امروز با امام: هجدهم شهریور

ـ سخنرانی در جمع مردم قم؛ خطر توطئه های استعمار در ممالک اسلامی (1343)
ـ نامه به آقای سید احمد خمینی؛ خانوادگی (1354)
ـ حکم رسیدگی به مشکلات مذهبی ایرانیان مقیم قطر به آقای سید رضا برقعی (1358)
ـ حکم تمدید مأموریت آقای غلام حسین محمدی گلپایگانی در پایگاه هوایی (1358)
ـ سخنرانی در جمع روحانیون تبریز؛ وظیفه روحانیون- کوشش در رفع آشفتگیها (1358)
ـ سخنرانی در جمع نمایندگان عشایر بختیاری؛ کوشش همگانی در پیشبرد اسلام (1358)
ـ نامه تشکر به آقای مرعشی نجفی؛ تسلیت شهادت آقای قدوسی (1360)
ـ سخنرانی در جمع ائمه جماعات خراسان و روحانیون؛ توصیه به روحانیون (1360)
ـ سخنرانی در جمع اعضای کمیته برگزاری هفته جنگ؛ تحمل مصائب برای حفظ اسلام (1363)
ـ اجازه نامه به آقای جعفر کریمی؛ صرف سهمین جهت ساختن مدرسه علمیه بابل (1364)
ـ نامه به آقای سید حسن میرزایی؛ اجازه تعمیر مدرسه علمیه زرین شهر از وجوهات (1364)

کد : 3970 | تاریخ : 18 شهریور 1400

امروز با امام: هجدهم شهریور

 

ـ سخنرانی در جمع مردم قم؛ خطر توطئه های استعمار در ممالک اسلامی (1343)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏

خداوندا، زبان ما را از بیهوده گفتن و گزاف و لغو و دروغ حفظ بفرما. خداوندا، قلوب ما را به نور اسلام و روحانیت روشن بفرما. خداوندا، گوش شنوا عنایت بفرما به سلاطین دوَل اسلام، به رؤسای جمهور دول اسلامی، به نمایندگان مجلسیْن دوَل اسلامی، به نخست وزیران و وزرای دول اسلامی، به رؤسای دانشگاههای دول اسلامی، به کارفرمایان و کارمندان دول اسلامی. خداوندا، آنها را قرار بده مِنَ‏ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ‏.[1]

من در این وقت کم و با عارضه‏ای که به سینه من- یک قدری- عارض شده است نمی‏توانم تمام مطالبی را که تصور کرده‏ام تحویل بدهم؛ مهمات قضایا را به گوش ملت، به گوش شما آقایان می‏رسانم. من از اوضاع عمومی دول اسلامی بسیار متأسفم؛ از اوضاع خصوص ایران بسیار متأسفم. دولتهای اسلامی، چه سلاطین اسلام، چه رؤسای جمهوری اسلامی، چه نخست وزیران دول اسلامی، در تحت تأثیر استعمارْ غافل از مقاصد دیانت اسلام هستند؛ مطلع نیستند به مسائل اسلام؛ نمی‏خواهند مطلع بشوند به احکام اسلام؛ نمی‏توانند با این وضعی که دارند مطلع بشوند که اسلام چه آورده است برای بشر، و بشر اگر اتباع کند از اسلام، به کجا خواهد رسید.

دولتهای استعمار طلب، دولتهایی که می‏خواهند ذخایر مسلمین را ببرند، با وسیله‏های مختلف، با نیرنگهای متعدد، دول اسلامی را، سران دول اسلامی را، اغفال می‏کنند. گاهی به اسم شیعه و سنی اختلاف ایجاد می‏کنند. حتی در شرق، آنهایی هم که جزء مسلمین نیستند، آنها هم، گول خورده‏اند. گفته می‏شود که در هندوستان در مثل عید «اضحی»[2] مقدار زیادی از گاوهای مقدس پیش گاوپرستان می‏آورند و به مسلمین به قیمت ارزان می‏فروشند و آنها را وادار می‏کنند که گاوهای مقدس پیش آن طوایف را، ذبح کنند و بعد به آنها می‏گویند که اینها گاوهای مقدس شما را ذبح کردند؛ یک هیجانی در بین هندو [و] مسلم، در بین طوایف هندی‏ها، بپا می‏شود و یک غوغا و توجه بلند می‏شود؛ و از این غوغا آنها استفاده می‏کنند، شرق را می‏بلعند. در دول اسلامی، بین طوایف مسلمین به اسم اسلام و به اسم مذهب، چیزهایی پخش می‏کنند؛ تبلیغاتی می‏کنند که طوایف مسلمین به جان هم بیفتند و با هم اختلاف شیعه و سنی پیدا بکنند و آنها به ذخایری که مسلمین دارند دسترسی پیدا بکنند و نتوانند مسلمین کاری انجام بدهند.

مسلمین آنها بودند که مجد آنها دنیا را گرفته بود؛ تمدن آنها فوق تمدنها بود؛ معنویات آنها بالاترین معنویات بود؛ رجال آنها برجسته ترین رجال بود؛ توسعه مملکتشان از همه ممالک بیشتر بود؛ سیطره حکومتشان بر دنیا غالب شده بود. دیدند که با این سیطره، با این وحدت دول اسلامی، نمی‏شود تحمیل کرد چیزهایی را که آنها می‏خواهند؛ نمی‏شود ذخایر اینها را، طلای سیاه اینها را، طلای زرد اینها را، نمی‏شود اینها را قبضه کرد. در صدد چاره برآمدند؛ چاره این بود که بین ممالک اسلامی تفرقه بیندازند.

شاید بسیاری، بعضی از شما یادشان بیاید جنگ بین المللی را، جنگ اول بین المللی را، که با مسلمین و با دولت بزرگ عثمانی چه کردند. دولت عثمانی یکی از دولی بود که اگر با شوروی طرف می‏شد، گاهی او را زمین می‏زد؛ سایر دول حریف میدان او نبودند. دولت عثمانی یک دولت اسلامی بود که سیطره‏اش گرفته بود تقریباً از شرق تا غرب را. آنها دیدند که با این دولت اسلامی به این قوی‏ای نمی‏شود چاره‏ای کرد؛ نمی‏شود ذخایر را برد. بعد از اینکه در آن جنگ- با آن بساط- غلبه پیدا کردند، تجزیه کردند دولت عثمانی را به دول بسیار کوچک کوچک. برای هر یک از آنها هم یا امیری قرار دادند یا سلطانی قرار دادند یا رئیس جمهوری قرار دادند؛ آنها در قبضه مستعمره‏چیها و ملت بیچاره در قبضه آنها. با این وضع یک دولت عثمانی با آن مجد را زمین زدند و دولت، دولتهای اسلامی از خواب بیدار نشدند، یا خودشان را به خواب زدند. این دولت عثمانی در تحت ظل خلافت اسلامی، در تحت ظل اتکای به قرآن مجید، آن مجد را داشت. بعد از آنکه تجزیه شد، در زمان ما، در زمان آتاتورک خبیث، اسلام را در آنجا الغا کردند؛ و الآن دولت ترکیه دولت مسلم نیست؛ دولتْ حسابش از اسلام جداست؛ مراسم دینی ندارد دولت؛ احکام دینی دولت ندارد. لکن ملت شریف ترکیه مسلم هستند؛ و اینها هستند که در سالهایی که به مکه می‏روند طایفه اینها به نسبت بیشتر از دیگران است؛ دولت یک همچو دولتی است. آن مجد را به اتکای به اسلام به دست آورد؛ و آنها دیدند که اتکای به اسلام نقطه بسیار بزرگی است که با این اتکا نمی‏شود دولتهای اسلامی را از بین برد؛ در ترکیه اسلام را از حساب دولت جدا کردند، و حالا می‏بینید که در قبرس، که از ترکها کشته می‏شود، یک مسلم نیست که متأسف باشد. این تأسف دارد که یک دولتی جوری بکند، طوری رفتار بکند، بعد از آنکه در مقابله نصارا زمین بخورد یا از آن کشته داده بشود، دول اسلامی دیگر بی‏تفاوت باشند نسبت به او. اگر یک نفر هم اظهار تأسف بکند یک آخوند پوسیده‏ای مثل من. دول اسلامی که اظهار تأسف نمی‏کنند، برای اینکه مجد اسلامی را از دست داد [ند].

اختلافاتی که در عراق، در ایران، در سایر ممالک اسلامی ایجاد می‏کنند، باید سران دول اسلامی توجه داشته باشند به این معنا که این اختلافات اختلافاتی است که هستی آنها را به باد می‏دهد. باید با عقل، با تدبیر، توجه داشته باشند به این معنا که به اسم مذهب و به اسم اسلام می‏خواهند اسلام را از بین ببرند. دستهای ناپاکی که بین شیعه و سنی در این ممالک اختلاف می‏اندازد اینها نه شیعه هستند و نه سنی هستند؛ اینها دستهای ایادی استعمار هستند که می‏خواهند ممالک اسلامی را از دست آنها بگیرند؛ ذخایر را از دست آنها بگیرند؛ بازار سیاه درست کنند برای ممالک به اصطلاح مترقی؛ می‏خواهند آن چیزهایی که آنها زیاد دارند و به دریا می‏ریزند، دور می‏ریزند، بازار درست کنند در شرق و اینها به قیمتهای خوب، به قیمتهای مناسب، بخرند. همین چند روز در روزنامه اطلاعات بود که غذای سه روز امریکا که دور ریخته می‏شود به اندازه تمام غذای ملت چین است که ششصد و پنجاه میلیون است- مال یک روز. سه روز فَضَلات غذای امریکا به اندازه ششصد و پنجاه میلیون جمعیت استفاده بکند یک روز- آن تفاله‏هایی که آنها بناست دور بریزند. چرا شرق را تحت قدرت نیاورند، تحت اسارت نیاورند، تا به شرق با قیمتهای مناسب بفروشند و طلا کنند و طلا را ببرند؟ چرا این کار را نکنند؟ دولتهای ما، دولتهای اسلامی، که توجه به این معانی ندارند؛ آنها که ملتفت نیستند که به سر آنها چه می‏آید. از دست برداشتن از قرآن کریم، اتکا نداشتن بر قواعد اسلام، این ضررها پیش می‏آید. تضعیف می‏کنند دول اسلامی را به ایجاد اختلاف مذهبی تا هم مذهب را ببرند و هم دین را ببرند، و العیاذ باللَّه.

نباید سران ممالک اسلامی، رؤسای جمهور، سلاطین اسلام، وزرای ممالک اسلامی، نمایندگان مجالس ممالک اسلامی، نباید متنبه بشوند؟ واقعاً اینها نمی‏دانند مطلب را؟ یا می‏دانند و حب جاه و حب مقام آنها را وادار می‏کند که مطابق «دستورات» عمل کنند؟ شما آقایان باور می‏کنید که آنهایی که از مجاری امور مطلع هستند، یا دعوای اطلاع می‏کنند، این مطلب سطحی را که یک سید خمینی فهمیده است، آنها نفهمیده باشند؟! شما احتمال می‏دهید این معنا را؟! اگر فهمیده باشند- خدای نخواسته- یا مجذوب هستند و یا ترس در کار هست. چرا باید بترسند؟ برای اینکه اینها را دسته دسته کرده‏اند. دولت عثمانی به آن عرض و طول را حالا چند تا دولت کرده‏اند- همه کوچک، کوچک، کوچک. ملتهای بیچاره را، این ملت انبوه چند صد میلیونی را، در تحت اسارت یک عده از خدا بیخبر قرار داده‏اند و آنها، آنها را استعمار می‏کنند، و این سران ممالک، ملت خودشان را بیچاره می‏کنند. نباید این دول اسلامی از خواب بیدار بشوند؟ از اسلام چه بدی دیده‏اند اینها؟ یک نیرنگ بزرگی که از غرب سرازیر شده است و دوَل اسلامی را تحت نفوذ قرار داده است، یا اینکه تطمیع کرده است یا تهدید کرده است؛ و این را در مطابعمان می‏بینیم، در مجلات می‏بینیم، در تبلیغاتشان، در رادیوهایشان.

آن چیز مهمی که دول اسلامی را بیچاره کرده است و از ظل قرآن کریم دارد دور می‏کند، آن قضیه نژادبازی است. این نژاد ترک است، باید نمازش را هم ترکی بخواند! این نژاد ایران است باید الفبایش هم چه جور باشد! آن نژاد عرب است، عروبت باید حکومت کند نه اسلام! نژاد آریایی باید حکومت کند نه اسلام! نژاد ترک باید حکومت کند نه اسلام! این نژادپرستی، که در بین آقایان حالا دارد رشد پیدا می‏کند و زیاد می‏شود و دامن‏می‏زنند به آن، تا ببینیم به کجا برسد. این نژادپرستی که یک مسئله بچگانه است در نظر، و مثل اینکه بچه‏ها را دارند بازی می‏دهند، سران دول را دارند بازی می‏دهند: آقا تو ایرانی هستی! آقا تو ترک هستی! آقا تو نمی‏دانم اندونزی هستی! آقا تو چه هستی! آقا تو کجایی هستی! باید مملکت خودمان را چه بکنیم! غافل از آن نکته اتکایی که همه مسلمین داشتند. افسوس! افسوس! که این نکته- نقطه- اتکا را از مسلمین گرفتند و دارند می‏گیرند، و نمی‏دانم به کجا خواهد منتهی شد. همین نژادبازی که اسلام آمد و قلم سرخ روی آن کشید، و ما بین سیاه و ما بین سفید، ما بین ترک و ما بین عجم، ما بین عرب و ما بین غیر عرب هیچ فرقی نگذاشت، و فقط میزان را تقوا، میزان را از خدا ترسیدن، تقوای واقعی، تقوای سیاسی، تقواهای مادی، تقواهای معنوی، میزان را این طور قرار داد إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ‏.[3] ترک و فارس ندارد، عرب و عجم ندارد، اسلام نقطه اتکاست. قضیه نژادبازی یک ارتجاعی است. آقایان ماها را مرتجع می‏دانند! لکن دارند به 2500 سال قبل- قهقرا- برمی‏گردند؛ ما مرتجعیم؟!

چرا باید دول اسلامی غافل باشند از این معانی؟ چرا باید در داخله هر مملکتی این نحو انقلابات ایجاد بشود؟ چرا باید صف‏بندی بشود بین ممالک اسلامی؟ اینها «اتحاد سه جانبه» درست کنند در مقابل آنها، آنها اتحاد دیگری درست کنند در مقابل اینها، «وَ کُلٌّ یَلْعَنُ الْآخَر».[4] از خواب نباید بیدار بشوند؟ سلاطین اسلام که خودشان را چه می‏دانند و چه می‏دانند، نباید توجه به این معانی پیدا کنند؟ رؤسای جمهور اسلام که ممالک اسلامی را آن نحوه قبضه کرده‏اند، نباید تنبه پیدا بکنند؟

این مطالب که من عرض می‏کنم، یک مطالب غیر واقعیت داری است؟ قبول ندارند خودشان که یک واقعیتی است که با کمال تأسف دارم عرض می‏کنم؟ یکی از واقعیات است اینکه دول را به جان هم ریخته‏اند. یک دسته صف آرایی می‏کنند از این طرف در مقابل آنها و چقدر جمعیتشان را مجهز می‏کنند در سرحدات دیگران. الآن که من دارم به شما عرض می‏کنم، به من اطلاع دادند که ترکها دویست هزار جمعیت متمرکز کردند در سرحد کجا. چرا؟ با کی دعوا دارند؟ چرا مسلمین با هم جنگ می‏کنند؟ چه وادار کرده است که مسلمین با هم جنگ کنند؟ جز دست استعمار؟ شما دست استعمار را از روی دوَل اسلامی بردارید، ببینید که چه دولتی در کار هست؛ چه دولتی پیش می‏آید؛ ثغورتان را هم همه حفظ کنید. اگر بنا شد حکومت اسلامی باشد، اگر بنا شد دیانت اسلام حکومت کند، تمام ثغور حفظ می‏شود؛ تعدی دولتی به دولت دیگر نمی‏کند؛ همه مسْلمند؛ همه تحت لوای اسلامند. اینکه می‏بینید تعدی می‏کنند، این برای آن لشکرکشی می‏کند، او برای او لشکرکشی می‏کند، برای اینکه اینها در تحت لوای اسلام نیستند

و از بدبختیهایی که بر دول اسلامی و بر ممالک اسلامی و بر ملت اسلام پیش آمده است، از جمله آنها، این است که از سالهای بسیار بعید و طولانی مشغول شده‏اند، یک مدت زیادی دول استعمارطلب مشغول شده‏اند پیغمبر اسلام را کوچک کنند؛ یک مدتهای زیاد دنبال این رفتند که پیغمبر اسلام را کوچک کنند. بعدش دنبال این رفتند که احکام اسلام یک احکامی است که مال هزار سال پیش از این است و حالا چه و چه شده است و مملکت مترقی شده است و امثال ذلک، و اسلام نمی‏تواند اشباع کند آن خواسته‏های ملل را. آقا شما از اسلام چه دیدید؟ شما تمام مطبوعاتتان، تمام تلویزیونهایتان، تمام رادیوهایتان، تمام گفتارتان، نطقهایتان در مجالس، همه اینها برای شکستن احکام اسلام است. سوء نیت هم اگر ندارید، شما را واداشتند به این معنا- اما تهدیداً او تطمیعاً یا اغفالًا.[5] ان شاء اللَّه اغفال باشد، خیانت نباشد؛ غافل باشید. شما که به ما مجال این را نمی‏دهید که اسلام را معرفی کنیم به عالم.

همین سه- چهار روز پیش از این یک کاغذی از یکی از دانشجویان امریکا برای من آمد که این یکی از جوانهایی است که من نمی‏شناسمش لکن ظاهر کلامش این بود که متدین است و متأسف است بر اوضاع. نوشته است که مع الأسف اینجا، محصلین اینجا، دانشجویان اینجا می‏گویند که ما هر چه بدبختی داریم از اسلام است. ای دانشجوهای بیچاره! اسلامی که به شما معرفی از رادیو بشود که اسلام نیست؛ اسلامی که از روزنامه‏ها شما خواندید که اسلام نیست. آن اسلامی که به شما معرفی شده است یک چیزی است عقب افتاده؛ یک مطلبی است که هیچ مسلمانی زیر بار آن نمی‏رود؛ آن را من هم قبول ندارم، آن را سایر روحانیون هم قبول ندارند. اینکه اسلام نیست؛ به ما هم که مجال نمی‏دهند که اسلام را معرفی کنیم. آقا در این مملکت تلویزیون آزاد و دست یک اسرائیلی [است‏]. او هر چه می‏خواهد بگوید؛ رادیو هم تبلیغاتش، برنامه‏اش را خودشان درست می‏کنند و چه می‏کنند؛ نه این مملکت، در ممالک اسلامی. حالا من بحثم در ممالک اسلامی است- می‏آیم سراغ مملکت خودمان- این حالا بحث در ممالک اسلامی است.

دست استعمار در ممالک اسلامی یکی از فعالیتها را که می‏کند این است که اسلام را به یک حقیقت عقب افتاده کهنه شده معرفی کند. سران قوم می‏گویند کهنه‏پرستی است؛ ارتجاع است. اسلام را معرفی این طور می‏کنند. آقا! یک دستگاه فرستنده به ما بدهید تا ما پشت آن دستگاه فرستنده مبلّغینمان بروند اسلام را معرفی کنند به دنیا. صدای ما که به دنیا نمی‏رسد؛ صدای ما از این مسجد که بیرون نمی‏رود؛ این حرفهایی که همه‏اش منطقی است، قاچاق است! از اینجا که این آقایان بیرون بروند معلوم نیست کدامشان را خواهند گرفت، کدامشان را خواهند سلامت گذاشت. این ضبط صوتها معلوم نیست کجا ضبط بشود. اینکه دیگر به کسی حرف زدن نیست؛ اینکه راجع به مصالح اسلام و مسلمین است؛ اینکه دیگر دعوای با شخص نیست، با همه است. این دعوا نیست؛ این نصیحت است؛ این خیرخواهی است؛ خدا می‏داند خیر شما را ما می‏خواهیم. خوب به ما هم یک دستگاه فرستنده بدهید؛ اجازه بدهید مسلمینْ خودشان یک دستگاه فرستنده درست کنند، من ضامن می‏شوم که بر خلاف صلاح شما- خیلی- نباشد. بله، بر خلاف صلاح ارباب بزرگها هست و نمی‏گذارند؛ نخواهند گذاشت. اینجا باید «بدتر از یهودی»[6] تلویزیون داشته باشد و هر طور دلش می‏خواهد تبلیغات بکند لکن تبلیغات ما آزاد نیست؛ «نمی‏شود؛ این مرتجعین نباید حرف بزنند»! آقا! کجایش ارتجاع است؟

خوب ما می‏گوییم که شما با هم؛ همه مسلمین با هم؛ ما نه با آن یکیش روابطی داریم نه با شما روابطی داریم؛ نه با آن یکی، و ما با همه روابط داریم؛ ما همه شما را عَلَی السِّواء نگاه می‏کنیم؛ و همه مسلمین در نظر ما اگر چنانچه عمل به احکام اسلام بکنند عزیزند. ما ملت اسلام را، ترکش باشد، عربش باشد، عجمش باشد- از هر ملت- آفریقا باشد، امریکا باشد، هر جا می‏خواهد باشد، ما ملت اسلام را عزیز می‏داریم. ما می‏گوییم آقا دست به دست هم بدهید؛ شما یک جبهه ثلاثه درست نکنید و پیوند بکنید با اسرائیل در مقابل اتحاد آنها، آنها هم یک اتحاد درست نکنند در مقابل شما؛ همه با هم متحد بشوید؛ همه مسلمانید، اتکای شما به قرآن باشد. آقا! شما قرآن را نمی‏دانید چه هست؛ همین تو جیبشان گذاشته‏اند! من توی جیبم قرآن نیست لکن مأمورین همه تو جیبشان قرآن است! کاسه از آش گرمتر است! تو اعتقاد به قرآن داری؟! تو فقط می‏خواهی مرا بازی بدهی. تا صحبت می‏شود، آقا قرآن در می‏آورد؛ از بالا یک قرآن نشان می‏دهد. شما قرآن را جیب گذاشتید، می‏خواهید قرآن از بین برود.

این حرفهایی که ما می‏زنیم ارتجاع است؟ اینکه ما می‏گوییم که همه شما با هم متحد باشید، نگذارید این ذخایرتان را از بین ببرند؟ بالاتر از آن ذخایر تحت الارضی، این ذخایر فوق الارضی است- این جوانهای ماست. آقا، جوانهای ما را دارند می‏برند خدا می‏داند؛ جوانهای دول اسلامی را دارند می‏برند. یک دسته امریکاست و یک دسته نمی‏دانم کجاست و یک دسته کجاست؛ و یک دسته دیگری هم الآن دارند به اسرائیل می‏روند. الآن در منزل من موجود است آن مجله دانشجویان، سازمان دانشجویان ایران در اسرائیل. الآن موجود است. آقا، این ذخایر ما این جوانها هستند. این جوانهای ما را دارند اغفال می‏کنند؛ دارند به آنها تزریق می‏کنند که هر بدبختی شما دارید از اسلام است. شما کجای اسلام را دیدید که می‏گویید بدبختی از اسلام است؟ شما مسلمین را اینجا دیدید که یک مردم فقیر گدای بیچاره، هی هم داد می‏زنند که الحمد للَّه یک نفر هم سر گرسنه، دیگر به خواب نمی‏رود. الحمد للَّهِ امیدوارم این جور باشد لکن این کلام واقعیت را تغییر می‏دهد؟ این کلام، حرفهایی که در چند وقت پیش از این در اطلاعات نوشته بود- و اطلاعات هم که سند رسمی شماست- راجع به بنادر جنوب نوشته بود، این واقعیت را تغییر می‏دهد؟ اینکه تغییر نمی‏دهد اینها را. این دانشجوهای بیچاره ما اینجا که دیدند، دیدند که مسلمین، گرسنه و بیچاره و بدبخت، مساجدشان خراب، نمی‏دانم معابدشان چطور، کذا، وقتی که وارد امریکا می‏شوند، یک کلیسا می‏روند می‏بینند که تمامْ منظم، مرتب، همه چیزِ آن درست؛ خیال می‏کنند که احکام انجیل و توراتْ، اینها را به این حد رسانده و احکام اسلام اینها را عقب نشانده.

خیر آقا، دول اسلامی، ما را این جور کرده؛ دولتهای اسلامی، بیچاره‏های غافل شده، ما را به این روز نشانده‏اند. اسلام را این جوری دارند معرفی می‏کنند. اسلام یکوقتی بود که نصف دنیا را گرفته بود و داشت می‏رفت جلو. شما این کتاب گوستاولوبون را بخوانید؛[7] تمدن اسلام را؛ او رفته است تمدن اسلام را از چشم مادی نگاه می‏کند، او اصلًا نمی‏فهمد اسلام یعنی چه؛ اعتقاد هم نه به مسیح دارد و نه به اسلام دارد؛ او تمدن را عبارت از این ستونها می‏داند. چنانچه بچه‏های ما هم این طوری خیال کردند هست. وقتی می‏روید می‏بینید که آنجا بله یک تشریفات زیاد و واتیکان کذا و کجا کذا، مساجد ما خراب و بیچاره؛ خیال می‏کنید اینها از اسلام است. خیر آقا، اینها از سران اسلام است؛ اینها از اسلام نیست. سران اسلام که در تحت سیطره مستعمرین واقع شده‏اند ما را به این روز نشانده‏اند؛ ذخایر ما را به دیگران تحویل دادند و ما بدبخت و بیچاره و گرسنه ماندیم.

آنجا رؤسای بزرگ جمهور یکشنبه می‏روند- آن طور که گفته می‏شود- سراغ مراسم مذهبی‏شان؛ اینجا شما یک نفر از اینها را توی مسجد می‏بینید؟ می‏شود پیدایشان کرد؟ از این رؤسای ما یکوقت تو مسجد پیدا می‏شود؟ بله، گاهی وقتها پدرش می‏میرد، برادرش می‏میرد، چه می‏شود، یک عبوری هم از اینجا می‏کند، با تبختر و کذا! اما مسجد نیست اینکه. در نمازْ اینها حاضر می‏شوند؟ آنها رؤسای جمهورشان در نماز هم حاضر می‏شوند، سلاطینشان هم حاضر می‏شوند، آنها مراسم مذهبی‏شان- آن مذهبی که هیچی ندارد. آقایان خیال می‏کنند مذهب مسیحْ آنی است که حالا دست ماست؛ البته در زمان خودش درست بوده؛ اینکه الآن دست ماست از مذهب مسیح و از احکام مسیح، خوب ببینید؛ ببینند این دانشجویان، ببینند آن چیست و قرآن چیست. احکام مسیح را ببینند چیست، احکام اسلام را ببینید چیست. احکام اسلامی که کرورها،[8] میلیونها حکم اسلام دارد برای هر چیزی. تصورْ شما نمی‏توانید بکنید، یک چیزی در عالَم، یک واقعه‏ای در عالَم، اتفاق بیفتد اسلام نداشته باشد حکم؛ حکمش بالای سرش است. یک همچو اسلامی که الآن هم هر حادثه‏ای اتفاق بیفتد حکمش را دارد، این یک مذهبی است که کهنه‏پرستی است و عقب افتادگی است و بدبختیها از اسلام است؟! بدبختیها از این رؤسای اسلام است، این رؤسای بیچاره، این سران دول بیچاره؛ که توجه ندارند به مصالح خودشان یا نمی‏خواهند توجه داشته باشند. اینهاست که ما را بدبخت کرده است؛ اینهاست که روز سیاه برای مسلمین درست کرده است. باز هم رها نمی‏کنند؛ باز هم در هر واقعه‏ای که اتفاق می‏افتد یک بساطی برای ما درست می‏کنند.

اینها راجع به اموری که مربوط به دول اسلامی است؛ و آن مقداری که من می‏توانم، به عنوان اینکه یک نفر معمم هستم و طلبه هستم، می‏توانم به دول اسلامی اعلام کنم؛ و امیدوارم برسد به آنها. این چیزهایی است که، ضروریاتی است که اینها خودشان هم باید توجه داشته باشند؛ و امیدوارم که به گوش اینها فرو برود و یک وحدت اسلامی واقعی [پیدا کنند]. گذشت کنند از بعض شهوات خودشان، و با هم دست برادری بدهند؛ تفوق از هم نکنند، با هم برادر بشوند- همه مجتمعاً در مقابل غرب؛ غربزده نباشند، در مقابل غرب بایستند دول شرق؛ حتی بوداییها، بایستند در مقابل غرب؛ غرب را عقبش بزنند. بعد در بین خودشان یک حکومت آرام، یک اجتماع آرام؛ همه ممالک سر جای خودش باقی؛ هیچ کدام به هیچ کدام تجاوز نکنند؛ همه با هم برادر باشند. اگر غیرْ خواست به آنها تجاوز کند، همه با هم همناله بشوند و جلو بروند. اگر مسلمین با هم متحد بشوند هیچ دولتی نمی‏تواند به آنها غلبه کند. اینها اشتباه است که خیر، آنها چه دارند و چه دارند؛ خیر، اینها نیست. شما عرضه ندارید؛ شما اغفال شدید.

و اما راجع به مملکت خودمان. اینکه با یک روز و دو روز نمی‏توانیم ما صحبتش را بکنیم، بدبختیهایی که ما در مملکت خودمان داریم. دولتها می‏آیند و می‏روند؛ هر دولتی هم می‏آید یک حزبی درست می‏کند- هر دولتی. شما از آن وقت تا حالا هر چه دیدید، یکی «حزب مردم» درست می‏کند، یکی حزب چی درست می‏کند، یکی «حزب ایران نوین» درست می‏کند، یکی حزب چه. هی حزب درست می‏کنند. اصلًا در ایران حزب معنا ندارد؛ در هیچ جای دنیا؛ مگر آنهایی که مثل ایران هستند. مملکت یک حزبی اصلًا معنا ندارد، حزب زوری معنا ندارد. سِجِلهای مردم را از دهات می‏گیرند؛ رجوع کنید به این دهات ببینید سجلهایشان را می‏گیرند نامنویسی می‏کنند در حزب. این بیچاره نمی‏داند «ایران نوین» اصلًا یعنی چه! اطلاع از این ندارد، فضلًا از اینکه آن اساسنامه را بفهمد؛ اصلًا نمی‏فهمد این بیچاره «اساسنامه» چیست. این بیچاره‏ها را، این بی‏دینها می‏خواهند جمع کنند در یک محیطی زنده باد بگویند؛ فقط همین. از این جمعیت بدبخت بیچاره این معنا را می‏خواهند که اجتماع کنند، یک اجتماع انبوهی از جمعیتها بشوند، بعد دنبال اینها بیفتند و برایشان هورا بکشند و زنده باد بگویند. از اینها- بیچاره- همین قدر می‏خواهند.

آنجاهایی که حزب هست، دولتها از حزب وجود پیدا می‏کنند، نه اینکه اول دولت تشکیل بشود بعد حزب درست کند! بعد اتکا به آن پیدا کند! اینجا، خوب، شما می‏بینید اول دولت درست می‏شود. دولت هم به مجلس و به من و شما هیچ ربطی ندارد. اول دولت درست می‏شود. خودشان می‏گویند، من نمی‏گویم، خودشان می‏گویند ما به امر آمدیم و به امر می‏رویم؛ غلط هم هیچ کس نباید بکند؛ هیچ وکیلی هم غلط نکند. نمی‏کند هم! اول دولت تشکیل می‏شود؛ بعد که دولت تشکیل شد و سرنیزه دستش آمد، شروع می‏کند حزب درست می‏کند. آن وقت هم یک حزبی است که دولت از حزب پیدا شده! دولت ما حزبی است! دولت آقایان حزبی است! آقا! این را برای کی می‏گویی؟! منِ آخوند می‏فهمم، دول عالم نمی‏فهمند اینها را؟! آنها می‏خواهند تو این طور باشی؛ می‏خواهند عقب افتاده باشی. دست بردارید آقا از این عقب افتادگی؛ مجد خودتان را حفظ کنید. اگر حزب می‏خواهید درست کنید، خوب، یک حزبی قبل از اینکه دولت شما پیش بیاید، یک حزبی درست کنید؛ و بعد هم حزب در مجلس، به طور [ی‏] که باید بشود، به طوری که قوانین اساسی و قانون اساسی و سایر قوانین اقتضا می‏کند، نماینده درست کنند؛ و بعد هم آقای وزیر، نخست وزیر متکی به نمایندگانی که از حزب پیدا شد و از جمعیت و از خواسته مردم و اینها پیدا شد؛ بعد می‏شود یک دولت متکی به حزب؛ متکی به ملت. اما شما اول دولتش را درست می‏کنید، اول نخست وزیرش درست می‏شود، بعد حزب درست می‏شود! این هم باز دولت حزبی است! اینها را که روزنامه‏ها نمی‏توانند بنویسند؛ شاید بخواهند بنویسند اما غلط می‏کنند بنویسند! اینها نمی‏توانند که بنویسند. حالا ما طلبه‏ای هستیم کاری به اینها نداریم، آنها کار دارند؛ بسم اللَّه، دوباره حاضریم‏

یک بساط درست می‏کنند، بساط حزبی- این بساطی است که دارید می‏بینید. هر روز راه می‏افتند به یک جایی از پول این ملت بیچاره. آخر این ملت گرسنه ... خدا می‏داند که من گاهی وقتها که به فکر می‏افتم که این آتیه ما، این زمستانِ آتیه چه خواهد شد، خوب ناراحتم؛ ما ناراحتیم. اینها امسال دیگر آیا نان دارند، ندارند؟ امسال هم که وضع خواربار خوب نیست؛ علوفه هم حتی ندارند. چه خواهد شد این زمستان سیاه به این ملت فقیر بدبخت؟ من نمی‏دانم چه خواهد شد. آیا دولتها در فکر هستند که حالا که زراعت اینها را زمین زدند، لا اقل از همان بازار سیاهی که درست شده، از آنجا بگیرند بیاورند اینجا سیر کنند این بیچاره‏ها را؟ یا باز اینها شکم گرسنه بخوابند و گفته بشود که یک نفرْ دیگر نیست که سر گرسنه به بالین بگذارد! روزی چند نفرش پیش من می‏آیند- منی که هیچکاره‏ام.

این وضع حزب ایران؛ آن وضع مجلس ایران که همه‏تان بهتر از من می‏دانید یا مثل من؛ آن وضع روابط با اسرائیلشان. هر وقت که اینها من را، یعنی هر وقت نه، یک دفعه‏اش را که من را ملاقات کرد یکی از این سران قوم، گفت این اسرائیل تمام شد مسأله‏اش؛ اصلًا رفت؛ مسأله تمام شد. من نمی‏دانم چه قدرتی دارند اینها به خلاف واقع گفتن- همچو قدرت دارند که من متوجه را اغفال می‏کنند. گفت اسرائیل تمام شد. بعد از آنی که اسرائیل تمام شده، الآن که من اینجا نشسته‏ام برای شما صحبت می‏کنم، مزارع بسیار خوب ایران- بسیاری‏اش- در دست اسرائیل است! از ایلام به من نوشته‏اند که مزارع خوب اینجا را داده‏اند اسرائیل چغندر بکارند. تابلویی زدند به کنار جاده که مزرعه نمونه ایران و اسرائیل! این آقایانی که اسرائیل را می‏گویند ما کنار زدیم. روزنامه اسرائیل که برای من آمده است، آورده‏اند، نوشته بود به اینکه سفیر اسرائیل در ایران، در تهران! آقایان می‏گویند که ما کاری نداریم به اسرائیل!! در دو روز پیش از این، سه روز پیش از این، در شانزده شهریور، در تهران، دروازه دولت، یک بساطی یهودیها درست کردند: چهار صد- پانصد نفر یهودی دزد دور هم جمع شده‏اند و خلاصه حرفشان این بوده که یک شعاری برای یکی داده‏اند، یک فحشی به یکی داده‏اند؛ آن وقت نوشته‏اند به اینکه مجدْ مال یهود است؛ یهود برگزیده خداست؛ ما ملتی هستیم که باید حکومت کنیم؛ نمی‏دانم چه بکنیم؛ کذا؛ ما با دیکتاتوری مخالفیم؛ ما با هیتلری مخالفیم؛ ما کذا، کذا. اینها هم نطقهایشان بوده. آقایان هم به مرئی‏ و منظر[9] این دولت ما، این جمعیت می‏آیند آنجا و این حرفها را می‏زنند. خوب، اگر دیکتاتوری موقوف است و مخالف است که این ... خوب جلوی این را بگیر دیگر؛ این کلمه را نگذار بگوید. تمام حرف برای اینکه بگویند چه کذا، و یکی دیگر را فحش بدهند. عیب است از یک مملکتی اتکای به یهود. این حرفی که ما می‏زنیم خیلی حرف بدی است؟! البته تلخ است به ذائقه‏ها؛ تلخ است به ذائقه شما؛ لکن بدبختی یک مملکت اسلامی است؛ بدبختی یک مسلمینی است که اتکا پیدا بکنند یا ارتباط پیدا بکنند یا پیمان ببندند با یک دولتی که الآن دشمن اسلام است و در مقابل اسلام ایستاده است و غصب کرده است فلسطین را.

من به دول اسلامی می‏گویم که آقا چرا سر نهر[10] دعوا می‏کنید؟ فلسطین مغصوب است؛ یهود را بیرون کنید از فلسطین؛ ای بی‏عرضه‏ها! خودشان که ریخته‏اند به جان هم. فلسطین مغصوب است، شما سر نهر دعوا می‏کنید؟! وقتی سر نهر دعوا کردید، تثبیت شد حکومت اسرائیل بر فلسطین؛ این حکومت بود؟ این اعراب بیچاره را که بیرون ریختند، و الآن یک میلیون یا بیشترشان گرسنه و بیچاره خوابیده‏اند در بیابانها، اصلًا بیچاره و آواره شدند، آیا دول اسلامی نباید در این معنا اعتراضی بکنند؟ حرفی بزنند؟ با یک همچو دولتی که یک میلیون مسلمان یا بیشتر را بیرون ریخته و آواره کرده شما ائتلاف می‏کنید؟! اگر ائتلاف ندارید خوب در روزنامه بنویسید؛ اگر ائتلاف ندارید بگذار این حرفی که من می‏زنم در یکی از این چاپخانه‏ها نوشته بشود و منتشر بشود؛ اگر نگذاشتید، بدانید مؤتلفید؛ بدانید ائتلاف دارید با یهود؛ با اسرائیل. عمال اسرائیل را می‏بینید که در این مملکت چه کارها می‏کنند؛ چه چیزها هست. اخیراً یک خبری به من رسید که حالا برای خاطر اینکه خواهش کردند که من حرف نزنم حرفش را نمی‏زنم؛ گفتند درستش کردیم. در رادیو هم دیشب آمدند گفتند که گفته می‏شود؛ و یک چیزی هم گفته شده و لکن من خیلی این چیزها را باورم نمی‏آید؛ آدم دیرباوری هستم. خوب دیدند که ما امروز می‏خواهیم یک چهار تا کلمه نصیحت کنیم آقایان را، گفتند که مبادا از این هم اسم برده بشود؛ یک اصلاحی کردند؛ توی رادیو هم دیشب گفته شده است لکن من که حالا باز باور نکردم. اگر نگذارند باور کنم، یک روز دیگر هم اینجا صحبت می‏کنم؛ آن وقت آن مطلب را می‏گویم.[11]

اینها- عمال اسرائیل در ایران- هر جا انگشت می‏گذاری می‏بینی که یکی از اینهاست مراکز حساس؛ مراکز خطرناک؛ و اللَّه، مراکز خطرناک برای تاج این آقا. ملتفت نیستند اینها. اینها آنها بودند که در شمیران تهران توطئه کردند ناصر الدین شاه را بکشند؛ مملکت ایران را قبضه کنند. شما تاریخ نگاه کنید؛ تاریخ که می‏دانید. در نیاوران توطئه کردند؛ در نیاوران چند نفر رفتند ناصر الدین شاه را ترور کنند.[12] و یک عده هم در تهران بودند که حکومت را قبضه کنند. اینها حکومت را از خودشان می‏دانند. اینها در کتابهایشان نوشته‏اند، در مقالاتشان نوشته‏اند: حکومت مال ماست؛ باید ما یک سلطنت جدیدی به وجود بیاوریم؛ یک حکومت جدیدی به وجود [بیاوریم‏]؛ حکومت عدل. همینهایی که یک همچو سوء نظرها و سوء نیتهایی را دارند، از دربار گرفته تا آن آخر مملکت، از این اشخاص آنجا موجودند.

آقا بترسید شما از اینها؛ یک جانورهایی‏اند اینها. در وزارتخانه موجود است؛ من انگشت رویش گذاشتم پیش یکی از وزرا، گفت نیست این طور. بعد شاهد برایش فرستادم؛ شاهد برایش فرستادم که با سند نوشته بود که این جوری است. الآن هم موجود است و من اسم کثیفش را نمی‏برم. در وزارتخانه موجود است؛ در عرض می‏کنم که ارتش موجود است. خوب، ای ارتش محترم! توی دهن اینها بزن؛ تو مسلمانی. صاحب منصبان ارتش، خوب بسیارشان مردم خوبی هستند؛ با من هم گاهی رابطه دارند؛ یعنی رابطه‏ای که پیغام می‏دهند. اینها بعضی‏شان خوبند؛ خوب، جلو بگیرند از اینها؛ جلو بگیرند از یک اشخاصی که با مذهبشان مخالفند؛ با تخت و تاجشان مخالفند؛ با مملکتشان مخالفند؛ با استقلالشان مخالفند؛ با اقتصادشان مخالفند. خوب، شما جلو بگیرید؛ بروید خواهش کنید که اینها را بیرون کنند؛ از بزرگترها خواهش کنید

و اللَّه من خیر شما را می‏خواهم. من می‏ترسم یک روزی چشمهایتان را باز کنید هستی شما را از بین ببرند اینها؛ من از این می‏ترسم. یا بگذارید ما آنها را از بین ببریم. من یک روز از بین می‏برم؛ من نمی‏خواهم تشنج بشود. شما که میل دارید آرامش باشد، خودتان از بین ببرید. اگر نبرید یک روزی می‏بینید که یکجوری، یک ورق دیگر پیش می‏آید؛ یکوقت یک طور دیگر می‏شود. آن وقت نه من می‏توانم جلویش را بگیرم نه شما می‏توانید جلویش را بگیرید. این اوضاعی است که ما مواجه با آن هستیم؛ و می‏بینید و می‏بینیم؛ و نمی‏دانم که چه بکنیم، نمی‏دانم که راه اصلاح چه است.

راه اصلاح یک مملکتی فرهنگ آن مملکت است؛ اصلاح باید از فرهنگ شروع بشود. دست استعمار توی فرهنگ ما کارهای بزرگ می‏کند؛ نمی‏گذارد جوانهای ما مستقل بار بیایند؛ نمی‏گذارد در دانشگاه جوانهای ما درست رشد بکنند. اینها را از بچگی یک طوری می‏کنند که وقتی بزرگ شدند، اسلام هیچ و آنها همه، همه چیز. اگر فرهنگ درست بشود، یک مملکت اصلاح می‏شود. برای اینکه از فرهنگ است که در وزارتخانه‏ها می‏رود؛ از فرهنگ است که در مجلس می‏رود؛ از فرهنگ است که کارمند درست می‏شود. شما یک فرهنگ مستقل درست کنید یا بدهید ما درست کنیم، شما می‏ترسید از امریکا، می‏ترسید از دیگران، بدهید ما درست کنیم؛ اختیار فرهنگ را دست ما بدهید.

حالا تازه وزارت اوقاف هم آقایان می‏خواهند درستش کنند! به تخیل اینکه تقلید از یک مملکت دیگری؛ به تخیل اینکه روحانیت را تحت وزارتخانه ببرند. این خواب را به گور می‏برید- ان شاء اللَّه. شما خیال می‏کنید که روحانیت اسلام را می‏شود مثل روحانیت مسیح کرد؟ هیچ امکان ندارد این. روحانیت شیعه مستقل است، مستقل؛ اتکا به هیچ جا ندارد. بیایند بگویند به کی اتکا دارد. این روحانیت مستقلی که اتکا ندارد به هیچ جا، این طلاب محترمی که با سی- چهل تومان در ماه ساخته‏اند و زحمت دارند می‏کشند، اینها دیگر نمی‏ترسیم ما که طرفدار یک مملکتی و یک دولت دیگری باشند؛ اینها مستقلند در افکار خودشان. اینها از تویشان آدم در می‏آید؛ اینها از تویشان «مدرس» در می‏آید؛ اینها از تویشان «سید حسن مدرس» در می‏آید. اینها نمی‏گذارند؛ امکان ندارد که ما بگذاریم که این هم بیاید تحت نظر فلان وزیر و فلان. فلان وزیر غلط می‏کند که همچو حرفهایی را می‏زند. اشتباه می‏کنند اینها؛ باز هم در اشتباهند

باید یک وزارت فرهنگی، یک فرهنگ صحیح باشد؛ و فرهنگ هم حقش است دست ما باشد. خوب ما در این مملکت یک وزارتخانه نداشته باشیم؟ همه وزرا از امریکا؟! خوب یکی‏اش هم از ما. خوب بدهید این فرهنگ را دست ما؛ ما خودمان اداره [می‏کنیم‏]. ما یک کسی را وزیر فرهنگ می‏کنیم و اداره می‏کنیم. اگر از شما بهتر اداره نکردیم، بعد از ده- پانزده سال ما را بیرون کنید. تا یک مدتی دست ما بدهید، فرهنگ را دست ما بدهید، وزیر فرهنگ را از ما قرار بدهید، یک مدتی هم مهلت بدهید که ما کار را درست انجام بدهیم، اگر ما گفتیم که شما تحصیل نکنید؛ اگر ما گفتیم شما خوب تحصیل نکنید؛ اگر ما گفتیم شما به اعماق آسمان نروید. شما عرضه‏اش را ندارید؛ و الّا، چون عرضه‏اش را ندارند می‏گویند روحانیون نمی‏گذارند، مملکت ما، حالا باز وقت این کارها نشده است. بفرمایید کی جلوتان را گرفته؟ بفرمایید کارخانه ذوب آهن بیاورید، کدام روحانی گفته نیاورید؟ هر کدام گفته بگویید تا ما بشناسیم. بفرمایید طیاره‏سازی کنید؛ اتومبیل‏سازی کنید؛ آقا، عرضه‏اش را ندارید، بیچاره‏ها! یک مملکت بی‏عرضه‏اید! و این هم که شما عرضه ندارید نه اینکه عرضه ذاتی ندارید، شما را دست استعمار این جور کرده است؛ غربزده هستید

این حرفهای ما یک حرفهای کهنه پوسیده‏ای است که بله، دیگر کسی نمی‏خرد آن را؟! به شما قول می‏دهم که آلمان هم این را بخرد؛ شما نخرید. یک وزارتخانه دست ما بدهید، یک چند ساعت از این رادیو، که دارد موسیقی و بچه‏های ما را دارند سوق می‏دهند به فساد اخلاق، یک- دو- سه ساعتش را هم دست ما بدهید اما آزادمان بگذارید، نه اینکه برنامه‏اش هم خودتان بنویسید که این جوری برو بگو- ما را آزاد بگذارید، یک- دو- سه ساعت از برنامه رادیو دست ما بدهید، ما برایش تعیین می‏کنیم برنامه را که او صحبت کند؛ و من به شما قول می‏دهم که نه با سلطنت شما مخالفت داشته باشد، نه با وزارت شما مخالفت داشته باشد، نه با ریاست شما مخالفت؛ با هیچ کدام مخالفت ندارد. فقط اگر وزارت فرهنگ و دستگاههای فرستنده، یک مقداری، در دست ما باشد ما مردم را آشنا می‏کنیم؛ دنیا را آشنا می‏کنیم به احکام اسلام و اسلاممان؛ و فرهنگ را یک فرهنگ مستقل، یک فرهنگ مسْلم، یک فرهنگی که یک دانه عربش وقتی می‏ایستاد جلو امپراتور، وقتی که می‏ایستاد، شمشیرش را درمی‏آورد و آن دیباجها را کنار می‏زد می‏گفت: رسول اللَّه فرموده است که ما لباس حریر [در بر] نکنیم، ما روی جای حریر هم نمی‏نشینیم. ما این جور رجال درست می‏کنیم. آن وقت ببینید که اگر یک همچو رجالی از مکتب ما بیرون آمد و از فرهنگ ما بیرون آمد، این رجال تحت تأثیر استعمار می‏رود؟ لکن چه بکنیم که استعمار نخواهد گذاشت؛ دست خبیث استعمار نخواهد گذاشت که وزارت فرهنگ را دست ما بدهند؛ و الّا حق با ماست؛ فرهنگ باید ما باشیم‏ وزارت اوقاف می‏خواهید درست کنید، باید وزارت اوقاف از ما باشد، نه اینکه شما تعیین کنید. تعیین شما قبول نیست؛ شما ارزش ندارید که تعیین کنید؛ ما باید تعیین کنیم. بگذارید تعیین کنیم ما یک نفر را، یک آقایی را رئیس فرهنگش کنیم، یک نفر هم وزیر اوقافش بکنیم؛ اوقاف را، آن وقت ببینید که این طوری که الآن دارد لوطی خور می‏شود نخواهد شد؛ تمام مطالب به خودش خواهد رسید. دست ما بدهید تا ببینید چه خواهد شد. آن وقت ببینید که ما با همین اوقاف این فقرا را غنی‏شان می‏کنیم؛ با همین اوقاف، با همین اوقاف، ما فقرا را غنی می‏کنیم. شما خاضع بشوید برای چند تا حکم اسلام، شما ما را اجازه بدهید که مالیات اسلامی را به آن طوری که اسلام با شمشیر می‏گرفت بگیریم از مردم، آن وقت ببینید که دیگر یک فقیر باقی می‏ماند؟ من برای شما راه هم می‏سازم؛ من برای شما کشتی هم می‏خرم. بگذارید. شما نخواهید گذاشت‏

من می‏دانم این حرفهایی که می‏زنم بیهوده است؛ تمام شد. شما الآن تشریف می‏برید و بنده هم خواهم رفت؛ آنها هم که نخواهند گذاشت این مطالب را لکن خوب، چه بکنیم؛ دردی است که ما داریم؛ دردی است که ما داریم.

تبلیغات باید با ما باشد. آقا، ما مبلّغیم نه شما. تبلیغ باید با ما باشد. ما باید در رادیوها جا داشته باشیم برای تبلیغ. شما هر چه هم تبلیغ می‏کنید تبلیغ ضد اسلامی است؛ تبلیغ‏ اسلامی نیست که. معرفی کردید اسلام را به جوری که دانشجو از امریکا به من نوشته است که دانشجوها می‏گویند که هر چه بدبختی هست از اسلام است. ای بیچاره دانشجوها! هر چه بدبختی هست از سران اسلام است؛ از دول اسلامی است. اسلام یک روز هم در مملکت ما عمل نشده به آن- یک روز. خدا می‏داند که اسلام، یک روز به آن عمل نشده. خوب، چه کنم که ما نه وقت داریم که صحبت کنیم، نه حال داریم. تا هم می‏خواهیم ما دو تا کلمه این جوری بگوییم یکدفعه می‏بینیم دسته‏ها به راه افتاد و هی شرکت واحد، چهار هزار نفر می‏خواهد بیاورد و کی چند هزار نفر. مگر دعوا داری آقا؟ شرکت واحد با ما، شما شرکت واحد را چاقو را از سرش بردار، اگر همه نیامدند اینجا؛ همه می‏آیند اینجا و برای ما مجتمع می‏شوند. با زورْ یک مملکتی را می‏خواهید اداره کنید؟ و اللَّه با زور نمی‏شود.

یک قدری اصلاح کنید خودتان را؛ یک قدری اوضاع خودتان را درست بکنید. حالا ما وقتی می‏آییم سراغ اصلاحات، آقایان «اصلاحات» کردند! یکی از اصلاحات بزرگ آقایان تعطیل جمعه است! شما ملاحظه کنید این مطلبی که من عرض می‏کنم، به همه ایران موظفید برسانید، به همه ایران موظفید برسانید. تعطیل جمعه- با زور- بی‏خواست اصناف بیچاره گرسنه. عرض می‏کنم، که اگر تعطیل نکنند هشتاد تومان جرم یا چند تومان جرم، این طور چیزها؛ با باز بودن مراکز فساد. سینماها مجبورند باز باشند؛ تئاترها باید باز باشند؛ می‏گویند مراکز فساد دیگر هم باید باشد، من اسمش را نمی‏برم؛ ولی اینکه عرض کردم در روزنامه بود. از صبح تا عصر اینها باید باز باشند. اصناف بسته؛ بازار بسته؛ فردا سراغ قم هم می‏آیند. گفته بودند که قم هم از ما خواسته‏اند؛ همان خواسته‏ای که تهران خواسته بودند. قم هم بیچاره‏ها خواسته‏اند. این «خواسته» ها همه تا صبح که چشمشان را از خواب باز می‏کنند ببینند آیا کجا خواسته‏اند؟ فوراً می‏نویسند فلان خواسته؛ آن روزنامه هم شروع می‏کند به نوشتن. این روزنامه‏ها خائنند به مملکت ما بعضی‏شان. یک جمعه تعطیل و یک جوانهای اول شباب و باز بودن مراکز فساد؛ تهیه کردن عیش و نوش برای آنها هر طور! بعد از ده سال، دیگر یک جوان سالم برای این‏

مملکت باقی نمی‏ماند. خدا خائن را لعنت کند [آمین حضار]. یک جوان سالم برای شما باقی نمی‏ماند، تمام به مراکز فساد کشیده می‏شوند.

من به شما آقایان توصیه می‏کنم، برسانید به این مملکت، برسانید به همه اطراف این مملکت، که آقا در مقابل یک همچو کاری که جوانهای شما را دارند فوج فوج از دستتان می‏گیرند، مجامع دینی درست کنید. در جمعه‏ها که آنها می‏خواهند شما را به مراکز فساد بکشند، مجامع تبلیغاتی درست کنید؛ مردم را دعوت به دین بکنید؛ مصالح روز را به مردم بگویید؛ مفاسد روز را به مردم بگویید. موظفیم ما به این معنا؛ باید این کار بشود. اگر این کار نشود، از دست می‏برند جوانهای شما را. برای جوانها یک مراکزی درست کنید که در آنجا تبلیغ بشوند آنها؛ گفته بشود مطالب؛ مفاسدی که در این مملکت واقع می‏شود گفته بشود؛ تا اندازه‏ای که سازمان‏[13] می‏گذارد

و الّا این تعطیل جمعه الزامی، برای استراحت این طبقه زحمتکش نیست؛ برای این است. حالا شاید هم ان شاء اللَّه مقصدشان این نباشد لکن طبعاً این طوری است؛ طبعاً این طوری است که اگر چنانچه مراکز فساد را باز گذاشتند و مجامع عمومی هم بسته شد، طبعاً این طوری است که کشیده می‏شوند به مراکز فساد. الآن شما حتماً بدانید که در این دو- سه هفته‏ای که تعطیل را انجام دادند و بیچاره مردم را از این بیچاره تر می‏خواهند بکنند، این میوه‏های مردم فاسد می‏شود؛ این گرسنه‏های بیچاره یک روز باید بروند نان پیدا بکنند، ندارند؛ علاوه بر این معنا شما بروید ملاحظه کنید ببینید که در یک ماه پیش از این تا حالا سینماها چقدر فرق کرده است؛ شاید با سینماها یک بست‏وبندی در کار باشد؛ شاید آنهایی که تبلیغ این مطالب را می‏کنند- شاید- از سینماها و مراکز فساد، حق حسابی می‏گیرند برای اینکه این کار را بکنند؛ و الّا اول انسان باید یک چیزی تهیه کند برای این ملت، یک چیز سالم، تفریح سالم. اینها عبارت از آن است که اینها را به فساد می‏کشد.

یک تفریح صحیح شرعی، یک تفریح سالم، صحیح، اول برای اینها درست کنید، بعد درها را ببندید تا این بیچاره‏ها راه بیفتند طرفش. شما آن کار را نکردید، مراکز فساد را باز گذاشتید و در دکانها را هم بستید. این اگر سوء نیت هم نداشته باشید طبعاً این طور می‏شود؛ و اگر سوء نیت ندارید حالا من به شما رساندم مطلب را. اگر بعد از این گفته من و رسیدن به مراکزی که این کارها را انجام می‏دهند باز هم به قوت خودش باقی باشد، سوء نیت دارند؛ معلوم می‏شود سوء نیت دارند؛ معلوم می‏شود باز یک «دستور» تازه رسیده است‏

خداوندا، بیدار کن اینها را. [آمین حضار] خداوندا، دشمنان اسلام را ذلیل کن. [آمین حضار] خداوندا، سران ممالک اسلامی را به وظایف خودشان آشنا کن. [آمین حضار] خداوندا، دست استعمار را قطع کن. [آمین حضار] خداوندا، دست کسانی که از طریق استعمار می‏خواهند این مملکت را بِبَرَند قطع کن [آمین حضار]

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏1، ص: 373 ـ 395)

ـ نامه به آقای سید احمد خمینی؛ خانوادگی (1354)

«بسمه تعالی‏

2 شهر صیام 95

احمد عزیز

ان شاء اللَّه تعالی با سلامت و سعادت قرین باشید. از سلامت خودتان همیشه مطلعم کنید و همین طور از سلامت آقای عمو[14] و سایرین. خدمت همه سلام برسانید. من وقت بیشتر الآن ندارم. و السلام علیک. پدرت.» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 109)

ـ حکم رسیدگی به مشکلات مذهبی ایرانیان مقیم قطر به آقای سید رضا برقعی (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

جناب مستطاب ثقة الاسلام و المسلمین آقای حاج سید رضا برقعی- دامت افاضاته‏

پیرو درخواست مکرر آقایان محترم، ایرانیان مقیم قطر، مقتضی است جنابعالی مسافرتی به آنجا نموده و به وضع منطقه از نزدیک رسیدگی نموده و چنانچه مصلحت دیدید، مدتی در آنجا اقامت نموده و مانند مسافرتهای قبلی که به آن منطقه کرده‏اید در رفع مشکلات مذهبی اهالی سعی کافی مبذول دارید. امید است آقایان محترم نیز با جنابعالی همکاریهای لازم را بنمایند. از خدای تعالی موفقیت همگان را در پیروزی اسلام و مسلمین خواستارم.

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 472)

ـ حکم تمدید مأموریت آقای غلام حسین محمدی گلپایگانی در پایگاه هوایی (1358)

«بسمه تعالی‏

جناب مستطاب ثقة الاسلام آقای حاج شیخ غلام حسین محمدی گلپایگانی- دامت افاضاته‏

طوماری به امضای گروه بسیاری از کارمندان و پرسنل محترم نیروی هوایی پایگاه اصفهان واصل گردید که درخواست کرده بودند جنابعالی کما کان در آن پایگاه بمانید و به ارشاد و تبلیغ و رفع مشکلات اجتماعی و دینی آنان اشتغال داشته باشید. با توجه به وضع حساس کنونی و سابقه و آشنایی جنابعالی با محیط مذکور، مقتضی است دعوت آقایان محترم را بپذیرید. امید است پرسنل محترم نیز از همکاریهای لازم در راه پیشبرد اهداف عالیه اسلام با جنابعالی دریغ ننموده و قدردانی کنند. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 473)

ـ سخنرانی در جمع روحانیون تبریز؛ وظیفه روحانیون- کوشش در رفع آشفتگیها (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

از این جهت که مجلس ما مُمَحَّض‏[15] در روحانیون است ما می‏توانیم با روحانیون چیزهایی که در این مملکت اتفاق افتاده و باید اتفاق بیفتد با صراحت عرض کنیم.

روحانیون در طول تاریخ مقدّم بر دیگران در فعالیت بودند و قلمهای فاسد، این فعالیت روحانیون را سرپوش کرده است که هیچ؛ شاید گاهی هم بر خلاف جلوه داده‏اند. از بعد از هجرت رسول اکرم و در طول زمان غیبت امام- سلام اللَّه علیه- تا حالا، آن که حفظ کرده است اسلام را و حفظ کرده است ملت اسلامی را این طبقه روحانیون بوده‏اند. شماها بودید که مردم را حفظ کردید و اسلام را به مردم معرفی کردید و ملت اسلام را روشن کردید؛ و آن کسی که با شماها دشمنی داشته باشد، او با اسلام دشمنی دارد. آنهایی که مخالفت با شماها می‏کنند، اولًا با اسلام مخالف‏اند؛ و چون شما را خادم اسلام می‏دانند، با شما مخالف‏اند. آن چیزی که پیش من طرح است، این است که ما همه در یک ردیف باشیم. من را از خودتان حساب بکنید. مسأله طبقاتی نیست در کار، همه در یک صف واقع هستیم و باید همه در این صف، این صف واحد، خدمت کنیم.

الآن که جمهوری اسلامی شده است- که امیدوارم محتوایش هم تحقق پیدا بکند- این چیزی که بر دوش روحانیت است زیادتر از آن چیزی است که بر دوش دیگران است. همیشه بوده، لکن حالا زیادتر است. چشمها دوخته شده است به اینکه ببینند روحانیون که حالا یک قدرت ظاهری دست‏شان آمده است چه می‏کنند؛ با ملت چه می‏کنند. آیا آن طور است که قلمهای مسموم می‏گوید که ما از دیکتاتوری پهلوی خارج شدیم و به دیکتاتوری عبا و عمّامه مبتلا شدیم؟ اگر ما بهانه دست اینها بدهیم، یکی را صد می‏کنند و در خارج و داخل منتشر می‏کنند. اگر در داخل هم یک قدری ملاحظه بکنند، در خارج و در مجلات ممالک غربی و شرقی و اینها، این یک مطلب را صد مقابل می‏کنند؛ و ما را معرفی می‏کنند به اینکه اینها تا قدرت دست‏شان نبود هِی می‏گفتند باید آزادی باشد، چه باشد؛ حالایی که قدرت دست‏شان آمده خودشان مشغول شده‏اند به اینکه با مردم بدرفتاری می‏کنند. الآن وظیفه شما آقایان روحانیون- وَفقّکم اللَّه تعالی-[16] یک وظیفه سنگینی است، یعنی این طور نیست که مثل اشخاصی دیگر که وظیفه شخصی دارند. همه وظیفه دارند که خودشان را حفظ کنند و جهات اسلامی را مراعات کنند؛ لکن شما چون که در رأس جامعه هستید و روحانی هستید و سرپرست ارواح مردم هستید، وظیفه شما دو چندان است؛ بلکه صد چندان است؛ یعنی همان قدری که پُست شما یک پست شرافتمندی است و از همه بالاتر است، مسئولیت‏تان هم یک مسئولیت بزرگی است که از همه مسئولیتها بالاتر است. اگر خدای نخواسته خطایی از بعض افراد ما صادر بشود، این را آنهایی که با اسلام مخالفند پای اسلام حساب می‏کنند، نمی‏گویند زید پایش را کج گذاشت، می‏گویند روحانیت این طوری است؛ می‏گویند اسلام هم همین است.

این وظیفه بزرگی است که الآن به عهده ماست؛ حفاظت از حیثیت اسلام. الآن که جمهوری اسلامی شده است، حفاظت ما باید بکنیم این جمهوری اسلامی را و نگذاریم که اجانب، دشمنهای ما، یک لکه ننگی به جمهوری اسلامی و اسلام وارد کنند؛ آن هم از ناحیه ما باشد. ما و شما باید با کمال دقت، با کمال دقت مواظب باشیم که بر طبق موازین شرعیه عمل بکنیم. قدرت دست‏تان باشد بر طبق موازین؛ نباشد بر خلاف موازین. ما امروز گرفتار اشخاصی هستیم که می‏خواهند نگذارند این جمهوری اسلامی تحقق پیدا بکند. از اول ملاحظه کردید که مخالفتها کردند با رفراندم، که مردم خودشان خواستند به جمهوری اسلامی رأی بدهند، مخالفتها شد؛ صندوقهایی را آتش زدند؛ تحریم کردند بعضیها. بعد که شکست خوردند در این سنگر، سنگرهای بعد را باز مخالفت کردند. در این مجلس خبرگان با مخالفتهای زیاد مواجه شدیم، در این جهت هم که باز شکست خوردند، شروع کردند به سمپاشیها این طرف و آن طرف کردن و ایجاد آشوب و اختلاف، و اینها به اسمهای مختلف. و بعد هم که قضیه مجلس شورا و قضیه رئیس جمهور پیش می‏آید، باز شما مواجه هستید با همین مخالفتها؛ یک قدری زیادتر. اگر چنانچه ما بهانه دست اینها بدهیم و اعمال ما بر خلاف دستور عمل روحانیت باشد، این پای مطلق روحانیت و پای اسلام تمام می‏شود. و لهذا یک مسئولیت بزرگ الآن ما گرفتار آن هستیم. یعنی همان قدری که شما شغلتان شریف است، به اندازه شرافت شغل مسئولیتتان زیاد است. همان طوری که انبیا شغل‏شان بزرگ بود، مسئولیت‏شان بزرگ بود، منتها آنها از زیر بار مسئولیت در می‏آمدند و می‏توانستند؛ و ماها باید جدّیت کنیم که آن قدری که می‏توانیم توانایی خودمان را صرف کنیم در حفظ اسلام که الآن دست ما سپرده شده است. این امانت بزرگی که خدای تبارک و تعالی الآن به دست ما داده است، ما حفاظت کنیم این را.

شما چنانچه به وظایف روحانی، وظایف روحانیت عمل بکنید، قلوب مردم با شماست؛ مردم شما را می‏خواهند و اگر خدای نخواسته یک خلافی از بعضی بشود، این قلوبی که متوجه به شما شده است ممکن است خدای نخواسته برگردد. برگشتن قلوب از شما، شکست روحانیت است؛ شکست روحانیت، شکست اسلام است. اسلام با این سد بزرگ روحانیت تا حالا محفوظ مانده اگر خدای نخواسته این سد شکسته بشود، اسلام شکسته می‏شود. از این جهت، وظیفه بسیار بزرگ است. وظیفه بسیار بزرگی به عهده ماست.

اختلافاتی که در بلاد مختلفه من می‏شنوم که گاهی بین بعضی از مثلًا اشخاص هست، اشخاص روحانی هست، بسیار ناراحت‏کننده است. اختلاف ما سر چه بکنیم؟ ما بِهِ الْاختلافمان‏[17] چه باید باشد؟ اسلام را همه قبول داریم. قرآن را همه قبول داریم. ائمّه هدی‏ را همه قبول داریم. طریق را همه می‏دانیم این است، راه همین است. همه مخالفت کردید با رژیم طاغوتی. همه موافقت کردید با جمهوری اسلامی. این اختلاف که گاهی شنیده می‏شود ان شاء اللَّه صحیح نباشد اینهایی که من می‏شنوم، لکن اگر خدای نخواسته اختلافی باشد، این به ضرر هم طرفین منازعه و هم اسلام تمام می‏شود. این جور گمان نشود که اگر من با شما مخالفت کردم، به ضرر شما تنهاست، به ضرر هر دویمان است؛ به ضرر هر دو روحانی مثلًا یک شهری؛ به ضرر روحانیت آن شهر است؛ به ضرر مطلق روحانیت است؛ به ضرر اسلام است. باید بسیار توجه داشت به این معنا. اگر شما فرض کنید که در یک جایی که تشریف دارید دیدید که بعضی از اشخاص مخالف با بعضی هستند، خوب، ممکن است یک سوء تفاهمی باشد؛ ممکن است یک اشتباهاتی باشد. خود آقایان شهر و خود ائمه جماعت شهر و خود اهل منبر و خطبای شهر بروند پیش آقایان، از آقایان خواهش بکنند که اختلاف نداشته باشند؛ رفیق باشند؛ برادر باشند؛ با هم باشند. همه می‏خواهید که اسلام رشد بکند و ترقی. همه ما در پناه اسلام هر چه داریم هست. ما چیزی نیستیم خودمان، هر چه هست اسلام است. و ما در پناه اسلام اگر چیزی باشیم، هستیم. این اسلام را ما باید حفظش بکنیم و این اختلافات جزئی اگر باشد، در نظر توده مردم ممکن است که صحیح نباشد؛ و لو در نظر فرض کنید که زیدی که با عمرو اختلاف می‏کند، هر دویشان خودشان را مُحِقّ می‏دانند. لکن باز هم که مُحِقّ می‏دانند، چون انعکاسش در توده مردم یک انعکاس صحیحی نیست، ممکن است موجب این بشود که مردم از روحانیت یک قدری سرخورده بشوند و بگویند حالایی که دست اینها هم افتاده، همین است می‏بینید. دارند می‏گویند به ما اینها را؛ حالا هم که جمهوری اسلامی شده، اینها هم نتوانسته‏اند کاری بکنند؛ نمی‏توانند یک کاری انجام بدهند. در عین حالی که چنانچه روحانیت با هم باشند، همه کارها را خوب انجام می‏دهند، بهتر از دیگران انجام می‏دهند. برای اینکه اینها هر چه باشند علاقه به پُست خودشان دارند. هر چه باشند، هر امام جماعتی به مسجد خودش علاقه دارد و هر خطیبی به منبر خودش علاقه دارد، بالأخره علاقه هست، علاقه طبیعی هست. و می‏خواهیم اینها محفوظ بماند. محفوظ ماندن به این است که اسلام بین مردم قدرت داشته باشد. هر چه قدرت اسلام پیش مردم زیادتر باشد، مسجدها بهتر می‏شود و منبرها بهتر. یعنی اجتماع مسجد برای خداست و هر چه قدرت الهی، البته قدرت الهی هست، لکن هر چه قدرت احکام الهی در یک منطقه‏ای بیشتر باشد، مساجد آبادتر است و هر چه این قدرت احکام بیشتر باشد، منابر رواجش بیشتر است. ما اگر اهل رواج مسجد و منبر هم باشیم، باید آن پشتیبان خودمان را، آن پشتوانه خودمان را- که عبارت از اسلام است- با کمال دقت حفظش بکنیم، نگذاریم که این قلمهای مسمومی که الآن بر ضد اسلام قلم فرسایی می‏خواهند بکنند، یا می‏کنند در خارج، در داخل، نگذاریم بهانه پیدا بشود برایشان.

شما روحانی هستید، روحانی باید خدمتگزار ارواح مردم باشد؛ قلوب مردم را حفظ بکند. شماها مأمورید که قلبهای مردم را حفظ بکنید. در آیه شریفه دو جا آمده است که‏ فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ‏. لکن در یک سوره‏ وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ‏[18] است؛ و در یک سوره: فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ‏[19]. روایت شده است از پیغمبر اکرم که‏ شَیَّبَتْنِی سورةُ «هودٍ» لِمَکَانِ هذه الآیةِ.[20]

در سوره «شورا» هم هست. نفرمود سوره «شورا»؛ فرمود سوره «هود؛» برای اینکه در سوره «هود» وَ مَنْ تابَ مَعَکَ‏ است؛ یعنی چون استقامت ملت را هم به عهده من گذاشته است، که مستقیم باش و هر که با توست مستقیم باشد، این من را پیر کرد.

الآن استقامت ملت با شما روحانیون است؛ یعنی خطابِ‏ فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ‏. یک نهضت حاصل شده، استقامت لازم دارد. یک جمهوری اسلامی تحقق پیدا کرده، استقامت در مقابل او لازم است، باید نگهش دارید؛ و همه اشخاصی که با شما هستند هم به عهده شماست که استقامتشان را حفظ کنید. اهل مسجدید، اهل مسجد را. امام جماعتید، اهل مسجد را باید استقامتشان را حفظ کنید. خطیب هستید، مستمعین را باید حفظ بکنید. هر چه هستید و در هر جا هستید، زمام امور مردم به دست شماهاست. و پیغمبر اکرم می‏فرماید که شَیَّبَتْنی‏ سورة هود. پیرم کرد سوره هود؛ برای اینکه استقامت امت را هم به عهده من گذاشته‏اند. این یک چیز بزرگی است. استقامت هر مسجدی و اهل هر مسجدی به عهده امام مسجد است. استقامت هر شنونده‏ای به عهده گوینده است. گوینده‏ها باید مستقیم باشند تا بتوانند مستقیم کنند. ائمه جماعت باید مستقیم باشند تا بتوانند مستقیم کنند دیگران را. بنا بر این، ما باید وظیفه خودمان را که بزرگترین وظیفه است، بدانیم. و بعد از اینکه مطلبمان حق است، مستقیم باشیم در این مطلب حق. اشکالی در کار نیست که مطلب ما حق است؛ ما بحق هستیم؛ ما در مقابل باطل هستیم؛ رژیم شاهنشاهی باطل بود و شما در مقابل رژیم شاهنشاهی ایستادید، پس شما حق هستید؛ در مقابل باطل ایستاده‏اید؛ استقامت می‏خواهد. تا استقامت در کار نباشد، نمی‏توانید به پیروزی نهایی برسید. ما بین راه هستیم الآن. این طور نیست که ما صد درصد پیروز شدیم. ما یک سدّی را شکستیم؛ شماها شکستید؛ قدرت ملت شکست؛ اسلام شکست؛ قرآن شکست؛ ماها چیزی نیستیم؛ ایمان مردم شکست این سد را؛ این سد شکسته شد، پشت سد وقتی که وارد شدید، دیدید که همه چیز آشفته است. نه فقط دانشگاه آشفته است، دانشگاه شما هم آشفته است؛ منبرهایمان هم آشفته است؛ محرابهایمان هم آشفته است.- عرض کردم چون خودمانی هستیم باید بگویم- مجامع علمیمان هم آشفته است. پشت این سد همه چیز را ما آشفته دیدیم و باید همه در سازندگی این آشفتگیها شرکت کنیم. به عهده یکی گذاشتن یا یک جمعی گذاشتن یک امری است که نخواهد شد. اگر شما بخواهید که این آشفتگیها را به عهده دولت بگذارید، به عهده مثلًا مراجع عظام بگذارید، نمی‏شود.

هر کس در هر جا هست باید همان محل خودش را درست کند. در یک اداره‏ای فرض کنید که صد نفر، دویست نفر، هستند و پستهایی دارند، اگر این کسی که این پست را دارد بگوید که اینها را آن رئیس اداره درست کند یا آن کسانی که در پستهای دیگر دارند، این درست نمی‏شود. این باید همان پستی را که دارد اداره کند و صحیح اداره کند؛ آن یکی هم آنی که دارد صحیح اداره کند؛ وقتی همه صحیح اداره کردند، درست می‏شود. وقتی بنا شد که اهل منبر خوب انجام وظیفه کردند، اهل محراب خوب انجام وظیفه کردند، و سایر قشرها هر کدام انجام وظیفه‏ای که به عهده‏شان است خوب انجام دادند، کشاورزها خوب کشاورزی کردند، کارگرها خوب کارگری کردند، کارخانه دارها خوب کارخانه داری کردند، بر موازین اسلامی و بر موازین انسانی عمل کردند، یک مملکت عبارت از همین‏هاست. کارگرش و کارفرمایش، و عرض می‏کنم که کارمندش و دولتش و ملتش و روحانیتش و بازارش و همه چیز، وقتی اینها هر کدام به آن وظایفی که خدای تبارک و تعالی محوّل کرده بر آنها هر کدام در همان چیزی که محوّل به آنهاست خوب عمل کردند، این مملکت بعد از چندی همه‏اش درست می‏شود. اگر بنا باشد که ماها کنار برویم و بگوییم که بگذارید دولت این کار را بکند، دولت نمی‏تواند. دولت بخواهد بگوید که ما کنار برویم و بگذار روحانیت این کار را بکند، روحانیت هم نمی‏تواند، تنها تنها نمی‏شود: ید الله مع الجماعة[21] همه دست به دست هم اگر دادیم، می‏توانیم کاری انجام بدهیم. اگر در همین پیروزی ابتدایی، این قدم اوّل، شما محوّل کرده بودید، روحانیون محوّل کرده بودند که خوب، بازاریها بروند شکست بدهند، بازاریها محوّل کرده بودند که روحانیون بروند شکست بدهند، آنها محوّل کرده بودند کارگرها بروند، الآن هم نه شما اینجا تشریف داشتید و نه من. من یا نجف بودم یا فرانسه؛ و شما هم در محلهای خودتان گرفتار به سازمان امنیت بودید. همه وقتی دست به هم دادید، مجتمع شدید، مثل قطره‏های بارانی که از یک قطره یک قطره هیچ کار نمی‏آید، وقتی که با هم مجتمع شدند یک سیل راه می‏افتد، یک سیل عظیم راه می‏افتد، یک سد بزرگ را می‏شکند، این انسانها این طور هستند، هر کدام یک ذرّه کار از آنها می‏آید. اگر بخواهد این گروه خودش یک عمل مستقلی بکند، نمی‏تواند.

وقتی گروهها به هم متصل شدند و مجتمع شدند، و مقصد هم مقصد الهی [باشد] آن، مهم این بود که در این اجتماعات یک مقصد بود و آن خدا بود. این یک تحول روحی بود که در ملت به اذن خدا پیدا شد و رمز پیروزی ملت ما این معنا بود که همه حول و بر اسلام فریاد کردند. هر کس یک چیزی را نچسبید؛ آن یک چیزی را، آن یک چیزی. را حتی آنها هم که حالا یک مخالفتهایی می‏کنند آنها هم آن وقت مخالفت دیگر نمی‏کردند؛ مستهلک بودند در بین ملت. ملت ما مجتمع شدند در کلمه اسلام، در جمهوری اسلام؛ مجتمع شدند در اینکه ما این سلسله فاسد را نمی‏خواهیم، این مسأله الهی بود، خدا خواست این کار بشود. و این مسئله الهی را ما باید حفظش کنیم.

این معنا که همه باز توجهمان به این باشد که برای خدا انجام وظیفه بکنیم. هر کس در هر حال هست برای خدا و این اجتماعی که با این اجتماع ما موفق شدیم که این سد شکسته بشود این را حفظش بکنیم و این اجتماع و این الوهیّتی که در مردم پیدا شد و مقصد روحانی الهی که در مردم پیدا شد آن محفوظ باشد؛ مادامی که این محفوظ هست، شکست توی کار نیست. توجه کنید که این از دست شما نرود. این دو تا جهت، اجتماع و للَّه بودن و برای خدا بودن، این دو خاصیت مادامی که در امت ما هست، امت ما پیروز است.

و من از خدای تبارک و تعالی می‏خواهم که این اجتماع محفوظ و این الوهیت محفوظ باشد.

و من از شما آقایان تشکر می‏کنم که تشریف آوردید و از نزدیک ما با هم ملاقات کردیم و مسائلی که باید عرض کنیم عرض کردیم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 474 ـ 482)

ـ سخنرانی در جمع نمایندگان عشایر بختیاری؛ کوشش همگانی در پیشبرد اسلام (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

برنامه این بوده است که ملت ما را با هر وسیله‏ای که می‏توانستند عقب نگه دارند. مراکزی که ذخایر زیر زمین هست روی زمینش اهالی همان جا هم به فقر و مسکنت زندگی کنند، مراکز تعلیمی ما را طوری بکنند که جوانهای ما از تعلیم صحیح بهره‏برداری نکنند و وضع کشاورزی ما را آن طوری که دیدید به اسم «اصلاحات» به آن فساد بکشند؛ همه نیروهای انسانی ما را هدر بدهند. اینها یک برنامه‏ای بوده است که مأمور اجرا بودند. و این پدر و خصوصاً این پسر، خوب هم اجرا کردند. مطابق دلخواه اربابها عمل کردند. و اینکه در آن کتاب نوشته است «مأموریت برای وطنم» این کلمه صحیح است، اما مأمور از جانب امریکا و دیگران بوده است برای اینکه نگذارد این وطن، وطن باشد! و شما گمان نکنید که فقط در مسجد سلیمان و در بختیاری و در عشایر و آنجا این مسائل هست؛ این عقب افتادگی در همه جا هست. بعض از شهرها را که بسیاری از سران آن شهرها سرسپرده بودند، آنها را یک قدری رسیدگی کردند. و بعضیها هم که نمی‏شده است که رسیدگی نکنند کرده‏اند، لکن در همان شهرها هم وقتی اطرافش را ملاحظه کنید همین مشکلات هست. شما تشریف ببرید تهران و آن زاغه‏نشینهای تهران و آن محله‏هایی که در حاشیه شهر واقع شده است ملاحظه کنید، قطعاً خواهید فهمید که وضع آن حاشیه‏نشینهای شهر که از جاهای دیگر آمدند و اینجا ساکن شدند و به واسطه همان «اصلاحات ارضی» اینها مجبور شدند حرکت کنند، بدتر از وضع مسجد سلیمان و وضع بختیاریهاست. خیال نکنید که آنجاها، شهرها همه کارهایشان درست است و فقط مسجد سلیمان یا امثال او این طور است. همان زاغه‏نشینهای تهران- که من نجف که بودم صورت محله‏هایشان را پیش من آوردند؛ گمان می‏کنم حدود سی محله نوشته بودند. محله‏هایی اسم برده بودند که فلان محله در کجا، فلان در کجا، فلان در کجا، فلانها، حصیر نشینند، فلان جاها مثلًا زاغه نشینند- اینها هم هیچیک از این چیزهایی که مربوط به یک شهری است ندارند، نه آب دارند؛ نه برق دارند؛ نه اسفالت دارند. اینها آب را هم باید از آن گودالها با پله‏های زیادی طی بکنند و بیایند لب خیابان تا برسند به یک شیر آبی و آب ببرند برای بچه‏هایشان. هر چندین نفرشان در یک سوراخی، که نمی‏شود اسمش را خانه گذاشت. یا یک چَپَری‏[22] درست کرده‏اند؛ یک حصیری درست کرده‏اند، این طوری زندگی می‏کنند. و این مسئله‏ای است که در بسیاری از جاهای مملکت هست. و از اطراف هم، این عشایر اطراف، اینجا می‏آیند، همین حرفهایی که شما می‏زنید، که ندارید هیچی، آنها هم می‏گویند. منتها هر کسی محیط خودش را اطلاع دارد، و از محیطهای دیگر بی‏اطلاع است؛ خیال می‏کند جاهای دیگر درست شده، اینجا نشده. نخیر، بنا بر این بوده است که ذخایر ما را ببرند، و خود ما در یک مملکت غنی، یک مملکتی که دارای همه چیز است، گرسنه به سر ببریم.

و من امیدوارم که با این تحولی که الآن شده است و دست آنها کوتاه شده است و دست چپاولگرها کوتاه شده است و ملت ایران قیام کرد و جبّارها را خارج کرد و این چیزهایی هم که حالا هست، اینها هم از بین خواهند رفت و مملکت هم مال خودتان خواهد شد؛ و دولت هم اسلامی است، و اوّل برنامه‏اش این است که از روستاها و از آنجا شروع کنند به اصلاحات، و مشغول هم هستند؛ لکن این قدر پریشانی زیاد است و این قدر آشفتگی زیاد است که اینها در عین حالی که همه مشغول‏اند نمی‏توانند برسند به این زودی. این البته باید با یک مهلتی باشد. و مسلَّماً ان شاء اللَّه خواهد این میسَّر شد، ان شاء اللَّه. خصوصاً برای مراکزی که نفت زیر پایشان است. این مراکزی که این ذخیره زیر پایشان است و اینها رُویَش نشسته‏اند گرسنگی می‏خورند. البته باید آنجاها همه درست بشود و در صدد هم هستند. آقای مدنی هم مورد رضایت ماست. امیدوارم که ایشان هم فعالیتهایشان را ادامه بدهند، دولت هم کمک بکند، و مسائل ان شاء اللَّه حل بشود.

مهم این است که ما این چیزی که باید پیش همه برادرهای ما مطرح باشد این نباشد که هر چه هست مربوط به همین مادیات و همین طبیعیات باشد. باید ما فکر این باشیم که اسلام جریان پیدا کند. اگر اسلام در این مملکت، احکام اسلام در این مملکت، پیاده بشود، همه جهات مادی و معنوی تأمین خواهد شد.

اسلام برنامه‏اش این است که ما بین فقیر و غنی و نمی‏دانم، کُرد و ترک و لُر و اینها فرق نگذارد. همه برادر و همه برابر، و برای همه است. و شما باز همین نهضتی را که دارید، نهضت اسلامی، با همان نیت اسلامی و نهضت اسلامیش ادامه بدهید و امیدوارم که موفق بشویم به اینکه این جمهوری اسلامی را آن طوری که اسلام می‏خواهد ما پیاده کنیم. و اگر چنانچه آن طور بشود، مطمئن باشید که برای همه قشرها رفاه هست؛ هم در اینجا، و هم در آن طرف.

خداوند ان شاء اللَّه به شما سلامت و سعادت بدهد. و همه‏تان با هم دوست و رفیق و همه کمک هم باشید و کمک دولت باشید. امروز دولت دیگر از خودتان است، فاصله نیست ما بین شما و ما بین دولت، و مأموران دولت هم می‏دانند که جمهوری اسلامی است؛ دیگر آن تحمیلاتی که آن وقتها هر کس می‏رفت در هر جا، مأمور می‏شد در هر جا، به مردم تحمیل می‏کرد، دیگر در جمهوری اسلامی نیست این طور. همه برادر با هم؛ و همه با هم این نهضت را پیش ببرید و به سعادت و سلامت ان شاء اللَّه برسید.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 483 ـ 485)

ـ نامه تشکر به آقای مرعشی نجفی؛ تسلیت شهادت آقای قدوسی (1360)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

حضرت مستطاب آیت اللَّه آقای سید شهاب الدین مرعشی نجفی- دامت برکاته‏

تلگراف تبریک و تسلیت شما در مورد شهادت روحانی بزرگوار و مسئول، حجت الاسلام آقای حاج شیخ علی قدوسی‏[23]- رضوان اللَّه علیه- واصل و موجب تشکر گردید.

این فاجعه جانگداز و نظایر آن که هر روز در گوشه و کنار این کشور بزرگ اسلامی به دست مزدوران امریکای جهانخوار صورت می‏گیرد، آخرین تلاشهای مذبوحانه دشمن است که می‏خواهد ملت ما را از راه مقدسی که در پیش گرفته و با دادن هزاران شهید آن را پیدا کرده، بازدارد. اما ملت بزرگ و قهرمان ما نشان داد که این اعمال جنایتکارانه و جنون‏آمیز، گذشته از آنکه آنها را از این طریق مستقیم بازنمی‏دارد، بلکه آنان را در پیمودن این راه مصمم‏تر و منسجم‏تر خواهد ساخت.

وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ.[24] و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏15، ص: 205)

ـ سخنرانی در جمع ائمه جماعات خراسان و روحانیون؛ توصیه به روحانیون (1360)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

من ابتدا از همه علمای اعلام؛ علمای خراسان، مشهد مقدس و علمای شهر ری و علمایی که با کاروانها بنا دارند ان شاء اللَّه، مشرف بشوند، تشکر می‏کنم که در این محل تنگ حاضر شدند و با هم ملاقات بکنیم و مسائلی که لازم است تا اندازه‏ای عرض کنیم.

دولتهای قدرتمند، خصوص امریکا، نقشه‏هایشان را از سالهای بسیار طولانی کشیده‏اند و قبل از اینها هم، قبل از امریکا، انگلستان کسی بود که نقشه کش بود. اینها مطالعاتشان را در همه کشورهایی که در دنیا هستند، خصوصاً کشورهایی که مورد نظر است از حیث مخازن و از حیث محلی، که جغرافیایی که دارد، نقشه‏های بسیار دقیق کشیده‏اند و حتی کشور ما و سایر کشورهایی که نظیر ما هستند، آنها از مخازن و از جاهایی که مورد نظرشان هست، از ما بهتر مطلعند. آنها کارشناس‏های خودشان را آن وقتی که ماشین و اتومبیل و اینها نبود، می‏فرستادند و با شتر همراه کاروانها می‏رفتند و همه جا را گردش می‏کردند و با آن ابزاری که داشتند، آنجاهایی که ما مخازن زیرزمینی از هر حیث، چه نفت و چه طلا و چه سایر چیزها داشتیم، شناسایی کردند.

و این را من باز هم گفته‏ام که یکی از اهل علم حوزه علمیه قم که بعد خارج شده از این وضع، اهل همدان و از آقازاده‏های همدان بود، من سفری که رفته بودم به همدان، یک ورقه بزرگی آورد پیش من راجع به خود همدان بود، گفت این ورقه از وضع کشورهایی است- که حالا من یادم نیست، که مثلًا انگلستان را گفت یا جای دیگر- گفت که این ورقه تمام دهات و تمام روستاها و همه را دارد. و جالب این بود که در آن، نقاط زیادی بود. من پرسیدم: این نقطه‏ها چیست؟ گفت: این نقطه‏ها جاهایی است که در آن یک چیزی پیدا می‏شود؛ یک معدنی، یک چیزی زیرزمینی هست. آن وقت که با شتر می‏شد رفت، رفتند و همه جای ایران را، حتی کویر را، رفتند و دیدند، بعد که رفت و آمدها زیاد شد، البته بیشتر کارشناس‏ها هم ترقی کرده بودند و بیشتر اطلاعات داشتند، و همین طور کارشناس‏هایی که مردم را می‏شناختند؛ وضع مردم را، چه گرایشهایی مردم دارند، چه دسته‏جاتی در بین مردم هست، احزاب چه وضعی دارند، جبهه‏ها چه وضعی دارند، بازار وضعش چطور است، روحانیین چه وضعی دارند، رابطه بین روحانیون و مردم چه جور است، خود روحانیون چه جور اشخاصی یا گروههایی هستند؛ همه اینها بررسی شده است و ماها غافل بوده‏ایم از شیطنت اینها و آن کارهایی که آنها به دست عناصر داخلی و گاهی هم به دست خودشان انجام می‏دادند؛ ما از آن غفلت داشتیم و آنها هوشیارانه عمل می‏کردند.

از جمله چیزهایی که آنها بررسی دقیق کردند و دنبالش هم با تبلیغات و با طورهای دیگری عمل کردند، قضیه بررسی رابطه بین روحانیون با هم و رابطه بین روحانیون و مردم و کیفیت اینکه اینها در چه اوقاتی می‏توانند چه اعمالی را انجام بدهند و در چه زمانهایی می‏توانند اینها مردم را بسیج کنند. تمام اینها، کارشناس‏های آنها در دفاترشان حتماً نوشته‏اند و دنبالش هم فعالیت کرده‏اند، نه فعالیت یک بعدی، فعالیت چندین بعدی. آن قدری که می‏توانستند روحانیون را در بین مردم خفیف می‏کردند و آن قدری که می‏توانستند مردم را از روحانیت جدا می‏کردند و بین خود روحانیین اختلاف ایجاد می‏کردند و چنانچه این مطلب را کافی نمی‏دانستند- و نمی‏دانستند- آنها با گماشتن بعضی عوامل خودشان با فشار کارها را انجام می‏دادند.

شما، شاید کم از شما باشد که زمان رضا خان را درک کرده باشد. قضیه آمدن رضا خان به تهران و کودتای رضا خان یک امر عادی نبود که مِن باب اتفاق یک نفر آدم- مثلًا- عامی لشکری بیاید و کودتا کند و دنبالش هم آن طور اعمال باشد و دنبالش هم آن طور اعمال. ابتدا این را آوردند و کلمه به کلمه آن طور که انسان حدس می‏زند، به او برنامه دادند و راه نشان دادند. ابتدا با ظاهر مقدسی و علاقه به اسلام، علاقه به روضه حضرت سید الشهدا این طور علاقه‏ها را به او نشان دادند و او هم خوب عمل می‏کرد. من در روضه‏ای که گمان می‏کنم که مال ارتش بود، در جوانی، در اوایل جوانی، در روضه آنها رفته‏ام و دسته‏جاتی که از ارتشیها نوحه‏خوانی می‏کردند و سینه زنی می‏کردند، دیدم.

این ابتداءً با این سلاح وارد شد در کشور ما؛ یعنی، آوردندش در کشور ما، با قلدری، آنهایی که مراکز قدرت بودند؛ کنار گذاشت و عشایر و کسانی [را] که قدرتی در ایران داشتند؛ آنها را با قلدری و نقشه شکست داد و کنار گذاشت و بعد از اینکه یک قدری استقرار پیدا کرد پایش، شروع کرد به آن نقشه دوم.

نقشه دوم این بود که اسلام را هر چه می‏تواند، از آن قیچی کند. به روحانیون که مبدأ امور مردم بودند و مرجع مردم بودند و هر یکی‏شان در یک دِه یا در یک شهر یا در یک استان نفوذ داشتند و می‏توانستند یکوقت مردم را بسیج کنند، روحانیون را آن قدر تضعیف کرد، آن قدر با تبلیغات اینها را تضعیف کرد که شوفرها اینها را سوار نمی‏کردند.

یکی از دوستان من- خدا رحمتش کند- گفت: من اراک بودم، می‏خواستم بیایم قم. رفتم که اتومبیلی را اجاره کنم برای آمدن. آن شخص گفت که ما قرار داده‏ایم با خودمان- آن شوفر گفت- که دو طایفه را سوار اتومبیل نکنیم: یکی فواحش و یکی آخوندها را! این طور تحقیر کردند. این تحقیر نه اینکه یک مطلبی بود که مِن باب اتفاق رضا خان می‏خواست این کار را بکند، این نقشه‏ای بود که روحانی از باب اینکه می‏توانست یک وقت یک کشوری را به هم بزند و یک ناحیه‏ای را بسیج کند، این قدرت باید گرفته بشود. این قدرت را کوشش کردند و گرفتند؛ یعنی، روحانیون را منزوی کردند و از هر جا هم که یک صدایی از آنها بلند می‏شد و یک قیامی می‏کردند، آن را خفه می‏کردند. از مشهد بود، علمای مشهد یک وقت قیام کردند، گرفتند همه را؛ مثل مرحوم آقازاده‏[25] که آن وقت آن قدر قدرت داشت، او را هم گرفتند. مرحوم آقا میر یونس‏[26] که آن وقت در مشهد بودند و عده زیادی از علما را گرفتند و آوردند در تهران و مرحوم آقازاده را با یک شبکلاه از توی خیابان می‏بردند به دادگاه برای محاکمه. یک نفری که در خراسان آن قدر قدرت داشت، این قدر او را تحت سلطه آوردند. و این یک مسئله‏ای نبود که رضا خان با آقازاده مخالف باشد، نه، مسئله اساسی بود که باید آخوند نباشد. زور، دنبالش تبلیغات دامنه‏دار، اشعار اشخاصی که منحرف بودند و هکذا.

و یک نقشه دیگری که قبلًا هم کشیده بودند و در عرض همین هم بود و توسعه‏اش دادند- که ما همه اهل علم، الّا البته یک نادری، باورشان آمده بود که باید این جور باشد- و او اینکه معممین را از سیاست جدا کنند؛ مجالسی که تشکیل می‏شود و اهل علم در آنجا می‏خواهد صحبت بکند، نباید راجع به سیاست صحبت کند. آن قدر راجع به این معنا که «آخوند را به سیاست چه؟» ترویج کرده بودند که علما هم بسیاری از آنها باور کرده بودند و اگر یک کلمه‏ای گفته می‏شد، می‏گفت: این سیاست است، به ما ربطی ندارد. اگر یک ملّایی دخالت می‏کرد به یک امری که مربوط به جامعه بود، مربوط به گرفتاری مردم بود و می‏خواست یک وقت با دولتی- مثلًا- طرف بشود، سایر آقایان که باورشان آمده بود که نباید در سیاست دخالت کرد، او را به عنوان «آخوند سیاسی» از خودشان جدا می‏دانستند. وظیفه آخوند این بود که از منزل بیاید به مسجد و مسجد هم اگر می‏رود منبر، مسأله بگوید و اخلاق بگوید، یک کلمه راجع به گرفتاریهای جامعه نباید بگوید؛ یعنی، خودشان این طور تربیت شده بودند و تبلیغات این طور در مغزهای آنها اثر کرده بود. گاهی هم در مجلس فاتحه‏ای، رفت و آمد و دید و بازدید، و این جمعیتی که باید اقتدا به پیغمبرها بکند و اقتدا به ائمه بکنند، بکلی از این بُعدی که در رأس امور بود پیش انبیا و پیش ائمه ما، اینها بکلی از این، خودشان را منعزل کرده بودند و هر کدامشان بیشتر دخالت نمی‏کردند، بیشتر منعزل بودند از مسائل، بلکه گاهی وقت [ها] اینکه بیشتر ملتفت مسائل نبودند، نمی‏فهمیدند، این در بین مردم بیشتر ارزش پیدا می‏کرد. مردم [را] هم این طوری تربیت کرده بودند که- قربانش بروم- این آقا نمی‏فهمد پنیر یعنی چه. این طور نفوذ کرده بودند در همه جا که آقا یک کلمه نباید در سیاست دخالت بکند و آقا نباید مسائل را اصلش بفهمد؛ چه کار دارد آقا به این مسائل؟ نمازت را بخوان و برو مسأله‏ات را بگو و برو، آن هم مسأله، نه اینکه مسائل اسلامی و اصولی اسلام را. اگر می‏گذاشتند که آقایان مسائل اسلام را می‏گفتند، اگر می‏گذاشتند، مسائل اسلام همه چیز در آن بود، لکن مسائل اسلام فقط در کتب استدلالیه مدفون شده بود و رساله‏ها نداشت از مسائل اصلی اسلام.

شما ببینید الآن در مصر همین مسأله است. سادات تمام مساجد را از قراری که خبرگزاری‏ها نقل می‏کنند، تمام مساجد را تحت کنترل خودش درآورده و همه اینها را ممنوع کرده از اینکه در سیاست دخالت کنند. علمای مصر به قول سادات، نباید در امور سیاسی دخالت بکنند، مسجد بروند. منبر هم بروند، لکن همان مسائلی که متعارف بود سابقاً در اینجا و آنجا، همین اینها را باید بگویند؛ دیگر غیر از این پا را فراتر نگذارند. ما امروز می‏فهمیم این معنا را، چنانچه سابق بود و دیروز بود. ما می‏گفتیم خوب راست می‏گوید، سادات راست می‏گوید: «آقایان چه کار دارند به سیاست؟» برای اینکه خود آقایان هم دخالت نمی‏کردند. اما امروز ما می‏فهمیم، ملت ما می‏فهمد، علمای اسلام می‏فهمند در ایران که این نقشه‏ای که سادات دارد انجام می‏دهد، این همان طرحی است که سابقاً در ایران هم انجام گرفت. و لکن حالا چون علمای مصر یک قدری توجه به مسائل دارند، می‏خواهند در امور دخالت کنند، او وحشت کرده از اینکه مبادا اینها دخالت کنند و حکومت او را متزلزل کنند.

هم ملتها را اینها اغفال کرده بودند و هم علما را. آدم بسیار مقدس آن بود که هیچ کار به کار جامعه نداشته باشد؛ دولت هر کاری می‏خواهد بکند، دولت است. تسلیم باشد در مقابل دولت. مأمورین دولت هر کاری می‏خواهند بکنند، تسلیم باشند در مقابل او؛ هیچ دخالتی نکنند. این البته اگر شما آقایان هم دخالت نکنید و ماها هم هیچ دخالت نکنیم، احترامات محفوظ است. سلام را با خیلی مَدّ هم سلام به آدم می‏گویند. دست هم ممکن است یک وقت ببوسند، لکن به شرط اینکه حدود محفوظ باشد. سیاست مال ما و مسأله گویی هم مال شما؛ مسجد مال شما، صحنه سیاست مال ما. اگر این مطلب را آقایان قبول بکنند، محترم هم هستند. و اگر امریکا خاطر جمع باشد که آقایان دیگر بنا ندارند در سیاست دخالت کنند، دستش را از روی این ملت و از این شیطنتها برمی‏دارد؛ برای اینکه، آنی که از او می‏ترسد، [آخوند است.] از آخوند می‏ترسد. اینها دیدند که آخوند همیشه دنبال این بوده که یک صدایی در آورد.

همان وقتی هم که در زمان رضا خان آن اختناق عجیب و غریب بود که هر کسی از همسر خودش می‏ترسید- آن اختناقی که در زمان رضا خان بود، هیچ ربطی به آن اختناقی که در زمان محمد رضا بود نداشت- در همان زمان اختناق، خوب چندین قیام از [سوی‏] علما شد؛ از آذربایجان شد، از اصفهان شد- که از اصفهانش همه علمای ایران را دعوت کردند به قم- و از مشهد شد. دیدند که خوب این مردم، این جمعیت با اینها باز هستند و آن نقشه‏ای که اینها را از هم جدا کند و اینها را مفروز[27] کند انجام درست نگرفته است و این قیامها در زمان اختناق هم هست. دنبال این بودند که این طایفه را کنار بگذارند و اگر این طایفه را کنار بگذارند، همه مقاصدشان با سهولت انجام می‏گیرد. شما خیال نکنید که این قشرهای روشنفکر و ملی‏گرا و امثال ذلک کار از آنها می‏آید. اینها پیش مردم که حسابی ندارند. مردم به اینها کاری ندارند. آنی که از او می‏ترسند، از جامعه می‏ترسند، از ملت می‏ترسند. آنی که با ملت سر و کار دارد، شما آقایان هستید. ایران در هر دِهش یک اهل علم هست. حالا اگر نباشد هم خوب، خیلی نادر است و در هر شهری عده‏ای هستند، در هر استانی عده‏هایی هستند و اینهایند که آنها از آنها می‏ترسند. می‏گویند که اینها مردم به آنها توجه دارند.

ائمه جماعت وقتی که در مسجد می‏روند، هر کدام یک عده‏ای دارند و یک عده مرید دارند، یک عده مأموم دارند. اگر یک وقت صدایشان درآید، خوب، این اسباب زحمت می‏شود. این دژ را باید بشکنند. با هر قیمتی که شده است، دنبال اینند که اینها را از بین ببرند. الآن هم هستند. آن وقتی که اینها درست ادراک نکرده بودند و حدس می‏زدند، خوب حدسی بود که درست هم بود که این طایفه در بین مردم این طور هستند که می‏توانند مردم را بسیج کنند. با اینکه نشده بود یک همچو امری، مع ذلک، آن قدر جدیت کردند با دست عمال خودشان، با روزنامه‏نویس‏ها و با همه بوقهای تبلیغاتی که این جمعیت را از مردم جدا کنند و یک وقت همه عمامه‏ها را باید بردارند. عمامه‏ها را برداشتند؛ طلبه‏ها نمی‏توانستند در خیابانها بروند. در زمان رضا خان این طور بود. بعد هی هر چه گذشت، دیدند نه، نمی‏شود. این جمعیت به این طور از بین نمی‏رود؛ با زور و فشار و حبس و تبعید و امثال ذلک، لکن خوب، جنبه‏هایی که جنبه‏های سیاسی بود و جنبه‏هایی بود که مردم را از اینها دلسرد کنند؛ اینها را از مردم جدا کنند؛ امثال اینها. همه اینها را آن روزی که آنها ندیده بودند باز مطلب را، آن طور با جدیت دنبالش بودند.

امروزی که دیدند و سیلی را خوردند از اسلام و از این روحانیت معظم اسلام و فهمیدند، احساس کردند این معنا را که اینها می‏توانند مردم را بسیج کنند؛ این بسیج عمومی، که الآن در ایران هر وقت که سپاه پاسداران بگویند، مردم بسیج می‏شوند، این دنبال همین معناست که مسجدها مرکز این مسائل بود و شد و این کار در ذهن مردم وارد شد.

علمای اسلام احساس کردند، اکثریت قریب به اتفاقشان احساس کردند که باید ما این سد عدم دخالت در سیاست را بشکنیم و ما باید وارد بشویم در امور. باید ما دخالت کنیم.

باید اهتمام به امر مسلمین داشته باشیم. اهتمام به امر مسلمین این نیست که من بروم نماز بخوانم و اقتدا کنم؛ اینکه امر مسلمین نیست، این امر خداست. امور مسلمین عبارت از امور سیاسی و اجتماعی مسلمین است. تمام انبیا از صدر بشر و بشریت، از آن وقتی که آدم- علیه السلام- آمده تا خاتم انبیا- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- تمام انبیا برای این بوده است که جامعه را اصلاح کنند؛ فرد را فدای جامعه می‏کردند. ما فردی بالاتر از خود انبیا نداریم. ما فردی بالاتر از ائمه نداریم- علیهم السلام- این فردها خودشان را فدا می‏کردند برای جامعه. خدای تبارک و تعالی می‏فرماید که انبیا را ما فرستادیم، بینات به آنها دادیم، آیات به آنها دادیم، میزان برایشان دادیم و فرستادیم‏ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛[28] غایت این است که مردم قیام به قسط بکنند، عدالت اجتماعی در بین مردم باشد، ظلمها از بین برود، ستمگریها از بین برود، ضعفا به آنها رسیدگی بشود، قیام به قسط بشود. دنبالش هم می‏فرماید: وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ. تناسبِ این چیست؟ تناسب این است که با حدید باید اینها انجام بگیرد؛ با بینات، با میزان و با حدید. فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ؛ یعنی، اگر شخصی یا گروهی بخواهند یک جامعه را تباه کنند، یک حکومتی را که حکومت عدل است، تباه کنند، با بینات با آنها باید صحبت کرد. نشنیدند، با موازین، موازین عقلی صحبت کرد. نشنیدند با حدید.

اینهایی که دلسوزی می‏کنند برای این افراد فاسد، مفسد، مشغول به انفجار و ترور و امثال ذلک، اینها لغت «انبیا» را نمی‏دانند چیست. آنها خیال می‏کنند که انبیا آمده‏اند مسأله بگویند، تمام. شما کدام یک از انبیا را سراغ دارید که در امور اجتماعی، به آن طور حادش شرکت نکرده و سردمدار نبوده است؟ موسی- علیه السلام- یک شبان با عصایش راه می‏افتد می‏رود سراغ فرعون؛ نمی‏آید توی بازار مسأله بگوید. این هم هست البته، اما می‏رود سراغ فرعون. خدا هم او را می‏فرستد دنبال فرعون؛ بروید او را دعوت کنید، دعوتش کنید؛ به قول لیّن‏[29] هم دعوتش کنید و امثال ذلک. وقتی که قول لیّن نشد، خوب، آن وقت قیام می‏خواهد. پیغمبر اکرم کدام روز نشست همین طوری فقط مسأله بگوید، کاری به کار جامعه نداشته باشد؟ اینهایی که می‏گویند «آخوند چه کار دارد به امور سیاسی»، پیغمبر اکرم کدام روزش از مسائل سیاسی خارج بود؟ دولت تشکیل می‏داد، با اشخاصی که به ضد اسلام، ستمگر بر مردم بودند، با آنها مبارزه می‏کرد، جنگ می‏کرد.

ما را آن طور می‏خواستند منزوی کنند که لباس جندی را می‏گفتند با عدالت منافات دارد. حضرت امیر لباس جندی داشت، با عدالت منافات داشت؟! حضرت سید الشهدا نداشت لباس جندی؟ اینها با آن تبلیغات بسیار وسیعشان ما را منزوی کرده بودند؛ یعنی، خود ما را، به مغزهای ما آن قدر خوانده بودند که خودمان باور کرده بودیم که نباید ما در سیاست دخالت کنیم. نخیر، مسأله این نیست. مسئله دخالت در سیاست در رأس تعلیمات انبیاست. مسئله جنگ مسلحانه با اشخاصی که آدم نمی‏شوند و می‏خواهند ملت را تباه کنند، در رأس برنامه‏های انبیا بوده است. ما همه تعلیمات انبیا را کنار گذاشتیم، فقط به آن تعلیماتی که با- عرض می‏کنم- دخالت نکردن در سیاست و دخالت نکردن در جامعه و اینها [مرتبط است‏] فقط همینش را گرفته‏ایم. نمازش را گرفته‏ایم، باقی را رها کردیم.

مگر امکان دارد که انسان مسلمان باشد به فقط نماز خواندن و روزه گرفتن و حج رفتن و امثال ذلک و در امر مسلمین دخالت نکردن؟ اگر اهتمام به امر مسلمین کسی نکند مسلم نیست، به حسب روایت منسوب الی رسول اللَّه.[30] ملت ما باید همان طور که بیدار شده است و هوشیار و توجه به مسائل پیدا کرده و فهمیده است که اینهایی که با روحانیون مخالفند با ملت مخالفند، نه با روحانیون. اگر روحانیون کاری به کار دولتها نداشتند خیلی هم محترم بودند و خیلی هم معزز؛ اما یک احترام میان تهیِ آبرو پیش خدا رفته و این [که- مثلًا-] حاکم شهر به آدم احترام می‏گذارد. امروز همه فهمیده‏اند این را، مگر آنهایی که خودشان را به نفهمی می‏زنند و آنهایی که مغزهایشان خشک است که نمی‏فهمند هیچ چیز را که این مسئله دخالت در امور سیاسی از بالاترین مسائلی است که انبیا برای او آمده بودند. قیام بالقسط و مردم را به قسط وارد کردن مگر می‏شود بدون دخالت در امور سیاسی؟ مگر امکان دارد بدون دخالت در سیاست و دخالت در امور اجتماعی و در احتیاجات ملتها، کسی بدون اینکه دخالت کند، قیام به قسط باشد؟ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ باشد؟ مگر می‏شد ما و شما با محمد رضا بسازیم که بیا، دیگر ما کاری به شما نداریم؟ آمد گفت دیگر که ای مراجع اسلام، ای چه، ای چه، من دیگر از آن کارها دست برداشتم. همانی که مراجع اسلام را می‏گفت که «این سیاه روزها» و این کذا و کذا؛ بدگویی می‏کرد به آنها، همان آمد گفت.[31] چرا آمد گفت؟ برای اینکه دوباره بازی بدهد. خیال می‏کرد حالا دوباره می‏شود بازی داد.

یک وقت بازی نخورید! یک وقت این شیاطین نیایند بگویند که به شما چه دخالت در اسلام، دخالت در سیاست؛ شما بروید سراغ مسأله گفتنتان! خیلی هم معزز هستید و چنانچه مسأله می‏گفتید، دیگر [شهادتی‏] واقع نمی‏شد؛ برای دخالت در سیاست بود که چندین هزار معلول و [شهید] دارید. این اشکال اولش به نبی اکرم وارد است. اگر ایشان هم به سرمایه‏دارهای مکه و حجاز کاری نداشت و تو مسجد می‏نشست و مسأله می‏گفت، جنگ پیش نمی‏آمد، کشتار نمی‏شد، عموی معظمش کشته نمی‏شد. و به سید الشهدا وارد است. اگر سید الشهدا می‏رفت پیش یزید و بیعت می‏کرد و مسأله گو، مسأله می‏گفت، با او می‏ساخت و مسأله می‏گفت، یزید خیلی هم احترام می‏کرد، دستش [را] هم می‏بوسید. ولی تکلیف این بود؟ ما وحشت داریم از اینکه چند هزار آدم از ما کشته شده است؟ اگر ما وحشت داریم، باید ما اصلًا طریقه انبیا را کنار بگذاریم. باید آن چیزی که انبیا آوردند، آن چیزی را که خدا امر کرده به آنها که بروید این سردمدارها را دعوت کنید، [رها کنیم.] دعوت همین نبود که بروند بگویند: آقا، مسلمان شو؛ چنانچه نشد، دیگر بروند سراغ کارشان. نخیر، دعوت می‏کردند، با شمشیر توی سرشان می‏زدند تا آدم بشوند، کشته می‏دادند و می‏کشتند. مگر شهادت یک امری است که انسان برای آن عقب‏نشینی بکند؟! هی گفته بشود به اینکه خوب اگر این طور مسائل نبود، اگر ما با شاه کنار می‏آمدیم، دیگر این قدر کشتار واقع نمی‏شد. پیغمبر هم اگر با ابو سفیان کنار می‏آمد، نمی‏شد. سید الشهدا هم اگر با یزید، حضرت امیر هم اگر با مخالفینش، که مخالف اسلام بودند، کنار می‏آمد، دیگر کشتاری نمی‏شد، دیگر جنگ صفینی در کار نمی‏آمد، جنگ جَمَلی در کار نمی‏آمد. چشمها را هم می‏گذارند و خودشان را یا به نفهمی می‏زنند یا نفهم‏اند و نمی‏بینند که انبیا چه کردند و چه زحمتهایی و چه جانفشانی‏هایی برای مقاصد خودشان کردند، و اسلام- از صدر اسلام تا آخر- اولیای خدا چه کردند و چه جانفشانی‏هایی کردند و چه فداکاریهایی کردند.

اگر الآن به شما ملت مسلمان و به شما روحانیون معظم اشکال بکنند که آقا، چنانچه نشسته بودید سر جایتان، خوب، چی‏تان لنگ بود؟! خوب، محمد رضا کارها را انجام داده بود؛ حالا امریکا هم یک قدرش را ببرد، خوب به ما چه؟ مال دنیا که این قدر ارزش ندارد؛ نفت هم یک چیز بوگندی است که ارزشی ندارد، خوب، ببردشان جان ما را فارغ کند از نفت؛ اگر شما با آنها ساخته بودید، حالا دیگر این اجتماعات نبود و این راهپیماییها نبود و این زحمتها نبود و این تعطیلات نبود و این کشتارها نبود و این گرانیها- مثلًا- نبود و امثال ذلک، همه این حرفها به انبیا وارد است. اگر شما خودتان را دنباله رو انبیا می‏دانید و ملت ما خودش را دنباله رو پیغمبر اکرم می‏داند، باید این مسائل را با کمال جدیت [ادامه دهد با] همان طوری که پیغمبر اکرم در همان وقتی که زمان رحلتش بود، همان وقت یک جیشی را فرستاده بود بیرون مدینه، مهیا بودند که بروند به جنگ. کدام روز پیغمبر خالی از این مسائل سیاسی و اجتماعی بود؛ از جنگ بود؟ پیغمبر نمی‏دانست مگر در احد این قدر کشته می‏شود و در فلان، این همه عزیزان از بین می‏روند؟ لکن تکلیف بود؛ خدا گفته بود این را. پیغمبر هم نمی‏توانست تخلف کند؛ امر خدا بود. خدا بینات فرستاده و میزان فرستاده و حدید فرستاده: لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ. اگر شد با بینات، با میزان- موازین هر چه هست- اگر نشد، حدید است. تو سر مردم با حدید زد تا اینکه اینها را آدم کرد، تا جامعه را جامعه صحیح کرد.

تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمده‏اند، تمام. و همه آنها این مسأله را داشتند که فرد باید فدای جامعه بشود. فرد هر چه بزرگ باشد- بالاترین فرد که ارزشش بیشتر از هر چیز است در دنیا- وقتی که با مصالح جامعه معارضه کرد این فرد، باید فدا بشود. سید الشهدا روی همین میزان آمد، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد؛ که فرد باید فدای جامعه بشود، جامعه باید اصلاح بشود؛ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ، باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا بکند. جانها را دادند، مالها را دادند، زحمتها کشیدند.

نمی‏شود گفت پیغمبر یک شب و روز راحت خوابیده باشد. تمام زمان عمرش صرف این شد که با هر ترتیبی که می‏شود، با قرآن، با احادیث خودش، با کلمات خودش، با موعظه‏های خودش، [جامعه را اصلاح کند.] وقتی که می‏بیند نمی‏شود این، با شمشیر، با شمشیر می‏زند و اشخاصی [را] که می‏خواهند این جامعه را از بین ببرند و ملت را تباه بکنند، آن با شمشیر، وقتی نمی‏شود با بیّنه و میزان عمل کرد، با حدید عمل می‏کند.

ما همان ادعا [را] می‏کنیم که ما امت رسول اللَّه هستیم و شیعه علی بن ابی طالب. ما باید مطالعه کنیم، ببینیم آنها چه کردند. شیعه این نیست که فقط بگوید من شیعه هستم، این است که ببیند چه کردند آنها، دنبال کند همان چیزهایی را که آنها کردند. پیغمبر اکرم چقدر جنگ در زمان او واقع شد! برای اینکه اصلاح کند جامعه را، برای اینکه دست ستمکارها را کوتاه کند؛ دست این سرمایه‏دار چپاولگر را کوتاه کند، دست آن جبارهای ظالم را کوتاه کند؛ تمام عمرش مشغول این بود در مکه. به آن طور نمی‏توانست، به بینات و به میزان و به موعظه‏ها عمل می‏کرد تا وقتی که درصدد بود. نه اینکه نشسته بود همین طور؛ [در] صدد بود، آدم جمع می‏کرد تا وقتی که مدینه مهیا شد و ایشان هم آمدند مدینه. دیگر همه‏اش مسائل، مسائل جنگ بود و مسائل سیاست بود و اینها. اگر امت رسول اللَّه هستیم، این رسول اللَّه! اگر شیعه علی بن ابی طالب هستیم، علی بن ابی طالب چقدر در جنگها رفت، در رکاب رسول اللَّه بود تا آخر که رسول اللَّه تشریف بردند. بعد یک جنگ باطنی داشت که صلاح این می‏دید که باید اجتماع محفوظ بماند و باید این استقرار پیدا بکند. آن روزی هم که بعد از مسائل ایشان با او بیعت کردند، آن روز هم مطلب خودشان را گفتند؛ اول برنامه‏شان را گفتند و مهمترین برنامه این بود که من حتی آن چیزهایی که صداق کردید از چپاولگریها برای زنهایتان، آن [را] هم ازتان می‏گیرم. از آنجا که ایشان این ندا را در داد، دیدند نمی‏شود با این زندگی کرد. این غیر مسئله قبلی است. این باهاش زندگی نمی‏شود [کرد.] شروع کردند و سه تا جنگ مهم انجام داد حضرت امیر. چقدر کشته شد از مسلمانها؟! چقدر کشته شد از آن طرف؟! همه هم مسلمان بودند، مسلمان. آن مسلمان بازی خورده بود؛ آن طرف مسلمان بازی خورده بودند، این طرف مسلمانهای هدایت شده بودند. لکن وقتی مسلمانی هم بازی خورد و به جنگ با مسلمانهای هدایت شده برخاست، او هم جوابش حدید است.

اگر بینات و میزان نتوانست کار خودش را بکند، جوابش حدید است.

حالا این مطلب را هم باید عرض کنم به عموم حوزه‏های علمیه، حوزه قم، حوزه مشهد و همه حوزه‏های علمیه که شما می‏بینید که در رأس اهداف خبیثه دولتهای بزرگ واقع شدید. این برای چیست؟ برای اینکه ملت شما را به عنوان فقها، به عنوان علما، به عنوان علمایِ دینی می‏شناسد و تکلیف الهی خودش را تبعیت می‏داند. پس حفظ این حوزه‏ها، حوزه‏های فقاهت، حفظ این حوزه‏های علمی به همان معنایی که سابق بود، باید بماند. جدیت بکنید در اینکه تحصیل بکنید و محصل زیاد کنید، ملّا زیاد کنید.

خیال نکنید که حالا ما دیگر احتیاجی نداریم، ما تا آخر احتیاج به علما داریم. اسلام تا آخر احتیاج دارد به این علما. این علما اگر نباشند، اسلام از بین می‏رود. اینها کارشناس‏های اسلام هستند و حفظ کردند اسلام را تا کنون و باید اینها باشند تا اسلام محفوظ بماند. اسلام با روشنفکر محفوظ نمی‏ماند. روشنفکرش آن است که آیه صریح قرآن را مسخره می‏کند. اسلام با شماها، با این طبقه تا اینجا رسیده است و باید شما با تمام جدیت، فقیه درست کنید، ملّا درست کنید؛ فقیه در همه چیز. منافات ندارد که فقیه باشد، دخالت در امور مسلمین هم بکند، هیچ منافات با هم ندارد.

اما طبقه جوان باید مشغول باشند به تحصیل، و این حوزه‏های فقاهتی هر چه باید، هر چه بیشتر باید بشود و مراجع به اینها عنایت زیادتر بکنند و مدرسین عنایات زیادتر راجع به اینها داشته باشند. و حوزه فقهی به همان معنایی که تا کنون بوده است، حفظ کنید که اگر این حفظ نشود، فردا مردم دیگر شما را قبول نمی‏کنند. مردم معمم نمی‏خواهند، مردم عالِم می‏خواهند. این منتها علامت علم است. اگر یک وقت- خدای نخواسته- حوزه‏های علمیه ما سست شدند در تحصیل، سست شدند در اینکه فقاهت را تقویت بکنند، بدانند که این یک خیانت بزرگی به اسلام است. و اگر این فکر تقویت بشود که ما دیگر لازم نیست خیلی چه بکنیم و فقاهت تحصیل بکنیم، این یک فکر شیطانی است؛ موافق آمال امثال امریکا در دراز مدت. اگر شما حوزه‏های فقاهتی را؛ شما آقایان خراسان، آقایان قم، آقایان تبریز، سایر جاها، هر جا یک حوزه علمیه دارد، اگر تقویت نکنید اینها را به همان فقه که تا کنون بوده است؛ به همان فقه سنتی، اگر فقها تحویل جامعه ندهید، علما تحویل جامعه ندهید، مطمئن باشید که نمی‏گذرد یک نیم قرن، الّا اینکه از اسلام هیچ اسمی دیگر نباید باشد. اگر فقهای اسلام، از صدر اسلام تا حالا نبودند، الآن ما از اسلام هیچ نمی‏دانستیم. این فقها بودند که اسلام را به ما شناساندند و فقه اسلام را تدریس کردند و نوشتند و زحمت کشیدند و به ما تحویل دادند. و ما باید همین جهت را حفظ بکنیم. و یک تکلیف الهی- شرعی است به اینکه حوزه‏ها باید تقویت بشود. و البته در بین حوزه‏ها، اشخاصی هستند که آنها دخالت در امور اجتماعی و سیاسی می‏کنند و باید هم بکنند. اما غفلت از اینکه ما دیگر به فقاهت کار نداشته باشیم، این غفلت اسباب این می‏شود که اسلام را- خدای نخواسته- منسی کنید بعد از چند وقت. باید حوزه‏ها به قوّت خودش [باقی بماند]، بلکه هر روز قوّتش زیادتر [شود]. حالا مزاحمها دیگر رفته‏اند.

شما باید خودتان حفظ کنید اسلام را به حفظ فقاهت- اسلام همه‏اش توی این کتابهاست- با حفظ فقاهت، با حفظ این کتب، با نوشتن، با بحث کردن، با حوزه‏های علمی تشکیل دادن از همه علوم اسلامی، آن کتبی که منسی شده بود، آن کتب را باز به صحنه آوردن و بحث کردن و حفظ کردن این دژ محکمی که تا کنون اسلام را نگه داشته است. ما موظفیم که اسلام [را] به همان طوری که آمده است و به دست ما رسیده است، ما هم تحویل بدهیم به نسلهای آتیه ان شاء اللَّه. آنها هم به نسلهای بعد و بعد، تا صاحبش بیاید و تسلیم او بکنند.

و من امیدوارم که این آقایانی که می‏خواهند مکه مشرف بشوند با این کاروانها، خیلی توجه به مسائل داشته باشند و حجاج را متوجه بکنند که حجاج ایرانی نمونه‏ای باشند از اسلام و از انقلاب اسلامی، و آن طور نباشد که- خدای نخواسته- یک وقتی بعضی از افراد یک تخلفاتی بکنند که اسباب وهن باشد. باید موعظه کنند آقایان، باید علما جلسه داشته باشند در این موارد مختلف؛ هر جا هستند با مردم صحبت کنند، مردم را ارشاد کنند، توجه بدهند مردم را به مسائل و مظلومیت ایران را به مسلمین جهان عرضه کنند و بگویند که با ما دولتهای بزرگ و آن اشخاصی که وابسته به آنهاست برای خاطر اینکه ما می‏خواهیم اسلام باشد، با ما چه می‏کنند.

خداوند ان شاء اللَّه، اسلام را تقویت کند و علمای اسلام را ان شاء اللَّه، تقویت و تهذیب کند.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏15، ص: 206 ـ 220)

ـ سخنرانی در جمع اعضای کمیته برگزاری هفته جنگ؛ تحمل مصائب برای حفظ اسلام (1363)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

مهم این است که انقلاب اسلامی ما انقلابی است که به دست مردم صورت گرفته، مردم انقلاب کرده‏اند و مردم باید آن را به آخر برسانند. مردم قیام کرده‏اند، شاه را بیرون کرده و رژیم او را سرنگون نموده و نظام اسلامی را که به نفع مستضعفین است جایگزین آن کرده‏اند؛ پس، مردم باید پای کاری که کرده‏اند بایستند. هر چه عمل بزرگ باشد، دشمنش بیشتر و بزرگتر است.

امروز که تمام بوق‏های تبلیغاتی بر ضد اسلام و ایران است، بدین خاطر است که ایران را به سازش و تسلیم بکشند. انقلاب ما عظیم است و متکی به هیچ قدرتی نیست، نه قدرت شرق و نه قدرت غرب. انقلاب‏هایی که در دنیا می‏شود، به یکی از این دو ابرقدرت متکی است، ولی انقلاب مردم ما انقلابی است متکی به خود مردم، پس مردم باید از پیامدهای انقلابشان گله نداشته باشند. امروز کشور ایران روی پای خودش ایستاده است، لذا زحمت‏ها و توطئه‏ها را هم باید تحمل کند. مردم ما باید دائماً پیغمبر اکرم را به یاد بیاورند، پیغمبر اکرم قیام کردند، پایداری کردند، زحمت‏ها را متحمل شدند، در مکه با آن همه زحمت مواجه شده و در محاصره «شعب»[32] آن همه رنج کشیدند، و بعد در مدینه تمام ایام زندگی‏شان را با رنج و زحمت تمام کردند، و حضرت حتی در بستر بیماری به جیش اسامه‏[33] دستور حرکت دادند. ما هم تا آخر، زحمت‏ها و رنج‏های توطئه ابرقدرت‏ها را باید تحمل کنیم، ما موظف هستیم تا امر الهی را انجام دهیم. پس، از سختی‏ها نباید هراس داشته باشیم. آیا پیغمبر اکرم در مقابل سختی‏ها عقب‏نشینی کردند؟ آیا حاضر به تسلیم و سازش شدند؟ ما هم که کار انبیا و پیغمبر اکرم را انجام می‏دهیم باید بایستیم، باید مقاومت کنیم تا اسلام استقرار پیدا کند و عدالت برقرار شود و دست ظالم‏ها کوتاه گردد. این را باید دنبال کرد. مردم زمان حضرت رسول و اصحاب او مقاومت کردند و از سختی‏ها نهراسیدند تا پیروز شدند. ما هم وقتی وارد این کار شدیم و تصمیم گرفتیم که دست بدین عمل بزرگ بزنیم، پیامدهایش را هم باید پذیرا باشیم.

باید مردم توجه کنند که کاری بزرگ انجام داده‏اند و دشمن هم برای شکست آنها از هیچ کوششی دریغ نمی‏کند. مردم باید محکم و استوار برای آزادی و استقلال بایستند، اگر ما دستمان را به سوی امریکا و یا شوروی دراز کنیم، آسوده تا آخر زندگی می‏کنیم، ولی مردم ما که این را نمی‏خواهند، پس باید این توطئه‏ها را کم و زیاد تحمل کنند. اوایل جنگ، فکر می‏کردند ظرف چند روز کار تمام می‏شود، حال می‏بینند خیر، جمهوری ما مستقر و ایستاده است. امروز دنیا به ایران چشم دوخته است، چه دوست و چه دشمن، که ببینند ایران چه می‏کند. در قدیم که ایران مطرح نبود، شاه بود و نوکری امریکا که هر وقت می‏خواست، بگوید برو! و هر وقت نمی‏خواست، بگوید نرو! ولی امروز چه؟ امروز امریکا و شوروی به یک کارگر ساده ایران قدرت گفتن چنین حرف‏هایی را ندارند.

امروز دنیا با چنین ملت شجاعی روبروست که در مقابل تمام توطئه‏ها ایستاده و جلو رفته است و وظایفش را هم بهتر انجام می‏دهد. اگر می‏بینید که در این جا هواپیما می‏دزدند، اولًا در امریکا و سایر نقاط هم این دزدی‏ها فراوان است. دزدی هواپیما که کاری ندارد، شخصی بلند می‏شود با یک چاقو و یا گاهی فقط تشر می‏زند و خلبان هم باید از جان مسافران حفاظت کند و به احتمال این که نکند راست بگوید، به حرف او گوش می‏دهد.

امروز دنیا، دنیای آشوب و جنگ و انفجار و هواپیماربایی است، و ایران از خیلی جاهای دنیا آرامتر است. ممکن است بعضی‏ها که این چیزها را ندیده‏اند، با خود بگویند خوب! با قدرت‏ها باید ساخت. ولی باید بدانند که سازش، امروز نابودی تا آخر است، دفن اسلام است تا آخر دنیا. مردم باید محکم بایستند و از اسلام و کشور دفاع کنند و از توطئه‏ها به خود هراس راه ندهند که اگر کمی عقب بنشینند، باید دست از اسلام بکشیم و تکلیف ما بر خلاف این است.

مردم انقلاب کردند، باید پای زحماتش هم بنشینند. مردم، پیغمبران و پیغمبر اسلام را و ابراهیم را در نظر بگیرند، ببینند که با آنها چه مخالفت‏ها شد، ولی دست از هدفشان نکشیدند. اگر ما مسلمانیم، باید دنباله روی آنها باشیم. دنباله روی از آنان که فقط روزه و نماز و مسجد نیست. دنباله روی از آنان مبارزه برای حفظ اساس اسلام است. باید برای حفظ اساس اسلام تا آخر ایستاد و پیشروی کرد.

مردم در مورد جنگ تصمیمشان را قوی‏تر کرده و در «هفته جنگ» به وظایفشان عمل نمایند. خداوند شما را تأیید کند. شما پیروزید در دنیا و آخرت، پیروزی شما نمونه است. پایداری کنید که پیروزی شما بر دو ابرقدرت است. پیروزی بر یک قدرت با تأیید و پشتیبانی ابرقدرت دیگر، کار مهمی نیست. شما باید مقابل دو ابرقدرت بایستید، مردم باید در مقابل دو ابرقدرت بایستند که ایستاده‏اند و خواهند ایستاد و از هیچ چیز نمی‏ترسند. صدام دست و پا می‏زند، این شب‏ها شاید خوابش نبرد. او مرتب می‏گوید که اگر ایران حمله کند خارک را می‏زنم. او اگر هر لحظه بتواند، خارک را با خاک یکسان می‏کند، او قدرت ندارد. امیدوارم موفق و مؤید باشید و تبلیغاتتان همیشه بر اساس صدق و صداقت باشد. کارهایتان را بر اساس صدق و صداقت و صفا انجام دهید و همیشه مصالح ایران را در نظر بگیرید.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏19، ص: 54 ـ 56)

ـ اجازه نامه به آقای جعفر کریمی؛ صرف سهمین جهت ساختن مدرسه علمیه بابل (1364)

[بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏. محضر مبارک سیدنا الاستاذ المحقق آیت اللَّه العظمی و حجته الکبری زعیم الامة الاسلامیة الامام المفدّی‏- مد ظله العالی‏

با اهدای سلام و تحیّات وافره و تقدیم احترامات به شرف عرض عالی می‏رساند، جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ هادی روحانی، نماینده حضرت عالی در مازندران و امام جمعه شهرستان بابل که در سلک ارادتمندان آن امام بزرگوار در خدمت اسلام و مسلمین و انقلاب شکوهمند اسلامی ایفای وظیفه می‏نماید و از سوی آن امام عزیز طی چندین فقره اجازه کتبی و شفاهی مجاز به اخذ و ایصال و صرف وجوه شرعیه و سایر امور مسطوره در اجازه نامه‏های اعطایی است، متجاوز از بیست سال است که سهمین شریفین دریافتی از مقلدین حضرت عالی را یکجا و یک قلم در سابق به محضر گرامی اخوی مکرم آیت اللَّه پسندیده- دام ظله- و پس از پیروزی انقلاب به محضر مقدس حضرت عالی تقدیم می‏داشت و به پرداخت کنندگان سهمین شریفین به تسلیم قبضِ رسید به امضای خود اکتفا می‏نمود، حالیه به ملاحظه جهاتی لازم می‏بیند از محضر عالی کسب تکلیف و اجازه نماید که آیا لیست اسامی آقایان پرداخت‏کننده سهمین شریفین را به همراه ایصال وجوه دریافتی به دفتر آن امام عزیز تقدیم بدارد تا برای هر یک قبضِ رسید با مُهر شریف حضرت عالی صادر گردد؟ و یا کما فی السابق به تسلیم قبض رسید به امضای خود به پرداخت کنندگان وجوه اکتفا نماید؟ و الامر إلیکم.].

بسمه تعالی‏

به همان نحو که عمل می‏کردند، قبوض را به امضا و مهر خودشان به دهندگان تسلیم کنند، مورد قبول است. روح اللَّه الموسوی الخمینی‏

[ذیلًا به استحضار عالی می‏رساند، مدرسه بزرگ علوم دینی شهرستان بابل به نام مدرسه صدر که نسبت به سایر مدارس علوم دینی آن شهرستان جنبه مرکزیت دارد و مورد نیاز و استفاده روحانیت شهر و طلاب محترم علوم دینی آن شهرستان است، به علت قدمت بنا و تأثیر رطوبت، دو سوم ساختمان مدرسه به صورت غیر قابل استفاده در آمده است، و به لحاظ نیاز مبرم طلاب علوم دینی آن شهرستان لازم دیده شد که بتدریج تجدید ساختمان گردد که این امر با صوابدید روحانیت محترم شهر، زیر نظر و اشراف حجت الاسلام آقای روحانی شروع شده است و امید است با توفیقات خداوندی و از برکات دعای آن امام بزرگوار و با همت خداپسندانه نیکوکاران به خوبی به پایان برسد ان شاء اللَّه تعالی، در صورت عدم تکافوی درآمد وصولی موقوفات مدرسه و تبرعات اهدایی مردم نیکوکار جهت هزینه تجدید ساختمان مدرسه، آیا اجازه می‏فرمایید از سهمین شریفین با رعایت الأهم فالأهم به مقدار ضرورت در این باره مصرف شود؟ و الامر إلیکم. تلمیذکم ... جعفر کریمی- 18/ 6/ 64].

بسمه تعالی‏

در فرض مذکور از سهم مبارک امام- علیه السلام- مجازند. روح اللَّه الموسوی.» (صحیفه امام، ج‏19، ص: 380 ـ 381)

ـ نامه به آقای سید حسن میرزایی؛ اجازه تعمیر مدرسه علمیه زرین شهر از وجوهات (1364)

[شماره 142- 20- 18/ 6/ 1364- بسمه تعالی. محضر مبارک رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- روحی فداه.

پس از سلام و تحیات وافره و آرزوی سلامتی و طول عمر برای آن امام عزیز به عرض می‏رساند، حوزه علمیه امام خمینی زرین شهر، سال چهارم است که با نظر شورای عالی مدیریت حوزه علمیه قم مجدداً احیا شده و طلابی در این حوزه به تحصیل اشتغال دارند و حقیر با استفاده از اجازه‏ای که از حضرت عالی دارم و رونوشت آن هم ضمیمه است، هزینه آن را پرداخته‏ام، ولی با بالا رفتن سطح معلومات و ازدیاد طلاب و در نتیجه نیاز بیشتر به مدرس و بالاخره بعض تعمیرات مدرسه، هزینه بیشتری لازم است. اخیراً با بازدیدی که حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج آقا جلال طاهر شمس گلپایگانی عضو شورای عالی مدیریت حوزه علمیه قم از این حوزه نمودند و احتیاجات را با ایشان در میان گذاردم، ایشان امر فرمودند که این عرض حال را به خدمت حضرت عالی بنویسم و تقاضای بذل توجه بیشتری بنمایم- ادام اللَّه ظلکم. الأحقر سید حسن میرزایی، امام جمعه زرین شهر].

بسمه تعالی‏

به ترتیبی که نوشته‏اید مجازید نصف از سهمین مبارکین را به مصرف فوق برسانید.

ان شاء اللَّه موفق باشید. روح اللَّه الموسوی الخمینی‏.» (صحیفه امام، ج‏19، ص: 382)



[1] - بخشی از آیه 18 سوره زمر:« کسانی که سخن را می‏شنوند و بهترینش را پیروی می‏کنند».

[2] - عید قربان.

[3] - بخشی از آیه 13 سوره حجرات:« بدرستی که گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست».

[4] - و هر کدام دیگری را لعن می‏کند.

[5] - از روی ترساندن یا امیدوار ساختن یا فریب دادن.

[6] - ثابت پاسال، سرمایه دار بهایی( مدیر عامل وقت تلویزیون ایران).

[7] - شرق‏شناس فرانسوی؛ نویسنده کتاب معروف تاریخ تمدن اسلام و عرب.

[8] - کرور، واحد شمارش ایران در گذشته، معادل پانصد هزار( نیم میلیون) و عرفاً کنایه از کثرت است.

[9] - در معرض دید و نظر.

[10] - رود اردن؛ در مرز اردن و فلسطین.

[11] - تبدیل سوگند به قرآن کریم در مراسم تحلیف نظامیان به سوگند به کتاب آسمانی، به جهت هموار نمودن راه نفوذ بهاییها به ارتش.

[12] - عامل این ترور بابیها بودند.

[13] - سازمان اطلاعات و امنیت کشور( ساواک).

[14] - آقای سید مرتضی پسندیده.

[15] - مُمَحَّضْ: خالص شده؛ ناب؛ غیر آمیخته.

[16] - خداوند تعالی شما را موفق کند.

[17] - آنچه سبب اختلاف است.

[18] - سورة شوری، آیة 5:« چنانکه مأموری پایداری کن».

[19] - سوره هود، آیه 112:« پس ای رسول ما، تو چنانکه مأموری استقامت و پایداری کن و کسی که به همراهی تو، به خدا رجوع کرد( نیز پایدار باشد)».

[20] - سوره هود به خاطر جایگاه این آیه( آیه 112) مرا پیر کرد. مجمع البیان، طبرسی، ذیل آیه 112 از سوره هود. علم الیقین، فیض کاشانی، ج 2، ص 971.

[21] - حدیث نبوی، صحیح ترمذی، ج 3، ص 316:« دست خدا با جماعت است».

[22] - خانه‏ای کوچک که از گِل و شاخه درختان درست شود.

[23] - ایشان بر اثر انفجار بمب آتشزایی که تروریستهای منافق در محل دادستانی کل انقلاب کار گذاشته بودند، در تاریخ 14/ 6/ 1360 ه. ش. به شهادت رسید

[24] - سوره آل عمران، آیه 54:« آنها مکر کردند و خدا نیز مکر کرد، و خدا بهترین مکرکنندگان است»

[25] - فرزند آخوند خراسانی و یکی از علمای خراسان در دوره پهلوی اول، وی در سال 1355 قمری بطور مشکوکی در تهران درگذشت

[26] - میر یونس اردبیلی، از شاگردان معروف آخوند خراسانی و از علمای برجسته مقیم مشهد در عهد رضا خان بود.

[27] - جدا شده.

[28] - اشاره به آیه 25 سوره حدید:« لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ»؛ همانا ما پیامبران خود را با ادله و معجزات فرستادیم و برایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم براستی و عدالت گرایند و آهن را، که در آن سختی و کارزار و نیز منافع بسیار بر مردم است، برای حفظ عدالت آفریدیم تا خدا بداند که چه کسی با ایمان قلبی، او و رسولانش را یاری خواهد کرد، همانا خدا قوی و مقتدر است.

[29] - اشاره به آیات 43 و 44 سوره طه:« اذْهَبا إِلی‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی‏. فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی‏»؛ بروید[ تو؛ موسی و برادرت، هارون‏] به سوی فرعون که او به راه کفر و طغیان شتافته است و با او در کمال آرامی و نرمی سخن گویید. باشد که متذکر شود و یا بترسد

[30] - اصول کافی، ج 2، ص 164، ح 4 و 5.

[31] - اشاره به نطق معروف محمد رضا پهلوی، یک روز قبل از انتصاب ازهاری به نخست‏وزیری است. شاه در این نطق، که به« توبه نامه» معروف شد، از علمای اعلام و حجج اسلام استمداد کرد.

[32] - شعب ابی طالب، دره‏ای در نزدیکی مکه که پیامبر و یارانش به مدت سه سال در آنجا تحت محاصره کفار قریش بودند.

[33] - بحار الأنوار، ج 27، ص 324.

انتهای پیام /*