امروز با امام: هشتم مهر
ـ نامه به آقای حیدرعلی جلالی خمینی؛ تحقیق درباره مدعی وکالت (1349)
«بسمه تعالی
28 رجب 90
خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقای جلالی- دامت افاضاته
مرقوم شریف واصل شد. توفیق و تأیید جنابعالی را خواستار است. از قرارِ بعض مرقومات، شخصی به نام آقا سید حسین نوری زاده در «عینورزان» و اطراف مازندران به اسم وکالت از این جانب از مردم وجوه میگیرد. اسم ایشان در دفتر این جانب نیست؛ شما از ایشان مطالبه اجازه نمایید، و نیز وجوهی که گرفته است نرسانده است؛ شما تحقیق نمایید و این جانب را مطلع نمایید.
راجع به مساعدت به اشخاصی که مرقوم شده بود که مشغول خواندن مَعالم و مُغْنی هستند مجازید. راجع به اینکه شخصی را برای مسجد «عینورزان» به حَسَب پیشنهاد آنها بفرستید، مجازید شخص صالحی را که بتواند تبلیغ کند بفرستید. ان شاء اللَّه تعالی موفق باشید. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 298)
ـ نامه به آقای سید احمد واحدی جهرمی درباره مشکلات طلّاب (1355)
«بسمه تعالی
5 شوال 96
خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام آقای واحدی- دامت افاضاته
مرقوم شریف واصل؛ در موضوع اول کراراً آقایان به عناوین مختلفه این تقاضا را کردهاند، و در اول امر هم برای این امر اقدامی شد و در همان مرحله اول طوری رفتار کردند که موجب تعجب گردید، و واسطه نیز ناراحت شد. پس از آن، بعض اعمال از آنها صادر شد که بکلی یأس آور بود؛ و من از کیفیت درس و اخلاق آنها، از کسانی که در آنجا رفت و آمد دارند، پرسیدهام. گفته شد بیش از ده- پانزده نفر محصل به درد بخور نیست. و اخیراً بعض اطلاعات این جانب را ناراحت نموده؛ مِن جمله عبارت مخبر- تقریباً- این است که رفتن سینما در بین آنها امر عادی است.
در هر صورت جنابعالی با آنها از نوشته من چیزی در میان نگذارید. و میدانید درسخوان صحیح در بین این جمع نادر است؛ چنانچه در اینجا هم که بودند چنین بود. در قسمت ثانی مرقوم، تأسیس مسجد و حسینیه و امثال آن محتاج به بودجه زیادی است که با وضعی که دولت ایران برای وکلای این جانب پیش آورده، و هر روز رو به افزایش است، و بسیاری از وکلا و دوستان این جانب از کار کناره گرفتهاند، و جزئی وجهی که به طور غیر عادی میرسد کفاف دو حوزه- آن هم مثل حوزه چندین هزار نفری قم- را نمیدهد. امید است به دعای امثال جنابعالی رفع گرفتاریها بشود تا بتوانم خدمتی بکنم. و السلام علیکم. از جنابعالی امید دعای خیر برای حسن عاقبت دارم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج3، ص: 173)
ـ حکم انتصاب آقای مصطفی چمران به سمت وزیر دفاع ملی (1358)
«بسمه تعالی
جناب آقای دکتر مصطفی چمران
طبق پیشنهاد نخست وزیر دولت موقت و تصویب کلی شورای انقلاب نسبت به هیأت وزیران، جنابعالی به سمت وزیر دفاع ملی منصوب میشوید. از خداوند متعال توفیق دولت موقت و جنابعالی را در ایفای وظایفی که عهده دار شدهاید و جلب رضای ذات مقدسش را خواهانم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 163)
ـ حکم انتصاب آقای یداللَّه سحابی به سمت وزیر مشاور در امور تحقیقات (1358)
«بسمه تعالی
جناب آقای دکتر یداللَّه سحابی
طبق پیشنهاد نخست وزیر دولت موقت و تصویب کلی شورای انقلاب نسبت به هیأت وزیران، جنابعالی به سمت وزیر مشاور در امور تعلیمات و تحقیقات منصوب میشوید. از خداوند متعال توفیق دولت موقت و جنابعالی را در ایفای وظایفی که عهده دار شدهاید و جلب رضای ذات مقدسش را خواهانم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 164)
ـ حکم انتصاب آقای عزت اللَّه سحابی به سمت سرپرست سازمان برنامه و بودجه (1358)
«بسمه تعالی
جناب آقای مهندس عزت اللَّه سحابی
طبق پیشنهاد نخست وزیر دولت موقت و تصویب کلی شورای انقلاب نسبت به هیأت وزیران، جنابعالی به سمت وزیر مشاور و سرپرست سازمان برنامه و بودجه منصوب میشوید. از خداوند متعال توفیق دولت موقت و جنابعالی را در ایفای وظایفی که عهده دار شدهاید و جلب رضای ذات مقدسش را خواهانم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 165)
ـ حکم انتصاب آقای داریوش فروهر به سمت وزیر مشاور (1358)
«بسمه تعالی
جناب آقای داریوش فروهر
طبق پیشنهاد نخست وزیر دولت موقت و تصویب کلی شورای انقلاب نسبت به هیأت وزیران، جنابعالی به سمت وزیر مشاور منصوب میشوید. از خداوند متعال توفیق دولت موقت و جنابعالی را در ایفای وظایفی که عهده دار شدهاید و جلب رضای ذات مقدسش را خواهانم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 166)
ـ حکم انتصاب آقای علی اکبر معین فر به سمت وزیر نفت (1358)
«بسمه تعالی
جناب آقای مهندس علی اکبر معین فر
طبق پیشنهاد نخست وزیر دولت موقت و تصویب کلی شورای انقلاب نسبت به هیأت وزیران، جنابعالی به سمت وزیر نفت منصوب میشوید. از خداوند متعال توفیق دولت موقت و جنابعالی را در ایفای وظایفی که عهده دار شدهاید و جلب رضای ذات مقدسش را خواهانم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 167)
ـ حکم انتصاب آقای حسین بنی اسدی به سمت وزیر مشاور در امور اجرایی (1358)
«بسمه تعالی
جناب آقای مهندس حسین بنی اسدی
طبق پیشنهاد نخست وزیر دولت موقت و تصویب کلی شورای انقلاب نسبت به هیأت وزیران، جنابعالی به سمت وزیر مشاور در امور اجرایی منصوب میشوید. از خداوند متعال توفیق دولت موقت و جنابعالی را در ایفای وظایفی که عهده دار شدهاید و جلب رضای ذات مقدسش را خواهانم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 168)
ـ حکم انتصاب آقای عبدالعلی اسپهبدی به سمت وزیر کار و امور اجتماعی (1358)
«بسمه تعالی
جناب آقای دکتر عبدالعلی اسپهبدی
طبق پیشنهاد نخست وزیر دولت موقت و تصویب کلی شورای انقلاب نسبت به هیأت وزیران، جنابعالی به سمت وزیر کار و امور اجتماعی منصوب میشوید. از خداوند متعال توفیق دولت موقت و جنابعالی را در ایفای وظایفی که عهده دار شدهاید و جلب رضای ذات مقدسش را خواهانم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 169)
ـ حکم انتصاب آقای احمد مطهری به سمت قاضی شرع دادگاه انقلاب کرج (1358)
«بسمه تعالی
8 ذی القعدة 99
جناب مستطاب ثقة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ احمد مطهری- دامت افاضاته
بدین وسیله جنابعالی به سمت قاضی شرع در دادگاه انقلاب اسلامی کرج منصوب میشوید که در دادگاههای انقلاب حضور به هم رسانده و با توجه به فرمان عفو مورخه نیمه شعبان 99 حکم شرع را در مورد متهمان صادر و اجرا نمایید. از خدای تعالی موفقیت جنابعالی را خواستارم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 170)
ـ حکم انتصاب آقای اسماعیل فردوسیپور به سمت قاضی شرع دادگاه انقلاب مشهد (1358)
«بسمه تعالی
جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج شیخ اسماعیل فردوسی- دامت افاضاته
بدین وسیله جنابعالی به سمت قاضی شرع در دادگاههای انقلاب اسلامی مشهد مقدس منصوب میشوید که در دادگاههای مزبور حضور به هم رسانده و به پروندهها رسیدگی نموده و با توجه به فرمان عفو مورخه نیمه شعبان 99 احکام را صادر و بر طبق موازین شرع انور اجرا نمایید. از خدای تعالی موفقیت جنابعالی را خواستارم. به تاریخ 8 ذی قعده 99
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 171)
ـ نامه به آقای ممیّز؛ پرداخت سهم سادات- اعزام مبلّغ به شهرضا (1358)
«بسمه تعالی
8 ذی قعده 99
جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای ممیز- دامت افاضاته
مرقوم محترم واصل، و از مضمون آن اطلاع حاصل گردید. در مورد سهم سادات که مرقوم داشتهاید، مؤمنین محترم مُجازند خودشان به سادات مستحق بپردازند و در مورد اعزام مبلّغ به منطقه شهرضا با هیأت اعزام مبلّغ مکاتبه نمایید. از خدای تعالی ادامه توفیقات آن جناب را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 172)
ـ حکم انتصاب آقای محمدعلی رجایی به سمت کفالت وزارت آموزش و پرورش (1358)
«بسمه تعالی
جناب آقای محمدعلی رجایی
طبق پیشنهاد نخست وزیر دولت موقت و تصویب کلی شورای انقلاب نسبت به هیأت وزیران، جنابعالی به سمت کفیل وزارت آموزش و پرورش منصوب میشوید. از خداوند متعال توفیق دولت موقت و جنابعالی را در ایفای وظایفی که عهده دار شدهاید و جلب رضای ذات مقدسش را خواهانم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج10، ص: 173)
ـ سخنرانی در جمع مدیران کاروانهای حج کل کشور؛ اهمیت حج و رسالت حجاج (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من به طور اختصار چند کلمه به آقایان روحانیونی که در کاروانها هستند و به رؤسای کاروانها عرض میکنم و مطلب راجع به همه حُجّاج بیت اللَّه الحرام هم هست. و او این است که باید آقایان متذکر باشند که حج امسال غیر از حج سالهای سابق است. سالهای سابق، در این سنَوات اخیره، حجی بود که با کاروانهای طاغوتی و با منتخبین از طرف طاغوت میرفتند؛ و در خدمت طاغوت بسیاری از آنها بودند. و اگر چنانچه در آنجا چه از معمَّمین و چه از رؤسای کاروان خطایی سر میزد، این خطای طاغوت بود؛ به اسلام لطمهای وارد نمیکرد، بلکه تحکیم اسلام بود. تحکیم احکام اسلام بود.
امسال همان طوری که همه دستگاهها متحول به دستگاه اسلامی باید بشود، یکی از چیزهایی که بسیار مهم است همین کاروانهای حج است. در این سال چشمها دوخته شده است که ببینند فرق امسال و سالهای سابق چیست؟ آیا اینها که ادّعا میکنند که رژیم طاغوت رفته است و جمهوری اسلامی پیدا شده است، آیا اینهایی که الآن نمایندگان دولت هستند، منتخبین دولت اسلامی هستند، منتخبین علمای بلاد هستند، آیا اینها همان طوری که اسمشان اقتضا میکند، واقعشان هم این طورند؟ اعمالشان هم مطابق با ادّعاست؟ یا همان ادعاست که جمهوری اسلامی و کاروانهای حج منتخب از جمهوری اسلامی؟
امروز یک امری است که شما باید از عهده یک مسئولیت بزرگی برآیید؛ مسئولیت حیثیت اسلام. اگر در زمان طاغوت یک معمَّم یک کاری انجام میداد، میگفتند که طاغوتی است. امروز نمیگویند طاغوتی است؛ میگویند اسلامی است.
اگر خدای نخواسته شما در این حجی که مشرَّف میشوید و در این مواقفی که در حضور مسلمین، همه مسلمین دارید، اگر وضع شما با وضع سابق و زمان طاغوت فرق نکند، در عالم منعکس میشود که اسم جمهوری اسلامی است، و معنا رژیم طاغوتی. آبروی اسلام را ممکن است که شما از بین ببرید؛ و آبروی اسلام را ممکن است ان شاء اللَّه حفظ کنید.
توجه داشته باشید که سفر حج، سفر کسب نیست؛ سفر تحصیل دنیا نیست. سفر الی اللَّه است. شما دارید به طرف خانه خدا میروید. تمام اموری که دارید انجام میدهید به طور الهیت باید انجام بدهید. سفرتان از اینجا که شروع میشود وَفْد الی اللَّه[1] است. سفر به سوی خدای تبارک و تعالی است. باید همان طور که مسافرین الی اللَّه، مثل انبیا علیهم السلام و بزرگان از دین ما، مسافرتشان الی اللَّه در تمام زمان حیاتشان بوده است و یک قدم، تخلُّف نمیکردند از آن چیزی که برنامه وصول الی اللَّه بوده است، شما هم الآن «وفود» الی اللَّه دارید میگویید.
شما در آنجا که میروید، در میقات که میروید، «لَبَّیک» به خدا میگویید؛ یعنی تو دعوت کردی، و ما اجابت. مبادا یک عملی انجام بدهید که خدای تبارک و تعالی بفرماید که خیر، شما را من قبول ندارم برای اینکه شما اسلامی نیستید. مبادا این سفر را سفر تجارت قرار بدهید و امور تجارتی در این سفر مطرح باشد پیشتان، امور معنوی مطرح باشد. چه آقایان اهل علم، و چه کاروانها و رؤسای کاروانها، و چه سایر حُجّاج. سفر، سفر الی اللَّه است؛ نه سفر به سوی دنیا. آلوده به دنیا نکنید.
این سفر الهی را شما میروید رَجْم[2] شیطان میکنید؛ اگر چنانچه خدای نخواسته خودتان از جنود شیطان باشید، رجم خودتان را هم میکنید! شما باید رحمانی بشوید تا رَجْمتان رَجْمِ رحمان و جنود رحمان به شیطان باشد. شما «وقوف» میکنید در این مواقف کریمه؛ وقوف در این مواقف کریمه. مبادا آلوده بشوید به یک معصیتی، به یک خلافی؛ به یک چیزی که علاوه بر اینکه پیش خدا آبرو از دست برود، پیش دنیا آبروی اسلام از دست برود.
امروز آبروی اسلام بسته به وجود شماست که میروید دستجمعی در این مواقف کریمه و سایر مسلمین، شما را مشاهده میکنند. شما باید الگو باشید برای جمهوری اسلامی- چه روحانیون، و چه رؤسای کاروانها، و چه سایر حُجّاج- امسال حج نمونه است؛ حج جمهوری اسلامی است؛ نه حج رژیم طاغوتی. شَرف زیاد، و مسئولیتْ زیادتر است. مسئولیت همه داریم در مقابل اسلام. امروز نه شما تنها، همه قشرهای ملت، دولت، ملت، همه مسئولند در مقابل خدای تبارک و تعالی و در مقابل اسلام. ما که مدّعی هستیم جمهوری اسلامی، و رژیم طاغوتی رفت و به جای او جمهوری اسلامی آمد، ما باید اثبات کنیم این مطلب را که تغییر کرده است، تحول حاصل شده است، در همه چیز.
اگر بنا باشد که در دولت که میرویم تحول نشده باشد، پیش ملت که میرویم تحول نشده باشد، شما که کاروانها هستید تحول نشده باشد، شما که روحانی کاروان هستید تحول پیدا نکرده باشید، اگر این طور باشد، همان رژیم است و همان مسائل طاغوتی، منتها اسم را ما عوض کردیم. ما میخواهیم ان شاء اللَّه مسمَّی عوض بشود. تغییر [داده] بشود، رژیم طاغوتی به همه محتوا به رژیم انسانی- اسلامی به همه محتوا. بسیار باید متوجه باشید. بسیار باید خودتان بسیار پاسبانی از خودتان بکنید. پاسداری از خودتان بکنید.
و این سفر را سفر الی اللَّه حساب بکنید. و بدانید که با این سفر ممکن است که شما یک آبروی بسیار زیاد پیش خدای تبارک و تعالی پیدا کنید؛ و ممکن است خدای نخواسته سقوط پیدا کنید. از خدای تبارک و تعالی سلامت و سعادت و عزّت همه شما را میخواهم. و از خدای تبارک و تعالی عظمت اسلام و عزّت اسلام و قدرت اسلام را میخواهم.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج10، ص: 174 ـ 177)
ـ سخنرانی در جمع کارکنان بنیاد مستضعفان تهران؛ گسترش حاکمیت اسلام (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خیلی باید در نظرتان باشد، شمایی که سر و کارتان با یک اموال زیادی است و از آن طرف هم با مستضعفین است و از آن طرف هم چشمهایی دوخته شده است که این نهضت را هر طوری هست هی آلودهاش بکنند. یک وقت انسانْ سر و کارش با یک عدّه اشخاصی بوده است که یا آن طرف بودند، و یا اشخاص مؤمن بودند، آنجا اگر یک وقت اشتباهی میشد، اشخاص بیطرف و اشخاص مؤمن تنبّه میکردند[3] که یک همچو اشتباهی واقع شده. یک وقت سر و کار شما با یک اشخاص اشکالتراش است. اشخاصی هستند که میخواهند یک نقطه ضعفی پیدا بکنند، آن نقطه ضعف را دامنبزنند و زیاد جلوه بدهند. و آن هم نظر به شما ندارند؛ نظر به اشخاص ندارند؛ نظر به مکتب دارند. اینها الآن اشخاصی هستند در ایران، از خارج هم هدایت میشوند که نمیخواهند این نهضت، این مکتب اسلامی، نمیخواهند آن طوری که هست در خارج تحقق پیدا بکند؛ برای اینکه با تحقق او همه آمال و آرزوی چپاولگرها نقش به آب میشود. اینها در صددند که از هر چیز اشکال بکنند. یک وقت رفراندم پیدا میشود، همه ملت میروند رأی میدهند، مع ذلک اینها اشکال میکنند آن مثلًا به زور بوده. و [حال آنکه] همه مردم در مَرئی و مَنْظَر بوده که زوری در کار نبوده؛ مردم با اختیار خودشان بوده. حالا که مجلس خبرگان است، و مردم با علم و اختیار خودشان اشخاصی را تعیین کردند، دیدیم که دائماً مشغولاند به اینکه اشکال بکنند و مجلس را مجلس درستی ندانند. و این [کسانی] که دائماً کتابچه مینویسند و گاهی مقاله مینویسند. و فردا هم که مجلس شورا را، ملت ما ان شاء اللَّه با آزادی تمام، تمام اشخاص صحیح را، اشخاص اسلامی را، انتخاب میکنند، باز اینهایی که با اصل اسلام موافق نیستند و با اسلامیاش موافق نیستند باز مناقشه خواهند کرد. فردایش هم که مثلًا رئیس جمهور تعیین بشود، به آن هم اشکال خواهند کرد. همه اینها در این مشترکاند که نمیخواهند یک نهضت اسلامی به ثمر برسد، از اسلام میترسند، اینها همه در این معنا مشترکاند.
شما دیدید که وقتی اعلام شد «جمهوری اسلامی»، صدا درآمد که ای وای، اسلامیش را میخواهید چه کنید! همین «جمهوری» نخیر، «جمهوری دمکراتیک». اینها از اسلامیش میترسند. از جمهوریش نمیترسند. خیلی جاها هست. از جمهوری دمکراتیکش هم نمیترسند. دمکراسی غربی که واردات است. اینها از اسلامش میترسند. حالا یا واقعاً اسلام را نشناختهاند و آن طوری که غربیها با نقشههای شیطانی خودشان اسلام را بد معرفی کردهاند، و مع الأسف بسیاری از جوانهای ما و غیر جوانها گول خوردهاند، یا خودشان اشخاصی هستند که گول نخوردهاند؛ جزء همان تیپی هستند که نقشه میکشند برای اینکه اسلام را کنار بگذارند.
امروز که یافتند که یک قدرتی هست در مملکت آن قدرت اسلام است، اینها آن را بِالعَیان یافتند یک مملکتی که با هیچ بر همه قدرتها غلبه کرد، منتها بین راه است، میخواهند نگذارند این قدرت به ثمر برسد. حالا دیگر بدتر از اول است؛ برای اینکه یک مار زخم خورده هستند. فهمیدند که یک قدرتی در ایران هست که با آن قدرت، ملت ایران میتوانند ابَرقدرتها را کنار بزنند و قدرتهای شیطانی را عقب بزنند. حالا بیشتر در صدد این هستند که بشکنند. و لهذا ما همهمان الآن مسئولیت بزرگی به عهدهمان است. من که طلبهام اینجا مسئولیت دارم. شماها هم که مشغول به این فعالیت [هستید] خصوصاً این فعالیت حساسی که سر و کارش با مالیات است، این مردم بیشتر توجه به آن دارند، و زودتر میتوانند تهمت بزنند.
همه ما در این بُرههای از زمانی که امر دایر بین پیروزی نهضت، و خدای نخواسته شکست که تا آخر دیگر شکست باشد؛ نه شکست محدود. الآن ما واقع هستیم در یک دوراهی که یا پیروزی تا آخر ان شاء اللَّه و یا خدای نخواسته شکست تا آخر. و لهذا هر کس در هر کاری که دارد، هر کسی هر کار، هر شخص و هر گروه هر کاری که دارند، باید خودشان را متوجه این معنا بکنند که سر و کارشان با حیثیت اسلام است. نه قضیه قضیه مستضعفین است. نه قضیه قضیه بنیاد است؛ قضیه قضیه اسلام است. سر و کار با حیثیت اسلام است که الآن به دست این ملت است. اگر این ملت توانست این حیثیت را حفظش بکند و این ادعایی که همه کردهاند که جمهوری اسلامی بتواند این ادعا را به ثبوت برساند به ثبت برساند که یک جمهوری اسلامی است با محتوای اسلامی، پیروزی است ان شاء اللَّه تا آخر.
و اگر چنانچه اسلام به آن معنایی که هست در ایران تحقق پیدا بکند، مطمئن باشید که کشورها یکی بعد از دیگری همین رویّه را پیدا میکنند. الآن هم نمونههایش هست. الآن هم همان کارهای خلافی که در ایران واقع میشد در بعضی کشورهای دیگر شروع کردهاند و مشغولاند؛ از خوف اینکه مبادا از ایران به آنجا سرایت بکند، و بیخود دست و پا میزنند؛ ناچار سرایت میکند. یعنی الآن هر طایفهای که میآیند اینجا از ملتشان وقتی ذکر میکنند، میگویند توجه دارند به ایران و همین معنا را میخواهند تحقق بدهند، در عراق، در کویت، در مصر، همه جا. اگر ما خوب این نقش را بازی بکنیم و اسلام را به آن طوری که هست در ایران پیادهاش بکنیم، علاوه بر اینکه خودمان- ان شاء اللَّه- پیروز هستیم و تا آخر هم پیروز هستیم ان شاء اللَّه از ما به سایر بلاد [سرایت میکند] که نظر ما به این است که همه بلاد مسلمین اسلامی باشد، حکومت در دنیا حکومت اسلامی باشد، یا عدل اسلامی در همه جا باشد. اگر ما با هوشیاری و با امانت و با علاقه [باشیم] همان طوری که علاقه ما را به اینجا رسانده. علاقه قشرهای مختلف ملت به این نظام اسلامی یک علاقه الهی بود که در قلب مردم تحقق پیدا کرد. و با دست غیبی این علاقه در قلوب مردم پیدا شد، به طوری که از بچههایی که تازه زبان باز میکردند تا پیرمردهایی که نزدیک مُردنشان بود، آنها همه با هم همصدا بودند و اسلام را میخواستند.
این علاقه به اسلام ما را پیروز کرد. الآن ما مکلّفیم که حفظ کنیم این حیثیت را. آن علاقه را حفظ بکنیم، و در خودمان تقویت کنیم. بدانیم این معنا را که سر و کار با خداست، سر و کار ما با خدای تبارک و تعالی است، و امور در دست اوست، همه چیز به دست او اجرا میشود. این معنا را در قلب خودمان وارد کنیم؛ و تلقین کنیم به خودمان که غیر از اراده او چیز دیگری نمیتواند کارگر باشد، و اراده او بود که ما را به پیروزی نیمه کاره رساند. و اگر چنانچه ما حفظ بکنیم این جهاتی را که باید حفظ بکنیم ان شاء اللَّه- آن اراده محفوظ خواهد ماند، و ما را به پیروزی نهایی خواهد رساند. و پیروزی نهایی این است که همه بلاد همه مستضعفین بر مستکبرین پیروز بشوند ان شاء اللَّه.
البته راجع به کیفیت کار شما، راجع به وضعیت و چگونگی آن، این چیزی نیست که من بتوانم در آن نظری بدهم. و خود شما که مشغول کار هستید [عمل] میکنید. و اگر مشکلاتی هم پیدا شد، همان شورای انقلاب هست. و من هم دعاگوی شما هستم؛ و خدمتگزار همه شما و همه ملت هستم. و امیدوارم که ان شاء اللَّه همه موفق و مؤید باشید. و این خدمت ارزنده را بدانید یک ارزندگی زیادی پیش خدا دارد. خدای تبارک و تعالی به مخلوق مستضعف نظر دارد. و شما که الآن در خدمت یک همچو مخلوقی هستید، یک همچو طایفهای هستید، به شما نظر دارد. و این را به طور شایسته، به طور دقیق، عمل بکنید؛ و اجرش را هم از خدا بخواهید. هیچ در نظرتان نباشد که یک کسی به شما بگوید چه خوب عمل کردی؛ یا یک کسی به شما بگوید بد عمل کردی. نظر به این باشد که این پیش خدای تبارک و تعالی مقبول باشد. که یک عبادتی است، عبادت پیش خدا مقبول باشد.
ان شاء اللَّه خداوند همه شما را حفظ کند؛ و همه موفق باشید و این راه را ادامه بدهید، راه انسانی است، راه اسلامی است. و من از همهتان متشکرم به اینکه یک همچو زحمتی را متحمّل میشوید. لکن زحمتی است که برای اسلام است؛ برای خداست. و ان شاء اللَّه خداوند همهتان را تأیید کند.» (صحیفه امام، ج10، ص: 178 ـ 182)
ـ سخنرانی در جمع بانوان معلم و دانشآموزان؛ نقش زنان در تاریخ ایران- آزادی (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من از این خانم کوچکها اوّل باید تشکر کنم؛ و از چیزی که خواند تقدیر کنم. و از همه خواهران که از اطراف آمدند، از خراسان آمدند، از آمل آمدند، از آبادان آمدند، تشکر میکنم؛ و دعاگوی همه ان شاء اللَّه هستم.
ما باید حساب این مطلب را بکنیم که آزادی که اینها- شاه سابق- و اشخاصی که الآن هم در مسیر او هستند میخواهند چه است؛ و زنها در غیر زمان این آدم چه نقشی داشتند؛ و بعد از او چه نقشی؛ و در زمان او چه. کسی که تاریخ این صد ساله را مطالعه کرده است میداند که در جنبشهایی که در ایران بوده است جنبشهای اصیلی که در ایران بوده است قبل از این دوره رژیم پهلوی، جنبش تنباکو، جنبش مشروطیت، زنها همدوش با مردها فعالیت میکردند. زنها در جامعه بودند و با مردها راجع به امور سیاسی و امور اجتماعی و گرفتاریهای مملکت خودشان فعالیت میکردند. همان طوری که مردها آن وقت قیام میکردند و قیام کردند برای اینکه قضیه تنباکو را- که همه چیز ما را به باد داده بود- جلوگیری از آن قرارداد بکنند. زنها هم در آن وقت شریک بودند، و در جنبش مشروطیت هم همان طور که مردها فعالیت میکردند، زنها هم فعالیت میکردند، این مال قبل از رژیم.
بعد از سقوط این و در حال سقوط و در نهضتی که مسلمین کردند، ملت ما کردند، همهتان ملاحظه کردید که زنها پیشقدم بودند. بلکه فعالیت زنها در این باب ارزشش بیشتر از فعالیت مردها بود؛ برای اینکه همین خواهرها که ریختند در خیابانها و در مقابل توپ و تانک تظاهر کردند و مشت گره کردند، اینها مردها را، قدرتشان را دو چندان کرد. وقتی مردها ببینند که خانمها آمدند در مقابل توپ و تانک، آنها بیشتر اقدام میکنند. و ما دیدیم که این خواهرها در این نهضت یک سهم بسیار بزرگ داشتند. و در طول این نهضت تا حالا، که در غیاب رژیم سابق است، میبینیم که خانمها در همه مسائل شرکت دارند. در قضیه پاکسازی، قضیه جهاد سازندگی، در همه این امور، فعالانه شرکت میکنند و آزادانه. این مال آن زمان، و این زمان که تفصیلش را شما میدانید و محتاج به بیان نیست.
خوب، در زمان این رژیم که فریاد میکردند که «آزادزنان و آزادمردان» چه فعالیتی زنها داشتند؟ فعالیتی که ما از زنها میدیدیم این بود که چند تایشان جمع بشوند، با آن وضع فضیح، بروند سر قبر رضا خان، آنجا تشکر کنند از اینکه ما را آزاد کردید! چه جور آزاد کرد؟ چه کرد؟ فکر این نیستند که چه آزادی اینها به آنها اعطا کردند، و تا چه اندازه اینها میخواستند زنها یا مردها آزاد باشند. بله، آنها یک آزادی را میخواستند- حالا هم این اشخاصی که قلم دستشان است و بر ضد اسلام و بر ضد روحانیت چیز مینویسند همین آزادی را میخواهند- و آن آزادی است که دیکته شده است از غرب برای به فساد کشیدن جوانهای ما. زن و مردشان را اینها میخواهند که آزاد باشند! زنها برای اینکه در مجالس آن طوری که تشکیل میدادند و داشتند بروند آنجا و با آن وضع در حضور چشمهای ناپاک مردها آن وضع را درست کنند. این نحو آزادی میخواهند که هم خواهرهای ما را به فساد و تباهی بکشند؛ و هم جوانهای ما، مردهای ما را به تباهی بکشند. اینها میخواهند که همه فحشا آزاد باشد. آزادی زمان ایشان، که آزاد زن و آزاد [مرد، کی] توانست راجع به مسائل روز یک کلمه بگوید؟ و کدام مرد توانست که راجع به گرفتاریهایی که ملت ما از دست اجانب و از دست داخلیها داشتند یک کلمه بنویسد؟ کدام مطبوعات ما آزاد بودند؟ کجا رادیو- تلویزیون آزاد بود؟ و مردم، جوانها، دانشگاهیها، و طُلّاب علوم دینی، کجا آزاد بودند؟ در این پنجاه سال، که من شاهد قضایا بودم، آزادی واقعیِ مفید برای جامعه مسلوب بود. هیچ نداشتیم؛ یعنی زنها آزاد نبودند که راجع به مسائل جامعه فعالیت بکنند، یا حرف بزنند راجع به گرفتاریهای ملت. راجع به گرفتاریهای ملت به دست شرق و غرب هیچ آزادی نبود. راجع به گرفتاری این ملت از دست دولتهای دست نشانده یک کلمه آزاد نبودند که صحبت کنند.
پس ما سه قطعه از زمان را، که خیلی از آن را، بعضی از آن را شما [میدانید] و همهاش را در تاریخ ثبت شده و میشود. این صد سال اخیر سه قطعه دارد. از اول، صد سال تا زمان مشروطه. و بعد از مشروطه تا زمان محمد رضا خان یک قطعه حساب بکنید؛ و وضع آن وقت و آزادی زنها در آن وقت و آزادی مردم در آن وقت. با اینکه آن وقت هم حکومتش فاسد بود، آن را حساب کنید. یک قطعه هم از بعد از رفتن این رژیم، یا در حال شکست این رژیم که دیگر نمیتوانست کاری بکند، تا حالا هم یک قطعه حساب بکنید. یک قطعه هم در زمان رژیم؛ از زمانی که رضا خان کودتا کرد، تا زمانی که رژیم از بین رفت؛ قدرتش از بین رفت. این سه حال را ما ملاحظه میکنیم؛ و عَرضه میکنیم به اینهایی که حالا هم برای این رژیم یا نظیر آن رژیم اشک میریزند و با اسم «آزادی» و با اسم «دمکراسی» معارضه با اسلام و مسلمین میکنند. ما عَرضه میکنیم این سه قطعه از زمان را. با اینکه قطعه سابقش هم، که در زمان قاجاریه بود و آنها، آن وقت هم مَرضیّ اسلام نبود؛ لکن آن وقت قدرت مسلمین زیادتر بود؛ و حکومتْ آن قدرت و غلبه را بر روحانیین و اسلام نداشت؛ ضعیف بود قدرتش در مقابل روحانیون و در مقابل ملت. با آن زمانی که رضا خان آمد و قدرت به او دادند و قدرت پیدا کرد و سرکوب کرد هم روحانیون و هم سایر ملت را؛ تا وقتی که این آدم رو به ضعف رفت. زمان قدرت این را با قدرت او، تا آن وقتی که این رفت رو به ضعف و رو به شکست. این هم یک قطعهای از زمان. قطعه سومش از بعد از شکست این و رو به شکست رفتن این تا حالا. ما حساب بکنیم که آن آزادی که زنها و مردها در آن دو قطعه جلو و عقب داشتند آن آزادی بود؛ یا این قطعهای که از زمان کودتای رضا خان تا زمان رو به شکست رفتن پسرش بود، این آزادی بود.
آزادی که در سابق بر او و حالا دارند یک آزادی است که نافع برای کشور خودشان، برای اسلام، برای مسلمین، برای ملت خودشان، است. یعنی اینها آزادند که در اجتماعات داخل بشوند، داخل هم شدند و میبینید، آزادند که خدمت کنند به مملکت، خدمت کردند و میکنند، و دارید میبینید. آزادند که در مصالح مملکت حرف بزنند؛ اشکال بکنند به دولت؛ اشکال بکنند به مقامات دولتی و غیر دولتی. چنانچه دیدید الآن اشکال کردند. آزادند در این مسائل اجتماعی، در مسائل اساسی که مربوط به مصلحت کشور خودتان و ملت خودتان است، هیچ قید و بندی در کار نیست. میبینید. شما یک جا بیاورید که بخواهید یک صحبتی بکنید که راجع به مصلحت مملکت است- نه توطئه باشد که بعضی میکردند- یک عملی بکنید که مربوط به مصالح خودتان و مصالح کشور است، و آمدند دستتان را گرفتند کنار زدند و سرنیزه آمده حکومت کرده، همچو چیزی پیدا نمیکنید. سابق هم فعالیتی که زنها داشتند، فعالیتی که در هر گرفتاری- که حالا من دوتایش را اسم بردم که قضیه «تنباکو» و «مشروطیت» که بیشتر از چیزهای دیگر بود- لکن در همه گرفتاریها زنها جلو میافتادند و همراه با مردها و مسائلی را که مربوط به مملکت خودشان بود میگفتند و فریاد میزدند، و انجام میدادند مسائلشان را. شما هم دیدید که در این قطعه سوم، که شما حاضر قضیه بودید و فاعل بودید، فعّال بودید، هیچ گرفتاری و جلوگیری در کار نبود که شما را جلوگیری کنند از اینکه اجتماع نکنید. جلوگیری کنند که، عرض میکنم که بیرون نروید؛ در بین مردم نروید؛ فریاد نزنید؛ مظالم را نگویید. با همین فعالیت شما و آزادی شما بود که این پیروزی برای ملت ما نصیب شد.
اما آن آزادی که آنها میخواستند و زمان رضا خان و پسرش میخواستند، و خصوصاً زمان دومی، آن آزادی نبود، آن تباه کردن ملت بود. آنجا هم شما آزادی را دو قسم کنید؛ یک آزادی مطبوعات و رادیو و تلویزیون و عرض میکنم که، قلمها و گفتارها و خطابهها، و اینها که در راه مصلحت ملت و در راه مصلحت کشور انجام میگرفت، تمام آنها سانسور بود، هیچ آزادی نبود. برای اینکه گرفتاری ما از ناحیه خود دولت بود و اربابهایش و اگر شما میخواستید یک صحبتی بکنید، اول باید بگویید که رضا خان چه کرد و مسائلی که او و خیانتهایی که او کرده بود و جنایتهایی که او کرده بود و خیانتهایی که پسرش کرد، باید این را بگویید. یک کلمه آزاد نبودید که از این مسائل بگویید. به پلیس هم شما نمیتوانستید که یک کلمه انتقاد کنید. یک کلمه انتقاد از دولت بکنید، یک کلمه مطبوعات ما انتقاد از- فرض کنید که- ارتش بکند، هیچ همچو چیزی نبود. آزادی که نافع برای مصلحت مملکت ما و کشور ما بود بکلی مسلوب بود، قلمها را شکسته بودند، زبانها را قطع کرده بودند. و کسی حق اینکه یک کلمه صحبت بکند نداشت. و باید هر چه بگویند، هر چه در مطبوعات باشد، هر چه در رادیو- تلویزیون باشد، هر چه قلمها به کار بیفتد، در مدّاحی یک نفر آدمی که همه چیز ما را به باد داد.
هیچ آزادی در زمان ایشان، آزادی سالم نبود. ولی یک قسم از آزادیها بود؛ در سینماها را باز کرده بودند، با آن وضعی که سینماها داشت که اگر جوانهای ما چند روز میرفتند در آنجا، تباه میشدند و از فکر اینکه یک کاری برای کشور خودشان بکنند بکُلّی میافتادند. و درِ اینها باز بود، درِ قمارخانهها هم باز بود به [روی] همه جوانها. در فحشا هم باز بود به همه جوانها.
و از تهران تا شمیران و اواخر شمیران میگویند آن قدر مراکز فساد بود که قابل حصر مثلًا نبود! اینها را آزاد قرار دادند. بلکه دامنزدند به آن بلکه قلمها، بیانها، دامنزد به اینکه این نحو آزادیهایی که مضرّ به حال کشور است، مضرّ به حال ملت است [لکن] اینها را آزاد گذاشتند. از بعد از زمان ایشان تا حالا، باز برگشت به دوره سابق و بهتر. برای اینکه دوره سابق هم دوره قَجَر بود و آنها هم فاسد بودند، اما نه به فساد اینها. این قدر که اینها- این پدر و پسر- اینها رکورد فساد را شکستند! این آزادی که الآن برای ملت ما هست، برای زن، برای مرد، برای نویسندهها، این آزادی آزادی است در کلیه اموری که این امور به نفع خود شما هست. شما آزادید بیایید بیرون مطالبتان را بگویید؛ انتقاد از دولت بکنید؛ انتقاد از هر کس که پایش را کج گذاشت بکنید. هیچ کس نیست که به شما بگوید چرا. بروید در جهاد سازندگی؛ با ملت خودتان بروید و همراهی کنید آزادید، میروید میکنید. تمام چیزهایی که در رشد انسان، در رشد خواهرها و برادرها، و این کودکهای عزیز، دخالت دارد، اینها همه آزاد هستند.
آنی که اسلام جلویش را گرفته و آزاد نیست؛ قماربازی است که تباه میکند ملت را؛ شرابخواری است که تباه میکند ملت را؛ انواع فحشایی که در زمان این مرد جنایتکار بود و فراهم کرده بودند اسبابش را. اینهاست که در اسلام ممنوع است پس ما دو قسم آزادی داریم که یک قسم مفیدش در غیر زمان این دو جنایتکار بود، و در زمان اینها این قسم از آزادی بکلی ممنوع بود. و آن آزادی آنها میخواستند که زنها آزاد باشند که هر جوری بَزَک بکنند و بیایند توی خیابانها و با جوانها خدای نخواسته چه بکنند! آن را آزادی قرار داده بودند. و حالا هم الآن آنهایی که میخواهند اسلام نباشد، دلشان برای این آزادی میسوزد. این آزادی مطرح نیست پیششان اصلًا. اینهایی که این همه حرف میزدند از اینکه مملکت ما چه طور، ملت ما چه طور، کذا و اینها، اگر شما در تمام اینجاهایی که رفتید، کسانی که رفتند برای کمک کردن به برادرها و خواهرهای خودشان در جهاد سازندگی، اگر شما از اینها کسی پیدا کردید آنجا!
اینهایی که داد میزنند خلق خلق و خلق، آنهایی هستند که خرمنها را میروند آتش میزنند؛ نه اینهایند که میروند خرمن جمع میکنند. شما میروید زحمت میکشید و با برادرهای خودتان، خواهرهای خودتان، کمک میکنید خرمن درست میکنید، برای آنها وجین میکنید، درو میکنید؛ آنهایی که داد از خلق میزنند و داد از اینکه ما طرفدار تودهها و خلق هستیم میآیند آتش میزنند! همین که شما زحمت کشیدید، دستشان برسد میآیند آتش میزنند. و همینها هستند که لولههای نفت را با تفنگ منفجر میکنند. همینهایی که برای خلق، به قول خودشان دارند، چه میکنند. همین دمکراتها و دُمِ دمکراتها که در کردستان بودند، و الآن هم هستند. همینها بودند که نفت را میخواستند به تباهی بکشند، و دهقانها را به تباهی بکشند، و صنعت ما را، زراعت ما را، همه را به تباهی بکشد که مبادا یک جمهوری اسلامی پیدا بشود و دُمِ اینها را بگیرند بیرون کنند. اینهایی که بر خلاف مسیر ملت هستند، اینها از این میترسیدند. پس، فریاد آزادی آنها آزادی نبود؛ تباه کردن ملت بود. حالا آزادی است؛ میبینید که چه طور است، اگر بگذارند. این تتمه رژیم سابق و نوکرهای آنها [اگر] بگذارند و نوکرهای اجانب.
خداوند ان شاء اللَّه همه شما را، خواهرها، برادرها، و این اطفال، نوباوگان، همه شما را ان شاء اللَّه حفظ کند. و همه موفق باشید، خدمت بکنید به این مملکت و تربیت بکنید این کودکها را. شماها، معلّمها، تربیت بکنید اینها را به تربیتهای اسلامی- انسانی که هم برای مملکت و کشورتان مفید است؛ و هم برای روحیه خود آنها مفید است؛ و هم خیر دنیا و آخرت در آن هست. سلام بر همه شما خانمها، برادرها.» (صحیفه امام، ج10، ص: 183 ـ 189)
ـ نامه تشکر به آقای مرعشی نجفی به جهت اعلام پشتیبانی از نیروهای مسلح (1359)
«بسمه تعالی
حضرت آیت اللَّه آقای حاج سید شهاب الدین مرعشی- دامت برکاته- قم
تلگراف شریف در مورد پشتیبانی مبارزات قهرمانانه نیروهای مسلح عزیز و مردم مبارز و تبریک پیروزیهای ارزشمند آنان واصل گردید. این پیروزیها در گرو ایمان به خدای تعالی و فداکاریهای بیدریغ آنان و پشتیبانیهای صمیمانه تمام اقشار محترم ملت از این رزمندگان جان بر کف میباشد و امید است تا پیروزی کامل بر همه ابرقدرتهای اشغالگر جهان و دشمنان اسلام ادامه داشته و این همبستگی و وحدت همچنان استمرار یابد. از خدای تعالی سلامت و توفیق جنابعالی را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج13، ص: 245)
ـ سخنرانی در جمع گروهی از مردم مرزنشین کشور؛ فداکاری و پایداری مردم در جنگ (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
بعضی قضایاست که انسان گمان میکند که این شرّ است، لکن به حسب واقع، خیر است. در این قضایای اخیر، که دولت جابر عراق تحمیل کرد بر ایران، باید بگویم: «الخَیْرُ فی ما وَقَعَ»[4] برای اینکه چند مطلب را ثابت کرد: یکی اینکه ضد انقلاب در ایران شایعه میکردند که ارتش ایران ارتشی است که از بین رفته و دیگر نمیتواند در مقابل دشمنها مقاومت کند و شایعه افکنی میکردند، بلکه ابتداءً میگفتند که اصلًا ارتش لازم نیست، ارتش باید به هم بخورد و بعد از سر، یک مسائلی شروع بشود. در این جنگ تحمیلی، ثابت شد که ارتش نیرومند است و ارتش با سایر قوای مسلّحه با هم هستند؛ تفاهم دارند؛ با هم میجنگند و همه کسانی که در ارتش هستند، در رأس ارتش هستند، وفا دارند. این خود یک خیری بود که جلوی شایعات را گرفت.
یک جهت دیگر اینکه این اشخاصی که ادعا میکنند و ادعا میکردند که ما طرفدار مظلومین هستیم، طرفدار خلق هستیم، فدایی خلق هستیم، مجاهده برای مردم میکنیم، ثابت شد به اینکه همه این حرفها، صحبتهای خلاف واقع بوده است و الآن که کشور ایران با حزب بعث منحط در جنگ هستند، الآن از آنها هیچ خبری نیست و آنها باز به فسادهایی که اندیشه میکردند، ادامه دارند میدهند. لکن بر آنها هم ثابت شد که اگر یک روزی دولت ایران بخواهد شرّ آنها را بکَند، با یک یورش همه آنها را از بین میبرد. این هم یکی از خیراتی بود که برای ما در این جنگ، در این جنگ تحمیلی حاصل شد.
یکی دیگر اینکه منتشر میکردند و دائماً میگفتند که انقلاب در اول یک چیزی داشت: مردم با هم بودند و حالا دیگر نیستند با هم، با هم مختلف هستند. از این حرفهای نامربوط که هی دائماً میگفتند. باز در این جنگ ثابت شد که سرتاسر کشور با هم هستند و مردم به همان روح انقلابی باقی هستند و الآن از همه جاهایی که جوانهای ما هستند، از همه اقطار کشور، پیشنهاد میکنند که به جنگ بروند، لکن احتیاجی نیست الآن به جنگ آنها و اگر- خدای نخواسته- یک وقت احتیاج شد، آن وقت معلوم میشود که چه خواهد شد. اینها از اموری بود که خیر بود برای ما.
علاوه اصل جنگ، که واقع میشود، و لو تحمیلی است این جنگ، لکن جنگ وقتی که واقع میشود، انسان را از آن خستگی و از آن چیزهایی که سست میکند انسان را، از آن سستیها و خستگیها بیرون میآید و فعالیت میکند و جوهره انسان، که باید همیشه متحرک و فعال باشد، بروز میکند. در استراحت و در راحت و در این امور، انسان هی کسل میشود، هی خمود میشود، قوای انسان خمود میشود، خصوصاً آنهایی که به عیّاشی عادت دارند یا به رفاه عادت دارند، آنها دیگر بدتر خواهند شد. لکن وقتی که جنگی در کار میآید و حماسهای وجود پیدا میکند و تاریک میشود شب و روشن میشود روز و توپ انداخته میشود و اینها، انسان را از آن حال خمودی و از آن حال سستی بیرون میکند و انسان آن واقع خودش را، که فعال است و متحرک، آن واقع را بروز میدهد.
یکی از امور که باز خیر بود برای ما اینکه دولت عراق فهمید که با کی طرف است.
اینها دائماً هی پیش خودشان میگفتند که ما اگر- همچو خیالات میبافتند که اگر ما- حمله به ایران بکنیم، در همان حمله اول، دیگر کار تمام است و ما میرویم برای مرکز ایران و همه جا. حالا فهمیدند که نه، مسأله این طور نیست. در عین حالی که ما باز به مردم اجازه ندادیم و آن بسیج عمومی را اجازه ندادیم، الآن مع ذلک، فهمیدند اینها که خیر، کاری از آنها بر نمیآید و اگر دولت ایران بخواهد، آنها را ان شاء اللَّه، بزودی از بین میبرد.
عمده حرف این است که فرق است ما بین قوای مسلّح ایران با قوای مسلّح عراق، فرق است ما بین فرماندهان قوای مسلّح ایران با فرماندهان قوای مسلّح عراق و آن این است که اینها به اسلام فکر میکنند و روی قواعد اسلام میخواهند عمل بکنند، و لهذا، به شهرهایی که دفاع ندارند، به مردم بازار و به مردم و فقرای جاهای دیگر کاری ندارند و فقط اگر الزام پیدا کردند که یک مثلًا، توپی بیندازند، یک بمبی بیندازند، به همان مراکزی که مراکز قدرت شیطانی است، اینها هجوم میکنند. لکن فرماندهان عراق از خدا بیخبرند، اعتقادی به این مسائل ندارند. لهذا، توی شهرها میاندازند بمبهایشان را، در خرمشهر، در اهواز، در این جاها، شهرها را هدف قرار میدهند و ما دستمان بسته است از این جهت که نمیخواهیم مردم عادی و مردم بیگناه تلف بشوند و آنها دستشان باز است از باب اینکه اعتقاد به آن چیزهایی که در اسلام مطرح است، آن چیزهایی که «انسان بما أنّه انسان»[5] میفهمد، آن چیزهایی که شرف انسان اقتضا میکند، آنها این مسائل پیششان مطرح نیست. آنها همان پیش بردن و رفتن و زدن و این طور چیزها، لکن این طور نیست که مملکت ایران نتواند اینها را از بین ببرد، لکن میخواهد قدم به قدم پیش برود که مبادا بیگناهها- خدای ناخواسته- زیر پا بروند. ما باید روی قواعد اسلامی عمل بکنیم. قدم قدم پیش رفتیم، تکه تکه جلو رفتیم و آنها خیال کردند قدرتی در کار نیست.
حالا فهمیدند آنها که نه، قدرت هست، لکن قدرتمندان اینجا روی یک قواعد عمل میکنند و قدرتمندان اشرار روی یک قواعد دیگر عمل میکنند. لهذا، آنها مراکز جمعیت را هر جا پر جمعیت است آنها به توپ میبندند یا نارنجک میاندازند. اینها میخواهند همان هدفهایی که مربوط به قوای مسلّحه آنهاست [سقوط] بکند.
بنا بر این، در این جنگ- یک، خیلی از امور، که بعضی دیگرش هم هست البته- خیلی از امور معلوم شد. باز خوب شد که صدام حسین را به ظواهر اسلام کشانده؛ برای اینکه این روزها میگویند نماز هم میخواند! توی مسجد هم میرود! این همان کارهایی بود که محمد رضا میکرد، عیناً همان. اینها از یک آخور ارتزاق میکنند. آن هم یکوقتی که پیش میآمد، بدترین فحشها را به علمای اسلام میداد و به اسلام هیچ کار نداشت، ضربه میزد. یکوقت که ضعیف و بیچاره میشد، میرفت نماز میخواند و در حرم حضرت رضا میرفت و نماز میخواند و از این بساط درمیآورد. حالا ایشان هم که همه ملت عراق میشناسند او را کی هست، نمیدانند که ایشان که حالا هم میخواهد نماز بخواند و در مسجد برود، کی را میخواهد بازی بدهد. ملت عراق را میخواهد بازی بدهد. ملت عراق ایشان را ماهیتش را میشناسد. ماها را هم میخواهد بازی بدهد. ماها هم ماهیتش را میشناسیم. کسانی که آن ور دنیا هستند، در امریکا و اروپا هستند، اگر بعضی اشخاص پیدا بشوند نشناسند این را، ممکن است. اما آنجاهایی که ایشان هستند مثل بغداد و- عرض بکنم که- عراق، مردم ایشان را میشناسند. مردم سالهای دراز با این حزب بعث زندگی کردند و از این حزب بعث، اینها صدمهها دیدند. این آدمی که حالا دارد میگوید من مسلمان هستم و ما در مقابل کفّار داریم جنگ میکنیم، این آدم همان آدمی است که برای اربعین، وقتی که زوّار حضرت سید الشهدا حرکت کردند، آنها را به توپ و تفنگ بستند و آن قدر جنایت کردند. دیگر ملت عراق با اینکه این جنایات را از شما دیده، باور میکند که شما یک آدم دینی باشید؟
در هر صورت، جنگ خیلی خوب است از یک جهت و آن این است که انسان را، شجاعتی که در باطن انسان است بروز میدهد و تحرک برای انسان حاصل میشود.
انسان از آن خمودی بیرون میآید. ملت ایران باید توجه داشته باشند که برای اسلام دارند خدمت میکنند. فرق ما بین ما و آنها این است که ما انگیزهمان اسلام است.
اشخاصی که در اسلام خدمت کردند و جنگ کردند و فداکاری کردند، از صدر اسلام تا حالا تاریخشان محفوظ است. پیغمبر اکرم از همه این گرفتاریهایی که ما داشتیم بیشتر گرفتاری داشت. چندین ماه یا چند سال در حبس بود ایشان. در شعب ابو طالب[6] محصور بود و مع ذلک، مقاومت کرد و باید مقاومت کند. و ملت ایران مقاومت میکند و باید مقاومت کند. ارتش ایران و پاسدارها و سایر قوای مسلّحه باید قدرتمندی خودشان را نشان بدهند و باید اینها [را] سرکوب کنند، این قدرت پوشالی امثال صدام حسین و اینها [را].
باز معلوم شد به اینکه این عروسک چه عروسکی است که هر جوری میخواهند حرکتش میدهند، هر روزی حرکتش میدهند، به یک جور حرکت میدهند. این هم باز معلوم شد و بسیاری از چیزهای دیگر در این جنگ معلوم شد.
حالا آنچه من به ملت خودمان میخواهم بگویم این است که ملت ما باید متوجه باشد که اسلام است و قضایای اسلام در کار است و ما تبع اسلام داریم جنگ میکنیم، دفاع میکنیم و به واسطه اسلام داریم دفاع میکنیم. ملت ما باید مجهّز باشند. جوانهای ما باید تدریب کنند[7]، مجهز باشند؛ برای اینکه ما ممکن است در آتیه یک جنگهای طولانی تری داشته باشیم و برای اسلام باید جنگ بکنیم، برای اسلام باید فداکاری بکنیم. ما باز هم در این مواردی که کشته دادیم به قدری که در صدر اسلام کشته دادند ما باز کشته ندادیم. ما باید فداکاری بکنیم. ما باید همه عزیزانمان را فدای اسلام بکنیم.
باید این کار انجام بگیرد و بلااشکال، باید همه افرادی که قدرتمند هستند، چه آنهایی که در سرحدّات هستند، آنهایی که در مثل خرمشهر و مثل اهواز و مثل آبادان و اینها هستند، پافشاری کنند، نگذارند از شهر خودشان بیرون بروند. این ضعف است. اسلام گفته است شما باید پایداری بکنید.
در هر صورت، من به آنها هم سفارش میکنم که با قدرتمندی و با شجاعت و با عزّت نفْس پایداری کنند و هیچ گاه از مسائلی که گفته میشود و آن ضد انقلابیها منتشر میکنند، نترسند. ما پیروز هستیم. صدام حسین دستش را دراز کرده برای اینکه با ما مصالحه کند.
ما با او مصالحه نداریم. یک آدمی است که کافر است، یک آدمی است که فاسد است، مفسد است و مفسد را ما نمیتوانیم با او مصالحه کنیم. ما تا آخر با آنها جنگ خواهیم کرد و ان شاء اللَّه تعالی، پیروز خواهیم شد. و هر یک از دُوَل هم که با او همراهی بکند، ما هیچ ابداً اعتنایی نداریم به این؛ برای اینکه ما هدفمان این است که تکلیفمان را عمل بکنیم. تکلیف ما این است که از اسلام صیانت کنیم و حفظ کنیم اسلام را. کشته بشویم تکلیف را عمل کردهایم، بکشیم هم تکلیف را عمل کردهایم. این همان منطقی است که ما در اول هم، که با این رژیم فاسد پهلوی مخالفت میکردیم، منطق ما همین بود. منطق این نبود که ما حتماً باید پیش ببریم، منطق این بود که برای اسلام مشکلات پیدا شده است. احکام اسلام دارد از بین میرود، مظاهر اسلام دارد از بین میرود و ما مکلّفیم که به واسطه قدرتی که هر چه قدرت داریم، مکلّفیم که با آنها مقابله کنیم. کشته هم بشویم اهمیتی ندارد، بکشیم هم، که ان شاء اللَّه، موفق خواهیم شد، به جنّت و به بهشت ان شاء اللَّه.
شما هیچ وقت از هیچ چیز هراس نداشته باشید. شما برای حفظ اسلام دارید جنگ میکنید و او برای نابودی اسلام. الآن اسلام به تمامه در مقابل کفر واقع شده است و شما باید از اسلام پایداری کنید و حمایت کنید و دفاع کنید. دفاع یک امر واجبی است بر همه کس. بر هر کس که هر مقدار قدرت دارد، باید دفاع بکند از اسلام. الآن اینها هجوم کردند بر اسلام و ما باید دفاع بکنیم. ابداً قضیه صلح و قضیه سازش در کار نیست. ما اصلًا مذاکرات نمیکنیم با اینها. اینها برای اینکه فاسد و مفسد هستند و ما با این اشخاص مذاکره نمیکنیم. بله، اگر اینها بروند کنار و از همه جا بروند و بیرون بروند از همه جا و تسلیم بشوند، ما آن وقت ممکن است که به واسطه اینکه بین مسلمین خیلی [تفرقه] نشود، ما هم یک سکوتی بکنیم و الّا مادامی که اینها اسلحه دستشان است، ما هم اسلحهمان ایمان است، سلاحمان اسلام است. ما با آن سلاح ایمان و اسلام پیش میبریم و خواهیم پیش برد و همه اینها را سرکوب خواهیم کرد، چنانچه تا کنون ما با همان اسلحه ابرقدرتها را از بین بردهایم و دستشان را از این مملکت قطع کردهایم. حالا آنها میخواهند باز با این طور مسائل، باز یک دست درازی به کشور اسلامی بکنند. ما مکلّفیم که جلوی آنها را بگیریم. چه پیروز بشویم و چه نشویم، دفاع باید بکنیم. باید حتماً دفاع بکنیم و همه ملت در وقتی که اجازه داده شد، همه باید بروند و دفاع بکنند. ان شاء اللَّه، امیدوارم که به آنجاها نرسد و مسائل آن قدر ریشهدار نباشد و اینها بفهمند که با چه مملکتی و با چه ملتی طرف هستند و دست از شیطنت و فضولیهای خود بردارند.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج13، ص: 246 ـ 252)
ـ پیام به ملت ایران؛ شهادت جمعی از فرماندهان نظامی در سانحه هوایی (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
با کمال تأثر و تأسف خبر دلخراش سانحه هوایی یک فروند هواپیمای نیروی هوایی که حامل شهدا و مجروحین جنگ اخیر بود و منجر به شهادت جمعی از خدمتگزاران به اسلام و ملت شهیدپرور ایران گردید، که در بین آنان تیمسار سر لشکر ولی اللَّه فلاحی، تیمسار سرتیپ نامجو، تیمسار سرتیپ فکوری و آقای کلاهدوز بودند واصل گردید.[8] اینان خدمتگزاران رشید و متعهدی بودند که در انقلاب و پس از پیروزی با سرافرازی و شجاعت در راه هدف و در حال خدمت به میهن اسلامی به جوار رحمت حق تعالی شتافتند.
امید است که پس از پیروزی شرافتآفرین برای ملت و پس از زحمات طاقتفرسا در راه هدف و عقیده، روسفید و سرافراز به پیشگاه مقدس ربوبی وارد و مورد رحمت خاصه واقع شوند. شک نیست که همه باید این راه را برویم و به سوی حق و سرنوشت خویش بشتابیم؛ پس چه سعادتی بالاتر از آنکه در حال جهاد با دشمنان اسلام و خدمت به حق و خلق و مجاهدت در راه هدف و شرف این راه طی شود. و چه سعادتمند بودند این شهیدان که دیْن خود را به اسلام و ملت شریف ایران ادا نموده و به جایگاه مجاهدین و شهدای اسلام شتافتند. اکنون بر ملت ایران و خصوص قوای مسلح است که با شجاعت و قدرت و مجاهدت و افزودن پشتکار، یاد آنان را زنده و به جهاد چون آنان ادامه دهند. و در جبهه و پشت جبهه پیروزیآفرینند و به پیش روند، و دل دشمنان کوردل را که با شهادت هر یک از رزمندگان ما وعده شیطانی به خود میدهند لرزندهتر کنند و به آنان بفهمانند کسانی که برای هدف و عقیده جهاد میکنند و از میهن عزیز خود دفاع مینمایند، از شهادت این عزیزان سستی و هراسی به خود راه نمیدهند. جوانان رزمنده و شجاع ارتش و سپاه و سایر قوای مسلح پیروان شهید جاویدی[9] هستند که تاریخ میگوید هر یک از جوانان و یاران او که به شهادت میرسیدند، رخسار مبارکش افروختهتر و آثار شجاعت و تصمیم در او بارزتر میگردید، و یادگار شجاعان صدر اسلام هستند که پرچم از دست هر یک از فرماندهان میافتاد دیگری پرچم را میگرفت و به رزم در راه هدف ادامه میداد. ما گر چه عزیزان ارزشمندی را از دست دادیم، لکن هدف به قوت خود باقی و فرزندان اسلام با اراده آهنین و تصمیم قاطع از اسلام و میهن عزیز خود دفاع میکنند، و هر چه بیشتر برای خود و میهن خود افتخار میآفرینند تا کوردلان و منافقان و پناهندگان در دامن غرب بدانند تا ملت ایران و قوای مسلح شجاع زنده است برای غرب و شرق و غربزده و شرقزده در کشور بقیة اللَّه اعظم جایی نیست. این جانب این ضایعه اسفناک را به ملت ایران و ارتش و سپاه و سایر قوای مسلح و فرماندهان شریف آنها و به خانواده محترم شهدا تسلیت و تبریک عرض میکنم. این شهدا و شهدای عزیز ما که در راه هدف و آرمان اسلامی به شهادت رسیدند موجب سرافرازی و افتخار هم میهنان و قوای مسلح و خانوادههای عزیز خود شدند. از خداوند متعال برای آنان رحمت و برای ملت و بازماندگان شهدای عزیز سعادت و صبر میطلبم. و السلام علی عباد اللَّه الصالحین. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 263 ـ 265)
ـ سخنرانی در جمع سرپرستان کمیته ها (لزوم حفظ نظم در نیروهای مسلح (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
یکی از اموری که در اخلاق توجه به آن مهم است اینکه مسائل تکرار شود و این تکرار و تذکر، هم در خود انسان و هم در دیگران تأثیر میکند. از این جهت، من بعضی از مسائل را تذکر میدهم. شما میدانید آن چیزی که این نهضت و این انقلاب را به ثمر رساند ایمان بود و مؤمنین، همان طور که قرآن شریف فرموده است، برادر یکدیگر بوده و فرقی بین آنها نیست.[10] هوای نفس انسان میخواهد هر چه بشود، بگوید من کردهام، و این آثار خودخواهی است و اختلافاتی هم که مشاهده میشود، از ضعف ایمان است.
آنها که میخواهند برای خدا کار کنند، چه خودشان و چه برادرانشان و چه افرادی دیگر انجام بدهند، برای آنها فرقی نمیکند. و من امیدوارم همه ما بتوانیم در جمهوری اسلامی این قدم را، که بالاترین قدمهاست، برداریم. آن روزی که شما احساس کردید محبت و برادری بین شما و سایر قشرهای خدمتگزار زیادتر میشود، بدانید که ایمانتان زیادتر گردیده است. شما میدانید که الآن کشور ما محتاج این است که قوای مسلح با هم باشند و اگر- خدای نخواسته- بین کمیتهها و سپاه پاسداران تفاهم نباشد، به مقصدی که آن اسلام است. نخواهید رسید. و هرگز در این فکر نباشید که من کمیتهای هستم و باید تنها کمیته کارش بهتر باشد و سپاه هم همین را بگوید در این فکر باشید که با برادری کارها را انجام دهید و این اصل قرآنی را، که مؤمنین با هم برادر هستند، بپذیرید و با هم دوست و به یکدیگر محبت داشته باشید و خیر همدیگر را بخواهید و آن خواطر نفسانی و باطنی، که عبارت از جدایی سپاه از کمیتهها باشد، را دور بیندازید. این رمز موفقیت جامعه است.
رمز دوم اینکه گرچه کشور ایران بالا و پایین ندارد و آن «دوله» ها و «سلطنه» ها رفتهاند و ما خودمان هستیم، لکن باید نظم و نظام باشد. شما باید برای خدا مراتب و سلسله مراتب را حفظ کنید. و اگر بنا باشد هر کسی خودش رأی بدهد و علی حده عمل بکند، آن وقت است که معنویات و موفقیتهای عادی هم از بین میرود. و شما میدانید با آنکه پیغمبر اکرم در مسجد مینشست و کسی که وارد میشد نمیدانست که کدام یک از آنها پیغمبر است، با این حال، همه مأمور اطاعت از او بودند. ما همه با هم برادر هستیم، لکن اگر نظام نباشد، برادری هم به هم میخورد؛ مثلًا، اگر در جنگ بنا باشد از فرماندهی اطاعت نشود، مسلماً شکست خواهیم خورد. در جنگ، آن وقتی شکست نیست که همه گوش به فرمان کسی باشند که وقتی نقشه و فرمان میدهند همگی به آن عمل کنند: وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ.[11] پس با اتکال به خداوند تعالی روحیه خودمان را تقویت کنیم و با هم برادر باشیم و بدانیم آنها که با هم اختلاف دارند، موفقیت هم ندارند. و شما نمیخواهید با زور موفقیت پیدا کنید؛ شما میخواهید با اخلاق خوب و کردار خوب با مردم رفتار کنید تا پیش خدا و خلق آبرومند باشید و مردم را از خودتان بدانید. و اگر تفنگ و اسلحه هم در دست شماست، با اخلاق مردم را خاضع کنید و خضوع قلبی میزان است. و اگر بتوانید قلب مردم را همراه خود کنید، این چیزی است که پیش خداوند دوام و ثبات دارد. من دعاگوی شما هستم و امیدوارم ان شاء اللَّه، به وظایف دینی، اسلامی و کشوری خودتان عمل کنید.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج17، ص: 14 ـ 15)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور لیبی؛ تبریک عید سعید قربان (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
22 ذی حجة الحرام 1403
حضرت آقای سرهنگ معمر القذافی، رهبر انقلاب جماهیر عربی لیبی
نامه تبریک آن حضرت به مناسبت حلول عید سعید اضحی واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی تبریک گفته، سعادت و عظمت ملل اسلامی را از خدای تعالی مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج18، ص: 165)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور اندونزی؛ تبریک عید سعید قربان (1363)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای سوهارتو، رئیس جمهور کشور اندونزی
پیام تبریک آن حضرت به مناسبت عید سعید قربان روز گذشته واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به حضرت عالی و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته، سعادت و عظمت همه مسلمانان جهان را از خدای تعالی مسألت دارم.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه. 4 محرّم الحرام 1405
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 81)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور مالدیو؛ تبریک سال جدید قمری (1363)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای مأمون عبد القیوم، رئیس جمهور کشور مالدیو
تلگراف تبریک آن حضرت به مناسبت حلول سال جدید هجری واصل و موجب تشکر گردید. از خدای تعالی میخواهم در این سال جدید همه مسلمانان جهان را از شرّ دشمنان اسلام نگهداری کرده، و عظمت و شوکت از دست رفته آنها را به ایشان بازگرداند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. 4 محرّم الحرام 1405
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 82)
[2] - سنگسار کردن، سنگ پراندن.
[3] - آگاه میکردند، هشدار میدادند.
[4] - خیر در آن چیزی است که واقع میشود.
[5] - انسان بدان گونه که انسان است.
[6] - جایی در نزدیکی مکه که پیامبر اسلام( ص) و گروهی از یاران ایشان در آن نقطه مدتی را در تحت شدیدترین محاصره اقتصادی کفار قریش به سر بردند
[7] - آموزش نظامی ببینند.
[8] - ساعت 19 هفتم مهر ماه 1360 یک فروند هواپیمای سی- 130 متعلق به ارتش جمهوری اسلامی ایران که از مناطق جنگی به تهران عزیمت میکرد در حومه جنوبی تهران( کهریزک) به علت نامعلومی دچار سانحه گردید و سقوط کرد. و فرماندهان نظامی آقایان: ولی اللَّه فلاحی، موسی نامجو، جواد فکوری، یوسف کلاهدوز، و محمد جهان آرا به شهادت رسیدند.
[10] - اشاره است به آیه 10 سوره حجرات.
[11] - سوره ذاریات، آیه 55:« و امت را تذکر و پند بده که پند و تذکر، مؤمنان را سودمند افتد».