امروز با امام: بیست ودوم

ـ پیام به ملت مسلمان ایران؛ جنگ اعراب و اسرائیل و جشن های 2500 ساله (1352)
ـ مصاحبه با روزنامه فیگارو و تشریح اوضاع آینده ایران (1357)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم پاریس درباره ابعاد انسان ساز مکتب اسلام (1357)
ـ بیانات خطاب به هیأت فلسطینی؛ لزوم اتحاد مسلمین (1358)
ـ بیانات در جمع اعضای شرکت کننده در کنفرانس بین المجالس؛ صدور انقلاب (1360)
ـ پیام تشکر به رئیس دولت امارات؛ تبریک حلول سال جدید قمری (1361)
ـ سخنرانی در جمع ائمه جمعه سراسر کشور؛ اهمیت نماز جمعه- وظایف ائمه جمعه (1361)

کد : 4050 | تاریخ : 22 مهر 1400

امروز با امام: بیست‌ودوم

 

ـ پیام به ملت مسلمان ایران؛ جنگ اعراب و اسرائیل و جشن های 2500 ساله (1352)[1]

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

در این موقع که آتش جنگ بین مسلمین و کفار صهیونیست شعله‏ور است و ملت اسلام برای احقاق حق خود از اسرائیل غاصب، جان بر کف نهاده در میدانهای نبرد فداکاری می‏کنند، به امر شاه، دولت ایران به مناسبت سالروز جشن 2500 ساله در سراسر کشور جشن بپا کرده است؛ جشن برای شاهان خونخواری که نمونه آنان امروز مشهود است. مسلمین برای مجد و عظمت اسلام و آزادی فلسطین در خاک و خون می‏غلتند ولی شاه ایران برای رژیم مبتذل شاهنشاهی جشن و سرور بپا می‏کند.

همزمان با دفاع ملت بزرگ اسلام و عرب از نوامیس اسلام و مسلمین، به امر این مرد خبیث، به مدارس اسلامی دختران ایران هجوم برده هَتْک محترمات را نموده و از آنان سلب آزادی کرده‏اند. هنگامی که دشمنان اسلام، کشورهای اسلامی را تهدید می‏کنند و مردانی غیور برای دفاع و احقاق حقوق خود مردانه بپاخاسته‏اند، شاه ایران با صحنه‏سازی در سراسر ایران تظاهرات راه انداخته با امضای روحانی نمایان درباری و ساخته دست سازمانهای اوقاف و امنیت، به اسم علمای اسلام، تلگرافات تبریک صادر می‏نماید.

در شرایطی که مسلمین برای آزادی فلسطین و سرزمینهای خود جانفشانی می‏کنند، شاه جمعیت کثیری از علما، فضلا و اساتید برجسته حوزه‏های علمیه و بسیاری دیگر از روشنفکران ایرانی را به زندان و تبعید کشیده و تحت وحشیانه ترین شکنجه‏ها قرار داده است.

می‏توان گفت که این صحنه‏سازیها و دستگیریها برای سرگرم کردن ملت ایران به مصیبتهای خود و دور نگهداشتن اذهان از جنگ ملت اسلام با اسرائیل است. وحشت از گسترش مبارزه و ایجاد هماهنگی بین کلیه طبقات، و پشتیبانی قاطبه ملت مسلمان ایران از جنگ عادلانه مردم عرب است که موجب شده شاه دست به زندان و تبعید غیر قانونی و بدون جهت علما و روشنفکران بزند تا مبادا اعتراض کنند که چرا رژیم ایران در این امر حیاتی که برای مسلمین پیش آمده بی‏تفاوت است و یا از اسرائیل طرفداری می‏کند، و با اینکه اکثریت قریب به اتفاق دولتهای اسلامی و بسیاری از دولتهای غیر اسلامی از اعراب در حال جنگ پشتیبانی کرده‏اند، دولت ایران و شاه بی‏حیثیت روی سرسپردگی به امریکا و اظهار تبعیت هر چه بیشتر، به ظاهر ساکت و در واقع طرفداری از اسرائیل می‏کنند.

این شاه ایران است که دست اسرائیل را در سراسر ایران باز گذاشته و اقتصاد ایران را به خطر انداخته است و بنا به نوشته بعضی از جراید خارجی افسران ایرانی را برای دیدن تعلیمات به اسرائیل می‏فرستد.

این شاه است که نفت ایران را به دشمنان اسلام و بشریت تسلیم کرده تا در جنگ با مسلمین و اعراب غیور به کار برند، و با قرارداد رسوای اخیر و افزایش استخراج نفت، به مبارزه علیه کشورهای نفت‏خیزی که می‏خواهند از حربه نفت علیه امریکا استفاده کنند برخاسته است. و بالاخره این غارتگریها، خریدن میلیاردها دلار اسلحه و جشنهای کمرشکن و پی در پی شاه است که موجب بالا رفتن هزینه زندگی و گرانی سرسام آور اجناس گردیده، ایران را به قحطی سیاه تهدید می‏کند. من بیم آن دارم که میلیاردها دلار اسلحه‏ای را که از اربابان جهانخوار خود خریداری نموده و با خرید آن ایران را به ورشکستگی کشانده اکنون به اسرائیل بفرستد. من خوف آن دارم که ارتش ایران را با مهماتی که به قیمت قحطی و گرسنگی و بالاخره خون مردم محروم ایران به دست آورده، مجبور کند که قلوب گرم و پر احساس مجاهدین اسلام را هدف قرار دهند.

من از این خدمتگزار بی‏چون و چرای امریکا برای جهان اسلام احساس خطر می‏کنم اکنون بر ملت محترم ایران است که این جبار را از این جنایات بازدارند، و بر ارتش ایران و صاحب منصبان است که بیش از این تن به ذلت ندهند و برای استقلال وطن خود چاره‏جویی کنند.

وظیفه ملت غیور ایران است که از منافع امریکا و اسرائیل در ایران جلوگیری کرده و آن را مورد هجوم قرار دهند، هر چند به نابودی آن بیانجامد. وظیفه علمای اعلام و مبلّغین است که جرایم اسرائیل را در مساجد و محافل دینی به مردم گوشزد کنند. علمای اعلام و ملت شریف ایران نباید در این امر ساکت باشند؛ و لازم است از هر طریق ممکن شاه را وادار کنند که در صف مسلمانان قرار گیرد و از خیانت بیشتر به قرآن و پیروان آن پرهیزد؛ و جنایات این عفریت خونخوار را بیش از پیش برملا سازند تا چهره باطنی او هتر روشن گردد. و اگر یهود ایران برای کمک به اسرائیل مشغول فعالیت باشند (چنانکه هستند و بی‏شک از کمک شاه هم برخوردار می‏باشند) بر ملت ایران است که از آن جلوگیری کنند؛ و برای مجاهدینی که در آتش و خون به سر می‏برند صندوق اعانه‏ای باز نمایند و از هیچ کوششی خودداری نورزند.

این جانب کراراً خطر اسرائیل و عمال آن را که در رأس آنها شاه ایران است گوشزد کرده‏ام. ملت اسلام تا این جرثومه فساد را از بن نکنند روی خوش نمی‏بینند، و ایران تا گرفتار این دودمان ننگین است روی آزادی نخواهد دید.

از خداوند متعال نصرت مسلمین و خذلان اسرائیل و عمال سیاه آن را خواستارم.

16 رمضان المبارک 1393

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 5 ـ 7)

ـ مصاحبه با روزنامه فیگارو و تشریح اوضاع آینده ایران (1357)

[مقدمه خبرنگار:

آیت اللَّه خمینی: «نمی‏توان تا بینهایت سینه‏های عریان را جلو لوله تفنگ قرار داد.»

در فاصله نیم ساعت از شهر پاریس، دنیای دیگری مستقر شده است. آیت اللَّه خمینی که نامش نشانه‏ای از مخالفت با شاه است، در محوطه کوچکی از حومه پاریس اقامت گزیده است. گشتیهای ژاندارمری و اتومبیلهای مجهز به رادار و پلیس شخصی، نزدیک بودن محل اقامت او را نشان می‏دهد. دور منزل می‏گردیم و جمعیتی پدیدار می‏شود، جمعیتی در حال احترام که تشکیل شده‏اند از عده‏ای مذهبی و زحمتکشان و دانشجویان ایرانی که از آلمان، تونس و انگلستان آمده‏اند. هنگام ورود، کفشها را در می‏آوریم، مثل اینکه وارد یک مسجد بشویم. در یک اتاق کوچک، آیت اللَّه خمینی روی یک تشک نشسته است. اطراف او کاغذها و مقداری کتاب پراکنده است. به هر حال، آیت اللَّه خمینی ملبس به لباس خاکستری و عمامه سیاه، بدون اینکه صدایش را بلند کند با وقار با ما صحبت می‏کند]

سؤال: [افکار عمومی درباره مبارزه رقبای رژیم کنونی، از خود سؤال می‏کنند، آیا این جنبش مذهبی است که می‏خواهد به سنتهای اسلامی بازگردد؟]

جواب: مخالفین رژیم ایران و قیام کنونی، قربانی تبلیغاتی هستند که آنها را از طبیعت خود بیگانه می‏سازد. ما وقتی از اسلام صحبت می‏کنیم، به معنی پشت کردن به ترقی و پیشرفت نیست، بلکه عکس آن صحیح است. به عقیده ما اساساً اسلام یک مذهب ترقیخواه است، ولی ما دشمن رژیمهایی هستیم که تحت عنوان تجددخواهی، روش دیکتاتوری و ظلم را در پیش می‏گیرند. این رژیمها مانند رژیم شاه ایران، پیشرفتهای انجام شده را از هدف اصلی خود منحرف می‏کنند و آنها را از چشم مردان و زنانی که می‏بایست از آنها استفاده کنند، می‏اندازند و هر مفهومی را از آنها ساقط می‏نمایند، و قبل از هر چیز فکر می‏کنیم که فشار و اختناق، وسیله پیشرفت نیست.

[قیام کنونی در ایران با جنبشهای چپ و چپ افراطی رابطه دارد یا نه؟]

- ما همیشه از اتحاد با این احزاب سر باز زده‏ایم، ولی در واقع امروزه تمام مخالفین ایرانی تحت لوای مذهب و به نام بیان درست و صحیح اسلام سازمان یافته و تظاهر می‏کنند. دلیل آن هم روشن است: گروههای چپی یا کمونیست تقریباً از بین رفته‏اند. آنها نمی‏توانند در نهضت مردمی‏ای که در جریان است هیچ وزنه‏ای داشته باشند، ولی طبیعتاً برای گول زدن افکار عمومی بخصوص در خارج ایران، رژیم سعی می‏کند چنین تبلیغ کند و به همه کسانی که علیه دیکتاتوری شاه مبارزه می‏کنند، نسبت مارکسیستی بدهد.

[ولی علی رغم مقاصدشان مارکسیستها از عنوان مذهب برای مبارزه علیه رژیم شاه استفاده می‏کنند. آیا مذهبیها کم‌کم به وسیله احزاب چپ افراطی عقب زده می‏شوند، و این احزاب، سازماندهی اعتصابات و تظاهرات را در دست می‏گیرند و آن را در جهتی که می‏خواهند هدایت می‏کنند؟]

- به تظاهرات بزرگ اخیر نگاه کنید. افراد مذهبی یک میلیون نفر را به حرکت درآوردند و در تمام موارد و در همه جا شعار مذهب را می‏دادند، همان مذهبی که همواره آنها را متشکل کرده و سازمان می‏داد و حتی یک بار هم شعارهای چپ و افراطی دیده و شنیده نشد.

[در مراحل اولیه، مبارزه علیه رژیم شاه، صورت نسبتاً مسالمت‏آمیز اعتصاب و تظاهرات داشته است ... و علیه ارتش و پلیس نه اسلحه و نه سنگربندی وجود داشته است. آیا شما فکر می‏کنید هنوز زمان آن است و آیا طور دیگری نمی‏شود عمل کرد و مثلًا به مبارزه مسلحانه رو آورد؟]

- حتی پس از روز جمعه در تهران که آن همه کشتار به جای گذاشت،[2] ما همان شکل مبارزه را حفظ کردیم. همان طور که دنیا می‏داند، پیام ما به وسیله سرکوبی که با آن برخورد کرد درهم شکسته نشده است و این قیام با همان روش ادامه دارد. ولی از من پرسیده‏اند، آیا وقت تغییر روش و روی آوردن به مبارزه مسلحانه برای جواب دادن به کاربرد ارتش توسط دیکتاتوری نرسیده است؟ من گفته‏ام نه. مع ذلک امروز من در این باره از خود سؤال می‏کنم که نمی‏توان تا بینهایت، سینه‏های عریان را جلوی لوله تفنگ قرار داد. تا کنون من رهنمودهای خود را که مبنی بر مسالمت‏آمیز بودن عملمان بود را تغییر نداده‏ام، ولی شاید مجبور شوم این کار را بکنم.

[در واقع، عمل شما دارای چه جهتی است و چه رژیمی را می‏خواهید جانشین رژیم شاه کنید؟]

- بدون چون و چرا حفظ رژیم شاه غیر قابل قبول است. ما پیوسته با آن مخالف بوده‏ایم. سرنگونی، آن هدف غیر قابل تغییر مبارزه ماست. به علاوه این شکل حقوقی رژیم نیست که اهمیت دارد، بلکه محتوای آن مهم است. طبیعتاً می‏توان یک جمهوری اسلامی را در نظر گرفت ولی این موضوع بدین خاطر است که فکر می‏کنیم برداشت اصیل اسلام، ما را به ترقی جامعه‏ای که سرشار از استعدادها و قوای انسانی و عدالت اجتماعی است، راهنمایی می‏کند. قبل از هر چیز ما به محتوای اجتماعی رژیم سیاسی آینده دل بسته‏ایم.

[ولی رژیمی که شما می‏خواهید، آیا دموکراتیک است؟ مثلًا آیا شما موافق آزادی مطبوعات و سیستم چند حزبی و آزادی احزاب و سندیکاها هستید؟]

- ما موافق رژیم آزادیهای کامل هستیم. باید حدود رژیم آینده ایران، همان گونه که برای کلیه دولتهای متکی به مردم مطرح است، منافع مجموع جامعه را دربرگیرد و همچنین باید به شئون جامعه ایرانی مقید بوده باشد، زیرا عرضه یک جامعه غیر محدود، دستبرد به شرف مردان و زنان آن می‏باشد.

[آیا در جمهوری اسلامی برای اقلیتهای مذهبی در ایران که بسیار زیادند جایی هست؟]

- رژیم شاه، با اقلیتهای مذهبی رفتاری بهتر از رفتار با مسلمانان ندارد. ما طبیعتاً نسبت به عقاید مذهبی دیگران، بیشترین احترام را پس از سرنگونی دیکتاتوری و استقرار یک رژیم آزاد می‏گذاریم، شرایط حیات برای اکثریت مسلمان و اقلیتهای مذهبی بسیار خوب خواهد شد.

[حتماً رژیم کنونی به دفاع از خویش ادامه خواهد داد. این رژیم بر چه تکیه خواهد کرد؟ چه کسانی از آن پشتیبانی می‏کنند و چه چیزی به وی می‏تواند امکان دهد مخالفین را درهم بکوبد؟]

- در درون کشور هیچ نیرویی برای حمایت از دیکتاتوری شاه نیست. کافی است نگاهی به آنچه در کشور می‏گذرد بیندازیم، تا متوجه این امر شویم. و این کار ساده‏ای است. در خارج، ایالات متحده بخصوص از رژیم شاه حمایت می‏کند. اگر آنها دست از حمایت او بردارند، رژیم شاه بلافاصله فرو خواهد ریخت.

[علی رغم همه اینها، شاه می‏تواند روی ارتش و بر یک رژیم زور حساب کند، این احتمالی اساسی است‏]

- در مورد ارتش آنچه اساسی است ساخت آن است که با رهبری و سلسله مراتبش مشخص می‏شود، و تا کنون ارتش تحت رهبری‏ای است که در واقع امریکایی است. این ارتش حتی در کادرهای بالا توسط مستشاران و تکنیسینهای امریکایی اداره و تربیت شده است، ولی در میان افسران و سربازان تا کنون نشانه‏های بارزی از بیداری در برابر مبارزات مردمی دیده شده است. فراموش نکنید که اینها قبل از هر چیز ایرانی هستند و به هنگام زد و خورد، رویاروی آنان، ایرانی‏های دیگری قرار دارند. در مواردی دیده شده است که تظاهرکنندگان به جای آنکه به سوی سربازان سنگ پرتاب کنند، گل هدیه کردند و بسیاری از سربازان را دیده‏اند که پس از آنکه به آنان گل هدیه شده، گریسته‏اند و در چند مورد سربازان پس از تیراندازی به سوی تظاهرکنندگان خودکشی کرده‏اند. تا وقتی که ارتش ایران زیر چتر امریکا قرار گرفته است، همواره این وضعیت غم‏انگیز و تراژدی ادامه خواهد یافت.» (صحیفه امام، ج‏4، ص: 1 ـ 4)

ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم پاریس درباره ابعاد انسان ساز مکتب اسلام (1357)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

الآن به من اطلاع داده‏اند که شاه تصمیم گرفته است که فردا در این اعتصاباتی که مسلمانها، برای آن کشته‏هایی که داده‏اند بنا دارند که اعتصاب کنند، می‏خواهد یک قتل عام بزرگی بکند. من این را کراراً گفته‏ام که این آدمْ اعصاب خودش را از دست داده، الآن به طور جنون‏آمیز دارد زندگی می‏کند؛ و چون اواخر عمرش را دارد می‏گذراند، از این جهت می‏خواهد که انتقام بگیرد از ملت ایران. تا حال هر چه جنایت بوده است کرده است؛ حالا هم که مردم ایستاده‏اند و می‏گویند که باید بروی، احساس این را کرده است که باید برود و به طور جنون‏آمیز می‏خواهد که مردم را قتل عام کند و برود. در یکی از حرفهایش گفته بود که من اگر بنا شد بروم، ایران را به یک تلِّ خاک برمی‏گردانم و می‏روم، یک تلّ خاکش می‏کنم ایران را و می‏روم. حالا معلوم می‏شود که می‏خواهد عمل کند به این. امروز مطلع شدم؛ یعنی گفتند که تلفن شده است از ایران که آمادگی دارد پیدا می‏کند برای اینکه مردم را یک کشتار عظیمی بکند.

و ما نمی‏دانیم که باید با این دستگاه چه بکنیم؟ ملت مظلوم ایران نمی‏دانند که با این آدمی که الآن جنون پیدا کرده است و اعصابش از بین رفته است باید چه بکنند؟ باید چه فکری ما بکنیم؟ من ناراحتم از فردا که مبادا این مطلب صحیح باشد و این مردم را به مسلسل ببندد و به تانک و توپ ببندد و تلافی کند و آخری که می‏خواهد برود دیگر کسی را نگذارد و برود. ما گرفتار یک همچو موجودی هستیم و باید دعا کنیم. باید دعا کنیم که خداوند به خیر بگذراند این کار را، که اگر چنانچه عملی بشود، یک مصیبت بزرگی بر ایران وارد می‏شود. گرچه رفتن این، همه مصیبتها را جبران می‏کند، لکن چرا باید ما مجال به این داده باشیم که این کارها را بکند. البته مسلسلهای امریکا و سلاحهای امریکا پشت سر این است و الّا همچو مجالی مردم به او و دولت او نمی‏دادند؛ اما حالا هست. الآن باز مستشارهای امریکایی هستند و این هم آخر عمرش هست و او خواهد رفت.

آن چیزی که می‏خواستم به آقایان بگویم و فردا هم اگر چنانچه مجلسی داشتیم، فردا هم باز تذکر می‏دهم و قبل از این تذکر، این را عرض بکنم که فردا مجلسی که ما داریم مال همه دانشجویان و کسانی که در اینجا، در خارج، اقامت دارند از ایرانی‏های خودمان؛ این مجلس مال همه است و مثل منزل من می‏ماند که منزل همه آقایان است و درِ آن باز است برای اینکه هر کس بیاید، مجلس هم اگر چنانچه فردا اشکالی پیدا نکند، آن هم مجلس خود آقایان است و کسی در این دخالت ندارد؛ توهّمی شده است که کسی دخالت دارد، کسی مثلًا کنترل می‏کند. نه، همه با هم هستیم، همه با هم برادر هستیم، و کس معَینی بنای بر این کار نیست که دخالت داشته باشد. همه آقایان منزل خودشان است. آنجا هم اگر مجلسی باشد، همه آقایان با آن علی السواء هستند؛ همه ما نسبت به همه علی السواء هستیم؛ به همه‏تان علاقه دارم، دعا برای همه‏تان می‏کنم و صنف خاصی دخالت ندارند. توهّم این نشود که یک صنف خاصی در این امور دخالت دارند یا من با یک صنف خاصی رفاقت دارم؛ نه، با همه شما رفاقت داریم و همه شما را دعا می‏کنیم.

آنکه می‏خواستم تذکر بدهم، و اگر فردا هم مهلت پیدا بکنم و بشود که صحبت بکنم تفصیلش را بیشتر می‏دهم، این است که یک فاجعه‏ای برای اسلام از اول تا حالا بوده، و آن فاجعه اینکه اسلام را نشناخته‏اند. کسانی که بحث از اسلام کردند، چه در سابق و چه در لاحِق، اینها اسلام را با همه ابعادش نشناختند. هر کسی یک بُعدی از ابعاد اسلام را در آن نظر کرده است و همه مطالبی که در اسلام بوده است و در قرآن کریم بوده است، به همان معنایی که خودش ادراک کرده، برگردانده. سابق- در قرنهای سابق- یک دسته متکلمین بوده‏اند که اینها روی فهم تکلم خودشان، روی فهم ادراک خودشان، اسلام را آن طور توجیه می‏کردند که خودشان فهمیده بودند. یک دسته فلاسفه بودند که روی فلسفه‏ای که آنها می‏دانستند، اسلام را به صورت یک فلسفه ادراک می‏کردند، خیال می‏کردند که مکتب فلسفی است. یک دسته عرفا و این طایفه بودند که اسلام را به فهم عرفانی توجیه می‏کردند، و اسلام را کانه یک مکتب عرفانی می‏دانستند تا این زمانهای آخر. از آن وقت تا این زمانهای آخر، اسلام چندین بعدش شناخته نشده بوده است و بعضِ از ابعادش را، البته شناخت تمام نه؛ اما خوب مقداری هر طایفه روی ادراک خودش، روی علم خودش، اسلام را مطالعه می‏کرده و همه آیات قرآن را و همه اخبار پیغمبر و ائمه- علیهم السلام- را روی آن ادراک خودش، برداشتی که خودش کرده بوده است از اسلام، روی آن برداشت حساب می‏کرده؛ همه اوراق را برمی‏گردانده به آن ورقی که خودش فهمیده است و لهذا از این بُعدی که اسلام دارد، که بُعد دنیایی‏اش و حکومتش است، آنجا وقتی که ببینید، هیچ خبری نیست؛ همه آن، مسائل فلسفی و عرفانی است؛ اما وظیفه مردم حالا که دارند زندگی می‏کنند، چه است و کیفیت حکومت اسلام چه حکومتی است، و مردم چه جور باید برخورد داشته باشند با طبیعت، هیچ در کلمات آنها دیده نمی‏شود. آنها همه‏اش راجع به مسائل ما بعد الطبیعه و مسائل عرفانی و فلسفی و این طور چیزها بحث کرده‏اند، تا آمده است و رسیده است نوبت به این قشر متأخر. اینها عکس آنها عمل کردند؛ یعنی آن ابعادی که اسلام در معنویات داشته است، در فلسفیات داشته است، در عرفانیات داشته است، آنها را بکلی کنار گذاشته‏اند و همین ورق ظاهر را دیده‏اند؛ یعنی اسلام را یک مکتب مادی تصور کرده‏اند. آن طوری که آنها یک مکتب معنوی که از ماده اصلش کأنّه جداست، تصور کرده بودند و حتی آیاتی که راجع به قتال واقع شده بود، به قتال با مشرکین واقع شده بود، آنها را هم توجیه کرده بودند به قتال با نفس و امثال ذلک. در مقابل آنها الآن از چند سالی پیش، در این وقتی که مثلًا علوم غرب به ما رسیده است و عرض می‏کنم که آن تبلیغات اینها رسیده است، اینها در عین حالی که مسلمانند، در عین حالی که همان طور که آنها بوده‏اند، در عین حالی که خوبند لکن شناختشان از اسلام همان شناخت مادیت اسلام است. آنها دعوت به باطن می‏کردند و از ظاهر و از طبیعت غافل بودند، اینها دعوت به مادیت می‏کنند و از معنویت غافلند، و این هر دو اشتباه است؛ اسلام نه محصور در آن معنویاتی است که آنها می‏گویند، دارد معنویات؛ اما محصور نیست و نه در محصور این مادیاتی است که اینها می‏گویند؛ یعنی مادیات را دارد لکن محصور به این نیست.

اسلام یک مکتبی است که برای انسان‏سازی آمده، و ما باید ببینیم که این انسان، که به قول بعضی ماهیتِ ناشناخته است، این انسان چه ابعادی دارد و چه احتیاجاتی دارد؟ و اسلام که برای انسان‏سازی آمده است، آیا جهت حیوانی این را فقط می‏خواهد بسازد، یا جهت معنوی او را می‏خواهد بسازد، یا انسان می‏خواهد بسازد؟ انسان مثل سایر موجودات نیست. سایر موجوداتْ مثل- مثلًا- حیوانات که حالا در درجه بعد از نباتات و معادن [و] اینها واقع شده است؛ حیوان همان حال طبیعی دارد و از ما وراء الطبیعه یک چیز کمی، یک احساسی، یک ادراکی؛ اما ادراک ناقص دارد و دیگر مراتب ندارد ما وراء الطبیعه‏اش؛ انسان، از این نقطه اول طبیعت تا آن آخری که یک موجود الهی می‏شود مراتب انسان است؛ یعنی یک انسان می‏تواند سیر بکند از عالم طبیعت تا ماورای طبیعت، و از ماورای طبیعت تا مرتبه الوهیّت سیر بکند تا برسد به اینکه آنجا را ادراک بکند.

انسان یک موجود جامع است نه یک موجود یک بُعدی یا دو بُعدی. موجودات دیگر بعضی شان یک بُعدی‏اند، بعضی دو بُعدی‏اند، بعضی چند بُعدی‏اند، لکن همه ابعاد وجود در سایر موجودات نیست. فقط انسان است در بین همه موجودات که یک موجود چندین بُعدی است که برای هر بُعدش احتیاجات دارد. برای رشد هر بُعد او، احتیاج دارد، احتیاجات دارد؛ و مکتبهایی که در عالم هست، در عالم طبیعت هست، هر مکتبی را که شما بروید ملاحظه بکنید، به استثنای مکتب اسلام و مکتب توحیدی و مکتب انبیا، که درست دست ما نیست و از بین رفته است اما حالا اسلام محفوظ است، هر مکتبی را به استثنای مکتب اسلام که ملاحظه کنید، یک مکتب مادی [است‏] که انسان را حیوان تصور کرده است، یک موجودی که [کارش‏] همان خوردن و خوابیدن است، منتها بهتر خوردن و بهتر خوابیدن. حیوانات هم مشترکند با ما در خوردن و خوابیدن، لکن این مکتبها می‏خواهند انسان را یک حیوانی، این طور ادراک کرده‏اند از انسان که این هم مثل سایر حیوانات هست که تمام چیزها و رشدهایی که دارد در همان ادراکات مادی دور می‏زند، در امور مادی دور می‏زند. اسم آن را گفته‏اند «امور عینی»؛ خیال می‏کنند که امر عینی عبارت از همین عالم طبیعت است، و حال آنکه عوالم دیگری هست که اینها ادراکش نکرده‏اند؛ و آنها [از] عوالم عینی بیشتر؛ یعنی از عینیتْ بیشتر حظ دارند تا عالم طبیعت. عالم طبیعت در آخرِ موجوداتِ عالمِ وجود واقع شده است؛ در آن آخرش واقع شده؛ یعنی منتهی إلیه عالَمْ- عالَم وجود- عالَم طبیعت است؛ پست ترین عالَمها عالَم طبیعت است؛ و این طور نیست که انسان فقط خودش باشد و همین طبیعت، و مرتبه‏ای نداشته باشد. انسان مراتب دارد. آن کسی که رفته سراغ آن مرتبه بالای انسان و از این مراتب غافل شده، اشتباه کرده. آن کسی که چسبیده است به این عالَم ماده، و مرتبه طبیعت را دیده و غافل از ماورای طبیعت است، این هم اشتباه کرده.

اسلام برای این انسانی که همه چیز است؛ یعنی از طبیعت تا ماورای طبیعت تا عالم الهیت مراتب دارد، اسلام تز دارد، برنامه دارد اسلام. اسلام می‏خواهد انسان را یک انسانی بسازد جامع؛ یعنی رشد به آن طور که هست بدهد. حظّ طبیعت دارد، رشد طبیعی به او بدهد؛ حظّ برزخیت دارد، رشد برزخیت به او بدهد؛ حظّ روحانیت دارد، رشد روحانیت به او بدهد؛ حظّ عقلانیت دارد، رشد عقلانیت به او بدهد؛ حظّ الهیت دارد، رشد الهیت به او بدهد. همه حظوظی که انسان دارد و به طور نقص است، الآن نرسیده است؛ ادیان آمده‏اند که این میوه نارس را رسیده‏اش کنند؛ این میوه ناقص را کاملش کنند.

نباید آقایان که در این غرب واقع شده‏اند و غرب هم غرق در طبیعت دنیاست و هیچ ملتفت به ماورای طبیعت نیست؛ آقایان از این مکتبها گول بخورند و خیال کنند که انسان غیر از اینکه می‏خورد و می‏خوابد و اینها، چیز دیگری نیست، همین است، چیز دیگری در کار نیست. این اشتباهی است که اسلام را بد شناخته‏اند آنهایی که همه‏اش توجهشان به این است و همه آیات و اخباری که در اسلام برای رشد انسان آمده برگرداندند به این؛ و هم آنها در اشتباه بودند که همه آیات و اخبار را برگرداندند به آن. باید هر چیزی سر جای خودش عمل بشود؛ یعنی انسانْ رشد طبیعی داشته باشد به هر مقدار که ممکن است؛ حظّ طبیعی داشته باشد به هر مقدار که سالم است؛ البته روی موازین عفت و سلامت، و این مرتبه را رشد که پیدا کرد، مرتبه بعدش هم رشد داشته باشد، مرتبه بعدش هم رشد داشته باشد و همه ابعادش بسیج بشود تا یک انسان بشود.

انسان شدن کار مشکلی است لکن لازم است برای انسان. مقصود من از این حرف این است که شما خیال نکنید که اسلام آمده حیوان تربیت کند، آمده است که خواب و خوراک برای حیوان درست کند. این یکی‏اش است؛ این را هم درست می‏کند لکن این یک بُعد است، آن هم بُعد آخرش است. بُعدهای دیگری دارد که آنها هم همه‏اش از اسلام است و برای تربیت انسان است، و انسان را می‏خواهد یک موجود رشیدی که همه این ابعاد را داشته باشد تربیت کند. و برای همه اینها هم دستور دارد اسلام؛ نسبت به یک جهتْ دونِ جهت دیگری نیست؛ برای حکومت اسلامی دستور دارد، برای تشکیلاتش دستور دارد؛ برای مقاتله با دشمنان دستور دارد، برای تحرک جامعه دستور دارد، برای رسیدن به ماورای طبیعت دستور دارد، همه اینها را دارد. یک بُعدی نیست که انسان خیال کند من اسلام را شناختم، و شناختم این است که مثلًا تاریخش چه جور بوده و فرض کنید که زندگی بشری‏اش چه جور بوده و کذا چه بوده، دستورات طبیعی‏اش چه بوده و اینها. مسأله این نیست؛ مسائل اسلام بالاتر از این معانی است و ابعادْ زیاد دارد؛ و باید کسی که می‏خواهد بشناسد اسلام را، درست نگاه کند به قرآن که مبدأ اصلی است و همه ابعادی که در قرآن هست، همه را ملاحظه کند. خیال نکند که من فقط آن آیاتی را قبول دارم که مربوط به طبیعت است و مربوط به حکومت است، آن آیاتی که مربوط به قیامت است قبول ندارم. برای اینکه نمی‏داند این آدمْ قیامت یعنی چه و آن روزی که می‏آید چه روزی هست. او خیال می‏کند خیالی است؛ نخیر، عینی است و عینیتش از عینیت این طبیعت زیادتر است، منتها حالا ما به آن نرسیدیم.

در هر صورت، می‏خواستم این سفارش را به همه محصلینی که در اروپا [هستند]- خداوند همه را توفیق بدهد- بکنم که اسلام را محصورش نکنید در یک محفظه‏ای که خیال کنید مکتبْ مثل مکتب کمونیست است، مطلبْ مثل مکتب مارکسیست است، مکتبْ مثل مکاتب دیگر است؛ این جورها نیست در کار. کسانی که نمی‏دانند اسلام چیست، خیال می‏کنند یک همچو مطلبی است.

و مطلب دیگر این است که خوب ما الآن موظف هستیم به وظایفی؛ الآن ما همه که اینجا آرام نشستیم، ایران ناآرام است. الآن ما فردای ایران را از آن نگران هستیم؛ نمی‏دانم فردا در ایران چه خواهد شد. باید فکری ما بکنیم. حالا من هم در فکرش هستم که باید چه بکنم؛ اما همان طوری که ملاحظه می‏کنید تا حالا، الآن قریب یک سال است که آرامش از ایران رفته است. هر گوشه‏اش را که می‏بینید یک انقلابی هست. هر طرفِ شهری از شهرهایش را که می‏بینید یک- عرض می‏کنم که- اعتصابی هست. حالا که در این چند روز آخر و تقریباً چندین روز آخر است که اعتصاب تمام ایران را فراگرفته است. همه کارخانه‏ها، همه روزنامه‏ها، همه- عرض می‏کنم که- عمال دولتی و غیر دولتی در اعتصاب الآن هستند- تقریباً در اعتصاب هستند. مردم هم همه در مصیبت و اعتصاب هستند؛ و ما که در اینجا هستیم و آرام هستیم نباید فراموش کنیم آنها را. ما باید به آن اندازه‏ای که می‏توانیم، به آنها کمک بکنیم. با قلم می‏توانیم با قلم کمک کنیم؛ می‏توانیم در مطبوعات اینجا یک چیزی را از حالات ایرانی‏ها و از ظلمی که دارد بر ایشان می‏شود و از جنایاتی که این رژیم بر آنها کرده است، بتوانیم در مطبوعات اینجا یک چیزی را منعکس کنیم، باید منعکس کنیم. هر کاری از شما می‏آید بکنید؛ هر که ازش کار نمی‏آید لا اقل دعا کند به اینها که فردا گرفتار این رژیم منحط هستند.

ان شاء اللَّه خداوند همه شما را موفق کند؛ و اگر فردا توانستم من، و مجال داده شد، ان شاء اللَّه فردا هم چند کلمه‏ای با شما صحبت می‏کنم. [صلوات حضار]؛ و من از اینکه، هم دیر می‏آیم، هم کم می‏توانم اینجا بنشینم، از آقایان معذرت می‏خواهم؛ برای اینکه سنّ من را می‏دانید حدودِ قریبِ هشتاد سال است؛ و شما الحمد للَّه جوان هستید، قدرت دارید که مقاومت کنید، بنشینید؛ من همچو قدرتی ندارم. از این جهت من معذرت می‏خواهم که نمی‏توانم زیاد پیش شما بنشینم. [تکبیر حضار].» (صحیفه امام، ج‏4، ص: 5 ـ 12)

ـ بیانات خطاب به هیأت فلسطینی؛ لزوم اتحاد مسلمین (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

امام: آقای ابو عمّار[3] چگونه است؟

[ابو جهاد: الحمدللَّه. در حال مبارزه قرار دارند و پیوسته از جایی به جای دیگر سیر انقلابی دارند.].

امام: امیدوارم که ان شاء اللَّه بزودی در قدس مستقر شوند.

[ابو جهاد: ان شاء اللَّه. ما امیدواریم قدس از جاهایی باشد که بزودی بتوانیم از شما در آنجا استقبال به عمل آوریم.].

امام: ما هم امَلمان‏[4] همین است که ان شاءاللَّه در قدس نماز بخوانیم با هم.

و با مبارزه و جهاد و با پشتیبانی مؤمنین [با] اخلاص است که می‏توانیم قدس را آزاد کنیم.

[ابو جهاد: ان شاءاللَّه. و این آرزوی همه ماست که با پیگیری و مقاومت می‏توان به این آرزو رسید. عزم راسخ مسلمین و ایمانشان ما را به موفقیت خواهد رساند.].

امام: و با وحدت کلمه مسلمانها و خصوصاً سران عرب. تمام این گرفتاریهایی که در این مدت طولانی برای برادرهای ما در قدس پیدا شده است، در اثر سهل انگاری رؤسای اعراب بوده است. و من بیش از بیست سال در خطابه‏هایم، در گفتارم به اینها توصیه کردم، به سران دولتها که این اختلافات محلی جزئی را کنار بگذارند، و برای اسلام و برای پیشبرد اهداف اسلام با هم همفکری کنند و با هم اتحاد داشته باشند. و من باید بگویم که اظهار خجلت می‏کنم که در مقابل بیش از صد میلیون جمعیت عرب و هفتصد میلیون جمعیت مُسْلِم، هشتصد میلیون تقریباً جمعیت مُسْلِم، یک عده معدودی بیایند و در مقابل اینها، آن طور کارها را بکنند. و این هم نمی‏شود عذر باشد که پشتیبان امریکاست. برای اینکه امریکا پشتیبان شاه هم بود، لکن وقتی که یک ملت اجتماع کردند بر یک مطلبی، نه قدرت شیطانی شاه توانست مقاومت کند، نه پشتیبانی ابرقدرتها. بلکه مطلق قدرتها اگر اتحاد پیدا کنند، جمعیت عرب و مهم سران این جمعیتها اگر اتحاد پیدا بکنند، شکی نیست که نه امریکا می‏تواند در مقابلشان کاری انجام بدهد و نه دیگر قدرتها. لکن مع الأسف مطلبی است که مشکل است که تحقق پیدا کند. لکن من از خدای تبارک و تعالی می‏خواهم که یک همچو مشکلی را با قدرت خودش حل کند. و اضافه کنید به اینکه در عین حال که ملت نه اسلحه داشت و نه تربیت نظامی و آنها مجهز به همه جهازات بودند و آن انتظامات هم داشتند و مجهز به جهاز نظامی بودند، مع ذلک چون شَعْب‏[5] واحد بود و قوه واحده بود و مهمتر اینکه استناد به خدای تبارک و تعالی داشتند و با فریاد «اللَّه اکبر» زن و مرد و بچه و بزرگ پیش رفتند، به طوری که همه قدرتها درهم شکسته شد. و دولتهای اسلامی مجهز به جهازات هستند، مع ذلک در مقابل یک همچو عنصری قیام نمی‏کنند. بلکه بعضی از آنها خیانت هم می‏کنند. خداوند ان شاء اللَّه- آنها را بیدار کند و مسلمین را پیروز.

ما چون مبتلای به مشکلاتی شبیه مشکلات شما هستیم می‏دانیم که وضع شما و مشکلات شما چیست. ما الآن مبتلا هستیم به نظیر همین مشکلات مثل مشکلاتی که در کردستان ایجاد کردند. و دُوَل خارجی به وسیله عمالشان در کردستان برای ما آن همه اشکالات ایجاد کردند که ما باز مبتلای به آن هستیم. و در سیستان و بلوچستان هم ممکن است که ایجاد این مشکلات را بکنند. البته جهاد برای خدای تبارک و تعالی مشکلات دارد. بیشتر از این مشکلات، مشکلاتی بود که پیغمبر اکرم در صدر اسلام داشت و مسلمین داشتند، لکن چون قدرت ایمان داشتند توانستند که اسلام را قبل از گذشت نیم قرن، در تقریباً تمام کره که آن وقت معموره بود مستقر کنند. و شما با تمام مشکلات که دارید یک مطلب دارید. و آن اینکه ایمان با شماست و شما استناد به خدا داشته باشید. و این استناد به خدا تمام مشکلاتمان را ان شاء اللَّه حل خواهد کرد، مشکلات زیاد است. لکن اراده مصمم ملت و مهمتر استناد به خدای تبارک و تعالی، مشکلات را آسان می‏کند. و ما هم امیدواریم که همه مشکلات شما رفع بشود. و باز از خدا می‏خواهیم که ما را متوجه به خدای تبارک و تعالی بکند، و هم مشکلات شما رفع بشود. و از خدا می‏خواهیم که شما را بیشتر از پیش متوجه به قدرت لا یزال الهی بکند. و با استناد به خدای تبارک و تعالی باکی نیست و نصر با شماست ان شاء اللَّه و با ما. و البته هر مُسْلِمی باید با مسْلم دیگر برادر باشد، و در مشکلات سهیم باشد. و ما هم با شما سهیم هستیم در این مشکلات- چنانچه سابقاً هم من راجع به مشکلات مادی هم بعضی اقدامات کردم. و من امیدوارم که ما بتوانیم هم مشکلات معنوی و هم مادی را به خواست خدای تبارک و تعالی، از شما و از خودمان، با هم رفع بکنیم ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏10، ص: 284 ـ 286)

ـ بیانات در جمع اعضای شرکت کننده در کنفرانس بین المجالس؛ صدور انقلاب (1360)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

انقلاب ما متکی به معنویات و خداست و آنهایی که با ما موافقند کسانی هستند که با خط توحیدی موافقند. ما باید خط معنویتی را که برای آن انقلاب کردیم فراموش نکنیم؛ همان خط معنویتی که با تمام بی‏عرضگی‏هایی که در تبلیغ نمودیم، باز مردم دنیا متوجه انقلابمان شدند. و این خط معنویت است که زورگویان با آن مخالفند. متوجه باشید که در هر جا زورمندان و دولتها با ما مخالف باشند، ملتها با ما موافقند. باید اساس را مردم و فکر مردم قرار داد و باید به فکر مردم بود، نه دولتها؛ زیرا مردم و توده‏ها با حق موافقند؛ چون زیر بار ستم بوده‏اند و نمی‏خواهند تحت سلطه امریکا و شوروی باشند.

ما در جهت تبلیغات تقریباً صفر بوده‏ایم. باید علاوه بر سفرهای رسمی، سفرهای غیر رسمی هم بنماییم تا دنیا را بیدار کنیم. اگر بخواهیم انقلاب را صادر کنیم، باید کاری کنیم که مردم خودشان حکومت را به دست گیرند تا مردم- به اصطلاح- طبقه سه روی کار بیایند. تنها در سفرهای غیر رسمی است که درست می‏توانید با مردم عادی کوچه و بازار تماس بگیرید و آنها را روشن کنید. بودن شما، که یال و کوپال ندارید، در میان مردم، هم جالبتر است و هم شما بهتر می‏توانید تبلیغ کنید. امروز مملکت مال خودتان است و امیدوارم با همت یکدیگر، محفوظ بماند.» (صحیفه امام، ج‏15، ص: 307)

ـ پیام تشکر به رئیس دولت امارات؛ تبریک حلول سال جدید قمری (1361)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

حضرت آقای شیخ زاید بن سلطان آل نهیان، رئیس امارات عربی متحده‏

تلگراف تبریک آن حضرت به مناسبت حلول سال هجری واصل و موجب تشکر گردید. متأسفانه حلول این سال جدید مصادف با مصایب بسیاری برای مسلمانان جهان گشته که فاجعه لبنان و قتل عام هزاران مسلمان و هتک حرمت صدها زن و دختر مسلمان و زنده به گور کردن کودکان یکی از آنها است و مصیبت‏بارتر بی‏تفاوتی سران بسیاری از کشورهای اسلامی و بی‏توجهی آنان به این مصایب رقتبار است. و بسیار جای تأسف است که به جای مقابله با دشمن اصلی اسلام و قطع رابطه با امریکای جهانخوار که عامل اصلی این همه جنایات نیز می‏باشد با جمهوری اسلامی ایران که پایه و اساس انقلابش را اسلام عزیز و دفاع از قوانین مقدس آن تشکیل می‏دهد به مبارزه برخاسته و با کمکهای مادی و نظامی خود به صدام خونخوار و حزب کافر بعث عراق موجبات تشدید جنگ تحمیلی صدام را علیه ایران اسلامی فراهم نموده و مانع تنبیه و مجازات متجاوز و دریافت غرامت از وی می‏شوند.

از خدای تعالی می‏خواهم که همه سران خفته و خود باخته اسلام را از این غفلت و خودباختگی نجات داده و بر دشمنان اسلام پیروز گرداند. و السلام علیکم. 26 ذی حجة الحرام 1402

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏17، ص: 36)

ـ سخنرانی در جمع ائمه جمعه سراسر کشور؛ اهمیت نماز جمعه- وظایف ائمه جمعه (1361)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

از برکات این انقلاب و نهضت یکیش همین است که ما آقایان را از نزدیک خدمتشان می‏رسیم. پیشتر هیچ وقت یک جلساتی که همه آقایان و بزرگان و علما جمع بشوند، اتفاق نمی‏افتاد.

نماز جمعه و مساجد در صدر اول اسلام، یک وضعی داشت و بعد به تدریج، آن محتوای خودش را از دست داد. و در بین مسلمین، یک طایفه‏شان اصلًا اقامه جمعه نمی‏کردند و یک دسته‏ای هم که اقامه جمعه می‏کردند بی‏محتوا تقریباً بود؛ مسائل منحصر می‏شد به یک چند جمله نصیحت و ختم می‏شد. در صدر اسلام، مسجد و نماز جمعه یک ابزاری بود در دست کسانی که می‏خواستند فعالیت در امور کشوری بکنند. از مسجد همه این مسائل بیرون می‏رفت، شکل می‏گرفت و نماز جمعه‏ها این طور نبود. شما خطبه‏هایی [را] که در نماز جمعه‏های آن وقت خوانده شده است ملاحظه می‏فرمایید که چه وضعی بوده است آن نماز جمعه‏ها و چه محتوایی داشته است. و مع الأسف، دستهای خائنی از اول- تقریباً- به تدریج این را از بین بردند، به طوری که نماز جمعه اصلًا هیچ محتوا دیگر نداشت.

چنانچه حوزه‏های علمیه هم یک بعدی بود. هی زحمت می‏کشیدند، تحصیل می‏کردند و چه، اما وضعش همین بود که تحصیل علوم اسلامی آن هم؛ در فقه بیشتر ابوابش- تقریباً- منسی بود. چند بابش بود که همه فکرها متمرکز شده بود در همان چند بابی که آن وقت متعارف بود. امروز که می‏بینید که در مسئله قضا هم چنین مشکلات بزرگی برای ما حاصل است و برای ملت ما؛ برای این است که خوب قضا در سابق اصلًا دست آقایان نبود. چون نبود، دیگر بحث قضا نمی‏شد؛ کم می‏شد. و الآن ما علمای بزرگی داریم که از قضا اطلاعی ندارند. اطلاعشان در جاهای دیگر بسیار عالی و خوب است، اصول را خیلی خوب می‏داند، فقه را، آن مباحثی که بوده است خیلی خوب می‏دانند، اما در قضا باید مراجعه کنند. و این هم یک مطلبی بوده است که محتوای حوزه‏ها از آن خالی بوده.

و بالاتر از آن، قضیه دخالت در امور سیاسی، در امور کشوری است که یک عیبی شده بود. و الآن هم شاید بعضی اشخاص این را یک عیبی می‏دانند که فلان ملّا چه کار دارد به اینکه در ایران چه می‏گذرد؛ تو نمازت را بخوان و برگرد منزلت، دعا بکن، این بلا اشکال. این یک نقشه‏ای بوده است که تحمیل بر همه ما شده بود؛ یعنی، جوری شده بود همه باورمان آمده بود که آخوند چه به اینکه ببیند که در امور مسلمین چی می‏گذرد. آن امور مسلمینی که در صدر اسلام با علمای اسلام بوده، پیغمبر اکرم عالم بزرگ اسلام، بالاترین شخص اسلام، حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- هم همین طور، آن وقت آن طور بوده است، و بعد وضع برگشت به اینکه نمی‏توانست یک آخوندی، یک عالمی، یک مجتهدی اسم سیاست را ببرد، نمی‏توانست دخالت در یک امری بکند. می‏گفتند به شما چه ربط دارد؟ شما بنشین سر جایتان! به ما چه که فلان چیز ...

حتی این آخری یک قصه‏ای بود که یکی از آقایان- خدا رحمتش کند ان شاء اللَّه- بسیار مرد سالم و صحیحی- تقریباً- دانشمندی بود، لکن او چون باورش آمده بود- و کم می‏شد که از این باور انسان برگردد، در یک قضیه‏ای که در قم اتفاق افتاده و در همین انقلابات و اینها- که صحبت در این بود که دولت- مثلًا- چه جور، چه کار می‏کند! حالا اصل قضیه را یادم نیست. آن آقا گفت: به ما چه ربط دارد؟! اصلًا به ما چه ربط دارد که در امور مسلمین چه می‏گذرد! بر اسلام چه می‏گذرد! الآن هم فرض کنید که حجاز، که مرکز اسلام بوده است و مرکز تجهیز همه قوای اسلامی بوده است، همین وضع را دارد که [می‏گویند:] به ما چه ربط دارد که کجا چه می‏شود؟ به ما چه ربط دارد که اسرائیل چه می‏کند؟ این «به ما چه ربط دارد» که یک شعاری شده بود بین همه، اسباب این شد که رسیده است کار به آنجا که می‏بینید که بلاد مسلمین آن طور دستخوش تاخت و تاز امریکا شده که از آن ور دنیا آمده است برای مسلمین می‏خواهد همه کارها را او اداره کند؛ قیّم شده است. الآن امریکا قیّم امور مسلمین شده است، در همه امورشان او باید دخالت کند و مملکت اسلامی را او باید اداره کند؛ او باید ارتش بفرستد و نمی‏دانم چه بفرستد. اینها برای همین بود که ما اسلام را از محتوای خودش بیرون کرده بودیم. و حالا هم هر چه فریاد زده می‏شود در ایران الحمد للَّه، خوب است و دارد پیشرفت می‏کند، اما جای دیگر، این فریاد به جایی نمی‏رسد.

آقای موسوی خوئینی‏ها[6] که رفته بودند، می‏گفتند: آنجا بعد از اینکه یک فشاری آمد، بنا شد که یک روز ائمه جمعه آنجا راجع به فلسطین و راجع به چی صحبت کنند.

اولًا، ما سؤال می‏کنیم از آنها که شما که حرام می‏دانید اینها را، شما که جلوی تمام چیزها را گرفتید که راجع به هر چیزی که مربوط به عمل عبادی حج نباشد همه‏اش بدعت است و باید نباشد، و این کتکهایی که حجاج ما خوردند، و آن حبسهایی که کشیدند و آن اهانتهایی که شدند همه‏شان، روی این قضیه بود که در حج نباید اسم اسرائیل بیاید. مراسم حج همین است؟ این بر خلاف سنّت رسول اللَّه است. اگر این طور است، چرا یک روز را برای این قرار دادید آن هم با این بی‏محتوایی؟ فقط یک کلمه‏ای که خدا مسلمین را چه بکند، خدا شرّ که را ... همین و تمام شد.

و من امیدوارم که این نماز جمعه در ایران، آن محتوای اصیل خودش را، که در صدر اسلام داشته است، احیا کند. و قهراً می‏رود به سایر جاها؛ قهری است مسأله. وقتی مسلمین دیدند که این مسئله صحیحی است که از آن غافل بوده‏اند، آنها هم کم کم- و لو دولتهایشان هم نخواهند- می‏کنند این کار را. عمده این است که ما در این برهه از زمانی که مسئولیتها بسیار زیاد است، ما مسئولیت خودمان را به طوری اجرا کنیم- کارهای خودمان را- که پیش خدای تبارک و تعالی مسئول نباشیم. باید ما وضع را در نماز جمعه‏ها، در مساجد، در ائمه جمعه و جماعت، در همه جا [روشن کنیم‏] که از اینجا از طرف ائمه جمعه و جماعات باید همه چیزها در دنیا منتشر بشود. همان طوری که در صدر اسلام، امام جمعه و مسجد، این دو ابزار در دست مسلمانها بوده است و هر وقت می‏خواستند جنگ بروند از مسجد تجهیز می‏کردند، هر وقت می‏خواستند یک کار مهمی بکنند در مسجد طرح می‏کردند و اعلام می‏کردند که نماز جمعه است، نماز جماعت است، بیایید، برای کاری می‏رفتند آنجا، نمازشان را هم می‏خواندند و مسائل سیاسیشان را [هم‏] می‏گفتند و اجرا می‏کردند، ارتش می‏فرستادند و همه این کارها را آنجا می‏کردند و ما امیدواریم که این محتوا برگردد، و این فکر ناشی از اشتباه یا خطا یا احیاناً عمد، این فکر خطا برگردد که «آخوند را به سیاست چه! آخوند را به امور مسلمین چه!».

خوب پیغمبر سفارش کرده است که باید اهتمام [به‏] امور مسلمین [داشته باشید] اهتمام به امور مسلمین فقط همین است که ما بگوییم نماز چند رکعت است و شک بین کذا چی است؟ این اهتمام به امور مسلمین است؟ مسأله گویی که اهتمام به امور مسلمین نیست. امور مسلمین عبارت از امور سیاسی مسلمین است، امور اجتماعی مسلمین است، گرفتاریهای مسلمین است و کسی که اهتمام به این نکند، به حسب آن روایت، فَلَیْسَ بِمُسْلِمْ‏[7].

و ما امیدواریم که لا اقل از این دنیا نرویم و مشمول این نشویم که [بگویند:] شما مسلم نبودید؛ برای اینکه در امور مسلمین اهتمام نداشتید. ما باید دنبال این مسأله باشیم که با اهتمام تمام، بر امور مسلمین نظارت تام و تمام بر امور داشته باشیم.

البته من نمی‏گویم که دخالت، این دخالت و بی‏نظمی [باشد.] این صحیح نیست، باید ارشاد بشود، باید گفته بشود. اگر دیدند آقایان که فلان استاندار، فلان فرد گوش نمی‏دهد، مراجعه کنند به آن مراکز دیگر تا برسد به آن جایی که گوش بدهند. با نظارت و ارشاد- عرض می‏کنم که- جهت دادن به همه امور با دست شماها انجام می‏گیرد و آقایان مسئول هستید؛ یعنی، من که یک طلبه‏ای این کنار نشسته‏ام، نمی‏توانم کاری بکنم؛ شماها مسئولید؛ شماهایی که آنجاها هستید، در مرکز هستید اجتماعاتتان چطور است مسئولید جهت توجه دادن به امور مسلمین، توجه دادن مراکزی که می‏خواهند به امور مسلمین برسند، به مسائل و شریک کردن همه امور. و ان شاء اللَّه، امیدوارم که موفق به این امر بشوید و مساجدمان برگردد به حال مساجد صدر اول، که این طور نباشد که توی مسجد اگر یک امام جماعتی، جمعه‏ای بخواهد یک کلمه‏ای بگوید که مربوط به اجتماع مسلمین است، مورد طعن واقع بشود: «این چرا این طور کرده است؟» بیایند و او را طعنش بدهند. این جور نباشد دیگر. طعن به آن [کسی‏] وارد بشود که در امور مسلمین دخالت نمی‏کند، کناره‏گیری می‏کند، عزلت می‏کند. شما ببینید قضیه عزلت در اسلام اصلًا نبوده، اساس نداشته این عزلت- و نمی‏دانم- امور کناره‏گیری و رفتن کنار. و اصلًا کار به هیچ کار نداشتن، این در یک طوایفی بوده است غیر مسلمین، اما آمده است در مسلمین؛ یک وقت رسیده به آن جایی که «آقا خیلی آدم خوبی است، اصلًا توجه ندارد به اینکه فلان چیز چه جور می‏شود!» توجه نداشتن خودش جزء مدیحه بود!

یکی از آقایان، مرحوم آقای حاج آقا حسین‏[8] خدا رحمتش کند می‏گفت که در مشهد ظاهراً بود که من با یک آقایی می‏رفتم. رسید به یک جایی از من پرسید که این چیزی که واضح بود که چی است که این، این است یا آن، چیست؟ من به او گفتم که آخر این چه حرفی است که تو زدی؟ گفت: گوش کن. گوش کردم، دیدم که آن شخصی که صاحب دکان بوده، صدا کرد به آن رفیقش که ببین، چه آقای خوبی است، تمیز نمی‏دهد ما بین- مثلًا- بین کشک و بادمجان! این جزء خوبیهای آن وقت بود که بعد هم پول آورد و بهش داد. خوب، این اسباب این می‏شود که آن آدمی هم که تمیز، بین همه چیز می‏دهد، خودش را به تمیز ندادن بزند! این یک مطلبی است، داء[9] بزرگی است و یک درد بزرگی بود که داشت زیاد می‏شد و خدا به داد این ملت ما بحمد اللَّه رسید. و ما باید تا ابد شکر کنیم از خدای تبارک و تعالی که یک هم چنین تحولی پیش آورده است.

این جوانهای ما، این جوانهایی که آن وقت کشیده می‏شدند به این عشرتکده‏ها و به این بساط و به این مراکز فساد، اینها الآن از دانشگاهیش گرفته تا بازاریش، دارند می‏روند به جبهه‏ها و خدمت می‏کنند و برای اسلام پیروزی تهیه می‏کنند و آبرو برای اسلام تهیه می‏کنند. این یک امری نیست که به دست بشر بتواند اجرا بشود. قلوب مردم دست خدای تبارک و تعالی است. کدام بشر است که می‏تواند بچه‏ها را از آن وقتی که تکلم می‏توانند بکنند تا وقتی که پیر شدند و رسیدند به آنجا، همه را یک جور بکند؟ غیر سابق است و این یک ورقی است غیر آن ورق سابق، به هم خورد تقریباً آن همه جهاتی که آنها داشتند. هر چی آن وقت بود برای فساد بود، همه چیز برای فساد بود، آقایان هم که اهل این نبودند که کار فساد بکنند، کاری نداشتند به این کارها. اگر منبری بوده، صحبتی منبری می‏کرد، منبری معمول و یک دعایی می‏کرد و اگر محرابی بود، آن هم همان برنامه. و خدا خواست که همه اینها را یک جور دیگری بکند و افکار را به طور دیگری هدایت بکند و الحمد للَّه، شده است. و ما امروز همه‏مان مسئولیم. شما آقایان همه مسئولید ... آنی که فردا از ما سؤال می‏کنند، حالا ما خودمان باید طرح بکنیم؛ چون مسئولیم که همه جا را توجه بکنیم و به مُرّ[10] شرع و به مُرّ اسلام عمل بکنیم و به مردم ارائه بدهیم.

و این تبلیغات دامنه‏داری که الآن راه افتاده است و رادیوها و تلویزیونهای خارج و- عرض می‏کنم که- رسانه‏های گروهی خارج و اینها همه بر ضد ما با آن دروغهای شاخداری که می‏گویند، لکن مفصل بحث می‏کنند و در دنیا مفصل پخش می‏کنند این مسائل را و در ایران هم خوب، یک عده‏ای هستند همین بساط را دارند، اینها را آقایان باید، مردم را با تبلیغات و با روشنگری و فهماندن بهشان [بگویند] که شما چه کردید و آیا این توابع که الآن حاصل است، با آن کاری که این ملت کرده است، آیا توابعش زیاد است که ما شکایت کنیم؟ قضیه یک سلطنت 2500 ساله با آن همه یال و کوپالش را که نابود کرد؟ این ملت نابود کرد و برگرداند به اینکه یک جمهوری اسلامی که ان شاء اللَّه، در روش اسلام پیش می‏رود. این یک کاری است که نمی‏ارزد به اینکه ما یک قدری نفتمان- مثلًا- کم باشد؟ یک قدری- فرض کنید که- فلان آلات بازی بچه‏هایمان دیگر نباشد؟ نمی‏دانم فلان چیز نباشد؟ و فلان خوراکی کم باشد یا گران باشد؟ این نمی‏ارزد به اینکه ما تحمل این را نکنیم، بگوییم نه، چیزی نشده است، خوب، همه‏اش گرانی است، همه‏اش گرفتاری است؟

می‏دانم که گرفتاری است، اما کجا هست که گرفتاری نیست؟ آنجایی که اصلا جنگ هم نیست، گرانی از اینجا بعضی جاهایش، خیلی بیشتر است. آنها هم که انقلاب کردند انقلابشان [با مشکلات مواجه است‏] هیچ انقلابی تا کنون نشده است که [در آنها] سه ساله، بلکه یک ساله آن طور تحولات حاصل بشود و همه چیزش درست بشود. خوب، یک کار بزرگ کردید. وقتی یک کار بسیار بزرگ کردید، توابع بسیار بزرگ می‏خواهد. لکن بحمد اللَّه، توابع اینجا به آن بزرگی نیست. قحطی الآن نیست در ایران. بر حسب قواعدی که در دنیا هست، بعد از انقلاب، یکی از امور مهم، قحطیهای عمومی است- و عرض کنم- مرضهای عمومی است. حالا این دوتا که لازمه یک انقلابی هست، قحطی لازمه انقلاب است، بحمد اللَّه، نیست در ایران. گرانی هست، بله گرانی هست، اما گرانی حالا نمی‏شود که ما بگوییم که چون گرانی هست، پس کاری در ایران نشده است. ایران مگر برای شکم قیام کرده بودند که حالا شکمشان خیلی سیر نمی‏شود؟ و بحمد اللَّه سیر هم می‏شود. حالا که برای شکم ما آن طور نمی‏شود، یا آن عیاشیها را- مثلًا- نمی‏شود کرد، حالا بگوییم که نه دیگر چیزی نشده است؟ برای شکم که نکرده بودند اینها، برای خدا کرده بودند.

ما تاریخ صدر اسلام را می‏بینیم که آنهایی که برای خدا کار می‏کردند با چه مشکلاتی روبرو بودند، خود پیغمبر با چه مشکلاتی روبرو بود، حضرت امیر با چه مشکلاتی روبرو بود. قرآن چقدر شکایت می‏کند از مردمی که حاضر نیستند که به جنگ بروند، حاضر نیستند که- عرض می‏کنم- کمک بکنند. خود پیغمبر چقدر در این امر گرفتاری داشت، حضرت امیر چقدر صحبت می‏کرد در این امور، حتی گاهی نفرین می‏کرد که اینها حاضر نیستند به هیچ کاری. بحمد اللَّه که اینجا بدون نفرین، مردم حاضر [ند] و حاضر به احسن [وجه‏] بودند. چیزی است که خدا کرده است؛ نعمتی است که خدا به ما داده است. همه ملت ما الآن همه جور حاضرند. و ما تبلیغات سوء را باید خنثی کنیم؛ یعنی، آن به عهده این قشر از جمعیت روحانیون است که این تبلیغات سوء را، لا اقل، تبلیغاتی که در داخل هست، این تبلیغات داخلی که می‏شود، شما در مساجد بگویید مسائلی که شده است، مردم ببینند، و مسائلی که لازمه یک انقلاب است به مردم گوشزد بشود که مردم را نریزند- هی عرض بکنم- که چه بکنند، چه بشود.

و لهذا ما در این قضیه، خیلی اشخاص ارزشمندی را از دست دادیم، و ما خسارت خیلی دیدیم. لکن نمی‏ارزد این خسارت؟ خوب، صدر اسلام هم حضرت سید الشهدا را که از همه خسارات بالاتر بود، [از دست دادیم‏]. و سید الشهدا می‏دانست که دارد چه می‏کند، می‏دانست که اینجا، این سفر این طوری است. خوب، از خطبه‏های بین راههایشان و از فرمایشاتی که کردند معلوم است که مسأله این بوده است که ... نه، اینکه مسأله این بوده است که حالا چون می‏خواستند بروند آنجا، ببینند چه می‏شود. وضع جوری بوده است که باید بشود، باید این فداکاری بشود تا اینکه کار درست بشود. و ما هم امروز هر چه داریم از آن فداکاری است که آن فداکاری برای اسلام بود که همان مقداری که تا حالا [دوام‏] آورده است از همان بوده است. و ما باید این را، این پایگاه را حفظش بکنیم و فدا کاری را به مردم یاد بدهیم که باید فداکاری بکنید. فقط قضیه این نیست که ما برای سید الشهدا گریه کنیم، آن هم البته بزرگ است، لکن فداکاریهایش را باید حساب بکنیم. باید ارزش آن کاری که او کرده است و آن بساط ظلمی که به هم زده است، [بیان کنیم‏] می‏خواستند بکشانند به کفر و آن مسائلی که یزید می‏خواست درست بکند، طبعاً همه را خنثی کرد ایشان.

حالا شما هم همین طور، این مسائلی که در زمان محمد رضا و زمان رضا شاه اوج گرفته و آن بساط درست شد، این هم دیگر اینها را ملت بحمد اللَّه، این کار را کرد؛ ملت اینها را خنثی کرد و از بین برد. و الآن شما در تمام ایران، یک دکانی که علناً بخواهد یک چیز غیر مشروع را بفروشد، گمان ندارم داشته باشیم. آن وقت در هر خیابان اینجا، آقایان که توی تهران بودند و می‏رفتند و می‏دیدند، در هر خیابانی چقدر از این مسائل فساد بود. بالاتر از آن، بین تهران و شمیران چه خبر بود، از آن عشرتکده‏ها و از آن مسائل که نقل می‏کنند! لب دریاها چه خبر بود! خوب، این خبرها تمام شد، این یک نعمتی بود که خدا به ما داد.

اینها را باید گوشزد کرد که ارزش ندارد که ما حالا فرض کنید که فلان چیزی که قبل از این هم اصلًا نداشتیم، بعد در آن زمان یک قدری پیدا کردیم، حالا نیستش، این ارزش ندارد این کار به اینکه حالا ما راجع به این شکایت کنیم که آقا چرا این نیست، چرا آن نیست.

این معلوم است که در یک مملکتی که قضاوت در آن نبوده است؛ قضاوت شرعی نبوده، بعضی از قضات سابق کمونیست بودند که آنها کنار رفته‏اند، خوب، وقتی ندارد، وقتی الآن برای خاطر این طور عقب افتادگی‏هایی که داشتیم، قاضی به آن ترتیبی که شارع مقدس فرموده است نداریم که تحویل بدهیم، حال بگوییم همه چیز بماند، باز همان کمونیستها بیایند و حکم بکنند. یا یک طلبه متدین، ملّای تا حدودی، و لو آن شرایط بزرگ قضاوت ندارد، لکن آدم متعهد، سالم کذایی است، این حالا با اذن یک حاکم شرعی برود این کار را بکند، حالا این کار را بکنیم یا رهایش بکنیم؟ بگوییم که نه، بگذار همانها، همان دادگستری سابق و همان قضات سابق باشد؟! بالاخره انسان عقلش می‏گوید، همیشه همین را می‏گوید که باید از فساد جلوگیری بشود، بعد هم به جایی برسد ان شاء اللَّه، به اینکه قضات خوب تهیه بشوند و مشغول کار بشوند.

در هر صورت، ما الآن مبتلا هستیم در داخل و خارج به یک نِقهای زیاد. آنجا با اسلحه، داخل هم با اسلحه و بی‏اسلحه. و کارهای بی‏اسلحه مشکلتر است جواب دادنش تا اسلحه. اسلحه را معلوم است که باید با اسلحه جواب داد، اما این خرده‏ریزهایی که تزریق می‏شود و به گوش هم گفته می‏شود، این به او می‏گوید و او به آن می‏گوید و او چه می‏شود، اینها کارها را مشکلتر می‏کند. و آقایان باید در منابرشان، در مساجدشان، در خطبه‏هایشان به این مسائل رسیدگی بکنند و کارهایی که این انقلاب کرده گوشزد کنند به مردم. در هر- فرض کنید- جمعه‏ای یک بحثش را اطلاع پیدا کنند و گوشزد کنند که تا حالا چه شده است؛ در طول مدت پنجاه سالی که اینها سلطنت می‏کردند و غارت می‏کردند کشور را. شما در این روستاها ببینید؛ هیچ چیز نبود، یک چیز کمی. بله، بعضی جاهایی که اعلیحضرت! می‏خواستند از آنجا عبور کنند، آنجا را یک کارش می‏کردند.

آن وقت این طور بود مسأله. ایشان می‏خواستند بروند به- فرض کنید- کجا، همراهشان هم ممکن بود کسی از خارج باشد، می‏آوردند از این رعیتهای بی‏چاره را، اشخاصی از تهران می‏آوردند، [با] لباس خوب، آنجا می‏ایستادند و چه، و این راهی هم که او می‏رفت، درست می‏کردند. بعد می‏گفتند که بحمد اللَّه، ایران رسیده است به آنجایی که- عرض می‏کنم که- دهقانانشان عبارت از این است که همه‏شان دارای کذا و کذا هستند.

وقتی آن طرفتر می‏رفتی، آن بی‏چاره از گرسنگی داشت از بین می‏رفت. نه طبیب داشت، نه دواخانه داشت، نه درمانگاه داشت؛ هیچ چیز نداشت، نه نان داشت. خوب حالا ما داریم می‏بینیم که هیچ چی نبوده است، حالا مشغول‏اند درست کنند. خوب، هیچی را می‏خواستند درست کنند، چطور می‏توانند این هیچی را زود درست کنند؟ از صفر شروع شده است، از نقطه «کاش» شروع شده است، از فسادهای زیاد روز افزون شروع شده است. خرابیها باید اصلاح بشود. همه چیز داشته اینجا؛ برداشتند و رفتند. همه بانکهای ما ورشکسته‏اند؛ به خاطر برداشتهایی که آنها کردند. ورشکست نه، اما عقب افتاده کارهایشان.

در هر صورت، باید ما همه‏مان مردم را بیدار کنیم. توجه به آنها بدهیم. و الحمد للَّه، مردم هم مستعد هستند. جوانشان را دارند می‏دهند و مع ذلک، افتخار می‏کنند. خوب، حق هم هست، باید افتخار کنند؛ برای اینکه برای انسان نمی‏دهند، برای خدا می‏دهند.

اینها از خدا هستند، همه ما از خدا هستیم و برای خدا باید بدهیم. و بحمد اللَّه آقایان ائمه جمعه و اینها گاهی می‏روند در جبهه‏ها و آقای اشرفی‏[11] با آن سنشان می‏روند آنجا صحبت می‏کنند برای مردم، دیگران هم می‏روند. و امیدوارم که مردم را با همین گرمی نگه دارید که این انقلاب را به آنجا برسانند که ما مسئله اسلاممان دیگر همه جا پیاده بشود، ان شاء اللَّه. و به تدریج البته باید بشود. اصلًا جوری شده بود که نمی‏شد، و این قدر که شده است یک اعجازی شده است. و اگر بنا بود روی موازین عادی این- فرض کنید که- مشروبفروشیها و این عشرتکده‏ها و اینها از بین برود، این سالها [وقت‏] می‏خواست، لکن خدا خواست که یکدفعه مردم همه توجه کردند و تمام شد قضیه. حالا هم امیدواریم که با توجه آقایان و با خطبه‏هایی که آقایان می‏خوانند و با خطهایی که می‏دهند، مردم هم بیدار بشوند و ارشاد بشوند، و هم این مشکلات به نظرشان یک چیزی نیاید و واقعاً چیزی نیست. مشکلات آن قدر نیست که یک کشور انقلابی باید به آن مبتلا باشد. این هم نکته‏اش این است که انقلابهایی که در آنجا می‏شد، مردم خیلی دخالت نداشتند و یک ایده خدایی توی کار نبوده است. اینجا، هم ایده خدایی بوده است و هم مردم در صحنه بودند. از این جهت، مشکلات کم می‏شود و اگر بنا بود که دولت بخواهد همه کارها را بکند، حالا به عقب رفته بودیم و هیچ کاری هم از ما نمی‏آمد. اما بحمد اللَّه، الآن خیلی خوب است، رفاه است، همه چیز درست است، و البته از این رفاه هم بهتر می‏شود. اگر این امریکا یک مدتی دیگر اینجا می‏ماند، اینجا هم می‏شد مثل یکی از کشورهایی که الآن هستند که در آنجا یک کلمه اسلامی نمی‏شود گفت؛ اصلًا با اسلام مخالف هستند. شما اگر صحبتهای بعض سران اینها را ملاحظه کنید، معلوم است که کاری به ایران ندارند، ایران آن قدر مهم نیست، ثقیل نیست؛ با اسلامش مخالفند. و همین بعضی از این روشنفکرهای ما هم همین جور هستند که فقط اسلامش را نمی‏خواهند. شما بگویید که «جمهوری» همه قبول دارند؛ جمهوری خوب است، به غیر سلطنت طلبها [که دوست دارند] بگویید که «جمهوری دمکراتیک»؛ این راهم همه قبول دارند، جمهوری اسلامی یعنی چه؟ جمهوری اسلامی، یک چیزی تازه‏ای است، بدعت است، این یک چیز تازه‏ای است، تازه آورده‏ای است.

بنا بر این، ما باید صبر کنیم به این حرفها، مردم را بیدار کنیم به اینکه نترسند از این حرفها. الحمد للَّه نمی‏ترسند. هر چه هم شده است، دیده‏اند؛ بالاتر از این نیست که انسان فدا بشود؛ خوب فدا بشود، مثل همه مسلمانهایی که فدا شدند، ما هم جزء آنها باشیم.

ان شاء اللَّه، خداوند همه را تأیید کند، موفق کند، و ما را هم به دعاگویی موفق کند، و شما را هم به ارشاد مردم و مردم را هم به اینکه در صحنه باشند و این اسلام را حفظ کنند، ان شاء اللَّه.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏17، ص: 37 ـ 48)



[1] - در صحیفه نور، ذیل تاریخ 23/ 6/ 52( 16 شعبان 93) درج شده است اما تاریخ مندرج در ذیل نسخه خطی 16 رمضان 1393( 22/ 7/ 52) می‏باشد.

[2] - کشتار روز 17 شهریور 57 در میدان ژاله( شهدا) تهران.

[3] - کنیه یاسر عرفات، رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین است.

[4] - امل: آرزو، آرمان.

[5] - ملت، مردم.

[6] - آقای سید محمد موسوی خوئینی‏ها، نماینده امام خمینی و سرپرست حجاج ایرانی.

[7]

مَن أَصْبَحَ وَ لَمْ یَهْتَمَّ بِامُورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ بِمِنْهُم»

یا«

بِمُسْلِم»؛

کسی که صبح کند بی‏آنکه اهتمامی به امور مسلمین داشته باشد، او از مسلمین نیست.( مسلمان نیست). اصول کافی، ج 2، ص 164، ح 4 و 5.

[8] - آقای سید حسین طباطبایی قمی، از علمای بزرگ و مراجع تقلید که در سال 1365 ه. ق. در گذشته است.

[9] - درد، بلا

[10] - اصل، ریشه.

[11] - آقای عطاء اللَّه اشرفی اصفهانی، نماینده امام و امام جمعه کرمانشاه.

انتهای پیام /*