امروز با امام: سی ویکم مرداد

ـ تلگراف به آقای محمدتقی فلسفی؛ ادامه سخنرانی در اصفهان و شیراز (1343)

ـ نامه به خانم فریده مصطفوی؛ خانوادگی (1351)‏

ـ پیام به اهالی آبادان درباره آتش سوزی سینما رکس (1357)

ـ پیام به ملت ایران و اهالی کردستان؛ وظایف ارتش و وضع کردستان (1358)

ـ نامه تشکر به آقای گلپایگانی؛ حمایت از سرکوب ضد انقلاب در کردستان (1358)

ـ حکم انتصاب آقای محمد صدوقی به سمت امام جمعه یزد (1358)

ـ سخنرانی در جمع اعضای هیأت دولت؛ تصفیه و پاکسازی مراکز دولتی (1360)

ـ سخنرانی در جمع مسئولان کاروانهای حج؛ وظیفه حجاج و روحانیون کاروانها (1361)

ـ حکم تعیین اعضای هیأت مؤسس مکتب خواهران قم؛ جامعة الزهراء «س» (1363)

کد : 3927 | تاریخ : 31 مرداد 1400

امروز با امام: سی‌ویکم مرداد

 

ـ تلگراف به آقای محمدتقی فلسفی؛ ادامه سخنرانی در اصفهان و شیراز (1343)

«حضرت حجت الاسلام آقای فلسفی‏

پس از اهدای سلام، تلگرافاً از اصفهان تقاضا شده است که جنابعالی ده روز دیگر اهالی را مستفیض فرمایید. مقتضی است اجابت فرمایید. از مساعی جمیله جنابعالی و منابر مفیدتان باید تقدیر و تشکر کنم. از علمای اعلام شیراز نیز دعوتی از جنابعالی شده است و تقاضای اجابت نموده‏اند؛ مقتضی است اجابت فرمایید. از خداوند تعالی عظمت اسلام و مسلمین و وحدت کلمه آنها را خواستار است. خمینی.» (صحیفه امام، ج‏1، ص: 365)

ـ نامه به خانم فریده مصطفوی؛ خانوادگی (1351)[1]

«دختر عزیزم‏

مرقوم شریف واصل، از سلامت شما و دیگران مسرور شدم و از اینکه یادی از پدر پیر کردید متشکرم. امید است شماها همه خوش و خرّم باشید. از خانم‏[2] غیر از تلگراف چیزی نرسیده، لابد اشتغال به خوشیها مانع است. داداش‏[3] اول رجب آمدند کربلا، حالشان خوب است. بحمداللَّه من هم حالم مزاجاً بحمداللَّه سلامت است. امروز خیال رفتن به کربلا برای زیارت نیمه رجب داریم. در همه جا به همه شماها دعا می‏کنم و زیارت می‏نمایم. به خانم و تمام حول و حواشی سلام برسانید. خدمت آقای اعرابی‏[4] و فرشته‏[5] عزیزم سلام برسانید. از خداوند تعالی سلامت همه را خواهانم. والسلام علیک. پدرت.» (صحیفه امام، ج‏2، ص: 441)

ـ پیام به اهالی آبادان درباره آتش سوزی سینما رکس (1357)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

خدمت عموم اهالی محترم آبادان- ایّدهم اللَّه تعالی‏

دریافت خبر بسیار فجیع به آتش کشیدن چند صد نفر هموطنان ما با آن وضع حساب شده موجب تأثر و تأسف شدید گردید. من گمان نمی‏کنم هیچ مسلمانی بلکه انسانی دست به چنین فاجعه وحشیانه‏ای بزند جز آنان که به نظایر آن عادت نموده‏اند و خوی درندگی و وحشیگری، آنان را از انسانیت بیرون برده باشد. من تا کنون اطلاع کافی ندارم؛ لکن آنچه مسلّم است این عمل غیر انسانی و مخالف با قوانین اسلامی از مخالفین شاه که خود را برای حفظ مصالح اسلام و ایران و جان و مال مردم به خطر مرگ انداخته‏اند و با فداکاری از هم میهنان خود دفاع می‏کنند- به هر مسلکی باشند- نخواهد بود و قراین نیز شهادت می‏دهد که دست جنایتکار دستگاه ظلم در کار باشد که نهضت انسانی- اسلامی ملت را در دنیا بد منعکس کند. آتش را به طور کمربند در سراسر سینما افروختن و بعد توسط مأمورین درهای آن را قفل کردن، کار اشخاص غیر مسلط بر اوضاع نیست.

گفتار شاه که: تظاهر کنندگان مخالف من «وحشت بزرگ» را وعده می‏دهند؛ و تکرار آن پس از واقعه که: این همان وعده بوده است، شاهد دیگری بر توطئه است؛ نه اینکه واقعاً شاه یک غیبگوی بزرگ است! مصاحبه سابق شاه که ایران را با ملت نابود می‏کنم نیز شاهد این مدعا است. اظهار تأسف و تأثر در بوقهای تبلیغاتی از اشخاصی که هر روز دستشان تا مرفق به خون هم میهنان مسلمان ما فرو رفته است.

شاهد بزرگی است بر نقشه شیطانی شاه و همدستانش، هم آنان که در اکثر شهرهای ایران دست به کشتارهای فجیع زده‏اند.

آیا مردم مظلومی که هر روز به دست همین جنایتکاران به خاک و خون کشیده شده و به وضع بسیار اسفباری کشته شده‏اند هم میهنان ما نبوده‏اند؟ قراین نشان می‏دهد که قضیه دلخراش آبادان چون کشتار سایر شهرهای ایران از یک منشأ به وجود آمده است. آیا از این جنایت کسی جز شاه و بستگانش امید نفعی داشته‏اند؟ آیا تا کنون غیر از شاه که هر چند وقت یک بار دست به کشتار وحشیانه مردم می‏زند این قبیل صحنه‏ها را به وجود آورده است و یا خواهد آورد؟ این مصیبت دلخراش برای شاه، شاهکار بزرگی است تا به تبلیغات وسیع در داخل و خارج دست زند و به بوقها و مطبوعات دست نشانده داخل و نفع طلب خارج دستور دهد که هر چه بیشتر برای اغفال مردم این جنایت را منتشر و به ملت محروم و مظلوم ایران نسبت دهند تا در خارج، ملت حق طلب ایران را مردمی که به هیچ ضابطه انسانی و اسلامی معتقد نیستند معرفی نماید.

من به ملت بزرگ ایران اعلام خطر می‏کنم، خطر اینکه دستگاه این گونه اعمال وحشیانه و ضد اسلامی را در سایر شهرهای ایران انجام دهد تا تظاهرات پاک مردم شجاع ایران را که با خون خود ریشه درخت اسلام را آبیاری می‏کنند لوث نماید. لازم است گویندگان، مطلبی را که به نابودی انقلاب رهایی‏بخش اسلام منجر می‏شود برای مردم روشن نمایند. این مصیبت بزرگ را به ملت مسلمان ایران بخصوص به مردم ستمدیده آبادان و به خانواده‏های داغدیده تسلیت عرض نموده و خود را در غم بزرگ و جانکاه آنان شریک می‏دانم. از خداوند تعالی نصرت اسلام و مسلمین و قطع ایادی اجانب و پیوستگان به آنها را خواستارم.

روح اللَّه الموسوی الخمینی‏.» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 445 ـ 447)

ـ پیام به ملت ایران و اهالی کردستان؛ وظایف ارتش و وضع کردستان (1358)

«بسم اللَّه المنتقم‏

از مقام رهبری انقلاب و فرماندهی کل قوا اخطار می‏کنم:

1- این جانب پشتیبانی خود را از قوای انتظامی، ارتش، ژاندارمری، شهربانی و پاسداران انقلاب اعلام می‏کنم؛ و اجازه نمی‏دهم قلم یا قدمی در تضعیف آنان به کار رود. متخلفین مجرم؛ و در صورت احساس توطئه در دادگاههای انقلابی محاکمه انقلابی می‏شوند. و از این تاریخ هیچ کس و هیچ مقامی حق تضعیف آنان را ندارد.

2- افراد قوای انتظامی فوق باید اطاعت از ما فوق و حفظ سلسله مراتب را بکنند و در صورت تخلفْ مجرم شناخته می‏شوند و با احساس توطئه، دستور محاکمه در دادگاههای صحرایی را می‏دهم.

3- اعتصابات قوای انتظامی اکیداً ممنوع اعلام می‏شود و در صورت تخلفْ مجرم شناخته می‏شوند؛ و محرکینْ ضد انقلاب شناخته می‏شوند و در دادگاههای انقلابی به کیفر انقلابی می‏رسند، و با احساس توطئه، دستور دادگاههای صحرایی نسبت به آنان را می‏دهم.

4- اکیداً دستور می‏دهم که قوای انتظامی، بخصوص ارتش و پاسداران انقلاب، هماهنگ باشند و تمام گروههای پاسدار نیز هماهنگ باشند؛ و در سرکوبی اشرار و پاکسازی مناطق، بخصوص کردستان و خوزستان همکاری کنند. متخلّفینِ مُجرم، و محرکینْ محاکمه انقلابی می‏شوند.

5- به اعضای حزب دمکرات، و کردهای غیور و پاکدل که از طرف سران توطئه‏گر این احزاب و خیانتگران به اسلام و ملت اغفال شده‏اند، اعلام می‏شود در صورتی که خائنان را رها کرده و به ملت و به اسلام بپیوندند و خود را به پادگانها و مقامات انتظامی معرفی کرده سلاح خودشان را تحویل دهند، مورد عفو واقع می‏شوند، و اگر سران خائن را دستگیر و تحویل دهند، پاداشی بزرگ به آنها می‏دهم. و در صورتی که در مخالفت با ملت و دولت پایداری کنند به سزای اعمال ضد اسلامی خود می‏رسند و با شدت با آنان عمل می‏شود.

6- به مردم شریف کردستان اعلام می‏کنم که شما را برادر و برابر خود می‏دانیم، و از حقوقی برابر با سایر برادران ایرانی‏تان در هر کجا که باشید، برخوردار خواهید شد. و در جمهوری اسلامی هیچ فرقی بین ترک، کرد و لُر و عرب و فارس و بلوچ نمی‏باشد. این توطئه گران و وابستگان به اجانب هستند که مانع از اجرای اصلاحات می‏باشند. من از شما مرزنشینان کرد می‏خواهم که با تمام نیرو پشتیبانی از قوای انتظامی نموده و بدخواهان اسلام و کشور را بشدت سرکوب کنید.

7- به مدیر عامل شرکت نفت دستور دادم که با مذاکره با دولت، پول یک روز نفت را به کردستان اختصاص دهند. و دولت موظف است در اسرع وقت، در عرض یک هفته، این امر را انجام دهد و نسبت به سایر استانها نیز اقدام می‏شود و برادران عزیز کُرد ما را که مورد هجوم اشرار قرار گرفته‏اند مورد توجه قرار دهد.

8- از ملت رزمنده و شریف ایران باید تشکر کنم که با کمال صداقت و شجاعت آمادگی خود را برای سرکوبی اشرار و حفظ سرحدات کشور اعلام داشتند و به پشتیبانی از قوای انتظامی برخاستند. پاسداران و سایر قوای انتظامی، امروز از اسلام و در مسیر اسلام هستند؛ و پشتیبانی از آنان وظیفه شرعی و ملی همگی ماست. 28 شهر رمضان 99/ 31 مرداد 58

روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 316 ـ 317)

ـ نامه تشکر به آقای گلپایگانی؛ حمایت از سرکوب ضد انقلاب در کردستان (1358)

«بسمه تعالی‏

حضرت آیت اللَّه آقای حاج سید محمد رضا گلپایگانی- دامت برکاته- مشهد مقدس‏

تلگراف شریف واصل و موجب تشکر شد. خائنان و استفاده‏جویان از مال ملت، که خود و اربابانشان را در خطر می‏بینند، به تلاش افتاده که به خیال خود با سلب آرامش و ایجاد فجیعه و کشتار مسلمین منطقه، مانع از پیشرفت سیاسی و اجتماعی کشور شوند؛ غافل از آنکه ملت به خواست خداوند متعال آن چنان با هوشیاری بپاخاسته و آماده سرکوبی آنان است که اگر جلوگیری و تقاضای صبر نشود، با بسیج عمومی، ریشه فساد را قطع و به زندگی خائنانه آنان خاتمه می‏دهد. از جنابعالی در تحت قبه مطهر ثامن الائمه- علیهم السلام- امید دعا برای اسلام و مسلمین دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 318)

ـ حکم انتصاب آقای محمد صدوقی به سمت امام جمعه یزد (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

خدمت جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای صدوقی- دامت افاضاته‏

پس از اهدای سلام و تحیت؛ در این موقع حساس که لازم است مسائل اجتماعی و سیاسی اسلام گوشزد ملت شود، مقتضی است جنابعالی در یزد اقامه نماز جمعه نموده و مردم را به وظایف شرعی و ملی آنان آشنا فرمایید. از خداوند تعالی عظمت اسلام و مسلمین را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏9، ص: 319)

ـ سخنرانی در جمع اعضای هیأت دولت؛ تصفیه و پاکسازی مراکز دولتی (1360)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

[** در این دیدار ابتدا آقایان رجایی و باهنر گزارشی از وضعیت دولت و امور جاری کشور ارائه کردند؛ آن گاه امام خمینی فرمودند:**]

مطالبی که جنابعالی و آقای نخست وزیر گفتند همه‏اش مطالب صحیح است و من هم امیدوارم ان شاء اللَّه که موفق بشوید در این مأموریت. لکن مردم به جای برنامه دادن، عمل می‏خواهند. هیچ دیگر شماها عذری ندارید و ما هیچ کدام دیگر عذری نداریم.

در طول این مدت هی عذرهایی بود و واقعاً هم عذر بود. مردم دیْن خودشان را به جمهوری اسلامی تا کنون ادا کردند، به تکلیف خودشان مردم عمل کردند، اشکال در ماهاست، باید ماها جواب مردم را بدهیم. مردم به آقای رئیس جمهور به آن شور و به آن طور رأی دادند و به حق هم رأی دادند؛ برای اینکه آقای رئیس جمهور را از خودشان می‏دانند، کسی نیست که [خودش را بگیرد].

من خیلی از حکومتها را یادم هست، حکومت یک خمین که یک قصبه بود، حکومت ولایت ثلاث که مرکزش، مبدأش گلپایگان بود، این حکومتها وقتی که راه می‏افتند، جلوشان یک کسی بود که یک عصایی هم دستش بود و اشخاصی هم اطراف و هرجا می‏رفتند آن طور یال و کوپال داشتند، لکن در عمل همه‏اش ظلم بود، همه‏اش تعدی به مردم، یال و کوپالها را درست می‏کردند برای اذیت مردم. من بچه بودم که حکومت گلپایگان یک نفر آدم شر هم بود، یکی از بالاترین افراد در بین تجّار و از متدین ترین افرادی که سراغ داشتم، این را از توی اتاقی که نشسته بودند وقتی که حکومت با آنها با خشونت صحبت می‏کرد و ما بیرون بودیم، نمی‏دانم حالا آنجا صحبت چه بود، ایشان می‏دیدند، کشیدند آن مرد محترم را آوردند توی حیاط پایش را بستند به چوب و کتک زدند به او، وضع این طور بود. وضع زمان بعد هم که به آن طور نبود به طور بدتر بود.

حالا بحمداللَّه هی گفته می‏شود که خوب، چه شده است، چه شده است؟ اینها نمی‏دانند چه شده است و یا می‏دانند و می‏خواهند شیطنت کنند، اینها رئیس جمهورشان این آقاست و نخست وزیرشان این آقا و وزیر کشورشان آن آقا، سایر وزراشان این آقا، نه آن بساط حکومت حتی خمین را دارند تا برسد به آنجایی که «عین الدوله»[6] چه می‏کرد- فرض کنید که- دیگران چه بساطی داشتند. خوب، این یک کاری شده است که امثال «عین الدوله» هایی که در هر محلی بودند مردم را کباب می‏کردند و آن همه ظلم می‏کردند و حکومتهای اینها اجاره‏ای بود؛ یعنی، در تهران آن که رأس بود آن خراسان را به یک کسی تیول می‏کرد و اصفهان را به یک کسی، این به حسب اختلاف سعه از آنها پول می‏گرفت و این دیگر مختار بود برود آنجا که کسی که- مثلًا- آن وقت بیست هزار تومان می‏داد و بیست هزار تومان آن وقت دو سه میلیون حالا بود، این باید برود بیست هزار تومان این آقا را بدهد، یک بیست هزار تومان هم برای خودش تهیه کند.

دیگر هر چه مردم می‏خواستند که شکایت کنند بنا بر این بود که دیگر به شکایتها گوش ندهند. آن حاکم بیست هزار تومان را آنجا بدهد برود آنجا فعال ما یشاء.[7] هر چه مردم شکایت کنند، دیگر مردم هم مأیوس شدند که شکایت بکنند و شکایت هم نمی‏کردند مردم.

حالا وضع این طور شده است که یک وضع اسلامی است؛ یعنی، از خود مردم‏اند و از خود جامعه برخاسته‏اند و برای خود جامعه می‏خواهند عمل بکنند و همه‏شان هم بحمد اللَّه مسلمان و متعهد و بنای بر این هم دارند که خدمت بکنند. خوب، این حرفها همه درست، اما در مقام عمل باید یک عمل مثبت نشان داده بشود. این مردم زحمت کشیدند در این مدت، البته مردم زحمت کشیدند، غالباً هم فداکاری کردند و این قدر هم توقع ندارند که چه بشود، اما خوب اسلام از ما توقع دارد و ما باید ادا کنیم این دین را. مردم جانشان را، بچه‏هایشان را، جوانهایشان را فدا کردند و مع ذلک، خوب به شما رأی دادند، وکلایشان به آقایان وزرا، خودشان به ایشان، اینها کار خودشان را کردند و انصافاً از اول انقلاب تا حالا آن که کار خودش را صد در صد صحیح انجام داد ملت بود، صد در صد کار خودش را خوب انجام داد؛ یعنی، در همه مشکلات با دولت موافقت کرد. در کجا شما سراغ دارید که جنگ در یک طرف بشود و از آن طرف مملکت خود مردم پا بشوند بروند کمک کنند، پا بشوند در پشت جبهه وسایل فراهم کنند. اینها یک نمونه‏هایی است که مال اسلام است، مردم چون متعهد بودند و مسلم بودند و عقاید اسلامی داشتند، خودشان را موظف می‏دانستند که کشورشان را حفظ کنند و کمک کنند به آقایان. حالا نوبت آقایان است که در مقابل این همه زحمتی که آنها کشیدند و محبتی که آنها کردند و فداکاری که آنها کردند حالا نوبت آقایان است که من نمی‏گویم جبران- آنها نکردند برای اینکه یک چیزی بگیرند از شما- اما وجدان اقتضای این را می‏کند که در همه جا کارها به نفع مملکت [باشد] و به نفع اسلام و به نفع این جمعیت‏ها و خصوصاً این مستمندهایی که در همه کشور هستند. باید همه دست به هم بدهید و این طور نباشد که- مثلًا- آقای رئیس جمهور کنار بنشیند و محول کند به دولت و نیست هم این طور، من می‏دانم الآن این طور نیست. آقای رئیس جمهور هم از خود ملت است و مملکت خودش هست و برای خودش کار می‏کند. همه وزارتخانه‏ها هم هر چه می‏توانند وقتی دیدند لازم است که یکدیگر کمک کنند به اوضاع، به همدیگر کمک کنند، اجنبی نیستند از هم که او بخواهد کار او را بشکند، او بخواهد کار او را بشکند یا کمک به او نکند. مردم هم حاضرند که وقتی یک مشکلی را دیدند برای هر یک از شما مردم حاضرند به اینکه عمل بکنند. نوبت، نوبت شماست که باید این دین را به این مردمی که شما را نشاندند سر این مسند، دین خودتان را عمل بکنید، ادا کنید به مردم.

و یکی از مسائل مهم، قضیه افرادی است که در وزارتخانه‏ها هست، افرادی که ممکن است باشد، هست البته، که اینها علاوه بر اینکه خدمت نمی‏کنند، کارشکنی هم می‏کنند، هست الآن این. یک دسته‏ای هستند که اینها فقط برای اینکه یک چیزی گیرشان بیاید و یک حقوقی گیرشان بیاید و یک قدری نق بزنند و یک قدری هم کارشکنی بکنند، پا بشوند بروند منزلشان. اینها باید شناسایی بشود درست و این افراد کنار گذاشته بشود و هر طوری دیگر که البته صلاح می‏دانید به طور تدریج.

البته سفارتخانه‏ها کار مهمی است. سفارتخانه‏ها از اول که جمهوری اسلامی بپا شد من از آن روز اول به وزرای خارجه که شدند یکی بعد از دیگری این مطلب را هی گفته‏ام که این سفارتخانه‏ها باید تصفیه بشود، باید درست بشود، آنها. کسانی که رفته‏اند و دیدند و آمدند، آنها می‏گویند که اینها همان بساط سابق را دارند، در چند وقت پیش از این، یکی آمده بود گفته بود همان بساط سابق را دارند، گاهی فرق مختصری کرده. این سفارتخانه‏ها آبروی کشور اسلامی ماست. اگر آنجا بد باشد، مردم آنها را، آن مردم خارج آنها را نگاه می‏کنند، وقتی دیدند که یک سفارتخانه‏ای بر وفق دولت اسلامی نیست، بر وفق اسلام نیست، وضعش همان وضع طاغوتی است، از آن قیاس می‏کنند که خوب داخل هم همین است، فرق نمی‏کند. یکی از مهمات این است- که البته با آقای وزیر خارجه است- که این کارها را انجام بدهند و جدیت کنند در این امر. قضیه وزارت ارشاد که از مهمات است، در وزارت ارشاد، باید ارشاد بکنند مردم را، باید تبلیغ بکنند اسلام را، باید عمل بکنند به مسائلی که اسلام را ترویج می‏کند، تبلیغ، و همه وزارتخانه‏ها وزارت کشور از وزارتخانه‏های بسیار وسیع است و بحمد اللَّه در رأسش هم آقای مهدوی‏[8] واقع شدند که خوب ما از سابق ایشان را ارادت داشتیم و حالا هم ارادت داریم و بعدها هم ارادت خواهیم داشت به ایشان. و ایشان هم باید یک قدری با فعالیت دیگری و زیادتری و الآن دیگر کسی نیست که شما عذر بیاورید که من می‏خواستم بکنم و فلانی نگذاشت. سابق عذر می‏آوردند که ما وزیر خارجه نتوانستیم درست کنیم و واقعاً هم این هم یکی از مصیبتها بود که خوب تا آخر وزارت خارجه درست نشد و سایر کارها هم هی کارشکنی می‏شد.

الآن این مسائل بحمد اللَّه نیست. اختیار دست خود شماهاست و شماها باید برای این ملت خدمت کنید و خودتان را خدمتگزار مردم بدانید. اگر در ذهنتان بیاورید که من وزیرم و باید مردم از من [اطاعت‏] بکنند بدانید اصلاح نشدید. در ذهنتان حتی خلجان بکند، آقای رئیس جمهور در ذهنش خلجان بکند که من شخص اول مملکت هستم و چه و کذا، این اصلاح نشده است. خلجانش هم از شیطان است. این خلجانش هم، او عمل نمی‏کند اما در ذهنش این خلجان را هم بیرون کند. و همین طور هر یک شماها خدمتگزار این مملکت هستید، خدمتگزار این ملت هستید و برای این ملت هم شکرانه اینکه این دست تعدی متعدیها قطع شد و رژیم منحوس شاهنشاهی که از اول غلط بوده از بین رفت و مملکت دست شماها افتاد که از خود مردم هستید و با خود مردم هستید، مهم این است که در مقام عمل هم وزارتخانه‏ها را درست تصفیه کنید. ببینید افرادی که واقعاً می‏خواهند نگذارند کارها انجام بگیرد، می‏خواهند مردم را ناراضی کنند- هستند البته اشخاصی که بنایشان بر این است که ناراضی کنند- اینها را باید تصفیه بکنید و بخواهید هم که در هر عملی رضایت همه مردم را به دست بیاورید این امکان ندارد.

بالاخره در هر عملی اگر تصفیه باشد، یک دسته تصفیه شده مخالف می‏شوند، یک دسته رفقای تصفیه شده مخالف می‏شوند، شما همان نظرتان به این باشد که تکلیف شرعی الهی خودتان را که مقامی را دارید و باید با این مقام خدمت کنید. این آلت است برای خدمت به مردم، خودش چیزی نیست، اگر خدمت به مردم کردید، مقام برای شما صلاحیت دارد و خوب است و اگر نشد مقام چیزی نیست. من دعا می‏کنم ان شاء اللَّه، خداوند شماها را موفق کند، مؤید کند و کابینه‏ای که بحمد اللَّه شاید در طول تاریخ ما همچو کابینه‏ای به این صحت و به این خوبی و با این چهره‏های نورانی نداشتیم حالا ان شاء اللَّه، نور افشانی کنند و مردم را هم برسند بهشان و خصوصاً طبقه مستضعفین را که باید به آنها رسیدگی بشود، در هر امری از امور رسیدگی بشود، با حفظ موازین اسلامی و شرعی به همه امور رسیدگی بشود.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏15، ص: 120 ـ 125)

ـ سخنرانی در جمع مسئولان کاروانهای حج؛ وظیفه حجاج و روحانیون کاروانها (1361)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

امروز سر و کار ما با آقایان روحانیین است بیشتر و کسانی که آنها هم صبغه‏[9] روحانی، ان شاء اللَّه دارند. و در محضر روحانیون مشکل است که انسان بتواند همه حرفها را عرض کند. مسائل بسیار زیاد است، مربوط به آقایان روحانیون- به طور عموم- و مسائلی مربوط به روحانیونی که با کاروانهای حج مشرف می‏شوند- که مخصوص آنهاست- و مسائلی که مربوط به قضات و دادستانهای کشور است و مسائل دیگری که معلوم نیست که ما مجال کنیم دیگر عرض کنیم، مگر مختصری.

آنکه مربوط به قشر روحانیون است، خود آقایان بهتر می‏دانند که روحانیون در هر جا که هستند، آن روحانی که در رأس روحانیت- مثلًا- واقع است مثل مراجع، تا آن روحانی که در یک روستا، در یک ده، مشغول خدمت به اسلام است. امروز توقع ملت، بلکه توقع مستضعفان و ملتهای جهان از شما آقایان روحانیون، در هر جا هستید، بسیار زیاد است. و امروزِ شما غیر از دیروزی است که در سلطه نظام فاسد پهلوی و در تحت ستم ستمکاران جهان بودید. آن روز اگر چنانچه سکوتی، قصوری بود، می‏پذیرفتند که آقایان نمی‏توانند الآن مسائلشان را آن طور که هست، مسائل اسلام را آن طور که هست، قدرت ندارند که عمل کنند و به مردم برسانند، ولی امروز این مسأله حل شده است و بحمد اللَّه، همه آقایان در هر جا که هستند، با آزادی می‏توانند مسائل را طرح کنند و با آزادی می‏توانند مردم را ارشاد کنند.

اگر امروز راجع به هر قضیه‏ای که برای ملت، قضایای عمومی که برای ملت پیش می‏آید، و- خدای نخواسته- روحانیونی که ارتباط با آن مسائل دارند قصوری بکنند یا اشتباهی بکنند، این اشتباه و قصور، دیگر در محضر خدای تبارک و تعالی و در پیشگاه مردم پذیرفته نیست. دیگر ما نمی‏توانیم بگوییم که ما چه بکنیم، سازمان امنیت است و ما کاری ازمان نمی‏آید. ما الآن، شما آقایان الآن در مسائلی که پیش می‏آید، آزادید که مطالبی که مربوط به اسلام است، مطالبی که انحراف واقع می‏شود در هر جا، آن مسائل را ارشاد کنید، مردم را ارشاد کنید، کارمندان دولت را ارشاد کنید و مسائل را با خود آنها در پیش بگذارید و انحرافات را رفع کنید. گرفتاریهای سابق، همه شما، اکثر شما یک مقداریش را مشاهده کرده است و بعضی شما که سنتان بالاست، از اول تا حالا، تا زمان انقراض این رژیم فاسد، دیده‏اید که چه کارهایی بوده است و شما با چه اشخاصی مواجه بودید و چه اشخاصی حکومت بر ملت می‏کردند و حکومت بر این مستضعفین می‏کردند. ما به شکرانه این معنا که از آن گرفتاریهای بسیار عجیب و غریب، که در طول تاریخ نظیرش مثل این پنجاه سال اخیر واقع نشد، به شکرانه نجات از او، امروز باید به [محضر] خدای تبارک و تعالی، که ما را از این گرفتاری بزرگ نجات داده است، شکر کنیم و شکر، این است که ما الآن خدمت کنیم. شکر لفظی باید بکنیم، اما شکر حقیقی آن است که ما در ازای رهایی از این رژیم فاسد، که همه چیز ما را به باد فنا داد و می‏خواست بدهد، اینکه ما امروز کاری بکنیم که خدای تبارک و تعالی از ما راضی باشد.

امر مهم، مسئله قضاوت است. از اموری که شاید در کم امری اسلام آن قدر به آن توجه داشته است، مسئله قضاوت است و مسأله دادسراها و دادگاهها که سر و کارشان با همه چیز مردم است. باید این معنا را من عرض کنم که قضاوت از اموری است که واجب است به طور کفایی و واجب کفایی؛ قبل از اینکه پیدا بشود به مقدار کفایت، بر آحاد واجب است؛ یعنی، اگر یک قضاوتی زمین بماند یا یک جایی منحرفین وارد قضاوت بشوند، بر تمام کسانی که می‏توانند یا اجتهاداً یا تقلیداً قضاوت کنند، بر همه اینها واجب است که در قضاوت وارد بشوند و رفع احتیاج را بکنند. ما امروز وقتی که احتمال این معنا را بدهیم یا اینکه با آقایانی که متصدی امور قضایی و دادگاه هستند صحبت می‏کنیم، از این معنا [حرف می‏زنند] که ما کم داریم قاضی، آن مقداری که لازم داریم کم است و اگر چنانچه در حبسها از این منحرفین یا محتمل الانحراف‏ها باشند و نتوانسته‏اند آنها را رسیدگی کنند، برای کمبود قاضی است. این یک امری است که برای نجات- فرض کنید- یک عده‏ای که محتمل است که اینها بی‏گناه باشند یا گناهشان اندک باشد، واجب است بر همه اشخاصی که از آنها قضاوت می‏آید، در این امر داوطلب بشوند تا به امر قضا وادار بشوند و این نقیصه را از بین ببرند. مدرسین محترم حوزه علمیه قم، که بحمد اللَّه، بسیار فعال هستند، باید این مسأله را در حوزه علمیه قم مطرح کنند که امروز اشخاصی که صلاحیت دارند، و لو تقلیداً برای قضاوت، این اشخاص اسم‏نویسی کنند و بیایند در این مواردی که، زندانهایی که اشخاص هستند تا اینکه حل این قصه بشود که مثلًا، اشخاصی باید زود کارشان تمام بشود و ما نداریم افراد. این یک امر واجبی است؛ یعنی، بر همه واجب است تا آن وقتی که آن مقداری که احتیاج است بر آورده بشود.

گاهی وقتها انسان به واسطه احتیاط، خلاف احتیاط می‏کند. احتیاط می‏کند فلان آقا که امر قضا مشکل است و نمی‏شود رفت و نمی‏شود کرد و این طور چیزها، با اینکه واجب کفایی، واجب عینی است اول به همه. وقتی یک عده‏ای عمل کردند و کفایت حاصل شد، آن وقت از دیگران ساقط می‏شود، و الّا همه معاقب هستیم اگر چنانچه قضا به زمین بماند، و احتیاط بر این است که وارد بشوند؛ یعنی، امری است واجب، معلوم الوجوب؛ این احتیاط می‏کنند، این عذر نمی‏تواند باشد. یا اشخاصی مثلًا می‏خواهند ادامه بدهند تحصیلاتشان را و باید هم ادامه بدهند، اما در یک وقتی که یک واجبی به عهده آنها هست، نمی‏توانند به این امر مستحب بسیار ارزنده مشغول باشند؛ باید بروند این کار را به اندازه کفایت انجام بدهند که مبادا- خدای نخواسته- یک نفر آدم بی‏گناه [باشد که‏] به کارش رسیدگی نتوانستند بکنند. باید بیایند آقایان و وارد بشوند و رسیدگی بکنند. و این امر را من امروز به عهده مدرسین قم و علمای مشهد و اصفهان و جاهای دیگری که حوزه‏های علمیه هست، این عهده آنها می‏گذارم که آنها خودشان به فکر این باشند که افراد را بخواهند و افراد را تشویق کنند، به هر ترتیبی که می‏توانند، و تحذیر کنند از اینکه یک امر واجب شرعی است، نمی‏شود یک امر واجب شرعی زمین مانده [باشد] و من مشغول نماز شب بشوم. وقتی آن واجب شرعی است، اگر مزاحم با هر مستحبی بشود، آن واجب شرعی را باید من عمل کنم. این یک مسأله است که لازم است که تذکر داده بشود، و آقایان مدرسین هم و علمای اعلام بلادهم تذکر بدهند و این نقیصه را کم کنند تا اینکه این مشکل حل بشود.

مسئله دیگر، قضیه باز راجع به قضاوت است که باید خیلی توجه بکنند آقایان قضات، آقایان دادستانها، کسانی که متکفل این امر مهم اسلامی هستند که مسئولیت این زیاد است و لازم هم هست که شما مسئولیت را به عهده بگیرید. باید وارد شد، لکن در یک امر بزرگی است، توجه بکنند که جان و مال و ناموس یک ملت در دست این قضات است و در دست این دادگاههاست و مسئول این مسائل هستند و باید تا آن مقداری که می‏توانند، تا آن مقداری که قدرت دارند، توجه بکنند به مصالح عمومی اسلام؛ نه آن که گناهکار است از او بگذرند، و نه آن که- خدای نخواسته- گناهکار نیست یک وقتی مبتلا بشود. قاضی باید یک آدم قاطعی باشد که در دو طرف قضیه قاطعیت داشته باشد. اگر یک کسی به حسب حکم شرع، باید این را کشت، ترحم نکنند؛ جایز نیست. اگر باید- فرض بفرمایید که- حبس و تعزیر بشود، تعزیر بکنند. و اگر یک کسی- خدای نخواسته- یک آدمی است که گناهکار نبوده است، بدون وقفه او را تبرئه کنند و بدون وقفه او را آزاد کنند. قاضی باید این طور باشد، فکرش این طور [باشد] نه رئوف و مهربان باشد که جنایتکارها را هم به او رأفت کند، آن هم این جنایتکارهایی که یک نمونه‏اش را من و شما در چند شب پیش دیدیم و پشت انسان را لرزاند و بسیار نمونه دارد که ما ندیدیم؛ اینهایی که بعدها معلوم می‏شود- تا آخر هم که معلوم نمی‏شود، در بارگاه خدا معلوم می‏شود- بعدها معلوم می‏شود، ما کمی‏اش را دیدیم. یک نمونه‏اش این بود که چند شب پیش از این دیدید که انسان نمی‏تواند بفهمد که یک آدم که از اول به فطرت الهی متولد شده است تا این حد جنایتش می‏رسد. تصور این معنا برای انسان مشکل است. من گمان ندارم که هیچ حیوانی نسبت به حیوان دیگر این طور بکند.

خوب، یک همچو مسائل هست، آن وقت اگر چنانچه یک آقای قاضی رأفتش بگیرد که امثال اینها را با آنها ملایمت بکند؛ یعنی، نمی‏گویم که زاید بر آن مقداری که قضای الهی اجازه می‏دهد، أبداً- حتی یک سیلی نباید بزنند- اما آنی که به حسب حکم شرع، حکمش قتل است، مسامحه نکنند. از آن طرف هم طوری باشد که اگر چنانچه یک نفر آدم بی‏گناه است، حتی مانع بشود از اینکه یک حرف تند به او بزنند. آنها هم که گناهکارند حق نیست به اینکه با آنها معامله غیر انسانی بکنند. آنها [که‏] مستحق قتل‏اند، باید قتل بشوند، مستحق اعدام‏اند، اعدام باید بکنند؛ اما زاید بر آن بخواهند کارهایی بکنند، این را بدانند که مسئول هستند.

و همین طور متصدیان حبسها و زندانها باید این معنا را توجه داشته باشند، چه اشخاصی که در رأس هستند و چه اشخاصی که مشغول اجرای عمل هستند، باید این معنا را توجه بکنند که حدود الهی معنایش این نیست که یک کسی که مستحق قتل است ما فحشش بدهیم؛ جایز نیست این، یا به او سیلی بزنیم؛ حق نیست؛ یعنی، قصاص دارد این. یک نفر آدم جانی که دارند می‏برند بکشندش، اگر شما یک سیلی بزنید، او حق دارد به شما سیلی را عوض بزند و خلاف شرع کردید. گمان نکنید که حالا که این آدم توی حبس آمده است، ما باید با او رفتار بد کنیم. ان شاء اللَّه، نمی‏کنید و نباید بکنید.

و همین طور قضات محترم شرع، باید موازین را با دقت، با کمال دقت، موازین را عمل بکنند و- خدای نخواسته- یک وقت بر خلاف موازین اسلامی واقع نشود. مایی که مدعی هستیم که جمهوریمان جمهوری اسلامی است، احکام اسلام باید در این جمهوری اجرا بشود. یکی از امور مهم، قضیه زندانهاست. یکی از امور مهم، قضیه دادگاههاست، دادسراهاست، دادگستریهاست. اگر بنا باشد که حالا هم- خدای نخواسته- مثل زمان رژیم سابق، در دادگستریها کارهای خلاف شرع بشود، خوب، ما باید فاتحه این جمهوری را بخوانیم. و این مکرر سفارش شده است که اگر قوانین ندارید، باید بخشنامه کنید که تمام قضات بر وفق شرع عمل کنند، به قوانین سابق اعتنا نکنند.

و من حالا هم اعلام می‏کنم به تمام سر تا سر قضات کشور، کسانی که متصدی قضا هستند، کسانی که در دادگستری هستند، تمام قوانینی که در زمان طاغوت بوده است و بر خلاف شرع بوده است، تمام باید دور ریخته بشود و مسئولیتش به گردن من؛ تمام را دور بریزید و به جای او، قوانین شرع را عمل بکنید.

شورای قضایی اگر نکرده‏اند این کار را- خدای نخواسته- حالا بخشنامه کنند به همه سر تا سر کشور، به دادستانها و به دادگاهها و به دادگستریها و به همه اینها امر کنند به اینکه تمام احکامی که به حسب قانونی که، قانون فاسدی که گذرانده‏اند، تمام اینها فاسد است و مگر حالا گاهی پیدا بشود که مطابق شرع باشد، خوب، آنها را عمل باید بکنند. آن چیزهایی که بر خلاف شرع است هیچ کس حق ندارد عمل بکند و هر که عمل بکند، علاوه بر اینکه پیش خدای تبارک و تعالی روسیاه است و عذر اینکه ما به قانون عمل می‏کنیم، غلط است. کدام قانون؟ قانون مخالف با اسلام؟ قانون مخالف با شرع؟ نباید به آن عمل بشود. شما اگر با قانون سابق هم باید عمل بکنید، خوب، یکی از ماده‏های متمم قانون اساسی سابق این بود که هیچ قانونی بر خلاف شرع، قانون نیست. منتها پیشتر به آن عمل نشد، سابقاً به آن عمل نکردند. بناء علیه، آن چیزهایی که به اسم «قانون» آورده‏اند و بر خلاف شرع است، به حسب قانون اساسی زمان سابق هم قانون نیست.

شما می‏توانید آن وقت اگر از شما سؤال کردند [که‏] چرا کردید، بگویید قانون اساسی سابق هم این را گفته است. قانون حالا هم که این طوری است، و مجرم است کسی که این عمل را بکند. به هیچ کس نباید اعتنا بکنید. هر کس گفت که این کار خلاف شرع را باید مطابق قانون عمل کنید، توی دهنش بزنید- به هیچ کس اعتنا نکنید. نمی‏گویم حالا پاشید سیلی به او بزنید، لکن جلویش بایستید. بگویید که این خلاف شرع است، من نمی‏کنم و نباید هم بکنم. و ان شاء اللَّه، آقایان هم کرده‏اند این کار را. و اگر چنانچه اعتنا نشده، ثانیاً متخلفین را دعوت کنند و محاکمه کنند.

دادگستری سابق باید متحول بشود به یک دادگستری اسلامی. مجرد اینکه قانون سابق بوده ما باید به آن عمل بکنیم، به حسب قانون سابق هم نباید به آن عمل کرد؛ برای اینکه قانون اساسی سابق اساس است. قانون اساسی سابق، متممش می‏گوید که هر قانونی بر خلاف شرع است، قانون نیست اصلًا. بنا بر این، اینکه می‏گویید: قانون این طور می‏گوید، غلط می‏کند، قانون نیست این. این یک قراردادی بوده است که زمان طاغوت، طاغوتی بوده، بناء علیه، آقایان نباید اعتنا کنند به این امور و باید بخشنامه بکنند. شورای نگهبان، شورای قضایی بخشنامه بکنند و همه جا بگویند به اینکه این قوانین سابق که مخالف شرع بوده نباید عمل بشود و اگر کسی عمل بکند، مجرم است و باید محاکمه بشود، به جزای خودش برسد. این هم راجع به این جهت. و البته مسائل زیادی راجع به مسائل دادگاه و قضا هست، لکن دیگر مجال این نیست.

و راجع به حج و آقایانی که در حج، در کاروانها هستند. حقیقت حج این است که شما بروید درد مردم را ببینید؛ ببینید فقرا چه جوری هستند، شما هم بشوید آن طور. ببینید مستمندان جهان چطورند، شما هم [به‏] آن رنگ درآیید. اگر مردم توقع داشته باشند که حالا که ما حج می‏رویم باید برای ما همچو رفاه حاصل بشود که در منازلمان هم نیست،

این حج نمی‏تواند باشد. آن حجی که خدای تبارک و تعالی بر اشخاص واجب فرموده است این است که بروید آنجا زندگانی مردم را ببینید. آن وقت که ما رفتیم، زندگانی آن وقت حجازیها را یک مقداری دیدیم- که حالا حجاج نمی‏توانند ببینند- آن وقت که ما با اتومبیل بین مکه و مدینه می‏رفتیم، هر جا اتومبیل می‏ایستاد، هر جا در این بیابانهای لم یَزْرَع‏[10] طولانی، هر جا اتومبیل می‏ایستاد، از زیر این بته‏ها و اینها می‏آمدند بیرون بچه‏هایی که هیچ لباس نداشتند، زنهایی که لباسشان فقط ساتر بود، مردهایی که وضعشان را انسان نمی‏تواند بیان بکند، می‏آمدند و از مردم گدایی می‏کردند. باید اینها را انسان ببیند و بعد توقع بکند به اینکه نخیر، ما باید حالا که حج می‏رویم و با کاروان می‏رویم و- نمی‏دانم- چی می‏رویم، حالا باید در آنجا همه چیز برای ما مهیا باشد. خیر، یک قدری باید توجه به این مسائل بکنند. آقایان روحانیون، مردم را توجه بدهند به این مسائل که توقعات آنها در سطح بالا نباشد. شما را با طیاره می‏برند، آن وقتها که می‏رفتند، با الاغ می‏رفتند؛ چند وقت می‏رفتند در بعضی جاها، چهارده ماه طول می‏کشید؛ چهارده ماه طول می‏کشید رفت و برگشت حج. حالا شما دو ساعت، سه ساعت سوار می‏شوید به طیاره با راحتی می‏روید آنجا. آن وقت که می‏رفتید، خانه‏ای تو کار نبود که شما بروید. شما خودتان باید بروید تهیه بکنید و خودتان بروید زحمت بکشید. آن هم آن خانه‏هایی که بودند و آن وضع و آن کثافتی که در آن وقت بود. حالا خانه برایتان تهیه کرده‏اند. خوب، شما حاجی هستید، شما مسلمانی هستید که می‏خواهید به داد مسلمین برسید، به داد مستضعفین جهان برسید. این قدر بالا نبرید توقعات خودتان را که خدای تبارک و تعالی یک وقت- خدای نخواسته- امر بفرماید که این جور نشود- و نمی‏شود آن وقت- آن وقت گرفتاری زیاد می‏شود.

باید شما آقایان روحانیون، مردم را تذکر بدهید به اینکه اگر یک کمبودی هست، آقایان که رفتند کارها را کردند، خوب زحمت کشیدند و دارند هم الآن می‏کشند، و لیکن بیشتر از آن قدرتشان که نمی‏توانند زحمت بکشند. به اندازه وسعشان، به اندازه قدرتشان، زحمت کشیدند و کار انجام دادند، خانه تهیه کردند با آن سختیهایی که در آنجا هست، لکن نمی‏توانند بیشتر از این بکنند. اگر یک وقت دیدید یک چیزی کسری دارید، نه اینکه آقایان نخواسته‏اند، آقایان نتوانسته‏اند. وقتی نتوانسته‏اند چه بکنند؟

بگویند که آقایان حج نیایید؛ برای اینکه ما نمی‏توانیم برای شما یک جای بزرگی درست کنیم و- نمی‏دانم- یک تفریحگاهی داشته باشیم و چه؟ یا نه، بیایید و یک قدری هم توجه کنید به زحمتهایی که فقرا می‏کشند.

در هر صورت، این وظیفه علمایی است که در کاروانها هستند؛ یعنی، یکی از وظایفشان. یکی از وظایف مهم هم قضیه آشنا کردن مردم است به مسائل حج. بسیار آدم می‏بیند که حج می‏روند. زحمت می‏کشند، لکن مسئله حج را نمی‏دانند، آنجا گرفتار می‏شوند. بعد که آمدند، بعد از چند سال، سؤال می‏کنند که ما این جور کردیم، آیا حجمان درست است یا نه؟ ما این طور نکردیم، آیا درست است یا درست نیست؟ آیا ما مُحرِم باز هستیم یا نه؟

باید آقایان مردم را [در] جلسه قرار بدهند؛ جلسه درس قرار بدهند، درس بدهند مردم را، آداب حج را، واجبات حج را، محرّمات حج را؛ اینها را بگویند. آدابش هم نشد، نشد، اما محرّمات و واجبات را به مردم تعلیم کنند و هر روز [جلسه‏] داشته باشند.

مردم هم موظف‏اند که بروند پیش آقایان در این درسها اگر دارند، بروند آقایان گوش کنند و مسائل حج را یاد بگیرند که بعدها گرفتار نشوند که وقتی که آمدند، [نگویند:] «من طوافم چه جوری بود، آیا درست است یا نه؟» وقتی مسأله را یاد گرفتید، دیگر درست می‏شود، دیگر عیبی پیدا نمی‏کند. این هم یکی از وظایفی است که همه دارند و روحانیون باید این وظیفه را در آنجا انجام بدهند. و مردم هم باید دنبال این امر باشند که مسئله حج را یاد بگیرند، نه اینکه ما فقط حج برویم و هر چه شد، شد دیگر. نه، این غیر از سایر جاهاست. خوب، انسان زیارت می‏رود، اگر زیارتش هم چیزی نشد، دیگر اشکالی برایش پیدا نمی‏شود. اما اینجا اشکال پیدا می‏شود، بعد مُحرِم می‏ماند، بعد باید دوباره حج برود. پس این مسائل مشکل پیش می‏آید که باید برای خاطر خودتان هم [که شده،] این مسائل را تعقیب کنید که یاد بگیرید و در اشتباه و خطا نیفتید که بعدها اسباب زحمتتان بشود. این هم یکی از مسائل است.

از مسائل دیگری که باز آقایان روحانیون که در کاروانها هستند به مردم بگویند، [این‏] که باید این امر، اموری که در آنجا واقع می‏شود، امور سیاسی که در حج واقع می‏شود، روی نظام باشد. اینکه هر کس خودش بخواهد یک کاری بکند، این هرج و مرج همیشه غلط بوده. هر امری باید یک نظمی داشته باشد. می‏خواهند اجتماع کنند برای فلان امر، خوب، یک کسی که متکفل امور حج است باید برنامه بدهد، روی آن برنامه عمل بکنند. هر کسی بخواهد، در هر گروهی بخواهد خودش علی حده روی مذاق خودش- که اختلاف هم خیلی هست بین مذاقها- بخواهد چی بشود، هم گرفتاری آنجاها پیدا می‏شود و بدتر از آن، این است که گاهی وقتها اسباب وهن می‏شود برای جمهوری اسلامی. نباید کاری بکنند که برای جمهوری اسلامی یک بدنامی پیدا بشود.

خوب، مبلغینی که الآن در همه جای دنیا تقریباً هستند، بر ضد ما همه تبلیغات را، در ضد جمهوری اسلامی همه تبلیغات را دارند می‏کنند، دیگر ما خودمان یک کاری نکنیم که یک مطلبی دست آنها بیفتد و هر چی می‏خواهند به آن باد بکنند و هر چی می‏خواهند زیادش بکنند. این هم یکی از مسائل لازم است که به هر کسی در کاروانی که هست، بگویند که روی میزانی و روی برنامه باید کارها انجام بگیرد، نه [اینکه‏] هرج و مرج باشد؛ هر که هر طوری دلش می‏خواهد عمل بکند. این هم یک مسئله‏ای است که باید آقایان به آن خیلی توجه بکنند و اشخاصی هم که حج می‏روند توجه بکنند که- خدای نخواسته- حجشان مخلوط به معصیت، یک وقتی نشود؛ همه‏اش اسلام باشد و همه‏اش عبادت باشد؛ راهپیماییها عبادت باشد، نه معصیت؛ شعارها عبادی باشد، نه معصیتی، جوری باشد که برای خدا باشد. هر که هر کاری دلش می‏خواهد [بکند] به هر که می‏خواهد بد بگوید، نه، این طوری نیست. باید این مسائل روی یک برنامه صحیحی که از قبل ریخته می‏شود، این مسائل هم باید توجه به آن بشود.

و از اموری که برای همه ما لازم است، این است که ما یک توجهی به مسائل دنیا بکنیم، ببینیم وضعش چه جوری است. من فکر می‏کردم که در این عصر ما، همه الفاظ محتوای خودشان را از دست داده‏اند. ما در یک عصری واقع شده‏ایم که الفاظ از آن معنا که دارند، فرار کرده‏اند؛ یک معانی دیگری دنبالش آمده. معنای «عدالت» را وقتی انسان نگاه می‏کند در دنیا، الآن یک جور دیگر است؛ معنای «خلقی بودن» را آدم ملاحظه می‏کند، می‏بیند یک وضع دیگری دارد؛ سازمانهای امنیت دنیا را انسان وقتی ملاحظه می‏کند، می‏بیند که سازمان ناامنی است، نه سازمان امن، اما اسمش سازمان امن است، جمعیتهای طرفدار بشر را انسان [نگاه‏] می‏کند، می‏بیند که همین جمعیت طرفدار بشر، طرفدار ظالم‏اند، طرفدار بشر نیستند، طرفدار ظلمه هستند. این کارهایی که، این چیزهایی که در دنیا الآن از این قدرتهای بزرگ واقع می‏شود، هیچ کس نیست که از آنها بپرسد که چرا؟ گاهی یک جایی، یک چیزی یک کسی می‏گوید، اما مسأله، مسئله‏ای است که وقتی بنا باشد که سازمانهای بزرگ دنیا اختیارش دست چهار پنج نفر باشد، این را نمی‏شود گفت که این امنیت بشر، سازمان طرفدار بشر- نمی‏دانم- سازمان کذا. این اختیارش دست چهار پنج نفر است، این هم مطلب خودش را از دست داده؛ که باید برای همه مردم باشد. چهار پنج نفر همه چیزها را دارند؛ هر کاری همه بکنند یک نفر بگوید «نه»، تمام می‏شود. حق «وتو» یک امری است که هیچ آدمی نمی‏تواند بپذیرد و این مجالس- مثلًا- عمومی دنیا، که برای این امور است، این را پذیرفته‏اند. اینکه هیچ آدمی، هیچ انسان نابالغی هم نمی‏تواند بپذیرد که ما می‏خواهیم همه دنیا بر عدالت باشند، لکن‏ اختیار دست این دو نفر، این چند نفر باشد! هر جا را اینها می‏چاپند اگر چنانچه مثلًا سازمان بین المللی کذا بخواهد جلویش را بگیرد، فوراً «وتو» می‏کنند، می‏گوید نه. غلط می‏کنید این حرف را می‏زنید! آن یکی می‏ریزد افغانستان، اگر یک وقت بگویند «چرا»، می‏گوید غلط کردی. آن یکی می‏ریزد به- مثلًا- بیروت و امثال ذلک، اگر چنانچه بخواهند در آنجا حرفی بزنند، می‏گویند غلط کردی.

الآن اسرائیل در مقابل همه کشورهای اسلامی ایستاده، می‏گوید غلط نکنید. این تاسف ندارد؟ انسان نیستند اینهایی که در رأس امور هستند که اسرائیل در مقابلشان ایستاده، می‏گوید فضولی موقوف! آمد و بیروت را گرفت و آن همه جنایات وارد کرد و سازمان آزادیبخش را به هم زد اوضاعش را و همه را متفرق کرد، و بعد هم بدانید که شماهایی که ساکت بودید و در این جنایات مقابله نکردید، همین نشستید و یک کلمه‏ای گفتید، آن هم کلمه‏ای که گاهی موافق با آنها بوده، نوبت شما هم می‏رسد. اسرائیل به خدمت شما هم می‏آید.

تأسف دارد که اسلام آن وضع را دارد و کسانی که ادعای اسلام را می‏کنند این وضع را دارند. اسلام نسبت به متخلفین، نسبت به متجاوزین آن طور سختگیری می‏کند و اینهایی که می‏گویند ما تابع اسلام هستیم، تشویق هم می‏کنند. امریکا که در رأس تمام جنایتکارهاست و همین جنایت این چند وقت بیروت با دست مخفی امریکا و ظاهر این صهیونیست مجرم واقع شد، امریکا اساس کارش بود. خود آنها هم اقرار کردند به این امر که قضیه، قضیه طرح امریکایی است. اگر امریکا نبود، به اسرائیل می‏گفت: غلط نکن، برو کنار، می‏رفت. این امریکا، این کتکی است که مسلمانها از امریکا می‏خورند، آن وقت آقایان ادعای اسلام می‏کنند، ادعای طرفداری از مسلمین می‏کنند، همه چیزشان را تقدیم امریکا می‏کنند، عذر هم از آنها می‏خواهند. این تأسف ندارد برای ملتها، برای اسلام، برای همه؟! این ملتها توجه ندارند به اینکه اینها دارند چه می‏کنند؟! آنها با بیروت و با زن و بچه و فقیر و بیچاره مردم چه کردند و همه کارها را انجام دادند و به هم زدند همه اوضاع را و همه نشستند و تماشا کردند و یک عده هم طرفداری کردند و اگر هم یک کلمه‏ای گفتند، یک کلمه‏ای بود، گذشتند و رفتند و همه جنایتها واقع شد.

شما خیال می‏کنید اسرائیل قانع به این امور است؟ اسرائیل بنایش بر این است که همه این مسلمین را از بین ببرد، امریکا هم بنایش بر این است که اسلام نباشد در کار. اینها برای اینکه جمهوری اسلامی، اسم «اسلام» را دارد و می‏خواهد به اسلام عمل می‏کند، همه با آن مخالفت کردند؛ مخالفت کردند از حیث تبلیغات، می‏گویند که ماها امریکایی هستیم! می‏گویند که ما اسرائیلی هستیم! مایی که بیست سال بیشتر است، بیست سال حتماً بیشتر است فریاد زده‏ایم که گرفتاری مردم از دست امریکاست و از اسرائیل، ما اسرائیلی هستیم، اما آنهایی که نشستند آنجا و اسرائیل دارد می‏رود ممالک خودشان را از بین می‏برد، آنها نخیر، همه مخالف اسرائیل هستند! اگر مخالفید، چه کردید؟ چه عملی انجام دادید؟

اینها مصیبتهایی است که ما در یک عصری واقع شده‏ایم که همه چیز به هم ریخته است. آن که می‏گوید من مسلمانم یک معنای دیگری است از اسلام برداشت می‏کند.

آنی که می‏گوید «اسلام راستین»، یک مسئله دیگری می‏خواهد بگوید غیر اسلام. آن که اسلام‏شناس است یک چیز دیگر را می‏شناسد غیر اسلام. آن که طرفدار حقوق بشر است یک مسأله دیگر را می‏گوید غیر حقوق بشر. اصلًا الفاظ بکلی از محتوای خودش خالی شده. شما- این را من عرض کردم- شما خودتان بروید دنبالش، ببینید کجا یک لفظی از قبیل این الفاظی که متعارف بوده، عدالت، عدالت اجتماعی- نمی‏دانم- طرفداری از حقوق بشر، سازمان امنیت کذا- نمی‏دانم- سازمان کذا، شما دنبال بروید، تعقیب کنید، ببینید کدام یک از اینها محتوای خودش را دارد. کدام یک از اینها، آن معنایی که هست، آن معنا اراده از او می‏شود. «اسلام» وقتی گفته می‏شود، این اسلامی که ما می‏گوییم، اصل نیست؛ آن که اسلام راستین می‏گوید، بر خلاف همه مقررات اسلام، این جنایت را دارد می‏کند. آن که تروریست است، می‏گوید که ما قوای مسلّحه هستیم، ما قیام مسلحانه کردیم. قیام مسلّحانه این است که ما در تلویزیون دیدیم؟! قیام مسلّحانه این است که بچه‏هایی را بکشند و آتش بزنند؟! این قیام مسلّحانه است؟! این الفاظ عوض شده. معلوم می‏شود قیام مسلّحانه عبارت از این است و تروریسم عبارت از یک چیز دیگر است! همه چیز این طور است. حالا من اصل مطلبش را القا کردم، شما دنبالش بکنید. اگر پیدا کردید در دنیا یک لفظی را که مطابق معنایش الآن معنا می‏شود و عمل می‏شود، به من هم اطلاع بدهید تا من هم استفاده کنم! ولی مطمئن باشید که در قوطی هیچ عطاری این چیزهایی که اینها می‏گویند نیست و هر چه اینها می‏گویند و هر چه اینها می‏کنند، بر خلاف آن مسائلی است که می‏گویند. حرفش را می‏زنند، عملشان، کارشان بر خلاف اوست. آن که می‏گوید اسلام، می‏گوید اسلام، اسلام راستین باید باشد، این اسلامی که اینها می‏گویند، اسلام راستین نیست، آن وقت یک همچون جنایتی را می‏کنند به اسم اسلام راستین! آن که دم از حقوق بشر می‏زند، پایمال می‏کند ممالکی را که بیچاره هستند؛ ممالکی که زیر پای اینها دارد پامال می‏شود و اسمش را می‏گذارند کذا.

آن که می‏گوید ما برای صلح قیام کردیم و می‏خواهیم صلح در دنیا باشد، همه جنگها را اینها راه می‏اندازند. خوب، همین جنگی که ما الآن مبتلا به آن هستیم و کشور عراق هم مبتلا به آن هست، همین را آنها راه انداختند، لکن آقایان این جنگها را راه انداخته‏اند که صلح در دنیا پیدا بشود! همه جا جنگ راه می‏اندازند که صلح پیدا بشود! شما اگر ملاحظه کنید، اینکه عرض کردم که الفاظ معنای خودش را از دست داده، یکی‏اش هم قضیه نطقی است که چند روز پیش از این، مصاحبه‏ای که صدام کرده است در حضور عده زیادی از فرماندهان و اشخاصی که درجه دارند و افسرند. این صحبتها را باید ببینید، نمی‏شود نقل کرد. که او چه می‏گوید. اینها را اولًا، جمع کرده است که نشانه پیروزی بدهد به صاحب‏منصبهایش؛ برای اینکه پیروز شدند، در ایران پیروز شدند، در عراق هم پیروز هستند؛ نشان پیروزی می‏دهد. نشان پیروزی هم محتوای خودش را از دست داده اصلًا کلمه «پیروزی» مفاد خودش را از دست داده است. مردکه‏[11] عقبش زدند، توی دهنش زدند، بیرونش کردند، می‏گوید: ما پیروز شدیم! محتوا از دست رفته. در نطقش، آن قدر از اسلام تعریف می‏کند، می‏گوید شماها در طول تاریخ- حالا من الفاظش را خیلی یادم نیست، این را باید هر کس برود ببیند- به این درجه دارها و این افسرهایی که جمع شدند آنجا، می‏گوید شما در طول تاریخ، نه حالا، برای نسلهای آینده و طول تاریخ ثابت کردید که علاقه‏مند به اسلام هستید، علاقه‏مند به مردم هستید، با مردم خوش رفتاری کردید! این اگر الفاظ از دست نرفته باشد، محتوایش از دست نرفته باشد، خوب این هم می‏شود یک آدمی راه برود توی جمعیت و این حرفها را بزند!

من این قدرت بیان صدام و جرأتش را وقتی شنیدم که این طوری جرأت دارد که صاف، آن چیزی که بر خلاف است، در حضور جمع، صاف می‏گوید و در آن هم تبلیغ می‏کند، من یاد یک قصه‏ای افتادم که یک کسی از یک نفر شاعر پرسید که شاعرتر از همه عرب کی است؟ گفت: بیا تا من نشانت بدهم. می‏گویند: برد او را در منزل خودش، دید که یک پیر مردی نشسته و از پستان بُز دارد می‏مکد و خیلی کثیف است، خیلی چطور است. گفت: اینکه می‏بینی، این از پستان این بز می‏مکد، این پدر من است و این هم برای این از خود پستان مستقیماً می‏مکد که اگر بدوشد، یک خُرده‏ای از این شیرها می‏ماند به کاسه و این قدر این آدم بخیل است، اشعر، اشعر شعرای عرب، آن کسی است که نمی‏دانم چندین سال است، سی سال است به این پدر افتخار کرده، توی عرب با این پدر افتخار! ... من باید بگویم اخطب خطبای عرب، صدام است که به این شکستها، پیروزی می‏گوید؛ افتخار می‏کند.

از حرفهایی که تازگی زده است، این است که اگر ایران بخواهد شهرهای ما را چه بکند و فلان، ما جزیره خارک‏[12] را چه خواهیم کرد. معلوم می‏شود تا حالا می‏توانسته بکند و نکرده! خوب، همه مردم، همه دنیا تو را می‏شناسند که تو هر کاری که بتوانی، می‏کنی. اگر یک جنایتی نکنی، از باب این است که نمی‏توانی بکنی. تو اگر می‏توانستی که جزیره خارک و مراکز اسلامی ما را بمباران کنی، می‏کردی. این قدر که حالا می‏کنی، بیشتر از این از دستت نمی‏آید. آن کنار نشسته‏اید با توپهای دور برد می‏زنید، آبادان را هر روز می‏زنید، هر روز دزفول را می‏زنید، نمی‏دانم کجا، این جاها را، هر جا [را] دستتان می‏رسد. شما نمی‏توانید انجام بدهید، نه اینکه اگر ما انجام بدهیم، شما انجام می‏دهید. ثابت کردند اینها که ما، آن چیزهای، نورافکنهای هوایی را فرستادیم برای بصره، ارتش ما فرستاد برای بصره، خوب اینها می‏توانستند توپ هم بفرستند، می‏توانستند گلوله توپ هم، موشک هم می‏توانستند بفرستند. اینکه نفرستادند، برای اینکه آن تربیت این ارتش و این سپاه، غیر تربیت آن چیزی است که سپاه آنها و ارتش آنها دارد. آنها تربیتشان تربیت کفر است و نانجیبی است، اینها تربیتشان تربیت اسلامی است که نمی‏خواهند این کارها بشود. تو می‏گویی: من می‏کنم، نمی‏توانی بکنی؛ اگر می‏توانستی تا حالا کرده بودی، اگر می‏توانستی همه جزایر، همه جاهایی که ما داشتیم به باد فنا بدهی، همه را تا حالا داده بودی؛ نتوانستی. تا حالا هر چه توانستی، کردی و همه‏اش هم خیانت بوده و جسارت بوده و همه‏اش هم خرابی بوده، آن هم خرابی منازل مردم مستضعف و مردم فقیر و مستمند.

و مع الأسف، همه گروههای دنیا، که دستشان قلم است، توی خانه‏شان نشسته‏اند، می‏نویسند؛ می‏نویسند که ایران نتوانست چه بکند، صدام چه کرد، چه کرد. هی از این مسائل می‏نویسند. ولی واقع مطلب را که اینها عوض نمی‏کند. واقع مطلب این است که اگر ایران دستش بسته نبود و اسلام دست ایران را نبسته بود، حالا دیگر شهر بصره که هیچ، شهر بغداد هم برایش چیزی باقی نمانده بود. اما چه کنیم که دست ما بسته است و دست شما باز. شما افسارتان دست شیطان است و او به هر جا که می‏گوید، عمل می‏کنید و ما افتخار به احکام اسلام می‏کنیم. دست ما را بسته است به اینکه نه، نباید هیچ تعدی بکنید، باید موافق اسلام عمل بکنید.

من امیدوارم که ان شاء اللَّه، همه ما، همه بشر هدایت بشوند و این وضعی که الآن در بشر هست ان شاء اللَّه، متحول بشود به یک وضع صحیحی و ان شاء اللَّه خداوند این دولتهای اسلامی را بیدار بکند و آنها را به اسلام متوجه بکند و امیدوارم که ملت ما را پیروز بکند و ارتش و سپاهیان ما را در جبهه‏ها پیروز بکند و همه ما را در وفق احکام اسلام و در همه امورمان به طور اسلامی [به‏] ما توفیق بدهد که عمل بکنیم.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏16، ص: 421 ـ 437)

ـ حکم تعیین اعضای هیأت مؤسس مکتب خواهران قم؛ جامعة الزهراء «س» (1363)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

از آنجا که علوم مطلقاً، خصوصاً علوم اسلامی، اختصاص به قشری دون قشری ندارد، و بانوان محترم ایران در طول انقلاب ثابت نمودند که همدوش مردان می‏توانند حتی در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی خدمتهای ارزشمندی به اسلام و مسلمانان نمایند و در تربیت و تعلیم جامعه بزرگوار بانوان پیشتاز باشند، و اکنون بحمد اللَّه تعالی مؤسسه‏ای در شهر مقدس قم، شهر علم و جهاد، برای تعلیم و تربیت بانوان محترم در دست ساختمان است، و امید است با کوشش علمای اعلام و مدرسین حوزه علمیه قم- دامت برکاتهم- این مقصد اسلامی جامه عمل پوشد و در رشد فکری و شکوفا شدن دانش اسلامی بانوان قدم مؤثری باشد، لهذا حضرات حجج اسلام، آقایان: حاج شیخ علی مشکینی و موسوی اردبیلی و حاج شیخ احمد جنتی و حاج شیخ محمد فاضل و حاج شیخ محمد علی شرعی و شیخ محمد رضا توسلی و حاج شیخ حسن صانعی- دامت افاضاتهم- را به عنوان هیأت مؤسس این مکتب خواهران تعیین نمودم، تا برای تعیین هیأت مدیره و تنظیم اساسنامه و تعیین نام مکتب و سایر امور مؤسسه اقدامات مقتضی را بنمایند. امید است با تأیید خداوند متعال و دعای حضرت بقیة اللَّه- ارواحنا لمقدمه الفداء- این مؤسسه بتواند خدمت ارزنده‏ای به جامعه بانوان مسلمان و انقلابی ایران بنماید. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏19، ص: 17)



[1] - دختر امام خمینی.

[2] - همسر امام خمینی؛ که در زمان نگارش نامه فوق برای دیدار از فرزندان و بستگانشان به ایران آمده‏بود.

[3] - آقای سید مصطفی خمینی.

[4] - داماد امام خمینی، همسر خانم فریده مصطفوی.

[5] - نوه امام خمینی.

[6] - عبد المجید میرزا عین الدوله از شاهزادگان قاجاری که مدتی در زمان مظفر الدین شاه قاجار به مقام صدر اعظمی رسید و بسیار شخص مستبدّی بود

[7] - هر چه بخواهد می‏کند

[8] - آقای محمد رضا مهدوی کنی، وزیر کشور کابینه شهید باهنر.

[9] - رنگ.

[10] - غیر قابل کِشت و زراعت.

[11] - صدام حسین و ارتش او.

[12] - جزیره‏ای در خلیج فارس، و یکی از پایانه‏های مهمّ نفتی ایران.

انتهای پیام /*