جُز عشق تو هیچ نیست اندر دل ما
عشق تو سرشته گشته اندر گِل ما
«اسفار» و «شفاء» ابن سینا نگشود
با آن هَمه جرّ و بحثها مُشکِل ما
با شیخ بگو که راه من باطِل خواند
بر حقّ تو لبخند زند باطِل ما