امروز با امام: بیست وسوم شهریور

ـ نامه به آقای کافی پیرامون ترویج اسلام، تربیت جوانان و اجازه از سهم سادات در امور شرعی (1350)
ـ نامه به آقای سید احمد خمینی؛ خانوادگی (1353)
ـ پیام به ملت ایران و اعلام عزای عمومی و ادامه اعتصاب (1357)
ـ مصاحبه با خبرنگاران رادیو و تلویزیون فرانسه درباره مسائل مختلف (1357)
ـ سخنرانی در جمع اعضای خبرگان و حزب جمهوری؛ تفاهم همگانی- ترس از اسلام- اهمیت مجلس (1358)
ـ سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم؛ ابعاد شخصیت آقای طالقانی- قدرت اسلام (1358)
ـ نامه به آقای شیرازی؛ عدم وجود اختلافات ریشه دار بین متصدیان امور (1359)
ـ پاسخ استفتاء آقای مهدی کروبی؛ وضعیت کشته شدگان در غیر مناطق جنگی (1359)
ـ تلگراف تشکر به آقای گلپایگانی؛ تسلیت رحلت آقای شهاب الدین اشراقی (1360)
ـ تلگراف تشکر به آقای مرعشی نجفی؛ تسلیت رحلت آقای شهاب الدین اشراقی (1360)
ـ تلگراف تشکر به آقای سید عبداللَّه شیرازی؛ تسلیت رحلت آقای اشراقی (1360)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان استان خراسان؛ ابعاد شخصیت حضرت علی «ع» (1363)
ـ نامه به نخست وزیر اجازه استفاده از اعتبارات بانکی برای جنگ (1364)

کد : 3989 | تاریخ : 23 شهریور 1400

امروز با امام: بیست‌وسوم شهریور

 

ـ نامه به آقای کافی پیرامون ترویج اسلام، تربیت جوانان و اجازه از سهم سادات در امور شرعی (1350)

«بسمه تعالی‏

23 شهر رجب 91

خدمت جناب مستطاب عمادالاعلام و ثقةالاسلام آقای حاج شیخ احمد کافی- دامت افاضاته‏

مرقوم محترم واصل و از مطالبش مطلع شدم. راجع به ترویجات جنابعالی و اشتغال به تربیت طبقه جوان جناب حجت‏الاسلام آقای مدنی شرفی تذکر دادند از غیر ایشان هم شنیده بودم. در این زمان که اوضاع اسلام و مسلمین چنین است که ملاحظه می‏کنید ارزش خدمتهای صادقانه در پیشگاه مقدس پروردگار عظیم بیش از عصور سابقه است.

امید است خداوند تعالی بیش از پیش به جنابعالی توفیق خدمت به شرع مطاع دهد و خدمات شما منظور نظر ولی امر- عجل‏اللَّه تعالی فرجه‏الشریف- بوده باشد. جنابعالی مجازید سهم سادات را تا حدود قلمهای هزار تومانی یا به خود اشخاص اجازه دهید بدهند یا خودتان به محال مقرره شرعیه برسانید؛ زائد بر آن را نصف به همان نحو و نصف دیگر را ایصال فرمایید برای اقامه حوزه‏های مهمه. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. والسلام علیکم.

روح‏اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏21، ص: 603)

ـ نامه به آقای سید احمد خمینی؛ خانوادگی (1353)

«بسمه تعالی‏

26 شعبان 94

احمد عزیزم‏

از خداوند تعالی سلامت شما و خانواده محترمه و حسن عزیزم‏[1] را خواستارم. ماها بحمد اللَّه سلامت هستیم. چیزی که موجب تصدیع است: آقا[2] به مادرتان فرموده بودند سیصد تومان به وسیله آقا سید حسن برای نماز و روزه داده‏ایم؛ تا کنون چنین وجهی نرسیده است و ظاهراً اشتباه از مادر است. سابقاً یک دویست تومان وسیله ایشان و یک صد تومان وسیله آقای گارسچی‏[3] برای نماز و روزه‏[4] رسیده است لکن این دو فقره از چندین ماه پیش از این است. مطلب را به من زودتر بنویسید که از اشتباه بیرون بیایم. حضور حضرت آقا سلام برسانید. و السلام. پدرت.» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 43)

ـ پیام به ملت ایران و اعلام عزای عمومی و ادامه اعتصاب (1357)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

هموطنان محترم و مظلوم!

اکنون که یک هفته از کشتار فجیع گروه اول مقتولین مظلوم ما می‏گذرد، اکنون که یک هفته تمام است ملت معظم ایران در زیر چکمه دژخیمان و رگبار مسلسل و توپ و تانک دست و پا می‏زند، اکنون که شاه دست از آستین فضای باز سیاسی درآورده و به دروکردن نهال جوانان رشید و شجاع ما پرداخته است، اکنون که با نفسهای آخر، حکومت فاشیستی نفسهای ملت را در سینه خفه کرده، اکنون که گورستانها از قبور شریف فرزندان اسلام و قرآن پر گردیده، اکنون که دژخیمان شاه به عربده و پایکوبی در مرگ عزیزان ما به شادی نشسته‏اند، اکنون شاه می‏خواهد ایران را به ویرانه و قبرستان تبدیل کند. اکنون که عمال از خدا بیخبر شاه در مجلس گرد هم جمع شده و با صحنه‏سازیهای مبتذل و اغفال‏کننده می‏خواهند مجرم اصلی را تبرئه و گناه بزرگ و خیانت عظیم را به دیگران که آلتِ فعلی بیش نیستند، نسبت داده و خود را. مقرب الخاقان‏[5] قرار دهند، اکنون که تمام خیانتکاران خارج و داخل پشتیبانی از جنایات شاه می‏کنند، اکنون که از چهره‏های کریه آزادیخواهی و طرفداری از حقوق بشر پرده برداشته شده، ملت مظلوم و بزرگ ایران باید اعتصاب نموده در عزا بنشینند و رسماً روز پنجشنبه یازدهم شوال را روز عزا قرار دهند.

ما به دنبال فداکاریها و عزای سراسری، منتظر شادیها هستیم. شما شاهد استقلال و آزادی- به خواست خدا- خواهید بود. شما با پایمردی خود دشمن را چنان از میدان بیرون کردید که مجبور به اعلام حکومت نظامی در اکثر شهرستانها و در تهران، مرکز و پایگاه شیرمردان و شیرزنان شد، و خود را در جوامع بشری رسوا و خدعه را با دست خود نقش بر آب کرد. عزیزان من مطمئن باشید که پیروز هستید و در پیشگاه خدای متعال روسفید.

قیام شما در مقابل دیکتاتور اصلی که تمام شعائر ملی و مذهبی را زیر پا گذاشته، چون قیام امیر المؤمنین در مقابل معاویه می‏باشد که عملی بیش از اعمال آن دیکتاتور مرتکب نشده بود. علی در مقابلِ ستمکاری بود که با امامت جمعه و جماعت و تشبث به اسلام، خون مردمان را می‏مکید؛ قیام در مقابل ظلم و ظالم بود و چندین هزار فدایی داد که عمار یاسر یکی از آنها بود. شما هم در مقابل دیکتاتور عصر که با اسم اسلام و تشبث به قرآن خون ملت را می‏مکد، در صورتی که تعداد کشتگان ما به تعداد کشتگان «صفین» بازنرسیده؛[6] غم به خود راه ندهید و گوش به حرف اشخاصی که از اسلام اطلاعی ندارند ندهید و به راه خود که راه حق و راه اولیای حق است، ادامه دهید. گول خیمه شب بازیهای دولت و وکلای شاه را نخورید که با حرفهای فریبنده می‏خواهند شاه را که در شرف مرگ است نجات دهند. دنیا شاه را محکوم کرد و به پشتیبانی شما برخاست؛ اگر چه مشتی جنایتکار که می‏خواهند مخازن ملت را ببرند و حق ملت را زیر پا بگذارند به او امید می‏دهند، ولی هیچ قدرتی در مقابل قدرت لا یزال ملت نمی‏تواند پابرجا باشد؛ خداوند تعالی وعده نصرت داده و با شماست. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 464 ـ 465)

ـ مصاحبه با خبرنگاران رادیو و تلویزیون فرانسه درباره مسائل مختلف (1357)

[مقدمه: در شروع حرکتهای عظیم تاریخی، گاهی حوادث و حرکتهای کوچکْ اثرات و معانی بزرگ پیدا می‏کنند و منشأ سرعت و شتاب بسیار می‏شوند. ماجرای چگونگی شروع و رفع موانع انتشار مصاحبه‏های امام از آن قبیل است. در این میان، دومین مصاحبه امام در نجف و انتشار آن در پاریس داستانی دارد که مجمل آن از زبان آقای سید احمد خمینی چنین است:

«پس از مصاحبه امام با لوموند، طی تماسهای مکرر از طرف روزنامه‏ها و مجلات و رادیو تلویزیونهای کشورهای مختلف، تقاضای مصاحبه شد. تقاضای زیاد برای مصاحبه از تشنگی افکار جهان سیاست از اوضاع ایران و همچنین ابعاد فکری امام حکایت می‏کرد. آن مصاحبه به قدری قاطع و روشن بود که در آن شرایط که ایران را جزیره آرامش می‏دانستند تردیدهای بسیاری را به وجود آورد. همه می‏خواستند بدانند که امام در گوشه اتاقی 3* 2 چگونه دم از انفجاری عظیم می‏زنند و چگونه انقلاب بزرگ اسلامی را نوید می‏دهند. از طرف دیگر، بیشتر از سایر دولتهای منطقه، دو دولت ایران و عراق سخت به وحشت افتادند، چرا که امام در عراق بودند و ایران را هدایت می‏کردند. عراقی‏ها رسماً پیغام دادند که امام حق مصاحبه ندارند و اگر کسی خواست با ایشان مصاحبه کند باید ما را در جریان امر قرار دهد. همزمان با این فشارها تقاضای رادیو- تلویزیون فرانسه را برای مصاحبه پذیرفتیم. پیش از ورود هیأت خبرنگاران فرانسوی به عراق، دستگاههای امنیتی عراق از جریان امر مطلع گشتند و با تمام وجود مجهز شدند تا از این مصاحبه جلوگیری نمایند. من به دوستان بسیار خوبم جریان را گفتم و قرار گذاشتیم به گونه‏ای عمل کنیم که آنها از آنچه بناست انجام گیرد مطلع نشوند.

مأموران امنیتی عراق خیابانی را که به منزل امام ختم می‏شد و همچنین کوچه‏ای را که منزل امام در آن بود به شدت کنترل می‏کردند. توسط یکی از فرنگیان به خبرنگاران اطلاع دادیم که در موقع ورود از مسیری حرکت کنند که تحت کنترل نیست؛ و قرار گذاشته شد که در کوچه‏ای از دورافتاده ترین کوچه‏های نجف با خبرنگاران ملاقات و از آنها خواسته شود که از درِ دیگر منزل امام که تقریباً آزاد بود وارد شوند. آنها دستگاههای فیلمبرداری خود را در خیابان گذاشته بودند که به علت سنگینی بار ناچار می‏بایست از خیابان اصلی آورده می‏شد. پس از انتقال دستگاههای فیلمبرداری به منزل و اطلاع مأمورین از این مسأله، دیری نپایید که درِ خانه به صدا درآمد و چند تن از مأموران وارد منزل شدند و می‏خواستند مانع ایجاد مصاحبه شوند. پس از ورود آنها، در منزل را به رویشان قفل کردم. آنها تازه متوجه شدند که در منزل ما زندانی شده‏اند و هیچ کاری از آنها ساخته نیست. هر چه کردند نگذاشتم بروند. مصاحبه که تمام شد، خبرنگاران رفتند. چندی بعد در را باز کردم و آنها نیز با عجله منزل و یا زندانشان را ترک کردند. خبر آمد که خبرنگاران را در بغداد دستگیر کرده‏اند ولی آنها نوارها را به صورتی رد کرده بودند.

به دنبال این کار، مسئله برخورد عراق با امام و دست‏اندرکاران این گونه کارها بسیار تند و خشن شد و دیری نپایید که امام راهی کویت شدند و سپس به فرانسه عزیمت کردند. دولت فرانسه مصاحبه امام را ممنوع الانتشار اعلام کرد و به هیچ کس اجازه مصاحبه نداد. هنوز مصاحبه‏ای که رادیو- تلویزیون فرانسه با امام انجام داده بود منتشر نشده بود، روزی دیدم آن مصاحبه در روزنامه فیگارو به چاپ رسیده است. و بعدها شنیدم فیگارو این مصاحبه را معادل پانصد هزار تومان از رادیو- تلویزیون خریداری کرده است.

شروع مصاحبه‏های امام هم داستانی شنیدنی دارد که یک بار دیگر آن را نقل کرده‏ام. شروع مصاحبه‏ها به صورت مذاکرات انجام گرفت؛ بدین صورت که سؤال و جوابی نبود بلکه سردبیر لوموند و یا فیگارو و یا دیگران خدمت امام می‏رسیدند و صحبتهایشان را با امام منتشر می‏کردند و خودشان می‏گفتند این آن چیزی نیست که دولت ممنوع اعلام کرده است. تا افکار عمومی مردم فرانسه به صورتی درآمد که دولت فرانسه ناچار از آزادی مصاحبه‏ها شد]

سؤال: [دریافت شما از حکومت اسلامی چیست؟ آیا منظور این است که رهبران مذهبی، حکومت را خود اداره کنند؟ مراحل این حکومت کدام است؟]

جواب: خیر. منظور این نیست که رهبران مذهبی خود حکومت را اداره کنند. لکن مردم را برای تأمین خواسته‏های اسلام رهبری می‏کنند؛ و چون اکثریت قاطع مردم مسلمان هستند، حکومت اسلامی از پشتیبانی آنان برخوردار شده و متکی به مردم می‏گردد. در مرحله اول، هدف مستقل نمودن کشور و قطع ایادی و سلطه خارجی و داخلی متکی به خارج است، و نیز قطع هر نحو سلطه چه سیاسی و نظامی و چه فرهنگی و اقتصادی است و بیرون راندن استعمار و استثمارگران- هر که باشند- و اختصاص دادن مخازن و منابع کشور به مردم رنج کشیده و در فقر و بیماری غوطه خورده که قرنها خصوصاً قرن حاضر به واسطه کجرویهای رژیمها با همه بدبختیها مواجه بوده‏اند و تمام مخازن و ثروت کشور را رژیمهای فاسد از بین برده و به جیب خارجیها یا داخلیهایی که در خدمت آنان بوده‏اند ریخته‏اند. مرحله دوم، تصفیه کامل وزارتخانه‏ها و ادارات دولتی و مؤسسات دولتی و ملی از اشخاص خائن و استفاده جو و انگلهاست و سپردن کار به کاردانان وطنخواه امین؛ و نیز حذف زواید شعبه‏ها و کرسیهایی که کار مفید برای کشور ندارند و فقط برای استفاده رسانیدن به اشخاص بی‏صلاحیت ایجاد شده و حذف هزینه‏های فوق العاده و حاتم‏بخشیها که موجب تزلزل بودجه دولت شده است. و پس از آن، مراحل دیگری است که بتدریج اصلاح می‏شود. و قبل از هر چیز برای رسیدن به این مراحل و تشکیل حکومت اسلامی باید این سد بزرگ را که سلسله پهلوی است از سر راه ملت برداریم و با وجود شاه و بستگانش به هیچ اصلاحی دسترسی ممکن نخواهد بود.

[آیا تصمیم دارید مبارزه را تا به کجا ادامه دهید؟]

- تا آنجا که به هدفهای اسلامی و انسانی برسیم. ملت احساس نابودی کرده است و اسلام و کشور اسلامی را در لب پرتگاه فنا می‏بیند و از اعمال رژیم شاه که اسلام و کشور را به سرعت رو به نیستی می‏کشد به جان آمده است و روحانیون و سیاسیون و روشنفکران، همیشه مردم را به مبارزه با فساد دعوت می‏کنند و ملت به پشتیبانی از آن، از نهضت اسلامی خود دست نمی‏کشد تا دست اجانب را کوتاه و طمع مفتخواران را قطع کنند.

[چگونه است که به دنبال فراخوان شما، مردم ایران چنان انبوه به کوچه‏ها می‏ریزند؟]

- چون ملت، ما را خدمتگزار به اسلام و کشور می‏داند و ما مسائلی را طرح می‏کنیم که سالهاست در نهاد ملت است و بدین جهت است که ما بیان‏کننده خواسته‏های ملت هستیم و از طرفی هر چه از دستگاه شاه و دولت دیده‏اند بر خلاف مصالح اسلام و کشور بوده است و تظاهرات بی‏سابقه چند ماه اخیر به دنبال دعوت ما، تظاهراتی ملی و اسلامی است و ناچار همه اقشار ملت در آن شرکت می‏کنند و در حقیقت رفراندمی است بر ضد رژیم که قهراً آن را غیر قانونی اعلام می‏کند.

[نظر شما درباره شایعه رفتن شاه و جانشینی فرزندش چیست؟]

- چون رفتن شاه و برچیده شدن سلسله پهلوی خواست همه اقشار ملت است، ناچار شایعه رفتن شاه اوج می‏گیرد. اگر دستهای ستمگر خارجی برای حفظ او در کار نباشد، این شایعه به سرعت جامه عمل می‏پوشد و نظر ما با نظر ملت یکی است و هر مسلمی باید نظرش همین باشد، یعنی برچیده شدن سلسله پهلوی و نابودی شاه و اولاد شاه، و اگر کسی خلاف این بگوید خائن به اسلام و مسلمین و خائن به کشور است.

[نظر شما درباره قول آقای امینی‏[7] چیست، آنجا که به مخبر «لوموند» می‏گوید اگر نخست وزیر شود، تقاضای مهلت می‏کند تا این کشور را از بن بست خارج سازد؟]

- کسی صلاحیت دارد ایران را از بن بست خارج کند که در بین مردم پایگاهی داشته باشد، و کسانی که چنین نیستند نمی‏توانند موفق باشند.

[شما با چه شرایطی این تقاضا را اجابت خواهید کرد؟]

- با برقراری حکومت شاه و رژیم پهلوی با هیچ شرطی. زیرا مهلت با برقراری شاه و باز بودن دست چپاولگران رژیم، جز اغفال ملت نیست، و هر طرحی با بودن شاه و رژیم، قابل قبول ما و ملت نیست، و ما با بودن این دودمان، آزادی و استقلال را با مهلت و بی‏مهلت به دست نخواهیم آورد و پیروزی آن موقع میسر است که دست خارجی و آنانی که به خارجی کمک می‏کنند- که در رأس آنان شاه است- قطع شود.

[کارتر که خود را در دنیا قهرمان دفاع از حقوق بشر معرفی می‏کند به چه دلیل بعد از کشتار تهران از شاه حمایت کرد و شما نقش امریکا را در ایران چگونه ارزیابی می‏کنید؟]

- ادعای بشر دوستی و طرفداری از حقوق بشر از طرف کسانی مطرح است که متجاوز به حقوق بشر هستند، و قهرمان در این امر کسی است که تجاوزش از همه بیشتر است و آن در عصر حاضر، شخص کارتر است. همه شاهد قتل عامهای مکرر دسته جمعی در بسیاری از شهرستانهای ایران که به دست شاه صورت گرفت، بودیم. و اخیراً تهران شاهد قتل عامی وسیع از طرف شاه‏[8] بود که به حسب مشهور تعداد کشته‏شدگان به بیش از چهار هزار نفر رسید. آقای کارتر که برای یک زندانی در شوروی آن قدر هیاهو درآورد، پس از کشتارهای پیاپی شاه پشتیبانی خود را از او دریغ نکرد و رئیس دولت چین‏[9] پس از دیدارش از ایران که شاه از ترس قیام مردم نتوانست او را از خیابانها عبور دهد، شاه را که عامل تمام کشتارهای ایران است مورد حمایت خود قرار داد و رؤسای کرملین هم مانند اینها هستند. امریکا و سایر کشورهای استعمارگر، هدفی جز عقب نگه داشتن تمام کشورهای ضعیف در تمامی ابعاد فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نظامی ندارند و برای برخورداری از مخازن و منابع ما و سایر کشورهای عقب افتاده نقشی جز این نمی‏توانند داشته باشند و این است منشأ تمام فشارها در تمامی ابعاد به ما.

[با توجه به وضعیت اقتصادی و اجتماعی فعلی ایران و با توجه به تمام شدن ذخایر نفت در آینده و وابستگی کشور از لحاظ مواد غذایی، به نظر شما راه حل بحران ایران چیست؟]

- اگر دست نفتخواران و مفتخواران خارجی و داخلی از مخازن نفتی کوتاه شود و به طور معقولی نفت به فروش رود، به این زودیها از مخازن نفت محروم نمی‏شویم. این اسراف بی‏حد شاه در فروش نفت و در ازای آن، آهن‏پاره خریدن است که نفت را در خطر اتمام انداخته است. ما با برپایی حکومت ملی- اسلامی و جایگزین نمودن اشخاص ملی وطنخواه خداشناس به جای خائنین مسرف، راههای معقولی برای رفع بحران داریم: اول، کوتاه کردن دست غارتگران بیت المال که در رأس آنها شاه است که برای حفظ خود با کشیدن چکهای یک میلیون دلاری و بیشتر، از بیت المال برای سفرا و اشخاص مؤثر امریکا بر پیکر اقتصاد فلج‏شده ایران ضربه وارد می‏آورد. دوم، کوتاه کردن دست سران قوم از وزرا و وکلا و رؤسای مهم ادارات از اجحاف و خیانت. سوم، حذف بسیاری از شعب ادارات که جز زحمت برای مردم و خرج برای بیت المال ندارند. چهارم، به کار انداختن صحیح نیروی کشاورزان برای ایجاد یک کشاورزی سالم که در چند سال انقلاب شاه- امریکا! به نابودی گرایید و ایران را در امر کشاورزی ساقط و به صورت بازاری برای اجانب درآورد و غیر از این برنامه‏ها، چیزهای دیگری که متخصصان امین پیشنهاد می‏نمایند و شکی نیست که به این ترتیب بحران ریشه کن می‏شود و من در ترسیم حکومت اسلامی در ابتدا بدان اشاره کردم.

[مطبوعات غربی اغلب شیعه را واپسگرا و مخالف ترقی معرفی می‏کنند، به عنوان مثال منزلت زن با پوشش چادر، حمله به سینما و بانک. نظر شما در تمام این موارد چیست؟]

- رژیم شاه با صرف هزینه‏های گزاف، بعضی از مطبوعات غرب را در خدمت خود درآورده است و برای انحراف اذهان غرب از مسائل اصلی که یکی از مهمترین آنها رفتن شاه و بستگان ستمگر او و کوتاه شدن دست اجانب است، دست به تبلیغات خالی از حقیقت زده است. این شاه است که آزادی را از ملت، چه مرد و چه زن، سلب نموده و اجازه نفس کشیدن به هیچ کس را نمی‏دهد. این شاه است که برای به فساد کشیدن قشر جوان ما سینماها را با برنامه استعماری رایج کرده، و دختران و پسران ما را بی‏عفت و غافل از وضع اسفبار کشور می‏خواهد بار بیاورد. سینمای شاه مرکز فحشا و تربیت‏کننده آدمکهایی است از خود بیخبر و از وضع بی‏سامان کشور بیخبرتر و چنین مراکز را ملت مسلمان، مخالف با مصالح کشور می‏داند و بدون آنکه از طرف روحانیون امری بشود، آنها را خراب کردنی می‏دانند. البته حادثه سینمای آبادان‏[10] به دست عمال شاه صورت گرفت تا وحشت بزرگ را که شاه ادعا کرده بود مخالفان او وعده می‏دهند، به اثبات برساند و با کمال وحشیگری نزدیک به چهار صد نفر را زغال کرد. و از سینماها بدتر، وضع بانکهاست که در ورشکستگی و عقب‏ماندگی کشور نقش مؤثرتری دارد و ملت، این مراکز را ویران‏کننده و موجب تزلزل اقتصاد کشور و لایق آتش زدن می‏دانند. این شاه است که به حسب نقل در مصاحبه با مخبر ایتالیایی گفته است: «درک من از زن آن است که او باید زیبا و فریبا باشد»[11]. این شاه است که زنها را به فساد می‏کشاند و آنها را عروسک می‏خواهد بار بیاورد. مذهب با این فاجعه‏ها و دردها مخالف است، نه با آزادی زن. شرکت زنها در رفراندم اخیر[12] بیهوده بودن ادعاهای پوچ شاه را برای تمام اقشار ثابت کرد. زنان همدوش مردان بپاخاستند و آزادی و استقلال خود را تقاضا کردند و شاه را محکوم نمودند و در «جمعه سیاه» آنچه مشهور است ششصد نفر از زنان آزاده ما به دست عمال شاه کشته شدند. این است درک شاه از آزادی زنان و تمدن بزرگ!.

[چه رابطه‏ای می‏خواهید میان ایران و کشورهای غربی بخصوص فرانسه برقرار شود، با توجه به نقشی که این کشورها در رابطه با رژیم ایران ایفا کرده‏اند؟]

- می‏خواهیم، این دولتها، دولت ما را برای ترقی واقعی به رسمیت بشناسند و بدانند که اعمال زور برای جلوگیری از پیشرفت مردم آفریقا و آسیا و امریکای لاتین دیر یا زود اثرات خود را در خراب کردن وضعیت خود آنان به جای خواهد گذاشت. و به نظر من، غرب نمی‏تواند به قیمت نابودی بقیه بشریت کامیاب گردد. ما از تمام ملتهای آزاد و بزرگ می‏خواهیم که به ما کمک کنند تا دست غرب و شرق و دست کسانی که مفتخوارند و می‏خواهند منابع ما را به زور ببرند از سرِ ما قطع شود.

[نظر شما درباره اصطلاحی که شاه باب کرده است «مارکسیست اسلامی» چیست؟]

- مقصود از این اصطلاح در خارج ایران، مشروعیت دادن به سلطه جابرانه شاه نزد امریکاست و در داخل کشور، وارونه جلوه دادن حقایق به مردم و موجه گردانیدن کشتار مردم توسط سربازان ساده و معتقد که با وجدان راحت به سوی مردم آتش بگشایند، و گر نه اسلام کامل است و نیازی به قرض گرفتن عناصر هیچ ایسمی ندارد و مبارزات مردم کشور ما صد در صد اسلامی است.

[در برابر حرف شاه که پیش از وقایع اخیر اظهار کرده است، یعنی انتخابات آزاد عملی گردد، چه موضعی اتخاذ خواهید فرمود و چه کاندیداهایی از پشتیبانی شما برخوردار خواهند شد؟]

- اگر شاه انتخابات آزاد را می‏پذیرفت، خواست یکپارچه مردم تهران و اجتماعات بزرگ تمام شهرهای کشور را که عزل او و برپایی حکومت اسلامی و استقلال و آزادی بود می‏پذیرفت و از سلطنت استعفا می‏داد، یعنی سلطنت خود و دودمانش را غیر قانونی اعلام می‏کرد. اما انتخابات آزاد خود را در «جمعه سیاه» به اجرا گذاشت! آیا راستی چنین حکومتی انتخابات آزاد می‏تواند داشته باشد؟ اگر غرب راست می‏گوید و به راستی جانبدار ترقی است، عالیترین نشانه رشد انسان اظهار آزادانه رأی خود است. مردم مسلمان کشور، جلوی چشم خبرنگاران جهان، رأی عدم اعتماد به شاه دادند. پس غرب اگر مدعی طرفداری از حقوق بشر است، از مردم ایران طرفداری کند و آن اینکه از دولت شاه سلب رسمیت کند و حکومت کسی را که برای بقای خود هر چند گاه دست به کشتار می‏زند نپذیرد.

[دعوت افکار عمومی به حمایت از مبارزه مردم ایران است. چه انتظاری از مردم کشورهای غرب دارید؟ غیر از دولتها مردم هم هستند]

- انتظارم از افکار عمومی غرب این است که از مبارزه بر حق ملت ایران دفاع کنند و از دستگاههای تبلیغاتی و مطبوعاتی خود بخواهند که به مخالفین رژیم، حق توضیح دهند، و از دولتهای خود بپرسند: شمایی که از سیاست ترقی پیروی می‏کنید، چرا مطالب مخالفین رژیم ایران را خیلی کوتاه و مبهم نقل کرده و در عوض مطالب رژیم ایران را با آب و تاب نقل می‏کنید؟ آیا این گونه مسائل با آزادی منافات ندارد؟» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 466 ـ 473)

ـ سخنرانی در جمع اعضای خبرگان و حزب جمهوری؛ تفاهم همگانی- ترس از اسلام- اهمیت مجلس (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

مجموع قضیه این است که شما از مشکلات مملکت بحث کرده‏اید. و این هم همه می‏دانید که مشکلات زیاد است، اما حالا راه حل این است که همه با هم تفاهم داشته باشند. دولت با شورای انقلاب؛ همه با حزب جمهوری اسلامی و اگر بشود، با حزبهای دیگر که بتوانند تفاهم کنند و درگیری واقع نشود بین مثلًا دولت و حزب و یا دولت و شورا، یا مثلًا رادیو- تلویزیون و دیگران. در یکوقتی که الآن درگیریها صد در صد مضر است، یعنی ما الآن احتیاج داریم به اینکه یک آرامشی باشد و یک تفاهمی باشد. مشکلات شک ندارد زیاد است؛ و شک ندارد به این زودی رفع شدنی نیست؛ یعنی شما بخواهید یک رادیو- تلویزیونی که پنجاه و چند سال، پنجاه سال، در خدمت رژیم فاسد بوده و افرادی هم که در او بوده است از آن سنخ فکر می‏کرده‏اند و از آن سنخ بودند، حالا یکدفعه اینها تبدیل بشود به یک اشخاص مؤمنی، اشخاص مسلمانی که فکرشان فکر اسلامی و ملی باشد، این یک مطلبی است که آرزویش هست؛ اما به این زودی درست نمی‏شود. چنانچه دولت هم بخواهید در این ظرف مدت کم بتواند این کارها را انجام بدهد، این هم نمی‏شود. یا اجزای دولت بخواهید صد در صد در طریق ما باشد؛ این هم نیست. من از آنان می‏بینم اشخاصی که در این راه نیستند. لکن علاج این نیست که ما یک درگیری حالا ایجاد کنیم و یک مثلًا به هم زدن اوضاع؛ فرض کنید برویم سراغ دولت و هِی افراد را بدین صورت بگوییم که این کنار برود، او کنار برود، او کنار برود. برویم سراغ تلویزیون و بگوییم که باید امروز این عوض بشود و فردا هم دوباره یکی دیگر بیاید؛ یک دسته دیگر با او مخالفند او عوض بشود، و همین طور سایر قشرها.

به نظر من می‏رسد که امروز باید ما کوشش کنیم که حتی الامکان اشکالات وارد را هم یک قدری غَمضِ عَین‏[13] کنیم تا بلکه یک استقراری پیدا بکند؛ تا بلکه مجلس خبرگان کارشان ان شاء اللَّه به همت آقایان زودتر تمام بشود و برویم سراغ مجلس شورا و مجلس شورا را درست بکنیم و محول بشود کار به ملت و به نمایندگان ملت، و کارها ان شاء اللَّه با محول شدن به ملت و به اشخاصی که متعهد هستند، و توانستیم و توانستید که یک منتخباتی داشته باشید که آنها صد در صد ان شاء اللَّه اسلامی و ملی و متفکر و همه جهات در آنان جمع باشد؛ آن وقت ان شاء اللَّه با اینها کارها اصلاح بشود.

اما حالا ما بخواهیم که اوضاع را هی هر روز به هم بزنیم و خوب، هر کسی از آن وقت تا حالا من دیدم، هر کس آمده توی کار و رأس یک [جایی‏] شده، یک عده‏ای فوراً آمده‏اند به اینکه آن چطور. مثلًا آقایان بعد از تفتیش زیاد و چه، یک نفر برای رئیس ستاد درست کردند؛ به مجرد اینکه او را گذاشتند، یکدفعه شروع کرده‏اند که این چه و چه و چه. نمی‏شود که ما تا چهار نفر پیدا شدند گفتند نه، آنی که انتخاب شده کنار بگذاریم و یکی دیگر بیاوریم باز یک دسته دیگر بیایند او را جلو بگیرند- این اسباب این می‏شود که ما هیچ کاری نتوانیم انجام بدهیم، باید ما الآن یک قدری دست به عصا راه برویم، نه تضعیف کنیم دولت را به طوری که [...] خوب، بعضی از آقایان همت گماشته‏اند به اینکه مثلًا تضعیف کنند و از بین ببرند دولت را. هر کس، هر فردی، در دولت هست یکدفعه می‏بینیم می‏گویند که این آنی است که از همه خیانتکارتر بوده! این آنی است که از همه جنایتکارتر بوده، و این طور حرفها هست- که گاهی وقتها به واسطه یک سوء نیت نیست؛ لکن سوء تشخیص است- واقع می‏شود. و شورا مثلًا که ما افرادش را می‏شناسیم و می‏دانیم چه اشخاصی هستند و آنهایی که نمی‏شناسند همین طور به طور اجمال و کلی انتقاد می‏کنند، شورایی که هیچ معلوم نیست چه کاره است، معلوم نیست چه جوری است و فلان.

مجلس خبرگانی که با رأی مردم حاصل شده، همه می‏دانند که این مجلس یک مجلس تحمیلی نبوده است، هیچ کس تحمیل نکرده، خود مردم اشخاصی را انتخاب کرده‏اند، منتها فرض کنید که حزب جمهوری کاندیدا داشته، دنیا هم این طوری است که کاندیدا دارند اشخاص، افراد دیگر هم کاندیدا داشتند، حالا شکست خوردند، آنهایی که شکست خوردند می‏گویند خوب، چرا ما نیستیم! خوب، شما در ملت وجهه نداشتید که نیستید! کسی که نیامده جلو رأی مردم را بگیرد. شماها جلو رأی مردم را می‏گرفتید و الّا حزب جمهوری اسلامی که جلوی مردم را نمی‏گرفت که رأی به او ندهید، به من بدهید. [می‏گویند] نه، اینها خودشان را چه کردند که ما در جبهه کذا هستیم. خوب، بسیار خوب، حالا ما فرض می‏کنیم راست باشد- دروغ است این- اما راست باشد؛ اگر فرض کنید که یک طایفه‏ای گفتند که ما با آقای بهشتی‏[14] رفیق هستیم، آقای بهشتی هم در بین مردم وجاهت داشت و به واسطه وجاهتش مردم به او رأی دادند، این خلاف واقعیتی است؟ یک زوری است در کار؟ یا مردم خودشان این جور تشخیص داده‏اند و عمل می‏کنند. الآن هم که می‏بینید راجع به مجلس خبرگان هر کس از هر طرف می‏رسد یک چیزی می‏گوید.

و آن چیزی که روی هم رفته هست راجع به مجلس خبرگان و راجع به جمهوری اسلامی و راجع به همه اینها، آن خوفی است که عده زیادی از اسلام دارند. اینها می‏ترسند مبادا یکوقتی یک نظام اسلامی پیدا بشود که ما نتوانیم دیگر هر کاری دلمان می‏خواهد بکنیم و هر طوری دلمان می‏خواهد بچاپیم! مسأله به نظر من این طوری است که روی هم رفته وقتی آدم حرفها را می‏شنود می‏بیند که ناراحتند از اینکه یک دسته‏ای که آمده‏اند در مجلس خبرگان، اینها هستند که می‏خواهند اسلام را و قانون اسلامی برای جمهوری اسلامی قانون بنویسند، اینها از این ناراحتند می‏گویند خوب، چرا ما نیستیم! خوب، شما را انتخاب نکردند! یکی- دو تا هم که از شما انتخاب کردند با خیانت انتخاب کردند! آنها هم مال ملت نیستند، درست کرده‏اند. بازی درست کرده‏اند، قاسملو[15] را ملت انتخاب کردند؟ کُرد هم با او مخالف است. خوب، او سرنیزه داشت و همه جور اسبابی داشت خودش را معرفی کرد و کاش هم آمده بود، نیامد. من خیال داشتم که بیاید، همین جا نگهش دارند! ... بیشتر.

اینها خوفشان از اسلام است و از آن نظامی که آقایان بنا دارند- ان شاء اللَّه موفق خواهند شد- یک نظام اسلامی می‏خواهند درست بکنند که این چپاولها نباشد و این غارتگریها نباشد و این غربزدگیها نباشد و این انحرافات نباشد. و همه ناراحتیها این است. آخوند چطور است، به آخوندش خیلی کار ندارند. اگر آخوند هم مثل خود آنها بود، هیچ کاری به او نداشتند. لکن از آخوند می‏فهمند که این می‏خواهد برای اسلام کار بکند؛ از این جهت می‏گویند چرا در مجلس خبرگان همه آخوندند! خوب، برای اینکه یک مملکت اسلامی است، مردم به اینها، به آقا [رأی داده‏اند و] هر آخوندی که در آنجا نیست. آخوندهای منتخبی است که مردم انتخابشان کردند و آوردند آنجا برای اینکه جمهوری اسلامی را می‏خواهند درست بکنند. بله، اگر می‏خواستند یک جمهوری مثلًا غربی درست بکنند، آن وقت یک افراد دیگری [بود]. آن وقت اصلش آخوند را باید کنار گذاشت. اما ما که می‏خواهیم جمهوری اسلامی و قانون برای جمهوری اسلامی درست کنیم، برویم از اروپا افراد پیدا بکنیم؟ برویم از آنهایی که طرفدار اروپا و طرفدار غرب هستند، طرفدار کمونیستها هستند از آنها یک افرادی پیدا بکنیم؟ آقایان بروند آنها را پیدا بکنند که ناراحت نشوند این آقایان! خوب، آقایان هم اگر پیدا می‏کردند و معرفی می‏کردند و ملت می‏فهمید که این بر خلاف مسیر اسلام است، از آقایان هم انصراف پیدا می‏کردند. با آقایان، عقد اخوتی مردم نبستند.

مردم به عنوان اینکه اینها اسلامی هستند و معرف اسلام هستند همه ما این طوری هستیم. به عنوان اینکه ما یک آدمی هستیم خدمتگزار اسلام هستیم مردم ما را می‏پذیرند؛ و الّا چشم و ابروی سیاهی که ما نداریم که مردم برای خاطر او ما را بپذیرند. اینها می‏دانند که ماها خدمتگزار هستیم به آنها و خدمتگزارها را به آنها علاقه دارند. این مردمی که به آقای طالقانی این قدر اظهار [علاقه‏] کردند این واقعاً برای این است که آن آقا نوشته است که چون ایشان دمکرات بود از این جهت این قدر مردم [...]، آن چیزها را که مردم می‏بوسیدند، آن کلنگی که قبر ایشان را کنده بود می‏بوسیدند، این برای آن بود که ایشان یک مردی بود دمکرات بود؟ این جوری بود؟! یا نه، این یک روحانی بود، مردم روحانیها را مظهر نبوت می‏دانند و مظهر امامت می‏دانند.

و در آن حرفهایی که من دیروز زدم، شاید فردا بشنوید، این است که ببینیم مردم چه می‏گویند. ما یکوقت این است که می‏رویم توی اتاق می‏نشینیم و هر چه دلمان می‏خواهد می‏نویسیم: این برای خاطر این بود، این برای خاطر آن بود! یکوقت می‏خواهیم ببینیم که این مردم که انقلاب کردند و همچو اظهارِ- عرض می‏کنم که- مصیبت کردند چه چیز می‏گفتند. جز این بود که می‏گفتند: ای سید ما، سرور ما، «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی است». اینها به عنوان «نایب پیغمبر» می‏شناختند ایشان را. از این جهت آن کلنگ را می‏بوسیدند. مثل آن است که ضریح حضرت معصومه را می‏بوسند. به طلا و نقره و به آهن علاقه نیست. این یک اظهار علاقه‏ای است نسبت به خدا و نسبت به پیغمبر و نسبت به اینها. اینها از این مسائل خوفشان برداشت! یک سید پیرمرد وقتی از توی این جمعیت می‏رود این طور می‏شود و هزار نفر از حزب دمکرات اگر از بین برود مردم شادی می‏کنند! این خوف دارد از این. و ما هم نباید آنها را تأییدشان کنیم؛ برای اینکه آنها هم می‏خواهند یک جایی داشته باشند؛ دست و پا می‏زنند که یک فکری برای خودشان بکنند؛ و لکن ما باید فکر این معنی باشیم که این ملت ما از چه ضربه دیده تا حالا؛ و باید با چه عصایی حالا راه برود که آن ضربه‏ها را نخورد.

ما پنجاه و چند سال است ضربه که خوردیم از اجانب؛ خوردیم. از گرایش به اجانب، از اینکه همه چیز ما توجه به آنجا داشته، ما ضربه‏ها را خوردیم؛ حالا باز ما تکرار بکنیم آن ضربه‏ها را. تکرار بکنیم آن مسیر را؟ یا نه، ما باید منقلب کنیم این مسیر را به یک انقلاب دیگری. لا اقل آنهایی هم که اعتقاد ندارند که مکتب ما، مترقیترین مکتب است خوب، تجربه کنند. پنجاه سال آن طرف را تجربه کرده‏اند، پنج سال هم این طرف را تجربه کنند. آن وقت اگر این طرف هم همان جور از کار در آمد و همان قلدریها و همان آدمکشیها و همان غارتگریها در این طرف هم اگر بود، آن وقت بیایند بگویند هر دوتان کنار، یک فکر دیگری باید کرد. اما بی‏تجربه و بدون اینکه اینها بفهمند که حالا بنا چیست، حالا از افراد اینها بشناسند، افرادی که در آن رژیم بود و افرادی که در این رژیم هست [...] یکوقت این است که این فرد قاطع نیست، نمی‏دانم خیلی نمی‏تواند کار بکند، یک مسأله است. یکوقت این است که بگویید که نه، این فرد همان کارهایی که رژیم سابق، از دزدی، و از غارتگری، از خیانتگری، و از خدمت به اجانب می‏کرد، اینها هم دارند همان کار را می‏کنند. گمان ندارم اگر یک همچو حرفی بخواهند بزنند انصاف باشد. این خلاف انصاف است. ما افراد را می‏شناسیم، افرادی که در شورای انقلاب هستند اینها را می‏دانیم کی‏ها هستند. افرادی که در دولت هستند، به استثنای یک عده‏ای، بعضی‏شان، خوب می‏دانیم اینها که خیانتکار به آن معنا که همان طور که رژیم، هی به ما می‏گویند که فرقی نکرده است! این انصاف است که ما بگوییم که این رژیم با سابق فرق نکرده؟ آنی که همه مردم را غارت می‏کرد و کتک هم می‏زد و غارت می‏کرد، مالش را می‏برد و داغش هم می‏کرد، حالایی که نه حبسی برای مردم عادی و برای غیر خیانتکارها هست و نه چپاولگری هست و نه خوردنی هست و نه بردنی است، حالا اگر فرض کنید یک جا هم یک کسی دزدی بکند، این هم باز از ارث رژیم سابق است؛ و الّا رژیم اسلامی اگر پیش بیاید، دیگر دست اینها بریده می‏شود.

و مهم قضیه این است که از شماها می‏ترسند، برای همین خاصیت؛ برای اسلام. همه مخالفتهای با روحانیت هم برای اسلام است نه برای روحانی؛ روحانیت چیزی نیست که، خودش مستقل. همه مخالفتها هم برای این است که اسلام را اینها مخالف با منافع خودشان مخالف با منافع آنهایی که اینها برایشان فکر دارند و کار می‏کنند. و آنها هم که اینها را وادار به این عملها می‏کنند آنها هم می‏بینند که با آمدن اسلام [...] احساس کرده‏اند که اسلام قدرت دارد. آن یک مسئله‏ای بود که دیگر احساس کردند که اسلام همچو قدرتی داشت که رژیم سابق را با آن همه قدرت و با آن همه پناهگاه، با آن همه پناهگاه- که به ما دائماً فشار می‏آمد، در پاریس که بودیم، دائماً از طرف امریکا فشار می‏آوردند که شما با اینها این طور نکنید، بعد از رفتن شاه هم با بختیار چه نکنید، اینها چطورند، بگذارید تا کارها انجام بگیرد- خوب، حالا می‏بینند که این همه قدرتهاشان را روی هم گذاشته‏اند و یک جبهه ملت ما هم با نداشتن هیچ چیز، یک طرف جبهه، لکن فریادش اسلام بود، آنی که آنها می‏خواستند نگه دارند نتوانستند نگه دارند، و حالا خارجاً فهمیدند، عیناً فهمیدند که یک قدرتی است این، و این قدرت ممکن است که تا آخر هم دیگر نگذارد دست اینها باز بشود در این مملکت ان شاء اللَّه از این جهت می‏ترسند، و باید هم مخالفت کنند، چاره‏ای هم ندارند. در خارج هم آن همه فعالیت می‏شد و آن همه چیزها نوشته می‏شود، خوب برای همین است که می‏ترسند از این قضیه. و دیروز یک زنی که آمده بود اینجا[16] و مصاحبه‏ای با من کرد و یکی از حرفهایش این بود که شما را می‏بینم که یک چهره آرامی دارید، ولی در خارج یک طور دیگر شما را معرفی کرده‏اند؛ این شما را ناراحت نمی‏کند؟ گفتم: از جهتی چرا و آن این است که چرا باید انسان این طور باشد که برای مقاصد خودش، یک مسائل خلاف واقع بگوید!؟ خوب آنها گفتند که خمینی وادار کرده است که پستانهای زنها را ببرند! حالا هم شما آمدید اینجا، خوب، بروید توی مردم بپرسید که آیا تا حالا پستانی بریده شده است تا اینکه آمرش‏[17] یک کسی باشد. به او نگفتم، لکن واقع این است. می‏گویند شیطان را خواب دیدند با یک صورت خوبی! گفتند که خوب، اینکه غیر آن است که به ما ارائه دادند. گفت: قلم دست دشمن است! مسأله این است. دیروز هم یک ورقه‏ای آورده‏اند اینجا گفتند این هیتلر است. هیتلر آن طرف دستش را پشتش زده و دارد این طور نگاه می‏کند؛ من هم آنجا کاریکاتوری ... و یک شمشیری کشیدم، و یک عده هم سر و جمجمه آنجا هست که اینها همه آنهایی است که من سرهایشان را بریده‏ام!

و ما هم نباید توقع داشته باشیم که اینها برای ما خوب بگویند، اگر خوب بگویند، معلوم می‏شود ما خیانتکاریم! آن روزی که من آن وقتها می‏گفتم که نمی‏فهمد این دستگاه؛[18] برای سقوط من این است که آنها شروع کنند به تعریف کردن! آنها هر روز فحاشی می‏کنند؛ این غلط است. هر چه فحاشی بکنید این مردم می‏گویند که این، مخالف اینهاست. اگر شروع کرده بودند به تعریف کردن، چه کردن و احترام کردن و اینها، ما کم کم تمام می‏شد کارمان! اگر چنانچه امریکا از ما تعریف کند و روزنامه‏های امریکا از ما تعریف کنند، آن وقت است که باید مردم بگویند این چه است قضیه؟ یک قضیه‏ای است که دارند تعریف می‏کنند! البته باید از ما تکذیب کنند، از شما هم باید تکذیب کنند، و جمهوری اسلام را هم باید تکذیب بکنند.

در هر صورت اینها خوفشان برداشته از این نظامی که امید است ان شاء اللَّه امید است ان شاء اللَّه این نظام در خارج تحقق پیدا کند، از این خوفشان برداشته، یک دسته خیانتکار خوفشان برداشته، یک دسته هم آدم سالم، لکن توجه ندارند به اینکه مسأله این طورها نیست، مسأله نیست که اگر فقیه را در شورای انقلاب [تصویب‏] کردند که باید مثلًا چه باشد، اینها خیال می‏کنند که حالا که این طور شد پس دیگر دنیا به هم می‏خورد! اینها می‏ریزند به جان مردم! این فقها می‏ریزند هر کاری دلشان بخواهد بکنند و بعدها هم چه خواهد شد و ما هم به شکست خواهیم رسید. این یک مملکتی است اسلامی. یک مملکتی که مردم بیل و کلنگی را که مرحوم آقای طالقانی را با آن دفن کردند می‏بوسند. ما با این مردم می‏خواهیم، برای این مردم می‏خواهیم قانون بنویسیم؛ برای این مردم می‏خواهیم چه بکنیم. اینها هستند که به اینها رأی می‏دهند. اگر ما فشار آوردیم به اینکه آقا رأی بدهید، حتماً باید به این مسأله رأی بدهید، آن وقت البته هم به ما اشکال است، هم به آنها. اما اگر به دست مردم دادیم و گفتیم آقا این مسأله است؛ شما قبولش دارید یا نه؟ ممکن است همین یک چیز را به آرای عموم بگذارید که آیا شما قبول دارید که عالِم مثلًا درجه اول اسلام این کارها را مثلًا نظارت در آن بکند. ببینند 35 میلیون- الّا آنهایی که همه دستهایشان را به هم داده‏اند و یک میلیون نتوانسته‏اند درست کنند-! ببینند اینجا هم همین طور است؛ یا مسأله این است که می‏خواهیم ما به زور تحمیل بکنیم. اگر مسأله این است، پس شمایی که خلاف این را می‏گویید دیکتاتور هستید و می‏خواهید به ما تحمیل بکنید.

دیکتاتوری این است که بر خلاف مسیر ملت، بر خلاف رأی ملت، یک چیزی را به زور گردن ملت بگذارند. شما می‏خواهید این مطلب را به زور گردن ملت بگذارید که نه، شما این مثلًا راجع به ولایت فقیه را کنار بگذارید! ما قطع نظر از این می‏کنیم که دولت ما دولت اسلامی است؛- خداست، خدا این کار را کرده- ما آمدیم چندین درجه پایین. و ما مطابق میل آقایان رفتار کردیم، زیادتر، برای اینکه ما یکدفعه یک مجلس درست کردیم با آرای مردم که بیایند بگویند کجایش این آرای زور بوده است؟ کجا فشار آورده‏اند؟ یک نظامی را گذاشته‏اند آنجا که تو باید این طوری رأی بدهی؟ یا یک صندوقی را بردند و خلافش کرده‏اند؟ بیایند بگویند هر جا هست باطلش می‏کنند آقایان. اینکه یکدفعه آرای عمومی به این هم اکتفا نشده؛ ثانیاً هم آقایان، با اینکه منتخب خود مردم هستند، این را گفتند مورد تصدیق ماست، ثالثاً به آرای همه مردم این کجایش اشکال دارد که آقایان این قدر سوز و گداز می‏کنند؟ جز این است که همان رگِ خلاف اسلامی است که اینها را وادار می‏کند به اینها! گاهی ملتفت نیستند به آن؛ گاهی هم ملتفت هستند به آن. مسأله این طوری است.

و حالا باید آن چیزی را که اینجا عرض کنم و برای هم آقایانی که در حزب جمهوری اسلامی هستند و هم آقایانی که در [خبرگان‏] هستند؛ این است که ما حالا باید تهیه قضیه مجلس شورا را ببینیم، مهم آن است. اگر چنانچه مجلس شورای مورد خواست اسلام تحقق پیدا کرد، ما هم می‏رویم سراغ کارمان؛ آنها هم مشغول کارشان می‏شوند، کارشان را انجام می‏دهند، دیگر ما نمی‏توانیم هی تا آخر در زحمت باشیم. ملت خودش دارد کار خودش را انجام می‏دهد و وقتی که یک ملتی خودش کار خودش را انجام می‏دهد، دیگر هر که می‏خواهد هر صدایی بکند، هر داد و فریادی بکند، خوب، ملت خودش می‏خواهد. من یکوقت گفتم اگر ملت خواست بگوید که نه، ما دیکتاتور می‏خواهیم، همه ملت گفتند ما دیکتاتور می‏خواهیم، شما چه حقی دارید بگویید نه. اگر فرض کنید چون غرب دیکتاتوری نیست- و هست، بدتر از اینها هست- لکن ملت ما اسلام را می‏خواهند و در اسلام اصلًا دیکتاتوری در کار نیست، هیچ، ابداً، هیچ وقت نبوده، و هیچ وقت نیست؛ و هیچ وقت نخواهد بود. و باید ما کوشش کنیم به اینکه ان شاء اللَّه یک مجلسی، یک مجلس صحیحی [درست شود] و از این حرفها هم هیچ نترسید. شما هر چه بهترش را درست کنید، آنها بیشتر اشکال می‏کنند! این را من یک دفعه، دو دفعه هم گفته‏ام: مرحوم آقای فیض‏[19]- رحمه اللَّه- از علمای بزرگ اینجا بود. آن وقتی که [حکم‏] کرده بودند که باید طلبه‏ها امتحان بدهند و نمی‏دانید چه فضاحتی سر ما در آوردند. توی مدرسه فیضیه من داشتم می‏رفتم خدمت ایشان. ایشان فرمودند که خوب، اینها می‏خواهند تشخیص بدهند خوب و بد را. چه اشکال دارد؟ من به ایشان عرض کردم اینها از خوبهایش می‏ترسند! اینها می‏خواهند تشخیص بدهند، خوبها را می‏خواهند از بین ببرند. بله، اگر می‏خواستند بدها را از بین ببرند، مورد تصدیق ما بود، اما اینها خوبها را می‏خواهند از بین ببرند؛ از خوب می‏ترسند اینها. رضا خان از مدرس می‏ترسید؛ از آن آدمی که با خودش موافق بود چه ترسی داشت. خارجیها از امثال مدرس می‏ترسند، نه اینکه از فلان آدمی که با رأی آنها موافق است؛ یا فرقی به حالش نمی‏کند این دستگاه باشد، درست باشد بساطش، آن دستگاه هم باشد، آن تابع آن دستگاه است. تابع این است که اتومبیلش خوب باشد، این اتومبیل را عُمَر سَعد به او بدهد یا امام حسین هیچ فرقی به حالش نمی‏کند! برای اینکه اتومبیل، میزان است. آنکه زندگی برایش میزان است، مکتب در کارش نیست، زندگی در کارش است، این زندگی را اگر رضا خان بدهد اهلًا و سهلًا، و اگر هم شما بدهید اهلًا و سهلًا، فرقی به حالش نمی‏کند؛ برای اینکه اتومبیلش را فرقی نمی‏کند شما بدهید، یا او بدهد.

مسأله این است؛ آنهایی که مکتب دارند و آنهایی که گرایش دارند به اسلام ان شاء اللَّه شما پیدا بکنید، از حالا شروع کنید. این دفعه دیگر مصیبتتان زیادتر است؛ برای اینکه یک مجلس خبرگانی بود که یک مدت کوتاهی بود؛ یک مجلسی است که مدت بلندی است و استفاده‏ها در آن هست. باید خیلی دقت بکنید، خیلی زحمت بکشید، کاندیداهاتان را تعیین کنید و ارائه بدهید به مردم این کاندیدای ماست؛ آنی است که برای اسلام کار می‏کند، ترویج کنید از آن اسلام، شمشیر دستتان باشد، شمشیر هم هست دستتان؛ با این شمشیر کارها را انجام بدهید، با این شمشیر بُرنده اسلام، لکن شمشیری که خائنها را از بین می‏برد و خادمها را در امان نگه می‏دارد. مردم را حالی کنید که ما کاندیداهامان عبارت از این ششصد نفر مثلًا، یا پانصد نفر، هر چقدری که هست، کاندیداهامان عبارت از اینها هستند. و البته از ملّاها و علما و از این نترسید که آخوندی‏اش کردند. اسلام آخوندی‏اش کرده، به ما چه ربط دارد.- و عرض می‏کنم که- آخوند و آخوند مسلک یعنی اسلامی و اسلامی مسلک، همه باید این طور باشند. و آن وقت راحت شما دیگر بروید. شما اگر خودتان نرفتید در مجلس یا می‏روید ان شاء اللَّه راحت بروید استراحت کنید و خود ملت کارش را انجام می‏دهد. حالا اگر اجازه بدهید من بروم.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 520 ـ 531)

ـ سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم؛ ابعاد شخصیت آقای طالقانی- قدرت اسلام (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

إنا للَّه و انا إلیه راجعون‏

ما برادری را از دست دادیم، و ملت ما پدری را، و اسلام مجاهدی را، همه در سوگ هستیم و متأثر از این مصیبت بزرگ. خداوند او را غریق رحمت و شما را بردبار و صبور بفرماید. آقای طالقانی پس از سالهای طولانی خدمت و رنج و نگرانی و مجاهدت از بین ما رفت و با اجداد طاهرینش ان شاء اللَّه محشور شد. ما باید از وقایعی که رخ می‏دهد عبرتهایی بگیریم و تعلیمهایی و تنبه به بعض مسائل پیدا کنیم.

آقای طالقانی چرا در مرگ او این انقلاب و این انفجار در مملکت ما و در سایر ممالک حاصل شد؟ مگر چه بود که این انفجار حاصل شد؟ ما اوصاف او را و ابعاد او را تحلیل می‏کنیم و بعد خود ملت را میزان قرار می‏دهیم. ما در تحلیلات نباید توی یک اتاق سربسته بنشینیم و فکر کنیم و قلم به دست بگیریم و به خیال خودمان تحلیل کنیم؛ ما باید مطالعه در حال ملت بکنیم ببینیم ملت چرا به آقای طالقانی این احترام را گذاشت؟ چه بود در او، و انگیزه ملت چه بود؟ آقای طالقانی ابعاد مختلفه‏ای را داشت، اولاد پیغمبر بود، خدمتگزار بود، متفکر بود، مفسر قرآن بود، انسان متعهد بود، مخالف با رژیم بود، مخالف با چپ و راست بود، کدام یک از این ابعادی که آقای طالقانی داشت این طور مردم را برانگیخت و این طور در سوگ نشاند همه طبقات را؟ هر یک از این اوصاف به تنهایی در خیلی هست و همچو مطلبی رخ نمی‏دهد.

آنچه که ما از حال ملت و فریاد ملت می‏توانیم بفهمیم دو- سه مطلب مهم است که آن مطالب، موجب این انفجار ملت ما و این تأثرات فوق العاده ملت ما شد؛ یکی این روح مقاومت و مخالفت با دستگاه ظلم، از اول جوانی تا وقتی که به دار بقا به اجداد طاهرینش ملحق شد، انگیزه او مخالفت با جباران و ستمکاران و چپاولگران بود، هیچ وقت از پای ننشست و دنبال همین معنا، حبسهای متعدد؛ هر گاهی از حبس به حبس دیگر منتقل می‏شد. ملتی که با یک رژیم مخالف است، ملتی که از دست رژیم طاغوتی رنج کشیده است، ملتی که همه بدبختیهای خودش را از این رژیم طاغوتی و از اربابهای او می‏داند اگر ببیند یک کسی با این رژیم با تمام قوایی که دارد، چه در حال جوانی و قوه جوانی و چه در حال پیری و ضعف پیری، مقاومت کرده، مخالفت کرده است، رنج برده است در این مخالفت و مقاومت، حبس رفته است، تبعید رفته است، اهانت شده است، شاید شکنجه شده است، یک ملتی که ببیند یک کسی با دشمن او، با کسی که تمام حیثیت ملی و دینی او را از بین برده است، این طور مخالفت می‏کند، این ملت از او قدردانی می‏کند؛ یعنی این قدردانی از خدمتگزار خودش است. طالقانی خدمتگزار ملت بود و ملت از خدمتگزار خودش قدردانی می‏کند. لکن این تمام انگیزه نبود. این مقاومت در بعضی از اشخاص دیگر هم بوده و هست لکن برای آنها مردم متأثر و متأسف، اما این انفجار حاصل نشد.

مقاومت و مخالفت با دستگاه جبّار را ضمّ به این بکنید که این روحانی است و این کار را می‏کند. یک روحانی، یک شخصی که به واسطه روحانیتش در بین مردم محبوبیت دارد؛ وقتی خدمتگزاری او را هم که مشاهده کنند این انفجار حاصل می‏شود. شما آن وقت که ایشان را دفن می‏کردند، در تلویزیون دیدید، شعارهای مردم را شنیدید؛ شعار چه بود؟ انگیزه مردم از شعارشان پیدا می‏شود. توی اتاقهای دربسته نویسنده‏ها ننشینند برای خودشان وجه درست کنند، انگیزه درست کنند! انگیزه‏های علمی و توهُّمی، غیر از انگیزه‏های واقعی محسوس است. چه می‏گفتند مردم؟ چه شعار می‏دادند؟ «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی». این نَفَس مردم بود، به عنوان نایب پیغمبر این را می‏شناختند، لکن نایب پیغمبر هم در جهات معنوی و هم در مقاومت، در مخالفت با دستگاه ظلم. نیابت هم در مقابله با ظلم، مخالفت با جباران، مقاومت در مقابل ستمکاران و هم در روحیات، معنویات، اما انگیزه «ای نایب پیغمبر ما» بود. شما دیدید که آن بیل و کلنگی که قبر ایشان را کنده بودند و با او خاک را بیرون آورده بودند و مردم با آن بیل و کلنگ چه می‏کردند، عشق بازی می‏کردند، می‏بوسیدند، حمله می‏کردند، بعضی به بعض و این بیل و کلنگ را می‏بوسیدند؛ چرا می‏بوسیدند؟ بیل و کلنگ که بوسیدنی نیست! برای اینکه آقای طالقانی یک مرد دمکراتی بود بیل و کلنگش را می‏بوسیدند؟! به همان انگیزه‏ای که ضریح ائمه اطهار و بزرگان ما را می‏بوسند، همان انگیزه مردم را وادار کرد که بیل و کلنگش را ببوسند، برای روشنفکری‏اش نبود؛ برای این بود که این را نایب پیغمبر خودشان می‏دانستند. این حضرت معصومه را دختر امام خودشان می‏دانند که آستانش را می‏بوسند. آستانه هم یک خرده طلاست؛ یک خرده آهن است، این آهن و طلا را چرا می‏بوسند؟ خیلی آهن و طلا توی دنیا هست. خوب لیره هم دستشان می‏آید، هیچ وقت می‏بوسند؟! این انگیزه علاقه مردم به مبادی است. چرا «حجر الأسود» را می‏بوسید و لمس می‏کنید و به او تبرک می‏جویید؟ چرا دور یک خانه سنگی و گِلی، میلیونها مردم هر سال می‏روند و طواف می‏کنند؟ [چون‏] انگیزه، انگیزه الهی است. هر چه مربوط به دستگاه خدا باشد احترام دارد. شما این پوستی که با او جلد «کلام اللَّه» را درست کرده‏اند می‏بوسید و به چشم می‏گذارید؛ خوب پوست است، چرا؟ برای اینکه در جوف این کلام خداست. همه چیز برای خداست. ما احترام هم به هر کس بگذاریم برای خدا باید باشد. ملت ما این بیل و کلنگی را که چند روز پیش از این می‏بوسیدند به انگیزه این بود که طالقانی؛ نایب پیغمبر ماست. خودشان هم فریاد می‏زدند که «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی». چرا این قدرت را می‏خواهید از دست بدهید؟ چرا این قدر، کم سلیقه و بد سلیقه هستید؟! چرا این جوانهایی که می‏خواهند یک خدمت به مملکتشان و خودشان بکنند از یک همچو قدرتی استفاده نمی‏کنند؟ نمی‏بینند این قدرت را! نمی‏بینند که یک پیرمرد هفتاد و چند ساله‏ای که هیچ قدرت بر اینکه یک فعالیت سیاسی داشته باشد به آن معنا ندارد، ضعف پیری او را گرفته است، نقاهت دارد، وقتی از دست مردم می‏رود، یک همچو انقلابی در ایران و در سایر کشورها و مورد تحیر غرب و شرق می‏شود؟ این قدرت را چرا می‏خواهید از دست بدهید؟ چرا هی می‏شکنید این قدرت را؟ چرا هر چیزی که می‏شود از دوش اسلام برمی‏دارید، می‏خواهید رویش یک عنوان غربی بگذارید؟

ای ملت، ای روشنفکران، ای متفکران! از این قدرت استفاده کنید. این قدرت بود که طاغوت را تا جهنم راند؛ شماها که نمی‏توانستید. چرا هر روز این مظاهر الوهیّت و قدرت خدایی را می‏بینید و بیدار نمی‏شوید؟ این مرض چه مرضی است که بعضی از این روشنفکران ما دارند؟! همه آنها را نمی‏گویم؛ بعضی‏شان. بعضی‏شان این چه مرضی است که اینها دارند که وقتی یک ملت در سرتاسر ایران به سر و سینه‏اش می‏کوبد و به عنوان «نایب پیغمبر» یک کسی را یاد می‏کند، وقتی می‏خواهند بنویسند می‏گویند که آقای طالقانی یک مرد روشنفکری بود از این جهت مردم ...! تو هم روشنفکر هستی، چطور مردم برایت فاتحه نمی‏خوانند! این قدرت را از دست ندهید آقا! کسانی که علاقه به کشورشان دارند، علاقه به ملتشان دارند، می‏خواهند مقابله کنند با دشمنهای خودشان، می‏خواهند نگذارند باز یک رژیم چپاولگر بیاید، اگر عقل دارند از این قدرت استفاده کنند، بیایند متصل شوند به این دریای موّاج؛ من نصیحتشان می‏کنم. فردا دانشگاه ما باز می‏شود و باز یک دسته‏ای که خودشان را روشنفکر می‏دانند و خودشان را برای اسلام، برای ملت چه می‏دانند و خدمتگزار می‏دانند؛ باز می‏ریزند و نمی‏گذارند که انگیزه‏های ملت به آن طوری که هست شکوفا بشود.

دوستهای ما هم متوجه نیستند! آنها هم. «سعدی از دست دوستان فریاد!» دوستانمان هم ملتفت نیستند که نباید این قدرت را از دست بدهند. این یک قدرت الهی است‏ یدالله مع الجماعة.[20]

می‏توانید انکار کنید این را که آقای طالقانی فوت شده است؟ می‏توانید انکار کنید که در دنبال فوتش، یک انفجار حاصل شده است؟ می‏توانید انکار کنید که این انفجار از خود متن ملت پیدا شده است بدون اینکه من و تو او را تبلیغ کنیم؟ می‏توانید انکار کنید که متن ملت فریاد می‏زند که «ای نایب پیغمبرِ ما جای تو خالی؟» کجا چنین انکار می‏کنید؟ قدرت ملت را می‏توانید انکار کنید؟ این قدرت ملت است، متصل بشوید به این قدرت. ای قطره‏ها! به دریا متصل بشوید تا محفوظ باشید؛ و الّا مُستهلک و از بین می‏روید. ای افکار کوتاه! بیدار بشوید، خودتان را متصل کنید به این دریا؛ دریای الوهیت، دریای نبوت؛ دریای قرآن کریم. از این غربزدگیها بیرون بیایید! آقا شما پنجاه و چند سال است این غربزدگیها همه مصیبتها را به شما وارد کرده؛ به خود بیایید! یک قدری به اسلام فکر کنید. نشکنید این سدّ بزرگی که قدرتهای بزرگ را شکست؛ نمی‏توانید هم بشکنید. عِرْض خود می‏بری و چه می‏کنی؟! نمی‏توانید بشکنید. هر چه هم بخواهید نمی‏شود. آقا! ملت علاقه به خدا دارد. با آنهایی که خدا را انکار دارند، ملت ما معارض است. ملت، علاقه به روحانیت دارد؛ نایب امام می‏داند اینها را؛ نایب پیغمبر می‏داند اینها را. برای طالقانی: «ای نایب پیغمبر ما» علت را خودش نقل می‏کند. اینکه من تو سرم می‏زنم برای این است که نایب پیغمبر رفته است؛ نه برای این است که یک دمکرات رفته است! نه برای این است که یک روشنفکر رفته است؛ برای اینکه نایب پیغمبر رفته. شما مطالعه در حال ملت بکنید، ننشینید تو خانه‏هایتان و پیش خودتان انگیزه فکری و هر چه هم می‏توانید بر خلاف آن چیزی که مسیر ملت است، هی بنویسید، بنویسند هم فایده‏ای ندارد، لکن چرا متصل نمی‏شوید به این ملت؟ چرا آنی که هست نمی‏گویید؟ هی «آخوند مرتجع»، آخوند مرتجع همین است که به شما تزریق کرده‏اند.

دشمنهای اسلام تزریق به شما کرده‏اند «آخوند مرتجع» را، تا شما را از آخوند جدا کنند. همین قلمهایی که آخوند را مرتجع می‏داند و می‏نویسد یا ادراک ندارد و مطالعه در حال آخوند نکرده است و یا غرض دارد و قلم او اجیر است؛ اجرت می‏گیرد و می‏نویسد. این عراق را آخوند نجات داد از انگلستان، از توی حلقوم انگلستان، آخوند بیرون آورد، آمیرزا محمد تقی شیرازی‏[21]- سلام اللَّه علیه- از توی حلقوم انگلستان بیرون کشید؛ آخوند مرتجع است یا تو؟ آن نصف سطر میرزای شیرازی‏[22]- رضوان اللَّه علیه- مملکت ما را از تو حلقوم خارجیها بیرون کشید: «الیوم استعمال دخانیات حرام است، معارضه با امام زمان است». این یک کلمه، یک ملت را وادار کرد که مخالفت کند. چرا این قدرت را می‏شکنید؟ آخر آدم باشید! این آخوند بود که در عراق به جبهه رفت و به جنگ رفت و اسیر شد. همین مرحوم آقای خوانساری‏[23]- رضوان اللَّه علیه- مرحوم آقای آسید محمد تقی خوانساری یکی از اشخاصی است که در جبهه رفت و جنگ کرد و اسیر شد؛ مدتها هم اسیر بود.

این قدرت را نشکنید، صلاح نیست، صلاح ملت نیست؛ صلاح کشور نیست که یک قدرتی که در مقابل قدرتهای بزرگ مشتش را گِره می‏کند و آنها را از صحنه بیرون می‏کند حالا اجر او را تحویلش بدهید و یک همچو قدرتی را بشکنید. این دژ بزرگ اسلام و این دژ بزرگ روحانیت هر دوی آن، مورد نفرت اجانب است. هم با اسلام، دشمن هستند، برای اینکه از اسلام بدی دیده‏اند، اسلام نمی‏گذارد که اینها مخازن ما را از بین ببرند. و هم روحانیت را معارض خودشان می‏دانند، و این را می‏خواهند بشکنند.

رضا خان که آمد تمام نظرش به این بود که این قدرت آخوند را بشکند. تمام نظرش این بود، لکن مأمور بود، لکن مأمورِ معذور، نه. مأموری بود که معذور هم نبود. تمام قوایش را صرف این کرد که این لباس را از تن اینها بیرون بیاورد.

در آن مدرسه دار الشفا من حجره آنجا داشتم، در آن بحبوحه فشار به ملت، فشار به روحانیت، در آنجا ما یک حجره‏ای داشتیم. رفقای ما در مواقعی که از کارهاشان فارغ می‏شدند، آنجا می‏آمدند مجتمع می‏شدند. یک روز یک نفر کارآگاه آمد در حجره و بعد آمد توی حجره نشست گفت که: بنا بر این است که در تمام ایران شش نفر معمم باشد یک بنایی بود که از این عمامه‏ها اینها می‏ترسیدند، چرا؟ برای اینکه این عمامه‏ها توی مردم به عنوان «نایب پیغمبر ما جای تو خالی است» بودند، مردم از اینها حرف می‏شنیدند؛ از این مسجدها می‏ترسیدند.

اخیراً برای هر مسجد، یک سرهنگ بازنشسته گذاشته بودند مأمور مسجد! برای اینکه از این مساجد می‏ترسیدند. آنها کوشش کردند که این لباس را از تن روحانیت بیرون بیاورند و روحانیت را خلع کنند از آن پُستی که دارند و بحمد اللَّه نتوانسته‏اند. حالا نوبت شما شد؟ حالا نوبت این شده است که شما هِی هر کدامتان یک نِقی بزنید به روحانیت، یک روحانیتی که این همه خدمت به ملت کرده و نجات داده چندین مرتبه از مهلکه، این ملت را. حالا آقایان آمده‏اند با قلمهایشان و با قدمهایشان و با کلماتشان از این روحانیت انتقاد می‏کنند. من نمی‏خواهم بگویم سرتاسر، هر که عمامه دارد کذاست، نایب الامام است، نیست، همچو حرفی نیست. لکن آنها که می‏شکنند، بدها را نمی‏شکنند؛ اینها با خوبها بدند، با بدها خوبند! بدهایی که هم پُست آنها هستند و همرأی آنها هستند و در خدمت دستگاه هستند و بودند، با اینها بدی ندارند. اینها با آنهایی که خوبند، بدند! اینها با طالقانی بدند. من می‏گویم که این قدرت را همچو یک کاسه نکنید و بشکنید. این یک قدرت الهی است که از آن استفاده کنید.

من به آقایان روحانیین هم کراراً گفته‏ام، حالا هم عرض می‏کنم که اولًا مسئولیت شما زیاد است، مسئولیت بزرگی به عهده شماست. این ملت که همه دارند می‏گویند نایب الامام و نایب پیغمبر اگر خدای نخواسته از شما یک انحرافی ببینند؛ این روحانیت را می‏شکنند. روحانیت اگر شکسته بشود، اسلام شکسته شده است. روحانیت، اسلام را نگه داشته؛ اگر این شکسته بشود، اسلام شکسته می‏شود. اگر در این مقطع زمان به دست ما شکسته بشود، ما خیانت به اسلام و قرآن کردیم. خودتان را بپایید، متوجه باشید! اعمالتان را با اسلام تطبیق بدهید. اگر کسانی در بین شما خدای نخواسته انحراف دارند، از صف خودتان خارج کنید.

و نصیحت دیگری که به آنها می‏کنم و کرده‏ام اینکه این قدرت دانشگاهی و طبقه جوان را حفظ کنید، در مقابل او نایستید، همه اهل یک ملتید؛ همه اهل یک کشور و خانه هستید؛ این خانه خودتان را هر دو حفظ کنید. مقدرات مملکت شما بعد از چندی به عهده این دانشگاههاست، اینها وزیر و نمی‏دانم چه خواهند شد؛ اینها را حفظشان کنید. همان طوری که به آنها عرض می‏کنم که این قدرت را از دست ندهند؛ به شما عرض می‏کنم که این قدرت را از دست ندهید، برادر باشید؛ با هم باشید. به دانشگاهیها عرض می‏کنیم که این قدر گروه، گروه نشوید، شما دشمن دارید؛ در مقابل دشمن باید مجهز بشوید، مجهز شدن به این است که با هم یک گروه با وحدت کلمه، اگر شما یک گروه بشوید، جوانهای معتقد مسْلم ما که بحمد اللَّه اکثر دانشگاه را در قبضه دارند، اگر اینها هی گروه، گروه نشوند و با هم مجتمع بشوند، چهار تا آدمی که معوج و منحرف است یا به اینها ملحق می‏شود که ان شاء اللَّه ملحق بشود؛ و یا گورش را گُم می‏کند و می‏رود. شما منتظر این نشوید که دولت بیاید جلو بگیرد، یا ملت بیاید جلو بگیرد، خودتان با اجتماع خودتان، بدون اینکه دعوایی راه بیندازید، بدون اینکه درگیری در کار باشد، با اجتماع خودتان، با وحدت کلمه خودتان؛ جلوی این توطئه‏ها را بگیرید. فردا دانشگاه باز می‏شود، جلو بگیرید از این توطئه‏ها. توطئه گرها دشمن شما هستند؛ دشمن ملت شما هستند. هم روحانی باید با دانشگاهی دوست و برادر باشد، و هم دانشگاهی با روحانی، تا این دو قدرت، دو قدرت مفکّره متفکر بتوانند مملکت خودشان را حفظ کنند.

وقت گذشت. خداوند ان شاء اللَّه شما را هدایت کند و ما را. خداوند خدمتگزاران به ملت را رحمت کند. و مرحوم آقای طالقانی را به رحمت خودش غریق کند و همه ما را سعادت و سلامت و مملکت ما را استقلال و آزادی بدهد.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 532 ـ 540)

ـ نامه به آقای شیرازی؛ عدم وجود اختلافات ریشه دار بین متصدیان امور (1359)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

حضرت آیت اللَّه آقای شیرازی- دامت برکاته- مشهد مقدس‏

تلگراف شریف پیرو بعضی مصاحبات و برخوردهای لفظی بین متصدیان امور، واصل، امید است با خواست خداوند تعالی و ارشاد علمای اعلام، مسائلی که پایه‏های اساسی ندارد، حل شود. و واضح است که این نحو برخوردها- گرچه کوچک و بی‏ریشه است- مخالف مصالح اسلام و کشور اسلامی است. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏13، ص: 217)

ـ پاسخ استفتاء آقای مهدی کروبی؛ وضعیت کشته شدگان در غیر مناطق جنگی (1359)

[... همان طوری که استحضار دارند در اجرای فرمان جنابعالی بنیاد شهید به منظور رسیدگی به امور خانواده‏های شهدا و مجروحین انقلاب از فروردین ماه 59 شروع به کار نموده است که در جریان کار مواردی به شرح زیر برخورد نموده‏ایم که راهنمایی و کسب دستور حضرت عالی- مانند همیشه- روشنگر راه خدمت به خانواده‏های شهدا و مجروحین انقلاب می‏باشد:

1- عده‏ای از جوانان و افراد در جریان کار جهاد سازندگی در روستاها و محل کار کشته می‏شوند.

2- افرادی در جریان تظاهرات و راهپیماییهای بعد از انقلاب مانند روز قدس و غیره فوت می‏نمایند.

3- تعدادی از اهالی از شهرستانها که برای استقبال به تهران آمده‏اند و بعضی از آنها نیز مسلح بوده‏اند در جریان مسافرت کشته شده‏اند.

4- تعدادی از افراد که برای رأی‏گیریهای لازم به شهرستان و روستاها مسافرت نموده‏اند در جریان طوفان و غیره کشته شده‏اند.

5- تعدادی از افراد که دارای سوابق مبارزاتی بوده و از طرف دفتر تبلیغات امام برای راهنمایی مردم و سخنرانیها اعزام شده‏اند کشته می‏شوند.

6- در مواردی در مسافرتها که با پاسداران برخورد می‏شود، بخصوص در مناطق مرزی نیاز به کمک دارند که قبلًا نیز کسب تکلیف شده است.

استدعا دارد با توجه به مراتب فوق و مراجعه مکرر خانواده آنها، نحوه کار این بنیاد را در مورد انجام امور برای آنان روشن و ابلاغ فرمایند.

سرپرست بنیاد شهید- مهدی کروبی‏].

بسمه تعالی‏

غیر از بند ششم مانع ندارد. ان شاء اللَّه موفق باشید.

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏13، ص: 218)

ـ تلگراف تشکر به آقای گلپایگانی؛ تسلیت رحلت آقای شهاب الدین اشراقی (1360)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

حضرت آیت اللَّه آقای حاج سید محمد رضا گلپایگانی- دامت برکاته- قم‏

از اظهار محبت و لطفی که در مصیبت وارده به وسیله تلگراف‏[24] نموده بودید متشکرم. از خدای تعالی دوام توفیقات و سلامتی جنابعالی را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏15، ص: 231)

ـ تلگراف تشکر به آقای مرعشی نجفی؛ تسلیت رحلت آقای شهاب الدین اشراقی (1360)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

حضرت آیت اللَّه آقای حاج سید شهاب الدین مرعشی نجفی- دامت برکاته- قم‏

تلگراف تسلیت‏[25] شما واصل گردید. از اظهار محبت و همدردی حضرت عالی متشکرم. از خدای تعالی سلامت و توفیق آن جناب را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

روح اللَّه الموسوی الخمینی‏.» (صحیفه امام، ج‏15، ص: 232)

ـ تلگراف تشکر به آقای سید عبداللَّه شیرازی؛ تسلیت رحلت آقای اشراقی (1360)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

حضرت آیت اللَّه آقای حاج سید عبد اللَّه شیرازی- دامت برکاته- مشهد مقدس‏

تلگراف تسلیت‏[26] جنابعالی واصل گردید. از اظهار لطف و محبت شما متشکرم. دوام توفیقات و سلامت آن جناب را از خدای تعالی مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏15، ص: 233)

ـ سخنرانی در جمع مسئولان استان خراسان؛ ابعاد شخصیت حضرت علی «ع» (1363)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

متقابلًا این عید بزرگ را بر مهمانان عزیزی که از محضر مقدس امام ثامن- سلام الله علیه- تشریف آوردند [تبریک می‏گویم‏]، ما قدم‏های شما را بسیار گرامی می‏داریم. شما از مرکزی آمدید که مرکز نور است، مرکز علم الهی است، مرکزی است که باید همه در آن مرکز آستان بوسی کنید، و باید اظهار تأسف کنم که دست ما کوتاه است، و از شما آقایان، روحانیون و دیگر قشرها مستدعی هستیم که آن جا که رفتید عرض ارادت ما را برسانید. امروز که روز عید غدیر است و از بزرگترین اعیاد مذهبی است، این عید، عیدی است که مال مستضعفان است، عید محرومان است، عید مظلومان جهان است، عیدی است که خدای تبارک و تعالی به وسیله رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- برای اجرای مقاصد الهی و ادامه تبلیغات و ادامه راه انبیا، حضرت امیر- سلام الله علیه- را منصوب فرمودند. باید ما تأسف بخوریم از این که نگذاشتند دست‏های خائن، برای جنگ‏هایی که در زمان تصدی ایشان به امور بود، آن جنگ‏ها و جنگ‏افروزها نگذاشتند که چهره این مرد بزرگ در ابعاد مختلفی که دارد نمایان بشود. این بزرگوار شخصیتی است که دارای ابعاد بسیار است و مظهر اسم جمع الهی است که دارای تمام اسماء و صفات است. تمام اسماء و صفات الهی در ظهور و در بروز در دنیا و در عالم، با واسطه رسول اکرم در این شخصیت ظهور کرده است. و ابعادی که از او مخفی است، بیشتر از آن ابعادی است که از او ظاهر است. همین ابعادی هم که دست بشر به آن رسیده است و می‏رسد، در یک مردی، در یک شخصیتی جمع شده است، جهات متناقض، جهات متضاد. انسانی که در حال این که زاهد و بزرگترین زاهد است، جنگجو و بزرگترین جنگجوست در دفاع از اسلام. اینها در افراد عادی جمع نمی‏شود، آن که زاهد است، به حسب افراد عادی، جنگجو نیست، آن که جنگجوست زاهد نیست. در عین حالی که در معیشت آن طور زهد می‏کردند و آن طور در خوراک و در آن طور چیزها به حد اقل قناعت می‏کردند، قدرت بازو داشتند، آن قدرت بازو را، و این هم جزء اموری است که جمعش، جمع متضادین است. در عین حالی که دارای علوم متعدده و دارای علوم معنویه و روحانیه و سایر علوم اسلامی است، در عین حال می‏بینیم که در هر رشته‏ای، مردمی که اهل آن رشته‏اند او را از خودشان می‏دانند، پهلوان‏ها حضرت امیر را از خودشان می‏دانند، فلاسفه حضرت امیر را از خودشان می‏دانند، عرفا حضرت امیر را از خودشان می‏دانند، فقها حضرت امیر را از خودشان می‏دانند، هر قشری که اهل یک رشته است، حضرت امیر را از خودش می‏داند. و حضرت امیر از همه است، دارای همه اوصاف است و دارای همه کمالات.

بعضی کمالات حضرت که شاید یک قدری مخفی مانده باشد از ادعیه حضرت معلوم می‏شود. دعای کمیل یک دعای عجیبی است، بسیار عجیب. بعض فقرات دعای کمیل از بشر عادی نمی‏تواند صادر بشود.

إِلهی‏ وَ سَیِّدی‏ وَ مَولایَ و ربی صَبَرْتُ عَلی‏ عَذابِکَ فَکَیْفَ اصْبِرُ عَلی‏ فِراقِکَ‏[27]

کی می‏تواند این طور بگوید؟ کی این طور عشق به جمال خدا دارد که از جهنم نمی‏ترسد لکن می‏ترسد که وقتی در جهنم برود، نازل شده از مقام خودش و به مرتبه‏ای برسد که محروم بشود از عشق او؟ از فراق، حضرت امیر می‏نالد، از فراق حضرتِ حق تعالی ناله می‏زند. این عشقی است که در باطن قلب او گداخته شده همیشه، و تمام اعمالی که از او صادر می‏شود، از این عشق صادر می‏شود، از این عشق به خدا صادر می‏شود. ارزش اعمال روی این عشق و محبتی است که به حق تعالی هست، روی این فنا و توحیدی است که در انسان هست، و این سبب شده است که‏ ضَرْبَةُ عَلیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَق افْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَین.[28] فرضاً که این ضربت را کس دیگر از دفاع اسلام زده بود اما از روی این عشق نبود، کارش هم اسباب این شده بود که اسلام ترویج پیدا کند، لکن چون مبدأ، مبدأ عشقی نبود، «افضل من عبادة ثقلین» نخواهد شد. انگیزه اعمال، انگیزه روحانیت اوست نه صورت او. شمشیر زدن، یک دست پایین آوردن است و یک کافر را کشتن، این دست پایین آوردن و کافر را کشتن، از خیلی اشخاص ممکن است صادر بشود، لکن گاهی اصلًا اجر ندارد و اصلًا فضیلت ندارد و گاهی فضیلت دارد تا برسد به آن جایی که‏ افْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَیْن.

این روی آن عشق و توحیدی است که در قلب او هست، روی آن است که دست، دست او نیست، چشم، چشم او نیست، ید اللَّه است، عین اللَّه است. اینها را ما با لَقْلَقه لسان‏[29] می‏گوییم و نمی‏توانیم تصورش را بکنیم، البته تصدیقش کردیم به این که این طور است، اما تصورش را نمی‏توانیم بکنیم که چه جور است وضعیت.

آنهایی که شیعه این مرد بزرگ هستند البته نمی‏توانند مثل او باشند، خود ایشان هم فرمود شما قدرت این را ندارید، حتی قدرت همین زهد ظاهریش را، چه برسد به معنویاتش، لکن نباید ما گمان کنیم که ما شیعه امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- هستیم. و خود او در دعای کمیل و سایر ادعیه‏هایش و در روشش آن طور خوف از خدا داشت، و آن طور از عاقبت می‏ترسید که منعکس شده است این در دعای کمیل و در حالات او و ما اصلًا دنبال این مسائل نباشیم و بگوییم ما شیعه هستیم. آن طور بسط عدالت، اگر موفق شده بود، کرده بود که الگو شده بود برای همه حکومت‏های عالم، نگذاشتند. ما بگوییم شیعه هستیم و خدای نخواسته ظلم بکنیم، نمی‏شود این. اگر در روایات فرموده‏اند که پیروان علی، اهل سعادتند، باید ما ببینیم ما پیرو هستیم یا نیستیم؟ ما به وظایفمان، حتی به همان وظایف صوری‏مان عمل می‏کنیم یا نمی‏کنیم؟ ما در این جمهوری اسلامی چه کردیم و چه می‏خواهیم بکنیم؟ و با ما چه کردند و چه خواهند کرد؟ شما ملت عزیز با قدرت خودتان، با ایمان خودتان، با تحولی که درتان واقع شد، دست تبهکاران را در داخل و دست غارتگران را که از خارج دراز شده بود قطع کردید. شما یک حکومت طاغوتی را برداشتید و به جای او یک حکومت اسلامی گذاشتید. شمایی که این کار را کردید باید دنبالش باشید تا نگهش دارید، نمی‏شود که انسان یک کاری بکند و نیمه کاره رهایش کند. امروز که اسلام و جمهوری اسلامی در دست شما و ما و همه ملت ایران امانت است، اگر چنانچه خلاف بکنیم، خلاف مصالح جمهوری اسلامی بکنیم، خلاف مصالح اسلام بکنیم، به این امانت خیانت کردیم، و در پیشگاه مقدس حق تعالی مجرم و خائن هستیم. خیانت همه‏اش این نیست که منافقین می‏کنند، آنها هم یک قسمش است.

خیانت آن نیست که صدام می‏کند، آن هم یک قسمش است. آنهایی که در داخل با اسم‏های مختلف ضربه می‏خواهند بزنند به اسلام و با اسم امور مختلفه‏ای به حکومت اسلامی می‏خواهند ضربه بزنند، اینها هم خیانت کردند. گاهی خیانت اینها راه را باز می‏کند برای این که آنهایی که مثل صدام و منافقین هستند راهشان باز بشود و خیانت بالاتر را بکنند. ما که می‏گوییم که مسلمان هستیم، شیعه علی بن ابی طالب هستیم، باید ببینیم که شیوه علی بن ابی طالب چی بود. همین علی بن ابی طالب که رسول خدا او را به جای خودش نصب کرد، بیست و چند سال برای مصالح اسلامی موافقت کرد با اشخاصی که به عقیده او غاصب مقام بودند، برای این که مصالح اسلام اقتضا می‏کرد. اگر حضرت آن وقت می‏خواست معارضه بکند، اسلام در خطر بود. مایی که می‏گوییم مسلمان هستیم، باید مصالح اسلام را در نظر بگیریم، نه مصالح شخصی خودمان را. باید ببینیم که امروز ضربه زدن به مجلس شورای اسلامی، ضربه زدن به شورای نگهبان، ضربه زدن به رئیس جمهور، ضربه زدن به دولت اسلامی، این می‏سازد با شیعه بودن با علی بن ابی طالب؟ آن بیست و چند سال برای مصالح اسلامی موافقت کرد، بچه‏هایش را به جنگ فرستاد.

امروز مصالح اسلامی اقتضا می‏کند که همه ما با هم باشیم، هر روز یک نغمه‏ای بلند نکنیم برای تضعیف دولت، برای تضعیف مجلس، برای تضعیف شخصیت‏ها. من نصیحت می‏کنم به دولت که شما مردم را شریک کنید در این کار، برای این که تنهایی نمی‏توانید بکنید، و نمی‏تواند هم. یک دفعه می‏بینیم که شیاطین از اطراف به دولت حمله می‏کنند که معلوم شد تو خلاف شرع همیشه کردی. خدای تبارک و تعالی که پیغمبرش را نصیحت می‏کند که‏ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ‏[30] به حسب آن طوری که شما می‏گویید پیغمبر متقی نبوده تا خدا به او گفته‏ اتَّقِ اللَّهَ‏! خدای تبارک و تعالی که به همه مؤمنین می‏فرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ‏[31] معلوم می‏شود اینها متقی نبودند که خدا می‏گویند اتقوا اللَّه این شیاطین چه می‏گویند به این ملت ما؟ اینها سلطنت طلبند و می‏خواهند سلطنت را در این جا دوباره برگردانند، یا بازی خورده‏اند از آنهایی که می‏خواهند این کشور را دوباره به باد بدهند و تحت سلطه امریکا قرار بدهند؟ می‏فهمند اینها چه می‏کنند؟ اینهایی که هر کدام خودشان اگر حکومت یک محله باشند نمی‏توانند اداره کنند آن جا را، چطور به خودشان اجازه می‏دهند که یک دولتی که در عین همه گرفتاری‏هایی که الآن دارد و از شرق و غرب به او فشار دارند می‏آورند، این مملکت را دارد اداره می‏کند و به خوبی هم اداره می‏کند، چطور اجازه می‏دهند به خودشان که نسبت به این جسارت کنند و هر روز یک صورت درست کنند. خوب، ما افراد را نمی‏شناسیم، اما خدای تبارک و تعالی که می‏شناسد. ما افکار شما را نمی‏توانیم بفهمیم، اما خدا که می‏داند. شمایی که نمی‏توانید یک شهر را اداره کنید، اگر نانوایی یک شهر را به شما بدهند نمی‏توانید اداره‏اش کنید، چطور می‏گویید که چرا دولت نمی‏دانم چه نکرده، چه نکرده؟ شما می‏فهمید که کار دولت چی هست و تا کنون چه کرده است؟ شما می‏دانید که کارهایی که دولت در این چند سال با همه این فشارها کرده، عمقش از کارهایی که در طول سلطنت فاسد پهلوی بوده است، بسیار بیشتر است. چی می‏گویید به جان این دولت؟ دست بردارید، از خدا بترسید، از غضب خدا بترسید. شما خیال می‏کنید که اگر دولت ساقط بشود، شما روی کار می‏آیید؟ شما هیچ وقت نمی‏آیید روی کار. شما خیال می‏کنید به نفع اسلام این حرف‏ها را می‏زنید؟ شیطان در لباس شما، در باطن شما این حرف‏ها را می‏زند و به ضرر اسلام دارد می‏زند. دست بردارید از این مسائل، کمک کنید به دولت، کمک کنید به این دولتی که دارد جان می‏کند برای اسلام و برای کشور شما. چرا باید هر روز نق بزنید و هر روز هر جا فرصت پیدا می‏کنید یک چیزی بگویید به ضد دولت، یا یک چیزی را هم منتشر کنید به ضد دولت؟ اینها مسائلی است که باید توجه داده شود به ملت ما. باید توجه کنند کسانی که در بین ملت هستند، علمای اعلام که در هر جا هستند باید تذکر بدهند به اینها؛ باید توجه بدهند به اینها که شما با دست خودتان می‏خواهید خودتان را دفن کنید.

بترسید از آن روزی که خدا غضب کند به ما و ما را دوباره در همان جهنمی وارد کند که در سابق بودیم. شما یادتان رفته است که سرتاسر ایران چه خبر بود از فحشا؟ شما نمی‏دانید که ما در تحت استعمار امریکا بودیم در این چند سال آخر و قبلًا انگلستان؟

شما این را نمی‏دانید و یا می‏دانید و می‏خواهید دوباره او بشود؟ یا حسد دارید و می‏خواهید که و لو خودتان کشته بشوید این جمهوری هم، به هم بخورد؟

من نصیحت می‏کنم به شما، من در یک همچو روز مبارکی به شما یادآور می‏شوم که امام شما این طور نبود، امام شما مصالح اسلام را رویهم رفته ملاحظه می‏کرد، مصالح شخصی را ملاحظه نمی‏کرد؛ آن روزی که مصالح عمومی اقتضا می‏کرد تبعیت می‏کرد.

آن روزی که مصالح اسلام به این بود که خوارج را درو کند با شمشیر، می‏کرد. مشکلات را شما در نظر بگیرید؛ شیاطینی که از اطراف دنبال این هستند که یک چیزی پیدا کنند و در بوق‏ها بزرگش کنند در نظر بگیرید. چرا هر روز برای بوق‏های خارجی یک چیزی درست می‏کنید و خوراکی درست می‏کنید که آنها تبلیغ بر ضد شما بکنند؟ من تکلیف می‏دانم این را که عرض کنم و الّا نمی‏خواستم چیزی بگویم، لکن دیدم که یک تکلیفی است که دوباره یک شیاطینی شروع کردند. یک حرفی من زدم، که فلانی این را که گفته معلوم شد دولت بر خلاف بوده. من گفتم دولت بر خلاف است؟ من نصیحت کردم، خدا هم نصیحت کرده پیغمبر را، خدا هم نصیحت کرده مؤمنین را. هر روز که این ائمه جمعه به مردم می‏گویند اتَّقُوا اللَّهَ* یعنی همه‏تان بی‏تقوا هستید؟! روز جمعه الآن در سرتاسر کشور از آداب نماز جمعه، از واجبات نماز جمعه در یک [خطبه‏]، احتیاط هم در دیگری این است که مردم را امر به تقوا بکنند، معنایش این است که خدا همه مردم را بی‏تقوا می‏داند که می‏گوید امر کنید به تقوا؟! من که می‏گویم یک کاری را بکنید، نه این است که شما تا حالا تخلف کردید و نبودید و حالا بکنید. خیر، باید یک قدری بیدار بشوید، توجه کنید، نگذارید یک وقت خدا به ما غضب بکند و شما را نشان بدهند به ملت که اینهایند که دارند این کارها را می‏کنند. این کار را نکنید، توجه کنید به مسائل. شما با شخصیاتی که دارند جانشان را فدای اسلام می‏کنند و هر روز در معرض اینند که کشته بشوند، با اینها مخالفت نکنید. کمک کنید به هم، با هم باشید، اگر با هم نباشید شکست می‏خورید، اگر شکست بخورید اسلام شکست می‏خورد. اگر خدای نخواسته، در این نهضتی که شده است اسلام شکست بخورد دیگر سرش را تا سال‏های طولانی بلند نمی‏تواند بکند، برای این که ابرقدرت‏ها فهمیدند اسلام قدرت دارد. شما این قدرت اسلام را حفظ کنید. از خدای تبارک و تعالی عاجزانه تقاضا می‏کنم که ما را بیدار کند، مسلمین را بیدار کند، حکومت‏هایی که در بلاد مسلمین هستند بیدارشان کند و ملت ما را پیروز کند و ارتش ما را پیروز کند و همه قوای مسلحه ما را با سعادت و سلامت پیروز کند و به همه ملت توفیق و سلامت وافر عنایت کند و همه ما خدمتگزار اسلام باشیم.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏19، ص: 63 ـ 69)

ـ نامه به نخست وزیر اجازه استفاده از اعتبارات بانکی برای جنگ (1364)

[آقای میر حسین موسوی، نخست وزیر، طی گزارشی به تاریخ 19/ 6/ 1364 به محضر امام خمینی با تشریح وضعیت اعتبارات سالانه دولت و هزینه‏های مربوط به دفاع مقدس و کمبود اعتبار برای برخی از هزینه‏های ضروری جبهه‏ها، درخواست خود و نمایندگان امام در شورای عالی دفاع (مسئولین قوا) را مبنی بر اجازه مساعدت سیستم بانکی کشور و تأمین آن از طریق متمم بودجه، تقدیم کرده است. امام خمینی در پاسخ مرقوم فرموده‏اند:].

بسمه تعالی‏

نظر به آنکه رؤسای محترم قوای سه‏گانه، ضرورت آنچه را ذکر شده تشخیص داده‏اند بر طبق در خواست فوق، اقدام و عمل شود.  23 شهریور 64

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏19، ص: 384)



[1] - آقای سید حسن خمینی.

[2] - آقای سید مرتضی پسندیده.

[3] - وکیل امام خمینی در بازار تهران.

[4] - یادگار امام در این باره مرقوم داشته است:« کلمات نماز و روزه پوشش است».

[5] - نزدیک به شاه.

[6] - مورخین، تعداد شهدای صفین را از هفتاد هزار تا صد و ده هزار نفر نوشته‏اند.

[7] - علی امینی، سیاستمدار کهنه کار طرفدار امریکا، و نخست وزیر پیشین.

[8] - کشتار مردم بی‏دفاع تهران در روز 17 شهریور 1357.

[9] - هواکوفنگ، رهبر جمهوری خلق چین، چند روز پس از جمعه سیاه، برای دیدار از محمد رضا شاه وارد تهران شد.

[10] - آتش‏سوزی سینما رکس آبادان.

[11] - مصاحبه محمد رضا پهلوی با خانم اوریانا فالاچی خبرنگار مشهور ایتالیایی است. مصاحبه فالاچی پس از چاپ در روزنامه معروف ایتالیایی« کوریر دلاسرا» در مجموعه‏ای تحت عنوان« مصاحبه با تاریخ» انعکاس یافت. رژیم شاه، انتشار و توزیع متن کامل این کتاب را در ایران ممنوع ساخت و کتاب مزبور به صورت ناقص انتشار یافت.

[12] - تظاهرات و راهپیمایی عید فطر سال 1357.

[13] - چشم‏پوشی.

[14] - آقای سید محمد حسینی بهشتی.

[15] - عبد الرحمن قاسملو، دبیرکل حزب دمکرات کردستان.

[16] - اوریانا فالاچی، خبرنگار ایتالیایی.

[17] - دستور دهنده.

[18] - رژیم پهلوی.

[19] - آقای میرزا محمد فیض قمی وفات به سال 1329 ه. ش.).

[20] - حدیث نبوی، صحیح ترمذی، ج 3، ص 316:« دست خدا با جماعت است»

[21] - آقای میرزا محمد تقی شیرازی معروف به میرزای دوم از مراجع بزرگ شیعه و از شاگردان میرزای شیرازی بزرگ بود. وی در جنگ جهانی اول و در ماجرای اشغال کشور عراق توسط قوای انگلیس، رهبر مبارزات مردم و عشایر شیعه عراق علیه سلطه گران انگلیسی بود. متن فرمان وی چنین بود:« مطالبه حق بر مردم عراق واجب است».

[22] - آقای میرزا محمد حسن شیرازی مرجع اعلم عصر خود و از علمای عالیقدر امامیه بود( 1230- 1312 ه. ق.). وی فرمان معروف تنباکو را صادر کرد، و موجب لغو قرارداد منعقد شده بین ناصر الدین شاه قاجار و شرکت انگلیسی رژی شد.

[23] - از مراجع بزرگ تقلید.

[24] - متن تلگراف به این شرح است:

« بسم اللَّه الرحمن الرحیم

تهران- حضرت مستطاب آیت اللَّه آقای خمینی- دامت برکاته

با کمال تأسف و تأثر فوت مرحوم مبرور حجت الاسلام و المسلمین آقای اشراقی صهر محترم- طاب ثراه- را تسلیت عرض نموده، إنا للَّه و إنا إلیه راجعون، علوّ درجات آن فقید سعید و طول عمر و مزید تأییدات حضرت عالی را در تحکیم مبانی شرع مقدس از حضرت باری تعالی مسألت می‏نمایم. خداوند متعال به بازماندگان آن مرحوم اجر جزیل و صبر جمیل عنایت فرماید.

14 ذی قعدة الحرام 1401

محمد رضا الموسوی الگلپایگانی»

[25] - متن تلگراف بدین شرح است:

« بسمه تعالی

حضور محترم رهبر انقلاب اسلامی ایران حضرت مستطاب آیت اللَّه آقای خمینی- دامت برکاته

با سلام و اهدای تحیات رحلت مرحوم مغفور حجت الاسلام و المسلمین آقای اشراقی صهر مکرم را به آن جناب و عموم بازماندگان محترم تسلیت عرض نموده از خداوند سبحان علوّ درجات آن مرحوم را مسألت می‏نماید. از جنابعالی مخصوصاً مستدعی دعای خیر می‏باشم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

14 ذی قعدة الحرام 1401

قم- شهاب الدین الحسینی المرعشی النجفی»

[26] - متن تلگراف بدین شرح است:

« ... حضور محترم حضرت مستطاب آیت اللَّه آقای خمینی- دامت برکاته الشریفه- تهران

با ابلاغ سلام و تحیت خبر تأسف‏آور رحلت مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای اشراقی، داماد معظمتان موجب تأثر و تألم شدید گردید. این مصیبت وارده را به حضرت عالی و خاندان محترم و بازماندگان فقید سعید تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال علوّ درجات آن مرحوم و اجر جزیل و صبر جمیل را برای حضرت عالی و سایر بازماندگان محترم خواستارم. سلامتی و مزید تأییداتتان را در ظل عنایت خاصه حضرت ولی عصر- ارواحنا فداه مسألت می‏نمایم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

مشهد مقدس 14 ذی قعده 1401

السید عبد اللَّه الشیرازی»

[27] - ای خدای من، و آقای من و مولا و پروردگارم! گیرم که صبر کنم بر عذابت، اما چگونه بر فراق و دوری تو صبر کنم». مفاتیح الجنان، دعای کمیل.

[28] -« یک ضربه شمشیر علی( ع) در روز( جنگ) خندق، از عبادت انس و جن والاتر و برتر است». بحار الأنوار، ج 39، ص 1- 2، ح 1

[29] - لقلقه( به فتح هر دو لام): بانگ لک لک، هر بانگ و آوازی که توأم با حرکت و اضطراب باشد، در فارسی« لقلقه زبان» می‏گویند، یعنی بیهوده گویی.

[30] - اشاره است به آیه 1 سوره احزاب:« ای پیغمبر! همیشه خدا ترس و پرهیزکار باش»

[31] - سوره حشر، آیه 18:« ای اهل ایمان، خدا ترس شوید».

انتهای پیام /*