امروز با امام: دهم مهر
ـ بیانات تأکید بر انجام وظیفه و تکلیف مذهبی (1342)
«من به مملکتم علاقهمندم و آنچه تا به حال گفتهام خارج از وظیفهای که داشتهام نبوده و حالیه هم در همان عقیده خود باقی هستم. من چه خارج باشم و چه در زندان، تکالیف مذهبی خود را انجام میدهم، منتها روزی خواهد رسید که «چرایی به میان آید» در این صورت لازم است که از هم اکنون مسئولینامر در فکر جواب آن سؤال باشند. من از نظر قضایی به وضعی که برای من به وجود آمده اعتراض دارم. توضیح داد: روزی آمدند در زندان و قرار بازداشت مرا ابلاغ کردند. زیر آن اظهار اعتراض نمودم، روز دیگر مراجعه کردند و خواستند از من بازجویی کنند، جواب ندادم؛ سرانجام با قرار تأمین به من ابلاغ شد آزادی! به شرط آنکه از حوزه قضایی خارج نشوید. زیر آن نوشتم اگر قم هم شامل حوزه قضایی مورد نظر قرار است قبول دارم، چون به غیر از قم جایی نخواهم رفت. الساعه بر خلاف آن قرار و قوانین با من رفتار میشود، البته تا کنون مطلبی در این باره نگفته یا شکایتی نکرده و بعداً هم نخواهم کرد. اگر ده سال هم طول بکشد، ولی این نتیجه را میگیرم در مملکتی که با من چنین رفتاری میشود، با مردم عادیاش چه خواهند کرد؟ ناراحتی من فقط از این لحاظ است و بس. امور مملکت بایستی وسیله همه طبقات به گردش درآید، ولی میبینم که بر خلاف قانون، مانع فعالیت بعضی از طبقات فعاله میشوند. نتیجه، مملکت وضع عادی نخواهد داشت.
من میل ندارم در موقعی که میهمانهای سیاسی به ایران میآیند، یک وضع متشنج و ناراحتی محسوس به وجود آید...» (صحیفه امام، ج21، ص: 509)
ـ نامه به خانم فریده مصطفوی؛ خانوادگی (1353)
«بسمه تعالی
15 شهر صیام 94
دختر عزیزم
ان شاء اللَّه سلامت باشید. نامه شما واصل شد؛ از سلامت شماها مسرور هستم. امید است همیشه سعادتمند باشید. ماها بحمد اللَّه تعالی سلامت هستیم و دعاگو. خدمت جناب آقای اعرابی[1] سلام برسانید. فرشته خانم[2] عزیزم را سلام میرسانم و سعادت و سلامت او را از خداوند تعالی خواهانم. و السلام. پدرت.» (صحیفه امام، ج3، ص: 47)
ـ نامه به آقای ابراهیم یزدی و بیان عملکرد استعمار در ممالک اسلامی (1355)
«بسمه تعالی
7 شهر شوال 96
جناب آقای دکتر یزدی- ایّده اللَّه تعالی
مرقوم شریف در تبریک عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید؛ مع الوصف عیدی برای مسلمین باقی نگذاشتهاند. استعمار و ایادی خبیثه آن بلاد مسلمین را جولانگاه شرارت خود قرار دادهاند. هر گوشه از ممالک اسلامی را که بنگرید با دسیسه اجانب مورد تاخت و تاز مشتی خود فروخته گردیده. آن ایران و وضع جانگداز آن، محبسها مملو از رجال دین و روشنفکران راه حق، برادران و خواهران مسلمان ما در نهایت عسرت در شکنجهگاهها به سر میبرند به جرم بیان حق؛ آن لبنان و وضع اسفناک آن، و آتشی که به دست اجانب و عمال خائن آنها برافروخته شده است و مملکت را به شکل یک مخروبه در آورده؛ و آن فلسطین و دیگر بلاد، و آن سران خائن این ممالک- خذلهم اللَّه تعالی
این جانب با کمال تأسف و تأثر در این تبعیدگاه به سر میبرم. از خداوند تعالی ارجاع عید مسلمین را خواستارم. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 174)
ـ سخنرانی در جمع هیأت دولت؛ وقایع دوران تبعید- وظایف ملت و دولت (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من مختصراً قصهای که واقع شد عرض میکنم. ما که از ترکیه وارد عراق شدیم، بعد هم وارد نجف، از طرف دولت عراق کراراً آمدند و اظهار داشتند که عراق مال شماست، و هر جا باشید، هر جا بخواهید، هر کاری داشته باشید انجام میدهیم. تا دولتها تغییر کرد. یکی پس از دیگری تغییر کرد، و منتهی شد به این اواخر، که ما مقتضی دیدیم بیشتر از آن مدت در عراق فعالیت بکنیم. کم کم دولت عراق به طور تدریج در صدد جلوگیری شد. ابتدا چند نفری در [اطراف] منزل ما به عنوان حفاظت. و شایعه هم درست میکردند که اشخاصی آمدهاند برای ترور شما. بلکه یک دفعه گفتند پنجاه نفر آمدهاند! که من گفتم این متنش دلیل بر دروغ بودن است، برای اینکه ترور پنجاه نفری هیچ وقت نمیشود؛ باید یک نفر بیاید. کم کم مأمورها زیاد شدند. باز هم همین که ما میخواهیم حفاظت کنیم. لکن من از اول به بعضی دوستان میگفتم قضیه حفاظت نیست؛ قضیه مراقبت از این است که ما چه میکنیم. کم کم از بغداد یک وقت رئیس امْن آمد. او آدم ملایمی بود، و صحبتهایش هم همه تعارف بود و اینکه شما هر کاری بخواهید بکنید مانعی ندارد و هر عملی انجام بدهید مانعی ندارد و فلان، و ایشان رفت. بعد از چند روز یک نفر دیگری آمد- که گفتند این مقدّم است بر آن رئیس امن- ایشان به طور رسمی به ما گفت که ما چون یک معاهداتی، تعهداتی، با دولت ایران داریم، از این جهت، نمیتوانیم تحمل کنیم که شما اینجا فعالیت بکنید. و شاید امروز همین مقدار گفت. و روز بعدش باز آمد و بیشتر و گفت که نباید شما چیزی بنویسید، یا در منبر صحبتی بکنید، یا نواری پر کنید و بفرستید؛ برای اینکه این مخالف تعهدات ماست. من به او گفتم که این یک تکلیف شرعی است که به من متوجه است. من هم اعلامیه مینویسم، و هم در موقعش در منبر صحبت میکنم، و هم نوار پر میکنم و به ایران میفرستم. این تکلیف شرعی من است. شما هم هر تکلیفی دارید عمل کنید. بعد صحبتهایی کرد و چه و بالاخره منتهی شد به اینکه من همچو علاقهای به یک محلی ندارم. من هر جایی که بتوانم خدمت بکنم آنجا خواهم رفت و نجف پیش من مطرح نیست که من اینجا بمانم. گفت: خوب، شما هر جا بروید همین مسائل هست؛ یعنی جلوگیری میشود. گفتم که من- در صورتی که هیچ در ذهن من این نبود، تا آن وقت هم نبود- که من میروم خارج. من میروم پاریس که مملکتی است که آن دیگر وابسته به ایران و مستعمره ایران نیست. البته ناراحت شد اما حرفی نزد. بعد آقای دعایی[3] هم بودند آنجا برای ترجمه- آقای دعایی که الآن سفیرند- بعد من دیدم که اینها بنا دارند که با دوستان من بدرفتاری کنند. گفته بودند- آقای دعایی گفت به من- که ما با خودش کاری نداریم؛ لکن ما آنهایی که اطراف او هستند چه خواهیم کرد، چه خواهیم کرد. من خوف این را داشتم که به اینها صدمهای وارد بشود. به آقای دعایی گفتم که شما برای من بروید تذکره را بگیرید و ویزا بگیرید. البته قبلًا هم یک دفعه ایشان برده بود پیش رئیس امن، ایشان با ناراحتی گفته بود که شما میخواهید ما را با فلانی طرف بکنید؟ نه، نمیدهیم. لکن این دفعه ویزا دادند برای خروج. و ما میخواستیم به سوریه برویم که آنجا اقامت کنیم؛ لکن اول بنا گذاشتیم کویْت برویم؛ و از کویْت که دو- سه روز بمانیم، برویم به سوریه. و هیچ هم در ذهن من این نبود که به فرانسه بروم. بنا بر این گذاشتیم، و بین الطلوعین یک روزی البته، تحت مراقبت مأمورین اینجا، از در که من بیرون آمدم آقای یزدی[4] را دیدم. آقای یزدی از همان در که من آمدم بیرون، دیگر همراه ما بود تا حالا. بعد، حرکت کردیم طرف کویت. و به سر حد کویت که رسیدیم، بعد از یک چند دقیقهای، که مثل اینکه حالا روابط بود با ایران، چه بود نمیدانم- گمانم این است که رابطه با ایران بود- آمد آن مأمور و گفت که نه، شما نمیتوانید بروید کویت. من گفتم به او بگویید که خوب، ما میرویم از اینجا به فرودگاه، از آنجا میرویم. گفت خیر، شما از همین جا که آمدید از همین جا باید برگردید. از همان جا برگشتیم ما به عراق. و شب بصره بودیم، و فردایش به بغداد. و من در بصره بنا بر این گذاشتم که نروم به سایر بلاد اسلامی، برای اینکه احتمال همین معنا را در آنجاها میدادم. بنا گذاشتیم برویم فرانسه، و بعد، در همان جا هم- حالا بصره بود یا بغداد یادم نیست- که یک اعلامیهای باز من نوشتم خطاب به ملت ایران، و وضع رفتنمان، کیفیت رفتنمان را برایشان گفتم. ما هیچ بنا نداشتیم که به پاریس برویم. مسائلی بود که هیچ اراده ما در آن دخالت نداشت. هر چه بود، و تا حالا هر چه هست و از اول هر چه بود با اراده خدا بود. من هیچ برای خودم یک چیزی که، عملی خودم کرده باشم، یک چیزی برای خودم قائل باشم نیستم، برای شما هم قائل نیستم. هر چه هست از اوست. کارهایی میشود که ما اصلًا در ذهنمان نمیآمد که این کار مثلًا باید بشود میشد، و میدیدیم که نتیجه دارد. در همین آخر که ما آمدیم تهران، و آقایان هم به عنوان وزارت بودند؛ حکومت نظامی اعلام کردند، من اصلًا نمیدانستم که اینها برای چه حکومت نظامی اعلام کردهاند- بعد به ما گفتند- لکن به ذهنم آمد که ما بشکنیم این حکومت نظامی را. آنها روز اعلام کردند که از ظهر به آن طرف حکومت نظامی. و من نوشتم و شکسته شد، و بعد ما فهمیدیم که توطئه بوده است. این حکومت نظامی برای این بوده است که بعدش مستقر بشوند در خیابانها نظامیها و قوایی که دارند؛ و شب کودتا کنند و همه ماها را و شماها را از بین ببرند، این را هم خدا کرد، هیچ ما در ذهنمان یک مسئلهای نبود. ما به حسب آن عادت که نباید حکومت نظامی این قدر باشد و دارند مخالفت میکنند. ما در پاریس که وارد شدیم، البته دوستان آنجا، آقایانی که بودند، همه به ما محبت کردند. من جمله آقای حبیبی[5] تشریف داشتند؛ آقای بنی صدر[6] بودند؛ آقای قطب زاده[7] بودند؛ آقای یزدی که همراهمان بودند؛ و دوستانی که در آنجا بودند. و بعد هم در خود پاریس یک جایی بود که من گفتم اینجا مناسب ما نیست. رفتیم به همان دهی[8] که نزدیک بود. آنجا هم از اطراف کم کم هی آمدند. البته دولت فرانسه ابتداءً، حالا چه جور بود، یک قدری احتیاط میکرد؛ لکن بعدش نه، با ما محبت کردند. و ما مطالبمان را در پاریس بیشتر از آن مقداری که توقع داشتیم منتشر کردیم. و گاهی خبرگزاریهای امریکا میآمدند آنجا و ما صحبت میکردیم. و به من میگفتند که این در تمام امریکا و یک مقداری هم در خارج امریکا پخش میشود. ما مسائل ایران را، آنکه واقع بود در ایران، و مصایبی که بر ملت میگذشت، آنجا گفتیم. و قشرهای مختلفی که از دوستان و جوانان ایران در خارج بودند از همه اطراف هر روز تقریباً دستهای، دستههایی میآمدند. و آن هم اسباب باز تقویت ما بود. آنها هم فعالیت میکردند؛ صحبت میکردند؛ مجالس داشتند. ما اخیراً که بنا گذاشتیم که بیاییم به ایران، فعالیتهای شدید شروع شد برای اینکه نیاییم ایران. البته قبلش هم از طرف دولت امریکا و آنها خیلی پیغامها میدادند، که بعضی وقتها خودشان میآمدند، یک نفر میآمد بعنوان میگفت من بازرگانم. لکن معلوم بود که یک مرد سیاسی بود، و صحبتها میکرد، و اینکه شما حالا نروید به ایران؛ حالا زود است رفتن ایران؛ نُورَس است حالا، و بعد هم که پشتیبانی از شاه میکردند زیاد. و بعد هم که شاه رفت و شاه سابق رفت، و بختیار وارث بحقّش؛ یعنی در جنایت جای او بود، آن وقت هم فعالیتها شروع شد به اینکه شما نیایید به ایران، حتی از ایران- از کجا بود- به وسیله دولت فرانسه برای ما آوردند خواندند که شما حالا نیایید ایران؛ و حالا اسباب چه هست و چه میشود. و اگر شما بروید به ایران، حمّام خون راه میافتد! و از این حرفها زیاد زدند. و این اسباب این شد که من در ذهنم آمد که رفتن ما به ایران برای اینها یک ضرری دارد! اگر چنانچه نفع داشت برایشان. و میتوانستند که ما وقتی رفتیم ایران فوراً ما را توقیف کنند، این حرفها را نمیزدند، میگفتند بیایید ایران. ما عازم شدیم و آمدیم. و خدای تبارک و تعالی در همه این مسائل از اول نهضت تا حالا با ما و با شما و با ملت ایران همراهی فرمود.
و یکی از بزرگترین همراهیهایی که خدای تبارک و تعالی با ملت ما کرد این بود که اینها را از مقابله جدی منصرف کرد. اگر اینها میخواستند که مثلًا مثل حالای افغانستان رفتار کنند، خوب، خیلی زیاد ما ضایعه داشتیم که بکوبند و بزنند و چه بکنند. حالا رُعْبی در دل بسیاریشان افتاد یا چه شد، که انصراف حاصل شد، و بحمد اللَّه تا اینجا که رسیده است خوب بوده است. ضایعه بوده است، اما کم بوده است. و آن چیزی که ما دریافتیم زیاد بوده است. و من امیدوارم که از این به بعد هم با همت آقایان، آقای بازرگان،[9] و آقایان وزرا، که من همهشان را علاقه دارم و اکثرشان را میشناسم، من امیدوارم که همه دست به هم بدهند و این بار را به منزل برسانند.
و من از ملت ایران میخواهم که کمک کنند به این نهضت. کمک کنند به این دولت. امروز دولتی است که خدمتگزار مردم است، مثل دولتهای سابق نیست که میخواست تحمیل به مردم بشود؛ میخواست که ذخایر مردم را به باد بدهد. این دولتی است که میخواهد حفظ کند ذخایر ملت ما را. میخواهد حیثیت ملت را حفظ کند؛ و میخواهد خدمت کند به ملت. البته در یک همچو موقع و انقلابی، مخالفین هم زیادند. آنهایی که منافع خودشان را در خطر میبینند یا از جیبشان رفته است اینها زیادند. و ریشههایی هستند که متفرق هستند در کشور. و البته کارشکنی میکنند و تبلیغات سوء میکنند؛ لکن ملت باید بداند که ان شاء اللَّه ما پیروز هستیم، و خواهیم مطلب را به آخر رساند؛ و خواهیم یک مملکت مستقل، آزاد و اسلامی متحقق کنیم. و آمال ما این است که احکام اسلام در همه جا، در همه قشرها، در همه وزارتخانهها، در همه مملکت، هر جا که هست، در بازارها، در کشاورزیها، در دور و نزدیک مملکت، همه جا، احکام اسلام جاری باشد. و آقایان وزرا توجه دارند البته که مملکت اسلامی است؛ نباید در وزارتخانهها یک چیزی که بر خلاف اسلام است، بر خلاف مصالح مملکت است، خدای نخواسته عمل بشود. تصفیه باید بشود این وزارتخانهها و این مملکت و همه جا.
و باید ان شاء اللَّه با قدرت و با حُسن نیت- که بحمد اللَّه دارید- این مملکت اداره بشود، و- ان شاء اللَّه- مسائل حل بشود. و مسلّماً مادامی که نیت ما خالص است و برای خداست، خدای تبارک و تعالی با ماست و پیروز خواهیم شد. چنانچه در این راه قدرت بزرگی که در مقابل ما بود و پشتیبان او تمام قدرتها، اعم از ابَرقدرتها و غیره بودند، لکن چون حُسن نیت بود و مردم متحول شده بودند به آن مردمی که در صدر اسلام بود، الآن هم زنها به من میگویند، بعضی زنها میآیند، که شما دعا کنید ما شهید بشویم. برای کردستان بعضی از زنها میآمدند اینجا میگفتند که شما اجازه بدهید ما برویم کردستان، برویم در آنجا جنگ بکنیم. من گفتم نه، صلاح نیست خود ملت، خود ارتش، کار را انجام میدهد. یا مثلًا زنها و مادرهایی که بچههایشان شهید شده است میگویند ما مفتخر هستیم، و یکی دوتای دیگر که داریم اینها را هم میخواهیم شهید بشوند؛ و دعا کنید که شهید بشوند. این یک تحولی بود که همان تحولی که در صدر اسلام بین مسلمین حاصل شده بود که شهادت را برای خودشان فوز میدانستند و نمیترسیدند از اینکه کشته بشوند؛ کشته شدن را شهادت میدانستند؛ دنیا را راه عبور میدانستند؛ عالم آخرت را مستقر و[10]) 98 (انسانی میدانستند. از این جهت، این پیروزی ما مرهون یک همچو تحول روحی است که در مردم پیدا شد. و الّا ما که نه اسلحه داشتیم و نه نظام بود در کار و نه یک کارهایی داشتیم که مطابق اصول جنگی و اینها باشد. فقط چیزی که بود ایمان در مردم بود، و بحمد اللَّه وحدت کلمه. و من میخواهم از خدای تبارک و تعالی که این وحدت کلمه محفوظ بماند، و ان شاء اللَّه تمام مشکلات ما حل بشود.
هم آقایان وزرا و خصوصاً وزیر نفت، زیاد توجه داشته باشند که در آن محلی که هستند خیلی باید با دقت عمل بکنند. و باید اشخاصی هم که در آنجا هستند، کارگرانی که در آنجا هستند و کارمندانی که در آنجا هستند، پشتیبانی کنند از ایشان.[11] ایشان مردی است صالح و محتاط، که من در «احتیاط» ایشان یک قدری اشکال دارم. لکن آدم درستی، محتاطی است. و ان شاء اللَّه امیدوارم که در آنجا به طور شایسته عمل بکنند. و من از کارمندان و کارگران نفت میخواهم که پشتیبانی کنند؛ کار کنند برای مملکت و کم کاری نکنند؛ تعطیل نکنند. الآن مملکت دیگر مال خودشان است. نفت از خودشان است. هدر نمیرود؛ به مصالح مملکت خرج میشود. وقتی که مال خود ما شد، موظفیم که همهمان خدمت بکنیم. الآن مملکت مثل عائله خود ما هست؛ همان طوری که ما برای عائلهمان باید با محبت عمل بکنیم، الآن باید ما برای مملکتمان با محبت [عمل کنیم]. هم آقایان وزرا و هم مردم و هم کارگران و کارمندان.
و گاهی من میشنوم که در ادارات یک قدری کم کاری هست، گاهی بیکاری هست. و این موجب تعجب من است. اگر چنانچه خدای نخواسته اینها از رژیم سابق هستند و میخواهند برای آنها خدمت کنند، خوب، موظفاند آقایان که آنها را یادداشت کنند و اسمهایشان را و تصفیه کنند. و اگر چنانچه این طور نیست و خود مردماند و علاقه دارند به اسلام و علاقه دارند به مملکتشان، من نمیفهمم کسی علاقه داشته باشد به مملکتش و آن وقت از مملکتش اجر ببرد و عمل نکند. خوب این اجرتی که اینها میگیرند در مقابل عمل است. اگر عمل کم بکنند، حرام است این اجرت؛ جایز نیست استفاده بکنند از این. بنا بر این، آنهایی که اعتقاد به اسلام و اعتقاد به مملکت خودشان و اعتقاد به این نهضت دارند، اینها باید عمل بکنند، بلکه زیاد کنند عملشان را که جبران بکند این چیزهایی که در سابق بود و آن نقیصههایی که در سابق بود جبران بشود. کم کاری اصلش معنا ندارد، حالا باید پُرکارتَر بشوند. دو مقابل کار بکنند. شما میبینید، که ادارات، میبینند، که الآن قشرهای مختلفی میروند حتی در بیابانها خدمت میکنند؛ میروند در مدارس خدمت میکنند؛ خوب، ادارات هم باید خدمت بکنند تا اجرتی که میگیرند اجرت مشروع باشد.
من از خدای تبارک و تعالی میخواهم که همه ما را بیدار کند؛ و همه ما را خدمتگزار این ملت، و همه ما به سعادت و سلامت این راه را- که راه الی آخرت و الی اللَّه است- با سلامت طی بکنیم، که در وقتی که در مَعْرَض حساب واقع میشویم، حسابمان سالم باشد و آبروی ما در پیشگاه خدا و اولیای خدا نریزد. خداوند همه شما را حفظ کند. و با سلامت و سعادت مشغول عمل باشید.» (صحیفه امام، ج10، ص: 194 ـ 201)
ـ سخنرانی در جمع اعضای انجمن اسلامی کارکنان مخابرات؛ حفظ مسیر حق (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
گفتید حق پیروز است. حق پیروز است. و ما مادامی که در مسیر حق باشیم، پیروز هستیم و باطل منکوب است. و مادامی که در طریقِ باطل است، منکوب خواهد بود. مواجهه حق و باطل در این زمانی که ما بودیم این دو مطلب را ثابت کرد؛ ملت حق بود، و مقابل ملت صفوف باطل. باطل مجهز به همه جِهاز نظامی و جنگی، و حق بدون اینکه از جهازات جنگی ظاهری و از سازوبرگ جنگی برخوردار باشد، با مجهز بودنش به ایمان و حق، پیروز شد. پس حق پیروز است، ما شاهد بودیم او را. شما حق بودید که فریاد میکردید ما اسلام را میخواهیم و کفر و شرک و چپاول و زورگویی را نمیخواهیم. آنها باطل بودند و در مقابل شما ایستاده بودند، و میخواستند آن رژیم را حفظ کنند. هم قدرتهای داخلی، و هم قدرتهای عظیم خارجی، و هم وابستگان داخلی- چه از اهل قلم و بیان، و چه از اهل عمل و سازوبرگ جنگی- مع ذلک، ملت ما با قدرت «اللَّه اکبر» بر این سازوبرگهای بزرگ جنگی آنها غلبه کرد و پیروز شد. و حق پیروز شد، و همیشه حق پیروز است. لکن ما باید فکر این باشیم که مسیرمان مسیر حق باشد.
ملت ما در یک جنبش اسلامی، که همه قشرها را گرفته بود، زنها، مردها، بچهها، بزرگها، در خیابان ریختند، و با ندای حق و اراده مصممِ حق طلبی غلبه کردند بر باطل و پیروز شدند بر باطل. اگر این مسیر حق را حفظ بکنید، ملت ما این مسیر را حفظ بکند، پیروز خواهد بود برای اینکه حق هست. و اگر خدای نخواسته انحرافی از حق پیدا بشود، حق پیروز است؛ لکن ما حق نیستیم. قاعده «حق پیروز است» صحیح است.
موسی- علیه السلام- با یک عصا غلبه کرد بر فرعون. و پیغمبر- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- با دست خالی، با یک عدّه معدود، سازوبرگ، هیچ چیز نداشتند- منزل هم نداشتند، یک عدهای بودند که توی مسجد- آنهائی که- «اصحاب صُفَّه» یک دستهای بودند که از باب اینکه هیچ منزل نداشتند، هیچ چیز نداشتند، آمده بودند همه با هم توی مسجد، یک گوشهای از مسجد را منزل قرار داده بودند. و «اصحاب صُفّه» به ایشان میگفتند. در جنگها وقتی که اینها میرفتند، هر چند نفرشان یک دانه شمشیر. آن هم چه شمشیری! یک شمشیری که مناسب آن وقت بود، با لیف خرما آن را آویزان کرده بودند به خودشان. هر چند نفرشان هم یک اسب و یک شتر داشتند- لکن حق بودند، و حق پیروز است. همین عدّه معدودِ کم بر امپراتوری روم و ایران، که آن وقت تمام عالم تقریباً معموره،[12] تحت نفوذ این دو امپراتوری بود، غلبه کردند، شکستشان دادند. عدّه معدود، کم، لکن حق بودند و ایمان داشتند، با ایمان پیش بردند.
مادامی که ما حق باشیم، پیروز هستیم. حق بودن به این است که ما همه چیزمان را اسلامی کنیم: عقایدمان عقاید اسلام باشد؛ ایمان را در قلبمان تقویت کنیم؛ اعمالمان را تطبیق بدهیم با اسلام، با قرآن؛ و اخلاقمان را مهذَّب کنیم، تطبیق بدهیم با اسلام. اگر این طور بشویم، ما حقّیم، و حق هم پیروز است. و لو اینکه در میدان کشته بشویم، و لو اینکه عقبنشینی کنیم، لکن پیروزیم؛ برای اینکه مکتبمان پیروز است، حق است، و حق پیروز. کوشش کنید که مسیرتان همان مسیر حق باشد. امروز که ملت ما بحمد اللَّه قدرتهای بزرگ را کنار زده و قدرت، دست دولت و ملت آمده است، کوشش کنند، هم دولت، و هم ملت، هم دادگاهها، و هم پاسدارها، و هم شهربانیها، و هم لشکریها، کشوریها، ادارات، همه، که مسیرشان را همان مسیر حق قرار بدهند تا پیروز بشوند.
آن روزی که دیدید ما خدای نخواسته رو به شکست رفتیم، بدانید که از حق داریم کنار میرویم. مادامی که این نهضت جلو رفت و همه با هم، بدون اینکه نظر بکنند به اینکه چه دارند و چه عاید من میشود و ادارهام چه جور ادارهای است، کسبم چه جور است، بدون نظر به این، آن وقتی که به خیابانها میریختید در مقابل تانک و توپها هیچ فکر این نبودید که امشب وقتی بروم منزل، رختخوابم چه جوری است، نمیرفتید منزل، یا شامم چه جوری است، شام هم نمیخوردید، در فکر این بودید که حق را غلبه بدهید بر باطل، و حق بودید و غلبه دادید. حالایی که بحمد اللَّه یک پیروزی نِسْبی دستتان آمده است و قدرت به دست شما آمده است، باید فکر این باشید که حق را اجرا بکنید. اگر قدرتمند در این زمان بخواهد با قدرت خودش قدم بردارد و ملاحظه حق را نکند، این باطل میشود. و باطل منکوب است در مقابل حق.
فکر این باشید که این نهضت تا اینجا که آمده است با کلمه حق، با اراده حق، با تحولی که در جوانهای ما، چه زن و چه مرد، پیدا شد که شهادت را آرزو میکردند- و حالا هم میکنند و حالا هم بعضی از خانمها میآیند میگویند شما دعا کنید ما شهید بشویم. بعضی از برادرها میگویند که دعا کنید ما شهید بشویم- این تحول روحی و فکری که در ملت ما- همه طبقاتش- پیدا شد، و همه هم یک مطلب را دنبال کردند و آن جمهوری اسلامی، این باعث پیروزی شد، برای اینکه حق بود، و حق پیروز است. این را باید حفظ بکنید. من که اینجا نشستم و شما که در ادارات یا در جاهای دیگر هستید- و من از شما تشکر میکنم که وقتی که پاریس بودیم، این مخابرات به ما خیلی کمک کردند، مطالب ما را در عین حالی که آن وقت همه چیز تحت قدرت آنها بود و تحت کنترل بود، حتی آن وقتی که تعطیل هم کرده بودند، اینها حرفهای ما را میرساندند به همه جا، من خیلی از ایشان تشکر میکنم، و آنها هم سهم بزرگی در پیروزی ما داشتند و پیروزی خودشان، لکن باید این مطلب حفظ بشود- شما هر جا هستید، ما هر جا هستیم، آن کاری که انجام میدهیم، آن کار، کارِ حق باشد. دنبال حق برویم، دنبال این نرویم که یک کاری پیدا کنیم منفعتش زیاد باشد؛ یک کاری بکنیم عنوانش زیاد باشد. این منفعتها و این عنوانها و همه اینها از بین خواهد رفت، آنکه باقی میماند حق است که باقی میماند. کاری بکنید که این حق را حفظ بکنید؛ و این نهضت را با اجتماع و با حق جلو ببرید. و من امیدوارم که این حق محفوظ بماند. و همه شما مؤید و موفق باشید، و این نهضت را به جلو ببرید و پیروز کنید ان شاء اللَّه. خداوند همه شما را سلامت نگه دارد و حفظ کند؛ و ما و شما را در راه حق هدایت کند. و سلام بر همه شما؛ ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج10، ص: 202 ـ 205)
ـ سخنرانی در جمع گروهی از پرسنل ژاندارمری؛ پشتیبانی ملت از قوای مسلح (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
روز مبارکی است. همه روز ما بعد از انقلاب و بعد از سرنگونی رژیم فاسد مبارک است. همه روز ملت ما عید است و مبارک. روزهایی که بر ملت ما گذشت همه دیدید. و این روزها که همه قشرها هم آغوش هم و برادرانه با هم هستند هم میبینید. روزهایی بر ملت ما گذشت که قوای طاغوتی با ملت ما [ستم] کردند که دیدید. و امروز را میبینید که قوای اسلامی در آغوش ملت و برابر ملت رژه میروند؛ و ملت ما برای آنها دست میزنند، شادی میکنند. این روزها روز عید است. عید ملت مستضعف، روزی است که مستکبرین دفن شوند. عید ملت ما روزی است که ریشههای فسادی که امروز در بعض از نقاط ایران هستند از بین بروند، و میروند. من این روز را به همه ملت و به همه قوای انتظامی، و خصوص برادرانی که امروز از ژاندارمری اینجا آمدهاند، تبریک عرض میکنم؛ و برای همه شما سعادت و سلامت میخواهم.
احساس نمیکنید که امروز با آن روزهایی که با ملت مواجه میشدید و ملت شما را نمیپذیرفت فرق دارد؟ احساس نمیکنید که این برکت اسلام است که شما را با هم پیوند داده است؟ و من امیدوارم که این پیوند تا آخر برقرار باشد؛ و شما ارتش اسلامی و ژاندارمری اسلامی و قوای انتظامی اسلامی باشید. و همیشه در خدمت ملت، و ملت پشتیبان شما. ملت ایران ملت نجیبی است، ملت بزرگی است، و ملت قدرتمندی است، و از شما پشتیبانی میکند و شما را برادر خود میداند. و ما همه را برادر خود میدانیم، و به همه خدمتگزار هستیم.
ما از خدای تبارک و تعالی میخواهیم که این ملت ما را با همین شور و شعفی که برای پیشبرد نهضت دارند نگه دارد؛ و همه با شور و شعف به سوی یک دولت اسلامی بزرگ و یک قدرت بزرگ اسلامی به پیش ببرد. خداوند ملت ما را به سعادت دنیا و آخرت برساند. و همه را با همین قدرتی که دارند به پیش ببرد. و ما را خدمتگزار همه بکند. و از همه خدمتهایی که به اسلام و به کشور خود میکنند، به همه قدرت و عظمت عنایت کند و اجر عنایت کند. خداوند همه شما را حفظ کند.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج10، ص: 206)
ـ حکم به آقای ربانی شیرازی جهت رسیدگی به مشکلات منطقه فارس (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج شیخ عبد الرحیم ربانی شیرازی- دامت افاضاته
مقتضی است جنابعالی مسافرتی به منطقه فارس بنمایید، و چنانچه نارساییها و یا احیاناً اختلافاتی وجود دارد بر طرف نموده و در حفظ وحدت و همبستگی اهالی محترم منطقه سعی کافی را مبذول دارید.
از خدای تعالی موفقیت آن جناب را در انجام وظایف اسلامی مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. به تاریخ 22 ذی القعدة 1400
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج13، ص: 253)
ـ تلگراف تشکر به آقای گلپایگانی؛ تسلیت شهادت فرماندهان نظامی (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
قم
حضرت آیت اللَّه آقای گلپایگانی- دامت برکاته
تلگراف محترم در تسلیت شهادت سربازان عزیز اسلامی و فداکارانی که در طول انقلاب و خصوصاً در مدت جنگ با دشمنان اسلام سرافرازی برای ملت شریف آفریدند موجب تشکر گردید. امید است این عنایات مراجع عظام و علمای اعلام و ملت شریف نسبت به قوای مسلح و سرداران آنان موجب دلگرمی همه قوای مسلح فداکار شود. از خداوند تعالی سلامت برای جنابعالی و رحمت و سعادت برای شهدای راه حق، خصوصاً این سربازان عزیز، و صبر جزیل برای بازماندگان آنان خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 267)
ـ پیام به ملت ایران به مناسبت بمبگذاری در خیابان ناصر خسرو؛ جنایات منافقین (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
انفجار جنایت بار عظیمی که شب گذشته صدای مهیب آن را شنیدیم و حجم عظیم آن را در وسائل ارتباط جمعی خواهید دید و شنید، در جنوب شهر تهران در بین جماعت مظلومی که از طبقه مستضعف و مستمند تشکیل میشود اتفاق افتاد و صدها بیگناه و مظلوم را شهید و مجروح کرد. کودکان نورس را در آغوش مادران به هلاکت رساند و شرافت و انسانیت را به سوگ نشاند، و چهره قبیح امریکاییان منافق و منحرف را بیشتر ظاهر کرد. اینان انتقام شکست مفتضحانه خود را از مظلومان متعهد به اسلام جنوب شهری میگیرند، و شکست خود را از چشم آنان میبینند. جنوب شهریهای محروم و طبقه مظلوم در طول تاریخ با تعهد به ارزشهای انسانی و اسلامی، بیشتر و مصممتر در مقابل قدرتها و وابستگان و دلباختگان به آنها بپاخاسته و میخیزند. و اینان هستند که با مشت گره کرده خود و حضور دائم در صحنه اسلام، قدرتها را در هم میکوبند، و طمعکاران را که به دنبال قدرتها بودند، مأیوس نمودند. سربازان و سپاهیان و بسیجیان و سایر قوای مسلح امروز ما نیز در همین طایفه و طبقه هستند. ملت عزیز ما میبینند که هر وقت پیروزی نصیبشان میشود و رزمندگان دلیر و مجاهد ایران، دشمنان اسلام و ملتها را شکست داده به عقب میرانند، به انگیزه انتقام از آنان، یک عده مظلوم را به خاک و خون میکشند و عقدههای خود را میگشایند، و به گمان باطل خود میخواهند تزلزل و سستی در رزمندگان شجاع به وجود آورند. اینان قدرت اسلام و ایمان را نشناخته و با انگیزههای حیوانی و غربی خود ملت اسلام را میسنجند. اینان از فهم حقایق، محروم و از انگیزههای الهی، بیخبرند. صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ[13] و شاید یکی از انگیزههای باطل آنان، آن است که اذهان ملت ایران و ملتهای مظلوم جهان را از شکست مفتضحانه امریکا در جنگ صدام عفلقی و رانده شدن او از ایران، منحرف و به این فاجعه بزرگ متوجه کنند، و بهانه به دست رسانههای گروهی خارجی دهند تا با تبلیغات دامنهدار خود بر این شکست بزرگ امریکا و نوکر بیارادهاش صدام، پردهپوشی کنند، و یا از حجم بزرگ پیروزی رزمندگان شجاع بکاهند؛ غافل از آنکه ملت انقلابی ایران دفاع از اسلام و قطع دست شیطان بزرگ از منطقه را در رأس برنامههای خود میداند. در عین حال که هر انسانی که از فطرت الهی خود خارج نشده، برای این جنایت بزرگ و برای به شهادت رسیدن یک عده کودک و بزرگ بیگناه در سوگ است، و از مصدوم و مجروح شدن برادران خود متأثر و متأسف است، پیروزی غرورآفرین و کفرشکن سلحشوران جبههها را از یاد نمیبرد. ملت بیدار ایران حیلههای شیطانی این تبهکاران را شناخته و مرتکبین آنان را نیز میشناسد، و انکار آنان را چون انکار اسرائیل در جنایت حیوانی خود در بیروت میداند. این جانب پیروزی بزرگ سلحشوران ایران را به اسلام و ولی اللَّه الاعظم- ارواحنا له الفداء- و ملت شریف ایران تبریک، و این فاجعه دردناک را به همگان بویژه به بازماندگان و مادران و پدران این مظلومان تسلیت عرض میکنم. جناب آقای نخست وزیر[14] موظف میباشند که هیأتی برای رسیدگی به خانوادههای شهدا و خسارت وارده تعیین نمایند، و در صورت احتیاج مظلومان این واقعه، به آنان کمک و خسارات را تأمین نمایند. درود بر شهدا و آسیب دیدگان مظلوم، و رحمت خداوند بر شهیدان. از خداوند تعالی صبر برای بازماندگان و صحت و شفا برای مجروحان و آسیب دیدگان خواهانم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 16 ـ 17)
ـ حکم انتصاب آقای سید ابوالحسن موسوی همدانی به سمت امامت جمعه همدان (1363)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای حاج سید ابو الحسن موسوی همدانی- دامت افاضاته
طبق درخواست اهالی محترم همدان و تأیید دبیرخانه ائمه محترم جمعه- ایّدهم اللَّه تعالی- جنابعالی را به امامت جمعه شهرستان همدان منصوب مینمایم که ان شاء اللَّه تعالی ضمن انجام این فریضه بزرگ الهی، مردم را به وظایف خطیر و حساسی که در راه خدمت به اسلام عزیز و انقلاب خونبار ملت شریف ایران دارند آشنا ساخته و از اختلاف و تفرقه بر حذر دارید. از خدای تعالی موفقیت جنابعالی و اهالی محترم همدان را در انجام هر چه باشکوهتر این نماز وحدتبخش مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
به تاریخ ششم محرّم الحرام 1405
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 84)
[1] - آقای محمد حسن اعرابی، داماد امام خمینی.
[2] - خانم فرشته اعرابی، نوه دختری امام.
[3] - آقای سید محمود دعایی.
[6] - آقای ابو الحسن بنی صدر.
[7] - آقای صادق قطب زاده.
[11] - آقای علی اکبر معین فر.
[12] - کره زمین و آنچه که از آن آباد است.
[13] - بخشی از آیه 171 سوره بقره:«( اینان) کَرها، گُنگها و کورهایی هستند که نمیاندیشند»
[14] - آقای میر حسین موسوی