امروز با امام: سیزدهم آبان
ـ نامه به آقای سید مصطفی خمینی؛ سفارش خویشاوندان به صبر (1343)
«نور چشم محترم، آقا مصطفی- ایّده اللَّه تعالی و وفّقه لمرضاته
بحمداللَّه تعالی و له الشکر که قبل از ظهر روز چهارشنبه وارد آنکارا [در] ترکیه شدم به سلامت. هوای اینجا بهتر از قم است. شماها از جهت من نگران نباشید. حالم خوب است و نگرانی بحمد اللَّه نیست. خداوند ان شاء اللَّه خیر مقدر فرماید. آنچه لازم است تذکر دهم، علاوه بر آنکه به جمیع خویشاوندان و بستگان پس از ابلاغ سلام سفارش کنید به صبر جمیل و عدم فزع[1]، به هیچ وجه تشبث نکنید. خداوند تعالی آنچه مقدر فرموده واقع خواهد شد. آنچه لازم است به شما تذکر دهم آن است که اگر رضای خداوند تعالی و رضای مرا میخواهی، با مادر و خواهران و برادر و بستگان مطلقاً حُسن رفتار نمایید. همه محتاج به حُسن سلوک شما هستند. تقاضا میکنم به همه خوش رفتاری نمایید. وقت حرکت گفته شد که اگر میل دارید خانواده بیایند مانع ندارد، اینجا هم تکرار شد. لکن با کمال میلی که به ملاقات همه دارم راضی نیستم بیایند و بیایید، زیرا به شماها و ایشان بد میگذرد در محل غربت. برای من وسایل راحت فراهم خواهد شد، ان شاءاللَّه تعالی. لازم است چیزهایی را که مینویسم، بدهید بیاورند. بناست از شما بیایند بگیرند و بیاورند. آنچه یادم است مینویسم و اگر چیزی را فراموش کردم شما بفرستید: کتاب مفاتیح، صحیفه سجادیه، مکاسب و حواشی. لباس از عبا و پیراهن و غیره. مهر و جانماز، انگشترها اینجاست. حوله هم بفرستید. برای این ماه وجه پیش آقای ... است، بگیرید شهریه را بدهید. برای تتمه زغال هم بگیرید.» (صحیفه امام، ج1، ص: 428)
ـ نامه تشکر به آقای سید اسداللَّه نبوی؛ ورود به نجف (1344)[2]
«بسمه تعالی
10 رجب 85
خدمت ذی شرافت حضرت مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید اسد اللَّه نبوی- دامت برکاته
به عرض عالی میرساند، تلگراف تبریک تشرف حقیر به اعتاب مقدسه موجب تشکر گردید؛ و چون اطلاع حاصل شد که تلگرافات این جانب را نرساندهاند، چنانچه نوعاً تلگرافات ایران را به حقیر نرساندهاند، لذا از جواب تلگرافی خودداری شد. ادامه فیوضات حضرت عالی را در اعلای کلمه طیبه اسلام از خدای تعالی خواستار و ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 8)
ـ نامه تشکر به آقای سید حسین بُدلا؛ ورود به نجف (1344)
«بسمه تعالی
10 رجب 85
خدمت جناب سید الاعلام و حجت الاسلام آقای سید حسین بدلا- دامت برکاته
به عرض میرساند، مرقوم جنابعالی که حاوی تبریک تشرف حقیر به اعتاب مقدسه بود موجب تشکر گردید. از خدای تعالی ادامه توفیقات آن جناب را در ترویج شریعت مقدسه و عظمت اسلام و مسلمین خواستار و ملتمس دعا هستم. مصطفی بحمد اللَّه سالم و سلام میرساند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 9)
ـ نامه به آقای قاضی طباطبایی و تشکر بابت تبریک تشرف به اعتاب مقدسه (1344)
«بسمه تعالی
10 رجب 85
خدمت ذی شرافت حضرت مستطاب حجتالاسلام و المسلمین آقای حاج سید محمدعلی قاضی طباطبایی- دامت برکاته
به عرض عالی میرساند، مرقوم شریف که حاوی تبریک تشرف حقیر به عتبات مقدسه بود، موجب تشکر گردید. از خدای تعالی ادامه فیوضات حضرتعالی را در اعلای کلمه طیبه اسلام مسئلت مینمایم. حضرت حجتالاسلام آقای خلخالی و مصطفی سلام میرسانند. مرجوّ آنکه در مظان استجابت دعوات، حقیر را فراموش نفرمایید.
والسلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
روحاللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 552)
ـ نامۀ تشکر به آقای محمدتقی حکیمی (1347)
«بسمه تعالی
12 شعبان 88
خدمت جناب مستطاب عمدة الاعلام و ثقة الاسلام آقای آقا شیخ محمد تقی حکیمی- ایده اللَّه تعالی
مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالی را خواستار است. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. راجع به موضوعی که مرقوم شده است، ان شاء اللَّه سفارش میکنم. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 207)
ـ نامه به آیت اللَّه مرعشی نجفی و احوالپرسی از ایشان (1347)
«12 شعبانالمعظم 88
بسمه تعالی
حضرت آیتاللَّه آقای آقا نجفی- دامت برکاته
مرقوم شریف که حاکی از سلامت مزاج محترم و حاوی تفقد از اینجانب بود، موجب تشکر گردید. سلامت و سعادت جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. اینجانب بحمداللَّه تعالی مزاجاً سلامت و با نگرانی از اوضاع عمومی و خصوص آن نواحی به سر میبرم. امید است خداوند تعالی با الطاف کریمه خود اصلاح حال عموم مسلمین و خصوص حوزههای علمیه را بفرماید. از جنابعالی امید دعای خیر برای عافیت و حسن عاقبت دارم.
والسلام علیکم و رحمةاللَّه
روحاللَّه الموسوی الخمینی
الآن آقای فقیه اطلاع دادند که برای عمل به مریضخانه تشریف بردهاید. انشاءاللَّه تعالی عمل به خیر و سلامت بوده است. از خداوند تعالی عافیت جنابعالی را خواستارم. از سلامت خودتان مطلعم فرمایید.» (صحیفه امام، ج21، ص: 585)
ـ نامه تشکر به آقای سید حمید روحانی؛ شهادت سید مصطفی (1356)
«بسمه تعالی
21 قع 97
خدمت جناب مستطاب ثقة الاسلام آقای روحانی- دامت افاضاته
مرقوم شریف که از احساسات سرشار شما حکایت میکرد واصل و موجب تشکر گردید. سلامت و توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. گرچه واقعه، غیر مترقبه و ناگهان واقع شد لکن- له الحمد- امانت به دست صاحبش سپرده شد و در جوار جدش آرامید. و امید است که با سلامت روح و غیر آلوده به دنیا رفته باشد. بحمد اللَّه تعالی، فرزندان اسلام برای پایداری راه حق فراوان و موجودند؛ و امید است با بیداری از غفلتهای گذشته جبران نقایص شود و راه حق هر چه بیشتر روشن، و عدالت اسلامی برقرار گردد. از جنابعالی امید دعای خیر برای حُسن عاقبت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 253)
ـ پیام تشکر به آقای یاسر عرفات و بیان جنایات استعمار و شاه (1356)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب آقای یاسر عرفات
رئیس کمیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین
مرقوم شریف که حاکی از عواطف جنابعالی بود موجب تشکر گردید، این مصیبتها در مقابل مصایبی که بر اسلام و مسلمین وارد شده و میشود ناچیز است.
اسلام عزیز قرنهاست با نفوذ اجانب، مواجه با انحرافها و کجفهمیها است. اسلام را که یکتا مکتب الهی مبارز است، با تبلیغات سوء عمال اجانب به شکل دیگر جلوه دادهاند، قرآن کریم را که دستور الهی در قتال با مشرکین و مترفین و تنها کتاب آسمانی محرک بر ضد استعمار و ظلم است، به گونهای دیگر وانمود نمودهاند، احکام نورانی و نجاتبخش اسلام عزیز یکی پس [از] دیگری پایمال اغراض استعمار به وسیله عمال خبیث آنان میشود. «اسلام بزرگ» سد مقابل اجانب به دست خود فروختگان بیمایه شکسته میشود تا راه برای چپاول و غارتگری اجانب باز شود. سهل انگاری سران ممالک اسلامی و تشتت و تفرقه آنها موجب سلطه روزافزون مستعمرین بر مقدسات و مقدرات مسلمین شده است. ما در طول پنجاه سال سلطنت غیر قانونی دودمان سیاهروی پهلوی که مستقیماً و به حسب اعترافات شاه فعلی مأمور اجانب بودهاند، مبتلا به مصایبی بودهایم که «تصغر عندها المصائب».[3] ما در زمان شاه سابق شاهد کشتارها، چپاولها، اختناقهای طاقتفرسا بودیم. ما شاهد قتل عام مسجد گوهرشاد جنب حرم مطهر ثامن الائمه- علیهم السلام- بودیم. ما شاهد اسارت علمای بزرگ خراسان و آذربایجان و قتل بعض از آنها بودیم. ما شاهد چیزهایی بودیم که به تفصیل، آن در تاریخ آتیه ثبت خواهد شد.
و در زمان شاه فعلی شاهد فجایعی بوده و هستیم که روی چنگیز را سفید کرده؛ شاهد قتل عام فجیع غیر انسانی 15 خرداد (دوازدهم محرّم) بودیم که عدد کشتگان آن به قراری که میگویند بر پانزده هزار نفر بالغ بود و تعداد زخمیها را خدا میداند. ما شاهد هجوم به مدارس دینیه و دانشگاهها بودیم که در آنها قتلها و غارتهای فراوان و اهانت به قرآن کریم و کتب مقدس اسلامی و هتک و ضرب طلاب علوم دینیه و آتش زدن کتابهای آنان و در دانشگاه ضرب و جرح جوانان و دختران بودیم. ما شاهد زندانهای مملو از علما و دانشمندان و آزادیخواهان که در آنها شکنجههای قرون وسطایی امری عادی بود و هست، بودیم.
ما شاهد بودیم که در زمانی که مسلمین با کفار اسرائیل در حال جنگ بودند، دولت ایران به امر شاه، دولت اسرائیل را به رسمیت شناخت و علما مخالفت کردند. ما شاهد کمکهای این مرد سیاهدل به اسرائیل بودیم و در حالی که مسلمین را آواره میکردند و به خاک و خون میکشیدند، نفت و اسلحه و کمکهای دیگر که بودجه آن از خون دل و دسترنج ملت ایران تهیه میشد در اختیار آنها میگذاشت. ما شاهد به اصطلاح «اصلاحات ارضی» بودیم که زراعت ایران را به باد داد و بازار برای امریکا درست کرد و ایران را تا لب پرتگاه کشاند. ما شاهد این همه مصیبتها و انحرافات و خیانتها بوده و هستیم که مصیبتهای شخصی را باید فراموش کنیم.
و من چون مسائل لبنان را با اهمیت تلقی میکنم خوف آن دارم که همان طور که ایران را به شکل مستعمره برای امریکا در آورده است، با حیلههای عمال خبیث سفارت در لبنان نیز چون ایران عمل شود و اسرائیل با خیال راحت نقشههایش را در منطقه پیاده کند و شما باید با کمال هوشیاری اعمال سفارت ایران را تحت نظر بگیرید و از نیرنگهای آن جلوگیری کنید.
من آنچه گفتنی است چه در ایران و چه در حال تبعید گفتهام و هر چه بگویم جزئی از مصیبتهای امت است ولی ناچارم برای چندمین بار تکرار کنم که تأسف شدید من در عدم وحدت کلمه سران دول اسلامی است خصوصاً دول عرب. تا زمزمه وحدت و اتفاق میشود عمال استعمار با نیرنگهای خاص خودشان موجبات اختلاف و تفرقه ایجاد میکنند. هفتصد میلیون یا بیشتر مسلم و صد میلیون یا بیشتر عرب نتوانستهاند استقلال حقیقی به دست بیاورند. و نتوانستهاند از چنگ استعمار رهایی یابند و نتوانستهاند مشتی یهود اسرائیل غاصب را که سرزمین مردم و تاریخ و میراث ما را به خطر تهدید میکنند عقب بزنند و سرزمینهای خودشان را پس بگیرند. اینها و بسیار مطالب دیگر است که در طول قریب به پانزده سال گفته و نوشتهام.
وظیفه اسلامی و ملی شماست که اضافه بر وظایف انقلابیتان در راه آزاد کردن سرزمین فلسطین، در راه وحدت دول عرب و اتفاق کلمه آنها جدیت و فداکاری کنید. ما فداکاری و جهاد مقدس شما را فراموش نمیکنیم و از خداوند تعالی توفیق و نصرت شما را در راه عظمت اسلام و مسلمین خواهانیم و قطع ایادی استعمار و اشرار را امیدوار و آرزوی ما آن است که سرزمین فلسطین و مسجد اقصی از صهیونیسم تطهیر شود و مردم فلسطین به سرزمین خویش بازگردند. و السلام علی من اتبع الهدی. 21 ذی القعدة الحرام 97
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 254 ـ 256)
ـ نامه به آقای سید حمید روحانی و قبول پرداخت بدهی بابت فعالیتهای مبارزاتی (1356)
«بسمه تعالی
ان شاء اللَّه تعالی موفق و سلامت باشید.
احتمال میدهم که در لبنان و سوریه مقروض شده باشید. اگر اشخاصی که قرض کردید در آنجا هستند مرقوم دارید با مقدار قرض تا در آنجا بگویم بدهند و اگر در اینجا هستند مقدارش را مرقوم دارید.[4] و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج3، ص: 257)
ـ نامه تشکر به آقای جلال الدین فارسی؛ شهادت سید مصطفی (1356)
«21 ذی القعدة 97
جناب آقای جلال الدین فارسی- حفظه اللَّه تعالی
مرقوم شریف که متضمن عواطف کریمه و تسلیت در این واقعه بود، موجب تشکر گردید. سلامت و سعادت جنابعالی را از خداوند تعالی خواستارم. من امید داشتم که این مرحوم، شخص خدمتگزار و سودمند برای اسلام و مسلمین باشد؛ ولی لا رادَّ لِقَضائِهِ[5] و إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ.[6]
بحمد اللَّه تعالی طبقات مسلمین خصوصاً در ایران، به جنبشْ آگاهانه گراییدهاند و به هیچ وجه قائم به شخص یا اشخاص نیست، و امید است بزودی به نتیجه مطلوبه، که اجرای احکام الهی و کوتاهی دست جباران و مُترَفین است برسد؛ و به برکت نویسندگان آگاه و دلسوز، انحرافات مشهوده از میان برخیزد و ملتها، خصوصْ ملت ایران، حکومت حق و عدالت اسلامی را مشاهده کنند. «انّه قریبٌ مجیب». از زحمات جنابعالی برای سامان دادن به جنگزدگان متشکرم؛ و اگر از من تأییدی بخواهید کیفیت آن را مرقوم دارید تا ان شاء اللَّه- مع الامکان- عمل شود. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 258)
ـ مصاحبه با رادیو- تلویزیون سوئد درباره لزوم انقراض سلسله پهلوی (1357)
«مصاحبهکننده: خبرنگار رادیو- تلویزیون سوئد
سؤال: [شاه با دکتر امینی[7] وارد مذاکراتی شده است که نشان میدهد شاه حاضر به عقبنشینیها و نرمشهایی میباشد. او زندانیان سیاسی را آزاد ساخته است. آیا حضرت آیت اللَّه میتوانند نقشی را برای شاه، در یک دولت با آزادیهای بیشتر بپذیرند؟]
جواب: شاه مدتی است که مشغول اجرای نقشهای است که ملت را فریب دهد؛ با اشخاصی مذاکره و عقبنشینیهایی کرده که برای فریب ملت است. اما ملت حاضر نیست که شاه باشد، هر قدر هم عقبنشینی کند. حرف قاطع با پشتیبانی ملت این است که شاه، با جنایتهایی که نسبت به ملت و کشور و خیانتهایی که تا کنون کرده است، قابل پذیرش نیست؛ نه خودش و نه سلسلهاش. باید این سلسله منقرض شود! طرز حکومت با رفراندم تعیین میشود.
[گفتهاید که اگر لازم باشد، به جنگ مسلحانه دعوت خواهید کرد؛ آیا هنوز هم این نظر را دارید؟]
- ما حتی الامکان از جنگ مسلحانه پرهیز داریم و معتقدیم به همین ترتیب که ملت پیش میرود کار را حل کنیم. اما اگر سرسختی نشان دهد و ابرقدرتها هم به او کمک کنند، ممکن است در این مطلب تجدید نظر کنیم.» (صحیفه امام، ج4، ص: 294)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج؛ ضرورت مقابله با دسیسه های رژیم (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
ابتلائات ما زیاد است و تشبثات شاه و هواخواهان شاه هم زیاد. اینها راههای مختلفی برای سرکوبی ملت داشتهاند و دارند، چه از راه قدرت و اعمال زور و نظامی و قوای انتظامی و شهربانی و اینها، که با تجربه معلوم شد که اینها نتوانست ملت را ساکت کند؛ و یا از راه تهدیدها به خیال اینکه مثلًا تهدید به ترور کردن یک فرد تأثیری دارد و ملت ما الآن اتکا به شخص دارد. این ملتی که جوششش حالا از باطنش است و به طور خودکار الآن دارد عمل میکند، هیچ قدرتی نمیتواند این ملت را این طور به پیش براند- این طوری که ملاحظه میکنید که سرتاسر یک کشور سی و چند میلیونی، از آن دهات گرفته تا آن شهرهای بزرگ، از مرکز گرفته تا شهرهای دوردست، دهات دوردست، اینها همه یکدل و یکجهت ایستادهاند و فریادشان بلند است که ما نمیخواهیم این سلطنت پهلوی را- این الآن اگر یکوقتی هم- مثلًا بوده است- یک تحریکاتی بوده است، یک چیزهایی بوده، یک دعوتهایی بوده و این دعوتها این جور شده است، حالا دیگر آن طور نیست. حالا دیگر افرادی که آنها توهم میکنند باشد، یا ترور بشود و نباشد، این ملتی که راه یافته است دیگر دنبال این نیست که راه یافته را دوباره بیابد؛ راهش معلوم شده دیگر. تا حالا که زحمتها کشیده شده این است که راه را به مردم یاد دادند؛ راه معلوم شده الآن. الآن دیگر مملکت ایران و جمعیت مملکت ما به طور خودکار عمل میکند؛ یعنی در تعطیلش دیگر منتظر این نیست که زید بگوید تعطیل کنید، یا رئیس صنف یا روحانی یا سیاسی؛ ابداً دنبال این مطلب نیستند؛ تشخیص دادند که امروز باید تعطیل بشود، سرتاسر ایران یکدفعه میبینید تعطیل میشود. شهرهای بزرگ تعطیل میکنند از باب اینکه تشخیص میدهند که امروز تعطیل است. کسی باشد یا نباشد، دیگر این فرق نمیکند. این تهدیدها یک تهدیدهای بچگانه است که یکدفعه توهّم این بشود که- مثلًا- زید را ترور میکنند. وقتی ترور کردند آتش خاموش نمیشود؛ آتش اگر روشنتر نشود خاموش نمیشود. این هم یک تشبث بچگانه است که اینها گاهی میکنند، و سابق هم سابقه دارد که گاهی میکردند، حالا هم باز کردهاند و میکنند.
اخیراً بعد از اینکه دیدند که «دولت آشتی» نتوانست کار خودش را انجام بدهد- و از اول یک دولتی بود که میخواست با فریبکاری مردم را منحرف کند و بخواباند این نهضت را و وعدههایی داد و عملهایی کرد و چیزهایی، اما همهاش چیزهایی که خواست ملت نبود، یک چیزهای دیگر بود خواست ملت، اینها تَبَع خواست ملت بود، «قمارخانهها را بستیم»! هزار جور مرکز فحشا باز است! بالاترین مرکز فحشا دستگاه محمد رضا خان است که درش باز است! درِ فحشا. فحشا نه به آن معنا، فحشا به این معنا که بدتر از فحشاست. فحشای به آن معنا که یک بارگاه به تمام معنا ظلم، یک بارگاه به تمام معنا خیانت، به تمام معنا جنایت! درِ آنجا را اگر بستید ملت یک قدری آرام میشود- یک قدری البته نه تمام! اما قمارخانهها را بستید! مثلًا ملت آمده این همه فریاد میکند داد میزند و کشته میدهد که قمارخانهها باز است؟! این را میخواهد؟! البته خوب، این هم یکی از چیزهایی است که میخواهد اما صدای ملت را باید از توی خیابانها شنید، ببینیم ملت چه میخواهد. بعد از اینکه دولت آشتی باطنش ظاهر شد و معلوم شد که «آشتی» به معنای حکومت نظامی است و به معنای تثبیت، مسلط کردن یک اشخاصی از اشرار کولیها از اشرار- به جان مردم، چماق است و زدن است و بستن است و اختناق است و اینها، بعد از اینکه معلوم شد یک همچو مطلبی- که از اول هم برای ما معلوم بود که قضیه این حرفها نیست، قضیه اغفال مردم است که میخواهند این نهضت را به هر جوری هست خفهاش کنند- [در] این هم توفیق پیدا نکردند؛ حالا چند ماه است که حکومت «آشتی» آمد و «جنگ» ش را با مردم کرد و موفق نشد، حالا یک راه دیگری را پیش گرفتند: شاه در حرفهایش این را مکرر شاید گفته که خوب، یک مملکتی که ما میخواهیم! حالا فرض کنید که من چه، اما خوب مملکتْ ما میخواهیم؛ اگر من بروم، مملکتی دیگر نمیماند! شما نمیخواهید که یک مملکتی داشته باشید؟ این مملکت اگر من نباشم از دستتان میرود! این مملکت را برمیدارند میبرند از اینجا به جای دیگر و آغوش میکنند! شوروی از آن طرف میبرد و امریکا هم از آن طرف میبرد و انگلستان هم از آن طرف میبرد. این حرفی بود که ایشان میگفت: خوب، ما مملکت که میخواهیم!
تازگی یکی از افراد «شاهدوست» که به خیال نخستوزیری افتاده است،[8] ایشان هم یک مصاحبهای فرمودهاند و در آن مصاحبه گفتهاند که خمینی این زجر و این چیزها دیده است، و به واسطه این زجر دیدن، خوب، این حرفها را میزند! ولی خوب افراد دیگر هم زجر دیدند، گاهی کمتر گاهی بیشتر، لکن گذشت کردند [خنده حضار] و مملکت ما الآن اگر چنانچه فلانی وطنپرست باشد- چنانچه هست (گفته هست)- این مملکت ما الآن به واسطه وضع جغرافیایی جوری است که خطرناک است؛ برای حفظ مملکت باید این آدم که میگوید سلطنت نباید باشد باید یک قدری پایین تر فکر کند، پایین بیاید یک قدری. خوب ما مملکت لازم داریم (عین حرف شاه است، یک وکیل هم توی مجلس گفته بود، ایشان هم حالا میفرماید) خوب، ما مملکت لازم داریم؛ خوب وطن دوستی اقتضا میکند که انسان اگر یک حبسی رفت، یک تبعیدی رفت، یک شکنجهای دید، یک زحمتی دید، وطن دوستی اقتضا میکند که غَمْضِ عین[9] کند، نگذارد که مملکت از دست برود! وا مصیبت! میخواهد مملکت از دست ما برود! لازمه این حرف این است که ایشان میگوید اگر چنانچه من ملاقات کنم با ایشان مطلب را به ایشان- مثلًا- چطور میگویم و ایشان هم اگر ببیند که یک خواست ملت را دادند، یک قدری عمل ببیند، ملت هم اگر عمل ببیند، خوب یک قدری آرام میشود لکن ملت عمل ندیده است. این دولت- مثلًا- که آمده است، عمل نکرده است؛ خوب است من- ایشان نگفته این را دیگر، لازمه حرف این است- بیایم که عمل نشان بدهم! یک چیزی مردم ببینند، یک آزادیای مردم به چشمشان بخورد، آرام بشوند!
پس این مطلبی که حالا ما به آن مبتلا شدهایم، این مانور دیگری است که با این صورت به میدان آمده. آن با «آشتی» آمده بود، این با «مصلحت خواهی» که یک آدمی است وطندوست و وطنخواه و- عرض میکنم- به قول خودش وطنپرست، این برای خاطر اینکه مملکت مبادا یکوقت از دست برود، جانفشانی کرده و- عرض میکنم- این زحمت را به خودش داده که بیاید و ملاقات کند با شاه و بعد هم برود به قم- که نمیدانم آیا راهش دادند یا نه، بعضی شان راه نداده بودند، نمیدانم حالا به تمام معنی- برود به قم و بعد هم نجات بدهد مملکت را از این نقشهای که- مثلًا من عرض میکنم- از این طرحی که خمینی دارد و داده و مملکت به خطر افتاده! ایشان با این ملاقاتِ شاه و با آن رفتن قم- که آیا راهش دادند یا نه- این مملکت را نجات بدهد! «جانفشانی» کرده و- عرض میکنم که- از همه چیز گذشته است برای نجات این مملکت! میگوید که من که در قم رفتم دیدم این ناآرامی قم و این تظاهرات قم و این فریادهای قم را، خوب، خودم دیدم چه جوری است؛ اینها آرام نمیشوند مگر اینکه یک چیزی ببینند از ما؛ یک دولتی روی کار بیاید که یک چیزی ازش ببینند. و لازمه این حرف این است که ایشان تشکیل دولت بدهند و عرض میکنم که این ناآرامیها را ساکت کنند و یک آزادی بدهند و این چیزها؛ و لا بد مشروبخانهها را هم ببندند و یک کار دیگر بکنند و لکن «اعلیحضرت» باشند، ایشان باشند که مبادا یکوقت این مملکت به دست روس و انگلیس بیفتد! این قدرت «اعلیحضرت» است که الآن روسها را به جای خودشان آنجا نشانده است و امریکا را هم به جای خودش آنجا نشانده! [خنده حضار] این قدرت را حق ندارد کسی دست بزند؛ و باید مردم را راضی بکنید که این قدرت را از بین نبرند و معارضهای با یک همچو قدرتی که الآن ایران را نگه داشته است، معارضه با این قدرت نکنند مردم!
حالا ما قبل از همه چیز، اول از این آقای «شاهدوست»- و به اصطلاح سایرین امریکاخواه- ما به ایشان عرض میکنیم شما که قم تشریف بردید و با اتومبیلتان سوار شدید و از تهران هم عبور کردید و رفتید به قم، توی تهران هم تظاهرات را حتماً دیدید- اگر نگویم در حسنآباد و در علیآباد و در اینها، این دهات هم دیده باشید- خوب، میگویید قم را دیدم، خوب شما گوشتان که الحمد للَّه گوشِ باز است، هوشتان هم که الحمد للَّه هوشِ باز است، نشنیدید مردم چه میگویند؟ مردم چه میگفتند؟ چه چیز میخواستند؟ این مردم که جانشان را روی دست گرفتهاند، جوانهایشان را میفرستند جلو، این مادرها که بچههای جوانشان را میفرستند به این خیابانها و فریاد آنها بلند است، چه چیز میگویند تا ما ببینیم، درد ملت چیست، دوایش چیست؟ تا انسان نفهمد درد چیست که نمیتواند دوا بدهد؛ آنها همه دارند میگویند که ما این شاه را نمیخواهیم، شما میگویید که من اینها را آرامشان میکنم! آرام میکنم به اینکه باشد ایشان! این ناآرامی شان این است که میگویند این شاه خیانت کرده به ما؛ ما نمیخواهیم این را. شما دوتا مطلب میگویید: یکی اینکه من حرفهای مردم را شنیدهام و اینها آرام نمیشوند تا ما این چیزهایی که میخواهند خوب به آنها بدهیم، لا اقل یک عملی بکنیم. شما اگر میخواهید عمل بکنید، یک کاری بکنید که این آقا برود سراغ کارش تا یک قدری آرام بشوند- یک قدری البته، نه همه.
یک مطلب دیگری که ایشان میگویند این است که این وضع جغرافیایی ایران جوری است که- کأنّه ما دیگر هیچ اطلاعی نداریم از وضع جغرافیایی ایران که چه جوری است!- وضع جغرافیایی ایران جوری است که اگر این انقلابات باشد، با این وضع جغرافیایی خطر بزرگی برای ایران پیدا میشود ولی اگر شاه باشد این خطر نیست! مطلب ایشان این است که با بودن شاه این خطر نیست لکن اگر- چنانچه (به فرمایش ایشان) خدای نخواسته- این شاه برود، این مملکت به دست دوتا قدرت میافتد و وا مصیبت میشود! ما میگوییم که آن چیزی که این مملکت را به دست این قدرت سپرده، این دوتا قدرت سپرده، همین شاه است! آخر اینها تکلیفشان بر این مملکت این نیست که بیاید آن حمل کنند خاکهایی از قم به این سرحدات شوروی و از تهران به آن سرحدات امریکا! اینکه ایشان هم قبول دارند که مقصود این نیست؛ مقصود این است که اینها مسلط میشوند بر مملکت ما؛ حالا مسلط نیستند؟!
وضع جغرافیایی که هست و روی آن وضع جغرافیایی یک جهت و مهم هم، روی وضع آن چیزهایی که توی مملکت ما هست و اینها لازمش دارند، اینها الآن مسلط بر اموال ملت ما نیستند؟! اینها الآن نفت ما را دارند نمیخورند، در ازایش هم برای خودشان یک پایگاه درست میکنند؟! پول نفت به ما میدهند یعنی اسلحه میدهند که پایگاه درست کنید اینجا. آنها مسلط بر ما نیستند که گاز را دارند میبرند؟! اموال این ملت دارد از دستش میرود. تسلط امریکا نیست که «اصلاحات ارضی» و «انقلاب سفید» را آورد در کار؟! این «انقلاب سفید»، «انقلاب شاه و ملت» است؟! ملتش را که خودشان ملتند! به ملت کاری ندارد؛ شاهش هم به شاه کاری ندارد؛ «انقلاب امریکا» بود یکطرفه! این انقلاب برای این بود که این مملکت را از این مقدار زراعتی که دارد که به واسطه این مقدار زراعت یک استغنایی از مملکتهای دیگر دارد، این هم از دستش بگیرند. مگر تسلط امریکا بر ما غیر از این است که منافعی که ما داریم، مخازنی را که ما داریم، چیزهای زیرزمینی را که ما داریم، روی زمینی را که ما داریم، اینها سلطه پیدا کنند و ببرند؟ اینها الآن سلطه ندارند بر ما؟! و اگر شاه برود سلطه پیدا میکنند؟! اگر یک حکومت اسلامی پیدا بشود که نص قرآنش این است که نباید غیرِ مُسْلم بر مُسْلم مسلط باشد،[10] آن وقت مسلط میشوند اینها؟! یا اینکه این وضع جغرافیایی اقتضا میکند که یک قدرت مستقلی متکی بر ملت، یک رژیمی متکی بر ملت و بر قدرت ملت در اینجا پیدا بشود که نه او بتواند تجاوز کند به او و نه او بتواند تجاوز کند به او. وضع جغرافیایی مملکت ما اقتضای این را دارد که برای جلوگیری از هر دو قدرت و تأمین صلح در اینجای دنیا یک قدرتی در کار باشد، نه یک انگلی! الآن وضع نظامی ما و وضع ارتش ما یک وضع ارتش انگلی است؛ ارتشی است که تحت نظام امریکا و به نفع امریکا دارد اداره میشود. چهل و پنج هزار، پنجاه هزار- بعضی میگویند شصت هزار- از مستشاران امریکا و نفتخورهای امریکا ریختهاند به جان ما و در مملکت ما هستند. آن همه پایگاهها برای خودشان در اینجا درست کردهاند؛ اشغال نظامی است مملکت ما، در اشغال امریکایی است مملکت ما. این آقا میگویند که «به خطر میافتد»! از این خطر بیشتر؟! زراعت ما بکلی از بین رفت، این خطر نبود؟! حالا شما میخواهید خطر را رفع بکنید؟! شما همان بودید که در حکومت شما این قضیه پیدا شد و امریکا به ما تحمیل کرد! و من همان بودم که به شما پیغام دادم که آقا نکن این کار را! این، زراعت ما را به زمین میزند. خدا میداند به فرستاده ایشان گفتم که نکنید این کار را. شما ملتفتی خودت، دارای مِلک هستی، ملتفتی که نمیتوانند اینها اداره بکنند، به زمین خواهد خورد این زراعت مملکت. تو بودی که زراعت مملکت را به زمین زدی برای خاطر امریکا! حالا شما میخواهید اصلاح بکنید که مبادا یکوقتی تسلط بر ما پیدا کنند؟! الآن ما مستقلیم؟! یک قدرت مستقلهای ایستاده و همه را جلوگیری کرده است و ما یک مملکت مستقل متمدنِ آزادمردان و آزادزنان داریم؟! ما میخواهیم که یک مملکت قدرتمند که قدرتش متکی به ملت باشد، الهام از ملت بگیرد. اگر یک ارتش متکی بر ملت باشد، نه آن قدرت میتواند کاری بکند نه آن قدرت کاری میکند. آنها میخواهند تأمین این بشود که او نپرد به او، او نپرد به او؛[11] وقتی یک قدرت مستقلی است، نمیشود این کار را کرد.
شما میخواهید که با این دوز و کلکها این دوتا قدرت را بر ما مسلط کنید! نمیخواهید مملکت را راحت کنید، میخواهید مملکت را بیشتر از این به باد بدهید! ما میخواهیم نجات بدهیم این مملکت را از این دو قدرت، شما میخواهید که این مملکت تحت همین قدرت و سلطه باشد تا آخر. با چه صورت؟ با این صورتی که اگر «اعلیحضرت» بروند، این مملکت به هم میخورد! این «اعلیحضرت» باید باشند تا این دو قدرت را جلویشان را بگیرد! آقا، این «اعلیحضرت» این قدرتها را بر ما مسلط کرده و آن پدرش!
این آقا میخواهد، خیال میکند که ...- باز عین کلمه شاه که ایشان زجر کشیده است (من را میگوید)- که خوب، ایشان یک زجری کشیده، چی کشیده است- عین حرفی است که شاه گفته است که او غرض شخصی با من دارد، او دارد حسابها را (عین عبارت اوست) که دارد حسابها را پاک میکند- پس شما الآن بلندگوی «اعلیحضرت» هستی در اینکه او گفت مملکتْ ما میخواهیم و اگر من بروم مملکتی نیست! شما هم میگویید که اگر شاه برود مملکتی نیست. این یک تکه عین حرف اوست که زدید. او میگوید که مملکت ما وضعی دارد که اگر چنانچه ما برویم، آنها از آن طرف میآیند و اینها از این طرف. شما بلندگوی او هستید! او میگوید که فلان آدم[12] غرض شخصی با من دارد، حسابهایش را دارد حالا پاک میکند (یعنی من) او را به حبس انداختم، من او را تبعید کردم، او حالا از این طرف پاک میکند. ایشان هم بلندگوی اوست، همان عین او را میگوید. من خیال میکردم برای شاه دیکته میکنند و حرفها را میزند- و همین طور هم هست، دیکته از آن بالاترهاست- معلوم شد که دیکته دیکته را ایشان میخواند! [خنده حضار]. با ایشان باید حساب کرد. آقا، من که یک نخست وزیر نبودم و یک بارگاه و قبه داشته باشم؛ من آنم که حالا هم که اینجا آمدهام، منزلم [را] دیدید که شما[13] نمیتوانید تویش بنشینید و بیشتر از این هم نمیخواهم. اصلًا من توی حبس هم وقتی وارد شدم به آن باشگاه افسران- اول من را بردند توی باشگاه افسران- من وقتی وارد شدم دیدم یک جای خیلی خوبی است که همه چیز آماده است که منزلهای ما خواب ندیدهاند! به آن مأمورها گفتم خوب، اینکه از منزل ما بهتر است [خنده حضار] و بهتر هم بود، بعد هم ما را بردند در یک جای دیگر؛ همان مثل منزل خودمان، یک خردهای هم بهتر! وقتی هم که از حبسْ ما بیرون آمدیم، حبسش هم یک حبسی نبود که به ما یک بدی بگذرد- یک سختی- ما به واسطه آن بدی حالا با شاه- مثلًا- به هم زدیم! [خنده حضار]. حبسشان هم یک حبسی نبود که برای ما- توی این حبس آنهایی که همراه ما بودند و مأمورین حبس بودند، با ما محبت میکردند، به ما ارادت داشتند و- عرض میکنم که- وقتی هم که از آنجا آمدیم، در یک باغ بزرگ و در یک عمارت عالی، که ما به خواب هم شاید ندیده بودیم، و ما هم آنجا بودیم. بعد هم که رفتیم منزل خودمان، منزل خودمان بود دیگر آنجا! ما این قدر هم عادت نکرده بودیم که بیرون بیاییم و گردش برویم که حالا که توی حیاط- توی خانه- هستیم به ما بد بگذرد! وقتی هم که ما را ترکیه بردند، ترکیه خیلی هم بهتر از ایران برای ما بود، برای شخص من. یعنی ما زجری ندیدیم. و بعد هم رفتیم نجف، نجف هم که منزلمان بود. حالا هم آمدیم اینجا؛ اینجا هم بهتر از منزل خودمان است! باغ دارد و همه چیز! ما زجری ندیدیم که در مقابل این زجر- برای خودم میگویم- زجری ندیدیم که مخالفتمان با این آدم برای زجر باشد.
ما زجرمان زجر این ملت است. من وقتی صورت آن مردهایی که بچههایشان و پسرهایشان را کشتند در ذهنم میآید، زجر میبرم. من وقتی آن مادری که یقهاش را پاره میکند در مقابل این چیزها که بیایید من را بکشید، شما که جوانم را کشتید بیایید مرا هم بکشید، این زجر میدهد ما را؛ نه اینکه به من یک چیزی بد گذشته، زجر دیدهام. نه، خیلی هم خوش گذشته. آنچه که مرا زجر میدهد آن مصیبتی است که بر ملت ما وارد شده. مسلمان اگر بر ملت خودش زجر نبرد مسلمان نیست. آن کسی که میخواهد این آدم باشد، من نمیتوانم به او بگویم مسلمان هست. آن کسی که دست میدهد به دست جانی، او را دیگر ما آدم نمیدانیم. اگر مسلمان هم باشد آدم نیست و مسلمان هم نمیتواند باشد. زجر ما این است؛ نه اینکه زجر ما این است که ما را حبس کردند یا زندان بردند. زجر ما این است که پای علما را اره کردند آقا! توی روغن سوزاندند! زجر ما این است که ده سال، پانزده سال، هشت سال، هفت سال، علمای ما در حبس بودند. پدر این آقا[14] چند سال در حبس بوده است؛ این زجر ماست. حالا از حبسْ اینها آمدهاند بیرون. بله، «زندانیهای سیاسی را ما رها کردیم»! یا به اصطلاح خودشان: «عفو کردیم»! تمام شد؟ از زندانیهای سیاسی، زندانیای که ده سال در آنجا زجر دیده، عالم بزرگوار را توی صورتش چنان زدند که گوشش عیب کرده، حالا آمده بیرون، حالا بیاید تشکر کند از شاه که شاه بماند حالا؟! آقا نمیشود؛ این ملت را نمیشود خاموش کرد با این حرفها. نه نخست وزیر[15] توانست کاری کند، نه منتظر الوزاره![16] نمیتوانید. و نه نظامی و نه حکومت نظامی و نه هیچ چیز، نمیشود. ببینید مردم چه میخواهند، آن را بدهید؛ مردم- بچه و بزرگ- میگوید: «آزادی و استقلال». شما آزادی و استقلال را بدهید، بعد، حکومت پهلوی نه. این لسان ملت ماست- بزرگ و کوچکش. آنکه توی خارج است. آنکه در داخل است- همه این را دارند میگویند. شما اینها را اگر عمل بکنید، این ملت از شما راضی میشوند و آرام میشوند اما شما میخواهید آنکه جانیِ اصلی است نگهش دارید! آذربایجان را آتش میزنند، بعد شهربانیاش را میخواهند! شهربانی را خواستند برای اینکه تسلیت حال مردم باشد. این آقای منتظر الوزاره میگوید که باید آنهایی که به این ملت ظلم کردهاند مجازات بشوند. من از این آقا میپرسم که کی به ملت ظلم کرده؟ بگو؟ بیا بنشین ببینیم کی؟ شهربانی آدم کشته است بیاذن؟! پاسبان آدم میکشد بیاذن؟! استاندار امر میکند- بیاذن؟! رئیس قوا امر میکند- بیاذن شاه؟! بیاذن شاه این چیزها نمیشود. در نظام نمیشود؛ «بزرگ ارتشتاران» ایشان هستند! تا ایشان اذن ندهد که آدمکشی نمیشود.
مجازات این را بکنید ما دست شما را میبوسیم. بسم اللَّه، مجازات کنید ایشان را! در شرع اگر نکشته باشد آدم هم، حبس ابد است. مجازات حبس ابد است کسی که امر بکند کسی را بکشد؛ در شرع مقدس حبس ابد است. در حکومت اسلامی باید حبس ابد بشود و ایشان با دست خودش هم میگویند که جنایت کرده؛ [مجازات] این اگر ثابت بشود قصاص است. ما نمیخواهیم که تمام جنایاتی که شده است ... شما یک جانی را که مبدأ همه جنایات است و همه مردم دارند به او نظر میکنند به عنوان اینکه جنایتْ مستند به اوست و همه ناراحتی ما زیر سر اوست، شما او را مجازات کنید تا این ملت تا حدودی آرام بشود. دنبالش قضیه استقلال است که این هم باید بشود و الّا آرام نمیشود این ملت.
این نیرنگهایی است که از اول تا حالا، برای اینکه این نهضت اسلامی متکی به همه اقشار [است] ملت را اینها آرام کنند و سرکوب کنند. به نظامی سرکوب کنند نمیشود، به کُرد و لُر و- نمیدانم- چه تأسی کنند نمیشود، به حیله و «حکومت آشتی» نمیشود، به اینکه مملکت ما الآن در خطر است! یا اللَّه، از خطر نجاتش بدهید! شاه باشد؟ همه خطر زیر سر این آدم است؛ ما این [را] نگهداریم که خطر نداشته باشد؟!
آقایان، همه با هم باید باشید؛ این اختلافات بیرون را، این اختلافات داخل را دور بریزید؛ شعارهای غیر اسلامی را کنار بگذارید. همه یک شعار، شعار اسلامی. از ایران تلفن کرده بودند، از قراری که آقایان نوشته بودند، که بعضی از این دانشجوها [اعلام] کردند که ما اختلافات را رفع کردیم؛ اختلافات دانشجویی را رفعش کردیم و همه یک جبهه هستیم. خداوند ان شاء اللَّه حفظشان کند. همهتان- همه باید یک جبهه باشید. اگر هر کدام یک طرف بروید، بدانید که تا آخر زیر این چکمه خارج و داخل خواهید خرد شد. نسلهای آتیه از شما مؤاخذه میکند. امروز که این نهضت هست، اگر از این نهضت استفاده نشود تا ابد زیر چکمههای خارجی و داخلی هستید. کمک باید بکنید همه؛ یعنی همه شما که اینجا هستید- آنهایی که هستند- اختلافات داخلی خودتان را کنار بگذارید؛ و مطالب خودتان را میتوانید به این روزنامهنویسها، به این مجلهنویسها، به این دانشگاهیها، به این معلمین- به همه بگویید مطالب ایران را. بد منعکس کردهاند اینجا مطالب ایران را، و حالا شما باید جبران کنید و بگویید. این خدمتی است [که] شما میتوانید بکنید به این ملت. باید همه اختلافات را کنار بگذارید و یکدل و یکجهت با ملت ایران، با ملتی که در داخل است، متحد بشوید و مطالبتان را- همان مطلبی که عامه مردم دارند میگویند- بگویید. و در دانشگاهها و دانشکدهها باید همه هم صدا باشند و یک شعار؛ و این، شعار توحیدی اسلام است. این است که میتواند شما را نجات بدهد. دیگران نمیتوانند نجات [بدهند]؛ دیگران شما را به دام میاندازند. ان شاء اللَّه خداوند همه را توفیق بدهد. مؤید باشید ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج4، ص: 295 ـ 306)
ـ حکم انتصاب آقای میرزا بیوک آقا مروّج به سمت امامت جمعه اردبیل (1358)
«بسمه تعالی
جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج میرزا بیوک آقا مروّج- دامت افاضاته امید است وجود محترم، سالم و به انجام وظایف الهی مشغول باشید. ضمناً گروه بسیاری از اهالی محترم شهر اردبیل به قم آمده و طوماری هم به همراه داشتند که مصرّانه درخواست کرده بودند جنابعالی به اردبیل مراجعت نموده و کما کان به ارشاد و تبلیغ اهالی مشغول شوید و با توجه به وضع حساس زمان و منطقه، مقتضی است دعوت آقایان محترم را بپذیرید؛ و ضمناً به امامت نماز جمعه هم منصوب میشوید تا در روزهای جمعه ضمن انجام این فریضه الهی در اجتماع، بیشتر مردم را به وظایف خطیری که دارند آشنا سازید. امید است اهالی محترم نیز فرصت را مغتنم شمرده همکاریهای لازمه را در این باره بنمایند. از خدای تعالی ادامه توفیقات جنابعالی را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
به تاریخ 13 ذی الحجة الحرام 99
روح اللَّه الموسوی الخمینی.
ضمناً به خاطر آشفتگی منطقه دشت مغان، مقتضی است برای رسیدگی به آن منطقه نیز مسافرتی نموده و آنچه را مصلحت میدانید در مورد اصلاح کارها انجام دهید. ان شاء اللَّه موفق باشید.» (صحیفه امام، ج10، ص: 464)
ـ سخنرانی در جمع مربیان امور تربیتی تهران؛ حفظ نظام با قدرت ملت (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
شما برادرها و خواهرها چه فکر میکنید راجع به این انقلاب، و چه تزریقاتی به شماها میکنند راجع به این نهضت؟ من باید به شما عرض بکنم که نهضت ما با پیروزی آمده است و با پیروزی جلو میرود و هیچ نگران این معنا نباشید. برای اینکه یک ملتی وقتی که یک مطلبی را خواست، آن هم مطلبی که حق است، حق ملتهاست. این ملتی که تمام قشرهایش نهضت کرد و بپاخاست، و این قیام هم قیامی بود که حق خودش را مطالبه میکرد، آزادی را مطالبه میکرد، استقلال را مطالبه میکرد، و چون مسْلم است جمهوری اسلامی را، یک همچو ملت، بپاخاسته برای مطالبه حق خودش، همین اسباب این شد که نتوانستند. این ابرقدرتها سالیان دراز این حق را از این ملت سلب کرده بودند و آزادی به هیچ وجه نبود. استقلال نبود. رژیم، رژیم غیر قانونی سلطنتی بود. نتوانستند که حفظ کنند آن رژیم را، و نتوانستند آن اختناقی که سابق بود و سابقه داشت در این مملکت، باز نگهش دارند، و نتوانستند وابستگی ما را به غیر حفظ کنند. ما الآن مستقلّیم. مملکت مال خود شماست. نه شرق، نه غرب، نه قدرتهای بزرگ، هیچ کدام تصرف در اینجا ندارند و نمیتوانند داشته باشند. با همان قدرتی که شما بیرونشان کردید، با همان قدرت حفظ میکنید استقلال خودتان را، حفظ میکنید آزادی خودتان را، و حفظ میکنید رژیم حاضر که جمهوری اسلامی است. شماها هیچ نگرانی نداشته باشید. من به شما اطمینان میدهم که با این روحیهای که در ملت ما پیدا شده است، و با این قیام مردانهای که ملت ما کرد، شکست داد قدرتهای بزرگ جهانی [را].
قضیه، قضیه محمد رضا تنها نبود. اگر قضیه او هم بود، مشکل بود برای اینکه با یک قدرت شیطانی زندگی میکرد، لکن قضیه قضیه محمد رضا نبود. قضیه، قضیه امریکا بود، شوروی بود، انگلستان بود. قضیه اینها هم نبود. قضیه همه ممالک و دولتهایی [بود] که یک روابطی با اینجا داشتند. همه دولتها مخالفت میکردند، منتها بعضیها بصراحت مخالفت میکردند و بعضیها هم به کنایه. در عین حال که شما یک طرف بودید، همه قدرتها یک طرف. و نباید به حَسَب حسابهایی که این حسابگرها میکنند، ما پیروز بشویم. نباید این سد را ما بشکنیم. برای اینکه ما چه دستمان بود؟ حالا چهار تا تفنگ شما میبینید دستتان است. اینها از غنایم جنگی است، شما قبل از آن که دستتان چیزی نبود. آنها تا دندان مسلح بودند. همه چیز داشتند و شما با دست خالی. لکن با قلب پر از ایمان. قلبهای نورانی پُر از ایمان و فریادهای اللَّه اکبر، در مقابل فریاد اللَّه اکبر نمیتواند کسی بایستد. یک ملت سر تا [سر]، یک بچه این قدری که تازه زبان باز کرده، با سایر مردم همصدا، اللَّه اکبر و مرگ بر شاه. این سیل خروشان خراب کرد همه سدهایی که در مقابل بسته بودند، و الآن شما پیروز هستید. منتها آنها حالا به دست و پا افتادند که ناراضی درست کنند. در صورتی که شما از این پیروزی خودتان راضی هستید. شما همانی را که میخواستید دستتان آمد.
این فریادها چه بود؟! این بود؛ «آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی»، الآن دست شماست. چطور این خانه خرابها میگویند چیزی گیر ما نیامده. اینهایی که میخواهند شما را باز مأیوس کنند، سست کنند، اینها میگویند چیزی نشده، مگر ملت چه میخواست که بشود. شما هیچ وقت فریاد کردید که نان میخواهیم؟ فریاد کردید منزل میخواهیم؟ کِی همچو فریادی؟ همهتان با هم جمع شدید، زن و مرد، بچه و بزرگ فریاد کردید: «آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی». همانی که ملت ما میخواست دستش آمد. چطور اینها میگویند که جمهوری اسلامی، انقلاب شد چیزی دست ما نیامد. مگر انقلاب برای چه شده بود؟ انقلاب برای این سه تا مقصد، سه تا مطلب بود که اساس مطالب است. آقا، شما آزادی را کم چیزی فرض میکنید؟ از بالاترین نعمتهایی که در عالَم هست؛ آزادی انسان است. انسان، حاضر است همه چیزش را فدای آزادی خودش بکند. این حبس سی و پنج میلیونی شکست و شما آزاد شدید. انقلاب شما کاری ازش نیامد؟ اینها این طور تحقیر میکنند ملت ما را. این نویسندههای ما این طور تحقیر میکنند ملت را که ملت انقلاب کرد چیزی گیرش نیامد. ملت هر چه خواست گیرش آمد. ملت گندم نمیخواست. آن هم گیرش میآید. اما هیچ کس فریاد کرد که ما گندم میخواهیم؟ فریاد کرد که ما خانه میخواهیم؟ ما اجاره خانه میخواهیم؟ ما منفعت میخواهیم؟ اینها اصلًا مطرح نبود پیش ملت ما. ملت ما هر چیزی که خواست به تمام عیار، گیرش آمده، البته جمهوری اسلامی آمده است، لکن خوب، باید محتوایش هم بتدریج گیر بیاید. هیچ از این صحبتهایی که این گویندهها میکنند، از این مقالاتی که این نویسندهها مینویسند و از این شبنامههایی که این چپیها منتشر میکنند، هر روز منتشر میشود. هفت، هشت تایش پیش من آمد.
این خانه خرابها میگویند که حالا بدتر [از] زمان محمد رضا شد. برای اینکه الآن زندانیهای سیاسی بیشتر از آن وقت است! سر تا ته ایران بگردید، اگر یک زندانی سیاسی آدم پیدا کردید که توی حبس باشد. بله، زندانی سیاسی به آن معنا که میخواهد این مملکت را به عقب براند، هست در حبسهاشان از همان رژیم سابق، از همان رژیم باز هم هست. اما آنی که آن وقت بود، با اینی که حالاست مقایسه بکنید. آنی که آن وقت بود، بهترین فرزندهای اسلام و بهترین فرزندهای ایران زیر شکنجه بودند و زیر ظلم بودند و در حبس بودند، و حالا بدترین خیانتکارها آنجا هستند. اینها فکر نمیکنند، میدانند، اما برای اینکه مردم را بازی بدهند، جوانهای ما را بازی بدهند، این را مینویسند که حالا هم با آن وقت فرقی نکرده. آن وقت زندانی سیاسی داشتیم، حالا هم زندانیهای سیاسی. اولًا دروغ میگویند که سرتاسر مملکت، پُر زندانی [است]. خوب، حالا ما میگوییم که صحیح، امّا کیها آن وقت زندان بودند، کیها حالا زندان هستند. آن وقت امثال طالقانی و امثال اینها زندان بودند، حالا امثال نصیری زندان است. حالا فرقی نکرده با آن وقت!؟ حالایی که تمام آزادگان از زیر بند ستم بیرون آمدند و آزادند؛ الآن همهمان با هم آزادانه نشستیم صحبت میکنیم که پیشتر امکان نداشت برایمان. اینها آزاد، خائنها در حبس. آن وقت خادمهای به ملت، خادمهای به انسانیت، به اسلام در زندان بودند، خائنها بیرون بودند، اشْتُلُم[17] میکردند. حالا خادمهای ملت، دوستهای ملت، خدمتگزارهای به ملت بیرون هستند. خیانتکارها، آن هم یک مشتشان. خیانتکارها بیش از اینهاست، بسیارشان فرار کردند، بسیاریشان هم از زیرها گُم شدند و بسیاریشان هم خودشان را جا زدند که اینها باید بتدریج درست بشود، پس فرقی ما بین آن وقت و حالا نیست؟! در نظر توی بیاطلاع از همه چی یا با اطلاع و خائن فرق نیست؟ تو فرقی ما بین طالقانی و نصیری چون نمیگذاری، از این جهت نصیری[18] در حبس باشد یا طالقانی[19]، پیشت فرقی نمیکند، بلکه بعکس است. تو میخواهی او آزاد باشد و او در حبس باشد. حالا که امثال اینها بیرون آمدند و دارند زندگی میکنند و دارند خدمت میکنند، و امثال آن خیانتکارها یا فرار کردند یا [خود را مخفی] کردند، میگویی فرقی نکرده است. البته جنابعالی و امثال شما و امثال شبنامهنویسها و امثال آنهایی که میخواهند باز رژیم سابق را یا امثال او را به میدان بیاورند، به این معنا میگویید فرقی نکرده، البته پیش شما هم باید فرق کرده باشد. اما متأسفید از اینکه این جمعیت خدمتگزار بیرون بیایند و آن جمعیت در حبس باشند. برای این حبسی حالا دارد فریاد میزند. ای حبسیهای ما چه، ای حبسیهای ما چه. حبسیهایی که الآن هستند، این آقای نویسندهای که با یک گروهی هستند، نمیدانم چه گروهی، زهر ماری هستند، این اظهار تأسف میکند بر اینهایی که حالا در زندان هستند، مثل اظهار تأسف امریکا به قتل نصیری و هویدا و امثال اینها، البته همه از این سنخ هستند، همهشان باهماند. برادرها، با هم باشید. جوانها، خواهرها، عزیزان من، همهتان با هم باشید. این حرفهایی که اینها میزنند درست تأمل کنید در آن که اساس چه است میگویند چیزی نشده است. میگویند آنجا هم حالا حبسی هست. این اساس مطلب درد اینها را ببینید چه است. نمیفهمند اینها که آنی که ملت میخواهد، شد. نشد یعنی چه؟ یعنی حالا باز رژیم سلطنتی است؟ حالا باز امریکا در اینجا حکومت میکند؟ حالا باز مستشارهای امریکا در اینجا حکومت میکنند؟ حالا باز ما در توی حبس و تبعید هستیم؟ حالا مملکت ما مال خودمان نیست؟ دیگران میبرند؟ حالا آن ظالمهایی که آن قدر ستم به ما میکردند، باز مشغول همان کارها هستند؟ اینها نیست در کار. همه چیز تحقق پیدا کرد؛ یعنی آنی که ملت میخواست. ما خواست ملت را از فریادش باید بفهمیم. خواست ملت- یعنی همه ملت- خواستشان همان بود که داد میزدند. خواستشان این بود که مینوشتند یا میگفتند. فریاد میزدند روز و شب بر پشت بامها و در توی خیابانها به فریاد مینشستند و فریاد میکردند. سر تا ته فریادشان هر چه بپرسید جز این سه تا کلمه نبود. ما در هیچیک از فریادها نشنیدیم که خانه ما مثلًا خانه خوبی نیست، حتی این زاغهنشینها به فکر این نبودند که توی زاغه نشستند. تمام نظر، تمام خواست، این سه تا مطلب بود. و این سه تا مطلب تمامش حاصل است.
چطور جمهوری، انقلاب واقع شد و هیچ چیز نشد؟ انقلاب برای آن که واقع شد، شد. انقلاب برای چیزهای دیگر نبود. برای این بود. بله، جمهوری اسلامی شده است، اما محتوایش الآن محتاج به یک زمانی است که اسلامی بشود. شما توقع دارید که دو هزار و پانصد سال تعلیمات غلط، حالا ما از آن دو هزار و پانصد سال و اینها را گذاشتیم، پنجاه سال در مَرئی و منظرِ ماها بود. شما توقع دارید که یک جمعیتی که پنجاه سال جوانهایش با این تبلیغات بزرگ شدند، بچهها از سن کوچکی که چشمشان را باز کردند تا وقتی که به دانشگاه رفتند تا وقتی که به بازار رفتند تا وقتی که به کارگری رفتند، به دهقانی رفتند، هِی درِ گوششان خواندند که «تمدن بزرگ» و آریامهر کذا، و یک رژیمی که تمام اداراتش اداراتی بود که بر خلاف مصالح کشور بود، از همهاش، حتی هر جایش بگردید، مصالح کشور مطرح نبود. مصالح خود آنها یا مثلًا فرض کنید که اربابها. اگر میخواستند دانش به ما به جوانهای ما بیاموزند، یک دانش استعماری آموختند، اگر تعلیم و تربیت بود، تعلیم و تربیتی بود که به نفع آنها باشد. تعلیم و تربیتی که به نفع خود کشور باشد، در کار نبود. شما حالا توقع دارید که اینها که پنجاه سال در این اداره کار خلاف کردند، فوراً متبدل بشود یک شیطان به یک ملائکه؟ امکان ندارد. تدریج لازم دارد. بخواهند اینها را، ادارات را خالی کنند از این جمعیتی که این قدر تربیت شدند. خوب، اداره نمیشود مملکت. این باید بتدریج، هِی فرد خوب پیدا بشود جای این بگذارند و فرد بد را بگذارند کنار، باید بشود، هیچ چاره ندارد.
اگر مملکت بخواهید یک مملکت مستقل برای خودتان باشد، باید این تحولات حاصل بشود. یک فرهنگ استعماری برگردد به یک فرهنگ استقلال، مستقل. همه چیز باید عوض بشود. مغزهای استعماری برگردد به یک مغزهای مستقل. تا این نشود، ما نمیتوانیم به آن پیروزی نهایی برسیم. به این پیروزی رسیدیم، به این پیروزی؛ یعنی آنی که ملت خواست اولش بود و از دلش فریاد میکرد، به او رسید، خدا به او داد. لکن خوب، تتمه دارد.
حالا خواستهای ثانی هست. خواستهای ثانی این است که همه ادارات ما اسلامی بشود، بازار ما یک بازار اسلامی باشد. در کشاورزی که میرویم، ببینیم که اسلامی است.
در ادارات میرویم، در کارخانهها میرویم، هر جا برویم ببینیم که قدم اسلام در آنجاست. این خواست دوم هر مسلمانی است و لو نگوید، صحبتش را هم نکند، خواست اوست. هر مسلمانی میخواهد که اسلام- که یک مذهب مترقی است، و ابعادش تمام اینجاها را میگیرد- به همان تربیت و تعلیم اسلامی که اگر با آن تربیت و تعلیم اسلامی یک جوانهایی رشد بکنند، یک ملتی رشد بکند به آن ترتیب تمام چیزهایش درست میشود. دیگر از استعمار بویی پیدا نخواهد شد. از استثمار بویی نخواهد بود. از این اشتباهاتی که میشود و از این غلطاندازیهایی که میشود و از این کاغذبازیهایی که میشود و از این رفتن توی عدلیه، در این گیروبندیهای عدلیه، از اینها هیچ اسمی نخواهد بود. این خواست ماست، خواست ملت است، لکن خواست دومی است که اولش حاصل شد. آنی که ایستاد و گفت میخواهم، او شد. بیخود اینها میگویند که انقلاب شد و چیزی نشد، میدانند هم. بعضی از اینها شیاطیناند، میدانند، لکن میخواهند این طوری بگویند برای اینکه شماها را، مردم را سست کنند. جوانهای ما باید متوجه این معنا باشند که این شیاطین را بشناسند. و این وسوسهها، وسوسههای خنّاس[20]) 581 (است. اینها را بشناسند و به خدا پناه ببرند از وسواس خَنّاس، که در رأسشان امریکاست و اذناب[21] او، تا برسد به آنهایی که در بین قشرهای ما هم از اذنابشان موجود است.
خداوند همه شما را ان شاء اللَّه حفظ کند، موفق باشید، مؤید باشید و همه با هم باشید. و من را هم به خدمتگزاری قبول کنید که من خدمتگزار هستم و تا آخر خدمتگزارم.» (صحیفه امام، ج10، ص: 465 ـ 471)
ـ سخنرانی در جمع دانش آموزان قم و تهران؛ پیوند روحانی و دانشجو (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من امروز آمدهام در میان شما دانشجویان عزیز به دو منظور؛ یکی بزرگداشت روز شهادت جوانهای عزیز در دانشگاه در اثر هجوم وحشیانه مأمورین جبار. و یکی برای پیوند بین قشر روحانی و قشر دانشگاهی و دانشجویان. من این پیوند را تبریک عرض میکنم به روحانیون و تبریک عرض میکنم به دانشگاهیان.
من آمدهام تا پیوند خدمتگزاری خودم را به شما عزیزان عرضه کنم که تا حیات دارم خدمتگزار همه هستم؛ خدمتگزار ملتهای اسلامی؛ خدمتگزار ملت بزرگ ایران؛ خدمتگزار دانشگاهیان و روحانیان؛ خدمتگزار همه قشرهای کشور و همه قشرهای کشورهای اسلامی و همه مستضعفین جهان.
یک پیوند باید بین این دو قشر مترقی و این دو مغز متفکر باشد؛ یعنی روحانیون عزیز و دانشگاهیان عزیز. و یک پیوند باید بین روشنفکران، نویسندگان، تمام کسانی که مُتنوَّر الفکر هستند، با قشرهای ملت- با این دو قشری که قبلًا ذکر کردم- برادران ما در هر جا که هستند و به هر شغل که اشتغال دارند و به هر لباس که هستند و به هر مرتبهای که از دانش و علم هستند باید بدانند که اگر چنانچه با هم اجتماع نداشته باشند، اجتماع فکری نداشته باشند، برای این ملت مستضعف خدمتگزار نباشند، برای این کشور اسلامی خدمتگزار نباشند، کارِ این کشور و بارِ این کشور به منزل مشکل میرسد، میرسد لکن مشکل میرسد. و اگر چنانچه این قشرهای متفرق، این گروههای متفرق، این آرای متفرق، این مسلکهای متعدد در یک معنا با هم مجتمع بشوند- و آن حفظ کشور و حفظ کیان اسلام- با تحقق یک همچو معنا ما به مقاصد عالیه اسلامی، که همان مقاصد عالیه ملتها و همان مقاصد مستضعفین است، به زودی خواهیم رسید.
ما این همه جوان دادیم، در دانشگاهها جوان دادیم، در مدرسههای قدیمی جوان دادیم، در مدارس علمی و اسلامی و فرهنگ جوان دادیم، در خیابانها و بازارها و کوچهها شهید دادیم که به مقصد برسیم. برای مقصد بود و آن مقصد همان بود که ملت ما فریاد کشیدند و آن را خواستند: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی.
برادرهای عزیز من، برادرهای روشنفکر، برادران نویسنده و صاحب قلم، برادران دانشگاهی، دانشجویان محترم، روحانیان معظم، بازاریان محترم، کارگران عزیز، کارمندان محترم! بیایید به هم بپیوندیم. بیایید تمام قلمها و تمام قدمها و تمام گفتار ما بر منافع این قشر مستضعف باشد. نگذارید خون این شهیدان هدر برود. نگذارید زاغهنشینان ما باز ادامه بدهند به زاغهنشینی. نگذارید ابرقدرتها باز به طمع بلعیدن ما بیفتند. نگذارید توطئههای ابرقدرتها و خائنین رشد پیدا کنند. ای قشرهای روشنفکر و ای قشرهای نویسنده! قلمها و گفتار خودتان را در راه این مستضعفین صرف کنید. ای دانشمندان ما، ای دانشجویان ما، ای فرهنگیان ما، ای دانشگاهیان ما! اجتماعات خودتان را برای راه این مستضعفین تقویت کنید. شما بودید که این همه خدمت کردید و این همه خون دادید و این همه حبس رفتید و این همه زجر کشیدید برای خلاصی از یوغ دشمنان، خلاصی از چپاولگری چپاولگران. نگذارید زحمات خودتان هدر برود. قلمها را در راه خدمت به این خلق به کار بیندازید؛ گفتار را در راه خدمت به مستضعفین، و اعمال را در خدمت به مستضعفین.
ای دوستان من، ای برادران من! از تفرقه بپرهیزید. و همان طور که امروز، روزِ پیوند روحانی و دانشگاهی و دانشجویان است، ادامه بدهید به این پیوند. و روشنفکران و نویسندگان، تمام قشرها به این دو پیوندِ عزیز بپیوندند. شما دیدید با پیوند قشرهای مختلف اعجاز بزرگ تاریخ را ایجاد کردید و آن شکست همه ابرقدرتها بود. امروز آنها از کار ننشسته و مشغول توطئه هستند. شما را به روی هم بازمیدارند، وامیدارند و از اجتماع بازمیدارند. هر قشر شما با قشر دیگر تفرقه افکنی میکنند. آنها بین اقشار تفرقه افکنی میکنند. کمک نکنید به این تفرقه افکنیها، که این، کمک به دشمنان کشور است، به دشمنان اسلام است.
انتقاد این قدر نکنید بدون جهت، بهانهگیری نکنید بدون جهت که این به نفع دشمنان ماست. هر روز نگویید انقلاب شد و هیچ نشد. این خیانت به ملت است. ملت همه چیز داد و بزرگترین چیز را به دست آورد و آن آزادی و کوتاهی دست دشمنان. و برای همین فریاد میکرد و این را به دست آورد. نگویید چیزی نشد؛ شد و معجزه شد. آنهایی که میگویند نشد، برای تضعیف روحیه ملت است. برای سست کردن اراده ملت است. این دانسته یا ندانسته خدمت به استعمار است. این دانسته یا ندانسته خدمت به رژیم منحط شاهنشاهی است. کارهای بزرگی شد، کارهای معجزهآسا؛ شکست طاغوت، شکست ابرقدرتها. امروز مملکت ما مستقل است. احدی در او تصرف نمیتواند بکند. و اجازه نمیدهیم که چپ و راست در این مملکت دخالتی بکند. اجازه نمیدهیم که ذخایر ما را به چپاول ببرند. از این چیز بهتر چه میخواستید از یک انقلاب؟ همان که ملت میخواست؛ آزادی را میخواست، حاصل است. همه الآن آزاد نشستهاید و در همه جا آزاد مجتمع هستند. و در پنج سال پیش، هیچ نمیتوانستید یک همچو اجتماعی را ایجاد کنید. آزادید، این چیزی بود که ملت میخواست و شد. مستقلید، هیچ قدرتی به شما نمیتواند حکومت کند، مستقلید. و این مطلبی است که شد. این چیزی است که میخواست ملت وَ شد. رژیم را ساقط کردید و جمهوری اسلامی را ایجاد کردید. و این امری است که شد. این سه مطلب را ملت ما میخواست و هر سه مطلب شد.
ای کوتاهفهمان! ای خیانتگران! این قدر تزویر نکنید که چه شد. همان که ملت میخواست شد. ملت ما برای شکم قیام نکرده بود. ملت ما برای این امور منحط قیام نکرده بود. ملت ما برای آنچه قیام کرده بود، شد. چطور میگویید نشد؟ و از این به بعد هم تمام خواستهای دست دوم ملت انجام خواهد گرفت. و نه قدرتهای خارجی و نه توطئههای داخلی و نه قلمها و نه گفتارها نمیتواند جلوگیری کند از این سیل خروشان. برادران من! بدانید که این مسائلی که طرح میکنند و این اشکالاتی که میتراشند همه برای تضعیف شماست. همه برای این است که شما را مأیوس کنند. میخواهند شما را از اسلام مأیوس کنند. آنهایی که منافع خودشان را از دست دادهاند- یا در خطر میبینند- میخواهند شما را مأیوس کنند. میخواهند شما را از قدرت خودتان مأیوس کنند تا سست بشوید و آنها به مقاصد خودشان برسند. لکن باید بدانند که نه ملت ما دیگر سست خواهد شد و نه شما دیگر به مقاصدتان میرسید.
این اشخاصی که طرفداری میکنند از قدرتهای بزرگ، و لو به واسطه تضعیف ملت، اینها هستند که فرانسهشان آن طور است که بختیار را پناه داده است، و جوانان ما را به حبس کشیده. و امریکایشان آن است که آن جُرْثُومه فساد[22] را در پناه خودش دارد حفظ میکند. اگر دست برندارند از این شیطنتها، اگر او بختیار را بخواهد حفظ بکند و او محمد رضای مخلوع را، ما با آنها به طور دیگر معامله میکنیم. ما نخواهیم گذاشت که توطئههای آنها به ثمر برسد. و ما به وضع دیگر با آنها معامله خواهیم کرد. ملت ما برای همه چیز حاضر است. توطئهها را میشکنیم و این جُرْثُومههای فساد را یا اصلاح میکنیم و یا طرد. ای ملت عزیز! قوی باش که پشتیبان تو خداست، با اراده مصمَّم به پیش برو که نگهدار تو خداست. تو برای خدا و برای جمهوری اسلامی قیام کردی. قویدل باش که پیروز خواهی شد. خداوند ان شاء اللَّه شما جوانها را برای ما حفظ کند. همه طبقات را برای ما حفظ کند.» (صحیفه امام، ج10، ص: 472 ـ 475)
ـ سخنرانی در جمع دانشجویان اصفهان؛ جلوگیری از هرج و مرج (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
چاره نیست که ما تحمل کنیم برچسب ارتجاع را. ما ارتجاعی هستیم که دست خائنان را از مملکت قطع کردیم. و ما ارتجاعیون آزادی را به مملکت برگرداندیم. و ما ارتجاعیون استقلال را به مملکت خودمان برگرداندیم. و ما ارتجاعیون دزدها را که بر ذخایر ما سلطه داشتند، از مملکت خودمان خارج کردیم. و ما ارتجاعیون آزادی به همه قشرها دادیم. و بعد از اینکه معلوم شد، از بعضی دادگاهها به واسطه توطئهای که شده بود، نگذاشتند توطئه را انجام بدهند. ما باید تحمل کنیم این مسائل را، و باید هم از همینهایی که در ایران هستند و به اسم روشنفکر یا به اسم نویسنده و امثال ذلک هستند و خرابکار هستند، این برچسبها را قبول کنیم.
مسائل اسلام، مسائلی نیست که الآن بشود در یک مجلسی یا چند مجلس، مسائل اقتصادیش را، مسائل اجتماعیش را، مسائل سیاسیش را طرح کرد. مسئله مالکیت به یک معنا- مالکیت هم مشروع، هم مشروط- محترم است، لکن معنا این نیست که هر کس هر کاری میخواهد بکند و مالکیت از هر جا بخواهد پیدا بشود. مشروع بودن معنایش این است که روی موازین شرعی باشد، ربا در کار نباشد، مال مردم، استثمار بیجهت نباشد.
اگر به من نسبت دادند که حد و مرزی ندارد؛ اگر مقصودشان این است که حد و مرزی ندارد، یعنی نه قیدی دارد و نه حدی دارد، این را غلط نسبت دادند. من نمیدانم این کس که گفتید نسبت داده است، کی است و چرا نسبت داده است؟ مالکیت در صورتی که مشروع باشد، روی موازین باشد، محترم است- چه ما مرتجع باشیم، چه نباشیم.
و مالکیت غیر مشروع محترم نیست. اینهایی که اندوخته کردند و هیچ حسابی نداشتند و هیچ موازینی نداشتند، مالهای مردم را اینها اندوخته کردند، مالهای مردم مصادره باید بشود. لکن این معنا باید معلوم بشود که مصادره اموال روی موازین اداری، روی موازین قانونی باید باشد. اگر بنا باشد که هر کس برسد، بریزد و مصادره کند، این هرج و مرج است. هرج و مرج نباید [باشد] در یک مملکتی که حالا شما انقلاب کردید، پس باید هرج و مرج هم باشد؟! هرج و مرج نباید باشد، باید روی موازین باشد. دادگاههای انقلاب هستند، وقتی که مراجعه کنید به آنها، که این سرمایهها که اینها پیدا کردند از غیر مشروع بوده، آن رسیدگی میکند. چنانچه اگر غیر مشروع بوده، مصادره میکند. اما به مجرد اینکه فرض کنید که کسی بگوید که مال زاغهنشینان است، ما هم حالا هم میگوییم که مملکت اولی هست به زاغهنشینان تا دیگران، اما معنایش این نیست که الآن زاغهنشینان بریزند و مردم را از خانهشان بیرون کنند، یا بگیرند جاها را. معنایش این است که روی موازین باید عمل بشود، به طوری که زاغهنشینها هم و عرض بکنم که خانهنشین بشوند و مُرفَّه باشند.
در هر صورت ملاحظه این معنا باید بشود که الآن از هر جَوّی استفاده میکنند این اشخاصی که دشمن با شما هستند، از هر ترتیبی، از هر جَوّی استفاده و استفادهها میکنند. یکیش هم این است که بریزند مردم را به هم، آنها بریزند بگیرند، آنها بریزند اخراج کنند، و این خودش یک اغتشاشی میشود. موازین باید داشته باشد. اسلام این طور نیست که هرج و مرج را بگوید که نه، هرج و مرج جایز است. اسلام حدود دارد و باید روی حدودش عمل بشود. اگر اشخاصی باشند که مال مردم را بردهاند، هر کس نمیتواند برود مال را از او بگیرد که این مالِ مردم است، باید روی موازین باشد، روی موازین قانونی باشد. یا فرض کنید، مالی یا زمینی یا آپارتمانی یا هتلی مال مردم باشد و یک کسی از مال مردم درست کرده باشد، این هم باید روی موازین قانونی باشد، و به طور هرج و مرج نباشد. مسئله مصادره، یک مسأله است، مسأله هرج و مرج، یک مسئله دیگر. آقایان باید توجه داشته باشند که به مجرد اینکه یک چیزی به گوششان خورد و مطلب را هم درست نفهمیدند چیست، بریزند و بشکنند، و عرض بکنم که مصادره کنند و بعد هم اعلام کنند که ما با قوّه قهریّه مقابله خواهیم کرد. خوب، این معنایش هرج و مرج است. همانی است که میخواهند یک عدهای که این مملکت این طوری بشود، به هرج و مرج کشیده بشود. آرامش نباشد تا نتوانند مسائل را حل بکنند.
شماها کوشش کنید که مسائل را روی موازین عمل بکنید. کوشش کنید که- عرض میکنم که- آرامش محفوظ باشد و روی موازین پیش برود. وقتی که آرامش شد، روی موازین پیش رفت، ظلم به کسی نخواهد شد. و اما اگر بنا باشد که روی موازین نباشد، این بالاخره وقتی دست یک دسته اشخاص جوان افتاد که آدمهای خوبی هستند، بین آنها هم یک دسته اشخاص مفسد افتادند، این کم کم میرسد به هرج و مرج و کم کم به زد و خورد و کم کم به کُشت و کشتار و یک شهری را، یک مملکتی را ناآرام میکند. وقتی ناآرام کرد، دیگر نمیشود کارهای اصلاحی را کرد. شما همیشه باید توجه به این بکنید کارها اصلاحی باشد، نه کارها روی موازین فساد باشد. کار اصلاحی هم باید روی آرامش باشد، نه اینکه هر کس هر کاری دلش میخواهد بکند و بگوید که ما انقلابی هستیم. حالا که انقلابی هستیم، دیگر نه دادگستری و نه قوانین و نه قوانین شرع و نه هیچ چیز دیگر در کار نیست، ما میخواهیم خودمان هر کاری دلمان میخواهد بکنیم. نخیر، مسأله این طور نیست. در هیچ حکومتی؛ در حکومت علی بن ابی طالب هم این جور نبوده که هرج و مرج باشد، هر کس هر کاری دلش بخواهد بکند، اگر یک کار خلاف میکرد، حضرت امیر میآورد و حدَّش میزد. این طور است مسأله. شما خیال نکنید که حالایی که انقلاب شده، پس ما هر کاری دلمان میخواهد بکنیم. ضد انقلابها جزء شماها میشوند، شما هم نمیشناسید آنها را، تحریک هم میکنند. میریزید، میشکنید و یک مملکت را این طوری نمایش میدهید که اینجا هرج و مرج است. این مملکت هرج و مرجی است، هر کس هر کاری دلش میخواهد بکند. هر کس هم هر خانهای را میخواهد بگیرد و هر هتلی را هم میخواهد بگیرد؛ اینها صحیح نیست. اینها را من نصیحت میکنم به شما که متوجه باشید که کاری نکنید که دنیا به ما بگویند یک دسته وحشی جمع شدند در شهرها و در ایران و هر کاری هر کسی دلش میخواهد بکند. نه موازین قانونی هست، نه موازین شرعی هست، نه رجوع به دادگاهها هست، نه رسیدگی هست، هر که، هر کس را تشخیص داد به اینکه فرض کنید که ناباب است، بدون اینکه مراجعه به مواردش بکند، خودش برود عمل بکند. یک همچو چیزی حکومت جنگل است. کاری نکنید که ایران را متهم کنند به اینکه حکومت جنگل دارند. حکومت وحشیگری دارند.
باید شما الآن همه جهات را حفظ کنید و بیشتر آداب اسلامی را باید حفظ بکنید. آداب اسلامی این است که، هر کسی موظف بداند خودش را به اینکه حفظ حدود و ثغور را بکند، نه اینکه هر کس هر کاری، هر کمیتهای دلش میخواهد هر کاری بکند. از او بپرسند چرا؟ میگوید انقلاب است. هر پاسداری هر کاری دلش میخواهد بکند، از او بپرسند، میگوید انقلاب است. هر جوانی هر کاری میخواهد بکند، میگوید انقلاب است. معنایش این است که اصلًا انقلاب- آن هم، انقلاب اسلامی- هرج و مرج است. انقلاب اسلامی، حکومت جنگل است. این غلط است، باید موازین داشته باشد. روی موازینش. همان طوری که دیدید، مال بسیاری از این اشخاصی که ثابت شده است که اینها اموالشان، اموال غیر مشروع بوده است، مصادره شده است و به بیت المال برگشته است، آنجا هم همین طور است. اگر چنانچه شما اطلاعاتی دارید به اینکه این آدم مال مردم را مصادره کرده، باید بروید بگویید و [تلاش] بکنید تا ثابت بشود روی موازین نبوده است. و اینها البته یک مسئله دیگر هم هست و آن است که حساب اینها کشیده خواهد شد؛ ولی با یک صبر، با یک حوصله. حساب این سرمایهدارهایی که بزرگاند و معلوم است که این سرمایه دارها روی مشروعیت به این زیادی نمیشوند، اینها را حسابشان را میکشند و آن مقداری را که غیر مشروع است، ازشان مصادره میکنند. اما نه معنایش این است که شما بگویید که حالایی که بنا شد چه باشد، پس تا یک هتلی ما دیدیم از یک کسی است، بریزیم و بگیریمش، دیگر هیچ موازین نداشته باشد. باید موازین داشته باشد، نه اینکه هر کسی هر کاری دلش میخواهد بکند، و هر کس هر جور عمل بکند و اسمش هم این است که انقلاب است.
انقلاب اسلامی؛ معنایش این است که متحول شده است یک مملکت طاغوتی که هر کس میخواست ظلم بکند میکرد به اتّکال سرنیزه میکرد؛ مبدَّل شده است به یک مملکت اسلامی که روی موازین اسلامی عمل میشود. موازین اسلامی این است که اگر فرض کنید یک کسی جرمی کرده است، خودش نمیتواند برود آن جرم را عوض کند، باید برود به محکمه. محکمه عرض حال بدهد، اثبات بکند، وقتی که ثابت شد، کار را بکند. یا فرض کنید که یک مالی را غیر مشروع میداند از کسی، یا طلبی از کسی دارد، مال غیر مشروعی دست کسی هست، باید برود به محکمه عرض بکند به اینکه مسأله این طوری است و این آدم اموالش چطور است، آنها تحقیق بکنند، محاکم هم تحقیق بکنند، اگر چنانچه اموالشان چه هست مصادره بکنند.
این یک عرضی است که میکنم که اگر شما بخواهید مملکتتان یک مملکت استقلال داشته باشد، آزادی در آن باشد، مملکت، یک مملکت اسلامی باشد، اول چیزی که بر همه ما لازم است، این است که از هرج و مرج جلوگیری بکنیم. نباید هر کس صبح از خواب بلند شد، هر کاری دلش بخواهد بکند؛ این معنایش این است که اصلًا حدّ و مرزی برای هیچ چیز نیست و این غلط است و باید از این جلوگیری بشود. و خود جوانها و خود اشخاصی که متعهد به اسلام هستند، اینها باید جلوگیری بکنند از این معانی. و شما بدانید که یک اشخاصی که با اسم اسلام توی شما وارد میشوند، با اسم تعهد به انقلاب به شما وارد میشوند، آنها میخواهند نگذارند این انقلاب به ثمر برسد، یک کارهایی را انجام میدهند، یک درگیریها را درست میکنند، یک تظاهرات درست میکنند- عرض میکنم- مدارس را به هم میزنند، همه جهات را به هم میزنند، برای اینکه مقصد خودشان که عبارت از این است که ارجاع بشود باز همان مسائل اول، آن عمل بشود. شماها با یک هوشیاری، با توجه باید این کار را بکنید.
اسلام با مستمندان بیشتر آشنایی دارد تا با آن اشخاصی که [ثروتمند] هستند. آن اشخاص هم اموالشان همان طوری که گفتید، این اموالِ بسیار، مجتمعِ از راه مشروع نیست، اسلام این طور اموال را به رسمیت نمیشناسد. و در اسلام اموال، مشروع و محدود به حدودی است و زاید بر این معنا ما اگر فرض بکنیم که یک کسی اموالی هم دارد که خیر، اموالش هم مشروع است، لکن اموال طوری است که حاکم شرع، فقیه، ولیّ امر تشخیص داد که این به این قدر که هست نباید این قدر باشد، برای مصالح مسلمین او میتواند قبض کند و تصاحب کند. و یکی از چیزهایی که مترتّب بر ولایت فقیه است و مع الأسف این روشنفکرهای ما نمیفهمند که ولایت فقیه یعنی چه، یکیش هم تحدید این امور است. مالکیت را در عین حال که شارع مقدّس، محترم شمرده است، لکن ولیّ امر میتواند همین مالکیت محدودی که ببیند خلاف صلاح مسلمین و اسلام است، همین مالکیت مشروع را محدودش کند به یک حدّ معیّنی و با حکم فقیه از او مصادره بشود. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را محترم و معظم کند.» (صحیفه امام، ج10، ص: 476 ـ 481)
ـ سخنرانی در جمع اعضای شوراهای اسلامی روستاها؛ ابرقدرتها، منشأ مشکلات دنیا (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
امروز دو قشر عزیز در اینجا تشریف دارند و ما به هر دو قشر دعای خیر را ان شاء اللَّه، فراموش نمیکنیم؛ یک قشر، عدهای از شوراهای اسلامی روستا که باید ما از جهاد سازندگی که در مدتی که این انقلاب پیروز شده است و تحقق پیدا کرده است، در خدمت هستند و از وجود آنها استفادههایی زیاد در جبههها و پشت جبههها شده است و میشود و شوراهای محترم، که در سراسر کشور هستند، آنها هم برای خدمتگزاری به روستاها و محرومین و طبقهای که از سالیان دراز در زحمت بودهاند و برای آنها هیچ کاری نشده بود، انجام خدمت میدهند [تشکر کنیم.] تذکری که به شوراها لازم است داده شود- و لو اینکه خودشان توجه دارند- یکی این است که توجه کنند که در شوراها یک وقت افراد نفوذی از منحرفین به صورت اسلام و به صورت مقدس مآبی وارد نشوند. اینها که شیاطین هستند، همان طوری که شیطان به شکلهای مختلف وارد میشود و انسان را گول میزند، اینها هم همان شیطانها هستند و به صورتهای مختلف وارد میشوند. باید آقایانی که در شورا هستند، با شناسایی تمام از سوابق آنها و از کارهایی که بعد از انقلاب متعهد بودند و در ضمن انقلاب- و مهم این است که قبل از انقلاب چه جور بودند- بررسی بشود به اینکه اینها مردمی هستند که به انقلاب عقیده دارند، متعهد به اسلام هستند و برای خدمت به این تودههای مستضعف، که همیشه محروم بودند، آمدهاند خدمت کنند. و این از مهمات امور است که من در هر قشری که آمدهاند اینجا، این سفارش را کردهام و میدانم که خود شماها متوجه هستید، لکن باز تذکر لازم است.
و یکی دیگر، رفتاری است که با مردم و با این تودههای مستضعف میشود. چه بسا باشد که خدمتها، خدمتهای ارزنده است، لکن گاهی برخورد با بعض افراد، یک برخوردی است که خدمت را هم پایمال میکند. مهم این است که واقعاً احساس بکنند این خدمتگزارها که خدمتگزارند، احساس این معنا را بکنند که این تودهها بندگان محروم خدا هستند و بندگانی هستند که قبل از انقلاب، آن قدر محرومیت داشتند و در انقلاب آن قدر خدمت کردهاند و بعد از انقلاب هم تا قیام به امر درست نشده است، باز جزء محرومین بودهاند و شما میخواهید به اینها خدمت کنید و خدمتگزار آنها هستید.
مبادا یک وقتی در ضمن اینکه شما خدمت را میکنید، یک درشتیای باشد که خدمت شما را در خودش محو کند. باید اخلاق اسلامی، آداب اسلامی درست مراعات بشود؛ همان طوری که شیوه ائمه ما و اولیای خدا و انبیای خدا بوده است که خودشان را خدمتگزار مردم میدیدند و با حسن معاشرت و با رفتار انسانی، با رفتار الهی رفتار میکردند و کارهایی را که باید انجام بدهند، با همین حسن رفتار انجام میدهند و شما هم بندگان همان خدا و امت همان پیغمبر و شیعه همان امیر المؤمنین هستید و شیوههای شما باید به همان طور باشد.
و یک کلمه هم به این قشری که از خاندان خودشان، از شهرهای خودشان به واسطه این جنگ آواره شدهاند عرض میکنم که ما در مسائل و مشکلاتی که شما دارید، توجه داریم و دولت هم توجه دارند و شوراها هم دارند، بسیج هم دارد؛ به اندازه آنکه توانایی دارند، خدمت خواهند کرد و ان شاء اللَّه که بزودی جنگ پایان پیدا میکند، خدمتها به شماها زیادتر خواهد شد. و من از هر دو قشر سپاسگزاری و تشکر میکنم که آمدهاند که از نزدیک با هم ملاقات کنیم.
مشکلی که امروز دنیا را تهدید میکند، مشکل این دو ابرقدرت است؛ این دو ابرقدرت که تمام دنیا را در زیر بال خودشان نگه داشتهاند و از آنها استفاده میکنند. اینها مشغول به یک طرحهایی هستند و درست کردن یک سلاحهایی هستند که برای آتیه بشر خطرناک است. گرچه هر دستهای از دسته دیگر میترسند و این ابرقدرت از آن ابرقدرت و آن از این، لکن ممکن است که یک وقت در رأس یکی از این دو ابرقدرت، یک دیوانهای واقع بشود؛ مثل هیتلر یا مثل صدام و به واسطه آن جنونی که برای قدرت دارد، دنیا را به تباهی بکشد. و اگر- خدای نخواسته- یک جنگ بین این دو قدرت در امروز تحقق پیدا کند، اینها دنیا را به خاک و خون میکشند و به تباهی. مشکل دنیا امروز اینها هستند. مشکلهای دیگر، مشکلهای منطقهای است و این مشکل را باید ملتها و اشخاص متفکر در همه دنیا و تودههای محروم دنیا دنبال این بروند که این مشکل را رفع کنند. اگر آنها بنشینند که دولتهای آنها این مشکل را رفع کند، نخواهد کرد. دولتها نه همچو قدرت و عرضهای دارند و هواهای نفسانی هم که خودشان دارند، مانع از این میشود که با این دو ابرقدرت مخالفت کنند.
باید برای آتیه دنیا، امروز تودههای مردم، نویسندگان، گویندگان، فکر بکنند و مردم را آگاه کنند به این خطری که تمام بشریت را تهدید میکند، آگاه کنند همه تودههای دنیا را که این خطر بزرگ پیش است و اگر این ابرقدرتها در این حالی که هستند و مشغول تهیه سلاحهای بزرگ اتمی و غیر آن هستند، به همین حال باقی باشند، دنیا [را] ممکن است که به خرابی بکشند و عمده ضررش به ملتها برسد. باید هر کس در هرجا هست، نویسندههایی که هستند، روشنفکرانی که هستند و علمایی که در همه قشرهای دنیا هستند و دانشمندان، مردم را به این خطر آگاه کنند تا بلکه خود مردم و تودههای مردم در مقابل این دو قدرت بایستند و این سلاحها را جلوگیری کنند. و اینکه زمزمه این هر وقت شده است و میشود، مدتها در این حرف است که میخواهیم تحدید این سلاحهای اتمی را بکنیم و میخواهیم تفاهم کنیم به اینکه این سلاحهای اتمی یا این موشکهای عظیمی را که تازه درست شده است، جلوی این را بگیریم؛ هر دوی اینها شعر است. و امریکا هم همین نظر را دارد که شوروی را اغفال کند و آن سلاحها را در غرب و در هر جایی که دست دارد، این سلاحها را مهیا کند برای یک روزی که با فشار یک دکمه، دنیا به آتش کشیده بشود.
امروز باید مردم دنیا توجه به این مشکل بزرگ دنیا بکنند و هر قشری، نویسندهای، مطبوعات، در سرتاسر دنیا دنبال این مطلب باشند و مردم را بیدار کنند که در مقابل این کارهایی که اینها میکنند، درست قیام کنند. البته کم و زیاد الآن هستند قشرهایی که تظاهر میکنند بر ضد این سلاحها، لکن باید همه مردم قیام کنند تا بتوانند کاری انجام بدهند.
چنانچه قدرت امریکا نبود، صدام هم نمیتوانست که این کار احمقانه را بکند. و اگر قدرت امریکا نبود، اسرائیل هم نمیتوانست که این کار سفاکانه را بکند. و اگر قدرت امریکا نبود این دولتهای اطراف خلیج و امثال اینها هم این کارهایی را که حالا انجام میدهند، نمیدادند. و دنیا از این دو قدرت اگر بخواهد خارج بشود، باید همان طوری که در ایران عمل شد، [عمل کنند؛] که تمام قشرها قیام کردند و تمام قشرها نهضت کردند و انقلاب کردند و به هیچ یک از دو قدرت پناه نبردند، مستقلًا خودشان وارد عمل شدند و با اینکه همه کوششها را کرد امریکا از زمان سابق تا حالا برای اینکه اینها را سرکوب کند، نتوانست. تا همه کشورهای اسلامی و غیر اسلامی؛ تمام کشورهایی که در دنیا هستند و همه آنها هم تودههایشان بیچاره و ضعیف است در تحت سلطه حکومتهای خودشان، تا اینها قیام نکنند و تا اینها توجه به این خطر بزرگی که دنیا را دارد تهدید میکند و اگر- خدای نخواسته- یک وقت واقع بشود، دیگر کشوری باقی نمیماند و انسانی شاید باقی نماند، الّا کم، باید فکر بکند دنیا.
باید دانشمندها فکر بکنند، مردم را بیدار بکنند. قلم تنها فایده ندارد، گفتن تنها فایده ندارد، اعتماد به دولتها فایده ندارد؛ خود مردم و خود نویسندگان و گویندگان باید مردم را بیدار کنند. و قلمی فایده دارد که بیدارگر تودههای مردم باشد. و چنانچه حال دنیا به همین وضع باشد، از قبیل اسرائیل و صدام باز هم ممکن است باشد، و اگر این از بین رفت و او از بین رفت، یکی دیگر مثل اینها را بتراشند. شما ببینید که صدام چه کار ناشایستهای کرد که امروز در دام افتاده است و نمیداند چه کند. مَثَل صدام، مَثَل آن کسی بود که ادعای پهلوانی میکرد و هر وقت که میرفت بیرون، یک کسی پیدا میشد او را کتک میزد یا زمین میزد، برمیگشت مادرش را کتک میزد. صدام در هر جبههای که سیلی خورده است و در هر جبههای که شکست خورده است، دنبال آن، یک دسته از این عراقیهای بیچارهای [را] که در تحت ظلم او هستند و دست و پا میزنند، از آنجا بیرون کرده است یا به حبس کرده است و با سلاحهای دور زن، خودش این افراد محروم جامعه را، این شهرهای عربینشینی که محروم هستند، اینها را هدف قرار میدهد یا شهرهای دیگر ایران را. این همان مسأله است. هر وقت شکست میخورد، یک همچو قضیهای هست. الآن هم که شکست فاحش را خورده است، منتظر باشید که باز اگر- خدای نخواسته- بتواند، او در شهرهای مرزی یک جنایتی بکند و دوستان و منافقین هم در داخل. و این برای این است که اذهان را از آن شکست بلکه بتواند منصرف کند. در عین حالی که در همین «عملیات محرّم»، که قوای مسلح ایران آن قدر پیشروی کردند و اینها را از کشور بیرون کردند، البته یک مقداری باز هست و قریب به دو هزار نفر از آنها اسیر گرفتند که 1800 نفرش شاید در پشت جبههها آمده باشد و آن طور منهدم کردند بساط آنها را و آن قدر از مهمات آنها را گرفتند به غنیمت و از قراری که میگویند، تا کنون حدود نود خودرو و امثال این را از آنها به غنیمت گرفتهاند و بسیاری از [سلاحها] را منهدم کردهاند. در عین حالی که این مسائل هست و این پیشرفتها هست، صدام در نطق خودش میگوید که ایران حمله کرد، لکن ما آنها را شکست دادیم؛ ارتش ما آنها را شکست داد.
تبلیغات خارجی هم همه بوقهای خارجی هم بنایشان بر این است که هر وقت که این شکست میخورد تا مدتی اصلًا حاشا میکنند یا ساکت میشوند. مدتی هم که میخواهند صحبت کنند، میگویند که ایران این طور میگوید، صدام هم این طور میگوید.
از ایران هم که میخواهند نقل بکنند، یک چیز کمتری را نقل میکنند؛ مثلًا، میگویند که صد نفر را تا کنون اینها گرفتهاند و از آن وقتی که میخواهند نقل کنند با آب و تاب نقل میکنند. مدتی این کار را میکنند، بعد کم کم که میبینند نمیشود و حاشا کردنش نمیشود، کم کم میروند دنبال اینکه به یک وجهی مسائل را بگویند. در قضیه خرمشهر، توجه کردید که قضیه خرمشهر، مدتها انکار این میکردند که خرمشهر گرفته شده است از آنها. هم صدام میگفت که این حرفها نیست، ما چقدر از اینها کشتهایم، چه کردهایم، چه کردهایم و هم بوقهای تبلیغاتی دنبال او، این حرفها را میزدند. کم کم که آن همه اسیر گرفتند و نشان دادند و اینها، آن وقت میگوید که ما به ارتش قدرتمند خودمان دستور دادیم که شما فتح خودتان را کردهاید و حالا عقبنشینی کنید، دیگر ما فتحمان تمام شد.
و تعجب [از] این است که این را در برابر ارتش و نظامیهای خودش و فرماندهان خودش میگوید که آنها در باطن نفسشان به ریشش میخندند- اگر داشته باشند- و میفهمند که قضیه چی است. در عین حالی که میبیند که همه اینهایی که در مقابلش ایستادهاند میفهمند که این دارد بیربط میگوید، با جرأت میگوید. الآن هم همین طور است؛ الآن هم این سردار قادسیه باز میگوید که سپاه قادسیه من، ارتش قادسیه من چه کردهاند! اخیراً میگوید که در همین جنگ، چهار هزار نفر ما ایرانی را کشتیم و تا کنون چقدر از دست داده، آنها را گرفتیم آوردیم و چقدر هم اسیر گرفتیم. این همین معناست که نمیداند اصلش چه بکند و این باید نفرینش را به امریکا بکند که یک همچو کلاهی سر این گذاشتهاند. و اگر ان شاء اللَّه، خداوند توفیق بدهد به مسلمین و مسلمین درست توجه به مسائل منطقه بکنند و اسرائیل را از منطقه اخراج و از دنیا بیرون کنند، آنها هم باید به امریکا نفرینش را بکنند. این کشورهای اطراف ما هم که تا کنون هر چه توانستهاند کمک کردهاند، حالا تازگی میگویند که اگر ایران بخواهد وارد عراق بشود، ما ایران را حصر اقتصادی و سیاسی میکنیم. شما تا حالا هر کاری توانستهاید کردهاید. آن طوری که میگویند، تا کنون سی میلیارد دلار حجاز کمک کرده است به ارتش عراق و به عراق راهها را هم باز کردند اینها؛ برای اینکه سلاحها را از هر طرف بفرستند برای اینها و افراد هم فرستادهاند.
آن بدبخت که آن طرف دنیا نشسته، نمیتواند کلاه خودش را نگه دارد، آن هم میگوید که، آن نُمیری[23] میگوید که ما کمک میکنیم به اسرائیل. آن مردک در داخل خودش به هم ریخته است، نمیداند چه بکند این معنا را، میگوید: ما کمک میکنیم.
اینها همه عروسکهایی هستند دست امریکا. امریکا میگوید این طور بگو، میگوید.
دنیا باید امریکا را از بین ببرد، و الّا تا اینها هستند، این مصیبتها در دنیا هست. اینجا نشد، یک جای دیگر. الآن در بسیاری از جاهای دنیا، امریکا آتش افروخته و جنگهایی که الآن در بسیاری از جاهای دنیا هست، همهاش زیر سر این است. و دنیا را اینها دارند تهدید میکنند و هر گز هم اینها سلاحهایی که میگویند متوقف میکنیم و اینها را محدود میکنیم به حد، هر گز راست نمیگویند. بنا بر این، ما باید هر چه فریاد داریم به سر اینها بزنیم.
و امروز که سالروز لانه جاسوسی است، من به ملتمان تبریک عرض میکنم و این عملی که دوستان اسلام، مجاهدین اسلام انجام دادند، یک عمل بسیار خوبی بود و بسیار مؤثری بود که این لانه از اینجا کنده شد. اگر این لانه جاسوسی در اینجا بود، شاید ایران را به تباهی میکشید. الآن هم در خارج به عراق هی نقشه میدهند؛ از اینجاها نقشهها میگیرند با آن چیزهایی که دارند و به عراق میدهند. هر کاری میخواهند، بکنند.
تا کنون همه تقریباً- تقریباً همه، همه نه- بسیاری از این کشورهای خلیج و اطراف خلیج و اینها کمکهای همه طرفی کردند به عراق و کاری هم نتوانستند بکنند. حالا تازه میگویند که اگر ایران بخواهد پیش برود در عراق، ما دیگر تاب تحمل نداریم و ما اینها را از جهت سیاسی و از جهت- در بعضی جاها هم میگویند- نظامی، از جهت سیاسی و از جهت اقتصادی در فشار قرار میدهیم. شما تا حالا هر کاری توانستهاید کردهاید؛ کاری دیگر نمیتوانید بکنید. بیخود خودتان را در دنیا ضایع میکنید و شما بدانید که اگر صدام- خدای نخواسته- پیش ببرد، تمام شما را به آتش میکشد. صدام وضع روحیش این است.
اصلًا در روحیه صدام این تبهکاری است و آدمکشی و جنایت است. اگر- خدای نخواسته- این یک سلطهای پیدا بکند، حجاز را از بین میبرد، سوریه را از بین میبرد، این کشورهای خلیج را، کویت را هم؛ همه اینها را از بین خواهد برد. این مرد این طوری است، جنس این آدم این طوری است. همان طوری که جنس اسرائیل این طور است که جنایتکار است و به جنایت دل خوش میکند، این هم همین طور است. اینها برادر هم هستند.
و خداوند شرّ شیطان بزرگ و شیاطین بزرگ و کوچک را ان شاء اللَّه، رفع کند و مسلمانها را بیدار کند و دولتهای اسلامی را از این غفلتی که دارند، هوشیار کند و ملت بزرگ ایران، که الگو هستند برای تمام کشورها و ملتها، خداوند آنها را از آفات و بلیات حفظ کند و این آوارگان را ان شاء اللَّه، خداوند صبر عنایت کند و قدرت به دولت و ملت عنایت کند که آنها را درست ان شاء اللَّه، جاهای آنها را بهتر از سابق بسازند و خدمت به این مردم محروم بکنند.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج17، ص: 78 ـ 85)
ـ بیانات در جمع مسئولان کمیته امداد امام خمینی؛ خدمت به مستضعفان (1363)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
... کمیته امداد باید به صورت مستقل عمل کند تا بتواند به دور از تشریفات اداری به مردم مستضعف خدمات بیشتری ارائه دهد.» (صحیفه امام، ج19، ص: 101)
ـ حکم انتصاب آقای محمدعلی صدوقی به سمت امامت جمعه یزد (1367)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد علی صدوقی- دامت افاضاته
با تأثر عمیق از ارتحال عالم بزرگوار مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای خاتمی[24]- رضوان اللَّه تعالی علیه- جنابعالی را که فرزند سومین شهید محراب، مرد علم و عمل، صدوقی عزیز- رحمة اللَّه علیه- میباشید و خود فردی با کفایت، متدین و مدیر هستید را به سمت نماینده خویش و امام جمعه یزد منصوب مینمایم. و با شناختی که از شما دارم ان شاء اللَّه در رفع نیازمندیها و مشکلات آن دیار موفق خواهید بود، و مردم شریف و متدین یزد را به وظایف اسلامیشان آشنا نموده و چون گذشته به آنان در زمینههای مختلف خدمت خواهید کرد.
امیدوارم اهالی یزد عموماً و روحانیون و علمای اعلام آن استان و نهادهای انقلابی همکاریهای لازم را در برگزاری هر چه باشکوهتر این فریضه وحدتآفرین و دشمنشکن انجام خواهند داد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 183)
[2] - ساواک از رسیدن نامه به مخاطب آن جلوگیری کرده و همانند بسیاری از نامههای امام، آنها را ضبط و نگهداری کرده است.
[3] - مصیبتها نزد آن کوچک است.
[4] - قروض مذکور مربوط به انتشار جزوات تبلیغی علیه رژیم شاه و بخصوص چاپ و نشر کتاب بررسی و تحلیل از نهضت امام خمینی- در بیروت( سال 1356)- بوده است.
[5] - قضای او را هیچ برگردانندهای نیست.
[6] - بخشی از آیه 6 سوره عنکبوت:« همانا خداوند از عالمیان بینیاز است».
[7] - علی امینی، سیاستمدار کهنه کار و نخست وزیر پیشین که به طرفداری از امریکا شهرت داشت.
[8] - علی امینی، از مهرههای اصلی نفوذ امریکا در ایران، که از اردیبهشت 1340 به مدت چهارده ماه نخست وزیر شاه بود.
[10] - سوره نساء، آیه 141:« ... وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» ... و خدا هیچ گاه برای کافران نسبت به اهل ایمان راه تسلط قرار نداده است.
[11] - ظاهراً منظور در دو سطر اخیر، امریکا و شوروی است.
[14] - اشاره به یکی از حضار.
[16] - اشاره به علی امینی.
[18] - نعمت اللَّه نصیری رئیس ساواک.
[19] - آقای سید محمود طالقانی.
[21] - جمع ذَنَب: دُم، دنباله.
[23] - جعفر نمیری، رئیس جمهور سودان. او برای دادن کمک نظامی به صدام حسین اعلام آمادگی کرده بود.
[24] - آقای روح اللَّه خاتمی از یاران قدیم امام خمینی، تا پیش از شهادت آقای صدوقی( به دست گروهک تروریستی منافقین)، امام جمعه اردکان بود و پس از شهادت ایشان به امامت جمعه یزد منصوب شد. امام خمینی در رحلت ایشان پیامی مشتمل بر بیان خدمات وی و تجلیل از ایشان صادر کردند