امروز با امام: هشتم آبان
ـ نامه به آقای علی اسلامی و اظهار تألم و تأثر از بی احترامی رژیم به واعظ مشهور آقای عباسعلی اسلامی (1343)[1]
«بسمه تعالی
جناب فاضل محترم، آقای علی آقا اسلامی- دام عمره
مرقوم محترم که حاکی از تأثرات شما بود، موجب تألم و تأثر اینجانب گردید.
اینجانب از این وضعیت که برای مسلمین پیش آمده است و برای خصوص جناب آقای اسلامی، خطیب محترم بسیار متأثرم. از خداوند تعالی اصلاح امور مسلمین را خواستار است.
جنابعالی و خانواده آقای اسلامی متأثر نباشید. این گرفتاریها بزودی انشاءاللَّه رفع میشود و بزرگواری و نیکنامی برای آقای اسلامی باقی میماند. اینجانب مستقیماً از خوف آنکه مبادا کار مشکلتر باشد، اقدام نکردم؛ لکن از راههایی اقدام نمودم، امیدوارم انشاءاللَّه بزودی رفع گرفتاری ایشان بشود. از طرف حقیر به آقایان اخوان و خانواده محترم ایشان سلام برسانید. والسلام علیکم و رحمةاللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج21، ص: 540)
ـ نامه تشکر به فضلا و طلاب رشت مقیم قم؛ ورود به نجف (1344)[2]
«بسمه تعالی
5 رجب 85 خدمت ذی شرافت حضرات افاضل گرام و محصلین محترم رشت- دامت توفیقاتهم
به عرض میرساند، تلگراف تبریک حضرات آقایان محترم در موضوع تشرف این جانب به اعتاب مقدسه واصل و موجب تشکر گردید؛ و چون اطلاع حاصل شد که تلگرافات حقیر را نمیرسانند، چنانچه نوعاً تلگرافات ایران را به این جانب نرساندهاند، لذا از جواب تلگرافی خودداری شد.
از خدای متعال ادامه توفیقات آقایان محترم را در تحصیل علوم دینیه و تبلیغ احکام الهیه مسألت و ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
و آنچه لازم است تذکر دهم آن است که آقایان افاضل و محصلین حوزه مقدسه قم- کما فی السابق- در همان حوزه مقدسه اقامت نمایند و مشغول تحصیل و تبلیغ باشند. غیبت این جانب موجب سردی و سستی آقایان نشود. خداوند هر طور مقدر فرموده صلاح است و این جانب ان شاء اللَّه در اول وقت رفع منع در بین آقایان طلاب قم هستم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 6)
ـ نامه تشکر به آقای مجدالدین مصباحی؛ ورود به نجف (1344)
«بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب ثقة الاسلام آقای آقا مجد الدین مصباحی- دامت افاضاته
به عرض میرساند، تلگراف تبریک تشرف این جانب به اعتاب مقدسه موجب تشکر گردید؛ و چون اطلاع حاصل شد که تلگرافات حقیر را نمیرسانند، چنانچه نوعاً تلگرافات ایران را به این جانب نرساندهاند، از جواب تلگرافی خودداری شد. از خدای متعال دوام توفیقات جنابعالی را خواستار و ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
به تاریخ 5 رجب 85// روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 7)
ـ نامه به آقای محمد صادقی درباره ارسال مناسک و رساله به لبنان (1354)
«بسمه تعالی
24 شهر شوال 95
خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت الاسلام آقای صادقی- دامت افاضاته
پس از اهدای تحیت، مرقوم شریف واصل، سلامت و سعادت جنابعالی را خواستار است. اوضاع لبنان موجب تأثر و تشویش خاطر است، خصوصاً برای دوستان؛ ان شاء اللَّه خداوند اصلاح فرماید. با این وضع[3] ایصال مناسک و رساله به بیروت صلاح نیست؛ اگر لازم است آدرس بدهید که به شام فرستاده شود. اما راجع به طلاب آنجا، من سابقاً به آقای خلخالی[4] نوشتم که در آنجا شهریه بدهند؛ معلوم شد طوری سلوک شده است که بر خلاف مصلحت بوده است. از این جهت معذور هستم. جنابعالی ممکن است باز عمق مطلب را نیافته باشید؛ شاید بعد برای شما ظاهر شود. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 119)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج؛ شیوه حکومت پیامبر و مبارزه روحانیت (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
[ما] مواجه هستیم با تبلیغاتی که از آن وقتی که خارجیها راه پیدا کردند به ایران و مطالعات کردند در ایران و خواستند ذخایر ایران را ببرند، شروع به تبلیغاتی کردند که اسلام و روحانیت اسلام را در نظر مردم یک [مطلب] مخالف با زندگی، مخالف با عقل، ارتجاعی، به درد زندگی نخور، از این چیزها [معرفی کنند]؛ با آن تبلیغات دامنهدارشان این تهمتها را زدند که اصل ادیان افیون هستند برای تخدیر مردم؛ و این [را] هم سرمایه دارها درست کردند و علمای اسلام هم عمال همین سرمایه دارها هستند و مردم را تخدیر میکنند که مردم صدایشان درنیاید، که انقلابی یکوقتی پیدا نشود؛ و این کاری است که [از جانب] مبلغین و آنهایی که اسلام را سدی از برای منافعشان میدانستند و علمای اسلام را هم سدی دیگر، این تبلیغات شده است.
ما بسیاری از مطالب را تدریجاً در این روزهایی که اینجا بودیم برای این آقایان- که البته هی عوض میشوند و اشخاص دیگر میآیند- گفتهایم؛ من جمله از چیزهایی که گفته شده است و لازم است باز گفته بشود این است که باید انسان ببیند که سند اسلام که قرآن است، آیا این سند، سندی است که اگر کسی مطالعه آن را بکند یا تعلیمات آن را بگیرد، این جزء افیونهاست، و میرود توی خانهاش مینشیند؟ یا مردم را دعوت میکند به دیر و خرابات؟ یا اینکه قرآن محرک جامعه است؟ طرف [دار] رد ظلم و رد ستمکاریهایی که در خارج میشود؟
کسی که یک مقداری آشنا باشد به منطق قرآن، میبیند که این قرآن است که وادار کرد پیغمبر اسلام را به اینکه با این سرمایه دارها دائماً در جنگ باشد. با این کسانی که در حجاز و در طائف و در مکه و اینها، سرمایه دار بودند و صاحب قدرت و اشخاص قلدری بودند که قدرتمند بودند. قرآن بود که پیغمبر اکرم را وادار کرد به اینکه با این مردمی که با ملیت مردم با منافع تودههای مردم، مخالف هستند و استثمار میکنند اینها را، با اینها باید جنگ بکنید و تعدیلی حاصل بشود.
جنگهایی که پیغمبر در زمان حیاتشان فرمودهاند، بعد از اینکه اسباب جنگ فراهم شد برایشان، این جنگها همیشه با زورمندها بوده است؛ با آنها، مثل ابو سفیان و امثال آنها که قدرتمندها بودند، و اینها منافع ملتها را، ملت خودشان را، میخواستند برای خودشان [غارت] بکنند؛ و ظلم و ستمکاری و بیعدالتی رایج بوده است؛ و جنگهایی که واقع شده، بین مستضعفین بوده و این مردم طبقه سه، این فقرا با این زورمندها و اینهایی که میخواستند حق فقرا را بخورند؛ و لسان قرآن و آیاتی که در باب جنگ- جنگ با این مشرکینی که آن وقت دارای قدرت بودند- آیاتی که وارد شده است، یکی و دو تا نیست؛ بسیار آیات در [باب] جنگ هست و در جدالِ با اینها؛ و در تمام قرآن اگر پیدا بکنید یک آیهای که مردم را بگوید با اینها ملایمت کنید و بروید توی خانهتان بخوابید تا اینها هر کاری [می] خواهند بکنند، بکنند؛ اگر این جور پیدا شد، آن وقت حق دارد کسی بگوید که این قرآن آمده است و دین آمده است، افیون است؛ افیون معنایش این است که مثل تریاک، این مواد مخدِّره که استعمال میکنند و انسان بعد از استعمالش به چرت میرود، قرآن آمده است که مردم را به چرت وادار کند!
این تبلیغی بوده است که بر ضد قرآن شده است و نکته این تبلیغ هم این بوده است که مسلمین را از قرآن جدا کنند و منطق قرآن را بشکنند در بین مسلمین، تا اینکه این شرقیها، که مسلمین هستند و دارای مخازن هستند، این دیگر پشتوانهای نداشته باشند که مقاومت کنند. اگر قرآن و روحانیت قرآن نباشد، این مردم و تودهها، اینها مقاومت نمیکنند. اینها هستند که ممکن است [با آنها مخالفت کنند]؛ این طور مطالعات به آنجا رسیده که ... سد از برای راه استفاده غرب، آن عبارت از قرآن است و عبارت از آن کسانی که درس قرآن خواندهاند؛ آنها ممکن است یک وقتی جلوگیری بکنند از منافع [غرب]؛ پس باید این دو تا سد را شکست تا راه باز بشود. قرآن را با این منطق، به قول خودشان شکستند، یا خیال شکستنش را داشتند، که اصلًا دین، نه دین اسلام، اصلًا دین از اول که بوده است یک مخدِّری بوده. این برای این است که نه اینکه آنها اطلاع نداشتند، آنها اطلاعاتشان صحیح بوده، داشتند اطلاعات آنها؛ [ولی] فریبکاری میکردند؛ ماها اطلاع نداشتیم که فریب میخوردیم؛ آنها فریب میدادند و مقصد داشتند، مقصد سیاسی داشتند که منافعش به خودشان برسد، و لیکن مسلمین فریب خوردند؛ ما بیاطلاع بودیم. شاید در بین جوانهای ما هم حالا هم باز که به برکت اسلام و قرآن و روحانیت و اینها، یک همچو اساسی را دارند به هم میزنند و متزلزل میکنند، حالا هم اگر یک کسی که از عمال آنهاست یا خیر، خودش بازی خورده، شاید آن هم حالا همین حرف را باز تکرار کند که نه، قرآن و مثلًا روحانیون، اینها مخدِّراتند؛ با اینکه میبینند این نهضتی که در پانزده سال پیش از این تا حالا بپا شده است و الآن متزلزل کرده است، نه [تنها] شاه را متزلزل کرده است، [که] امریکا را، انگلستان را، شوروی را؛ اینها دارند مطالعه میکنند که چطور تخلص[5] پیدا کنند و نمیتوانند هم تخلص پیدا کنند، برای اینکه سرنیزه کاری از آن برنمیآید در مقابل اراده ملت؛ اینها هم باز در بینشان شاید پیدا بشود یک جاهلی که یک همچو کلمهای بگوید، و لیکن از بیاطلاعی است.
انبیای سابق هم هر کدامشان که ما از تاریخشان اطلاع داریم یک اشخاصی بودند از طبقه سوم و از این فقرا، و اینها قیام میکردند در مقابل سلاطینشان؛ مثل حضرت موسی- سلام اللَّه علیه- در مقابل فرعون. یک مرد شبانی با یک عصایی قیام میکند و مردم را دعوت میکند، و میرود سراغ فرعون و فرعون را میخواهد دعوت کند برای اینکه او را آدمش کند؛ این جور نبوده است که از فرعون؛ بَعْث شده باشد موسی برای تخدیر توده! از توده پیدا شده است؛ یعنی خدا از توده انتخاب کرده این را در مقابل قدرت فرعون؛ و هکذا سایر انبیا- علیهم السلام- و آنهایی که ما اطلاع از آنها داریم این طور بودهاند. پیغمبر اکرم که دیگر نزدیک به ماست، نسبت به آنها؛ و اطلاعمان از تاریخ آن بیشتر است، و جنگهایی که او کرده، همه معلوم است که چند تا جنگ کرده و با کی جنگ کرده. جنگها همه با اشخاص ظالم و متعدی و قلدر بوده است؛ پس این منطق که اسلام یا سایر ادیان از مخدرات است، این منطق اجانب است که میخواهند مال شما را بخورند؛ میخواهند ما را از قرآن منفصل کنند تا اینکه پشتوانهای نداشته باشیم؛ مثل قدرت قرآنی پشت سر ما نباشد و ما متفرق بشویم و هر کسی یک چیزی بگوید و تبلیغات آنها اثر بکند و جوانهای ما را منحرف کند و اسباب این بشود که آنها مشغول کارشان بشوند.
وقتی میآییم سراغ آنهایی که دین را تبلیغ میکردند، مثل خود پیغمبر، حضرت امیر، سلام اللَّه علیه، خلفای پیغمبر؛ یعنی خلفای صوری پیغمبر تا آن وقتی که باب خلافت توی کار بود و به سلطنت نرسیده بود،[6] بعد از آن علمای اسلام، شما اگر تاریخ را ملاحظه کنید، همیشه جنگ ما بین این طایفه و قلدرها بوده؛ هیچ وقت همچون نبوده است که اینها ساکت بنشینند؛ منتها به مقدار قدرت و به مقداری که عرض میکنم، توانایی داشتند و کم بوده است توانایی شان؛ آن هم البته عللی داشته است که نقصی، نقیصههایی در کار بوده.
و ما در زمان خودمان، در این مدتی که خودمان مشاهده کردیم، قیامهایی از همین طبقه ما دیدهایم در مقابل رضا شاه. آن وقت که آمد و کودتا کرد و عرض میکنم، آن بساط را درآورد و آن ظلمها و آن تعدیات را کرد به همه طبقات مردم، هیچ قدرتی در مقابلش نایستاد الّا قدرت روحانی که قیامهای متعدد شد که ما همهاش را یادمان است. قیامهایی که از علمای اصفهان شد؛ در قم جمع شدند همه با هم، از علمای بلاد هم آمدند در قم. قیامی که از خراسان شد که همه علمای خراسان را که قیام کرده بودند گرفتند و بردند در زندان؛ مثل مرحوم آسید یونس و مرحوم آقازاده و دیگران. قیامی که از آذربایجان شد، علمای بزرگ آذربایجان را مثل مرحوم آمیرزا صادق آقا و مرحوم انگجی و دیگران را گرفتند و از آنجا بردند تبعید کردند. قیامهای متعدد [شد]؛ قیامی که مرحوم آقای قمی کرد که آمد به تهران، و مردم با او همراهیِ درست نکردند و ایشان را هم گرفتند و تبعید کردند. قیامهای زیادی کردهاند که تاریخ نشان میدهد که اینها این جور نبود که مردم را دعوت به آرامش کنند که مردم در مقابل ظلم حرف نزنند، در مقابل ظَلَمه حرف نزنند؛ این تبلیغات بوده است که کار ماها را به اینجا رسانده است که الآن هم باز صحبتش را میکنند؛ یعنی منحرفها صحبتش را الآن هم میکنند و اینها کمک میکنند به بنگاه ظلم.
آنهایی که این مسائل را مثلًا، زمزمه میکنند، اینها یا اینکه خودشان از دستگاهها هستند و عمال آنها هستند یا فریب خوردهاند از عمال آنها. این شعارهای مثلًا کمونیستی و شعارهای مارکسیستی اینها از همان قماش هست؛ که اینها یک دستهای از جوانهای بازی خوردهاند به واسطه اینها؛ اینها مطالعه نکردهاند در احوال آنهایی که اینها را دعوت میکنند به کمونیستی، و به مارکسیستی دعوت میکنند. مطالعهای در احوال آنها نکردهاند ببینند خود آنها چکاره بودند، مثلًا استالین- که در [دوران] اخیر، ما همه ادراکش کردیم و در زمان او بودیم و بعضی [از] شما هم بودید- این چه جور بوده خودش؛ خودش چه آدمی بوده است تا اینکه اینها میخواهند تبعیت از او بکنند!
بله، آن وقتی که جنگ عمومی واقع شد، لشکر ارتش روسیه آمدند به ایران- از تقریباً آن طرف تهران تا خراسان و آنجا آنها بودند، و مال انگلستان و هم مال امریکا، هم آن طرفها را گرفته بودند، هر کدام یک گوشه ایران را ضبط کرده بودند و بودند در ایران- و ما دیدیم، من خودم دیدم، و یک مطلب هم آن وقت معروفِ معروف شد؛ اما آن مطلبی که معروف شد: آن وقتی که متفقین آمدند؛ یعنی رؤسای متفقین «استالین و روزولت و چرچیل» اینها آمدند به ایران، استالین، آن آدمی که این آقایان میگویند که خیر، آن آدم کمونیست بود، آن آدم تودهای بود، آن با مردم چطور بود، به او «قارداش» میگفتند، برادر بود؛ همه اینها، وقتی خودش آمد به ایران، باید حتی گاو شیرده برایش میآوردند که مبادا این آقا از شیر گاو ایران بخورد! این آقای کرملیننشین که قارداشش عبارت از این ارتشش و تودههای مردم بود، این وقتی که آمد، در همان جنگ عمومی برای یک مشورت آمد به ایران، آن وقت معروف بود در اینکه ایشان با یک گاو خاصی که عرض میکنم، همراهش آوردند که شیر آن گاو را بخورد، مبادا خدای نخواسته این شیر گاو نباشد و مبتلا بشود به شیر گاو ایران! این زندگی اشرافی او بود.
و من خودم این را دیگر دیدم که ما از تهران میرفتیم به مشهد با اتوبوس، برخوردیم به این لشکرهایی که از روسیه بودند، که عقیده شان این بود که ما و استالین هر دو برادریم و همه با هم مثل هم میمانیم! اینها میآمدند برای گدایی سیگار یا چیز دیگر؛ وقتی یک سیگار به آنها دادند، گرفت آن سیگار را، و آن قدر خوشحال شد که بنا کرد سوت زدن و راه رفتن! برای یک سیگار گدایی میکرد! او[7] وقتی که آمد، با طیاره آمد و با چه وضعی و با چه اشخاصی و با کذا؛ گاو شیرده هم آوردند که آقا شیر بخورد از آن گاو!
اینها بازی میدهند مردم را، مردم را بازی میدهند. لنین که این قدر از او تعریف میکنند و کذا، اولًا به واسطه یک شکست جنسی خودش وارد شده و مخالفت کرده است با آنهایی که دیانت داشتند؛ با آن علمایی که آن وقت بودند و علمای خودشان! یک مسئله جنسی بوده است که آنها منعش کردند و او عصبانی شده! آن وقت یک قصه هم از او نقل میکنند که ایشان گفته است که «باید ما حساب کنیم ببینیم که این افرادی که در مملکت ما هستند، خرج و دخلشان چه جوری است، هر نفر آدمی که حساب کردیم در سالْ خرج و دخلش با هم مساوی است یا دخلش بیشتر از خرجش است، این را ما نگاه میداریم؛ برای اینکه خوب خرج خودش را دارد، یک چیزی هم به ما میرسد! هر آدمی که خرجش کمتر نیست [و] دخلش کمتر از خرجش است، این را باید توی دریا انداخت!» این آدم انساندوست یک همچو آدمی است! اینکه حالا این قدر از او تعریف میکنند یک همچو آدمی است که این فقرا که نمیتوانند کار بکنند، پیرمرد حالا شده است، ضعیف شده است، یک عیبی دارد که نمیتواند کار کند به اندازه مخارج خودش، این دیگر به درد نمیخورد؛ این را باید ریخت توی دریا راحت بشوند! توی دریا هم بریزند. که دیگر محتاج به اینکه زمین را بکنند و اینها، نباشد! اینها بازی میدهند جوانهای ما را، و تبلیغات است همهاش؛ واقعیت نیست. این یک حکومت و یک، عرض بکنم که رئیس برای آنها [است]؛ و ما هم حکومت خودمان را نشان میدهیم، آن حکومتی که ما میخواهیم.
آن حکومتی که ما میخواهیم مصداقش یکی خود پیغمبر اکرم است که حاکم بود. ما بناست که رؤسا را [در نظر] بگیریم، رؤسا را نظر بکنیم، سیره رؤسا را نظر بکنیم؛ یکی از آنها هم حضرت امیر بود؛ یکی هم عُمَر بود. ما ببینیم اینها مثل عُمَر هم هستند؟ یکی از آنها هم حضرت امیر. خود پیغمبر را هر کس که سیره نوشته است از رسول اکرم، [نقل کرده که] وضعش در زندگی کمتر بوده است از این مردم عادی که آن وقت در مدینه زندگی میکردند. اطاق گلی اینها داشتند؛ توی مسجد یک اطاق گلی داشتند. سوار الاغ میشده، یک کسی هم دنبالش، پشت سرش مینشسته و میرفته. آن وقت هم برای او مسأله میگفته، او را تربیت میکرده. شما بیاورید یک حاکمی، یک رئیسِ عرض میکنم کلانتری، یک کدخدای یک شهری، یک دهی بیاورید که این طوری باشد. سلوکش با ملت این باشد که وقتی توی مسجد، مسجدِ محل اداره حکومت، میآمدند آنجا، وقتی که پیغمبر توی مسجد نشستند و عرض میکنم که چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشستهاند و دارند صحبت میکنند، اشخاصی که نمیشناختند، از خارج میآمدند، نقل شده است که نمیشناختند اینها کدام یکی، عرض میکنم که حاکم است و کدام یکی محکوم؛[8] کدام یکی پیغمبر است، کدام یکی مردم دیگر. یک زندگی اشرافی و یک زندگیِ عرض میکنم، چیزی نداشته. در عین حال که خودش این طور بوده، آن قدر به این فقرا رسیدگی میکرده و به این ضعفا رسیدگی میکرده است که مردم همه از ذکرش فرض کنید، عاجزند.
آن هم حضرت امیر با سلطنتِ- جسارت است که من سلطنت به ایشان بگویم- با خلافتِ چندین مملکتی که ایران یکی از آنها، حجاز یکی از آنها، نمیدانم عراق یکی از آنها، اردن یکی از آنها، مصر یکی از آنها [بوده]؛ این یک همچو دامنهای آن وقت داشته سلطنت ایشان، با این دامنه سلطنت، زندگی خودش را ببینیم که آیا این غمخوار ملت است یا اینهایی که اینها میگویند؟ مقایسه بکنید و زندگی شان را در تاریخ ببینید. آنی که نقل میکنند[9] یک پوستی ایشان داشته است، یک پوست گوسفندی داشته، شبها خودش و عیالش رویش میخوابیدهاند؛ روز هم این را میگذاشتند آنجا برای شترشان علف میریختند. این زندگی حضرت امیر! در عمرش شاید یک دفعه یک نان سیری نخورده باشد. آن وضع خوراک حضرت امیر که درِ آن [صندوقچه] را- به حَسَب نقل- مُهر میکرده،[10] آنجایی که توی آن [نان] جو بوده است، مُهر میکرده است که مبادا اینها باز کنند و یک چیز دیگر توی آن بریزند، یک چربی، یک چیزی، که این مثلًا به واسطه ترحمی که فرزندانش میخواستند به پدر بکنند، و زینب مثلًا میخواسته به پدر بکند، [خورشتی] داخل این بکند، مُهر میکرده که دست نخورده باشد؛ این خوراک حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- بود.
آن شبی که شب فوت ایشان، ضربت خوردن ایشان هست، آن شب مهمان ام کلثوم، میگویند[11] بوده است؛ وقتی که برایش غذا میآورند، ایشان غذا برای افطارش میآورد، میبیند که نمک آورده و شیر؛ میگوید تو چه وقت دیدی من دو تا خورش داشته باشم؟ یکیاش را بردار. میگویند که رفته است نمک را بردارد؛ گفته است: به جان من شیر را بردار. با نمک دو لقمه دست برد و خورد. این حکومت ماست، حکومت اسلام است، حاکم اسلام است؛ آن هم حاکم کمونیست و مارکسیسم و اینها.
انسان باید تعقل کند ببیند کجا گول خورده است. این گول برای چه؛ این تبلیغات برای چه بوده؟ این نکته، نکته اینکه شما را میخواهند جدا کنند از اسلام، جدا کنند از حکومت اسلامی، باید دید نکته چیست که شما را میخواهند جدا کنند از حکومت اسلامی؟ نکته این است که آن آقا گاز مملکت ما را میخواهد، آن آقا نفت مملکت ما را میخواهد؛ خوب نفت و گاز صاحب دارد، ممکن است اینها داد و قالشان درآید. اسلام میگوید که هیچ قدرتی حق ندارد، هیچ قدرتی نمیتواند بیاید به مسلمین تحمیل بشود؛ اینها هم که میخواهند تحمیل کنند همه چیز را، اینها میخواهند یک محمد رضا را بیاورند و اینجا بگذارند مأمور کنند «مأموریت برای وطنم»! مأمور کنند که این آدم همه استفادههایی که این مملکت دارد به اینها بدهد! خوب ممکن است آخوند صدایش درآید، آخوند را خفه میکنند. آخوندها مفتخورند! این آخوندها همه مفتخورند!
اینها میگویند آخوندها مفتخورند! این آخوندی که حالا دارد مفتخوری میکند، در این حُجُرات مدرسه آن زندگی را دارند: چهار تا کتاب و یک گلیم و نمیدانم چه. آنهایی به اینها میگویند مفتخورند که خودشان دارای کذا و کذا هستند. این آخوندها تنبل هستند! این آخوندها تنبل هستند که هفتاد سال پشتکار دارند، یک کار را انجام میدهند تا آخر برای حفظِ عرض میکنم ملت خودشان و حفظ دیانت خودشان، یا آنهایی که هر روز دارند دور میگردند برایِ عرض میکنم بیعاری کردن؟ اینها دارند به اینها میگویند تنبل هستند! همه تبلیغات برای این است که آخوند را از نظر ملت بیندازد؛ این قدرت را از این ملت بگیرد؛ آن قدرت اسلام را که بالای سر همه قدرتهاست از دست [ملت] بگیرد؛ این قدرت کسانی که مروّج اسلام هستند، این قدرت را هم بگیرد. وقتی که این دو تا قدرت را گرفت، سرِ صبر، محمد رضا هر کاری دلش میخواهد بکند، یکی نگوید «چرا؟».
آن روزی که رضا شاه آمد و آن همه کارها را کرد، باز یک آخوند بود که توی مجلس، به اسم مدرس- رَحِمَهُ اللَّه- مقابلش میایستاد و میگفت که «نه». هیچ کس نبود؛ مدرس بود، و چند نفر هم که اطراف او بودند. دیگر در تمام مملکت هیچ قدرتی در مقابل او نمیایستاد. مدرس یک آقای عمامهای، ملا، متقی و با یک پیراهن کذا و عبای کذا و تنبان کرباسی، که شعر آن وقت برایش گفتند که تنبانْ کرباسی- قدردانی از او کردند و شعر برایش گفتند- انتقاد از او کردند، این ایستاد در مقابل رضا شاه و «نه» گفت.
آن وقتی که التیماتوم کرد روسیه به ایران- که در یک قضیهای بود که من حالا یادم نیست- التیماتوم کردند و لشکرشان هم حرکت کرده بود، آمده بود تا فلان جا، آوردند به مجلس که، التیماتوم را آوردند به مجلس که وکلا [تأیید] بکنند؛ خوب، لشکر روس است و بناست بیاید و التیماتوم کرده و اگر فلان کار را انجام ندهید چه خواهیم کرد! تنها کسی که، این را خود آنها نوشتند که وکلا همه نشسته بودند و هیچ حرفی نمیزدند و قدرت اینکه کاری بکنند [نداشتند]، خوب چه بکنند؛ نوشتهاند یک سید، یک معمم، یک ملایی، با دستهای لرزان آمد پشت آنجا، و گفت حالا که بناست ما از بین برویم، چرا به دست خودمان از بین برویم! نه، ما رد میکنیم این را. رد کردند و هیچ غلطی هم آنها نکردند. قدرت پیدا کردند به قول ایشان،[12] وکلای دیگر هم قدرت پیدا کردند و رأی بر خلاف دادند و قبول نکردند حرف آنها را؛ آنها هم هیچ کاری نکردند. اینها ما را میخواهند بترسانند.
الآن هم که شما خیال میکنید که [این طور نیست]؛ از آن طرف همین دیروز باز تلگرافی در چهارِ آبان کرده بودند؛ چند روز پیش از این، این سران مفت خور نفت خور، تلگرافی که کرده بودند و تبریک گفته بودند به شاه، چهارم آبان را؛ اظهار پشتیبانی [کرده بودند]! خصوصاً کارتر که قیامت کرده بود در اظهار پشتیبانی! که ما پشتیبان شما هستیم و فلان. پریروز هم، چند روز پیش از این هم که وزیر خارجه [انگلیس] مسأله را همان طوری که بود، گفت! گفت ایشان حافظ منافع ماست- قریب به این معنا- حافظ منافع ماست! ما منفعت در اینجا داریم، ما باید حالا دیگر پشتیبانی از او بکنیم.
نه، ما نمیگذاریم تو پشتیبانی بکنی. ملت دیگر گول این حرفها را نمیخورد. حالا هم این حرفهایی که اینها میزنند، خیال نکنید که حالا اگر این ملت ایستاد و پشت سر هم ایستاد و رد کرد این حرفها را، آنها لشکر بیاورند از آن طرف. نخیر، اینها حرف، شعر است! اصلًا دنیا دیگر این را قبول نمیکند از کسی، که یک ملتی [وقتی] حرف صحیح دارد میزند، حرف حق دارد میزند، میگوید که ما نمیخواهیم منافعمان را شما ببرید، ما نمیخواهیم ذخایر ما را شما ببرید، ما میخواهیم خودمان در این مملکتمان مستقل باشیم، ما میخواهیم آزاد باشیم. شما خودتان در اعلامیه حقوق بشر این حرفها را زدهاید، ما میخواهیم همین مطابق اعلامیه حقوق بشر عمل بکنیم. ما میخواهیم آزاد باشیم؛ ما در مملکتمان استقلال میخواهیم، آزادی میخواهیم. بچههای ما هم دارند داد میزنند این معنی را؛ پیرمردهایمان دارند همین معنا را میگویند؛ نمیشود با یک همچو ملتی با سرنیزه [مقابله] کرد. نه حکومت نظامی جلوی این ملت را دیگر میتواند بگیرد و نه، عرض میکنم حکومت غیر نظامی؛ اصلًا نمیشود. نه کارتر میتواند بگیرد، نه، عرض میکنم که کرملیننشینها میتوانند این کار را بکنند؛ نمیشود این معنی. اینها همین طور میگویند؛ برای اینکه با گفتن میخواهند شما را از دم، در کنند[13] و الّا عمل نمیکنند که بیایند هجوم بیاورند. اینها هر کدام منافعی دارند؛ منافع بین المللی و این چیزها را دارند؛ که نه او جرأت میکند از ترس این، یک قدم جلو بیاید و نه این جرأت میکند از ترس او یک قدم جلو بیاید.[14] اینها هر کدام از هم میترسند؛ لکن خوب، این حرفها را حالا میزنند برای ترس ما.
آن وقت هم یک آخوند[15] ایستاد و گفت «نه». منتها خوب، مردم همراه نبودند؛ مجهز نشده بودند مردم. تبلیغات جوری کرده بود[16] که آخوند را سوار اتومبیل نمیکردند، خدا میداند. مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی- رضوان اللَّه علیه- گفت که در عراق[17] من میخواستم سوار اتومبیل بشوم، شوفر گفت ما دو تا طایفه را سوار نمیکنیم، یکی آخوندها را و یکی فاحشهها را. وضع آخوند این جور شده بود آن روز؛ یعنی این جور کرده بودند؛ جدا کردند اینها را از ملت. رضا خان هر کاری خواست کرد. آن آخوندها هم، آقایان هم قیام کردند، چند تا قیام کردند؛ لکن ملت از باب اینکه گول خورده بود نتوانست، همراهی نکرد؛ آنها هم لشکری نداشتند. الآن هم پشت سر هم تبلیغات هست؛ تبلیغ پشت سر تبلیغ. فلانی در قصر ییلاقیِ آنجا هست و جوانها میروند پیش او در قصر ییلاقی! [خنده امام]، این قصر ییلاقی ماست که نداریم یک اطاقی که آقایان بتوانند بنشینند! باید این طوری بایستند [خنده امام]! این تبلیغات است آقا؛ میخواهند این طوری جدا کنند مردم [را] از دین؛ ولی حالا دیگر ایران این حرفها را گوش نمیدهند. این حرفها مرده است دیگر؛ روشن شدهاند مردم، مطلع شدهاند مردم بر حیلهها، دیگر به این حرفها گوش نمیدهند؛ و باید برود این آدم؛ هیچ چاره ندارد. اگر بخواهید ایران اصلاح بشود، با بودن محمد رضا در آنجا و این سلسله خبیثه پهلوی، این ایران اصلاح شدنی نیست. باید این برود تا ایران اصلاح بشود. دنبال او باید دست امریکا، انگلستان، عرض میکنم که شوروی؛ این سه ابرقدرت، باید دستشان قطع بشود از ایران، و ایرانْ مستقل برای خودش باشد تا اصلاح بشود. ما دنبال این معنی هستیم ان شاء اللَّه.
حالا ببینیم تکلیف شما که اینجا نشستید، چیست؟- من خسته شدم که نمیتوانم دیگر ادامه بدهم- تکلیف ماها چیست؟ برادرهای ما در ایران دارند تکالیفشان را عمل میکنند؛ یعنی الآن هم که ما اینجا نشستیم، شما خاطر جمع باشید در قم یا در جای دیگر یک صدایی هست. در تهران، در نمیدانم زنجان، هر جا بروید، یک مطلبی هست، یک نهضتی هست، یک فریادی هست، یک کتک خوردنی هست، یک عرض میکنم، قتل و غارتی هست؛ آنها مشغول هستند الآن، ما و شما در اینجا مواجه با آن جهتْ مع الأسف نیستیم؛ اما شما هر کدامتان میتوانید تبلیغ کنید در همین خارج. هر کدام اهلِ عرض میکنم که مدارس هستید، دانشگاهها هستید، دَه نفر آدمی که آنجا ایستاده از این خارجیها؛ بروید سراغشان، بگویید که ایران وضعش این طور است؛ دارند این کار را میکنند، این سران ممالک دارند این طور ظلم به ما میکنند، این شاه دارد این طور ظلم میکند، این طور مردم را میکشد؛ مردم حقشان این است، این را میخواهند؛ مردم وحشی نیستند. این مردکه[18] دارد میگوید این مملکت ما مردمش حالا قابل نیستند که آزادی به آنها دادیم! او میگوید «قابل آزادی نیستند»، کارتر میگوید که «آن قدر آزادی دادند که اینها دیگر داد و فریادشان درآمده!» این همه قتل و غارت برای زیادی آزادی است به منطق کارتر، با تصریح! من نمیفهمم این چه جور دِماغی[19] است؟ این چه جور آدمی است؟ میگوید، در روزنامه بود، روزنامه اطلاعات یا کیهان که ایشان گفتهاند که شاه یک آزادی تندی به مردم دادهاند، و این منشأ این اختلافات است! این «آزادی تند» منشأ این است که مردم دادشان بلند شده است که ای آزادی، ای آزادی! مقصود از «ای آزادی» این است [که] ما نمیخواهیم آزادی، ما نمیخواهیم آزادی! و حرف کارتر این است! اینها دارند این طوری معرفی میکنند. مردکه میگوید که- باز او [کارتر] بهتر است از این- او میگوید که این ملت ما قابل آزادی نیستند، نمیشود به اینها آزادی داد، برای اینکه اگر آزاد بشوند، مرا نمیخواهند! حرف او این است، [خنده حضار]، تا به آنها گفتند «آزادی»، میگویند «مرگ بر شاه»! آن آدم هم میگوید «از بس آزادی دادند، دارند داد میزنند!» ما گرفتار یک همچو دو نفر آدمی هستیم! یکی از آن طرف افتاده، یکی از این طرف افتاده؛ این گرفتاری ماست. ما که در اینجا نشستهایم و تماس با هم داریم و شما که تماس با این رفقای اروپایی یا امریکاییتان دارید، بگویید مطالب را؛ درد ایران و درد این ملت را بگویید. بگویید که این بچههای صغیر را اینها دارند میکشند؛ بچههای هفت ساله را، بچههای هشت ساله را اینها دارند میکشند.
[یکی از حضّار: این مسأله را ما باید حل کنیم یا دیگران؟]
توجه [کنید]، نه، خودمان حل میکنیم؛ فقط کمک میخواهیم.
ما میخواهیم که انعکاس این مطلب در خارج، که اینها یک مردم وحشی هستند؛ نوشته بود که، از قول یک خبرنگاری بود، کی بود؛ اروپایی بود، انگلیسی بود، نوشته بود که من در این اجتماعی که در روز عید فطر مردم با تمام وقار داشتند میرفتند و شعارهایی میدادند؛ ولی هیچ زد و خورد توی کار نبود و آرام بود، نوشته است که من رفتم که بروم، یک اتومبیل بود مال یک امریکایی، نگه داشت دید من خارجی هستم؛ سوار شدم گفت: ببین وحشیها را. به او گفتم: اینها وحشیاند؟ شما در کجای دنیا اطلاع دارید که نیم میلیون، یک میلیون جمعیت راه بیفتند و این طور آرام، این طور صحیح راه بروند؟ خوب، اینها حقشان را میخواهند، وحشی هستند؟! اینها در خارج منعکس کردهاند که ایران [یها] وحشی هستند؛ وحشی را که نمیشود آزاد کرد؛ وحشی [را] باید در باغ وحش [گذاشت و] درش را محکم قفل کرد!
اینها دارند شماها را این طور معرفی میکنند. شما برای اینکه از ذهن این خارجیها بیرون بیاید این مطلب؛ بگویید مطلبی که ما داریم چیست؛ مطلبی که ایرانیها دارند چیست؛ این است، تا این مسأله از ذهن اینها بیرون برود. وقتی بیرون رفت در اینجا هم یک موجی پیدا میشود. این حکومتها، اینها هم از ملت خودشان یک قدری ملاحظه ممکن است داشته باشند؛ این برای این جهت است؛ نه اینکه برای این است که اینها بلند شوند بیایند کار ما را حل کنند؛ ما کارمان را باید خودمان حل کنیم، لکن این مطلب که دارند درست میکنند برای ملت ایران که ملت ایران وحشی است و آزادی نمیتواند بپذیرد، یا ملتی است که از زیادی آزادی دادش درآمده است، این مطلب را شما باید منعکس کنید و بفهمانید که مسأله و داد ملت ایران چیست و اینها چه چیز میخواهند. بچه هشت ساله شان داد میکند «آزادی، استقلال، حکومت اسلامی»، پیرمردش هم همین را حالا میخواهد، ملایش هم این را میخواهد، عرض میکنم که اهل منبرش هم این را میخواهد، فضلایش هم این را میخواهند، بازاری هم این را میخواهد، دبیرستانی هم این را میخواهد؛ اینها میخواهند آزاد باشند. گرفتار بودند؛ پنجاه سال اختناق؛ اینها میخواهند که مستقل باشند. سالهای طولانی، بیش از پنجاه سال تحت اسارت [بودند]؛ میخواهند بیرون بیایند از این اسارت. ماها باید در اینجا که هستیم تبلیغ کنیم؛ یعنی بگوییم به این افراد این مملکت،[20] با هر کس که روابط داریم مسائل ایران را طرح کنیم؛ به اینها بگوییم تا این مطلب از ذهن اینها بیرون بیاید که اینها یک دسته وحشی هستند که دارند بانک را آتش میزنند! حالا اگر هم آتش بزنند اینها، یکوقت از خود آنها نباشد. این، یک دسته وحشی هستند اینها! اینها را اگر آزاد کنند، چه خواهند کرد، چه خواهند کرد! نه، مسأله این نیست؛ این بیچارهها برای آزادی دارند داد میزنند؛ بچههایشان را هم میدهند که مبادا که باز در قید و [بند] اجانب باشند.
ان شاء اللَّه خداوند همه شما را حفظ کند؛ موفق باشید و اسلام را تقویت کنید؛ امیدوارم که این ملت با این وضعی که دارد پیروز بشود و پیروز خواهد شد ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج4، ص: 216 ـ 228)
ـ پیام به ملت الجزایر؛ بازگشت به فرهنگ اسلامی (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
در آغاز بیست و پنجمین سال رهایی کشور عزیز الجزایر از تحت سلطه جابرانه استعمارگران متمدن نما، درود و تحیات خود و ملت شریف ایران را نثار آنان نموده، و به ملت برادر خویش صمیمانه تبریک عرض مینمایم. ملت ما تلخی سلطه اجانب و مفتخوران نفتخوار، مخصوصاً امریکا را چشیده و غم شما برادران را احساس نموده است؛ و به حسب اخوت ایمانی در غم و شادی ملت شریف الجزایر و سایر ملتهای عزیز اسلامی شریک است. من امیدوارم که مسلمانان جهان در آستان قرن حاضر، گرفتاریهای خود و منشأ آن را بدرست ادراک کنند؛ و با اتحاد همه جانبه و اتکال به اسلام و در زیر پرچم پر افتخار آن از قید و بندهای استعمارگران رهایی یابند. مسلمین که در آستان این قرن دردهای جانفرسای خود را یافته، و از قدرتهای شیطانی بزرگ جز گرفتاریهای گوناگون و چپاولگریها و جنایات چیزی ندیدهاند، باید با به هم پیوستگی صمیمانه و توجه به خداوند بزرگ و اسلام عزیز به فکر چاره برآیند. چاره، و یا مقدمه اساسی آن است که ملتهای مسلمان و دولتها اگر ملی هستند کوشش کنند تا وابستگی فکری خود را از غرب بزدایند و فرهنگ و اصالت خود را بیابند، و فرهنگ مترقی اسلام را- که الهام از وحی الهی میگیرد- بشناسند و بشناسانند. [باید] شرق و آفریقای عزیز- این قارهای که با نهضت اسلامی ملی و قیام خونین مردم دلاور الجزایر از خواب گران بیرون آمد- و کشوری بعد از کشور دیگر [را] از چنگال امریکا و کشورهای استعمارگر دیگر نجات داد، باید روی پای خودشان بایستند و شدیداً با فرهنگ صادراتی مبارزه کنند. کشورهای آفریقا و آسیا و سایر کشورهای دربند در قارههای دیگر باید بدانند که آنچه از غرب و شرق توطئهگر و استعماری و از امریکای متجاوز بر کشورهای ستم کشیده صادر میشود تباهی و فساد آن قابل مقایسه با اصلاح آن نیست. تمام کشورهای اسلامی چون ایران بنا به وظیفه اسلامی خویش باید از کشورهای در حال رشد و مبارزه با استعمار مادی و معنوی پشتیبانی کنند. کشورهای اسلامی باید در مقابل اسرائیل اشغالگر- که اکثر گرفتاریهای کشورهای اسلامی به دست آن است- موضع خصمانه داشته باشند و با تمام نیرو از آرمان فلسطین و لبنان عزیز دفاع کنند. کشورهای اسلامی باید از سازمانهای آزادیبخش سراسر جهان دفاع کنند. ما توطئه مصر و امریکا و اسرائیل را برای در هم کوبیدن نهضت بزرگ مردم مبارز فلسطین شدیداً محکوم میکنیم. سران و نمایندگان کشورهایی که در الجزایر عزیز جمع شدهاید! بیایید متحد شویم و دست جنایتکاران چپ و راست را- که در رأس آن امریکاست- قطع نموده، و اسرائیل را از ریشه برکنیم و حق مردم فلسطین را به خودشان بسپاریم. از خداوند متعال بیداری مسلمین و اتحاد کلمه آنان و عظمت کشورهای اسلامی را خواستارم. و السلام علیکم و علی عباد اللَّه الصالحین.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 395 ـ 396)
ـ حکم به آقای ابراهیم امینی؛ رسیدگی به مشکلات علی آباد گرگان و گنبد قابوس (1358)
«بسمه تعالی
8 ذی الحجه 99/ 8 آبان ماه 58
جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج شیخ ابراهیم امینی- دامت افاضاته
پیرو درخواست اهالی محترم علیآباد گرگان و منطقه گنبد قابوس در مورد اعزام آقایان محترم جهت رسیدگی به مشکلات و اختلافاتی که در منطقه به وجود آمده، مقتضی است جنابعالی در معیّت جناب حجت الاسلام آقای آقا شیخ علی اکبر مسعودی بدانجا بروید و از نزدیک مشکلات و کمبودها را بررسی کرده و با همکاری و مشورت علمای اعلام و افراد ذی صلاح محلی در رفع آنها سعی کافی مبذول دارید، و از توطئههای دشمنان تفرقهانگیز، مردم را آگاه سازید، و به وظایف خطیری که دارند و اهمّ آنها اتحاد کلمه است، ایشان را آشنا سازید. از خدای تعالی موفقیت آقایان محترم را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 397)
ـ سخنرانی در جمع اعضای کمیته امداد؛ پاکسازی ادارات- اتکا به جوانان (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
از زحمتهایی که شمردید و فعالیتهایی که در منطقه خودتان انجام دادید من تشکر میکنم، و خداوند تعالی اجر به شما خواهد داد. باید ما بدانیم که خود ما باید مشغول فعالیت باشیم. خود ملت در هر جا که هست، باید به ساختن خرابیهایی که در طول مدت شاهنشاهی و در طول این پنجاه و چند سال برای مملکت ما پیش آمده است، خود ملت باید قیام کند؛ قیام برای خدا، و قیام برای بندگان خدا. شما منتظر این نباشید که این ادارات، این استانداریها، و امثال اینها، برای شما کار بکنند. اینها بسیاریشان همان مغزهای فاسد رژیم سابقاند. بسیاری از اینها اگر کارشکنی نکنند، کمک نمیکنند. و ما نباید بنشینیم که این مغزهای فاسد به ما کمک کنند. ما جوانهای خودمان بحمد اللَّه زیاد [است].
تحول بزرگی که در مملکت ما حاصل شده است و جوانهای ما را- که بسیاری در مراکز غیر مشروع بودهاند- کشانده است در خدمتگزاری به خلق و خدمتگزاری به خدای تبارک و تعالی، باید ما از نیروی این جوانها استمداد کنیم. ما از اول هم امیدمان به ملت و جوانهای برومند ملت بود. ما همیشه توجهمان به خود ملت، به نیروی انسانی- الهی ملت بوده است. و با استمداد از همین طبقه کارگر، طبقه تحصیلکرده جوان، بازاریها، از همین طبقاتِ به قول آنها «طبقات پایین»، و به قول من طبقات بالا، استفاده کردیم. اینها بودند که نهضت را به اینجا رساندند. و اینها هستند که میتوانند به پیش ببرند. اینها بودند که در آن وقت که نهضت کرده بودند، ننشستند که فلان استاندار با آنها همراهی کند، یا فلان اداره با آنها همراهی کند. اینها خودشان قیام کردند، و بسیاری از ادارات و کارمندان ادارات هم کمک کردند. لکن در بین اینها اقشاری هستند، افرادی هستند، که الآن هم مشغول کارشکنی هستند. و اینکه میبینید که به شما کمک نمیکنند، این روی همان طرز فکری است که اینها در آن رژیم طاغوتی داشتند، که آن طرز فکر را به این زودی نمیتوانیم ما عوض کنیم. این ملت ما در طول پنجاه سال یک طرز فکری برایش پیدا شده است، یک وضعی در دِماغش پیدا شده است، که به این زودی نمیشود عوضش کرد. آنهایی که در خدمت رژیم بودند و چندین سال خدمت کردند به آنها، و الآن هم خدمتگزار به اجانب هستند و الآن هم آرزوی این را میکنند که باز آن رژیم و یا فاسدتر از او برگردد که اینها باز کاخنشین بشوند و ملت ما حتی کوخ هم پیدا نکند.
اینها الآن هم درصدد هستند. اینها چند تایشان، چند نفرشان، که در همین چند روز اجتماع کرده بودند در یک جایی، افسرده بودند برای اینکه در ایران اشخاصی را اعدام کردند! همان معنایی را که امریکاییها آنجا میگفتند، اینها در ایران و در یک محضر محترم میگفتند که این اعدامها اسباب این میشود که ما دیگر حیثیتمان را در دنیا از دست بدهیم! ما یک حیثیتی در زمان محمد رضا داشتهایم، حالا داریم از دست میدهیم!! ما خیلی حیثیت داشتیم؟ کدام حیثیت را شماها دارید پیش خارج که حالا میخواهید از دست بدهید؟ ما جنایتکارهایمان را بگذاریم راه بروند در بین مردم و مادرها و پدرهایی که [آنها] بچههایشان را کشتهاند، برای اینکه شما دلتان میخواهد که در خارج به شما تبریک بگویند؟ شما این قدر مغزهای خودتان را باختهاید که خیال میکنید که اگر چند تا جنایتکار را مثلًا اعدام کنند و چند تا جنایتکار را تأدیب کنند، حیثیت ما از بین میرود؟ شما چه حیثیتی دارید در دنیا که از بین برود؟ دنیا شما را به چه حیثیتی قبول کرده است؟ دنیایی که امریکایش این طوری است که دوا را میگوید که در اینجا صرف نکنید، و بفرستید در دنیای ثالث، جهان سوم دوایی که آنجا به مردمش نمیدهند از باب اینکه ضرر دارد، میگویند بفرستید به دنیای سوم. شما این حیثیت را در دنیا دارید! و ما میخواهیم این حیثیت را که شما دارید از بین ببریم، یک حیثیت انسانی برای شما پیدا کنیم. شما این قدر گریه نکنید برای این خائنها که کشته شدند، از قبیل نصیری[21] و امثال ذلک.
میگویید مغزها فرار میکنند، این مغزهای پوسیده بگذار فرار کنند. این مغزهایی که برای اجانب کار کردند، این مغزهایی که جزء سازمان امنیت بودند، بگذار فرار کنند. شما برای آنها خیلی افسرده نباشید. این مغزها باید فرار کنند. البته الآن میبینند این مغزها میبینند که نمیتوانند در اینجا آن استفادههایی که میکردند استفاده کنند، حالا از اینجا فرار میکنند دنبال همان معانی که دلشان میخواهد میروند. مگر هر مغزی که علم- به قول شما- در آن بود این مغز شریف است؟ احمدی[22] هم در زمان رضا خان دکتر بود، لکن دکتری بود که با آمپولِ خودش، مرگ بر مردم تزریق میکرد! احمدی را شاید اکثر شما اسمش هم نشنیده باشید؛ اما ما بودیم در آن زمان که این مأمور بود که به ملیّین، به اشخاصی که اظهار مخالفت با دیکتاتوری میکردند، آمپول مرگ تزریق میکرد. آن هم یک مغزی بود، حالا اگر یک همچو مغزی از ایران فرار کرد، ما بنشینیم غصه بخوریم که مغز فرار کرده؟! شماها چه طور این طور تشخیص میدهید که این مغزهایی که رفتهاند پیش اربابهایشان، این مغزهایی که مجتمع شدهاند در انگلستان و بر ضد ایران دارند تبانی میکنند و تظاهر میکنند، این مغزهایی که دنبال بختیار دارند جمع میشوند، و بختیار و اینها را انگلستان پناه داده و در پناه سرنیزه انگلستان دارند زندگی میکنند، ما برای اینها بنشینیم اظهار تأسف بکنیم؟ یا این مغزهایی که به امریکا فرار کردند، برای اینکه بروند آنجا پولهایی که در اینجا جمع کردهاند خرج بکنند، ما برای اینها باید اظهار تأسف بکنیم؟ فکرهایتان را عوض کنید! افکاری که پنجاه سال در مغزهای شما جمع شده است، و اصلًا تشخیص نمیتوانید بدهید به واسطه آن افکار ما بین صحیح و غیر صحیح را. عوض کنید خودتان را.
ما باید این مملکت را عوض کنیم؛ این افکار را عوض کنیم. دانشگاه ما باید عوض بشود، از این افکار عوض بشود. این مغزهایی که بچههای ما را سی سال، چهل سال، به تباهی کشیدند بگذار فرار کنند، یک مغزهای صحیح بیایند روی کار. حالا که میخواهند تصفیه کنند، و اشخاص خیرمند میخواهند تصفیه بکنند، شما نشستهاید غصه میخورید که چرا تصفیه میکنند! غصه میخورید که چرا اعدام میکنند. کیها را اعدام کردند؟ برای کی غصه میخورید؟ ای اساتید دانشگاه! بعضیتان، برای کی غصه میخورید؟ برای نصیری نشستهاید نوحهسرایی میکنید؟! برای هویدا[23] نوحهسرایی میکنید؟! برای کی؟ بعد هم میگویند که یک بچه دوازده ساله را اعدام کردهاند! خوب، این را آنهایی که با ما مخالفاند میگویند. آن مخالفین میگویند من هم امر کردهام که پستان زنها را بِبُرَّند! آنها میگویند که یک بچه دوازده ساله را؛ آنها میگویند یک زن حامله را، و الّا نه بچه دوازده ساله اعدام میشود، و نه زن حامله اعدام میشود. چه حرفهایی است که شما میزنید؟ چرا کمک میکنید به استعمار؟ چرا کمک میکنید به رژیم شاهنشاهی؟
ای مغزهای پوسیده! ای انسانهای از بین رفته! بیدار بشوید یک قدری. چرا این طور بحث میکنید؟ چرا اسلام را تخطئه میکنید؟ چه شده شما را که اسلام را تخطئه میکنید؟
جوانهای ما بیدار بشوید! ای جوانهای برومند ما، ای خواهران ما، ای برادران ما، بیدار بشوید! ای شمایی که با دست شما نهضت به اینجا رسیده، و این آقایان که حالا اشکال میکنند، در کنار نشسته بودند و یا کمک نمیکردند و یا بیتفاوت بودند و حالا آمدهاند در میدان، ای جوانهایی که در مقابل توپ و تانک رفتید، ای خواهرهایی که جوانهای خودتان را از دست دادید و خودتان هم در بین مردم تظاهر کردید و اللَّه اکبر گفتید! حفظ کنید خودتان را. نهضت خودتان را حفظ کنید. ننشینید دیگران برای شما کار بکنند. اینها برای شما کار نمیکنند. همان طور که اجانب کار نمیکنند، اینها هم کار نمیکنند.
باید ادارات تصفیه بشود. باید فرهنگ تصفیه بشود. باید دانشگاهها تصفیه بشود. باید به دست اشخاصی بیفتد که پیوندش با رضا خان پهلوی و با محمد رضا خان پهلوی در سالهای طولانی نبوده. اینهایی که با آنها پیوند دارند نمیتوانند مملکت ما را اداره کنند، اینها باید تصفیه بشوند، دولت باید تصفیه کند اینها را. اتکال به قدرت خودتان بکنید. همان طوری که میبینید خودتان این همه کار را انجام دادید، و میگویید استاندار ما همراهی نمیکند؛ و شاید بعضی وقتها هم کارشکنی بکند. ابداً اعتنا به همراهی او نکنید، و خودتان کار بکنید [با] اتّکال به قدرت الهی. همان طور که از اول نظرتان به این نبود که این قشرهای بالا به شما کمک بکنند- و نکردند، و کارشکنی هم شاید کردند- همین طور حالایی که به سازندگی رسیدید، خودتان سازنده باشید. خودتان دنبال مطالب خودتان بروید. ملت خودش باید قیام کند. مملکت مال شما است. این مغزها فرار میکنند، و مملکت مال شماست. اینها ارزها را برداشتند و فرار کردند، و حالا هم دارند یکی یکی فرار میکنند، میبینند دیگر اینجا جای دزدی نیست.
مملکت مال خود شماست؛ مال جوانهای ماست. مملکت مال این زاغهنشینان اطراف تهران است. که من خدا میداند برای اینها غصه میخورم. و برای اینها تا حالا فکری نشده. مملکت مال اینهاست. نهضت را اینها پیش بردهاند. در یکی از روزهایی که تلویزیون نشان میداد اطراف تهران را، یکی از او پرسید که شما چه میکردید؟ میگفت که- یک پیرمردی تقریباً بود، با یک عده از یک سوراخی بیرون آمد! از یک جایی که جای انسان نبود بیرون آمد- گفت؛ ما صبح که میشود میرویم به تظاهر. زندگیشان این بود و صبح میرفتند تظاهر؛ میرفتند کمک میکردند به ملت. ما مرهون اینها هستیم. ما زندگیمان را اینها اداره میکنند. اینها اداره کردند. این جمعیت و امثال این جمعیت؛ جوانها؛ جوانهای دانشگاهی، جوانهای اداری، آنهایی که پیوند با ملت داشتند، بازاری، کشاورز، کارگر، همه اینها. آن طبقه بالا به ما کاری نداشتند. حالا هم کارشکنی میکنند و همه چیز میخواهند، میگویند مغزها فرار کردند! بگذار فرار کنند. جهنم که فرار کردند این مغزها! مغزهای علمی نبودند این مغزها، مغزهای خیانتکار بودند، و الّا کسی از مملکت خودش فرار میکند به امریکا؟! از مملکت خودش فرار میکند به انگلستان و زیرِ سایه انگلستان میخواهد زندگی بکند؟ پیوند میکند با بختیار و امثال بختیار که مملکت ما را به تباهی کشیدند؟ این مغزها بگذار فرار بکنند، بهتر که فرار میکنند! غصه نخورید برای اینها، برای اینها که کشته شدهاند غصه نخورید این قدرها.
برادرها! خودتان بیدار باشید که این مغزهایی که دارند فرار میکنند این مغزهاست که شما را به تباهی کشیدهاند. این مغزهایی است که نگذاشتند جوانهای ما تحصیل کامل بکنند. اینها باید هم بروند؛ باید هم فرار کنند؛ دیگر جای زندگی برای آنها نیست. برای اینکه ملت بیدار است. یک ملت بیدار نمیگذارد که شما هر کدامتان هر کاری میخواهید بکنید. باید خودتان، خودتان را اداره کنید. باید همهمان به میدان بیاییم. فکر اینکه استاندار یک کاری بکند، یک کاری کسی بکند، اتّکال به آنها نکنید.
خودتان همان طوری که میگویید [باشید] الحمد للَّه الآن یک تحولی حاصل شده است که همه طبقات، مهندسش میآید کار میکند؛ دکترش میآید کار میکند. اینهایی که حالا مغزهای انسانی دارند. اینها که مغزهایی ندارند که فرار کنند. آقا! مغزهایی فرار میکنند، ما هم یک مغزهایی داریم که با اینکه مغز علمی هستند دارند به مردم کمک میکنند؛ دارند میروند دِرو میکنند. این مغزها را ما میخواهیم؛ نه آن مغزهایی که حالا که برایشان تَعیّش[24] حاصل نیست فرار کنند. چرا به خود نمیآیند اینها؟ چرا اینها نمیفهمند مقدار خودشان را و مقدار مملکت ما را؟ ما این مغزهایی را میخواهیم که در عین حالی که دکتر است، در عین حالی که مهندس است، میرود در جهاد سازندگی و جهاد سازندگی را راه میاندازد. ما این مغزها را میخواهیم که از امریکا پا میشود میآید اینجا میگوید من آمدهام برای کمک؛ نه پا بشود فرار کند از اینجا! این مغزهای فرّار به درد ما نمیخورد، بگذار فرار کنند. اگر شما هم میدانید که در اینجا جایتان نیست، شما هم فرار کنید! راه باز است. مملکت ما آدم میخواهد حالا؛ نه مغزهایی که میروند در پناه انگلستان و در پناه امریکا.
خداوند به همه شما توفیق عنایت کند. و من وقتی شما را، این چهرههای انسانی، نورانی، خدمتگزار را میبینم مباهات میکنم به اینکه مملکت ما این طور است. دنیا الآن نظرش به مملکت ماست. نه به آن طبقه؛ به شما. نه به آن طبقاتی که سابق هم سر همه کارها بودند، و الآن هم شما میگویید که اتومبیلهایشان، بچههایشان را میبرند به مدرسه، و از همین اتومبیلها هست و به ما نمیدهند برای جهاد سازندگی! دنیا به شما نظر دارد؛ نه به این اتومبیل سوارها؛ نه به اینهایی که در کاخ مینشینند. کوخنشینها هستند که مئونه این مملکت و سرمایه این مملکتاند؛ نه آن کاخنشینها. خداوند این کوخنشینها را برای ما حفظ کند. و خداوند این مسلمینی که تعهد دارند برای اسلام، این جوانهایی که خدمت دارند میکنند به کشور خودشان، خدمت دارند میکنند به اسلام، خداوند برای ما حفظ کند. خداوند همه شما را، خواهرها را، برادرها را حفظ کند و قدرت، عنایت کند. مطمئن باشید که با این روحیهای که دارید پیروز هستید. و نمیتواند کسی بر شما غلبه کند؛ و شما بر همه غلبه خواهید کرد.» (صحیفه امام، ج10، ص: 398 ـ 404)
ـ نامه به آقای سید عبداللَّه شیرازی؛ تلاش منحرفین برای تخریب وجهه مردمی روحانیون (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
2 محرم 1402/ 8 آبان ماه 60
حضرت مستطاب آیت اللَّه آقای شیرازی- دامت برکاته
مرقوم محترم که حاکی از صحت مزاج شریف بود واصل گردید. در موضوعی که مرقوم فرمودهاید، خود متصدیان به این مسائل توجه دارند و تذکرات لازمه به آنان داده شده و ان شاء اللَّه تعالی عملی بر خلاف موازین و بدون صلاحدید و جلب موافقت حضرات آقایان معظم انجام نخواهد شد.
از خدای تعالی ادامه موفقیت و سلامت جنابعالی را مسألت دارم و در مظانّ استجابت دعوات ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
توجه داشته باشید که اشخاص منحرف موجب نشوند که روحانیت را به عنوان طرفدار زمینخواران و تبهکاران و رباخواران معرفی نمایند. چنانکه [منحرفین] تا کنون این نحو نمودهاند.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 344)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان وزارت راه و ترابری؛ استقلال ایران و تأثیر آن در جهان (1363)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
از برادران و خواهرانی که زحمت کشیدند و تشریف آوردند در این جا تشکر میکنم و من دعاگوی همه شماها هستم. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را موفق کند که به این کشوری که در طول تاریخ تقریباً مورد ظلم بود، حالا به دست خودتان افتاده است و خدمت میکنید. مسائلی را که آقای وزیر[25] گفتند، من جمله قضیّه وابستگی هواپیما به خارج، یک مسئله اختصاصی به هواپیما نبوده است. میدانید که تمام گرفتاری ما و عدم پیشرفت کشورهای اسلامی برای همین وابستگیهای به خارج بوده است. هر جا و در هر ارگانی که ملاحظه میکنید، آنها دست داشتند، و به واسطه مأمورین بد، مجلس بد، سران بد- همه اینها به واسطه این که آنها مخالف بودند با ملتهای ما و موافق بودند با وابستگی- همه اینها وابسته به خارج شدند. در حقیقت ایران یک مستعمرهای بود که به حسب ظاهر مستقل، ولی به حسب واقع همه چیزش وابسته به غیر بود. و امروز که بحمد الله با همّت همه قشرهای کشور، این کشور به روی پای خود ایستاده است و فعالیت در همه قشرها شروع شده است، شما میبینید که در هر جا، چه تفاوتها حاصل شده است؛ تمام اینها برای این است که کشور به دست خود شما افتاده است، استقلال فکری دارید، استقلال عمل دارید، یا خودتان برای خودتان و برای کشور خودتان خدمت میکنید.
این مسائلی را که آقای وزیر راه گفتند موجب بسیار تشکر است از پرسنل هواپیمایی و شما آقایان، و مهم همین است که شماها وابسته نیستید الآن. این که این قدر پیشرفت کردید و آن طور که گفتند در زمان سابق برای چهل هزار حاجی، نمیتوانستند همه را حمل کنند و محتاج بودند به این که لا اقل نصف او را یا بیشتر او را دیگران ببرند، برای همین بود که خود فکرهای ملت به کار نیفتاده بود. دیگران میخواستند برای ما راهنمایی کنند و آنها هم بنایشان بر این بود که ما عقب باشیم، بنایشان این بود که نگذارند ما ترقی بکنیم. مستشارهایی که از امریکا یا از جاهای دیگر این جا میآمد، به صورت برای این بود که راهنمایی کنند و هدایت کنند، در واقع برای این بود که نگذارند خود شما کار کنید، نگذارند فکر شما به کار بیفتد. امروز که میبینید این طور پیشرفت کرده است که صد و پنجاه هزار یا بیشتر، حجاج را شما در ظرف چند روز میبرید و برمیگردانید، و رکورد را که شکستید در دنیا راجع به این معنا، برای این است که خودتان کار میکنید، احساس میکنید که کشور مال شماست. وقتی که انسان ببیند که یک آقا بالاسر دارد، یک کس دیگری دارد که میخواهد به او آقایی بفروشد، به اسم این که آمدم خدمت کنم میخواهد به خدمت بکشد ملت را، دلسرد میشود ملت. آنها از یک طرف نمیگذارند که شما به یک مسائل اساسی برسید، خود شما هم از آن طرف میبینید که خدمت برای تقریباً بیگانه است.
ما باید شکر خدا را بکنیم که خداوند به ما عنایت کرد، مرحمت فرمود که یک کشوری که به تمام معنا وابسته بود به خارج و نمیگذاشتند افکار اینها به کار بیفتد، نمیگذاشتند صنعتگرهای اینها به کار خودشان ادامه بدهند، امروز خدای تبارک و تعالی کشور را به دست خود شما سپرده است و خود شما بحمد الله مشغول خدمت هستید، و این خدمت را امیدوارم که صد چندان کنید. باید همین معنا را در نظر داشته باشید، امروز شمایید تنها تقریباً، کشور شما امروز در بین همه کشورها تنهاست. همه کشورها به ضد ما هستند، الّا معدودی. لکن در عین حال که همه بر ضد هستند، چون خود کشور و خود اهالی مؤمن هستند، معتقد هستند به این که باید با عنایات خدا مسائل را حل کنند، فکرها به کار افتاد و فعالیتها شروع شد. و الآن ایران با آن زمانی که آن همه هیاهو میکردند برای تمدن بزرگ، حالای ایران بسیار پیشرفتهتر از آن وقت است. و مهم این است که ما الآن مستقل هستیم، یعنی هیچ کشوری در دنیا نیست که بتواند به یک سپور ما جسارت کند. شما الآن مستقلّید و آقای خودتان هستید. و اسلام هم این طور نیست که طبقاتی باشد و بخواهد یک طبقهای را حاکم کند، یک طبقهای را محکوم. اسلام خدمتگزار دارد و کسانی که خدمت میکنند، ملت باید با این خدمتگزارها همراهی کند. و دولت ما یک دولت خدمتگزاری است، مجلس ما یک مجلس خدمتگزاری است، رئیس جمهور ما یک خدمتگزاری است نسبت به همه کشور. و همان طوری که اسلام مقرر فرموده است که طبقات در کار نباشد. و إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ،[26] آنی که تقوایش بیشتر است، آنی که ترسش از خدا بیشتر است، آنی که خدمت برای خدا میکند، او مقدم است. من امیدوارم که شما کوشش کنید که وارد بشوید در این جمعیت متّقین که خدای تبارک و تعالی بفرماید: أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ و شما هم از آنها باشید.
و یک نکتهای را که میخواهم عرض بکنم این است که شما میبینید که دستهای مختلفی در همه جا هست که به شما و به کشور ما صدمه بزند. میبینید که جایی که دعوی میکند که محل تمدن بشر است، و تمدن از آن جا به جاهای دیگر رسیده است؛ فرانسه، امروز محل تروریستها شده است. تروریستهایی که خودشان اعتراف میکنند که ما کشتیم و ما منفجر کردیم.[27] یک کشوری که ملتش آن طور باید باشد، دولتش آن طور است و پناهگاه شده است از برای کسانی که فاسد هستند، تروریست هستند و اشخاصی هستند که جنایتکارند و مع ذلک ادعای چه میکنند، هواپیما دزدی را محکوم میکنند، و هواپیما دزدها اگر از ایران شد، آنها را تشویق میکنند. شما باید توجه کنید که خود شما باید به طوری باشید و طوری حرکت کنید که مورد تجاوز اینها واقع نشوید. و اگر چنانچه ملاحظه کردید که پاسدارها و دولت قرارداد کردند که در هواپیما اشخاصی باشند یا از اشخاص تفتیش بشود، این موجب نگرانی نباشد. این باید موجب سرافرازی باشد؛ برای این که ما نه از باب این که میخواهیم به اشخاص اهانت کنیم، ما میخواهیم نگذاریم که به شما اهانت بشود، دولت میخواهد نگذارد به شما اهانت بشود. هواپیما را از شما وقتی ربودند، این یک اهانتی است به اصل هواپیمایی. از این جهت، اگر فرض کنید که اشخاصی آمدند و تفتیش خواستند بکنند، هیچ ناراحت نباشید و آنها را تشویق کنید. به این معنا که مبادا خدای نخواسته، باز یک اشخاص ناسالمی پیدا بشود، و باز هم یک همچو امیدی پیدا بشود که موجب نگرانی خود شما آقایان باشد و موجب اهانت به شما باشد. من از خدای تبارک و تعالی خواستارم که همه شما را حفظ کند. و تشکر میکنم از شما که این طور فعالیت میکنید و این طور به پیش بردید؛ قضیه هواپیمایی را این طور با خوبی و با عظمت دارید به پیش میبرید، و امیدوارم که بیش از این باشد.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج19، ص: 96 ـ 99)
ـ حکم به آقای ری شهری؛ صرف اموال مکشوفه در رفع نیازهای وزارت اطلاعات (1367)
[بسمه تعالی. رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی- مد ظله
سلام علیکم،
با عنایت به کمبود بودجه وزارت اطلاعات و مشکلات مالی این وزارتخانه اجازه فرمایید اموالی که از طریق اقدامات اطلاعاتی توسط وزارت اطلاعات از متخلفین کشف و طبق ضوابط شرعی ضبط میگردد، جهت رفع نیازهای این وزارتخانه مصرف گردد. خداوند سایه پر برکت آن امام بزرگ را بر سر مسلمین جهان مستدام بدارد. ریشهری- 8/ 8/ 67].
بسمه تعالی
آنچه را به دست میآورید طبق ضوابط شرعی در صورت موافقت آقای نخست وزیر میتوانید در مواردی که وزارت اطلاعات احتیاج دارد صرف کنید.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 172)
ـ حکم به سرپرست سازمان زندانها؛ رفع مشکلات و کمبودهای زندانیان (1367)
[آقای محمد اسماعیل شوشتری، رئیس وقت سازمان زندانها و اقدامات تأمینی و تربیتی کشور طی نامه شماره 281/ 3921/ م/ 20- مورخ 8/ 8/ 67 ضمن تشریح مشکلات و کمبودهای زندانها از محضر امام خمینی درخواست کرد: از محل جرایم مأخوذه توسط قوه قضاییه یا هیأت قضایی پیگیری فرمان امام جهت هزینههای ضروری زندانها اختصاص یابد. ضمناً خودروهای سبک و سنگین که توسط قوه قضاییه مصادره میشود جهت حمل و نقل زندانیان و ما یحتاج زندانها در اختیار سازمان زندانها قرار گیرد. امام خمینی با هر دو مورد موافقت فرموده و مرقوم داشتهاند:].
بسمه تعالی
با هر دو مورد موافقت میشود، ان شاء اللَّه با سرعت این کار انجام شود. خداوند جنابعالی را موفق کند. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 173)
ـ نامه به نخست وزیر؛ انتقال بخشی از اموال بنیاد مستضعفان به کمیته ها (1367)
[... احتراماً، با عرض اعتذار به جهت تصدیع اوقات شریف همان گونه که خاطر شریف استحضار دارد در رابطه با تملک کلیه املاک و مستغلات دولتی و متعلق به بنیاد مستضعفان که در اختیار کمیته انقلاب اسلامی میباشد مراتب از طریق حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای حاج سید احمد آقا به استحضار حضرت عالی رسید و حضرت مستطاب عالی چون همیشه فرزندان خود در این نهاد را مورد تفقد قرار دادید و هم اکنون جهت ثبت رسمی املاک فوق الذکر به نام کمیته انقلاب اسلامی نیاز به مرقومه شریف حضرت عالی میباشد لذا مستدعی است چنانچه خاطر شریف صلاح بدانند این مطلب را مرقوم فرمایید.
سید سراج الدین موسوی].
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب آقای نخست وزیر با پیشنهاد جناب آقای سراج الدین موسوی فرمانده کمیته انقلاب اسلامی با حفظ جهات شرعیه موافقت میشود.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 174)
ـ نامه به فرمانده کل کمیته انقلاب اسلامی؛ صرف اموال مجهول المالک (1367)
[... احتراماً، با عرض معذرت از تصدیع اوقات شریف به استحضار عالی میرساند که پاسداران کمیته انقلاب اسلامی در مواردی تعقیب مجرمین و قاچاقچیان و یا گشتهای انتظامی به اجناس و یا ماشینهای بلاصاحب و مجهول المالک برخورد نموده و ضبط مینمایند که با گذشت سالها و ماهها صاحبان آن مراجعه ننموده و این کالاها در معرض آفتاب و باران فرسوده شده و خسارت و ضایعاتی وارد میگردد از طرفی موارد متعددی از نیاز و گرفتاریهای زندگی پاسداران زحمتکش کمیته مشاهده و گزارش شده است چنانچه حضرت مستطاب عالی مصلحت بدانند اجازه فرمایید کلیه اموال مجهول المالک توقیفی که در اختیار کمیته انقلاب اسلامی در سراسر کشور قرار دارد فهرستبرداری شده با ذکر دقائق و وضعیت آن در زمان توقیف و ضبط و ثبت مشخصات کالا به نحو مناسب به فروش برسد و از محل عایدات آن به پاسداران نیازمند و محتاج مساعدت شود و در صورت مراجعه صاحبان آنها عین و یا وجه عادلانه آن مسترد شود.
خداوند سایه پر مهر و عمر با برکت حضرت عالی را مستدام بدارد.
8/ 8/ 67- سید سراج الدین موسوی].
بسمه تعالی
جناب حجت الاسلام آقای سراج- دامت افاضاته- با حفظ جهات شرعیه زیر نظر شخص شما موافقت میشود.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 175)
[1] . در پی بازداشت واعظ شهیر، آقای عباسعلی اسلامی در مشهد که او را از زندانی به زندان دیگر و نیز برای محاکمه، با دستبند میبردند، امام در پاسخ به نامه فرزند ایشان حاج شیخ علی اسلامی، از خانواده او دلجویی کرده است.
[2] - تلگراف تبریک فضلا و محصلین رشت مقیم حوزه علمیه قم به مناسبت هجرت امام از ترکیه به عراق( نجف) مخابره شده است. این تلگراف را 45 تن از روحانیون و محصلین امضا کردهاند.
[3] - جنگهای داخلی لبنان و تهاجم نیروهای اشغالگر قدس.
[4] - آقای نصر اللَّه خلخالی، وکیل امام خمینی در نجف، و مسئول امور مالی معظمٌ له.
[6] - معاویه خلافت را به سلطنت موروثی تبدیل ساخت.
[9] - بحار الانوار، ج 40، ص 323.
[10] - مناقب، ج 3، فی المسابقة بالزهد و القناعة. ص 113.
[11] - بحار الأنوار، ج 42، ص 226، حدیث 38.
[12] - به واسطه سخن مدرس.
[15] - آقای سید حسن مدرس.
[17] - اراک، در مرکز عراق عجم.
[19] - مغز سر؛ در اینجا به معنی اندیشه و منطق.
[21] - نعمت اللَّه نصیری رئیس سازمان اطلاعات و امنیت( ساواک).
[22] - پزشک احمدی، مردی که به دستور رضا خان، بسیاری از آزادیخواهان و مخالفان رژیم را با وسائل مختلف از جمله با« آمپول هوا» کشت. اوایل او در دوران سلطنت محمد رضا شاه دستگیر شد و مورد محاکمه قرار گرفت. او در دادگاه، در ارتکاب تمام جرایمش، قضات و مسئولان دادگستری را« شریک جرم» خود دانست.
[23] - امیر عباس هویدا که مدت 13 سال نخست وزیر رژیم شاه بود.
[25] - آقای هادی نژاد حسینیان، وزیر راه و ترابری.
[26] - سوره حجرات، آیه 13:« بزرگوارترین شما نزد خدا با تقواترین شما است»
[27] - اشاره است به گروهک تروریستی« منافقین».