امروز با امام: بیستونهم مهر
ـ نامه به خانم فریده مصطفوی؛ خانوادگی (1351)
«بسمه تعالی
دختر مهربانم
مرقوم شما پس از مدتها بیخبری و انتظار و نگرانی رسید و ما را مسرور کرد. غیر از شما دیگران ما را فراموش کردهاند؛ خصوصاً خانم که سرگرم به دید و بازدید و تفریح است.[1] ان شاءاللَّه همه سالم باشید و خوش و خرّم. ماها بحمداللَّه سلامت هستیم. حسین که عمل کرده بود از بیمارستان بیرون آمده و حالش خوب است. هوای اینجا نسبتاً خوب است، ولی باز پنکهها و کولرهای حرم و بسیار از جاهای دیگر در کار است و من تا دیشب پشت بام میخوابیدم، امشب در ایوان میخواهم بخوابم، از روی احتیاط.
از صدیقه[2] که هیچ، از فهیمه[3] هم مدتی است کاغذ ندارم. ان شاءاللَّه تعالی سالم باشند. مدت سفر خانم سرآمد و تقریباً سه ماه تمام شد، زودتر روانه کنیدشان. به همه سلام برسانید. از احمد هم هیچ خبری مستقیماً ندارم، و همین طور از آقای عمو؛[4] خدمت ایشان و خدمت جناب آقای اعرابی[5] و خانم فرشته[6] سلام برسانید.
امید است ان شاءاللَّه همه موفق به روزه بشوید. از همه امید دعا دارم. اینجا ماه، دوشنبه ثابت نشد؛ قم دیده شده است یا نه؟ و السلام. 13 شهر صیام 92
پدرت.» (صحیفه امام، ج2، ص: 461)
ـ نامه به آقای طاهری اصفهانی و ابراز نگرانی از وضعیت حوزه های علمیه (1356)
«بسمه تعالی
7 ذی القعدة 97
به عرض میرساند، مرقوم شریف که حاکی از سلامت مزاج شریف و حاوی تفقد از این جانب بود موجب تشکر گردید. سلامت و توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. این جانب بحمد اللَّه سلامت هستم نسبتاً، لکن حوادث ناگوار بسیار و موجبات ناراحتی در داخل و خارج مجال تفکر را نمیدهد. از خداوند تعالی اصلاح امور را خواستار است.
مطالبی که مرقوم شده بود جزئی از نابسامانیهای ما است. این جانب خوف یک شکست آخری برای روحانیت دارم که متأسفانه از وضع خودمان پیش خواهد آمد؛ مگر لطف خداوند تعالی ما را بیدار کند که با حُسن تدبیر و عمل به وظایف بتوانیم مدتی دوام پیدا کنیم. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 232)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره دخالت همه جانبه امریکا در ایران (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
[بنا بر نظر کارتر] دموکراسی تند! [در ایران] همین معنی، اسباب این شده است که مخالفتهای چپ و راست شروع شده است؛ و باز گفتند که من بنا ندارم در امور داخلی ایران دخالت بکنم و سابقاً هم گفته بودند که یک اجتماع مترقی، ایشان در ایران یک جامعه مترقی، در ایران درست کرده است. چند جمله دارد حرفهای کارتر: یکی اینکه «یک دموکراسی تند قاطع در ایران به دست شاه عمل شده!» این یک جمله. یک جمله اینکه «دموکراسی یک جامعه مترقی شاه در ایران بنیانگذاری کرده است!» و یک جمله دیگر اینکه، جمله سومش اینکه «من بنا ندارم دخالت در امور داخلی ایران بکنم». حالا باید خود ایرانیها در این سه جملهای که ایشان فرمودهاند، خودشان بررسی کنند که آیا آن جملهای که آقای کارتر فرمودهاند، برای ایرانیها این را فرمودهاند؟ یا برای دنیای غرب گفتهاند؟ یا برای امریکاییها گفتهاند؟ و یا برای کرهای از کرات دیگری که هنوز بشرش نیامده در زمین!؟
خوب، حالا جمله اول ایشان؛ اینکه شاه دموکراسی تند و قاطع در ایران عمل کرده است! اوضاع ایران را از زمانی که شاه چشمهایش را باز کرده است- که در قنداق بوده است و چشمهایش را باز کرده است- در ایران، و پدرش مشغول کار بودند و آن وقتی که خودش مشغول سلطنت شده است به امر خارجیها و متفقین، تا حالایی که الآن بالفعل مشغول کار است و الآن در ایران فعلًا مشغولند، آیا این دموکراسی که به نحوه «تند و قاطع» ایشان عمل کردهاند، این آزادی که به نحو «تند و قاطع» به مردم دادهاند، عبارت از این کارهایی است که در تمام مدت سلطنت ایشان کردهاند؟
بیایند ببینند کدام یک از این مجالس قلابی و نمایندگان تحمیلی مجالسی که حق ملت است که سرنوشت خودشان را به وسیله این مجالس تعیین کنند، مجلس «شورای ملی» به اصطلاح و مجلس «سنا»، بیایند ببینند که از زمانی که این سلسله روی کار آمده است، و من از همان اولْ زمان بودم و دیدم؛ یعنی من از آن وقت درک کردم آن وقت را تا حالا که ما اینجا هستیم و این وکلا هم در مجالس دارند کار انجام میدهند، ببینند که آیا در تمام آن دورههایی که این دو نفر به قدرت رسیدهاند، کدام روز ما یک انتخاب صحیح، آزاد، که مردم خودشان بروند در صندوق رأیشان را بیندازند، در کدام دورهها از این دورههایی که ما گذراندیم، و خصوصاً این دورههای اخیری که این آقایی که «دموکراسی تند» رفتار کرده است، در کدام یک از این دورهها این وکلا، وکلای ملت هستند؟ جز این است که با دستور است، منتها خیال میکنند مردم که دستور شاه است، و واقع این است که با دستور اجانب است؛ یعنی «لیست» ها [از خارج میآید]! خود شاه در بعضی از گفتههایش میگوید که خوب، ما حالا که آن طور نیستیم، لکن آن جور بود وضع که لیستها را از طرف سفارتخانهها، اسمهای وکلا را، وکلای خودشان را؛ یعنی آنهایی که برای آنها کار میکردند نه برای ملت، شاه گفتند که لیستها را از سفارتخانهها میآوردند و مجبور بودیم که همین لیستها را عمل بکنیم؛ منتها ایشان ادعا میکنند که نخیر، دیگر حالا یک قدرتی بالای قدرت ما نیست! ببینند که این یک حق مسلم ملت، این یک حقی که همه عالم میگویند که باید با ملتها باشد و از اساس دموکراسی این است که مردم آزاد باشند در این آرای خودشان، در [انتخاب] وکلای خودشان که به مجلس بفرستند؛ سرنوشت یک مملکتی به دست وکلا و اینها هست، و باید خود مردم سرنوشت شان در دست خودشان باشد، قانون اساسی این اختیار را داده است به مردم، آیا این دموکراسی تندی که، «تند و قاطعی» که به منطق کارتر، شاه عمل کرده است، این حق مسلمِ معلومی که هیچ کس نمیتواند انکار کند که این حقْ حق ملت است، از زمانی که ایشان به سلطنت رسیدهاند یا ایشان را به سلطنت رساندهاید تا حالا ما یک وکلایی داشتهایم؟ از هر شهری از شهرهای ایران میخواهند، بروند سؤال کنند. این یک مطلبی نیست که پوشیده باشد. شما بروید از هر شهری از شهرهای ایران سؤال کنید که آقا این کسی که از طرف شما وکیل است، کی است این؟ چه آدمی است؟ اکثر مردم اصلًا نمیشناسند اینها را! نمیدانند کی هستند اینها. این ملتی که باید سرنوشت خودش را خودش معین کند و باید وکلای خودش را خودش تعیین کند، اکثر مردم نمیدانند که این کی هست ... وقتی اسمش را میبرند، نمیشناسند او را! این معنای «دموکراسی تند قاطع» است که سلب کرده است این حق مسلّم معلومِ یک ملت را!
یک شهر اینها بیایند بگویند فلان شهر؛ خوب مرکز تهران است، بیایند بگویند که این تهران که مرکز است و اساس است و در اینجا اگر بنا باشد یک آزادی باشد، باید در تهران باشد که مرکز مثلًا سیاستمداران و امثال ذلک است، خوب بیایند بگویند که کدام یک از این وکلای تهران، آزاد مردم رفتهاند پشت صندوق و رأی دادهاند به آنها؟ اینکه یک مطلبی نیست که بشود سرش را پوشانید. آقای کارتر برای کی دارد این حرفها را میزند؟ برای کره مشتری میگوید؟ آخر نیامدهاند آنها اینجا که گوش و چشم بسته باشند؟ برای مردم دنیا میگویند؟ کدام مردم دنیا اطلاع ندارند از این معنا؟ کدام مطبوعات دنیا اطلاع از این معنا ندارند؟ بله، مطبوعات ممکن است بسیاری شان به نفع آقای کارتر بنویسند که نه، دموکراسی، آزاد است، مردم آزاد هستند، همه رأی دادهاند، خودشان وکلایشان را تعیین کردهاند، ممکن است بگویند؛ اما هم آنها که اگر بگویند میدانند خلاف میگویند، هم آقای کارتر میداند این را. نه اینکه کارتر نمیداند؛ میداند که این [شاه] چه آدمی است. میداند خودش [که] چه آدمی است، میداند که چه آدمی را مأمور کرده است؛ میداند که مردم به چه گرفتاری گرفتار هستند.
این راجع به قضیه مسلّمی که بین مردم است که از ارکان آزادی است و عرض میکنم دموکراسی است. خوب بیاییم سراغ مطبوعات. یک رشته هم، رشته مطبوعات است. خوب، همین روزنامههای فعلی ایران که آن وقت هر چه مینوشتند؛ فقط فرمایش «اعلیحضرت آریامهر» بود و هر چه میگفتند؛ ثناخوانی و ثناگویی او بود و از آرای ملت هیچ در آن نبود، الآن دارند میگویند که ما آزاد نبودیم! همین روزنامههای خودشان است. همینهایی که از خودشان هست الآن دارند میگویند که ما در این چیزهایی که آن وقت مینوشتیم آزاد نبودیم. حالا هم نمیگذارندشان آزاد باشند. این هم یکی از چیزهاست. خوب، کدام روزنامه در زمان سلطنت ایشان- حالا سلطنت پدرش که محل ابتلای ما نیست، آن یا بدتر از این بود یا مثل این بود- کدام یکی از این روزنامههایی که ما داریم، مطبوعاتی که ما داریم، اینها در زمان سلطنت ایشان، از اولی که سلطنت را متفقین اعطا کردند به ایشان، تحمیل کردند این آدم را به ملت ایران تا حالا، بیایند ببینند که کدام یک از این مطبوعات آزاد بوده است و «اعلیحضرت» آزاد کرده است؟
علاوه «اعلیحضرت» حالا آزاد کردهاند، خوب در یک سال پیش از این چطور؟ معلوم میشود که یک سال پیش از این آزادی نبوده و ایشان حالا آزاد کردهاند! پس ایشان مجرم است، ایشان خیانتکار است، به منطق کارتر خیانتکار است؛ همین که میخواهد او را پاکیزه کند و منزهش کند! خوب، ایشان میگوید که الآن دموکراسی تند و قاطعی ایشان عمل کرده است و از این جهت با ایشان مخالف هستند. خوب، این دموکراسی تند و قاطع را تازگی اعطا کردهاند؛ چنانکه خود شاه هم میگوید که ما اعطای آزادی میخواهیم بکنیم. یکی نیست بگوید: آقا تو چه کارهای که اعطای آزادی میخواهی بکنی؟ آزادیای که قانون اساسی به مردم داده است؛ شما اعطا میخواهی بکنی؟ تو چه کاره هستی که میخواهی اعطا بکنی؟ تو بر فرض اینکه سلطنت تو هم یک سلطنت قانونی بوده است، و حال اینکه نیست، هیچ وقت سلطنت نباید بکنی؛ تو در این مدتی که در کرسی سلطنتِ غصبِ غاصبانه نشستهای، همهاش را حکومت کردهای، هیچ وقت هیچ دولتی خودش اختیار نداشته است که کاری بکند و همه را تو کردی. همه جرمها گردن تو است. پس با همین منطق کارتر که حالا آزادی داده است و دموکراسی تندی و قاطعی، الآن عمل کرده است؛ این دلیل بر این است که ایشان قبل از این آزادی نداده بوده است و دموکراسی نبوده مملکتش و با قلدری این مملکت اداره میشود و همین جرم است برای شاه که باید محاکمه بشود این آدم. این آدم به حکم قوانین باید محاکمه بشود. آن وقتی شاه را محاکمه نمیکردند که سلطنت بکند فقط، و غیر مسئول باشد؛ کسی که همه مسئولیتها به گردن اوست، باید بیاید پیش ملت، باید این [شخص، محاکمه] بشود. اگر بخواهد هم برود، باید بیخ ریشش را بگیرند، اگر داشته باشد! نگذارند برود تا محاکمهاش کنند؛ تا این همه خونریزی که این آدم کرده است، جواب بیاید بدهد، تا این سلب آزادی که از مردم کرده است بیاید جواب بدهد؛ این هم باب مطبوعاتشان.
خوب، یکی از این [وسایل] چیزهای تبلیغی رادیو- تلویزیون است. کدام یک از این دو مرکز تا کنون توانسته است یک کلمهای، اگر شاه یک تخلفی کرده باشد، اگر یک کشتاری کرده باشد، بگویند شاه این کار را کرده است؟ الآن کدام مطبوعات جرأت میکنند بگویند: امر شاه است؟ الآن هم که دارند میگویند: دولت و نمیدانم، شهربانی و نمیدانم، حکومت نظامی است، اینها شعر [است]، خود این آدم است. الآن هم که شکست خورده است، باز از آن زیر، خود این آدم است که دارد این کارها را انجام میدهد و الّا شهربانیِ یک جایی چه کار دارد که مردم این طور باشند. خوب، امرش میکنند؛ همه میگویند: امر است. ما آن وقت که قم بودیم، وقتی که آمدند مدرسه فیضیه را به آن فضاحت ریختند و طلبهها را آن طور زدند و بعضی شان را کشتند، بعضی شان را [مجروح کردند]؛ بعد به هر کس که مراجعه میشد، میگفتند: امر اعلیحضرت است. هر کس؛ شهربانی قم [میگفت] امر اعلیحضرت است. به هر که مراجعه میکردند، همهاش امر اعلیحضرت بود و همین طور هم بود و تا حالا این امر اعلیحضرت است؛ دیگر غیر از اعلیحضرت که کسی نیست در کار. این هم باب رادیوشان و تلویزیونشان؛ این امثال باب تبلیغاتشان.
در این تبلیغات کدام آزادی مردم دارند؟ در این تبلیغات که ایشان میفرمایند که «آزادی تندی»، «دموکراسی تندی» داده است! خیلی آزاد کرده مردم را، مردم حوصله شان سر رفته و فریاد میکشند، از باب اینکه زیاد «تند» است این مسأله! چپ و راست الآن اعتراض میکنند به شاه! اختلافشان این است که او آزادی میخواهد بدهد، اینها همه تخلف از او دارند میکنند، نمیخواهند! این داد و فریاد این مردم که توی خیابانها دارند فریاد میزنند که «آزادی و استقلال»، مقصودشان از آزادی؛ یعنی آزادی نمیخواهیم! آزادی و استقلال؛ یعنی ما آزادی نمیخواهیم! ما استقلال نمیخواهیم! شاه آزادی و استقلال میخواهد بدهد، مردم این طور با او مخالفت کردهاند! منشأ این تعبیر این است، منشأ تعبیری که در روزنامههاست، کارتر گفته است که ایشان چون آزادی تند قاطع دادند، منشأ اختلاف مردم و مخالفت چپ و راست با او همین معنی است که او آزادی قاطع داده. آزادی چون داده، از این جهت این احزاب سیاسی و نمیدانم این حزب کذا و کذا و جبهههای مختلف همه با او مخالف هستند که چرا تو آزادی دادی!؟ ملت هم با او مخالف است که چرا تو آزادی دادی!؟ این منطق کارتر است راجع به آزادی که ایشان به ملت دادهاند.
و اما «مملکت مترقی»، که یک «جامعه مترقی» ایشان درست کرده! یک «مملکت مترقی» درست کرده! مملکتش را رو به ترقی دارد میبرد! منشأ مخالفت هم در [گذشته این] بود! همان دوره اول سابقاً؛ باز منشأ مخالفت هم همین معنی است! در منطق آقای کارتر «ترقی» یک معنایی دارد که ماها نمیتوانیم بفهمیم؛ و الّا مملکتی که هر جایش را دست بگذاری خرابی است؛ شما الآن هر جا این انقلاب سفیدی که ایشان میگویند، شما هر ماده از آن را که میخواهید بیاورید در مجامع انسانی بگذارید، ببینید که ایشان چه کرده است با این مملکت، با این بساطی که درست کرده است و ... آن قضیه به قول خودش دیگر ارباب و رعیتی در کار نیست! اصلًا ارباب و رعیتی از بین رفته! دهقانانند، آزاد مردان و آزاد زنانند! این حرفهایی بود که آن وقتها مکرر میگفت، حالا هم اگر یک خرده رهایش کنند، میگوید. خوب، این دهقانان و این بیچارهها همینها هستند که تمام هستی شان از بین رفته است. این «اصلاحات ارضی» همین است که اصلًا مملکت ما را بکلی زراعتش را سلب کرده. الآن شما زراعت دیگر ندارید. در مملکتتان؛ برای سی روز شما یا سی و سه روز شما در مملکتتان زراعتی هست که بتواند قوت مردم باشد، باقی آن نیست؛ باقی آن را باید از خارج بیاورید.
آن چیزهای دیگری که مثلًا سپاه دانش، سپاه چه، سپاه دین، این را همه مردم میدانند که این سپاه دانش برای چه رفته توی دهات و قصبات. اینها همهاش برای ثناخوانی برای ایشان است؛ همهاش برای ترویج باطل است؛ همهاش مأمور این هستند که این مردم را عقب نگه دارند؛ این مردم را تبلیغات بکنند که این مردم همه تابع شاه باشند و «چه امر خداوند و چه امر شاه» منطق مردم باشد. تمام این کارهایی که این آقا کرده است برای این مملکت، اینها را برگردانده است به عقب، عقبِ عقب.
نمیگذارند اینها که یک فرد لایق در مملکت ما پیدا بشود. اینها از آدم میترسند؛ میترسند که یک آدمی پیدا بشود لایق و مقابلشان بایستد که چرا، چرا این کار را میکنید؟ اینکه وکیل نمیگذارند ما داشته باشیم، برای این [است] که اگر ما وکیل داشته باشیم مقابلشان میایستد میگوید: چرا؟ دولت بخواهد یک غلطی بکند، استیضاحش میکنند؛ شاه هم بخواهد یک غلطی بکند، خوب به او میگویند، به او اعتراض میکنند، استیضاحش میکنند، اعتراض به او میکنند. البته که نمیگذارد مردم وکیل به مجلس بفرستند.
این مملکت مترقی و اجتماع مترقی! این کجاست آخر که ما نمیدانیم، اطلاع نداریم بر آن؟ کجای این مملکت را ایشان آباد کرده است؟ جز اینکه یک پایگاههایی برای دیگران در این مملکت درست کرده است؛ جز اینکه مملکت ما را مورد تسلط دیگران قرار داده است. امریکا الآن در تمام شریانات مملکت ما دست دارد. یک «مملکت مترقی»! اول نمودِ ترقی این است که یک مملکتی مستقل باشد، خودش سرپای خودش باشد؛ کجای این مملکت ما مستقل است؟ آن از یک طرف میکشد و آن از یک طرف میکشد. آن پنجهاش در اعماق چاههای نفت ما فرورفته است، آن پنجهاش در اعماق گازهای ما فرورفته است. این «مملکت مترقی» کجایش مترقی است؟ کدام دانشگاه مترقی ما داریم؟ کدام فرهنگ مترقی ما داریم؟ کدام نظام مترقی ما داریم؟ نظامی که تحت فرماندهی مستشارهای امریکا است، این نظام است؟
این هم از اینکه مملکت ما ترقی کرده؛ یعنی همه چیزهای منطق ایشان این است که ترقی کرده است؛ شاه ترقی داده است؛ یعنی همه چیزهایی که این مملکت دارد تسلیم آقای کارتر کردهاند! البته کارتر که نفتخوار است باید یک همچو چیزی بگوید. او نفت میخواهد، دارد نفتهای ما را میخورد، البته او باید یک همچو مطلبی بگوید.
مطلب سومش هم- البته اینها هر کدام طولانی است؛ ولی شما میدانید خودتان مطلب سومش هم- این است که ما بنا نداریم که در امور داخلی این مملکت، در ایران، دخالت بکنیم. شما بنا ندارید دخالت بکنید؟! شما در کجا دخالت نکردهاید؟ شما مستشارانتان در نظام ما چه میکنند؟ چرا این مستشارها آمدهاند چه کنند؟ شما پایگاههایی که در کوهستانهای ایران درست کردهاید، اینها را کی درست کرده؟ برای کی درست کردهاید؟ اینها دخالت نیست در امور مملکت ما؟ همین حرفهای تو دخالت نیست؟ تو شاه را وادار نمیکنی به اینکه این طوری مملکت را به باد فنا بدهد؟ تو دخالت هیچ نداری در مملکت؟ خود ایشان میگوید که لیست برای ما میفرستادند، منتها حالا مدعی است که نخیر، دیگر حالا نمیفرستند! دروغ میگوید؛ نخیر، حالا هم میفرستند. حالا هم لیست آنهاست. غیر از این نیست چیزی. «دخالت نمیکنم»!؟ آخر یک مملکتی که مردم همه آشنا هستند به وضع مملکتشان، میدانند که چه به سرشان دارند میآورند و آمده است. «من دخالت نمیکنم»! آخر برای چه ایشان میگوید که «من دخالت نمیکنم»؟ خوب، ایرانیان که میدانند دخالت میکنی، مطبوعات دنیا هم که میدانند که آقای کارتر و هر کس رئیس جمهور بشود در امریکا، دخالت در امور مملکت ما میکند؛ نمیگذارند که مملکت ما سر پای خودش بایستد.
الآن ما نه استقلال داریم، نه آزادی داریم، نه به هیچ وجه مردم آزادند، نه مطبوعات آزاد هستند. الآن هم آزاد نیستند؛ الآن هم حکومت نظامی نمیگذارد حرفها را بزنند. این مطبوعاتی که الآن خودشان هم میگویند: ما آزاد هستیم، خوب بنویسند که شاه این کارها را دارد میکند. چرا نمینویسند؟ شما در همه مطبوعات که بگردید، این کلمه نیست که آن کسی که این جرمها را دارد مرتکب میشود، آن عبارت از شخص شاه است [او] این جرمها را مرتکب شده است از اول تا حالا. آن روزی که این پایه بریزد، آن وقت خواهند گفت؛ حالا جرأت نمیکنند؛ برای اینکه الآن حکومت نظامی است و همه چیز تعطیل میشود، و تعطیل میکنند اینها را اگر یک همچو حرفی بزنند؛ اعدامشان میکنند.
چطور شما ادعا میکنید آزادی است؟ ادعا میکنید ترقی است؟ و روی این جهت این هم این حرفش مضحکه است- که روی این جهت که [شاه] آزادی داده به مردم، و مملکت را رو به ترقی برده است؛ این اختلافات پیش آمده است! این مردم، این هیاهویی که مردم توی خیابانها راه انداختهاند و فریاد دارند میزنند، برای این است که ایشان آزادی دادهاند و مردم نمیخواهند! آخر این چه حرفی است که یک آدم، رئیس جمهور یک مملکت، یک همچو حرفی را بزند؟ توی مطبوعات هم این را نوشتهاند و کسی هم حرفی نمیزند. اینها باید گفته بشود؛ اینها باید در [مطبوعات نوشته شود] این حرفها حرفهایی است که همین طوری گفته، دلش خواسته حالا بزند، دلش خواسته برای یک دلخوشیهایی به خیال خودش، بزند؛ و الّا کی است که نداند این مسائل را.
ما همه دردمان از این سران ملتهاست؛ از این سران دول. همه مصیبتی که بر ایران دارد وارد میشود و بر ممالک شرق دارد وارد میشود از همین سران به اصطلاح ابرقدرت است، این قدرتمندان ضعفا را میخواهند به کار بکشند و منافع ضعفا را ببرند؛ یعنی ضعفا کار بکنند، تسلیم آنها بکنند. ضعفا گرسنگی بخورند و آنها نفتهایشان را بخورند، آنها معادنشان را از بین ببرند؛ یا اینها گرسنگی بخورند روی این معادن نفت، این معادن بزرگ نفت. مردم روی این معادن بزرگ نفت بنشینند و گرسنگی بخورند. این منطق این قدرتمندهای بزرگ است، مثل شوروی و مثل امریکا و امثال اینهاست. منطقشان این است؛ و ما میخواهیم که این وضع نباشد.
ما یک قدم اولمان این است که این وضعی که الآن ایران دارد و وضعی است که شاهش و حکومتش و وزیرش و وکیلش و همه اینها این وضع را دارند که تحمیل بر این مملکت هستند [تغییر کند]؛ وکیل را مردم تعیین نکردهاند؛ وکلای سنا را آن قدری که باید مردم تعیین کنند، نکردهاند؛ وقتی مجلس مال مردم نشد، وزرا غیر قانونی هستند؛ وقتی وزرا غیر قانونی هستند، تمام قراردادهایشان غیر قانونی است. همه قراردادهایی که وزرای ایران با ممالک دیگر، چه با مملکت امریکا، چه با سایر ممالک برقرار کردهاند، همه قراردادشان بر خلاف قانون اساسی ماست؛ برای اینکه قانون ما اساس حکومت را بر این قرار داده است که مجلس تصویب کند، مجلس رأی بدهد؛ پس اساس مجلس است؛ مجلس هم به حسب قانون اساسی با ملت است؛ اگر یک مجلسی را ملت تعیینش نکرد، مجلس نیست؛ اگر مجلس نشد، دیگر وزیری را که آنها تعیین کنند، نخستوزیری را که آنها تعیین کنند، نخست وزیر نیست. اگر وزرا، وزرای قانونی نشدند، دولت قانونی نیست؛ اگر دولت قانونی نشد، تمام قراردادهایی که با ممالک دیگر بستهاند، هر قراردادی میخواهد [باشد]: قرارداد نفت بستهاند، باطل است؛ قرارداد ... خرید اسلحه بستهاند، باطل است. همه آنها خلاف قانون اساسی است برای اینکه اصلش خلاف قانون است.» (صحیفه امام، ج4، ص: 71 ـ 80)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره مأموریت شاه از سوی امریکا (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
دشمنِ خونخوار همه است، نه دشمنِ خونخوار من[7]. خدا نگهدار همه ملت باشد. خدا این دشمن خونخوار را دفعش کند؛ دشمنی که دشمن هستی این مملکت است، دشمن هستی کشور ماست، دشمن هستی اسلام و مسلمین است. اینها بچههای هفت- هشت ساله، بچههای دبستانی، دختر بچههای دبستانی، پسر بچههای دبستانی، همین چند روز قبل اینها را عدهای از اینها را، این مأمورین شاه کشتند. این دشمن من نیست، دشمن همه است، دشمن انسانیت است، دشمن شرف است؛ و باید دست به دست هم بدهید و با اشخاصی که در ایران، در مملکتی که یکپارچه ایستاده است در مقابلش، ما هم که بیرون هستیم وظیفه داریم که با آنها هم صدا بشویم، بلکه این دشمن از بین برود ان شاء اللَّه. حالا هم نزدیک شده، دیگر وقت نزدیک است. آن هیاهوهای سابق را الآن دیگر ندارند. [شاه] ایران رو به سراشیبی است ان شاء اللَّه، لکن ما نباید غفلت کنیم. ما که در خارج کشور الآن هستیم، نباید از حال برادرانی که در کشور هستند، غفلت کنیم. وظیفه داریم، وظیفه وجدانی داریم، وظیفه دینی داریم که با آنها به هر مقداری که میتوانیم کمک بکنیم. کمک تبلیغاتی بکنیم؛ کمک هر طوری که میتوانیم در اینجا، در مطبوعات، میتوانیم در تبلیغات مطبوعاتی اعلامیه میتوانیم بدهیم. هر کاری میتوانیم بکنیم.
الآن یک مملکت گرفتارند. الآن تمام مملکت ایران گرفتار است به این آدم[8]. این آدم هم مأمور است از برای اینکه سرکوبی کند و نگذارد که منافع اجنبی از بین برود، نگذارد که نفت برای خود شما بماند؛ مأمور است. ایشان را برای این کار، اصلش آوردهاند. اینکه میگوید که برای وطنم، خدمت برای وطنم، «مأموریت برای وطنم»[9]؛ صحیح است! مأمور است برای وطنش؛ اما از طرف امریکا، از طرف امریکا مأمور است که این مملکت را تا پرتگاه نیستی برساند. این مأمور است که تمام نفت ما را به امریکا بدهد و در ازایش یک قدری آهن پاره بخرد به منفعت آنها. این اسلحههایی که الآن خریداری میشود، این اسلحهها به درد خود ایران نمیخورد، این اسلحهها همان اسلحههایی است که اینها میخواهند که در یک مرکزی باشد که اگر یک جنگی پیدا شد بین امریکا- مثلًا- با شوروی، اینها داشته باشند یک اسلحهای در یک محلی؛ ایران یکی از مراکزی است که آنها میخواهند اسلحه داشته باشند. نفت ما را میبرند، اسلحه برای خودشان میآورند اینجا، میآورند ایران. پایگاه درست میکنند در ایران برای اینکه اگر جنگی پیش آمد، داشته باشند این پایگاه را. خیال نکنید که حالا در ازای نفت به ما اسلحه میدهند. ما اسلحهای که نمیتوانیم استعمال کنیم به چه دردمان میخورد؟ اسلحهای است که در ایران کسی نیست بتواند استعمالش کند. اسلحههایی است که خود اینها میخواهند اینجا باشد. اگر نفت هم نگرفته بودند، اسلحههایشان را میآوردند اینجا و پایگاهشان را محکم میکردند که مبادا یکوقتی شوروی به آنها حمله کند. حالا چه بهتر که نفت ما را ببرند و پایگاه، در مقابل اینکه نفت ما را میبرند، میخواهند یک نفعی به ما برسانند! پایگاه برای خودشان درست میکنند در ایران! این چیزی است که ما از نفت عایدی داریم.
آن وقت، چه نفتی میبرند! بعضی اشخاص که رفتند، رفته بودند سابقاً- حالا شاید زیادتر از این مسائل باشد- دیده بودند، گفتند که یک آدم صاف همین طور ایستاده میرود توی این لولهها! لولهها به این بزرگی است! چه قدر ذی حق شدند کشتیها در چند دقیقه پر میشوند از نفت و خارج میشوند. این نفتی است که قاعدهاش این بود که این مملکت تا آخر زندگیاش را به آن بگذراند. این نفت را شاه میگوید تا چند سال دیگر، تا سی سال دیگر، این نفت تمام میشود. کِی تمامش میکند؟ تمام میشود؛ اما از ایشان باید پرسید که این نفت را کی دارد تمام میکند؟ این ذخیره بزرگی که باید این طبقه از آن ارتزاق کنند و مملکت ما محفوظ بماند و آباد بشود به واسطه درآمد آن، تا سی سال دیگر ایشان میگوید تمام میشود. این [نفت را] تا سی سال دیگر، کی تمامش میکند؟ شما تمامش دارید میکنید؛ شاه دارد این مخازن به این بزرگی را که خدا به ما داده است، دارد تمام میکند. در ازایش خوب، چه گیر ما میآید؟ چه گیر ملت میآید؟ باید پرسید که شما در ازای نفت چه چیز میگیرید؟ [میگویید:] اسلحه میگیریم. اسلحه برای چه میگیرید؟ مگر شما میتوانید با شوروی جنگ کنید؟ مگر شما میتوانید با امریکا جنگ بکنید؟ شما برای سرکوبی مردم وطن خودتان همین تفنگهای خودتان کافی است، دیگر محتاج به اینکه از امریکا بیاورید، نیست. شما همین تفنگهایی که دارید برای اینکه بازاریهای ما را، جوانهای ما را، دانشگاهیهای ما را، دخترهای ما را، پسرهای ما را، خانمهای ما را، آقاهای ما را بکوبید؛ خوب این بس است دیگر. این دیگر آن دستگاههای عظیمی که در مقابل این نفت عظیم میگویید میآید در ایران ...، این غیر از این معناست که یک پایگاهی است برای خود آنها؟ یعنی نفت را میبرند، نفعش را هم خودشان میبرند! هم خود نفت را میبرند، هم مقابلش را میبرند! این مال خودشان است.
ما نمیدانیم اینها دارند چه میکنند با این مملکت؛ ما اطلاع نداریم. اگر این [شاه] ان شاء اللَّه رفت، آن وقت اشخاص مطلع حرفهایشان را میتوانند بزنند. اینهایی که از واقعیات ایران اطلاع دارند، از خیانتهای این آدم اطلاع دارند، آنها آن وقت حرفشان را میزنند، لکن ما بیاطلاع هستیم. ما آن مقدار اطلاعات سطحی را که داریم، این است که میبینیم که ایشان با اسم «اصلاحات ارضی» زراعت ایران را بکلی از بین برده. الآن شما خیال میکنید ایران دیگر زراعتی برای خودش چیزی دارد؟ زراعت ایران را ایشان از بین برده است، آن وقت خیلی تعریف میکنند از اینکه چقدر وارد کردیم! این مضحک است واقعاً! یک مملکتی که صادر میکرده است این چیزها را، گندم را، جو را، نمیدانم چیزهای دیگر را صادر میکرده، حالا مداحی از آنها میکنند که چقدر ما وارد داریم میکنیم! این عزاداری دارد نه مداحی. کی از بین برد این زراعت عظیم ایران را که یک استانش برای خود ایران کافی بود؟ حالا باید ما همه چیزهایمان را از خارج بیاوریم. دامداری را اینها بکلی از بین بردند؛ مراتع ما را که جای دامداری بود، گرفتند «ملی» کردند به اصطلاح خودشان. معنی «ملی» هم این است که خود ایشان ملتند؛ اصلًا تمام ملت عبارت از شاه است و عائله شاه! این چیزی را [که] میگویند ملی شد؛ یعنی خودمان داریم میخوریم! دیگر ملت که نداریم ما؛ دیگران بروند سراغ کارشان. چه [کاره] هستند اینها؟ یک مشت مردم همین طوری و بازاری و دانشگاهی؛ به چه درد میخورند؟ ملت، یعنی شاه و دارودسته شاه! ملی کردند مراتع را، ملی کردند جنگلها را؛ معنی ملی کردن جنگل؛ یعنی به نفع خودشان. اینها مردم را ممنوع کردند از اینکه دامهایشان در آنجا برود. از بین رفت همه [دامها] شان. مردم را ممنوع کردند از اینکه از جنگلها استفاده کنند. جنگلها را دادند به این طرف و آن طرف؛ فروختند به اینها و منافعش را هم خوردند و رفت سراغ کارش. ما نمیدانیم اینها دارند چه میکنند.
خوب، ما زراعت ایران را میبینیم در این زمانی که اینها «اصلاحات ارضی» کردند تا حالا؛ زراعت از بین رفت، تمام شد. آن وقت ضررش چه بود؟ یک ضررش این بود که ما بازار شدیم از برای امریکا؛ باید گندم امریکا، همه چیز از خارج باید بیاید و مردم پولشان را بدهند در ازای گندمهای امریکا. چیزی که از خودشان و از مملکت خودشان بود و خودشان باید استفادهاش را ببرند؛ یعنی برادرانشان بفروشند و پولش را بگیرند، حالا ما باید گندم امریکارا بخریم؛ یا همه چیزش، حتی تخم مرغ هم میگویند از اسرائیل میآید.
یک ضرر دیگرش اینکه این رعیتها و دهقانهای این دهستانها نتوانستند دیگر در دهات بمانند؛ آنها رو آوردند به شهرها، به تهران راه افتادند. الآن در اطراف تهران، آن طوری که تفصیلش را برای من نوشته بودند و من حالا نمیتوانم یادم بیاید که تفصیل چیست، اجمالش این بود که قریب بیست- سی جا، محلهای مختلف، در همین خود تهران، در پایتخت، پایتختِ جایی که به «تمدن بزرگ» دارد میرسد یا دروازه آن باز شده است! در خود این تهران، ده بیست سی جا یا بیشتر، الآن نمیتوانم من یادم بیاید محلهایی است که عائلههای- محله محله است- این محله توی یک گودالِ خیلی [عمیق]، این بیچارهها جمع شدند یک چادری زدند؛ عرض میکنم که با یک چوبی، چیزی، برای خودشان یک محفظهای درست کردند و توی اینجا خودشان و بچههای کوچکشان، بزرگشان، توی یک چادری زندگی میکنند. یک محله؛ یعنی فرض کنید دویست تا، سیصد تا، پانصد تا چادر است یا دویست- سیصد تا امثال این چیزها؛ و اینها در آنجا زندگی میکنند. برق ندارند که هیچ، آب ندارند که هیچ، اسفالت ندارند [که] هیچ، اینها اگر بخواهند آب برای خوردن بچههایشان بیاورند، اینهایی که برای ما نقل کردند نوشتند، گفتند باید آن زن بیچاره یک کوزه بردارد، از پنجاه- شصت تا پله برود بالا از این گودال، تا آن بالا برسد به یک شیری که آنجا آب دارد؛ آنجا آب کند، باز پنجاه- شصت پله یا زیادتر، از آنجا بیاید پایین. شما تصور زمستان تهران را بکنید. زمستان تهران که برف میآید، باران میآید، این زن بیچاره، باید از اینجا، یک کوزه آب میخواهد برای اینکه بچهها بخورند، باید با این مصیبت تهیه کند که برود آن بالا، آنجا کوزهاش را آب کند و پنجاه تا پله بیاید پایین. حالا چقدر زمین میخورد، چقدر اذیت میشود، اینها را خدا میداند. آن وقت یک محله نیست، چهل- پنجاه تا، سی- چهل تا این طوری در اطراف، فلان جا، فلان جا، فلان جا، نوشتند. یکی یکی را برای من نوشتند که در کجا، در کجا، کجا، کجا، محلههایی است که مال این اشخاصی است که برای خاطر «اصلاحات ارضی» و زمین خوردن زراعت، اینها از دهاتشان پاشدند هجوم آوردند به تهران؛ و شاید در شهرستانهای دیگر هم باشد؛ اما تهران مهمش است؛ آمدند به تهران و پناه آوردند به تهران؛ برای اینکه ارتزاق کنند بیچارهها. این وضع زندگی این بیچارههاست در تهران؛ در یک مرکزی که کاخهای اینها تا کجا رفته!
آن وقت این یک زندگی است که اینها دارند، یک زندگی هم آن عائله این آقا دارد که همین چند روز من خواندم، در یک جایی نوشته بود که یک ویلایی یکی از این خواهرهایش در کجا تهیه کرده است به چند میلیون دلار، آنش را یادم نیست، اینکه یادم مانده این است که پنج میلیون دلار هم برای گلکاری این ویلا ایشان خرج کردند! پنج میلیون! یعنی سی و پنج میلیون تومان خرج! من نمیتوانم تصور کنم که یعنی چه. گفتند پنج میلیون دلار خرج گلکاری و تزیینات گل این ویلا برای این خانم[10] شده است آن یک زندگی است که ملت دارند، این یک زندگی؛ از کجا پیدا شده؟ از اینجا که ایشان به امر امریکا گفته «اصلاح ارضی» بکنید؛ یعنی بازار برای ما درست بکنید! اجناس ما زیاد است، باید توی دریا بریزیم، بدهیم به شما پول بگیریم! از آن طرف، از این بهره نفتی که آنها آن قدر را میبرند، یک مقدار آن را هم خود اینها میخورند و میبرند و عرض میکنم که این عیاشیها را میکنند.
منطق ما این است که این وضع باید از بین برود. منطق هر آدمی این است. [منطق] هر بشری این باید باشد که این وضع که مملکت ما این نحو گرفتار شده است به دست این آدم و زندگی مردم ما این نحو شده است در زمان سلطنت از پدر تا این پسر، ما میگوییم که این وضع باید از بین برود. ما حرف دیگری نداریم. حرف ما این است که اینها خیانت به این مملکت ما کردند. اینها الآن هم مشغول به خیانت هستند در مملکت ما و باید ما دست خائنها را ببریم از این [کشور] ما باید دست خائنها را از این مملکت قطع بکنیم. ما میگوییم که آن کسی که به مملکت ما خیانت اصلی را کرده، امریکاست. الآن ما سر و کارمان با امریکاست؛ اینهای دیگر شاخ و برگش هستند. شاه یکی از شاخههای امریکا است. این نوکر است؛ نوکر است؛ المأمورُ معذور. تو سرش میزنند، باید بکند. ما میگوییم امریکا هم باید برود که اصل است. این شاخهها هم که هرزه خورند و هرزه بَرَند و مال مردم خورند و خیانتکارند، اینها هم باید بروند. مملکت مال خودمان است، و ما خودمان میخواهیم ادارهاش کنیم. امریکا چه کار دارد که شما نمیتوانید به رشد برسانید؛ خیلی مضحک است این!
همین امروز برای من یک روزنامهای را آورده بودند؛ دیروز هم بود که آقای کارتر در نطقشان فرمودهاند که شاه از باب اینکه یک اجتماع مترقی میخواهد آنجا درست کند و از باب اینکه یک آزادی میخواهد به مردم بدهد؛ مردم با او مخالفند! این همه مردم که با این مخالفند؛ این ملت که با این مخالف است، برای این [است] که آنها میگویند: آقا بگذار آزادتان کنیم؛ اینها فریادشان درآمد که آقا ما آزادی نمیخواهیم! ایشان فریادش از آن طرف بلند است، بلندگوهای شاه، به حسب منطق آقای کارتر- که استاد اعظم است- منطق ایشان این است که فریاد بلندگوهای شاه این است که آقا بگذارید من یک زندگی مرفه به شما بدهم! اینها میگویند ما نمیخواهیم، ما میخواهیم که توی این چالهها زندگی کنیم! آقای کارتر گفته؛ خوب، ما با این مردم چه بکنیم؟ ما با این کارتر چه بگوییم؟ چه فحشی لایق این است اصلًا نباید داد؟ بگوییم نمیداند؟ کارتر اطلاع ندارد؟ معقول است این معنی که کارتر بیاطلاع باشد، آن وقت من و شما مطلع باشیم؟ کارشناسهای او پر است در همه جا؛ در اعماق همه جا هست؛ پس میداند؛ میخواهد چه کسی را بازی بدهد؟ آن این حرف را که میزند، در مجمعِ نمیدانم کذا این حرف را میزند که همه اختلافاتی که هست در ایران، برای این است که شاه میخواهد این کار را بکند، آزادی بدهد، مردم با او مخالفت میکنند! خوب این را اگر به هر جا بگویند که مطلع از واقعیت نباشد؛ میگوید: خوب اینها یک دسته دیوانه هستند در ایران؛ همه اهالی ایران دیوانهاند؛ برای اینکه شاه که این قدر رئوف است میخواهد شما را آزاد کند، خوب شما نمیخواهید آزاد بشوید؟ اینکه میخواهد یک زندگی خوبی به شما بدهد، آخر چرا از زیر بار زندگی خوب، شما بیرون بروید؟ شما دلتان نمیخواهد اتومبیل داشته باشید، دلتان نمیخواهد زندگی مرفه؟ او میخواهد بدهد؛ همین طور جلو آورده، دستهایش را این طور کرده: آقا بیا بگیر، حالا میزنید زیر دستش که برو ما نمیخواهیم؟ این منطق آقای کارتر است. منطق رئیس جمهور امریکا! با فهم این را میگویند! نه اینکه نمیفهمد، کارتر را نمیتوانیم بگوییم نفهم است؛ کارتر با فهم این حرف را میزند و میگوید؛ شاید یک دستهای اغفال بشوند. بر فرض که یک دستهای را شاید اغفال کند؛ شیطنت دارد.
ماها گرفتار یک همچو موجوداتی هستیم در عالَم. ما مردمی عقب مانده، منطق ما این است که آقا، مال خودمان را میخواهیم خودمان صرف بکنیم. ما مردمی که شما میگویید که عقب ماندهاند اینها. گاهی هم میگویند اینها لایق آزادی [نیستند]. خود شاه اینها را میگوید که مملکت ما باز افرادش جوری نشدند که لایق بشوند آزاد بشوند. همه اینها چون لایق نیستند، باید توی حبس باشند. اینها لایق اینکه بگوییم آقا حبس نباشید، لایق اینکه به آنها آزادی بدهیم [نیستند]، مملکت ما افرادش لایق نیستند که آزادی بدهیم! چرا؟ برای اینکه دارند فریاد میزنند، داد میزنند که آقا آزادی بدهید، آزادی بدهید. اینها لایق نیستند؟ شما ببینید از آن بچه کوچولو، حالا خوب بچه [ها] هم از بزرگها گرفتند دیگر، این بچه چند ساله به من دارد میگوید؛ چهار- پنج ساله تا آن آخر: «استقلال، آزادی». اینها آزادی میخواهند و استقلال میخواهند. همه مردم دارند فریاد میزنند که ما استقلال میخواهیم، ما آزادی میخواهیم. خوب، اگر آنها آزادی داشتند، دیگر چه چیز میخواهند؟ اگر ایشان میخواهند آزادی بدهد، این همه مردم فریاد میزنند «استقلال، آزادی»؛ چیست؟ معلوم میشود منطقها فرق دارند. منطق شاه این است که مملکت من آزادی است؛ یعنی همه آنها تحت شکنجهاند؛ این منطق است، یک کسی اسم آزادی را میگذارد به آن چیزی که شما میگویید شکنجه! ایشان میفرمایند به حسب این منطق که این اشخاصی که توی حبس الآن در اختناق واقع شدهاند، در حبس واقع شد [ه ا] ند، در شکنجه واقع شدهاند، اینها هستند که اعطای آزادی به آنها کردم! استقلال هم در منطق شاه یک چیز دیگر است: یک مملکتی که همه چیزش پیوسته به غیر است، یک مملکتی که به تمام ابعادش وابسته است؛ و ایشان وابستهاش کرده.
شما خیال میکنید که این وکلایی که شاه خودش انتصاب میکند، و به ملت هم که مربوط نیست، خودش است؟ نخیر، اینها را سفارتخانه اسمهایشان را هم نوشتهاند قبلًا، میآورند میدهند اینجا، اینها باید وکیل بشوند. این حالا نبوده، در زمان رضا خان هم بود از سفارتخانهها. منتها در یکوقت این سفارت انگلیس این کارها را میکرد؛ سابقش هم لا بد سفارت روس میکرده است؛ حالا سفارت امریکا میکند. شاید هم با هم باشند؛ انگلیس و شوروی و امریکا تفاهم کرده باشند. برای خوردن مال مردم تفاهم هم میکنند: این گازش را میبرد، این نفتش را. این وکلای ما دیکته امریکاست. [اگر] از شاه هم بود، میگفتیم خوب باز اهل مملکت است؛ با آنکه یک اهل مملکتِ این جوری ما نمیخواهیم، لکن این خودش هم این را نمیگوید؛ این را از آنجا مینویسند که اینها باید وکیل بشوند؛ او هم عیناً ارجاع میدهد به دستگاههای اجرایی، میگوید: اینها وکیل بشوند. مردم چه کارهاند؟ به مردم چه کار دارند اینها؟ مردم باید دست تو سرشان [زد]. مردم باید کار بکنند و هیچ نخورند. عمل بکنند و خوراک ...؛ چیزی که از آنها پیدا میشود به جیب ایشان برود؛ و آنچه که ... زیادش آمد، کارتر و امریکا زیاد آمده، به جیب عائله شاه برود و پهلوی. وضع مردم چه است؟ وضع مردم کتک است؛ خوب، یک چیزی باید بخورند! کتک [بخورند].
ما حرفمان این است که این وضع باید برچیده بشود. نمیشود این طور. نمیشود که یک مملکتِ سی میلیونی یا بیشتر همیشه تحت فشار باشد. این نمیشود، این مطابق هیچ منطقی نیست که سی میلیون جمعیت[11] همیشه تحت فشار [باشند] و همیشه این جمعیت کار بکنند و حاصل کارشان را دیگران ببرند. این باید درست بشود. این وضع باید آقا درست بشود. منطق اسلام این است. اینها چه میگویند؟ با این منطق حرفی دارند بگویند؟ میگویید که اسلام مرتجع است، به شما چه، «ارتجاع» است؛ معنی ارتجاعش این است که آقا تو برو بیرون، من میخواهم خودم زندگی کنم. این معنی ارتجاعی است که اینها میگویند. «اسلام ارتجاعی است» این معنایش همین است که اسلام میگوید که نباید اینها، دیگران به شما حکومت کنند. منع کرده حکومت دیگران را بر شما. باید مستقل باشید شما. البته به منطق اینها استقلال، همان ارتجاع است؛ تا پیوند به امریکا نباشید و همه چیزمان زیر دست او نباشد، مترقی نیستیم! اینها میخواهند ما را مترقی کنند و به دروازه تمدن برسانند و منطقشان این است! منطقها فرق دارد. اصطلاحات مردم فرق دارد با هم. منطق رسیدن به «دروازه تمدن» همینهاست که دارید میبینید، الآن ایشان دارد عملی میکنند اینجا!
الآن، همین حالا که ما نشستهایم اینجا، شما احتمال بدهید که در ایران چندین جا زد و خورد است؛ مسلسل است. ما میگوییم که نمیخواهیم که شما ما را به «دروازه تمدن» برسانید؛ شما بروید بیرون، ما خودمان میدانیم. امریکا برود؛ مستشارهای امریکا بروند. اگر مستشارهای امریکا رفتند، ما خودمان زندگیمان را اداره میکنیم؛ ما خودمان اداره میکنیم؛ چه کار دارید شما؟ شاه هم میخواهد که «رشد» بدهد، ما این رشدی که ایشان میخواهند بدهند، نمیخواهیم. ما اگر توانستیم، خودمان خودمان را رشد میدهیم. اگر نتوانستیم ما خودمان میخواهیم، ما یک دسته اشخاص رعیتی هستیم که میخواهیم خودمان روی زمین خودمان گندم یا جو بکاریم، و خودمان بخوریم. شمایی که آقای امریکا هستی و از آن طرف دنیا آمدی این طرف، دستت را گذاشتهای و همه مخازن ایران، مخازن نفت و مس و همه چیز، فولاد و همه چیز ایران را دارید میبرید؛ شما دستت را بردار، ما خودمان اینها را هر جور دلمان میخواهد چه [اداره] میکنیم. میگوید: نمیتوانید! خوب به تو چه؟ من عبایم را نمیتوانم درست بپوشم، به شما چه ربط دارد؟ حالا شما بیایید عبای من را بگیرید، چون من نمیتوانم عبایم را بپوشم؟ و حال آنکه دروغ میگویید؛ شما نمیگذارید.
ما هفتاد سال یا بیشتر است که دانشگاه داریم، از زمان امیر کبیر تا حالا ما مدرسه داشتیم، دانشگاه داریم، نگذاشتید که این دانشگاهها درست درس بخوانند. فرهنگ ما فرهنگ استعماری است. فرهنگی است که درست کردند آنها برای ما؛ دیکته کردند. نمیگذارند جوانهای ما تحصیل بکنند. آنها نمیگذارند که ما رشد بکنیم. آنها دستشان را بردارند، ایرانی کمتر از اینها نیست. ایرانی هم رشد میکند، اما شما نمیگذارید که ما رشد کنیم؛ برای اینکه اگر ما رشد کنیم منافع شما در خطر است. شما میخواهید همه شرق را بخورید و همه شرق را عقب نگه دارید. عقب نگه داشتن برای خوردن مال شرق است. و شما شرق را دارید عقب نگه میدارید که هر چه دارند، بخورید. هر جا یک مأموری گذاشتند سر آن؛ در مملکت ما هم که «مأمور برای وطن» آقای شاه است که میبینید چه کرده و چه میکند.
ما منطقمان، منطق اسلام، این است که سلطه نباید از غیر بر شما باشد.[12] نباید شما تحت سلطه غیر بروید. ما هم میخواهیم نرویم زیر سلطه. ما اصل گفتنمان این است که امریکا نباید باشد. نه امریکا تنها، شوروی هم نباید باشد؛ اجنبی نباید باشد. منطق ما این است و فریاد ما هم همین است. با این منطق اگر بحث کسی دارد، بکند. دیگر شاخ و برگ و توی این روزنامههایی که تبلیغات میکنند و به حسب آن طوری که میگویند صد میلیون دلار شاه برای تبلیغات میدهد؛ برای حفظ موجودیت خودش صد میلیون دلار در هر سال خرج میکند! البته توی روزنامهها این حرفها در میآید: آخوندها چیز هستند، رجعی هستند؛ آخوندها کهنهپرست هستند؛ آخوندها، نمیدانم چه هستند این آخوندها. بعد هم میروند سراغ اینکه اسلام این جوری است. هم اسلام را بد معرفی میکنند؛ هم آخوند را بد معرفی میکنند. چرا؟ برای اینکه آنی که در مقابل اینها بایستد، اسلام است. آن کسی که میخواهد پیاده کند آن را، آخوند است. آنها نمیخواهند این مطلب واقع بشود. آنها میخواهند که اسلام را بد معرفی کنند، مردم از اسلام برگردند و آخوند هم که کنار برود، باقی بماند خودشان و هر کس که دلشان میخواهد.
دانشگاههایمان را هم که به آن صورت در آوردهاند؛ نمیگذارند یک تحصیل صحیحی بکنند. از بس که اینها فشار آوردند، از بس که [هجمه] کردند، الآن نه حوزههای علمیه ما تحصیل میتوانند بکنند، نه دانشگاه. دانشگاه همیشه در حال اعتصاب؛ یک سال [است] میبینید که در حال اعتصابند اینها. کار نمیتوانند بکنند؛ نمیگذارند؛ یا میریزند توی آن، زن و مردش را میزنند و عرض میکنم، زخمی میکنند؛ یا میگیرند میبرند در حبسها. توی مدرسههای ما هم همین طور. آنها میریزند توی آن، هر کاری دلشان میخواهد میکنند. هر چند وقت یک دفعه میریزند این مدرسه را، سر تا ته آن را، اینها میزنند و [سرکوب] میکنند. خوب نمیتوانند دیگر. محیط آرام الآن ما نداریم که در آن محیط آرام، طلبه تحصیل کند یا در آن محیط آرام، دانشگاهی تحصیل بکند. دبستانیاش هم حالا این طوری شده. الآن این بچه دبستانی را هم دارند کتک میزنند، و کشتند. چند نفر را همین امروز به ما، دیروز و امروز، اطلاع دادند که در فلان جا چند تا دختر بچه، دختر بچه این قدر، چند تا پسر این قدر، کشتند.
اصلًا وضع زندگی ایران الآن یک وضع نمونه است. از آن طرف هم یک نمونه بالاتر، وضع روحیه مردم ایران در این وقت است. این مردم ایران الآن روحیه شان همچو قوی است که تانک از آن طرف میآید، سرباز با سرنیزه از آن طرف میآید، اینها با مشت جلو میروند و با سنگ و با چوب با آنها مقابله میکنند. این زمین میخورد، مرده است، آن یکی میآید سر جایش؛ هیچ دست برنمیدارد و این روحیهای است که اینها را عقب خواهد زد و الآن پیاده شان کرده است.
این روحیه «حزب رستاخیز»، که این قدر برایش این مدیحه سرایی کرد و این قدر پافشاری کرد و این قدر که هر کس که وارد نشود در این حزب، دیگر باید برود، این ایرانی نیست، دیگر وطن ندارد، باید از اینجا برود، چه؛ بعدش برگشت به اینکه خوب، حزب رستاخیز حالا دیگر این طوری میگوید. حزب رستاخیز چیست؛ این مثل سایر احزاب؛ آیا بشود، آیا نشود[13]! یک امری را میگویند و گاه آن قدر پافشاری میکنند. حالا همین مردم، ... همین مردم این کار را به اینجا رساندند که این حزب رستاخیزِ کذا، شد هیچی، تو خالی بود؛ از اول نتوانستند. من از روز اول گفتم که حزب نیست این؛ این حرف است میزند. حزب رستاخیز که آن قدر با آن [پافشاری مطرح کردند]؛ خودشان حالا میگویند: هیچ، حزب نه حزب! سایر کارهایشان هم این طوری است. بعد کم کم اصلاح ارضی هم میگوید [هیچ]؛ برای اینکه این اصلاح که نبود، این فساد بود. اصلاح ارضی این نیست اصلش، که سپاه دانش، سپاه کذا، سپاه، ... آخر چه کاری اینها میکنند، جز اینکه بروند برای شما مداحی بکنند یا الزاماً بروند برای شما مداحی بکنند و شاه را ترویج بکنند.
الآن مردم از آن دهات آخر تا آن شهرهای مرکز یکپارچه ایستادهاند، میگویند: ما نمیخواهیم این را. رفراندم از این بهتر؟ یک مملکت دارد میگوید: من نمیخواهم این را. خوب، امریکا چه میگوید؟ مملکت خودمان است، نمیخواهیم این را؛ یکی دیگر. [این] برود، به شما ربطی ندارد. ما خودمان تعیین میکنیم. مقدرات هر مملکت دست خود افراد است؛ خود مملکت است. ما این را نمیخواهیم، برود. ما خودمان یکی را تعیین میکنیم. این مقدرات ما روی موازین، روی موازین عقلی و عقلایی، روی قوانین، دست اشخاصی که باید باشد، باشد.
در هر صورت، وظیفه ما که الآن اینجا هستیم و شما که در خارج کشور هستید و هستیم، این است که کمک کنیم به ایرانیها. ایرانی قیام کرده است، نهضت کرده؛ یعنی الآن پانزده سال از عمر نهضت میگذرد، لکن یک سال است که این قوی شده است؛ یعنی درست فعالیت دارد میکند و الآن یک تاریخ حساسی را ما داریم میگذرانیم. شاید ایران همچو تاریخی نداشته باشد؛ یک همچو حساسیتی در تاریخ ایران نباشد، به این وضعی که الآن ایران در آمده است؛ یعنی به این وضعی که بچه هفت- هشت ساله دبستانیاش تظاهر کند و بگوید که ما نمیخواهیم شاه را. مرگ بر شاه! بچه این قَدَری، که آن وقت بگیرند بکشند او را. این را میکشند، باز آن بچه بعدیاش هم میآید همین حرف را میزند؛ آن بزرگترش هم که همین حرف [را میزند]؛ دانشگاهش هم که همین حرفهاست. توی مدارس علمی هم بروی همین حرفهاست؛ توی مدارس قدیمهاش هم بروید همین حرفهاست، جدیدش هم بروید همین حرف است. هر جا بروی الآن این صحبت است. توی بازار هم میروی همین حرف است، توی مسجد هم میروی همین حرف است. ما نداشتیم یکوقتی که ایران در یک مطلبی، این طور اتفاق کلمه داشته باشند. نه، من یادم نیست، تاریخ یادش نیست؛ نه، تاریخ ایران یادش نیست؛ تاریخ هیچ جا یادش نیست که این اتفاق کلمهای که همه بگویند که ما نمیخواهیم [باشد]. شما این را بدانید که اگر این سرنیزه امریکا برداشته بشود، ارتش هم نمیخواهند او را؛ اما سرنیزه امریکا، امریکا پشت سر ایستاده. همه مصیبت ما زیر سر امریکاست. اگر این سرنیزه را بردارد، ارتش هم این را نمیخواهد. هیچ کس این را نمیخواهد. خوب، یک همچو اتفاقی الآن در ایران هست؛ و من امید دارم به این اتفاق و به رسیدن نتیجه در این اتفاق.
یک ملت را نمیشود همیشه به این حال نگه داشت که بدون حکومت نظامی نتوانند زندگی کنند. حالا هم با حکومت نظامیاش هم [که] دارند، نمیتوانند؛ یک مملکت را نمیشود همیشه حکومت نظامی سرش گذاشت و همیشه با سرنیزه نگهش داشت. این چاره نیست جز اینکه به هم بخورد این وضع. هیچ چاره نیست. هر چه هم میخواهد آقای کارتر، [بگوید] او دارد میگوید، هر چه میخواهد بگوید: خیر، برای خاطر آزادی است [که] این کار دارد میشود! برای خاطر اینکه میخواهد رشد بدهد مردم را، این کار میشود! این هر چه دلش میخواهد بگوید، لکن الآن وضع جوری شده است که با این وضعی که الآن ایران پیدا کرده است دیگر پیشرفت همراهش است؛ ضروری است همراهش.
لکن ما موظفیم اینجا که کمک کنیم؛ یعنی من میتوانم صحبت کنم، همین جور با یک زبان کوتاهی صحبت بکنم؛ شما هم میتوانید برای برادرهای دیگرتان صحبت کنید، بگویید، چه کنید، منتشر کنید، هر چه میتوانید. من نمیدانم وضع اینجا چه جور است؛ ولی هر چه میتوانید کمک کنید به این رفقای خودتان، به این برادرهای خودتان که قیام کردهاند و دارند خون میدهند. آنها بچه و کوچک و بزرگ را دارند میدهند؛ ما باید قلم و قدم و صحبت و اینها بکنیم که ان شاء اللَّه همه دست به دست هم بدهیم و این سد را بشکنیم؛ این سدی که جلویش سد محمد رضا شاه است، عقبش سد کارتر. اینها شکسته شود؛ وقتی شکسته بشود، آن وقت سعادت است. بعد از شکستن، آن طرفش سعادت همه شماها و ملت شماست و من از خدای تبارک و تعالی توفیق همه شما را میخواهم. دعا میکنم به همه شما. همهتان ان شاء اللَّه سالم باشید و همهتان جدیت کنید که برای مملکتتان یک اشخاص مفیدی باشید. آنجا که میروید به مملکتتان، که ان شاء اللَّه برگردید، مفید باشید برای مملکتتان؛ مثل این هیأت حاکمه نباشید ان شاء اللَّه. خدا همهتان را حفظ کند.» (صحیفه امام، ج4، ص: 81 ـ 95)
صحیفه امام، ج10، ص: 289
ـ سخنرانی در جمع کارکنان صدا و سیما؛ مقابله با توطئه ها (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من کراراً به آقایانی که از رادیو- تلویزیون اینجا آمدهاند تذکر دادم که این دستگاهی که شماها اداره میکنید؛ حساسترین دستگاهی است که در این کشور است. سایر رسانهها از قبیل مطبوعات و اینها مؤثرند، لکن در یک قشر خاصی. اولًا، تیراژشان آن قدر زیاد نیست که به همه کشور و به همه افراد برسد. و ثانیاً، بسیاری از افراد کشور ما هستند که سواد ندارند تا بتوانند استفاده کنند. لکن و از آن طرف، تا آمده است که روزنامهها به دست اشخاصی که دور هستند برسد، باز دو سه روزی، یک دو روزی، طول میکشد. اما رادیو یک دستگاهی است که همه قشرهای ملت و همه افراد- چه با سواد و چه بیسواد- از آن استفاده میکنند.
و رادیو- تلویزیون علاوه بر اینکه جهت سمعی دارد- استفاده سمعی- یک استفاده بصری هم دارد. و الآن هم وضع طوری است که در همه دهاتِ کشور ما، بلکه شاید سایر کشورها هم در دهات کوچکش هم، این رادیو و تلویزیون هست. مثل سابق نیست که منحصر باشد به یک دستهای. اشخاصی هم که مثلًا ضعیف هستند از حیث مادیات مع ذلک کوشش میکنند که خرج خودشان را کاهش بدهند و یک رادیو بخرند؛ و شاید بسیارشان هم تلویزیون هم داشته باشند. و شما هر حرفی را که منعکس کنید در رادیو همان آن، به همه کشور و به همه جاهایی که موج رادیو میرسد همان آن میرسد. و اگر این دستگاه یک دستگاه صحیح باشد این میتواند یک خدمت بسیار بزرگی، بالاتر از همه خدمتها به مملکت بکند. هیچ واعظی نمیتواند حرف خودش را جز در آن چهار دیواری که او هست- اگر رادیو نباشد- نمیتواند برساند؛ و هیچ گویندهای نمیتواند حرفش را بیش از آن جایی که محیط خودش هست، یا حالا بلندگو هم که هست یک قدری زیادتر؛ اما این دستگاه دستگاهی است که حرفها را تا اعماق دهات و شهرستانها و خارج و اینها میرساند.
و اگر یک دستگاهی باشد که آموزنده باشد، دستگاهی باشد که تربیتکننده باشد، مسائل کشور را به آن طوری که هست طرح کند، مشکلات را آن طوری که هست بگوید، از انحرافات پرهیز کند از آن اشخاصی که توطئه بر ضد اسلام دارند، بر ضد کشور دارند، و با گفتارشان، اگر در رادیو واقع بشود، مردم را منحرف میکنند و کشور را به تباهی میکشند، اگر چنانچه از آن هم احتراز بکنند که هم در جانب برنامههایی که میخواهند پخش بکنند دقت بکنند که چه جور برنامههایی باشد، و هم در جانب احتراز از آن چیزهایی که مُضر به حال کشور است، مُضر به حال ملت است و موجب تباهی کشور میشود، اگر چنانچه از اینها احتراز بکنند، خدمت بزرگی است که به کشور خودشان و به ملت خودشان و به اسلام میتوانند بکنند.
اگر خدای نخواسته از آن طرف واقع بشود- مثل آن دستگاه در زمان طاغوت که در خدمت او بود- و همه دستگاهها انحراف در آن باشد، عکسهایی که جوانها را به تباهی میکشد، برنامههایی که بر ضد نهضت اسلامی مردم ماست، برنامههایی که بر ضد انقلاب اسلامی است- که این جوانهای ما خونشان را در راهش دادند- اگر خدای نخواسته یک وقت این دستگاه یک همچو کارهایی را بکند، یک خیانت بسیار بزرگی است که از همه دستگاهها خیانت این اثرش بیشتر است. بنا بر این، اصلاح این دستگاهها اصلاح جامعه است. و فساد اگر در این دستگاهها واقع بشود، فساد جامعه است. مسئولیت بسیار بزرگ است، مسئولیت شماها بسیار بزرگ است، خصوصاً شماهایی که به زبانهای مختلف دنیا پخش میکنید مسائل را. میتوانید که مسائلی را که خارج پخش میکنید طوری باشد که به این نهضت، به اسلام، به کشور خدمت بکند. و میشود هم خدای نخواسته یک مسائلی باشد که در خارج که منعکس بشود، اسلام را یک جور دیگری، نهضت را یک جور دیگری، تعبیر بکند. خوب، مع الأسف ما الآن در وضعی واقع هستیم که دشمنهای ما از همه اطراف، برای اینکه منافعشان به خطر افتاده است یا دستشان از منافع ما کوتاه شده است، اینها از همه اطراف کوشش دارند که به هر طوری شده است یک تشنجی ایجاد کنند.
مثلًا یکی از مسائلی که خوب، اخیراً به آن مبتلا هستید و هستیم مسائل کردستان است، در کردستان اشخاصی که منحرف هستند، میروند و تبلیغات میکنند که اینها اصلًا کُردها را میخواهند نباشند. اینها میخواهند کردستان [را] اصلش کُردها را، همه را میخواهند از بین ببرند با تبلیغات مختلفی. آن اشخاصی تبلیغ میکنند که با نه کُرد رفیق هستند، و نه ترک و نه فارس، اینها عمال خارجی هستند، و برای آنها میخواهند کار بکنند.
ما کراراً عرض کردیم به همه برادرهای کُردِمان که آمدند اینجا، برادرهای بلوچمان که آمدند اینجا، که اسلام این طور مرزهایی که در سایر مسلکها هست ندارد. اسلام با صراحت میگوید که آنی که پیش خدا کرامت دارد، آدم مُتقی است. آدمی است که روشش صحیح باشد؛ تقوا داشته باشد، فاسد نباشد؛ مُفسِد نباشد. و نسبت به همه عرب و عجم و کرد و ترک و اینها به طور علی السواء[14] بهمه نظر دارد. همان طور که خدای تبارک و تعالی در ایجاد یک طایفه با طایفه دیگری فرق نگذاشته، همه را نعمتِ ایجاد داده است و همه را نعمتهایی در دسترسشان گذاشته است که خودشان باید با فعالیت [کسب کنند] البته موادش را گذاشته است. فرق نگذاشته است بین این ناحیه که کُرد.
مینشیند؛ آن ناحیه که تُرک مینشیند؛ آن ناحیه که عرب هست؛ آن ناحیه که عجم است، این حرفها نیست در کار.
پیغمبر اکرم در عین حالی که خودشان عرب بودند، از ایشان نقل میکنند که فرمودهاند که فخری از عرب بر عجم نیست؛ و از عجم بر عرب نیست. هیچ کدام به دیگری تَفوُّقی ندارد. همه آنها از یک پدرند و از یک مادرند، و علی السواء هستند. در عین حالی که اسلام این معنا را میگوید، جمهوری اسلام همین معنا را میخواهد پیاده بکند، ما همین معنا در رأس برنامههایمان هست، مع ذلک خوب، تبلیغات میکنند.
در خارج ایران به یک جور تبلیغ میکنند؛ در داخل ایران به یک جور تبلیغ میکنند. در خارج ماها را یک دیکتاتوری مثل هیتلر، یا بدتر از هیتلر، معرفی میکنند که این یک آدمی است که پستانهای زنها را داده بریدهاند! خوب، البته آنها تبلیغ میکنند. اما این کردستان که پیش ماست؛ اینجا هم که در آغوش ماست؛ پیش ماست. اینها هم میروند مع الأسف تبلیغ میکنند. و یک دستهای از مردمِ ساده، باور میکنند. ما برادر همه هستیم. آنها برادر ما هستند. آنها حمله میکنند و برادرها را میکشند، از این طرف میروند برای دفاع از این کردستان که نگذارند که مفسدین- که از خارج الآن دارند هم فوج فوج میآیند؛ و هم اسلحه میفرستند و هم مُبَلِّغ میفرستند و هم چریک درست میکنند و میفرستند و میخواهند یک منطقه را به آتش بکشند- از این طرف وقتی که میروند برای دفع آنها، تبلیغات میکنند به اینکه اینها اصلًا میخواهند جوانهای کُرد را بکُشند! خود آنها میریزند میکُشند، وقتی اینها دفاع از آنها میکنند، همان معنائی که خودشان کردند گردن این طرف میگذارند! در بیمارستانها آن طور فضاحت را اینها درآوردند؛ و اینها رفتند جلوگیری کردند، عین همین معنا را به این طرف نسبت دادند! همین دیروز چند تا ورقه با امضای «چریکهای فدایی خلق» اینجا پیش من آوردند، که اینها را منتشر کردند در آنجا، چه چیزهایی را نسبت دادند به جمهوری اسلام، چه حرفهایی نسبت دادند.
خوب، جمهوری اسلام اگر اسلام نباشد که دیگر جمهوری اسلام معنا ندارد. ما همه فریادمان و همه ملتمان فریادشان این بود که ما اسلام را میخواهیم. ما هم الآن تمام کوششمان این است که احکام اسلام را پیاده بکنیم. میخواهیم تفاوت ما بین طبقات را، که یکی مثلًا کُرد است در کردستان است به او نرسیدند سابق، یکی فرض کنید که جای دیگر است به او نرسیدند سابق و آقا میگویند که کردستان از همه جا عقب تر است.
و این را من کراراً عرض کردم که شما کردستانش را اطلاع دارید. بختیاریها هم که پیش ما میآیند، میگویند که بختیاری از همه جا عقب مانده تر است. برای اینکه آنها همان محیط را دیدند. بلوچ هم وقتی که میآید، میگویند از همه عقب افتاده تر و گرسنه تر و بیچاره تر بلوچها هستند. برای اینکه آنها هم همان جا را دیدند. تبلیغات آنها به گوششان خورده. آنی که وجداناً دیدند، دیدند که کردستان هیچ برایش کاری انجام نشده است. نه بیمارستان دارد؛ نه اسفالت دارد؛ نه چه دارد. خیال میکنند که فقط اینجا ندارد، جاهای دیگر همه، روی آن تبلیغات که کردند، همه را درست کردند! اینجا را نکردند. بلوچها هم خیال میکنند، که این تبلیغاتی که شده است، و آنی که خودشان به چشم میبینند، عیناً میبینند، میبینند که این خوب، با هم مخالف است، میگویند پس جاهای دیگر درست است. و حال آنکه در مدتی که ما به ایران آمدیم و طوایف مختلفه آمدند اینجا و همه این مسائل را گفتند، من گفتم درست شما میگویید، برای اینکه یک چیزی را آدم با چشمش میبیند؛ یک چیزی را میشنود. شما گوشهایتان پُر شده از تبلیغات که «تمدن بزرگ» و «دروازه تمدن بزرگ»! گوشها را پُر کردهاند. از آن وَر، میبینید که خوب، اینجا که نیست. خیال میکنید که همین جا نیست؛ دیگر جاها به تمدن بزرگ رسیده! آنها هم خیال میکنند همه جا هست الّا اینجا! وقتی بگردیم میبینیم هیچ جایی نیست! خوب، تهران که پایتخت است شما بروید تهران در این زاغهها، ببینید که کُردها و عرض کنم بلوچها کارشان بدتر است، یا این زاغهنشینهای اطراف تهران؟ اینهایی که الآن در حاشیه تهران هستند. من اینها را گاهی وقتها در تلویزیون میبینم خانههایشان را نشان میدهند؛ سوراخهایی که از این سوراخها بیرون میآیند! بچههاشان و زندگیشان را، اینها را من باید بگویم خیلی بدتر از کردستان، خیلی بدتر از بلوچستان، در حاشیه تهران هستند.
آقا، بنا بر این بود که این مملکت را این طوری بزرگ کنند؛ نگذارند اصلًا یک رشدی بکند. اصلًا بنا بر این بود که ما ذخایر زیر پایمان [را] آنها ببرند، ذخایر ما را ببرند؛ و ملت ما خودشان گرسنگی بخورند؛ خودشان بدبختی بکشند. شما گمان نکنید که کردستان بدتر از همه جاست. بلوچستان از کردستان میگویند بدتر است. بلوچ میگوید بلوچستان بدتر، شما میگویید کردستان بدتر! هر دو درست میگویید. برای اینکه میبینید قضایا را. میبینید از این بدتر که چیزی نمیشود. و من که اطراف تهران را، از نجف که بودم، به من هی اطلاع دادند، و اینجا هم که آمدم، در تلویزیون چند دفعه تا حالا دیدم، میبینم خوب، دیگر زندگی از این بدتر؟ باید چه بگوییم اسمش را. یک سوراخ! توی این سوراخ آدم میبیند که یک مرد آمد بیرون، یک زن آمد و چند تا بچه آمدند، یک سوراخ! اصلًا بنا بر این بوده است که این طور بکنند. و حالا هم بنا بر این است که نگذارند این نهضت به ثمر برسد؛ برنامههایی که در اسلام هست پیاده بشود. چه کنند که نگذارند، میروند در هر جا که ببینند چند تا گوش هست، آنها به آن میخوانند به اینکه نه، این اسلام بدتر از سابق! اینها همان مسائل است، اسمی رُویَش گذاشتند. اینها دیکتاتورتر هستند از دیگران! دیکتاتوری عمامه بدتر از دیکتاتوری کذا! کدام دیکتاتوری؟ خوب من یک عمامهای هستم، کدام از ما، چه دیکتاتوری؟ آقایان دیدند که دارند ترویج میکنند. البته اینها چیزهایی که داشتند از دستشان رفته، و میخواهند تبلیغ بکنند بر ضد ما.
مع الأسف برادرهایی که در عراق هم هستند به گوششان همین مسائل فرو رفته است، از بس که در روزنامههای عراق [تبلیغات سوء میشود] همین امروز یک آقایی که از عراق آمده بود میگفت که این قدر در روزنامهها به ایران تاخت میکنند و به انقلاب ایران تاخت میکنند و انقلاب ایران را انقلاب مثلًا غیر اسلامی میدانند، انقلاب فاشیستی میدانند، از این مسائل آنها میگویند، شاید بسیاری از برادرهای عراقی ما هم باورشان بیاید. لکن برنامه این است که نگذارند.
ترسیدند از اینکه نبادا اسلام تحقق پیدا بکند، آنها از اسلام میترسیدند. اینهایی که تمام ذخایر شما را به چپاول بردند، و هر چه هم اینجا جواهر داشت و ارز داشت، هر چه داشت، بار کردند و بیرون رفتند، اینها میترسند، اتباع اینها میترسند، اینهایی که عرض میکنم دارند این آشوبها را میکنند میترسند، که نبادا یک وقت اسلام تحقق پیدا کند، و کلاه اینها پسِ معرکه باشد.
آقا، من دارم عرض میکنم به کُردها، عرض میکنم به تُرکها، عرض میکنم به بلوچها عرض میکنم، به همه قشرها عرض میکنم، گول این حرفهایی که اینها میزنند نخورید. بگذارید این خونی که از جوانهای ما رفته است به ثمر برسد. کاری نکنید که تمام خونها هدر برود، و ما باز برگردیم به رژیمی که یا مثل آن رژیم شاهنشاهی یا بدتر از او بیاید و حکومت کند اینجا. باز کردستانش تا آخر عقب؛ و بلوچستانش تا آخر عقب؛ و همه جا عقب. باید همه بنشینید، با هم فکر کنید، توجه کنید؛ گول این حرفهایی که اینها میآیند میزنند نخورید. اینهائی هستند، همینهایی که هِی میگویند خلق، خلق، برای خلق عرض میکنم که دارند نوحهسرایی میکنند، خوب، همینهایند که خرمنها را آتش میزنند! همینهایند که یک کشاورز یک عمر برای خودش یک سال زحمت میکشد یک خرمن درست میکند که نان بچههایش را بدهد، یک کبریت میزنند آتشش میزنند. همینها میگویند ما برای خلق داریم چه میکنیم و چه میکنیم! گول اینها را نخورید.
و من از همه شما تقاضا دارم به اینکه برنامههایتان را اصلاح کنید. برنامههایی باشد که مفید باشد برای جامعه. برنامههایی باشد که مسائل [و] مشکلات جامعه را بگوید. از برنامههای انحرافی پرهیز بکنید. گاهی من میبینم که در رادیو هست چیزهایی که انحرافی است، و مع الأسف آن انحرافی را چند دفعه میگذارند؛ و آن چیزی که صحیح است یا نمیگذارند، و یا منحرفش میکنند و میگذارند. خوب، این یک خیانت بزرگی است. ما چه قدر باید به اینها بگوییم! من کراراً گفتم که شما باید خدمت بکنید به این دستگاه، به این کشور؛ نه اینکه یک اشخاص منحرفی را در آنجا راه بدهید که برنامههای انحرافی را [درست کنند] اگر یک کسی یک صحبت انحرافی بکند، مکرر، مکرر، تمامش را میگذارند. در رادیو میگذارند؛ در این رادیو و تلویزیون هم میگذارند. همین که یک مسئله انحرافی شد، در رادیو میگذارند؛ در تلویزیون هم میگذارند. اگر یک کسی جواب این انحراف را بدهد، یا نمیگذارند اصلًا؛ و یا اگر بگذارند به طور انحراف میگذارند.
این مصیبتهایی است که ما الآن مبتلا به آن هستیم. من مصیبتهای زیاد دارم؛ و لیکن نمیتوانم همه مصیبتهایم را بگویم. شما فکر بکنید، شما توجه بکنید. اینها میخواهند کردستان را از ایران اصلًا کنار بگذارند و ببرند سراغ یک چیزهای دیگری. نمیخواهند خدمت به شماها بکنند، قصد خدمت نیست. قصد این است که ایران را تکه تکهاش بکنند، و بعد هم یک کودتا درست کنند و تمامش کنند، همهاش تحت نظر دیگران، و همان برنامههای سابق و همان بساط سابق را میخواهند درست بکنند.
بیدار بشوید! ملت ما باید بیدار بشود. ملتی که توانست با توانایی خودش و با مشت محکم خودش، توی دهن تمام قدرتمندها بزند، این ملت قدرتمند است؛ لکن باید وحدتش را حفظش بکند. اگر وحدتش را حفظ کند، قدرتمند است؛ یعنی خدا همراه او است. اگر شما وحدتتان را حفظ کنید یَدُ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ[15].
با جماعت شما خدا هست؛ و شما همه را از بین خواهید برد. نترسید از این هیاهوی اینها! این چهار تا اشخاص منحرف هستند که میشود بزودی اینها را از بین برد. من این را گفتم قبلًا، که قضیه کردستان را اگر نبود اختلاط اینها با برادرهای کرد، که اگر بخواهند یک وقتی اینها را از بین ببرند، بسیاری از زن و بچه کُرد از بین میرود، اینها یک روز، ده روز، چند روز، از بین میرفتند. لکن ما چه بکنیم؟ اینها حالا مختلط شدند و جمعیتشان در بین جمعیت اینها مختلط است. اگر بخواهند خدای نخواسته یک کاری بکنند، خوب، همه افراد از بین میروند، و ما نمیخواهیم یک همچو چیزی بشود.
ما میخواهیم کُردها محفوظ بمانند. مسلمانها را ما میخواهیم حفظشان بکنیم. و اینها مع الأسف چون مختلط با آنهاست، ما دستمان الآن بسته است که نمیتوانیم به طور قاطع عمل بکنیم، و الّا کاری ندارد اینها را از بین بردن. از اطراف ایلات، بعضی ایلات و عشایر، به من مینویسند که شما بگویید ما میرویم کار را انجام میدهیم. و من چه بکنم؟ خوب ما به ایلات بگوییم بروید بجنگید، یک وقت یک جنگ برادرکشی بشود؟ ما نمیخواهیم این کار بشود. خود کردستان باید اینها را تصفیه بکند، راهشان ندهند توی دهاتشان، راهشان ندهد توی شهرستانهاشان، خودشان باید این کار را بکنند. نگذارند که یک وقتی خدای نخواسته دیگر کارد به استخوان بکشد و یک کشتاری بشود که دیگر تَر و خشک خدای نخواسته با هم بسوزد. باید خودشان جلوگیری کنند. خودشان این اشخاص را معرفی کنند. ما گفتیم که غیر از یک چند نفر از این سران، که دیگر خیانتکار و آدمکش هستند، تمامشان مورد عفو هستند، تمامشان برادرهای ما هستند. آنها هم که در حزب دمکرات هستند، برادرهای ما هستند، بیایند برگردند به آغوش ملت، بیایند با خود ملت بشوند، شلوغی نکنند، این قدر کارهای خلاف نکنند. این قدر گمان نکنند که نمیشود اینها را از بین برد. نمیخواهیم که یک وقت خدای نخواسته در بین آنها اشخاصی که گناه ندارند، زن و بچه مردم کُرد که از خود ما هستند، به منزله اولاد ما هستند، ما نمیخواهیم که صدمه به آنها وارد بشود، و الّا کاری ندارد که اینها را از بین بردن. هم ارتش قوی است؛ و هم ژاندارمری قوی است؛ و هم سپاه پاسداران. این سپاه پاسداران از اطراف، یک وقتی اگر صحبت بشود، از اطراف میریزند و کار را تصفیه میکنند.
ما نمیخواهیم که برادرکشی بشود. ما میخواهیم با مسالمت، با ملایمت، با برادری، کارها درست بشود. شما این عده فاسدی که نمیگذارند زندگی شما، زندگی صحیح باشد و میخواهند کردستان را به خون بکشند، و بعد هم بلوچستان را به خون بکشند، بعد هم هر جا توانستند، شما خودتان اینها را تصفیه کنید. نگذارید که کسی دیگر بیاید تصفیه کند. خودتان، جوانهای محترم خودتان، جوانهای برومند خودتان، تصفیه کنند اینها را.
خداوند ان شاء اللَّه همه شما را حفظ کند. موفق باشید. مؤید باشید. و باز هم تکرار میکنم که برنامههایتان را برنامههای خوب قرار بدهید، برنامههای کُردی که قرار میدهید. درست با زبان کردی مسائل را بگویید برای آنها. این مفاسدی که در آنجا هست، آن اشخاصی که در آنجا مَفْسَده گو، مفسد، هستند- اصحاب مفسده هستند- اینها را بگویید به آنها معرفی کنید. اینها نمیخواهند که[16] آرامش در این مملکت پیدا بشود. به زبانهای خارجی چنانچه پخش میکنید، بگویید مسائل ایران را. مسائل ایران، مسائلی نیست که مثلًا یک مسائلی باشد که بخواهند مردم را زیر بار ستم مثلًا چه بکنند. همین چند وقتی بود که باز اسلام تحقق پیدا نکرده است؛ مهلت نمیدهند که برنامههای اسلامی تحقق پیدا بکند؛ مگر میشود یک جایی را اصلاح کرد وقتی شلوغ است و بهم ریخته. وقتی جنگ است در یک جایی که نمیشود رفت خانه ساخت؛ نمیشود رفت اسفالت کرد؛ نمیشود رفت مریضخانه درست کرد. خوب، نمیگذارند اینها. اینها را بیرون کنید از مناطق خودتان، آن وقت ببینید چه خواهد شد در اینجا، و همین طور سایر مناطق.
شما هم که هر کدامتان برنامههای خارجی دارید، مسائل ایران را درست آن طوری که هست بگویید، مطالبی که آنها در روزنامههایشان مینویسند، مطالبی که آنها در رادیوهایشان میگویند، بفهمانید به مردم خارج که اینها دروغ دارند میگویند. اینها همان عمال ساواکی سابقند، یا از اجانب هستند، از ابرقدرتها هستند که میخواهند که مملکت ما به همان حال باشد، و اینها همه چیز آن را ببرند؛ از این جهت، این طور تبلیغات را میکند.
ان شاء اللَّه خداوند همهتان را تأیید کند؛ و مؤید و موفق باشید.» (صحیفه امام، ج4، ص: 81 ـ 99)
ـ سخنرانی در جمع خانواده های شهدای سَردشت؛ عدم اعتنا به تبلیغات دشمن (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من به همه شهدایی که در راه اسلام، جان خودشان را فدا کردند سلام میفرستم. و از خدای تبارک و تعالی برای همه رحمت و آمرزش از خدا طلب میکنم. و به همه بازماندگان آنها تسلیت عرض میکنم. و من شریکم در غم همه و من خدمتگزار به همه هستم و دعاگو. البته مصیبت برای بازماندگان زیاد است؛ لکن چون در راه خداست؛ شما خودتان را با صاحب شرع، با وَلیّ اعظم، با رسول اکرم، در بین آنها خودتان را وارد کردید. آنها هم عزیزان خودشان را در راه اسلام دادهاند؛ و شما هم عزیزانتان را دادهاید. و خواهرها هم همین طور. و آن چیزی که آسان میکند مصیبتها را این است که همه انسانها رفتنی هستند و همه ماها رفتنی هستیم، و چه بهتر که در راه خدا فدا بشویم. و فدا شدند آنهایی که رفتند به جوار رحمت خدا.
و من امیدوارم که این نهضت تا اینجا که آمده است و با همت جوانهای برومند ما و با همت ملت بزرگ ما به اینجا رسیده است، از این به بعد هم با همت آنها این راه را طی بکنیم؛ و ان شاء اللَّه اسلام به آن طوری که هست، به آن طور مترقی که هست، در ایران تحقق پیدا بکند.
میدانید که دشمنهای اسلام الآن به دست و پا افتادهاند که نگذارند اسلام تحقق پیدا بکند. در کردستان آن همه غائله درست کردند. و اینها دشمنهای اسلاماند که در آنجا غائلهها را درست کردهاند و عزیزان ما را کشتهاند، و در عین حال در نوشتههایشان نسبت میدهند به جمهوری اسلامی که جمهوری اسلامی اینها را کشته است و کردستان را میخواهد قتل عام مثلًا بکند! اینها تبلیغاتی است که بر ضد جمهوری اسلامی میشود. و برادرهای ما نباید گوش کنند به این تبلیغات و باید همان طوری که تا حالا با قدرتمندی پیش رفتهاند، از این به بعد هم با همان قدرت، قدرت ایمان، قدرت اسلام، و وحدت کلمه، همه با هم ان شاء اللَّه با وحدت کلمه، و با قدرت اسلام این راه را طی میکنیم. از این حرفهایی که اینها میزنند و از این دست و پایی که الآن اینها میزنند هیچ وحشتی نیست. هیچ کاری اینها نمیتوانند انجام بدهند. البته یک شلوغکاریهایی میکنند، یک زحمتهایی تولید میکنند، لکن آنها میخواهند که باز رژیم سابق را یا شبیه او را برگردانند. و این آرزویی است که به گور خواهند برد.
و من از خدای متعال سلامت همه شما را خواستارم. و رحمت برای شهدا، و صحت و عافیت و اجر برای شما از خدای تبارک و تعالی میخواهم. و من خدمتگزار همهتان هستم و دعاگو.» (صحیفه امام، ج10، ص: 300 ـ 301)
ـ بیانات خطاب به شورای مرکزی سپاه پاسداران؛ تذکراتی پیرامون وظایف سپاه (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
باید بعضی از تجربیاتی را که در طول زندگی دارم، به شما بگویم: از وقتی که رضا خان در ایران بر سر کار آمد، من متوجه بودم و این طور میفهمیدم که هر چیزی که برای اسلام مفیدتر بود، حمله به آن بیشتر میشد. آن روز روحانیت مهمترین پایگاه ملت در مقابل اجانب بود، لذا، شدیدترین حملات به آن میشد. با شعر و نثر و هر چه داشتند، به آن حمله میکردند و برای اضمحلالش، درهای بعضی از ادارات را به روی آنان گشودند و در حوزهها و شهرها، به قدری آنان را در فشار قرار دادند که ما از صبح تا به شام در باغها زندگی میکردیم. با عاشورا و تبلیغات اسلامی شدیداً مخالفت کردند؛ چون میدانستند این پایگاهی است برای رسوایی حکومتها. حال، ضد انقلاب و اجانب علاوه بر روحانیت، به سپاه هم حمله میکنند. از این حملات انسان میفهمد که سپاه برای ایران و اسلام مفید است. سپاه باید بیشتر از این، تابع اسلام فقاهت شود و نقایص خود را جبران نماید تا برای اسلام و نهضت مفیدتر گردد. مسائلی را باید گوشزد کنم:
اول اینکه باید سعی شود اعضای شورا در کمال تفاهم باشند و از اختلاف بپرهیزند، و الّا شکست میخورند. امروز مردم متوجهاند و اگر- خدای نکرده- شما با هم اختلاف داشته باشید، خوب میفهمند و از شما زده میشوند. شما باید کاری کنید تا مردم همان گونه که تا به حال شما را پذیرفتهاند، بپذیرند. تمام ایران یک ارگان سیاسی است،
صحیفه امام، ج15، ص: 321
ضد انقلاب و اجانب اگر دیدند برای از بین بردن اتحاد شما با حمله نظامی نمیشود کار کرد، با نفوذ اقدام مینمایند، تا شما را از درون بپوسانند. امروز حفظ حیثیت سپاه پاسداران بر همه مخصوصاً خودتان، لازم است.
دوم اینکه باید سعی شود بین ائمه جمعه و سپاه پاسداران تفاهم باشد. اختلاف بین امام جمعه و سپاه امری عادی نیست، بلکه دستی در کار است و عدهای این کار را میکنند تا هم سپاه و هم روحانیت را تضعیف نمایند و با روش خاصی وارد شدهاند. باید اشخاصی را مأمور کنید تا اگر در شهری اختلافی بین روحانیت و سپاه است، برطرف کنند.
سوم، که شاید مهمترین مسأله است، مسئله تعلیماتی است که در سپاه داده میشود. و باید توجه داشته باشید تا کسانی [را] که برای این کار انتخاب میکنید، کاملًا شناسایی شوند تا اینکه- خدای نکرده- مواجه نشویم با التقاط. باید توجه کنید که اسلام همان است که از صدر اسلام تا کنون فقها آن را حس کردهاند. در بعضی موارد، قدرت داشتهاند و پیاده کردهاند و در بیشتر موارد، دست نخورده در قرآن و اخبار و کتابهای فقه موجود است. باید توجه کنید تا کسانی ظاهر الصلاح، اسلامشناس نشوند و یکمرتبه متوجه شوید از راه راست منحرف شدهاید؛ یعنی، سعی کنید اسلامتان از روحانیت جدا نشود و با آنان که اسلامشان با روحانیت مخالف است، مخالفت کنید. متوجه باشید، از آنجا که شما بیشتر زحمت میکشید، شیاطین از همه بیشتر متوجه شمایند تا شما را از بین ببرند.
لزوم حفظ وجاهت سپاه
مسئله دیگر صدور انقلاب است که بارها گفتهام: ما با کسی جنگی نداریم. امروز انقلاب ما صادر شده است. در همه جا اسم اسلام است و مستضعفین به اسلام چشم دوختهاند. باید با تبلیغات صحیح، اسلام را آن گونه که هست، به دنیا معرفی نمایید. وقتی ملتها اسلام را شناختند، قهراً به آن روی میآورند و ما چیزی جز پیاده شدن احکام اسلام در جهان نمیخواهیم. من به شما نصیحت میکنم که حیثیت و وجاهت خود را در میان مردم حفظ کنید. البته در بین شما، جوانهای تندی هم هستند که باید آنها را تعدیل کنید تا کارهایی را که بر خلاف مشی کلی سپاه است، انجام ندهند. برای نزدیکی سپاه با روحانیت، از آقای منتظری،[17] که در قم هستند، کمک بگیرید. برای خدا تبلیغات کنید که تبلیغات امر مهمی است. به همان اندازه که تبلیغات برای مستکبرین و زورگویان مضر است، به همان اندازه و یا بیشتر، برای مستضعفین مفید است. مراعات حال مردم را بنمایید. انصافاً مردم ایران حق بزرگی بر انقلاب دارند. به خدا بیشتر اعتماد کنید. خداوند همه شما را محترم و معزز نگه دارد و دست دشمنان اسلام را قطع کند.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج15، ص: 320 ـ 322)
[1] - همسر امام خمینی که برای دیدار از فرزندان و بستگانشان از نجف به ایران آمده بود.
[4] - آقای سید مرتضی پسندیده.
[5] - آقای محمد حسن اعرابی، داماد امام.
[7] - ابتدای سخنان امام پاسخ به احساسات و شعار حضار و دانشجویانی است که شعار میدادند:« خمینی، خمینی خدا نگهدار تو؛ بمیرد، بمیرد دشمن خونخوار تو».
[9] - اشاره به کتاب« مأموریت برای وطنم» منسوب به شاه.
[11] - رقم سی میلیون مربوط به جمعیت ایران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است.
[12] - سوره نساء، آیه 141:« وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا».
[13] - ر. ک. مطبوعات 28 و 29 مرداد 1357.
[14] - به گونهای مساوی و برابر.
[15] - رسول اکرم( ص):« دست خدا با جماعت است». صحیح ترمذی، ج 3، ص 316.
[16] - از این قسمت به بعد به علت قطع و وصل نوار، بعضی از جملات مفهوم نیست.
[17] - آقای حسینعلی منتظری.