امروز با امام: دهم آبان
ـ نامه به آقای یوسف صدیق؛ عدم صدور اجازه در امور حسبیه (1343)
«بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و مروّج الاحکام آقای آقا شیخ یوسف صدیق- دامت افاضاته
به عرض میرساند، مرقومه جنابعالی که حاکی از تفقد از حقیر بود موجب تشکر گردید. راجع به صدور اجازه امور حسبیه که مرقوم داشته بودید، احتیاج به تمامیت مقدماتی دارد که در صورت تمامیتِ آن مقدمات، صادر خواهد شد. از خدای متعال موفقیت آن جناب را در ترویج شریعت مقدسه خواستار و ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
به تاریخ 26 ج 2 84// روح اللَّه الموسوی الخمینی (صحیفه امام، ج1، ص: 426)
ـ نامه به آقای سید احمد خمینی؛ فروش کتابخانه در قم (1350)
«بسمه تعالی
آقای احمد- ایّده اللَّه تعالی- مرقوم شما و آقای اعرابی واصل شد. راجع به منزل،[1] اگر به این قیمت آقای صدوقی[2] حاضر هستند مقدم هستند، و الّا فروش برود. ضمناً آقای حائری تهرانی[3] هم نوشتهاند برای مدرسه حقانی؛ اگر به این قیمت آنها هم میخرند و برای آقای اعرابی[4] اشکالی ندارد به آنها بدهند. در هر صورت عمده آقای صدوقی است، به ایشان اطلاع داده شود؛ اگر میخرند و همان طور که آن مشتری پول میدهد میدهند، به ایشان بدهند و الّا هر طور میخواهند عمل کنند و هر چه زودتر بهتر است. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام.
12 شهر صیام 91- پدرت
ورقه جوف به قزوین فرستاده شود. در صورتی که مقاولهای که آقای اعرابی کردهاند برای ایشان مشکل است برگردند، هر نحو مایل هستند عمل کنند. به ایشان سلام برسانید از آقای ربانی[5] اطلاعی ندارم، شما رسیدگی به منزل ایشان میکنید. محتاج به سفارش نیست، باید رسیدگی شود.» (صحیفه امام، ج2، ص: 395)
ـ نامه به آقای عطاءاللَّه اشرفی اصفهانی؛ لزوم بردباری (1351)
«بسمه تعالی
24 شهر صیام 92
خدمت جناب مستطاب عمادالاعلام و حجتالاسلام آقای حاج آقا عطاءاللَّه- دامت برکاته
مرقوم شریف که حاوی تفقد از اینجانب بود واصل و موجب تشکر گردید. سلامت و سعادت جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. اظهار نگرانی از وضع محل فرموده بودید. این نحو نگرانیها همه جا هست و صبر در مقابل آن موجب اجر و ثواب عنداللَّه است. امید است با بردباری امثال جنابعالی امور اصلاح شود. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. جناب آقای آقا شیخ محمد علی آقایی مجازند به مقدار تتمیم اعاشه اقتصادیه خودشان از سهم مبارک صرف کنند. والسلام علیکم و رحمةاللَّه. روحاللَّه الموسوی الخمینی (صحیفه امام، ج2، ص: 464)
ـ سخنرانی در جمع روحانیون درباره قدرت روحانیت و خدمات علمای شیعه (1356)[6]
«اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
بنده قبلًا باید از عموم طبقات، طبقات روحانیین در همه بلاد، چه عراق، چه ایران،.
چه سایر کشورها که اظهار محبت کردند تشکر کنم؛ و چه مراجع اسلام- دامت برکاتهم- و چه علمای اعلام بلاد در ایران و در اینجا و در سایر جاها- دامت عزتهم- و چه خطبای عظام و چه طبقه محصل، دانشگاهی یا غیر دانشگاهی؛ و چه کسانی که از خارج کشور، مثل امریکا و اروپا و هندوستان و سایر جاها، اظهار محبت کردهاند؛ از همه آقایان تشکر میکنم و توفیق و سلامت همه را از خداوند تعالی مسألت میکنم. و اگر من در این جلساتی که آقایان اظهار محبت میکنند و تشکیل میدهند، نتوانم در همهاش شرکت کنم یا نتوانم در بازدید آقایان با این سن پیری بروم، از همه تشکر میکنم و از همه عذر میخواهم و امید است که آقایان عذر من را بپذیرند.
این طور قضایا[7] مهم نیست خیلی، پیش میآید. برای همه مردم پیش میآید. و خداوند تبارک و تعالی الطافی دارد ظاهر و الطافِ خفیه. یک الطاف خفیهای خدای تبارک و تعالی دارد که ماها علم به آن نداریم، اطلاع بر او نداریم. و چون ناقص هستیم از حیث علم، از حیث عمل، از هر جهتی ناقص هستیم، از این جهت در این طور اموری که پیش میآید جزع و فزع میکنیم، صبر نمیکنیم. این برای نقصان معرفت ماست به مقام باری تعالی. اگر اطلاع داشتیم از آن الطاف خفیهای که خدای تبارک و تعالی نسبت به عبادش دارد و انَّهُ لَطیفٌ عَلی عِبادِه[8] و اطلاع بر آن مسائل داشتیم، در این طور چیزهایی که جزئی است و مهم نیست این قدر بیطاقت نبودیم؛ میفهمیدیم که یک مصالحی در کار است، یک الطافی در کار است، یک تربیتهایی در کار است.
این دنیا دنیایی است که عبور از آن باید بکنیم ما؛ دنیایی نیست که در اینجا ما زیست کنیم. این راه است؛ این صراط است که اگر توانستیم مستقیماً این صراط را طی کنیم، همان طوری که اولیای خدا طی کردند- «جُزْنا وَ هِیَ خامِدَة»[9] اگر توانستیم که از این صراط به طور سلامت عبور بکنیم، سعادتمندیم. و اگر خدای نخواسته در اینجا، در این راه، لغزش داشته باشیم در آنجا هم همین لغزش ظهور پیدا میکند، در آنجا هم موجب لغزشها میشود، موجب گرفتاریها میشود. از خدای تبارک و تعالی مسألت میکنم که ما را بیدار کند؛ ما را به آن الطافی که خفی است و ما مطلع بر آن نیستیم، ما را بر آنها مطلع بفرماید تا اینکه ما هم مثل اشخاصی که معرفت دارند به مقام ربوبیت، معرفت دارند به مدارج انسانیت، و دنیا را مد نظرشان نمیآورند، استقلال به آن نمیدهند، مآرب[10] دنیایی شان تحت نظرشان نیست مستقلًا، و اینجا را طریق میدانند از برای جاهای دیگر، از برای سعادتهای بزرگ دیگر، اگر ما هم ان شاء اللَّه توفیق خدا بدهد و ما هم برسیم به یک همچو مرتبهای، آن مرتبههایی که ما نمیتوانیم ادراکش بکنیم، نمیتوانیم در این عالم که هستیم بفهمیم چه مدارجی است، چه عوالمی است. چه بساطی است این بساط دنیا؛ چشممان را همهاش را باز کردیم و این دنیایی که به حسب روایت-
ما نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ مُنْذُ خَلْقِه[11]
- به عالم اجسامْ (در روایت هست که) نظر لطفْ خدای تبارک و تعالی نکرده است-
مُنْذُ خَلْقِهِ
- با اینکه این عالم اجسام و این عالم طبیعت، آن طوری که تا حالا ادراک کردهاند، تا حالا کشف کردهاند، محیر العقول است؛ عقول ماها به آن نمیرسد. آن قدری که تا حالا فهمیدهاند، و ما عدایش هم الی ما شاء اللَّه هست که کسی دستش به نورش نمیرسد، ستارههایی هست که نورشان شش بیلیون سال، شش بیلیون سال نورشان به زمین میرسد. این عدد را تفهّمش نمیتوانیم بکنیم. در بعضی نوشتهها هست که بعضی از ستارهها اگر جوفش را باز کنند پانصد میلیون شمس در آنجا جایش میشود. و بعضی از ستارهها هست که اگر در مرکز شمس بگذارند، تا زمین میآید؛ [این قدر] بزرگیاش هست. این پهناوری که عقول به آن نمیرسد، کسی نمیتواند بر آن اطلاع پیدا کند، اینها همهاش عالم «دنیا» ست؛ عالم پست است. بعضی از اهل معرفت میگفتند اینکه این عالم را «دنیا»[12] گذاشته است اسمش را، برای این که خجالت میکشد واقع این قضیه را- واقع دنیا را بفرماید؛ از این جهت همین با همین اسم به «دنیا» تعبیر کرده است. این عالم با این پهناوری، با این بساط، عالم «دنیا» ست. این آسمانها با همه چیزهایی که تا حالا کشف شده است- به حَسَب لسان قرآن زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ[13]»؛ آسمان «پایین»، پایینِ اینکه همه تا حالا کشفش کردهاند؛ اینها همه در لسان قرآنْ آسمان «پایین» است. این آسمانهای بالا را باز کشف نکردهاند که چه خبر است- در عین حال به حسب روایت:
ما نَظَرَ إلَیْهِ نَظَرَ لُطْفٍ مُنْذُ خَلْقِهِ؛
و به حَسَب قرآن هم که «متاع» اسمش باشد حیات دنیا. حیات آخرتْ حیات است، زنده است. اینجا زندگی نیست، مردگی است اینجا. حیات آخرتْ حیات است- دارِ آخرتْ. لَهِیَ الْحَیَوانُ[14] ما اطلاع نداریم در آن در عین حال ما در اینجا که هستیم، از قِبَلِ خدای تبارک و تعالی مأموریتها داریم. ما تا در این حیات دنیوی هستیم، تا در اینجا هستیم، مأموریتها از طرف خدای تبارک و تعالی داریم و باید قیام کنیم به این مأموریتها. باید غفلت نکنیم از تکالیف الهیه. تمام تکالیف الهیه الطافی است الهی و ما خیال میکنیم تکالیفی است. همهاش الطاف است: چه تکالیف فردی [که] برای هر نفری هست- برای تربیت او، برای تکمیل او- برای اینکه غیر از این راهْ راه تکمیل و راه ترقی نبوده است، درجاتی هست که بدون این راه نمیشود به آن درجات رسید؛ و چه تکالیف اجتماعی که ما مکلف هستیم؛ در اجتماع تکالیفی داریم و باید به آن تکالیف عمل کنیم برای تنظیم این اجتماع. انبیا هم همان چیزهایی که مربوط به روح و مربوط به مقامات عقلیه و مربوط به مراکز غیبیه است برای ما بیان کردهاند، و قرآن هم بیان کرده است و اهلش میدانند، و هم آن چیزهایی که وظایف شخصیه است و دخیل در ترقیات انسان و تکامل انسان است، در سنت و در کتاب بیان شده است و هم آن چیزهایی که مربوط به اجتماع است و امور سیاسی است و امور اجتماعی است و راجع به تنظیم و تربیت اجتماع است، بیان فرموده است. و ما همه و همه بشر مکلفند بر اینکه همه این مراتب را، همه این مقامات را مواظبت کنند و منحصر به یک طرف نکنند.
من با تمام این جناحهایی که هستند و برای اسلام خدمت میکنند، چه جناحهای روحانی که از اول تا حالا خدمت کردهاند و چه جناحهای دیگر، از سیاسیون، از روشنفکرها که برای اسلام خدمت میکنند، من به همه اینها علاقه دارم و از همه اینها هم گلایه دارم. اما علاقه، باید هر مُسْلمی به اشخاصی، به گروههایی که برای اسلام خدمت میکنند- قلماً قدماً- برای اسلام خدمت میکنند، باید هر مسلمی، باید هر انسانی که ببیند اینها برای انسانیت، برای اسلام یعنی برای انسانیت- اسلام مکتب انسانسازی است، وقتی که انسان ببیند که گروههایی در خدمت انسان هستند، در خدمت انسانیت هستند، در خدمت اسلام که انسانساز است هستند، چاره ندارد الّا اینکه علاقه داشته باشد به آن. این اشکال نیست که علاقهمند است. از آن طرف گلایه هم هست از همه گروهها گلایه ارادتمندانه. اما آن گروههای روشنفکر و دانشگاهی و محصلین جدید و آنها- ایّدهم اللَّه- آنهایی که خدمتگزارند برای اسلام- خداوند تأییدشان کند- من از آنها گلایه دارم برای اینکه میبینم که در نوشتههایشان، بعضی نوشتههایشان، اینها راجع به فقها، راجع به فقه، راجع به علمای اسلام، راجع به فقه اسلام، اینها یک قدری زیادهروی کردهاند، یک قدری حرفهایی زدهاند که مناسب نبوده است بگویند. اینها غرض ندارند. من میدانم که غالباً اینها که برای اسلام میخواهند خدمت کنند، نه این است که مغرض باشند و از روی سوء نیت اینها حرفی بزنند؛ اینها اطلاعشان کم است. من هم اطلاعم از تاریخ کم است لکن من هشتاد سالم است و قریب شصت سال در جوامع علمی بودهام و قریب سی سال در مجاری امور. من یک مشاهداتی خودم دارم؛ و در این صد و چند سالی که دیگر نزدیک است به ما، ما از آن سوابقِ سوابقْ کم اطلاع- یعنی بنده کم اطلاع هستم. این قدری که اطلاع داریم از سوابق، از زمان اول- عصرهای اول اسلام- تا حالا اطلاعاتْ اجمالی است. ما میبینیم که این اسلام را به همه ابعادش روحانیون حفظ کردهاند، به همه ابعادش. یعنی معارفش را روحانی حفظ کرده، فلسفهاش را روحانی حفظ کرده، اخلاقش را روحانی حفظ کرده، فقهش را روحانی حفظ کرده، احکام سیاسیش را روحانی حفظ کرده. همه اینها با زحمتهای طاقت فرسای روحانیین محفوظ شده الآن که شما یک همچو فقه غنیای میبینید که فقه شیعه غنی ترین فقهی است که در دنیا هست، غنی. قانونی که با زحمتهای علمای شیعه توضیح و تفریع شده است، غنی ترین فقه است، غنی ترین قوانین است در دنیا. قانونی در دنیا به این غنا نیست قوانین دیگر، آنهایی که آسمانی است البته غنی بوده، آنها دیگر به ما نرسیده؛ آنهایی که زمینی است و اهل زمین درست کردهاند، اینها به اندازه همان ادراکات ضعیفی که اگر چنانچه مغز انسان را- در روایت است- یک گنجشک بخورد سیر نمیشود،[15] با این مغزها درست شده است، آنهایی که مغزهایشان درست کار میکند، آنهایی که درست کار نمیکند که اطلاع ندارند. همه اینهایی که اینها درست کردهاند ناقص است. در هر جایی که این قوانین درست شده است یک قوانین ناقصی است؛ آن هم برای یک محیط خاصی، آن هم برای یک وضع خاصی، برای- مثلًا- تمشیت امور یک مملکتی، برای سیاست بین مملکت و مملکت دیگر؛ اما دیگر، قوانین دیگر ندارد. آنی که دارد اسلام است. و در اسلام آن فقهی که غنی ترین فقههاست، فقه شیعه است. همچو فقهی در دنیا نیست- نه در بین مسلمین هست، عَلی کَثْرَتِهِم، و نه در غیر، بین غیر مسلمین. و این با زحمات طاقتفرسا از علمای شیعه درست شده است. از اول که زمان پیغمبر بوده است و دنبالش زمان ائمه، این علمای شیعه بودند که جمع میشدند دور ائمه- علیهم السلام- و احکام را از آنها اخذ میکردند و در اصولی که چهار صد تا کتاب بوده است نوشتهاند. و آن اصول بعد در اصول دیگری، که این کتب اربعه ما[16] و سایر کتب است، تدوین شده است. و اینها همه با زحمت علمای شیعه، فقهای شیعه درست شده است. تمام ابعادی که اسلام دارد و قرآن دارد، آن مقداری که درخور فهم بشر است، تمام اینها را این جماعت عمامه به سر- به قول این آقایان، عمامه به سر و ریش دار- اینها درست کردهاند. تا اینجا اسلام را اینها رساندهاند. و کتابهایی که اینها نوشتهاند؛ در هر رشتهای از رشتهها که شما ملاحظه کنید کتابها نوشته شده، زحمتها کشیده شده است، تا حالا رسیده است به این طبقه. این در رشته علم، علم اسلام، در رشته علوم اسلامی.
در باب امور سیاسی- آن مقداری که من عرض کردم که تاریخ نمیدانم و اگر دیده باشم یادم نمانده است دیگر حالا- اما خوب این تاریخ صد ساله، صد و چند ساله اخیر در دست است. ما یک خرده جلوترش میرویم میبینیم که یک طایفه از علما، اینها گذشت کردهاند از یک مقاماتی و متصل شدهاند به یک سلاطینی. با اینکه میدیدند که مردم مخالفند لکن برای ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامی و ترویج مذهب حق اینها متصل شدهاند به یک سلاطینی، و این سلاطین را وادار کردهاند- خواهی نخواهی- برای ترویج مذهب، مذهب دیانت، مذهب تشیع. اینها آخوند درباری نبودند. این اشتباهی است که بعض نویسندگان ما میکنند. سلاطینْ اطرافیانِ آقایان بودند. الآن هم حجره شاه سلطان حسین در چهارباغ اصفهان، در مدرسه چهارباغ اصفهان، الآن هم حجرهاش هست. اینها او را کشاندنش تو [ی] حجره نه اینکه او اینها را کشیده است دنبال خودش. اینها اغراض سیاسی داشتند، اغراض دینی داشتند. نباید یک کسی تا به گوشش خورد که مثلًا مجلسی- رضوان اللَّه علیه- محقق ثانی- رضوان اللَّه علیه- نمیدانم شیخ بهائی- رضوان اللَّه علیه- با اینها روابط داشتند و میرفتند سراغ اینها همراهی شان میکردند، خیال کنند که اینها مانده بودند برای جاه و- عرض میکنم- عزت، و احتیاج داشتند به اینکه شاه سلطان حسین و شاه عباس به آنها عنایتی بکنند! این حرفها نبوده در کار. آنها گذشت کردند؛ یک گذشت، یک مجاهده نفسانی کردهاند برای اینکه این مذهب را به وسیله آنها، به دست آنها [ترویج کنند]. در یک محیطی که اجازه میگرفتند که شش ماه دیگر اجازه بدهید ما حضرت امیر را سبّ[17] بکنیم، وقتی جلوگیری از سبّ حضرت امیر میخواستند بکنند- در یکی از بلاد ایران شنیدم اجازه خواستند که خوب شش ماه دیگر صبر کنید ما سبّش بکنیم- بعد اینها در یک همچو محیطی که سبّ حضرت امیر این طوریها بوده و رایج بوده و از مذهب تشیع هیچ خبری نبود و هیچ اسمی نبوده، اینها رفتهاند مجاهده کردهاند؛ خودشان را پیش مردم ... مردم آن عصر شاید اشکال به آنها داشتند از باب نفهمی، چنانچه حالا هم اگر کسی اشکال کند نمیداند قضیه را، نه [اینکه] غرض دارد، نمیداند قضیه را. زمان ائمه هم بودند. علی بن یقطین هم از وزرا بود. در زمان ائمه هم بودند. خود حضرت امیر را چرا نمیگوییم؟ بگوییم حضرت امیر هم هست؟ حضرت امیر بیست و چند سال به واسطه مصالح عالیه اسلام در نماز اینها[18] رفت- عرض بکنم که- تبعیت از اینها کرد، برای اینکه یک مصلحتی بود که فوق این مسائل بود. سایر ائمه- علیهم السلام- هم گاهی مسالمت میکردند. یک وقتی نمیشد، آن وقت چه میکردند. مصالح اسلام فوق این مسائلی است که ما خیال میکنیم. فوق این مطالبی است که ما خیال میکنیم. این دسته از علمایی که جانفشانی کردند و خودشان را جوری کردند که حالا شما به آنها اشکال میکنید از باب اینکه اطلاع بر واقعه ندارید؛ نه سوء قصد دارید، نه سوء نیت دارید، اطلاع از واقعیات ندارید. من هم اگر چنانچه میتوانستم یک سلطان جائری را به راه بیاورم میرفتم درباری میشدم. شما هم تکلیفتان این بود که اگر بتوانید یک سلطان جائری را آدمش کنید بروید درباری بشوید. این درباری شدن نیست. این آدمسازی است. نه این است که اینها درباری شدند، اینها میخواهند آدم بسازند. من گله دارم.
این راجع به فقهشان، و راجع به این جهاتش و آن مقداری که من حالا اطلاع [دارم]. راجع به جهت سیاسیش که اینها داشتند، آن مقداری که من مطلعم و نزدیک بوده به ما، شما نهضتهایی که واقع شده است، بر خلاف چیزهایی که مخالف مصالح اسلام بوده، در این صد و چند سال، یکیش قضیه تنباکو بود که همه مطلع هستید. میرزا- رضوان اللَّه علیه- میرزای شیرازی بزرگ- رضوان اللَّه علیه- امر فرمود و علمای ایران، علمای بلاد ایران- رضوان اللَّه علیهم- که در رأسشان میرزای آشتیانی بود، در تهران اجرا کردند این مطلب را و دولت ساقطشده ایران را زنده کردند؛ ساقط کرده بودند اینها، برای یک مقدار کمی که میخواستند بروند تعیش کنند و دورهگردی کنند، اینها فروخته بودند ایران را به خارجیها. و میرزای شیرازی- رضوان اللَّه علیه- امر فرمود و سایر علمای ایران جانفشانی کردند و زجر کشیدند، زحمت کشیدند، قیام کردند، مردم را به قیام وا داشتند تا اینکه لغو شد. این نهضت در مقابل استبداد و مشروطیت؛ این نهضت از نجف شروع شد به دست علما. در ایران هم با دست علما بود که آن استبداد سخت که هر کاری میخواهد بکند، هر کس را بکشد، کشته ... این سربازهای بیچاره [را] از اطراف آورده بودند، به آنها نان نمیدادند؛ کالسکه اعلیحضرت همایونی از طرف حضرت عبد العظیم میرفت؛ اینها جمع شده بودند آنجا شکایت کنند، یکی هم سنگی زده بود؛ فرستاد اینها را- از قراری که در تاریخ هست- آوردند و جمع کردند اینها را و گفت اینها را خفه کنید! عده کثیر اینها را خفه کردند؛ تا یکی از [رجال]- مستوفی الممالک بود، کی بود- رفت فریاد کرد: آخر این چه کاری است؛ شفاعت کرد. یک همچو مردمی بودند، یک همچو مستبدهایی بودند. آن محمد علی میرزایش را همه میشناسند چه آدم- چه جانوری بوده. دیگرانش هم همین طور. در مقابل این استبداد، علما قیام کردند و یک نهضتی به وجود آوردند. و در صف اول علما بودند که میخواستند بشود، نشد؛ نه اینکه شد. اگر شده بود خوب بود. نتوانستند. خوب وقتی نتوانستند چه بکنند آنها؟ اما بهتر شده از آن وقت- از آن وقت که یک مردکهای هر کاری بکند «لا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَل»[19]- از آن وقت بهتر شد. منتها نماسید آنی که میخواستند. خوب، متمم قانون اساسی با زحمت علما درست شد لکن عمل نکردند [به] متمم قانون. الآن این دولت ایران رسمی نیست، دولت رسمی نیست، قانونی نیست. الآن این وکلای ایران قانونی نیستند، اینها رسمی نیستند. به حَسَب قوانین اساسی، این مجلس ایران الآن رسمی نیست. مجلس ایران به حَسَب قانون اساسی باید پنج نفر از فقها ناظر بر آن باشند؛ حالا یک نفرش هم هست؟ اصلًا نظارتی در کار هست؟ اصلًا وکالتی در کار هست؟ یا نصب است؟ قضیه نصب است. نخواستند، خواستند بشود نشد. خوب باز هم تا آن اندازهای که بود باز نهضت روحانیون بود. باز همت روحانیون بود و دیگران هم تبعیت میکردند. البته دیگران هم سهم داشتند اما روحانیون هم در صف اول بودند.
در قضیه عراق اگر چنانچه این مجاهدات علمای عراق نبود ... پسر سید[20] در جنگ کشته شد- پسر مرحوم آقا سید محمد کاظم در جنگ کشته شد. علمای اینجا تفنگ به دوش گرفتند رفتند مقابله. مرحوم آقای خوانساری- آقای آقا سید محمد تقی خوانساری- رضوان اللَّه علیه- به حبس رفت یعنی [انگلیسیها] گرفتند اسیرش کردند. با یک عده دیگری اسیر کردند و بردند در خارج، که ایشان میفرمود که ما را میشمردند: یک، دو، سه، چهار، تحویل یک کسی میدادند؛ آن وقت میگفتند اینها آدم میخورند، اینکه میشماریم برای این است که اینها آدمخورند! و رعایایی بودند که- در جاهایی بودند که- آدم میخورند و ما میشماریم که مبادا شما را بخورند! قضیه عراق را میرزای شیرازی دوم، این شخص عظیم الشأن، این شخص بزرگ، این شخص عالِیُ المقام در علم و در عمل، این نجات داد عراق را. او حکم جهاد داد و فرستاد اینها را به [جنگ] و- عرض میکنم- آن وقت هم تبعیت میکردند عشایر از علما؛ مثل حالا نبود، تبعیت میکردند. عشایر آمدند خدمت ایشان و ایشان حکم داد، حکم جهاد داد. جهاد کردند، کشته دادند، کشته شدند، چه کردند و چه کردند تا مستقل کردند عراق را. اگر نبود حالا ما اسیر بودیم، حالا ما هم جزو مستعمره انگلستان بودیم. آن هم با جدیت علما واقع شد.
این علمای عراق را که تبعید کردند به ایران، برای مخالفتی بود که میکردند با دستگاهها. مرحوم آسید ابو الحسن و مرحوم آقای نائینی و مرحوم شهرستانی و مرحوم خالصی، اینها را که تبعید کردند از عراق به ایران، برای این بود که اینها بر خلاف اینها صحبت میکردند، خلاف این دستگاهها حرف میزدند؛ از این جهت تبعید کردند و اینها را هم فرستادند به ایران که ما خودمان دیگر اینها را شاهدیم.
در زمان این مرد سیاهکوهی، در زمان این رضا خان قلدر نانجیب، یک قیام از علمای اصفهان شد، ما حاضرِ واقعه بودیم. علمای اصفهان از اصفهان آمدند به قم و علمای بلاد هم از اطراف جمع شدند در قم و نهضت کردند بر خلاف اینها. حالا نهضت را شکستند. اینها زور که نداشتند. آنها نهضت را شکستند؛ حالا با فریب یا با هر چی. یک نهضتْ نهضت علمای خراسان بود: مرحوم آقازاده و مرحوم آقا سید یونس و سایر علمای آن وقت- همه را گرفتند آوردند در حبس، در تهران. و من خودم مرحوم آقازاده- رضوان اللَّه علیه- را، آمیرزا محمود آقازاده- رضوان اللَّه علیه- را دیدم که یک جایی نشسته بود بدون عمامه. با اینکه تحت مراقبت بود، یک جایی نشسته بود بدون عمامه و کسی هم حق نداشت پیش او برود؛ و ایشان را بدون عمامه میبردند توی خیابان به دادگستری، محاکمه میکردند. آن وقت هیچ خبری از این احزاب نبود. در این قیامهایی که اینها کردند از این احزاب اصلًا خبری نبود؛ بودند اما مرده بودند. یک نهضت هم از آذربایجان شد: مرحوم آمیرزا صادق آقا، مرحوم انگجی، آنها هم نهضت کردند. آنها را هم گرفتند بردند. مدتها در تبعید بودند که مرحوم آمیرزا صادق آقا بعد از آن هم که گفتند که شما آزادید دیگر نرفت به آذربایجان؛ در صورتی که آذربایجان او را خیلی گرامی میداشتند، هیچ دیگر نرفت. در قم آمدند و تا آخر عمرشان در قم بودند و ما هم خدمتشان میرسیدیم.
مرحوم مدرس- رحمه اللَّه- خوب، من ایشان را هم دیده بودم. این هم یکی از اشخاصی بود که در مقابل ظلم ایستاد؛ در مقابل ظلم آن مرد سیاهکوهی، آن رضا خان قلدر ایستاد و در مجلس بود ... ایشان را به عنوان طراز اول، علما فرستادند به تهران و ایشان با گاری آمد تهران. از قراری که آدم موثقی نقل میکرد، ایشان یک گاری آنجا خریده بود و اسبش را گاهی خودش میراند، تا آمد به تهران. آنجا هم یک خانه مختصری اجاره کرد. و من منزل ایشان مکرر رفتم؛ خدمت ایشان- رضوان اللَّه علیه- مکرر رسیدم. ایشان به عنوان طراز اول آمد لکن طراز اول که اصلًا از اول موضوعش منتفی شد. بعد ایشان وکیل میشد. هر وقت هم که ایشان وکیل میخواست بشود، وکیل اول؛ در تهران وکیل اول مدرس بود. ایشان در مقابل ظلمْ تنها میایستاد و صحبت میکرد، و اشخاص دیگری از قبیل ملک الشعرا و دیگران همه دنبال او بودند اما او بود که میایستاد و بر خلاف ظلم، بر خلاف تعدیات آن شخص، صحبت میکرد. یک اولتیماتوم در همان وقت دولت روسیه فرستاد برای ایران و سربازش هم- سالداتش[21] هم، به اصطلاح خودشان- تا قزوین آمدند و آنها از ایران (من حالا یادم نیست چه میخواستند، این تو [ی] تاریخ است) یک مطلبی را میخواستند که تقریباً اسارت ایران بود و میگفتند باید از مجلس بگذرد. آن را به مجلس بردند و همه اهل مجلس ماندند که چه باید بکنند؛ ساکت که چه بکنند. در یک مجله خارجی نوشته است که یک روحانی با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: حالا که ما بناست از بین برویم، چرا خودمان از بین ببریم خودمان را؟ رأی مخالف داد. بقیه جرأت پیدا کردند و رأی مخالف [دادند]؛ رد کردند اولتیماتوم را. آنها هم هیچ غلطی نکردند. بنای سیاسیون هم همین معناست که یک چیزی را تشر میزنند ببینند طرف چه جوری است؛ اگر چنانچه طرف ایستاد مقابلشان، اینها عقب میزنند و اگر چنانچه نه، آن بیچاره عقب رفت، اینها هم جلو میآیند. حیوانات هم همین جورند. حیوانات هم همین خصوصیات را دارند که اول میآید جلو ببیند این چه آدمی است. اگر این آدم ایستاد دستش را بلند کرد، فرار میکند. اگر این فرار کرد، دنبالش میکند. این خوی حیوانی است. آن هم باز یک روحانی بود که در مقابل یک همچو قدرت بزرگ، یک چنین قدرتِ شورویِ بزرگ ایستاد. به اصطلاحِ آن، با دست لرزان گفت: حالا که ما بناست از بین برویم، چرا خودمان خودمان را از بین ببریم؟ رأی مخالف داد، دیگران هم جرأت کردند رأی مخالف دادند. شما این روحانی را نباید قدرش را بدانید؟ اینها نهضتها ...
این نهضت آخری هم که منتهی شد به 15 خرداد و این همه کشته دادند مردم، این هم در صف اولش اهل علم بودند، علما بودند؛ تا حالا هم دنبالهاش کشیده شده است. تا حالا هم آنکه بیشتر هیاهو میکند باز اهل علم است. البته دانشگاهی هم حالا داخل است، آنها هم داخلند؛ سایر مردم هم به تبعیت علما میرفتند نه به تبعیت دیگران. علمای تهران را- تقریباً اکثرشان را- گرفتند حبس کردند. از خطبا، از علما، گرفتند حبس کردند. چندین روز حبس بودند. زجر دیدند اینها.
آقا، این طور نیست که شما خیال بکنید که ما اسلام را میخواهیم اما ملا نمیخواهیم. مگر میشود اسلام بیملا؟ مگر شما میتوانید بدون ملا کار را انجام بدهید. باز این ملاها هستند که جلو میافتند کار انجام میدهند. اینها هستند که جانشان را [میدهند]. الآن هم ما تو حبسْ ملاها داریم، الآن هم علما داریم، الآن هم علمای فداکار داریم، الآن هم هستند توی حبس، و زیر بار این ظلمها نمیروند. پیششان میروند که شما هم یک عذری بخواهید، نمیخواهند. و ما هم خوب الآن هم داریم؛ الآن هم علمای ما در حبس هستند، علمای بزرگ ما در حبس هستند. من اینکه عرض کردم یک چیزهایی بود که خود من مشاهده کردم و خیلیهایش هم یادم نیست، و جلوترش هم که ما دیگر اهل تاریخ نیستیم تا ببینیم. این گله هم، این گلهای که من دارم از این آقایان روشنفکرها این است که یک همچو جناح بزرگی که ملت پشت سرش ایستاده، این را از خودتان کنار نزنید بگویید که ما اسلام را میخواهیم ملا نمیخواهیم. این خلاف عقل است، این خلاف سیاست است. شما باید اینها را با آغوش باز بگیرید. و اگر چنانچه اینها در مسائل سیاسی اطلاعاتی ندارند، ضَمِّ به ایشان بشوید؛ اطلاعات سیاسی به اینها بدهید. اینها بهتر از شما توی مردم [اند].- اینها- بهتر که شما نفوذ ندارید، اینها دارند. اینها در بین مردم نفوذ دارند. هر ملایی در محله خودش نافذ است. شما باید، شمایی که دلسوزید برای اسلام، شمایی که میگویید ما اسلام را میخواهیم، نگویید ما اسلام را میخواهیم، آخوند نمیخواهیم. شما بگویید اسلام را میخواهیم، آخوند هم میخواهیم. آخوند ملتفتِ- مثلًا- بعض مسائل سیاسی نیست؛ جمع بشوید دور آن آخوندی که مسائل سیاسی را نمیداند، یادش بدهید آن مسائل را تا او عمل کند تا ملت دنبالش باشد. تا بتوانید اجرا بکنید. اگر شما بخواهید خودتان باشید و منهای آخوند، تا قیامت هم در زیر بار دیگران هستید. شما همه جمع بشوید، همه با هم باشید، همه برادر باشید، اینها را رد نکنید. این یک قدرت لا یزال است، این قدرت ملت است؛ شما این قدرت ملت را کنار نگذارید بگویید ما نمیخواهیم. شما هر چه هم بگویید ما نمیخواهیم، خوب مردم میخواهند. شما یک عدهای هستید، دیگران همه هستند؛ بازارها میخواهند اینها را، خیابانها اینها را میخواهند. گله من از این طبقه روشنفکر، در عین حالی که من علاقه دارم به اینهایی که خدمت میکنند به اسلام- خصوصاً این خارج، اینهایی که خارج کشور هستند، اینهایی که در امریکا هستند، اینهایی که در اروپا هستند، اینهایی که در هندوستان هستند- من با اینها روابط دارم، اینها خدمتگزارند، اینها میخواهند به اسلام خدمت بکنند، اینها گاهی که اشکالاتی در آنجا شده است با تمام قوّت رفع کردهاند، اینها میخواهند رفع ظلم بکنند، اینها علاقه به اسلام دارند، لکن نباید اینهایی که علاقه به اسلام دارند- بعضی از اینها- خدمتهای علمای اسلام و آخوندْ جماعت را ندیده بگیرند و بگویند که ما اسلام میخواهیم منهای آخوند. نمیشود آقا این. اسلام و آخوند؛ مثل این است که بگویید ما اسلام میخواهیم، اسلامی که سیاست نداشته باشد. اسلام و آخوند این طور توی هم هستند. اسلام بیآخوند اصلًا نمیشود. پیغمبر هم آخوند بوده؛ یکی از آخوندهای بزرگْ پیغمبر است. رأس همه علما پیغمبر است. حضرت جعفر صادق هم یکی از علمای اسلام است. اینها فقهای اسلامند؛ رأس فقهای اسلام هستند. «من آخوند نمیخواهم» حرف شد؟! من گله دارم از اینها.
از آقایان هم- علمای اعلام هم- گله دارم. اینها هم غفلت از بسیاری از امور دارند. اینها هم از باب اینکه یک اذهان صافیهای دارند، تحت تأثیر یک تبلیغات سوئی که دستگاه راه میاندازد واقع میشوند. هر روز یک الم شنگه درست میکنند برای یک امر جزئی. این امر بزرگ را، این امری که همه گرفتار آن هستیم، از آن غفلت میکنند و اینها را به غفلت وامیدارند؛ یعنی، دستهایی هست که یک چیزی درست میکنند، دنبالش یک صدایی راه میاندازند. هر چند وقت یکدفعه یک مسئلهای درست میشود در ایران. تمام وعاظ محترم، تمام علمای اعلام، وقتشان را که باید صرف بکنند در یک مسائل سیاسی اسلام، در یک مسائل اجتماعی اسلام، صرف میکنند در اینکه زیدْ کافر و عَمْرو مرتد و او وهابی است. و عالمی که پنجاه سال زحمت کشیده، فقهش از اکثر اینهایی که هستند ثقیل تر است، میگویند وهابی است این. آخر اشتباه است این حرفها. آقا، جدا نکنید همه را از هم. شما هی، یکی یکی را هی کنار بگذارید و بگویید که اینکه وهابی است، این هم که بیدین است، این هم که نمیدانم چه، خوب چه میماند برای ما؟!
پیغمبر اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- (عرض کردم من تاریخ درست نمیدانم اما اینهایی که به گوشم مانده) بعد از اینکه فتح حُنَیْن کردند، دو مطلب است که آموزنده است برای اشخاصی که بخواهند چیز بفهمند؛ دو کار ایشان کردند- از قراری که در تاریخ است- یکی اینکه یکی از سران این کفار فرار کرد و رفت به جده که توی کشتی بنشیند و فرار کند. پیغمبر اکرم جُبه مبارکشان را- به حَسَب این نقل- دادند به کسی که ببر به او بده؛ من از او گذشتم، بیاورش. این ابو سفیان که تا آخر عمرش هم اسلام نیاورد [به] همین صورت بود. آن اولادش هم همین طور. آن ابو سفیان با این همه چیز و آن کفار قریش با آن همه کذا، غنایم را وقتی که آوردند، غنایم حنین را جنگ حنین را، وقتی که آوردند حضرت به اینها داد: صد شتر به این، صد شتر- سیصد شتر به این، چقدر شتر به این، چقدر چیز به اینها داد، با اینکه خوب حضرت میدانست که اینها کافرند، حضرت که میدانست اینها مشرکند. مقدسین ایستادند که آقا آخر ما چی داریم، اینها طماعند. حضرت فرمود که اینها شتر بردند، من همراه شما هستم. شما میل ندارید رسول اللَّه به جای شتر همراه شما بیاید؟! شما ببینید چه بزرگی بود. چه آدم بزرگی بوده است این مرد با قطع نظر از باب نبوت، مغزْ چه مغز عالی است. از آن طرف کفار قریش را آن طور استمالت میکند که اینها لا اقل اگر در باطن خبیث هستند، ظاهرشان ظاهرِ مُسْلم شود و بیایند بچسبند به اسلام. از این طرف هم آنهایی که اشکال میکنند، به آن طور نرم و خوب و قشنگ جواب میدهد و قانعشان میکند.
اینهایی که دارند الآن برای اسلام کار میکنند و چیز مینویسند و- عرض میکنم که- حالا حتماً یک خطایی هم کردهاند، خطایش را رفع بکنید. شما عالمید خطایش را رفع بکنید، طرد نکنید. آقا، ما امروز یک دانه آدم را لازم داریم، یک دانه هم برای ما غنیمت است الآن. در یک زمانی که همه قلمها و همه قدمها و همه تبلیغات بر ضد ماها هست، نه رادیو داریم که حرف ما را به کسی برساند، نه مطبوعاتی داریم، نه مطبوعاتْ آزاد است که بگذارند یک کلمه توی آن نوشته بشود، در یک همچو زمانی که ما دستمان بسته است، ما هیچ کار ازمان نمیآید، به این معنا که تبلیغاتی نداریم، راهی نداریم، در یک همچو زمانی ما هر فرد را لازم [داریم]. آنهایی که قلم را دستشان گرفتهاند و دارند ترویج میکنند از شیعه، فرض کنید چهار تا هم غلط دارد، خوب غلطش را رفع بکنید؛ طرد نکنید، بیرون نکنید. شما دانشگاه را رد نکنید از خودتان. این دانشگاهیها فردا مقدرات مملکت دست اینهاست. تو که وزیر نمیشوی، من و تو که وزیر نمیشویم، ما که شغلمان علی حده است. فردا مقدرات این مملکت دست این دانشگاهیهاست. اینها هستند که میآیند یا وکیل میشوند یا وزیر میشوند یا- عرض میکنم- چه میشوند. شما اینها را برای خودتان حفظ کنید. هی طرد نکنید؛ هی منبر نروید و بد بگویید. منبر بروید و نصیحت کنید، نه منبر بروید و فحش بدهید. فحش هم چیز شد در عالم؟! نصیحت کنید اینها را. شما بخواهید این جناح بزرگ را که الآن دارند فعالیت میکنند. آنها هم توی حبس رفتهاند، آنها هم زجر دیدهاند، آنها هم تبعید شدهاند، آنها هم بیرون از مملکتشان هستند، آنها هم جرأت نمیکنند وارد مملکت بشوند. آنهایی که الآن در آنجا چیز مینویسند، منتشر میکنند مسائل اسلامی را، مسائل دینی را دارند مینویسند، منتشر میکنند، درج میکنند، شما اینها را از خودتان طرد بکنید، فردا اگر چنانچه این مقدرات مملکت دست یک دستهای از اینها بیفتد و ببیند که این همه آخوندی که اینها را این قدر زجر داد، با این آخوندهای بعد که میآیند. چه خواهد کرد؟ همه دست به هم بدهید.
آقا، مملکت، ممالک اسلامی- نه مملکت ایران، ایران هم یکی از آن است- ممالک اسلامی در نزدیک پرتگاه است. من- خدا میداند- گاهی وقتها تأسف میخورم به اینکه، خوف این معنا دارم که اگر خدای نخواسته یک جنگی پیدا بشود ایران چند روز میتواند آذوقه داشته باشد. اگر این «کشتیهای آذوقه بیاور» یک وقتی نخواهند آذوقه بدهند به ایران، آنهایی که کارشناسند میگویند که ایران سی و سه روز برای خودش میتواند ارزاق تهیه کند. چه ایرانی؟! آن ایرانی که یک خراسانش برای همه ایران تا آخر سالش بس بود! یک خراسانش. باقیاش را باید بدهند به غیر. اصلاحات ارضی برای ما کردند! چه کردند؟ آن اصلاحات ارضی که خدا- ان شاء اللَّه- لعنتشان کند. اینها این کار را کردند که زراعت را از دست مردم بکلی گرفت و الآن جوری شده است که تمام این چیزهایی که روی هم بگذارند- اگر این مجله راست گفته باشد، سی و سه روز، و الّا ممکن است کمتر هم باشد؛ اگر یک روز نیاید این کشتیها و آنهایی که یک بازار درست کردهاند. برای این چیزهایی که میخواهند آذوقهها را بفرستند اینجا، بازار درست کردهاند. اصلاحات ارضی یعنی بازار درست کردن برای ممالک خارجی. اینها گندمهایشان را به دریا میریختند؛ زیاد بود [به] دریا میریختند. اصلاحات ارضی است! خوب، حالا گندم را به ایران میفرستند و وقتی ایران فرستادند پول میگیرند؛ چرا به دریا بریزند؟! زراعت ایران را فلج کردند. حالا هم همه چیز از آنجا میآید، همه چیز از خارج میآید. شما ببینید مجلات را. اینها گاهی وقتها خودشان خیلی با مبالغه، خیلی با مباهات [میگویند] که ما چقدر گندم وارد کردیم، چقدر جو وارد کردیم، چقدر مثلًا چه وارد کردیم. خوب بیچاره! اینکه باید خجالت بکشید. شمایی که باید گندم صادر کنید، شمایی که یک آذربایجانتان بس بود برایتان و باقیاش را باید صادر کنید، حالا نشستید مباهات میکنید که ماییم که باید وارد کنیم! باید خجالت بکشید از این «اصلاحات ارضیتان»! و هکذا و هکذا همه اصلاحاتشان.
من گلهام از آقایان هم این است که آقایان جدا نکنند این جناحها را از خودشان، جدا نکنند این جناحها را. این جناحها را با هم ربط بدهند. از این طرف هم، روحانیون باید قدر این جمعیتی که برای اسلام دارند کار میکنند، برای اسلام دارند چیز مینویسند [بدانند]. اینها را باید بیاورند توی کار. آقا، آغوشتان را باز کنید. نگویید که این دانشگاهی- عرض کنم که- فاسق و فاجر! و ... دائماً جدا نکنید. آنها شما را جدا کنند که این نمیدانم مرتجع است و قدیمی! کیْ آخوند مرتجع است؟ آخوند در صف اول پیشروها واقع است؛ این مرتجع است؟! شما هم از آن طرف بگویید که این نمیدانم دانشگاهی است، و این بیدین است، و این نمیدانم چطور و فلان. نخیر، غلط است اینها.
هر دو با هم دست برادری بدهید، دست برابری بدهید، مسائلتان را طرح بکنید. امروز یک فُرْجه پیدا شده. من عرض میکنم به شما یک فرجه پیدا شده. اگر این فرجه پیدا نشده بود، این اوضاع امروز نمیشد در ایران. یک فرجهای است این. اگر الآن غنیمت بشمارند این را، این فرصت است. این فرصت را غنیمت بشمارند آقایان. بنویسند، اعتراض کنند. الآن نویسندههای احزاب دارند مینویسند، امضا میکنند. مینویسد، اشکال میکند، امضا میکند. شما هم بنویسید، صد نفر از علما امضا بکنند؛ مطالب را گوشزد بکنند، اشکالات را بگویند. امروز روزی است که باید گفت. و پیش میبرید. و من خوف این را دارم که خدای نخواسته اگر این فرصت از دست برود و اگر این مرد[22] پایش یک خردهای محکم بشود، همچو لطمهای بزند به مردم که آن طرفش پیدا نباشد؛ و اولش شما روحانیون هستید. من خوف این را دارم. نگذارید این فرصت از دست برود. با هم بنویسید، بنویسید اشکالات را. به دنیا اعلام کنید. نمیتوانید توی ایران، بفرستید در خارج منتشر میکنند برای شما. به یک وسیلهای بفرستید اینجا، ما میفرستیم منتشرش میکنند. اشکالاتتان را بنویسید، به خودشان اعتراض کنید، مثل آن کسی که ... خوب ما دیدیم که چندین نفر اشکال کردند و [اعتراض] کردند و همه حرفها، بسیاری از حرفها را زدند و امضا کردند و کسی هم کارشان نداشت. فرصتی است این؛ این فرصت را نگذارید از دست برود. و من خوف این را دارم که خدای نخواسته اگر این فرصت از دست برود و این حسابهایش را جور کند با آنها (اینها الآن مشغول این هستند که حسابها را درست بکنند، مشغولند که نوکری را همچو خیلی محکمش کنند، آنها نمیپذیرند؛ اینها دنبال این هستند که محکم کنند قضیه را؛ این را بیاورند و خودشان بروند و هی چه بکنند تا کارشان تمام بشود) اگر خدای نخواسته کار اینها تمام شد و این پایش را محکم دانست این دفعه دیگر مثل آن دفعهها نیست؛ لطمهای بزرگ به اسلام وارد خواهد کرد.
من از خداوند تعالی توفیق همه شما را میخواهم؛ عظمت اسلام را میخواهم. خدایا! تو را به اولیائت! اسلام را عظیم کن، عظمت بده؛ ما را از خواب غفلت بیدار کن، همه جناحهای ما را با هم متصل کن، اتفاق کلمه به ما عنایت کن.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج3، ص: 234 ـ 252)
ـ بیانات در جمع نمایندگان روزنامه لاکروا؛ قوانین و احکام اسلامی (1357)
دیدارکننده: خبرنگار روزنامه لا کروا، چاپ ایتالیا (ارگان مسیحیان چپ، یومیه مسیحی چپ)
[حضرت آیت اللَّه العظمی خمینی رهبر ملی و مذهبی ایران در مصاحبه با روزنامه مذهبی «لا کروا» که به عنوان ارگان مسیحیان چپ (یومیه مسیحی چپ) شهرت دارد، فرمودند:]
قوانین اسلام، قوانین پیشاهنگ و پیشرو هستند. ما مبارزه میکنیم زیرا رژیم کنونی ایران و آنها که این رژیم را به ملت تحمیل کردهاند، میخواهند ارزشهای انسانی و فرهنگی و مذهبی ما را نابود کنند.
[در این مصاحبه که توسط یک خبرنگار کشیش به عمل آمد، آیت اللَّه العظمی خمینی در مورد ایدئولوژی اسلام فرمودند:]
اسلام به این منظور به وجود آمد که به انسان، ابعاد واقعی و شأن انسانی اعطا کند؛ یعنی انسان را از نظر زندگی اجتماعی، شخصی و سیاسی تحول بخشد و به غنای روحی انسان یاری دهد. اسلام قادر به ایجاد چنین تحولی هست. قوانین اسلام به نیازهای انسان پاسخ میگوید؛ این قوانین بسیار صریح و روشن هستند. اسلام روش و رفتار هر فرد را در برابر جامعه، طی قوانین خاصی مدون و تنظیم کرده است. اسلام چگونگی سیاست جامعه را در رابطه با اقلیتهای مذهبی، مشخص ساخته است. از این نظر قوانین اسلام واقعاً پیشرو و پیشاهنگ هستند. اگر قوانین اقتصادی اسلام اجرا شود، مملکت یک اقتصاد مترقی خواهد داشت.
یکی از بنیادهای اسلام، آزادی است. انسان واقعی ملت مسلمان، فطرتاً یک انسان آزاد شده است. رژیم کنونی ایران میخواهد و میکوشد و تا کنون کوشیده است که این بنیادهای مترقی را درهم بشکند. بنیاد دیگر اسلام، اصل استقلال ملی است. قوانین اسلام تصریح دارند که هیچ ملتی و هیچ شخصی حق مداخله در امور کشور ما را ندارد اما رژیم این استقلال را از ما گرفته و بر باد داده است. رژیم میخواهد مساجد ما را کنترل کند، دانشگاههای مذهبی و مدارس اسلامی را به میل خود در آورد؛ رژیم میخواهد دانشگاههای علمی و امروزی کشور را در وضع عقب مانده نگه دارد؛ زیرا نمیخواهد و نمیتواند تحمل کند که در برابر خود، پزشکان، مهندسان، تکنسینها و افراد سیاسی لایق، مستقل و منوّر داشته باشد. این رژیم که با آن مبارزه میکنیم، کوشیده است که همه این سنتها و بنیادهای اسلام را نابود کند و به همین دلیل ملت ایران به طور یکپارچه به ضدیت با رژیم پرداخته است.» (صحیفه امام، ج4، ص: 242 ـ 243)
ـ مصاحبه با رادیو- تلویزیون اتریش درباره علت ترک عراق (1357)
سؤال: [چرا حضرت آیت اللَّه عراق را ترک کردند؟]
جواب: دولت عراق زیر فشار شاه، من را از فعالیت سیاسی که مسئولیت آن را بر دوش میکشم منع نمود؛ از این جهت آنجا را ترک کردم.
[آیا تصمیم دارید به ایران بروید؟ چرا به ایران نرفتهاید؟]
- حضور در خارج، برای افشای جرایم شاه در سطح جهانی مناسبتر است.
[شانس مخالفین را در به دست گرفتن قدرت چگونه ارزیابی میکنید؟]
- مخالف رژیم، یک ملت است و ناچار ملت پیروز است.
[ارزیابی شما از شاه به عنوان رهبر کشور خصوصاً بعد از قتل عامها چیست؟]
- شاه هیچ گاه رهبر کشور نبوده و مزاحم رهبریها بوده است؛ و پس از این قتل عامها پایگاهی نخواهد داشت- چنانچه در بین ملت قبلًا هم نداشته است- ولی اکنون ملت ما با بیداری بر ضد او قیام کرده است و ناچار باید این رژیم تغییر کند.
[نظرتان درباره تغییرات و تحولات آینده ایران چیست؟]
- با قیام انقلابی ملت، شاه خواهد رفت و حکومت دموکراسی و جمهوری اسلامی برقرار میشود. در این جمهوری یک مجلس ملی، مرکب از منتخبین واقعی مردم، امور مملکت را اداره خواهند کرد. حقوق مردم- خصوصاً اقلیتهای مذهبی- محترم بوده و رعایت خواهد شد. با احترام متقابل نسبت به کشورهای خارجی عمل میشود. نه به کسی ظلم میکنیم و نه زیر بار ظلم میرویم. کشور در حال حاضر ورشکست شده است و همه چیز از بین رفته است. با استقرار جمهوری اسلامی ساختمان واقعی و حقیقی کشور شروع خواهد شد.» (صحیفه امام، ج4، ص: 244 ـ 244)
صحیفه امام، ج4، ص: 245
ـ مصاحبه با خانم الیزابت تارگود درباره وضع سلطنت (1357)
مصاحبهکننده: خانم الیزابت تارگود، خبرنگار روزنامه انگلیسی گاردین
سؤال: [آیا حضرت آیت اللَّه فکر میکنند که شاه به عنوان رئیس قوای مسلح بتواند از مبارزات حاضر بر ضد حکومتش جان سالم بدر برد (باقی بماند)؟ اگر نه، چرا؟]
جواب: خیر، سلطنت شاه و خاندان پهلوی بر ملت ما تحمیل شده است. فرماندهی کل قوای مسلح بودن شاه نیز بر ارتش تحمیل شده است. شاه به هیچ وجه معرف واقعی ارتش نیست. رژیم در طی پنجاه سال گذشته از ارتش و نیروهای انتظامی برای سرکوبی ملت استفاده کرده است. امید میرود که ارتش به خود آید و به جنبش ملت بپیوندد. من مطمئن هستم که شاه از این مبارزات کنونی علیه خود و سلطنت خاندانش جان سالم بدر نخواهد برد.
[در تحت چه شرایطی حضرت آیت اللَّه بازگشت به ایران را مورد بررسی قرار خواهند داد؟ آیا با وجود شاه، تنها به عنوان پادشاه بر موازین قانون اساسی- سلطان نه حاکم- موافقید؟ آیا حضرت آیت اللَّه میتوانند بیشتر توضیح فرمایند؟]
- با توجه به تجارب تلخ گذشته ملت ما از این خاندان، هیچ گونه راه حلی در چهارچوب شاه سلطنت کند و نه حکومت، قابل قبول نخواهد بود. علی الاصول ما با رژیم سلطنتی مخالف هستیم. و بازگشت به ایران، بستگی به پیشرفت اهداف جنبش دارد. فعلًا قرار بر رفتن به ایران را ندارم.[23].
[آیا خود شاه یا اعضای دیگر دولتش- به طور مثال اردشیر زاهدی[24]- سعی به نزدیک شدن و ملاقات با حضرت آیت اللَّه کردهاند؟ آیا هیچ نکتهای به عنوان اساس احتمالی مذاکره با حضرت آیت اللَّه پیشنهاد شده است؟]
- خیر.
[آیا هیچیک از مخالفین دستگاه، کوششی به عنوان میانجی بین حضرت آیت اللَّه و شاه کردهاند؟ برای مثال مهندس بازرگان و یا دکتر کریم سنجابی. اگر بله، نتیجه این میانجیگری چه بوده است؟]
- خیر، هرگز.
[آیا هیچ فردی را در داخل ایران، حضرت آیت اللَّه به عنوان نخست وزیر قابل قبول، مورد بررسی قرار خواهند داد؟ اگر آری، چه کسی؟]
- در چهارچوب نظام سلطنتی، هیچ فردی را به عنوان نخست وزیر تأیید نخواهم کرد.
[حضرت آیت اللَّه فرمودهاند که هیچ راه حلی برای ایران نیست مگر سرنگونی سلسله پهلوی. آیا حضرت آیت اللَّه در حال حاضر برای سرنگونی شاه کاری میکنند؟ اگر آری، اساس کار خود را چگونه قرار دادهاید؟ به طور مثال آیا برای این کار، روشهایی طرح شده است، نقشه متدیک هست؟]
- نهضت عظیم کنونی ملت ما، علیه شاه و نظام سلطنتی است. بنا بر این، در جهت سرنگونی این رژیم مبارزه میشود. رهنمود ما بر ایجاد وحدت کلمه در میان همه اقشار جامعه است. روشهای مبارزه را مردم خود یافتهاند و مییابند. رهنمودهای اصلی از جانب ما، به موقع خود به عمل میآید. در صورت عدم کفایت روشهای فعلی، اتخاذ روشهای دیگر مورد مطالعه قرار خواهد گرفت.
[برای رفتن شاه، چگونه تدارکاتی در دراز مدت دیده شده است؟ آیا جوانان احتمالًا برای پستهای بالا مورد نظر قرار گرفتهاند، یا حضرت آیت اللَّه میتوانند روی حمایت دولت امروز حساب کنند؟ در چنین جستجویی وفاداری در مرحله نخست قرار خواهد گرفت یا قابلیت؟]
- در ایرانی، چه در داخل و چه در خارج، استعدادهای بسیار وجود دارد که حکومت شاه مانع از بروز آنها میشود. این استعدادها، بر اساس لیاقت و وفاداری به اسلام و ملت به کار دعوت میشوند.
[حضرت آیت اللَّه به مدت طولانی از سیاستهای شاه انتقاد کردهاند، در چه حدودی سیاستهای خود ایشان نسبت به موارد زیر، با سیاستهای شاه فرق خواهد کرد؟
الف) اجتماعی: آیا قوانین اسلامی به مورد اجرا گذارده میشود؟ و چه فرقی در زندگی روزمره نسبت به قوانین حاضر پیش خواهد آمد؟ در تحت لوای حکومت اسلامی، آیا حضرت آیت اللَّه میتوانند به طور دقیقتر این مفهوم را شرح دهند که آیا زنها قادر خواهند بود به طور آزادانه بین حجاب و لباس غربی حق انتخاب داشته باشند؟ آیا سینماها میتوانند به وجود خود ادامه دهند؟ اگر آری، چگونه فیلمها انتخاب خواهند شد؟ آیا مشروبات الکلی ممنوع خواهد شد؟ در آخر آیا ایران، یک عربستان سعودی یا لیبی دیگر خواهد شد؟
ب) دفاع و خارجه و نفت: حضرت آیت اللَّه به طور دائم، نقش خارجیها را مورد انتقاد قرار دادهاند، به طور اخص امریکا را. در ایران به طور دقیق چگونه تغییراتی شما مایلید در رابطه با نفوذ خارجی در صادرات نفت و واردات و خرید اسلحه ببینید؟
ج) امنیت داخلی: ساواک در اصل برای تضمین امنیت داخلی علیه تحریکات داخلی به وجود آمد. آیا آیت اللَّه ساواک را منحل خواهند کرد؟ و اگر چنین است، چه نیروهایی را در نظر دارید که جانشین نیروهای امنیتی بنمایید؟]
- الف) اجرای حدود در اسلام، موکول به تحقق شرایط و مقدمات بسیار است و باید جهات بسیاری را از روی کمال عدالت و توجه به اینکه اسلام در کلیت خود اجرا گردد، در نظر گرفت. اگر این امور در نظر گرفته شوند، ملاحظه خواهد شد که مقررات اسلامی کمتر از هر مقررات دیگری خشونتآمیز است. زنان در انتخاب فعالیت و سرنوشت و همچنین پوشش خود با رعایت موازین آزادند. و تجربه کنونی فعالیتهای ضد رژیم شاه نشان داده است که زنان بیش از پیش آزادی خود را در پوششی که اسلام میگوید یافتهاند. ما با سینماهایی که برنامههای آنها فاسدکننده اخلاق جوانان و مخرب فرهنگ اسلامی باشد مخالفیم. اما با برنامههایی که تربیتکننده و به نفع رشد سالم اخلاقی و علمی جامعه باشد موافق هستیم. مشروبات الکلی و الکلیسم و سایر مخدرات که مضرّ به حال جامعه میباشند، جلوگیری خواهد شد. حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر ما، با هیچ یک از رژیمهای مزبور (عربستان سعودی و لیبی) منطبق نخواهد بود.
ب) روابط ما با تمام خارجیها بر اساس اصل احترام متقابل خواهد بود. در این رابطه، نه به ظلمی تسلیم میشویم و نه به کسی ظلم خواهیم کرد. و در زمینه تمام قراردادها، ما بر اساس مصالح سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ملت خودمان عمل خواهیم کرد.
ج) بله، ما ساواک و تمامی سازمانهای امنیتی ضد مردمی را منحل خواهیم کرد. آگاهی مردم و مشارکت و نظارت و همگامی آنها با حکومت منتخب خودشان، خود بزرگترین ضمانت حفظ امنیت در جامعه خواهد بود.
[آیت اللَّه، فرمودهاید که خواهان قدرت شخصی نیستید. فرض کنیم که حضرت آیت اللَّه یک روز که شاه رفته باشد به ایران مراجعت بفرمایید. در آن صورت، خلأ قدرت سیاسی را چگونه پر خواهید فرمود؟ نظر شما درباره امکان یک کودتای نظامی چیست؟]
- با رفتن شاه، خلأ قدرت سیاسی به وجود نخواهد آمد. ادامه حکومت شاه خود ایجاد خلأ قدرت سیاسی کنونی را در ایران نموده است. عمر دوران راه حل با کودتای نظامی، پایان یافته است. اگر خارجیان این کودتا را انجام دهند، ارتش ایران بیش از پیش به یک ارتش وابسته و اشغالگر تبدیل خواهد شد و این امر، خلأ قدرت سیاسی کنونی ایران را تشدید خواهد نمود.
[حضرت آیت اللَّه خواهان سرنگونی رژیم سلطنتی موجود و جانشین شدن یک جمهوری هستید. چه نوع جمهوری در نظر دارید؟ مثل سیستم امریکایی یا فرانسوی.[25]]
- ما خواهان استقرار یک جمهوری اسلامی هستیم و آن حکومتی است متکی به آرای عمومی. شکل نهایی حکومت با توجه به شرایط و مقتضیات کنونی جامعه ما، توسط خود مردم تعیین خواهد شد.
[آیا حضرت آیت اللَّه با این موضوع موافق هستند که در ایران معروفیت و محبوبیت حضرت آیت اللَّه در بین جوانان ایرانی برای آن است که شما تمامی آن چیزهایی را که شاه فاقد است معرفی مینمایید؟]
- مسأله مقایسه دو شخص مطرح نیست. مسأله، آگاهی و بیداری سیاسی مردم ما و هویت اسلامی آنها و معیارهای اسلامی است. هر کس بر اساس این معیارهای اسلامی با مردم حرکت کند، مورد قبول و محبوبیت مردم خواهد بود.
[در مورد کمونیستها: آیت اللَّه به شناخت علیه کمونیستها مشهور است- کمونیستها را مورد اعتماد نمیداند- اما کمونیستهای جوان که در تهران هستند، این روزها- نه اجباراً تودهای که دنبالروی خواستههای بخصوصی هستند- به خاطر اینکه آنها قبول ندارند که یک نفر چه شاه و چه خمینی، تنها کار کند، خواستارند که یک حکومت ملی برای مردم تشکیل شود. آیا آیت اللَّه فکر میکنند که میتوانند این خواسته را اجرا کنند؟ و اگر چنین است چگونه؟ یا بهتر گفته شود: آیا خمینی حزب کمونیست را دائماً غیر قانونی میداند؟]
- در اسلام معیار، رضایت خداست و نه شخصیتها. ما شخصیتها را با حق میسنجیم، و نه حق را با شخصیتها. معیار، حق و حقیقت است. بر خلاف اسلام، کمونیستها شخصیت را بت و قدرت را در او متمرکز میسازند. حکومت اسلامی ما متکی به آرای عمومی خواهد بود. و همه احزابی که برای مصالح ملت ما کار کنند، آزاد خواهند بود.
[چه چیز باعث شد که آیت اللَّه نجف را ترک کنند؟ آیا فکر میکنند که عراقیها با تهران توافق کرده بودند؟ و اگر چنین است، آیا میتوانید شرح دهید؟]
- ظاهراً شاه ایران، دولت عراق را تحت فشار قرار داد که مانع فعالیتهای سیاسی من و انجام وظایفی که بر عهده دارم بشود. لذا من عراق را ترک کردم.
[تحت چه ضابطهای آیت اللَّه در پاریس زندگی میکنند؟ آیا نقشه دارند در پاریس بمانند؟ و اگر نه، به کجا خواهند رفت؟ آیا کشورهای دیگر، خصوصاً الجزایر و سوریه، پیشنهادهایی برای پذیرایی آیت اللَّه را کردهاند؟ آیا آیت اللَّه میتوانند پیشگویی کنند چگونه وجود ایشان در پاریس ممکن است اثری در برنامه ایران و فرانسه در خصوص قرارداد پایگاه اتمی و قرارداد متروی تهران داشته باشد؟ و این عوض شدن برنامه آبادانی، چه درسی برای غرب میتواند باشد؟]
- توقف من در فرانسه موقتی است. تنها ضابطه توقف من در هر کجا که باشد، امکان انجام وظایفم هست. با توجه به این توضیح، رابطهای بین حضورم در فرانسه و مسائل مربوط به روابط ایران و فرانسه فعلًا مطرح نیست.
- [در چه آینده نزدیکی، شاه سقوط خواهد کرد؟]
- این مسأله مطلبی نیست که بتوانیم پیشبینی کنیم. اما بر حسب قراین خیلی دیر نیست.
[آیا آیت اللَّه جهاد مسلحانه را به عنوان وسیله مبارزه خود مورد توجه قرار خواهند داد؟]
- امیدوارم کار به جهاد مسلحانه نرسد و همین طور که ملت عمل میکند مسائل حل شود و مقصد ملت، که رفتن رژیم و برقراری حکومت اسلامی است، تحقق پیدا کند. لکن اگر مسائل خیلی طول کشیده و پیچیده شود، ممکن است در آن تجدید نظر نماییم.
[بنا بر این، شما همین روشهای مسالمتآمیز و بدون خونریزی را ترجیح میدهید؟]
- بله.
[پس از رفتن شاه، در موقع برگشتن به ایران، آیا خود شما رهبر جمهوری اسلامی نخواهید بود؟]
- من خود نمیخواهم حکومت را در دست بگیرم. اما مردم را برای انتخاب حکومت، هدایت خواهم کرد و شرایط آن را به مردم اعلام میکنم.» (صحیفه امام، ج4، ص: 244 ـ 250)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج؛ سقوط حتمی رژیم و تحول درونی مردم (1357)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
... گمان ندارم که ایران یک وضع مشابهی در مملکتی [داشته باشد] یک جهت مربوط به مردم است، یک جهت مربوط به شاه و دولت شاه است. این دوتا- نه در طرف ملتش و نه در طرف شاه و حکومتش- من گمان ندارم در هیچ جا مشابه داشته باشد. اما در طرف ملت؛ این قیامی که ملت ما کرده است و این اوجی که دارد این قیام و حالا به مرتبه [اعلا] رسیده است در طول تاریخ ما نداریم بلکه در طول چندین سال در تاریخ ... که یک ملتی این طور خودکار شده باشد. یکوقتی که اگر بازار یک شهر را میخواستند ببندند این شاید امکان نداشت، مثلًا حالا بازار قم که بازار خوبی است شاید اگر علمای قم هم به مردم میگفتند بازار را مردم [ببندند] نمیکردند، امکان داشت و کم کم رسید به اینجا که ... مردم وقتی که یک حادثهای پیش میآمد و به علما جسارت میکردند تعطیل میکردند لکن با یک نحو غمگینی و نگرانی؛ الآن وضع جوری شده است که هر امر جزئی یا بهانه جزئی که دست مردم میآید بازارها را تعطیل میکنند! قم نه، همه شهرها. سرتاسر ایران وضع این طور شده است که بازار ایران، بازارِ- به اصطلاح اینها- این بازار تهران یک بازارِ سیاسی است، الآن به وضع تعطیل یا نیمه تعطیل [است]. ایران بخصوص بازارش، بخصوص کسبش این طور شده و این مردمی که آن وقت تعطیل یک روز ناگوار بود برایشان، حالا اگر به آنها بگویند باز کنید، ناگوار است. الآن گاهی وقتها شکایت کردند از اینکه مثلًا فلان آقا گفته است که خوب مردم بروند و کسبشان را بکنند ... مردم ناراحت میشدند یا اگر یک سفارشی میشد که مثلًا دیگر تعطیل بس است، در حین اینکه داشتند باز میکردند سفارش که میشد میبستند! این وضع مردم یک وضعِ خودْ کار شده است حالا. و این؛ به وجود نهضت، روحیه مردم را به درجهای فعال و قوی و متحرک کرده که حالا دیگر از این که بروید سر اصل کارتان ناراحت میشوند و عصبی.
از آن طرف اگر یکوقتی یک خونی از دماغ کسی بیرون میآمد، یک ضربهای به یک کسی وارد میشد، این مصیبت بود ... فضلًا از اینکه یک نفر مثلًا کشته بشود؛ این مصیبت بود. حالا وضع به آنجا رسیده است که همین دیشب من یک کاغذی داشتم- دریافت کردم- از یک مادری که نوشته است که من پنج تا یا چهار تا از اولادهایم کشته شدهاند و اظهار افتخار میکرد و میگفت من و خانوادهام همچنان [برای فداکاری آمادهایم]. عادی شده است که در یک شهری امروز چند تا کشته دادهاند ... یک مسأله عادی شده است پیششان، یک همچو تحرک ... پیدا شده است و مسأله مبارزه عمومی به یک وضع عادی طبیعی الآن در ایران درآمده؛ نه در یک شهر و دو شهر. این روزنامهها هم شاید تمام مطلب را ننویسند، رادیو هم تمام مطلب رادیو ایران را نمیگوید البته لکن حالا آن نصف و نیمهای را که میگویند یا به رادیوهای خارجی میرسد، میبینید که هر وقت که رادیو را باز میکنید که اخبار میگوید، اخبارش همینهاست که میگفتند که [در فلان] شهر اعتصاب بوده و [عدهای] کشته شده، فلان ده حالا رسیده به دهات که ... یک دهی در اطراف همدان ظاهراً ... یک دهی که در آن ده چند نفر کشته شده، پنج هزار نفر اعتصاب کردهاند.
این مسائل سیاسی، که آن وقت اسمش نبود و اصلًا اعتصاب صحبتش نبود سابقاً؛ صحبت اینکه اعتصاب چی است، و اصلًا نمیفهمیدند مردم اعتصاب یعنی چه. الآن اعتصاب هم به یک صورت عادی درآمده که ملت ایران شهرهایش اعتصاب میشود پنج هزار نفر در یکی [از دهات همدان اعتصاب میکنند] همه شهرها من شنیدم که ... اعتصاب کردند. یا اخیراً اعتصاب کارگرها در شرکت نفت در قضیه نفت، آنجا سالها بوده است و ان شاء اللَّه خداوند تأییدشان کند. من یک وقت در ذهنم بود که به اینها بگویید که نفت خودتان را قطع کنید نگذارید بخورند. نکتهای از این مسائل ... الآن یک مطلب صحیح است، الآن اعتصاباتی که در ایران شده- چه اعتصاب در مدارس، اعتصاب در کارگرها، اعتصاب در هواپیمایی، اعتصاب در همه اینها- الآن در اعتصاب هستند، اعتصابی که سابقاً اصلًا اگر میگفتند اعتصاب، نمیدانستند اعتصاب چه هست، حالا به طور خودکار بدون اینکه حالا یک کسی دعوتشان کند، خودکار مردم اعتصاب میکنند. و دولت خیال میکرد که میتواند اینها را، اعتصابات را اعلام کند؛ اولی که اعتصابات شده بود آن حرف را میزدند؛ از خراسان به من پیغام داده بودند یک دستهای، که یادم نیست کدام دسته بودند، که اعتصاب [کرده بودند] اینکه گفتند برای حقوق است، دروغ است؛ اعتصاب ما اعتصاب سیاسی است. حالا هم دارند اعلان میکنند که اعتصابی که ما میکنیم برای این است که این زندانیان سیاسی بیرون بیایند و حکومت نظامی لغو بشود و این خارجیهایی که ریختهاند به جان این ملت و به جان سرمایه این ملت، اینها هم بیرون بروند. این قلم آخرش یک قلم ارزشداری است! این تقاضای آخرش یک تقاضای ارزشداری است. چه میخواهند اینها از جان این ملت؟ شصت هزار، یا چهل و پنج هزار، یا پنجاه هزار، یا شصت هزار، این طورها ذکر میکنند ... از این امریکاییها حقوقهای بسیار گزاف [میگیرند].
الآن اعتصاب، همین طور مبارزه خونین، همین طور بستن بازارها، خیابانها، و تظاهر و بیرون آمدن و- عرض میکنم که- «مرده باد» گفتن و اظهار تنفر از دستگاه جبار کردن، به یک صورت عادی بیرون آمده. در پنج سال پیش از این، اگر در هر یک از این بازارهای ایران یک پاسبان میرفت و امر میکرد که دکانها بالایش باید بیرق باشد، بیرقِ مثلًا [سه رنگ] باشد، امروز چهارم آبان است مثلًا- الآن این آبان یک [ماه] منحوسی است- [خنده حضار] اگر یک پاسبان وارد میشد در بازار و به آنها میگفت که باید بیرق کذا بیرق کذا بزنید، هیچ تخلفی نبود. کسی در مخیلهاش نمیآمد با پاسبان میشود مخالفت کرد! پاسبان ... [خنده حضار] هیچ در ذهن مردم وارد نمیشد با پاسبان بشود یک مخالفتی کرد؛ همه حساب میبردند. یک پاسبان میآمد سرتاسر بازار تهران، بازار قم، بازار شیراز، و امر میکرد به اینکه ببندید، [چه] بکنید، بیرق بزنید، بیرق میزدند؛ چراغانی بکنید، چراغانی میکردند. حالا قضیه این [است] که به حکومت نظامی و سرنیزه و حکومت شاه و حکومت کذا ابداً مردم دیگر اعتنا نمیکنند! ما حکومت نظامیهای سابق را دیدیم: حکومت نظامی سابق همین که میگفتند فلان جا حکومت نظامی است، قرق میشد؛ دیگر جرأت اینکه کسی مخالفت با حکومت نظامی بکند- با پاسبان- نمیکردند! با حکومت نظامی ... الآن شما ملاحظه میکنید که حکومت نظامی در چند شهر ایران هست و هیچ کدام اعتنا نمیکنند میریزند بیرون و فریاد؛ و آنها هم از اینکه حالا دیگر تعرض شدید بکنند، یکقدری عقبنشینی کردهاند، زیاد عقبنشینی کردهاند.
این وضع ملت ماست. مقایسه باید کرد بین این ملت، قبل از این نهضت و حالا؛ مقایسه سی سال پیش از این با حالا که ملت ما تا چه حدود رشد سیاسی کرده؛ رشد دینی، سیاسی- دینی. آن وقت به آن وضع بود که برای هیچ امری دخالت برای خودش قائل نبود، که به ما چه ربط دارد؟ مملکتِ خود شخص [شاه] است! این اصلًا حرفی است رایج [که] مملکت خودش است دارد ادارهاش میکند و هر کار میخواهد! ملت از خودش است، همه از خودش هستند، حالا از خودش هر کاری خواست میکند! این یک منطقی [بود] بین توده مردم الّا بعضیش- خیلی نادر که آن هم حرف نمیتوانستند بزنند منطقشان این نبود اما نمیتوانستند بگویند. توده مردم منطقشان این بود که شاه است ... مملکتش است، رعیتش هستند! این منطق بود! باید همهتان یادتان باشد در بیست سال، سی سال پیش از این، مسأله این طور بود که منطق توده ملت مستضعف ما به واسطه خو کردن بر این قلدریها و دیکتاتوریه، [دائماً] توسری زدند و اینها عادت کردند به توسری خوردن! ملتی چند سال، 2500 سال، 2500 سال ملتی زیر لگد اینها بوده، ملتی که 2500 سال زیر این پرچم کثیف بوده- شاهنشاهی کثیف ترین رژیمهای دنیا و اشخاص دنیا [ست] این ملت عادت کرده به اینکه خودش را زیر دست و پای آنها هر کاری میکنند راه بدهد، و هیچ ابداً آخ هم نگوید! [برای شاه] حق قائل باشد: مملکت خودش است، رعیت خودش است! این منطق بود آن وقت. در مخیله محمد رضا خان خطور نمیکرد که یک روزی کسی بگوید که شاه چرا این جور کرد؟ «چرا» یعنی چه؟ یعنی «اول شخص ایران»! فرض کنید اگر نخست وزیر باشد، جرأت این معنایی که یک کلمه «چرا» بگوید هیچ برایش نبود. وقتی که در یک اجتماعی- زمان آن نخست وزیر سیزده، چهارده ساله[26]- در یک اجتماعی کسی گفته بود که شخص اول مملکت؛ به او برخورده بود! «اول» معنایش این است که یک شخص دیگری هم در این مملکت هست که اسمش دوم است! چرا گفتی شخص اول مملکت! مگر ما یک شخص دیگری هم داریم که شخص اولی باشد! ... شخصیت «اعلیحضرت» هیچ کس دیگر نیست؛ یعنی ما شخصی نداریم که شخص دوم باشد تا بگوییم شخص اول! این طور به این صورت داشتند مردم را عادت میدادند؛ و عادت کرده بودند به این معنا که «چه فرمان ایزد چه فرمان شاه»! شاه همان فرمانش فرمان ایزد است! فرقی نیست ما بین فرمان ایزد و فرمان شاه! یک کلمهای هم که آن کلمه صحیحی بود به طور غلط معنا کرده بودند که «السلطان ظل اللَّه.» غلط معنا کرده بودند «سایه» [را].
سایه هر شخصی هیچ از خودش ندارد، هر چه دارد، حرکتی اگر باشد، از آنِ کسی که صاحب ظل ... ذی ظل است. یک نفر آدمی که یک جایی دارد راه میرود، یا دارد حرکت میکند، سایهاش ... همین طوری حرکت نمیکند؛ حرکتش به حرکت این آدم است؛ یعنی هر جوری که دستش را حرکت بدهد ... سایه هم دستش این طوری حرکت میکند؛ راه برود، سایه هم دنبالش هست؛ بنشیند، سایه همین طور است؛ خود چیزی ندارد، هر چه دارد از اوست. «سلطان ظل اللَّه» فاتحه همه سلاطین را خوانده است که اینها سلطان نیستند! آن که «ظل اللَّه» نباشد، آن که برای خودش یک چیزی قائل باشد، یک حرکتی بر خلاف حرکت امر الهی بکند، او «ظل اللَّه» نیست، مستقل است، او خودش یک چیزی است. پیغمبر اکرم «ظل اللَّه» است، برای اینکه از خودش هیچ نیست؛ همان «وحی» است، تابع وحی است، تابع امر خداست، نهی خداست؛ حرکت به حرکت او، به تحریک او حرکت میکند. هر جنگی که بکند با وحی الهی میکند؛ خودش یک آمال و آرزوی نفسانی ندارد که روی این آمال و آرزوی نفسانی یک کاری انجام بدهد. حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- منقول است از ایشان که وقتی با آن عَمْرو بن عَبد ود بود که مقاتله میکردند، وقتی که او را شکست و به زمین خورد او، جسارتی کرد به حضرت تفی انداخت؛ حضرت پاشدند؛ نقل است که ایشان پاشدند و رفتند؛ بعد برگشتند و سرش را کندند. سؤال کرد گفتند چون آن وقت یک کاری با من کرد، و من خوف این را داشتم که نفسیتی باشد در این کار. باید کاری الهی باشد. این «ظل اللَّه»، کلمه صحیح را که فاتحه همه سلاطین، فاتحه همه قلدرها و قدرتمندان را میخواند و تکلیف مؤمنین و مسلمین را با سلاطین- سلاطین جور- حل میکند، این را هم غلط معنا کرده بودند. به خوردِ مردم داده بودند که «ظل اللَّه است» این! با «ظل اللَّه» چه بکنید ... «چه فرمان ایزد چه فرمان شاه». این غلطکاریها و- عرض میکنم که- جور و ستمها و آن خیانتها را به طوری کرده بودند که ملتی عادت به آن کرده بود! اگر یکوقت نمیشد، شاید خلاف عادتش میشد! چه شد، مثلًا چه شد چنین شد! الآن ملت ما به جایی رسیده است که بچه دوازده سالهاش مقابل پاسبان میایستد در قم در جاهای دیگر میایستد میگوید که «مرگ بر شاه»! مطلب این طور شده است. الآن یک مسئله عادی شده است بین ملت ما قضیه مرگ بر شاه! یک مسئله عادی! بچه تازه زبان باز کرده، به این کلمه زبان باز کرده! چه کلمه مبارکی! [خنده حضار].
این راجع به ملت ما؛ که ملت ما به برکت این نهضتِ خودش، نهضت جوشیده از متن از متن ملت جوشیده و بیرون آمده، نمیتواند کسی بگوید که مال من است. هیچ کس حق ندارد؛ غلط است کسی بگوید که مال این [شخص یا گروه] است، ... هیچ دستی نمیتواند این جور ملتی را تغییر بدهد. خداست این کار را کرده. این دست خداست؛ هیچ قدرتی نمیتواند در ظرفِ- الآن میشود گفت- یک سال و چند ماه، یک سال و چقدر [این تحول را پدید آورد] برای اینکه قبلش یک قدری همین طور تدریجی بود کار، و باز خروجی نکرده بود، در ظرف یک سال و چند ماه آن تحول و تغییری که در مملکت ما و در ملت ما حاصل شده است، که راه صدها ساله رفته، یعنی 2500 سال را زیر پا گذاشته و مالیده، این نمیشود که با دست زید و عَمْرو باشد. هیچ نمیشود گفت روحانیون این کار را کردهاند؛ نمیشود گفت مردم بازار این کار را [کردهاند]؛ خیر، دست خداست و از متن ملت جوشیده است این [انقلاب] به امر خدا. و لهذا امیدبخش است. این الهی است؛ امیدبخش است.
الآن وضع ملت ما یک همچو وضعی شده است که درست بر عکس آن وضعی که در سابق داشت که طبیعی او شده بود که باید این کار را بکنم؛ باید از شاه و از- نمیدانم- پاسبان و از صاحب منصب و اینها احترام کرد، و باید چه کرد، باید کتک خورد و حرف نزد، باید مالیاتِ ظلمی را داد و حرف نزد، باید فحش خورد [و] صدا درنیاورد، حالا رسیده است به تحول؛ این جور تحول به برکت امر الهی. و جوشش از متن ملت به آنجا رسیده است که طبیعیش شده است که مرگ بر این سلطنت کذا؛ این طبیعی شده! الآن بچه تازه زبان باز کرده- من همین چند روز کاغذ داشتم- بچه کوچولو که مربوط به ما بود گفته مثلًا کذا، همین مسائل؛ یعنی آنها نوشتهاند که این بچه که تازه زبان باز کرده این را گفته! یک مسأله طبیعی شده الآن. پس ما تا حالا این خدمتی که این ملت به خودش کرده است، این عنایتی [است] که ذات مقدس حق تعالی به این ملت کرده است. خیال نکنید که بعضی از این اشخاصی که از خود دستگاه هستند و وسوسه میکنند: خوب چه شد؟ این خونریزیها چه کرد؟ چه شد؟ این نهضت چه کار کرد؟ چه شد؟ خوب چه بود! ببیند چی بود و چه شد: ملتی که همهاش ذلت و پریشانی و سکوت در مقابل ظلم [بود]، الآن در مقابل ظالم مثل یک کوه ایستاده است و با مشتش با سرنیزه دعوا میکند! چه میخواهد بشود از این بالاتر؟ یک ملتی جوانها داده؛ جلو تانک و توپ میرود کشته میشود، بعد هم میگوید فدایی دادم خیلی خوب، بسیار خوب، باقیاش هم حاضرم! میخواهد چه بشود؟ بهتر از این چه؟ تحول بالاتر از این؟ پیشرفت معنوی بالاتر از این چیست که ملتی آن حالش در ظرف یک سال، یک سال و یک ماه، تبدیل شده است به یک حال دیگری، به یک چیز این طوری.
این راجع به ملت و وضع ملت، که مشابه نمیتوانید برایش پیدا کنید که این طور در همه جا، در جاهایی که در طول عمرشان یک روز تعطیل برای این امور نکرده بودند، در بعضی شهرهایی که در طول حیاتشان یک روز در این امور دخالت نکرده بودند [این گونه تحول پدید آید] و اگر یکی دخالت [در سیاست] میکرد میگفتند که این آخوند سیاسی است! اگر یک کسی در یک امری از امور زندگی این مردم مقابل دولت میایستاد، مقابل- مثلًا- [شاه] میایستاد به او مارک سیاسی میزدند، این دیگر باید برود توی خانهاش منزوی بشود برای اینکه او سیاسی است! این منطق مردم شده بود بازیچه تبلیغات شومی که کرده بودند در طول تاریخ که مردم را عادت بدهند به این وضع زندگی و به کتک خوردن و منابعشان را بردن و باز خودشان هم همراهی کردن، این یک خدمتی است که در طول تاریخ سابقه ندارد که به این ملت شده است این خدمت؛ و این ملت این تحول را پیدا کرده است. نباید گفت چه شده است! خیلی چیزها- خیلی چیزها شده است. بر فرض اینکه این طور باشد که نه، هیچ کاری دیگر نتوانیم بکنیم و تا اینجا همه ما را بگیرند و خفه کنند و هیچ کاری هم نتوانیم بکنیم، لکن تا اینجا که شده ارزش داشته؛ یعنی آن فداکاری که ملت ایران کرده و این تحولی که پیدا کرده، دنبال این و همراه این ارزش داشته است که صدها نفر، هزارها نفر کشته بدهد، فدایی بدهد، یک همچو روحیهای درست بکند. یک همچو روحیه زندهای که الآن شما خیال نکنید دیگر میتوانند تحمیل کنند بر شما آن ظلمهایی را که میکردند؛ دیگر گذشت تحمیل ظلمها؛ دیگر نمیتوانند اینها پاسبان بفرستند و [بگویند] بزنید این [مردم را]. دیگر گذشت، گذشت.» (صحیفه امام، ج4، ص: 251 ـ 258)
ـ پیام به دانش آموزان، دانشگاهیان و طلاب؛ فشار برای استرداد شاه (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
روز 13 آبان، روز هجوم وحشیانه رژیم منحوس به دانشگاه و کشتار دسته جمعی دانشجویان عزیز ماست.
رژیم مخالف با تمام مظاهر تمدن و پیشرفت کشور، یک روز به مدرسه فیضیه و مدارس علوم اسلامی در سراسر ایران حملهور میشد و یک روز به دانشگاه تهران و مدارس و دانشگاههای سراسر ایران، این مراکز دانش و دانشمندان.
اکنون که سالروز حمله به دانشگاه است، برای پیوستگی بیشتر لازم است روحانیون عزیز قم و تهران و سایر شهرستانهای نزدیک به تهران در مراسمی که در دانشگاه تهران است، شرکت نمایند و همچنین روحانیون تمام شهرهای ایران در دانشگاه هر نقطه از ایران که بدین مناسبت مجلس بزرگداشتی برقرار کردهاند، شرکت نمایند و با حضور در دانشگاههای سراسر ایران و پیوستن به دانشآموزان و دانشجویان و استادان عزیز، توطئههای جدایی افکنانه بین این دو نیروی مترقی را خنثی کنند. دشمنان ما در هر فرصت خصوصاً در این روز از هیچ توطئهای دست بردار نیستند و با هر وسیله ممکن میخواهند آرامش را از ملت عزیز سلب کنند.
بر دانشآموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام، حملات خود را علیه امریکا و اسرائیل گسترش داده و امریکا را وادار به استرداد این شاه مخلوع جنایتکار نمایند و این توطئه بزرگ را بار دیگر شدیداً محکوم کنند.
بر دانشآموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با تمام نیرو، وحدت خویش را حفظ و از انقلاب اسلامی خود طرفداری نمایند و بر ملت است که از این دو جناح عزیز با تمام قدرت پشتیبانی کنند. دست خدا به همراه همگی باد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 412)
ـ نامه به آقای محمدعلی انصاری؛ منشور برادری (1367)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام، آقای حاج شیخ محمد علی انصاری- دامت افاضاته
نامه شما را مطالعه کردم. مسئلهای را طرح کردهاید که پاسخ به آن کمی طولانی میگردد ولی از آنجا که من به شما علاقهمندم، شما را مردی متدین و دانا- البته کمی احساساتی- میدانم و از محبتهای بیدریغت نسبت به من همیشه ممنونم. به عنوان نصیحت به شما و امثال شما که تعدادشان هم کم نیست مسائلی را تذکر میدهم:
کتابهای فقهای بزرگوار اسلام پر است از اختلاف نظرها و سلیقهها و برداشتها در زمینههای مختلف نظامی، فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و عبادی، تا آنجا که در مسائلی که ادعای اجماع شده است قول و یا اقوال مخالف وجود دارد و حتی در مسائل اجماعی هم ممکن است قول خلاف پیدا شود، از اختلاف اخباریها و اصولیها بگذریم. از آنجا که در گذشته این اختلافات در محیط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در کتابهای علمی آن هم عربی ضبط میگردید، قهراً تودههای مردم از آن بیخبر بودند و اگر با خبر هم میشدند، تعقیب این مسائل برایشان جاذبهای نداشت. حال آیا میتوان تصور نمود که چون فقها با یکدیگر اختلاف نظر داشتهاند- نعوذ باللَّه- خلاف حق و خلاف دین خدا عمل کردهاند؟ هر گز. اما امروز با کمال خوشحالی به مناسبت انقلاب اسلامی حرفهای فقها و صاحبنظران به رادیو و تلویزیون و روزنامهها کشیده شده است، چرا که نیاز عملی به این بحثها و مسائل است؛ مثلًا در مسئله مالکیت و محدوده آن، در مسئله زمین و تقسیمبندی آن، در انفال و ثروتهای عمومی، در مسائل پیچیده پول و ارز و بانکداری، در مالیات، در تجارت داخلی و خارجی در مزارعه و مضاربه و اجاره و رهن، در حدود و دیات، در قوانین مدنی، در مسائل فرهنگی و برخورد با هنر به معنای اعم؛ چون عکاسی، نقاشی، مجسمهسازی، موسیقی، تئاتر، سینما، خوشنویسی و غیره. در حفظ محیط زیست و سالمسازی طبیعت و جلوگیری از قطع درختها حتی در منازل و املاک اشخاص، در مسائل اطعمه و اشربه، در جلوگیری از موالید در صورت ضرورت و یا تعیین فواصل در موالید، در حل معضلات طبی همچون پیوند اعضای بدن انسان و غیر به انسانهای دیگر، در مسئله معادن زیرزمینی و رو زمینی و ملی، تغییر موضوعات حرام و حلال و توسیع و تضییق بعضی از احکام در ازمنه و امکنه مختلف، در مسائل حقوقی و حقوق بین المللی و تطبیق آن با احکام اسلام، نقش سازنده زن در جامعه اسلامی و نقش تخریبی آن در جوامع فاسد و غیر اسلامی، حدود آزادی فردی و اجتماعی، برخورد با کفر و شرک و التقاط و بلوک تابع کفر و شرک، چگونگی انجام فرایض در سِیر هوایی و فضایی و حرکت بر خلاف جهت حرکت زمین یا موافق آن با سرعتی بیش از سرعت آن و یا در صعود مستقیم و خنثی کردن جاذبه زمین و مهمتر از همه اینها، ترسیم و تعیین حاکمیت ولایت فقیه در حکومت و جامعه که همه اینها گوشهای از هزاران مسئله مورد ابتلای مردم و حکومت است که فقهای بزرگ در مورد آنها بحث کردهاند و نظراتشان با یکدیگر مختلف است و اگر بعضی از مسائل در زمانهای گذشته مطرح نبوده است و یا موضوع نداشته است، فقها امروز باید برای آن فکری بنمایند.
لذا در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا میکند که نظرات اجتهادی- فقهی در زمینههای مختلف و لو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد ولی مهم شناخت درست حکومت و جامعه است که بر اساس آن نظام اسلامی بتواند به نفع مسلمانان برنامهریزی کند که وحدت رویّه و عمل ضروری است و همین جا است که اجتهاد مصطلح در حوزهها کافی نمیباشد بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزهها هم باشد ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلی در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیمگیری باشد، این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمیتواند زمام جامعه را به دست گیرد.
اما شما باید توجه داشته باشید تا زمانی که اختلاف و موضعگیریها در حریم مسائل مذکور است، تهدیدی متوجه انقلاب نیست. اختلاف اگر زیربنایی و اصولی شد، موجب سستی نظام میشود و این مسأله روشن است که بین افراد و جناحهای موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفاً سیاسی است و لو اینکه شکل عقیدتی به آن داده شود، چرا که همه در اصول با هم مشترکند و به همین خاطر است که من آنان را تأیید مینمایم. آنها نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان برای کشور و مردم میسوزد و هر کدام برای رشد اسلام و خدمت به مسلمین طرح و نظری دارند که به عقیده خود موجب رستگاری است. اکثریت قاطع هر دو جریان میخواهند کشورشان مستقل باشد، هر دو میخواهند سیطره و شرّ زالوصفتان وابسته به دولت و بازار و خیابان را از سر مردم کم کنند. هر دو میخواهند کارمندان شریف و کارگران و کشاورزان متدین و کسبه صادق بازار و خیابان، زندگی پاک و سالمی داشته باشند. هر دو میخواهند دزدی و ارتشا در دستگاههای دولتی و خصوصی نباشد، هر دو میخواهند ایران اسلامی از نظر اقتصادی به صورتی رشد نماید که بازارهای جهان را از آنِ خود کند، هر دو میخواهند اوضاع فرهنگی و علمی ایران به گونهای باشد که دانشجویان و محققان از تمام جهان به سوی مراکز تربیتی و علمی و هنری ایران هجوم آورند، هر دو میخواهند اسلام قدرت بزرگ جهان گردد. پس اختلاف بر سر چیست؟ اختلاف بر سر این است که هر دو عقیدهشان است که راه خود باعث رسیدن به این همه است. ولی هر دو باید کاملًا متوجه باشند که موضعگیریها باید به گونهای باشد که در عین حفظ اصول اسلام برای همیشه تاریخ، حافظ خشم و کینه انقلابی خود و مردم علیه سرمایه داری غرب و در رأس آن امریکای جهانخوار و کمونیسم و سوسیالیزم بین الملل و در رأس آن شوروی متجاوز باشند.
هر دو جریان باید با تمام وجود تلاش کنند که ذرهای از سیاست «نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی» عدول نشود که اگر ذرهای از آن عدول شود، آن را با شمشیر عدالت اسلامی راست کنند. هر دو گروه باید توجه کنند که دشمنان بزرگ مشترک دارند که به هیچ یک از آن دو جریان رحم نمیکند. دو جریان با کمال دوستی مراقب امریکای جهانخوار و شوروی خائن به امت اسلامی باشند. هر دو جریان باید مردم را هوشیار کنند که درست است که امریکای حیلهگر دشمن شماره یک آنها است ولی فرزندان عزیز آنان زیر بمب و موشک شوروی شهید گشتهاند. هر دو جریان از حیله گریهای این دو دیو استعمارگر غافل نشوند و بدانند که امریکا و شوروی به خون اسلام و استقلالشان تشنهاند.
خداوندا! تو شاهد باش من آنچه بنا بود به هر دو جریان بگویم گفتم، حالْ خود دانند.
البته یک چیز مهم دیگر هم ممکن است موجب اختلاف گردد- که همه باید از شرّ آن به خدا پناه ببریم- که آن حب نفس است که این دیگر این جریان و آن جریان نمیشناسد.
رئیس جمهور و رئیس مجلس و نخست وزیر، وکیل، وزیر و قاضی و شورای عالی قضایی و شورای نگهبان، سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات، نظامی و غیر نظامی، روحانی و غیر روحانی، دانشجو، غیر دانشجو، زن و مرد نمیشناسد و تنها یک راه برای مبارزه با آن وجود دارد و آن ریاضت است، بگذریم.
اگر آقایان از این دیدگاه که همه میخواهند نظام و اسلام را پشتیبانی کنند به مسائل بنگرند، بسیاری از معضلات و حیرتها برطرف میگردد ولی این بدان معنا نیست که همه افراد تابع محض یک جریان باشند. با این دید گفتهام که انتقاد سازنده معنایش مخالفت نبوده و تشکل جدید مفهومش اختلاف نیست. انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه میشود. انتقاد اگر بحق باشد، موجب هدایت دو جریان میشود. هیچ کس نباید خود را مطلق و مبرّای از انتقاد ببیند. البته انتقاد غیر از برخورد خطی و جریانی است. اگر در این نظام کسی یا گروهی خدای ناکرده بیجهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتماً پیش از آنکه به رقیب یا رقبای خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است. در هر حال یکی از کارهایی که یقیناً رضایت خداوند متعال در آن است، تألیف قلوب و تلاش جهت زدودن کدورتها و نزدیک ساختن مواضع خدمت به یکدیگر است. باید از واسطههایی که فقط کارشان القای بدبینی نسبت به جناح مقابل است، پرهیز نمود. شما آن قدر دشمنان مشترک دارید که باید با همه توان در برابر آنان بایستید، لکن اگر دیدید کسی از اصول تخطی میکند، در برابرش قاطعانه بایستید.
البته میدانید که دولت و مجلس و گردانندگان بالای نظام هر گز اصول و داربستها را نشکستهاند و از آن عدول نکردهاند. برای من روشن است که در نهاد هر دو جریان اعتقاد و عشق به خدا و خدمت به خلق نهفته است. با تبادل افکار و اندیشههای سازنده مسیر رقابتها را از آلودگی و انحراف و افراط و تفریط باید پاک نمود. من باز سفارش میکنم کشور ما در مرحله بازسازی و سازندگی به تفکر و به وحدت و برادری نیاز دارد. خداوند به همه کسانی که دلشان برای احیای اسلام ناب محمدی- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- و نابودی اسلام امریکایی میتپد، توفیق عنایت فرماید و شما و همه را در کنف عنایت و حمایت خویش محافظت فرماید و ان شاء اللَّه از انصار اسلام و محرومین باشید. 10/ 8/ 67
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 176 ـ 178)
[1] آقای سید احمد خمینی درباره پاورقیهای این نامه چنین نوشته است:
1- منظور، همان منزلی است که در باره آن به حضرت امام گزارش داده بودند که« احمد طلاب را اخراج کرده و خود در آن ساکن شده است!» البته با روحیهای که امام از فرزندشان سراغ داشته قبول نکرده بودند و واقعاً اصل و اساس دروغ بود.
[2] - منظور، شهید محراب حضرت آیت اللَّه صدوقی است. با وجودی که حضرت امام شدیداً به ایشان علاقهمند بودند، چون این منزل سهم امام بود، از این نظر بین شهید صدوقی و بقیه فرقی قائل نبودند و در فروش آنجا عجله داشتند.
[3] - حجت الاسلام شیخ مهدی حائری تهرانی.
[4] - آقای حاج محمد حسن اعرابی، داماد امام( همسر خانم فریده مصطفوی).
[5] - مرحوم آیت اللَّه ربانی شیرازی منظور نظر امام است که در این تاریخ( 10/ 8/ 50) در زندان رژیم شاه اسیر بود.
[6] - در صحیفه نور( دوره 22 جلدی)، ج 1، ص 255، و دوره جدید)، ج 1، ص 427، تاریخ سخنرانی 10 دی 56 درج گردیده است.
[7] - اشاره به شهادت آقای سید مصطفی خمینی، فرزند امام خمینی.
[8] - اقتباس از آیه 19 سوره شوری.
[9] -( از جهنم) گذشتیم در حالی که آتش آن خاموش بود؛ علم الیقین، ج 2، ص 971.
[11] - کنز العمال 3: 214.
[12] - دنیا در لغت یعنی پایین.
[13] - سوره صافات، آیه 6:« ما آسمان دنیا را به زیور ستارگان بیاراستیم».
[14] - بخشی از آیه 64 سوره عنکبوت:« إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ»؛ همانا زندگانی آخرت زندگانی حقیقی است.
[16] - کتب اربعه از منابع شیعه میباشد.
[19] - اشاره به آیه 23 سوره انبیاء:« از آنچه میکند بازخواست نشود». این صفت از اختصاصات خداوند است.
[20] - آقای سید محمد طباطبایی یزدی، فرزند آقای سید محمد کاظم طباطبایی یزدی( صاحب عروة الوثقی).
[21] - کلمهای است روسی به معنی سرباز.
[23] - شعار« شاه باید سلطنت کند نه حکومت» شعار لیبرالها و ملیگراها بود.
[24] - اردشیر زاهدی، آخرین سفیر رژیم شاه در ایالات متحده.
[25] - در سیستم امریکایی، تمام اختیارات در دست رئیس جمهوری است. ولی در فرانسه، علاوه بر رئیس جمهور، نخست وزیر نیز در نوع خود، دارای وظایف خاصی است.