امروز با امام: سیویکم مرداد
ـ تلگراف به آقای محمدتقی فلسفی؛ ادامه سخنرانی در اصفهان و شیراز (1343)
«حضرت حجت الاسلام آقای فلسفی
پس از اهدای سلام، تلگرافاً از اصفهان تقاضا شده است که جنابعالی ده روز دیگر اهالی را مستفیض فرمایید. مقتضی است اجابت فرمایید. از مساعی جمیله جنابعالی و منابر مفیدتان باید تقدیر و تشکر کنم. از علمای اعلام شیراز نیز دعوتی از جنابعالی شده است و تقاضای اجابت نمودهاند؛ مقتضی است اجابت فرمایید. از خداوند تعالی عظمت اسلام و مسلمین و وحدت کلمه آنها را خواستار است. خمینی.» (صحیفه امام، ج1، ص: 365)
ـ نامه به خانم فریده مصطفوی؛ خانوادگی (1351)[1]
«دختر عزیزم
مرقوم شریف واصل، از سلامت شما و دیگران مسرور شدم و از اینکه یادی از پدر پیر کردید متشکرم. امید است شماها همه خوش و خرّم باشید. از خانم[2] غیر از تلگراف چیزی نرسیده، لابد اشتغال به خوشیها مانع است. داداش[3] اول رجب آمدند کربلا، حالشان خوب است. بحمداللَّه من هم حالم مزاجاً بحمداللَّه سلامت است. امروز خیال رفتن به کربلا برای زیارت نیمه رجب داریم. در همه جا به همه شماها دعا میکنم و زیارت مینمایم. به خانم و تمام حول و حواشی سلام برسانید. خدمت آقای اعرابی[4] و فرشته[5] عزیزم سلام برسانید. از خداوند تعالی سلامت همه را خواهانم. والسلام علیک. پدرت.» (صحیفه امام، ج2، ص: 441)
ـ پیام به اهالی آبادان درباره آتش سوزی سینما رکس (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خدمت عموم اهالی محترم آبادان- ایّدهم اللَّه تعالی
دریافت خبر بسیار فجیع به آتش کشیدن چند صد نفر هموطنان ما با آن وضع حساب شده موجب تأثر و تأسف شدید گردید. من گمان نمیکنم هیچ مسلمانی بلکه انسانی دست به چنین فاجعه وحشیانهای بزند جز آنان که به نظایر آن عادت نمودهاند و خوی درندگی و وحشیگری، آنان را از انسانیت بیرون برده باشد. من تا کنون اطلاع کافی ندارم؛ لکن آنچه مسلّم است این عمل غیر انسانی و مخالف با قوانین اسلامی از مخالفین شاه که خود را برای حفظ مصالح اسلام و ایران و جان و مال مردم به خطر مرگ انداختهاند و با فداکاری از هم میهنان خود دفاع میکنند- به هر مسلکی باشند- نخواهد بود و قراین نیز شهادت میدهد که دست جنایتکار دستگاه ظلم در کار باشد که نهضت انسانی- اسلامی ملت را در دنیا بد منعکس کند. آتش را به طور کمربند در سراسر سینما افروختن و بعد توسط مأمورین درهای آن را قفل کردن، کار اشخاص غیر مسلط بر اوضاع نیست.
گفتار شاه که: تظاهر کنندگان مخالف من «وحشت بزرگ» را وعده میدهند؛ و تکرار آن پس از واقعه که: این همان وعده بوده است، شاهد دیگری بر توطئه است؛ نه اینکه واقعاً شاه یک غیبگوی بزرگ است! مصاحبه سابق شاه که ایران را با ملت نابود میکنم نیز شاهد این مدعا است. اظهار تأسف و تأثر در بوقهای تبلیغاتی از اشخاصی که هر روز دستشان تا مرفق به خون هم میهنان مسلمان ما فرو رفته است.
شاهد بزرگی است بر نقشه شیطانی شاه و همدستانش، هم آنان که در اکثر شهرهای ایران دست به کشتارهای فجیع زدهاند.
آیا مردم مظلومی که هر روز به دست همین جنایتکاران به خاک و خون کشیده شده و به وضع بسیار اسفباری کشته شدهاند هم میهنان ما نبودهاند؟ قراین نشان میدهد که قضیه دلخراش آبادان چون کشتار سایر شهرهای ایران از یک منشأ به وجود آمده است. آیا از این جنایت کسی جز شاه و بستگانش امید نفعی داشتهاند؟ آیا تا کنون غیر از شاه که هر چند وقت یک بار دست به کشتار وحشیانه مردم میزند این قبیل صحنهها را به وجود آورده است و یا خواهد آورد؟ این مصیبت دلخراش برای شاه، شاهکار بزرگی است تا به تبلیغات وسیع در داخل و خارج دست زند و به بوقها و مطبوعات دست نشانده داخل و نفع طلب خارج دستور دهد که هر چه بیشتر برای اغفال مردم این جنایت را منتشر و به ملت محروم و مظلوم ایران نسبت دهند تا در خارج، ملت حق طلب ایران را مردمی که به هیچ ضابطه انسانی و اسلامی معتقد نیستند معرفی نماید.
من به ملت بزرگ ایران اعلام خطر میکنم، خطر اینکه دستگاه این گونه اعمال وحشیانه و ضد اسلامی را در سایر شهرهای ایران انجام دهد تا تظاهرات پاک مردم شجاع ایران را که با خون خود ریشه درخت اسلام را آبیاری میکنند لوث نماید. لازم است گویندگان، مطلبی را که به نابودی انقلاب رهاییبخش اسلام منجر میشود برای مردم روشن نمایند. این مصیبت بزرگ را به ملت مسلمان ایران بخصوص به مردم ستمدیده آبادان و به خانوادههای داغدیده تسلیت عرض نموده و خود را در غم بزرگ و جانکاه آنان شریک میدانم. از خداوند تعالی نصرت اسلام و مسلمین و قطع ایادی اجانب و پیوستگان به آنها را خواستارم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 445 ـ 447)
ـ پیام به ملت ایران و اهالی کردستان؛ وظایف ارتش و وضع کردستان (1358)
«بسم اللَّه المنتقم
از مقام رهبری انقلاب و فرماندهی کل قوا اخطار میکنم:
1- این جانب پشتیبانی خود را از قوای انتظامی، ارتش، ژاندارمری، شهربانی و پاسداران انقلاب اعلام میکنم؛ و اجازه نمیدهم قلم یا قدمی در تضعیف آنان به کار رود. متخلفین مجرم؛ و در صورت احساس توطئه در دادگاههای انقلابی محاکمه انقلابی میشوند. و از این تاریخ هیچ کس و هیچ مقامی حق تضعیف آنان را ندارد.
2- افراد قوای انتظامی فوق باید اطاعت از ما فوق و حفظ سلسله مراتب را بکنند و در صورت تخلفْ مجرم شناخته میشوند و با احساس توطئه، دستور محاکمه در دادگاههای صحرایی را میدهم.
3- اعتصابات قوای انتظامی اکیداً ممنوع اعلام میشود و در صورت تخلفْ مجرم شناخته میشوند؛ و محرکینْ ضد انقلاب شناخته میشوند و در دادگاههای انقلابی به کیفر انقلابی میرسند، و با احساس توطئه، دستور دادگاههای صحرایی نسبت به آنان را میدهم.
4- اکیداً دستور میدهم که قوای انتظامی، بخصوص ارتش و پاسداران انقلاب، هماهنگ باشند و تمام گروههای پاسدار نیز هماهنگ باشند؛ و در سرکوبی اشرار و پاکسازی مناطق، بخصوص کردستان و خوزستان همکاری کنند. متخلّفینِ مُجرم، و محرکینْ محاکمه انقلابی میشوند.
5- به اعضای حزب دمکرات، و کردهای غیور و پاکدل که از طرف سران توطئهگر این احزاب و خیانتگران به اسلام و ملت اغفال شدهاند، اعلام میشود در صورتی که خائنان را رها کرده و به ملت و به اسلام بپیوندند و خود را به پادگانها و مقامات انتظامی معرفی کرده سلاح خودشان را تحویل دهند، مورد عفو واقع میشوند، و اگر سران خائن را دستگیر و تحویل دهند، پاداشی بزرگ به آنها میدهم. و در صورتی که در مخالفت با ملت و دولت پایداری کنند به سزای اعمال ضد اسلامی خود میرسند و با شدت با آنان عمل میشود.
6- به مردم شریف کردستان اعلام میکنم که شما را برادر و برابر خود میدانیم، و از حقوقی برابر با سایر برادران ایرانیتان در هر کجا که باشید، برخوردار خواهید شد. و در جمهوری اسلامی هیچ فرقی بین ترک، کرد و لُر و عرب و فارس و بلوچ نمیباشد. این توطئه گران و وابستگان به اجانب هستند که مانع از اجرای اصلاحات میباشند. من از شما مرزنشینان کرد میخواهم که با تمام نیرو پشتیبانی از قوای انتظامی نموده و بدخواهان اسلام و کشور را بشدت سرکوب کنید.
7- به مدیر عامل شرکت نفت دستور دادم که با مذاکره با دولت، پول یک روز نفت را به کردستان اختصاص دهند. و دولت موظف است در اسرع وقت، در عرض یک هفته، این امر را انجام دهد و نسبت به سایر استانها نیز اقدام میشود و برادران عزیز کُرد ما را که مورد هجوم اشرار قرار گرفتهاند مورد توجه قرار دهد.
8- از ملت رزمنده و شریف ایران باید تشکر کنم که با کمال صداقت و شجاعت آمادگی خود را برای سرکوبی اشرار و حفظ سرحدات کشور اعلام داشتند و به پشتیبانی از قوای انتظامی برخاستند. پاسداران و سایر قوای انتظامی، امروز از اسلام و در مسیر اسلام هستند؛ و پشتیبانی از آنان وظیفه شرعی و ملی همگی ماست. 28 شهر رمضان 99/ 31 مرداد 58
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج9، ص: 316 ـ 317)
ـ نامه تشکر به آقای گلپایگانی؛ حمایت از سرکوب ضد انقلاب در کردستان (1358)
«بسمه تعالی
حضرت آیت اللَّه آقای حاج سید محمد رضا گلپایگانی- دامت برکاته- مشهد مقدس
تلگراف شریف واصل و موجب تشکر شد. خائنان و استفادهجویان از مال ملت، که خود و اربابانشان را در خطر میبینند، به تلاش افتاده که به خیال خود با سلب آرامش و ایجاد فجیعه و کشتار مسلمین منطقه، مانع از پیشرفت سیاسی و اجتماعی کشور شوند؛ غافل از آنکه ملت به خواست خداوند متعال آن چنان با هوشیاری بپاخاسته و آماده سرکوبی آنان است که اگر جلوگیری و تقاضای صبر نشود، با بسیج عمومی، ریشه فساد را قطع و به زندگی خائنانه آنان خاتمه میدهد. از جنابعالی در تحت قبه مطهر ثامن الائمه- علیهم السلام- امید دعا برای اسلام و مسلمین دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج9، ص: 318)
ـ حکم انتصاب آقای محمد صدوقی به سمت امام جمعه یزد (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خدمت جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای صدوقی- دامت افاضاته
پس از اهدای سلام و تحیت؛ در این موقع حساس که لازم است مسائل اجتماعی و سیاسی اسلام گوشزد ملت شود، مقتضی است جنابعالی در یزد اقامه نماز جمعه نموده و مردم را به وظایف شرعی و ملی آنان آشنا فرمایید. از خداوند تعالی عظمت اسلام و مسلمین را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج9، ص: 319)
ـ سخنرانی در جمع اعضای هیأت دولت؛ تصفیه و پاکسازی مراکز دولتی (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
[** در این دیدار ابتدا آقایان رجایی و باهنر گزارشی از وضعیت دولت و امور جاری کشور ارائه کردند؛ آن گاه امام خمینی فرمودند:**]
مطالبی که جنابعالی و آقای نخست وزیر گفتند همهاش مطالب صحیح است و من هم امیدوارم ان شاء اللَّه که موفق بشوید در این مأموریت. لکن مردم به جای برنامه دادن، عمل میخواهند. هیچ دیگر شماها عذری ندارید و ما هیچ کدام دیگر عذری نداریم.
در طول این مدت هی عذرهایی بود و واقعاً هم عذر بود. مردم دیْن خودشان را به جمهوری اسلامی تا کنون ادا کردند، به تکلیف خودشان مردم عمل کردند، اشکال در ماهاست، باید ماها جواب مردم را بدهیم. مردم به آقای رئیس جمهور به آن شور و به آن طور رأی دادند و به حق هم رأی دادند؛ برای اینکه آقای رئیس جمهور را از خودشان میدانند، کسی نیست که [خودش را بگیرد].
من خیلی از حکومتها را یادم هست، حکومت یک خمین که یک قصبه بود، حکومت ولایت ثلاث که مرکزش، مبدأش گلپایگان بود، این حکومتها وقتی که راه میافتند، جلوشان یک کسی بود که یک عصایی هم دستش بود و اشخاصی هم اطراف و هرجا میرفتند آن طور یال و کوپال داشتند، لکن در عمل همهاش ظلم بود، همهاش تعدی به مردم، یال و کوپالها را درست میکردند برای اذیت مردم. من بچه بودم که حکومت گلپایگان یک نفر آدم شر هم بود، یکی از بالاترین افراد در بین تجّار و از متدین ترین افرادی که سراغ داشتم، این را از توی اتاقی که نشسته بودند وقتی که حکومت با آنها با خشونت صحبت میکرد و ما بیرون بودیم، نمیدانم حالا آنجا صحبت چه بود، ایشان میدیدند، کشیدند آن مرد محترم را آوردند توی حیاط پایش را بستند به چوب و کتک زدند به او، وضع این طور بود. وضع زمان بعد هم که به آن طور نبود به طور بدتر بود.
حالا بحمداللَّه هی گفته میشود که خوب، چه شده است، چه شده است؟ اینها نمیدانند چه شده است و یا میدانند و میخواهند شیطنت کنند، اینها رئیس جمهورشان این آقاست و نخست وزیرشان این آقا و وزیر کشورشان آن آقا، سایر وزراشان این آقا، نه آن بساط حکومت حتی خمین را دارند تا برسد به آنجایی که «عین الدوله»[6] چه میکرد- فرض کنید که- دیگران چه بساطی داشتند. خوب، این یک کاری شده است که امثال «عین الدوله» هایی که در هر محلی بودند مردم را کباب میکردند و آن همه ظلم میکردند و حکومتهای اینها اجارهای بود؛ یعنی، در تهران آن که رأس بود آن خراسان را به یک کسی تیول میکرد و اصفهان را به یک کسی، این به حسب اختلاف سعه از آنها پول میگرفت و این دیگر مختار بود برود آنجا که کسی که- مثلًا- آن وقت بیست هزار تومان میداد و بیست هزار تومان آن وقت دو سه میلیون حالا بود، این باید برود بیست هزار تومان این آقا را بدهد، یک بیست هزار تومان هم برای خودش تهیه کند.
دیگر هر چه مردم میخواستند که شکایت کنند بنا بر این بود که دیگر به شکایتها گوش ندهند. آن حاکم بیست هزار تومان را آنجا بدهد برود آنجا فعال ما یشاء.[7] هر چه مردم شکایت کنند، دیگر مردم هم مأیوس شدند که شکایت بکنند و شکایت هم نمیکردند مردم.
حالا وضع این طور شده است که یک وضع اسلامی است؛ یعنی، از خود مردماند و از خود جامعه برخاستهاند و برای خود جامعه میخواهند عمل بکنند و همهشان هم بحمد اللَّه مسلمان و متعهد و بنای بر این هم دارند که خدمت بکنند. خوب، این حرفها همه درست، اما در مقام عمل باید یک عمل مثبت نشان داده بشود. این مردم زحمت کشیدند در این مدت، البته مردم زحمت کشیدند، غالباً هم فداکاری کردند و این قدر هم توقع ندارند که چه بشود، اما خوب اسلام از ما توقع دارد و ما باید ادا کنیم این دین را. مردم جانشان را، بچههایشان را، جوانهایشان را فدا کردند و مع ذلک، خوب به شما رأی دادند، وکلایشان به آقایان وزرا، خودشان به ایشان، اینها کار خودشان را کردند و انصافاً از اول انقلاب تا حالا آن که کار خودش را صد در صد صحیح انجام داد ملت بود، صد در صد کار خودش را خوب انجام داد؛ یعنی، در همه مشکلات با دولت موافقت کرد. در کجا شما سراغ دارید که جنگ در یک طرف بشود و از آن طرف مملکت خود مردم پا بشوند بروند کمک کنند، پا بشوند در پشت جبهه وسایل فراهم کنند. اینها یک نمونههایی است که مال اسلام است، مردم چون متعهد بودند و مسلم بودند و عقاید اسلامی داشتند، خودشان را موظف میدانستند که کشورشان را حفظ کنند و کمک کنند به آقایان. حالا نوبت آقایان است که در مقابل این همه زحمتی که آنها کشیدند و محبتی که آنها کردند و فداکاری که آنها کردند حالا نوبت آقایان است که من نمیگویم جبران- آنها نکردند برای اینکه یک چیزی بگیرند از شما- اما وجدان اقتضای این را میکند که در همه جا کارها به نفع مملکت [باشد] و به نفع اسلام و به نفع این جمعیتها و خصوصاً این مستمندهایی که در همه کشور هستند. باید همه دست به هم بدهید و این طور نباشد که- مثلًا- آقای رئیس جمهور کنار بنشیند و محول کند به دولت و نیست هم این طور، من میدانم الآن این طور نیست. آقای رئیس جمهور هم از خود ملت است و مملکت خودش هست و برای خودش کار میکند. همه وزارتخانهها هم هر چه میتوانند وقتی دیدند لازم است که یکدیگر کمک کنند به اوضاع، به همدیگر کمک کنند، اجنبی نیستند از هم که او بخواهد کار او را بشکند، او بخواهد کار او را بشکند یا کمک به او نکند. مردم هم حاضرند که وقتی یک مشکلی را دیدند برای هر یک از شما مردم حاضرند به اینکه عمل بکنند. نوبت، نوبت شماست که باید این دین را به این مردمی که شما را نشاندند سر این مسند، دین خودتان را عمل بکنید، ادا کنید به مردم.
و یکی از مسائل مهم، قضیه افرادی است که در وزارتخانهها هست، افرادی که ممکن است باشد، هست البته، که اینها علاوه بر اینکه خدمت نمیکنند، کارشکنی هم میکنند، هست الآن این. یک دستهای هستند که اینها فقط برای اینکه یک چیزی گیرشان بیاید و یک حقوقی گیرشان بیاید و یک قدری نق بزنند و یک قدری هم کارشکنی بکنند، پا بشوند بروند منزلشان. اینها باید شناسایی بشود درست و این افراد کنار گذاشته بشود و هر طوری دیگر که البته صلاح میدانید به طور تدریج.
البته سفارتخانهها کار مهمی است. سفارتخانهها از اول که جمهوری اسلامی بپا شد من از آن روز اول به وزرای خارجه که شدند یکی بعد از دیگری این مطلب را هی گفتهام که این سفارتخانهها باید تصفیه بشود، باید درست بشود، آنها. کسانی که رفتهاند و دیدند و آمدند، آنها میگویند که اینها همان بساط سابق را دارند، در چند وقت پیش از این، یکی آمده بود گفته بود همان بساط سابق را دارند، گاهی فرق مختصری کرده. این سفارتخانهها آبروی کشور اسلامی ماست. اگر آنجا بد باشد، مردم آنها را، آن مردم خارج آنها را نگاه میکنند، وقتی دیدند که یک سفارتخانهای بر وفق دولت اسلامی نیست، بر وفق اسلام نیست، وضعش همان وضع طاغوتی است، از آن قیاس میکنند که خوب داخل هم همین است، فرق نمیکند. یکی از مهمات این است- که البته با آقای وزیر خارجه است- که این کارها را انجام بدهند و جدیت کنند در این امر. قضیه وزارت ارشاد که از مهمات است، در وزارت ارشاد، باید ارشاد بکنند مردم را، باید تبلیغ بکنند اسلام را، باید عمل بکنند به مسائلی که اسلام را ترویج میکند، تبلیغ، و همه وزارتخانهها وزارت کشور از وزارتخانههای بسیار وسیع است و بحمد اللَّه در رأسش هم آقای مهدوی[8] واقع شدند که خوب ما از سابق ایشان را ارادت داشتیم و حالا هم ارادت داریم و بعدها هم ارادت خواهیم داشت به ایشان. و ایشان هم باید یک قدری با فعالیت دیگری و زیادتری و الآن دیگر کسی نیست که شما عذر بیاورید که من میخواستم بکنم و فلانی نگذاشت. سابق عذر میآوردند که ما وزیر خارجه نتوانستیم درست کنیم و واقعاً هم این هم یکی از مصیبتها بود که خوب تا آخر وزارت خارجه درست نشد و سایر کارها هم هی کارشکنی میشد.
الآن این مسائل بحمد اللَّه نیست. اختیار دست خود شماهاست و شماها باید برای این ملت خدمت کنید و خودتان را خدمتگزار مردم بدانید. اگر در ذهنتان بیاورید که من وزیرم و باید مردم از من [اطاعت] بکنند بدانید اصلاح نشدید. در ذهنتان حتی خلجان بکند، آقای رئیس جمهور در ذهنش خلجان بکند که من شخص اول مملکت هستم و چه و کذا، این اصلاح نشده است. خلجانش هم از شیطان است. این خلجانش هم، او عمل نمیکند اما در ذهنش این خلجان را هم بیرون کند. و همین طور هر یک شماها خدمتگزار این مملکت هستید، خدمتگزار این ملت هستید و برای این ملت هم شکرانه اینکه این دست تعدی متعدیها قطع شد و رژیم منحوس شاهنشاهی که از اول غلط بوده از بین رفت و مملکت دست شماها افتاد که از خود مردم هستید و با خود مردم هستید، مهم این است که در مقام عمل هم وزارتخانهها را درست تصفیه کنید. ببینید افرادی که واقعاً میخواهند نگذارند کارها انجام بگیرد، میخواهند مردم را ناراضی کنند- هستند البته اشخاصی که بنایشان بر این است که ناراضی کنند- اینها را باید تصفیه بکنید و بخواهید هم که در هر عملی رضایت همه مردم را به دست بیاورید این امکان ندارد.
بالاخره در هر عملی اگر تصفیه باشد، یک دسته تصفیه شده مخالف میشوند، یک دسته رفقای تصفیه شده مخالف میشوند، شما همان نظرتان به این باشد که تکلیف شرعی الهی خودتان را که مقامی را دارید و باید با این مقام خدمت کنید. این آلت است برای خدمت به مردم، خودش چیزی نیست، اگر خدمت به مردم کردید، مقام برای شما صلاحیت دارد و خوب است و اگر نشد مقام چیزی نیست. من دعا میکنم ان شاء اللَّه، خداوند شماها را موفق کند، مؤید کند و کابینهای که بحمد اللَّه شاید در طول تاریخ ما همچو کابینهای به این صحت و به این خوبی و با این چهرههای نورانی نداشتیم حالا ان شاء اللَّه، نور افشانی کنند و مردم را هم برسند بهشان و خصوصاً طبقه مستضعفین را که باید به آنها رسیدگی بشود، در هر امری از امور رسیدگی بشود، با حفظ موازین اسلامی و شرعی به همه امور رسیدگی بشود.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج15، ص: 120 ـ 125)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان کاروانهای حج؛ وظیفه حجاج و روحانیون کاروانها (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
امروز سر و کار ما با آقایان روحانیین است بیشتر و کسانی که آنها هم صبغه[9] روحانی، ان شاء اللَّه دارند. و در محضر روحانیون مشکل است که انسان بتواند همه حرفها را عرض کند. مسائل بسیار زیاد است، مربوط به آقایان روحانیون- به طور عموم- و مسائلی مربوط به روحانیونی که با کاروانهای حج مشرف میشوند- که مخصوص آنهاست- و مسائلی که مربوط به قضات و دادستانهای کشور است و مسائل دیگری که معلوم نیست که ما مجال کنیم دیگر عرض کنیم، مگر مختصری.
آنکه مربوط به قشر روحانیون است، خود آقایان بهتر میدانند که روحانیون در هر جا که هستند، آن روحانی که در رأس روحانیت- مثلًا- واقع است مثل مراجع، تا آن روحانی که در یک روستا، در یک ده، مشغول خدمت به اسلام است. امروز توقع ملت، بلکه توقع مستضعفان و ملتهای جهان از شما آقایان روحانیون، در هر جا هستید، بسیار زیاد است. و امروزِ شما غیر از دیروزی است که در سلطه نظام فاسد پهلوی و در تحت ستم ستمکاران جهان بودید. آن روز اگر چنانچه سکوتی، قصوری بود، میپذیرفتند که آقایان نمیتوانند الآن مسائلشان را آن طور که هست، مسائل اسلام را آن طور که هست، قدرت ندارند که عمل کنند و به مردم برسانند، ولی امروز این مسأله حل شده است و بحمد اللَّه، همه آقایان در هر جا که هستند، با آزادی میتوانند مسائل را طرح کنند و با آزادی میتوانند مردم را ارشاد کنند.
اگر امروز راجع به هر قضیهای که برای ملت، قضایای عمومی که برای ملت پیش میآید، و- خدای نخواسته- روحانیونی که ارتباط با آن مسائل دارند قصوری بکنند یا اشتباهی بکنند، این اشتباه و قصور، دیگر در محضر خدای تبارک و تعالی و در پیشگاه مردم پذیرفته نیست. دیگر ما نمیتوانیم بگوییم که ما چه بکنیم، سازمان امنیت است و ما کاری ازمان نمیآید. ما الآن، شما آقایان الآن در مسائلی که پیش میآید، آزادید که مطالبی که مربوط به اسلام است، مطالبی که انحراف واقع میشود در هر جا، آن مسائل را ارشاد کنید، مردم را ارشاد کنید، کارمندان دولت را ارشاد کنید و مسائل را با خود آنها در پیش بگذارید و انحرافات را رفع کنید. گرفتاریهای سابق، همه شما، اکثر شما یک مقداریش را مشاهده کرده است و بعضی شما که سنتان بالاست، از اول تا حالا، تا زمان انقراض این رژیم فاسد، دیدهاید که چه کارهایی بوده است و شما با چه اشخاصی مواجه بودید و چه اشخاصی حکومت بر ملت میکردند و حکومت بر این مستضعفین میکردند. ما به شکرانه این معنا که از آن گرفتاریهای بسیار عجیب و غریب، که در طول تاریخ نظیرش مثل این پنجاه سال اخیر واقع نشد، به شکرانه نجات از او، امروز باید به [محضر] خدای تبارک و تعالی، که ما را از این گرفتاری بزرگ نجات داده است، شکر کنیم و شکر، این است که ما الآن خدمت کنیم. شکر لفظی باید بکنیم، اما شکر حقیقی آن است که ما در ازای رهایی از این رژیم فاسد، که همه چیز ما را به باد فنا داد و میخواست بدهد، اینکه ما امروز کاری بکنیم که خدای تبارک و تعالی از ما راضی باشد.
امر مهم، مسئله قضاوت است. از اموری که شاید در کم امری اسلام آن قدر به آن توجه داشته است، مسئله قضاوت است و مسأله دادسراها و دادگاهها که سر و کارشان با همه چیز مردم است. باید این معنا را من عرض کنم که قضاوت از اموری است که واجب است به طور کفایی و واجب کفایی؛ قبل از اینکه پیدا بشود به مقدار کفایت، بر آحاد واجب است؛ یعنی، اگر یک قضاوتی زمین بماند یا یک جایی منحرفین وارد قضاوت بشوند، بر تمام کسانی که میتوانند یا اجتهاداً یا تقلیداً قضاوت کنند، بر همه اینها واجب است که در قضاوت وارد بشوند و رفع احتیاج را بکنند. ما امروز وقتی که احتمال این معنا را بدهیم یا اینکه با آقایانی که متصدی امور قضایی و دادگاه هستند صحبت میکنیم، از این معنا [حرف میزنند] که ما کم داریم قاضی، آن مقداری که لازم داریم کم است و اگر چنانچه در حبسها از این منحرفین یا محتمل الانحرافها باشند و نتوانستهاند آنها را رسیدگی کنند، برای کمبود قاضی است. این یک امری است که برای نجات- فرض کنید- یک عدهای که محتمل است که اینها بیگناه باشند یا گناهشان اندک باشد، واجب است بر همه اشخاصی که از آنها قضاوت میآید، در این امر داوطلب بشوند تا به امر قضا وادار بشوند و این نقیصه را از بین ببرند. مدرسین محترم حوزه علمیه قم، که بحمد اللَّه، بسیار فعال هستند، باید این مسأله را در حوزه علمیه قم مطرح کنند که امروز اشخاصی که صلاحیت دارند، و لو تقلیداً برای قضاوت، این اشخاص اسمنویسی کنند و بیایند در این مواردی که، زندانهایی که اشخاص هستند تا اینکه حل این قصه بشود که مثلًا، اشخاصی باید زود کارشان تمام بشود و ما نداریم افراد. این یک امر واجبی است؛ یعنی، بر همه واجب است تا آن وقتی که آن مقداری که احتیاج است بر آورده بشود.
گاهی وقتها انسان به واسطه احتیاط، خلاف احتیاط میکند. احتیاط میکند فلان آقا که امر قضا مشکل است و نمیشود رفت و نمیشود کرد و این طور چیزها، با اینکه واجب کفایی، واجب عینی است اول به همه. وقتی یک عدهای عمل کردند و کفایت حاصل شد، آن وقت از دیگران ساقط میشود، و الّا همه معاقب هستیم اگر چنانچه قضا به زمین بماند، و احتیاط بر این است که وارد بشوند؛ یعنی، امری است واجب، معلوم الوجوب؛ این احتیاط میکنند، این عذر نمیتواند باشد. یا اشخاصی مثلًا میخواهند ادامه بدهند تحصیلاتشان را و باید هم ادامه بدهند، اما در یک وقتی که یک واجبی به عهده آنها هست، نمیتوانند به این امر مستحب بسیار ارزنده مشغول باشند؛ باید بروند این کار را به اندازه کفایت انجام بدهند که مبادا- خدای نخواسته- یک نفر آدم بیگناه [باشد که] به کارش رسیدگی نتوانستند بکنند. باید بیایند آقایان و وارد بشوند و رسیدگی بکنند. و این امر را من امروز به عهده مدرسین قم و علمای مشهد و اصفهان و جاهای دیگری که حوزههای علمیه هست، این عهده آنها میگذارم که آنها خودشان به فکر این باشند که افراد را بخواهند و افراد را تشویق کنند، به هر ترتیبی که میتوانند، و تحذیر کنند از اینکه یک امر واجب شرعی است، نمیشود یک امر واجب شرعی زمین مانده [باشد] و من مشغول نماز شب بشوم. وقتی آن واجب شرعی است، اگر مزاحم با هر مستحبی بشود، آن واجب شرعی را باید من عمل کنم. این یک مسأله است که لازم است که تذکر داده بشود، و آقایان مدرسین هم و علمای اعلام بلادهم تذکر بدهند و این نقیصه را کم کنند تا اینکه این مشکل حل بشود.
مسئله دیگر، قضیه باز راجع به قضاوت است که باید خیلی توجه بکنند آقایان قضات، آقایان دادستانها، کسانی که متکفل این امر مهم اسلامی هستند که مسئولیت این زیاد است و لازم هم هست که شما مسئولیت را به عهده بگیرید. باید وارد شد، لکن در یک امر بزرگی است، توجه بکنند که جان و مال و ناموس یک ملت در دست این قضات است و در دست این دادگاههاست و مسئول این مسائل هستند و باید تا آن مقداری که میتوانند، تا آن مقداری که قدرت دارند، توجه بکنند به مصالح عمومی اسلام؛ نه آن که گناهکار است از او بگذرند، و نه آن که- خدای نخواسته- گناهکار نیست یک وقتی مبتلا بشود. قاضی باید یک آدم قاطعی باشد که در دو طرف قضیه قاطعیت داشته باشد. اگر یک کسی به حسب حکم شرع، باید این را کشت، ترحم نکنند؛ جایز نیست. اگر باید- فرض بفرمایید که- حبس و تعزیر بشود، تعزیر بکنند. و اگر یک کسی- خدای نخواسته- یک آدمی است که گناهکار نبوده است، بدون وقفه او را تبرئه کنند و بدون وقفه او را آزاد کنند. قاضی باید این طور باشد، فکرش این طور [باشد] نه رئوف و مهربان باشد که جنایتکارها را هم به او رأفت کند، آن هم این جنایتکارهایی که یک نمونهاش را من و شما در چند شب پیش دیدیم و پشت انسان را لرزاند و بسیار نمونه دارد که ما ندیدیم؛ اینهایی که بعدها معلوم میشود- تا آخر هم که معلوم نمیشود، در بارگاه خدا معلوم میشود- بعدها معلوم میشود، ما کمیاش را دیدیم. یک نمونهاش این بود که چند شب پیش از این دیدید که انسان نمیتواند بفهمد که یک آدم که از اول به فطرت الهی متولد شده است تا این حد جنایتش میرسد. تصور این معنا برای انسان مشکل است. من گمان ندارم که هیچ حیوانی نسبت به حیوان دیگر این طور بکند.
خوب، یک همچو مسائل هست، آن وقت اگر چنانچه یک آقای قاضی رأفتش بگیرد که امثال اینها را با آنها ملایمت بکند؛ یعنی، نمیگویم که زاید بر آن مقداری که قضای الهی اجازه میدهد، أبداً- حتی یک سیلی نباید بزنند- اما آنی که به حسب حکم شرع، حکمش قتل است، مسامحه نکنند. از آن طرف هم طوری باشد که اگر چنانچه یک نفر آدم بیگناه است، حتی مانع بشود از اینکه یک حرف تند به او بزنند. آنها هم که گناهکارند حق نیست به اینکه با آنها معامله غیر انسانی بکنند. آنها [که] مستحق قتلاند، باید قتل بشوند، مستحق اعداماند، اعدام باید بکنند؛ اما زاید بر آن بخواهند کارهایی بکنند، این را بدانند که مسئول هستند.
و همین طور متصدیان حبسها و زندانها باید این معنا را توجه داشته باشند، چه اشخاصی که در رأس هستند و چه اشخاصی که مشغول اجرای عمل هستند، باید این معنا را توجه بکنند که حدود الهی معنایش این نیست که یک کسی که مستحق قتل است ما فحشش بدهیم؛ جایز نیست این، یا به او سیلی بزنیم؛ حق نیست؛ یعنی، قصاص دارد این. یک نفر آدم جانی که دارند میبرند بکشندش، اگر شما یک سیلی بزنید، او حق دارد به شما سیلی را عوض بزند و خلاف شرع کردید. گمان نکنید که حالا که این آدم توی حبس آمده است، ما باید با او رفتار بد کنیم. ان شاء اللَّه، نمیکنید و نباید بکنید.
و همین طور قضات محترم شرع، باید موازین را با دقت، با کمال دقت، موازین را عمل بکنند و- خدای نخواسته- یک وقت بر خلاف موازین اسلامی واقع نشود. مایی که مدعی هستیم که جمهوریمان جمهوری اسلامی است، احکام اسلام باید در این جمهوری اجرا بشود. یکی از امور مهم، قضیه زندانهاست. یکی از امور مهم، قضیه دادگاههاست، دادسراهاست، دادگستریهاست. اگر بنا باشد که حالا هم- خدای نخواسته- مثل زمان رژیم سابق، در دادگستریها کارهای خلاف شرع بشود، خوب، ما باید فاتحه این جمهوری را بخوانیم. و این مکرر سفارش شده است که اگر قوانین ندارید، باید بخشنامه کنید که تمام قضات بر وفق شرع عمل کنند، به قوانین سابق اعتنا نکنند.
و من حالا هم اعلام میکنم به تمام سر تا سر قضات کشور، کسانی که متصدی قضا هستند، کسانی که در دادگستری هستند، تمام قوانینی که در زمان طاغوت بوده است و بر خلاف شرع بوده است، تمام باید دور ریخته بشود و مسئولیتش به گردن من؛ تمام را دور بریزید و به جای او، قوانین شرع را عمل بکنید.
شورای قضایی اگر نکردهاند این کار را- خدای نخواسته- حالا بخشنامه کنند به همه سر تا سر کشور، به دادستانها و به دادگاهها و به دادگستریها و به همه اینها امر کنند به اینکه تمام احکامی که به حسب قانونی که، قانون فاسدی که گذراندهاند، تمام اینها فاسد است و مگر حالا گاهی پیدا بشود که مطابق شرع باشد، خوب، آنها را عمل باید بکنند. آن چیزهایی که بر خلاف شرع است هیچ کس حق ندارد عمل بکند و هر که عمل بکند، علاوه بر اینکه پیش خدای تبارک و تعالی روسیاه است و عذر اینکه ما به قانون عمل میکنیم، غلط است. کدام قانون؟ قانون مخالف با اسلام؟ قانون مخالف با شرع؟ نباید به آن عمل بشود. شما اگر با قانون سابق هم باید عمل بکنید، خوب، یکی از مادههای متمم قانون اساسی سابق این بود که هیچ قانونی بر خلاف شرع، قانون نیست. منتها پیشتر به آن عمل نشد، سابقاً به آن عمل نکردند. بناء علیه، آن چیزهایی که به اسم «قانون» آوردهاند و بر خلاف شرع است، به حسب قانون اساسی زمان سابق هم قانون نیست.
شما میتوانید آن وقت اگر از شما سؤال کردند [که] چرا کردید، بگویید قانون اساسی سابق هم این را گفته است. قانون حالا هم که این طوری است، و مجرم است کسی که این عمل را بکند. به هیچ کس نباید اعتنا بکنید. هر کس گفت که این کار خلاف شرع را باید مطابق قانون عمل کنید، توی دهنش بزنید- به هیچ کس اعتنا نکنید. نمیگویم حالا پاشید سیلی به او بزنید، لکن جلویش بایستید. بگویید که این خلاف شرع است، من نمیکنم و نباید هم بکنم. و ان شاء اللَّه، آقایان هم کردهاند این کار را. و اگر چنانچه اعتنا نشده، ثانیاً متخلفین را دعوت کنند و محاکمه کنند.
دادگستری سابق باید متحول بشود به یک دادگستری اسلامی. مجرد اینکه قانون سابق بوده ما باید به آن عمل بکنیم، به حسب قانون سابق هم نباید به آن عمل کرد؛ برای اینکه قانون اساسی سابق اساس است. قانون اساسی سابق، متممش میگوید که هر قانونی بر خلاف شرع است، قانون نیست اصلًا. بنا بر این، اینکه میگویید: قانون این طور میگوید، غلط میکند، قانون نیست این. این یک قراردادی بوده است که زمان طاغوت، طاغوتی بوده، بناء علیه، آقایان نباید اعتنا کنند به این امور و باید بخشنامه بکنند. شورای نگهبان، شورای قضایی بخشنامه بکنند و همه جا بگویند به اینکه این قوانین سابق که مخالف شرع بوده نباید عمل بشود و اگر کسی عمل بکند، مجرم است و باید محاکمه بشود، به جزای خودش برسد. این هم راجع به این جهت. و البته مسائل زیادی راجع به مسائل دادگاه و قضا هست، لکن دیگر مجال این نیست.
و راجع به حج و آقایانی که در حج، در کاروانها هستند. حقیقت حج این است که شما بروید درد مردم را ببینید؛ ببینید فقرا چه جوری هستند، شما هم بشوید آن طور. ببینید مستمندان جهان چطورند، شما هم [به] آن رنگ درآیید. اگر مردم توقع داشته باشند که حالا که ما حج میرویم باید برای ما همچو رفاه حاصل بشود که در منازلمان هم نیست،
این حج نمیتواند باشد. آن حجی که خدای تبارک و تعالی بر اشخاص واجب فرموده است این است که بروید آنجا زندگانی مردم را ببینید. آن وقت که ما رفتیم، زندگانی آن وقت حجازیها را یک مقداری دیدیم- که حالا حجاج نمیتوانند ببینند- آن وقت که ما با اتومبیل بین مکه و مدینه میرفتیم، هر جا اتومبیل میایستاد، هر جا در این بیابانهای لم یَزْرَع[10] طولانی، هر جا اتومبیل میایستاد، از زیر این بتهها و اینها میآمدند بیرون بچههایی که هیچ لباس نداشتند، زنهایی که لباسشان فقط ساتر بود، مردهایی که وضعشان را انسان نمیتواند بیان بکند، میآمدند و از مردم گدایی میکردند. باید اینها را انسان ببیند و بعد توقع بکند به اینکه نخیر، ما باید حالا که حج میرویم و با کاروان میرویم و- نمیدانم- چی میرویم، حالا باید در آنجا همه چیز برای ما مهیا باشد. خیر، یک قدری باید توجه به این مسائل بکنند. آقایان روحانیون، مردم را توجه بدهند به این مسائل که توقعات آنها در سطح بالا نباشد. شما را با طیاره میبرند، آن وقتها که میرفتند، با الاغ میرفتند؛ چند وقت میرفتند در بعضی جاها، چهارده ماه طول میکشید؛ چهارده ماه طول میکشید رفت و برگشت حج. حالا شما دو ساعت، سه ساعت سوار میشوید به طیاره با راحتی میروید آنجا. آن وقت که میرفتید، خانهای تو کار نبود که شما بروید. شما خودتان باید بروید تهیه بکنید و خودتان بروید زحمت بکشید. آن هم آن خانههایی که بودند و آن وضع و آن کثافتی که در آن وقت بود. حالا خانه برایتان تهیه کردهاند. خوب، شما حاجی هستید، شما مسلمانی هستید که میخواهید به داد مسلمین برسید، به داد مستضعفین جهان برسید. این قدر بالا نبرید توقعات خودتان را که خدای تبارک و تعالی یک وقت- خدای نخواسته- امر بفرماید که این جور نشود- و نمیشود آن وقت- آن وقت گرفتاری زیاد میشود.
باید شما آقایان روحانیون، مردم را تذکر بدهید به اینکه اگر یک کمبودی هست، آقایان که رفتند کارها را کردند، خوب زحمت کشیدند و دارند هم الآن میکشند، و لیکن بیشتر از آن قدرتشان که نمیتوانند زحمت بکشند. به اندازه وسعشان، به اندازه قدرتشان، زحمت کشیدند و کار انجام دادند، خانه تهیه کردند با آن سختیهایی که در آنجا هست، لکن نمیتوانند بیشتر از این بکنند. اگر یک وقت دیدید یک چیزی کسری دارید، نه اینکه آقایان نخواستهاند، آقایان نتوانستهاند. وقتی نتوانستهاند چه بکنند؟
بگویند که آقایان حج نیایید؛ برای اینکه ما نمیتوانیم برای شما یک جای بزرگی درست کنیم و- نمیدانم- یک تفریحگاهی داشته باشیم و چه؟ یا نه، بیایید و یک قدری هم توجه کنید به زحمتهایی که فقرا میکشند.
در هر صورت، این وظیفه علمایی است که در کاروانها هستند؛ یعنی، یکی از وظایفشان. یکی از وظایف مهم هم قضیه آشنا کردن مردم است به مسائل حج. بسیار آدم میبیند که حج میروند. زحمت میکشند، لکن مسئله حج را نمیدانند، آنجا گرفتار میشوند. بعد که آمدند، بعد از چند سال، سؤال میکنند که ما این جور کردیم، آیا حجمان درست است یا نه؟ ما این طور نکردیم، آیا درست است یا درست نیست؟ آیا ما مُحرِم باز هستیم یا نه؟
باید آقایان مردم را [در] جلسه قرار بدهند؛ جلسه درس قرار بدهند، درس بدهند مردم را، آداب حج را، واجبات حج را، محرّمات حج را؛ اینها را بگویند. آدابش هم نشد، نشد، اما محرّمات و واجبات را به مردم تعلیم کنند و هر روز [جلسه] داشته باشند.
مردم هم موظفاند که بروند پیش آقایان در این درسها اگر دارند، بروند آقایان گوش کنند و مسائل حج را یاد بگیرند که بعدها گرفتار نشوند که وقتی که آمدند، [نگویند:] «من طوافم چه جوری بود، آیا درست است یا نه؟» وقتی مسأله را یاد گرفتید، دیگر درست میشود، دیگر عیبی پیدا نمیکند. این هم یکی از وظایفی است که همه دارند و روحانیون باید این وظیفه را در آنجا انجام بدهند. و مردم هم باید دنبال این امر باشند که مسئله حج را یاد بگیرند، نه اینکه ما فقط حج برویم و هر چه شد، شد دیگر. نه، این غیر از سایر جاهاست. خوب، انسان زیارت میرود، اگر زیارتش هم چیزی نشد، دیگر اشکالی برایش پیدا نمیشود. اما اینجا اشکال پیدا میشود، بعد مُحرِم میماند، بعد باید دوباره حج برود. پس این مسائل مشکل پیش میآید که باید برای خاطر خودتان هم [که شده،] این مسائل را تعقیب کنید که یاد بگیرید و در اشتباه و خطا نیفتید که بعدها اسباب زحمتتان بشود. این هم یکی از مسائل است.
از مسائل دیگری که باز آقایان روحانیون که در کاروانها هستند به مردم بگویند، [این] که باید این امر، اموری که در آنجا واقع میشود، امور سیاسی که در حج واقع میشود، روی نظام باشد. اینکه هر کس خودش بخواهد یک کاری بکند، این هرج و مرج همیشه غلط بوده. هر امری باید یک نظمی داشته باشد. میخواهند اجتماع کنند برای فلان امر، خوب، یک کسی که متکفل امور حج است باید برنامه بدهد، روی آن برنامه عمل بکنند. هر کسی بخواهد، در هر گروهی بخواهد خودش علی حده روی مذاق خودش- که اختلاف هم خیلی هست بین مذاقها- بخواهد چی بشود، هم گرفتاری آنجاها پیدا میشود و بدتر از آن، این است که گاهی وقتها اسباب وهن میشود برای جمهوری اسلامی. نباید کاری بکنند که برای جمهوری اسلامی یک بدنامی پیدا بشود.
خوب، مبلغینی که الآن در همه جای دنیا تقریباً هستند، بر ضد ما همه تبلیغات را، در ضد جمهوری اسلامی همه تبلیغات را دارند میکنند، دیگر ما خودمان یک کاری نکنیم که یک مطلبی دست آنها بیفتد و هر چی میخواهند به آن باد بکنند و هر چی میخواهند زیادش بکنند. این هم یکی از مسائل لازم است که به هر کسی در کاروانی که هست، بگویند که روی میزانی و روی برنامه باید کارها انجام بگیرد، نه [اینکه] هرج و مرج باشد؛ هر که هر طوری دلش میخواهد عمل بکند. این هم یک مسئلهای است که باید آقایان به آن خیلی توجه بکنند و اشخاصی هم که حج میروند توجه بکنند که- خدای نخواسته- حجشان مخلوط به معصیت، یک وقتی نشود؛ همهاش اسلام باشد و همهاش عبادت باشد؛ راهپیماییها عبادت باشد، نه معصیت؛ شعارها عبادی باشد، نه معصیتی، جوری باشد که برای خدا باشد. هر که هر کاری دلش میخواهد [بکند] به هر که میخواهد بد بگوید، نه، این طوری نیست. باید این مسائل روی یک برنامه صحیحی که از قبل ریخته میشود، این مسائل هم باید توجه به آن بشود.
و از اموری که برای همه ما لازم است، این است که ما یک توجهی به مسائل دنیا بکنیم، ببینیم وضعش چه جوری است. من فکر میکردم که در این عصر ما، همه الفاظ محتوای خودشان را از دست دادهاند. ما در یک عصری واقع شدهایم که الفاظ از آن معنا که دارند، فرار کردهاند؛ یک معانی دیگری دنبالش آمده. معنای «عدالت» را وقتی انسان نگاه میکند در دنیا، الآن یک جور دیگر است؛ معنای «خلقی بودن» را آدم ملاحظه میکند، میبیند یک وضع دیگری دارد؛ سازمانهای امنیت دنیا را انسان وقتی ملاحظه میکند، میبیند که سازمان ناامنی است، نه سازمان امن، اما اسمش سازمان امن است، جمعیتهای طرفدار بشر را انسان [نگاه] میکند، میبیند که همین جمعیت طرفدار بشر، طرفدار ظالماند، طرفدار بشر نیستند، طرفدار ظلمه هستند. این کارهایی که، این چیزهایی که در دنیا الآن از این قدرتهای بزرگ واقع میشود، هیچ کس نیست که از آنها بپرسد که چرا؟ گاهی یک جایی، یک چیزی یک کسی میگوید، اما مسأله، مسئلهای است که وقتی بنا باشد که سازمانهای بزرگ دنیا اختیارش دست چهار پنج نفر باشد، این را نمیشود گفت که این امنیت بشر، سازمان طرفدار بشر- نمیدانم- سازمان کذا. این اختیارش دست چهار پنج نفر است، این هم مطلب خودش را از دست داده؛ که باید برای همه مردم باشد. چهار پنج نفر همه چیزها را دارند؛ هر کاری همه بکنند یک نفر بگوید «نه»، تمام میشود. حق «وتو» یک امری است که هیچ آدمی نمیتواند بپذیرد و این مجالس- مثلًا- عمومی دنیا، که برای این امور است، این را پذیرفتهاند. اینکه هیچ آدمی، هیچ انسان نابالغی هم نمیتواند بپذیرد که ما میخواهیم همه دنیا بر عدالت باشند، لکن اختیار دست این دو نفر، این چند نفر باشد! هر جا را اینها میچاپند اگر چنانچه مثلًا سازمان بین المللی کذا بخواهد جلویش را بگیرد، فوراً «وتو» میکنند، میگوید نه. غلط میکنید این حرف را میزنید! آن یکی میریزد افغانستان، اگر یک وقت بگویند «چرا»، میگوید غلط کردی. آن یکی میریزد به- مثلًا- بیروت و امثال ذلک، اگر چنانچه بخواهند در آنجا حرفی بزنند، میگویند غلط کردی.
الآن اسرائیل در مقابل همه کشورهای اسلامی ایستاده، میگوید غلط نکنید. این تاسف ندارد؟ انسان نیستند اینهایی که در رأس امور هستند که اسرائیل در مقابلشان ایستاده، میگوید فضولی موقوف! آمد و بیروت را گرفت و آن همه جنایات وارد کرد و سازمان آزادیبخش را به هم زد اوضاعش را و همه را متفرق کرد، و بعد هم بدانید که شماهایی که ساکت بودید و در این جنایات مقابله نکردید، همین نشستید و یک کلمهای گفتید، آن هم کلمهای که گاهی موافق با آنها بوده، نوبت شما هم میرسد. اسرائیل به خدمت شما هم میآید.
تأسف دارد که اسلام آن وضع را دارد و کسانی که ادعای اسلام را میکنند این وضع را دارند. اسلام نسبت به متخلفین، نسبت به متجاوزین آن طور سختگیری میکند و اینهایی که میگویند ما تابع اسلام هستیم، تشویق هم میکنند. امریکا که در رأس تمام جنایتکارهاست و همین جنایت این چند وقت بیروت با دست مخفی امریکا و ظاهر این صهیونیست مجرم واقع شد، امریکا اساس کارش بود. خود آنها هم اقرار کردند به این امر که قضیه، قضیه طرح امریکایی است. اگر امریکا نبود، به اسرائیل میگفت: غلط نکن، برو کنار، میرفت. این امریکا، این کتکی است که مسلمانها از امریکا میخورند، آن وقت آقایان ادعای اسلام میکنند، ادعای طرفداری از مسلمین میکنند، همه چیزشان را تقدیم امریکا میکنند، عذر هم از آنها میخواهند. این تأسف ندارد برای ملتها، برای اسلام، برای همه؟! این ملتها توجه ندارند به اینکه اینها دارند چه میکنند؟! آنها با بیروت و با زن و بچه و فقیر و بیچاره مردم چه کردند و همه کارها را انجام دادند و به هم زدند همه اوضاع را و همه نشستند و تماشا کردند و یک عده هم طرفداری کردند و اگر هم یک کلمهای گفتند، یک کلمهای بود، گذشتند و رفتند و همه جنایتها واقع شد.
شما خیال میکنید اسرائیل قانع به این امور است؟ اسرائیل بنایش بر این است که همه این مسلمین را از بین ببرد، امریکا هم بنایش بر این است که اسلام نباشد در کار. اینها برای اینکه جمهوری اسلامی، اسم «اسلام» را دارد و میخواهد به اسلام عمل میکند، همه با آن مخالفت کردند؛ مخالفت کردند از حیث تبلیغات، میگویند که ماها امریکایی هستیم! میگویند که ما اسرائیلی هستیم! مایی که بیست سال بیشتر است، بیست سال حتماً بیشتر است فریاد زدهایم که گرفتاری مردم از دست امریکاست و از اسرائیل، ما اسرائیلی هستیم، اما آنهایی که نشستند آنجا و اسرائیل دارد میرود ممالک خودشان را از بین میبرد، آنها نخیر، همه مخالف اسرائیل هستند! اگر مخالفید، چه کردید؟ چه عملی انجام دادید؟
اینها مصیبتهایی است که ما در یک عصری واقع شدهایم که همه چیز به هم ریخته است. آن که میگوید من مسلمانم یک معنای دیگری است از اسلام برداشت میکند.
آنی که میگوید «اسلام راستین»، یک مسئله دیگری میخواهد بگوید غیر اسلام. آن که اسلامشناس است یک چیز دیگر را میشناسد غیر اسلام. آن که طرفدار حقوق بشر است یک مسأله دیگر را میگوید غیر حقوق بشر. اصلًا الفاظ بکلی از محتوای خودش خالی شده. شما- این را من عرض کردم- شما خودتان بروید دنبالش، ببینید کجا یک لفظی از قبیل این الفاظی که متعارف بوده، عدالت، عدالت اجتماعی- نمیدانم- طرفداری از حقوق بشر، سازمان امنیت کذا- نمیدانم- سازمان کذا، شما دنبال بروید، تعقیب کنید، ببینید کدام یک از اینها محتوای خودش را دارد. کدام یک از اینها، آن معنایی که هست، آن معنا اراده از او میشود. «اسلام» وقتی گفته میشود، این اسلامی که ما میگوییم، اصل نیست؛ آن که اسلام راستین میگوید، بر خلاف همه مقررات اسلام، این جنایت را دارد میکند. آن که تروریست است، میگوید که ما قوای مسلّحه هستیم، ما قیام مسلحانه کردیم. قیام مسلّحانه این است که ما در تلویزیون دیدیم؟! قیام مسلّحانه این است که بچههایی را بکشند و آتش بزنند؟! این قیام مسلّحانه است؟! این الفاظ عوض شده. معلوم میشود قیام مسلّحانه عبارت از این است و تروریسم عبارت از یک چیز دیگر است! همه چیز این طور است. حالا من اصل مطلبش را القا کردم، شما دنبالش بکنید. اگر پیدا کردید در دنیا یک لفظی را که مطابق معنایش الآن معنا میشود و عمل میشود، به من هم اطلاع بدهید تا من هم استفاده کنم! ولی مطمئن باشید که در قوطی هیچ عطاری این چیزهایی که اینها میگویند نیست و هر چه اینها میگویند و هر چه اینها میکنند، بر خلاف آن مسائلی است که میگویند. حرفش را میزنند، عملشان، کارشان بر خلاف اوست. آن که میگوید اسلام، میگوید اسلام، اسلام راستین باید باشد، این اسلامی که اینها میگویند، اسلام راستین نیست، آن وقت یک همچون جنایتی را میکنند به اسم اسلام راستین! آن که دم از حقوق بشر میزند، پایمال میکند ممالکی را که بیچاره هستند؛ ممالکی که زیر پای اینها دارد پامال میشود و اسمش را میگذارند کذا.
آن که میگوید ما برای صلح قیام کردیم و میخواهیم صلح در دنیا باشد، همه جنگها را اینها راه میاندازند. خوب، همین جنگی که ما الآن مبتلا به آن هستیم و کشور عراق هم مبتلا به آن هست، همین را آنها راه انداختند، لکن آقایان این جنگها را راه انداختهاند که صلح در دنیا پیدا بشود! همه جا جنگ راه میاندازند که صلح پیدا بشود! شما اگر ملاحظه کنید، اینکه عرض کردم که الفاظ معنای خودش را از دست داده، یکیاش هم قضیه نطقی است که چند روز پیش از این، مصاحبهای که صدام کرده است در حضور عده زیادی از فرماندهان و اشخاصی که درجه دارند و افسرند. این صحبتها را باید ببینید، نمیشود نقل کرد. که او چه میگوید. اینها را اولًا، جمع کرده است که نشانه پیروزی بدهد به صاحبمنصبهایش؛ برای اینکه پیروز شدند، در ایران پیروز شدند، در عراق هم پیروز هستند؛ نشان پیروزی میدهد. نشان پیروزی هم محتوای خودش را از دست داده اصلًا کلمه «پیروزی» مفاد خودش را از دست داده است. مردکه[11] عقبش زدند، توی دهنش زدند، بیرونش کردند، میگوید: ما پیروز شدیم! محتوا از دست رفته. در نطقش، آن قدر از اسلام تعریف میکند، میگوید شماها در طول تاریخ- حالا من الفاظش را خیلی یادم نیست، این را باید هر کس برود ببیند- به این درجه دارها و این افسرهایی که جمع شدند آنجا، میگوید شما در طول تاریخ، نه حالا، برای نسلهای آینده و طول تاریخ ثابت کردید که علاقهمند به اسلام هستید، علاقهمند به مردم هستید، با مردم خوش رفتاری کردید! این اگر الفاظ از دست نرفته باشد، محتوایش از دست نرفته باشد، خوب این هم میشود یک آدمی راه برود توی جمعیت و این حرفها را بزند!
من این قدرت بیان صدام و جرأتش را وقتی شنیدم که این طوری جرأت دارد که صاف، آن چیزی که بر خلاف است، در حضور جمع، صاف میگوید و در آن هم تبلیغ میکند، من یاد یک قصهای افتادم که یک کسی از یک نفر شاعر پرسید که شاعرتر از همه عرب کی است؟ گفت: بیا تا من نشانت بدهم. میگویند: برد او را در منزل خودش، دید که یک پیر مردی نشسته و از پستان بُز دارد میمکد و خیلی کثیف است، خیلی چطور است. گفت: اینکه میبینی، این از پستان این بز میمکد، این پدر من است و این هم برای این از خود پستان مستقیماً میمکد که اگر بدوشد، یک خُردهای از این شیرها میماند به کاسه و این قدر این آدم بخیل است، اشعر، اشعر شعرای عرب، آن کسی است که نمیدانم چندین سال است، سی سال است به این پدر افتخار کرده، توی عرب با این پدر افتخار! ... من باید بگویم اخطب خطبای عرب، صدام است که به این شکستها، پیروزی میگوید؛ افتخار میکند.
از حرفهایی که تازگی زده است، این است که اگر ایران بخواهد شهرهای ما را چه بکند و فلان، ما جزیره خارک[12] را چه خواهیم کرد. معلوم میشود تا حالا میتوانسته بکند و نکرده! خوب، همه مردم، همه دنیا تو را میشناسند که تو هر کاری که بتوانی، میکنی. اگر یک جنایتی نکنی، از باب این است که نمیتوانی بکنی. تو اگر میتوانستی که جزیره خارک و مراکز اسلامی ما را بمباران کنی، میکردی. این قدر که حالا میکنی، بیشتر از این از دستت نمیآید. آن کنار نشستهاید با توپهای دور برد میزنید، آبادان را هر روز میزنید، هر روز دزفول را میزنید، نمیدانم کجا، این جاها را، هر جا [را] دستتان میرسد. شما نمیتوانید انجام بدهید، نه اینکه اگر ما انجام بدهیم، شما انجام میدهید. ثابت کردند اینها که ما، آن چیزهای، نورافکنهای هوایی را فرستادیم برای بصره، ارتش ما فرستاد برای بصره، خوب اینها میتوانستند توپ هم بفرستند، میتوانستند گلوله توپ هم، موشک هم میتوانستند بفرستند. اینکه نفرستادند، برای اینکه آن تربیت این ارتش و این سپاه، غیر تربیت آن چیزی است که سپاه آنها و ارتش آنها دارد. آنها تربیتشان تربیت کفر است و نانجیبی است، اینها تربیتشان تربیت اسلامی است که نمیخواهند این کارها بشود. تو میگویی: من میکنم، نمیتوانی بکنی؛ اگر میتوانستی تا حالا کرده بودی، اگر میتوانستی همه جزایر، همه جاهایی که ما داشتیم به باد فنا بدهی، همه را تا حالا داده بودی؛ نتوانستی. تا حالا هر چه توانستی، کردی و همهاش هم خیانت بوده و جسارت بوده و همهاش هم خرابی بوده، آن هم خرابی منازل مردم مستضعف و مردم فقیر و مستمند.
و مع الأسف، همه گروههای دنیا، که دستشان قلم است، توی خانهشان نشستهاند، مینویسند؛ مینویسند که ایران نتوانست چه بکند، صدام چه کرد، چه کرد. هی از این مسائل مینویسند. ولی واقع مطلب را که اینها عوض نمیکند. واقع مطلب این است که اگر ایران دستش بسته نبود و اسلام دست ایران را نبسته بود، حالا دیگر شهر بصره که هیچ، شهر بغداد هم برایش چیزی باقی نمانده بود. اما چه کنیم که دست ما بسته است و دست شما باز. شما افسارتان دست شیطان است و او به هر جا که میگوید، عمل میکنید و ما افتخار به احکام اسلام میکنیم. دست ما را بسته است به اینکه نه، نباید هیچ تعدی بکنید، باید موافق اسلام عمل بکنید.
من امیدوارم که ان شاء اللَّه، همه ما، همه بشر هدایت بشوند و این وضعی که الآن در بشر هست ان شاء اللَّه، متحول بشود به یک وضع صحیحی و ان شاء اللَّه خداوند این دولتهای اسلامی را بیدار بکند و آنها را به اسلام متوجه بکند و امیدوارم که ملت ما را پیروز بکند و ارتش و سپاهیان ما را در جبههها پیروز بکند و همه ما را در وفق احکام اسلام و در همه امورمان به طور اسلامی [به] ما توفیق بدهد که عمل بکنیم.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج16، ص: 421 ـ 437)
ـ حکم تعیین اعضای هیأت مؤسس مکتب خواهران قم؛ جامعة الزهراء «س» (1363)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
از آنجا که علوم مطلقاً، خصوصاً علوم اسلامی، اختصاص به قشری دون قشری ندارد، و بانوان محترم ایران در طول انقلاب ثابت نمودند که همدوش مردان میتوانند حتی در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی خدمتهای ارزشمندی به اسلام و مسلمانان نمایند و در تربیت و تعلیم جامعه بزرگوار بانوان پیشتاز باشند، و اکنون بحمد اللَّه تعالی مؤسسهای در شهر مقدس قم، شهر علم و جهاد، برای تعلیم و تربیت بانوان محترم در دست ساختمان است، و امید است با کوشش علمای اعلام و مدرسین حوزه علمیه قم- دامت برکاتهم- این مقصد اسلامی جامه عمل پوشد و در رشد فکری و شکوفا شدن دانش اسلامی بانوان قدم مؤثری باشد، لهذا حضرات حجج اسلام، آقایان: حاج شیخ علی مشکینی و موسوی اردبیلی و حاج شیخ احمد جنتی و حاج شیخ محمد فاضل و حاج شیخ محمد علی شرعی و شیخ محمد رضا توسلی و حاج شیخ حسن صانعی- دامت افاضاتهم- را به عنوان هیأت مؤسس این مکتب خواهران تعیین نمودم، تا برای تعیین هیأت مدیره و تنظیم اساسنامه و تعیین نام مکتب و سایر امور مؤسسه اقدامات مقتضی را بنمایند. امید است با تأیید خداوند متعال و دعای حضرت بقیة اللَّه- ارواحنا لمقدمه الفداء- این مؤسسه بتواند خدمت ارزندهای به جامعه بانوان مسلمان و انقلابی ایران بنماید. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 17)
[2] - همسر امام خمینی؛ که در زمان نگارش نامه فوق برای دیدار از فرزندان و بستگانشان به ایران آمدهبود.
[3] - آقای سید مصطفی خمینی.
[4] - داماد امام خمینی، همسر خانم فریده مصطفوی.
[6] - عبد المجید میرزا عین الدوله از شاهزادگان قاجاری که مدتی در زمان مظفر الدین شاه قاجار به مقام صدر اعظمی رسید و بسیار شخص مستبدّی بود
[7] - هر چه بخواهد میکند
[8] - آقای محمد رضا مهدوی کنی، وزیر کشور کابینه شهید باهنر.
[10] - غیر قابل کِشت و زراعت.
[11] - صدام حسین و ارتش او.
[12] - جزیرهای در خلیج فارس، و یکی از پایانههای مهمّ نفتی ایران.