امروز با امام: سیزدهم شهریور
ـ نامه به خانم خدیجه ثقفی؛ خانوادگی (1351)[1]
«بسمه تعالی
خانم محترمه معظمه، مرقوم سوم شما واصل شد. در جواب دو مرقوم، چند روز قبل مصدع شدم؛ اینک جواب سوم: اولًا کلمهای که راجع به فریده[2] نوشته بودید که برای مختصر گرفتگی روحی صلاح دیدند او را به مشهد ببرم، اینجانب را مضطرب کرد.
علاوه بر اینکه با نوشتن کاغذ از تهران و همراه بودن فریده، یک کلمه او ننوشته؛ علاوه اسمی از فرشته[3] نبود و به نظر آمد که فرشته همراه نیست. اینها مرا مشوش کرده. فوری از سلامت او، یا اگر دلتنگی خانوادگی دارند، مطلعم کنید. امید است دومی باشد که سهل است. ثانیاً از عمل مینو[4] خانم به طور اجمال نوشتهاید؛ نمیدانم چه عملی بوده، ان شاءاللَّه تعالی با سلامت گذشته است. ثالثاً هیچ وقت به طور سربسته و اجمال چیزی ننویسید که موجب اضطراب ما شود. رابعاً سفر مشهد ان شاءاللَّه به خیر بوده و زیارت شما قبول. مصطفی برای اول رجب آمدند کربلا. کاغذ هم این چند روز به شما نوشتهاند. ماها همه بحمداللَّه تعالی سلامت هستیم، فقط صغری[5] ضعف زیاد دارد و رو به بهبودی است. اقلیما و مشهدی حسین[6] سلام دارند. به عموم بستگان خصوصاً دخترها سلام برسانید. از حال خازنجون[7] هم مطلعم کنید. از شما امید دعا دارم. هوای اینجا رو به خوبی است؛ شبها تقریباً خوب است. سلام بر همه شماها.- 25 رجب 92» (صحیفه امام، ج2، ص: 445)
ـ نامه به آقای سید حمید روحانی؛ عدم انتشار پیام روحانیون مبارز نجف (1351)
«بسمه تعالی
در اصل مطلب نمیتوانم عجالتاً نظری بدهم و نمیدانم چه تأثیری دارد. در محیطهایی که ایران را از ممالک اسلامی محسوب نمیدارند و هر چه به ملت ایران و شیعه ظلم شود شاید روا دارند و شاید این ملعون[8] را فرستاده خدا برای سرکوبی ملت شیعه بدانند! لکن در صورتی که شماها صحیح میدانید، لازم است بعضی تذکرات:
1- اسم اشخاصِ معیّن به نظر صحیح نمیآید. میدانید در یک محیطِ آخوندی به یکی احترام کردن و از دیگری نام نبردن چه اثری دارد، مضافاً که شخص اول هر محیط را نمیشود به دست آورد، در این صورت موجب نگرانیها میشود.
2- در صفحه سه راجع به اصلاحات ارضی و آزادی زنها، علمای ایرانی را موافق قرار دادید و این نه به حَسَب واقع صحیح است و نه ذکر آن درست. باید اصلاح شود و از قضیه اصلاحات و آزادی اسم برده نشود.
3- راجع به قضایای اخیر چیزی نوشته شد.» (صحیفه امام، ج2، ص: 446)
ـ نامه به آقای سید احمد خمینی؛ خانوادگی (1351)
«بسمه تعالی
احمد عزیزم
مرقوم شما ضمن مرقوم سابق خانم[9] واصل شد. ان شاءاللَّه تعالی سلامت و موفق به تحصیل علم و تقوا باشید. مرقوم خانم مرا مشوش کرده است؛ شما فوراً از سلامت فریده و اینکه چه قضیهای بوده که او را مشهد بردند مطلعم نمایید.[10]
خدمت حضرت عمّ بزرگوار[11] سلام برسانید. جواب مرقوم ایشان را فرستادهام. به خانواده محترم برسانید. ان شاءاللَّه کوچولو[12] حالش خوب است. اسمش را اعلام کنید.
داداش[13] شبها شام پیش من هستند و حسین[14] ناهارها، گاهی هم مریم؛[15] جمعه هم، همه. والسلام علیکم. پدرت.» (صحیفه امام، ج2، ص: 447)
ـ حکم رسیدگی به مشکلات منطقه فومنات به آقای فومنی حائری (1358)
«بسمه تعالی
به طوری که مرقوم شده است، اهالی محترم تقاضا دارند جنابعالی در منطقه فومنات، اشتغال به رسیدگی به وضع منطقه داشته باشید. مقتضی است جنابعالی تشریف ببرید و با مشورت آقایان و اشخاص معتمد به کارهای آنجا رسیدگی نمایید. و السلام علیکم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج9، ص: 404)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان جهاد سازندگی؛ تحول روحی ملت (1358)[16]
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من کراراً این مطلب را گفتهام که این نهضت یک تحولاتی آورده است که آن تحولات، تحولات روحی و انسانی است که در نظر من بسیار اهمیتش بیشتر از این پیروزی در مقابل شاه سابق و قدرتهای بزرگ است. در ظرف یک مدت کوتاهی، ملت ما متحول شد، به حسب نوع، از یک حالی به یک حالِ مقابل او.
یک طور تحول این بود که همه مُشاهِدش بودید؛ میدیدید که در یک وقتی ملت ما طوری بود که اگر یک پاسبان میآمد در بازار، مثل بازار تهران که بزرگتر بازار ایران است و میگفت که «4 آبان» است و باید بیرق بزنید، علاوه بر اینکه خوب عمل میکردند، برای خودشان اصلًا حق این معنا را قائل نبودند که بگویند نه! اصلًا یک همچو چیزی مطرح نبود؛ بیچون و چرا عمل میکردند؛ همین ملتی که از حرف یک پاسبان تخلف را برای خودش مطرح نمیدید، در ظرف مدت کوتاهی همین ملت ریخت در خیابان و گفت ما اصل سلطنت را نمیخواهیم! این تحول، یک چیز بزرگی است، کوچک نیست. یک آدمی که، یک بازاری، که از یک پاسبان خوف داشت، یا یک مثلًا صاحبمنصبی که میآمد و چند تا ستاره روی دوشش بود، همه از آن پرهیز میکردند و میترسیدند، این بچهها و بزرگها و زنها و مردها ریختند در خیابانها و اساس مسأله را، اصل «شاهنشاهی» را گفتند نمیخواهیم. یعنی آنی که 2500 سال با قدرت حکومت کرده بود بر ملت، آن را زیرش زدند و جلو هم زدند و عمل هم کردند و پیش هم بردند. این تحول روحی یک تحولی بود که اعجابآور و هیچ نمیشد اسمی روی این گذاشت، الّا اینکه تحولی بود که با دست خدا انجام گرفت؛ یعنی هیچ بشری قدرت این معنا را ندارد که روحیه یک جمعیتی آن هم یک جمعیت سی و پنج میلیونی، با عقاید مختلف، با روحیههای مختلف، از بچه کوچولویشان بگیرد تا پیرمرد توی مریضخانههایشان، این یک همچو تحولی در او پیدا بشود. بشر نمیتواند این کار را بکند. این کاری بود، تحولی بود، که خداوند تبارک و تعالی در آن اراده داشت.
یک تحول دیگری که از این لطیفتر است تحول انسانی است که پیدا شد. شاید سابق همچو چیزی نبود که دکترها و تحصیلکردهها و عرض بکنم که اشخاصِ «نازک نارنجی» به اصطلاح ما و اینها یک وقتی فکر این بیفتند که بروند گندم درو کنند! خانمها به فکر این اصلش نمیافتادند که یک وقت بروند توی صحرا و کمک کنند به این کشاورزها و زحمت بکشند و عرق بریزند و عشقبازی کنند با گندم و جو و زمین. این یک تحول لطیفی بود که در ایران پیدا شد که حتی ایرانیهای اروپا هم یک دسته آمدند اینجا، از اروپا هم یک دسته آمدند پیش من، گفتند ما آمدیم برای همین سازندگی. من به آنها گفتم که شما البته نمیتوانید مثل کشاورزها بروید به آن طور فعالیت کنید؛ لکن این را بدانید که رفتن شما، از اروپا آمدن و رفتن شما به جامعه کشاورزی، قدرت کشاورز را چند برابر میکند و حالا به شما دارم عرض میکنم که البته آنها کاردیده و کارورزیده هستند و شماها قدرت اینکه مثلًا آن قدری که آنها میتوانند عمل بکنند ندارید؛ اما این معنا هست که وقتی کشاورز دید که دکتر و تحصیلکرده و مهندس و عرض بکنم اینها آمدند، زنهای محترم، مردهای محترم، آمدند در آنجا به ایشان کمک میکنند، قدرت آنها چند برابر میشود. این قدرت میآورد و این عمل، عمل بسیار شریفی است؛ و این تحول هم تحول لطیفی است که به غیر دست خدا کسی دیگر نمیتواند داشته باشد، نمیتواند این را انجام بدهد؛ این تحولات روحی، تحولات انسانی، تعاون، که در ایران پیدا شده است. یکی از دوستان من میگفت که در آن روزهایی که تظاهرات بود- زمان طاغوت- و آن تظاهرات شدید بود- دو قصه را برای من نقل کردند، یکی از آنها را یادم هست کی نقل کرده، یکی هم کس دیگری نقل کرده آن که از دوستان من بود نقل کرد گفت که من داشتم در همین خیابانها که داشتند عبور میکردند و مردم تظاهر میکردند، میرفتم، دیدم یک پیرزنی یک کاسهای دستش است، یک مقدار هم پول توی آن کاسه هست، دستش [هم] این طور. در ذهنم آمد که خوب، این فقیر است و مردم به او [کمک خواهند کرد] وقتی که رفتم نزدیک، دیدم که این پیرزن بسیار محترم میگوید که امروز تعطیل است بازارها و پول خرد ممکن است پیدا نشود و بعضیها احتیاج داشته باشند که تلفن کنند، من این را نگه داشتهام که هر که بخواهد تلفن کند بیاید از این بردارد. این یک کاری است که آدم ابتدایی، خیال میکند؛ خوب، یک چند قِران باشد؛ اما این خیلی لطافت روح میخواهد.
این یک انقلابی است که خدا کرده است و من روی این انقلابهای روحی و این حس تعاونی که در ملت ما پیدا شده است و آن شجاعتی که در ملت ما پیدا شد و این علاقهای که من ادراک میکنم، حتی همین امروز، هر روز تقریباً من مواجه با یک همچو چیزی میشوم، دیروز یک دستهای از خانمها، محترمات، اینجا بودند، یکی اصرار میکرد که شما بگذارید که ما برویم کردستان. من گفتم آخر شما؟! نه [مشکل] کردستان حل میشود، لازم نیست شما تشریف ببرید. یکی گرفته بود جلوی من، تا آنجا آمد یکیشان دنبال من، که شما دعا کنید من شهید بشوم. گفتم من دعا میکنم که شما ثواب شهید را ببرید و خدمت کنید. اینها یک تحولاتی است که پیدا شده است. صدر اسلام با یک همچو روحیهای که شهادت را میخواستند. آن طور پیشرفت کردند در نیم قرن تقریباً معموره دنیا را، دنیای متمدن آن وقت را، فتح کردند. و الّا عددشان، یک عدهای بودند حجازی و نه فنون جنگی به آن معنای مدرنش را که روم و ایران میدانستند، میدانستند؛ نه ابزارش را داشتند. ابزار که هیچ نداشتند؛ یعنی هر چند نفرشان یک شتر؛ هر چند نفرشان یک شمشیر، یک بندی از لیف خرما درست کرده بودند، شمشیر را با آن بند بسته بودند اینجا! لکن روح، روح الهی بزرگ بود. آن روحی بود که وقتی نیزه را- آن در یک جنگی بود- آن مخالف گذاشت به شکم آن و فشار داد؛ این دید که خواهد مرد، با این فشار داد خودش را از توی نیزه، یک نیزه توی شکمش رساند؛ خودش را، او را هم کشت، خودش هم مرد! یک همچو روحیه، یک همچو روحی، یا مثلًا به قلعههای بزرگ وقتی که میرسیدند، کشته میدادند برای بالا رفتن، نیزهها را زیر یک سپر میگذاشتند، سپر رویش، یکی رویش مینشست میرفت بالا؛ اگر کشته هم میشد- که میشد- تا در را باز میکرد [ند]. این روحیه، یک روحیهای است که روحیه الهی است. در ملت ما هم پیدا شده است، الحمد للَّه [یک تن از حاضران: ان شاء اللَّه خدا به شما عمر هزار ساله بدهد.] و به همه ملت ان شاء اللَّه عمر با برکت، که هزار سال که نمیشود، لکن برکت هزار سال را. ان شاء اللَّه، ملت ما این برکت را داشته باشد عمرشان، همان طوری که این برکت بود که سلطنت 2500 ساله را [برانداخت] این محتاج به هزار سال فعالیت بود تا یک سلطنت 2500 ساله را [از بین] ببرند. این برکت بود؛ این برکتی بود که خدای تبارک و تعالی به شما ملت مسلمان مؤمن داد- و من دلخوشیم به این تحولات است.
یعنی همان وقت که من پاریس بودم و بعضی از این مسائل را- البته تمامشان را آنجا شنیدم؛ یعنی بیشترش را- بعضی از این مسائل را در پاریس میشنیدم و مِنْ جمله این بود که یک نفری که رفته بود گردیده بود و به دهات اطراف ما، دهات کَمَره، دهات خُمین، دهات جاپَلَق، آنجاها رفته بود، به من گفت که من در آن دهات که رفتم، صبح همان وقتی که بحبوحه تظاهرات و اینها بود گفت: صبح که میشد، در هر دهی آخوند ده جلو میافتاد، مردم عقبش تظاهر میکردند و ایشان گفت به من در فلان جا، در قلعه حسن فلک- آن قلعه حسن فلک[17] را من رفتم میدانم کجاست؛ پهلوی کوهی است که به آن کوه الوند میگویند، آن غیر الوند همدان است، الوندی است مال خمین است، آنجا یک قلعهای است مثلًا به اندازه چند مقابل این عمارتها، ده بیست تا خانوار شاید داشته باشد- گفت حتی آنجا، گفت من آنجا که رفتم، دیدم مطالبی که در آن قلعه مردم آنجا میگویند همانی است که در تهران میگویند! من آنجا در ذهنم آمد که مسأله مسئله بشری نیست؛ مسأله مسئله الهی است و این پیش میبرد. وقتی مطلب، توجه از جانب ما وراء الطبیعه و غیب باشد، این ملت پشتیبان غیبی دارد و با پشتیبان غیبی، شما پیش بردید؛ و الّا ابزاری دست شما نبود. حالا چهار تا تفنگ دست پاسبانهای ما هست. اینها غنیمت جنگی است، و الّا کِی داشتند اینها را. آنی که در بین ملت ما بود «اللَّه اکبر» و ایمان بود؛ فریاد «اللَّه اکبر» و ایمان بود، و او پیش برد.
برادرها! حفظ کنید این [ایمان] را؛ خواهرها! حفظ کنید این [ایمان] را. تا این سنگر الهی، این دژ محکم خدایی، هست شما پیروزید؛ نه دمکراتها به شما غلبه خواهند کرد و نه کمونیستها. همه اینها دفن خواهند شد. لکن به شرط اینکه این روحیهای را که خدا داده است و این وحدت کلمهای را که از جانب غیر به شما هدیه شده است، این امانت را حفظش کنید. الآن این یک مسئلهای است که پیش ما امانت است؛ و باید حفظ کنیم، و وقتی که توجه این باشد که ما برای خدا این کار را میکنیم، این هم باز در پاریس مکرر اتفاق میافتاد، که اشخاص دلسوز، اشخاصی که هواخواه بودند، اینها به من کراراً میگفتند که نمیشود، حالا که نمیشود باید یک جوریش کرد که مثلًا به تدریج پیش برود؛ و قدم بقدم مثلًا پیش برویم و بعضی هم از اینجا پیغام میدادند به من که قدم بقدم پیش برویم. حالا انتخابات را درست کنیم؛ بعد از انتخابات هم، یک مجلس خوبی درست بکنیم و بعد از مجلس خوب و کذا، و کم کم. من به بعضیشان گفتم به اینکه این نهضتی که الآن پیدا شده است و همه مردم بزرگ و کوچک الآن توی خیابان دارند.
فریاد میزنند، اگر این نهضت خاموش بشود، شما دوباره میتوانید یک همچو نهضتی درست کنید؟ نه! پس قبول دارید که نمیشود. شما میتوانید یک همچو قولی بدهید و همچو اعتقادی پیدا کنید که این آقای «آریامهر» به قول خودش عمل میکند؛ و آمده است میگوید که ملت، علمای اعلام، ای مراجع عظام، من اشتباه کردم! شما احتمال نمیدهید این معنا را که فردا همین آدمی که آمده است میگوید «علمای اعلام»، فردا باز همان قُلْدُر باشد و قلمهای شما را بشکند؟ جواب نداشتند دیگر. گفتم حالا که ما این نهضت را درست کردیم و این را هم از اینها میدانیم که اگر اینها قدرت پیدا بکنند تمام ما را از بین خواهند برد، حالا ما باید عمل بکنیم.
و عمده مطلب این است که ما یک تکلیفی داریم، ما مکلفیم، خدا به ما تکلیف کرده است، که با این مخالفین اسلام و مخالفین ملت اسلام معارضه کنیم، یا پیش میبریم، یا نمیبریم. اگر پیش بردیم، که الحمد للَّه هم به تکلیفمان عمل کردهایم و هم پیش بردیم، و اگر هم مُردیم و کشته شدیم، به تکلیفمان عمل کردیم، ما چرا بترسیم؟ ما شکست نداریم. شکست برای ما نیست، برای اینکه از دو حال خارج نیست؛ یا پیش میبریم، که پیروز هم شدیم. یا پیش نمیبریم، که پیش خدا آبرومندیم. اولیای خدا هم شکست میخوردند. حضرت امیر در جنگ معاویه شکست خورد، این حرف ندارد، شکست خورد. امام حسین- سلام اللَّه علیه- هم در جنگ با یزید شکست خورد و کشته شد. اما به حسب واقع پیروز شدند آنها. شکستْ ظاهری، و پیروزی واقعی بود. اگر ماها هم که برای خدا میخواهیم کار بکنیم، شکست هم بخوریم، تکلیف را عمل کردیم؛ و به حسب واقع هم پیروزی با ما خواهد شد.
این را عرض میکنم برای اینکه به شما عرض کنم که من میدانم که الآن گرفتاری زیاد است. نه برای شما؛ نه برای گروه شما؛ برای همه گروهها. شما وارث یک مملکتی هستید که 2500 سال به آن ظلم شده است. و آن این است که شما خودتان مُشاهِد بودید، ده- پانزده سالش را شاید شماها یادتان است، از اول آمدن رضا خان به سر کار تا حالا من یادم است، شما هیچ کدام یادتان نیست، از آن وقتی که آن وارد شد به تهران و کودتا کرد تا حالا که اینجا نشستهام، مسائل یادم است؛ یعنی مشاهد بودم، شماها هم زمان محمد رضا را یادتان است و خرابیهایی را که این بیشتر کرد و از سایرین، این دو پدر و پسر هر دو خیانت کردند. اما خیانتهای این بیشتر از خیانتهای او بود. خرابکاری این بیشتر از خرابکاری او بود. ما وارث یک همچو مملکت خراب [هستیم] از همه جهت: اقتصادش یک [جور خراب] خوب، دنبال هر انقلابی آشفتگی است. این قابل تعرّض نیست. یک رژیم بخواهد تغییر بکند، آن هم یک همچو رژیمی، آن هم به دست مردم، نه به دست یک نظامی که روی نظم کارهایش انجام میدهد، نه کودتا، کودتا نبود. آنها میخواستند کودتا بکنند. خوب، البته میدانید که در این شبهای آخری، که ما تهران بودیم، قضیه کودتا بود و کشتن همه، لکن خدا نخواست. و همانهایی که میخواستند با دست آنها کودتا کنند همانها هم برگشتند! و خدا برگردانده است. شما غافل نشوید از این. شما الآن افغانستان را ملاحظه کنید، افغانستان الآن چند ماه است گرفتارند مردم- خداوند ان شاء اللَّه که نجاتشان بدهد- برای این است که طرفشان، که عبارت از این مرد فاسق است، میکوبد آنها را با طیاره و با توپ و تانک. یکی از عنایاتی که خدای تبارک و تعالی به شما کرد و به ما کرد، اینکه اینها را خدا یک خوفی در دلشان وارد کرد که متشبّث به آن اسلحهها نشدند؛ منصرفشان کرد. آن طور نبود که فانتومها را بیاورند بالای سر تهران و چه بکنند. بعضیهایشان هم که گفته بودند، اطاعت نکردند از آنها. چنانچه آنها قوای انتظامیشان را به کار انداخته بودند و تهران را سرکوب کرده بودند، حالا شما اینجا مجتمع نبودید؛ ما هم نبودیم. این یکی از معجزاتی بود که خداوند اینها را منصرفشان کرد از این اگر هم به ذهن یکیشان آمد، یا ترسید و نکرد. اگر هم دستور داد، طرف ترسید و نکرد؛ یا طرف برای خاطر خدا نکرد. این هم یکی از چیزهایی بود که در این نهضت واقع شد و امری بود ما وراء الطبیعه؛ مثل افغانستان نشد.
در هر صورت این را میخواستم عرض بکنم به شما که شجاع باشید. در گرفتاریها که میآید، پابرجا باشید. مأیوس هیچ وقت نشوید. دولت اگر چنانچه نمیتواند به آن اندازهای که، من تصدیق میکنم که دولت مشغول کار است، کار خیلی هم کردند، این را هم به خود آقایان گفتهام. به آقای بازرگان و دیگران گفتهام که شما کار میکنید و عرضه نمیکنید؛ دیگران کار نمیکنند و میگویند. دیگران کار نمیکنند، فریادش را میزنند! اینها خیلی کار کردهاند، اما عرضه نمیکنند. چند دفعه تا حالا من به آنها [گفتم] آقا، شما این پاکسازی را خوب عرضه کنید؛ آن خانهسازی را عرضه کنید؛ آن امداد را که دارید در همه جا میکنند و میکنید عرضه کنید به مردم. این چیزهایی که تا حالا شده است بگویید. فقط در تمام این مدت یک روز آقای هاشمی،[18]- سلّمه اللَّه تعالی- در مدرسه فیضیه شمرد، پنجاه تا تقریباً، یا سی تا، چند تا شمرد، یکی یکی، که این کارها تا حالا شده است. خوب، این را باید در روزنامهها بنویسند، صدایش را درآورند، که مردم نیایند از ما سؤال کنند که آقا این چیزی که در «صد[19]» ریخت، خوردید یا عمل شد؟ نگویند مردم که خوب، مردم آن چیزی که در صد ریختند الآن خرج شده، تمام شده؛ باز هم احتیاج است. ولی عَرضه نمیکنند. باید عَرضه کنند، عمل کردند؛ اما این قدر اشکالات در کار است که به این زودی نمیشود درستش کرد. یک مملکت آشفتهای را به این زودی نمیشود اصلاحش کرد. این پافشاری لازم دارد، باید مأیوس نشد. در این قضیه کردستان بعضی از آقایان محترم به طور یأسآمیزی و بعضی از سران به طور یأسآمیزی با من تماس میگرفتند- حتی این روزهای آخر- که چنانچه با اینها وارد مذاکره نشویم؛ چه خواهد شد و چه خواهد شد، از دست ما خواهد رفت. به ایشان گفتم اشتباه میکنی [بگذارید کار] به اتمام برسد مقصود من این است که هیچ وقت یأس را در قلب خودتان وارد نکنید. یأس از جنود شیطان است؛ امید از جنود خداست. همیشه امیدوار باشید. پشتوانه شما، خدا و اسلام است. کسی که پشتوانهاش اسلام است از چه بترسد؟ با یک اشاره همه تمام میشود. اتکال کنید به خدای تبارک و تعالی، اتکال کنید به قرآن و اسلام، و پیش بروید. اینکه یک کسی، مثلًا فرض کنید، سردی با شما میکند، همراهی با شما نمیکند، اینها چیز مهمی نیست؛ خدا همراه شماست؛ و لو حالا با شما یک قدری هم فرض کنید سردی میکنند، یا یک قدری همراهی نمیکنند، یا دلجویی نمیکنند.
کار وقتی برای خدا باشد، دیگر انسان خوف از چیزی ندارد. حضرت علی بن الحسین- سلام اللَّه علیه- در آن بحبوحه که بود و چه میشد، راجع به اینکه همه حاصل مُقدَّر است که باید کشته بشوید، این طور نقل میکنند اهل منبر که عرض کرد به امام- علیه السلام- که أَ وَ لَسْنَا عَلَی الحَقِّ؟[20] ما بحق نیستیم؟ فرمود: چرا. گفت: پس چرا بترسیم از مُردن: فَإِذاً لا نُبَالی بِالمَوتِ.[21] وقتی ما بحقّیم، ما بحقّیم. هیچ اشکال در این نیست که ما بحقّیم، ما در مقابل باطل ایستادهایم.
باطل عبارت است از رژیم سلطنتی جابر. و شما مسلمان متعهد در مقابل یک همچو رژیمی و در مقابل دستجاتی که تأیید او را میکردند که ابرقدرتها بودند و سایر قدرتها، شماها بحقّید- وقتی شماها بحقّید، از اینکه با ما [فلان] همراهی نمیکند چه باکی. خوب، من که بحقّم، من تکلیفم را دارم عمل میکنم، حالا شما با من موافقت کنید، نخیر مخالفت کنید، ده تا هم فرض کنید که چوب لایِ چرخ بگذارید، من کارم را دارم انجام میدهم. رسیدم به آن کاری که انجام دادم، دو تا چیز بردم: یکی ثواب خدا، یکی رسیدن به مطلب. نرسیدم، ثواب خدا سر جای آن هست، شکست توی کار نیست. شما ملت شکست نمیخورید ان شاء اللَّه، و به پیش میروید، و ان شاء اللَّه همه این مشکلات تمام خواهد شد.
البته راجع به این قضیهای هم که آقا گفتند و اینها، من عصر این آقایان میآیند اینجا با ایشان صحبت میکنم.
امیدوارم که همه موفق باشید، مؤید باشید؛ همه از جنود امام زمان- سلام اللَّه علیه- باشید، و در دفتر آنها اسم شما را بنویسند.» (صحیفه امام، ج9، ص: 405 ـ 414)
ـ تلگراف به آقای بهاءالدین محلاتی؛ احوالپرسی (1358)
«بسمه تعالی
حضرت آیت اللَّه آقای محلاتی- دامت برکاته
پس از اهدای سلام و تحیت، امید است بهبودی کامل حاصل، و صحت و سعادت برقرار باشد. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج9، ص: 415)
ـ سخنرانی در جمع روحانیون ترکمن صحرا؛ بازسازی مناطق محروم (1358)[22]
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
یکی از برکات این نهضت، اجتماع علمای این حدود، و آن حدود، علمای تشیع و علمای تسنن در زیر یک سقف، یک سقف کوچک، تا مسائلی که ما داریم- و خلاف آن مسائل دارد تبلیغ میشود- به گوش آقایان برسد.
دیروز- چنانچه من قبلًا هم اعلام کردم، شاید هم شنیده باشید- یک تلگرافی با امضای هیجده نفر از ائمه جماعت مهاباد یا مهاباد و اطراف و رونوشت به 15 نفر از مقامات آمد، و در آن این بود که ما اهالی کردستان در این نهضت شریک بودیم و زحمت کشیدیم و حالا اشخاصی ذهن شما را مُشوَّش کردند و نسبت به اهالی کردستان بدبین کردند و شما، همه ایرانیها را بر ضد کردستان بسیج کردید! خوب، من میدانم که علمای آنجا یک همچو چیزی نمیگویند. این یک مطلبی است که یا ائمه جماعت را اسمشان را نوشتهاند، آنها هم بیاطلاعاند. یا با سرنیزه رفتند آنجا گفتند باید این را امضا کنید، و نمیتوانستند نکنند.
ما میخواستیم ببینیم که علمای کردستان و اهالی کردستان و علمای سایر بلاد ما که برادران ما هستند و اهل سنت هستند، تا حالا چه مطلبی دیدند، در این پنج- شش ماهی که جمهوری اسلامی هست، که نسبت به کردستان، بلوچستان، سیستان، سایر جاها، یک عملی شده باشد که بر خلاف باشد، بر خلاف مصالح آنها باشد؟ یا یک امتیازی در این مدت گذاشته شده باشد بین اهالی کردستان یا بلوچستان با اهالی تهران؟ یک گرفتاریهایی شما دارید و همه قشرهای مملکت دارند که هر کدام همان محیط خودشان را دیدهاند، مشاهده کردهاند و گرفتاریهای خودشان را دیدهاند و شاید در ذهنشان این آمده باشد که جاهای دیگر این طور نباشد.
من در این مدتی که اینجا بودم و گروههای مختلف آمدهاند، چه از کردستان، چه از جاهای دیگر، از بختیاری، از قشقایی، از همه اینها، این گروههای مختلف آمدهاند اینجا، و هر دستهای ادعا کردهاند که آن قدری که به ما ظلم شده است به دیگران نشده؛ آن قدری که ما عقب مانده هستیم دیگران نیستند. ما نه آب داریم؛ نه اسفالت داریم؛ و نه برق داریم؛ نه کذا. من به آنها هم گفتم که آقا شما محیط خودتان را میبینید. شما بروید جاهای دیگر هم ببینید، ببینید آنها دارند و شما ندارید؟ یا همه ندارید؟ اصلًا بنا بر این بوده که نداشته باشید. من نمیگویم بروید عشایر را ببینید، دوردستها را؛ حالا به شما هم عرض میکنم شما بروید تهران، این محلههایی که در دور و بر تهران الآن واقع است- که من در نجف بودم، یک کاغذی به من نوشته بودند و صورت محلهها را نوشته بودند. در ذهن من این است که حدود 30 تا محله نوشته بودند که در تهران هست- اینها هم نه آب دارند و نه برق دارند، و نه اسفالت دارند، و نه خانه دارند. خانه هم ندارند! اگر تلویزیون را ملاحظه کرده باشید- من یک دفعه، دو دفعه، تلویزیون را که این را نشان میدادند نگاه کردم- هفت، هشت، ده نفر، بزرگ و کوچک، مثلًا از یک سوراخی در میآیند که اینها اسمش را «خانه» گذاشتهاند! یک سوراخی بود، یک عده بچه و بزرگ. و به من گفتند که اینجا اگر بخواهد این مثلًا زنی که مادر این بچههاست آب برای این بچهها بیاورد، باید کوزه را بردارد پنجاه پله یا چند پله زیادتر، از این گودال برود تا برسد به آنجایی که شیر آب است؛ کوزه را آب کند و برگردد. در زمستان شما ملاحظه کنید که چه خواهد شد! شما خیال نکنید که اطراف شما خراب است. این خرابی است که همه جا بوده و این ارثی است که به ما رسیده است. در جمهوری اسلامی کوشش دارند میکنند برای اینکه آباد کنند؛ لکن این قدر خراب است که به این زودی نمیشود آباد کرد!
الآن برای کردستان، خوب، یک بودجه چهار صد و پنجاه میلیون تومانی تصویب کردهاند؛ و یک هیئتی هم بناست بروند برای آنجا. برای هر یک از این استانهایی که هستش، مثل بلوچستان، سیستان، فلان، برای هر کدام هم [درآمد] یک روز نفت را، که چهار صد میلیون، شاید چهار صد و پنجاه میلیون، باشد، آن هم قرار دادهاند برای تعمیر آنجا؛ یعنی درست کردن مدرسه؛ درست کردن زمینها؛ درست کردن خانه؛ درست کردن کشاورزی. همه اینها مسئلهای است که در فکر هستند. این طور نیست که بیفکر باشند؛ در فکر هستند. لکن، خوب، الآن جمهوری اسلامی یک بچه پنج ماهه است، شش ماهه است؛ یک بچه شش ماهه آن هم اسم بردن یک خرابی 2500 ساله اولًا، و پنجاه چند ساله اخیر که همه مُشاهِد [هستیم]. البته «همه» که من میگویم آنهایی که سنشان سن من است؛ و الّا شما آقایان، همان زمانِ پسر را یادتان است. زمان پدر را کَمِتان هست که یادتان باشد. اسم بردن از یک خرابی که همه دست به هم داده بودند برای اینکه بچاپند و ببرند و این ملت را عقب نگه دارند و فرهنگ را عقب نگه دارند و، عرض میکنم که اقتصاد را به تباهی بکشند و مردم را ناراضی و چه بکنند، لکن هیاهو هی کردند! هی گفتند اینکه ما چه کردیم و چه کردیم، چه میکنیم! مملکت کذا درست میکنیم؛ «تمدن بزرگ» میکنیم.
من تا حالا چند دفعه به آقای نخست وزیر- که آمدند اینجا و سایر وزرا بودند- گفتم که آقایان شما کار میکنید و حرف نمیزنید، تبلیغ نمیکنید؛ دیگران هیچ کار نمیکنند تبلیغ میکنند! کار کردند اینها، لکن تبلیغ نکردند. کار هم میخواهند بکنند، لکن نمیگویند که ما داریم چه میکنیم. آقای نخست وزیر دیروز مثلًا این کار آخری را که تصویب اینکه برای هر استانی یک روز نفت، که تقریباً چهار صد میلیون یا چهار صد و پنجاه میلیون تومان است، تازه ایشان گفتند. نه این است که کار نکردند؛ کار میکنند؛ مشغولاند؛ همه مشغولاند؛ با حسن نیت هم مشغولاند؛ لکن [در] کار این قدر آشفتگی است که نمیتوانند بکنند. آن وقت این دمکراتها[23] این کاغذ را درست کردند، این تلگراف را درست کرده بودند، یا به اسم آقایان اسم گذاری کرده بودند یا الزام کرده بودند که آقایان امضاء بکنند. که البته بعد خودشان نَسْخ[24] آن را خواهند داد ان شاء اللَّه.
این مردمی- مثلًا پاسدارها و ارتش و ژاندارمری- را که ما بسیج کردیم برای آنجا، برای چه بسیج کردیم؟ بسیج کردیم که کُردها را سرکوب کنند؟ یا بسیج کردیم که آنهایی که آمدند کُردها را سرکوب کنند، سرکوب کنند. اگر بسیج کرده بودیم که کُردها را سرکوب کنند، خوب، وقتی که آنها میرفتند آنجا، خوب بود آن کُردهایی را که آنجا باشند سرکوب کنند! چه طور آن کُردها، آنها را با آغوش باز پذیرفتند. هم اینها آنها را؛ هم آنها دارند تشکر میکنند از وضع معاشرت اینها با آنها. همان دیشب در رادیو راجع به آقای چمران[25] بود که از آن تعریف کرده بودند که چه قدر با ما خوشرفتاری میکند. لشکر اسلام است دیگر، لشکر اسلام که بدرفتاری نمیکند. آن بدرفتاری میکند که میخواهد جیب خودش و جیب اربابانش را پُر کند. و آن، این حزبها و سران اینها هستند که میخواهند این کار را بکنند، آنها خرابی کردند. ما فرستادیم که خرابی آنها را نگذاریم بشود، و ترمیم کنیم، آنها حالا فریادشان درآمده است که چه شده است که شما کردستان را، سُنّیها، شیعهها چه میکنند!
سُنّی و شیعه مطرح نیست در اسلام، کُرد و فارس مطرح نیست؛ در اسلام همه برادر با هم هستیم. الآن همهمان با هم نشستیم؛ برادر هستیم. ما با شما دشمنیم، شما با ما دشمن!؟ نیستیم هیچ کدام. اسلام برادری است؛ برابری است. بنا بر این، اینکه شما میبینید که در آنجاها کم کار شده است، برای اینکه از بس کار زیاد است. در جاهای دیگر هم کار کم شده است.
کار زیاد است، مشکلات زیاد است. طرح الآن هست، هم برای اطراف شما هست، هم برای اطراف کردستان، هم بلوچستان، هم سایر جاها. طرحها هست، و تصویب هم شده است و ان شاء اللَّه عمل خواهند کرد، اگر این مفسدین بگذارند. خوب، کار کردن باید [در] یک محیط آرام باشد؛ تا بشود در کردستان یک کاری کرد. وقتی محیط را این طور متشنِّج میکنند، میریزند مریضخانه را خراب میکنند، مریضخانه را به آتش میکشند، سر این اشخاصی که مجروح بودند سرشان را میبرند، این قدر آدم را کشتهاند، این قدر مردم را در مضیقه گذاشتند، خوب، با این وضع که نمیشود کار کرد. حالا ان شاء اللَّه وقتی شرّ اینها کنده شد، کارها شروع میشود. و ان شاء اللَّه همه چیز مطابق میل آقایان عمل خواهد شد. ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج9، ص: 416 ـ 420)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور لیبی؛ تسلیت شهادت آقایان رجایی و باهنر (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای سرهنگ معمر القذافی، رهبر کشور مردمی لیبی
پیام تسلیت آن جناب در مورد فاجعه دلخراش شهادت رئیس جمهور محبوب و نخست وزیر عزیز واصل گردید. از اظهار همدردی و محبت شما متشکرم. و علوّ درجه شهیدان و رسوایی توطئه گران و نابودی دشمنان اسلام و استعمارگران را از خدای تعالی مسألت دارم. و امیدواریم این توطئههای ننگین و این اعمال شرمآور که در کشورهای مسلمان و بخصوص ایران و لبنان انجام میشود ما را از دفاع اتهامات بیاساسی که به ما میزنند، تا جایی که بیشرمانه ما را به ایجاد رابطه و خرید اسلحه از اسرائیل غاصب و خونآشام متهم میسازند، بینیاز سازد، و مشت این یاوه سرایان دروغزن را برای همه ملل آزاد جهان و بخصوص برادران عرب زبان بازنموده و آنها را رسوا نماید. و السلام علیکم. 13 شهریور 1360
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 165)
ـ حکم عفو جمعی از محکومان استان خراسان به مناسبت عید سعید قربان (1361)
[محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران- مد ظله العالی
احتراماً، به پیوست صورت اسامی چهار صد و شصت و پنج (465) نفر از محکومین مواد مخدر استان خراسان که به تقاضای دادستان و تأیید حاکم شرع به مناسبت عید سعید قربان مشمول عفو یا تخفیف در مجازات شدهاند جهت تصویب تقدیم میگردد.
سید عبد الکریم موسوی اردبیلی].
بسمه تعالی
موافقت میشود.[26] روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج16، ص: 472)
ـ حکم اجرای مقررات انضباطی در سپاه به آقای محسن رضایی (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای حفظ نظم و عدم هرج و مرج در سپاه پاسداران مجازند با رعایت احتیاط کامل، مقررات انضباطی متخلفین سپاهی را که مورد تأیید نماینده این جانب است اجرا نماید. و در این رابطه با تصویب شورای سپاه به فرماندهانی که مطمئن هستند از این اجازه سوء استفاده نمیکنند در موارد ضروری اجازه دهد.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج18، ص: 99)
صحیفه امام، ج18، ص: 100
ـ سخنرانی در جمع خانواده و طلاب مدرسه شهید قدوسی؛ توسعه فعالیت حوزه ها (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
ضایعه بزرگ شهادت مرحوم آقای «قدوسی»[27] باعث تأسف و تأثر است. من سالهای طولانی با او آشنا بودم. ایشان اهل علم و عمل بود و در راه اسلام هم فدا شد.
امیدوارم خداوند رحمتهای واسعهاش را بر او عنایت فرماید. ان شاء اللَّه آقازاده ایشان هم راه ایشان را طی کند.
راجع به مدرسهها و حوزهها کراراً عرض کردهام که علم بیتقوا اگر مضر نباشد، مفید هم نیست. آن مقداری که اسلام از عالمهای بیتقوا صدمه دیده است، معلوم نیست از مردم عادی دیده باشد. آنچه اصل است تقواست، ولی اگر همین تقوا نزد اشخاصی جاهل باشد، گاهی ضرر میزند. آدمهایی که ظاهر صالح دارند ممکن است به واسطه ناآشنایی به مبانی اسلام، اشتباهاتی انجام دهند، اما علم و تقوا اگر در کسی جمع شد در دنیا و آخرت سعادتمند است. و آقای قدوسی هم عالم بود و هم متقی.
حوزههای علمیه امروز باید بیشتر از سابق در مسائل اسلامی و فقه جدیت نمایند، و مسأله فقه به همان نحوی که مشایخ درست کردهاند، باید محفوظ بماند. لکن الآن که ایران به واسطه گرفتاریها به اهل علم احتیاج دارد، اگر چه به طور موقت آقایان باید به خدمتهایشان ادامه دهند، و درست است که تحصیل فقه در اولویت است، اما همه اینها به خاطر حفظ اسلام است. و امروز اگر برای حفظ اسلام احتیاج باشد که آقایان به جبههها بروند و رزمندگان را تشویق بنمایند، باید این کار را انجام دهند. و همچنین امور قضایی از باب اینکه قضاوت و یادگیری آن از حوزهها سلب شده بود، و کسی هم فکر دخالت در آن نمیکرد، و از این جهت نقیصه زیاد داشت و دارد. و با اینکه پیش از این من اجازه نمیدادم که با تقلید، قضاوت انجام شود، لکن چون کمبود داریم افرادی که با تقلید میتوانند عهدهدار این مسأله باشند، مانعی ندارد. و شاید شما مطلع باشید با آنکه شارع مقدس به امر قضا آن همه اهتمام داشته است، در سابق بر خلاف این حتی یک عدّه کمونیست هم قضاوت میکردند. و آقایان به خاطر اینکه این منصب بزرگ به دست بیتقواها نیفتد باید در این امر شرکت کنند. و ما تکلیف داریم که قضاوت و سایر جهات را حفظ کنیم، تا زمانی که جمهوری اسلامی در سیر خود قرار بگیرد، آن گاه علما به پستهای خودشان که از همه شریفتر است برگردند. و من از ابتدا همین مطلب را میگفتم که علما شأنشان نیست مسئولیت دولتی بپذیرند؛ خیال میکردم که بدون آنها کارها درست میشود. ولی پس از مدتی دیدم که اگر به این وضع باقی بمانیم، اصل اسلام هم در خطر میافتد، و از آن مبنای اول برگشتم. و تا مادامی که اینها اشخاص صالح را به جای خود پیدا نکردهاند، باید باشند. ان شاء اللَّه خداوند شما را حفظ کند و بتوانید به تحصیل و خدمت خودتان ادامه دهید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج18، ص: 99 ـ 101)
ـ حکم و تنفیذ ریاست جمهوری آقای خامنه ای (1364)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
بحمد اللَّه تعالی با تأییدات خداوند متعال- جل و علا- و دعای خیر حضرت ولی اللَّه الاعظم- روحی لمقدمه الفداء- چهار سال ریاست جمهوری اسلام با خیر و سلامت و قدرت و عظمت سپری شد و ملت بزرگ و شجاع ایران با همه توطئهها و تبلیغات دشمنان اسلام که برای اطفای نور خدا و اسلام بزرگ و از صحنه خارج نمودن ملت شریف و مجاهد، دست در دست یکدیگر نهاده بودند، به مبارزه برخاست و نیز توطئههایی را که برای جلوگیری از سیل خروشان و اراده آهنین مؤمنین مظلوم در طول تاریخ که میرود کاخهای ستم سیاه و سرخ را فرو ریزد و فریاد حق طلبانه این ملت مظلوم، محرومان و غارتزدگان پهناور زمین را به خروش درآورد، با قدرت خنثی نمود.
ملت متعهد، با عزمی والا و قدمی ثابت، از پیر نود ساله تا نوجوان تازه بالغ، برای چهارمین بار برای تعیین سرنوشت خویش به سوی صندوقهای رأی هجوم آورد و یاوه گویان و خیالبافان را بر خود لرزاند و فردی شریف از سلاله پیامبران را برای خدمت به اسلام و ایران و مسلمانان و ملت برگزید و این مسئولیت سنگین را بر عهده کسی گذاشت که چهار سال در این مقام، صادقانه و با تعهد و روشنبینی به ملت و اسلام و ایران خدمت نمود؛ و این، پس از خدماتی بود که قبل و بعد از انقلاب انجام داده بود. «جَزاهُ اللَّهُ خَیراً».
رئیس جمهور محترم باید توجه داشته باشند که در پیشگاه مقدس حق- جل و علا- واقع است و آنچه بر او از خطرات قلبی[28] و تمایلات سرّی تا اعمال مُعلن[29] و مخفی میگذرد، در حضور حق است و چیزی را نتوان از او- جل و علا- پنهان کرد، هر چند از خلق خدا پنهان باشد. و باید توجه نمایند که در مقامی هستند که یک جمله او گاهی مؤمنی را ساقط کرده و متعهدی را از بین میبرد، و یا غیر صالحی را به مقامی که شایسته آن نیست میرساند؛ گاهی یک سخنرانی او، جمهوری اسلامی و کشور را نور میبخشد و گاهی بعکس.
مقام خطیر است و خطر بزرگ، به خدا باید پناه برد و از او استمداد کرد. همه دستاندرکاران- بویژه رئیس جمهور- باید از چاپلوسان دغلباز و زبان بازان حیلهگر بر حذر باشند و مشاوران خود را از اشخاص سابقهدار که تعهدشان قبل از انقلاب مشهود بوده است، انتخاب کنند. بسا که منحرفان و منافقان، خود را با ظاهری آراسته به تقوا جا بزنند و با دست ما به اسلام و کشور اسلامی صدمه زنند.
شما ای رئیس جمهور محترم و دیگر متصدیان امور کشور! میدانید که قدرتمندان شرق و غرب خصوصاً امریکای بازیگر، مارهای زخم برداشته از جمهوری اسلامی هستند که از اول انقلاب به هر حیله ممکن دست زدند؛ از حمله نظامی[30] گرفته تا طرح کودتا،[31] و از ترور شخصیتها تا به آتش کشیدن مزرعهها و مغازهها، و از انفجارات کور در کوچهها و خیابانها تا دزدی و تجاوز.
و از همه بدتر و بالاتر تبلیغات دامنهدار از اول انقلاب تا امروز است، که برای تضعیف روحیه ملت مقاوم و رزمندگان عزیز به هر نوع دروغ و تهمتی متشبث شدند، ولی بحمد اللَّه نه تنها هیچ یک از تیرهای آنان به هدف نرسید، که نتیجه معکوس داد. اکنون از چنین مارهای زخمخوردهای نباید غافل بود. چه بسا، با نفوذ عُمال سرسپرده داخلی در ارگانهای دولتی و مقامات مؤثر، بتدریج قدم به قدم کار خود را انجام دهند و انسان مستقیم را منحرف کنند و متعهدان را وابسته نمایند. غفلت از این امر، فاجعهانگیز است و همه مقامات، خصوصاً مقامات بالا چون رؤسای قوای سهگانه، بیشتر مورد نظر و هدف هستند، زیرا انحراف آنان- خدای نخواسته- ممکن است انحراف رژیم را در پی داشته باشد.
همه ما و شما باید بدانیم که شیطان خارج و داخل و نفس اماره بتدریج انسان را از خلافهای کوچک به بزرگ و بزرگتر میکشاند که یکوقت از کفر سر در میآورد. پس خلاف کوچک را بزرگ شمارید و شماریم، و فساد را از سرچشمه جلو گیریم. از خداوند متعال مدد میخواهیم که همه ما را حفظ نماید، خصوصاً از شیطان نفس که مادر «بُت» هاست.[32] اینک به پیروی از آرای محترم ملت عظیم الشأن و آشنایی به مقام تعهد و خدمتگزاری دانشمند محترم، جناب حجت الاسلام آقای سید علی خامنهای- ایّده اللَّه تعالی- آرای ملت را برای پس از پایان دوره کنونی، تنفیذ و ایشان را به سمت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب مینمایم و از خداوند تعالی توفیق ایشان را در خدمت به اسلام و ملت و کشور اسلامی خواستارم. البته رأی ملت و تنفیذ این جانب، تا وقتی است که ایشان به تعهد خود و راه مستقیمی که در پیش داشتهاند، باقی باشند و به اسلام و احکام نورانی آن پایبند و طرفدار مظلومان و مستضعفان و محرومان و مخالف ظالمان و ستمگران و مستکبران باشند و با هیچ ظالم مستکبری راه سازش باز نکنند- که نمیکنند.
خداوند، همه ما را به طریق مستقیم انسانیت هدایت فرماید! ما و همه مقامات جمهوری اسلامی مرهون ملت فداکار، خصوصاً قشر ضعیف و مظلوم هستیم که با جانبازی و فداکاری آنان دست جباران کوتاه و به جای طاغوتیان، حکومت مستضعفان پایه گذاری شد.
مادر بتها بت نفس شماست
|
|
زانکه آن «بت» مار و آن یک اژدهاست
|
|
|
|
این حقیقت همیشه باید در پیش چشم همه باشد، که همه خدمتگزار این قشر باشیم و هر چه در راه این ملت عزیز در طبق اخلاص بگذاریم، از عهده شکر آنان برنخواهیم آمد. و السلام علی عباد اللَّه الصالحین.
18 ذی حجه 1405- عید مبارک غدیر خم./ روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 369 ـ 371)
صحیفه امام، ج19، ص: 373
ـ سخنرانی در جمع مردم و مسئولین نظام اسلامی؛ استفاده صحیح از بیت المال (1364)[33]
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من این عید سعید بزرگ اسلامی را و مذهبی را به همه ملتهای مستضعف و به مسلمین جهان و به ملت بزرگوار ایران تبریک عرض میکنم. و به فال نیک میگیرم که در یک همچو روز بزرگی، مسئله تنفیذ صورت گرفت. باید عرض کنم که مصادف با این یوم، مسئولیتهای بزرگی در پیش دارد. حکومت، حکومت حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- و
وضع حکومت او را ما در نظر بگیریم، و کسانی که در حکومت هستند و در دستگاههای دولتی هستند، سیره آن بزرگوار را در نظر بگیرند و ببینند که باید چه بکنند.
البته قدرت اینکه آن طور کسی عمل بکند، ماها نداریم، کسی ندارد. به طوری که نقل کردند در یکی از چیزهایی که به بعض از عمال خودشان نوشتند، نوشتهاند که: «سر قلمها را نازک بگیرید، سطرها را نزدیک هم بنویسید، از چیزهایی که فایده ندارد، احتراز کنید».[34] این یک دستوری هست برای همه؛ یعنی، دستوری هست برای کسانی که در بیت المال دست دارند. این طور حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- در وقت حکومتش دستور میدهد برای صرفهجویی. او مضایقه میکند که در یک صفحه که میشود ده سطر نوشت، پنج سطر نوشته بشود؛ یک قلم که میتواند آن مرکّبی که در آن وقت بوده است صرف کند، سرش ریزه باشد تا کم صرف بشود، حرفهای غیر اصولی نوشته نشود، که صرفه واقع بشود. باز از ایشان نقل شده است که حساب بیت المال را میکشیدند، چراغی روشن بود، شمعی روشن بود و کسی آمد با ایشان حرف دیگری میخواست بزند، شمع را خاموش کردند، فرمودند که این مال بیت المال است، تو میخواهی حرف دیگر بزنی.
ما چه کنیم با بیت المال مسلمین؟ وظیفه حکومتها چیست با بیت المال مسلمین؟ این مسأله، مسئله این نیست که در آن وقت و در حکومت حضرت امیر باشد؛ این دستور است در طول تاریخ برای کسانی که متکفل حکومت هستند که تا اندازه ممکن در بیت المال تصرف نکنند، یک دِرهَمش در آن طرف حساب دارد. باید حساب بدهیم، باید در پیشگاه خدای تبارک و تعالی، در کارهایی که میکنیم، تصرفهایی که در بیت المال میکنیم، باید بعد حساب بدهیم چرا؟ زیاده روی شده باشد، مجازات دارد؛ عدالت شده باشد، مجازات خیر دارد. بیت المال مسلمین را بزرگ بشمارید.
حکومتهای اسلامی باید بیت المال مسلمین را برای جلال و جبروت خودشان صرف نکنند، بیت المال مسلمین صرف آن چیزی بشود که برای مسلمین است. وزارتخانهها باید وقتی که میبینند که کارمند بیت المال مسلمین هستند و مسلمین هستند و از آنجا حقوق میگیرند و ارتزاق میکنند و اداره، اداره بیت المال مسلمین است، حتی در آن مسائلی که حضرت امیر گفته ملاحظه کنند، کوچک نشمرند مسأله را، مسئله بیت المال مسلمین است و دستور، دستور اسلام است به حد ضرورت. البته راجع به آن چیزهایی که مربوط به حفظ مقامات است- در حالی که ما الآن درش میگذرانیم- آن یک چیز لازم است، امّا به حد لزوم. حتی مطبوعات باید این توجه را داشته باشند که چیزهایی که برای ملت مفید نیست در روزنامهها ننویسند، کاغذ صرف این نکنند، وقت صرف این نکنند. باید رادیو- تلویزیون توجه به این معنا داشته باشد که این از بیت المال مسلمین است، باید وقتش صرف چیزهایی که مربوط به مصالح مسلمین نیست، نشود، مسئولیت دارد اینها. باید اشخاصی که، مقاماتی که هستند، ملاحظه کنند که به اندازه ضرورت مشاور بگیرند، به اندازه ضرورت خدمتگزار بگیرند، نه به اندازه دلخواه. و این معنا را باید همه ما بدانیم که دلخواههای ما آخر ندارد. گمال نباید بکنیم که اگر ما به آنجا رسیدیم، تمام شد مسأله، آنجا که رسیدیم بیشتر خواهد شد. امروز حکومتهای کوچک تقاضاهای کوچک دارند، هواهای کوچک دارند، لکن این طور نیست که این هواها محدود بشود. وقتی به یک حکومت بالاتر رسیدند، تقاضاها زیادتر میشود، هواهای نفس بیشتر میشود. وقتی رئیس جمهور یک کشور پهناور مثلًا امریکا یا شوروی یا هندوستان شدند، آن وقت هوایشان بالاتر میرود، قانع نیستند به آنجا، حدود ندارد، انسان لا حد است در همه چیز. گمان نکند انسان که اگر یک جایی دارد که درش زندگی میکند، یک جا بهتر پیدا کند، آنجا وقتی رفت راحت است. آنجا تازه اول این است که یک جای بالاتر داشته باشد.
هواهای نفسانی سرچشمه همه فسادها
من به آقای رئیس جمهور عرض میکنم؛ چهار سال گذشت و چهار سالها میگذرد و همه حکومتها همین طور است، میگذرد. آن که نخواهد گذشت اعمالی است که ما انجام بدهیم، که اینها ثابت است، در دفترهای خدا ثابت است. اعمال خوب به ما برمیگردد، اعمال بد به ما برمیگردد، همه چیز از خود ما هست و به ما برمیگردد، عکس العمل ماست. باید توجه داشته باشند، همه توجه داشته باشیم به اینکه آفت انسان، هوای نفس انسان است و این در همه هست، سرچشمه میگیرد از آن فطرت توحید.
فطرت، فطرتِ توحید است، فطرتِ کمال طلبی است. کمال مطلق را انسان میطلبد، خودش نمیفهمد، خیال میکند که مقام میخواهد، لکن وقتی بهش رسید، میبیند این هم نیست. همه عالم را اگر چنانچه جمع کنند و به دست انسان بدهند، قانع نیست.
میبینید که قدرتمندهایی که قدرتشان زیاد است، بیشتر دنبال قدرت هستند، بیشتر دنبال توسعه قدرت خودشان هستند. آنها هم اگر فضا را بگیرند و دریا را بگیرند و زمین را بگیرند و آسمان را بگیرند، قانع نیستند. اگر انسان جلوی خودش را نگیرد، این سرکشیای که حدّ و حدود ندارد، انسان را به باد فنا میدهد. باید سرکشی را جلویش را گرفت، و این نَفْس را مهار کرد. در همه امور، در تمشیت همه امور باید انسان آنچه را که مصلحت اسلام است، کسانی که متصدی امور هستند، آن چیزهایی که مصلحت اسلام است، آن چیزهایی که مصلحت ملت اسلام است، در نظر بگیرند. از هواهای نفسانی که سرچشمه همه فسادها هست، جلو بگیرند. گمان نکنند که ما حالا اینجا را میخواهیم کافی است، خیر! هیچ چیز برای انسان کافی نیست. قلب انسان قدرت مطلق طلب است؛ یعنی قدرت خدا، میخواهد فانی در او بشود و این حد ندارد، لا حد است. لکن چون ما مطلع نیستیم، نمیفهمیم، از این جهت، گمان میکنیم این چیزها را میخواهیم، و همه عذابهای انسان برای همین است که نمیداند چی میخواهد. این چند روز دنیا رفتنی است، این ریاستها رفتنی است، آنچه که به جا میماند این است که ما چه کردیم و در محضر مقدس حق تعالی چکاره هستیم. این اگر اصلاح بشود، همه چیز اصلاح میشود.
و من امیدوارم که برای همه و خصوصاً آنهایی که کارهایی کلیدی در دستشان است، این مسأله حل بشود و اگر حل شد، مسائل دیگر هم حل میشود.
در این حکومتی که الآن در پیش دارید و در این دوره تازه توجه کنید که کارهایی را که میخواهید انجام بدهید، کارهایی باشد که همهاش صلاح کشور و صلاح اسلام باشد.
دانشگاهها را در مدّ نظر بگیرید که اسلامی بشود. و اگر دانشگاهها اسلامی بشود مسائل ما در آتیه هم حل است. در نظر بگیرید که افرادی که برای اسلام مفید است، انتخاب کنید، خودی را کنار بگذارید و خدا را توجه کنید. اگر این مسأله در هر انسانی حل بشود، همه مسائلش حل شدنی است.
خداوند به همه توفیق بدهد که راه مستقیم الهی را به پیش بگیرند و بگیریم و به این راه مستقیم پیش برویم. صراط که در روایات هست که «أدقّ»[35] از مو[36]، مثلًا تاریکتر است از شب، چه و چه، و در بعض روایات هست که صراط از متن جهنم میگذرد[37]؛ یعنی توی آتش عبور میکند، آتش محیط است، نه رو. ملاحظه کنید آنجا باید عبور کرد، و در این دنیا از همین جا صراط است تا غیر متناهی، و این صورت در آن عالم به آن نحو نمایش پیدا میکند.
در این راه که دارید، توجه کنید که مستقیم باشد، صراط مستقیم باشد، شرقی و غربی نباشد. جوانها را تربیت کنید به اینکه مستقیم باشند، خداخواه باشند. ادارات را اصلاح کنید و همه چیز را. برای این مردم ستمدیده خدمت کنید، این مردمی که شما را به اینجا رساندهاند، و اگر اینها نبودند حالا یا در حبسها بودید یا در قبرستانها. برای اینها باید خدمت بکنید، همهمان خدمت بکنیم، هر کس به هر اندازهای که میتواند.
بزرگترین [سرمایه] تقواست که قرآن و حدیث در آن، آن قدر پافشاری کردند که انسان متقی باشد، مواظب خودش باشد، که نبادا با زبانش، با چشمش، با گوشش به مردم ظلم کند.
عدالت را اجرا کنید، عدالت را برای دیگران نخواهید، خودتان هم بخواهید. در رفتار عدالت داشته باشید، در گفتار عدالت داشته باشید، تشریفات را کم کنید، و این ملت را خدمتگزار باشید.
خداوند ان شاء اللَّه همه ما را، همه شما را، همه مسئولین را توفیق بدهد که خدمتگزار این ملت باشند؛ توفیق بدهد که رضای خدا را در این عالم تهیه کنند و مرز حرکتشان، حرکت اسلامی و الهی باشد و من امیدوارم که خداوند توفیق بدهد به دستاندرکاران که در کارهایشان موفق باشند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج19، ص: 369 ـ 378)
ـ حکم به آقای خامنه ای؛ لغو حق تعزیرات حکومتی واگذار شده به قوه مجریه (1367)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای حاج سید علی خامنهای- دامت افاضاته
با اهدای سلام و دعای خیر برای اعضای محترم مجمع تشخیص مصلحت، در این زمان که بحمد اللَّه تعالی کار جنگ بدین جا رسیده است، این جانب حق تعزیرات حکومتی را لغو نمودم.
حدود تعزیرات، چه شرعی و چه حکومتی، حق فقهای جامع الشرایط است؛ ولی برای جلوگیری از فساد، لازم است مجمع تشخیص مصلحت، تشخیص مصالح را در اجرا و عدم اجرا داده، و به نحوی که مصلحت را تشخیص میدهند عمل کنند.
ان شاء اللَّه موفق باشید. / روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 118)
[2] - خانم فریده مصطفوی، فرزند امام خمینی.
[3] - فرزند خانم فریده مصطفوی.
[4] - خواهر همسر امام خمینی.
[5] - مستخدم بیت آقای سید مصطفی خمینی.
[6] - از مستخدمین بیت امام خمینی.
[7] - خانم خازن الملوک، مادر همسر امام خمینی.
[9] - همسر امام خمینی که برای دیدار از فرزندان و بستگانش برای چند ماه از نجف به ایران آمده بود.
[10] - دختر امام خمینی. در باره علت مشوش شدن امام خمینی، در حاشیه این نامه نوشته است:
« امام خیال کرده بودند که فرشته تنها فرزند فریده فوت کرده است».
[11] - آقای سید مرتضی پسندیده.
[12] - آقای سید حسن خمینی.
[13] - آقای سید مصطفی خمینی.
[14] - آقای سید حسین خمینی، فرزند آقای سید مصطفی خمینی.
[15] - دختر آقای سید مصطفی خمینی.
[16] - در صحیفه نور، تاریخ 12/ 6/ 58 درج شده است.
[17] - قعله حسن فلک، قلعهای در نزدیکی خمین با چند خانوار جمعیت.
[18] - آقای اکبر هاشمی رفسنجانی.
[19] - حساب شماره 100 امام، برای کمک به امر خانهسازی و مسکن.
[20] -« آیا ما بحق نیستیم؟!»
[21] -« پس در این هنگام از مرگ نمیهراسیم». المناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 95. تاریخ الطبری، ج 5، ص 408.
[22] - آقایان: ابراهیمی شاهرودی، قربان آخوند پورانی، شیر محمد آخوندشکاری، شریف محمد آخوند یلمه، خالقوردی آخوند دردیزاده، آناقلیچ آخوند قزلچه، آزاد قلیچ آخوند آق.
[23] - حزب دمکرات کردستان ایران.
[24] - یعنی آنچه که کار یا حکم پیشین را باطل میسازد.
[25] - آقای مصطفی چمران که در این زمان، وظیفه پاکسازی کردستان از اشرار و توطئه گران را بر عهده داشت.
[26] - به استناد وظایف و اختیارات رهبری، مندرج در اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
[27] - آقای علی قدوسی، دادستان کل انقلاب اسلامی که به دست یکی از اعضای گروهک منافقین به شهادت رسید.
[28] - آنچه بر دل گذرد از احکام طریقت
[30] - حمله نظامی امریکا به طبس در اردیبهشت سال 1359
[31] - کودتای نافرجام نوژه تیر ماه سال 1359.
[32] - اشارتی است به شعر مولانا که فرموده است:
مادر بتها بت نفس شماست
|
|
زانکه آن« بت» مار و آن یک اژدهاست
|
|
|
|
[33] - خامنهای، سید علی- هاشمی رفسنجانی، اکبر( رئیس مجلس شورای اسلامی)- خمینی، سید احمد- موسوی اردبیلی، سید عبد الکریم( رئیس دیوان عالی کشور)- موسوی، میر حسین( نخست وزیر)- نمایندگان مجلس خبرگان- اعضای شورای نگهبان قانون اساسی- شورای عالی قضایی- هیأت دولت- نمایندگان مجلس شورای اسلامی- جامعه مدرسین حوزه علمیه قم- ائمه جمعه مراکز استانها- رؤسای سازمان بازرسی کل کشور- دیوان عدالت اداری- ستاد مشترک ارتش و نیروی زمینی و دریایی و هوایی- اعضای شورای عالی سپاه پاسداران- شورای عالی انقلاب فرهنگی و جهادهای دانشگاهی- جامعه روحانیت مبارز و وعاظ تهران- شورای سرپرستی و مدیر عامل و مسئولان صدا و سیما- رؤسای شهربانی کل کشور، راهنمایی و رانندگی، ژاندارمری، کمیته انقلاب اسلامی، استانداری، شهرداری و فرمانداری تهران، دادستانی و دادگاه انقلاب ارتش و دادگاه انتظامی قضات- اداره سیاسی عقیدتی نیروهای انتظامی و نظامی- بنیاد شهید- بنیاد پانزده خرداد- بنیاد مستضعفان- دفتر تبلیغات قم- سازمان تبلیغات و ستاد تبلیغات جنگ- خبرگزاری جمهوری اسلامی- دفتر مشاورت شورای عالی دفاع- ستاد برگزاری نماز جمعه تهران- دبیرخانه مرکزی ائمه جمعه- سازمان اوقاف و حج و امور خیریه- کمیته امداد امام- کمیته امور صنفی تهران- بنیاد مسکن- هیأت هفت نفره واگذاری زمین- اتاق بازرگانی- رؤسای دانشگاههای سراسر کشور و دانشگاه امام صادق( ع) و دانشگاه آزاد اسلامی- هلال احمر- هواپیمایی جمهوری اسلامی- ستاد پشتیبانی مناطق جنگی- ستاد بازسازی- استانداران سراسر کشور- مسئولان جراید- خبرنگاران خارجی- اعضای مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق- سفیران و کارداران کشورهای خارجی- مسئولان آستان قدس رضوی- ستاد انتخابات ریاست جمهوری و هیأت نظارت مرکزی انتخابات- بانک مرکزی و سازمان حفاظت محیط زیست.
[34] - نهج البلاغه، کلمات 307.
[36] - روضه کافی، ج 8، ص 312، ح 486
[37] - بحار الأنوار، ج 7، ص 331، ح 12.