امروز با امام: دوازدهم مهر
ـ نامه تشکر به آقای سید محمدرضا سعیدی؛ قدردانی از زحمات ایشان (1347)
«بسمه تعالی
به عرض میرساند، مرقوم شریف واصل شد. سلامت و بقای جنابعالی را خواستار است. از زحمات جنابعالی که با کنارهگیری اکثر، باز خود را به زحمت میاندازید متشکرم. امید است خداوند تعالی به جنابعالی اجر عنایت فرماید، «انّه وَلِیُّ الْفَضْل». از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 198)
ـ سخنرانی در جمع کارکنان سیمای جمهوری اسلامی؛ اهمیت رادیو- تلویزیون (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خوب است که حالا آقایان مجتمعاند؛ و آقای قطب زاده هم هستند. من کراراً این مطلب را تذکر دادم که «جمهوری اسلامی» یک لفظی نیست که محتوا نداشته باشد. یک لفظی است که باید محتوا داشته باشد و محتوایش هم این است که تمام دستگاههای دولتی و ملی و تمام قشرهای کشور، اسلامی بشود. اگر بنا باشد مثلًا دادگستری اسلامی نباشد، مالیهاش اسلامی نباشد، هر جا دست بگذارید اسلامی نباشد، این شکست نهضت است. و بدتر از اول است؛ برای اینکه [حکومت] اول با رژیم شاهنشاهی و طاغوتیْ خلاف اسلام بود؛ حالا با جمهوری اسلامی، خلاف اسلام است، و این دو تا خیلی فرق دارد. اگر مثلًا دستگاه تلویزیون، رادیو و تلویزیون، اینها یک نقصی داشته باشد، این را دیگر نمیگویند رژیم طاغوتی کذا؛ این را میگویند که جمهوری اسلامی کذا.
و آن وقت هم قضیه رادیو- تلویزیون فرق دارد با قضایای دیگر. ممکن است در یک وزارتخانه یک مطلب خلافی بشود، بعد از ده سال دیگر هم مردم نفهمند؛ اما رادیو- تلویزیون اگر یک کار خلافی بشود و بخواهد یک چیزی باشد که بر خلاف شرع، بر خلاف مسیر ملت، یک چیزی نمایش داده بشود یا گفته بشود، همان روز اول و ساعت اول همه کشور- الآن هم که همه جا رادیو هست، تلویزیون هم شاید اکثر جاها باشد- سرتاسر کشور یکدفعه ملتفت میشوند که یک همچو مسئلهای است. از این جهت، این دستگاه حساسترین دستگاهی است که در مملکت موجود است؛ یعنی از حیث اینکه در رادیو- تلویزیون هم چشم میبیند، هم گوش میشنود، آن هم در یک سطح وسیعِ همه جایی، و رادیو در خارج هم پخش میشود و همه آنجاهایی که موجش میرود اطلاع بر آن پیدا میکنند و اگر خدای نخواسته این دستگاه یک وقتی نقیصه داشته باشد؛ یعنی بر مسیر ملت نباشد، بر مسیر اسلام نباشد، این خطرش بیشتر از این است که وزارت مثلًا فلان بر مسیر اسلام نباشد. این وقتی بر مسیر اسلام نباشد، سرتاسر ایران و بسیاری از کشورها میفهمند به اینکه این بر مسیر اسلام نیست. و برای آنهایی که غرض دارند منعکس میکنند که رژیم شاهنشاهی لفظاً رفته، معناً باز هست. باز قلمها و قدمهایی که میخواهند این رژیم را، این نهضت را، آلوده کنند و اشکال کنند آنها به کار میافتند. و اگر یک مطلب باشد، یک مطلب را بزرگش میکنند و چندین برابر. و روی اساس تلویزیون نمیآیند صحبت کنند؛ روی اساس اسلام میآیند صحبت میکنند، اشکال حالا این است.
در زمان طاغوت هر کاری هم که واقع میشد، هر چه هم خرابکاری بود، کاری به اسلام نداشت. یک رژیم مخالف اسلام بود، و کار خلاف اسلام میکرد. رژیم خلاف اسلام، کار خلاف اسلام میکند. از این جهت، در آن وقت خطر کم بود، و خطر متوجه به اسلام نبود؛ به جمهوری اسلامی نبود؛ اما امروز خطر متوجه به جمهوری اسلامی و اسلام است. و لهذا یک وظیفه بزرگی به دوش همه ماست. اگر من یک کار خلافی بکنم، اگر شما یک کار خلافی بکنید، هر کس کار خلافی بکند، این خلاف در جمهوری اسلامی واقع میشود. و اگر یک دستگاهی به این وسیعی و به این حساسی یک کار خلاف اسلام بکند، یا بر خلاف مسیر ملت یک کاری انجام بدهد و یک برنامهای انجام بدهد، اینها نمیآیند حساب بکنند به اینکه تلویزیون این طور است؛ رادیو این طور است؛ حساب میکنند که جمهوری اسلامی این طور است. بنا بر این، الآن حیثیت اسلام، حیثیت جمهوری اسلامی بسته به این دستگاههاست، که یکیاش هم دستگاه تلویزیون و رادیو است، که بیشتر از جاهای دیگر بستگی دارد. از این جهت، باید همه سعی بکنید و اوّلًا تفاهم حاصل بکنید.
در سطح رادیو- تلویزیون، اختلافات همیشه بر خلاف مسیر اسلام است، اختلاف نکنید با هم. یک دستهای هستید مسلمان؛ و میخواهید که خدمت بکنید؛ اشکالتراشی به هم نکنید، این به او، او به او. و اسباب این بشود که یک وقت یک دستگاهی در آن اختلال حاصل بشود، خلافکاری حاصل بشود، و به نتیجه نرسد؛ برای اینکه یک نتیجه عکس بشود، تفاهم بکنید. دستجات مسلّمی که هستید، دستجاتی که تفاهم دارید به حسب عقاید با هم، مسیرتان یک مسیر است، مختلف نیست مسیرتان، تفاهم کنید و با هم برادری کنید؛ و با برادری و برابری کارها را انجام بدهید.
وقتی همه با هم مجتمع باشید و [با] برادری بخواهید کار را انجام بدهید، کار زود انجام میگیرد، و خوب انجام میگیرد. اگر بنا باشد یک دستهای از آن طرف بکشند، یک دستهای از آن طرف بِکشند، اختلاف بشود، نه کار انجام میگیرد؛ نه اگر انجام بگیرد خوب انجام میگیرد؛ خوب هم انجام نمیگیرد. بنا بر این، یکی از کارهای مهم این است که دستگاه را یک دستگاه توحیدی کنید. و همه با هم مجتمع و برای خدا انجام بدهید.
و اگر چنانچه یک افرادی هستند که میخواهند اخلال بکنند، میخواهند، عرض بکنم، خلاف مسیر اسلام عمل بکنند، چه بکنند، آنها را باید چه بکنید. تدریجاً باید اینها را- بتدریج البته- بدون اینکه درگیری حاصل بشود، به تدریج اینها هم کنار بروند؛ که یک دستگاه اسلامی بشود و یک تبلیغات اسلامی؛ و یک دستگاهی باشد آموزنده برای این دستگاهها را میبینید که از بچههای کوچولو تا بزرگها و پیرمردها و پیرزنها پایش مینشینند و نگاه میکنند؛ این دستگاه اگر آموزنده باشد، اگر فیلمها یا- عرض بکنم که- خطابهها یا حرفها یا اخبار جوری باشد که آموزنده باشد، این بچه کوچولو هم از حالا تربیت میشود، یک تربیت صحیح، و اگر چنانچه خدای نخواسته یک خلافی در او باشد، آن بچهها که کوچکاند از اولِ تربیت، تربیت فاسد میشوند. و این هم به عهده شماست. به عهده ما یک مسئله مشکلی است هم تربیتش که یک چیزی است که مثل یک مکتب سیاری میماند، که همه جا برود، منتها در یک وقت همه جا میرود و همه هم گوش میکنند. چون بچهها علاقه دارند به نگاه کردن به این عکسها، و نگاه به این فیلمها، آنها مینشینند پایش نگاه میکنند. اگر فیلم یک فیلم آموزنده باشد، این بچهها تربیت میشوند به تربیت صحیح. و اگر یک فیلمی باشد که بر خلاف باشد، و عرض میکنم که انحرافکننده باشد، بچهها تربیت میشوند به تربیت انحرافی. بزرگها هم همین طور، بنا بر این، مسئولیت است. الآن مسئولیت خدایی است؛ مسئولیت اخلاقی است؛ مسئولیت ملی است. همه مسئولیتها الآن به عهده این دستگاه هست.
و ان شاءاللَّه امیدوارم که با هم تفاهم کنید؛ با هم دوستی و برادری داشته باشید؛ به نظر کینه به هم نگاه نکنید. و اشخاصی هم که خدای نخواسته انحراف دارند موعظه کنید. و ان شاء اللَّه برگردند. و اگر یک وقت هم افرادی باشند که دیگر قابل موعظه نیستند و قابل برگشتن نیستند، بتدریج اینها هم کنار گذاشته بشوند، تا ان شاء اللَّه یک دستگاه صحیح، خوب، آموزنده و تربیتکننده، باشد؛ و آبروی این نهضت محفوظ بماند به واسطه اعمال شما. خدا همه شما را ان شاء اللَّه توفیق بدهد، موفق باشید. من هم به همه دعاگو هستم، و خدمتگزار همهتان هستم، ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج10، ص: 212 ـ 215)
ـ سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس خبرگان؛ انتخابات شوراها- ولایت فقیه (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من وقتی مواجه با این چهرههای اسلامی، انسانی و خواستنی میشوم احساس غرور میکنم. من شما را همچو مییابم که برای اسلام در همه جا حاضر هستید. آیهای را که آقا قرائت کردند: إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ[1] اگر یاری بکنید خدا را- یاری خدا؛ یاری احکام خداست، یاری قرآن کریم است، و یاری جمهوری اسلامی است- چنانچه یاری کنید خدا را، خدا هم شما را یاری میکند. این یک قضیه که یاری میکند و شما این قضیه را در عین دیدید. که شما یاری کردید اسلام را و یاری کردید احکام اسلام را و یاری کردید نهضت اسلامی را، جمهوری اسلامی را؛ و خداوند یاری کرد شما را. اگر یاری خداوند تعالی نبود، چه طور امکان داشت شمای بدون اسلحه، بدون سازوبرگ جنگی و بدون یک نظام، غلبه کنید بر آنهایی که خودشان همه چیز داشتند و همه قدرتها در دست آنها بود، و قدرتهای شیطانی خارجی هم پشت سرشان ایستاده بود و تأییدشان میکرد، لکن شما را خدا نصرت داد. آنهایی که غفلت دارند از این معنا که یک اراده بزرگ در عالَم هست و همه چیز تحت آن اراده است، آنها برایشان معمّاست، یک معمّای حل نشدنی، که چه طور شد این مطلب که یک ملت با هیچ و هیچ سازوبرگ بر یک همچو قدرتهای بزرگ غلبه کرد و همه را بیرون راند. اینها غافلاند از اینکه یک ارادهای فوق همه ارادهها هست. و خدای تبارک و تعالی وعده کرده است به مردم که چنانچه نصرت کنید خدا را، خدا هم نصرت میکند شما را. آنهایی که به ما وراء طبیعت اعتقاد ندارند، برای آنها این مسائل معماست. اما برای ما که قائل به یک همچو قدرتی هستیم- و با برهان قوی ثابت کردیم یک همچو قدرتی را- هیچ معمّا نیست، معمّا پیش ما نیست این مسائل. خداوند یاری کرد شما را؛ و یاری خداوند کافی است.
اگر یاری خداوند نبود، چه طور در ظرف یک مدت کوتاهی یک ملتی که هر کدام یک خیال خاصی برای خودشان داشتند، هر طبقهای یک آمال و آرزو و یک برنامهای داشتند، یکدفعه همه مجتمع شدند در یک امر. اگر نصرت خدا نبود، چه طور یک ملتی که از یک پاسبان میترسید، یک پاسبان اگر در بازار میآمد اجازه به خودش نمیداد که بگوید ما امروز مثلًا بیرق نمیزنیم بالای دکانها، هیچ همچو چیزی در ذهنش نمیآمد، به خودش همچو اجازهای نمیداد، اگر یاری خدا نبود، چه طور همین ملت به همین وضع یکدفعه ریختند بیرون، گفتند ما اصلًا سلطنت نمیخواهیم! سلطنت رژیم دو هزار و پانصد ساله را ما نمیخواهیم؛ این نصرتهای این خداست. شما شاید گاهی غفلت کنید از آن.
اگر نصرت خدا نبود، چه طور ذهن اینها را منصرف کرد از اینکه مقابله با همه قدرتها پیدا کند. اگر اینها با آن قدرتی که در دست داشتند مقابله میکردند و همان طور که الآن در افغانستان برای برادرهای مسْلم ما این طور مسائل پیش آمده است. اینها را خدای تبارک و تعالی منصرف کرد. و یک رعبی در دلشان انداخت، یک انصرافی برایشان حاصل شد که مقابله اصلًا نکنند، مقابله هم بکنند، مقابلههای خیلی جدّی نباشد. این انصرافی بود که خدا در قلب اینها ایجاد کرد؛ و رعبی بود که ایجاد کرد، ترسیدند؛ یعنی یک قدرت بزرگ شیطانی از یک ملت بیساز و برگ ترسید و نتوانست مقاومت بکند. اینها نصرتهای الهی است، که به حسب نظر کسی که یک قدری تأمل در اطراف قضایا بکند، واضح است که همه نصرت خدا بود. همه این پیشرفتها، نصرتِ خدا بود.
جمله دوم: وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ شما توجه کنید که تا حالا شما با قدرت و قوه ایمان آمدید، و نصرت خدا را کردید. اگر چنانچه خدا هم نصرت کرد شما را و پیش بردید، لکن اگر نصرت خدا را بکنید، یک چیز دیگر هم دنبالش هست؛ و آن این است که قدمهای شما را ثابت نگه میدارد. اگر خدای نخواسته نصرت را شما فراموش کنید و گمان کنید مطلب تمام است، گذشت دیگر، و بروید سراغ کارهای خودتان هر کسی مشغول گرفتاریهای خودش بشود و از این نصرت الهی که باید بکند، از نصرت به اسلام و احکام اسلام، غفلت کند- آن نصرت سابق چون کردید، نصرت هم داد- لکن اگر نصرت از آنجا قطع بشود؛ یعنی نصرت شما قطع بشود، قدمهاتان دیگر ثابت نمیماند. بخواهید قدم ثابت بماند، تعقیب کنید این برنامهای که تا کنون داشتید، تعقیب کنید، ما بین راه هستیم.
الآن ملاحظه میکنید که یک مسئله مشکلی که پیش ما هست، و باید آگاه بشوید همه و آگاه کنید همه را، و علمای اسلام آگاه کنند همه را، قضیه شوراهاست. قضیه شوراها را یک امر سطحی و یک امر کوچک نشمرید. این شوراها اختیاراتی دارند که به واسطه آن اختیارات میتوانند مسائل ما را ضایع کنند؛ و میتوانند مسائل اسلامی را جلو ببرند. بدانید که الآن دنبال اینکه اعلام این شده است که شوراهای شهر را بناست تشکیل بدهند، دستجاتی که مخالف با نهضت اسلام هستند و از اسلام میترسند، از احکام اسلام میترسند، اینها در صدد توطئه هستند که یک افرادی را جا بزنند به ملت. آنها میدانند که خودشان ندارند این قدر جمعیت، عددشان این قدرها نیست که بتوانند ببرند، لکن افرادی را جا بزنند، افرادی که از خودشان است، از حزب خودشان است، جا بزنند به ملت، و ملت را اغفال کنند برای رأی دادن به آنها.
روزی است امروز که باید هم علمای اسلام و هم مردم متفکر و هم همه طبقات درست این چشمهاشان را باز کنند، و افرادی که انتخاب میکنند افرادی که شناسایی از قبل داشته باشند. هر کس در هر شهری هست افرادی را از سابق میشناسد، در زمان رژیم افرادی را میشناسد؛ میداند که اینها اهل توطئه نبودند؛ اسلامی بودند، و روشن بودند در امور اسلامی؛ و خائن نبودند؛ چپگرا نبودند؛ راستگرا نبودند؛ به صراط مستقیم اسلامی بودند. هر کس در هر شهری هست افراد را میشناسد. از افرادی که درست نشناسید که اینها چه مردمی هستند، چه اشخاص بازاری و چه اشخاص اداری و چه اشخاص روحانی، هیچ فرقی نمیکند باید بشناسید که این آدم در این مدتی که زمان طاغوت بود چکاره بود. اگر شناختید او را و درست هر کسی در محیط خودش شناسایی کرد اشخاصی را، آن وقت علمایی که آنجا هستند، در بلاد هستند، و اشخاصی که از بازاریها و معتمدین بازار و عرض میکنم، اینها هستند، دانشگاهیها، دانشجوها، این افراد را معرفی کنند به مردم. افراد باید اولًا مسلمان باشند؛ و ثانیاً معتقد به نهضت باشند؛ امین باشند در کارهایشان؛ ایمان حقیقی داشته باشند؛ متعهد باشند نسبت به احکام اسلام؛ سوابق خلاف و سوء نداشته باشند. از روحانیین هم باید تعیین بشود. از اهل بازار هم باید باشد. از آن صنفهای دیگر هم باید باشد. لکن، همه باید در این معنا شرکت داشته باشند که مُسْلِم [باشند]. و البته آنهایی که غیر مسلم هستند برای خودشان شوراهایی ممکن است تعیین کنند، لکن مسلم و متعهد به اسلام متعهد به این نهضت؛ معتقد به این نهضت؛ مخالف با طاغوت، انحراف چپ و راستی نداشته باشد. نه به طرف آن گروه سرمایه داری برود؛ نه به طرف چپ باشد، مستقیم، اسلامی، دلسوز برای این ملت. اگر مسلمان باشد و متعهد باشد، آن برای ملت دلسوز است؛ خیانتکار نیست؛ با امانت کارش را انجام میدهد؛ هر کاری بخواهد برای آن شهر خودش انجام بدهد، به مصلحت افراد آن شهر، به مصلحت خود آن شهر، به مصلحت اسلام عمل میکند.
و اگر خدای نخواسته در این مسأله غفلت بکنید، یا روحانیین غفلت بکنند، یا خطبا غفلت بکنند، یا فضلا غفلت بکنند، یا دانشگاهیهای متعهد غفلت بکنند، یا بازاریها غفلت بکنند، یا کشاورزان و کارگران غفلت بکنند، و یک اشخاصی که بر خلاف مسیر ملت است، بر خلاف مسیر اسلام است پیدا بشود، ممکن است که یک شهری را به فساد بکشد؛ و ممکن است بعد از او یک مملکتی به فساد کشیده بشود. باید با تمام قوا با تمام قدرت غفلت نکنید از این معنا؛ و علمای بلاد غفلت نکنند از این امر؛ اهل منبر غفلت نکنند؛ فضلایی که در اطراف هستند، اهل علمی که در اطراف هستند، دانشگاهیها، دانشجوها، همه غفلت از این نکنند. که یک افرادی که باید سرنوشت یک شهر را شما میخواهید به یک عده بدهید، سرنوشت همه چیز شهر را به یک عدّه میخواهید بدهید، باید یک کسی باشد که هم سررشته داشته باشد از امور؛ و هم امین و معتقد به نهضت باشد. این یکی از مسائل بزرگ است که ما الآن مواجه با آن هستیم فعلًا، و بعدش هم مسائل دیگری پیش میآید، و ما بین راه هستیم الآن. ما الآن مسائلی پیش داریم که یکی یکی باید درست بشود، و تا این مسائل درست نشود، ما نرسیدیم به آن مطلبی که جمهوری اسلامی است.
الآن شما ملاحظه کنید که در همین مجلس خبرگان، که آقایان اهل علم و علما و عدّه دیگری هستند، بعض افراد هستند که فکرشان فکر اسلامی نیست. یا اگر فکر اسلامی باشد، اسلام را درست نمیدانند چیست. اینها الآن در مسائلی اشکالتراشی میکنند، و لو مواجه با این است که اکثریت مخالف با آنها هستند؛ لکن در عین حالی که اکثریت مسْلم و طرفدار اسلام و اسلام را میدانند چی است، مع ذلک، یکی دو نفر وقتی که در یک محلی باشد که همهشان هم چه هستند، الّا یکی دو نفر، اشکالتراشی میکنند و چوب لای چرخ میگذارند. و لهذا من باید به آقایان، هم به آقایان اهل خبره، مجلس خبره، عرض کنم که تحت تأثیر قلمها و قدمهایی که بر خلاف اسلام دارد برداشته میشود واقع نشوید. شما مسائل را آن طوری که فهمیدید که برای اسلام است، اسلام را تقویت کنید. خدا ناصر شماست. خداوند یاری میکند: إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ نصرت خدا را بدهید، خدا ناصر شماست.
به حرفهای آنهایی که بر خلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب میکنند و میخواهند ولایت فقیه را قبول نکنند [اعتنا نکنید] اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا، یا طاغوت، یا خداست، یا طاغوت. اگر با امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتی غیر مشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت او اطاعت طاغوت است؛ وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتی از بین میرود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود. شما نترسید از این چهار نفر آدمی که نمیفهمند اسلام چه است؛ نمیفهمند فقیه چه است؛ نمیفهمند که ولایت فقیه یعنی چه. آنها خیال میکنند که یک فاجعه به جامعه است! اینها اسلام را فاجعه میدانند، نه ولایت فقیه را. اینها اسلام را فاجعه میدانند، ولایت فقیه فاجعه نیست. ولایت فقیه، تَبَع[2] اسلام است.
چشمهایتان را باز کنید! اهل خبره چشمشان را باز کنند. کسانی که با ولایت فقیه مخالفت میکنند بر خلاف این چیزی که ملت آنها را تعیین کرده است عمل میکنند، وکالت ندارند در این امر. من اولی که مجلس بنا بود تأسیس بشود، و پیشبینی این امور را میکردم. اعلام کردم که مردم جمهوری اسلامی میخواهند، جمهوری غربی را [نمیخواهند] جمهوری کمونیستی نمیخواهند مردم. مردم، جمهوری اسلامی میخواهند. مردم شما را وکیل کردند که جمهوری اسلامی درست کنید. کسی که مخالفت کند با احکام اسلام، مخالف با جمهوری اسلامی است؛ مخالف با رأی موکّلین هست، آنها شما را وکیل نکردند برای این امر. همهتان هم اگر چنانچه یک چیزی بگویید که بر خلاف مصالح اسلام باشد، وکیل نیستید؛ حرفتان قبول نیست، مقبول نیست. ما به دیوار میزنیم آن حرفی را که بر خلاف مصالح اسلام باشد. آن قدری که شما اختیار دارید در این مجلس، این است که جمهوری اسلامی را بر طبق موازین اسلامی پیاده کنید. البته راجع به امور اداریاش و اینها نظر دادن هیچ مانعی ندارد. نظر دادن مانعی ندارد؛ اما اشکالتراشی و این حرفها را به مردم القا کردن که اگر چنانچه فقاهت در کار بیاید و فقیه باشد، اگر چنانچه ولایت فقیه باشد، یک بساطی لازم میآید و یک بساط دیگری.
آقا ما مدتها زیر بار طاغوت بودیم، بس است! ملت ما مدتها- پنجاه سال، بلکه دو هزار و پانصد سال- زیر بار طاغوت بود، بس است! آقایان بگذارید یک چند وقتی هم مردم الهی بشوند، تجربه کنید. لا اقل بفهمید این معنا را، که با تجربه بفهمید، که یک ملتی که تا حالا تحت بار طاغوت بوده است، حالا هم تحت بار اللَّه باشد، این را تجربه کنید. اگر از اسلام بدی دیدید، بگویید چه بدی از اسلام تا حالا دیدید؟ تا حالا که اسلامی در کار نبوده در مملکت ما نمیگذاشتند، حالا هم شماها نمیگذارید. آن وقت دشمنها [نمیگذاشتند] حالا بعضی دوستهایی که ملتفت نیستند، نمیگذارند. یا شاید بعضیشان هم دشمن باشند. چرا باید شما بترسید از اینکه یک نفر آدم در مثلًا تو اتاقاش [نشسته] و یک چیزی مینویسد، در روزنامه هم درج میکند. اینها نمیدانند اصلًا معنای اسلام چه است. اینها مخالف نهضت اسلام هستند. اینها اگر مخالف با رژیم هم باشند، مخالف با اسلام هم هستند. اینها یک چیز دیگری میخواهند، نه رژیم باشد و نه اسلام باشد؛ یک جمهوری دمکراتیک. دمکراتیک آن هم به آن معنایی که غرب وارد کرده اینجا؛ نه به آن معنایی که حتی که در غرب است. آن جمهوری که در آن دمکراتیک که در غرب هست حتی در ایران نیامده تا حالا، آن وارداتی است. این دمکراتیک که در ایران آمده، آن آزادی و آن نمیدانم استقلال و آن مسائلی که تا حالا آمده، همانهایی بوده است که آریامهر فریاد میکرد «تمدن بزرگ»؛ و همان بود که همه دیدید این «تمدن بزرگ» پدر این ملت را درآورد! بس است! کافی است! آریامهر کافی است برای ما تا قیامت. این قدر تبعیت نکنید از این رژیم، این قدر تبعیت نکنید از این غربیها، از این شرقیها. کافی است ظلمی که به ما تا کنون شده است. باز هم باید ما زیر بار ظلم برویم؟ باز هم از زیر بار اسلام میخواهند خارج شوند؟ یک مسئله «تشریفاتی!» بله، آقایان بعضیشان میگویند مسئله ولایت فقیه یک مسئله «تشریفاتی» باشد، مضایقه نداریم. اما اگر بخواهد ولیّ، دخالت بکند در امور، نه، ما آن را قبول نداریم- حتماً باید یک کسی از غرب بیاید دخالت بکند؟!- ما قبول نداریم که یک کسی اسلام تعیین کرده او دخالت بکند. اگر متوجه به لوازم این معنا باشند، مرتد میشوند! لکن متوجه نیستند.
ما این گرفتاریها را داریم. ما بین راه هستیم. ما بعد از این هم گرفتاری راجع به رئیس جمهورش داریم: یکی میگوید لازم نیست مسلمان باشد. یکی میگوید لازم نیست شیعه باشد. یکی میگوید لازم نیست نمیدانم چه باشد، طرفدار اسلام باشد. ما بعد از این گرفتاری داریم، آقا. گرفتار همین یا دوستهای جاهل، یا دشمنان عاقلِ متوجه. ما گرفتاریم باز، ما بین راهیم. آقا، سستی نکند ملت ما. اگر وکلاشان خواستند بر خلاف اسلام عمل بکنند، مردم مختارند که وکلا را عَزْلِشان بکنند، بریزندشان دور. آنها خیال میکنند که نه، این خلاف آزادی است. شما دارید دیکتاتوری میکنید! شما دارید در مقابل ملت میایستید. ملت اسلام را میخواهد، شما میگویید لازم نیست! ملت ولایت فقیه را میخواهد، که خدا فرموده است، شما میگویید خیر، لازم نیست! و شما میخواهید چند نفر آدم را بر سایرین تحمیل بکنید. این دیکتاتوری است؛ نه اینکه اکثریت در آنجا که با آنهایی است که اسلام را میدانند چه است و تبعیت اسلام را هم دارند. شما چند نفر ایستادهاید در مقابل اسلام.
من از خدای تبارک و تعالی میخواهم که ما را از شرّ دوستهای جاهل و دشمنهای شیطان نجات بدهد. و در این مراحلی که داریم که بعد آن پیش میآید، مجلس شورا، آن شوراها، که نصیحت را عرض کردم که باید چه بکنید- آنجا هم ان شاء اللَّه در هر موقعش عرض میکنم ان شاء اللَّه این راه را با قدرت و با قوّه و با بینش کامل این راه را طی بکنید. و طی میکند، این ملت است، ملت میخواهد، ما چه بکنیم. شما فرض بکنید که خیر، فاجعه است، ما فرض میکنیم که فاجعه است، این فاجعه را ملت ما میخواهد، شما چه میگویید این ولایت فقیه را شما میگویید این «فاجعه» است! این فاجعه را ملت ما میخواهد. بیایید، سؤال میکنیم، به رفراندم میگذاریم، که آقا ولایت فقیه را که آقایان میفرمایند «فاجعه» است، شما میخواهید؟ ببینید «آری» اش چه قدر است «نه» اش چه قدر است. خدا همهتان را توفیق بدهد؛ مؤید بکند.» (صحیفه امام، ج10، ص: 216 ـ 224)
ـ پیام به ملت و ارتش عراق؛ دعوت به براندازی حکومت بعث (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
سلام بر ملت مظلوم و شریف عراق که سالهای طولانی در تحت سلطه رژیم سفاک بعث متحمل انواع خیانتها و جنایتهای این حزب کافر فاجر بوده و هستید، و شاهد ستمگریها و فشارهای جانفرسا نسبت به بزرگان و مراجع و مجاهدین کشورتان بودهاید.
شما و ما شاهد بودیم که این حزب فاسد با مرحوم آیت اللَّه حکیم و آقازادههای معظم ایشان چهها کردند و آن سید بزرگوار مظلوم در آخر عمر با چه خون دل به اجداد بزرگوارش ملحق شد، و شاهد حبس و زجر و فشار به فرزندان محترم ایشان بودید. و شما و ما شاهد بودیم که با سید مجاهد بزرگوار آقای صدر و خواهر مظلومش چه کردند و با چه شکنجهها آنان را به شهادت رساندند. و شما و ما شاهد بودیم که با حوزه علمیه نجف و سایر مشاهد مشرفه چه ستمها و چه وحشیگریها کردند و گروه گروه علما و طلاب را به حبس و شکنجه کشیدند. و شما و ما شاهد بودیم که این سفاکان جنایتکار چه اهانتها به بقاع مطهر ائمه اسلام نمودند. و دیدید و دیدیم که دژخیمان رژیم در صحن مطهر مولا امیر المؤمنین- علیه الصلاة و السلام- ریخته و مردم مظلوم را با چه وضعی مضروب نمودند، و بقعه شریفه را به مسلسل بستند. و شما و ما شاهد بودیم که در اربعین حسینی چه جنایتها نسبت به زُوار عزیز آن مظلوم کردند. و شما و ما شاهد بودیم که مردم مظلوم بیگناه را گروه گروه از وطن خودشان آواره کردند، که اکنون این آوارگان، در کشور اسلامی ایران با سلامت و عزت به سر میبرند.
ای ملت شریف، وای ارتش گرفتارِ تحت سلطه کفر! اکنون بیش از ده روز است که رژیم بعث فاسد به امر قدرتهای کافر، به کشور اسلام و همسایه شما هجوم وحشیانه نموده و شهرهای بیپناه و برادران مسلمان مظلوم شما را مورد تجاوز و ستم قرار داده و منازل و پناهگاههای آنان را خراب و اطفال و زنان مظلوم را قتل عام نمودهاند که جرم آنان هیچ نیست جز آنکه میخواهند در کشورشان جمهوری اسلامی باشد و احکام قرآن مجید جاری شود. و میخواهند مستقل و آزاد باشند و زیر سلطه و ستم ابرقدرتان نباشند و مخازن کشورشان از خودشان و مستمندان میهنشان باشد. و چه جرمی در نظر چپاولگران و نوکران و جیرهخوران آنان بالاتر از این جرمها!
برادران ارتش عراق! تا کیْ میخواهید اسیر کفار باشید و به امر آنان با کشور برادر و همسایه و اسلامی خود در جنگ باشید؟ تا کیْ میخواهید به نفع کفار، به اسلام و قرآن مجید و کشور اسلامی هجوم نموده و برادران خود را شهید کنید؟ بپاخیزید و دست این جنایتکاران را از کشور اسلامی خود قطع کنید. تا کیْ میخواهید خود و عزیزان خود را برای خدمت به کفر به هلاکت کشید؟ شما میدانید که این جنگ به کشور ایران تحمیل شده و ما از کشور خود دفاع میکنیم؛ دفاعی که عقلًا و شرعاً واجب است. و با کمال تأسف و تأثر مشاهده میکنیم که کفار و نوکران خبیث آنان دو طایفه از مسلمانان را به جان هم ریخته و خودشان در کناری نشسته و میخواهند از این موضوع استفاده کنند. ای افسران و درجه داران و سربازان عراق! آیا میدانید چه میکنید و خود را برای چه انگیزهای به هلاکت میکشید؟ آیا میدانید که برای استفاده دیگران خود را با چه ارتش و با چه نیروی عظیم انسانی، و با چه ملت مشتاق به جهاد در راه خدا طرف نموده و به کام مرگ میکشانید؟ آیا میدانید خداوند متعال و پیامبر اسلام از کسانی که به روی برادران اسلامی خود اسلحه بکشند بیزار است و عاقبت این امر، جهنم و غضب خدای جبار میباشد؟ دست بردارید از این برادرکشی، و به کشور اسلامی ایران با سلاح خود پناه آورید که ما شما را با آغوش باز پذیرا هستیم. وای عشایر غیور دجله و فرات وای رزمندگان و سلحشوران! بپاخیزید و از اسلام دفاع کنید و قرآن و احکام آن را حفظ کنید که بر تمام مسلمین، چه زن و چه مرد، دفاع از اسلام و قرآن کریم واجب است. وای ملت عراق! که جنایات این مزدوران را چشیده و میچشید همچون ملت رزمنده ایران بپاخیزید و انقلاب کنید و از این حزب کافر هراسی نکنید؛ و بدانید اگر به اینان مهلت دهید و فرصت پیدا کنند اسلام را محو و آثار آن را از بین میبرند. اینان با اسلام دشمن هستند.
امریکا و بستگان و نوکران آن از اسلام سیلی خورده و با اسلام به دشمنی برخاستهاند.
شما از «عفلق» ها و «صدام» ها و «سادات» ها توقع نداشته باشید که دست از دشمنی با اسلام بردارند. و هان ای علمای اعلام و مشایخ اهل سنت و خطبا عظام و روشنفکران مسلمان عراق! مردم را بیدار کنید و برای اسلام و حفظ کشورهای اسلامی قیام کنید که خداوند معین شماست. شما و ما دیدیم که ملت رزمنده ایران، با ایمان به خدا و وحدت کلمه بر قدرت شیطانی عظیم که همه قدرتها پشتیبان آن بودند غالب شد و دست همه ابرقدرتها را از کشور خود قطع کرد. و شما ای ملت عزیز و ارتش عراق! بدانید که قوای مسلح ما، ارتشیان دلاور و پاسداران قدرتمند و شهربانی و ژاندارمری شجاع و پیشمرگان فداکار همراه با قشرهای رزمنده ملت و سپاه، بسیج سلحشور، قدرت عظیمی است منسجم، و چون سد آهنین در مقابل همه قدرتمندان ایستاده است. و چون خدای متعال و اسلام و قرآن کریم انگیزه نبردشان و شهادت و وصول به حق آرمانشان است، پیروزی با آنان است. و ملت شریف ما در عین حال که بر اساس تعلیمات اسلام، صلح جو و عدالتخواه است با اسرای خود آن چنان مردانه و اسلامی رفتار میکند که با جوانان ملت خود؛ ولی با مخالفان اسلام و مهاجمان به کشور اسلامی خود کوبنده و شدید القوا و افتخارآفرین میباشد. و ما و شما دیدیم که در این جنگ تحمیلی که مخالف با میل آنان بود چطور به خصم خیرهسر فهماندند که در میدان نبرد، رزمندگان شیردلی هستند که بر نیروهای شیطانی آنان چون عقاب حمله آوردند و جوانان آنان از هیچ قدرتی هراس ندارند، و آن چنان بر دشمن ضربه زدند که هر چه داشت گذاشت و فرار را اختیار کرد. و نیاید روزی که محتاج به بسیج عمومی شویم، که دنیا خواهد دید قدرت اسلام چیست و نیروی ایمان بر همه قوا پیروز است. و شما و ما دیدیم که صدام پس از آن همه شرارت و خونریزی و حمله به شهرهای بیگناه و مسلمین بیپناه، اکنون تقاضای آتش بس کرده البته هر جنایتکار و غارتگر، پس از جنایت مایل است حریف، ساکت باشد تا او با کمکگیری از اشرار و دیگر همجنسان خود و تجدید قوا، به شرارت و خونریزی خود ادامه دهد. لکن ملت و قوای مسلح ما تا پیروزی نهایی و انتقام جنایات حزب خونخوار بعث از پای نخواهد نشست و به نبرد خود دلاورانه ادامه خواهند داد و به بازیگریهای دزدان بین المللی اعتنا نخواهند کرد.
و شما شنیده و ما هم شنیدهایم که بعضی شیخنشینهای خلیج و بعضی دولتهای کشورهای اسلامی در جنگ بین اسلام و کفر، طرف کفر را اختیار و کمکهای نظامی و تبلیغاتی از دولت غاصب بعث و جنایتکار میکنند. و جای تأسف و شگفت است که کسانی خود را مسلمان بدانند و حکام کشورهای اسلامی باشند و بر ضد اسلام و قرآن کریم قیام کنند و آتش به روی مسلمانان بیگناه گشایند. اینان باید بدانند که اگر ثابت شود که بر خلاف مصالح اسلام عملی انجام دادهاند و برائت خود را ثابت نکنند، دولت و ملت اسلام با آنان به وظیفه شرعیه عمل مینمایند. این جانب آنان را موعظه میکنم که دست از مخالفت با اسلام و طرفداری از کفر بردارند و به وظیفه انسانی و اسلامی خود عمل کنند و با سرنوشت خود بازی نکنند. این جانب در حالی که به حسب اخبار موثق میدانم ملت و قوای مسلح ما با آوارگان به طور اسلامی و انسانی رفتار میکنند، از همه آنان میخواهم که با اسرا؛ خصوصاً مجروحین و مصدومین آنان هر چه بیشتر محبت و خدمت کنند. و از نیروهای مسلح میخواهم که چون گذشته مواضع دشمن را بمباران نمایند؛ گر چه قوای دشمن حتی بیمارستانهای ما را مورد حمله قرار دادهاند و همین فرق بین حق و باطل است. و شما و ما میدانیم که دستگاههای تبلیغاتی غرب و گروههای خبری آنان با پخش اکاذیب، به دشمن اسلامی ایران کمکهای فراوان میکنند و مع الأسف در دستگاههای تبلیغاتی بعضی کشورهای اسلامی نیز این معنا دیده شده است. به کشورهای اسلامی اخطار میکنم که جلو این تبلیغات باطل را بگیرند و با اسلام عزیز مخالفت نکنند. و اخیراً از جمیع ملتها و دولتهای اسلامی و غیر اسلامی و جمیع گروههای مسلمان و غیر مسلمان که جنایات ابرقدرتها و نوکرهای چشم بسته آنان را محکوم و به کشورهای اسلامی و جمهوری اسلامی ایران کمک میکنند تشکر فراوان میکنم و به آنان دعای خیر مینمایم؛ چنانچه از گروههای دانشجو و غیر دانشجو که در کشورهای اروپایی و غیر اروپایی، صدام جنایتکار و اربابانش را محکوم نموده و مینمایند جداً متشکرم و سلامت و سعادت همگان را از خداوند متعال خواستارم. و از ملت شریف مبارز ایران و قوای مسلحه نظامی و انتظامی و برادران پاسدار و پیشمرگان اسلام و سپاه، بسیج و روحانیون و غیر روحانیون عزیزی که در جبهه نبرد رفته و فداکاری میکنند شکرگزارم. و از عزیزانی که در سطح کشور با کمکهای شایان، تقدیر مادی و معنوی به برادران مجاهد خود مینمایند تقدیر و تشکر میکنم و از خداوند تعالی نصرت اسلام و مسلمین را خواستارم و انتظار نصرت و فرج نهایی را دارم.
«انه علی نصره لَقَدِیرٌ[3] سلام و درود فراوان بر ملت شریف عراق که قلبشان با ما است. و امیدوارم در بِقاع متبرکه، پیروزی اسلام و قلع و قمع کفار را بخواهند. و السلام علیکم و علی عباد اللَّه الصالحین و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج13، ص: 254 ـ 258)
ـ سخنرانی در جمع اعضای شورای عالی دفاع و فرماندهان نظامی؛ استقلال و آزادی (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
شهادت فرماندهان ارتش را به شما تسلیت میگویم. من از این واقعه شدیداً ناراحت شدم. امروز ارتش و دولت با زمان سابق فرق کرده است. آقایان باید با هم مشورت و همکاری نمایند و در پیشبرد مقاصد کشور اسلام همفکر باشند. فرماندهان ارتش باید با هم تفاهم داشته باشند. امروز ما مبتلا به جنگ هستیم و تقریباً همه کشورها علیه مملکت ما توطئه میکنند. استقلال و آزادی خودتان را نمیتوانید بدون تفاهم حفظ کنید. ملت را ببینید که چگونه پشتیبان شماست. به انتخابات نظر کنید، میفهمید که ایران پایدار خواهد ماند. ممکن است عدهای در خارج مفت بگویند، ولی ملت واقعیتها را میبیند. این مردم هستند که در صحنهاند و نباید کاری بشود که مردم متزلزل گردند.
دنیا روی ملتها حساب میکند. وقتی دولتها میبینند که ملت ما برای همه چیز آماده است و این آمادگی را تا کنون ثابت نموده است؛ پدری جوانش را به جبهه میفرستد، مادری پسرش را معرفی میکند، دیگر چگونه دولتهای خارجی میتوانند طمع کنند.
دولتها همیشه طمعشان نسبت به دولتهای دیگر است. وقتی میتوانند کودتا یا حمله کنند که ملت در صحنه نباشد، ولی وقتی ملت در صحنه بود، چه کاری از آنان ساخته است. و در این جنگ فهمیده شد که ملت ما بیطرف نیست. ملت و ارتش ما قوی است و به خوبی مملکت را میتوانند حفظ کنند. بر ما و همه متفکرین است که انسجام ملت را حفظ کنیم. امروز ملت با ارتش است و در هیچ کشوری این گونه نیست. ارتش در جنوب و غرب میجنگد و پیرمرد و پیرزن ما در آن طرف مملکت با آنها همکاری میکنند.
جز خدا کس دیگری نمیتواند این اتحاد را به وجود آورد. باید ارتش با محبت، مردم را جلب نماید. پشتیبانی ارتش و ملت از یکدیگر ایران را حفظ مینمایند و در این صورت است که قدرتهای بزرگ هم مأیوس میگردند. و آن روزی دولتها از این یأس بیرون میروند که بین ملت، دولت و ارتش اختلاف بیندازند، و دولتها و سران هستند که با عملشان ملت را از خودشان جدا میکنند.
باید اتحادتان را حفظ کنید تا کشورتان استقلال داشته باشد، تا شریف باشید. ما اگر سر سفره نان جوین داشته باشیم، بهتر است تا در [کاخهای] بزرگ زندگی کنیم، ولی از آنجا دستمان به طرف دیگران دراز باشد. شرافت این را اقتضا میکند. شما از رژیم سابق نجات پیدا کردید و هم اکنون برای عظمت و شرافت خودتان میجنگید لذا، با هم بسازید. در اسلام، بالا و پایین معنا ندارد و شما که برای عظمت خود و کشور و ملتتان جنگ میکنید، با هم خوب باشید. دیگر نباید- مثلًا- نیروی دریایی، حسابی علی حده از نیروی زمینی داشته باشد. یک ملت هست و یک کشور و یک اسلام و همه عالم با آن بد.
پس برای اینکه دشمنان نتوانند کاری کنند، باید با هم باشید.
یَدُ اللَّهِ مَعَ الجَماعَة.[4]
روزی که پاسدار از ارتشی و ارتشی از پاسدار جدا باشد، روز صدمه است و همه صدمه میبینند. امروز همه تقسیم کار کردهاند و همه برادرند و همه یک فکر دارند. از خدا میخواهم تا ما را هدایت فرماید تا همه ما دنبال این معنا باشیم که امر جنگ را تا پیروزی کامل دنبال کنیم. بدانید این تفالهها رفتنی هستند و از بین خواهند رفت.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج15، ص: 268 ـ 270)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور گینه؛ تبریک عید سعید قربان (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
16 ذی حجة الحرام 1402
حضرت آقای احمد سکوتوره، رئیس جمهور مردمی و انقلابی کشور گینه
پیام تبریک شما به مناسبت حلول عید سعید قربان واصل و موجب تشکر گردید.
متقابلًا این عید سعید را به جنابعالی و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک میگویم. و از خدای تعالی میخواهم مسلمانان را از این اختلاف و تشتت و از این ضعف و زبونی که معلول بیکفایتی و خودخواهی و بلکه خودفروختگی بسیاری از سران آنها است، نجات بخشد.
نتیجه این خودفروختگیها و خودخواهیها فاجعه لبنان و قتل عام هزاران مسلمان و هتک حرمت صدها زن و دختر به دست جلادان صهیونیست و خونخواران کشور امریکای جهانخوار و مزدوران اسرائیلی آنها بود. و نتیجه دیگر آن، تجاوز عراق به کشور مسلمان ایران و ویران کردن صدها شهر و روستا و آواره ساختن میلیونها انسان بیپناه به دست جلادان و کافران بعثی عراق در ایران بود که خود شما شاهد آنها بوده و دیدهاید.
و آنچه مایه کمال تأسف است آنکه پس از گذشت دو سال از این تجاوز وحشیانه، اکنون که رزمندگان ما دشمن را به عقب رانده و خواستار تنبیه متجاوز و دریافت خسارت شدهاند، فریاد صلح طلبی این خودفروختگان مزدور از هر سو بلند شده و در صدد تبرئه متجاوز و پایمال کردن خون هزاران انسان مسلمان گردیدهاند که در راه دفاع از اسلام و میهن اسلامی خود جان باختهاند. ما بارها اعلام کردهایم که خواهان پایان جنگ و طالب صلحی هستیم که متجاوز را تنبیه و خسارات جنگ را بپردازند و این همه انسان بیگناه را که از خانه و زندگی خود آواره کردهاند به شهر و دیار خود بازگردانند.
«وَ الَی اللَّه اْلمُشْتَکی وَ عَلَیهِ الْمَعوَّلُ فِی الشّدةِ وَ الرَّخاء».[5] و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 31 ـ 32)
ـ سخنرانی در جمع اعضای جدید ستاد انقلاب فرهنگی؛ اسلامی کردن دانشگاهها (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
بنا بر این شد تا به جای آقایانی که به عللی غایب بودند و در ستاد شرکت نمیکردند، افراد جدید منصوب گردد. تمام آقایانی که امروز در این ستاد هستند نمایندگان من در ستاد میباشند و هیچ فرقی بین این آقایان و اعضای قدیم نیست. اما قضیه دانشگاه از اهم امور است، همان طوری که برای دشمنان ما و برای آنها که میخواهند افکار جوانان ما را منحرف کنند هم مهم است، چون دانشگاه مرکز همه چیز است، حتی تشکیل دولت. و باید این مسأله را دنبال کنیم که دانشگاه اسلامی شود تا برای کشور ما مفید گردد. و باید سعی شود که تا دانشگاه به یکی از دو قدرت گرایش پیدا نکند، و این به صرف وقت و نظارت کامل احتیاج دارد. و باید توجه داشت تا بعد از بازگشایی مبادا افراد منحرف با تزریق مسائل انحرافی افکار جوانان ما را فاسد بکنند، و برای نظارت بر این موضوع احتیاج به افراد بسیاری است.
امیدوارم دانشگاهی داشته باشیم که به درد ملت بخورد. و برای تحقق این امر لازم است از افراد متخصص متعهد و در صورت کمبود از متخصصین غیر مخالف با جمهوری اسلامی استفاده نمایید. ان شاء اللَّه با قدرت هر چه تمامتر در این امر فعالیت کنید و به پیش بروید تا به مقاصد الهی برسیم.» (صحیفه امام، ج18، ص: 166)
ـ نامه به آقای منتظری؛ توصیه به عدم حمایت از سید مهدی هاشمی و منافقین (1365)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت حجت الاسلام و المسلمین، فقیه عالیقدر، آقای منتظری- دامت ایام برکاته
پس از اهدای سلام و تحیت، علاقه این جانب به جنابعالی بر خود شما روشنتر از دیگران است. به حسب قاعده طول آشنایی صمیمانه و معاشرت از نزدیک، مقام ارجمند علمی و عملی شما، مجاهدت با ستمگران و قلدران، و رنجهای فراموش نشدنی جنابعالی در سالهای طولانی برای اهداف اسلامی، قداست و وجاهت و وارستگی کم نظیر آن جناب، و بالاتر حیثیت بلندپایهای که دنباله این امور به خواست خداوند تعالی برای شما فعلًا حاصل است، و احتیاج مبرمی که جمهوری اسلامی و اسلام به مثل جنابعالی دارد، انگیزه علاقه مبرم است. لهذا این حیثیت مقدس باید از هر جنبه محفوظ و مصون باشد. حفظ این حیثیت به جهات عدیده بر شما و همه ماها واجب، و احتمال خدشهدار شدن آن نیز منجز است برای اهمیت بسیار آن.
با این مقدمه باید عرض کنم این حیثیت واجب المراعاة به احتمال قوی، بلکه ظن نزدیک به قطع، در معرض خطر است؛ خصوصاً با داشتن مخالفین مؤثر در حوزه قم، که ممکن است دنبال بهانهای باشند. این خطر بسیار مهم از ناحیه انتساب آقای سید مهدی هاشمی[6] است به شما. من نمیخواهم بگویم که ایشان حقیقتاً مرتکب چیزهایی شدند؛ بلکه میخواهم عرض کنم ایشان متهم به جنایات بسیار، از قبیل قتل، مباشرت یا تسبیباً، و امثال آن میباشند. و چنین شخصی، و لو مبرا باشد، ارتباطش موجب شکستن قداست مقام جنابعالی است که بر همه حفظش واجب مؤکد است.
آنچه مسلّم است و در آن پای فشاری دارم رسیدگی به وضعیت و موارد اتهام او است، رسیدگی به خانه تیمی و انباشتن اسلحه، آن هم با پول ملت، به اسم کمک به سازمانهای به اصطلاح آزادیبخش. اصولًا یک همچو اعمالی بدون دخالت دولت جرم است. و باید ایشان، که صلاحیت این امر را و لو واقعاً برای این سازمانها باشد ندارد و دخالت در حکومت است، جواب بدهد. این امر قطعی است. و آنچه از شما میخواهم در رتبه اول پیشنهاد مستقیم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسیدگی به این امور است. و اگر برای شما محذور دارد، به طوری که تکلیف شرعی از شما ساقط است، سکوت است. حتی در محافل خصوصی دفاع از یک همچو شخصی که خطر برای حیثیت شما است و احتمال فساد و خونریزی بیگناهان است سَم قاتل است. باید تمام فعالیتها که به اسم کمک به سازمانهای به اصطلاح آزادیبخش است قطع شود، و تمام کسانی که در این امور دخالت داشتهاند محاکمه شوند.
و آنچه مسلّم است و مایه تأسف، حسن ظن جنابعالی به اعمال و افعال و گفتهها و نوشتههاست که به مجرد وصول به شما ترتیب اثر میدهید و در مجمع عمومی صحبت میکنید و به قوه قضاییه و غیره سفارش میدهید. و من از شما، که دوست صمیمی سابق و حال من هستید و مورد علاقه ملت، تقاضا میکنم که با اشخاص صالح آشنا به امور کشور مشورت نمایید، پس از آن ترتیب اثر بدهید، تا خدای نخواسته لطمه به حیثیت شما، که برگشت به حیثیت جمهوری است، نخورد. آزادی بیرویّه چند صد نفر منافق، به دستور هیأتی که با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد، آمار انفجارها و ترورها و دزدیها را بالا برده است. «ترحم بر پلنگ تیز دندان- ستمکاری بود بر گوسفندان».
من تأکید میکنم که شما دامن خود را از ارتباط با سید مهدی پاک کنید که این راه بهتر است؛ و الّا هیچ عکس العملی در رسیدگی به امر او از خود نشان ندهید که رسیدگی به امر جنایاتِ مورد اتهام حتمی است. سلامت و توفیق جنابعالی را خواهانم. 12 مهر ماه 65
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج20، ص: 136 ـ 138)
ـ نامه به آقای حسین راستی کاشانی؛ موافقت با استعفای ایشان (1365)
[بسمه تعالی. محضر مقدس رهبر کبیر انقلاب، بزرگ مرجع اسلام حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- ادام اللَّه ظله علی رءوس المسلمین
با کمال احترام معروض میدارد، با اینکه در اطاعت از امر مکرر حضرت امام نسبت به نمایندگی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بحمد اللَّه تا کنون انجام وظیفه شده است و به لطف خداوند با توجه به نقطه نظرهای مبارک خطر ضعفهایی که ممکن بود از جانب منحرفین ایجاد شود برطرف شده است، ولی با اشتغالات درسی در حوزه و اطاعت از دیگر اوامر حضرت مستطاب عالی فرصت لازم برای ادامه نمایندگی آن حضرت در سازمان مذکور نیست. استدعای استعفا دارم. ضمناً چون در پیروی از فرمایشات حضرت عالی عدهای از اعضای محترم سازمان به جبهه رفتهاند و عدهای عازم هستند، استدعای انحلال دارند. از خداوند منان صحت و طول عمر آن امام بزرگوار را مسألت دارم.
بیست و چهارم محرّم الحرام 1407- حسین راستی کاشانی].
بسمه تعالی
با خصوصیات علمی و عملی و اخلاقی خوبی که در جنابعالی است، امید است چون گذشته به تربیت افراد صالحی برای اسلام و جمهوری اسلامی اشتغال داشته و موفق باشید. با استعفای جنابعالی و درخواست انحلال سازمان موافقت مینمایم. از خداوند تعالی توفیق همگان را برای خدمت به اسلام و مسلمین خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
29 محرّم الحرام 1407// روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج20، ص: 139)
ـ نامه به آقای محمد حسن قدیری؛ تقدیر و تجلیل از زحمات ایشان (1367)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای قدیری- دامت افاضاته
با سلام و دعای خیر و آرزوی موفقیت برای شما در پیاده کردن احکام اسلام، نامه اول شما و جواب من[7] در حال و هوای مدرسه و درس و بحث بود؛ و الّا من شما را مجتهد و صاحبنظر در فقه میدانم؛ و همیشه از خدا خواستهام که شما جوانان بتوانید معضلات کشور در زمینههای مختلف را حل کنید. من شما را یکی از دوستان قدیمی و خوب خود میدانم؛ و زحمات شما را در درس و بحث و کمکهای شما را در تمام زمینهها فراموش نمیکنم. ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی- صلی اللَّه علیه و آله- برسیم. و امروز غریبترین چیزها در دنیا همین اسلام است. و نجات آن قربانی میخواهد. و دعا کنید من نیز یکی از قربانیهای آن گردم. خداوند جنابعالی را تأیید فرماید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. 12/ 7/ 67 / روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 160)
[1] - سوره محمد( ص)، آیه 7:« اگر شما خدا را یاری کنید، خدا هم شما را( همه جا) یاری میکند و( بر حوادث) ثابت قدم گرداند».
[3] - برگرفته از آیه 39 سوره حج
[4] - حدیث نبوی، صحیح ترمذی، ج 3، ص 316:« دست خدا با جماعت است».
[5] -« شکایتهایمان را به خدا میبریم و در سختیها و گرفتاریها تکیهگاهمان اوست»
[6] - سید مهدی هاشمی پیش از پیروزی انقلاب با همدستی چند تن از طرفدارانش در بخش« قهدریجان» اصفهان به اتهام قتل آقای شمسآبادی امام جماعت مسجد« سید» اصفهان و چند نفر دیگر دستگیر و در دادگاه جنایی اصفهان( در اسفند ماه سال 1355) محاکمه گردید. وی پس از پیروزی انقلاب آزاد شد و تحت عنوان کمک به سازمانهای آزادیبخش سمتهایی را احراز کرد. او سپس به اتهام چند فقره قتل و جنایت و ارتکاب اعمال دیگر تحت تعقیب قرار گرفت و پس از دستگیری و اعتراف به قتلهای تکان دهنده- که اعترافات وی از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش گردید- محاکمه و به اعدام محکوم گردید و حکم صادره نیز اجرا گردید. یادآور میشود حمایت آقای منتظری از ایشان- علی رغم تذکرات مکرر امام خمینی و دلسوزان انقلاب- که به دلیل نفوذ همفکران وی در بیت آقای منتظری، بویژه تلاشهای سید هادی هاشمی- داماد آقای منتظری و برادر سید مهدی هاشمی- یکی از دلایل متعددی بود که سرانجام منجر به برکناری ایشان از قائم مقامی رهبری گردید.
[7] - اشاره به نامه مورخ 2/ 7/ 1367 که در پاسخ به نامه آقای قدیری در مورد حکم بازی شطرنج و خرید و فروش آلات موسیقی مرقوم شده بود