امروز با امام: چهاردهم شهریور
ـ سخنرانی در جمع پرسنل کمیته شمیرانات؛ عنایات الهی در پیروزی ملت ایران (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من میل ندارم دوستان عزیز خود را که در آفتاب میبینم عرق میریزند معطَّل کنم؛ لکن چند [مطلب] برای آقایان عرض میکنم و امیدوارم زود آقایان رها بشوند، و با سلامت به محل خودشان تشریف ببرند.
من امیدوارم به این نهضت- و امیدوار بودم- من از این تحولی که در شما جوانان حاصل شده است امیدوارم و شما را پیروز میبینم. این تحول انسانی، این تحول اسلامی، من شما را مثل سربازهای صدر اسلام میبینم. من به این چهرههای نورانی علاقه دارم. من درود میفرستم به این چهرههای نورانی و اسلامی که برای خدمت به اسلام مهیّا هستند؛ شما مثل لشکر اسلام در صدر اسلام برای اسلام خدمت میکنید. و شما منظور امام زمان- سلام اللَّه علیه- هستید. دلخوش باشید که اسلام شما را میپذیرد. دلخوش باشید که شکست برای شما نیست، نه در حیات و نه در شهادت. شهادت فخر اولیا بوده است و فخر همه ما؛ و سعادت است. شما چه پیروز بشوید در دنیا، یا به شهادت برسید، پیروزمندید؛ همان طور که لشکر اسلام در صدر اسلام خودشان را پیروز میدیدند، چه کشته بشوند و چه بکشند. شما هم امروز همان سربازها هستید. من به شما مژده پیروزی میدهم و من به شما تبریک عرض میکنم. خداوند تعالی به شما نظر دارد.
همان نظرِ لطف خدا بود که شما با نداشتن سازمانی و با نداشتن برگ و ساز ارتشی، بر قدرتهای بزرگ پیروز شدید. این نظر خدای تبارک و تعالی و تأیید اسلام بود این نظر اسلام است که شما را متحول کرده است، و شما آرزوی شهادت میکنید. تا شما به این حال هستید- و امید است که همیشه باشید- پیروز هستید. خداوند با شماست. قرآن کریم پناه همه ماست. ما برای قرآن قیام میکنیم و کردیم، و پیروز خواهیم بود. شما حق هستید، در مقابل باطل ایستادهاید و حق پیروز است. شما برای اسلام قیام کردید و پشتیبان شما اسلام است و کسی که پشتیبان او قرآن و اسلام باشد پیروز است.
من سلامت همه شما و پیروزی شما را از خدای تبارک و تعالی خواستارم. این دسته اشرار که الآن مشغول شرارت هستند چیزی نیستند، اینها دفن خواهند شد. خداوند شما را بر اشرار غلبه دهد. من از شما و آقایانی که تشریف آوردهاید تشکر میکنم. و به همه آقایانی که آمدند- چه از مشهد و چه از شمیران و از جاهای دیگر- به همه سلام میفرستم و من خدمتگزار همه هستم.» (صحیفه امام، ج9، ص: 421 ـ 422)
ـ سخنرانی در جمع اهالی روستای قارنا و پاسداران همدان؛ اجرای عدالت (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من اول راجع به این کلمهای که ایشان گفتند عرضی دارم و بعدِ آن. خداوندا! تو میدانی که ما در این قیام رضای تو را میخواهیم، و تو میدانی که ما از ظلم و لو بر یک نفر بیزار هستیم، و تو میدانی که ما برای اجرای عدالت قیام کردهایم، و تو میدانی که از این تعدیات و ظلمها بیزار و مُنزَجِر[1] هستیم.
من راجع به مسائلی که شما آقایان نوشتید مطالعه میکنم؛ و بعد هم اقدام میکنم.
و شما بدانید که این اشخاصی که ظلم کردند به شما- و قبلًا هم به من- آقای خلخالی[2] دیشب به من گفتند این را، اینها اشرار بودند. و سرانشان ان شاء اللَّه گرفتار میشوند و محاکمه میشوند و من در این باب اقدام میکنم که به عدالت عمل بشود. و اینها جزء اشخاصی که مربوط به نظام اسلامی و جمهوری اسلامی باشد بدانید که اینها نبودند. آنهایی که مربوط به اسلام باشند مربوط به جمهوری اسلامی باشند آدمکش نیستند، آنها تعدّی و جور نمیکنند. اینها از اشرار بودند که باید ان شاء اللَّه تعقیب بشوند و من اقدام میکنم ان شاء اللَّه و نسبت به آن دهکدهای که شما میگویید قارنا- هر جا هست تحقیق میکنیم. و ان شاء اللَّه امیدوارم جبران بشود. و آن را باید من تحقیق بکنم؛ اینها باید تحقیق بشود. بله، ان شاء اللَّه خداوند سرپرست آنهاست. و ان شاء اللَّه امیدواریم جبران بشود اینها.
و من باید از آقایان هم تشکر کنم؛ و باید افتخار کنم که جوانهای ما، آقایان ما، علمای ما، در هر جا که هستند با یک روح اسلامی، با یک روح انسانی، در این نهضت قیام کردند و ما مواجه با یک چهرههایی هستیم که اینها متعهد برای اسلام هستند و همان طوری که شما فرمودید، ما همهمان باید در راه اسلام عمل بکنیم؛ و شهادت در راه اسلام برای همه ما افتخار است. از خدای تبارک و تعالی سلامت همه را و عزت همه را خواهانم.
البته ما الآن یک مقداری از راه را رفتیم؛ و یک مقدار زیادش مانده است. باید در این مقدار زیاد هم همه کمک کنید و همه با هم باشید. ما الآن یک مسافری هستیم که بین راه، در یک منزل بین راهی هستیم، و دزدهای سر گردنه هم باز هستند. از این گردنهها که باید بالا برویم، باز دزدها هستند و باید ما با آشنایی به قوانین اسلام و با هشیاری و با رشدی که برای ملتمان حاصل شده است و امیدوارم از دست نرود، این گردنههایی که هست طی بکنیم و ان شاء اللَّه به مقصد اعلای ما که آن اسلام است، اسلامی که در آن ظلم برای یک نفر نیست، نه رژیم یا جمعیتی که این طور کارها را، که این آقا میگویند، انجام دادهاند.
ما عدالت اسلامی را میخواهیم در این مملکت برقرار کنیم. اسلامی که راضی نمیشود حتی به یک زن یهودی که در پناه اسلام است تعدّی بشود. اسلامی که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- میفرماید برای ما چنانچه بمیریم ملامتی نیست، که لشکر مخالف آمده است و فلان زن یهودیّهای که معاهد[3] بوده است خلخال را از پایش درآورده است.[4] ما یک همچو اسلامی که عدالت باشد در آن، اسلامی که در آن ظلم هیچ نباشد، اسلامی که آن شخص اوّلش با آن فرد آخر همه در سواء در مقابل قانون باشند، در اسلام آن چیزی که حکومت میکند یک چیز است، و آن قانون الهی. پیغمبر اکرم هم به همان عمل میکرده است؛ خلفای او هم به همان عمل میکردند؛ حالا هم ما موظّفیم که به همان عمل کنیم. قانون حکومت میکند. شخص هیچ حکومتی ندارد. آن شخص و لو رسول خدا باشد، و لو خلیفه رسول خدا باشد، شخص مطرح نیست در اسلام.
در اسلام قانون است، همه تابع قانوناند و قانون هم قانون خداست. قانونی است که از روی عدالت الهی پیدا شده است. قانونی است که قرآن است؛ قرآن کریم است، و سنت رسول اکرم است. همه تابع او هستیم و همه باید روی آن میزان عمل بکنیم. فرقی ما بین اشخاص نیست در قانون اسلام. فرقی ما بین گروهها نیست. با اینکه پیغمبر اکرم عرب بوده است و با عرب صحبت میفرموده است، میفرماید که هیچ عربی بر عجم شرافت ندارد؛ و هیچ عجمی هم بر عرب شرافت ندارد. شرافت به تقواست. شرافت به این است که تبعیت از اسلام، هر کس بیشتر تبعیت از اسلام کرد، بیشتر شرافت دارد و هر کس کمتر، شرافتش کم است، و لو اینکه بسته به رسول اکرم باشد. حضرت[5]) 081 (سلام اللَّه علیه- از قراری که نقل شده است، آن آخری که در معرض موتشان بوده است، جمع کردند عدهای را دور خودشان از عشیره خودشان گفتند که شما فردای قیامت نیایید بگویید که من مثلًا پسر حضرت صادق بودم، من برادر او بودم، من زن او بودم. نخیر، اینها نیست در کار، عمل در کار است. باید همه با عملتان پیش خدا بروید. ما همه باید با اعمالمان پیش خدا برویم؛ نه اینکه حَسَبی در کار باشد، نه اینکه نَسَبی در کار باشد. این حرفها مطرح نیست در اسلام. در اسلام یک قانون است و آن قانون الهی. حکمفرما یک چیز است، و آن «حکم خدا»، همه اجرای آن حکم را میکنند. پیغمبر مجری احکام خداست. امام مجری احکام خداست. دولت اسلامی مجری احکام خداست. خودشان چیزی ندارند از خودشان. همه اجرای دستورهای خدای تبارک و تعالی را میکنند و من امیدوارم که آن آرزویی که ما داریم و آن تقاضایی که ما از خدای تبارک و تعالی داریم ما را موفق کند به اینکه بتوانیم آن کاری را که خدا از ما خواسته است انجام بدهیم و آن خدمتی را که باید به همه اجزای ملت، همه افراد ملت، بتوانیم بکنیم، خداوند توفیق بدهد که ما این کار را انجام بدهیم- ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج9، ص: 423 ـ 426)
ـ سخنرانی در جمع پزشکان اصفهان؛ پاکسازی افکار از غرب زدگی (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
منتها اشخاصی که طاغوتی نبودند و نمیخواستند باشند، نمیتوانستند فعالیتی را که میخواهند بکنند و اشخاصی که در مسیر آنها هم بودند. وقتی که یک رژیم طاغوتی تغییر کرد، مبدَّل شد به یک رژیم اسلامی، ان شاءاللَّه این باید همه چیزش [اسلامی باشد] و همه قشرها هم متوجه به آن بشوند؛ یعنی از آن بالا، وزارتخانهها، تا هر جا که هر دستگاهی هست؛ دستگاههای دولتی و مؤسسات ملی و دولتی، و همین طور قشرهای خود ملت.
در طول این تاریخِ به قول آنها 2500 ساله که سایه ظلم و ستمکارها بر این ملت افکنده شده بود و مردم را به یک راه دیگری میبرد، و در این پنجاه و چند سال اخیر که این پدر و پسر مأمور این بودند که این مملکت را به خرابی بکشند و نیروی انسانی ما را نگذارند رشد بکند و همه چیز ما را عقب نگه دارند، تا اینکه هر استفادهای که از مخازن ما آنها میخواهند بکنند و کسی در مقابل اینها نباشد؛ حالا که برگشته و جمهوری اسلامی شده است، باید همه طبقات جدّیت کنند که آن چیزهایی که به ارث برده شده است از این رژیم طاغوتی پاکسازی کنند، مهم پاکسازی افکار است. این را من کراراً گفتهام، و لازم میدانم که هر گروهی و طبقهای که بیایند تکرار کنم، آن قدری که کارشناسهای غربی، که مأمور بررسی اوضاع شرق بودند، جدیت کردند، به هر نحو تبلیغات که توانستند، انسانهایی که در شرق هست از شرقیتشان بیرون کنند، مغزهای آنها را شستشو بدهند و از شرقیت غافلشان کنند و از خودشان بیگانهشان کند؛ و به جای او یک مغز غربی [بنشانند].
شما ملاحظه بکنید در هر مؤسسهای که در ایران ایجاد شده، دواخانهها مثلًا، بسیاریش اسمای غربی رویش است خیابانهای ما خیابان «روزولت»، «چرچیل» کذا بیمارستانها هم. کتابها که نوشته میشود، یا به اسم یکی از آنها [است] یا اینکه غالباً استشهاد به کلمات آنها میکنند. یک کسی هر چه بخواهد کتابش مشتریش زیاد بشود، استشهاد به کلام غربیها [میکند] چون مردم بیشتر به آن اقبال میکنند. هم نویسنده غربی شده است که استشهادش به آنهاست؛ هم خریدار غربی شده است که تا آن نباشد مشتری کم میشود! اینها برای این است که ما را از آن واقعیتی که خودمان داشتیم، از مآثر خودمان، تهی کردند و به جای او غرب را نشاندند. الآن هم هر که بخواهد تحصیل کند، و لو اینجا اسبابش فراهم باشد، میگذارد میرود خارج. هر که بخواهد معالجه کند، و لو اینجا هم طبیب خوب باشد، میرود خارج.
در زمانهای جوانی که من مبتلا به درد چشم و ضعف چشم شدم، رفتم تهران، آن وقت طبیب معروفش امین الملک بود. من به وسیله یک نفری که با ما آشنا بود و دوست بود با او به ایشان مراجعه کردم. آن آقا گفت که فلان- اسم برد یک نفر را که من یادم نیست- برای چشمش به اروپا رفته بود. آنجا از او پرسیده بودند که اهل کجایی؟ ایران. امین الملک مگر آنجا نیست؟ چرا. پس چرا آمدی اینجا؟ و بعض دیگری هم بودند و حالا هم هستند اطبایی که این معالجاتی که مثلًا مردم به آن ابتلا پیدا میکنند، میتوانند معالجه کنند؛ مع ذلک، اگر پیش خود آنها هم بروند، خودشان هم غربی شدند، خودشان هم میگویند باید بروی خارج! خودشان را باختهاند. همهمان باختیم. و این توطئههای بسیار جنایتکارانه خارجیها با عوامل داخلی بود. عوامل داخلی این کار را کردند. یکی از وکلای سابق زمان رضا خان، وکلای مجلس شورا و بعد هم سنا- حالا میل ندارم اسمش را ببرم[6]- این گفته بود که ما همه چیزمان باید انگلیسی بشود! ما اگر بخواهیم آدم باشیم، همه چیزمان باید انگلیسی باشد! آتاتورک[7] هم در ترکیه، من مجسّمهاش را دیدهام ایستاده و دستش را این طور بلند کرده است. به من گفتند که این دستش را رو به غرب بلند کرده، به این [معنا] که همه چیز باید غربی بشود. این برای این بوده است که ما از آن چیزهایی که خود شرق داشته است غافل شدیم. قانون[8] ابو علی الآن هم در غرب شاید مورد استفاده باشد؛ ما از او غافلیم. کتابهای طبی و فلسفی و اینها که در شرق هست، غربیها از آنها استفاده کردند و متاع خود ما را به خودمان میخواهند برگردانند و ما غفلت داریم.
آن چیزی که الآن برای همه ما لازم است این است که ما خودمان را از این غربزدگی نجات بدهیم. بفهمانیم به خودمان که ما شرقی هستیم و اهل شرق هستیم و مآثر شرق را احیا کنیم. تا این مطلب هست که ما خودمان را نمیشناسیم و نشناختیم، نمیتوانیم یک استقلال صحیح پیدا کنیم. عمده استقلال، استقلال فکری و روحی است. یک عدهای از اطبا که آمده بودند یک وقتی اینجا و من راجع به اینکه دانشگاهها چرا باید طوری باشد که طبیب ما نداشته باشیم که مردم بروند به خارج. گفتم طبیب داریم، لکن میروند به خارج، چرا باید این طور باشد؟ ما خودمان [باید] داشته باشیم.
لکن در زمان محمدرضا، در ذهن من است که یک وقتی یکی از بستگان او مبتلا به لُوزَتَیْن بود، از خارج برایش طبیب آوردند کسی که میگوید من مثلًا میخواهم به «تمدن بزرگ» برسانم! این دروغ را میگوید، از یک همچو آدمی یک همچو عملی صادر بشود که مثلًا شاه یک مملکت در ایران نیافته یک نفر را که لُوزتَیْن عمل بکند، از اروپا طبیب خواست است تا لُوزَتَیْن عمل بکند! حتی در این کثافت کاریشان، آن وقتی که میخواستند جشن شاهنشاهی بگیرند، آن شاهنشاهی کثیف را جشن بگیرند، برای طراحی پیراهن فلان، از اروپا [خیاط] آوردند. سه دفعه طیّاره برد، دوباره احتیاج پیدا کردند آورد که طرح این پیراهن را [درست کنند] من در ذهنم بود که صد و پنجاه هزار تومان. دیروز که صحبت کردند، یک خانمی اینجا گفت نخیر، هشت صد ... برای طرح این! چشم و گوش مردم را، از باب غفلتی که از امور دارند، باز کردند که ببینند که این مردی که میخواهد مردم را «به تمدن بزرگ» به قول خودش برساند مثلًا فرض کن رئیس یک مملکتی است، چه میکند.
کسی که رئیس مملکت- به قول خودش- هست یک همچو کاری بکند که برای لُوزَتَیْن اولادش یا خواهرش از اروپا طبیب بیاورد، این چه لطمهای وارد میآورد به حیثیت یک مملکت! روحیه مردم را، روحیه اطبا را چه طور تضعیف میکند. چه لطمهای وارد میشود به روحیه جراحهایی که میتوانند این کار را انجام بدهند، چه لطمهای در افکار مردم ایجاد میشود، چه صدمهای به افکار مردم میرسد. مردم میگویند که ما چیزی نداریم. ما که چیزی نداریم، فوج فوج الآن جوانهای ما به خارج میروند. نه از باب اینکه اینجا نیست؛ اینجا هست؛ از باب اینکه تا خارج نرفته بودند به آنها شغلی نمیدادند. و نه اینکه بروند و بسیاریشان هم که تحصیل نمیکنند آنجا، میروند گردش میکنند. لکن برنامه این است که همین آدمی که گردش کرده به او تصدیق بدهند! به من گفتند که- حالا امریکا یا انگلستان یا جایی دیگر- اینها از خودشان که تحصیل میکنند وقتی که بخواهند به آنها دیپلم بدهند بسیار سخت میگیرند، مشکل است؛ [اما] ماها آسان است! چرا؟ برای اینکه نمیخواهند ما یک آدمی بشویم. فوراً یک کاغذی میدهند، اینجا کاغذشان را به چشم میکشند! تا آمد و نشان داد، دیگر فکر این نیستند که خوب آقا تو عملت چیست؟ ببینیم چه [میتوانی] بکنی؟ این برای این است که نمیخواهند بگذارند ما رشد بکنیم. و کوشش کردند در اینکه ما را عقب نگه دارند. یک طرحی است از خارج.
آنها از انسان میترسند، از یک انسانی که متعهد باشد و مقابلشان بایستد میترسند. آنها دیدند که یک مدرّس- خدا رحمتش کند- وقتی در مجلس بود نمیگذاشت خیلی کارها انجام بگیرد. وقتی التیماتوم روس آمد برای مجلس شورا راجع به گذراندن یک مطلبی که حالا من یادم نیست، و [تهدید] کردند که لشکر روس حرکت کرده است طرف ایران، یا از طرف قزوین دارند میآیند و باید این کار را انجام بدهید، در نوشته یکی از همین خارجیهاست- که اوضاع ایران را نوشته- نوشته است که مجلس سکوت کرد چه بکند! او نوشته است که در بین اینها یک نفر روحانی که دستش میلرزید آمد ایستاد گفت: حالا که بناست از بین برویم، چرا خودمان خودمان را از بین ببریم. نخیر، رد میکنیم. رد کرد، و آنها هم قدرت پیدا کردند رد کردند و آنها هم هیچ کاری نکردند. همان ارعاب بود!
این را بدانید اکثر از باب ترساندن است، نه عمل. این دو تا قدرت مقابل هم ایستادهاند؛ شرق و غرب. این از او میترسد. آن از این میترسد. عمل نمیکنند؛ اما ارعاب میکنند. در زمانی که- خصوصاً این اخیر- من مقداریش را خارج بودم، اینها ارعاب میکردند اگر بخواهید بروید چه خواهد شد، ما چه خواهیم کرد. و من میدانستم این ارعاب است. آنها همیشه بنایشان این است که ارعاب کنند بترسانند. کشتیشان را بیاورند در آبهای خلیج! نمیخواهند عمل کنند، میخواهند ما را بترسانند، ما نباید بترسیم، باید متحول بشویم از این غربیت به شرقیت، یعنی خودمان را بشناسیم؛ بدانیم ما خودمان چه کارهایم. زندگی ما چه جور باید باشد؛ وضع ما چه جور باید باشد. نمیگویم علوم غرب را و علوم شرق را قبول نکنیم. نخیر، باید اینها را قبول بکنیم. اما نباید خودمان را ببازیم؛ خودمان را هیچ حساب بکنیم. نباید دو نفر آدم که فرض کنید در معلومات مساوی، [آن] شرقی [و این] غربی، ما همچو خودمان را ببازیم که تا او یک اصطلاح غربی گفت، یا فرض کنید در غرب یک دیپلمی تهیه کرده است، ما همه متوجه به او بشویم؛ نه دیگر این دیگری هیچی همه اینها برای این است که در طول مدتی که اینها مشغول مطالعه شدند و فهمیدند باید چه بکنند، ما را متحول کردهاند به یک موجود دیگر. ما در این تحولی که الآن حاصل شده است و اینها را دستشان را کوتاه کردهایم، و امید است که تا آخر کوتاه باشد.
باید به فکر این باشیم که در تعلیماتمان، در دانشگاههایمان، خودمان را پیدا بکنیم. ما خودمان را گم کردهایم، خودمان را پیدا بکنیم. بفهمیم که ما چی بودیم. هر وقت که اینها صحبت میکردند، از شاهنشاهی صحبت میکردند! 2500 سال سابقه 0052، سال سابقه شاهنشاهی، ما را به این روز رسانیده. 2500 سال، ما سابقه دانشمندهای بزرگ داریم. خصوصاً در زمان اسلام دانشمندهایی در هر طبقه، در هر جهت. این امراضی که اروپا حالا هم درست نمیتواند معالجه بکند آنها با همین دواهای توی بیابانها معالجه میکردند. خواص این دواها را حالا اینها پیدا کردند، و از همین کتاب بو علی و امثال اینها پیدا کردند. لکن ما اصلًا غفلت داریم. اگر یک طبیبی طبیب قدیمی باشد ابداً پذیرفته نخواهد شد. در صورتی که من بعضی از اطبایی که حالا دیگر منقرض شدهاند، اینها تمام شده است، دیدهام که اینها یک مرضهای مزمن را معالجه میکردند. معالجه اساسی میکردند.
در هر صورت، این یک مسئلهای است برای ما الآن و برای شما، و برای نسلهای آینده ما، که باید ما متحول بشویم از این فرمی که مغز ما گرفته است، و آن فرم غربی است که هر چه صحبت میشود از غرب! این خانمهای ما هم- اینها را عرض نمیکنم، آنهایی که در خیابانها گردش میکنند!- اینها هم باید حتماً آن وضع آرایش یا آن چیزی که برای آرایش است از غرب باشد! اگر امروز تغییر کرد، باید تغییر [کند] تا اطلاع پیدا بکنند یک مجلهای مینویسد مثلًا فلان آن کار را کرده است، فوراً میبینی سرتاسر خیابانها [از آن] پر میشود! از همان فردا تغییر میکند، این را کنار میگذارند. این برای این است که قبله عبارت است از غرب! قبلهشان [غرب است] رو به آنجا نماز میخوانند! این باید از اذهان بیرون برود. فکر کنید شماها که جوان هستید و میتوانید و قدرت دارید در این مسأله. باید پافشاری کنید، فکر کنید، و ان شاء اللَّه اصلاح کنید.
و من از این جهت خوشحالم که یک تحولاتی در این آخر، در این یکی دو سال آخر، و خصوصاً در این انقلاب، یک تحولات روحی پیدا شد در این محیط. از آن جمله این قضیه شرکت همه طبقات روشنفکر و دانشمند و طبیب در جهاد سازندگی سابقه ندارد. اینکه مثلًا خانمهایی که باید مشغول- فرض کنید- کارهای دیگری باشند وارد بشوند در جهاد سازندگی؛ بروند توی بیابانها گندم بچینند. این یک عملی است که، گرچه البته نه این خانمها و نه شما آقایان کار زیادی نمیتوانید بکنید، برای اینکه قدرت این را ندارید، رعیتها میتوانند این کارها را بکنند، اما این یک عملی است که قدرت میدهد به این کارگرها. وقتی کارگر دید که یک خانم شهری آمده است دارد برای او کار میکند، کارش چند برابر میشود؛ قدرتش چند برابر میشود. این را کم حساب نکنید. وقتی که آنجا بروید چند تا خوشه گندم را درو بکنید، آن رعیت که در یک روز مثلًا یک جریب زمین را درو میکرد فردا دو جریب زمین را [کار میکند.] قدرت پیدا میکند. میبیند که ارزش دارد، برای کار خودش ارزش قائل میشود. میبیند همه طبقات، کسانی که باید در مدارس مشغول تحصیل باشند، در مطبها باشند [حالا] آمدهاند اینجا و مشغول گندم چیدنند و مشغول کار کردنند. این یک روحی به جامعه میدهد. این تحولات است که به آن امید است. این تحولات روحی که در ملت پیدا شده، و نظیرش هم زیاد است که من حالا دیگر وقت تشریحش را ندارم، این تحولات اسباب این میشود که یک وضع دیگری ما ان شاء اللَّه پیدا بکنیم تغییر بکنید ان شاء اللَّه.
ان شاءاللَّه خداوند همه شما را موفق کند برای اینکه خودتان را از غرب جدا کنید، افکارتان را از غرب جدا کنید. و هم نسل آتی را جوری کنید که این غربزدگی را نداشته باشد. تعلُّم یک مسأله است؛ باختن خود یک مسئله دیگر. ما همه چیز را باید یاد بگیریم، اما نباید خودمان را ببازیم. برای خودمان یاد بگیریم؛ نه اینکه یاد بگیریم برای آنها! ما یاد میگیریم برای آنها. کارهایمان برای آنهاست و امیدوارم که ان شاء اللَّه همه موفق و مؤید باشید.» (صحیفه امام، ج9، ص: 427 ـ 434)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور سومالی؛ تسلیت شهادت آقایان رجایی و باهنر (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای سرلشکر محمد زیاد باره، رئیس جمهوری دمکراتیک سومالی
پیام تسلیت شما در مورد فاجعه بمبگذاری که منجر به شهادت رئیس جمهور محبوب، محمد علی رجایی، و نخست وزیر متعهد، دکتر باهنر، گردید واصل و موجب تشکر گردید. امید است این توطئههای ننگین، که به دست عوامل امریکای جهانخوار انجام میگردد، چهره واقعی این جنایتکاران را برای عموم جهانیان و بخصوص برادران مسلمان و عرب زبان ما روشن سازد، و بیش از این گول تبلیغات مسموم آنان [را] که حتی بیشرمانه ما را به ایجاد رابطه و خرید اسلحه از اسرائیل غاصب متهم میسازند، نخورند.
14 شهریور ماه 1360 // روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 166)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور کره شمالی؛ تسلیت شهادت آقایان رجایی و باهنر (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای کیم ایل سونگ، رئیس جمهور جمهوری دمکراتیک مردمی کره
پیام تسلیت شما در مورد فاجعه بمبگذاری که منجر به شهادت رئیس جمهور محبوب، محمد علی رجایی، و نخست وزیر متعهد، دکتر باهنر، گردید، واصل و موجب تشکر گردید. امید است این توطئههای ننگین، که به دست عوامل امریکای جهانخوار انجام میگردد، چهره واقعی این جنایتکاران را برای عموم جهانیان روشن سازد و بیش از این گول تبلیغات مسموم آنان [را]- که حتی بیشرمانه ما را به ایجاد رابطه و خرید اسلحه از اسرائیل غاصب متهم میسازند- نخورند.
14 شهریور 1360 // روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 167)
ـ سخنرانی در جمع هیأتهای بازسازی نیروی انسانی وزارتخانه ها؛ پاکسازی ادارات (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
ان شاء اللَّه تعالی، آقایان حاضر، موفق به خدمتی که مشغول هستند، باشند. البته مسئله پاکسازی و بازسازی وزارتخانهها و ادارات یک امر ضروری بوده است؛ برای اینکه در رژیم سابق، اشخاص بسیاری در این وزارتخانهها، در این ادارات بودند که آنها لیاقت این مسائل را نداشتند و شاید بسیاری از آنها ضد انقلاب بودند و پس از پیروزی انقلاب ضروری بود که یک همچو هیأتهایی باشند و شناسایی کنند اشخاصی را که مفسد هستند؛ اشخاصی را که مضر هستند به جمهوری اسلامی؛ اشخاصی که میخواهند نارضایتی در بین مردم ایجاد کنند؛ آنها را باید پاکسازی میکردند. لکن نکتهای که من باید عرض کنم به آقایان و این امری است که بر عموم افرادی که در این کشور مشغول خدمت هستند، برای آنها هم هست، این است که اصل این مسائل، هم ضروری است که باید باشد و هم با نبودنش فاجعه درست میشود. لکن در کیفیت این امر و مواردی که باید این کار بشود و افرادی که باید این طور کارها را انجام بدهند، در آنها باید خیلی دقت بشود.
اول راجع به افرادی که انتخاب میشوند برای این پاکسازیها، بازسازیها یا در انجمنهای اسلامی که تشکیل شده است- در همه جا هست و خدمت هم زیاد میکنند- اول امر و مهمتر از همه این است که افرادی که انتخاب میکنند، سوابقشان را، کارهایی که در آن رژیم متصدی بودند و کارهایی که بعد از شکست رژیم انجام دادند، اینها باید بررسی بشود. شما میدانید که امروز در هر جایی که یک خدمتگزاری، یک عدهای بخواهند خدمت کنند، اشخاص مفسد، منافق و منحرف با حیلههایی خودشان را وارد میکنند. چه بسا آنهایی که وارد میشوند و میخواهند که بر خلاف آن چیزی که اسلام اقتضا میکند، عمل بکنند و مردم را ناراضی کنند، چه بسا از اشخاص سالم دیگر بسیار خودشان را جنداللهی و طرفدار اسلام و طرفدار جمهوری اسلامی معرفی کنند.
امروز به مجرد اینکه یکی بخواهد خودش را مسلم و پایدار به احکام اسلام و مؤمن به نهضت حساب کند، خوب، ما باید از او قبول کنیم، لکن نباید در اموری که مربوط به این طور مسائل است وارد بشود، مگر اینکه آن اشخاص مورد اطمینان دولت، مورد اطمینان قوّه قضایی و سایر ارگانهایی که هستند، آن اشخاص مورد اطمینان را برای اینکه شناسایی شود از افراد، آن اشخاصی باشند که بالاخره، شناسایی [کنند] اشخاصی را که میخواهند در این امور وارد بشوند و طرفین قضیهاش بسیار خطرناک است. ممکن است کسانی وارد بشوند و افراد غیر صالح را حفظ کنند، افراد صالح را کنار بگذارند و یا از خارج، افرادی که مربوط به این دستجات مختلف است وارد بکنند. این بدون شناسایی نمیشود باشد. همین طور شما بخواهید که اسمنویسی کند، هر کس میخواهد بیاید در این بازسازی وارد بشود، این یک فاجعه ایجاد میکند گاهی، پس از چیزهایی که مسلماً باید مورد نظر آقایان باشد و باید به آن دقت بشود، یعنی سوابق اشخاص در رژیم سابقه و خانواده او [ست که] چه جور هستند، دوستانی که او داشته است چه جور بودند و بعد از انقلاب چه جور رفتار کردند، چه وضعی داشتند، اینها باید بررسی بشود و محتاج به این است که افراد مطمئنی که صددرصد مورد اطمینان این دولت هست یا مورد اطمینان- فرض کنید- مجلس است، یا مورد اطمینان قوّه قضایی و شورای دفاع است، این افراد، مورد اطمینان برای شناسایی اینها باشد. چه بسا اگر یک نفر در بین آنها که میخواهند این هیأتها را شناسایی کنند منحرف باشد، شما یک وقت توجه بکنید که در بین این افرادی که تعیین شده است بسیاریشان افراد فاسد بودهاند و ضد انقلاب بودهاند. بنا بر این، یک مسئله مهم حیاتی است برای کشور؛ همان طوری که بازسازی، یک مسئله مهم حیاتی بود در اول انقلاب و الآن هم باید تعقیب بشود، همان طور کیفیت بازسازی. افرادی که میخواهند وارد بشوند در این امر، باید افراد صالح باشند. و مطمئن به این زودی نشوید که ما عدهای هستیم که همهمان حزب اللهی هستیم. ممکن است که در بین شما عدهای باشند که به اسم «حزب اللَّه» وارد بشوند و به اسم «حزب اللَّه» کارهای شما را فلج کنند، کارشکنی کنند و شما بعد از دو سال دیگر متوجه بشوید مطلب را. بنا بر این، یکی از امور مهم، مسئله شناسایی افرادی است که میخواهد این هیأتها را تشکیل بدهد و این را نباید در آن مسامحه به هیچ وجه کرد.
آن وقت راجع به کیفیت عملی که انجام میدهند، این از حیث افراط و تفریط، باید انسان اجتناب کند از طرف و هر کس که در آن رژیم وارد بوده، ما بگوییم که اینها همهشان فساد بودند. در بین این افراد، افرادی بودند که در آن وقت، خون جگر میخوردند، لکن الزام داشتند به بعضی کارها. البته اگر جنایاتی از آنها صادر شده باشد، آن وقت آن مسئله دیگری است. اما مجرد اینکه این آدم در آن وقت در وزارتخانه بوده، در اداره بوده یا- فرض کنید- در آن حزب فاسد «رستاخیز» بوده، مجرد این را نباید شما میزان قرار بدهید.
در آن وقت، شما خوب، بودید و ملتفت هستید؛ غالب شما توجه به این مسائل دارند که در آن وقت الزامی بود. آن مرد، آن مرد ناصالح، آن مرد فاسد[9] اعلام کرد که هر کس وارد نمیشود در این حزب، برود از ایران. خوب، در یک همچو محیطی، ممکن است بسیاری افرادی که با آن رژیم هم مخالف بودند، میدیدند چاره ندارند، الّا اینکه وارد بشوند. و ممکن است که در آن وقت یک افرادی در ادارات، در وزارتخانهها وارد شدند برای یک تخفیف ظلم. شما گمان نکنید هر کس در آن وقت وارد شده، پس او ظالم است. ممکن است یک افرادی وارد شده باشند برای اینکه، ظلمهایی که در این ادارات، در این وزارتخانهها در آن رژیم داده میشد، تا یک حدودی تخفیف به آن بدهند. اینها یک اموری است که اگر- خدای نخواسته- شما یک بیگناهی یا یک آدم خدمتگزاری که در آن رژیم هم میخواسته خدمت به اسلام بکند، خدمت به ایران بکند، شما یک وقت کنارش بگذارید به مجرد اینکه وارد در حزب است یا وارد در وزارتخانه است، این یک امری است که صحیح نیست و برای شما صالح نیست.
از آن طرف هم باید افرادی که میبینید که در آن رژیم مشغول بودند به یک فسادکاری، خرابکاری، ظلم و تعدی و حالا از اینها باقی ماندهاند در اینجاها، آنها هم که آن نحو هستند، آنها هم احتیاط این است که بیرون بروند، و لو حالا خیلی هم خودشان را جند اللَّه حساب میکنند. اگر در آن رژیم مشغول یک کارهای فاسد بودند، مشغول ظلم و تعدی به مردم بودند، این به این زودی اصلاح نمیشود. اگر بین خودش و خدا هم اصلاح شد، لکن ما تکلیفمان این است که اینها را در یک مواردی که کار برای مردم دارند میکنند، در آن موارد آنها را ابقا نکنیم.
پس ما باید نه از آن طرف، هر کس اظهار کرد که من- مثلًا- آدم صالحی هستم، حزب اللَّه هستم و چه، ابقا کنیم، نه از این طرف، هر کس در رژیم سابق یک کاری انجام داده است، داخل در یک ادارهای بوده است، داخل در یک وزارتخانهای بوده، شما بخواهید پاکسازی کنید؛ این هم درست نیست. یک امر مسلمانی، یک امر موافق با شرع [این است] که افراد شناسایی بشوند. چنانچه واقعاً الآن دارند کارشکنی میکنند، ناراضی در بین مردم درست میکنند و امثال اینها، اینها را حتماً باید معرفی کنید و پاکسازی بشوند. یک اشخاصی که خدمتگزارند، در رژیم سابق بودند، اما آن وقت هم این طور نبود که جنایتکار باشند و مشغول فساد باشند، آنها را نباید ما کنار بگذاریم. بالاخره، این کشور محتاج به اداره است، محتاج به خدمتگزار است و باید افرادی را که کارشناس هستند، باشند در این ادارات. به مجرد اینکه یک احتمالی میدهید یا- فرض کنید- همین که آن وقت در رژیم سابق یک کاری کرده، آن وقت فرض کنید که در یک محضری بوده است که آنجا شاه هم در آن محضر بوده، این، مجرد این، مجوز برای بیرون کردن نیست. اگر هم هیچ وقت با آنها نبوده، لکن با عملشان موافق بوده؛ هیچ وقت با شاه یک جایی نبوده که عکس بیندازد، اما با عمل موافق بوده، کارهای آنها را اجرا میکرده، ظلمهای آنها را اجرا میکرده، یک همچو آدمی هم نباید الآن در وزارتخانهها و در جاهایی که محل کار مردم است، محل مراجعات مردم است، آنجا هم نباید باشد.
خوب، شما که سرکشی میکنید در همه وزارتخانهها و ادارات، توجه به این معنا داشته باشید که با مردم، اینها چه میکنند. یکی از امور مهمه این است که ما نباید مثل سابق باشیم که اگر یک بیچارهای میخواهد مراجعه کند به یک ادارهای، به یک رئیس ادارهای، آن قدر اشکالتراشی و آن قدر فساد باشد و بالاخره هم [هی بگوییم:] امروز برو، فردا بیا، فردا برو، پس فردا بیا، این طور چیزها. اگر افرادی در آنجا هستند که این طور با مردم معامله میکنند، شما بدانید که اینها میخواهند ناراضی درست بکنند؛ [مثلًا،] یک کسی آمده، یک کاری دارد، کار جزئی هم هست، [دائم میگویند:] برو سر آن میز، آن برو سر آن میز، آن برو سر آن میز، آن کارهایی که سابق میکردند، اگر شما در ادارات دیدید یک همچو چیزی هست، باید به آنها تنبه بدهید، ارشادشان کنید که این کارها، کارهای اسلامی نیست. اگر تکرار کردند، آنها را هم باید کنار بگذارید.
در هر صورت، کار شما در عین حالی که یک کار مهمی است، یک کار اسلامی مهمی است، یک خدمت بسیار بزرگ است، مسئولیت بسیار بزرگ هم دارد. از مسئولیتش غافل نباشید. نبادا شما بخواهید خدمت بکنید، یک وقتی- خدای نخواسته- خلاف آن بشود؛ بخواهید عبادت بکنید، یک وقت- خدای نخواسته- معصیت بشود.
باید همه این مسائل [را،] نه همه شما، همه کسانی که در کارهایی که در این جمهوری اسلامی هست، وارد میشوند، همه آنها، این را توجه کنند که ما میخواهیم برای اسلام خدمت کنیم. میخواهیم همان طور که اسلام میخواهد عمل کنیم. اسلام هم نسبت به افراد، افراد خائنی که نمیشود اصلاحشان کرد را کنار میگذارد. اشخاصی اگر هم یک کار خلافی یک وقتی کردند و بعد برگشتند و شما سوابقشان را وقتی دیدید، دیدید که نه، اینها اشخاصی بودند که در آنجا به واسطه الزام، به واسطه اجبار، به واسطه ترس، به واسطه این طور امور، یک کاری کردند، مجرد این [را] شما اخذ نکنید و یک کسی را ساقطش کنید در جامعه. این کار مهمی است که کار بسیار با ارزش است، لکن مسئولیت هم بسیار دارد. و این را باید همه آقایان متوجه باشند.
و همین طور آنهایی که در جاهایی که این انجمنهای اسلامی است، آنها هم باید این توجه را داشته باشند که در عین حالی که انجمنهای اسلامی خدمت میکنند و خدمتشان هم ارزشمند است، در عین حال مسئولیتشان هم زیاد است. چه بسا که در بین انجمنهای اسلامی هم یک فرد یا افرادی پیدا بشوند که بخواهند انجمن اسلامی را بکشند به خلاف اسلام و فساد ایجاد کنند. آنها هم باید افرادشان را شناسایی کنند. ببینند که این آدمی که به اسم «انجمن اسلامی» آمده، آیا خودش تعهد به اسلام دارد؟ چه جور بوده وضعش؟
خانوادهاش چه بوده؟ اینها یک مسائل مهمی است که امروز ما به آن مبتلا هستیم و شما میبینید که در بین این چپها، در بین این منحرفین، در بین این منافقین، افرادی هستند که با طراحی وارد میشوند و در همه جا سر میکشند و وارد میشوند و یک وقت- خدای نخواسته- غائله ایجاد میکنند. اینها یک مسائلی است که باید خود آقایان توجه داشته باشند.
چنانچه میبینید که ما الآن مبتلا هستیم به جنگ و مبتلا هستیم به آن چیزهایی که، تبلیغاتی که در خارج بر ضد ما میشود؛ شما میبینید چقدر تبلیغ! من گمان ندارم که یکی از این رسانههای گروهی با جمهوری اسلامی بخواهد به انصاف عمل کند. طرفداری را من نمیگویم، بخواهد به انصاف عمل کند، بخواهد چیزی که میگوید، از روی انصاف باشد؛ مثلًا، میبینید که یکی از رسانههای گروهی که چند شب پیش از این، دو- سه شب پیش از این بود، میگفت که عراق هم خیلی آدم کشته، ایران هم کشته، لکن ما راجع به عراق مستند نداریم، راجع به ایران مستند داریم، استناد داریم به چیزی. او چی است؟
آن یک چیزی است که منافقین در خارج منتشر کردهاند؛ مستند یک رادیویی. نه اینکه نمیفهمند، میفهمند، میخواهند یک چیزی بگویند، به خیال خودشان یک بهانهای دست بدهند، و الّا آنها میفهمند که این منافقینی که در خارج هستند و آن اشخاصی که حالا با هم جمع شدهاند و تو سر هم میزنند و همه موافق با این هستند که اسلام نباشد، اینها میگویند که ما از آنها شنیدیم، چون از آنها شنیدیم، پس مستند است.
خوب، ما یک همچو ابتلایی الآن در دنیا داریم که حرف دشمنهای ما که از اینجا بیرونشان راندند و آن قدر جنایات در این کشور کردند، مستند میشود؛ برای اینکه الآن هر روز، روزی صد نفر در ایران در زندان اوین اعدام میشوند- یکی از حرفهایش است- روزی صد نفر الآن دارد اعدام میشود! خوب، یک همچو گرفتاری ما داریم.
وقتی یک همچو گرفتاری داریم، ما باید خودمان توجه به مسائل بکنیم، هوشمند باشیم، یک وقت بهانه دست ندهیم که- خدای نخواسته- یک چیز کوچکی را ما عمل کنیم، این بهانه بشود دست آنها و به قول خودشان، مستند پیدا بکنند.
الآن تمام رسانههای گروهی به ضد ایران، به ضد اسلام [هستند.] اصلًا اسلام را آنها مضر میدانند. با افراد ایرانی بد نیستند، با افرادی که میخواهند طرف اسلام باشند، میخواهند اسلام را پیاده کنند، با اینها بد هستند. آنها اسلام را مضر به حال خودشان میدانند. و مع الأسف، ما مبتلای به دولتهایی هستیم که در کشورهای اسلامی هستند.
آنها هم همین طور دارند دامنمیزنند به این طور اختلافات.
شما ملاحظه کنید که چقدر اسفبار است این مطلب که اسرائیل در محضر این دولتهای- باصطلاح- اسلامی آن قدر به این زن و بچه و پیر و بزرگ لبنان صدمه وارد آورد. آن قدر افراد را کشت و آن قدر افراد را آواره کرد. و الآن هم در آنجا مشغول به فعالیت است. چقدر اسفبار است که در محضر اینها، این کار شده است و مع ذلک، الآن دنبال این هستند که آن توطئههایی که امریکا دارد درست میکند، طرحهایی که امریکا میدهد، که همه طرحهاشان بر ضد خلق است و بر ضد اسلام است، اینها در صدد هستند که پیشنهادهایی که قبلًا کردند مثل «کمپ دیوید»[10] و بعدش شبیه او را درست کردند و همه اینها متفق بر این هستند که اسرائیلی که این قدر جنایتکار است، حالا مسلمانها بشناسند به اسم یک دولت- مثلًا- مستقل متعهد. این چقدر برای انسان دردناک است.
و من الآن را عرض میکنم که اگر این دولتهایی که در خلیج فارس و اطراف خلیج فارس و در جاهای دیگر هستند، اینها یک همچو امری را تصویب کنند و مثل طرح امریکا یا طرح بعد از او، که طرح شده است، اینها [را] تصویب کنند و اسرائیل را شناسایی کنند، ملت ما و ارتش ما و سپاه پاسداران ما و اسلام و خدای تبارک و تعالی از آنها نخواهد گذشت. و بترسند از آن روزی که این ملت احساس بکند؛ این ارتش، این سپاه پاسداران احساس بکنند که تکلیف دارند که این اشخاصی که «کمپ دیوید» را یا شبیه او را برای استقلال و برای شناسایی اسرائیل تصویب کردند، تکلیف شرعی برایشان یک وقت حاصل بشود که اینها باید تأدیب بشوند.
و این مسئله لبنان و همین طور مسئله ایران، مسئله هجوم به ایران و مسئله هجوم به لبنان، یک مسئلهای بود که با طرح امریکا عمل شد؛ یعنی، امریکا طرح داده، چون دیده است که اینجا از دستش رفته، طرح داده است که برای ایران مشکلات ایجاد کند. هر چه میتوانست مشکلات کرد و از بین رفت، بعد هم مشکلات جنگ را ایجاد کند و این جنگ هم ادامه پیدا بکند و این چیزی که حق است، عمل نشود تا ادامه پیدا بکند و بهرهبرداری را امریکا بکند. در لبنان هم همین مسأله بود که طرحی اینها داشتند که در آنجا اجرا بکنند و اسرائیل را وادار کردند به اینکه آن طور جنایتها را بکند تا اینکه آن طرحهایی که به نفع امریکاست و همه کشورها را اسیر امریکا میکند، بیشتر از آنچه که هستند، آنها اجرا بشود. خوب، این ملتهای اسلام، این دولتهای- به اصطلاح- اسلامی، تا کی میخواهند این ذلتها را تحمل کنند و این تحقیرها را بپذیرند؟ تا کی اینها توجه به این ندارند که زندگانی شرافتمندانه بهتر از این زندگیهایی است که در پارکها باشد و شرافتمندانه نباشد؟ اینها به خود بیایند، توجه کنند به این مسائل. و اگر طرح «کمپ دیوید» و همین طور امثال او برای شناسایی اسرائیل، اینها به آن رأی بدهند، هر یک از اینها که رأی دادند، یک وقت تکلیف شرعی برای ما میشود به اینکه با آنها یک معامله دیگر بکنیم.
ما نمیخواهیم با کسی جنگ بکنیم. شما میبینید که ما با عراق جنگ نداشتیم. ملت عراق ملت خود ماست، آن قدر که ما علاقه به عراق داریم! در عراق مرکز تشیع است. در عراق مرکز امیر المؤمنین است، مرکز حسین بن علی است، مرکز سایر ائمه است، ملت اسلامی است. ما علاقه داریم به عراق؛ همان طوری که علاقه داریم به ایران به اعتبار اینکه اسلام است، آنجا هم علاقه داریم به اعتبار اینکه یک کشوری اسلامی است و مرکز اولیای خداست. ما هیچ وقت بنای بر این نداشتیم که به عراق یک صدمهای وارد کنیم و تا کنون هم هر چه به من گزارش داده شده است- تقریباً- این بوده است که به مردم عراق تعدی نشده است.
اما ما چه بکنیم با یک همچو فاسدی[11] که هم عراق را دارد به تباهی میدهد و هم ایران را به خیال خودش؟ ما چه کنیم با یک همچو آدمی که از اول میگوید که ما با رژیمی که زرتشتی هستند- نمیدانم- مجوس هستند، یک رژیمی که همهاش صدای «اللَّه اکبر» است، [مقابله میکنیم؟] همه آن بناهایی که در عراق، بناهای اسلامی که در عراق هست، همهاش، اگر نگویم همهاش، اکثرش از ایرانیها بوده، ایرانیها آن بناها را ساختهاند. چطور این آدم به اسم اینکه ایران زرتشتی است- نمیدانم- پارساند، از فارساند- مگر فارس بودن اشکال دارد؟- به اسم اینکه همه ایرانیها مجوس هستند، به اسم این، حمله کرد و بعد فهمید که نخیر، اسلام با «اللَّه اکبر» پشتگردنی به او میزند، و تا کنون هم این طور بوده و بعدها هم اگر تسلیم حق نشوند! ما یک امر غیر اسلامی نمیخواهیم. ما یک امر حقی میخواهیم. ما میگوییم یک متجاوز آمده است و آن همه جنایات وارد کرده است؛ آن همه افراد کشته است! آن همه خانه خراب کرده است! آن همه مردم را بیخانمان کرده است! آن همه عراقی را بیخانمان کرده! این همه افرادی که از عراق فرار کردهاند، آمدهاند اینجا، آواره شدند. همه اینها هستند. خوب، بیاید این آدم، این دولت، این کذا، بیاید، مردم را بنشانند؛ اشخاصی که عاقل هستند، بنشانند و ببینند که ما چه میخواهیم. ما میگوییم که این جنایاتی که این کرده است، چون پیشقدم بوده است، [مقصر است.] ما غیر دفاع تا کنون هیچ کاری نکردهایم. این جنایات باید جبران بشود. اگر ما دست از [سر] جنایات جانی برداریم، جانی هستیم. کمک به جنایت، خودش یک جنایتی است. ما میگوییم که این طور باید باشد. ما میگوییم که باید اینها از کشور ما بیرون بروند و تعدی نکنند به کشور ما.
شما میدانید که هر روز آبادان مورد اصابت گلوله است و موشک است و امثال اینها. هر روز خوب، میآیند کنار و از آنجا با آن توپهای دور برد میزنند به آن. کی را میشکند؟ مردم بیچاره را. مردم که نه، هیچ کار ندارد. جز بقال است و نمیدانم خباز است و یک زن بیچارهای است و یک بچه کوچکی است و اینها؟ ما میگوییم که ما میخواهیم که اینها تا آن حد بروند که نتوانند یک همچو کاری بکنند. خوب، بیایند عقلًا بنشینند این کار را بکنند؛ ما که مخالف با آن نیستیم، لکن اگر نکنند، خوب، ما خودمان باید بکنیم، ما با قوّه قهریه باید بکنیم. اگر اینها عمل کردند به اینها، خوب، ما دیگر حرفی نداریم. اینها بروند سراغ کارشان، ما هم سراغ کارمان. و اما اگر عمل نکنند و هر روز برای ایران یک غائله درست کنند و هر روز ایران را بکوبند، خوب تکلیف ما این است که جلوی این را بگیریم. تکلیف ما این است که تا هر جا که جلوگیری از این امر متوقف به اوست، پیش برویم و کار خودمان را انجام بدهیم. این یک امر عقلی است؛ یک امر عقلایی است. آنها که الآن هم در خاک ما هستند، الآن هم در بلندیهای ایران هستند، الآن هم دارند ظلم و تعدی به ایران میکنند، ما دفاع نکنیم؟! ما آنها را بگذاریم سر جای خودشان هر غلطی میخواهند بکنند؟! خوب، ما [باید] دفاع بکنیم؛ همان طوری که از خرمشهر و جاهای دیگر بیرونشان کردند، اینها را هم عقب خواهند نشاند تا اینکه آن کاری را که ما میخواهیم، انجام بگیرد. اگر هم یک اشخاصی هستند، دولتهایی هستند که میخواهند این کار را بدون اینکه قوه قهریه در کار باشد، انجام بدهند، ما هم حاضریم. ما همیشه صلح طلب هستیم، لکن نه صلحی که جانی را سر جنایت خودش باقی بگذاریم. همچو صلحی صلح نیست. ما صلحی میکنیم که با قدرت و قوّت، دفاع از کشور خودمان، دفاع از اسلام بکنیم.
و من ان شاء اللَّه، امیدوارم که همه مسلمین بیدار بشوند و توجه بکنند به اینکه چنانچه جلوی امریکا و این مهرههای امریکا، که برای خاطر امریکا و منافع او به اسلام صدمه وارد میآورند مثل اسرائیل و مثل صدام- ان شاء اللَّه، مردم بیدار بشوند و بفهمند- اگر به اینها مهلت داده بشود، همه مسلمین به تباهی کشیده خواهند شد. و امریکا محدود نیست آمالش به یک کشور و دو کشور و اینها، هر جایی را میخواهد او تحت سیطره او باشد. و امروز روزی است که ما اعتقادمان این است که باید مسلمین با هم متحد بشوند و تودهنی بزنند به امریکا و بدانند که میتوانند؛ توانایی این امر را دارند، هم قدرت پرسنلی و افراد دارند و هم ملت باهاشان موافق است، اگر امری بکنند، کاری بکنند و هم امکانات زیاد دارند؛ شریان حیات امریکا و غرب بسته به نفت این منطقه است.
و من امیدوارم که همه ما خدمتگزار به اسلام و مسلمین باشیم و همه شما آقایان با تعهد به اسلام، با اینکه حاضر بدانید خدا را در کارهای خودتان [فعالیت کنید.] آن روزی را که میخواهید یک کسی را کنار بگذارید، آن روزی که میخواهید به یک کسی فرض کنید که یک «انْگ» غیر اسلامی بزنید، توجه کنید که خدا حاضر است. اگر- خدای نخواسته- بر خلاف بکنید عمداً و اگر سهوی باشد، اشتباهی باشد که مقدماتش دست شماست، بدانید که این خدای حاضر و ناظر بر شما ممکن است نبخشد. توجه بکنید که کارها همه اسلامی باشد؛ برای خدا باشد؛ خدمت برای خدا باشد. و امیدوارم که خداوند به همه شما توفیق عنایت کند و همه شما برای خدمت به اسلام و مسلمین موفق باشید و همه ایرانیها، که در مکه مشرفه مشرف شدهاند، با سلامت، با صحت به اوطان خودشان برگردند. و من امیدوارم که حجاز و کشور حجاز و دولت حجاز با این عزیزان که بر ضد مخالفان اسلام هستند، بر ضد امریکا هستند، بر ضد آن دنباله امریکا و آن فاسد هستند، به طور اسلامی عمل کنند و موجب نگرانی دولت و ملت ما را فراهم نکنند که اگر این فراهم بشود، ممکن است خطری داشته باشد.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج16، ص: 473 ـ 484)
ـ پیام به ملت مسلمان و علمای پاکستان؛ شهادت سید عارف حسین حسینی (1367)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خدمت حضرات علمای اعلام و حجج اسلام و ملت بزرگوار پاکستان- ایّدهم اللَّه تعالی پیامها و تلگرافات تبریک و تسلیت شما در رابطه با شهادت جناب حجت الاسلام آقای سید عارف حسین الحسینی این یار وفادار اسلام و مدافع محرومان و مستضعفان و این فرزند راستین سید و سالار شهیدان، حضرت ابی عبد اللَّه الحسین- علیه السلام- واصل گردید. گرچه این حادثه بزرگ قلوب مسلمانان و خصوصاً روحانیت متعهد اسلام را جریحهدار نمود، ولی مسئلهای دور از انتظار ما و ملتهای مظلوم جهان و خصوصاً ملت بزرگوار پاکستان که خود طعم تلخ استعمار را چشیده است و با مبارزه و جهاد و شهادت استقلال خویش را به دست آورده است، نبود.
درد آشنایان جوامع اسلامی، همانان که با محرومان و پابرهنگان میثاق خون بستهاند، باید توجه کنند که در آغاز راه مبارزهاند و برای شکستن سدهای استعمار و استثمار و رسیدن به اسلام ناب محمدی راه طولانی در پیش دارند. و برای امثال علامه عارف حسین حسینی بشارتی بالاتر از این نبوده است که از محراب عبادت حقْ عروج خونین ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ[12] را نظاره کند، و جرعه وصل یار را از شهد شهادت بیاشامد، و شاهد وصول هزاران تشنه عدالت به سرچشمه نور گردد. بزرگترین فرق روحانیت و علمای متعهد اسلام با روحانینماها در همین است که علمای مبارز اسلام همیشه هدف تیرهای زهرآگین جهانخواران بودهاند و اولین تیرهای حادثه قلب آنان را نشانه رفته است؛ ولی روحانینماها در کنف حمایت زرپرستان دنیاطلب، مروّج باطل یا ثناگوی ظلمه و مؤید آنان بودهاند.
تا به حال یک آخوند درباری یا یک روحانی وهابی را ندیدهایم که در برابر ظلم و شرک و کفر، خصوصاً در مقابل شوروی متجاوز و امریکای جهانخوار ایستاده باشد.
همان گونه که یک روحانی وارسته عاشق خدمت به خدا و خلق خدا را ندیدهایم که برای یاری پابرهنگان زمین لحظهای آرام و قرار داشته باشد و تا سر منزل جانان علیه کفر و شرک مبارزه نکرده باشد. و عارف حسینی این گونه بود. و ملتهای اسلامی حتماً دلیل این واقعه را دریافتهاند که چرا در ایران «مطهری» ها و «بهشتی» ها و شهدای محراب و سایر روحانیون عزیز، و در عراق «صدر» ها و «حکیم» ها و در لبنان «راغب حرب» ها و «کُرّیم» ها، و در پاکستان «عارف حسینی» ها، و در تمامی کشورها روحانیون درد آشنای اسلام ناب محمدی- صلی اللَّه علیه و آله- هدف توطئه و ترور میشوند.
ملت شریف و مسلمان پاکستان، که بحق ملتی انقلابی و وفادار به ارزشهای اسلامی بودهاند و با ما رابطه دیرینه گرم انقلابی، عقیدتی و فرهنگی دارند، باید تفکر این شخصیت شهید را زنده نگه دارند، و نگذارند شیطان زادگان جلوی رشد اسلام ناب محمدی- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- را بگیرند. امروز استکبار شرق و غرب چون از رویارویی مستقیم با جهان اسلام عاجز مانده است، راه ترور و از میان بردن شخصیتهای دینی و سیاسی را از یک طرف و نفوذ و گسترش فرهنگ اسلام امریکایی را از طرف دیگر به آزمایش گذاشتهاند. ای کاش همه تجاوزات جهانخواران همانند تجاوز شوروی به کشور مسلمان و قهرمانپرور افغانستان علنی و رودررو بود تا مسلمانان ابهت و اقتدار دروغین غاصبین را در هم میشکستند؛ ولی راه مبارزه با اسلام امریکایی از پیچیدگی خاصی برخوردار است که تمامی زوایای آن باید برای مسلمانان پابرهنه روشن گردد؛ که متأسفانه هنوز برای بسیاری از ملتهای اسلامی مرز بین «اسلام امریکایی» و «اسلام ناب محمدی» و اسلام پابرهنگان و محرومان، و اسلام مقدسنماهای متحجر و سرمایه داران خدانشناس و مرفهین بیدرد، کاملًا مشخص نشده است. و روشن ساختن این حقیقت که ممکن نیست در یک مکتب و در یک آیین دو فکر متضاد و رودررو وجود داشته باشد از واجبات سیاسی بسیار مهمی است، که اگر این کار توسط حوزههای علمیه صورت پذیرفته بود، به احتمال بسیار زیاد سید عزیز ما، عارف حسین، در میان ما بود.
وظیفه همه علماست که با روشن کردن این دو تفکر، اسلام عزیز را از ایادی شرق و غرب نجات دهند. البته خون این شهیدان عزیز تمامی خاک و خاشاکها را از مسیر اعتلای ارزشهای معنوی ریشه کن میسازد، و همه مروجین باطل را به دریا میریزد؛ ولی نباید از این مسأله غفلت کنیم که امروز روز آمادهباش همه دشمنان اسلام است، روز بیدار باش همه جهانخواران است. آن روزی که استعمار شرق و غرب مسلمانان را خواب کرده بود و بر مَرکب مراد سوار بود از خطر بزرگ و بالقوهای به نام اسلام و قرآن سخن میگفت. و اما امروز که شوروی و امریکا به دنبال انقلاب مقدس اسلامی ایران صدها ضربه سیاسی و نظامی و فرهنگی خوردهاند و در همه جای عالم زنگ خطر اسلام علیه منافع حیاتیشان به صدا درآمده است باید با دقت تمام کیْد و فریب استکبار شرق و غرب را شناخت و خنثی نمود.
ملتهای مسلمان باید اصل را بر دشمنی و فریب ابرقدرتها با خود بگذارند، مگر اینکه خلاف عینی و عملی آن را مشاهده و لمس و باور نمایند. ما به حبل ولایت خدا و پیامبر و ائمه معصومین- علیهم السلام- چنگ زدهایم؛ و جداً باید از هر آنچه غیر رضایت آنان است متنفر و بیگانه باشیم، و از این بیگانگی هم بر خود فخر و مباهات کنیم.
شهادت جناب حجت الاسلام آقای سید عارف حسین حسینی، را به روحانیون متعهد اسلام و خانواده محترم این شهید و ملت مسلمان پاکستان تبریک و تسلیت عرض نموده؛ و به همه برادران و خواهران مسلمان خود در آن کشور اطمینان میدهم که ایران اسلامی در کنار شما و به عنوان یاری امین و سنگری محکم از شرافت، استقلال، عزت و اعتبار اسلامیتان دفاع خواهد نمود.
این جانب فرزند عزیزی را از دست دادهام. خداوند تعالی به همه ما توفیق تحمل مصائب و توان ادامه راه پر فروغ شهیدان را بیشتر از پیش کرامت فرماید؛ و توطئه و مکر ستمگران را به خودشان برگرداند؛ و ملت پر کرامت اسلام را در مسیر جهاد و شهادت ثابت قدم نگه دارد. و السلام علی عباد اللَّه الصالحین. به تاریخ 23 محرّم الحرام 1409
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 119 ـ 122)
[3] - یعنی در تحت ذمّه و حمایت حکومت اسلامی بوده است.
[4] - نهج البلاغه، خطبه 27.
[5] - این ماجرا از امام پنجم حضرت باقر- علیه السلام- نقل شده است. أعلام الدین، دیلمی، ص 143.
[7] - مصطفی کمال( آتاتورک) رئیس جمهور ترکیه و پایه گذار نظام لائیک در ترکیه.
[8] - کتاب مشهور ابن سینا در علم طب و پزشکی.
[10] - محلّی در امریکا که قرارداد صلح میان مصر و اسرائیل و به رسمیّت شناختن اسرائیل توسط مصر در زمان ریاست جمهوری جیمی کارتر در آنجا امضا شد.
[12] - بخشی از آیه 28 سوره فجر:« به سوی پروردگارت بازگرد گرد».