکاته‏

احتراماً به عرض عالی می‏رساند، دادسراها و دادگاههای انقلاب اسلامی در اجرای «قانون نحوه اجرای اصل 49 قانون اساسی» که در ماده هشت تصریح می‏کند: «وجوه حاصله در اختیار ولیّ امر قرار گیرد» تقاضا دارند حسابی را تعیین بفرمایید که این وجوه در آن حساب واریز گردد. اضافه می‏نماید که پرونده‏هایی در دادسراها و دادگاهها مطرح رسیدگی قرار می‏گیرد که قضات محترم علم دارند بر اینکه متهم پرونده، خمس ارباح مکاسب و یا دو خمس از باب اختلاط حرام به حلال بدهکار است. آیا اجازه می‏فرمایید به قضات محترم اجازه داده شود، در این گونه موارد، یک خمس یا دو خمس را حسب مورد از آنان گرفته و به همان حسابی که در رابطه با اجرای اصل 49 مقرر می‏فرمایید و یا به حساب دیگری واریز نمایند. بدیهی است وجوه واریز شده جهت مصارف شرعیه آن به هر طریقی که تعیین بفرمایید اقدام خواهد شد. سید محمد خوئینی‏].

بسمه تعالی‏

جناب حجت الاسلام آقای خوئینی‏ها، دادستان کل کشور

حسابی به نام دادستان کل کشور با قید اینکه مربوط به «اصل 49» است، باز شود تا آنچه مربوط به این اصل است در این حساب واریز گردد.

و نیز حساب دیگری به همان نام با قید اینکه مربوط به «سهمین»[36] است، باز شود تا خمس و یا دو خمس افرادی که وجوه شرعی‏شان را نپرداخته‏اند، در آن واریز گردد.

ولی این گونه پرونده‏ها باید با دقت بیشتر بررسی گردد، تا خدای ناکرده حق کسی ضایع نگردد. ان شاء اللَّه تعالی موفق باشید. 15 آبان 65

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏20، ص: 147 ـ 148)



[1] - بنا به تلگراف مورخ 14/ 8/ 41 حسین پرتو( رئیس شهربانی قم) به اداره کل اطلاعات شهربانی کل کشور:

ساعت 9 صبح روز 14/ 8/ 41 در حدود دویست نفر از بازاریان تهران، به سرپرستی آقایان کسرایی خیاط، حاجی آقا حسین نیلچی، امجد خرازی فروش، حاجی میرزا عباس خرازی فروش، جوانمرد خرازی فروش، حاجی شیخ علی نقی بزاز و حاجی میرزا علی سقط فروش، به مجلس درس آقای خمینی رفتند و اظهار داشتند: درس و نماز جماعت برای چیست و چرا تعطیل نمی‏کنید؟ و آقای خمینی‏[ خطاب‏] به جمعیت، سخنان بالا را اظهار نمود.

[2] - ر. ک: گزارش اسناد ساواک و کتاب نهضت امام خمینی جلد 1 صفحه 194، چاپ 1381.

[3] - یکی از مساجد بزرگ و معروف تهران. اشاره به اقدام سازمان اوقاف رژیم شاه در نظارت بر مساجد.

[4] - آنچه اجمالًا باعث آرامش می‏شود اینکه:« خانه کعبه را صاحبی است». بحار الأنوار، ج 15، ص 145.

[5] - روحانیونی که از فرصت اخراج رضا خان( سلف خبیث) در شهریور 1320 بهره‏برداری نکردند.

[6] - روی پاکت نامه چنین مرقوم شده« خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت الاسلام آقای فاضل، دامت برکاته.

[7] - پوچ و بی‏معنا.

[8] - امام خمینی چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فرمان تشکیل شورای انقلاب را صادر کردند که نامه فوق در همین رابطه است. به دلیل شرایط اختناق و سرکوب در ایران، تشکیل این شورا و اعضا و جلسات آن به صورت مخفی بود، اشارات و رموز نامه نیز حاکی از آن است.

[9] - منظور، آقای مرتضی مطهری است.

[10] - قانون اساسی مشروطیت که در 1324 ه. ق.( 1284 ه. ش.) به توشیح مظفر الدین شاه قاجار رسید و با کودتای اسفند 1299 ه. ش. و به قدرت رسیدن رضا خان، با تشکیل مجلس مؤسسان فرمایشی، سلطنت از سلسله قاجار به رضا خان منتقل شد و وی در سال 1305 ه. ش. به عنوان نخستین پادشاه پهلوی تاجگذاری کرد.

[11] - سوره نساء، آیه 141:« هر گز خداوند راهی برای کافرین علیه مؤمنین قرار نداده است».

[12] - معرب خسرو؛ لقب پادشاهان ساسانی.

[13] - فقیر.

[14] - سوریه؛ که تا پیش از سه- چهار قرن اخیر شامل سوریه فعلی، لبنان و بخشهایی از اردن و فلسطین بوده است.

[15] - نشست بی‏تکلف دوستان و برادران.

[16] - اشاره به پتویی که امام خمینی بر روی آن می‏نشستند

[17] - سوادة بن قیس.

[18] - جنگ طائف.

[19] - ژنرال محمد ضیاء الحق، رئیس جمهوری پاکستان.

[20] - برادران، سوره حجرات، آیه 10.

[21] - نهج البلاغة، خطبه 234، خطبة القاصعة، بحار الأنوار، ج 15، ص 258، ح 9. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج، 4 ص 324.

[22] - رضا خان و پسرش محمد رضا پهلوی.

[23] - آقای حسینعلی منتظری.

[24] - آقای سید محمود طالقانی.

[25] - شهید سید محمد رضا سعیدی که در زندان شاه، بر اثر شکنجه مأموران ساواک به شهادت رسید.

[26] - امیر عباس هویدا، نخست وزیر رژیم شاه.

[27] - نعمت اللَّه نصیری رئیس ساواک در رژیم شاه.

[28] - حاقّ( به تشدید قاف): وسط و میان چیزی، واقع و حقیقت مطلب، و نیز به معنای کامل.

[29] - پیشرفت.

[30] - میرزا محمد فیض قمی( متوفای 1329 شمسی) از علمای برجسته قم در بدو تأسیس حوزه علمیه.

[31] - از مدرسین برجسته اخلاق در حوزه علمیه قم و تهران

[32] - عارف قزوینی.

[33] - سوره آل عمران، آیه 97:« و برای خدا، حج آن خانه بر مردم واجب است».

[34] - حضرت رسول اکرم( ص) فرمود:«

حُسَیْنٌ مِنّی وَ انَا مِن حُسَیْن»

حسین از من است و من از حسینم. بحار الانوار، ج 43، ص 261، ح 1

[35] - اصل این بیت چنین است:

لَعِبَت هاشِم بالمُلکِ فلا

خبرٌ جاءَ و لا وحیٌ نزَل‏

یعنی آل هاشم با سلطنت و ملک بازی کردند و نه خبری از غیب آمد و نه وحی نازل شد. سیره ابن هشام، ج 3، ص 143 و 144

[36] - سهم سادات و سهم مبارک امام- علیه السلام- است که مجموع آنها به عنوان خمس- یک پنجم درآمدهای ما زاد بر هزینه سالانه زندگی- می‏بایست جهت کمک به فقرا و امور مورد نیاز جامعه و دیگر مواردی که در احکام فقهی تعیین گردیده، پرداخت شود.

انتهای پیام /*