امروز با امام: یازدهم مرداد
ـ نامه به آقای سید محمدصادق روحانی؛ محدودیتهای ایجاد شده توسط دولت (1342)[1]
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
به عرض عالی میرساند، مرقوم محترم که حاکی از سلامت مزاج محترم و تفقد از حقیر بود موجب تشکر گردید. گرچه ما آزاد نیستیم و دولت به مناسباتی که خودشان میدانند این صحنه را ساخت که ما را آزاد قلمداد کند و سر و صدا راه بیندازد، و الآن ما در اختیار آنها هستیم و ابداً از خود اختیاری نداریم و حق ملاقات با کسی نداریم و کسی نمیتواند بیاجازه، ما را ملاقات کند، و امروز منتقل میشویم به خارج شهر،[2] و این تبعید است تا امَد غیر معلوم. از این جهت ما از همه تکالیف خارج هستیم لکن مع ذلک از اظهار لطف جنابعالی و سایر آقایان محترم و علمای اعلام و جمیع مسلمین متشکریم. تلگرافات آقایان نرسید. فقط چهار تلگراف [به] زندان رسید که جواب دادم. از سرکار نرسید. در هر صورت اگر صلاح میدانید به نحوی این محدودیت را به مسلمین برسانید. از جنابعالی ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. خمینی.» (صحیفه امام، ج1، ص: 250)
ـ نامه به آقای سید عیسی جزایری؛ حوزه علمیه خرم آباد (1342)
«خدمت ذیشرافت حضرت مستطاب سید العلماء الاعلام و حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید عیسی جزایری- دامت برکاته
به عرض عالی میرساند، ان شاء اللَّه وجود مسعود، خالی از نقاهت است. ضمناً در این مدت که راجع به حوزه علمیه خرمآباد سکوت نمودم و نخواستم با اشتغال زیاد و گرفتاریهای بیرون از حوصله بر گرفتاریهای خودم بیافزایم؛ از مراجعات حضرات آقایان و اهالی و اظهار نگرانی آنها از معرضیت انحلال آن با عدم دخالت حقیر، بر خود لازم دانستم که دخالت نمایم. و چون جناب ثقة الاسلام آقای قاضی مورد اعتماد عموم مراجعین و به ویژه در مذاکراتی که با جنابعالی نمودم، ملاحظه نمودم که مورد تأیید و اعتماد جنابعالی هستند، ایشان را برای تصدی امر مدرسه منصوب نمودم، که امر مدرسه و آقایان طلاب معوق نماند
از جنابعالی تقاضا دارم که با حسن نیتی که بحمد اللَّه ...[3] و نفوذ معنوی و مادی که در آن ...[4] دارید، و سمت پدری به علما و مدرسین و فضلا و سایر طبقات آن سامان دارید، از نظارت و پشتیبانی در جریان امور مدرسه علمیه کمالیه خودداری نفرموده، و در حفظ آن کوشش فرمایید. و به اهالی محترم امر فرمایید از کمکهای مادی و معنوی دریغ ننمایند که این آثار علمی با خواست خدای تعالی باقی بماند
و البته جناب آقای قاضی و سایر افاضل و اعلام در مشکلات به جنابعالی مراجعه مینمایند، و با علاقهای که جنابعالی به بقای حوزه علمیه دارید، مشکلات را حل میفرمایید
و نیز از جنابعالی تقاضا دارم که رفت و آمد در مدرسه را ترک نفرمایید، که موجب دلگرمی محصلین باشد. از خداوند تعالی سلامت و سعادت جنابعالی را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج1، ص: 251 ـ 252)
ـ بیانات به آقای محمد بهبهانی بمناسبت انتقال امام از زندان به منزلی تحت محاصره (1342)[5]
خیلی خوب و موفق هستم ... تا فردا غروب اینجا هستم و بعد منزلی در شمیران تهیه کردهاند که چند روز آنجا خواهم رفت، و سپس به قم میروم؛ ولی کارهایی هست که باید انجام شود و من ایستادگی میکنم که تمام محبوسین آزاد شوند. همچنین باید جلوی انتخابات مفتضح را گرف.» (صحیفه امام، ج1، ص: 253)
ـ رسید دریافت وجوه شرعی به آقای سیف اللَّه کریمی (1343)
«بسمه تعالی
مبلغ یکصد تومان بابت سهم مبارک امام- علیه السلام- از جناب آقای کربلایی سیف اللَّه کریمی- ایّده اللَّه تعالی- به وسیله جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقای آقا شیخ محمد رضا رضوانی- دامت افاضاته- واصل گردید. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج1، ص: 361)
ـ وکالتنامه به آقای سید کاظم حسینی میانجی؛ به مصرف رساندن اموال موهوبه (1358)
[حضرت آیت اللَّه العظمی خمینی- دام ظله العالی. با تقدیم سلام، به عرض میرساند اینکه: در شهر کاشمر مسلمانی به نام «محمد علی قدس» تمام دارایی خود را اعم از منقول و غیر منقول به حضرت عالی اهدا نموده و اسناد رسمی هم تنظیم شده است. فعلًا احتیاج به امضای خود یا وکیل و نماینده حضرت عالی دارد، و نسبت به مصرف آن به هر کس و به هر نحو دستور فرمایید.
شهر صیام- سید کاظم حسینی میانجی
بسمه تعالی. بعد التحیة. او مردی است پیر و فرتوت و صاحب ثروت بیشمار؛ لکنَّه جَمَعَهُ مِن حلاله و حرامه. به فکر افتاده اموال خود را طبق اراده آن جناب بذل کند. اگر صلاح بدانید، آقای حسینی را که مردی فاضل و متقی و اعزامی جامعه مدرسین است یا کس دیگر را وکالت دهید، اموال را به نام هر کسی که امر میفرمایید به ثبت برساند. 11/ 5/ 58. الاقل علی مشکینی].
بسمه تعالی
جناب مستطاب ثقة الاسلام و المسلمین آقای آقا سید کاظم حسینی میانجی از طرف این جانب وکیل هستند اسناد مزبور را امضا نموده و اموال فوق را صرف امور خیریه و عمران و آبادی و مستضعفین محل بنمایند.[6]. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج9، ص: 258)
ـ حکم تنفیذ ریاست جمهوری آقای محمدعلی رجایی (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
با سپاس بیحد از الطاف کریمه خداوند متعال که توفیق به ملت شریف و متعهد ایران عطا فرموده که هر چه زمان میگذرد، مشکلات افزون میشود، بر تعهد آنان و حضورشان در صحنه و پشتیبانیشان از جمهوری اسلامی که فراورده فداکاریهای خودشان است، افزوده میشود. و به رغم تبلیغات دشمنان خارج و داخل، با اکثریت قاطع افزون از دوره سابق، جناب آقای محمد علی رجایی- ایّده اللَّه تعالی- را به ریاست جمهوری کشور اسلامی ایران برگزیده و این مسئولیت بزرگ و بار سنگین را بر عهده او گذاشته است. و چون مشروعیت آن باید با نصب فقیه ولی امر باشد[7]، این جانب رأی ملت شریف را تنفیذ و ایشان را به سمت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب نمودم، و ما دام که ایشان در خط اسلام عزیز و پیرو احکام مقدس آن میباشند و از قانون اساسی ایران تبعیت و در مصالح کشور و ملت عظیم الشأن در حدود اختیارات قانونی خویش کوشا باشند و از فرامین الهی و قانون اساسی تخطی ننمایند، این نصب و تنفیذ به قوت خود باقی است. و اگر خدای ناخواسته بر خلاف آن عمل نمایند، مشروعیت آن را خواهم گرفت.[8] و باید ایشان توجه داشته باشند و از عمل ملت دریافته باشند که ملت دلاور نیز رأی خود را بر این اساس به ایشان دادهاند، و من امیدوارم که در حفظ این امانت الهی و مسئولیتی که ملت بر عهده ایشان گذاشته است، با تمام توان کوشش نموده و از آن پاسداری نمایند و وفادار به پیمان خود در مقابل خداوند مقتدر حاضر و ناظر و ملت حاضر در صحنه و مراقب احوال و اوضاع باشند و به فرمان خداوند تبارک و تعالی- که مؤمنان را به رحمت و عطوفت در بین خود و شدت در مقابل کفار و مخالفان اسلام دعوت فرموده است-[9] با تمام جدیت عمل کرده و در عمل به حق از کسی و از ملامت بدخواهان نهراسند. و در نظارت بر قوای ثلاثه، طرف حق را در نظر گیرند و در خدمت به خلق خدا، خصوصاً تودههای مستضعف، احساس غرور و سرافرازی نمایند، که اینانند وفاداران به اسلام و هواداران جمهوری اسلامی. و امید است در این موقع که دشمنان خارج و داخل دست به دست هم داده تا جمهوری اسلامی را به تباهی کشند، قشرهای مختلف ایران از علما و متفکران و محققان گرفته تا قوای مسلح و از دهقانان و کارگران و کارمندان و کارفرمایان تا بازرگانان و بازاریان و عشایر و سرحدنشینان، همفکر و هم صدا با رئیس جمهور محترم و دولت و مجلس و سایر ارگانهای اسلامی دست جنایتکاران و خائنان را قطع و در تشیید[10] و تأیید جمهوری اسلامی کوشا بوده و در ساختن ایرانی مستقل و آزاد فداکار باشند و با وحدت کلمه به کشور خود و مردم محروم آن خدمت کنند.
تقارن رأیگیری برای رئیس جمهور با ایام و لیالی مبارک قدر و تنفیذ آن با عید سعید فطر، موفقیت آقای رئیس جمهور را در خدمت به کشور و ملت عزیز نوید میدهد. از خداوند متعال توفیق همگان را در ساختن کشور عزیز خواستار است.
یکم شوال المکرم 1401، عید سعید مبارک فطر موافق با 11 مرداد 1360
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 67 ـ 68)
ـ سخنرانی در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری آقای رجایی؛ نصیحت به مسئولان (1360)
« بسم اللَّه الرحمن الرحیم
این روز مبارک عید سعید فطر را بر همه ملت ایران و همه مستضعفان جهان و مسلمین کشورهای اسلامی و خصوص حضار این مجلس تبریک عرض میکنم.
من آنچه که لازم است به طور نصیحت به آقای رئیس جمهور و به همه دستاندرکاران جمهوری اسلامی از لشکری و کشوری عرض کنم این است که آنچه که به سر انسان میآید از خیر و شر، از خود آدم است. آنچه که انسان را به مراتب عالی انسانیت میرساند، کوشش خود انسان است و آنچه که انسان را به تباهی در دنیا و آخرت میکشد، خود انسان و اعمال خود انسان است.
این انسان است که خدای تبارک و تعالی به طوری خلق فرموده است که راه راست و کج را میتواند انتخاب کند. و تمام انبیا از صدر عالم تا آخر برای این آمدهاند که این آدم را از آن راه کج و راههای باطل هدایت کنند به صراط مستقیم انسانیت؛ یک سرش اینجاست و سر دیگرش عند اللَّه است. ما خودمان را اگر توانستیم اصلاح کنیم، کنترل کنیم و تربیت کنیم خودمان را، مراقبت کنیم از خودمان، در همه امور موفق خواهیم شد.
و چنانچه- خدای نخواسته- در آن مقاصد اسلامی یا انسانی که داریم، موفق نشویم، مع ذلک، آن توفیق الهی که برای اشخاص صحیح و متعهد هست، برای ما هم هست. ما نباید نگران این باشیم که آیا در کارهایی که انجام میدهیم، چه کارهای شخصی و در بین خودمان و خدای خودمان و چه در کارهای اجتماعی که به عهده کسانی هست، نباید نگران باشیم که مبادا شکست بخوریم، باید نگران باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم؛ نگرانی از خود ماست.
اگر ما به تکالیفی که خدای تبارک و تعالی برای ما تعیین فرموده است عمل بکنیم، باکی از این نداریم که شکست بخوریم، چه از شرق و چه از غرب و چه از داخل چه از خارج و اگر به تکالیف خودمان عمل نکنیم، شکست خورده هستیم؛ خودمان، خودمان را شکست دادیم.
امروز باید همان طوری که در سابق به رئیس جمهور سابق[11] بعضی مطالب را تذکر دادم، به آقای رجائی هم تذکراتی بدهم که قضیه مقام و ریاست هر چه باشد، این وقتی که نظر انسان یک نظر محدود دنیایی باشد، این مقامات، انسان را از خودش بیخود میکند، اینها را مقام میداند.
شما حساب کنید که این سیارهای که ما در آن زندگی میکنیم به اسم زمین، در مقابل منظومه شمسی چه قدر است و این منظومه شمسی که ما یکی از سیارات کوچکش را در آن زندگی میکنیم، در مقابل کهکشان چه قدر است و این کهکشانهایی که تا کنون کشف شده است که گفته میشود که تا آن قدری که از ستارههای نورانی کشف شده است به مقدار شش میلیارد سال نوری است؛ یعنی، اگر نور آن ستارهای که در آخر است بخواهد بیاید به پیش ما، شش میلیارد سال نوری طول میکشد و آن چیزی که ماورای اینهاست و باز کشف نشده است، حتماً بدانید که بیش از این معانی است، اینها هم در مقابل عظمت خالق ناچیزند، ما باید چقدر ضعیف باشیم که در این ذرهای که خودش و آن منظومهای که این یکی از ستارههای کوچکش است، اصلًا به حساب نمیآید و اگر گم بشود نمیتواند پیدایش بکنند در این غائله بزرگ عالم. ما چه قدر از این سیاره در اختیارمان هست؟ یک ایران، ایران یک قطعه کوچکی است در مقابل این سیاره، و حکومت ایران هم یک حکومت ناچیز کوچکی است در این سیاره و سیاره ما هم یک چیز کوچکی است در مقابل منظومه شمسی و منظومه شمسی ما هم یک چیز بسیار کوچکی است در مقابل منظومههای دیگر و همه آنها از خداست و خالق او خداست. ما اگر بندگی خدا را بپذیریم و قلب ما منور بشود به نور بندگی خدا و عبودیت، این امر ناچیزی که به حساب در عالم نمیآید، در ما تأثیر نباید بکند. شما[12] دیروز نخست وزیر بودید و پریروز وزیر بودید و قبل از او معلم بودید و قبل از او هم یک شاگردی بودید و بعد از این هم معلوم نیست کی از اینجا بروید. ممکن است- خدای نخواسته- همین حالا که بیرون رفتید و یا همین حالا یک بمبی اینجا باز منفجر بشود و فاتحه همه را بخواند وقتی مطلب این است چرا باید انسان قبل از ریاست جمهور و بعدش فرق بکند؟ مگر ریاست جمهور چه هست؟ کسی که دلش به نور توحید روشن است مگر عالم چه هست؟ همه عالم چه هست؟ همه عالم در مقابل عظمت خدای تبارک و تعالی چیزی نیست. تمام این عالم مادی در مقابل عالمهای معنوی که هست قدر محسوسی ندارد. آن وقت ما برای یک کدخدای ده یا یک کدخدای شهر، یا کدخدای یک کشور خیال بکنیم که خیر، ما الآن یک چیزی هستیم و دیگران به نظرمان کوچک بیایند و خودمان را بزرگ. اگر شما ملاحظه کردید در نفس خودتان که غیر از خدا از او کسی اطلاع ندارد و خودتان هم تا یک حدودی اطلاع دارید، اگر دیدید که این مقامی که خدای تبارک و تعالی، مردم را دلشان را متوجه کرده است به شما و به شما رأی دادهاند، این مقام شما را محکوم خودش میکند و شما مرکوب او و او راکب شما هست، بروید خودتان را تصفیه کنید و بدانید این را که با دست خودتان- خدای نخواسته- خودتان را در دنیا و آخرت تباه نکنید.
خدای تبارک و تعالی حاضر است، همه این عالم در محضر حق تعالی است و تمام خطرات قلبی ما و تمام لحظات عمر ما و تمام آنچه که در باطن ما میگذرد در مغز ما میگذرد در محضر حق تعالی است و ما باید برگردیم به محضر حق تعالی و آنجا در آن محضر دیگر حساب پس بدهیم. هر چه آرا زیادتر باشد مسئولیت زیادتر است. اگر آرای شما پنج میلیون بود مسئولیتتان کمتر بود. حالا که سیزده میلیون بیشتر است، مسئولیت شما حجمش زیادتر است؛ برای اینکه شما جواب یکی یکی از این افرادی که به شما رأی دادند و شما را به عنوان رئیس جمهور اسلام، رئیس جمهوری کشور اسلامی تعیین کردند هر یک از اینها فردا میآیند شما را میگیرند، جواب از شما میخواهند. من شما را تعیین کردم رئیس جمهوری اسلامی باشید و اسلام را در این کشور تأیید کنید و پیاده کنید و- خدای نخواسته- شما نکردید، اقلًا سیزده میلیون و هزار و چند صد نفر میآیند سراغ شما، ببینید که میتوانید جواب این را پیش خدا بدهید؟ این جمعیتی که آنجا در حساب جمع شدند و از شما بازخواست میکنند، اگر میتوانید، جواب بدهید و نمیتوانید و ما هیچ نمیتوانیم. باید بنا بر این بگذارید که دیروز شما و امروزتان با هم فرقی نداشته باشد، هر دو برای خدمت به این مردم، اینهایی که زحمت کشیدند و جان دادند، مال دادند، رنج کشیدند و شما آقایان را به این مقام رساندند. یک وقت نخست وزیر بودید حالا هم رئیس جمهورید، جواب میخواهند اینها.
اگر شما پایتان را کج بگذارید، همین سیزده میلیونی که به شما امروز رأی دادند فردا «مرده باد» میگویند. انقلاب این طور است، وضع انقلاب این طور است؛ طوری است که مردم دیگر سربسته و در بسته تسلیم کسی نمیشوند، مردم هر یکیشان نظر دارند. شما میبینید که وقتی که در تلویزیون نظرخواهی میکنند از افراد، از زن، از مرد، از جوان، از پیر، همه نظر میدهند، این طور نیست که بیتفاوت باشند. اگر هر یک ما تخطی کنیم از آن خواستی که ملت دارد و آن خواستش اسلام است و احکام اسلام، اگر هر یک از ما تخطی کنیم علاوه بر آنکه در محضر خدای تبارک و تعالی در آن روزی که همه وارد میشوند و حساب است در کار، جوابی نداریم، همین مردم هم در همین جا به حساب میرسند. اینها نمیگذارند که- آنجا حسابش علی حده [است]- همین مردم در همین جا، شمایی که الآن به مقام ریاست جمهور رسیدید اگر فردا- خدای نخواسته- تخطی کنید از آن راهی که راه ملت است و راهی که اسلام پیش پای همه ما گذاشته است، همین سیزده میلیون و زیادتر که به شما رأی دادند و اعتماد به شما کردند بر میگردند. آنجا هم حسابش، بدتر است. اینجا وقتی برمیگشتند خوب، شما میروید منزلتان مینشینید، اما آنجا کار مشکل است، باید شما حساب آنجا را بکنید. چنانچه ما نفوسمان این قدر به دنیا متوجه است و منکوس هستیم و استقامت نداریم، اگر ما این طور باشیم و خودمان را دنبال اصلاحش نباشیم، این اخلاد الی الارض و توجه به ارض و رو کردن به مرتبه پایین و پشت کردن به معانی و معنویات اثرش این است که انسان در آن عالم، یک حیوان این طور منکوس. همان طوری که اینجا کرده است نقشهاش آنجاست، تمام چیزهایی که در اینجا واقع میشود یک صورتی در آنجا دارد. انسان مستقیم القامه اگر تمام یک توجهش به طبیعت شد، این استقامت قامتش را در آن طرف از دست میدهد، مثل یک حیواناتی که سرشان رو به زمین است و تمام عذابهایی که در آن عالم است از خود ماست.
خداوند تبارک و تعالی مهیا نکرده یک چیزی را که ماورای خود ما به ما بدهند، همه اینها آنی است که ما خودمان به دست خودمان تهیه میکنیم و به آن میرسیم، اعمال ماست رد به ما میشود. شاید چندین آیه در قرآن کریم به این معنا اشاره بفرماید که اینها اعمال خودتان است، از خارج به شما هیچ چی نرسیده است.
در روایات معراج هم هست که پیغمبر اکرم دیدند بعضی از ملائکهای که در آنجا هستند دارند یک کارهایی را انجام میدهند. درختهایی را میکارند، چه میکنند، گاهی هم میایستند. این را پرسیدند، جبرئیل عرض کرد- به حسب آن طور که نقل شده است- که اینها اعمالی است که مصالحش را خودشان دارند میفرستند، اینها اینجا درست میکنند، وقتی آنها مشغول کار خیر هستند اینها هم مشغول هستند، مصالح میرسد.[13] وقتی آنها نه، در جهنم هم همین است و اگر جهنم و بهشت را هم- خدای نخواسته- ما قائل نباشیم، این دنیا مجازات ما را میدهد، همین جا.
باید شما توجه کنید که مسئولیت شما از باب اینکه آرائتان خیلی زیاد است، مسئولیتتان خیلی زیاد است. همچو نیست که آن آقایان دیگر نداشته باشند، آنها هم مسئولیت دارند، همه ما در مقابل اسلام مسئولیم. این اسلامی که با خون اولیا و بزرگان به دست ما سپرده شده است و الآن ما مسئول او هستیم، این اسلام را ما باید به نسل آتیه برسانیم. یک روزی بود که ما بعضیمان عذر داشتیم یا همهمان که نمیگذارند که ما عمل کنیم به اسلام، در رژیم سابق، خوب، خیلیها میگفتند که از ما نمیآید، اگر میآمد، میکردیم. امروز این طور نیست، امروز دست همه باز است، مجلس دستش باز است و هیچ کس آقا بالا سر او نیست. دولت هم دستش باز است و مجلس هم تأییدش میکند.
رئیس جمهور هم دستش باز است و ملت تأییدش کردهاند. هیچ عذری برای ما نیست امروز. چنانچه یک خرابی در مملکت واقع بشود و دنبال اصلاحش نرویم، عذری نداریم. همه ما، چه آنهایی که لشکری هستند و اینجا هستند و نیستند و چه آنهایی که در کشور خدمت میکنند و چه مردم دیگر، همه ما مسئول هستیم؛ کُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُکُّم مَسْئول وقتی همه ما مسئول هستیم و همه ما در مقابل خدا جواب باید بدهیم، باید فکر این کشور باشیم، فکر این اسلام که در کشور ما تشریف آوردهاند و قدمشان روی چشم، باشیم، نرویم سراغ اینکه حالا که من شدم رئیس جمهور باید چه بشود و چه بشود و من هم باید مقامم چه باشد، خیر، این از ضعف نفس انسان است، از تنگی چشم و قلب انسان است که خیال میکند این یک چیزی است. این یک چیز اعتباری است که امروز دادند فردا هم تمام است، میگیرندش میرود سراغ کارش. شما برای این ملتی که در این چند سال آن قدر در طول تاریخ زحمت دیده، در مرئی و منظر ما این همه جدیت کرده و جوان داده و مال داده و جان داده است تا اینکه آن رژیم را کنار گذاشته است و شما را روی کار آورده است، شما برای این ملت باید کار بکنید. این مملکتی که به دست شما افتاده است، باید ارتش برای این کشور کار بکند، سپاه پاسداران، ژاندارمری، همه قوای مسلح باید برای این مملکت خدمت بکنند، این امانتی است دست شما. مسأله، مسأله اینجا نیست تنها، اینجا هم اگر- خدای نخواسته- ارتش یک سستی بکند و- خدای نخواسته- یک غلبهای واقع بشود از غیر- که نخواهد شد- آن هم در همین دنیا ننگش بر پیشانی همه است. و مسأله، مسأله اینجا نیست. مسأله جای دیگری است که ما از آن غافل هستیم. تمام اعمال شما، تمام جدیتهای شما ثبت است و همه عالم این چیزها را ثبت میکند در خودش و ما باید جواب بدهیم؛ ارتشی باید جواب بدهد- اگر خدای نخواسته- کوتاهی بکند، و آنهایی هم که متکفل امور کشور هستند، آنها هم باید جواب بدهند. شما باید برای این پابرهنهها و مستضعفین که در طول تاریخ به استضعاف کشیده شده بودند و اینها را حساب نمیآوردند و فقط آن طبقه بالا را راضی نگاه داشتند و به اصطلاح کدخدا را میدیدند و ده را میچاپیدند، شما باید توجهتان به این تودههای مستضعفی که با زحمت خودشان و رنج خودشان الآن در جبههها مشغول فداکاری هستند که خداوند تأییدشان کند و در پشت جبهه هم مشغول فداکاری هستند و مستضعفاند، آن بالاها اینها را ضعیف میشمارند و میشمردند و اینها به حساب نمیآمدند و در رژیم سابق برای اینها کاری نشده بود، برای اینها کار کنید.
قانع نشوید به اینکه بعضی جاها کار شده است، میدانم شده است، خیلی هم شده است، اما نباید قانع شد، باید همه دست به دست هم بدهید که ان شاء اللَّه، برای اینها یک زندگی مرفهی، یک وضع صحیحی پیش بیاید، درست بشود. اینها حق دارند به ما و به شما، خیلی حق دارند. سیزده میلیون رأی به شما دادهاند، اینها حق دارند به شما، باقی هم حق دارند به شما و همین طور وقتی دولتی پیش میآید، آن هم دولتی است که مردم به آن حق دارند. اگر نبودند این مردم، شما هم شاید حالا در حبس بودید و آن زجرها را میکشیدید و دیگران هم که متعهد بودند، آنها هم در حبس بودند یا در جاهای دیگر. این ملت حق دارد، دست شما را گرفته آورده این بالا نشانده، شما باید خدمت کنید به این مردم؛ شما، ما، همه باید خدمتگزار اینها باشیم. و شرافت همه ما به این است که خدمت به خلق خدا بکنیم. اینها بندگان خدا هستند، خدای تبارک و تعالی، علاقه دارد به این بندگان و ما مسئولیم، باید خدمت بکنیم و من امیدوارم که شما به حسب آن روحیهای که دارید، آقای رجایی به حسب آن روحیهای که دارند، این مقام ایشان را بازی ندهد شما سوار مقام بشو، مقام سوار شما نشود، این دو تا مثل راکب و مرکوبند.
اگر انسان روحیهاش طوری باشد که سوار بشود بر هر مقامی که برای او پیش میآید و مهار کند او را، این به سعادت نزدیک میشود و اگر روحیه ضعیف باشد و وقتی که به یک مقامی رسید او سوار آدم بشود، او هر جا دلش بخواهد انسان را میبرد تا به هلاکت میرساند. من از خدای تبارک و تعالی استدعا میکنم که شما را موفق کند به اینکه خدمت بکنید به این خلق و همه کسانی که دستاندرکار هستند، در هر جا، در مجلس هستند، در قوه قضائیه هستند، دولت هست، هر کس هست و همین طور قوای مسلح، اینها همه ان شاء اللَّه، موفق بشوند. و مایی که امروز در هجوم همه جانبه داخل و خارج هستیم و بحمد اللَّه داخلش دیگر داخل آدم نیست، بله ما باید دست به هم بدهیم و این مملکت را نجات بدهیم. و این اشخاصی که حالا هم باز یک فسادهای دزدکی میکنند، مثل دزدها که میروند و یک چیزی برمیدارند و فرار میکنند، این جوری نباشد.
ان شاء اللَّه، امیدوارم موفق بشوید خدمت بکنیم به این جامعه. و من واقعاً متأسفم از اینکه این مسائل پیش آمد و من در مدتهای طولانی زحمت کشیدم که این کارها پیش نیاید و نشود این طور، لکن شد و «الْخَیرُ فی ما وَقَعَ»[14]. خداوند ان شاء اللَّه، همه شما را حفظ کند، مؤید کند، موفق باشید همه.
و من سفارش میکنم به همه اشخاصی که در کنار رفتند و دارند کارهای خلاف میکنند، ما علاقه داریم که شما بیایید خدمت کنید به مملکت خودتان. ما میل داریم که همه خدمتگزار به این کشور باشند، کشوری که از اطراف به آن هجوم آوردهاند و دهانهای ابرقدرتها باز است برای بلعیدن او. شمایی که میگویید ما علاقه داریم به این مملکت و علاقه داریم به این کشور، خوب دست به دست هم بدهید، با هم بسازید این کشور را. چرا با هم جنگ و دعوا میکنید؟ خوب، کشتن یک دسته مردمی که دارند خدمت میکنند به این مملکت، خدمت میکنند به این کشور، این طریقی است که خدمت به خلق است؟ این آقای محترم که حالا با زحمت تشریف آوردند و من خیلی خوشحال شدم از اینکه آقای خامنهای- سلمه اللَّه- آمدند و حاضرند، ایشان آخر چه کرده بود؟ خوب بگویید آخر، یک کاری، یک کار خلافی، چه کرده بود ایشان که میخواستید ایشان را بکُشید و موفق نشدید بحمد اللَّه. دیگرانی که شما کشتید و از بین بردید، اینها چه کرده بودند، جز یک هو و جنجالی شما میکردید که چه و چه و چه، انحصار طلب، و انحصار طلب. و مسأله این طورها نبوده، ما هم ریشههایش را میدانیم، لکن از خدای تبارک و تعالی میخواهیم که همه را خدا هدایت کند و همه برگردند به دامن اسلام و همه خدمتگزار باشند. و من میل ندارم اینهایی که از ایران رفتند، بیشتر از این خودشان را مفتضح کنند. آنها هم نروند با آن انگلهایی که رفتند و فرار کردند بروند با هم بنشینند و صحبت کنند، آنها هم بفهمند که وظیفه این است که به این کشور خدمت بکنند، وظیفه این است که این مملکت را حفظ بکنند.
شاید بعد از ده- بیست سال دیگر شما برگشتید به ایران، یک راهی داشته باشید، همچو جدا نشوید از ملت و بروید سراغ کارتان، حالا بروید با بختیار و نمیدانم چه. گرچه بختیار گفته من نمیپذیرم، اما لازم نیست شما بروید.
شما همهتان خدمتگزار باشید و برگردید به این مملکت، مملکت شما را قبول میکند.
من از خدای تبارک و تعالی خواهانم که همه ما را به راه راست و به صراط مستقیم هدایت بفرماید، و این جمهوری اسلامی را به ثمر برساند و ما را خدمتگزار این کشور قرار بدهد.
و همهمان نسبت به هم محبت داشته باشیم و در محیط دوستی، خدمت به این مملکت بکنیم. دشمنی برای چه؟ چرا دشمن باشیم با هم؟ با هم دوست باشیم در ساختن کشور.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج15، ص: 69 ـ 78)
ـ سخنرانی در جمع کارکنان وزارتخانه های راه، نیرو و...؛ حکومت محرومان (1362)
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
قبلًا باید از شما آقایان تشکر کنم که زحمت کشیدید و با زحمت به اینجا آمدید تا با هم ملاقات کنیم و بعض مسائل را عرض کنم. مسائلی که آقا فرمودند راجع به خدمتهایی که هم وزارت راه و هم وزارت نیرو انجام دادهاند و همین طور خدمتهایی که وزارت فرهنگ انجام داده است و سایر وزارتخانهها، اینها از آثار حکومت مستضعفین است. در طول تاریخ، اسکلت حکومت، چه اصل حکومت و چه مجلسها از وقتی که مجلس تحقق پیدا کرد الّا کمی در دوره اول و همین طور ارتش و سایر نهادها، اینها چون از طبقه مرفه بودند و اسکلت حکومت را به اصطلاح اشراف و اعیان تشکیل میدادند از این جهت، اطلاع از اینکه به قشر مستمند چه میگذرد نداشتند، نمیتوانستند بفهمند که مستمند یعنی چه؛ فکرشان اصلًا در این قضیه هیچ وقت وارد نمیشد. کسانی که از اول کودکی تا آن وقتی که به حکومت رسیدند در مهد آرامش و رفاه بارآمدند، اینها ادراک این مطلب را که قشر دیگری هم ما داریم که قشر مستمند است نمیکردند. اگر هم یک وقتی هم در ذهنشان میآمد، عبور میکرد. فکر این نبودند که این طبقه هم یک موجودیتی دارد و باید برای موجودیت اینها هم فکری کرد. و لهذا در طول تاریخ، این قشر مستمند و مستضعف و محروم در طول تاریخ شاهنشاهی و در این تاریخی که شماها هم ادراک کردید زمان محمد رضا و بعضیتان هم زمان رضا خان را ادراک کردید، میبینید که حکومت، حکومت اشراف بود. اگر در یک مجلسی یک نفر، دو نفر هم از طبقه محرومین پیدا میشد، دریک اقلیت بسیار ضعیف بودند که در مقابل آن جمعیت کثیر نمیتوانستند کاری انجام بدهند. اصل جنس اسکلت حکومت اشرافی این است که به مردم نرسند. و لهذا تمام این روستاهای ایران تقریباً از همه مواهبی که باید به دست حکومتها تحقق پیدا کند برای این روستاها و این دهات دور افتاده هیچ تحققی پیدا نکرد؛ کمی بوده است، آن هم روی یک مطالبی که باز پای مالکین و اشراف تو کار بود. اگر روستایی بود که یکی از اشراف مالک او نبود یا یکی از- حکومت- افراد حکومت مالک او نبود، او از تمام مواهب محروم بود. برق یک مطلبی بود که الآن هم در اکثر روستاهای ما کمی رفته است و مشغولاند که برود، بهداری ابداً نبود، راه نبود، به طوری که اگر یکی مریض میشد، یک زنی میخواست وضع حمل بکند، در آنجا اسبابش فراهم نبود، میخواستند بیاورند به یک شهرستانی، از باب اینکه راه نبود، بین راه، مریض یا آن زن بدبخت تلف میشد یا کمیاش میرسید به معالجه. این وضع حکومت اشرافی در جهان است.
یکی از نعمتهای بزرگی که خدای تبارک و تعالی به این ملت عنایت فرمود اینکه حکومت، حکومت مستضعفین است، حکومت محرومین است. یعنی، آنهایی که در رأس حکومت واقع شدند وقتی که ملاحظه میکنید رئیس جمهورش از مدرسه پا شده است آمده است رئیس جمهور شده، طلبه مدرسه بوده. رئیس مجلسش از مدرسه آمده است و رئیس مجلس شده است. رئیس دولتش یک بازاری است که پدرش الآن هم بازاری است ظاهراً، از بازار آمده است و رئیس دولت شده، و وزرای دیگرش هم همین طور، وکلای دیگرش هم، وکلا هم همین طور. الآن شما در تمام قشر دستاندرکاران، چه در مجلس و چه در حکومت یک نفر از آن اشخاصی که در آن وقتها، در زمان شاهنشاهی کفیل امر بود یک نفر از اشباه آنها را شما نمیبینید. و خاصیت یک حکومت محرومین، مستضعفین و حکومت مردمی این است که هم مجلسش میفهمد مستضعفین و محرومین یعنی چه، هم حکومت و وزرا میفهمند که یعنی چه، هم رئیس جمهور و رئیس مجلساش میدانند که این محرومیت یعنی چه؛ برای اینکه خودشان لمس کردهاند، خودشان لمس محرومیت را کردهاند؛ اینها میفهمند که ناداری یعنی چه و محرومیت یعنی چه. و لهذا خاصیتی که حکومت محرومین دارد چند چیز است که حالا من بعضیاش را عرض میکنم. یکی اینکه چون احساس کردهاند محرومیت را، به فکر محرومین میتوانند باشند. میتوانند که بفهمند که راه اگر نباشد و این مریض در یک دهکدهای مریض بشود و بخواهند بیاورندش به شهر، چه مصیبتهایی هست، برای اینکه، راه نیست باید با الاغ مثلًا با اسب بیاورند. اینها میفهمند این یعنی چه، در ذهنشان این معنا میآید. اینها میفهمند که محرومیت از حیث بهداری و درمانگاه یعنی چه. اینها میفهمند که محرومیت از حیث آب و برق یعنی چه. اینها از باب اینکه خودشان لمس کردهاند این مسائل را، میتوانند بفهمند. به خلاف آن قشری که سابق متکفل این امور بود نمیتوانستند بفهمند. یعنی یک کسی که در مهد اشرافیت به اصطلاح آن وقت بزرگ شده است و از اولی که چشمش را باز کرده است با نوکر و کلفت و حشم و اینها روبرو بوده، این وقتی بزرگ شد خیال میکند همه چیز همین است. نمیتواند ادراک کند که یک طبقهای هستند که نان ندارند، یک طبقهای هستند که نمیتوانند زندگی کنند. این یکی از خاصیتهای حکومت محرومین و مستضعفین است.
یکی از خاصیتهای بزرگش این است که اینها دیگر از قدرتها نمیترسند.
خاصیت اعیانیت و اشرافیت به اصطلاح و رفاه این است که چون همیشه خوف این مطلب که نبادا از این مقام، پایین بیایم و نبادا یک لطمهای به اشرافیت من بخورد، این خوف، اسباب این میشد که نسبت به زیر دستها ظالم و نسبت به بالا دستها توسری خور باشد. یک نفر که نخست وزیر بود، وزیر بود و در تاریخ، در طول تاریخ از کسانی بود که متکفل امور کشور بود، نسبت به زیردستان با تمام معنا ظلم میکرد- به حسب نوع البته- ولی وقتی مواجه میشد با یک سفارتخانه خارجی، کمال ذلّت را داشت. این خاصیت اشرافیت، به اصطلاح اشرافیت آن معناست که آنها داشتند، و خاصیت حکومت رفاه طلبان است که در مقابل سفارتخانههای خارجی ذلیل بودند و در مقابل رعیت خودشان و قشر محرومین با کمال قلدری رفتار میکردند. از قراری که من شنیدم همین محمدرضا در اواخر سال جنایاتش وقتی که ایران قیام کرد و آن بساط را و آن نهضت را، انقلاب را بپا کرد و دیدند خارجیها که نمیتوانند این را دیگر اینجا نگه دارند، دیگر این عروسک به درد نمیخورد، گفتند- از بعضی اشخاصی که نقل کردند که از خود آنها بودند و حاضر قضیه بودند- که وقتی از طرف امریکا با او آمدند و گفتند که شما باید دیگر بروید، او که نشسته بود یک قلم دستش بود لرزید و قلم از دستش افتاد، این قدر عاجز بود؛ اما نسبت به ملت دیدید که چه کرد، حکومت محرومان این خاصیت را دارد که امروز اگر رئیس جمهور امریکا بیاید اینجا بخواهد به یک نفر از کارمندهای اداره، دولت ما یک درشتی بکند یک سیلی میخورد. در حکومت، حکومتهای سابق تعقل نمیکردند که میشود یک سفارتخانه امریکایی با یک سفارتخانه شوروی را باهاش این رفتاری بکنند که در حکومت محرومین شد، تعقل این مطلب را برای آنها امکان نداشت. امروز خاصیت حکومت محرومین این است که خوف به دلشان راه نمیدهند.
امریکا از آن طرف دریاها نشسته و فرمان میدهد بر حکومتهای قلدری، همه فرمان میبرند، حکومت ایران که حکومت مستضعفین است هیچ اعتنا به او نمیکند. در این قضیهای که راجع به نفت ایران صدام یا یکی از وزرای او گفته بودند که ما نفت ایران را میزنیم و طیارههایی از فرانسه مثلًا میگیریم و نفت ایران را میزنیم، ایران و کارفرمایان ایران ایستادند و گفتند اگر یک همچو غلطی بکنید ما نفت را به روی همه کشورهای خارجی میبندیم، و این یک واقعیت است. امریکا از آن طرف دنیا نشسته میگوید که ما حفظ امنیت این خلیج را میکنیم، تا آمده او تخیل بکند، این کار شده است در ایران. باید امریکا فکر این معنا باشد که امثال نوکرهای خودش مثل صدام و امثال اینها را به جای خودشان بنشانند، به فکر این نباشد که به ایران میتوانند یک ضرب شستی وارد کنند.
ایران حکومت مردم است، حکومت مردمی دیگر نمیتواند بترسد از اینکه امریکا چی میگوید. حکومت مستمندان است، حکومت مستضعفان است. اینها در دلشان خوف نیست به اینکه اگر چه بشود ما مقاممان را از دست میدهیم. مقام نیست تو کار، هیچ یک از اینها به فکر این نیستند که ما الآن یک مقامی داریم و مقام فروشی بکنند. و هیچ کدام هم یک زندگی اشرافی ندارند که بترسند از دستشان گرفته بشود. و چون حکومت ایمان است، خوف از شهادت هم ندارند. بنا بر این، امریکا و امثال امریکا تصور نکنند که با یک کلمهای که در سابق، زمان شاه و زمان رضا خان و محمد رضا خان میگفتند در اینجا اطاعت میشد، حالا هم آن هست. نخیر، حالا آن نیست. حالا اگر یک سفیری از شما نسبت به یک نفر از کارمندهای ما بخواهد یک جسارتی بکند غایت امر این است که او را بیرونش میکنند.- اگر در همین جا تربیتش نکنند-. حکومت، حکومت محرومین است، محرومین ترس ندارند از این امور، آن حکومت اشراف بود که تشر میزدید و آنها جا میخوردند. اینها حکومت توده است، توده مردم است، محرومین است، بازار است، خیابان است و کارگرانند و کشاورزان، حکومت مال اینهاست. یک همچو حکومتی، یک همچو بافتی که در حکومت ایران است امروز، این بافت جوری است که خوف تویش نیست. از چی بترسند؟ بترسند شهید میشوند؟ بسیارند، بسیاری هستند که آرزوی این کار را میکنند. بترسند مقام از آنها گرفته بشود؟ مقامی تو کار نیست تا گرفته بشود. بترسند- نمیدانم- پارکها و نمیدانم دهات از آنها گرفته بشود؟ نه پارکی دارند، نه دهی دارند، این از خاصیت حکومت محرومین است که نه از این ابرقدرت میترسد و نه از آن ابرقدرت میترسد و از جنگ هم نمیترسند. شما خیال میکنید که اگر در زمان سابق یک همچو جنگی پیش میآمد، وضع ایران این نحو بود که مردم بایستند و در جبهه و پشت جبهه بایستند و این طور توی دهنی بزنند به امریکا؟ صدام که قابل آدم نیست، این تو دهنی به امریکاست که قلاده را از سر این برداشت و اغوا کرد این بدبخت را و او را به این حال رساند. امروز روزی است که مردم ما از جنگ نمیترسند، برای اینکه از جنگ برای چه بترسند؟ از جنگ میترسند که بیاید کسی در بین بلادشان چه بکند؟ خوب اینها بیرونشان کردند و کسی نمیتواند وارد بشود در اینجا. از کودتا بترسند؟ کی کودتا بکند؟ کی میتواند در این کشور کودتا بکند؟ کشوری که همه افرادش مجهز هستند برای مقابله، حتی خانمهای پشت پرده. این هم یکی از خاصیتهایی است که حکومت مستضعفین دارد که خوف ندارند اینها. دیگر سفارتخانهها نمیتوانند بزرگی بفروشند به حکومت ایران. پیشتر حکومت مال سفارتخانهها بود، یک وقت سفارت انگلیس بود که همه چیز دستش بود و بعدش هم سفارت امریکا شد. حالا یک سفارتخانه در اینجا نمیتواند یک حرفی بزند که به یکی از کارمندهای ما بر بخورد، چه سفارت شوروی باشد چه سفارت امریکا باشد و چه سایرین. حکومت مردم این است خاصیتاش در مقابل حکومت اشرافی، حکومت مردمی یکی از خاصیات بزرگش این است که خوف در دلشان نیست.
یکی از خاصیتاش که همین معنا را دنبال دارد این است که مردم پشتیبان حکومت هستند. اگر مردم، نصف مردم پشتیبان محمد رضا بودند، این مصیبتها به سر او میآمد؟
مردم یکپارچه پشتیبان این حکومت هستند. اگر حکومت یک گرفتاری پیدا بکند این مردماند که رفع میکنند گرفتاری را. اگر جنگ برای دولت پیش آید، این مردماند که جبههها را پر میکنند و پشت جبههها را هم خدمت میکنند در پشت جبههها، این خاصیت حکومت مردمی است. امروز مجلس چون مجلس مردمی است، این مجلس مردمی میتواند به فکر محرومین باشد و مجلس دیروز نمیتوانست که به فکر محرومین باشد برای اینکه محروم تویش نبود، اگر هم بود یکی دوتا بود که کاری از او نمیآمد. اما امروز مجلس، مجلسی است که محرومیت کشیدهاند اهل این مجلس، و در آنها از اشراف و اعیان و امثال ذلک دیگر وجود ندارد؛ و لو بعض منحرفین هستند اما از اشراف و اعیان دیگر خبری نیست. یک همچو مجلسی میتواند خدمت کند به این کشور و یک همچو مجلسی پشتیبانش همین مردم کوچه و بازار هستند. این هم یکی از خاصیتهای بزرگ حکومت مردمی است که خوف اینکه چه بشود ندارند. و قدرتهای بزرگ توجه به این معنا بکنند که نمیتوانند امروز آن فرمانفرمایی که در زمان محمد رضا یا زمان رضا خان میکردند امروز هم بکنند.
امروز دیگر خریدار ندارد آن حرفها، پوچ است آن حرفها. شیوخ خلیج و اینهایی که حکومتهایی در کشورهای اسلامی دارند توجه بکنند به اینکه ما برای چندمین بار به آنها سفارش میکنیم که با کشور ما این طور نکنند. یک روز اینها بیدار میشوند که وقت گذشته است. یک روز دولت حجاز به خود میآید که مسأله دیگر گذشته. از همین حالا به فکر باشد که کارهایش را تعدیل کند. قضیه جلوگیری از حجاج ایران یک مسئلهای نیست که بتواند حکومت حجاز یک همچو امری را انجام بدهد.
حکومت حجاز کوچکتر از این است که جلوی حجاج را بگیرد؛ لکن اشکالتراشی میکنند و این اشکالتراشی یک روزی بیدار میشوند که وقت گذشته است و دیگر نمیتوانند عذرخواهی کنند. از همین حالا درست توجه بکنند که شمایی که میگویید ما خدمتگزار بیت هستیم و شمایی که در یک کشوری واقع شدید که خانه خدا در آن کشور است، خیال نکنید که خانه خدا مال شماست و شما کلیددار خانه خدا هستید. خانه خدا مال مسلمین است. مستشارهای امریکا در حجاز به طور رفاه زندگی میکنند و از آن پول محرومین و نفت محرومین به آنها هر چه خواستند میدهند، لکن حجاج ایران مضر است برای آنها. معلوم است چرا مضر است، برای اینکه وقتی یک حکومتی سرسپرده یک دولتی شد ناچار است که حفظ بکند منافع آن دولت را. ما میگوییم چرا سرسپرده باشید. ما میخواهیم که حکومتهای اسلامی سربلند باشند، آقا باشند بر دنیا، همان طوری که حکومت ایران امروز هست. چرا باید شما خودتان را این طور ذلیل کنید در مقابل امریکا که جرأت اینکه یک کس دیگری در مکه نسبت به امریکا یک کلمهای بگوید یا نسبت به اسرائیل یک کلمهای بگوید، این جرأت را نداشته باشید و بخواهید که کشور ایران حجاج، صد هزار نفر حجاج خودش را نفرستد آنجا؟- حجاج- ایران تمام حجاجش را میفرستد یا اصلًا نمیفرستد. من به حکومت حجاز نصیحت میکنم که این طور با مسلمین رفتار نکنند و این طور طرفدار دشمنهای اسلام و دشمنهای بیت اللَّه الحرام نباشند. من نصیحت میکنم که تا دیر نشده به خود آیند. نگذارند یک وقت که وقت گذشته است آن وقت عذرخواهی کنند؛ حال صدام را مشاهده کنند. صدام- از همه حکومت عراق- از همه حکومتهای منطقه قویتر بود، و امروز همچو ذلیل شده است که نمیداند چه بکند و دست گدایی به این ور و آن ور دراز میکند و فایده ندارد.
من به حکومتهای اطراف خلیج و به حکومتهای منطقه هشدار میدهم که دست از مخالفت با ایران و مساعدت با صدام بردارند. دست بردارند که این حزب بعث از بین برود و حکومت عراق به دست مسلمانها اداره بشود و ایران همان طوری که به دست خود مردم اداره میشود عراق هم این طور باشد، و حکومت اسلامی برای همه شیوخ منطقه بهتر است از یک قدرت پوشالی امریکا.
باید تجدید نظر بکنند در حرفهای خودشان. ننشینند در کاخهای بزرگ خودشان و خیال کنند که حالا که در کاخ هستیم پس به ایران هم میتوانیم چه بکنیم. خدا نکند که امسال حجاج ایرانی نروند به مکه، و خدا نکند که این اسباب این بشود که اسلام و مسلمین انفجار در آنها حاصل بشود، و دیگر نه از شیخی وجود پیدا بشود و نه از بستگان امریکا. به خود آیید و توجه کنید که این قضیه، قضیه اسلام است، مخالفت صریح با قرآن است.[15] آن که مخالفت صریح با قرآن بکند چطور میتواند حکومت اسلامی داشته باشد و کلیددار مکه باشد؟ بنا بر این، من باز هم از باب اینکه میخواهیم با همه مسلمین، با همه دولتها به طور مدارا رفتار کنیم و هیچ وقت میل نداریم که با خشونت رفتار کنیم، از آنها میخواهم که تجدید نظر بکنند در افکار خودشان. آن روزی که شما گرفتار بشوید امریکا به دردتان نمیخورد؛ همان طوری که امروز صدام امریکا به دردش نمیخورد، هی میگوید ما بیطرفیم. نمیتواند بگوید من هم طرفم. اصلًا اینها میخواهند یک دستهای را به جان هم بریزند و استفادهاش را آنها بکنند. آنها حاضر نیستند که سربازهای خودشان را به کشتن بدهند برای خاطر صدام و برای خاطر دیگران. سایر حکومتهای منطقه بیدار بشوند و گرفتاری صدام برای آنها عبرت باشد. و خدای تبارک و تعالی اگر چنانچه، آنها برگردند و به طریق اسلامی برگردند، خدای تبارک و تعالی بخشنده است و ما هم تابع احکام خدا هستیم.
امیدوارم ان شاء اللَّه این قشر مؤمن ایران را خداوند سلامت نگه دارد و حکومت را، حکومت اسلامی را توفیق بدهد که خدمت بکنند، به این قشر مستمند، خدمت بکنند. چه آنهایی که در وزارتخانهها هستند و چه آنهایی که در مجلس هستند، خودشان را خدمتگزار این ملت بدانند. ان شاء اللَّه همه موفق و مؤید باشید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج18، ص: 27 ـ 35)
ـ حکم انتصاب آقای حسین حسنی سعدی به سمت فرمانده نیروی زمینی ارتش (1365)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
با تقدیر از زحمتهای طاقتفرسای سرکار سرهنگ صیاد شیرازی که با تعهد کامل به اسلام و جمهوری اسلامی در طول دفاع مقدس از هیچ گونه خدمتی به کشور اسلامی خودداری نکرده و امید است در آتیه نیز در هر مقامی باشد موفق به ادامه خدمتهای ارزنده خود باشد، با پیشنهاد مذکور موافقت نموده و سرکار سرهنگ حسین حسنی سعدی را به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب مینمایم.
امید است خدای تعالی به ایشان توفیق خدمت به اسلام و ایران و جمهوری اسلامی را مرحمت فرماید. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج20، ص: 85)
[1] - به دنبال اوجگیری مبارزات اسلامی مردم در 15 خرداد 1342 امام خمینی دستگیر شدند. در تاریخ تحریر این نامه معظم له در منزلی در محله قیطریه تهران تحت نظر مأموران امنیتی رژیم شاه به سر میبردند.
[2] - منطقه قیطریه تهران که در آن زمان جزء حومه تهران محسوب میشد.
[5] - مأمور ویژه ساواک در گزارش 12/ 5/ 42 خود با اشاره به آزادی امام خمینی از زندان نوشته است:« اغلب روحانیون و علمای طراز اول و نیز معممین، بازاریان، اصناف و سایر طبقات مردم در منزل آیت اللَّه نجاتی واعظ به ملاقات خمینی رفتند. مردم دسته دسته و در حالی که در صف ایستاده بودند به نوبت سینه و دست و پای خمینی را میبوسیدند و عموماً متأثر بودند و گریه میکردند. تنها مذاکرهای که بین خمینی و آیت اللَّه بهبهانی صورت گرفت، احوالپرسی بود که خمینی در پاسخ احوالپرسی آیت اللَّه بهبهانی[ مطالب فوق را] اظهار داشت:« ... خیلی خوب و موفق ... الخ». در پایان گزارش مأمور ساواک آمده است:« ... تا ساعت 9[ شب] جمعیت مثل سیل میآمد و از یک در وارد میشدند و دست و پای خمینی را میبوسیدند و از درِ دیگر خارج میشدند. از جمله مذاکراتی که بین بازاریها به عمل آمد این بود که ظاهراً قصد دارند امروز یا فردا( 11 یا 12 مرداد ماه 42) بازار را چراغانی کنند و جشن بگیرند. این موضوع بین بازاریها مورد مذاکره بود».
[6] - اصل نامه آقای حسینی میانجی و تأییدیه آقای مشکینی و وکالت نامه امام در دفتر اسناد رسمی شماره 3 کاشمر بایگانی است
[7] - به موجب اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران امضای[ تأیید و تنفیذ] حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب مردم بر عهده رهبری نظام اسلامی یعنی ولی فقیه میباشد
[8] - به استناد اصل 110 قانون اساسی.
[9] - اشاره به آیه 29 سوره فتح:« مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»
[11] - آقای ابو الحسن بنی صدر.
[12] - شهید محمد علی رجایی.
[13] - بحار الأنوار، ج 8، ص 123، ح 19.
[14] - خیر و نیکی در آن چیزی است که پیش میآید.
[15] - اشاره است به آیه 217، سوره بقره.