امروز با امام: بیستوسوم شهریور
ـ نامه به آقای کافی پیرامون ترویج اسلام، تربیت جوانان و اجازه از سهم سادات در امور شرعی (1350)
«بسمه تعالی
23 شهر رجب 91
خدمت جناب مستطاب عمادالاعلام و ثقةالاسلام آقای حاج شیخ احمد کافی- دامت افاضاته
مرقوم محترم واصل و از مطالبش مطلع شدم. راجع به ترویجات جنابعالی و اشتغال به تربیت طبقه جوان جناب حجتالاسلام آقای مدنی شرفی تذکر دادند از غیر ایشان هم شنیده بودم. در این زمان که اوضاع اسلام و مسلمین چنین است که ملاحظه میکنید ارزش خدمتهای صادقانه در پیشگاه مقدس پروردگار عظیم بیش از عصور سابقه است.
امید است خداوند تعالی بیش از پیش به جنابعالی توفیق خدمت به شرع مطاع دهد و خدمات شما منظور نظر ولی امر- عجلاللَّه تعالی فرجهالشریف- بوده باشد. جنابعالی مجازید سهم سادات را تا حدود قلمهای هزار تومانی یا به خود اشخاص اجازه دهید بدهند یا خودتان به محال مقرره شرعیه برسانید؛ زائد بر آن را نصف به همان نحو و نصف دیگر را ایصال فرمایید برای اقامه حوزههای مهمه. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. والسلام علیکم.
روحاللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 603)
ـ نامه به آقای سید احمد خمینی؛ خانوادگی (1353)
«بسمه تعالی
26 شعبان 94
احمد عزیزم
از خداوند تعالی سلامت شما و خانواده محترمه و حسن عزیزم[1] را خواستارم. ماها بحمد اللَّه سلامت هستیم. چیزی که موجب تصدیع است: آقا[2] به مادرتان فرموده بودند سیصد تومان به وسیله آقا سید حسن برای نماز و روزه دادهایم؛ تا کنون چنین وجهی نرسیده است و ظاهراً اشتباه از مادر است. سابقاً یک دویست تومان وسیله ایشان و یک صد تومان وسیله آقای گارسچی[3] برای نماز و روزه[4] رسیده است لکن این دو فقره از چندین ماه پیش از این است. مطلب را به من زودتر بنویسید که از اشتباه بیرون بیایم. حضور حضرت آقا سلام برسانید. و السلام. پدرت.» (صحیفه امام، ج3، ص: 43)
ـ پیام به ملت ایران و اعلام عزای عمومی و ادامه اعتصاب (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
هموطنان محترم و مظلوم!
اکنون که یک هفته از کشتار فجیع گروه اول مقتولین مظلوم ما میگذرد، اکنون که یک هفته تمام است ملت معظم ایران در زیر چکمه دژخیمان و رگبار مسلسل و توپ و تانک دست و پا میزند، اکنون که شاه دست از آستین فضای باز سیاسی درآورده و به دروکردن نهال جوانان رشید و شجاع ما پرداخته است، اکنون که با نفسهای آخر، حکومت فاشیستی نفسهای ملت را در سینه خفه کرده، اکنون که گورستانها از قبور شریف فرزندان اسلام و قرآن پر گردیده، اکنون که دژخیمان شاه به عربده و پایکوبی در مرگ عزیزان ما به شادی نشستهاند، اکنون شاه میخواهد ایران را به ویرانه و قبرستان تبدیل کند. اکنون که عمال از خدا بیخبر شاه در مجلس گرد هم جمع شده و با صحنهسازیهای مبتذل و اغفالکننده میخواهند مجرم اصلی را تبرئه و گناه بزرگ و خیانت عظیم را به دیگران که آلتِ فعلی بیش نیستند، نسبت داده و خود را. مقرب الخاقان[5] قرار دهند، اکنون که تمام خیانتکاران خارج و داخل پشتیبانی از جنایات شاه میکنند، اکنون که از چهرههای کریه آزادیخواهی و طرفداری از حقوق بشر پرده برداشته شده، ملت مظلوم و بزرگ ایران باید اعتصاب نموده در عزا بنشینند و رسماً روز پنجشنبه یازدهم شوال را روز عزا قرار دهند.
ما به دنبال فداکاریها و عزای سراسری، منتظر شادیها هستیم. شما شاهد استقلال و آزادی- به خواست خدا- خواهید بود. شما با پایمردی خود دشمن را چنان از میدان بیرون کردید که مجبور به اعلام حکومت نظامی در اکثر شهرستانها و در تهران، مرکز و پایگاه شیرمردان و شیرزنان شد، و خود را در جوامع بشری رسوا و خدعه را با دست خود نقش بر آب کرد. عزیزان من مطمئن باشید که پیروز هستید و در پیشگاه خدای متعال روسفید.
قیام شما در مقابل دیکتاتور اصلی که تمام شعائر ملی و مذهبی را زیر پا گذاشته، چون قیام امیر المؤمنین در مقابل معاویه میباشد که عملی بیش از اعمال آن دیکتاتور مرتکب نشده بود. علی در مقابلِ ستمکاری بود که با امامت جمعه و جماعت و تشبث به اسلام، خون مردمان را میمکید؛ قیام در مقابل ظلم و ظالم بود و چندین هزار فدایی داد که عمار یاسر یکی از آنها بود. شما هم در مقابل دیکتاتور عصر که با اسم اسلام و تشبث به قرآن خون ملت را میمکد، در صورتی که تعداد کشتگان ما به تعداد کشتگان «صفین» بازنرسیده؛[6] غم به خود راه ندهید و گوش به حرف اشخاصی که از اسلام اطلاعی ندارند ندهید و به راه خود که راه حق و راه اولیای حق است، ادامه دهید. گول خیمه شب بازیهای دولت و وکلای شاه را نخورید که با حرفهای فریبنده میخواهند شاه را که در شرف مرگ است نجات دهند. دنیا شاه را محکوم کرد و به پشتیبانی شما برخاست؛ اگر چه مشتی جنایتکار که میخواهند مخازن ملت را ببرند و حق ملت را زیر پا بگذارند به او امید میدهند، ولی هیچ قدرتی در مقابل قدرت لا یزال ملت نمیتواند پابرجا باشد؛ خداوند تعالی وعده نصرت داده و با شماست. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 464 ـ 465)
ـ مصاحبه با خبرنگاران رادیو و تلویزیون فرانسه درباره مسائل مختلف (1357)
[مقدمه: در شروع حرکتهای عظیم تاریخی، گاهی حوادث و حرکتهای کوچکْ اثرات و معانی بزرگ پیدا میکنند و منشأ سرعت و شتاب بسیار میشوند. ماجرای چگونگی شروع و رفع موانع انتشار مصاحبههای امام از آن قبیل است. در این میان، دومین مصاحبه امام در نجف و انتشار آن در پاریس داستانی دارد که مجمل آن از زبان آقای سید احمد خمینی چنین است:
«پس از مصاحبه امام با لوموند، طی تماسهای مکرر از طرف روزنامهها و مجلات و رادیو تلویزیونهای کشورهای مختلف، تقاضای مصاحبه شد. تقاضای زیاد برای مصاحبه از تشنگی افکار جهان سیاست از اوضاع ایران و همچنین ابعاد فکری امام حکایت میکرد. آن مصاحبه به قدری قاطع و روشن بود که در آن شرایط که ایران را جزیره آرامش میدانستند تردیدهای بسیاری را به وجود آورد. همه میخواستند بدانند که امام در گوشه اتاقی 3* 2 چگونه دم از انفجاری عظیم میزنند و چگونه انقلاب بزرگ اسلامی را نوید میدهند. از طرف دیگر، بیشتر از سایر دولتهای منطقه، دو دولت ایران و عراق سخت به وحشت افتادند، چرا که امام در عراق بودند و ایران را هدایت میکردند. عراقیها رسماً پیغام دادند که امام حق مصاحبه ندارند و اگر کسی خواست با ایشان مصاحبه کند باید ما را در جریان امر قرار دهد. همزمان با این فشارها تقاضای رادیو- تلویزیون فرانسه را برای مصاحبه پذیرفتیم. پیش از ورود هیأت خبرنگاران فرانسوی به عراق، دستگاههای امنیتی عراق از جریان امر مطلع گشتند و با تمام وجود مجهز شدند تا از این مصاحبه جلوگیری نمایند. من به دوستان بسیار خوبم جریان را گفتم و قرار گذاشتیم به گونهای عمل کنیم که آنها از آنچه بناست انجام گیرد مطلع نشوند.
مأموران امنیتی عراق خیابانی را که به منزل امام ختم میشد و همچنین کوچهای را که منزل امام در آن بود به شدت کنترل میکردند. توسط یکی از فرنگیان به خبرنگاران اطلاع دادیم که در موقع ورود از مسیری حرکت کنند که تحت کنترل نیست؛ و قرار گذاشته شد که در کوچهای از دورافتاده ترین کوچههای نجف با خبرنگاران ملاقات و از آنها خواسته شود که از درِ دیگر منزل امام که تقریباً آزاد بود وارد شوند. آنها دستگاههای فیلمبرداری خود را در خیابان گذاشته بودند که به علت سنگینی بار ناچار میبایست از خیابان اصلی آورده میشد. پس از انتقال دستگاههای فیلمبرداری به منزل و اطلاع مأمورین از این مسأله، دیری نپایید که درِ خانه به صدا درآمد و چند تن از مأموران وارد منزل شدند و میخواستند مانع ایجاد مصاحبه شوند. پس از ورود آنها، در منزل را به رویشان قفل کردم. آنها تازه متوجه شدند که در منزل ما زندانی شدهاند و هیچ کاری از آنها ساخته نیست. هر چه کردند نگذاشتم بروند. مصاحبه که تمام شد، خبرنگاران رفتند. چندی بعد در را باز کردم و آنها نیز با عجله منزل و یا زندانشان را ترک کردند. خبر آمد که خبرنگاران را در بغداد دستگیر کردهاند ولی آنها نوارها را به صورتی رد کرده بودند.
به دنبال این کار، مسئله برخورد عراق با امام و دستاندرکاران این گونه کارها بسیار تند و خشن شد و دیری نپایید که امام راهی کویت شدند و سپس به فرانسه عزیمت کردند. دولت فرانسه مصاحبه امام را ممنوع الانتشار اعلام کرد و به هیچ کس اجازه مصاحبه نداد. هنوز مصاحبهای که رادیو- تلویزیون فرانسه با امام انجام داده بود منتشر نشده بود، روزی دیدم آن مصاحبه در روزنامه فیگارو به چاپ رسیده است. و بعدها شنیدم فیگارو این مصاحبه را معادل پانصد هزار تومان از رادیو- تلویزیون خریداری کرده است.
شروع مصاحبههای امام هم داستانی شنیدنی دارد که یک بار دیگر آن را نقل کردهام. شروع مصاحبهها به صورت مذاکرات انجام گرفت؛ بدین صورت که سؤال و جوابی نبود بلکه سردبیر لوموند و یا فیگارو و یا دیگران خدمت امام میرسیدند و صحبتهایشان را با امام منتشر میکردند و خودشان میگفتند این آن چیزی نیست که دولت ممنوع اعلام کرده است. تا افکار عمومی مردم فرانسه به صورتی درآمد که دولت فرانسه ناچار از آزادی مصاحبهها شد]
سؤال: [دریافت شما از حکومت اسلامی چیست؟ آیا منظور این است که رهبران مذهبی، حکومت را خود اداره کنند؟ مراحل این حکومت کدام است؟]
جواب: خیر. منظور این نیست که رهبران مذهبی خود حکومت را اداره کنند. لکن مردم را برای تأمین خواستههای اسلام رهبری میکنند؛ و چون اکثریت قاطع مردم مسلمان هستند، حکومت اسلامی از پشتیبانی آنان برخوردار شده و متکی به مردم میگردد. در مرحله اول، هدف مستقل نمودن کشور و قطع ایادی و سلطه خارجی و داخلی متکی به خارج است، و نیز قطع هر نحو سلطه چه سیاسی و نظامی و چه فرهنگی و اقتصادی است و بیرون راندن استعمار و استثمارگران- هر که باشند- و اختصاص دادن مخازن و منابع کشور به مردم رنج کشیده و در فقر و بیماری غوطه خورده که قرنها خصوصاً قرن حاضر به واسطه کجرویهای رژیمها با همه بدبختیها مواجه بودهاند و تمام مخازن و ثروت کشور را رژیمهای فاسد از بین برده و به جیب خارجیها یا داخلیهایی که در خدمت آنان بودهاند ریختهاند. مرحله دوم، تصفیه کامل وزارتخانهها و ادارات دولتی و مؤسسات دولتی و ملی از اشخاص خائن و استفاده جو و انگلهاست و سپردن کار به کاردانان وطنخواه امین؛ و نیز حذف زواید شعبهها و کرسیهایی که کار مفید برای کشور ندارند و فقط برای استفاده رسانیدن به اشخاص بیصلاحیت ایجاد شده و حذف هزینههای فوق العاده و حاتمبخشیها که موجب تزلزل بودجه دولت شده است. و پس از آن، مراحل دیگری است که بتدریج اصلاح میشود. و قبل از هر چیز برای رسیدن به این مراحل و تشکیل حکومت اسلامی باید این سد بزرگ را که سلسله پهلوی است از سر راه ملت برداریم و با وجود شاه و بستگانش به هیچ اصلاحی دسترسی ممکن نخواهد بود.
[آیا تصمیم دارید مبارزه را تا به کجا ادامه دهید؟]
- تا آنجا که به هدفهای اسلامی و انسانی برسیم. ملت احساس نابودی کرده است و اسلام و کشور اسلامی را در لب پرتگاه فنا میبیند و از اعمال رژیم شاه که اسلام و کشور را به سرعت رو به نیستی میکشد به جان آمده است و روحانیون و سیاسیون و روشنفکران، همیشه مردم را به مبارزه با فساد دعوت میکنند و ملت به پشتیبانی از آن، از نهضت اسلامی خود دست نمیکشد تا دست اجانب را کوتاه و طمع مفتخواران را قطع کنند.
[چگونه است که به دنبال فراخوان شما، مردم ایران چنان انبوه به کوچهها میریزند؟]
- چون ملت، ما را خدمتگزار به اسلام و کشور میداند و ما مسائلی را طرح میکنیم که سالهاست در نهاد ملت است و بدین جهت است که ما بیانکننده خواستههای ملت هستیم و از طرفی هر چه از دستگاه شاه و دولت دیدهاند بر خلاف مصالح اسلام و کشور بوده است و تظاهرات بیسابقه چند ماه اخیر به دنبال دعوت ما، تظاهراتی ملی و اسلامی است و ناچار همه اقشار ملت در آن شرکت میکنند و در حقیقت رفراندمی است بر ضد رژیم که قهراً آن را غیر قانونی اعلام میکند.
[نظر شما درباره شایعه رفتن شاه و جانشینی فرزندش چیست؟]
- چون رفتن شاه و برچیده شدن سلسله پهلوی خواست همه اقشار ملت است، ناچار شایعه رفتن شاه اوج میگیرد. اگر دستهای ستمگر خارجی برای حفظ او در کار نباشد، این شایعه به سرعت جامه عمل میپوشد و نظر ما با نظر ملت یکی است و هر مسلمی باید نظرش همین باشد، یعنی برچیده شدن سلسله پهلوی و نابودی شاه و اولاد شاه، و اگر کسی خلاف این بگوید خائن به اسلام و مسلمین و خائن به کشور است.
[نظر شما درباره قول آقای امینی[7] چیست، آنجا که به مخبر «لوموند» میگوید اگر نخست وزیر شود، تقاضای مهلت میکند تا این کشور را از بن بست خارج سازد؟]
- کسی صلاحیت دارد ایران را از بن بست خارج کند که در بین مردم پایگاهی داشته باشد، و کسانی که چنین نیستند نمیتوانند موفق باشند.
[شما با چه شرایطی این تقاضا را اجابت خواهید کرد؟]
- با برقراری حکومت شاه و رژیم پهلوی با هیچ شرطی. زیرا مهلت با برقراری شاه و باز بودن دست چپاولگران رژیم، جز اغفال ملت نیست، و هر طرحی با بودن شاه و رژیم، قابل قبول ما و ملت نیست، و ما با بودن این دودمان، آزادی و استقلال را با مهلت و بیمهلت به دست نخواهیم آورد و پیروزی آن موقع میسر است که دست خارجی و آنانی که به خارجی کمک میکنند- که در رأس آنان شاه است- قطع شود.
[کارتر که خود را در دنیا قهرمان دفاع از حقوق بشر معرفی میکند به چه دلیل بعد از کشتار تهران از شاه حمایت کرد و شما نقش امریکا را در ایران چگونه ارزیابی میکنید؟]
- ادعای بشر دوستی و طرفداری از حقوق بشر از طرف کسانی مطرح است که متجاوز به حقوق بشر هستند، و قهرمان در این امر کسی است که تجاوزش از همه بیشتر است و آن در عصر حاضر، شخص کارتر است. همه شاهد قتل عامهای مکرر دسته جمعی در بسیاری از شهرستانهای ایران که به دست شاه صورت گرفت، بودیم. و اخیراً تهران شاهد قتل عامی وسیع از طرف شاه[8] بود که به حسب مشهور تعداد کشتهشدگان به بیش از چهار هزار نفر رسید. آقای کارتر که برای یک زندانی در شوروی آن قدر هیاهو درآورد، پس از کشتارهای پیاپی شاه پشتیبانی خود را از او دریغ نکرد و رئیس دولت چین[9] پس از دیدارش از ایران که شاه از ترس قیام مردم نتوانست او را از خیابانها عبور دهد، شاه را که عامل تمام کشتارهای ایران است مورد حمایت خود قرار داد و رؤسای کرملین هم مانند اینها هستند. امریکا و سایر کشورهای استعمارگر، هدفی جز عقب نگه داشتن تمام کشورهای ضعیف در تمامی ابعاد فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نظامی ندارند و برای برخورداری از مخازن و منابع ما و سایر کشورهای عقب افتاده نقشی جز این نمیتوانند داشته باشند و این است منشأ تمام فشارها در تمامی ابعاد به ما.
[با توجه به وضعیت اقتصادی و اجتماعی فعلی ایران و با توجه به تمام شدن ذخایر نفت در آینده و وابستگی کشور از لحاظ مواد غذایی، به نظر شما راه حل بحران ایران چیست؟]
- اگر دست نفتخواران و مفتخواران خارجی و داخلی از مخازن نفتی کوتاه شود و به طور معقولی نفت به فروش رود، به این زودیها از مخازن نفت محروم نمیشویم. این اسراف بیحد شاه در فروش نفت و در ازای آن، آهنپاره خریدن است که نفت را در خطر اتمام انداخته است. ما با برپایی حکومت ملی- اسلامی و جایگزین نمودن اشخاص ملی وطنخواه خداشناس به جای خائنین مسرف، راههای معقولی برای رفع بحران داریم: اول، کوتاه کردن دست غارتگران بیت المال که در رأس آنها شاه است که برای حفظ خود با کشیدن چکهای یک میلیون دلاری و بیشتر، از بیت المال برای سفرا و اشخاص مؤثر امریکا بر پیکر اقتصاد فلجشده ایران ضربه وارد میآورد. دوم، کوتاه کردن دست سران قوم از وزرا و وکلا و رؤسای مهم ادارات از اجحاف و خیانت. سوم، حذف بسیاری از شعب ادارات که جز زحمت برای مردم و خرج برای بیت المال ندارند. چهارم، به کار انداختن صحیح نیروی کشاورزان برای ایجاد یک کشاورزی سالم که در چند سال انقلاب شاه- امریکا! به نابودی گرایید و ایران را در امر کشاورزی ساقط و به صورت بازاری برای اجانب درآورد و غیر از این برنامهها، چیزهای دیگری که متخصصان امین پیشنهاد مینمایند و شکی نیست که به این ترتیب بحران ریشه کن میشود و من در ترسیم حکومت اسلامی در ابتدا بدان اشاره کردم.
[مطبوعات غربی اغلب شیعه را واپسگرا و مخالف ترقی معرفی میکنند، به عنوان مثال منزلت زن با پوشش چادر، حمله به سینما و بانک. نظر شما در تمام این موارد چیست؟]
- رژیم شاه با صرف هزینههای گزاف، بعضی از مطبوعات غرب را در خدمت خود درآورده است و برای انحراف اذهان غرب از مسائل اصلی که یکی از مهمترین آنها رفتن شاه و بستگان ستمگر او و کوتاه شدن دست اجانب است، دست به تبلیغات خالی از حقیقت زده است. این شاه است که آزادی را از ملت، چه مرد و چه زن، سلب نموده و اجازه نفس کشیدن به هیچ کس را نمیدهد. این شاه است که برای به فساد کشیدن قشر جوان ما سینماها را با برنامه استعماری رایج کرده، و دختران و پسران ما را بیعفت و غافل از وضع اسفبار کشور میخواهد بار بیاورد. سینمای شاه مرکز فحشا و تربیتکننده آدمکهایی است از خود بیخبر و از وضع بیسامان کشور بیخبرتر و چنین مراکز را ملت مسلمان، مخالف با مصالح کشور میداند و بدون آنکه از طرف روحانیون امری بشود، آنها را خراب کردنی میدانند. البته حادثه سینمای آبادان[10] به دست عمال شاه صورت گرفت تا وحشت بزرگ را که شاه ادعا کرده بود مخالفان او وعده میدهند، به اثبات برساند و با کمال وحشیگری نزدیک به چهار صد نفر را زغال کرد. و از سینماها بدتر، وضع بانکهاست که در ورشکستگی و عقبماندگی کشور نقش مؤثرتری دارد و ملت، این مراکز را ویرانکننده و موجب تزلزل اقتصاد کشور و لایق آتش زدن میدانند. این شاه است که به حسب نقل در مصاحبه با مخبر ایتالیایی گفته است: «درک من از زن آن است که او باید زیبا و فریبا باشد»[11]. این شاه است که زنها را به فساد میکشاند و آنها را عروسک میخواهد بار بیاورد. مذهب با این فاجعهها و دردها مخالف است، نه با آزادی زن. شرکت زنها در رفراندم اخیر[12] بیهوده بودن ادعاهای پوچ شاه را برای تمام اقشار ثابت کرد. زنان همدوش مردان بپاخاستند و آزادی و استقلال خود را تقاضا کردند و شاه را محکوم نمودند و در «جمعه سیاه» آنچه مشهور است ششصد نفر از زنان آزاده ما به دست عمال شاه کشته شدند. این است درک شاه از آزادی زنان و تمدن بزرگ!.
[چه رابطهای میخواهید میان ایران و کشورهای غربی بخصوص فرانسه برقرار شود، با توجه به نقشی که این کشورها در رابطه با رژیم ایران ایفا کردهاند؟]
- میخواهیم، این دولتها، دولت ما را برای ترقی واقعی به رسمیت بشناسند و بدانند که اعمال زور برای جلوگیری از پیشرفت مردم آفریقا و آسیا و امریکای لاتین دیر یا زود اثرات خود را در خراب کردن وضعیت خود آنان به جای خواهد گذاشت. و به نظر من، غرب نمیتواند به قیمت نابودی بقیه بشریت کامیاب گردد. ما از تمام ملتهای آزاد و بزرگ میخواهیم که به ما کمک کنند تا دست غرب و شرق و دست کسانی که مفتخوارند و میخواهند منابع ما را به زور ببرند از سرِ ما قطع شود.
[نظر شما درباره اصطلاحی که شاه باب کرده است «مارکسیست اسلامی» چیست؟]
- مقصود از این اصطلاح در خارج ایران، مشروعیت دادن به سلطه جابرانه شاه نزد امریکاست و در داخل کشور، وارونه جلوه دادن حقایق به مردم و موجه گردانیدن کشتار مردم توسط سربازان ساده و معتقد که با وجدان راحت به سوی مردم آتش بگشایند، و گر نه اسلام کامل است و نیازی به قرض گرفتن عناصر هیچ ایسمی ندارد و مبارزات مردم کشور ما صد در صد اسلامی است.
[در برابر حرف شاه که پیش از وقایع اخیر اظهار کرده است، یعنی انتخابات آزاد عملی گردد، چه موضعی اتخاذ خواهید فرمود و چه کاندیداهایی از پشتیبانی شما برخوردار خواهند شد؟]
- اگر شاه انتخابات آزاد را میپذیرفت، خواست یکپارچه مردم تهران و اجتماعات بزرگ تمام شهرهای کشور را که عزل او و برپایی حکومت اسلامی و استقلال و آزادی بود میپذیرفت و از سلطنت استعفا میداد، یعنی سلطنت خود و دودمانش را غیر قانونی اعلام میکرد. اما انتخابات آزاد خود را در «جمعه سیاه» به اجرا گذاشت! آیا راستی چنین حکومتی انتخابات آزاد میتواند داشته باشد؟ اگر غرب راست میگوید و به راستی جانبدار ترقی است، عالیترین نشانه رشد انسان اظهار آزادانه رأی خود است. مردم مسلمان کشور، جلوی چشم خبرنگاران جهان، رأی عدم اعتماد به شاه دادند. پس غرب اگر مدعی طرفداری از حقوق بشر است، از مردم ایران طرفداری کند و آن اینکه از دولت شاه سلب رسمیت کند و حکومت کسی را که برای بقای خود هر چند گاه دست به کشتار میزند نپذیرد.
[دعوت افکار عمومی به حمایت از مبارزه مردم ایران است. چه انتظاری از مردم کشورهای غرب دارید؟ غیر از دولتها مردم هم هستند]
- انتظارم از افکار عمومی غرب این است که از مبارزه بر حق ملت ایران دفاع کنند و از دستگاههای تبلیغاتی و مطبوعاتی خود بخواهند که به مخالفین رژیم، حق توضیح دهند، و از دولتهای خود بپرسند: شمایی که از سیاست ترقی پیروی میکنید، چرا مطالب مخالفین رژیم ایران را خیلی کوتاه و مبهم نقل کرده و در عوض مطالب رژیم ایران را با آب و تاب نقل میکنید؟ آیا این گونه مسائل با آزادی منافات ندارد؟» (صحیفه امام، ج3، ص: 466 ـ 473)
ـ سخنرانی در جمع اعضای خبرگان و حزب جمهوری؛ تفاهم همگانی- ترس از اسلام- اهمیت مجلس (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
مجموع قضیه این است که شما از مشکلات مملکت بحث کردهاید. و این هم همه میدانید که مشکلات زیاد است، اما حالا راه حل این است که همه با هم تفاهم داشته باشند. دولت با شورای انقلاب؛ همه با حزب جمهوری اسلامی و اگر بشود، با حزبهای دیگر که بتوانند تفاهم کنند و درگیری واقع نشود بین مثلًا دولت و حزب و یا دولت و شورا، یا مثلًا رادیو- تلویزیون و دیگران. در یکوقتی که الآن درگیریها صد در صد مضر است، یعنی ما الآن احتیاج داریم به اینکه یک آرامشی باشد و یک تفاهمی باشد. مشکلات شک ندارد زیاد است؛ و شک ندارد به این زودی رفع شدنی نیست؛ یعنی شما بخواهید یک رادیو- تلویزیونی که پنجاه و چند سال، پنجاه سال، در خدمت رژیم فاسد بوده و افرادی هم که در او بوده است از آن سنخ فکر میکردهاند و از آن سنخ بودند، حالا یکدفعه اینها تبدیل بشود به یک اشخاص مؤمنی، اشخاص مسلمانی که فکرشان فکر اسلامی و ملی باشد، این یک مطلبی است که آرزویش هست؛ اما به این زودی درست نمیشود. چنانچه دولت هم بخواهید در این ظرف مدت کم بتواند این کارها را انجام بدهد، این هم نمیشود. یا اجزای دولت بخواهید صد در صد در طریق ما باشد؛ این هم نیست. من از آنان میبینم اشخاصی که در این راه نیستند. لکن علاج این نیست که ما یک درگیری حالا ایجاد کنیم و یک مثلًا به هم زدن اوضاع؛ فرض کنید برویم سراغ دولت و هِی افراد را بدین صورت بگوییم که این کنار برود، او کنار برود، او کنار برود. برویم سراغ تلویزیون و بگوییم که باید امروز این عوض بشود و فردا هم دوباره یکی دیگر بیاید؛ یک دسته دیگر با او مخالفند او عوض بشود، و همین طور سایر قشرها.
به نظر من میرسد که امروز باید ما کوشش کنیم که حتی الامکان اشکالات وارد را هم یک قدری غَمضِ عَین[13] کنیم تا بلکه یک استقراری پیدا بکند؛ تا بلکه مجلس خبرگان کارشان ان شاء اللَّه به همت آقایان زودتر تمام بشود و برویم سراغ مجلس شورا و مجلس شورا را درست بکنیم و محول بشود کار به ملت و به نمایندگان ملت، و کارها ان شاء اللَّه با محول شدن به ملت و به اشخاصی که متعهد هستند، و توانستیم و توانستید که یک منتخباتی داشته باشید که آنها صد در صد ان شاء اللَّه اسلامی و ملی و متفکر و همه جهات در آنان جمع باشد؛ آن وقت ان شاء اللَّه با اینها کارها اصلاح بشود.
اما حالا ما بخواهیم که اوضاع را هی هر روز به هم بزنیم و خوب، هر کسی از آن وقت تا حالا من دیدم، هر کس آمده توی کار و رأس یک [جایی] شده، یک عدهای فوراً آمدهاند به اینکه آن چطور. مثلًا آقایان بعد از تفتیش زیاد و چه، یک نفر برای رئیس ستاد درست کردند؛ به مجرد اینکه او را گذاشتند، یکدفعه شروع کردهاند که این چه و چه و چه. نمیشود که ما تا چهار نفر پیدا شدند گفتند نه، آنی که انتخاب شده کنار بگذاریم و یکی دیگر بیاوریم باز یک دسته دیگر بیایند او را جلو بگیرند- این اسباب این میشود که ما هیچ کاری نتوانیم انجام بدهیم، باید ما الآن یک قدری دست به عصا راه برویم، نه تضعیف کنیم دولت را به طوری که [...] خوب، بعضی از آقایان همت گماشتهاند به اینکه مثلًا تضعیف کنند و از بین ببرند دولت را. هر کس، هر فردی، در دولت هست یکدفعه میبینیم میگویند که این آنی است که از همه خیانتکارتر بوده! این آنی است که از همه جنایتکارتر بوده، و این طور حرفها هست- که گاهی وقتها به واسطه یک سوء نیت نیست؛ لکن سوء تشخیص است- واقع میشود. و شورا مثلًا که ما افرادش را میشناسیم و میدانیم چه اشخاصی هستند و آنهایی که نمیشناسند همین طور به طور اجمال و کلی انتقاد میکنند، شورایی که هیچ معلوم نیست چه کاره است، معلوم نیست چه جوری است و فلان.
مجلس خبرگانی که با رأی مردم حاصل شده، همه میدانند که این مجلس یک مجلس تحمیلی نبوده است، هیچ کس تحمیل نکرده، خود مردم اشخاصی را انتخاب کردهاند، منتها فرض کنید که حزب جمهوری کاندیدا داشته، دنیا هم این طوری است که کاندیدا دارند اشخاص، افراد دیگر هم کاندیدا داشتند، حالا شکست خوردند، آنهایی که شکست خوردند میگویند خوب، چرا ما نیستیم! خوب، شما در ملت وجهه نداشتید که نیستید! کسی که نیامده جلو رأی مردم را بگیرد. شماها جلو رأی مردم را میگرفتید و الّا حزب جمهوری اسلامی که جلوی مردم را نمیگرفت که رأی به او ندهید، به من بدهید. [میگویند] نه، اینها خودشان را چه کردند که ما در جبهه کذا هستیم. خوب، بسیار خوب، حالا ما فرض میکنیم راست باشد- دروغ است این- اما راست باشد؛ اگر فرض کنید که یک طایفهای گفتند که ما با آقای بهشتی[14] رفیق هستیم، آقای بهشتی هم در بین مردم وجاهت داشت و به واسطه وجاهتش مردم به او رأی دادند، این خلاف واقعیتی است؟ یک زوری است در کار؟ یا مردم خودشان این جور تشخیص دادهاند و عمل میکنند. الآن هم که میبینید راجع به مجلس خبرگان هر کس از هر طرف میرسد یک چیزی میگوید.
و آن چیزی که روی هم رفته هست راجع به مجلس خبرگان و راجع به جمهوری اسلامی و راجع به همه اینها، آن خوفی است که عده زیادی از اسلام دارند. اینها میترسند مبادا یکوقتی یک نظام اسلامی پیدا بشود که ما نتوانیم دیگر هر کاری دلمان میخواهد بکنیم و هر طوری دلمان میخواهد بچاپیم! مسأله به نظر من این طوری است که روی هم رفته وقتی آدم حرفها را میشنود میبیند که ناراحتند از اینکه یک دستهای که آمدهاند در مجلس خبرگان، اینها هستند که میخواهند اسلام را و قانون اسلامی برای جمهوری اسلامی قانون بنویسند، اینها از این ناراحتند میگویند خوب، چرا ما نیستیم! خوب، شما را انتخاب نکردند! یکی- دو تا هم که از شما انتخاب کردند با خیانت انتخاب کردند! آنها هم مال ملت نیستند، درست کردهاند. بازی درست کردهاند، قاسملو[15] را ملت انتخاب کردند؟ کُرد هم با او مخالف است. خوب، او سرنیزه داشت و همه جور اسبابی داشت خودش را معرفی کرد و کاش هم آمده بود، نیامد. من خیال داشتم که بیاید، همین جا نگهش دارند! ... بیشتر.
اینها خوفشان از اسلام است و از آن نظامی که آقایان بنا دارند- ان شاء اللَّه موفق خواهند شد- یک نظام اسلامی میخواهند درست بکنند که این چپاولها نباشد و این غارتگریها نباشد و این غربزدگیها نباشد و این انحرافات نباشد. و همه ناراحتیها این است. آخوند چطور است، به آخوندش خیلی کار ندارند. اگر آخوند هم مثل خود آنها بود، هیچ کاری به او نداشتند. لکن از آخوند میفهمند که این میخواهد برای اسلام کار بکند؛ از این جهت میگویند چرا در مجلس خبرگان همه آخوندند! خوب، برای اینکه یک مملکت اسلامی است، مردم به اینها، به آقا [رأی دادهاند و] هر آخوندی که در آنجا نیست. آخوندهای منتخبی است که مردم انتخابشان کردند و آوردند آنجا برای اینکه جمهوری اسلامی را میخواهند درست بکنند. بله، اگر میخواستند یک جمهوری مثلًا غربی درست بکنند، آن وقت یک افراد دیگری [بود]. آن وقت اصلش آخوند را باید کنار گذاشت. اما ما که میخواهیم جمهوری اسلامی و قانون برای جمهوری اسلامی درست کنیم، برویم از اروپا افراد پیدا بکنیم؟ برویم از آنهایی که طرفدار اروپا و طرفدار غرب هستند، طرفدار کمونیستها هستند از آنها یک افرادی پیدا بکنیم؟ آقایان بروند آنها را پیدا بکنند که ناراحت نشوند این آقایان! خوب، آقایان هم اگر پیدا میکردند و معرفی میکردند و ملت میفهمید که این بر خلاف مسیر اسلام است، از آقایان هم انصراف پیدا میکردند. با آقایان، عقد اخوتی مردم نبستند.
مردم به عنوان اینکه اینها اسلامی هستند و معرف اسلام هستند همه ما این طوری هستیم. به عنوان اینکه ما یک آدمی هستیم خدمتگزار اسلام هستیم مردم ما را میپذیرند؛ و الّا چشم و ابروی سیاهی که ما نداریم که مردم برای خاطر او ما را بپذیرند. اینها میدانند که ماها خدمتگزار هستیم به آنها و خدمتگزارها را به آنها علاقه دارند. این مردمی که به آقای طالقانی این قدر اظهار [علاقه] کردند این واقعاً برای این است که آن آقا نوشته است که چون ایشان دمکرات بود از این جهت این قدر مردم [...]، آن چیزها را که مردم میبوسیدند، آن کلنگی که قبر ایشان را کنده بود میبوسیدند، این برای آن بود که ایشان یک مردی بود دمکرات بود؟ این جوری بود؟! یا نه، این یک روحانی بود، مردم روحانیها را مظهر نبوت میدانند و مظهر امامت میدانند.
و در آن حرفهایی که من دیروز زدم، شاید فردا بشنوید، این است که ببینیم مردم چه میگویند. ما یکوقت این است که میرویم توی اتاق مینشینیم و هر چه دلمان میخواهد مینویسیم: این برای خاطر این بود، این برای خاطر آن بود! یکوقت میخواهیم ببینیم که این مردم که انقلاب کردند و همچو اظهارِ- عرض میکنم که- مصیبت کردند چه چیز میگفتند. جز این بود که میگفتند: ای سید ما، سرور ما، «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی است». اینها به عنوان «نایب پیغمبر» میشناختند ایشان را. از این جهت آن کلنگ را میبوسیدند. مثل آن است که ضریح حضرت معصومه را میبوسند. به طلا و نقره و به آهن علاقه نیست. این یک اظهار علاقهای است نسبت به خدا و نسبت به پیغمبر و نسبت به اینها. اینها از این مسائل خوفشان برداشت! یک سید پیرمرد وقتی از توی این جمعیت میرود این طور میشود و هزار نفر از حزب دمکرات اگر از بین برود مردم شادی میکنند! این خوف دارد از این. و ما هم نباید آنها را تأییدشان کنیم؛ برای اینکه آنها هم میخواهند یک جایی داشته باشند؛ دست و پا میزنند که یک فکری برای خودشان بکنند؛ و لکن ما باید فکر این معنی باشیم که این ملت ما از چه ضربه دیده تا حالا؛ و باید با چه عصایی حالا راه برود که آن ضربهها را نخورد.
ما پنجاه و چند سال است ضربه که خوردیم از اجانب؛ خوردیم. از گرایش به اجانب، از اینکه همه چیز ما توجه به آنجا داشته، ما ضربهها را خوردیم؛ حالا باز ما تکرار بکنیم آن ضربهها را. تکرار بکنیم آن مسیر را؟ یا نه، ما باید منقلب کنیم این مسیر را به یک انقلاب دیگری. لا اقل آنهایی هم که اعتقاد ندارند که مکتب ما، مترقیترین مکتب است خوب، تجربه کنند. پنجاه سال آن طرف را تجربه کردهاند، پنج سال هم این طرف را تجربه کنند. آن وقت اگر این طرف هم همان جور از کار در آمد و همان قلدریها و همان آدمکشیها و همان غارتگریها در این طرف هم اگر بود، آن وقت بیایند بگویند هر دوتان کنار، یک فکر دیگری باید کرد. اما بیتجربه و بدون اینکه اینها بفهمند که حالا بنا چیست، حالا از افراد اینها بشناسند، افرادی که در آن رژیم بود و افرادی که در این رژیم هست [...] یکوقت این است که این فرد قاطع نیست، نمیدانم خیلی نمیتواند کار بکند، یک مسأله است. یکوقت این است که بگویید که نه، این فرد همان کارهایی که رژیم سابق، از دزدی، و از غارتگری، از خیانتگری، و از خدمت به اجانب میکرد، اینها هم دارند همان کار را میکنند. گمان ندارم اگر یک همچو حرفی بخواهند بزنند انصاف باشد. این خلاف انصاف است. ما افراد را میشناسیم، افرادی که در شورای انقلاب هستند اینها را میدانیم کیها هستند. افرادی که در دولت هستند، به استثنای یک عدهای، بعضیشان، خوب میدانیم اینها که خیانتکار به آن معنا که همان طور که رژیم، هی به ما میگویند که فرقی نکرده است! این انصاف است که ما بگوییم که این رژیم با سابق فرق نکرده؟ آنی که همه مردم را غارت میکرد و کتک هم میزد و غارت میکرد، مالش را میبرد و داغش هم میکرد، حالایی که نه حبسی برای مردم عادی و برای غیر خیانتکارها هست و نه چپاولگری هست و نه خوردنی هست و نه بردنی است، حالا اگر فرض کنید یک جا هم یک کسی دزدی بکند، این هم باز از ارث رژیم سابق است؛ و الّا رژیم اسلامی اگر پیش بیاید، دیگر دست اینها بریده میشود.
و مهم قضیه این است که از شماها میترسند، برای همین خاصیت؛ برای اسلام. همه مخالفتهای با روحانیت هم برای اسلام است نه برای روحانی؛ روحانیت چیزی نیست که، خودش مستقل. همه مخالفتها هم برای این است که اسلام را اینها مخالف با منافع خودشان مخالف با منافع آنهایی که اینها برایشان فکر دارند و کار میکنند. و آنها هم که اینها را وادار به این عملها میکنند آنها هم میبینند که با آمدن اسلام [...] احساس کردهاند که اسلام قدرت دارد. آن یک مسئلهای بود که دیگر احساس کردند که اسلام همچو قدرتی داشت که رژیم سابق را با آن همه قدرت و با آن همه پناهگاه، با آن همه پناهگاه- که به ما دائماً فشار میآمد، در پاریس که بودیم، دائماً از طرف امریکا فشار میآوردند که شما با اینها این طور نکنید، بعد از رفتن شاه هم با بختیار چه نکنید، اینها چطورند، بگذارید تا کارها انجام بگیرد- خوب، حالا میبینند که این همه قدرتهاشان را روی هم گذاشتهاند و یک جبهه ملت ما هم با نداشتن هیچ چیز، یک طرف جبهه، لکن فریادش اسلام بود، آنی که آنها میخواستند نگه دارند نتوانستند نگه دارند، و حالا خارجاً فهمیدند، عیناً فهمیدند که یک قدرتی است این، و این قدرت ممکن است که تا آخر هم دیگر نگذارد دست اینها باز بشود در این مملکت ان شاء اللَّه از این جهت میترسند، و باید هم مخالفت کنند، چارهای هم ندارند. در خارج هم آن همه فعالیت میشد و آن همه چیزها نوشته میشود، خوب برای همین است که میترسند از این قضیه. و دیروز یک زنی که آمده بود اینجا[16] و مصاحبهای با من کرد و یکی از حرفهایش این بود که شما را میبینم که یک چهره آرامی دارید، ولی در خارج یک طور دیگر شما را معرفی کردهاند؛ این شما را ناراحت نمیکند؟ گفتم: از جهتی چرا و آن این است که چرا باید انسان این طور باشد که برای مقاصد خودش، یک مسائل خلاف واقع بگوید!؟ خوب آنها گفتند که خمینی وادار کرده است که پستانهای زنها را ببرند! حالا هم شما آمدید اینجا، خوب، بروید توی مردم بپرسید که آیا تا حالا پستانی بریده شده است تا اینکه آمرش[17] یک کسی باشد. به او نگفتم، لکن واقع این است. میگویند شیطان را خواب دیدند با یک صورت خوبی! گفتند که خوب، اینکه غیر آن است که به ما ارائه دادند. گفت: قلم دست دشمن است! مسأله این است. دیروز هم یک ورقهای آوردهاند اینجا گفتند این هیتلر است. هیتلر آن طرف دستش را پشتش زده و دارد این طور نگاه میکند؛ من هم آنجا کاریکاتوری ... و یک شمشیری کشیدم، و یک عده هم سر و جمجمه آنجا هست که اینها همه آنهایی است که من سرهایشان را بریدهام!
و ما هم نباید توقع داشته باشیم که اینها برای ما خوب بگویند، اگر خوب بگویند، معلوم میشود ما خیانتکاریم! آن روزی که من آن وقتها میگفتم که نمیفهمد این دستگاه؛[18] برای سقوط من این است که آنها شروع کنند به تعریف کردن! آنها هر روز فحاشی میکنند؛ این غلط است. هر چه فحاشی بکنید این مردم میگویند که این، مخالف اینهاست. اگر شروع کرده بودند به تعریف کردن، چه کردن و احترام کردن و اینها، ما کم کم تمام میشد کارمان! اگر چنانچه امریکا از ما تعریف کند و روزنامههای امریکا از ما تعریف کنند، آن وقت است که باید مردم بگویند این چه است قضیه؟ یک قضیهای است که دارند تعریف میکنند! البته باید از ما تکذیب کنند، از شما هم باید تکذیب کنند، و جمهوری اسلام را هم باید تکذیب بکنند.
در هر صورت اینها خوفشان برداشته از این نظامی که امید است ان شاء اللَّه امید است ان شاء اللَّه این نظام در خارج تحقق پیدا کند، از این خوفشان برداشته، یک دسته خیانتکار خوفشان برداشته، یک دسته هم آدم سالم، لکن توجه ندارند به اینکه مسأله این طورها نیست، مسأله نیست که اگر فقیه را در شورای انقلاب [تصویب] کردند که باید مثلًا چه باشد، اینها خیال میکنند که حالا که این طور شد پس دیگر دنیا به هم میخورد! اینها میریزند به جان مردم! این فقها میریزند هر کاری دلشان بخواهد بکنند و بعدها هم چه خواهد شد و ما هم به شکست خواهیم رسید. این یک مملکتی است اسلامی. یک مملکتی که مردم بیل و کلنگی را که مرحوم آقای طالقانی را با آن دفن کردند میبوسند. ما با این مردم میخواهیم، برای این مردم میخواهیم قانون بنویسیم؛ برای این مردم میخواهیم چه بکنیم. اینها هستند که به اینها رأی میدهند. اگر ما فشار آوردیم به اینکه آقا رأی بدهید، حتماً باید به این مسأله رأی بدهید، آن وقت البته هم به ما اشکال است، هم به آنها. اما اگر به دست مردم دادیم و گفتیم آقا این مسأله است؛ شما قبولش دارید یا نه؟ ممکن است همین یک چیز را به آرای عموم بگذارید که آیا شما قبول دارید که عالِم مثلًا درجه اول اسلام این کارها را مثلًا نظارت در آن بکند. ببینند 35 میلیون- الّا آنهایی که همه دستهایشان را به هم دادهاند و یک میلیون نتوانستهاند درست کنند-! ببینند اینجا هم همین طور است؛ یا مسأله این است که میخواهیم ما به زور تحمیل بکنیم. اگر مسأله این است، پس شمایی که خلاف این را میگویید دیکتاتور هستید و میخواهید به ما تحمیل بکنید.
دیکتاتوری این است که بر خلاف مسیر ملت، بر خلاف رأی ملت، یک چیزی را به زور گردن ملت بگذارند. شما میخواهید این مطلب را به زور گردن ملت بگذارید که نه، شما این مثلًا راجع به ولایت فقیه را کنار بگذارید! ما قطع نظر از این میکنیم که دولت ما دولت اسلامی است؛- خداست، خدا این کار را کرده- ما آمدیم چندین درجه پایین. و ما مطابق میل آقایان رفتار کردیم، زیادتر، برای اینکه ما یکدفعه یک مجلس درست کردیم با آرای مردم که بیایند بگویند کجایش این آرای زور بوده است؟ کجا فشار آوردهاند؟ یک نظامی را گذاشتهاند آنجا که تو باید این طوری رأی بدهی؟ یا یک صندوقی را بردند و خلافش کردهاند؟ بیایند بگویند هر جا هست باطلش میکنند آقایان. اینکه یکدفعه آرای عمومی به این هم اکتفا نشده؛ ثانیاً هم آقایان، با اینکه منتخب خود مردم هستند، این را گفتند مورد تصدیق ماست، ثالثاً به آرای همه مردم این کجایش اشکال دارد که آقایان این قدر سوز و گداز میکنند؟ جز این است که همان رگِ خلاف اسلامی است که اینها را وادار میکند به اینها! گاهی ملتفت نیستند به آن؛ گاهی هم ملتفت هستند به آن. مسأله این طوری است.
و حالا باید آن چیزی را که اینجا عرض کنم و برای هم آقایانی که در حزب جمهوری اسلامی هستند و هم آقایانی که در [خبرگان] هستند؛ این است که ما حالا باید تهیه قضیه مجلس شورا را ببینیم، مهم آن است. اگر چنانچه مجلس شورای مورد خواست اسلام تحقق پیدا کرد، ما هم میرویم سراغ کارمان؛ آنها هم مشغول کارشان میشوند، کارشان را انجام میدهند، دیگر ما نمیتوانیم هی تا آخر در زحمت باشیم. ملت خودش دارد کار خودش را انجام میدهد و وقتی که یک ملتی خودش کار خودش را انجام میدهد، دیگر هر که میخواهد هر صدایی بکند، هر داد و فریادی بکند، خوب، ملت خودش میخواهد. من یکوقت گفتم اگر ملت خواست بگوید که نه، ما دیکتاتور میخواهیم، همه ملت گفتند ما دیکتاتور میخواهیم، شما چه حقی دارید بگویید نه. اگر فرض کنید چون غرب دیکتاتوری نیست- و هست، بدتر از اینها هست- لکن ملت ما اسلام را میخواهند و در اسلام اصلًا دیکتاتوری در کار نیست، هیچ، ابداً، هیچ وقت نبوده، و هیچ وقت نیست؛ و هیچ وقت نخواهد بود. و باید ما کوشش کنیم به اینکه ان شاء اللَّه یک مجلسی، یک مجلس صحیحی [درست شود] و از این حرفها هم هیچ نترسید. شما هر چه بهترش را درست کنید، آنها بیشتر اشکال میکنند! این را من یک دفعه، دو دفعه هم گفتهام: مرحوم آقای فیض[19]- رحمه اللَّه- از علمای بزرگ اینجا بود. آن وقتی که [حکم] کرده بودند که باید طلبهها امتحان بدهند و نمیدانید چه فضاحتی سر ما در آوردند. توی مدرسه فیضیه من داشتم میرفتم خدمت ایشان. ایشان فرمودند که خوب، اینها میخواهند تشخیص بدهند خوب و بد را. چه اشکال دارد؟ من به ایشان عرض کردم اینها از خوبهایش میترسند! اینها میخواهند تشخیص بدهند، خوبها را میخواهند از بین ببرند. بله، اگر میخواستند بدها را از بین ببرند، مورد تصدیق ما بود، اما اینها خوبها را میخواهند از بین ببرند؛ از خوب میترسند اینها. رضا خان از مدرس میترسید؛ از آن آدمی که با خودش موافق بود چه ترسی داشت. خارجیها از امثال مدرس میترسند، نه اینکه از فلان آدمی که با رأی آنها موافق است؛ یا فرقی به حالش نمیکند این دستگاه باشد، درست باشد بساطش، آن دستگاه هم باشد، آن تابع آن دستگاه است. تابع این است که اتومبیلش خوب باشد، این اتومبیل را عُمَر سَعد به او بدهد یا امام حسین هیچ فرقی به حالش نمیکند! برای اینکه اتومبیل، میزان است. آنکه زندگی برایش میزان است، مکتب در کارش نیست، زندگی در کارش است، این زندگی را اگر رضا خان بدهد اهلًا و سهلًا، و اگر هم شما بدهید اهلًا و سهلًا، فرقی به حالش نمیکند؛ برای اینکه اتومبیلش را فرقی نمیکند شما بدهید، یا او بدهد.
مسأله این است؛ آنهایی که مکتب دارند و آنهایی که گرایش دارند به اسلام ان شاء اللَّه شما پیدا بکنید، از حالا شروع کنید. این دفعه دیگر مصیبتتان زیادتر است؛ برای اینکه یک مجلس خبرگانی بود که یک مدت کوتاهی بود؛ یک مجلسی است که مدت بلندی است و استفادهها در آن هست. باید خیلی دقت بکنید، خیلی زحمت بکشید، کاندیداهاتان را تعیین کنید و ارائه بدهید به مردم این کاندیدای ماست؛ آنی است که برای اسلام کار میکند، ترویج کنید از آن اسلام، شمشیر دستتان باشد، شمشیر هم هست دستتان؛ با این شمشیر کارها را انجام بدهید، با این شمشیر بُرنده اسلام، لکن شمشیری که خائنها را از بین میبرد و خادمها را در امان نگه میدارد. مردم را حالی کنید که ما کاندیداهامان عبارت از این ششصد نفر مثلًا، یا پانصد نفر، هر چقدری که هست، کاندیداهامان عبارت از اینها هستند. و البته از ملّاها و علما و از این نترسید که آخوندیاش کردند. اسلام آخوندیاش کرده، به ما چه ربط دارد.- و عرض میکنم که- آخوند و آخوند مسلک یعنی اسلامی و اسلامی مسلک، همه باید این طور باشند. و آن وقت راحت شما دیگر بروید. شما اگر خودتان نرفتید در مجلس یا میروید ان شاء اللَّه راحت بروید استراحت کنید و خود ملت کارش را انجام میدهد. حالا اگر اجازه بدهید من بروم.» (صحیفه امام، ج9، ص: 520 ـ 531)
ـ سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم؛ ابعاد شخصیت آقای طالقانی- قدرت اسلام (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
إنا للَّه و انا إلیه راجعون
ما برادری را از دست دادیم، و ملت ما پدری را، و اسلام مجاهدی را، همه در سوگ هستیم و متأثر از این مصیبت بزرگ. خداوند او را غریق رحمت و شما را بردبار و صبور بفرماید. آقای طالقانی پس از سالهای طولانی خدمت و رنج و نگرانی و مجاهدت از بین ما رفت و با اجداد طاهرینش ان شاء اللَّه محشور شد. ما باید از وقایعی که رخ میدهد عبرتهایی بگیریم و تعلیمهایی و تنبه به بعض مسائل پیدا کنیم.
آقای طالقانی چرا در مرگ او این انقلاب و این انفجار در مملکت ما و در سایر ممالک حاصل شد؟ مگر چه بود که این انفجار حاصل شد؟ ما اوصاف او را و ابعاد او را تحلیل میکنیم و بعد خود ملت را میزان قرار میدهیم. ما در تحلیلات نباید توی یک اتاق سربسته بنشینیم و فکر کنیم و قلم به دست بگیریم و به خیال خودمان تحلیل کنیم؛ ما باید مطالعه در حال ملت بکنیم ببینیم ملت چرا به آقای طالقانی این احترام را گذاشت؟ چه بود در او، و انگیزه ملت چه بود؟ آقای طالقانی ابعاد مختلفهای را داشت، اولاد پیغمبر بود، خدمتگزار بود، متفکر بود، مفسر قرآن بود، انسان متعهد بود، مخالف با رژیم بود، مخالف با چپ و راست بود، کدام یک از این ابعادی که آقای طالقانی داشت این طور مردم را برانگیخت و این طور در سوگ نشاند همه طبقات را؟ هر یک از این اوصاف به تنهایی در خیلی هست و همچو مطلبی رخ نمیدهد.
آنچه که ما از حال ملت و فریاد ملت میتوانیم بفهمیم دو- سه مطلب مهم است که آن مطالب، موجب این انفجار ملت ما و این تأثرات فوق العاده ملت ما شد؛ یکی این روح مقاومت و مخالفت با دستگاه ظلم، از اول جوانی تا وقتی که به دار بقا به اجداد طاهرینش ملحق شد، انگیزه او مخالفت با جباران و ستمکاران و چپاولگران بود، هیچ وقت از پای ننشست و دنبال همین معنا، حبسهای متعدد؛ هر گاهی از حبس به حبس دیگر منتقل میشد. ملتی که با یک رژیم مخالف است، ملتی که از دست رژیم طاغوتی رنج کشیده است، ملتی که همه بدبختیهای خودش را از این رژیم طاغوتی و از اربابهای او میداند اگر ببیند یک کسی با این رژیم با تمام قوایی که دارد، چه در حال جوانی و قوه جوانی و چه در حال پیری و ضعف پیری، مقاومت کرده، مخالفت کرده است، رنج برده است در این مخالفت و مقاومت، حبس رفته است، تبعید رفته است، اهانت شده است، شاید شکنجه شده است، یک ملتی که ببیند یک کسی با دشمن او، با کسی که تمام حیثیت ملی و دینی او را از بین برده است، این طور مخالفت میکند، این ملت از او قدردانی میکند؛ یعنی این قدردانی از خدمتگزار خودش است. طالقانی خدمتگزار ملت بود و ملت از خدمتگزار خودش قدردانی میکند. لکن این تمام انگیزه نبود. این مقاومت در بعضی از اشخاص دیگر هم بوده و هست لکن برای آنها مردم متأثر و متأسف، اما این انفجار حاصل نشد.
مقاومت و مخالفت با دستگاه جبّار را ضمّ به این بکنید که این روحانی است و این کار را میکند. یک روحانی، یک شخصی که به واسطه روحانیتش در بین مردم محبوبیت دارد؛ وقتی خدمتگزاری او را هم که مشاهده کنند این انفجار حاصل میشود. شما آن وقت که ایشان را دفن میکردند، در تلویزیون دیدید، شعارهای مردم را شنیدید؛ شعار چه بود؟ انگیزه مردم از شعارشان پیدا میشود. توی اتاقهای دربسته نویسندهها ننشینند برای خودشان وجه درست کنند، انگیزه درست کنند! انگیزههای علمی و توهُّمی، غیر از انگیزههای واقعی محسوس است. چه میگفتند مردم؟ چه شعار میدادند؟ «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی». این نَفَس مردم بود، به عنوان نایب پیغمبر این را میشناختند، لکن نایب پیغمبر هم در جهات معنوی و هم در مقاومت، در مخالفت با دستگاه ظلم. نیابت هم در مقابله با ظلم، مخالفت با جباران، مقاومت در مقابل ستمکاران و هم در روحیات، معنویات، اما انگیزه «ای نایب پیغمبر ما» بود. شما دیدید که آن بیل و کلنگی که قبر ایشان را کنده بودند و با او خاک را بیرون آورده بودند و مردم با آن بیل و کلنگ چه میکردند، عشق بازی میکردند، میبوسیدند، حمله میکردند، بعضی به بعض و این بیل و کلنگ را میبوسیدند؛ چرا میبوسیدند؟ بیل و کلنگ که بوسیدنی نیست! برای اینکه آقای طالقانی یک مرد دمکراتی بود بیل و کلنگش را میبوسیدند؟! به همان انگیزهای که ضریح ائمه اطهار و بزرگان ما را میبوسند، همان انگیزه مردم را وادار کرد که بیل و کلنگش را ببوسند، برای روشنفکریاش نبود؛ برای این بود که این را نایب پیغمبر خودشان میدانستند. این حضرت معصومه را دختر امام خودشان میدانند که آستانش را میبوسند. آستانه هم یک خرده طلاست؛ یک خرده آهن است، این آهن و طلا را چرا میبوسند؟ خیلی آهن و طلا توی دنیا هست. خوب لیره هم دستشان میآید، هیچ وقت میبوسند؟! این انگیزه علاقه مردم به مبادی است. چرا «حجر الأسود» را میبوسید و لمس میکنید و به او تبرک میجویید؟ چرا دور یک خانه سنگی و گِلی، میلیونها مردم هر سال میروند و طواف میکنند؟ [چون] انگیزه، انگیزه الهی است. هر چه مربوط به دستگاه خدا باشد احترام دارد. شما این پوستی که با او جلد «کلام اللَّه» را درست کردهاند میبوسید و به چشم میگذارید؛ خوب پوست است، چرا؟ برای اینکه در جوف این کلام خداست. همه چیز برای خداست. ما احترام هم به هر کس بگذاریم برای خدا باید باشد. ملت ما این بیل و کلنگی را که چند روز پیش از این میبوسیدند به انگیزه این بود که طالقانی؛ نایب پیغمبر ماست. خودشان هم فریاد میزدند که «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی». چرا این قدرت را میخواهید از دست بدهید؟ چرا این قدر، کم سلیقه و بد سلیقه هستید؟! چرا این جوانهایی که میخواهند یک خدمت به مملکتشان و خودشان بکنند از یک همچو قدرتی استفاده نمیکنند؟ نمیبینند این قدرت را! نمیبینند که یک پیرمرد هفتاد و چند سالهای که هیچ قدرت بر اینکه یک فعالیت سیاسی داشته باشد به آن معنا ندارد، ضعف پیری او را گرفته است، نقاهت دارد، وقتی از دست مردم میرود، یک همچو انقلابی در ایران و در سایر کشورها و مورد تحیر غرب و شرق میشود؟ این قدرت را چرا میخواهید از دست بدهید؟ چرا هی میشکنید این قدرت را؟ چرا هر چیزی که میشود از دوش اسلام برمیدارید، میخواهید رویش یک عنوان غربی بگذارید؟
ای ملت، ای روشنفکران، ای متفکران! از این قدرت استفاده کنید. این قدرت بود که طاغوت را تا جهنم راند؛ شماها که نمیتوانستید. چرا هر روز این مظاهر الوهیّت و قدرت خدایی را میبینید و بیدار نمیشوید؟ این مرض چه مرضی است که بعضی از این روشنفکران ما دارند؟! همه آنها را نمیگویم؛ بعضیشان. بعضیشان این چه مرضی است که اینها دارند که وقتی یک ملت در سرتاسر ایران به سر و سینهاش میکوبد و به عنوان «نایب پیغمبر» یک کسی را یاد میکند، وقتی میخواهند بنویسند میگویند که آقای طالقانی یک مرد روشنفکری بود از این جهت مردم ...! تو هم روشنفکر هستی، چطور مردم برایت فاتحه نمیخوانند! این قدرت را از دست ندهید آقا! کسانی که علاقه به کشورشان دارند، علاقه به ملتشان دارند، میخواهند مقابله کنند با دشمنهای خودشان، میخواهند نگذارند باز یک رژیم چپاولگر بیاید، اگر عقل دارند از این قدرت استفاده کنند، بیایند متصل شوند به این دریای موّاج؛ من نصیحتشان میکنم. فردا دانشگاه ما باز میشود و باز یک دستهای که خودشان را روشنفکر میدانند و خودشان را برای اسلام، برای ملت چه میدانند و خدمتگزار میدانند؛ باز میریزند و نمیگذارند که انگیزههای ملت به آن طوری که هست شکوفا بشود.
دوستهای ما هم متوجه نیستند! آنها هم. «سعدی از دست دوستان فریاد!» دوستانمان هم ملتفت نیستند که نباید این قدرت را از دست بدهند. این یک قدرت الهی است یدالله مع الجماعة.[20]
میتوانید انکار کنید این را که آقای طالقانی فوت شده است؟ میتوانید انکار کنید که در دنبال فوتش، یک انفجار حاصل شده است؟ میتوانید انکار کنید که این انفجار از خود متن ملت پیدا شده است بدون اینکه من و تو او را تبلیغ کنیم؟ میتوانید انکار کنید که متن ملت فریاد میزند که «ای نایب پیغمبرِ ما جای تو خالی؟» کجا چنین انکار میکنید؟ قدرت ملت را میتوانید انکار کنید؟ این قدرت ملت است، متصل بشوید به این قدرت. ای قطرهها! به دریا متصل بشوید تا محفوظ باشید؛ و الّا مُستهلک و از بین میروید. ای افکار کوتاه! بیدار بشوید، خودتان را متصل کنید به این دریا؛ دریای الوهیت، دریای نبوت؛ دریای قرآن کریم. از این غربزدگیها بیرون بیایید! آقا شما پنجاه و چند سال است این غربزدگیها همه مصیبتها را به شما وارد کرده؛ به خود بیایید! یک قدری به اسلام فکر کنید. نشکنید این سدّ بزرگی که قدرتهای بزرگ را شکست؛ نمیتوانید هم بشکنید. عِرْض خود میبری و چه میکنی؟! نمیتوانید بشکنید. هر چه هم بخواهید نمیشود. آقا! ملت علاقه به خدا دارد. با آنهایی که خدا را انکار دارند، ملت ما معارض است. ملت، علاقه به روحانیت دارد؛ نایب امام میداند اینها را؛ نایب پیغمبر میداند اینها را. برای طالقانی: «ای نایب پیغمبر ما» علت را خودش نقل میکند. اینکه من تو سرم میزنم برای این است که نایب پیغمبر رفته است؛ نه برای این است که یک دمکرات رفته است! نه برای این است که یک روشنفکر رفته است؛ برای اینکه نایب پیغمبر رفته. شما مطالعه در حال ملت بکنید، ننشینید تو خانههایتان و پیش خودتان انگیزه فکری و هر چه هم میتوانید بر خلاف آن چیزی که مسیر ملت است، هی بنویسید، بنویسند هم فایدهای ندارد، لکن چرا متصل نمیشوید به این ملت؟ چرا آنی که هست نمیگویید؟ هی «آخوند مرتجع»، آخوند مرتجع همین است که به شما تزریق کردهاند.
دشمنهای اسلام تزریق به شما کردهاند «آخوند مرتجع» را، تا شما را از آخوند جدا کنند. همین قلمهایی که آخوند را مرتجع میداند و مینویسد یا ادراک ندارد و مطالعه در حال آخوند نکرده است و یا غرض دارد و قلم او اجیر است؛ اجرت میگیرد و مینویسد. این عراق را آخوند نجات داد از انگلستان، از توی حلقوم انگلستان، آخوند بیرون آورد، آمیرزا محمد تقی شیرازی[21]- سلام اللَّه علیه- از توی حلقوم انگلستان بیرون کشید؛ آخوند مرتجع است یا تو؟ آن نصف سطر میرزای شیرازی[22]- رضوان اللَّه علیه- مملکت ما را از تو حلقوم خارجیها بیرون کشید: «الیوم استعمال دخانیات حرام است، معارضه با امام زمان است». این یک کلمه، یک ملت را وادار کرد که مخالفت کند. چرا این قدرت را میشکنید؟ آخر آدم باشید! این آخوند بود که در عراق به جبهه رفت و به جنگ رفت و اسیر شد. همین مرحوم آقای خوانساری[23]- رضوان اللَّه علیه- مرحوم آقای آسید محمد تقی خوانساری یکی از اشخاصی است که در جبهه رفت و جنگ کرد و اسیر شد؛ مدتها هم اسیر بود.
این قدرت را نشکنید، صلاح نیست، صلاح ملت نیست؛ صلاح کشور نیست که یک قدرتی که در مقابل قدرتهای بزرگ مشتش را گِره میکند و آنها را از صحنه بیرون میکند حالا اجر او را تحویلش بدهید و یک همچو قدرتی را بشکنید. این دژ بزرگ اسلام و این دژ بزرگ روحانیت هر دوی آن، مورد نفرت اجانب است. هم با اسلام، دشمن هستند، برای اینکه از اسلام بدی دیدهاند، اسلام نمیگذارد که اینها مخازن ما را از بین ببرند. و هم روحانیت را معارض خودشان میدانند، و این را میخواهند بشکنند.
رضا خان که آمد تمام نظرش به این بود که این قدرت آخوند را بشکند. تمام نظرش این بود، لکن مأمور بود، لکن مأمورِ معذور، نه. مأموری بود که معذور هم نبود. تمام قوایش را صرف این کرد که این لباس را از تن اینها بیرون بیاورد.
در آن مدرسه دار الشفا من حجره آنجا داشتم، در آن بحبوحه فشار به ملت، فشار به روحانیت، در آنجا ما یک حجرهای داشتیم. رفقای ما در مواقعی که از کارهاشان فارغ میشدند، آنجا میآمدند مجتمع میشدند. یک روز یک نفر کارآگاه آمد در حجره و بعد آمد توی حجره نشست گفت که: بنا بر این است که در تمام ایران شش نفر معمم باشد یک بنایی بود که از این عمامهها اینها میترسیدند، چرا؟ برای اینکه این عمامهها توی مردم به عنوان «نایب پیغمبر ما جای تو خالی است» بودند، مردم از اینها حرف میشنیدند؛ از این مسجدها میترسیدند.
اخیراً برای هر مسجد، یک سرهنگ بازنشسته گذاشته بودند مأمور مسجد! برای اینکه از این مساجد میترسیدند. آنها کوشش کردند که این لباس را از تن روحانیت بیرون بیاورند و روحانیت را خلع کنند از آن پُستی که دارند و بحمد اللَّه نتوانستهاند. حالا نوبت شما شد؟ حالا نوبت این شده است که شما هِی هر کدامتان یک نِقی بزنید به روحانیت، یک روحانیتی که این همه خدمت به ملت کرده و نجات داده چندین مرتبه از مهلکه، این ملت را. حالا آقایان آمدهاند با قلمهایشان و با قدمهایشان و با کلماتشان از این روحانیت انتقاد میکنند. من نمیخواهم بگویم سرتاسر، هر که عمامه دارد کذاست، نایب الامام است، نیست، همچو حرفی نیست. لکن آنها که میشکنند، بدها را نمیشکنند؛ اینها با خوبها بدند، با بدها خوبند! بدهایی که هم پُست آنها هستند و همرأی آنها هستند و در خدمت دستگاه هستند و بودند، با اینها بدی ندارند. اینها با آنهایی که خوبند، بدند! اینها با طالقانی بدند. من میگویم که این قدرت را همچو یک کاسه نکنید و بشکنید. این یک قدرت الهی است که از آن استفاده کنید.
من به آقایان روحانیین هم کراراً گفتهام، حالا هم عرض میکنم که اولًا مسئولیت شما زیاد است، مسئولیت بزرگی به عهده شماست. این ملت که همه دارند میگویند نایب الامام و نایب پیغمبر اگر خدای نخواسته از شما یک انحرافی ببینند؛ این روحانیت را میشکنند. روحانیت اگر شکسته بشود، اسلام شکسته شده است. روحانیت، اسلام را نگه داشته؛ اگر این شکسته بشود، اسلام شکسته میشود. اگر در این مقطع زمان به دست ما شکسته بشود، ما خیانت به اسلام و قرآن کردیم. خودتان را بپایید، متوجه باشید! اعمالتان را با اسلام تطبیق بدهید. اگر کسانی در بین شما خدای نخواسته انحراف دارند، از صف خودتان خارج کنید.
و نصیحت دیگری که به آنها میکنم و کردهام اینکه این قدرت دانشگاهی و طبقه جوان را حفظ کنید، در مقابل او نایستید، همه اهل یک ملتید؛ همه اهل یک کشور و خانه هستید؛ این خانه خودتان را هر دو حفظ کنید. مقدرات مملکت شما بعد از چندی به عهده این دانشگاههاست، اینها وزیر و نمیدانم چه خواهند شد؛ اینها را حفظشان کنید. همان طوری که به آنها عرض میکنم که این قدرت را از دست ندهند؛ به شما عرض میکنم که این قدرت را از دست ندهید، برادر باشید؛ با هم باشید. به دانشگاهیها عرض میکنیم که این قدر گروه، گروه نشوید، شما دشمن دارید؛ در مقابل دشمن باید مجهز بشوید، مجهز شدن به این است که با هم یک گروه با وحدت کلمه، اگر شما یک گروه بشوید، جوانهای معتقد مسْلم ما که بحمد اللَّه اکثر دانشگاه را در قبضه دارند، اگر اینها هی گروه، گروه نشوند و با هم مجتمع بشوند، چهار تا آدمی که معوج و منحرف است یا به اینها ملحق میشود که ان شاء اللَّه ملحق بشود؛ و یا گورش را گُم میکند و میرود. شما منتظر این نشوید که دولت بیاید جلو بگیرد، یا ملت بیاید جلو بگیرد، خودتان با اجتماع خودتان، بدون اینکه دعوایی راه بیندازید، بدون اینکه درگیری در کار باشد، با اجتماع خودتان، با وحدت کلمه خودتان؛ جلوی این توطئهها را بگیرید. فردا دانشگاه باز میشود، جلو بگیرید از این توطئهها. توطئه گرها دشمن شما هستند؛ دشمن ملت شما هستند. هم روحانی باید با دانشگاهی دوست و برادر باشد، و هم دانشگاهی با روحانی، تا این دو قدرت، دو قدرت مفکّره متفکر بتوانند مملکت خودشان را حفظ کنند.
وقت گذشت. خداوند ان شاء اللَّه شما را هدایت کند و ما را. خداوند خدمتگزاران به ملت را رحمت کند. و مرحوم آقای طالقانی را به رحمت خودش غریق کند و همه ما را سعادت و سلامت و مملکت ما را استقلال و آزادی بدهد.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج9، ص: 532 ـ 540)
ـ نامه به آقای شیرازی؛ عدم وجود اختلافات ریشه دار بین متصدیان امور (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آیت اللَّه آقای شیرازی- دامت برکاته- مشهد مقدس
تلگراف شریف پیرو بعضی مصاحبات و برخوردهای لفظی بین متصدیان امور، واصل، امید است با خواست خداوند تعالی و ارشاد علمای اعلام، مسائلی که پایههای اساسی ندارد، حل شود. و واضح است که این نحو برخوردها- گرچه کوچک و بیریشه است- مخالف مصالح اسلام و کشور اسلامی است. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج13، ص: 217)
ـ پاسخ استفتاء آقای مهدی کروبی؛ وضعیت کشته شدگان در غیر مناطق جنگی (1359)
[... همان طوری که استحضار دارند در اجرای فرمان جنابعالی بنیاد شهید به منظور رسیدگی به امور خانوادههای شهدا و مجروحین انقلاب از فروردین ماه 59 شروع به کار نموده است که در جریان کار مواردی به شرح زیر برخورد نمودهایم که راهنمایی و کسب دستور حضرت عالی- مانند همیشه- روشنگر راه خدمت به خانوادههای شهدا و مجروحین انقلاب میباشد:
1- عدهای از جوانان و افراد در جریان کار جهاد سازندگی در روستاها و محل کار کشته میشوند.
2- افرادی در جریان تظاهرات و راهپیماییهای بعد از انقلاب مانند روز قدس و غیره فوت مینمایند.
3- تعدادی از اهالی از شهرستانها که برای استقبال به تهران آمدهاند و بعضی از آنها نیز مسلح بودهاند در جریان مسافرت کشته شدهاند.
4- تعدادی از افراد که برای رأیگیریهای لازم به شهرستان و روستاها مسافرت نمودهاند در جریان طوفان و غیره کشته شدهاند.
5- تعدادی از افراد که دارای سوابق مبارزاتی بوده و از طرف دفتر تبلیغات امام برای راهنمایی مردم و سخنرانیها اعزام شدهاند کشته میشوند.
6- در مواردی در مسافرتها که با پاسداران برخورد میشود، بخصوص در مناطق مرزی نیاز به کمک دارند که قبلًا نیز کسب تکلیف شده است.
استدعا دارد با توجه به مراتب فوق و مراجعه مکرر خانواده آنها، نحوه کار این بنیاد را در مورد انجام امور برای آنان روشن و ابلاغ فرمایند.
سرپرست بنیاد شهید- مهدی کروبی].
بسمه تعالی
غیر از بند ششم مانع ندارد. ان شاء اللَّه موفق باشید.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج13، ص: 218)
ـ تلگراف تشکر به آقای گلپایگانی؛ تسلیت رحلت آقای شهاب الدین اشراقی (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آیت اللَّه آقای حاج سید محمد رضا گلپایگانی- دامت برکاته- قم
از اظهار محبت و لطفی که در مصیبت وارده به وسیله تلگراف[24] نموده بودید متشکرم. از خدای تعالی دوام توفیقات و سلامتی جنابعالی را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 231)
ـ تلگراف تشکر به آقای مرعشی نجفی؛ تسلیت رحلت آقای شهاب الدین اشراقی (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آیت اللَّه آقای حاج سید شهاب الدین مرعشی نجفی- دامت برکاته- قم
تلگراف تسلیت[25] شما واصل گردید. از اظهار محبت و همدردی حضرت عالی متشکرم. از خدای تعالی سلامت و توفیق آن جناب را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 232)
ـ تلگراف تشکر به آقای سید عبداللَّه شیرازی؛ تسلیت رحلت آقای اشراقی (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آیت اللَّه آقای حاج سید عبد اللَّه شیرازی- دامت برکاته- مشهد مقدس
تلگراف تسلیت[26] جنابعالی واصل گردید. از اظهار لطف و محبت شما متشکرم. دوام توفیقات و سلامت آن جناب را از خدای تعالی مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 233)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان استان خراسان؛ ابعاد شخصیت حضرت علی «ع» (1363)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
متقابلًا این عید بزرگ را بر مهمانان عزیزی که از محضر مقدس امام ثامن- سلام الله علیه- تشریف آوردند [تبریک میگویم]، ما قدمهای شما را بسیار گرامی میداریم. شما از مرکزی آمدید که مرکز نور است، مرکز علم الهی است، مرکزی است که باید همه در آن مرکز آستان بوسی کنید، و باید اظهار تأسف کنم که دست ما کوتاه است، و از شما آقایان، روحانیون و دیگر قشرها مستدعی هستیم که آن جا که رفتید عرض ارادت ما را برسانید. امروز که روز عید غدیر است و از بزرگترین اعیاد مذهبی است، این عید، عیدی است که مال مستضعفان است، عید محرومان است، عید مظلومان جهان است، عیدی است که خدای تبارک و تعالی به وسیله رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- برای اجرای مقاصد الهی و ادامه تبلیغات و ادامه راه انبیا، حضرت امیر- سلام الله علیه- را منصوب فرمودند. باید ما تأسف بخوریم از این که نگذاشتند دستهای خائن، برای جنگهایی که در زمان تصدی ایشان به امور بود، آن جنگها و جنگافروزها نگذاشتند که چهره این مرد بزرگ در ابعاد مختلفی که دارد نمایان بشود. این بزرگوار شخصیتی است که دارای ابعاد بسیار است و مظهر اسم جمع الهی است که دارای تمام اسماء و صفات است. تمام اسماء و صفات الهی در ظهور و در بروز در دنیا و در عالم، با واسطه رسول اکرم در این شخصیت ظهور کرده است. و ابعادی که از او مخفی است، بیشتر از آن ابعادی است که از او ظاهر است. همین ابعادی هم که دست بشر به آن رسیده است و میرسد، در یک مردی، در یک شخصیتی جمع شده است، جهات متناقض، جهات متضاد. انسانی که در حال این که زاهد و بزرگترین زاهد است، جنگجو و بزرگترین جنگجوست در دفاع از اسلام. اینها در افراد عادی جمع نمیشود، آن که زاهد است، به حسب افراد عادی، جنگجو نیست، آن که جنگجوست زاهد نیست. در عین حالی که در معیشت آن طور زهد میکردند و آن طور در خوراک و در آن طور چیزها به حد اقل قناعت میکردند، قدرت بازو داشتند، آن قدرت بازو را، و این هم جزء اموری است که جمعش، جمع متضادین است. در عین حالی که دارای علوم متعدده و دارای علوم معنویه و روحانیه و سایر علوم اسلامی است، در عین حال میبینیم که در هر رشتهای، مردمی که اهل آن رشتهاند او را از خودشان میدانند، پهلوانها حضرت امیر را از خودشان میدانند، فلاسفه حضرت امیر را از خودشان میدانند، عرفا حضرت امیر را از خودشان میدانند، فقها حضرت امیر را از خودشان میدانند، هر قشری که اهل یک رشته است، حضرت امیر را از خودش میداند. و حضرت امیر از همه است، دارای همه اوصاف است و دارای همه کمالات.
بعضی کمالات حضرت که شاید یک قدری مخفی مانده باشد از ادعیه حضرت معلوم میشود. دعای کمیل یک دعای عجیبی است، بسیار عجیب. بعض فقرات دعای کمیل از بشر عادی نمیتواند صادر بشود.
إِلهی وَ سَیِّدی وَ مَولایَ و ربی صَبَرْتُ عَلی عَذابِکَ فَکَیْفَ اصْبِرُ عَلی فِراقِکَ[27]
کی میتواند این طور بگوید؟ کی این طور عشق به جمال خدا دارد که از جهنم نمیترسد لکن میترسد که وقتی در جهنم برود، نازل شده از مقام خودش و به مرتبهای برسد که محروم بشود از عشق او؟ از فراق، حضرت امیر مینالد، از فراق حضرتِ حق تعالی ناله میزند. این عشقی است که در باطن قلب او گداخته شده همیشه، و تمام اعمالی که از او صادر میشود، از این عشق صادر میشود، از این عشق به خدا صادر میشود. ارزش اعمال روی این عشق و محبتی است که به حق تعالی هست، روی این فنا و توحیدی است که در انسان هست، و این سبب شده است که ضَرْبَةُ عَلیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَق افْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَین.[28] فرضاً که این ضربت را کس دیگر از دفاع اسلام زده بود اما از روی این عشق نبود، کارش هم اسباب این شده بود که اسلام ترویج پیدا کند، لکن چون مبدأ، مبدأ عشقی نبود، «افضل من عبادة ثقلین» نخواهد شد. انگیزه اعمال، انگیزه روحانیت اوست نه صورت او. شمشیر زدن، یک دست پایین آوردن است و یک کافر را کشتن، این دست پایین آوردن و کافر را کشتن، از خیلی اشخاص ممکن است صادر بشود، لکن گاهی اصلًا اجر ندارد و اصلًا فضیلت ندارد و گاهی فضیلت دارد تا برسد به آن جایی که افْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَیْن.
این روی آن عشق و توحیدی است که در قلب او هست، روی آن است که دست، دست او نیست، چشم، چشم او نیست، ید اللَّه است، عین اللَّه است. اینها را ما با لَقْلَقه لسان[29] میگوییم و نمیتوانیم تصورش را بکنیم، البته تصدیقش کردیم به این که این طور است، اما تصورش را نمیتوانیم بکنیم که چه جور است وضعیت.
آنهایی که شیعه این مرد بزرگ هستند البته نمیتوانند مثل او باشند، خود ایشان هم فرمود شما قدرت این را ندارید، حتی قدرت همین زهد ظاهریش را، چه برسد به معنویاتش، لکن نباید ما گمان کنیم که ما شیعه امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- هستیم. و خود او در دعای کمیل و سایر ادعیههایش و در روشش آن طور خوف از خدا داشت، و آن طور از عاقبت میترسید که منعکس شده است این در دعای کمیل و در حالات او و ما اصلًا دنبال این مسائل نباشیم و بگوییم ما شیعه هستیم. آن طور بسط عدالت، اگر موفق شده بود، کرده بود که الگو شده بود برای همه حکومتهای عالم، نگذاشتند. ما بگوییم شیعه هستیم و خدای نخواسته ظلم بکنیم، نمیشود این. اگر در روایات فرمودهاند که پیروان علی، اهل سعادتند، باید ما ببینیم ما پیرو هستیم یا نیستیم؟ ما به وظایفمان، حتی به همان وظایف صوریمان عمل میکنیم یا نمیکنیم؟ ما در این جمهوری اسلامی چه کردیم و چه میخواهیم بکنیم؟ و با ما چه کردند و چه خواهند کرد؟ شما ملت عزیز با قدرت خودتان، با ایمان خودتان، با تحولی که درتان واقع شد، دست تبهکاران را در داخل و دست غارتگران را که از خارج دراز شده بود قطع کردید. شما یک حکومت طاغوتی را برداشتید و به جای او یک حکومت اسلامی گذاشتید. شمایی که این کار را کردید باید دنبالش باشید تا نگهش دارید، نمیشود که انسان یک کاری بکند و نیمه کاره رهایش کند. امروز که اسلام و جمهوری اسلامی در دست شما و ما و همه ملت ایران امانت است، اگر چنانچه خلاف بکنیم، خلاف مصالح جمهوری اسلامی بکنیم، خلاف مصالح اسلام بکنیم، به این امانت خیانت کردیم، و در پیشگاه مقدس حق تعالی مجرم و خائن هستیم. خیانت همهاش این نیست که منافقین میکنند، آنها هم یک قسمش است.
خیانت آن نیست که صدام میکند، آن هم یک قسمش است. آنهایی که در داخل با اسمهای مختلف ضربه میخواهند بزنند به اسلام و با اسم امور مختلفهای به حکومت اسلامی میخواهند ضربه بزنند، اینها هم خیانت کردند. گاهی خیانت اینها راه را باز میکند برای این که آنهایی که مثل صدام و منافقین هستند راهشان باز بشود و خیانت بالاتر را بکنند. ما که میگوییم که مسلمان هستیم، شیعه علی بن ابی طالب هستیم، باید ببینیم که شیوه علی بن ابی طالب چی بود. همین علی بن ابی طالب که رسول خدا او را به جای خودش نصب کرد، بیست و چند سال برای مصالح اسلامی موافقت کرد با اشخاصی که به عقیده او غاصب مقام بودند، برای این که مصالح اسلام اقتضا میکرد. اگر حضرت آن وقت میخواست معارضه بکند، اسلام در خطر بود. مایی که میگوییم مسلمان هستیم، باید مصالح اسلام را در نظر بگیریم، نه مصالح شخصی خودمان را. باید ببینیم که امروز ضربه زدن به مجلس شورای اسلامی، ضربه زدن به شورای نگهبان، ضربه زدن به رئیس جمهور، ضربه زدن به دولت اسلامی، این میسازد با شیعه بودن با علی بن ابی طالب؟ آن بیست و چند سال برای مصالح اسلامی موافقت کرد، بچههایش را به جنگ فرستاد.
امروز مصالح اسلامی اقتضا میکند که همه ما با هم باشیم، هر روز یک نغمهای بلند نکنیم برای تضعیف دولت، برای تضعیف مجلس، برای تضعیف شخصیتها. من نصیحت میکنم به دولت که شما مردم را شریک کنید در این کار، برای این که تنهایی نمیتوانید بکنید، و نمیتواند هم. یک دفعه میبینیم که شیاطین از اطراف به دولت حمله میکنند که معلوم شد تو خلاف شرع همیشه کردی. خدای تبارک و تعالی که پیغمبرش را نصیحت میکند که یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ[30] به حسب آن طوری که شما میگویید پیغمبر متقی نبوده تا خدا به او گفته اتَّقِ اللَّهَ! خدای تبارک و تعالی که به همه مؤمنین میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ[31] معلوم میشود اینها متقی نبودند که خدا میگویند اتقوا اللَّه این شیاطین چه میگویند به این ملت ما؟ اینها سلطنت طلبند و میخواهند سلطنت را در این جا دوباره برگردانند، یا بازی خوردهاند از آنهایی که میخواهند این کشور را دوباره به باد بدهند و تحت سلطه امریکا قرار بدهند؟ میفهمند اینها چه میکنند؟ اینهایی که هر کدام خودشان اگر حکومت یک محله باشند نمیتوانند اداره کنند آن جا را، چطور به خودشان اجازه میدهند که یک دولتی که در عین همه گرفتاریهایی که الآن دارد و از شرق و غرب به او فشار دارند میآورند، این مملکت را دارد اداره میکند و به خوبی هم اداره میکند، چطور اجازه میدهند به خودشان که نسبت به این جسارت کنند و هر روز یک صورت درست کنند. خوب، ما افراد را نمیشناسیم، اما خدای تبارک و تعالی که میشناسد. ما افکار شما را نمیتوانیم بفهمیم، اما خدا که میداند. شمایی که نمیتوانید یک شهر را اداره کنید، اگر نانوایی یک شهر را به شما بدهند نمیتوانید ادارهاش کنید، چطور میگویید که چرا دولت نمیدانم چه نکرده، چه نکرده؟ شما میفهمید که کار دولت چی هست و تا کنون چه کرده است؟ شما میدانید که کارهایی که دولت در این چند سال با همه این فشارها کرده، عمقش از کارهایی که در طول سلطنت فاسد پهلوی بوده است، بسیار بیشتر است. چی میگویید به جان این دولت؟ دست بردارید، از خدا بترسید، از غضب خدا بترسید. شما خیال میکنید که اگر دولت ساقط بشود، شما روی کار میآیید؟ شما هیچ وقت نمیآیید روی کار. شما خیال میکنید به نفع اسلام این حرفها را میزنید؟ شیطان در لباس شما، در باطن شما این حرفها را میزند و به ضرر اسلام دارد میزند. دست بردارید از این مسائل، کمک کنید به دولت، کمک کنید به این دولتی که دارد جان میکند برای اسلام و برای کشور شما. چرا باید هر روز نق بزنید و هر روز هر جا فرصت پیدا میکنید یک چیزی بگویید به ضد دولت، یا یک چیزی را هم منتشر کنید به ضد دولت؟ اینها مسائلی است که باید توجه داده شود به ملت ما. باید توجه کنند کسانی که در بین ملت هستند، علمای اعلام که در هر جا هستند باید تذکر بدهند به اینها؛ باید توجه بدهند به اینها که شما با دست خودتان میخواهید خودتان را دفن کنید.
بترسید از آن روزی که خدا غضب کند به ما و ما را دوباره در همان جهنمی وارد کند که در سابق بودیم. شما یادتان رفته است که سرتاسر ایران چه خبر بود از فحشا؟ شما نمیدانید که ما در تحت استعمار امریکا بودیم در این چند سال آخر و قبلًا انگلستان؟
شما این را نمیدانید و یا میدانید و میخواهید دوباره او بشود؟ یا حسد دارید و میخواهید که و لو خودتان کشته بشوید این جمهوری هم، به هم بخورد؟
من نصیحت میکنم به شما، من در یک همچو روز مبارکی به شما یادآور میشوم که امام شما این طور نبود، امام شما مصالح اسلام را رویهم رفته ملاحظه میکرد، مصالح شخصی را ملاحظه نمیکرد؛ آن روزی که مصالح عمومی اقتضا میکرد تبعیت میکرد.
آن روزی که مصالح اسلام به این بود که خوارج را درو کند با شمشیر، میکرد. مشکلات را شما در نظر بگیرید؛ شیاطینی که از اطراف دنبال این هستند که یک چیزی پیدا کنند و در بوقها بزرگش کنند در نظر بگیرید. چرا هر روز برای بوقهای خارجی یک چیزی درست میکنید و خوراکی درست میکنید که آنها تبلیغ بر ضد شما بکنند؟ من تکلیف میدانم این را که عرض کنم و الّا نمیخواستم چیزی بگویم، لکن دیدم که یک تکلیفی است که دوباره یک شیاطینی شروع کردند. یک حرفی من زدم، که فلانی این را که گفته معلوم شد دولت بر خلاف بوده. من گفتم دولت بر خلاف است؟ من نصیحت کردم، خدا هم نصیحت کرده پیغمبر را، خدا هم نصیحت کرده مؤمنین را. هر روز که این ائمه جمعه به مردم میگویند اتَّقُوا اللَّهَ* یعنی همهتان بیتقوا هستید؟! روز جمعه الآن در سرتاسر کشور از آداب نماز جمعه، از واجبات نماز جمعه در یک [خطبه]، احتیاط هم در دیگری این است که مردم را امر به تقوا بکنند، معنایش این است که خدا همه مردم را بیتقوا میداند که میگوید امر کنید به تقوا؟! من که میگویم یک کاری را بکنید، نه این است که شما تا حالا تخلف کردید و نبودید و حالا بکنید. خیر، باید یک قدری بیدار بشوید، توجه کنید، نگذارید یک وقت خدا به ما غضب بکند و شما را نشان بدهند به ملت که اینهایند که دارند این کارها را میکنند. این کار را نکنید، توجه کنید به مسائل. شما با شخصیاتی که دارند جانشان را فدای اسلام میکنند و هر روز در معرض اینند که کشته بشوند، با اینها مخالفت نکنید. کمک کنید به هم، با هم باشید، اگر با هم نباشید شکست میخورید، اگر شکست بخورید اسلام شکست میخورد. اگر خدای نخواسته، در این نهضتی که شده است اسلام شکست بخورد دیگر سرش را تا سالهای طولانی بلند نمیتواند بکند، برای این که ابرقدرتها فهمیدند اسلام قدرت دارد. شما این قدرت اسلام را حفظ کنید. از خدای تبارک و تعالی عاجزانه تقاضا میکنم که ما را بیدار کند، مسلمین را بیدار کند، حکومتهایی که در بلاد مسلمین هستند بیدارشان کند و ملت ما را پیروز کند و ارتش ما را پیروز کند و همه قوای مسلحه ما را با سعادت و سلامت پیروز کند و به همه ملت توفیق و سلامت وافر عنایت کند و همه ما خدمتگزار اسلام باشیم.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج19، ص: 63 ـ 69)
ـ نامه به نخست وزیر اجازه استفاده از اعتبارات بانکی برای جنگ (1364)
[آقای میر حسین موسوی، نخست وزیر، طی گزارشی به تاریخ 19/ 6/ 1364 به محضر امام خمینی با تشریح وضعیت اعتبارات سالانه دولت و هزینههای مربوط به دفاع مقدس و کمبود اعتبار برای برخی از هزینههای ضروری جبههها، درخواست خود و نمایندگان امام در شورای عالی دفاع (مسئولین قوا) را مبنی بر اجازه مساعدت سیستم بانکی کشور و تأمین آن از طریق متمم بودجه، تقدیم کرده است. امام خمینی در پاسخ مرقوم فرمودهاند:].
بسمه تعالی
نظر به آنکه رؤسای محترم قوای سهگانه، ضرورت آنچه را ذکر شده تشخیص دادهاند بر طبق در خواست فوق، اقدام و عمل شود. 23 شهریور 64
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 384)
[1] - آقای سید حسن خمینی.
[2] - آقای سید مرتضی پسندیده.
[3] - وکیل امام خمینی در بازار تهران.
[4] - یادگار امام در این باره مرقوم داشته است:« کلمات نماز و روزه پوشش است».
[6] - مورخین، تعداد شهدای صفین را از هفتاد هزار تا صد و ده هزار نفر نوشتهاند.
[7] - علی امینی، سیاستمدار کهنه کار طرفدار امریکا، و نخست وزیر پیشین.
[8] - کشتار مردم بیدفاع تهران در روز 17 شهریور 1357.
[9] - هواکوفنگ، رهبر جمهوری خلق چین، چند روز پس از جمعه سیاه، برای دیدار از محمد رضا شاه وارد تهران شد.
[10] - آتشسوزی سینما رکس آبادان.
[11] - مصاحبه محمد رضا پهلوی با خانم اوریانا فالاچی خبرنگار مشهور ایتالیایی است. مصاحبه فالاچی پس از چاپ در روزنامه معروف ایتالیایی« کوریر دلاسرا» در مجموعهای تحت عنوان« مصاحبه با تاریخ» انعکاس یافت. رژیم شاه، انتشار و توزیع متن کامل این کتاب را در ایران ممنوع ساخت و کتاب مزبور به صورت ناقص انتشار یافت.
[12] - تظاهرات و راهپیمایی عید فطر سال 1357.
[14] - آقای سید محمد حسینی بهشتی.
[15] - عبد الرحمن قاسملو، دبیرکل حزب دمکرات کردستان.
[16] - اوریانا فالاچی، خبرنگار ایتالیایی.
[19] - آقای میرزا محمد فیض قمی وفات به سال 1329 ه. ش.).
[20] - حدیث نبوی، صحیح ترمذی، ج 3، ص 316:« دست خدا با جماعت است»
[21] - آقای میرزا محمد تقی شیرازی معروف به میرزای دوم از مراجع بزرگ شیعه و از شاگردان میرزای شیرازی بزرگ بود. وی در جنگ جهانی اول و در ماجرای اشغال کشور عراق توسط قوای انگلیس، رهبر مبارزات مردم و عشایر شیعه عراق علیه سلطه گران انگلیسی بود. متن فرمان وی چنین بود:« مطالبه حق بر مردم عراق واجب است».
[22] - آقای میرزا محمد حسن شیرازی مرجع اعلم عصر خود و از علمای عالیقدر امامیه بود( 1230- 1312 ه. ق.). وی فرمان معروف تنباکو را صادر کرد، و موجب لغو قرارداد منعقد شده بین ناصر الدین شاه قاجار و شرکت انگلیسی رژی شد.
[23] - از مراجع بزرگ تقلید.
[24] - متن تلگراف به این شرح است:
« بسم اللَّه الرحمن الرحیم
تهران- حضرت مستطاب آیت اللَّه آقای خمینی- دامت برکاته
با کمال تأسف و تأثر فوت مرحوم مبرور حجت الاسلام و المسلمین آقای اشراقی صهر محترم- طاب ثراه- را تسلیت عرض نموده، إنا للَّه و إنا إلیه راجعون، علوّ درجات آن فقید سعید و طول عمر و مزید تأییدات حضرت عالی را در تحکیم مبانی شرع مقدس از حضرت باری تعالی مسألت مینمایم. خداوند متعال به بازماندگان آن مرحوم اجر جزیل و صبر جمیل عنایت فرماید.
14 ذی قعدة الحرام 1401
محمد رضا الموسوی الگلپایگانی»
[25] - متن تلگراف بدین شرح است:
« بسمه تعالی
حضور محترم رهبر انقلاب اسلامی ایران حضرت مستطاب آیت اللَّه آقای خمینی- دامت برکاته
با سلام و اهدای تحیات رحلت مرحوم مغفور حجت الاسلام و المسلمین آقای اشراقی صهر مکرم را به آن جناب و عموم بازماندگان محترم تسلیت عرض نموده از خداوند سبحان علوّ درجات آن مرحوم را مسألت مینماید. از جنابعالی مخصوصاً مستدعی دعای خیر میباشم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
14 ذی قعدة الحرام 1401
قم- شهاب الدین الحسینی المرعشی النجفی»
[26] - متن تلگراف بدین شرح است:
« ... حضور محترم حضرت مستطاب آیت اللَّه آقای خمینی- دامت برکاته الشریفه- تهران
با ابلاغ سلام و تحیت خبر تأسفآور رحلت مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای اشراقی، داماد معظمتان موجب تأثر و تألم شدید گردید. این مصیبت وارده را به حضرت عالی و خاندان محترم و بازماندگان فقید سعید تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال علوّ درجات آن مرحوم و اجر جزیل و صبر جمیل را برای حضرت عالی و سایر بازماندگان محترم خواستارم. سلامتی و مزید تأییداتتان را در ظل عنایت خاصه حضرت ولی عصر- ارواحنا فداه مسألت مینمایم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
مشهد مقدس 14 ذی قعده 1401
السید عبد اللَّه الشیرازی»
[27] - ای خدای من، و آقای من و مولا و پروردگارم! گیرم که صبر کنم بر عذابت، اما چگونه بر فراق و دوری تو صبر کنم». مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
[28] -« یک ضربه شمشیر علی( ع) در روز( جنگ) خندق، از عبادت انس و جن والاتر و برتر است». بحار الأنوار، ج 39، ص 1- 2، ح 1
[29] - لقلقه( به فتح هر دو لام): بانگ لک لک، هر بانگ و آوازی که توأم با حرکت و اضطراب باشد، در فارسی« لقلقه زبان» میگویند، یعنی بیهوده گویی.
[30] - اشاره است به آیه 1 سوره احزاب:« ای پیغمبر! همیشه خدا ترس و پرهیزکار باش»
[31] - سوره حشر، آیه 18:« ای اهل ایمان، خدا ترس شوید».