امروز با امام: شانزدهم تیر
ـ نامه به آقای محمدحسن نجفی جهت تشکیل جلسات هفتگی (1343)
«بسمه تعالی
خدمت ذی شرافت حضرت مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمدحسن نجفی- دامت برکاته
به عرض عالی میرساند، پس از اهدای تحیت و سلام، چون همکاری و اجتماع آقایان حضرات علمای اعلام- دامت برکاتهم- در ترویج شریعت مقدسه همیشه مورد نظر شارع مقدس اسلام بوده است، و از این طریق- خصوص در این برهه از زمان- بهتر میتوان در مقابل دشمنان شرع انور عمل مثبتی انجام داد، لذا در نظر گرفته شده است که ان شاء اللَّه به اطلاع حضرات آقایان علمای اعلام برسانیم که در هر هفته یک شب اجتماعی داشته باشند، و برای این منظور شب یکشنبه در نظر گرفته شده است. و به غالب بلاد ایران- بلکه خارج ایران نیز- این تصمیم ابلاغ گردیده است. ان شاءاللَّه حضرت مستطاب عالی هم اقدام فرمایید در رفسنجان شبهای یکشنبه مجلس مزبور تشکیل شود. و چنانچه مجدداً مطلب لازمی بود، به اطلاع آقایان محترم خواهد رسید
دوام توفیقات آن جناب و سایر علمای اعلام- دامت برکاتهم- را در اعلای کلمه طیبه اسلام از خدای متعال خواستار و ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج1، ص: 349)
ـ نامه به آقای حسینعلی ناطق الاسلام؛ واصل نشدن نامه ارسالی (1343)
«بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و مروّج الاحکام آقای آقا میرزا حسینعلی ناطق الاسلام- دامت افاضاته
به عرض میرساند، مرقوم مبارک واصل و از مضمون اطلاع حاصل گردید. راجع به نوشتن جواب مرقومه قبلی که نوشته بودید، ظاهراً چنین نامهای از جنابعالی نرسیده باشد، و گر نه جواب ارسال شده بود. چون معمولًا نامههای واصله بدون جواب نمیماند. از خداوند متعال دوام توفیقات آن جناب را در ترویج شریعت مقدسه و اعلای کلمه طیبه اسلام خواستار و ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج1، ص: 350)
ـ نامه به آقای سید احمد واحدی جهرمی؛ ارسال قبض وجوه (1349)
«خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام آقای واحدی- دامت افاضاته
مرقوم شریف واصل، توفیق و تأیید جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. امید است ان شاء اللَّه تعالی وجود شریف در آن محل شریف، موجب برکات و ترویج مذهب مقدس باشد.[1] قبض مَبلغ مرقوم را وسیله حامل فرستادم؛ ان شاء اللَّه میرسد. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 275)
ـ نامه به آقای سید احمد خمینی؛ کیفیت فروش منزل (1350)
«احمد عزیزم
مرقوم بیتاریخ شما رسید. من نمیدانم چرا به این زودی از آخوندهای بیبند و بار شدی! پس از این اول فوق نامه را تاریخ بگذار، بعد شروع کن. راجع به منزل، وکالت برای آقای اعرابی[2] فرستادم. منزل را باید به قیمت عادله تقویم[3] کنند و وجه را دریافت نمایند و قباله بدهند. در دریافت وجه، آقای اعرابی هر نحو صلاح دیدند عمل کنند؛ یعنی اگر آقای صدوقی[4] به وعده مدت کم تقاضا کردند یا چک دادند به موعد کم، مانع ندارد. در هر صورت امر با آقای اعرابی است و وجه دریافتی را باید به نجف بفرستند. راجع به مُهر آن آقا؛ همان طور که نوشتهاید صحیح نبوده لکن ایشان اینجا نیستند، کربلا و کاظمین رفتهاند. پس از مراجعت تذکر میدهم. آمدن ایشان هم معلوم نیست؛ ممکن است تا بعد از رجب بمانند یا بیشتر. ان شاء اللَّه تعالی با سلامت و سعادت قرین باشید. و السلام علیکم. پدرت
این کاغذ را به آقای اعرابی نشان دهید که عمل کنند. به جناب آقای آقا سید حسن طاهری پس از ابلاغ سلام، تذکر دهید که اجازه مذکور را به آن شخص ندهند و پیش خود ایشان محفوظ بماند یا پاره کنند.» (صحیفه امام، ج2، ص: 376)
ـ نامه به خانم فریده مصطفوی؛ خانوادگی (1354)
«دخترم، عزیزم
ان شاء اللَّه تعالی با سلامت و سعادت به سر برید. از حال پدر پیرت بخواهید سلامت مزاج بحمد اللَّه موجود است لکن در این آخر عمر ابتلائاتی دارم که طاقت فرساست، چه از اوضاع اینجا و چه از اوضاع آنجا؛ خداوند اصلاح نماید. خدمت جناب آقای اعرابی[5] و خانم فرشته عزیزم سلام برسانید. امید است همه خوش باشید. و السلام.
کاغذ جوف را به آقای عمو[6] بدهید. پدرت.» (صحیفه امام، ج3، ص: 97)
ـ نامه به آقای سید مرتضی پسندیده درباره وجوه شرعی (1354)
«به عرض حضور مبارک میرساند، مرقوم مورخ 8 ج 2[7] زیارت شد. تمام مرقومات شریفه را جواب دادهام. بعضیها را مستقیماً فرستادم ایران و بعضیها را لبنان[8]. ان شاء اللَّه تعالی میرسد، و اگر نرسد مربوط به قصور این جانب نیست. اقلام 20 ع 1[9] [و] 29 ج 1[10] رسیده؛ پس از آن نرسیده است. راجع به آقای فاخر موافقت نفرمایید و به او چیزی ندهید. عجالتاً تا اطلاع ثانی از ایصال مطلقاً خودداری فرمایید؛ چون نمیدانم چه میشود. پس از اطلاع، میدهم ان شاء اللَّه. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج3، ص: 98)
ـ نامه تشکر به آقای تولیت و تشویق به احداث مؤسسه خیریه (1356)
«جناب آقای تولیت- وفّقه اللَّه تعالی
دو طغرا مرقوم شریف که حاکی از سلامت مزاج شریف و حاوی تفقد از این جانب بود موجب تشکر گردید. تا به حال ضعف و پیری و گرفتاریهای زیاد و ناراحتیهای روزافزون این جانب توجه نفرمایید علت تأخیر در جوابِ مرقومِ اول واضح نمیشود. از خداوند تعالی اصلاح حال مسلمین را خواستارم. از قرار مذکور بنای تأسیس خیریه نافعی دارید، امید است موفق شوید که در ترویج دیانت مقدسه قدمهای مؤثری بردارید و نام نیک و افتخارآمیزی به جا گذارید. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج3، ص: 202)
ـ نامه درباره شهریه طلّاب و جانشین موقت آقای پسندیده (1357)
«پس از اهدای سلام، توفیق و تأیید جنابعالی را خواستار است. مرقومات واصل. مثل اینکه شما وسواس دارید؛ سؤالات بوی آن را میدهد! مسئله ضرورت و احتیاج چیز واضحی است. شما شک میکنید، در موارد شک مجازید عمل کنید.
صلاح این شد که در غیاب آقا،[11]، آقای اشراقی[12] باشند. جنابعالی و دیگر آقایان که در بیرونی بودند با ایشان کمک کنید و ایشان را تنها نگذارید. روابط با آقا همیشه برقرار باشد. از حالات ایشان مطلع باشید.
راجع به شهریه مشهد، قلمهایی که مقروض هستند بدهید؛ و پس از این هم شهریه را که میخواهند زیادتر بدهند کسری را بدهید. ورقه جوف را به آقای محامی برسانید. شاید وجوه متمرکز شود و احتیاج سلب گردد. نوشتهاید مدرک برای تصدی آقای اشراقی لازم است؛ همین ورقه مدرک است. ایشان قبلًا هم وکیل بودهاند، حالا هم صلاح آن است ایشان باشند در غیاب آقا. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی
مکتوب آقا را برسانید.» (صحیفه امام، ج3، ص: 428)
ـ پیام به آقای احمد آذری قمی درباره تسریع در رسیدگی به وضع زندانیان (1358)
«جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ احمد آذری- دامت افاضاته
چنانچه قبلًا نیز پیغام داده بودم، لازم است زودتر به وضع زندانیان رسیدگی نموده و در این مورد سرعت عمل بیشتری به خرج داده شود؛ و آنها که مجرم شناخته شده نگهداری شوند، و کسانی که مجرم شناخته نشدهاند با قید کفالت آزاد گردند. و ضعف کادر قضایی و بازپرسی دادسرای شما، مجوّز نگهداری متهمین در بلا تکلیفی نمیباشد. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج8، ص: 492)
ـ حکم به آقای سید محمد جعفری ورامینی جهت رسیدگی به مشکلات زندان قصر (1358)[13]
«جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام و المسلمین آقای حاج سید محمد جعفری ورامینی- دامت افاضاته
با توجه به وضع موجود زندان قصر، لازم است جنابعالی مجدداً به تهران مراجعت نموده و از نزدیک وضع زندانیان را بررسی کنید و نسبت به امور رفاهی ایشان، همانند گذشته، سعی و کوشش نمایید؛ و در تسریع رسیدگی به اتهامات ایشان با قضات و بازپرسان محترم همکاریهای لازمه را بنمایید. از خدای تعالی موفقیت همگان را خواستارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج8، ص: 493)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان و کارکنان مجله «خواندنیها»؛ وظیفه خطیر رسانهها (1358)
«خدمتی که مجلهها و روزنامهها و سایر رسانههای این مملکت میتوانند به کشور خودشان و به اسلام بکنند این است که وضع این مجلهها را تغییر بدهند، این مجلهها در زمان رژیم سابق یک وضعی داشت از حیث مطالب، از حیث عکسها، و از این جهات. اگر شما بخواهید خدمتی بکنید به کشور خودتان، خدمتی بکنید به اسلام، باید از چیزهایی که انحراف میآورد، اینکه در مجلهها این عکسهای شهوانی مبتذل و آن مقالات منحرفکننده بود، شما خیال نکنید که این همین طور واقع شده بود. این هم یک راه حساب شدهای بود که جوانهای ما را به انحراف بکشاند.
جوانهای ما را از طریقهای مختلف اینها میخواستند محتوایشان را از آنچه هستند خالی کنند [و] یک چیز دیگرشان کنند. یک وقت از راه مواد مخدر، خوب، این یک راه بود. مواد مخدر الآن هم رایج است. یک راه از باب مراکز فساد- که میدانید که چقدر مراکز فساد درست کردند- و جوانهای ما را به آن مراکز کشاندند و از آنی که باید یک جوان استفاده از او بشود برای اسلام، استفاده بشود برای کشور خودش، اینها را از آن استفاده انداختند، یک آدم همین جوری بار آوردند. کسانی که در مراکز فحشا میروند اینها دیگر نمیتواند نه فکرشان یک فکر صحیح باشد، نه عملشان یک عمل صحیح و اینها همین معنا را میخواهند که جوانهای ما را کاری با آنها بیاورند که محتوای خودشان را بگیرند، به جای آن یک چیز دیگری تزریق کنند و یکی از چیزهای مهم هم قضیه مطبوعات و سینماها، تئاترها، رادیوها و اینها بود. تمام اینها روی یک نقشه حساب شده برای این بود که این کشور را از آدم خالی کنند، از یک انسانی که بتواند در مقابل کسانی که به کشورش میخواهند خیانت بکنند، به اسلام میخواهند تجاوز بکنند، بتواند در مقابل بایستد. این بساطی که اینها درست کردهاند و به آن دامنزدهاند و زیادتر از همه در همین زمانهای نزدیک به ما، در این پنجاه سال و این سالهای اخیر دیگر بیشتر، برای این بود که جوانهای ما را از صحنه خارج کنند، به چه خارج کنند؟ این یک رشته طولانی قضیه مواد مخدر است که شما خیال میکنید که این قاچاقچیها همان یک کاسبهایی هستند قاچاقچی، بیحساب است مسأله! من احتمال میدهم که این هم جزء همان حسابهایی است که آنها میکنند. آنهایی که میخواهند شما را بچاپند، آنهایی که نمیخواهند ایران به پای خودش بایستد. هر کشوری با جوانهایش به پای خودش میایستد. از یک راه جوانهای ما را معتاد کردند به این مخدرات که دیگر یک کسی که معتاد به هروئین شد دیگر آدم اسمش را نمیشود گذاشت! یک موجودی است که آنجا نفس میکشد، این نمیتواند مبدأ یک کاری بشود، نمیتواند یک ادارهای را اداره کند، نمیتواند تفکر بکند در اموری که مملکتش احتیاج به او دارد. و همین طور مراکز فحشا که درست کردند، هر جا میرفتی یک مرکز فحشایی بود، جمع میشدند با هم. این اشخاصی که معتاد شدند به این، جوان است. جوان وقتی معتاد شد به این مراکز فحشا، همه چیزش میشود آن فحشا، این آن دیگر نمیتواند تفکر کند که مملکتش دارد چه میشود، نمیتواند تفکر کند که کی دارد مملکت را اداره میکند، چه جوری دارد اداره میکند؛ کاری به این کار ندارد. او فقط دنبال این است که ببیند که آن مرکز بهتر ارضا میکند او را، یا آن مرکز دیگر! دنبال همین است. یک عده کثیری از جوانهای ما را هم کشیدند در این مراکز. سینماهای آن زمان هم همین بود- حالایش را من نمیدانم- سینماهای آن زمان هم همین بود که کسانی که معتاد شده بودند بروند سینما، اینها دیگر نمیتوانستند فکر کنند؛ بنشینند فکر کنند که کشورشان به چی احتیاج دارد؛ کی دارد کلاه سرشان میگذارد. اصلًا همچو فکری در آنها نمیآید؛ چنان خیالی منعکس نمیشود. هر چه در ذهنش میآید آن پرده سینما و آن بساطی که آنجا هست. سینمایی که باید معلّم این جوانها باشد، مربّی این جوانها باشد، اصلاح کند اینها را، جوری درستش کردند که به فساد میکشاند آنها را آنهایی که، عقلایی که، اینها را درست کردند اگر برای ماها درست کرده باشند، روی همان عقل خودشان، برای مهار ما، برای این است که جوانهای ما را از دستمان بگیرند و اما برای خودشان اگر درست کرده باشند، ممکن است که یک اغراض صحیحی هم داشته باشند.
لکن مطبوعات، سینما، تلویزیون، رادیو، مجلهها، همه اینها، برای خدمت به یک کشور است. اینها باید در خدمت باشند، نه اینکه هر کس پا شود یک مجلهای درست کند، هر چه دلش بخواهد در آن باشد و هر عکسی بهتر مشتری داشته باشد توی آن بیندازد. عکسهای مهیِّج، عکسهای مهوِّع در آن بیندازد که مشتریهایش زیاد بشود! آن وقت اسمش" مطبوعات" است و، عرض میکنم، صاحب قلم است و آزادی هم میخواهد! باید دید تو چه میکنی. چه خدمتی داری به این مملکت میکنی. با قلمت داری چه میکنی. با قلمت بچههای ما را داری به باد فنا میدهی، یا تربیت میکنی. مطبوعاتی که در زمان این پدر و پسر بود حساب شده، نه همین طوری، حساب شده! اینها به خدمت خارجیها بودند؛ به خدمت اجانب بودند، و لو خودش هم نمیفهمید، لکن با حساب درست کرده بودند این طوری که این مجله باید حتما" در آن یک صورتهای کذایی باشد؛ یک چیزهایی باشد که اعوجاج بیاورد؛ که بچهها و جوانهای ما وقتی عادت کردند به این مجله، دیگر نروند سراغ یک فکر دیگری. همهاش فکر روی این نقشهها باشد و روی این صورتها باشد و روی این بساط. یا اگر جوانهای ما رفتند در سینما و عادت کردند به این، دیگر نروند سراغ یک فکر دیگری، فکر دیگر را از آنها بگیرند. تا حالا این جور بوده؛ حالا از این به بعد هم میخواهد این جور باشد؟ اگر از این به بعد هم این جور باشد، ما از جمهوری اسلامی لفظ جمهوری دستمان آمده، باقیش همان طاغوت [است] همان است که بود.
اگر بیدار شدند این جوانهای ما، این نویسندههای ما، این گویندههای ما، این متفکرین ما، اگر بیدار شدند، حالا باید همه چیز فُرمَش تغییر بکند. مجله باید در خدمت کشور باشد. خدمت به کشور این است که تربیت کند؛ جوان تربیت کند، انسان درست کند؛ انسان برومند درست کند، انسان متفکر درست کند؛ تا برای مملکت مفید باشد. مجله باید وقتی که کسی بخواند، ببیند، اگر عکس دارد، عکسی باشد که تهییج کند برای اینکه مقابله با دیگران بکند. اگر مطلبی دارد، مطلبی باشد که بسیج کند این را برای حفظ استقلال خودش، برای حفظ آزادی خودش، برای حفظ مملکت خودش. اگر مجله؛ این مجله است، مجله اسلامی است و مجله جمهوری اسلامی. اگر مجله همان مسائل سابق است منتها حالا یک خرده تخفیفش دادهاند، لکن باز هست، اگر آن باشد، نباید اسمش را مجله جمهوری اسلامی گذاشت؛ باید اسمش را مجله طاغوتی گذاشت که در آنجایی که گفته میشود ما جمهوری اسلامی هستیم پیاده میشود! و سایر چیزها همین طور.
ملت ایران، ملت مسلم ایران اسم را نمیخواستند عوض بشود، محتوای همان یا بدتر. میخواستند که عوض بشود این مملکت، یک مملکتی که همه چیزش از بین رفته بود و به هلاکت کشیده بود و به نابودی رفته بود، این برگردد به حال خودش؛ و مهمش انسانهاست. یک کشوری اگر انسانهایش، آدمهایش، صحیح باشند، کشور است. اگر آدمهایش آدم صحیح نباشند، کشور نمیتواند صحیح باشد. تمام این خیانتهایی که به این مملکت ما شده، برای اینکه ما آدم نداشتیم. اگر ما آدم داشتیم، نمیشد این خیانتها؛ مملکت ما را از آدم خالی کردند. دیشب آقای بازرگان میگفت خوب، ما هر چه میگردیم پیدا نمیکنیم! درست هم میگوید. برای پنجاه سال کوشش شد که نگذارند آدم پیدا بشود، پنجاه سال پنجاه و چند سال، کوشش! سابق هم همین کوششها بود، اما زیادش در این پنجاه و چند سالی که این پدر و پسر خیانتکار در این مملکت بودند و همه قدرتها کمک کردند اینها را نگه داشتند و اینها هم با همه قدرت این مملکت را تهی کردند! و مهمش تهی کردن از نیروی انسانی است. جوانهای ما، نیروی جوانی ما را از بین بردند، با اسمهای مختلف. با یک اسمای خیلی فریبنده، با یک بساط. ما میخواهیم «آزادمردان»، «آزادزنان»! مملکت حالا دیگر همه آزاد شدند! این دهقانها دیگر، حالا دهقان است، دیگر رعیت نیست! این دهقانهای بیچاره آمدند توی این زاغهها، زاغههای اطراف تهران و اطراف شهرستان، از اینکه زراعت از دستشان گرفته شد، هیچ چیز هم نداشتند. حالا دیگر «دهقان» شدند! زاغهنشین شدند بیچارهها! هر جا دست بگذاری خراب کردند.
و آنکه در یک موقعی از همه خیانتها بالاتر است این است که نیروی انسانی ما را عقب بزنند و نگذارد درست بشود، آنکه از همه خدمتها بالاتر است این است که نیروی انسانی ما را رشد بدهد و این به عهده مطبوعات است؛ مجلههاست؛ رادیو تلویزیون است؛ سینماهاست؛ تئاترهاست. اینها میتوانند نیروی انسانی ما را تقویت کنند، و تربیت صحیح بکنند و خدمتشان ارزشمند باشد، و میتوانند مثل رژیم سابق باشند که همه چیز به هم ریخته بود؛ همه چیز در خدمت استعمار بود؛ آنها خودشان هم نمیدانستند. خیلیها خودشان نمیدانستند، نمیدانست که این عکسی که از این زن لخت میاندازد چند تا جوان را آشفته میکند؛ از بین میبرد. در هر هفتهای که مثلًا یک مجلهای در میآید که در آن ده تا عکس کذاست، این چند نفر از جوانهای ما را از دست ما میگیرد. یا خودشان هم متوجه نبودند؛ یا خودشان هم از آنها بودند، ما چه میدانیم. اگر خودتان را متحول کردید، کشورتان را هم میتوانید نجات بدهید. اگر به همان حال باشید و اسمتان را عوض کردید، با اسم نمیتواند یک کشوری اداره بشود. با لفظ جمهوری اسلام، با رأی به جمهوری اسلام، نمیتواند یک مملکتی اسلامی بشود. مملکت اسلامی محتوایش باید اسلامی باشد. شما هم که مجله مینویسید میتوانید خدمت کنید؛ جوانها را برومند کنید با مقالاتتان؛ مقالات صحیحتان، دنبال این باشید که از نویسندههای متعهد اسلامیِ انسانی نیرو بگیرید، مقالات صحیح بنویسید، درد و دوایش را بنویسید، همه چیز را انتقاد کنید، و میتوانید باز از آن عکسها و از آن بساط و از آن کار درست کنید تا جوانها را از دست بدهید، از بین ببرید.
خدا ان شاء اللَّه همه شما را توفیق بدهد که خدمت بکنید و همهمان را توفیق بدهد که خدمت کنیم.» (صحیفه امام، ج8، ص: 494 ـ 499)
ـ حکم تمدید مأموریت آقای هادی نیری؛ مراجعت به میانه (1358)
«بسمه تعالی
حضرت مستطاب حجت الاسلام آقای حاج شیخ هادی نیری- دامت برکاته
امید است وجود محترم عالی از بلیات محفوظ و همواره به انجام وظایف الهی مشغول باشید. ضمناً شنیده شد که جنابعالی به شهر مقدس قم مهاجرت نموده و قصد توقف در این شهر را دارید، لکن با توجه به وضع منطقه و حساسیت زمان و علاقه اهالی محترم شهر میانه به بازگشت آن جناب، لازم است مجدداً بدان شهر مراجعت نموده و کما کان به اصلاح امور اجتماعی و مذهبی مشغول شوید. بدیهی است که با مراجعت سرکار، اهالی محترم نیز از ارشادات و راهنماییهای آن جناب بهرهمند شده و قدردان وجود آن جناب خواهند بود. از خدای تعالی موفقیت همگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» 0صحیفه امام، ج8، ص: 500)
ـ سخنرانی در جمع مردم و پاسداران حصارک کرج؛ اهمیت حفظ پیروزی (1358)
«من اول راجع به آنچه گذشته است یک کلمه عرض میکنم و بعد آنچه باید در آینده بشود:
ما تکلیف داریم راجع به آنچه گذشت؛ و- بحمداللَّه- خوب گذشت. چه چیز اسباب شد که این ملت این راه را رفت و پیروز شد؟ و چه باید کرد که این پیروزی ادامه پیدا کند؟ چه بسا یک لشکری، یک جمعیتی، پیروز بشوند به یک جمعیت یا ملت دیگر، و خوب هم از عهده برآیند لکن نتوانند حفظ کنند پیروزی خودشان را. بسیاری از این کشور گشاها بودهاند که زدهاند و جلو رفتهاند و فتح کردهاند؛ لکن نتوانستند حفظ کنند. وقتی که به یک حدی رسیدند، یک جهاتی پیش آمد که نتوانستند حفظ کنند، شکست خوردند. این باید عبرت بشود برای کسانی که در یک میدان پیروز شدند و باز تتمه دارند؛ نرسیدهاند به مقصد. در همین جنگهای عمومی که شده است، یک وقت یک سرداری با فشار و زور و با لشکر خیلی جَرّار[14] جاهایی را گرفت و پیش رفت، مثل هیتلر پیش رفت، فرانسه را گرفت و حمله کرد به شوروی و یک مقداری هم از شوروی گرفت؛ لکن جهاتی پیش آمد که در همان جا شکست خورد و شکستش تا آخر هم تا ملزم شد- به طوری که گفتهاند- خودش را بکشد. ما نباید مغرور بشویم به این پیروزی که پیدا کردهایم با اینکه پیروزی بزرگی بود؛ یعنی یک پیروزی بود که احتمالش را نمیدادند.
شاید این حرکات ما را یک حرکات غیر عاقلانه میدانستند. حتی در این اواخر هم که خود آن مردک[15] رفته بود و بختیار جایش بود، باز ناصحهای بیاطلاع نصیحت میکردند که باید ساخت دیگر با اینها! باید شورای سلطنتی را تأیید کرد و بعد رفت وکیل درست کرد. و بعد از راه او مسأله را ختم کرد، و شاید این پافشاریهایی که از طرف بعضی میشد، اینها صحیح نمیدانستند. حالا شما به یک پیروزی- بحمد اللَّه- رسیدید و یک پیروزی بزرگی بود که هم یک قدرت بسیار بزرگ را شکستید و هم از کشور خودتان دست قدرتهای بزرگ را کوتاه کردید. تا اینجا باید ما از همه ملت تشکر کنیم و این خدمتی که ملت کرد، این وحدت کلمهای که پیدا کرد، این کوششی که کرد، این جاننثاری و فداکاری که کرد، در محضر خدای تبارک و تعالی مأجور است و مورد نظر ولیّ عصر- سلام اللَّه علیه- است. تا اینجا خوب رفتیم و نتیجه هم خوب گرفتیم؛ اما ما کارمان که به آخر نرسیده است. الآن نه یک حکومتی مستقر داریم- یک دولت انتقالی است، در عین حال که خوب است، لکن یک دولت متزلزل انتقالی است- و نه قانون اساسی، که اساس هر کشوری هست، الآن داریم؛ و نه یک رئیس جمهور داریم؛ و نه یک مجلس شورا داریم که اینها اساس یک حکومت است و همه اینها باید باشد. آن قدری که ما تا حالا به آن رسیدیم این که با رأی و رفراندم عمومی آن رژیم از بین رفت و به جای او جمهوری اسلامی آمد. الآن ایران به عنوان جمهوری اسلامی در دنیا شناخته شده است. اما جمهوری اسلامی که فقط ما رأی به آن دادیم؛ اما مجلس نداریم و رئیس جمهور نداریم و قانون اساسی نداریم، اینها را باید درست کنیم، پس ما بین راهیم؛ مثل یک لشکر فاتح میماند که زده و رفته و یک جایی را گرفته است لکن معلوم نیست که بتواند حفظش بکند. ما الآن با این توطئهها که هست و با این تفرّقها که موجود شده است و با این کارها که انجام میگیرد، بعد از پیروزی معلوم نیست سرنوشتمان چه خواهد شد؛ نگرانی داریم. تکلیف ما امروز چه هست؟ ما اگر بخواهیم پیروزیمان که تا اینجا رسیده به آخر برسد، چه بکنیم که حفظ بشود این پیروزی، و مثل قضیه هیتلر نشود که محتاج بشود به خودکشی!
ما باید بفهمیم چرا پیروز شدیم، این چرا را اگر فهمیدیم آن وقت باید کوشش کنیم که همان چیزی که ما را پیروز کرده حفظش کنیم، اگر حفظش نکنیم؛ همان است که یک لشکر فاتحی آمده و نتوانسته بعدش حفظ کند. اکثر فتحهایی که شده است نتوانستند حفظ کنند، بعد رفتند و رها کردند، حتی نادرشاه هم که رفت هندوستان را گرفت، آنجا دید نمیتواند حفظ کند، یک قراردادی کرد و برگشت.
حفظ یک نظامی، حفظ یک پیروزی، از اصلِ یک پیروزی مشکلتر است و نکتهاش هم این است: در آن وقتی که یک جمعیتی دارند حمله میکنند برای گرفتن یک قلعهای، همه توجهشان به گرفتن قلعه است، هیچ توجه دیگری ندارند، هیچ یک فکرش این نیست که ما امشب وقتی شب شد شام چه داریم، ناهار چه داریم، بچهمان کسالت دارد، هیچ در فکر نیستند، تمام قوای هر فرد دنبال این است که این فتح را بکند؛ این قلعه را بگیرد. و یک گروهی که با هم مجتمع شدند، همه یکصدا و قوای مختلفه جمع شده است و به حال حمله است، همه قوا مجتمع شده است و همه هم نظرشان یک چیز است و آن این است که این قلعه را باید ما فتح بکنیم، تا وقتی رسیدند و فتح کردند و آن وقتی که در داخل قلعه بودند و نشستند و دیدند الحمد لِلّه فتح کردیم، سستیها شروع میکند پیدا شدن، خستگیها، سستیها، اختلافها در داخل همان قلعه ممکن است که هم سستی برای این افرادی که آن وقت با این قدرت پیش رفتند پیش بیاید و قدرت خودشان را از دست بدهند و هم تا حالا همه متّحد الکلمه برای این فتح و پیروزی بودند، حالا که خودشان را پیروز میبینند، میافتند به گلههایی که از هم دارند؛ اشکالاتی که برایشان هست: زندگیمان چه جوری هست، بچههایمان چه طوری شد. مناقشاتی که بعضی با بعضی دارند؛ اغراضی که دارند.
آن سستی بعد از پیروزی و این اختلاف بعد از پیروزی موجب این میشود که نتواند این فاتح حفظ کند فتح خودش را و آنهایی که شکست خوردهاند- بسیار این طور اتفاق افتاده- آنهایی که شکست خوردهاند برای اینکه عقده شکست خوردن درشان هست، شروع میکنند به پیوند با هم. از آن طرف شکستخوردهها روی عقدهای که پیدا کردند بنا میکنند این جزئی جزئیها به هم متصل بشوند و وحدت پیدا بکنند. از این طرف، اینهایی که فتح کردهاند، برای اینکه عمق مسائل را درست ادراک نکردهاند، شروع میکنند به اینکه استراحت بکنند؛ سستی پیدا میکنند و عمده اختلافات، جدا از هم بشوند. آن وقت که با هم مجتمع بودند فتح کردند، حالا آنهایی که شکست خوردند دارند با هم مجتمع میشوند؛ اینهایی که فتح کردند دارند از هم جدا میشوند؛ نتیجه چه میشود؟ نتیجه این میشود که همان رمزی که در فتح شما بود در آنها پیدا میشود و همان رمزی که در شکست آنها بود در شما پیدا میشود. پس ما باید چه بکنیم؟
این فتحی را که کردید یک فتح کوچکی نبود. ما باز ادراکش را خیلی نمیکنیم. اینهایی که از خارج میآیند، از امریکا میآیند، از انگلستان میآیند، از بلاد خارج و غرب میآیند، اینها گاهی به ما میگویند که ایرانیان نمیدانند چه کردهاند! نمیدانند چه فتحی کردهاند. یک فتحی بوده است که همه عالم را به تعجب واداشته است که چه طور یک جمعیتی که هیچ چیز دستشان نبود بر یک قوایی که همه قوای عالم با هم جمع شده بودند، شما خیال میکنید که فقط محمد رضا بود و امریکا؟ مسأله این نبود! محمد رضا بود و دنبال سرش همه دولتها- چه اسلامی و چه غیر اسلامی- همه دنبال سرش بودند. بیجهت بود که ما را در کویت راه ندادند؟ با ما دشمنی نداشتند آنها، برای اینکه پشت سر او بودند. بیجهت بود که کاری کردند که نتوانیم عراق بمانیم؟ بیجهت بود که من ممالک اسلامی را رها کردم و رفتم به خارج، در یک مملکت کفری! اینها همه جهت داشت برای اینکه من دیدم همین کاری که عراق دارد میکند و همین کاری که کویت میکند نمیگذارد ما از این طرف شهر برویم آن طرف شهر، سوار طیّاره بشویم برویم، این قدر هم مانع شدند، گفتند: از همان جا که آمدید به همان جا برگردید. این برای این بود که همه اینها طرفدار بودند با آن رژیم، آن وقت آن قدرتهای بزرگ هم همه پشت سرش بودند. بعضیها صریح میگفتند مثل امریکا و انگلستان، بعضیها هم صریح نمیگفتند لکن بودند؛ برای اینکه منافع خودشان را به وجود او میدانستند و متأسف بودند از رفتن او. در عین حال که همه قوّههای عالم بر خلاف یک سی و پنج میلیون جمعیت، یک جمعیت ایرانی، همه قوّههای عالم، مخالف، مع ذلک نتوانستند نگه دارند این را. چه اسباب این شد که یک همچو پیروزی پیدا شد؟ ماها عُرضهای داشتیم؟ نه، ایمان و نظر خدا بود، وقتی همه شما از ظلم بیزارید و همه شما به عدالت اسلامی رو آوردید، خدای تبارک و تعالی به شما کمک میکند؛ ملائکة اللَّه کمک میکنند. این ملائکة اللَّه که در جنگهای اسلامی به جمعیتهای کوچک کمک میکردند که پیروز میشدند بر جمعیتهای بزرگ، منتها خود مردم آنجا نمیدانستند؛ پیغمبر میدانست به وحی. الآن هم اگر پیغمبر بودند، شاید میفرمودند که شما این پیروزی که پیدا کردید، ملائکة اللَّه با شما موافق بود. همه اسلام را میخواستید، دین حق را میخواستید و از رژیم فاسد اعراض کردید، این اسباب این معنا شد.
این دو تا کلمه: همه با هم وحدت کلمه و همه با اسلام. این دو تا کلمه رمز پیروزی شما بود، و عمل به آیه کریمه وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا[16] در این آیه همین رمز است که همهتان با هم به خدا بپیوندید و جدا از هم نباشید؛ اجتماع با هم باشد، و توجه به خدا باشد؛ تفرقه هم نباشد در کارهایتان. این اسباب این شد که یک جمعیت کمی با نداشتن هیچ سازوبرگ جنگی، مشتی داشتند و ایمانی داشتند، غلبه کردند بر جمعیتهای بزرگ و با اشخاصی که منافعشان در خطر بود، منافع حیاتشان در خطر بود و پشتیبان او بودند. هیچ کس نتوانست این را نگهش دارد. ما تا اینجا آمدهایم، پس ما یک فاتحی هستیم که در نیمه راهیم، از اینجا به بعد چه بکنیم که این فتح را به آخر برسانیم، حفظ کنیم این فتح را، این پیروزی را حفظ کنیم؟ مثل هیتلر نشویم که بین راه بَرَش گرداندند، تو دهنش زدند بَرَش گرداندند و محتاج به خودکشی شد! آنچه که باید بکنیم این است که همین رمز را، همین دو تا کلمه را، حفظ کنیم: یکی جدا نشویم از هم.
و الآن دستهایی در کار است که میخواهند این رمز را از دست ما بگیرند، دستهای زیاد، دستهایی که مع الأسف اغفال کردهاند دوستان ما را؛ نه همان دشمنها، دوستان را هم اغفال کردهاند؛ و دارند بذر نفاق و جدایی را در این مملکت پخش میکنند. این مملکتی که از مرکز تا سرحَدّات همه جا یک کلمه میگفتند، میگفتند: «جمهوری اسلامی». یک کلمه مقدمه او بود: میگفتند که این رژیم نه، از مرکز این بود تا سرحَدّات، از هر طرف بروی، هر جا میرفتی، همین کلمه بود. فهمیدند آنهایی که میخواهند غارت کنند ما را که رمز پیروزی ما این وحدت کلمه بود و مقصد، یک مقصد بودن، هر کس یک طرف نمیکشید، همه یک چیز میگفتند، همه میگفتند «جمهوری اسلامی». حالایی که ما رسیدهایم به اینجا، الآن آنهایی که این معنا را لمس کردند که این وحدت کلمه و وحدت مقصد، همه با هم و همه با هم اسلام، این پیروز کرده ما را، میخواهند این را از ما بگیرند، همه با هم را بگیرند؛ اسلامش را هم بگیرند. این دو تا کلمهای که اساس پیروزی شما بود. الآن شیاطین در صددند که از شما این رمز را بگیرند و اگر این رمز را حفظش نکنید و شیاطین خدای نخواسته غلبه کنند بر شما و رمز را بگیرند، مملکت ما میشود مثل همان قضیه هیتلر، در نیمه راه برش میگردانند، میزنند توی دهنش بیرونش میکنند! ما باید این را حفظش کنیم.
الآن شما ببینید در تهران از قراری که روزنامهها مینویسند قریب صد گروه پیدا شدهاند! اظهار وجود کردهاند. گروه، گروه و لو چیزی نیستند اینها، در مقابل ملت اینها چیزی نیستند، لکن این زنگ خطر برای اینکه آن رمز پیروزی را که اجتماع بود- از ما بگیرند. آن وقت ما گروه گروهها را به هم پیوند دادیم، ملتْ، گروهها را به هم پیوند داد، حالا در مقابل او، بعد از اینکه به این حد رسیدید، دارد پیوندها از هم گسسته میشود و گروه گروه میشوند. این کیست؟ حزب چه، این کیست؟ حزب چه، این کیست؟ جبهه چه، بسیاریشان هم اسم اسلام رویش هست، اما غفلت از اینکه حالا تکه تکه کردن صحیح نیست؛ محله محله کردن، گروه گروه کردن، الآن صحیح نیست. ما در یک حالی الآن هستیم که باید این مراحل را طی کنیم تا بتوانیم بگوییم ما حالا پیروز شدهایم. آن وقت هم باید حفظش بکنیم. همیشه باید حفظش بکنیم، اما حالا نیمه پیروزی است، نه پیروزی. الآن ما یک مقدار جلو رفتیم، مقدار دیگرش مانده است. اگر در این نیمه راه که ما هستیم غلبه کنند بر ما، ما از هم جدا بشویم. کم کم آنها از زیر پیوند کنند، مثل همان فاتحی که قلعه را فتح کرده و لشکرش رو به سستی و رو به افتراق گذاشته است و اهالی قلعهای که شکست خورده بودند رو به اجتماع و روی دستهبندی ... یکی بشوند، نتیجهاش این میشود که بعد از چندی این گروه فاتح، شکست خورده میشوند و از قلعه بیرونشان میکنند. اگر ما این رمز را حفظ نکنیم- «ما» مقصودم همه ایران است، همه مملکت، طبقه روحانی، طبقه دانشگاهی، پاسداران، بازاری، کارمند، کارگر، دهقان، همه مکلّفیم- اگر ما نگه نداریم این پیروزی که برای ما پیدا شده و این فتح عظیمی که برای شما پیدا شده است، اگر حفظش نکنیم، در حالی که بین راه هستیم، آنها دارند با هم مجتمع میشوند؛ ما داریم گروه گروه میشویم الآن بسیاری از این منحرفینْ زیرزمینی با هم مجتمع دارند میشوند؛ با هم پیوند میکنند. اضافه کنید که دستهایی هم از خارج هست، که آن دستها و کمکهای خارجی هم این مطلب را به آن دامنمیزنند، کمک میکند. از مرزها الآن باز اشخاص وارد میشوند، اسلحه وارد میشود! از این چیزها. در داخل باز این طور روابط دارد درست میشود. گروهها با هم مجتمع میشوند. آنها دارند مجتمع میشوند؛ ماها داریم متفرق میشویم! ما خودمان را فاتح دیدیم به سستی گراییدیم و جدا داریم از هم میشویم؛ آنها خودشان را مغلوب دیدند و عقده پیدا کردند و دارند با هم پیوند میکنند و ما را متفرق میکنند؛ رمز را از ما میگیرند و خودشان رفتار میکنند. رمز پیروزی، یعنی یک رمزش را و او وحدت کلمه و آن اجتماع، اجتماع را دارند از ما میگیرند؛ گروه گروهش میکنند. آقا، این بیجهت نیست که صد گروه یک وقت، در حدود یک ماه یا یک خرده بیشتر در تهران پیدا بشود! این یک مسأله عادی نیست که یک دستهای دلشان خواسته. دلشان خواسته! این یک نقشهای است، یک چیزی است که زیر پرده یک دستی پشت سر اینهاست، آنهایی که آدمهای صحیح و حسن نیت دارند، غفلت میکنند، باید بیدار بشوند؛ آنهایی که شیاطین هستند روی نقشه کار میکنند. اگر این دستههایی که علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به کشور خودشان، علاقه دارند به ملت خودشان، این دستهها از این تفرقها دست بردارند، برای آنها چیزی خیلی نمیماند؛ دیگر آنها صد گروه نیستند. از آن طرف دارد آنها مجتمع میشود، از این طرف گسسته. نتیجه این میشود که خدای نخواسته اگر ما سستی کنیم، اگر ما غفلت کنیم، شیاطین هم با هم مجتمع بشوند، یک وقت چشممان را باز کردیم که یک کودتا شد و همه بساط را به هم ریخت! همه بساطی که تا حالا همه خونهایی که تا حالا دادید هدر میرود؛ همه زحمتهایی که کشیدید باطل شد.
باید چه کرد؟ نباید امروز ما هی فریاد کنیم که ما چنین کردیم؛ ما امروز باید فریاد کنیم که باید این کار را بکنیم. نباید یک لشکر فاتح هی بنشیند از فتحش بگوید. این ثناخوانی از فتح، اسباب این میشود که دلگرم میشوند که الحمد لِلّه دیگر گذشت، سستی پیدا میشود. باید از آن طرف صحبت کنیم که ما باید جلو برویم. همان فریادهای اللَّه اکبری که کردید و با قدرت الهی پیش بردید این پیشبرد عظیم را، همین را باید حفظش بکنید.
الآن ماه مبارک رمضان جلو است، ماه بسیار شریف شعبان هم درش واقع هستیم، این مساجد را باید مسلمانها پر کنند از جمعیت، این سنگرهای اسلامی را پر کنند از جمعیتها و در آنجا مسائل روز را بگویند و فریاد کنند. الآن ما احتیاج به «اللَّه اکبر» داریم تا آن وقتی که آن مردک بود، الآن احتیاج ما بیشتر است. الآن ما به اجتماعات بیشتر احتیاج داریم. حربه دست شماست، اگر بتوانید نگهش دارید، شما همه چیز دارید، اگر بتوانید نگه دارید. شما قدرت ایمان دارید، باید نگهش دارید. شما یک ملت رنج دیده بودید که از وقتی چشمتان را باز کردید و هوشتان بوده است هی سازمان امنیت به گوشتان خورده، هی در سازمان امنیت چه شده، هی دلتان لرزیده برای اینکه سازمان امنیت مبادا چه بکند، پاسبان مبادا چه بکند. شما با این تنفری که پیدا کردید از این رژیم و با آن توجهی که پیدا کردید به اسلام، پیروز شدید.
این وحدت کلمه را حفظش کنید و این ایمان را، این ایمان را که جوانهای عزیز ما، بسیار عزیز ما میآیند استدعا میکنند که دعا کنید ما شهید بشویم. این جوان سی ساله، بیست ساله، بیست و پنج ساله، کمتر هجده ساله، میآید میگوید که دعا کنید من شهید بشوم. این احساس، این تحولی که در جامعه ما پیدا شد، اینها رمز پیروزی ما بود، این را نگهش دارید. این روحیه، این روحیه بزرگ، این روحیه الهی- غیبی، این را حفظش کنید و از تفرقات، از این افتراقها، پرهیز کنید. من همه را دارم میگویم، من خطابم به هر جا [ست که] برسد صدایم. معنا ندارد امروز در یک مملکتی که فتحش نیمه کاره است، احزاب مختلف بگذارند استقرار پیدا بکند، بعد هر کاری میخواهند بکنند. بگذارند ما درست مستقر بشویم، اقتصادمان درست بشود، زراعتمان درست بشود، لا اقل دستمان دراز نباشد برای دیگران که گندم بده، جو بده، چه بده! همه چیزمان را از دیگران بگیریم. بگذارید اینها یک قدری درست بشود. اگر شما خدا را میشناسید، برای خاطر خدا، اگر شما ملت را دوست دارید، برای خاطر ملت، اگر کشورتان را میخواهید، برای خاطر کشور. بازی نخورید از این یک مشتی که دارند کاری میکنند که همه چیز ما به باد برود. تا میتوانستند نمیگذاشتند کسی زراعت درست بکند؛ بعدش نمیگذاشتند کسی زراعتش را بردارد، حالا که برداشت کردهاند آتش میزنند! اینها دلشان برای ملت سوخته؟ ارزاق یک ملتی را این طور دارند به باد میدهند، آن وقت میگویند که ما «ملّی» هستیم! ما با ملت آشنا هستیم. نیست مطلب این طور، بازی نخورند این جوانهای عزیز ما اینهایی که قصدشان است که خدمت بکنند، لکن راه را نمیدانند. دست بردارند اینها از این متفرق شدن و گروه گروه درست کردن.
مطلب زیاد است من هم نمیتوانم دیگر ادامه بدهم، محوَّل به خودتان. اسلام را امروز به دوش من و شما گذاشتند که این را حفظش کنیم، مسئولیتش به دوش من و شماست، به دوش این ملت است؛ این را حفظش کنید. شما پاسداران، خدمت میتوانید بکنید به این نهضت؛ و خدای نخواسته میتوانید کاری بکنید که اسلام از دست برود. شما پاسدارها اگر واقعاً پاسداری از اسلام میکنید، پاسداری از مملکت اسلامی میخواهید بکنید، توجه کنید به اینکه خودتان یک قدم خلاف برندارید. اگر شمایی که الآن پاسدار اسلامید از شما یک خلاف ببینند، میگویند اسلام این طوری است- چنانچه اگر از روحانیون یک چیزی ببینند، میگویند اسلام این است- باید شماها وظایف پاسداری از اسلام، پاسداری از جمهوری اسلامی، پاسداری از مملکت اسلام، شمایی که الآن به این شغل بسیار شریف و لباس بسیار مبارک درآمدید قدرش را بدانید. اگر الآن شما یک خلافی بکنید، گردن شما نیست؛ میگذارند گردن جمهوری اسلامی، میگویند جمهوری اسلامی هم همین است. آن وقت سازمان امنیت به ما ظلم میکرد، حالا پاسدارهای اسلامی! مکتب ما را، آن مکتب بزرگ ما را، دفن میکند. اگر در این نهضت مکتب ما شکست بخورد، دفن میشود، و دیگر کسی نمیتواند بیرونش بیاورد. کاری بکنید که شکست نخورید، کاری بکنید که مکتبتان شکست نخورد.
شما به وظایف انسانی و اسلامی خودتان رفتار کنید ما هم همین طور، ان شاء اللَّه و همه گروهها هم همین طور، تا اینکه این فتحی که تا اینجا رساندیم بتوانیم نگهش داریم تا به آخر برسانیم و بتوانیم ما عرضه کنیم به دنیا که ما یک همچو متاعی داریم؛ اسلام یک همچو چیزی است. اگر بنا باشد که حالایی که یک پیروزی نصیب ملت ما شده است، کمیتهها تعدّی کنند خدای نخواسته، پاسدارها تعدّی بکنند خدای نخواسته، روحانیون وخلاف مسلک روحانیت عمل بکنند خدای نخواسته، دولت خلاف دولت اسلامی رفتار کند خدای نخواسته، ارتش خلاف ارتش اسلامی رفتار کند خدای نخواسته، و همین طور، اگر یک همچو قصهای پیش بیاید، در دنیا منعکس میشود. آنهایی که در صددند که این نهضت را آلوده کنند و اسلام را- دشمن دارد اسلام- آنها در خارج و در داخل منعکس کنند که مهرهها عوض شده، اعمال همان اعمال است! مهرهها عوض شده، آن وقت نصیری[17] بود، حالا بصیری،[18] هست. عمل چه عملی است، اگر ما اعمالمان را موافق با آنکه جمهوری اسلامی اقتضا دارد منطبق نکنیم، اگر ما که پاسدار احکام و شما پاسدار اسلام- همهمان الحمد لِلّه امیدوارم پاسدار باشیم- اگر ما اعمالمان را مطابق با آن وظیفه پاسداری نکنیم، ما را متهم میکنند به اینکه- خودمان را متهم نمیکنند؛ آنها دیگر حالا کار به شخص ندارند؛ مکتب ما را متهم میکنند به اینکه- این هم همان رژیم شاهنشاهی است، افراد فرق کردهاند، اسمش فرق کرده، آن وقت میگفتند «رژیم شاهنشاهی»؛ حالا میگویند «جمهوری اسلامی» آن وقت میگفتند «شاهنشاه»، حالا میگویند یکی دیگر، اما معنا همان معناست؛ محتوا همان محتواست، اشکالات همان اشکالات است و تعدّیات همان تعدّیات است. اگر یک کاری بکنید، زیادش میکنند. [اگر کسی] یک تعدّی بکند، نمیگویند این کرده، میگویند پاسدارهای اسلامی این طور. از اینجا هم بَرَش میدارند و میگذارند روی اسلام و میگویند اسلام این است! آن اسلامی که اینها فریاد میکردند ما اسلام میخواهیم، ما رژیم شاهنشاهی را نمیخواهیم، ما رژیم اسلام را میخواهیم؛ این هم اسلامشان! این طور برای ما میگویند.
امروز اسلام به شما محتاج است، قرآن کریم محتاج به شماست؛ خودتان را اصلاح کنید! شما هم خودتان را اصلاح کنید؛ این طبقه هم خودش را اصلاح کند. اگر هر کس یک جایی،- فرض کنید-، یک صورت روحانی به خودش داد و چهار تا از این تفنگدارها را دور خودش جمع کرد و شروع کرد خلاف آن چیزی که وظیفه روحانی است عمل بکند، اسلام را به باد داده. امروز نمیگویند زید این کار را کرده؛ میگویند جمهوری اسلامی این است. منعکس میکنند، این جمهوری اسلامی. وظیفه سنگین. مسئولیت سنگین و همهتان مسئول خواهید بود. اگر یکیتان یک کاری بکند، دیگری ساکت باشد، او هم مسئول است. اگر یکی خلاف کرده، همه باید بروید دنبالش که آقا چرا؟ لازم نیست که کُتک کاری بکنید، مؤاخذه کنید. اگر یک نفر خلاف کرد، بیست نفر از شماها رفت گفت نکن، این کار صحیح نیست، تحت تأثیر واقع میشود. اگر یک معمّم، یک صورت معمّم، یک کار خلاف کرد، از اطراف، معمّمین هجوم به آن آوردند که چرا این کار را میکنی؟ نمیکند دیگر. اگر من یک خلافی کردم همهتان هجوم آورید که چرا این کار را میکنی؟ من سر جایم مینشینم. همهتان مسئولید، همهمان مسئولیم. امروز مسئولیت، بزرگ است برای ما، ما نصف راه هستیم و من خوف این را دارم که قضیه ما قضیه هیتلر بشود.
خداوند ان شاء اللَّه شما را سلامت بدارد، ماها همه را به وظایف خودمان آشنا کند مملکت ما را از همه شرها نجات بدهد و نادانهای ما را دانا کند و آن کسانی که خیانت میخواهند بکنند به این مملکت، هدایت کند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج8، ص: 501 ـ 512)
ـ سخنرانی در جمع بانوان مکتب ولی عصر؛ تعلیم و تربیت- اسلام، آزادی و تمدن (1358)
«من امیدوارم که همه خواهرها و برادرها و همه قشرهای این ملت و همه ما از خدمتگزاران به اسلام و ولیّ عصر- سلام اللَّه علیه- باشیم. ما در یک مملکتی هستیم که مملکت ولیّ عصر است و وظیفه آنهایی که در مملکت ولیّ عصر زندگی میکنند یک وظیفه سنگین است. نمیتوانیم ما لفظاً بگوییم ما در زیر پرچم ولیّ عصر- سلام اللَّه علیه- هستیم و عملًا در آن مسیر نباشیم. چنانچه نمیتوانیم بگوییم که ما جمهوری اسلامی داریم، و عملًا آن طور نباشیم؛ اسلامی نباشیم. شما که به نام مقدس «ولیّ امر» یک گروه متشکلی تشکیل دادهاید و زحمت میکشید و خدمت میکنید و احکام اسلام را ترویج میکنید و تعلیم و تربیت میکنید.
تعلیم باید پهلویش تربیت باشد، تربیت صحیح؛ تربیت اسلامی. اگر تعلیم تنها باشد بدون تربیت، فایده ندارد؛ بلکه گاهی مُضرّ است. تربیت بیتعلیم هم نمیشود؛ به نتیجه نمیرسد. این دو تا باید با هم باشند، توأم باشند؛ تعلیم و تربیت. انسان یک موجودی است که با تعلیم و تربیت رشد میکند. یک رشد نباتی و حیوانی انسان دارد که با نباتات و با حیوانات شریک است، همه با هم. این قافله حرکت دارند میکنند، انسان هم یکی از آنهاست. یک نباتی است اوّل و بعد یک حیوانی، مثل سایر حیوانات است و تا سرحدّ حیوانیت با حیوانات شریک است؛ چنانچه تا سرحدّ نبات با نباتات شریک است. یک موجودی است که هم نبات است و هم حیوان و تا سرحدّ حیوانیت با همه حیوانات شرکت دارد؛ و از آنجا راهش جلوتر میرود. حیوانات با انسان شرکت دارند در همین امور مادی، همان خوردن و خوابیدن و تولید مثل کردن، همه حیوانات همیناند، انسان هم اگر همین باشد، حیوانی است مثل سایر حیوانات و لو اینکه خوراکش با او فرق داشته باشد، حیوانات هم بعضیشان با بعضی خوراکشان فرق دارد؛ یکی گوشتخوار است، یکی علفخوار است و انسان هم جزء آنهاست که علفخوار است منتها حالا گوشتخوار هم شده. اگر انسان تربیت و تعلیم نداشته باشد- توأم با هم- در همین حدّ حیوانیت باقی میماند. و انسان از سایر حیوانات، اگر آن تربیت و تعلیم نباشد، بدتر است.
حیوانات حدود شعاع فعالیتشان خیلی محدود است و حدود تجاوز و تعدیشان هم محدود است؛ یکی طعمهای گیر میآورد و میخورد و دیگر ذخیره نمیکند، الّا بعضیشان، و همان وقتی که سیر شد میرود سراغ کارش میخوابد. انسان، یعنی این حیوانی که حالا نرسیده به حد انسانیت، این حیوان، این قسم از حیوان که ما اسمش را «انسان» میگذاریم برای اینکه بعدها ممکن است انسان بشود، این هیچ حدی ندارد. نه در شهوت حد دارد و نه در آمال و آرزوهایی که باید باشد، حد دارد. شما اگر فرض کنید برای یک انسانی، یکی از همینها، ابتداءً خودش خیال میکند که من اگر یک خانه خوبی داشتم بس بود، وقتی به خانه میرسد، میبیند بس نیست. خوب، یک باغی هم پهلوی آن خانه بود بس بود، به باغ که رسید، میبیند بس نیست. یک مزرعهای داشتیم، خوب، بد نبود، به مزرعه میرسد، یک دهکده خوب بود داشته باشیم! به آن میرسد، هر چه بالا میرود زیادتر میشود. ابتداءً یک چیز مختصری میخواست، هر چه بالاتر رفت، زیادتر میشود، طمعش زیادتر میشود، آرزویش زیادتر میشود. اینهایی که یک مملکت دارند، میبینید که میروند دنبال یک مملکت دیگر؛ مملکتگیری میکنند. اگر همه ممالک دنیا را یک انسانی بگیرد، آن وقت به فکر میافتد برود کره ماه، برود آنجا را هم بگیرد، بعد به فکر میافتد برود کره مرّیخ، آنجا را هم بگیرد؛ بعد میرود سراغ جاهای دیگر، آخر ندارد. این یک موجودی است که خدا این طور خلقش کرده است که در حد حیوانیت، یعنی همانهایی که حیوان میخواست، این زیادترش را دارد؛ حدود هم ندارد. حیوانات در یک وقت خاصی شهوت دارند، آن وقت وقتی است که میخواهد تولید مثل بکند؛ در مابقیاش آن طورها نیستند. انسان این جور نیست، انسان شهوتش هم حد ندارد، نه حدود دارد و نه یک طور خاصی- که غیر از آن طوری که انبیا آمدهاند محدودش کردند به حدودی- انسان هیچ این حرفها ندارد، آن بهترین محارمش هم فرق نمیکند پیش او، دخترش با اجنبی فرقی ندارد پیش او، یک همچو حیوانی است، در هر چیز نامحدود است. شما یک موجود نامحدود هستید. اگر این نامحدودی در طرف حیوانیت صرف شد، یک حیوان نامحدود، یک حیوانی که با سایر حیوانات فرق دارد. حیوانات دیگر شهواتشان محدود است، آمالشان محدود است؛ این انسان نامحدود است. اگر به همین حال حیوانیت باشد و دنبال همین کارهای حیوانی، دنبال همین شهوات، دنبال همین آمال و آرزوهای حیوانی، که همه این آمال و آرزوهایی که مربوط به طبیعت است، تمام آمال و آرزوهایی که مربوط به امور طبیعی است حیوانی است، اگر به این حد باقی بماند، این تا آخر حیوان است. اینجا صورتش صورت انسان است. وقتی این پرده برگشت و آن عالم پیدا شد، صورتش هم یک صورت دیگر میشود، همچو نیست که به صورت انسانیت آنجا محشور بشود. اگر اینجا انسان شد، آنجا انسان است. اگر کسی در اینجا توانست خودش را انسان بکند، آنجا که برود انسانیتش به طور کمال و آن طوری که چشمهای این عالم نمیتواند او را ببیند، به طور کمال در آنجا تحقق پیدا میکند؛ و اگر چنانچه نتواند این کار را بکند، مهار را رها کند.
خوب، بسیاری هستند که مهار ندارند، رها هستند؛ آزادند! این آزادیی که غربیها میخواهند همین است. آزادند، هر چه میخواهند و هر کاری میخواهند بکنند. ظلم بکند آزاد است، شهوات غیر مشروع، آزاد است، بدگویی به هر کس، آزاد است، قلمفرسایی به ضد هر کس، آزاد است. اگر این آزادیی که همین غیر محدود بودن این قسم حیوان است، این حدی ندارد برای خودش، آزادیش را حدّی قائل نیست، هر جا جلو برود باز در این آزادی میخواهد جلوتر برود.
اگر ما تربیت و تعلیم نداشته باشیم، تربیتی که انبیا آوردهاند برای اینکه غیر انبیا راه را نمیدانند. ما الآن یک راهی را داریم قهراً میرویم خودمان هم ملتفت نیستیم و آن راهی که انبیا برای ما آوردند که از آن راه باید بروید، آن صراط مستقیم که منتهی میشود به آنجایی که ماها دیگر الآن نمیتوانیم ادراک بکنیم، این را انبیا آوردهاند. مکتب غیر انبیا اصلًا اطلاع از ما وراء طبیعت ندارد. هر چه مکتب هست همین طبیعت است. مکتب انبیاست که ما وراء طبیعت را هم طرح میکند. در مکتبهای دیگر اصلًا طرح نمیشود ما وراء. بله میگویند دروغ است! یک آدمی که اصلًا نمیداند ما وراء طبیعت چیست، همین طور نشسته توی خانهاش و میگوید نخیر، نیست! انبیا میدانند راه چه هست، از کجا باید رفت؛ چه جوری باید رفت. راهی است که تا به وسیله انبیا و تعلیمات انبیا نباشد، انسان نمیتواند به مقصدش برسد. راه مستقیمی که انسان را به مقصد میرساند اگر راه انبیا نباشد، معوج میشود؛ یا این طرف میرود، یا آن طرف میرود. انبیا هستند که ما را به راه مستقیم هدایت میکنند و کیفیت تربیت و تعلیمی که برای آن عالم هم باشد- هم این عالم، و هم آن عالم- نه اینکه انبیا به این عالم کار ندارند. این عالم هم، با هر چیزی که بگویید، آنها منافی و مخالف با آن نیستند. مخالف با دل بستن به دنیا هستند. این دو تا اشتباه میشود.
آنهایی که میخواهند عیبگیری کنند میگویند که با همه تمدنها مخالف است؛ اسلام با همه تمدنها مخالف است. این اشتباه است. اسلام با هیچ تمدنی مخالف نیست. اسلام تمدنی را ایجاد کرد، ششصد، هفتصد سال یک دنیا را، تقریباً اکثر معموره را [متمدن] کرد؛ با اینکه باز اسلام نبود درست. با تمدن، اسلام مخالف نیست، با دلبستگی و محدود شدن مخالف است که همه آمال و آرزوی ما همین باشد؛ همه همّ ما همان علفمان باشد؛ تمام همت ما این باشد که خوب بخوریم، خوب بخوابیم و خوب شهوات، دلبستگی را مخالف است، این که همّ انسان، علفش باشد! با این مخالف است اسلام. تمدن به اعلی مرتبه، مهار، مهار در معنویت، همه مظاهر تمدن را انبیا قبول دارند، لکن مهار شده؛ نه مطلق و رها. شهوات را جلویش را نگرفتند؛ جلوی اطلاقش را گرفتند. جلو رهایی و آزادی را گرفتند. یک کسی- در همان زمانهای سابق، به یک ظریفی که از آشناهای ماست- راجع به امور جنسی گفته بود که فلانی!: این حل شده. او گفته بود این را در صدر خلقت، خرها حل کرده بودند! آن آزادی که شما میگویید که حل شده همان است که حیوانات در صدر خلقت آزاد بودند! انبیا آمدند این آزادی را جلویش را بگیرند و اصلش را مخالف نیستند، دعوت هم به آن کردهاند. این دعوت به ازدواج، این قدر تعریف از ازدواج برای اینکه هم ازدواج بشود، هم انحراف نباشد. از این شهوات مطلق، از این مراکز فساد و فحشا، انبیا جلوگیری میکنند، نه از اصل شهوت. اصل شهوت طبیعی است و باید هم کار خودش را انجام بدهد، اما حدود دارد. اگر تربیت و تعلیم آن طوری که انبیا و تحت تربیت انبیاست تحقق پیدا بکند، انسان هم صحیح میشود و روی یک نظمی تحقق پیدا میکند و این آکل و مأکول[19] و این تعدّیات و این تجاوزها و این اختلافهای طبقاتی پیدا نمیشود؛ و هم آن طرف- که عمده آن طرف است- آن حیات جاویدی که آخر ندارد تأمین میشود. کوشش کنید که شما که حالا منتسب به ولیّ امر- سلام اللَّه علیه- هستید، مکتب ولی امر را به آن توجه کنید که برای تربیت و تعلیم این انسان است که از حد حیوانیت برساندش به حد انسانیت و رشد انسانی پیدا کند و تربیتهای انسانی پیدا کند و تعلیمات، تعلیمات صحیح باشد. خداوند همه شما را ان شاء اللَّه موفق بدارد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج8، ص: 513 ـ 517)
ـ بیانات خطاب به سرپرست «خبرگزاری جمهوری اسلامی»؛ انتشار صحیح اخبار (1359)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
ضرورت عدم گروه گرایی در خبرگزاری
میخواهیم کسی در رأس این مؤسسه باشد که درست آنچه هست بگوید و بنویسد.
خبرگزاری پارس باید مورد تصفیه قرار گیرد و از کسانی که هیچ گونه وابستگی به این گروه و آن گروه ندارند استفاده شود، تا مؤسسه مزبور را در جهت اهداف انقلاب اسلامی بازسازی نماید.
درباره انتشار و تبلیغ اخبار انقلاب اسلامی ایران در خارج از کشور بویژه کشورهای اسلامی کوشش بیشتری به عمل آید.» (صحیفه امام، ج13، ص: 1)
ـ سخنرانی در جمع اعضای ستاد انقلاب فرهنگی؛ اصلاح دانشگاهها (1359)
«البته اینها که ذکر کردید همهاش جهات خوبی است؛ لکن یک نکته است که باید به آن توجه بشود و آن اینکه الآن که شما بخواهید دانشگاه را برای پذیرفتن معلم، پذیرفتن شاگرد، مهیا کنید، یک عده زیادی چهرههایشان را از آنی که هستند بر میگردانند به یک چهرههای اسلامی، و خودشان را در دانشگاه به عنوان معلم، به عنوان- مثلًا- شاگرد، جا میزنند. این را باید یک فکری برایش بکنید. همه مسلمانند و همه متقی، همه با این نهضت اسلامی موافق، لکن سوابقشان را باید الآن ملاحظه کرد؛ یعنی، بنا بر این باشد که یک گروههایی [باشند] برای رسیدگی به سوابق معلمها، به سوابق اینهایی که میخواهند مثلًا وارد بشوند، تا دوباره این مرکز تجمع افرادی [نشود] که آنجا بیایند و قضیه تحصیل نباشد و قضیه جهات سیاسی باشد و این طور چیزها. و یک جهت هم اینکه در دانشگاه این مسائلی که قبلًا موجب شد دانشگاه به این فسادی که دیدید کشانده شود، این را یک فکری بکنید برایش که مرکز اشخاص یا گروههایی که میخواهند فعالیت گروهی بکنند نباشد. دانشگاه مرکز تحصیل است و مرکز آموزش است و آموختن است؛ نه مرکز اینکه یک گروهی بیایند برای خودشان یک کاری انجام بدهند. بعد از شش ماه دیگر باز همان مسائل برگردد؛ همان فساد در کار باشد. آن وقت هم باز بخواهید از سر بگیرید، مشکلات زیادتری پیدا بشود. از اولی که بناست دانشگاه باز بشود و بناست معلم پذیرفته بشود، مهم این است این معلم [هایی] که الآن میآیند و اظهار چه میکنند و شهادت میدهند و میگویند ما مسلمان و چه و چه هستیم، به این اکتفا نشود؛ سوابق این دیده بشود که این چطور آدمی بوده است؛ چکاره بوده است؛ در دانشگاه که بوده چه میکرده، چه درس میداده؛ چه جور برخورد میکرده با جوانها و چه توطئهها داشته یا نداشته. این مسائل خیلی باید بررسی بشود که دانشگاه وقتی باز میشود، یک دانشگاهی باشد که حالا صد در صد نشد، [طوری] باشد که اشخاصش اشخاص صحیح باشند و بعد هم که باز میشود، یک بازرسیهایی لازم است به اینکه در همه جا حاضر باشند؛ برای اینکه معلمین با دانشجوها چه جور برخورد دارند و غیر برنامه درسیشان چه حرفها آنجا هست؛ چه چیزها آنجا مطرح میکنند. اگر دیدند چیزهایی انحرافی است، اطلاع بدهند. و یک سازمانی باشد برای اینکه اگر هر یک از معلمین یک همچو کاری بخواهند بکنند، [بررسی] بشود. اگر- مثلًا- گروهها بخواهند در دانشگاه باز این بساط را درست کنند، حاضر باشند یک اشخاصی برای اینکه مانع از این امور بشوند. شما هر چه اصلاح بکنید، وقتی افراد غیر صالح آمدند اصلاحات را به هم میزنند. اصلاحات در یک محیطی که افراد غیر سالم نباشند [...] گروههایی نمیخواهند درس بخوانند؛ اصلًا میخواهند به هم بزنند. یک اشخاصی هستند که واقعاً مطلع بر مسائل نیستند؛ درست ملتفت به مصالح و مفاسد نیستند، اینها را وقتی آوردند برای تعلیم و تربیت میشود تربیت کرد. اما یک گروههایی هستند که اصلًا مصالحشان اینها نیست؛ مصالحشان این است که دانشگاه را به یک صورتی در آورند که هم آنهایی که دانشجو هستند درست [کسب] دانش نکنند و وارد بشوند در یک گروههای انحرافی و به هم بزنند اوضاع را.
عمده این است که دانشگاه طوری بشود که افرادش، خصوصاً معلمینش یک معلمینی باشند که متعهد باشند و آن وقت هم در سر کلاسها آن مقداری که صلاح است اشخاصی، معلمینی، باشند که برای آنها صحبتهای اخلاقی بکنند؛ صحبتهای اسلامی بکنند که این جوان از حالا پرورش پیدا بکند. این بیشتر در دبیرستانها باید بشود؛ پرورش پیدا کند به یک پرورش صحیحی که برای خودش باشد؛ نه بعد از اینکه پرورش شد، یکی برای روسها عمل کند، یکی برای انگلیسها عمل کند، یکی برای امریکاییها.
اینها یک مهماتی است که باید خیلی درش دقت کرد و البته باید تحصیلات هم طوری باشد که محدود نشوند. آن طوری که در سابق بود، نمیگذاشتند جلو بروند، باید آن طور نباشد. جهات اخلاقی هم خیلی ملاحظه بشود. معلمهایی که میتوانند برای آنها صحبت کنند و اخلاق بگویند و عقاید بگویند، این کاری باشد که مشغول باشند در ضمن تحصیلات. و تحصیلات هم، همان طوری که در اینجا طرح دادید، موافق با وضع مملکت ما باشد؛ نه اینکه- فرض کنید- یک کلاس هم باز بشود برای- مثلًا- هنرهای زیبا و کذا که جز برای عقب ماندن ما و جز برای بهرهبرداری دیگران از آن نبوده، یا- فرض کنید- که فلان موسیقی و چیزهایی که در دانشگاه زیاد شاید بوده؛ من هم خیلی اطلاع ندارم. این طور چیزهایی که به درد یک کشوری نمیخورد، مثل کشور ما، اینها نباشد؛ آن چیزی که احتیاج داریم باشد. و دنبال این هم باشیم که ان شاء اللَّه خودمان خودکفا باشیم؛ چنانچه، خوب، طرح شما هم همین طور است.
من امیدوارم که موفق باشید و همه گروهها با شما همراهی بکنند؛ از دولت گرفته تا رئیس جمهور، تا دولتی که بعد میآید، همه اینها، همراهی بکنند. اگر دانشگاه درست بشود، این مملکت درست میشود. مرکز همه فسادها و صلاحها دانشگاههاست و لهذا آن چیزی [است] که مطمح نظر خارجیها بوده است همیشه. آنها حوزههای علمیه را نتوانستند تا حالا منحرف کنند. اخیراً شاید یک خرده انحرافاتی پیدا شده؛ اما در طول مدت نتوانستند منحرفشان کنند. دانشگاه را مرکز تبلیغات قرار داده بودند و انحرافات؛ میکشیدند به آن طرف، یا به این طرف. مهم این است در دانشگاه امروز. و البته در تحصیلات هم، همان طور که طرح دادید، باید [طوری] باشد که ان شاء اللَّه در آن چیزهایی که ما احتیاج داریم خودکفا بشویم و لو در یک مدت طولانی. و خداوند ان شاء اللَّه همه شما را حفظ کند و موفق برای اجرای یک همچو اموری.
فرض کنید که الآن بخواهید بازش کنید، این همان مسائل است بلا اشکال. اگر دانشگاه قبل از اینکه یک اساسی برایش درست بشود باز بشود، همان گروهها میریزند و همان فساد را ایجاد میکنند و همان سنگربندیها را میکنند. تا این ترتیب صحیحی پیدا نکند که بتواند دانشگاه باشد [...] ما دانشگاه میخواهیم؛ نمیخواهیم که یک مرکزی باشد برای اجتماع امور انحرافی. اگر ما بخواهیم اسم دانشگاه داشته باشیم تویش هر کاری هم بشود، آن وقت باید زود باز بشود و باز همانها بریزند توی دانشگاه، همان [بلا] را به سر دانشگاه بیاورند. دانشگاه وقتی باید باز بشود که شما اطمینان پیدا کنید به اینکه این دانشگاه، دانشگاه است؛ دانشگاهی است که برای کشور ما، برای اسلام، مفید است.
اما یک دانشگاهی که باز اطمینان به این [نیست] که این قابل است که در آن به ترتیب صحیح عمل بشود معنایش این است که ما یک مرکزی درست کنیم، خرج زیادی بکنیم و باز همان بساط باشد؛ آنها هم که بیایند فعالیتشان زیادتر است و کارهای زیادتری میکنند؛ همان سنگربندیها و همان بساط اعاده میشود.
آن کس که میگوید حالا باید باز بشود این یا توجه ندارد، یا انحراف دارد؛ این دلش میخواهد این جور بشود؛ به اینها نباید اعتنا کرد. شماها باید خودتان با اشخاصی که تخصصاتی دارند بنشینید مشورت بکنید و یکوقتی دانشگاه باز بشود که شما مطمئن باشید که حالا اینکه باز میشود دانشگاه است؛ جای دانش است؛ جای پرورش است. ما که نمیخواهیم یک صورتی درست کنیم و عرضه بداریم به دنیا و به غرب که ما دانشگاه داریم. دانشگاه داشتیم! سی سال دانشگاه داشتیم! این بود که شد.
ما میخواهیم یک چیزی درست کنیم که خودمان باورمان بیاید که ما دانشگاه داریم؛ غرب بپسندد این را یا نپسندد، روشنفکر بپسندد این را یا نپسندد. ما خودمان باید برای خودمان کار بکنیم. فکر این نباشیم که یک کاری بکنیم که یک گروهی بپسندد این را، یا ما را تأیید بکند؛ این انحراف است. ما باید برای خدا کار بکنیم؛ باید کاری بکنیم که خدا بپسندد و آن کاری است که برای کشور ما مفید باشد و برای ملت ضعیف ما مفید باشد، برای مستضعفین این ملت مفید باشد، هر که هر چه میخواهد بگوید. ما دنبال این نباشیم که- فرض کنید- برای من یک کسی هورا بکشد یا کف بزند. دنبال این چیزها ما نباید باشیم. دنبال این باشیم که این دانشگاه را خوب درست کنیم؛ ولی بعدش مورد اهانت هم [قرار بگیریم] فحش هم بشنویم، باشد. وقتی تکلیفمان را ادا کردیم، هر کس هر چه میخواهد بگوید. دنبال این نباشیم که وجاهت پیدا بکنیم. بسیاری از اشخاص را من میبینم که و لو عقیدهشان به بعضی مسائل نباشد، لکن بر خلاف عقیدهشان یک چیزی را میگویند برای ایقاع[20] وجاهت بین طبقه روشن [فکر]؛ این یک مسئلهای است؛ یک اشتباه است. ما باید فکر این معنا باشیم که چی برایمان مفید است. برای این ملت ضعیفی که عقب مانده است، کوشش کردند برای عقب ماندنش، چی برای این مفید است. چه باید کرد که این عقبماندگی را جبران کرد. ما بخواهیم دانشگاه باز کنیم به همان جوری که بوده است باز همین مسائل است و آخر هم خواهد بود؛ بلکه بدتر خواهد شد؛ برای اینکه دنبال کردید، بعد میگویند که خودشان درست کردند همین را. تا دانشگاه نشده است بازکردنش خطاست و طرحهایی که داده میشود برای باز شدن طرحهایی است که اشتباه است؛ یا تحت تأثیر واقع شده. همانهایی که میخواهند خرابکاری کنند میخواهند حالا باز بشود و یا خودشان اعوجاج[21] دارند و میخواهند همان مسائل پیش بیاید. نه البته آن طوری که بماند چندین سال؛ نه اینکه سر سال که آمد، هر چه شد یک چیز ناقصی را باز کنید، که بدتر از اولش بشود. باید تمام بشود همه جهات؛ آن طرحهایی که دارید تمام بشود، درست بشود؛ بعد که باز کنید دانشگاه را، دانشگاه است، این که میآید، برای تحصیل میآید، معلم هم که میآید برای تعلیم میآید، نه معلم میآید برای انحراف، و نه شاگرد میآید برای سنگرگیری، این نباشد، وقتی نباشد، آن وقت صحیح خواهد شد.
اختلاف سلیقهها را ما نباید گوش بکنیم. ما باید خودمان بفهمیم که چه داریم میکنیم و برای این ملت چه خدمتی باید بکنیم. خودمان وقتی فهمیدیم یک چیزی هست، گوشمان بسته باشد راجع به قلمها و راجع به ... هر کاری بکنید، آنهایی که میخواهند لطمه بزنند و آسیب بزنند کار خودشان را میکنند. شما هر کاری انجام بدهید، آنها کار خودشان را میکنند. یکوقت یک کاری انجام میدهید که تأیید آنهاست، که آنها میتوانند انجام بدهند. یکوقت یک کاری میکنید که نه، بر خلاف آنهاست، آنها باز صدمهای را که دلشان میخواهد میزنند؛ لکن دستشان نمیرسد که صدمه بزنند.
امیدوارم که مؤید و منصور باشید در این امر .... تشکر میکنم. اظهار تشکر یک برادر است از برادر دیگر و الّا مطلب مال خودتان است. همهمان باید تشکر کنیم که خدا به ما یک همچو مهلتی داده است که بتوانیم در یک همچو کارهایی وارد بشویم.» (صحیفه امام، ج13، ص: 2 ـ 7)
ـ حکم رفع مشکل کمبود نان و برنج به آقای میرحسین موسوی (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب آقای مهندس موسوی، نخست وزیر
از مسئله کمبود نان خبرهایی میرسد که این جانب را شدیداً نگران کرده است.
جنابعالی مأمور هستید این مسأله مهم را هر چه زود حل کنید. اگر کسانی در این امر اخلال میکنند مورد تعقیب قرار دهید. و اگر اشخاصی مسامحه میکنند و از کارمندان هستند اخراج کنید؛ و اشخاص متعهد را به این کار بگمارید. در درجه دوم، قضیه برنج باید حل شود. به شما مأموریت حل آن نیز داده میشود. مراتب را پس از انجام به اطلاع این جانب برسانید.[22] توفیق شما را خواهانم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 515)
ـ پیام تشکر به رئیس دولت امارات؛ تبریک عید سعید فطر (1362)
«حضرت آقای شیخ زاید بن سلطان آل نهیان، رئیس دولت امارات عربی متحده
تلگراف تبریک آن حضرت به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا حلول این عید بزرگ اسلامی را به شما و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته، و از خدای تعالی هوشیاری و اتحاد مسلمانان جهان را در برابر توطئههای دشمنان، و بخصوص امریکای جهانخوار، مسألت مینمایم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 516)
ـ پیام تشکر به نایب رئیس دولت امارات؛ تبریک عید سعید فطر (1362)
«جناب آقای رشید بن سعید آل مکتوم، نایب رئیس دولت امارات عربی متحده
تلگراف تبریک جنابعالی به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا فرارسیدن این عید بزرگ اسلامی را به شما و ملت مسلمان و برادر کشورتان تبریک گفته، نجات همه محرومین و مستضعفین جهان و بخصوص ملل اسلامی را از چنگال دشمنان اسلام و بخصوص امریکای جهانخوار، مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 517)
ـ پیام تشکر به امیر دولت قطر؛ تبریک عید سعید فطر (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای خلیفه بن حمد آل ثانی، امیر دولت قطر
تلگراف تبریک آن حضرت به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته، سعادت و عظمت ملل اسلامی را از خدای تعالی مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 518)
ـ پیام تشکر به رئیس مجلس یمن؛ تبریک عید سعید فطر (1362)
«حضرت آقای علی ناصر محمد، دبیرکل حزب سوسیالیست یمن و رئیس شورای مجلس
تلگراف تبریک آن حضرت به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید سعید و بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت مسلمان کشورتان تبریک گفته، از خدای تعالی پیروزی همه ملتهای اسلامی را بر دشمنان داخلی و خارجی، بخصوص امریکای جهانخوار، مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 519)
ـ بیانات در جمع مسئولین؛ معرفی آقای موسوی خوئینی ها به سمت دادستان کل کشور (1364)
«از رفتن آقای صانعی[23] متأسف و متأثرم، امیدوارم ایشان در هر کجا که باشند فرد مؤثری باشند. از زحمات و کوششهای ایشان تشکر و قدردانی میکنم. من ایشان را سالهای طولانی است که میشناسم، او مردی عالم، متعهد و فعال است. ایشان تصمیم گرفتند تا از این کار کنار بروند. ایشان نباید به طور کلی از همه کارها کنارهگیری کنند. حال که از این کار خسته شدهاند، کارهای دیگری که با وضع مزاجی ایشان مناسبتر است را انتخاب کنند.
امروز که به شما زحمت دادم، بدین خاطر بود که تصمیم گرفتم آقای موسوی خوئینیها[24] دادستان باشند. آقای موسوی را هم میشناسم، او مرد عالم و بسیار متعهدی است. آنچه باید سفارش کنم این است که، باید همه با هم و همراه باشید. اگر شورای عالی قضایی قوی باشد و همگی اتحاد قوی داشته باشید، مشکلترین کارها را ان شاء اللَّه میتوانید حل کنید. البته همیشه همفکری داشته باشید، و کار را هم خوب انجام دادهاید ولی حجم کار چون زیاد است، باید بیشتر تلاش کنید. ان شاء اللَّه آقای موسوی هم مانند آقای صانعی با صفای باطن، با آقای اردبیلی[25] همکاری مینمایند. فعلًا آقای صانعی به کار خود ادامه دهند تا سیر قانونی این کار طی شود.» (صحیفه امام، ج19، ص: 309)
ـ حکم به وزیر اطلاعات؛ عفو سید هادی هاشمی به صورت مشروط (1366)
[بسمه تعالی. رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی
سلام علیکم. در پاسخ به نظرخواهی حضرت عالی در ارتباط با آزادی آقای سید هادی هاشمی[26] و بازگشت وی به قم به استحضار حضرت عالی میرساند که با عنایت به اتهامات عدیده ایشان، که به شرح نامه پیوست در تاریخ 15/ 10/ 1365 به عرض رسید، و با در نظر گرفتن تمایل و درخواست آیت اللَّه منتظری مبنی بر آزادی و بازگشت نامبرده به قم، وزارت اطلاعات با شرایط ذیل پیشنهاد عفو مشروط نامبرده را از مقام معظم رهبری دارد:
1- آقای هادی هاشمی کتباً از اشتباهات گذشته اظهار ندامت نماید.
2- نامبرده متعهد گردد که از این تاریخ به بعد با وابستگان به گروه منحرف مهدی هاشمی بکلی قطع رابطه نماید.
3- از دخالت در امور جاری و سیاسی دفتر آیت اللَّه منتظری خودداری کند.
به نظر این وزارتخانه، بدون شرایط فوق بازگشت وی به قم به مصلحت جمهوری اسلامی نیست.
14/ 4/ 1366- محمدی ریشهری].
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
با تشکر از زحمات اعضای محترم وزارت اطلاعات، این سربازان گمنام امام زمان- عجل اللَّه تعالی فرجه- که در جنگ با ایادی استکبار در داخل کشور صدمات بسیار دیدهاند و از طعن و لعن ضد انقلاب و اغفالشدهها نرنجیده و وظیفه اسلامی- میهنی خود را انجام میدهند، با شرایط وزیر محترم اطلاعات، آقای ریشهری، موافقت مینمایم. ان شاء اللَّه خداوند به همه شما توفیق بیشتر عنایت فرماید. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج20، ص: 303 ـ 304)
[1] - آقای واحدی در حاشیه نامه توضیح دادهاند:« اولین مرقوم معظمٌ له، بعد از استقرار در سوریه به وسیله مرحوم شیخ محمد منتظری( با اسم مستعار سمیعی) شرف وصول یافت».
[2] - آقای محمد حسن اعرابی، داماد امام خمینی.
[3] - بهای جنسی را معین کردن، ارزیابی.
[4] - آقای محمد صدوقی یزدی.
[5] - آقای محمد حسن اعرابی، داماد امام خمینی.
[6] - آقای سید مرتضی پسندیده، برادر بزرگ امام خمینی.
[7] - هشتم جمادی الثانی 1395 ه. ق
[8] - چون ساواک از رسیدن نامهها و تلگرافهای امام خمینی به گیرندگانش جلوگیری میکرد و نامهها و تلگرافهای افراد را به عنوان حضرت امام نمیفرستاد، ناگزیر برخی نامهها از طریق کشورهای ثالث از جمله لبنان مبادله میشد.
[9] - بیستم ربیع الاول 1395 ه. ق.
[10] - بیست و نهم جمادی الاول 1395 ه. ق.
[11] - آقای سید مرتضی پسندیده.
[12] - آقای شهاب الدین اشراقی.
[13] - در صحیفه نور، تاریخ 14/ 4/ 58 چاپ شده، اما با توجه به تاریخ مندرج در نسخه دستنویس( 12 شعبان 99) تاریخ 85/ 4/ 61 صحیح است
[14] - لشکر آراسته و انبوه.
[15] - محمد رضا شاه پهلوی.
[16] - سوره آل عمران، آیه 103:« به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید».
[17] - نعمت اللَّه نصیری رئیس سازمان امنیت( ساواک).
[18] - کنایه از یک فرد فَرضی است که تفاوت چندانی با« نصیری» ندارد.
[20] - به دست آوردن آبرو و وجهه
[22] - علاوه بر عامل جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و محاصره اقتصادی جمهوری اسلامی ایران از سوی امریکا و دولتهای غربی، اختلاف نظرها و بعضاً کارشکنی جریاناتی که با نخستوزیری آقای میر حسین موسوی علی رغم حمایت امام خمینی از ایشان، موافق نبودند نیز در آن زمان سبب بروز مشکلاتی در توزیع نان و برنج- که تأمین آنها با قیمتهای نازل- به عنوان یکی از سیاستهای اصلی نخست وزیر در تمام دوران هشت ساله تصدی این پست تعقیب میشد، گردید. با فرمان امام خمینی مشکل مذکور به سرعت مرتفع گردید، هر چند که مخالفتها با دولت ایشان تا پایان دوران مسئولیت ادامه یافت
[23] - آقای یوسف صانعی، دادستان پیشین کل کشور
[24] - آقای سید محمد موسوی خوئینیها که بعد از آقای صانعی به دادستانی کل کشور منصوب شد
[25] - آقای سید عبد الکریم موسوی اردبیلی، رئیس پیشین قوه قضاییه
[26] - برادر مهدی هاشمی معدوم و داماد آقای منتظری.