امروز با امام: پنجم شهریور
ـ نامه به خانم خدیجه ثقفی؛ خانوادگی (1351)[1]
«بسمه تعالی
مخدره محترمه عزیزه
مرقوم اول شما وقتی عازم کربلا بودم رسید. مرقوم دوم امروز واصل شد. دیشب از کربلا مراجعت نمودیم. من و مصطفی رفتیم. صغری[2] مریض بود، دیگران نیامدند.
حالا خوب شده است لکن بسیار ضعف دارد. دیگران همه بحمداللَّه سلامت هستیم.
شما که رفتید هوا گرم شد؛ یک شب هم پایین آمدم ولی عجالتاً بد نیست و راحت هستیم. مصطفی برای اول ماه آمدند و حالشان خوب است. قبل از نامه شما، نامهای از فریده[3] جان آمد و جواب دادم، ان شاءاللَّه رسیده است. از قِبَل شماها همگی در کربلا و نجف زیارت میکنم و به همه دعا میکنم. خداوند تعالی همه را سالم و سعید قرار دهد.
مصطفی شبها مرتباً اینجاست و روزها گاهی حسین میآید؛ امروز حسین و مریم[4] آمدند. دیشب هم همگی اینجا بودند، چون از کربلا آمده بودیم. جای شما خالی است.
اقلیما[5] پس از سلام میگوید شما زودتر بیایید که خیلی نبودن شما به ما اثر میگذارد؛ و میگوید شما مبلغ یکصد تومان از احمد بگیرید و بدهید دخترم. شما مطلب اقلیما را عمل کنید- یعنی هر دو مطلب را.[6] اقلیم میگوید: «امانتیها را که به وسیله پسر آقای حاج شیخ عبدالعلی[7] فرستادم، دخترم نوشته نرسیده است. شما تحقیق کنید که رسیده است یا گم شده».
به بچهها سلام برسانید. به احمد و محترمه ایشان[8] هم. احمد نوشته بود: «بچه بینهایت بدگل است؛[9]» شما هم نوشته بودید شبیه احمد است. جای دوری نرفته [!] لکن در نامه دوم بود که به فامیل مادر رفته است؛ موجب خوشوقتی است. از سلامت خودتان و سایرین مسرورم کنید. والسلام علیک. پدر بچهها» (صحیفه امام، ج2، ص: 442)
ـ سخنرانی در جمع کارکنان مؤسسه «اطلاعات»؛ رسالت مطبوعات در نظام اسلامی (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
ما یکی از گرفتاریهای بزرگمان در زمان طاغوت، گرفتاری به دست مطبوعات بود.
طاغوت مهرههایی که در خدمت او بودند و در خدمت اجانب، انتخاب میکرد و زبدههای آنها را انتخاب میکرد برای اداره مطبوعات و برای تبلیغات به ضد اسلام و به ضد کشور، لکن با آب و رنگ اسلامی و ملّی. من نمیدانم که صدمهای که کشور ما و اسلام از مطبوعات در زمان طاغوت دید بیشتر بود یا صدماتی که از سایر ارگانهای طاغوتی!
مطبوعات که حامل پیام ملت و حامل پیام اسلام باید باشد و مبلّغ احکام اسلام و مجری احکام اسلام و مهذِّب جامعه باید باشد و اخلاق را در جامعه باید پخش بدهد- اخلاق الهی را- در زمان طاغوت، درست بر عکس همه این معانی، مأموریت داشتند که کشور ما را با آن تبلیغات دامنهدار این رسانههای طاغوتی، تمام مسائل اسلامی و تمام مسائل کشوری را به طرف منافع طاغوتی سوق دهند. صدمهای که اسلام از مطبوعات و رسانههای طاغوتی خورد از کمتر دستگاههایی خورد. آن قدر که جوانهای ما را این مطبوعاتِ فاسد و آن مجلههای فاسدتر و آن رادیو و تلویزیونهای فاسدتر به فساد کشیدند معلوم نیست که مراکز فساد آن قدر به فساد کشیده باشند. این مجلات بود و این مطبوعات و این رادیو و تلویزیون و تمام این رسانههای گروهی بود که جوانهای ما را به جای اینکه به طرف دانشگاه بکشد، به طرف علم و ادب بکشد، به طرف فساد کشاند.
جوانها زود متأثر از امور میشوند. جوانها یک نهال نورس هستند که این نهال نورس زود آسیب میبیند و زود هم تربیت میشود. همین جوانها در زمان طاغوت، که به هر جا میرفتند فساد را میدیدند، مجله میخریدند پر از فساد و پر از فحشا بود، روزنامه میخریدند پر از تبلیغات ضد انسانی و اسلامی بود. هر جای مملکت میرفتند مراکز فساد پخش بود. نمیشد که در یک همچو مرکز فساد و در یک همچو کشوری، که همه چیزش رو به فساد رفته بود، اینها یک انسان صحیح بار بیایند.
آنهایی که برای چاپیدن این کشورها نقشه کشیدند، آنها استادها و متفکّرینی بودند که میدانستند چطور یک کشور را میتوانند به واسطه آن برنامههایی که دارند خواب کنند و جوانهای ما را تهی کنند از آن انسانیت و اسلامیتی که باید داشته باشند تا راه را باز کنند برای چاپیدن و برای بردن همه ذخایر کشور ما و کردند و آن کردند که در ظرف- خصوصاً- پنجاه و چند سال آخر، نگذاشتند که تربیت صحیح در این ملت تحقق پیدا بکند. از دانشگاه، که مرکز علم و ادب باید باشد، تا مطبوعات، که باید مربّی جامعه باشد، تا رادیو و تلویزیون، که باید جامعه را تربیت بکند و تا ادارات، که باید خودشان یک اشخاصی باشند و یک مراکزی باشند برای تربیت، همه جا را اینها با آن نقشههای فاسدی که داشتند، به فساد کشیدند. و جوانهای تازهرس ما را، که در یک همچو جامعهای وارد میشدند، قهراً باید به عقب برانند و منحرف کنند.
خداوند- تبارک و تعالی- به ما منّت گذاشت و به این ملت عزیز منّت گذاشت و ما را از آن لجنزاری که سر تا ته مملکت را گرفته بود، نجات داد و روزنامههای ما که یکی از مراکز همان فحشا و همان چیزهایی که شماها بهتر میدانید بود، متبدّل کرد به یک مراکزی که امید است که به واسطه این تربیتهایی که در آنجا و تبلیغاتی که در آنجا میشود، مملکت ما از آن چیزهایی که در سابق بود، نجات پیدا بکند.
خواهرها و برادرهای ما باید بدانند که عهدهدار چه خدمتی هستند. چنانچه مطبوعات اصلاح بشود، رسانههای گروهی اصلاح بشود، یک جامعه اصلاح میشود. اگر مطبوعات جوانها را نکشاند به طرف فحشا و ببرد طرف صراط مستقیم، مراکز فحشا هم برچیده میشود. آن همه مراکز فحشایی که در خصوص تهران، که باید مرکز همه خوبیها و همه فعالیتهای انسانی باشد، ایجاد شده بود که شماها میدانید که چه خبر بود و چقدر مراکز فحشا بود و چقدر مراکزی بود که جوانهای ما را از هستی ساقط میکرد و مغزهای جوانهای ما را به طرف فساد میکشاند!
اگر مطبوعات متحوّل بشود- و ان شاء اللَّه، میشود و شده است- متحول بشود به یک مراکزی که بخواهند تقوا را در جامعه منتشر کنند، وقتی جوانها و بچههای تازهرس ما وارد میشوند در میدان فعالیت اجتماعی، بروند دنبال روزنامه، روزنامه مربّی باشد، گوش کنند به رادیو، رادیو مربّی باشد، نگاه کنند به تلویزیون، تلویزیون مربّی باشد، نگاه کنند به مجلات، مجلات، مجلاتی باشد که تربیت بکند، این جوان وقتی که به هر جا توجه کرد، دید که گوش و چشمش پر شده از تربیت، این طور بار میآید. اگر رها بشود، هرزه بار میآید. اگر بِکشندش در طرف فساد، میرود آن طرف و اگر بکشندش در طرف صلاح، میآید این طرف.
و ما در سالهای طولانی، همه جهاتی که در ایران بود و اسباب را فراهم کرده بودند، همه جهات برای این بود که جوانهای ما را بِکشند طرف فساد. و نظر اصلی آنها این بود که یک جمعیتی در اینجا وجود داشته باشد که هر چه سرش میآورند توجه نداشته باشد؛ مملکتش به باد میرود، او عیش و عشرتش باشد، اشکالی ندارد؛ مذهبش عقب میرود، چون عیش و عشرتش به کار است، مانعی ندارد؛ اختناق در مملکت هست، اختناق در فحشا نیست، این اشکال ندارد؛ هر بساطی سرش درآورند، بیتفاوت باشد.
یک همچو مملکتی که آنها میخواستند این بود که یک طایفه زیادی از این جوانهای ما را به هروئین بکشند، یک طایفه دیگر را به مُسکرات بکشند، یک طایفه دیگری را به فحشا و مراکز فساد بکشند، گوش را به هر چه بدهد، یا تعلیم فاسد است یا غنا و امثال اینها که مغز را فاسد میکند، هر اجتماعی که باشد، اجتماعی است که گویندهاش گویندهای است که جوانها را میکِشد طرف فساد و مغزهای اینها را فاسد میکند.
این یک مطلب اتفاقی نبود که به طور اتفاق حاصل شده باشد، یک مطلبی بود که با تمام توجه و نقشه، این امور شده بود و دیدید چطور بود. چه شد که یکدفعه خدای تبارک و تعالی، به این ملت تفضّل فرمود و یکدفعه متحول شد؟ این جوانی که بنایش بر این بود که برود در مراکز فحشا، آمد در خیابان و مشغول جنگ شد. آن جوانهایی که به حسب نقشه آنها، باید آن مفسدهها را داشته باشند و آن مغزها را داشته باشند. یکدفعه متحول شد به یک مغزهای نورانی انسانی اسلامی. اگر نشده بود، نمیتوانست این ملت این قدرت بزرگ را، این قدرتهای شیطانی را در هم بشکند. اول این تحول در خود جمعیت پیدا شد، و به تدریج، این تحول که در جمعیت پیدا شد، رشد پیدا کرد، آن هم نه رشدی که به حسب موازین عادی باشد. به حسب موازین عادی، اگر یک جوانی آن طور تربیت شده است که از دانشگاه گرفته تا همه جا، این را به فساد کشیده بودند، باید اقلًا بیست سال طول بکشد تا بشود آن را از آن مغز غیر انسانی- غیر اسلامی متحول کرد به یک مغز انسانی. این چه بود که یک شبه کَانَّهُ آن تحول را پیش آورد و کمتر از یک سال، یک سال و نیم این مملکت را یکدفعه کرد یک موجودهای دیگری؟ از این موجوداتی که همه توجهشان به عیش و عشرت بود و همه توجهشان به مفاسد بود و همه نظرشان با تبلیغات بزرگی که کرده بودند، به ضد اسلام و به ضد روحانی بود، یکدفعه برگشت و یک طور دیگری شد؟ این با موازین عادی درست در نمیآید. آن یک دست الهی بود پشت سر این ملت و این تحول باعث این شد که باید همه بروند به شمیرانات و بین تهران و شمیران و آن بساط و آن عشرتکدهها، [اما] همه ترک کردند، آمدند در میدانها دنبال جانفشانی. شهوترانی متبدّل شد به جانفشانی در راه اسلام و راه کشور اسلامی.
برادران عزیز، خواهران محترم که در این دستگاه مشغول خدمت هستید و بحمد اللَّه آن گردانندگان کذایی متبدّل شدند به امثال آقای دعایی و دیگر اشخاص سالم و خدمتگزار، توجه کنید که راه را درست بروید و مستقیم و متعهد باشید و مصمم باشید که برای کشور خودتان خدمت کنید و نگذارید دیگر دست آنهایی که میخواهند فساد ایجاد کنند و باز کشور شما را برگردانند به حال سابق [باز شود.] نگذارید که آن نقشهها- نقشههای خائنانه- دوباره رشد پیدا بکند. هر ریشهای را که دیدید، با گفتار خودتان، با قلم خودتان و با قدم خودتان، با اقدام خودتان، این ریشه را قطع کنید تا ان شاء اللَّه، مملکت شما تصفیه بشود؛ یک تصفیه عمومی، نه تصفیه فقط اداری، یک تصفیه عمومی؛ تصفیه در همه جهات مملکت. بازار تصفیه بشود؛ تصفیههای روحی. بازار از آن بازار طاغوتی درآید به یک بازاری که موافق احکام اسلام است اداره بشود و ادارات و کارخانهها و کشاورزها و همه اینها متبدّل بشوند به یک مراکزی که در هر جا وقتی که بروید، آنجا خداست و تعلیمات خدا.
اگر یک همچو مملکتی ایجاد کردید و شما که مسئولید در- مثل- روزنامه اطلاعات و دیگران که در سایر روزنامههای مملکت و مطبوعات مملکت هستند، توجه بکنند به این معنا که باید همهشان در این راه باشند که بخواهند کشور خودشان را از همه چیزهایی که غیر انسانی است تصفیه بکنند- همه به فکر تصفیه باشند، همه به فکر تهذیب باشند- اگر این طور بشود و امید است که باشند، مطمئن باشید که کشور شما دیگر آسیب نخواهد دید.
یک کشوری وقتی آسیب میبیند که ملتش بیتفاوت باشد راجع به آسیبها. آن وقت که مملکت شما را، آنها میآمدند و همه آن کارهای خلاف مصالح شما را میکردند، برای اینکه ملت یک ملتی بود که خوابش کرده بودند، مخمورش کرده بودند، تهی کرده بودند ملت را از خودش. خودش را، اصلش نمیشناخت. هر چه میدید غرب میدید، هر چه میدید مراکزی که مراکز قدرت بود میدید، قدرت خودش را فراموش کرده بود.
حالا که شما خودتان را یافتید و قدرت خودتان را فهمیدید چی است؛ قدرتی است که در مقابل قدرتهای بزرگ جهان، یکسره قدرتهای عالم، این قدرت غلبه کرد بر تمام قدرتهای عالم و شما فهمیدید که خودتان قدرتمند هستید و شما متّکل به خدا هستید و هر کس متّکل به مرکز قدرت باشد، قدرتمند است.
حفظ کنید این معنا را، این الهیّت را حفظ کنید، در عمل حفظ کنید و موافق با احکام خدا عمل کنید. در اخلاق، حفظ کنید و مطابق اخلاق الهی حفظ کنید و در عقاید هم حفظ کنید و عقاید انسانی را یاد بگیرید و توجه کنید. اگر این طور شد و همه جا این طور شد، ان شاء اللَّه، شما مطمئن باشید که هیچ کس نمیتواند یک همچو کشوری را آسیب به آن برساند. نه این گروههایی که در خود ملت گاهی پیدا میشود و با اسمهای مختلف به شما میخواهد صدمه بزند، نه اینها دیگر قابلند، نه آنهایی که برای ما میخواهند نقشه بکشند و توطئه ایجاد کنند. هیچ کدام از اینها دیگر نمیتوانند کاری انجام بدهند. شما خودتان را درست کنید، کشورتان درست میشود و آسیبی هم نخواهد دید.
من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه افرادی که برای اسلام مشغول خدمت هستند و سعادت همه را خواهان هستم و از شما آقایانی که آمدهاید در اینجا و در این وضع گرما و فشار هستید، معذرت میخواهم از شماها و امیدوارم که خدای تبارک و تعالی همه شما را سعادتمند کند و همه شما در خدمت خدا باشید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج13، ص: 156 ـ 161)
ـ پیام به رزمندگان؛ تجلیل و تکریم از رزمندگان، جانبازان، اسرا و شهیدان (1363)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
ما را چه رسد که با این قلمهای شکسته و بیانهای نارسا در وصف شهیدان و جانبازان و مفقودان و اسیرانی که در جهاد فی سبیل اللَّه جان خود را فدا کرده و یا سلامت خویش را از دست دادهاند یا به دست دشمنان اسلام اسیر شدهاند مطلبی نوشته یا سخنی بگوییم.
زبان و بیان ما عاجز از ترسیم مقام بلندپایه عزیزانی است که برای اعلای کلمه حق و دفاع از اسلام و کشور اسلامی جانبازی نمودهاند.
الفاظ و عباراتْ توان توصیف آنانی را که از بیت مُظلم[10] طبیعت به سوی حق تعالی و رسول اعظمش هجرت نموده، و به درگاه مقدسش بار یافتهاند، ندارد. از مجاهدینی که سنگرهای نبرد را تبدیل به مساجد و میدانهای جهاد را با بانگ تکبیر مهبط[11] ملائکة اللَّه نمودهاند، چگونه سخن توان گفت؟ در اقدام شریف مادران بزرگواری که در دامنهای مطهر خود چنین فرزندانی را برای اسلام تربیت کردهاند، چه میتوان نثار کرد؟
و برای اسیرانی که در زندانهای مخوف دشمن شجاعانه بر سر دشمنان بشریت فریاد میکشند چگونه توان تعظّم نمود؟
پس با اعتراف به عجز، برای شهیدان آرزوی رحمت خاص الهی و برای جانبازان، این شهیدان زنده، سلامت و برای اسرا و مفقودین عزیز و دلیر، آرزوی بازگشت به میهن و برای مادران و پدران و همسران و فرزندانشان، این نمونههای صبر و مقاومت، صبر و سعادت داریْن،[12] و برای رزمندگان در جبهههای حق علیه باطل، پیروزی درخواست مینماییم.
سلام و درود خداوند بر همگان و دعای خیر بقیة اللَّه الأعظم- ارواحنا فداه شامل تمامی آنان باد. و السلام علیهم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 40 ـ 41)
ـ سخنرانی در جمع اعضای جامعه مدرسین و اساتید دانشگاه؛ قیاس رژیم اسلامی و پهلوی (1364)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
این عید سعیدی که دارای ابعاد مختلفه است؛ بُعد عرفانی، بُعد سیاسی، بُعد ایثار و ابعاد دیگر است، به همه مسلمین جهان و مستضعفان و آقایانی که در اینجا تشریف دارند، تبریک عرض میکنم.
ما امروز یک مقایسهای بکنیم بین سابق و حالا در بعضی جهات. این مقایسه از خود مجلس باید شروع بشود. این، از برکات این جمهوری است که در یک مجلس، مجتمع هستند کسانی که در دورههای سابق در یک همچو مجالسی امکان اجتماعشان نبود. همه هم توجه دارید به اینکه در سابق بین علمای اسلام، حوزه علمیه قم و علمای تهران با دانشگاهها هیچ وقت اجتماع این طور نداشتند که در یک محیط با یک دل، با یک ایده، و همین طور سفرای ممالک دوست و اساتید دانشگاهها و ارکان دولتی، در یک اجتماعی هیچ وقت نبودند که با هم بنشینند و ببینند که ما محتاج به چه هستیم و باید چه بکنیم. دامنزده زده بودند به اختلاف در داخل کشور ما. تبلیغات به طوری بود که وحشت میکرد یک اهل علمی در محیط دانشگاه برود و حرفهایش را بزند، و همین طور دانشگاهی در محیط علم بیاید و در محیط مدارس علمی بیاید و مسائلش را بگوید، و همین طور اساتید دانشگاه، دولتیها، مجلسیها، هیچ یک از اینها با هم نمینشستند که ببینند که کشور خودشان لا اقل چه احتیاجاتی دارد و باید چه بکنند برای رفع آن احتیاجات. این، برای این بود که به طوری تبلیغات دامنهدار بود که سوء ظن در همه ایجاد کرده بود، از هم وحشت میکردند، به هم سوء ظن داشتند، باید بگوییم دشمنی داشتند با هم، ایجاد کرده بودند این را. از سفرای خارجی یکیشان در محضر علما، در جایی که علما جمع بودند، حاضر نمیشدند، حاضر نبودند که حاضر بشوند. برای اینکه، اینها را این طور معرفی کرده بودند که یک جمعیتی هستند که ارتجاعی و نمیدانم به عقب برگشته و عقب مانده و کهنه فکر کن! و از این مسائلی که دیدید که در دوره سابق، خصوصاً در این عهد اخیر القا شده بود معلوم میشود که کارشناسهای خارجی، کارشناسهای اروپا و امریکا توجه به این معنا داشتند که این قشرها اگر با هم باشند خطرناکاند؛ یعنی خطرناک برای آنها، و راست هم میگفتند. روی همین زمینه، خود آنها به دست اشخاصی که در داخل داشتند، به دست کارکنان خودشان، به دست اشخاصی که در محیط آنها تربیت شده بودند، به دست اینها کاری کرده بودند که کَانَّهُ امکان نداشت یک همچه اجتماعی.
امروز ما همه در تحت یک سقف کوچک جمع شدیم، و همه ما یک فکر داریم.
فکر جلوگیری از آن چیزهایی که سابق بود؛ فکر اینکه نبادا دوباره دانشگاههای ما به دست آن اشخاص بیفتد، فکر اینکه نبادا روحانیین ما گرفتار آن مسائل بشوند، و فکر اینکه نبادا کشور ما باز برگردد به یک حالی که همه دیدید چه خبر بود، چه مصیبتهایی در این کشور واقع میشد. ما امروز اینجا هستیم که ببینیم که چه بکنیم که یک وقت خدای نخواسته، مسأله برگردد، چه کنیم جلویش را بگیریم.
آن چیزی که میتواند جلوگیری کند، یک قدری تفکر در عید قربان و مسائل قربانگاهی حضرت ابراهیم است، ایثاری که او کرد و از خودگذشتگیای که او کرد، تدبُّر در او و تدبُّر در مسائلی که در حج هست، مسائل حج و همه مسائل اسلام، به طوری بین ابعاد مختلفه جمع کرده است؛ بین عرفان و تعبد، بین سیاست و عبادت، بین مسائل اجتماعی و سایر مسائل. این اساس را درست کردند برای اینکه ما از آن اساس چیزی بفهمیم. آنها که در آنجا هستند، تکالیفی دارند و ان شاء اللَّه امیدوارم که به آن تکالیف عمل کنند و کردند. ما هم و آنها هم بعد از اینکه برگشتند، تکالیفی داریم که این تکالیف هم دنبال همان مطالعه عید قربان است و قربانگاهها. آنها باید سوغات بیاورند آن ایثار را، آن وحدت را، و ما هم باید این معنا را در بین ملت خودمان پخش کنیم. آقایان روحانیون در سرتاسر کشور و آقایان دانشگاهیها در سرتاسر کشور، اینها موظفاند، وظیفه دارند.
ما بحمداللَّه تا کنون بسیار قدمهای مؤثری برداشتیم، وقتی شما مقایسه یک قدری بکنید ما بین دورههای سابق و حالا، میتوانیم خوب بفهمیم که فرقها چیست. مثلًا شما بسیاریتان یا اکثرتان یادتان است که در قضیه رأیگیری برای انقلاب سفید به اصطلاح، با چه هیاهویی، با چه فشاری، با چه دغل بازیهایی بیش از این نتوانستند ادعا کنند که شش میلیون بودند، با اینکه مطمئن باشید نبودند! آن همه فشار و آن دولت جائر و آن همه تبلیغاتی که آنها داشتند، نتوانست عدهای را جمع کند که اینها ادعا کنند ده میلیوناند، نتوانستند دروغش را هم بگویند، مبالغهاش هم بکنند. شما در یک کشوری که تحت فشار است از همه اطراف، تحریمهای انتخاباتی از اطراف بر سرشان میبارد، تبلیغات همه جانبه بر سرشان میبارد، این مقدار اجتماعی که اینها کردهاند- که بیش از چهارده میلیون بود- اگر مقایسه بشود با هر کشور دیگری در عالم، معلوم میشود که فرق ما بین اینجا و آنجا چیست و چه تحولی در ایران واقع شده است. این تحول یک تحول عجیب است که در یک رژیمی که همه قدرتها در دستش بود و همه فشارها در دستش بود، و مضایقه از هیچ فشاری هم نداشت، در ادعای کاذب خودش نتوانست ادعا کند که ما هشت میلیون داشتیم، شش میلیون! مبالغهاش و دروغش و همه بساط که روی هم ریخته شد، گفت شش میلیون! و آن وقت هم راجع به شش میلیون هیاهو میکردند که ای! شش میلیون رأی دادند، با اینکه دروغ میگفتند. شما بدون اینکه یک فشاری باشد که بیایید حتماً شما رأی بدهید، وارد بشوید رأی بدهید و بدون تبلیغات قبلی، امسال اصلًا تبلیغاتی در کار نبود. این جمعیت که این طور اجتماع کرد که نظیرش به حسب مقایسه در دنیا نیست، این دلیل بر یک تحول بزرگی است که در کشور ما واقع شده. از اینجا بروید در جبههها.
وقتی که متفقین وارد شدند به کشور ما، با آن همه بساطی که اینها ادعایش را میکردند، به ادعای خودشان گفتند سه ساعت ما توانستیم مقابله کنیم، بعد هم وقتی که پرسیده بود ازشان آن مردکه نامرد،[13] که چطور شد سه ساعت؟ گفتند ما این را مبالغه میکنیم، آنها از آن ور آمدند، ما از این ور رفتیم! با حالا مقایسه کنید که جوانهای ما، اقشار ملت ما ایستادهاند، و در مقابل همه قدرتها، همه هم دارند توطئه میکنند. همه دستشان را به هم دادند که رژیم سابق را نگه دارند، جوانهای ما به همش زدند. همه هم دست به هم دادند که در این جنگ پیروزی ایجاد کنند، هر روز هم دروغش را میگویند، لکن جوانهای ما ایستادهاند و جلو میروند. در طایفه نسوان شما ملاحظه کنید آن وقت چه خبر بود، حالا چه خبر است. زنهای ما حالا مکتبی شدهاند. سرتاسر کشور ما جوری هستند که همان طور که آن جوانها در جبهه دارند خدمت میکنند، اینها پشت جبههشان محکم است و دارند خدمت میکنند، علاوه بر اینکه مجالس درس دارند، مجالس قرائت دارند، مجالس تدریس دارند، حتی تدریس خارج، من شنیدم بعضی از زنها در جایی میگویند. خوب! این چه تحولی است؟ پیشتر چه بود؟ مسئله زن چه بود در ایران؟ انسان حیا میکند که بگوید. آن اسمش آزادی بود! این اسمش اختناق است! آن آزادی بود که هر چه دلشان میخواهد انجام بدهند، به هر نحوهای باشد؛ و این اختناق است، برای اینکه زنها خودشان آزادند که خدمت کنند، آزادند که پشت جبهه باشند، آزادند که درس بخوانند، آزادند که چه بکنند، این اسمش اختناق است! آنها اختناق را میگویند؛ یعنی نمیگذارید که زنها به طوری عمل کنند که ملت را فلج کنند. یک قشر جوان، ملت را به واسطه آن بیبند و باری که داشتند، فلج میکردند؛ یعنی از کار میانداختند. هیچ کس دنبال این نبود که یک فعالیت چشمگیری بکند، یک فعالیت اجتماعی بکند. همه دنبال این بودند که صبح که پا میشدند که کجا بروند تفریح بکنند، کجا بروند فرض کنید چه بکنند. بازارتان را نگاه کنید! خیابانهاتان را نگاه کنید! حالا وقتی که میخواهند تکذیب کنند از ایران، میگویند که در آنجا محل تفریح پیدا نمیشود- آن تفریحی که آنها میخواهند، و الّا محل تفریح هست-، یا زنها حالا دیگر چادر سرشان است. آن وقت به طوری تبلیغ شده بود که زن جرئت نمیکرد که به این صورتی که باید درآید، درآید، مخفی در میآمدند. آنهایی که میخواستند حفظ کنند خودشان را، یا از خانه در نمیآمدند، یا شبی، یک وقتی مخفیانه از این ور به جای دیگر میرفتند، و هکذا همه جهاتی که ما ملاحظه میکنیم.
این حج این چند سال- که امسال هم بحمد اللَّه بهتر بوده است- این باید در دنیا انعکاس پیدا بکند که حج این است. آن که ابراهیم خلیل اللَّه و رسول خدا میخواستند این معنا بوده است. آنی که سوره برائت را میفرستد در آن جمع میخواند، برای همین بوده است که به ما بفهماند که آنجا باید سوره برائت خواند. در عینی که آن وقت که زمان رسول خدا بوده است، این طور گرفتاری که الآن مسلمین دارند، این طور گرفتاری نداشتند، یک جور دیگری بود. در عین حال قرآن شریف و حدیث به ما تعلیم میکند که در حج باید این کارها را کرد. آمیخته است حج و همه عبادات اسلامی، آمیخته به همه ابعاد مختلفه است. و از معجزات انبیا و خصوصاً اسلام این است که عرفانش آمیخته است با عباداتش. اگر انسان، یک نفر آدم که اهل آن مسائل است همین نماز را- آن بُعد عرفانی نماز را- در اذکار و در کارهای دیگرش دنبالش برود، میبیند که چه دریای خروشانی است، معراج است، معراج مؤمن است؛ یعنی، تا آن ما فوق عالم طبیعت و ما فوق عالم وجود، انسان را میکشاند. گاهی در یک کلمهاش این طور است. یک جمله گاهی آن قدر بُعد معنوی دارد و بُعد عرفانی دارد که اگر تحقق پیدا کند برای یک انسان سالک، از همه حجابها میگذرد. و کانّه سوره حمد که در قرآن هست و اولین سوره است و برای نماز قرار دادند و نماز بدون حمد، گفتند نماز نیست، همین سوره حمد تمام معارف درش هست. منتها آن کسی که نکته سنج باشد، باید درش تأمل کند، خوب، ما اهلش نیستیم. ما میگوییم که «الحمد للَّه»؛ یعنی شایسته است. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ[14]؛ یعنی شایسته است خدا که همه حمدها برای او باشد. اما قرآن این را نمیگوید، قرآن میگوید که اصلًا حمدی واقع نمیشود در جایی، الّا برای خدا. آن هم که بتپرست است حمد است، آن هم برای خداست، خودش نمیداند. اشکال، ندانستن و جهالت ماهاست. آن که میگوید که إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ[15]؛ نه معنایش این است که ما همه استعانت از تو ان شاء اللَّه میخواهیم و اینها، نخیر، بالفعل این طوری است که به غیر خدا، استعانت اصلًا نیست، اصلًا قدرت دیگری نیست. چه قدرت دیگری ما داریم غیر قدرت خدا؟ آن که تو داری غیر از قدرت خداست؟ نه این است که ما ان شاء اللَّه عبادت میکنیم برای خدا، ان شاء اللَّه استعانت میکنیم از خدا. اصلًا واقعیت این طوری است، واقعیت این است که عبادت به غیر خدا، مدح، اصلًا در دنیا به غیر خدا واقع نمیشود، هیچ مدحی. اینهایی که مدح میکنند از مثلًا شیاطین و سلاطین و امثال اینها، اینها نمیفهمند که اینها مدح خداست، اینها غفلت از این دارند، لکن مدح به کمال است، مدح برای نقصان نیست، مدح برای کمال است. و آنهایی که، هر کس از هر کس استعانت بکند، استعانت از خداست. این سوره، این را میگوید. و اگر برای اهلش- آنهایی که اهل مسائل هستند- همین یک سوره قرآن تحقق پیدا بکند، تمام مشکلات حل میشود؛ برای اینکه وقتی انسان دید که همه چیز از اوست، دیگر از هیچ قدرتی نمیترسد. ما که از قدرتها میترسیم برای این است که خیال میکنیم قدرت این است. وقتی انسان قدرت را قدرت او دانست، وقتی انسان همه چیز را از او دانست، این دیگر نمیتواند که از دیگری بترسد. همه خوفهای ما از باب این است که نفهمیدیم که قدرت، یک قدرت است و آن قدرت هم برای نفع همه است. آن قدرت هم برای نفع همه افراد و جامعه و تمام بشر آن قدرت به کار گرفته شده، برای نفع اوست. ما اگر همین معنا را ادراک کنیم که هر چی هست از اوست و هر چی هست برای نفع ماست و برای تربیت ماست، اگر همین معنا را واقعاً انسان ادراک کند و مشاهده کند و ذوب کند، این مسائل حل میشود.
ما باید مردم را با توحید آشنا کنیم، علمای اعلام باید مردم را با توحید آشنا کنند، با معارف الهی آشنا کنند. «أَ لغیرک مِنَ الظُهُور ما لَیسَ لَک»[16]؛ دعای عرفه حضرت سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- «متی غِبْت حتی تحتاج الی»[17] چه. قرآن هم همین است، هر کدام یک زبانی دارد. قرآن نازل شده تا اینجا رسیده است و ادعیه ائمه ما- علیهم السلام- به حسب تعبیر بعض مشایخ،[18] «قرآن صاعد» است و هر چه مسائل بخواهید، در ادعیه هست. زبان ادعیه با زبان عادیای که احکام میخواهند بگویند دوتاست. زبان ادعیه با زبان فلسفه هم دوتاست، با زبان عرفان علمی هم دوتاست، یک زبان دیگری است ما فوق اینها، منتها زبان فهم میخواهد، باید کسانی که آن زبان را میفهمند توجه کنند. قرآن یک نعمتی است که همه ازش استفاده میکنند، اما استفادهای که پیغمبر اکرم میکرده است از قرآن، غیر استفادهای است که دیگران میکردند.
انّما یعرف القرآن من خُوطِبَ به،[19]
دیگران نمیدانند، ماها یک ذرهای، یک چیزی، یک خیالاتی پیش خودمان داریم، آن که قرآن برش نازل شده میداند چیست، چه جور نازل شده، کیفیت نزول چیست، چه مقصد در این نزول است و محتوا چیست و غایت این کار چیست، او میداند. آنهایی هم که به تعلیم او تربیت شدهاند، آنها هم برای خاطر تربیت او میدانند. هنر انبیا این بوده است که مسائل را، مسائل دقیق عرفانی را با یک لفظی میگفتند که هر کسی یک جوری ازش، خودش میفهمیده، ولی واقعش مال آنهایی است که بالاتر از این افقشان است، و این هنر در قرآن از همه جا بالاتر است و در ادعیه هم هست.
ما، روحانیون، دانشگاهیها اگر واقعاً علاقه دارند به اینکه این کشور محفوظ بماند، خصوصاً دانشگاهیها، اساتید دانشگاه، اگر واقعاً علاقهمندند که این کشور دوباره برنگردد به اوضاع سابق، باید مواظب باشند، دانشگاهیها، اساتید مواظب خودشان باشند در تربیت و مواظب بچهها و جوانها باشند در کارهایی که میکنند. باید نگه دارند دانشگاه را به یک صورتی که، به یک واقعیتی که آن واقعیت همین تحولی است که در ایران پیدا شده است. دانشگاه باید متحول باشد و البته شده است، لکن بیشتر مواظبت میخواهد. علمای بلاد هم هر جا هستند و خصوصاً در حوزههای علمیه باید همه جهاتی که اهل علم را، آنهایی که تازه آمدند و مشغول درس خواندن هستند، آنها را به خدای تبارک و تعالی نزدیک میکند و علاقهمند میکند، همه آن جهات را باید حوزهها داشته باشند. حوزهها باید درس اخلاق داشته باشند، نه یکی، نه دوتا، ده تا، بیست تا، درس اخلاق داشته باشند. اگر بخواهید که آینده کشور شما یک آینده نورانی باشد، تربیت کنید اینهایی که وارد در حوزهها هستند، یا در آنجایی که درس میگویید وارد میشوند، تربیتشان کنید به یک تربیتی که از این عالم هجرت کنند، توجه به ماورای اینجا بکنند، روحانی باشند؛ یعنی روح باشند، یعنی توجه به ماورای طبیعت داشته باشند. از اول قدمها که برداشته میشود، برای آن طرف برداشته بشود، وقتی این طور شد، اینجا هم درست میشود. آن کسی که جهات معنوی خودش را تقویت کرد، آن کس در جهات طبیعی هم قوی میشود. مَثَل، مَثَلِ انبیاست و اولیا، با همه آن معنویات، با همه آن معارف الهیه، کشورداری هم میکردند، حکومت هم تأسیس میکردند، حدود را هم جاری میکردند، کسانی هم که مضر به جامعه بودند از دم شمشیر میگذراندند، در عین حالی که در آن پایه از معارف بودند.
اگر مردم را تربیت کنید به یک تربیتی سالم، و دعوت کنید به اینکه با خدا آشنا بشوند، با معارف الهی آشنا بشوند، با قرآن آشنا بشوند، اگر این طور شد، کشور شما سالم میماند و به سایر جاها هم سرایت میکند؛ قهری است این. الآن هم ملاحظه میکنید که این مقداری که الآن در دنیا سر و صدا بلند است، منتها یک دسته سر و صدا میکنند برای بازی دادن مردم و اظهار اسلام میکنند، اظهار اینکه باید قوانین اسلامی بشود بکنند، یک دسته هم واقعاً مسلمان و دنبال اینکه اسلام باید باشد، این برای همین موجی است که از اینجا بلند شده است و شما ملت اسلام این موج را راه انداختید.
و امیدوار باشید به اینکه خدا با شماست. و شما مادامی که قدر بدانید از نعمت الهی، نعمتهایی که خدا به شما داده است؛ این نعمت وحدتی که به شما داده است، این نعمت انقلابی که به شما داده است، این جوانهایی که به شما داده است، انقلابی که در جبههها، الآن هم مشغول به خدمت هستند، این اساتیدی که به شما داده است، همه اینها قدردانی میخواهد. ما باید همه را قدر بدانیم و از همه تشکر کنیم. و من از ملت ایران در همه مواردی که دارند عمل میکنند و در صحنه هستند، تشکر میکنم و به همه دعا میکنم.
خداوند همه ملتهای اسلامی را حفظ کند. و به وظایف خودشان آشنا کند، و ما را هم به وظایف خودمان آشنا کند که در این چند روزی که داریم آن طرف میرویم، لا اقل توجه به آنجا باشد، اخلاد الی الارض[20] نباشد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج19، ص: 349 ـ 357)
[1] - همسر امام خمینی. آقای سید احمد خمینی در این باره نوشتهاند:
« این نامه به مادرم است که به ایران آمدهاند. هر دو- سه سال یکبار مادرم برای دیدار بچهها و فامیل به مدت دو- سه ماه به ایران میآمدند».
[2] - مستخدمه منزل آقای سید مصطفی خمینی.
[3] - خانم فریده مصطفوی یکی از دختران امام خمینی.
[4] - فرزندان آقای سید مصطفی خمینی.
[5] - از مستخدمین بیت امام خمینی در نجف.
[6] - آقای سید احمد خمینی درباره این بخش از نامه امام خمینی در حاشیه نامه توضیح داده است:
« امام از قول کارگر منزل که نامش اقلیماست از خانم میخواهند که زودتر بیایند، که اگر از قول خودشان بگویند ممکن است ایشان تحت فشار روحی قرار گیرند ولی بالاخره دلشان طاقت نمیآورد و در پایین میگویند که شما به حرف اقلیما گوش دهید!».
[7] - بنا به نوشته آقای سید احمد خمینی در حاشیه نامه:« حاج شیخ عبدالعلی قرهی رئیس دفترامام در آن سالها بود. در ذهنم هست که ایشان دو- سه سال آخر در قم بودند، و آقای رضوانی( شورای نگهبان) رئیس دفتر امام در نجف شد».
[8] - خانم فاطمه طباطبایی، همسر آقای سید احمد خمینی.
[9] - آقای سید حسن خمینی.
[11] - محل فرود، محل نزول.
[12] - دو جهان: دنیا و آخرت
[14] - سوره فاتحة الکتاب، آیه 2
[15] - بخشی از آیه 5 سوره فاتحة الکتاب:« تنها از تو مدد میجوییم».
[16] - آیا برای غیر تو از ظهور و آشکاری چیزی هست که برای تو نباشد؟»
[17] -« کی غایب شدهای تا نیاز به ظهور و آشکاری داشته باشی»
[18] - مراد آقای میرزا محمد علی شاهآبادی است
[19] -« کسی معرفت به قرآن دارد که مورد خطاب آن است». بحار الأنوار، ج 24، ص 237- 238، ح 6.
[20] - اشاره است به آیه 176 سوره اعراف.