امروز با امام: بیستوششم شهریور
ـ حکم اعزام آقای سید محمد جعفری ورامینی به خرم آباد (1358)
«بسمه تعالی
جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج سید محمد جعفری ورامینی- دامت افاضاته
با توجه به سابقه و اطلاعاتی که جنابعالی نسبت به منطقه خرمآباد و لرستان دارید مقتضی است مسافرتی بدانجا نموده و از نزدیک به مشکلات کمیته و نیازمندیهای اهالی رسیدگی کنید، و با کمک علمای اعلام و افراد ذی صلاح در امنیت محل و در رفع مشکلات اقدام نمایید؛ و چنانچه برای رفع نیازمندیهای ایشان احتیاج بود، از طریق کمیته امداد تهران و احیاناً با تماس گرفتن با جناب نخست وزیر و سایر وزرا و مقامات مربوطه اقدام کنید. از خدای تعالی موفقیت جنابعالی را خواستارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج9، ص: 552)
ـ سخنرانی در جمع خانواده های شهدا؛ وابستگی به غرب- تباهی جوانان (1358)
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
هم سرودی که خواندید دلپذیر بود و مؤثر و راهنما؛ و هم مسائلی که طرح کردید. باید بگویم که شما خودتان پیشاپیش راه را رفتید و مجالی برای اینکه من صحبتی بکنم خیلی نمانده است. و من به همین جهت دلخوشم که ملت ما خودش راه را پیدا کرده، و دارد راه را میرود. این تحول روحی که در ملت پیدا شده است و در شما جوانها، مردها، زنها، پیدا شده است، این موجب امیدواری است. و من امیدوارم که این راه را ما با آسانی، مشکلاتمان کم باشد، با آسانی این راه را طی بکنیم.
وقتی یک جامعه متحول شد از آن صورتی که در زمان طاغوت بود به یک صورت اسلامی، به یک صورت انسانی، این کارهایی که شما انجام میدهید انسانی است؛ اسلامی است. و از روی رضا و رغبت عمل میکنید؛ با اشتیاق عمل کنید این یک تحول روحی است، یک تحقق روحانی است، که باید ما امیدوار به او باشیم، و امیدوار هستیم. و امید است که آتیه بسیار روشنی را در ایران ببینیم؛ و شما ان شاء اللَّه بهترش را ببینید.
اینها که گفتید که نقص دارد، فرهنگمان نقص دارد، کجامان نقص دارد، کجامان نقص ندارد؟ کوشش کردند که نگذارند این مملکت، نگذارند این کشور، یک رشد انسانی بکند؛ یک رشد اقتصادی بکند؛ یک رشد فرهنگی بکند؛ یک رشد نظامی بکند.
در طول تاریخ، و در این پنجاه و چند سال اخیر، مأموریت داشتند اینها برای اینکه ما را عقب نگه دارند، نگذارند که یک دانشگاهی داشته باشیم؛ نگذارند که یک دبیرستان صحیح داشته باشیم. یک مأموریتی بود که آن مراکزی که از آن مراکز ممکن است که انسانهای آگاه پیدا بشوند آن مراکز را نگذارند که رشد بکند. رضا خان اوّلی که وارد شد، البته با صورت اسلامی وارد شد و در مجالس تعزیه داری و در مجالس روضه و در تکیهها در ماه محرّم راه میافتاد دور و تکیهها هم میرفت! ابتدا این طوری، با این اسلحه، پیش آمد. بعد از اینکه قدرتش محکم شد و توانا شد، شروع کرد به کارهایی که مأمور بود. در رأس مأموریتش؛ کوبیدن روحانیون بود. این مدرسه فیضیه که ملاحظه میکنید، که آن وقت هم تمام حجراتش طلبه داشت، دو تا طلبه یا سه تا طلبه داشت! روز هیچ نمیتوانستند توی حجرهها بروند. قبل از آفتاب حرکت میکردند تو باغات، باغهای شهر؛ و اواخر شب میآمدند. برای اینکه کارآگاهها و پاسبانها و اینها میآمدند اینها را میبردند که لباسشان را تغییر بدهند. حملهها شد به این طایفه. دانشگاه را نمیتوانستند آن وقت، روی اینکه مثلًا از دنیا یک چیزی داشتند، نمیتوانستند به آن ترتیب حمله کنند به آن. آن وقت از راه تبلیغات و از راه تعلیماتِ بر خلافِ مسلک صحیح پیش آمدند، و برنامههای استعماری داشتند. این دو قدرت را اینها [...] اعتقادشان این بود که اگر اینها قوه پیدا بکنند، ممکن است که سایر ملت هم دنبال اینها بیایند و نگذارند کارها انجام بگیرد. و لهذا در رأس برنامه کوبیدن روحانیت بود، و کوبیدن دانشگاهیها.
در زمان این دومی[1] هم، که دنبال این معنا بود که با سالوسی ابتداءً کارها را انجام بدهد، و معلمهایی هم در این باب داشت، شروع کرد سالوسی از جهاتی. یکی راجع به اینکه خودش را به دیانت میبست. قرآن چاپ کرد! هر چند وقت یک دفعه میرفت در حرم حضرت رضا و میایستاد و نماز میخواند و زیارت میکرد! این یک راه بود. یک راه دیگر هم که برای طبقات دیگر پیش گرفته بود این بود که ما میخواهیم این مملکت را به «تمدن بزرگ» برسانیم. کتاب مأموریت برای وطنم را یکی دیگر نوشته و به ایشان نسبت داده![2] خودش اهل نوشتن نبود، وقتش را هم نداشت. این هم یک دامی بود برای اینکه مردم را غافل کند از اینکه دارد همه چیزشان را از بین میبرد. از این طرف، اینکه ما میخواهیم برای ملت چه بکنیم و میخواهیم مملکت را صنعتیاش کنیم! میگویند که کلاغ مثل کبک میخواست راه برود، راه رفتن خودش هم یادش رفت! این نمیخواست اصلًا مثل کبک راه برود؛ میخواست بازی بدهد مردم را. درصدد بودند اینها که مردم را اغفال کنند، سرخوش کنند، به اینکه ما مملکتمان بعدها صنعتی میشود، و بعد از یکی دو سال دیگر ما در ... ادعاها بود دیگر، بعد از یکی دو سال دیگر ما میرسیم به همان ابرقدرتها! میشویم مثل ژاپن! ژاپنی که الآن با امریکا تَنه میزند و صنعتش در خود امریکا جلو از امریکاست. اینها میگفتند ما میشویم مثل ژاپن! چه کردند؟
آن چیزی که در ایران لازم بود باشد و اقتصاد ایران به او بستگی داشت، که عبارت از کشاورزی بود، از بین رفت. کشاورزی را به صورت اینکه ما میخواهیم، به اسم اینکه ما میخواهیم، صنعتی کنیم مملکت را، اول کشاورزیاش را از بین بردند. کشاورزی که از بین رفت، اشکالاتی پیدا شد: یکی اینکه ما شدیم برای امریکا یک بازاری برای خرید کالاهای امریکا؛ یعنی گندمها و سایر حبوباتی را که آنها زیادی داشتند و باید بریزند به دریا یا بسوزانند، به ما به قیمت اعلا میفروختند و پول ما را میگرفتند. یکی دیگر اینکه این کشاورزها را از اطراف ایران کوچ داد این طرح، و آورد اطراف تهران و اطراف شهرهای دیگر، بیشترش در تهران. این همه محلههایی که در تهران درست شده، محله گودالها و محله نمیدانم چه و حصیرها و این خانههای حصیری و این خانههای چه، این بیچارههایی که در محل خودشان کشاورز بودند. کشاورزی را از بین بردند به اسم اینکه میخواهیم ما اربابْ رعیتی را برداریم، همه بشوند ارباب! ما هم چقدر غافل. ملت ما هم چقدر حالا یا غافل بود، یا خوب، سرنیزه بود. چه همه «دهقان»! این بیچارههایی که الآن اطراف تهران هستند، هر ده نفرشان توی سوراخی هستند- آنی که خانه دارد خانهشان را نمیدانم شما دیدید یا نه. من در تلویزیون یک دفعه، دو دفعه دیدم، که خوب، اسباب تأسف است، یک سوراخی است! یک عدهای بچه و بزرگ از تویش بیرون میآید- اینها دهقانهایی هستند که میخواست اربابشان[3] کند، و زندگیشان را بکلی به هم زد. مملکت ما را از حیث کشاورزی، که میتوانست خودکفا باشد بلکه صادر کند] ... [، مملکت ما از حیث کشاورزی یک مملکت غنی است. اگر کشاورزی صحیح در این مملکت بشود، ممکن است آذربایجان کافی باشد برای همه مملکت؛ باقیاش باید صادر بشود. یا خراسان برای همه مملکت کافی باشد، و باید باقیاش صادر بشود. ما الآن در زمان ایشان- نمیدانم شما در روزنامهها گاهی دیدید یا نه؟- خیلی افتخار میکردند که ما چند صد مثلًا هزار چیز خریدیم! این افتخارشان این بود که ما گندم خریدیم، جو خریدیم! یک مملکت را از این جهت ساقط کردهاند، و فریاد هم میزدند که ما همچو هستیم که گندم و جو از امریکا خریدیم و امسال [از] گرسنگی نمیمیریم! این طور اینها وارد شدند. همه آن قوهها- قدرتهای انسانی را در این مملکت متوقف کردند و یا عقب راندند. من در پاریس که بودم، از جاهای مختلف، ممالک مختلف، پیش من زیاد میآمدند. مِنْ جمله آلمان، که خوب نزدیک بود. اینهایی که در این [مرکز انرژی] اتمی بودند و در آنجا کار میکردند از طرف ایران، اینها هم آمدند پیش من، گفتند که این کاری که ما انجام میدهیم اولًا مُضر برای ایران است؛ ثانیاً نمیگذارند ما بفهمیم! میخواهند نگه دارند به یک سطحی که نتوانیم بفهمیم. اگر هم درست بشود، برای ایران مُضرّ است. یک همچو طرحهایی بود، جوانها را ببرند در خارج نگذارند. الآن، حالا الآنش که من خیلی اطلاع ندارم. در زمان ایشان این جوانهای ما که میرفتند در امریکا و اروپا پخش شده بودند در آنجا، همه جا را پر کرده بودند- از قراری که برای من نقل کردند- دیپلمهایی که آنها میدادند، تصدیقهایی که آنها به جوانهای ما میدادند، غیر از آن تصدیقهایی بود که به خودشان میدادند! جوانهای ما را، زود به آنها یک تصدیق میدادند، نخوانده ملّا! مال خودشان را دقت میکردند. این طور به من کراراً شاید گفته باشند، برای چه؟ برای اینکه نگذارند این رشد بکند؛ این قدرت را نگذارند پیدا بشود. از این قدرت آنها میترسیدند. همان طوری که از آخوند اینها میترسند، از دانشگاهی هم میترسند. این دو تا را میخواهند کنار بگذارند. ملت هم اگر این دو قدرت را نداشته باشد، نمیتواند جلو برود. و اینها با این دو قدرت مخالفند.
حالا الحمدللَّه یک تحولی در مملکت ما پیدا شده؛ یعنی وقتی که ملاحظه میکنیم، خانمها را از آن وضعی که سابق میخواستند برایشان پیش بیاورند به اسم اینکه «آزاد زنان و آزاد مردان» فهمیدند همهاش حُقه است و بازی. نه مردها آزاد بودند در زمان ایشان؛ نه زنها، و نه مطبوعات، و نه رادیو، و نه هیچی. آزادی در کار نبود. اسم، صحبتش و تبلیغاتش زیاد بود. آن آزادی هم که آنها میخواستند برای مملکت ما- حالا هم بعضی از نویسندههای ما پیشنهاد همان را دارند!- آن آزادی است که هم جوانهای پسر ما را و هم جوانهای دختر ما را به تباهی میکشد. آن آزادی را آنها میخواهند. که من از این تعبیر میکنم به آزادی وارداتی، «آزادی استعماری»؛ یعنی یک آزادی که در ممالکی که میخواهند وابسته به غیر باشد این آزادیها را سوغات میآورند: هروئین آزاد؛ مثلًا مشروبات هم آزاد؛ مَحالِ[4] فساد، که میدانید آن طوری که میگفتند از تهران تا آخر شمیران صدها محل فساد به بدترین فسادها، آن هم آزادی است! اینها آزاد! اما قلم نه، بیان هم نه، اینها آزاد نه! آن آزادی که آنها میگفتند و هِی آزاد آزاد میکردند این معنا بود که مشروب فروشی بیشتر از کتابفروشی باشد، و مراکز فحشا بیشتر از مراکز علم باشد. جوانهای ما را بِکشند به آن مراکز فحشا. خوب، جوان است و اول جوانی است، وقتی راه باز باشد و تبلیغات باشد و آسان کنند کار را برایشان، کشیده میشوند به آن طرف. وقتی یک جمعیت که باید برای مملکتشان فاعل باشند، مؤثر باشند، این را کشیدند به طرف فحشا، این دیگر نمیتواند، این مغزِ عادت کرده به فحشا، فکر بکند که نفت ما را کی میبَرد، به فکرش نمیآید هیچ، و اینها میخواهند این طور باشد.
بحمداللَّه آنی که حالا به ما مژده میدهد همین تحولی است که پیدا شده؛ یعنی جوانها از آن طرف کشیدند به خیابانها و فریاد زدند بر ضد استعمار و بر ضد دیکتاتوری. حالا هم رشد همچو شده است که مشغولند، خودشان به طور خودکار، بدون اینکه تبلیغاتی لازم داشته باشند به طور خودکار، مشغولند به اینکه تربیت کنند بچهها را.
تربیت کنید این بچهها را به تربیت انسانی، تربیت اسلامی که همان تربیت انسانی است. اگر این مملکت مسلمان بشود، تربیت تربیت اسلامی باشد، هیچ قدرتی نمیتواند مقابلش بایستد. چنانچه دیدید که این قدرتی که شکست داد این قدرت بزرگ را همین قدرت ایمان بود. همین بود که فریاد میکردند که شهادت میخواهیم. حالا هم دارند هِی میگویند، هِی هم زنها هم میگویند؛ مردها هم میگویند. این قدرت بود که جلوی این فسادها را گرفت و شکست داد اینها را. این قدرت را حفظش کنید. اگر بخواهید مملکتتان یک مملکتی باشد از خودتان باشد، کشورتان یک کشور سالم باشد، یک کشور مفید باشد، خودکفا باشد، باید از این سوغاتیهایی که غرب برای ما فرستادند و میفرستند [اگر به] ما این معنا گفته بشود که ما با صنعت خارجیها یا علم مربوط به صنعتشان مخالفیم، ابداً مخالف نیستیم. ما با این آزادیهایی که از غرب میآیند و اینها هم دامن به آن میزنند و آزادی وارداتی است، با این مخالفیم. اینکه جوانهای ما را به تباهی میکشید و به تباهی میکشد. ما با صنعت مخالف نیستیم. ما با هیچی مخالف نیستیم. اصلًا سرِ تمدنْ ما میگوییم کلاه سر ما میگذارند. غربی و شرقی کلاه سر ما میگذارید که ما میخواهیم به شما تعلیمات بدهیم. میخواهند ما را نگه دارند؛ متوقف کنند. میخواهند ما را محتاج به مستشار بکنند. نظاممان مستشار داشته باشد و فرهنگمان هم مستشار داشته باشد، و همه چیزمان مستشار داشته باشد. مستشار هم نه اینکه بیایند به ما تعلیم و تربیت یاد بدهند؛ بیایند ما را تا یک حدودی نگه دارند. ما با این مخالفیم.
روحانیت با ترقی مخالف نیست؛ با ترقی محمد رضایی مخالف است. با این تمدن «، دروازه تمدن» مخالف است. این «دروازه تمدنی» که همه چیز ما را به باد داد. با این آزادی «آزاد زنان و آزاد مردانی» که ایشان میگویند مخالفند؛ نه با آزادی. آزادی سر جای خودش، اما بیبند و باری؟ آزادی یعنی هر که دلش میخواهد هر کاری بکند! میخواهم هروئین بکشم، به شما چه! میخواهم قمار کنم! میخواهم کارهای زشت بکنم! با این مخالف است روحانیت. نه با آزادی بیان؛ نه با آزادی قلم؛ نه با آزادی گفتار؛ نه با روشنگریها؛ نه با صنعت. شما صنعت درست کنید، کی مخالف با آن است. اما یک قضیه ذوب آهن را حالا چندین سال است که اینها درست کردند؛ حالا هم میگویند باز اگر بخواهیم که ضرر ندهیم، چند سال دیگر لازم است که کار بکنیم تا ضرر نکنیم، و الّا در هر ماه چقدر میلیون ضرر ما داریم میکنیم! ما ضرر میبریم در اینها. ما چشممان از اینها بدی دیده است. آن چیزهایی هم که عرضه میکنند، به صورت خوب عرضه میکنند، ما از باب اینکه آدمی هستیم که مار گزیده و او از ریسمان سیاه و سفید میترسد، ما از آن قبیل هستیم، ما از این پیشنهادهای اینها میترسیم، برای اینکه ما از اینها بدی دیدیم. ما ندیدیم هیچ وقت اینها بخواهند ما را تربیت کنند؛ مثلًا صنعت یاد ما بدهند. صنعتشان این است که دارید میبینید که ذوب آهنشان حالا تا چند سال دیگر آیا بشود، آیا نشود! حالا ماهی چقدر، چند میلیون، چند، چقدر میلیون- که من حالا یادم نیست- ضرر دارد میدهد! زراعتمان را از آن طرف از بین بردند؛ فرهنگ را از بین بردند؛ ارتش را وابسته کردند. همه چیز را در هم ریختند. اموال هم هر چه توانستند، جواهر و هر چه توانستند، بار کردند و رفتند و فرار کردند. ان شاء اللَّه خداوند این تحولی که برای شما حاصل شده است، که مایه امیدواری ماست، حفظ کند. و شما این بچهها را تربیت کنید. و یک همچو خوی انسانی، یک همچو تحول [روحی برای] انسانیت، که در صدد این هستید که این بچههایی که باقی ماندند از این شهدا، و موجب تأثر ما، تأسف ماست. و باید بگویم یک بار سنگینی است به دوش من وقتی که ببینم یک بچه، پدرش را از دست داده و میآید پیش من؛ یا یک پدر پیر بچهاش را از دست داده. لکن آن چیزی که ما را دلخوش میکند این است که برای خدا بوده است.
چیزی که برای خداست آسان میشود. همان طوری که در این چیزی که خواندید، از کربلا شروع کردید. خوب، کربلا هم همین مسائل بود اما برای خدا بود. چون برای خدا بود آسان بود. شما هم ان شاء اللَّه برای خداست. و همان طوری که یک چیز خواندید که کُلُّ یَوْمٍ عَاشوُرا وَ کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلا[5] این یک عبارت آموزنده است. نه معنایش این است که هر روز کربلاست، هر روز بنشینید گریه بکنید. ببینید چه کرده، کربلا چه صحنهای بوده، هر روز این صحنه باید باشد: مقابله اسلام با کفر؛ مقابله عدل با ظلم؛ مقابله عدد کم با ایمان زیاد، در مقابل عدد زیاد با بیایمانی. نه از جمعیت کم بترسید؛ و نه از شکست بترسید، شکستی در کار نیست. وقتی کار برای خدا باشد، شکست تویش نیست. کشته بشوید بهشتی هستید؛ بکشید هم بهشتی هستید. خداوند ان شاء اللَّه همه شما را حفظ کند و همه موفق باشید. من خدمتگزار همهتان هستم و دعاگو.» (صحیفه امام، ج10، ص: 1 ـ 8)
ـ سخنرانی در جمع خانواده شهدا و پرسنل کمیته؛ معجزه الهی- روحیه شهادت طلبی (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من نمیدانم با چه بیانی از این جوانهایی که در طول این مدت فداکاری کردند تشکر کنم. آن قدری که میتوانم عرض کنم این است که این مطلب برای خداست و ما هم از خدا هستیم؛ إِنَّا لِلَّهِ، و به سوی او هم میرویم؛ دیر و زود خواهیم رفت؛ و چه بهتر که در این راهی که داریم قهراً به آن طرف میرویم با یک توشه باشد. و آن توشه توشه توحید است؛ توشه خدمت به اسلام است.
من نمیتوانم برای- خدمتگزاری- جوانی که برای خدمتگزاری به اسلام شب تا صبح، شب زنده داری میکند، در حال خطر واقع میشود، مجاهده میکند، ارزش برای این ما نمیتوانیم حساب بکنیم که ارزش این چقدر است، اجرت این چقدر است، مگر غیر از خدا میتواند کسی به این اعمال پاداش بدهد؟ مگر طبیعت و زینتهای طبیعت، پاداش یک موجودی است که برای خدا قیام کرده است و برای خدا خودش را به خطر انداخته است؟! آن چیزی که دل ما را خوش میکند این است که برای شما پیش خدای تبارک و تعالی یک حسابی باز است و الّا ما نمیتوانیم از شماها تشکر کنیم یا خدای نخواسته به شما اجر بدهیم. ما همچو قدرتی نداریم، آنچه هست این است که شما از خدا هستید، برای خدا هم کار کردید و خدا هم اجر شما را میدهد. اجری که خدا میدهد، آن ارزش دارد، ارزش عمل شما آن است که خدا به شما میدهد إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ[6] جنّت، آن جنتی که لقای خداست، جنتی که لقای دوستان خداست؛ آن برای شما کافی است. و از آن که گذشت، دیگر در عالَم طبیعت نمیشود برای اعمالی که برای خداست یک چیزی قرار داد. هر چه مربوط به عالَم طبیعت است، مادون آن چیزی است که برای خداست.
و شما برای خدا قیام کردید و برای خدا هم مجاهده کردید، و برای خدا ان شاء اللَّه تا آخر مجاهده میکنید؛ و این نهضت را به پیروزی میرسانید برای خدا باز. و این للَّه بودن، شما را به پیروزی رساند؛ و الّا با یک همچو قدرت شیطانی و قدرتهای دیگری که دنبال او بودند، اصرار میکردند، تشر میزدند، تهدید میکردند، شما جوانها ایستادید، این قدرت ایمان بود که شما را جلو برد؛ نه قدرت طبیعت و مادی. از حیث مادیت آنها بر ما طرف نسبت نبودند. اینکه دنیا را به تحیر واداشته است و حسابها را همه خطا از کار درآورده است این است که چطور یک ملتی که نه سازوبرگ دارد، نه نظام، نظامی در کار نبود که فکری در این باب نبود که ما بخواهیم یک فکر نظامی بکنیم یک نیروی نظامی داشته باشیم. نه نظامی ما داشتیم، و نه سازوبرگ مقابله با آنها. شما خیال میکنید که اگر نبود اراده خدا، که منصرف کرد اینها را از اینکه مقابله کنند، و نبود آنکه رعب در بسیاری از آنها ایجاد کرد [کار پیش میرفت] اینها با یک شب میتوانستند همه تهران را خراب کنند. همه چیز دستشان بود. همه مراکزی که یک نفر آدم که گوشش میجنبید همه را بمباران کنند. نه اینکه برای خدا نکردند؛ خدا اذهان اینها را همچو منصرف کرد و دلهای اینها را همچو پُر از خوف کرد که دست به آن آلاتی که باید بزنند نزدند. این یکی از معجزاتی بود که در این قضیه واقع شد.
و معجزه دیگر همین توطئهای بود که برای کودتا در همان شبهای آخر، که ما در تهران بودیم، اینها دیده بودند. و قبلش توطئه این بود که حکومت نظامی را روز هم اعلام بکنند. ما هم هیچ خبر از هیچ نداشتیم. اعلام بکنند مردم توی خیابانها نیایند، قوای انتظامیه تمام را بگیرند؛ تمام خیابانها و اینها را قوای انتظامی و آلاتی که آنها دارند؛ تانکها را بیاورند مستقر کنند. و بنا بر این بود که در همان شب بریزند و هر کس را که احتمال بدهند که این یک مثلًا چیزی هست از بین ببرند و بعد هم چه بکنند. ما هیچ اطلاع نداشتیم. مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ[7] قضایا واقع شد، مثلًا گفته شد که بشکنید این اعتصاب را، این نظام را، این حکومت نظامی را. خوب، مردم شکستند؛ و آنها نتوانستند که بیاورند نابودشان بکنند. بعد آن درگیریها پیدا شد. مرحوم قرنی،[8]- خدا رحمتش کند- اینجا بود. به من گفت که مقاتله و جنگ ما بین مردم و قوای دولتی در آن شب سه ساعت و نیم بود. با سه ساعت و نیم، دستهای خالی بر تانک و توپ و مسلسل و اینها غلبه کرد! این غلبه، غلبه الهی بود. این نظر خدا بود. این نظر خدا را حفظش بکنید.
خودتان را متصل کنید به آن دریای بیپایان الوهیّت. قلبهایتان را متصل کنید به مبدأ خیر. همه چیز از اوست. او کس همه کس است. همه پیروزیها با اراده او حاصل میشود. همه خوبیها با اراده او تحقق پیدا میکند. هر چه بدی هست از ماست، و هر چه خوبی است از اوست. خودتان را به او متصل کنید. آن قطرههای ضعیفی که ما هستیم؛ بلکه لاشیء لاشیءایم، هیچیم؛ اما اگر متصل بشویم به آن دریای رحمت الهی همه چیز میشویم؛ قدرت پیدا میکنیم.
صدر اسلام هم یک دسته از اعرابی که نه نظامی داشتند و نه پرورش نظامی شده بودند و نه سازوبرگی داشتند [و] آنها از شما، دست تهیتَر بودند. هر چند تایشان یک شمشیری، با یک چیز، خرمابند، بندشان بود لیفهای خرما. هر چند تایشان هم یک اسبی یا یک شتری. وضع این طوری بود، عدد هم بسیار کم؛ تمام لشکر اسلام سی هزار بود. و رومیها که آمدند با اسلام مواجه شدند، پیشقراول آنها شصت هزار بود! همه لشکر اسلام سی هزار. به حسب تاریخ، پیشقراول آنها شصت هزار بود. دنبالش هشتصد هزار، یا هفتصد هزار! یکی از سردارهای اسلام گفت که ما اگر بخواهیم به طور عادی با اینها مقابله کنیم، اینها هم طلیعهشان، که همان پیشقراولشان باشد، دو مقابل ما هستند، ما باید یک کاری بکنیم که اینها را بترسانیم. سی نفر همراه من بیاید ما میرویم با آنها جنگ میکنیم. با این شصت هزار تا جنگ میکنیم! به او گفتند آخر نمیشود. بالاخره، چَک و چَک کردند تا قبول کرد که شصت نفر باشند. شصت تا یک نفری شبیخون زدند به آنها شکستشان دادند! شصت هزار جمعیت را شصت نفر مؤمن، شصت نفر که برای خدا داشت کار میکرد، این طلیعه را شکست دادند. اسباب این شد که این سی هزار جمعیت بر روم غلبه کرد؛ بر ایران هم که غلبه کرد. در صورتی که آنها همه چیز داشتند. آنها یراقهای اسبهایشان هم، از قراری که گفتند، طلا بوده است! لکن ایمان نداشتند؛ میانشان تهی بود؛ هر چه بود یک صورت بود؛ هر چه بود یک سازوبرگ بود؛ اما میان تهی بود. این روحیه در آنها نبود که ما اگر بکُشیم هم بهشت میرویم؛ اگر کشته بشویم هم بهشت میرویم، این روحیه در آنها نبود، در اینها بود. و این روحیه غلبه کرد.
و من مطمئنم به اینکه شما پیروز میشوید ان شاء اللَّه؛ برای اینکه یک همچو روحیهای امروز من در بین ملتمان میبینم. یک دفعه و دو دفعه نبوده است، از نجف تا اینجا، مواجه شدم من با جوانهای زیبا، جوانهایی که اول جوانیشان است، و اینها یکیشان آمد در نجف آمد جلو من نشست بنا کرد قَسَم دادن من را، که شما [را] قَسَم [میدهم]، قَسَم داد که من شهید بشوم. بعد هم که ما در اینجا آمدیم، زن این تقاضا را کرده؛ جوانها این تقاضا را کردهاند. زنی که بچههایش را از دست داده است باز میگوید که من یکی- دو تا دارم این را هم میدهم. این روحیه، روحیهای است که اطمینان برای ما میآورد. این بر همه تانکهای عالَم مُقدَّم است؛ یعنی پیروز میشود. این روحیه، روحیهای است که خدای تبارک و تعالی انعام کرده است، مرحمت کرده است، این مرحمت الهی را حفظ کنید، این امانت است. این را کوشش کنید محفوظ بماند. و مادامی که این روحیه الهی، این هدیه الهی، در بین شماها هست، از هیچ نترسید؛ نگرانی هیچ وقت نداشته باشید. به فکر این نباشید که چرا به ما احسَنت نگفتند؛ چرا به ما اجر ندادند؛ چرا با ما مثلًا همراهی نکردند. خدا همراه شماست. امام زمان- سلام اللَّه علیه- دعاگوی شماست. از چه ما میترسیم؟ ما چرا بترسیم؟ مایی که راهمان راه خداست، مایی که در مقابل این قدرت شیطانی، که همه چیز ما را، اسلام ما را، جوانهای ما را، همه چیز ما را، از بین برد، قیام کردیم، از چه بترسیم؟ از این بترسیم که کشته میشویم؟ خوب، بشویم. جوانهای ما همه کشته شدند. از این میترسیم که غلبه بکنند؟ غلبه هم بکنند ما ترس نداریم، برای اینکه ما حقیم. وقتی حق هستیم، غالب هم بشویم ما حق هستیم؛ مغلوب هم بشویم ما حق هستیم. و ان شاء اللَّه غالب میشویم، مطمئن باشید، دلتان را به این مبدأ خیر متصل کنید. با خدا مناجات کنید، این شبهایی که در این تاریکیها اسلحه به دوش است و در این تاریکیها راه میروید، دلتان را به آن مبدأ متوجه کنید. متصل بشوید به آن دریای بزرگ رحمت، و از هیچ چیز دیگر باک نداشته باشید. از هیچ کس هم توقع نداشته باشید. نظرتان هم به هیچ کسی نباشد، و غیر از آن یک قدرت هم، هیچ چیز نشناسید. همه اوست. همه هر چه هست آنجاست.
خداوند ان شاء اللَّه به شما اطمینان عنایت کند، ایمان کامل عنایت کند؛ و شماها را در شمار شهدای کربلا محسوب کند؛ و همه ما را موفق کند که این وظیفهای که الآن به دوش همه ما هست، این وظیفه را بتوانیم خوب عمل کنیم.» (صحیفه امام، ج10، ص: 9 ـ 13)
ـ سخنرانی در جمع بانوان لنگرود؛ جدایی دین از سیاست- جامعیت اسلام (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
قبلًا تشکر میکنم از خانمها که از راه دور آمدند برای تسلیت. من هم به آنها تسلیت عرض میکنم.
آنچه که در این نهضت مطرح است این است که ما وضعیت نهضت را بفهمیم، و مقصود را، مقصد از جمهوری اسلامی را آگاهانه تعقیب کنیم. تا کنون رژیم طاغوت، تمام احکام اسلام را، در همه کشور و در کادرهای آموزشی و غیر آموزشی، در وزارتخانهها و ادارات، در ارتش و در سایر جاها، بر خلاف اسلام سیْر داده بود. دستور اصلًا این بود که نگذارند اسلام در ایران به معنایی که دارد تحقق پیدا بکند؛ برای اینکه خارجیهایی که میخواستند از ما استفاده ببرند، و بیزحمت هم استفاده ببرند، اینها تبلیغاتشان و طرحشان این بود که اسلام را نگذارند ظهور پیدا بکند. آن مقداری که کاری به استفادههای آنها ندارد آن مقدار را مضایقه نداشتند، لکن آن بُعدهای دیگری که با استفاده آنها مخالف بود آنها را میخواستند اصلًا نگذارند تحقق پیدا بکند. اینها کوشش داشتند به اینکه این معنا را به باور همه بیاورند که دین از سیاست جداست. دیانت یک احکامی است که بروند نمازی بخوانند، و چند تا هم از این مسائلی که هیچ ربطی به آن چیزهایی که آنها میخواهند نداشته باشد بگویند، و برگردند مشغول کارشان بشوند. آنها مشغول چپاولگری باشند و مشغول ظلم و جور به ملت. و قشرهایی که دینی هستند؛ اینها مشغول به اعمال دیانتی خودشان باشند، کاری نداشته باشند که چه میگذرد در این مملکت؛ کار نداشته باشند که خارجیها چه به سر این مملکت میآورند. برنامه دولتها در زمان طاغوت این بود. و دامنزده بودند به اینکه نگذارند روحانیون در سیاست دخالت بکنند. و شاید بسیاری از خود روحانیون هم باورشان آمده بود که نباید در امور سیاسی دخالت کنند. و بسیاری از جوانهای ما هم باورشان آمده بود که نباید اینها در امور سیاسی دخالت بکنند. حتی، از قراری که گفتند، یکی از همین افراد فاسد وابسته، در همین چند روز، در یک جایی به این صورت گفته بود که ما میخواهیم قداست روحانیون محفوظ باشد؛ اینها دخالت در امور مملکتی نکنند تا قداستشان محفوظ باشد! این یک حیلهای است که غربیها به کار بردند؛ و وابستگان به آنها هم از آنها تقلید کردند به اسم اینکه قداست اینها محفوظ باشد؛ یعنی اینها همان بروند توی مسجدها و دعا بخوانند تا قداستشان محفوظ باشد، و کاری به مملکت و کاری به دولت و کاری به مجلس و کاری به دیگر قشرهایی که باید باشد نداشته باشند؛ اینها را بگذارند برای چپاولگرها، و دعا و ذکر خودشان را بگویند و کاری نداشته باشند. این یک برنامهای است که ریخته شده است و ریخته شده بوده است در سالهای طولانی. و در زمان این پدر و پسر به آن دامن زیاد زده شده است، این حرف آنهاست.
حرف ما این است که نه روحانی تنها، همه قشرها باید در سیاست دخالت بکنند. سیاست یک ارثی نیست که مال دولت باشد، یا مال مجلس باشد، یا مال افراد خاصی باشد. سیاست معنایش همین وضع آن چیزهایی [است] که در یک کشوری میگذرد از حیث اداره آن کشور. همه اهالی این کشور در این معنا حق دارند. خانمها حق دارند در سیاست دخالت بکنند؛ تکلیفشان است. روحانیون هم حق دارند در سیاست دخالت بکنند، تکلیف آنهاست. دین اسلام یک دین سیاسی است. یک دینی است که همه چیزش سیاست است، حتی عبادتش.
شما ملاحظه کنید همین نماز جمعهای که در زمان طاغوت نمیشد درست به جا بیاورند، گاهی یواشکی در داخل یک مسجدی نماز را میخواندند، در صورتی که وضع نماز جمعه این نبود. وضع نماز جمعه این است که حالا انجام میگیرد، و انجام گرفت چند هفته. و مع الأسف آقای طالقانی فوت شدند. و بحمد اللَّه به جای ایشان یک فرد بسیار ارزندهای است؛ مُلّای متعهدی است. و ایشان[9] هم حبسها دیده است زجرها کشیده است، و پخته شده است در این امور. نماز جمعه یک اجتماع سیاسی است، در عین حالی که عبادت است. در خطبه نماز جمعه باید مسائل سیاسی روز طرح بشود؛ گرفتاری مسلمانها طرح بشود. در نماز جماعت هم این طور است. نماز جماعت هم اجتماع مردم در یک محلی، این برای این است که اینها مطلع بشوند از حال مملکت خودشان؛ مطلع بشوند از حال برادرهای خودشان؛ گرفتاریهاشان را اطلاع پیدا کنند، و رفع بکنند. اجتماع در مکه، آن اجتماع عظیم در جاهای مختلف، هِی اجتماع، اجتماع در مِنی اجتماع در عرفات، اجتماع در مَشْعَر، اجتماع در مکه، اجتماع در مدینه، اجتماع از همه قشرهای ممالک اسلامی، همه مسلمین، کسانی که استطاعت دارند و مشرّف میشوند، اینها همه یک امور سیاسی است. هر کدام به مقدار شعاع خودش. یکجا یک شهر است، یک دِه است، جماعاتی که در این شهر و دِه هست مجمع سیاسی است به اندازه خودش. مع الأسف ما استفاده نتوانستیم بکنیم از این اجتماعاتمان. نه از آن اجتماعات بزرگمان؛ و نه از اجتماعات کوچکمان. و این برای این بود که تبلیغات، اسباب این شده بود که مسجدیها را در آن مسجد محصور کرده بود.
مسجد مرکز تبلیغ است. در صدر اسلام از همین مسجدها جیْشها، ارتشها، راه میافتاده، مرکز تبلیغ احکام سیاسی اسلام بوده مسجد. هر وقت یک گرفتاری پیدا میشد، صدا میکردند که «الصَّلاةُ بالجَماعَة»، اجتماع میکردند؛ آن گرفتاری را طرح میکردند، این صحبتها را میکردند. مسجد، مرکز اجتماع سیاسی است. و از این یک قدری وسعتش زیادتر، میشود نماز جمعه. در هر هفته همه مجتمع بشوند در یک جایی، به حسب اختلافات: این شهر کوچکی است، به اندازه وسعت خودش. یک شهر بزرگی است مثل تهران، به این ترتیبی که هست، این یک اجتماع بزرگتر در هر هفته. آن اجتماع کوچکها در هر روز چند دفعه؛ این یک اجتماع بزرگ در هر هفته یک دفعه؛ با خطبهها و با روشنگریها که باید خطیب، یک آدم روشن روشنگر باشد و مردم را به وظایف سیاسی خودشان، به وظایف اجتماعی خودشان، به وظایف فرهنگی خودشان آشنا بکند. و اجتماعات در هر سال یک دفعه، یا برای دو تا عید، دو اجتماع بزرگ، باز، و یک اجتماع همگانی برای همه مسلمین. اشخاصی که میتوانند به مکه بروند، کسانی که مستطیع هستند، به طور الزام که باید در این مجتمع شرکت کنند. و آن مجتمع هم یک مجتمع سیاسی است. که باید اشخاصی که از اطراف میروند، از ممالک مختلف میروند، مسائل ممالک را با هم طرح بکنند؛ مسائل مسلمین را طرح بکنند. و مع الأسف با اینکه اسلام این اجتماعات را به رایگان تحت اختیار قرار داده- شما ملاحظه کنید اگر امیر حجاز بخواهد پانصد نفر آدم را در حجاز در غیر مورد حج دعوت کند، چقدر خرج دارد؛ چقدر تشریفات دارد؛ چقدر زحمت دارد تا پانصد نفر جمع بشوند آنجا، خدای تبارک و تعالی بدون اینکه برای اشخاص، مثل دولتها زحمت زیادی داشته باشد، مردم را خودشان را وادار کرده که مجتمع بشوند. آن هم چندین میلیون جمعیت، میلیونها جمعیت مجتمع بشوند- به رایگان این را تحت اختیار ما قرار داده و ما هم بدون استفاده از دست میدهیم. این برای این است که از آن طرف تبلیغات بسیار دامنهدار خارجیها و داخلیهایِ وابسته به خارجیها دامنزده به اینکه دیانت کاری به سیاست ندارد. آنها برای خودشان! سیاست را واگذارید به امپراتور؛ و دیانت هم مال پاپ و افراد پاپ. در اینجا هم سیاست را واگذارید برای محمد رضا پهلوی؛ شما هم بروید مسأله را بگویید و هر کاری هم اینها میکنند کاری نداشته باشید، قداست خودتان را حفظ کنید! این یک مسئلهای است که با کمال توطئه و شیطنت در همین چند روز در یک محلی طرح شد، که من نمیخواهم اسمش را ببرم. اینها گرفتاری است که ما داشتیم. و من امیدوارم که در این نهضت [...].
یکی از آثار بزرگ این نهضت این تحولی است که حاصل شده است برای همهتان، برای خانمها، برای برادرها، برای خواهرها، حاصل شده است. و آن احساس وظیفه است که ما همه وظیفه داریم، در مملکتمان وظیفه آموزش داریم؛ آموزش چیزهایی که به دردشان میخورد در دین و در دنیا.
اسلام یک چیزی نیست که برای یک طرف، قضیه را فکر کرده باشد. اسلام در همه اطراف قضایا حکم دارد. تمام قضایای مربوط به دنیا، مربوط به سیاست، مربوط به اجتماع، مربوط به اقتصاد، تمام قضایای مربوط به آن طرف قضیه که اهل دنیا از آن بیاطلاعند. ادیان توحیدی آمدهاند برای اینکه هر دو طرف قضیه را نگاه بکنند و طرح بدهند. نسبت به هر دو طرف قضیه آنها حکم دارند، طرح دارند. این طور نیست که یا این طرف را، و از آن طرف غافل باشند؛ یا آن طرف را، و از این طرف غافل باشند. نه، آن طرف هم نظر دارند؛ این طرف هم نظر دارند. خصوصاً اسلام که از همه ادیان بیشتر در این معنا پافشاری دارد که همه احکامش یک احکام مخلوط به سیاست است؛ دست به گردن است احکام ... نمازش مخلوط به سیاست است؛ حَجش مخلوط به سیاست است؛ زکاتش سیاست است، اداره مملکت است؛ خُمْسَش برای اداره مملکت است. دیگر حدود و تعزیرات، و اینهایی که قصاص، و این احکامی هست؛ که تمامشان را گذاشتند کنار، و یک عده احکامی که از غرب آمده است اینجا، در این زمانهای طولانی، به آن عمل کردهاند. من امیدوارم که این تحولی که حاصل شده است از برای همه یعنی هم خانمها و خواهرهای محترم ما و هم برادرهای محترم ما احساس وظیفه کردند. این احساس وظیفه بود که همهتان را آورد در خیابانها با فریاد، دشمن خودتان را بیرون کردید. این دخالت مستقیم شما در سیاست بود. همانی بود که آنها میگفتند شما چه کار دارید؟ همانی بود که میخواستند این خواهرها را بِکشند به یک کارهایی که نه اینکه بیتفاوتشان کنند؛ فاسدشان بکنند، و اسباب این بشوند که دیگران را به فساد بکشند.
مقصد این بود اینکه طرح میکردند که بله، ما «آزادزنان و آزادمردان»! ما آزاد کردیم؛ مثلًا پانزده میلیون زن را آزاد کردیم! آن آزادی که آنها میخواستند چه بود؟ مردها آزاد بودند تا زنها آزاد باشند؟ آزادمردان و آزادزنان در چی؟ شما آزاد بودید در چی؟ ما آزاد بودیم در چه؟ مردها آزاد بودند؟ بله، در یک چیزهایی آزاد بودند و آنها هم دامن به آن میزدند در اینکه یک مراکز فسادی درست بکنند. آن زنها که سنخ خودشان هست و آن جوانها که سنخ آنها هستند در آن مراکز فساد، آزاد بودند بروند هر کاری دلشان بخواهد بکنند. در این کنار دریاها، که شماها میدانید که چه خبر بود، همان جا آزاد بودند! «آزاد زن» و «آزاد مرد» این طوری بود! و الّا یکی از مطبوعات ما در آن زمان آزاد بود که یک کلمه بگویند؟ یکی از شما آزاد بودید که یک صحبت بکنید؟ اینکه آزاد نبودید. آنی که آنها میخواستند آزاد باشند همانی بود که فساد بود و فسادآور بود؛ رنج بود و رنج آور بود؛ زحمت بود و زحمت آور بود. به باد داد این قشر جوان ما را در این چند سال و از بین برد این قشر را. و امسال الحمد للَّه در این چند سال اخیر یک تحول بزرگی حاصل شد؛ و شما خواهرها و برادرها همه فهمیدید که باید خودتان مملکت خودتان را اداره کنید؛ خودتان آن قشرهای فاسد را بیرون کنید؛ و بیرون کردید.
خود شما مشغول آموزش باشید و مشغول پرورش دخترها و پسرها باشید، و مشغول هستید. و البته شغل بسیار شغل شریف، ولی مسئولیتش هم زیاد است. شغلتان شریف است؛ مسئولیتش هم زیاد است. یعنی مسئولید که این بچهها را تربیت بکنید، این دختر بچهها را تربیت تربیت اسلامی، تربیت انسانی. روحهای آنها را متحول کنید به یک روح انسانی و اسلامی تا برای مملکتتان مفید باشد. در مقابل اینکه آنها بنا داشتند این جوانهای ما را فاسد کنند تا اینکه بیتفاوت بشوند راجع به مسائل خودشان. هر قضیهای، هر بلایی سرشان بیاید، این جوان هروئینی دیگر نمیتواند فکر بکند به اینکه سرِ این مملکت چه آمده است. آن جوانی که عادت کرده هر روز برود به سینماهای آن ترتیبی و نمیدانم کذا، این دیگر نمیتواند فکر کند که مملکتش چه دارد میشود. آنها هم میخواستند همین طور بشود. و من امیدوارم که با این نهضتی که ارواح شما هم نهضت کرده است، اجسام شما هم نهضت کردند، و همه توجه به اسلام و توجه به قرآن کریم، ان شاء اللَّه این مملکت بزودی اصلاح بشود.
و بدانید این مطلب را که تا کنون انقلابی به خوبی انقلاب ایران نبوده است. انقلابهایی که در عالَم واقع شده است میلیونها جمعیت کشته شدهاند و میلیونها خانه از بین رفته است. همین انقلاب اکتبری که در شوروی واقع شده است، میگویند الآن شصت و چند سال از عمر این گذشته، باز به جا نیامده؛ باز نتوانسته درستش کند؛ باز آزاد نیستند مردم، از باب اینکه نتوانستند این را درست اداره کنند. لکن این انقلابِ پنجماهه ما، و طفل پنج، ششماهه ما، این الحمد لِلّه بسیاری از امور را درست کرده؛ و در صدد است درست بکند؛ برای اینکه انقلاب اسلامی است. فرق ما بین انقلاب اسلامی و انقلاب غیر اسلامی همین است که انقلاب وقتی اسلامی شد، تودههای مردم همراه با آن هستند. و وقتی تودههای مردم با یک شیئی همراه شوند، زود پیش میرود، و کم فساد است؛ فسادش کم است. البته هست؛ نمیگویم که الآن صد در صد نیست؛ هر انقلابی یک همچو چیزهایی را دارد، یک همچو لوازمی دارد، لکن هیچ انقلابی مثل انقلاب ایرانِ ما به این خوبی و به این کم زحمتی و به این سرعت نگذشته است. و من امیدوارم که خداوند همه شما را سلامت، عزت، عظمت، عنایت کند؛ و همه ما خدمتگزار باشیم به این مملکت و اسلام که همه امور ما را ان شاء اللَّه اصلاح کند.» (صحیفه امام، ج10، ص: 14 ـ 20)
ـ سخنرانی در جمع طلاب حوزه علمیه؛ حل مشکلات- فساد رسانههای پهلوی (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
هر انقلابی دنبالش این آشفتگیها زیاد است. من هم بیاطلاع نیستم؛ این چیزی که شما گفتید همچو نبود که ندانم؛ میدانم. نه تنها در آنجا؛ سایر جاها هم همین طور است؛ یعنی ما تا حالا آن قدری که عمل کردیم و کردید این بوده است که یک موانع بزرگی را از سر راه برداشتیم که عبارت از رژیم بود؛ لکن برای ساختن یک مملکتی که در طولِ باید گفت 2500 سال تا حالا، اگر بخواهیم کاری به آن نداشته باشیم در طول چند سالی که خود ما یعنی من شاهدش بودم آنها با تمام قوا در خراب کردن این مملکت کوشش کردند. در خراب کردن فرهنگ، خراب کردن تبلیغات و وسایل تبلیغی از قبیل روزنامهها، مجلات، رادیو- تلویزیون و هر چیزی را که شما خیال کنید؛ چیزهایی را که باید برای این مملکت خدمت بکند، آموزنده باشد، تربیت بکند مملکت را، مثل مثلًا سینما، سینما یک چیزی است که آموزنده است؛ اگر به دست انسان بیفتد؛ اگر به دست آدم صحیح بیفتد، یک چیزی است که جوانها وقتی بروند در آنجا چیز یاد میگیرند، آموزنده است. یا رادیو و تلویزیون یک امری است که آموزنده است برای ملت، باید آموزنده باشد. مطبوعات هم همین طور؛ مجلهها و روزنامهها و اینها باید آموزنده باشند و تربیت کنند جوانهای ما را. لکن مع الأسف در این پنجاه و چند سال دامنزدند به فساد و به افساد. یعنی آن چیزهایی که باید آموزنده باشد درست بعکس بود؛ مخرب بود و مفسد. مجلات، مجلاتی بود که اگر دیده باشید این صورتها را داشت. و آن تبلیغات [و] مسائلی که راجع به عکسها و چیزهای مبتذل و مخرب بود و یک مقالاتی که بدتر از آن عکسها بود. روزنامهها همان طور، و رادیو و تلویزیون هم همان طور، و مراکز فحشا هم که الی ما شاء اللَّه درست کرده بودند؛ با همه قدرت و قوّت؛ و همه ابزاری که دست آنها بود کوشش کرده بودند که این مملکت را خرابش بکنند، خراب هم کردند.
یعنی دستگاههایی که آنها به جا گذاشتند یک دستگاههایی بود که همهاش فاسد بود. آن دستگاه فاسد تا بیاید از این حال برگردد به یک حال متعارف و به یک حال بلندپایه، این نمیشود با پنج ماه، شش ماه، یک سال، این مسئلهای است که شدنی نیست، نمیگویم نباید کوشش کرد؛ باید کوشش کرد، اگر کوشش نکنیم که هیچ وقت درست نمیشود. اما شما بدانید با تمام کوششی که بخواهد بشود هم یک چیزی که فاسد بارش آوردهاند بزودی نمیشود اصلاح کرد. شما متوقع نباشید که تا این دیوار شکسته شد، پشت دیوار بهشت برین باشد. یک جهنم است این دیواری که شکستید. وقتی رفتید پشتش دیدید که همه چیزش خراب است. آن رژیم شاهنشاهی که فساد آورده بود در این مملکت، و فاسد کرده بود این مملکت را به اسم «تمدن بزرگ» و به اسم اصلاحات، به اسم صنعتی کردن مملکت و این حرفهای مزخرفی که هی گفتند و تبلیغ کردند و ما را خواب کردند. این دیوار شکست، آن طرف این دیوار را وقتی که نگاه کردیم دیدیم هیچ نداریم، هر چه داریم فاسد است. شما یک چیزش را دیدید؛ هر جا بروید همین است، فاسد است، لکن عذر نمیشود این. ما باید همهمان، همه باید دست به دست هم بدهیم و یک همچو مملکت فاسدی را دسته جمعی درستش بکنیم. نه شما دنبال این باشید که مثلًا دولت درست بکند؛ نه دولت دنبال این باشد که روحانیت درست بکند و نه هر دوشان دنبال این باشند که کسان دیگری درست بکنند؛ همه باید بکنند؛ یعنی همه مکلف، کُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ[10]. این اعمال نفوذها، همه اینها دست به دست هم داده است و حالا یک مسائل بغرنج ناراحت کنندهای به وجود آورده، اینها با تدریج باید درست بشود. ما غفلت از آن نداریم؛ داریم هم فعالیت میکنیم در بارهاش؛ لکن مسائلی است که با یک روز و دو روز نمیشود. یک چیزی که همهاش خراب است نمیشود فوراً همهاش آباد شود. این را بتدریج، باید پله پله رفت، پله پله که رفت درست بکنیم. الآن در هر یک از این دستگاهها که بروید یک دسته مفسد است. از بقیه آن رژیم یک دسته هستند که خودشان را وارد کردهاند و فرصت طلبانی که خودشان را وارد کردهاند و یک دسته منحرفینی که میخواهند به انحراف بکشند. یک دستهای که با صورت حق به جانب اسلامی، بر خلاف مسیر اسلام هستند.
همچو دستجات مختلفی با صورتهای مختلف و مرام واحد، و آن اینکه نه اسلام را میخواهند و نه روحانیت را. این مشترک بین همهشان است. همه این دستههای فاسد، اینها از این دو چیز میترسند؛ یکی از اسلام میترسند؛ برای اینکه اگر اسلام در یک مملکتی بیاید جای اینها دیگر نیست. و اینها جا میخواهند؛ با اینکه اگر گرایش به اسلام بکنند جا دارند، لکن توهّم این را میکنند که اگر اسلام ... البته یک چیزهایی که آنها میخواهند اسلام نمیتواند به آنها بدهد. آنها یک آزادی بیبند و بار میخواهند. آنها میخواهند آزاد باشند که شراب بخورند، قمار بکنند و در فحشا وارد بشوند و اینها. اینها یک چیزهایی است که اسلام به آنها نمیدهد و اینها میترسند. یک قشر دیگری هم که اینها از آن میترسند عبارت از روحانیین است. از آنها ضربه دیدهاند، و اینها هم میترسند از آنها. رضا خان هم از آنها میترسید، پسرش هم میترسید؛ و همیشه هم در صدد بودند که آنها را فاسد بکنند، یا در داخل خودشان یک کاری بکنند که فساد پیدا بشود، و ضربه بزنند و چه بکنند.
حالا تکلیف من و شما چیست؟ اولش شاید خودمان. آقا! الآن تمام چشمها دوخته است به اینکه یک اشکالی به شما بکنند و یک اشکالی به روحانیت بکنند و صدایش را درآورند. همه چشمها دوخته شده به این. میخواهند زمین بزنند شما را! اینها الآن یک ضربه مهلکی- اینها که رو به فساد بودند و مملکت ما را میچاپیدند- یک ضربه مهلکی از این ملت با دست روحانیت خوردهاند. اینها میخواهند این ضربه را جبران کنند. جبران به این است که روحانیت را یک صورتی به آن بدهند که این صورت در دنیا مُشوَّه باشد و در بین ملت هم همین طور.
اول کار این است که ما خودمان را تهذیب کنیم؛ به طوری که ما وقتی که اسم خودمان را «روحانی» گذاشتیم؛ الهی باشیم، روحانی باشیم. عرضه بکنیم خودمان را به دنیا، بگوییم که ما اشخاصی هستیم که روحانی هستیم و مربی جامعه هستیم. اگر از مربی جامعه خدای نخواسته یکوقت- یک چیز خلاف دیدند خوب، چه خواهد شد؟ این خواهد شد که خدای نخواسته اگر زیاد شد، خوب روحانیت شکست میخورد. شکست روحانیت، شکست اسلام است. یعنی آنی که اسلام را تا اینجا آورده است روحانیین بودهاند. آنی که اسلام را، همه احکام اسلام را ضبط کرد و جمع کرد و ترویج کرد همین قشر روحانی است. اگر خدای نخواسته از ما یک چیز خلافی ببینند، کم کم زیاد و زیاد، یکوقت به آنجا برسد که مردمْ ما را بر خلاف مسیر اسلام ببینند و به ما پشت بکنند. آن روزی که مردم به شما پشت کردند و خدای نخواسته- خدا نیاورد یک همچو روزی را- آن روز است که اسلام از دست ما خواهد رفت. بنا بر این، یک تکلیف الهی بزرگ معیّناً بر هر یک از ماست. نه منِ تنها؛ نه آقایِ تنها؛ نه شما تنها؛ یک تکلیف الهی به طور وجوب عینی بر همه افراد ما طلبهها و روحانیین است و آن حفظ خودمان؛ که یکوقت قدم خلاف نگذاریم؛ و حفظ کسانی که با ما رابطه دارند. هر کس به اندازه خودش؛ یکی امام جماعت است آن جمعیت را، یعنی آقای یک شهر است به همان مقداری که هست. یکی طلبه است و توی مدرسه است، با آنهایی که تماس دارد. همه ما الآن موظفیم در این زمانی که ما مدعی هستیم که میخواهیم آن رژیم نباشد و یک رژیم روحانی، یک رژیم انسانی، یک رژیم اسلامی باشد. اگر در این وقت که ما این ادعا را داریم که ما آن رژیم را کنار گذاشتهایم و میخواهیم اسلام را بیاوریم روی کار، اسلام را هم ماها باید معرفیاش بکنیم، اگر در یک همچو مقطع از زمانی، خدای نخواسته ملت از ما یک چیزی دید که نباید ببیند، یک مسائلی دید که نباید باشد، این اسباب این میشود که روحانیت شکست بخورد. با شکست روحانیت، اسلام شکست خورده است. این تکلیفی است که بر همه ماست، و هر کدام باید هم شخص خودمان را و هم شعاعی که داریم تربیت بکنیم.
من میدانم الآن آشفتگی است. این چیزی نبود که شما تازه گفته باشید. چیزی است که من چند ماه است میشنوم، هر روز میشنوم، هر روز اقدام میکنم. لکن وضع وضعی است که به این زودی نمیشود درستش کرد باید درستش کرد. و ان شاء اللَّه من امیدوارم که بتوانیم همهمان دست به هم بدهیم و همه با هم این کارها را انجام بدهیم؛ چنانکه تا حالا همه با هم ان شاء اللَّه انجام دادیم، از این به بعد هم همین طور. خداوند همهتان را تأیید کند.» (صحیفه امام، ج10، ص: 21 ـ 25)
ـ حکم انتصاب آقای محمدعلی رجایی به سمت سرپرستی بنیاد مستضعفان (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
26/ 6/ 59
جناب آقای رجایی نخست وزیر- ایّده اللَّه تعالی
چون وضع بنیاد مستضعفین موجب نگرانی این جانب است و مسائل آن پیچیده است، لازم است جنابعالی امور بنیاد را در دست گرفته و تحت نظر اشخاص متدین متعهد کاردان، آن را به نفع مستضعفین اداره نمایید.
اطلاعات لازم را میتوانید از هیأتی که این جانب معیّن نمودم به دست آورید.
ان شاء اللَّه تعالی موفق در خدمت به اسلام و مسلمین و خصوص مستضعفین باشید.
و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج13، ص: 220)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور گینه؛ تسلیت شهادت امام جمعه تبریز (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای احمد سکوتوره، رئیس جمهور کشور گینه
پیام تسلیت شما را در مورد شهادت جانگداز مرحوم آیت اللَّه مدنی و شش نفر شهید دیگری که هنگام ادای فریضه جمعه به دست مزدوران امریکای جهانخوار صورت گرفت دریافت نمودم. از اظهار همدردی و محبت شما متشکرم. این جنایات هولناک چهره واقعی شیطان بزرگ و مزدوران ضد اسلام او را برای همه مسلمانان جهان به خوبی آشکار میسازد که بیش از این فریب تبلیغات مسموم و دروغین آنها را نخورند، و هر چه زودتر خود را از زیر بار سلطه این دیو خونآشام رها سازند. از خدای تعالی عظمت اسلام و مسلمین و نابودی کافران و دشمنان دین اسلام را مسألت دارم. و السلام علیکم. 26 شهریور ماه 1360
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 237)
ـ پیام به ملت ایران در هفته دفاع مقدس؛ بررسی علل و ابعاد جنگ تحمیلی (1360)[11]
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
یک سال از جنگ صدام تکریتی امریکایی با اسلام عزیز میگذرد. یک سال از هجوم بعث کافر عراق به سرزمین اسلام و جمهوری اسلامی ایران گذشت. اکنون در آستانه «هفته جنگ» و بررسی ابعاد مختلف آن، از انگیزهها و پیامدها و دستهای جنایتکاری که از آستین حزب بعث کافر عراق و صدام عفلقی پیداست، تا ثمرات تلخ و شیرینی که در مقابله حق و باطل و اسلام و کفر به بار آورده است، سخن میباشد، و در این هفته نویسندگان و گویندگان و رزمندگان و افشاگران و هنرمندان به بررسی کامل جنگ میپردازند و ابعاد این واقعه تاریخی را روشن مینمایند. آنچه تا کنون از انگیزه صدام بعثی و حزب بعث عراق بر روشنبینان نباید مخفی باشد آن است که ابرقدرتان جنایتکار و خصوصاً امریکا در این انقلاب به این نتیجه رسیدهاند که انقلاب اسلامی ملت ایران با سایر انقلابهای غیر الهی تاریخ فرق اساسی دارد و رمز پیروزی شگفتانگیز آن را پس از تجزیه و تحلیل، در اسلام راستین یافتند. چنانچه رمز وحدت کلمه و نهضت همه اقشار ملت را نیز در اسلام بزرگ احساس کردند، و خطر عظیم صدور انقلاب و پرتو حق در جهان اسلام بلکه در جهان مستضعفان آنان را در وحشت انداخت؛ وحشتی که در آن کوتاه شدن دست جنایتکارشان از کشورهای اسلامی بلکه از کشورهای مظلوم تحت سلطه را در پهناور گیتی به عیان میدیدند و شیاطین کارشناس آنان زنگ خطر سقوط امپراتوری جهانیشان را به صدا درآوردند. لذا از انقلاب هر چه گذشت بر توطئههایشان برای سقوط اسلام، این رمز الهی برچیده شدن دستگاههای ستمگران و چپاولچیان افزایش پیدا کرد، و در بین حکومتهای منطقه، حکومتی را که صد در صد با اسلام مخالف و در سرکوبی آن مصمم است جز بعث عراق و شخص صدام نیافتند و او را با وعده فتح و پیروزی و امید چیره شدن بر اسلام با بهانهای ابلهانه به این دام انداختند، و بحمد اللَّه بر خلاف میلشان ماهیت زشت او که برای مسلمانان عراق واضح و الحاد و کفر او به فتوای فقیه وقت ثابت شده بود، برای سایر مسلمانان نیز واضح گردید. صدام اکنون پس از یک سال شرارت و جنایت و خسارات فراوان و به هدر دادن نیروهای فراوان انسانی و مادی از ملت مظلوم ایران و عراق و آن همه تشبث به قدرتها و حکام منطقه، دیوانه وار به کشتار ملت و ارتشیان عراق کمر بسته است، و از آنان که به الحاد او تن در نمیدهند انتقام میگیرد و زندگی نکبتبارش را مأیوسانه میگذراند.
انگیزه او و دوستانش سرکوبی اسلام به نفع ابرقدرتها و انگیزه ملت و قوای مسلح اسلامی ایران دفاع از اسلام و قرآن کریم به نفع ملتهای اسلامی و مستضعفان جهان است.
حزب بعث خبیث عراق با انگیزه شیطانی خود در سراشیبی سقوط به سوی عذاب الیم الهی میغلتد، ولی ملت و ارتش و پاسداران و بسیج و سایر قوای مسلح نظامی و انتظامی و مردم ایران، با احدی الحسنیین: پیروزی یا شهادت و وصول به لقاء اللَّه، قله سعادت را میپیمایند. چه غم امتی را که یا به سوی خداوند تعالی میرود و یا به سوی تحقق اهداف اسلامی و انعکاس آن در جهان. و چه غم این ملت انقلابی را که هفتههای جنگ داشته باشد و به پیامبر اسلام- صلی اللَّه علیه و آله- و خاندان او اقتدا نموده و در راه اهداف اسلام عمری با شرافت و سربلندی به جهاد مقدس ادامه دهند و پس از صدام دشمن اسلام، به اسرائیل خبیث- دشمن بشریت- بپردازد. تأسف ما در این جنگ تحمیلی آن است که قدرتهایی که باید صرف برانداختن اسرائیل و نجات بیت المقدس بزرگ شود با تبانی بین شیاطین بزرگ و صهیونیسم جهانی و بین حزب بعث عراق، صرف هجوم بر ضد مخالف سرسخت اسرائیل و امریکا شد و میشود.
ما اکنون نیز تکرار میکنیم که تا ملتهای اسلام و مستضعفان جهان بر ضد مستکبران جهانی و بچههای آنان خصوصاً اسرائیل غاصب قیام نکنند، دست جنایتکار آنان از کشورهای اسلامی کوتاه نخواهد شد و این غده سرطانی از بیت المقدس و لبنان اخراج نخواهد گردید، و امثال صدام و سادات به جنایات خود ادامه خواهند داد و مصر و عراق را به تباهی خواهند کشید. چاره برای دفع این ستمکاران، پناه به اسلام و گرایش متعهدانه به قرآن کریم و در زیر پرچم توحید با وحدت و انسجام بپاخاستن است.
هان ای مسلمانان جهان، وای مستضعفان گیتی، آن نظام که برای شما، برای رشد و تکامل شما، برای سعادت دنیا و آخرت شما، برای رفع ظلم و خونخواری و چپاولگری از مظلومان جهان و برای تربیت و تعلیم انسانی و برای آزادی و استقلال کشورهای شما از جانب خداوند متعال بپا شده نظامهای الهی است که بالاترین آنها نظام اسلامی است.
امروز امثال سازمانهای حقوق بشر برای کشیدن جهان به نفع ابرقدرتهای ستم پیشه است، و نظامهای الهی و در رأس آنها اسلامی به استضعاف است که به نفع مستضعفان علیه مستکبران در طول تاریخ در ستیز بودهاند و به استعمار و استثمار «نه» گفتهاند. از این جهت مستکبران، چپاولگران، قدرت طلبان با آنان به جنگ پرداختند. و شما میبینید که جمهوری اسلامی ایران که از ابتدا با آوای «نه شرقی و نه غربی» برای استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی برپاخاست و انقلاب کرد و پیروز شد، تمام منحرفین و قدرتهای کافر در مقابلش جبهه گرفتند و علیه آن از خارج و داخل به وسیله تفالهها و انگلها و گروهکهای منافق ملحد به کارشکنی و شرارت پرداختند، و تمامی بوقهای تبلیغاتی علیه انقلاب اسلامی ایران به صدا درآمدند و دستگاههای نفاق افکن بین مسلمانان به تکاپو برخاستند و سیل تهمت و افترا به وسیله موجهای استعماری به سوی جمهوری اسلامی ایران جاری گردید و کمکهای بیدریغ تبلیغاتی و تسلیحاتی از هر طرف به سوی رژیم عراق برای سرکوبی اسلام سرازیر شد.
اکنون بر ملت شریف و مبارز ایران است که در مقابل تمام توطئهها و شرارتها بایستند و همان طور که با قیام و انقلاب خود دست قدرتهای بزرگ و تفالههای آنان را از ایران قطع کردند، برای ادامه انقلاب اسلامی خود و برای اقامه عدل الهی از هیچ قدرتی و شرارتی هراس به خود راه ندهند. و بر قوای مسلح اسلامی، از ارتش، سپاه، بسیج و سایر قوای نظامی و انتظامی تا نیروهای مردمی در جبهه و پشت جبهه است که چون سیلی خروشان مزدوران جبهه را از کشور اسلامیشان برانند و ایران عزیز را از این خس و خاشاکها پاک نمایند، و بدانند که نیروی ایمان پیروز است. و بر ملت قهرمان است که با پشتیبانی بیدریغ خود از قوای انتظامی و سپاه پاسداران، این گروهکهای ورشکسته را که در خیابانها به شرارت میپردازند دستگیر کرده و به محاکم صالحه تحویل دهند. و بر محاکم انقلاب است که بر طبق فرمان الهی با آنان رفتار نمایند و بیکم و کاست حکم قرآن کریم را اجرا نمایند و به خواست خداوند فتنه را بخوابانند و از تجاوز و افراط خودداری کنند.
از ملت عزیز و خصوص دستاندرکاران و قوای مسلح میخواهم که هیچ امری آنان را از جنگ تحمیلی اغفال نکند و جنگ را سرلوحه همه امور قرار دهند که دستهای خیانتکار برای انصراف آنان از جنگ در کار است. و به آوارگان مظلوم جنگی تأکید میکنم که صبر و شکیبایی را از دست ندهند و مطمئن باشند که خسارات جنگی با خواست خداوند به دست ملت و دولت جبران خواهد شد. و از ملت و دولت تقاضا دارم که نسبت به حوائج آوارگان جنگی از هیچ کوششی دریغ ننمایند. اینان برادران و خواهران و فرزندان شمایند که به دست عمال امریکا از خاندان خود آواره شدهاند. و از خداوند تبارک و تعالی عاجزانه تقاضا دارم که ملت ایران را با مددهای غیبی حمایت فرماید و دست مخالفان اسلام را از کشور اسلامی ما قطع فرماید و پیروزی نهایی را بر تمام جبههها نصیب کشور اسلامی فرماید. و السلام علی عباد اللَّه الصالحین. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 238 ـ 241)
ـ حکم به فرمانده سپاه؛ تشکیل و تجهیز نیروهای سه گانه در سپاه پاسداران (1364)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب آقای محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران
با توجه به اینکه در اصل 150 قانون اساسی ادامه نقش سپاه در نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن تصریح شده است، و نظر به آنکه انجام این نقش بدون آمادگی کامل سپاه از جهت تجهیزات و آرایش جنگی و فنون دریایی، زمینی، هوایی امکانپذیر نیست، شما مأموریت دارید هر چه سریعتر سپاه پاسداران را مجهز به نیروهای زمینی، هوایی، دریایی قوی نمایید، تا در موارد لازم با همکاری و هماهنگی با ارتش جمهوری اسلامی ایران از مرزهای زمینی، دریایی، هوایی کشور حفاظت نمایند. 26 شهریور 1364
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 386)
ـ یادبود و دعا برای رزمندگان در ذیل آرم سپاه پاسداران (1365)
«بسمه تعالی
از خداوند تعالی سلامت و پیروزی نیروهای اسلامی را خواستارم.[12]- 26 شهریور 65
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج20، ص: 134)
ـ پیام به فرماندهان و مسئولان سپاه؛ رسالت فرماندهان سپاه در زمان صلح (1367)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
فرزندان عزیزم، فرماندهان و مسئولین محترم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
در پایان قریب هشت سال دفاع مقدسی که منتهی به استقلال و تمامیت ارضی کشور و شکست طرحهای توسعه طلبانه دشمنان انقلاب اسلامیمان گردید، نمیدانم با چه بیانی احساسات و علاقه خویش را به شما سربازان گمنام و سرداران دلاوری که توفان خشم این امت حزب اللَّه از سینه صحنه کارزار شما جوشیده است بیان نمایم. در نزد موحدین و سالکان طریقت سخن از اجر و پاداش دنیایی، اسائه ادب به منزلت و مقام آنان است؛ و دنیا با همه زرق و برقها و اعتباراتش به مراتب کوچکتر از آن است که بخواهد پاداش و ترفیع مجاهدان فی سبیل اللَّه گردد. و مجاهد فی سبیل اللَّه بزرگتر از آن است که گوهر زیبای عمل خود را به عیار زخارف دنیا محک بزند. اما من که وظیفهام دعاگویی و سپاس و تشکر از همه سپاهیان و بسیجیان و ارتشیان است، باید به همه نیروهای مسلح کشور و به شما اطمینان بدهم که تا من زنده هستم و تا رَمق در جسم و جان دارم از حمایت و دعای خیر برای شما دریغ نخواهم کرد؛ و شما را از بهترین عزیزان و همراهان خود میدانم؛ و همان گونه که در ایام جنگ در کنار شما بودهام، و شاید یکایک شما محبت و ارادتم را به خود احساس کردهاید، بعد از این نیز چنین خواهم بود. شما آیینه مجسم مظلومیتها و رشادتهای این ملت بزرگ در صحنه نبرد و تاریخ مصور انقلابید. شما فرزندان دفاع مقدس و پرچمداران عزت مسلمین و سپر حوادث این کشورید. شما یادگاران و همسنگران و فرماندهان و مسئولان بیداردلانی بودهاید که امروز در قرارگاهِ محضر حق مأوا گزیدهاند. و از آنجا که من بین خودم و شما فاصلهای نمیبینم و سخن دل شما و همه عاشقان انقلاب اسلامی را پیش از اینکه به کاغذ و قلم کشیده شود درک مینمایم، تصور میکنم که شما به خاطر آن غرور مقدس و آن روح پر حماسهای که سالها در میدانهای نبرد و در هنگامه آتش و خون و از دل صخرههای صعب مشکلات در فضای سرد و گرم حوادث آبدیده شده است و همه ذرات وجودتان با شجاعت و بیقراری عجین گردیده، از سکون و آرامش رنج ببرید و دلتان در همان حال و هوای خیمه جنگ بتپد، و چه بسا از خود بپرسید که در شرایط صلح چه نیازی به وجودِ ما است که این هم از برکات معنویت و تحول در کشور ما است که پس از هشت سال دفاع مقدس خود احساس خستگی نمیکنید. ولی من به طور جِدّ و اکید میگویم که انقلاب و جمهوری اسلامی و نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که بحق از بزرگترین سنگرهای دفاع از ارزشهای الهی نظام ما بوده و خواهد بود، به وجود یکایک شما نیازمند است، چه صلح باشد و چه جنگ. من باز تأکید میکنم که ما در سیاست خود برای رسیدن به صلح در چهارچوب قطعنامه شورای امنیت جدی هستیم، و هر گز پیشقدم در تضعیف آن نخواهیم بود؛ ولی آثار کارشکنی را در سیاست و رفتار نظامی عراق مشاهده میکنیم، که بعید به نظر نمیرسد که دست بعضی از قدرتها و ابرقدرتها در این قضایا پنهان باشد و چه بسا صدامیان بخواهند بخت سیاه و تیرهگون خود را مجدداً آزمایش کنند.
در هر حال، ما باید آماده و مهیا باشیم. روزهای حساس و تعیین کنندهای در پیش داریم؛ و انقلاب اسلامی هنوز سالها و ماههای تعیینکننده دیگر در پیش خواهد داشت؛ که واجب است پیش کسوتان جهاد و شهادت در همه صحنهها حاضر و آماده باشند، و از کیْد و مکر جهانخواران و امریکا و شوروی غافل نمانند؛ و حتی در شرایط بازسازی نیروهای مسلح، باید بزرگترین توجه ما به بازسازی نیروها و استعدادها و انتقال تجارب نظامی و دفاعی به کلیه آحاد ملت و مدافعان انقلاب باشد، چرا که در هنگامه نبرد مجال پرداختن به همه جهات قوّتها و ضعفها و طرحها و برنامهها، و در حقیقت ترسیم استراتژی دفاع همه جانبه، نبوده است. ولی در شرایط عادی باید با سعه صدر و به دور از حب و بغضها به این مسائل پرداخت؛ و از همه اندوختهها و تجربهها و استعدادها و طرحها استفاده نمود؛ و در جذب هر چه بیشتر نیروهای مؤمن به انقلاب همت گماشت، و تجارب را به دیگران منتقل ساخت؛ و در تجهیز کلیه آحاد و افراد این کشور، بر اساس اصول و فرمول خاصِ دفاعِ همه جانبه، و تا رسیدن به تشکل واقعی و حقیقی بسیج و ارتش بیست میلیونی، کوشش نمود. و در کنار این مسئولیت بزرگ و پیروی از خطوط کلی سیاست نظامی کشور، باید همان محافل انس و نورانیت و برادری و وحدتی که در میدانهای نبرد و در جبهه بوده است و همان ارتباط معنوی که میان شما و روحانیون عزیز برقرار بوده به مجامع داخلی و به همه محیطهای سیاسی و اجتماعی و نظامی کشانده شود، تا انقلاب اسلامی ما از خطر آفتها و تفرقهها و بیتفاوتیها محافظت گردد. و مبادا که این سرمایههای عظیمی که محصول سالها تجربه و تلاش در عُسرتها و فراز و نشیبها بوده است، در مسیر زندگی روزمره به فراموشی سپرده شود.
من به شما دعا میکنم و عزت و سعادت دنیا و آخرتتان را از پیشگاه مقدس حق مسألت دارم. ان شاء اللَّه در لوای عنایت پروردگار و در ظل توجه حضرت بقیة اللَّه- أرواحنا فداه- پایدار و سرفراز باشید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. 26 شهریور ماه 1367
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 133 ـ 135)
[2] - گفته میشد که کتاب« مأموریت برای وطنم» را شجاع الدین شفا و کتاب« تمدن بزرگ» را امیر طاهری سردبیر روزنامه کیهان نوشتهاند و به اسم محمد رضا شاه به چاپ رساندهاند! در مورد کتاب دوم، همه آنانی که با شیوه نگارش امیر طاهری آشنایی داشتند، موضوع را تأیید میکردند.
[5] - هر روزی عاشورا و هر زمینی کربلاست.
[6] - بخشی از آیه 111 سوره توبه:« خدا، جان و مال اهل ایمان را به بهشت خریداری کرده است».
[7] - بخشی از آیه 3 سوره طلاق:« از آن جهت که به حساب نمیآید».
[8] - شهید ولیّ اللَّه قرنی، نخستین رئیس ستاد ارتش پس از پیروزی انقلاب.
[10] - بحار الأنوار، ج 72، ص 38:« همه شما چون شبان هستید و همه شما مسئول و پاسخگویید».
[11] - متن پیام امام خمینی توسط آقای سید احمد خمینی در اجتماع پر شکوه نماز جمعه در دانشگاه تهران، قرائت شد.
[12] - این جمله ذیل آرم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تحریر شده است