امروز با امام: دهم مهر

ـ بیانات تأکید بر انجام وظیفه و تکلیف مذهبی (1342)
ـ نامه به خانم فریده مصطفوی؛ خانوادگی (1353)
ـ نامه به آقای ابراهیم یزدی و بیان عملکرد استعمار در ممالک اسلامی (1355)
ـ سخنرانی در جمع هیأت دولت؛ وقایع دوران تبعید- وظایف ملت و دولت (1358)
ـ سخنرانی در جمع اعضای انجمن اسلامی کارکنان مخابرات؛ حفظ مسیر حق (1358)
ـ سخنرانی در جمع گروهی از پرسنل ژاندارمری؛ پشتیبانی ملت از قوای مسلح (1358)
ـ حکم به آقای ربانی شیرازی جهت رسیدگی به مشکلات منطقه فارس (1359)
ـ تلگراف تشکر به آقای گلپایگانی؛ تسلیت شهادت فرماندهان نظامی (1360)
ـ پیام به ملت ایران به مناسبت بمبگذاری در خیابان ناصر خسرو؛ جنایات منافقین (1361)
ـ حکم انتصاب آقای سید ابوالحسن موسوی همدانی به سمت امامت جمعه همدان (1363)

کد : 4026 | تاریخ : 10 مهر 1400

امروز با امام: دهم مهر

 

ـ بیانات تأکید بر انجام وظیفه و تکلیف مذهبی (1342)

«من به مملکتم علاقه‏مندم و آنچه تا به حال گفته‏ام خارج از وظیفه‏ای که داشته‏ام نبوده و حالیه هم در همان عقیده خود باقی هستم. من چه خارج باشم و چه در زندان، تکالیف مذهبی خود را انجام می‏دهم، منتها روزی خواهد رسید که «چرایی به میان آید» در این صورت لازم است که از هم اکنون مسئولین‏امر در فکر جواب آن سؤال باشند. من از نظر قضایی به وضعی که برای من به وجود آمده اعتراض دارم. توضیح داد: روزی آمدند در زندان و قرار بازداشت مرا ابلاغ کردند. زیر آن اظهار اعتراض نمودم، روز دیگر مراجعه کردند و خواستند از من بازجویی کنند، جواب ندادم؛ سرانجام با قرار تأمین به من ابلاغ شد آزادی! به شرط آنکه از حوزه قضایی خارج نشوید. زیر آن نوشتم اگر قم هم شامل حوزه قضایی مورد نظر قرار است قبول دارم، چون به غیر از قم جایی نخواهم رفت. الساعه بر خلاف آن قرار و قوانین با من رفتار می‏شود، البته تا کنون مطلبی در این باره نگفته یا شکایتی نکرده و بعداً هم نخواهم کرد. اگر ده سال هم طول بکشد، ولی این نتیجه را می‏گیرم در مملکتی که با من چنین رفتاری می‏شود، با مردم عادی‏اش چه خواهند کرد؟ ناراحتی من فقط از این لحاظ است و بس. امور مملکت بایستی وسیله همه طبقات به گردش درآید، ولی می‏بینم که بر خلاف قانون، مانع فعالیت بعضی از طبقات فعاله می‏شوند. نتیجه، مملکت وضع عادی نخواهد داشت.

من میل ندارم در موقعی که میهمانهای سیاسی به ایران می‏آیند، یک وضع متشنج و ناراحتی محسوس به وجود آید...» (صحیفه امام، ج‏21، ص: 509)

ـ نامه به خانم فریده مصطفوی؛ خانوادگی (1353)

«بسمه تعالی‏

15 شهر صیام 94

دختر عزیزم‏

ان شاء اللَّه سلامت باشید. نامه شما واصل شد؛ از سلامت شماها مسرور هستم. امید است همیشه سعادتمند باشید. ماها بحمد اللَّه تعالی سلامت هستیم و دعاگو. خدمت جناب آقای اعرابی‏[1] سلام برسانید. فرشته خانم‏[2] عزیزم را سلام می‏رسانم و سعادت و سلامت او را از خداوند تعالی خواهانم. و السلام. پدرت.» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 47)

ـ نامه به آقای ابراهیم یزدی و بیان عملکرد استعمار در ممالک اسلامی (1355)

«بسمه تعالی‏

7 شهر شوال 96

جناب آقای دکتر یزدی- ایّده اللَّه تعالی‏

مرقوم شریف در تبریک عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید؛ مع الوصف عیدی برای مسلمین باقی نگذاشته‏اند. استعمار و ایادی خبیثه آن بلاد مسلمین را جولانگاه شرارت خود قرار داده‏اند. هر گوشه از ممالک اسلامی را که بنگرید با دسیسه اجانب مورد تاخت و تاز مشتی خود فروخته گردیده. آن ایران و وضع جانگداز آن، محبسها مملو از رجال دین و روشنفکران راه حق، برادران و خواهران مسلمان ما در نهایت عسرت در شکنجه‏گاهها به سر می‏برند به جرم بیان حق؛ آن لبنان و وضع اسفناک آن، و آتشی که به دست اجانب و عمال خائن آنها برافروخته شده است و مملکت را به شکل یک مخروبه در آورده؛ و آن فلسطین و دیگر بلاد، و آن سران خائن این ممالک- خذلهم اللَّه تعالی‏

این جانب با کمال تأسف و تأثر در این تبعیدگاه به سر می‏برم. از خداوند تعالی ارجاع عید مسلمین را خواستارم. و السلام علیکم.

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 174)

ـ سخنرانی در جمع هیأت دولت؛ وقایع دوران تبعید- وظایف ملت و دولت (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

من مختصراً قصه‏ای که واقع شد عرض می‏کنم. ما که از ترکیه وارد عراق شدیم، بعد هم وارد نجف، از طرف دولت عراق کراراً آمدند و اظهار داشتند که عراق مال شماست، و هر جا باشید، هر جا بخواهید، هر کاری داشته باشید انجام می‏دهیم. تا دولتها تغییر کرد. یکی پس از دیگری تغییر کرد، و منتهی شد به این اواخر، که ما مقتضی دیدیم بیشتر از آن مدت در عراق فعالیت بکنیم. کم کم دولت عراق به طور تدریج در صدد جلوگیری شد. ابتدا چند نفری در [اطراف‏] منزل ما به عنوان حفاظت. و شایعه هم درست می‏کردند که اشخاصی آمده‏اند برای ترور شما. بلکه یک دفعه گفتند پنجاه نفر آمده‏اند! که من گفتم این متنش دلیل بر دروغ بودن است، برای اینکه ترور پنجاه نفری هیچ وقت نمی‏شود؛ باید یک نفر بیاید. کم کم مأمورها زیاد شدند. باز هم همین که ما می‏خواهیم حفاظت کنیم. لکن من از اول به بعضی دوستان می‏گفتم قضیه حفاظت نیست؛ قضیه مراقبت از این است که ما چه می‏کنیم. کم کم از بغداد یک وقت رئیس امْن آمد. او آدم ملایمی بود، و صحبتهایش هم همه تعارف بود و اینکه شما هر کاری بخواهید بکنید مانعی ندارد و هر عملی انجام بدهید مانعی ندارد و فلان، و ایشان رفت. بعد از چند روز یک نفر دیگری آمد- که گفتند این مقدّم است بر آن رئیس امن- ایشان به طور رسمی به ما گفت که ما چون یک معاهداتی، تعهداتی، با دولت ایران داریم، از این جهت، نمی‏توانیم تحمل کنیم که شما اینجا فعالیت بکنید. و شاید امروز همین مقدار گفت. و روز بعدش باز آمد و بیشتر و گفت که نباید شما چیزی بنویسید، یا در منبر صحبتی بکنید، یا نواری پر کنید و بفرستید؛ برای اینکه این مخالف تعهدات ماست. من به او گفتم که این یک تکلیف شرعی است که به من متوجه است. من هم اعلامیه می‏نویسم، و هم در موقعش در منبر صحبت می‏کنم، و هم نوار پر می‏کنم و به ایران می‏فرستم. این تکلیف شرعی من است. شما هم هر تکلیفی دارید عمل کنید. بعد صحبتهایی کرد و چه و بالاخره منتهی شد به اینکه من همچو علاقه‏ای به یک محلی ندارم. من هر جایی که بتوانم خدمت بکنم آنجا خواهم رفت و نجف پیش من مطرح نیست که من اینجا بمانم. گفت: خوب، شما هر جا بروید همین مسائل هست؛ یعنی جلوگیری می‏شود. گفتم که من- در صورتی که هیچ در ذهن من این نبود، تا آن وقت هم نبود- که من می‏روم خارج. من می‏روم پاریس که مملکتی است که آن دیگر وابسته به ایران و مستعمره ایران نیست. البته ناراحت شد اما حرفی نزد. بعد آقای دعایی‏[3] هم بودند آنجا برای ترجمه- آقای دعایی که الآن سفیرند- بعد من دیدم که اینها بنا دارند که با دوستان من بدرفتاری کنند. گفته بودند- آقای دعایی گفت به من- که ما با خودش کاری نداریم؛ لکن ما آنهایی که اطراف او هستند چه خواهیم کرد، چه خواهیم کرد. من خوف این را داشتم که به اینها صدمه‏ای وارد بشود. به آقای دعایی گفتم که شما برای من بروید تذکره را بگیرید و ویزا بگیرید. البته قبلًا هم یک دفعه ایشان برده بود پیش رئیس امن، ایشان با ناراحتی گفته بود که شما می‏خواهید ما را با فلانی طرف بکنید؟ نه، نمی‏دهیم. لکن این دفعه ویزا دادند برای خروج. و ما می‏خواستیم به سوریه برویم که آنجا اقامت کنیم؛ لکن اول بنا گذاشتیم کویْت برویم؛ و از کویْت که دو- سه روز بمانیم، برویم به سوریه. و هیچ هم در ذهن من این نبود که به فرانسه بروم. بنا بر این گذاشتیم، و بین الطلوعین یک روزی البته، تحت مراقبت مأمورین اینجا، از در که من بیرون آمدم آقای یزدی‏[4] را دیدم. آقای یزدی از همان در که من آمدم بیرون، دیگر همراه ما بود تا حالا. بعد، حرکت کردیم طرف کویت. و به سر حد کویت که رسیدیم، بعد از یک چند دقیقه‏ای، که مثل اینکه حالا روابط بود با ایران، چه بود نمی‏دانم- گمانم این است که رابطه با ایران بود- آمد آن مأمور و گفت که نه، شما نمی‏توانید بروید کویت. من گفتم به او بگویید که خوب، ما می‏رویم از اینجا به فرودگاه، از آنجا می‏رویم. گفت خیر، شما از همین جا که آمدید از همین جا باید برگردید. از همان جا برگشتیم ما به عراق. و شب بصره بودیم، و فردایش به بغداد. و من در بصره بنا بر این گذاشتم که نروم به سایر بلاد اسلامی، برای اینکه احتمال همین معنا را در آنجاها می‏دادم. بنا گذاشتیم برویم فرانسه، و بعد، در همان جا هم- حالا بصره بود یا بغداد یادم نیست- که یک اعلامیه‏ای باز من نوشتم خطاب به ملت ایران، و وضع رفتنمان، کیفیت رفتنمان را برایشان گفتم. ما هیچ بنا نداشتیم که به پاریس برویم. مسائلی بود که هیچ اراده ما در آن دخالت نداشت. هر چه بود، و تا حالا هر چه هست و از اول هر چه بود با اراده خدا بود. من هیچ برای خودم یک چیزی که، عملی خودم کرده باشم، یک چیزی برای خودم قائل باشم نیستم، برای شما هم قائل نیستم. هر چه هست از اوست. کارهایی می‏شود که ما اصلًا در ذهنمان نمی‏آمد که این کار مثلًا باید بشود می‏شد، و می‏دیدیم که نتیجه دارد. در همین آخر که ما آمدیم تهران، و آقایان هم به عنوان وزارت بودند؛ حکومت نظامی اعلام کردند، من اصلًا نمی‏دانستم که اینها برای چه حکومت نظامی اعلام کرده‏اند- بعد به ما گفتند- لکن به ذهنم آمد که ما بشکنیم این حکومت نظامی را. آنها روز اعلام کردند که از ظهر به آن طرف حکومت نظامی. و من نوشتم و شکسته شد، و بعد ما فهمیدیم که توطئه بوده است. این حکومت نظامی برای این بوده است که بعدش مستقر بشوند در خیابانها نظامیها و قوایی که دارند؛ و شب کودتا کنند و همه ماها را و شماها را از بین ببرند، این را هم خدا کرد، هیچ ما در ذهنمان یک مسئله‏ای نبود. ما به حسب آن عادت که نباید حکومت نظامی این قدر باشد و دارند مخالفت می‏کنند. ما در پاریس که وارد شدیم، البته دوستان آنجا، آقایانی که بودند، همه به ما محبت کردند. من جمله آقای حبیبی‏[5] تشریف داشتند؛ آقای بنی صدر[6] بودند؛ آقای قطب زاده‏[7] بودند؛ آقای یزدی که همراهمان بودند؛ و دوستانی که در آنجا بودند. و بعد هم در خود پاریس یک جایی بود که من گفتم اینجا مناسب ما نیست. رفتیم به همان دهی‏[8] که نزدیک بود. آنجا هم از اطراف کم کم هی آمدند. البته دولت فرانسه ابتداءً، حالا چه جور بود، یک قدری احتیاط می‏کرد؛ لکن بعدش نه، با ما محبت کردند. و ما مطالبمان را در پاریس بیشتر از آن مقداری که توقع داشتیم منتشر کردیم. و گاهی خبرگزاریهای امریکا می‏آمدند آنجا و ما صحبت می‏کردیم. و به من می‏گفتند که این در تمام امریکا و یک مقداری هم در خارج امریکا پخش می‏شود. ما مسائل ایران را، آنکه واقع بود در ایران، و مصایبی که بر ملت می‏گذشت، آنجا گفتیم. و قشرهای مختلفی که از دوستان و جوانان ایران در خارج بودند از همه اطراف هر روز تقریباً دسته‏ای، دسته‏هایی می‏آمدند. و آن هم اسباب باز تقویت ما بود. آنها هم فعالیت می‏کردند؛ صحبت می‏کردند؛ مجالس داشتند. ما اخیراً که بنا گذاشتیم که بیاییم به ایران، فعالیتهای شدید شروع شد برای اینکه نیاییم ایران. البته قبلش هم از طرف دولت امریکا و آنها خیلی پیغامها می‏دادند، که بعضی وقتها خودشان می‏آمدند، یک نفر می‏آمد بعنوان می‏گفت من بازرگانم. لکن معلوم بود که یک مرد سیاسی بود، و صحبتها می‏کرد، و اینکه شما حالا نروید به ایران؛ حالا زود است رفتن ایران؛ نُورَس است حالا، و بعد هم که پشتیبانی از شاه می‏کردند زیاد. و بعد هم که شاه رفت و شاه سابق رفت، و بختیار وارث بحقّش؛ یعنی در جنایت جای او بود، آن وقت هم فعالیتها شروع شد به اینکه شما نیایید به ایران، حتی از ایران- از کجا بود- به وسیله دولت فرانسه برای ما آوردند خواندند که شما حالا نیایید ایران؛ و حالا اسباب چه هست و چه می‏شود. و اگر شما بروید به ایران، حمّام خون راه می‏افتد! و از این حرفها زیاد زدند. و این اسباب این شد که من در ذهنم آمد که رفتن ما به ایران برای اینها یک ضرری دارد! اگر چنانچه نفع داشت برایشان. و می‏توانستند که ما وقتی رفتیم ایران فوراً ما را توقیف کنند، این حرفها را نمی‏زدند، می‏گفتند بیایید ایران. ما عازم شدیم و آمدیم. و خدای تبارک و تعالی در همه این مسائل از اول نهضت تا حالا با ما و با شما و با ملت ایران همراهی فرمود.

و یکی از بزرگترین همراهیهایی که خدای تبارک و تعالی با ملت ما کرد این بود که اینها را از مقابله جدی منصرف کرد. اگر اینها می‏خواستند که مثلًا مثل حالای افغانستان رفتار کنند، خوب، خیلی زیاد ما ضایعه داشتیم که بکوبند و بزنند و چه بکنند. حالا رُعْبی در دل بسیاریشان افتاد یا چه شد، که انصراف حاصل شد، و بحمد اللَّه تا اینجا که رسیده است خوب بوده است. ضایعه بوده است، اما کم بوده است. و آن چیزی که ما دریافتیم زیاد بوده است. و من امیدوارم که از این به بعد هم با همت آقایان، آقای بازرگان،[9] و آقایان وزرا، که من همه‏شان را علاقه دارم و اکثرشان را می‏شناسم، من امیدوارم که همه دست به هم بدهند و این بار را به منزل برسانند.

و من از ملت ایران می‏خواهم که کمک کنند به این نهضت. کمک کنند به این دولت. امروز دولتی است که خدمتگزار مردم است، مثل دولتهای سابق نیست که می‏خواست تحمیل به مردم بشود؛ می‏خواست که ذخایر مردم را به باد بدهد. این دولتی است که می‏خواهد حفظ کند ذخایر ملت ما را. می‏خواهد حیثیت ملت را حفظ کند؛ و می‏خواهد خدمت کند به ملت. البته در یک همچو موقع و انقلابی، مخالفین هم زیادند. آنهایی که منافع خودشان را در خطر می‏بینند یا از جیبشان رفته است اینها زیادند. و ریشه‏هایی هستند که متفرق هستند در کشور. و البته کارشکنی می‏کنند و تبلیغات سوء می‏کنند؛ لکن ملت باید بداند که ان شاء اللَّه ما پیروز هستیم، و خواهیم مطلب را به آخر رساند؛ و خواهیم یک مملکت مستقل، آزاد و اسلامی متحقق کنیم. و آمال ما این است که احکام اسلام در همه جا، در همه قشرها، در همه وزارتخانه‏ها، در همه مملکت، هر جا که هست، در بازارها، در کشاورزیها، در دور و نزدیک مملکت، همه جا، احکام اسلام جاری باشد. و آقایان وزرا توجه دارند البته که مملکت اسلامی است؛ نباید در وزارتخانه‏ها یک چیزی که بر خلاف اسلام است، بر خلاف مصالح مملکت است، خدای نخواسته عمل بشود. تصفیه باید بشود این وزارتخانه‏ها و این مملکت و همه جا.

و باید ان شاء اللَّه با قدرت و با حُسن نیت- که بحمد اللَّه دارید- این مملکت اداره بشود، و- ان شاء اللَّه- مسائل حل بشود. و مسلّماً مادامی که نیت ما خالص است و برای خداست، خدای تبارک و تعالی با ماست و پیروز خواهیم شد. چنانچه در این راه قدرت بزرگی که در مقابل ما بود و پشتیبان او تمام قدرتها، اعم از ابَرقدرتها و غیره بودند، لکن چون حُسن نیت بود و مردم متحول شده بودند به آن مردمی که در صدر اسلام بود، الآن هم زنها به من می‏گویند، بعضی زنها می‏آیند، که شما دعا کنید ما شهید بشویم. برای کردستان بعضی از زنها می‏آمدند اینجا می‏گفتند که شما اجازه بدهید ما برویم کردستان، برویم در آنجا جنگ بکنیم. من گفتم نه، صلاح نیست خود ملت، خود ارتش، کار را انجام می‏دهد. یا مثلًا زنها و مادرهایی که بچه‏هایشان شهید شده است می‏گویند ما مفتخر هستیم، و یکی دوتای دیگر که داریم اینها را هم می‏خواهیم شهید بشوند؛ و دعا کنید که شهید بشوند. این یک تحولی بود که همان تحولی که در صدر اسلام بین مسلمین حاصل شده بود که شهادت را برای خودشان فوز می‏دانستند و نمی‏ترسیدند از اینکه کشته بشوند؛ کشته شدن را شهادت می‏دانستند؛ دنیا را راه عبور می‏دانستند؛ عالم آخرت را مستقر و[10]) 98 (انسانی می‏دانستند. از این جهت، این پیروزی ما مرهون یک همچو تحول روحی است که در مردم پیدا شد. و الّا ما که نه اسلحه داشتیم و نه نظام بود در کار و نه یک کارهایی داشتیم که مطابق اصول جنگی و اینها باشد. فقط چیزی که بود ایمان در مردم بود، و بحمد اللَّه وحدت کلمه. و من می‏خواهم از خدای تبارک و تعالی که این وحدت کلمه محفوظ بماند، و ان شاء اللَّه تمام مشکلات ما حل بشود.

هم آقایان وزرا و خصوصاً وزیر نفت، زیاد توجه داشته باشند که در آن محلی که هستند خیلی باید با دقت عمل بکنند. و باید اشخاصی هم که در آنجا هستند، کارگرانی که در آنجا هستند و کارمندانی که در آنجا هستند، پشتیبانی کنند از ایشان.[11] ایشان مردی است صالح و محتاط، که من در «احتیاط» ایشان یک قدری اشکال دارم. لکن آدم درستی، محتاطی است. و ان شاء اللَّه امیدوارم که در آنجا به طور شایسته عمل بکنند. و من از کارمندان و کارگران نفت می‏خواهم که پشتیبانی کنند؛ کار کنند برای مملکت و کم کاری نکنند؛ تعطیل نکنند. الآن مملکت دیگر مال خودشان است. نفت از خودشان است. هدر نمی‏رود؛ به مصالح مملکت خرج می‏شود. وقتی که مال خود ما شد، موظفیم که همه‏مان خدمت بکنیم. الآن مملکت مثل عائله خود ما هست؛ همان طوری که ما برای عائله‏مان باید با محبت عمل بکنیم، الآن باید ما برای مملکتمان با محبت [عمل کنیم‏]. هم آقایان وزرا و هم مردم و هم کارگران و کارمندان.

و گاهی من می‏شنوم که در ادارات یک قدری کم کاری هست، گاهی بیکاری هست. و این موجب تعجب من است. اگر چنانچه خدای نخواسته اینها از رژیم سابق هستند و می‏خواهند برای آنها خدمت کنند، خوب، موظف‏اند آقایان که آنها را یادداشت کنند و اسمهایشان را و تصفیه کنند. و اگر چنانچه این طور نیست و خود مردم‏اند و علاقه دارند به اسلام و علاقه دارند به مملکتشان، من نمی‏فهمم کسی علاقه داشته باشد به مملکتش و آن وقت از مملکتش اجر ببرد و عمل نکند. خوب این اجرتی که اینها می‏گیرند در مقابل عمل است. اگر عمل کم بکنند، حرام است این اجرت؛ جایز نیست استفاده بکنند از این. بنا بر این، آنهایی که اعتقاد به اسلام و اعتقاد به مملکت خودشان و اعتقاد به این نهضت دارند، اینها باید عمل بکنند، بلکه زیاد کنند عملشان را که جبران بکند این چیزهایی که در سابق بود و آن نقیصه‏هایی که در سابق بود جبران بشود. کم کاری اصلش معنا ندارد، حالا باید پُرکارتَر بشوند. دو مقابل کار بکنند. شما می‏بینید، که ادارات، می‏بینند، که الآن قشرهای مختلفی می‏روند حتی در بیابانها خدمت می‏کنند؛ می‏روند در مدارس خدمت می‏کنند؛ خوب، ادارات هم باید خدمت بکنند تا اجرتی که می‏گیرند اجرت مشروع باشد.

من از خدای تبارک و تعالی می‏خواهم که همه ما را بیدار کند؛ و همه ما را خدمتگزار این ملت، و همه ما به سعادت و سلامت این راه را- که راه الی آخرت و الی اللَّه است- با سلامت طی بکنیم، که در وقتی که در مَعْرَض حساب واقع می‏شویم، حسابمان سالم باشد و آبروی ما در پیشگاه خدا و اولیای خدا نریزد. خداوند همه شما را حفظ کند. و با سلامت و سعادت مشغول عمل باشید.» (صحیفه امام، ج‏10، ص: 194 ـ 201)

ـ سخنرانی در جمع اعضای انجمن اسلامی کارکنان مخابرات؛ حفظ مسیر حق (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

گفتید حق پیروز است. حق پیروز است. و ما مادامی که در مسیر حق باشیم، پیروز هستیم و باطل منکوب است. و مادامی که در طریقِ باطل است، منکوب خواهد بود. مواجهه حق و باطل در این زمانی که ما بودیم این دو مطلب را ثابت کرد؛ ملت حق بود، و مقابل ملت صفوف باطل. باطل مجهز به همه جِهاز نظامی و جنگی، و حق بدون اینکه از جهازات جنگی ظاهری و از سازوبرگ جنگی برخوردار باشد، با مجهز بودنش به ایمان و حق، پیروز شد. پس حق پیروز است، ما شاهد بودیم او را. شما حق بودید که فریاد می‏کردید ما اسلام را می‏خواهیم و کفر و شرک و چپاول و زورگویی را نمی‏خواهیم. آنها باطل بودند و در مقابل شما ایستاده بودند، و می‏خواستند آن رژیم را حفظ کنند. هم قدرتهای داخلی، و هم قدرتهای عظیم خارجی، و هم وابستگان داخلی- چه از اهل قلم و بیان، و چه از اهل عمل و سازوبرگ جنگی- مع ذلک، ملت ما با قدرت «اللَّه اکبر» بر این سازوبرگهای بزرگ جنگی آنها غلبه کرد و پیروز شد. و حق پیروز شد، و همیشه حق پیروز است. لکن ما باید فکر این باشیم که مسیرمان مسیر حق باشد.

ملت ما در یک جنبش اسلامی، که همه قشرها را گرفته بود، زنها، مردها، بچه‏ها، بزرگها، در خیابان ریختند، و با ندای حق و اراده مصممِ حق طلبی غلبه کردند بر باطل و پیروز شدند بر باطل. اگر این مسیر حق را حفظ بکنید، ملت ما این مسیر را حفظ بکند، پیروز خواهد بود برای اینکه حق هست. و اگر خدای نخواسته انحرافی از حق پیدا بشود، حق پیروز است؛ لکن ما حق نیستیم. قاعده «حق پیروز است» صحیح است.

موسی- علیه السلام- با یک عصا غلبه کرد بر فرعون. و پیغمبر- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- با دست خالی، با یک عدّه معدود، سازوبرگ، هیچ چیز نداشتند- منزل هم نداشتند، یک عده‏ای بودند که توی مسجد- آنهائی که- «اصحاب صُفَّه» یک دسته‏ای بودند که از باب اینکه هیچ منزل نداشتند، هیچ چیز نداشتند، آمده بودند همه با هم توی مسجد، یک گوشه‏ای از مسجد را منزل قرار داده بودند. و «اصحاب صُفّه» به ایشان می‏گفتند. در جنگها وقتی که اینها می‏رفتند، هر چند نفرشان یک دانه شمشیر. آن هم چه شمشیری! یک شمشیری که مناسب آن وقت بود، با لیف خرما آن را آویزان کرده بودند به خودشان. هر چند نفرشان هم یک اسب و یک شتر داشتند- لکن حق بودند، و حق پیروز است. همین عدّه معدودِ کم بر امپراتوری روم و ایران، که آن وقت تمام عالم تقریباً معموره،[12] تحت نفوذ این دو امپراتوری بود، غلبه کردند، شکست‏شان دادند. عدّه معدود، کم، لکن حق بودند و ایمان داشتند، با ایمان پیش بردند.

مادامی که ما حق باشیم، پیروز هستیم. حق بودن به این است که ما همه چیزمان را اسلامی کنیم: عقایدمان عقاید اسلام باشد؛ ایمان را در قلبمان تقویت کنیم؛ اعمالمان را تطبیق بدهیم با اسلام، با قرآن؛ و اخلاقمان را مهذَّب کنیم، تطبیق بدهیم با اسلام. اگر این طور بشویم، ما حقّیم، و حق هم پیروز است. و لو اینکه در میدان کشته بشویم، و لو اینکه عقب‏نشینی کنیم، لکن پیروزیم؛ برای اینکه مکتبمان پیروز است، حق است، و حق پیروز. کوشش کنید که مسیرتان همان مسیر حق باشد. امروز که ملت ما بحمد اللَّه قدرتهای بزرگ را کنار زده و قدرت، دست دولت و ملت آمده است، کوشش کنند، هم دولت، و هم ملت، هم دادگاهها، و هم پاسدارها، و هم شهربانیها، و هم لشکریها، کشوریها، ادارات، همه، که مسیرشان را همان مسیر حق قرار بدهند تا پیروز بشوند.

آن روزی که دیدید ما خدای نخواسته رو به شکست رفتیم، بدانید که از حق داریم کنار می‏رویم. مادامی که این نهضت جلو رفت و همه با هم، بدون اینکه نظر بکنند به اینکه چه دارند و چه عاید من می‏شود و اداره‏ام چه جور اداره‏ای است، کسبم چه جور است، بدون نظر به این، آن وقتی که به خیابانها می‏ریختید در مقابل تانک و توپها هیچ فکر این نبودید که امشب وقتی بروم منزل، رختخوابم چه جوری است، نمی‏رفتید منزل، یا شامم چه جوری است، شام هم نمی‏خوردید، در فکر این بودید که حق را غلبه بدهید بر باطل، و حق بودید و غلبه دادید. حالایی که بحمد اللَّه یک پیروزی نِسْبی دستتان آمده است و قدرت به دست شما آمده است، باید فکر این باشید که حق را اجرا بکنید. اگر قدرتمند در این زمان بخواهد با قدرت خودش قدم بردارد و ملاحظه حق را نکند، این باطل می‏شود. و باطل منکوب است در مقابل حق.

فکر این باشید که این نهضت تا اینجا که آمده است با کلمه حق، با اراده حق، با تحولی که در جوانهای ما، چه زن و چه مرد، پیدا شد که شهادت را آرزو می‏کردند- و حالا هم می‏کنند و حالا هم بعضی از خانمها می‏آیند می‏گویند شما دعا کنید ما شهید بشویم. بعضی از برادرها می‏گویند که دعا کنید ما شهید بشویم- این تحول روحی و فکری که در ملت ما- همه طبقاتش- پیدا شد، و همه هم یک مطلب را دنبال کردند و آن جمهوری اسلامی، این باعث پیروزی شد، برای اینکه حق بود، و حق پیروز است. این را باید حفظ بکنید. من که اینجا نشستم و شما که در ادارات یا در جاهای دیگر هستید- و من از شما تشکر می‏کنم که وقتی که پاریس بودیم، این مخابرات به ما خیلی کمک کردند، مطالب ما را در عین حالی که آن وقت همه چیز تحت قدرت آنها بود و تحت کنترل بود، حتی آن وقتی که تعطیل هم کرده بودند، اینها حرفهای ما را می‏رساندند به همه جا، من خیلی از ایشان تشکر می‏کنم، و آنها هم سهم بزرگی در پیروزی ما داشتند و پیروزی خودشان، لکن باید این مطلب حفظ بشود- شما هر جا هستید، ما هر جا هستیم، آن کاری که انجام می‏دهیم، آن کار، کارِ حق باشد. دنبال حق برویم، دنبال این نرویم که یک کاری پیدا کنیم منفعتش زیاد باشد؛ یک کاری بکنیم عنوانش زیاد باشد. این منفعتها و این عنوانها و همه اینها از بین خواهد رفت، آنکه باقی می‏ماند حق است که باقی می‏ماند. کاری بکنید که این حق را حفظ بکنید؛ و این نهضت را با اجتماع و با حق جلو ببرید. و من امیدوارم که این حق محفوظ بماند. و همه شما مؤید و موفق باشید، و این نهضت را به جلو ببرید و پیروز کنید ان شاء اللَّه. خداوند همه شما را سلامت نگه دارد و حفظ کند؛ و ما و شما را در راه حق هدایت کند. و سلام بر همه شما؛ ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏10، ص: 202 ـ 205)

ـ سخنرانی در جمع گروهی از پرسنل ژاندارمری؛ پشتیبانی ملت از قوای مسلح (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

روز مبارکی است. همه روز ما بعد از انقلاب و بعد از سرنگونی رژیم فاسد مبارک است. همه روز ملت ما عید است و مبارک. روزهایی که بر ملت ما گذشت همه دیدید. و این روزها که همه قشرها هم آغوش هم و برادرانه با هم هستند هم می‏بینید. روزهایی بر ملت ما گذشت که قوای طاغوتی با ملت ما [ستم‏] کردند که دیدید. و امروز را می‏بینید که قوای اسلامی در آغوش ملت و برابر ملت رژه می‏روند؛ و ملت ما برای آنها دست می‏زنند، شادی می‏کنند. این روزها روز عید است. عید ملت مستضعف، روزی است که مستکبرین دفن شوند. عید ملت ما روزی است که ریشه‏های فسادی که امروز در بعض از نقاط ایران هستند از بین بروند، و می‏روند. من این روز را به همه ملت و به همه قوای انتظامی، و خصوص برادرانی که امروز از ژاندارمری اینجا آمده‏اند، تبریک عرض می‏کنم؛ و برای همه شما سعادت و سلامت می‏خواهم.

احساس نمی‏کنید که امروز با آن روزهایی که با ملت مواجه می‏شدید و ملت شما را نمی‏پذیرفت فرق دارد؟ احساس نمی‏کنید که این برکت اسلام است که شما را با هم پیوند داده است؟ و من امیدوارم که این پیوند تا آخر برقرار باشد؛ و شما ارتش اسلامی و ژاندارمری اسلامی و قوای انتظامی اسلامی باشید. و همیشه در خدمت ملت، و ملت پشتیبان شما. ملت ایران ملت نجیبی است، ملت بزرگی است، و ملت قدرتمندی است، و از شما پشتیبانی می‏کند و شما را برادر خود می‏داند. و ما همه را برادر خود می‏دانیم، و به همه خدمتگزار هستیم.

ما از خدای تبارک و تعالی می‏خواهیم که این ملت ما را با همین شور و شعفی که برای پیشبرد نهضت دارند نگه دارد؛ و همه با شور و شعف به سوی یک دولت اسلامی بزرگ و یک قدرت بزرگ اسلامی به پیش ببرد. خداوند ملت ما را به سعادت دنیا و آخرت برساند. و همه را با همین قدرتی که دارند به پیش ببرد. و ما را خدمتگزار همه بکند. و از همه خدمتهایی که به اسلام و به کشور خود می‏کنند، به همه قدرت و عظمت عنایت کند و اجر عنایت کند. خداوند همه شما را حفظ کند.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏10، ص: 206)

ـ حکم به آقای ربانی شیرازی جهت رسیدگی به مشکلات منطقه فارس (1359)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج شیخ عبد الرحیم ربانی شیرازی- دامت افاضاته‏

مقتضی است جنابعالی مسافرتی به منطقه فارس بنمایید، و چنانچه نارساییها و یا احیاناً اختلافاتی وجود دارد بر طرف نموده و در حفظ وحدت و همبستگی اهالی محترم منطقه سعی کافی را مبذول دارید.

از خدای تعالی موفقیت آن جناب را در انجام وظایف اسلامی مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. به تاریخ 22 ذی القعدة 1400

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏13، ص: 253)

ـ تلگراف تشکر به آقای گلپایگانی؛ تسلیت شهادت فرماندهان نظامی (1360)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

قم‏

حضرت آیت اللَّه آقای گلپایگانی- دامت برکاته‏

تلگراف محترم در تسلیت شهادت سربازان عزیز اسلامی و فداکارانی که در طول انقلاب و خصوصاً در مدت جنگ با دشمنان اسلام سرافرازی برای ملت شریف آفریدند موجب تشکر گردید. امید است این عنایات مراجع عظام و علمای اعلام و ملت شریف نسبت به قوای مسلح و سرداران آنان موجب دلگرمی همه قوای مسلح فداکار شود. از خداوند تعالی سلامت برای جنابعالی و رحمت و سعادت برای شهدای راه حق، خصوصاً این سربازان عزیز، و صبر جزیل برای بازماندگان آنان خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏15، ص: 267)

ـ پیام به ملت ایران به مناسبت بمبگذاری در خیابان ناصر خسرو؛ جنایات منافقین (1361)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏

انفجار جنایت بار عظیمی که شب گذشته صدای مهیب آن را شنیدیم و حجم عظیم آن را در وسائل ارتباط جمعی خواهید دید و شنید، در جنوب شهر تهران در بین جماعت مظلومی که از طبقه مستضعف و مستمند تشکیل می‏شود اتفاق افتاد و صدها بیگناه و مظلوم را شهید و مجروح کرد. کودکان نورس را در آغوش مادران به هلاکت رساند و شرافت و انسانیت را به سوگ نشاند، و چهره قبیح امریکاییان منافق و منحرف را بیشتر ظاهر کرد. اینان انتقام شکست مفتضحانه خود را از مظلومان متعهد به اسلام جنوب شهری می‏گیرند، و شکست خود را از چشم آنان می‏بینند. جنوب شهریهای محروم و طبقه مظلوم در طول تاریخ با تعهد به ارزشهای انسانی و اسلامی، بیشتر و مصمم‏تر در مقابل قدرتها و وابستگان و دلباختگان به آنها بپاخاسته و می‏خیزند. و اینان هستند که با مشت گره کرده خود و حضور دائم در صحنه اسلام، قدرتها را در هم می‏کوبند، و طمعکاران را که به دنبال قدرتها بودند، مأیوس نمودند. سربازان و سپاهیان و بسیجیان و سایر قوای مسلح امروز ما نیز در همین طایفه و طبقه هستند. ملت عزیز ما می‏بینند که هر وقت پیروزی نصیبشان می‏شود و رزمندگان دلیر و مجاهد ایران، دشمنان اسلام و ملتها را شکست داده به عقب می‏رانند، به انگیزه انتقام از آنان، یک عده مظلوم را به خاک و خون می‏کشند و عقده‏های خود را می‏گشایند، و به گمان باطل خود می‏خواهند تزلزل و سستی در رزمندگان شجاع به وجود آورند. اینان قدرت اسلام و ایمان را نشناخته و با انگیزه‏های حیوانی و غربی خود ملت اسلام را می‏سنجند. اینان از فهم حقایق، محروم و از انگیزه‏های الهی، بیخبرند. صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ‏[13] و شاید یکی از انگیزه‏های باطل آنان، آن است که اذهان ملت ایران و ملتهای مظلوم جهان را از شکست مفتضحانه امریکا در جنگ صدام عفلقی و رانده شدن او از ایران، منحرف و به این فاجعه بزرگ متوجه کنند، و بهانه به دست رسانه‏های گروهی خارجی دهند تا با تبلیغات دامنه‏دار خود بر این شکست بزرگ امریکا و نوکر بی‏اراده‏اش صدام، پرده‏پوشی کنند، و یا از حجم بزرگ پیروزی رزمندگان شجاع بکاهند؛ غافل از آنکه ملت انقلابی ایران دفاع از اسلام و قطع دست شیطان بزرگ از منطقه را در رأس برنامه‏های خود می‏داند. در عین حال که هر انسانی که از فطرت الهی خود خارج نشده، برای این جنایت بزرگ و برای به شهادت رسیدن یک عده کودک و بزرگ بیگناه در سوگ است، و از مصدوم و مجروح شدن برادران خود متأثر و متأسف است، پیروزی غرورآفرین و کفرشکن سلحشوران جبهه‏ها را از یاد نمی‏برد. ملت بیدار ایران حیله‏های شیطانی این تبهکاران را شناخته و مرتکبین آنان را نیز می‏شناسد، و انکار آنان را چون انکار اسرائیل در جنایت حیوانی خود در بیروت می‏داند. این جانب پیروزی بزرگ سلحشوران ایران را به اسلام و ولی اللَّه الاعظم- ارواحنا له الفداء- و ملت شریف ایران تبریک، و این فاجعه دردناک را به همگان بویژه به بازماندگان و مادران و پدران این مظلومان تسلیت عرض می‏کنم. جناب آقای نخست وزیر[14] موظف می‏باشند که هیأتی برای رسیدگی به خانواده‏های شهدا و خسارت وارده تعیین نمایند، و در صورت احتیاج مظلومان این واقعه، به آنان کمک و خسارات را تأمین نمایند. درود بر شهدا و آسیب دیدگان مظلوم، و رحمت خداوند بر شهیدان. از خداوند تعالی صبر برای بازماندگان و صحت و شفا برای مجروحان و آسیب دیدگان خواهانم.

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏17، ص: 16 ـ 17)

ـ حکم انتصاب آقای سید ابوالحسن موسوی همدانی به سمت امامت جمعه همدان (1363)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

جناب حجت الاسلام آقای حاج سید ابو الحسن موسوی همدانی- دامت افاضاته‏

طبق درخواست اهالی محترم همدان و تأیید دبیرخانه ائمه محترم جمعه- ایّدهم اللَّه تعالی- جنابعالی را به امامت جمعه شهرستان همدان منصوب می‏نمایم که ان شاء اللَّه تعالی ضمن انجام این فریضه بزرگ الهی، مردم را به وظایف خطیر و حساسی که در راه خدمت به اسلام عزیز و انقلاب خونبار ملت شریف ایران دارند آشنا ساخته و از اختلاف و تفرقه بر حذر دارید. از خدای تعالی موفقیت جنابعالی و اهالی محترم همدان را در انجام هر چه باشکوهتر این نماز وحدتبخش مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

به تاریخ ششم محرّم الحرام 1405

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏19، ص: 84)



[1] - آقای محمد حسن اعرابی، داماد امام خمینی.

[2] - خانم فرشته اعرابی، نوه دختری امام.

[3] - آقای سید محمود دعایی.

[4] - آقای ابراهیم یزدی.

[5] - آقای حسن حبیبی.

[6] - آقای ابو الحسن بنی صدر.

[7] - آقای صادق قطب زاده.

[8] -« نوفل لوشاتو».

[9] - آقای مهدی بازرگان.

[10] - جایگاه.

[11] - آقای علی اکبر معین فر.

[12] - کره زمین و آنچه که از آن آباد است.

[13] - بخشی از آیه 171 سوره بقره:«( اینان) کَرها، گُنگها و کورهایی هستند که نمی‏اندیشند»

[14] - آقای میر حسین موسوی

انتهای پیام /*