امروز با امام: یازدهم تیر

ـ نامه به آقای حسن ثقفی؛ خانوادگی (1355)

ـ نامه تشکر به آقای کریمی (1357)

ـ نامه تأیید انتخاب آقای فاضل اصفهانی برای رسیدگی به اوضاع قاین (1358)

ـ حکم انتصاب آقای احمد آذری قمی به سمت دادستان دادگاه انقلاب تهران (1358)

ـ بیانات در جمع هیأت سودانی؛ وحدت مسلمین- بازگشت به فرهنگ اسلام (1358)

ـ سخنرانی در جمع دختران دانشجوی دانشگاه دماوند؛ خطر اختلافها- نسل آینده (1358)

ـ سخنرانی در جمع خانواده‏ های شهدای هفتم تیر؛ هوشیاری در مقابل توطئه‏ ها (1360)

ـ پیام به رئیس جمهور گینه؛ تبریک حلول ماه مبارک رمضان (1361)

ـ پیام به ملت ایران به مناسبت شهادت آقای صدوقی، نماینده امام و امام جمعه یزد (1361)

ـ حکم انتصاب آقای محمد امامی کاشانی به عضویت در شورای نگهبان (1362)

ـ حکم انتصاب آقای محمد مؤمن به عضویت در شورای نگهبان (1362)

ـ پیام تسلیت به آقای خویی به مناسبت رحلت فرزند ایشان (1363)

ـ حکم عفو جمعی از زندانیان به پیشنهاد اعضای هیأت عفو (1364)

ـ حکم به وزیر کشور؛ انتصاب آقای سید سراج الدین موسوی به فرماندهی کمیته (1365)

ـ سخنرانی در جمع اعضای مجلس خبرگان؛ غنای اسلام در جمیع جهات (1366)

کد : 3810 | تاریخ : 11 تیر 1400

امروز با امام: یازدهم تیر

 

 

ـ نامه به آقای حسن ثقفی؛ خانوادگی (1355)

«بسمه تعالی‏

4 رجب 96

به عرض می‏رساند، مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالی را خواستار است. این جانب بحمد اللَّه تعالی مزاجاً سلامت و محتاج به ادعیه خالصه آقایان هستم. حضور حضرت آقای والد[1]- دامت برکاته- سلام برسانید. امید دعای خیر از ایشان دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 153)

ـ نامه تشکر به آقای کریمی (1357)

«بسمه تعالی‏

26 رجب 98

به عرض می‏رساند، مرقوم شریف که حاکی از سلامت مزاج محترم و حاوی تفقد از این جانب بود موجب تشکر گردید. سلامت و توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. امید دعای خیر برای اصلاح امور و حُسن عاقبت از جنابعالی دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 425)

ـ نامه تأیید انتخاب آقای فاضل اصفهانی برای رسیدگی به اوضاع قاین (1358)

«بسمه تعالی‏

آنچه را حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای منتظری- دامت برکاته- مرقوم فرموده‏اند، مورد تأیید است. ان شاء اللَّه موفق باشند. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 356)

ـ حکم انتصاب آقای احمد آذری قمی به سمت دادستان دادگاه انقلاب تهران (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ احمد آذری- دامت افاضاته‏

با توجه به وضع کنونی زندانهای تهران و احتیاج به تسریع در کار رسیدگی به پرونده‏های متهمین، بدین وسیله جنابعالی به دادستانی دادگاه انقلاب اسلامی تهران و حومه انتخاب و منصوب می‏شوید. امید آنکه پیرو این مأموریت، اقدام به رسیدگی و تسریع کارها نموده؛ و در هر حال احتیاط را مراعات نمایید. از خدای تعالی موفقیت آن جناب را خواستارم.» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 357)

ـ بیانات در جمع هیأت سودانی؛ وحدت مسلمین- بازگشت به فرهنگ اسلام (1358)

[هیأتی از کشور سودان به ریاست دکتر حسن ترابی معاون رئیس جمهوری آن کشور، روز یازدهم تیر ماه در قم با امام خمینی دیدار و مذاکره کرد. در این دیدار، پیام آقای جعفر نمیری رئیس جمهوری سودان تقدیم امام شد و سرپرست هیأت سودانی گفت: تصمیم داریم ضمن پیاده کردن برنامه‏های اسلامی در کشورمان به تشکیل بانک اسلامی بدون بهره و ربا اقدام کنیم و زبان انگلیسی را تغییر دهیم. امام امت ضمن تشکر از ملت و دولت کشور سودان فرمودند:].

من امیدوارم که همه ملتهای اسلامی به سوی فرهنگ اسلام بازگردند و این آیین را به کار گیرند. زیرا که اسلام فرهنگی است مترقی. و امیدوارم که همه در خط اسلام باشند تا از سلطه استعمار بیرون بیایند. امیدواریم این نهضتی که در ایران تحقق پیدا کرده در خدمت مردم با توجه به خدا، در میان جوامع اسلامی تحقق پیدا کند. این جوامع دست اجانب را از کشورهای خود قطع کنند؛ و مسلمین کیان خودشان را به دست آورند. همان طور که در صدر اسلام مسلمین با فرهنگ غنی که داشته‏اند بر دیگر کشورها غلبه کردند.

[در پایان این دیدار امام خمینی اظهار امیدواری کردند که ملتهای اسلامی از تفرقه دست بردارند و متحد شوند تا اسلام که مکتب الهی است در زمین تحقق پیدا کند و مستضعفین بر مستکبرین پیروز شوند.] (صحیفه امام، ج‏8، ص: 358)

ـ سخنرانی در جمع دختران دانشجوی دانشگاه دماوند؛ خطر اختلافها- نسل آینده (1358)

«لازمه هر انقلابی، که شاید قابل اجتناب نباشد، این است که بعد از پیروزی، یا بعد از اعتقاد به پیروزی، این مسائل شخصی پیش می‏آید. مادامی که در حال انقلاب هست یک ملتی- هر ملتی باشد- در حال انقلاب است، مسائل شخصی و مسائل گروهی پیششان مطرح نیست؛ همه اجتماعاً رو به مقصد می‏روند. چنانکه در انقلاب ایران ملاحظه کردید که همه قشرهای ملت مسائل شخصی و مسائل حزبی و گروهی خودشان را کنار گذاشته بودند، و رو به یک مقصد می‏رفتند. حتی آن گروههایی که موافق با نهضت هم نبودند آنها هم سکوت می‏کردند، طرح نمی‏کردند مخالفت را؛ برای اینکه می‏دیدند مقابل ملت نمی‏توانند عرض وجود بکنند. لکن بعد از اینکه این پیروزی تا همین حد حاصل شد و مردم دریافتند که حریف را از میدان بیرون کرده‏اند، آن هم یک همچو حریف قدرتمند و ریشه داری که رژیم 2500 سال بود، بعد که مردم احساس پیروزی کردند، مثل اینکه 35 میلیون جمعیت را از زندان بیرون کرده باشند، اینها از اختناق و از زورها و چپاولگرها و اینها یکدفعه زدند بیرون؛ و بعد از اینکه خودشان را پیروز دیدند، این معنایی که لازمه انقلاب است، در ایران هم حاصل شد و آن اینکه بعد از انقلاب توجه می‏شود به خواستهای شخصی. در حال انقلاب اصلًا صحبت مسکن هیچ مطرح نبود که مسکن کی دارد، کی ندارد؛ حتی آن زاغه‏نشینها هم- آن طوری که یکوقت نشان دادند- آنها هم در مصاحبه گفت یکی‏شان که ما صبح که می‏شود همه‏مان با هم می‏رویم برای تظاهر. اصلًا مطرح نبود که کسی مسکن دارد یا ندارد؛ کسی فلان احتیاج را دارد؛ فلان کس حقوقش کم است، زیاد است؛ این حرفها اصلش در حال انقلاب مطرح نیست. و در ایران هم دیدید که نبود.

اما مع الأسف در ایران قبل از اینکه ما به پیروزی نهایی برسیم، این پیروزی نیمرس اسباب این معنا شد که مردم [و] گروهها متوجه به مسائل شخصیه شدند و توجه به آن نابسامانیهایی که در رژیم گذشته باقی گذاشته بود و آن گرفتاریهایی که برای همه قشرها بود و از ارث همان رژیم سابق بود، این توجه یک جهت شد که مردم از آن وحدت کلمه و از آن توجه خاصی که همه با هم داشتند بیرون آمدند.

و یک جهت دیگر، که شاید در خصوص انقلاب ما بود، آن این است که آن گروههایی که با جمهوری اسلامی و با اسلام روی خوشی نداشتند. یا به حسب مکتب انحرافی‏شان مخالف بودند، و یا ترس داشتند از اسلام و گمانهای باطلی درباره اسلام می‏بردند، این گروهها هم شروع کردند عرض وجود کردن. این عرض وجود این گروههای بسیار فراوان، که در روزنامه‏ها تا صد تا- یک قدری هم بیشتر یا همان حدود صد تا- گفته می‏شود که تا کنون گروههای مختلف تا این قدر با اسمای مختلف پیدا شده است، این گروههای مختلفی که پیدا شده است به نظر آدم می‏آید که علاوه بر اینکه یک گروههایی با اسلام مخالفند، و یک گروههایی هم از اسلام می‏ترسند، و لو اینکه یک مکتبِ مخالفی ندارند لکن از اسلام ترسیده‏اند، و بی‏جهت هم ترسیده‏اند لکن خوب، ترسیده‏اند؛ علاوه بر این، یک دستهای زیر پرده در کار هست برای درست کردن این گروههای مختلف و ایجاد اختلاف کردن، که الآن در ایران این عوامل هست. یکی احساس پیروزی؛ که دنبال احساس پیروزی، برگشت به این است که حالا ما بعد از پیروزی می‏خواهیم ثمراتی داشته باشد؛ و همچو گمان کردند که فوراً تا پیروز شدند همه چیز درست می‏شود؛ یک مملکتی که همه چیزش به باد رفته، یکدفعه همه چیزش درست می‏شود؟! این یک عامل بود.

یک عامل دیگر هم آن گروه‏بندیهایی که شده است و دستهایی که در کار است. آنهایی که می‏خواهند منافع ماها را ببرند و خوف این را دارند که اگر اسلام تحقق پیدا بکند و رژیم جمهوری اسلامی درست پابرجا بشود دیگر برای آنها جایی نیست، آنها شروع کردند به ایجاد این طور گروهها برای ایجاد اختلافات. دستجات مختلفی، چه باقیمانده آن رژیم سابق و تفاله آن و چه آن قدرتهای بزرگی که طمع به ایران دارند و باز هم نمی‏توانند دست بردارند و چه این گروههایی که هر کدام برای مقصد خاص خودشان و خوف از اسلام یا مخالفت با اسلام درست شده‏اند، اینها همه اسباب این شده است که الآن یک اختلافاتی در سطح کشور وجود دارد؛ و دستجات مختلفی هم فعالیتهایِ- به قول خودشان- سیاسی دارند؛ و یک دسته‏هایی هم هستند که اینها فعالیتهای تخریبی دارند که خرابکاری می‏کنند. از این جهت، مسئله‏ای است که بعد از هر انقلابی اجتناب ناپذیر است و در ایران، که یکی از انقلابهاست، به واسطه این جهات مختلفه- و شاید بعضی جهات دیگر این- اختلافات پیش آمده است.

تکلیف همه ما، چه شما بانوان محترم و چه سایر ملت- همه، بانوان و برادران و خواهران و همه- این است که در یک همچو مقطعی که ما واقع شده‏ایم از تاریخ، که ما سر دو راهی الآن واقع شده‏ایم، دو راهی، یکی پیروزی نهایی یکی خدای نخواسته شکست و برگشت به حالهای اول، تکلیف همه ملت این است که همان طوری که این نهضت را با وحدت کلمه و وحدت مقصد که همه مقصدشان اسلام بود، همه با هم فریاد اسلام می‏زدند، حالا هم همان را حفظ بکنند؛ اجتماعات خودشان را حفظ بکنند؛ مساجد را پر بکنند از جمعیتها. جاهایی که اجتماعات عمومی می‏شود و در جای اجتماعات عمومی، اجتماع بکنند و مطالب را، آن مطالبی که مقصدشان است و آن اینکه همه احکام اسلام در ایران جاری بشود، اینها را باز در نظر بگیرند. و با این اجتماعات و با این طور گرم نگه داشتن نهضت، این را گرم نگه دارند تا این مسائل بعدی که باید بگذرد و این حکومت انتقالی مبدل به یک حکومت مستقر بشود، مستقل بشود، مجلس شورا پیدا بشود، رئیس جمهور معلوم بشود؛ تا اینکه بساط آن احزاب و آنهایی که مخالفتهایی با رژیم اسلامی دارند، اینها از بین بروند؛ و ان شاء اللَّه مملکتتان [را] خودتان اداره‏اش بکنید، و خودتان مستقل، بدون اختناق، استقلالش را حفظ بکنید و به پیش بروید. البته ما برای آتیه هم احتیاج داریم به مسائلی. ما نباید همین، فرض این بکنیم که حالا ما یک جمهوری اسلامی پیدا کردیم و ان شاء اللَّه همه جهاتش هم امید است که درست بشود.

ما نباید قناعت به این بکنیم که در عصر خودمان جمهوری اسلامی محقق شده است. ما برای عصرهای بعد باید حالا فکر بکنیم. یعنی ما همان طوری که خودمان مقاصدی داریم و روی آن مقاصد این نهضت را کردیم، اعقاب ما هم همان مقاصد را دارند؛ و آنها هم احتیاج دارند به اینکه اجتماع داشته باشند، بینش داشته باشند، که بتوانند این چیزی را که شماها به دست آوردید آنها نگهداری کنند. و آن قضیه تربیت و تعلیم است که تربیت و تعلیم باید طوری باشد که مسیرش مسیر همین نهضت باشد، و دنباله همین مسائلی که درست کردید باشد.

و در تربیت و تعلیم شما، تمام بانوان اسلام، یک حظ بسیار وافری دارند. یعنی تربیت در دامن مادرها شروع می‏شود. از دامن مادرها تربیت شروع می‏شود اگر یک دامنهایی بود که دامن تربیتی بود، یعنی علاوه بر اینکه بچه را دارد بزرگ می‏کند، این را به طور تربیت انسانی، تربیت اسلامی، از اول در دامن خودش بنای بر این داشته باشد که یک بچه خوبی تحویل بدهد به جامعه، یک بچه متعهدی تحویل بدهد به جامعه، همان طوری که از اول پستان به دهن این می‏گذارد و این را تربیت جسمی‏اش می‏کند، آن وقتی که این می‏تواند یک چیزی بفهمد، یک کلمه‏ای بفهمد، این اسلام را بر او تزریق کند، دیانت را بر او تزریق کند، اخلاق خوب را به او تزریق کند، محیط خانوادگی هم کوشش بشود که یک محیط سالم باشد، بچه در محیط خانوادگی، در دامن مادر و در محیط خانه مبدأ تربیت اصلی‏اش است، اگر در محیط خانه و در دامن مادر، که بالاترین محل تربیت است، بچه خوب از کار درآمد، این تا آخر- مگر یک عوامل بسیار قوی‏ای باشد که او را برگرداند- و الّا تا آخر به همان تربیت بچگی و کوچکی که شده است تا آخر به همان تربیت باقی می‏ماند. از این جهت محیط خانوادگی یکی از جاهای بسیار مهم است برای تربیت اولاد. و دامن مادر هم یکی از جاهای بزرگ است برای تربیت. و بچه در دامن مادر و از مادر بیشتر از هر کس، بیشتر از معلم، بیشتر از رفقایی که بعدها پیدا می‏کند، بیشتر از اجتماع، در دامن مادر بیشتر قابل این است که قبول کند چیزها را. علاقه‏ای که اولاد و بچه به مادر دارد به هیچ کس ندارد. و حرف مادر را قبول می‏کند و نقش می‏شود در مغزش حرفهای مادر. و از اینجا اگر چنانچه یک مسائلی، یک مطالبی همان به طور بچگانه یادش بدهند، تربیتش بکنند، نظر به این داشته باشند که بچه‏مان خوب بار بیاید، نه نظر به اینکه هر چی شد، یک علف هرزه‏ای بار بیاید. اگر مادرها این بنا را بگذارند که بچه‏هایشان را خوب تربیت بکنند، محیط خانواده را جوری بکنند که بچه قهراً در محیط خانواده خوب بار بیاید، یعنی محیط خانواده یک محیط محبت باشد، یک محیط اسلامی باشد، بچه وقتی که دید پدر و مادر کارهای اسلامی می‏کنند، اخلاق خوب دارند، سازش آنها با هم خوب است، اخلاقشان با هم خوب است، اینها خوب بار می‏آیند. به خلاف اینکه اگر دیدند که جنگ و نزاع است، یک خانه مبدل می‏شود به یک میدان جنگ، هر روز بین شوهر و زن جنگ می‏شود، هر روز اختلاف هست، یا خدای نخواسته محیط محیط معصیت است، آلات معصیت هست، جهات معصیت هست، بچه قهراً این طور بار می‏آید. بنا بر این، از دامن شما شروع می‏شود سعادت بچه‏ها. و سعادت کشور با بچه‏های خوب یک مملکت خوب می‏شود. چه بسا که یک بچه خوب یک مملکت را خوب بکند؛ یک انسان خوب بتواند یک مملکت را نجات بدهد. چنانکه یک انسان بد مملکت را به هلاکت برساند. این از مسائلی است که برای مادرها خیلی اهمیت دارد. و دنبالش قضیه تربیت در مدارس است. مدارس ما مدارسی بود که به واسطه دستهای ناپاکی که در آن بود نمی‏گذاشتند رشد بکنند بچه‏ها. یک محیطی شده بود که این محیط اسباب این می‏شد که جوانهای ما بد بار بیایند. تعلیم و تربیت در کار نبود، به آن معنایی که باید باشد. تعلیمات تعلیمات صحیح نبود. از این جهت، یکی از چیزهای مهم این است که مدارس ما، از آن مدارس ابتدایی تا دانشگاه، این مدارس یک مدارس تربیت کن باشد. یک مدارسی باشد که یک انسان مستقل بار بیاید؛ یک انسان بدون پیوند به کسان دیگر و اجانب بار بیاید؛ و مستقل و سر پا ایستاده و متکی به نفس بار بیاید؛ و معتقد به مبانی اخلاقی و مبانی اسلامی. اگر چنانچه این مسائل [انجام‏] بشود، ما در آتیه هم باید بگوییم که ان شاء اللَّه پیروز هستیم و مملکتمان تا آخر یک مملکت مستقل، و یک مملکتی که از تحت فشار دیگران خارج شده و مال خودمان باشد و خودمان اداره‏اش بکنیم.

امیدوارم ان شاء اللَّه که خانمها، که تشریف آورده‏اند اینجا و خیلی هم در این مسائل سهیم و شریک هستند، در این نهضت سهیم هستند، شریک هستند بلکه باید گفت که اینها پیشقدم هستند، باید گفت که مردها از اینها الهام گرفته‏اند در این نهضت، ان شاء اللَّه خداوند همه‏تان را تأیید کند؛ موفق باشید؛ سعادتمند باشید؛ و مملکت خودتان را خودتان اداره بکنید؛ و بچه‏ها را خوب تربیت بکنید.» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 359 ـ 364)

ـ سخنرانی در جمع خانواده‏ های شهدای هفتم تیر؛ هوشیاری در مقابل توطئه‏ ها (1360)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏

من به همه بازماندگان شهدا- که باید بگویم همه ایران بازماندگان این شهدا هستند- تسلیت عرض می‏کنم. ما از خدا هستیم، ما هر چه داریم از اوست. از خود هیچ نداریم و آنچه که هدیه می‏کنیم به اسلام، هدیه‏ای است که از خدای تبارک و تعالی به ما مرحمت شده است و ما امانت‏ها را به او برمی‏گردانیم و این امانتها با پاکی و سرفرازی به سوی خدای تبارک و تعالی شتافتند و موجب سرافرازی ملت و مظلومین جهان واقع شدند.

آنها پیشقدم شدند و همه اشخاصی که در جبهه‏ها و پشت جبهه‏ها از پانزده خرداد به این طرف به سوی حق تعالی شتافتند، موجب سرفرازی ملت ما و مظلومین جهان‏اند. آنچه مهم است برای ما این است که ما چه باید بکنیم. آنها خدمت خودشان را به اسلام کردند و آن وقت خدای تبارک و تعالی مقدر فرمود به خدمت او شتافتند.

مهم برای ما این است که ما به تکلیفمان عمل بکنیم. به آنچه خدای تبارک و تعالی فرموده است عمل بکنیم. پیش کسانی که به خدا ارتباط دارند، شهادت عزیزان مطرح نیست، خدمت عزیزان مطرح است. آنها خدمت خودشان را کردند و برای این ملت سرمایه‏هایی بودند که از دست رفت، لکن راهی که آنها رفتند باید ما هم با هوشیاری آن راه را تعقیب کنیم. یک جریانی از اول نهضت و از اول انقلاب در مقابل انقلاب در کار بود. مسئله اتفاقی نبود که افراد مؤثر را، افرادی که برای این ملت سرمایه بودند، یکی بعد از دیگری یا شهید کردند یا خواستند شهید کنند و خداوند حفظ کرد. این طور نبود که من باب اتفاق یک کسی مرحوم مطهری را ترور کند یا مرحوم مفتح را یا آقای هاشمی را یا آقای خامنه‏ای را یا مرحوم بهشتی را یا این وزرایی که برای اسلام هر کدام ارزشمند بودند و آن وکلایی که متعهد و مفید بودند. مسأله یک مسئله تنظیم شده بود و هست.

مسئله‏ای بود که از اوّل که این انقلاب یک شکلی به خودش گرفت از آن وقت شروع شد به این مسائل.

از همان وقت که به جمهوری اسلامی مردم می‏خواستند رأی بدهند مورد تحریم واقع شد. یک دسته‏ای، یک گروهی تحریم کردند و وقتی که مجلس خبرگان تأسیس شد در تأسیسش مخالفتها شد و بعد از آنکه دیدند تأسیس شد و اشخاصی که در مجلس خبرگان هستند فقها هستند یا دانشمندانی که در خط اسلام هستند، شروع به مخالفت شد و طرح انحلالش پیش یک عده‏ای ریخته شد و خداوند حفظ کرد. من باب اتفاق نبود که وقتی مجلس شورا می‏خواست تأسیس بشود باز مخالفتها شد و وقتی هم تأسیس شد باز در خود مجلس افرادی در آن موادی که برای حفظ اسلام و حفظ استقلال کشور مفید بود، مورد اشکال واقع شد. این یک مسئله‏ای بود و یک جریانی. این جریان هست همراه با این انقلاب، همزاد با این انقلاب و همراه با این انقلاب و الآن هم هست و بعدها هم خواهد بود. بی‏جهت نیست که یک کسی در مجلس شورا انگشت می‏گذارد روی یک ماده‏ای که آن ماده بر حسب خواست اسلام ادامه دهنده اسلام و ادامه دهنده راه اسلام است،[2] آن ماده مورد مؤاخذه قرار می‏گیرد و مخالفت. و من باب اتفاق نیست که بعد از آنکه آن مسأله هم گذشت، دولت وقتی که یک دولت اسلامی است و متعهدی است مورد اشکال و مورد هتک قرار می‏گیرد و مجلس وقتی که مجلس اسلامی و اکثر افراد آن افراد متدین، متعهد هستند، مجلس را مورد مؤاخذه قرار می‏دهند و گفته و می‏گویند که اینها اشخاصی هستند که نمی‏توانند کاری انجام بدهند.

قضیه توانایی دولت نیست و توانایی مجلس نیست، قضیه این است که این مجلس اسلامی نباید باشد، این دولت اسلامی نباید باشد.

قضیه آقای بهشتی نبود، شما دیدید که در طول این یک سال، دو سال با چه افرادی مخالفت شد. قضیه شخص افراد نبود، قضیه همان جریان بود که با اصل اساس مخالفت باشد. قضیه دفترهای هماهنگی در سراسر کشور یک قضیه من باب اتفاق و عادی نبود؛ قضیه مخالفت با دولت اسلامی و هر روز در هر گفتاری و در هر نوشته‏ای حمله به دولت، به اینکه این دولت کاری از او بر نمی‏آید. قضیه این نیست، قضیه این نیست که مجلس یک مجلس غیر کارآیی است و از اشخاص غیر مطلع تشکیل پیدا کرده. مسائل این نیست، مسأله این نیست که قوه قضائیه به دست انحصارطلبان افتاده است. مسائل اصلی آنها این نیست. مسائل امریکاست و اسلام؛ جریان، جریان امریکایی در مقابل اسلام. از همان اول، از همان وقتی که احساس این شد که شاه باید برود، از همان وقت بختیار می‏آید و بختیار از یک گروه ملی‏گرا. من باب احتیاط هم آنها می‏گویند که دیگر او از حزب ما و از جبهه نیست. این احتیاطی بود که کردند که اگر او کنار رفت، باز جبهه‏ای در کار باشد. از همان وقت که دیگر اساس سلطنت سست شد، این جریان در کار افتاد. همان وقت که من در پاریس بودم این جریان شروع شد. همان وقت هم می‏خواستند که شاه را نگه دارند، به اسم اینکه او سلطنت کند نه حکومت، با این اسم می‏خواستند حفظش کنند و از همان وقت هم می‏خواستند که بختیار را بیاورند و با ما آشتی بدهند، ما کانَّهُ نزاعمان با بختیار بود از این جریان. از اول یک جریانی منسجم شده و برنامه‏ریزی شده در کار بود و ما درست توجه به آن نداشتیم. کم کم هی مطالب معلوم شد، کم کم خودشان را لو دادند و رسید به اینجا که من هر چه جدیّت کردم که نرسد به اینجا، رسید. نه از باب اینکه به اینها اعتمادی داشتم، از جهات دیگری که به خود آقایان گفتم. حالا رسیده جریان به اینجا که از حفظ شاه و بعدش بختیار و بعدش شورای سلطنتی و بعدش اصل جمهوری اسلامی که با آن مخالفت می‏شد و بعدش مجلس خبرگان و بعدش مجلس شورای اسلامی و بعدش دولت و بعدش قوه قضایی که با همه مخالفت می‏شد. نه از باب اینکه با رجایی و بهشتی و هاشمی و امام جمعه تهران مخالفتی داشتند، چه مخالفتی؟ یک جریانی بود که باید افراد متعهد نباشد. اگر شد آنها را از صحنه بیرون کنند و منعزل کنند از مردم، بهتر. شایعه‏سازی کنند که حتی این اجناسی که برای جنگزده‏ها می‏خواهند ببرند این می‏رود تو جیب آقای بهشتی و آقای خامنه‏ای و آقای کذا، آقای هاشمی. هر جنایتی که در ایران به دست خود آنها واقع می‏شد به مردم می‏گفتند که اینها کردند. این یک جریانی بود و هست که می‏خواهند این کشور را با آن جریان بکشند به طرف امریکا. خوب اگر به طرف امریکا کشاندند شوروی هم شریک است. امریکا تنهایی نمی‏تواند، باید با هم باشند و این جریان بالفعل هست. آن طور مسائل یکی یکی گذشت و از آن، طرفی نبستند، از این کشتار دستجمعی که در تاریخ پارلمانها و دولتهای دنیا کم نظیر یا بی‏نظیر است، از این هم فایده‏ای نبردند. حالا همان شلوغکاریها را، هی حالا می‏بینند فایده نمی‏برند، یک فایده را دلشان می‏خواهد ببرند و آن این است که تخریب کنند، خرابکاری بشود، خود خرابکاری را می‏خواهند.

ملت ما امروز تکلیفش این است که تمام افراد، تمام افراد ملت، چشم و گوششان را باز کنند و رفت و آمدهای آنها را کنترل کنند. اگر نشسته ملت که برای او پاسدارها فقط، کمیته‏ها فقط، دولت فقط، انجام وظیفه بدهد، این اشتباه است. همه افراد الآن موظف‏اند به اینکه این مسائل را تعقیب کنند. این خرابکارهایی که در گوشه‏ها خزیده‏اند و مشغول خرابکاری هستند و مع الأسف، جوانهای بی‏توجه ما را، دخترهای خردسال ما را، پسرهای خردسال ما را اغفال می‏کنند، باید پدر و مادر اینها توجه داشته باشند که آنها را، آنها به تباهی می‏کشند، برای اینکه آب گل‏آلود بشود، اگر بتوانند بهره بردارند و اگر نتوانند هم لا اقل این دیوار را خرابش کنند. تمام پدر و مادرها و اقوام و عشیره‏ها موظف‏اند که این بچه‏های گولخورده را، این پسرهای گولخورده را، این دخترهای گولخورده را، اینها را نصیحت کنند. اینها را از این کار که بر خلاف مسیر ملت است، بر خلاف مسیر اسلام است اینها را بازدارند از این کارها، ننشینند که بچه‏هایشان بروند در بین مردم و خرابکاری کنند و گرفتار بشوند و به جزای خودشان برسند و در آن دنیا هم به جزای خودشان برسند. نگذارند، این بچه‏ها گول خورده‏اند؛ محتاج به نصیحت هستند. من از آن جوانهایی که از اینها گول خوردند به عنوان اینکه: «ما می‏خواهیم برای این ملت یک کاری انجام بدهیم، ما می‏خواهیم آخوندها نباشند، آنها برای ملت نیست، آنها برای انحصارطلبی‏های خودشان هست، ما می‏خواهیم برای شما کار بکنیم». من تعجبم از این جوانها که افعال اینها را نادیده می‏گیرند. یک عمر کشاورز زحمت می‏کشد، یک کبریت منافق، این را به آتش می‏کشد. اینها اشخاصی هستند که برای ملت ما می‏خواهند خدمت بکنند!! در خیابان می‏ریزند و مردم عادی که دارند رفت و آمد می‏کنند، اتومبیلهای عادی که دارد رفت و آمد می‏کند، اینها را می‏کشند و به آتش می‏کشند و سر می‏برند و به طور فجیع می‏کشند اینها را. اینها اشخاصی هستند که برای مردم کار می‏کنند، برای خلق کار می‏کنند!! تکلیف ملت امروز این است که تمامشان توجه کنند که این خرابکارها را شناسایی کنند، شناسایی کنند و معرفی کنند به کمیته‏ها و دادگاهها و هرجا نزدیکشان است. خودشان وارد عمل نشوند، همان شناسایی کنند یا لا اقل یکی را بگیرند بدهند دست پاسدارها و قوای انتظامی، ننشینند که دیگران کار بکنند. مصلحت، مصلحت همه است. امروز مثل سابق نیست که ملت به حساب نیاید و یک دولت جائری سر کار باشد که بخواهد همه استفاده‏ها را خودش ببرد و ملت را کنار بگذارد. امروز روزی است که شما همه با هم می‏خواهید این کشور را به سعادت برسانید و از دست قدرتهای فاسد بیرون کنید.

امروز باید همه شما سازمان اطلاعات باشید، از اجزای سازمان اطلاعات باشید. همه ماها مکلفیم که اگر از این خرابکارها کسی را یافتیم- و باید هم دنبال این باشیم که بیابیم اینها را- معرفی کنیم تا قوای انتظامی و نظامی بگیرند و تحویل دادگاهها بدهند و محاکمه بشوند. محاکمه‏ها هم باید محاکمات عادلانه باشد، بر طبق موازین شرعی باشد، ننشینید تا اینکه اینها خرابکاری را توسعه بدهند. اینها اجیرند که این خرابکاریها را هر چه می‏توانند توسعه بدهند و در هر جای از کشور یک شلوغی به کار بیاورند، یک خسارتهایی وارد کنند به خیال اینکه ملت کم کم خوف پیدا بکند و این مسیر خودش را رها کند، حالا که مسیر رها شد و ملت دیگر ترسید و کنار نشست، آنها وارد میدان بشوند، حکومت را از بین ببرند و مجلس را از بین ببرند و یک مجلس و یک حکومت به صورت اسلامی و در باطن آن نحوی که خود آنها می‏خواهند و امریکا می‏خواهد. ما نباید بنشینیم و تماشاچی باشیم. ما باید فعالانه عمل بکنیم. اگر شهید دادیم فعالیتمان بیشتر بشود. آنهایی که شهید دادند فعالیتشان بیشتر بشود؛ برای اینکه از دست دادند یک افراد با ارزشی را و باید دنبال کنند تا پیدا بکنند آن اشخاصی که این جنایتها را کردند و می‏کنند.

و ما، همه ملت باید توجه به جنگ داشته باشد و این کشتارهایی که شاید یکی از انگیزه‏هایش هم این باشد که مردم ذهنشان از جنگ منصرف بشود و ما- خدای نخواسته- در جنگ ببازیم که نخواهیم باخت، لکن طول بکشد. اذهان خودتان را، سرتاسر کشور اذهان خودشان را، همه ملت متوجه به جنگ کنند. اساس این است که ما در آنجا پیروز بشویم و ان شاء اللَّه، پیروز می‏شویم. اینکه شخصیتهای بسیار ارجمندی از دستمان رفت نباید ما را از آن مسائلی که همان شهدای ما مورد نظرشان بود و اساس خدمتشان بود، ما فراموش کنیم. ما بیشتر باید توجه بکنیم به آن چیزی که این شهدای ما در مجلس، این شهدای ما در دولت، شهدای ما در قوه قضایی، آنها را ما از دست دادیم، باید طریقه آنها را که همه این مسأله بود که جنگ را ما ببریم و تفاله‏های امریکا و شوروی را از کشور خودمان پاکسازی کنیم و کشور خودمان یک کشور اسلامی مستقل، آزاد باشد باید ما آن طریقه را فراموش نکنیم. در رأس همه امور توجه باشد به اینکه این جنگ باید به پیروزی ختم بشود ان شاء اللَّه و ان شاء اللَّه می‏شود. در هر صورت ما تکلیف داریم. من دیروز راجع به تکلیفی که به همه ملت متوجه است، به زن و مرد و آن کسی که به حد رأی دادن قانونی رسیده واجب است این مسأله که در پای صندوقهای تعیین رئیس جمهور حاضر بشوند و رأی بدهند. چنانچه سستی بکنید، کسانی که می‏خواهند این کشور را به باد فنا بدهند، ممکن است پیروز بشوند. باید همه شما، همه ما، زن و مرد، هر مکلف همان طور که باید نماز بخواند، همان طور باید سرنوشت خودش را تعیین کند. ما یک سیلی خوردیم از اشتباه، ما همه این نابسامانیهایی که الآن داریم برای اینکه اشتباه کردیم، نباید اشتباه تکرار بشود. دنبال این باشید که یک نفر صد در صد مکتبی، اسلامی، در خط اسلام، برای ریاست جمهور انتخاب کنید. همه گروهها و همه جمعیتها، همه علمای بلاد و همه مردم بلاد باید در این امر حیاتی که اگر اشتباه باز بکنیم، باز بعد از چندی باید یک عزلی پیش بیاید و دوباره از سر گرفتار بشود، باز اشتباه نکنیم. البته کاری جز شلوغکاری نمی‏توانند بکنند، لکن امروز شلوغکاری هم برای ما ضرر دارد. امروز هر قدمی که ما سست کنیم یا ساکت در یک جایی باشیم ضرر دارد برای ما. ما باید فعال باشیم، ما باید به پیش برویم. اگر ما یک قدم سست کنیم، آنها یک قدم جلو می‏آیند. اگر یک قدم ما عقب برویم، آنها ده قدم جلو می‏آیند. ما باید ارتشمان و ژاندارمریمان و پاسدارانمان و بسیجمان و آن کسانی که از عشایر به اینها متصل‏اند و اینها، فعالانه جلو برویم و اگر یک وقت سستی کنیم، آنها می‏آیند جلو، اگر یک قدم عقب بگذاریم آنها می‏آیند جلو، آنها ده قدم می‏آیند جلو. ما باید با کمال شدت و با کمال شجاعت باید در میدانهایی که دفاع از اسلام دارید می‏کنید، این تفاله‏های امریکا را از کشور خودتان بیرون بریزید؛ این تکلیف آنها. و تکلیف اشخاصی که در پشت جبهه هستند، تکلیف آنها هم همین است که با آنها همراهی کنند. اگر یک قوای مسلحه‏ای ببیند که ملت با اوست، پشتیبان اوست فعالیتش چندان برابر خواهد شد. شما باید افهام کنید به آنها که ما پشتیبان شما هستیم و هستید. شما ملت اسلام نشان دادید به همه دنیا که ما یک ملتی هستیم که با ارتشمان پیوند داریم و با قوای مسلحمان پیوند داریم و ما در پشت جبهه به آنها خدمت می‏کنیم و آنها در جبهه به ما و به اسلام.

نباید ما فراموش کنیم که در جنگ با امریکا هستیم. ما در جنگ با امریکا و تفاله‏های امریکا [هستیم‏]، این تفاله‏هایی که قالب زدند خودشان را و ما غفلت کردیم، الآن هم هستند. باید هر یک از اینها را شناسایی کنید و به دادگاهها معرفی کنید، ننشینید که باز یک جایی را آتش بزنند. اینها می‏خواهند خرابی کنند کار ندارند به این که کی کشته بشود و کی از بین برود، دشمنی خصوصی هم با هیچ کدام ندارند. خوب، هفتاد و چند نفر از بهترین جوانان ما را که از بین بردند، اینها با افرادشان یک آشنایی نداشتند، نمی‏شناختند، امّا می‏خواستند یک شلوغی بشود، یک انفجاری حاصل بشود و مردم از صحنه بیرون بروند و دیدند که خیر، عکس شد مطلب مردم. این شهادت اسباب این شد که همه با هم منسجم بشوند. این اسباب این شد که مشت این ادعاکن‏ها که ما برای آزادی و برای کذا می‏خواهیم زحمت بکشیم و باید این ملت آزاد باشد و کذا، مشت اینها باز شد که اینها از چه سنخ آزادی می‏خواهند؛ آزادی انفجار! آزادی انفجار اینها می‏خواهند. اینها می‏خواستند که این منافقین هم آزاد بیایند توی مردم و بعد از یک سال دیگر بسیاری از جوانهای ما را منحرف کنند آزادانه و بسیاری از کارهایی که می‏خواهند مخفیانه انجام بدهند، آزادانه انجام بدهند، برای اینکه، آزادی است! بیجهت نیست که در آن نطقهای با اجتماع زیاد روز عاشورا سوت می‏زنند و کف می‏زنند. امام مظلوم ما به شهادت رسیده، روز شهادت امام مظلوم ما، پای نطق و سخنرانی یک نفر آدمی که با آنها دوست است کف می‏زنند و سوت می‏کشند و امریکا را از یاد می‏برند. خط این بود که اصلًا امریکا منسی بشود. یک دسته شوروی را طرح می‏کردند تا امریکا منسی بشود، یک دسته «اللَّه اکبر» را کنار می‏گذاشتند، سوت می‏زدند و کف می‏زدند آن هم روز عاشورا. خط این بود که این قضیه مرگ بر امریکا منسی بشود.

و لهذا، دیدید که آن روزی که این جوانهای بیدار عزیز ما این لانه جاسوسی را گرفتند، این شیاطین به دست و پا افتادند. یکی گفت که اینها خط شیطان هستند[3] و دنبال این کردند که ما الآن اسیر امریکا هستیم، نه اینکه نمی‏فهمیدند که نه، اسیر امریکا نیستیم، می‏خواستند که ما را از استقلال بیرون بیاورند و به دامن امریکا بیندازند و قضیه گرفتن این محل جاسوسخانه ناگوار بود برای آنها، برای اینکه پرونده‏های اینها هم ظاهر می‏شد، پیدا می‏شد این پرونده‏ها. این همه کوشش برای اینکه، اینها را رها کنید بروند، ما در گرو امریکا هستیم، اینها را بگذارید بروند. این جوانهای عزیز ما که می‏گفتند ما در خط اسلام هستیم، می‏گفتند به آنها که شما در خط شیطان هستید، خوف این بود که این پرونده‏ها ظاهر بشود و این چهره‏هایی که قالب زدند خودشان را، این چهره‏ها معلوم بشود که چه جور اشخاصی بودند.

من حالا هم باز به این افرادی که خیلی منحرف نیستند، من به اینها باز نصیحت می‏کنم که شما بیایید و حسابتان را از این منافقین که قیام بر ضد اسلام کردند حسابتان را جدا کنید، نه اینکه بگویید که خشونت شما نکنید، آن وقت به من هم بگویید که شما هم خشونت نکنید، این معنایش این است که ما و آنها مثل هم هستیم. آنهایی که «شناخت» شان را گمان ندارم این آقایان ندیده باشند، اینهایی که کتاب عقایدشان را منتشر کرده‏اند و این آقایان هم شاید و لا بد دیده‏اند آنها را، با ما که می‏دانند که ما لا اقل مسلمان هستیم، مسلمان بدی هستیم، اینها حسابشان را جدا نمی‏کنند. شما دیدید که آقای بنی صدر حسابش را جدا نکرده، خدا می‏داند که من مکرر به این گفتم که آقا، اینها تو را تباه می‏کنند. این گرگهایی که دور تو جمع شده‏اند و به هیچ چیز عقیده ندارند، تو را از بین می‏برند، گوش نکرد، هی قسم خورد که اینها فداکار هستند، اینها مردم کذا هستند؛ یعنی، آنهایی که دور و بر او هستند. خوب من می‏دانستم که این جور نیستند. یک دسته‏ای، که می‏روند توی وزارتخانه دزدی می‏کنند این را تأییدش می‏کند. خوب معلوم می‏شود، دزدی را شما گفتید. این قدر عقلشان ناقص است این را تأیید می‏کردند. حالا هم من به این آقایانی که اهل سدادند، اهل صلاحند، منتها اعوجاج فکری دارند، [می‏گویم که‏] امریکا برای شما هیچ فایده‏ای ندارد، دیگر گذشت آن وقت. امروز آنی که برای شما برای دینتان برای دنیاتان فایده دارند این ملت‏اند، این ملت پابرهنه است. آن ملت سرمایه‏دار هم به درد شما نمی‏خوردند، آنها همه برای خودشان می‏کشند، شماها را می‏خواهند آلت دست قرار بدهند. این منافقین هم به درد شما نخواهند خورد، هر روزی که این منافقین قدرت پیدا کنند سر شما را هم می‏برند؛ برای اینکه شما لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* می‏گویید، آنها با لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* مخالف‏اند. آنها توحید را توحید طبقاتی می‏گویند. آنها معاد را همین جا می‏دانند، همین دنیا. آنها غیر این دنیا چیزی را قائل نیستند، اما شما قائلید.

آن روزی که اینها پیروز بشوند- خدای نخواسته- شما فدای آنها خواهید شد، شما را پل قرار داده‏اند برای پیروزی، وقتی که رفتند این پل را عقب خودشان خراب می‏کنند، آنها مزاحم نمی‏خواهند. من باز هم عرض می‏کنم به آقایان که ماه مبارک رمضان است و درهای رحمت خدای تبارک و تعالی به روی همه گناهکاران باز است و شما تا دیر نشده است در این ماه رمضان خودتان را اصلاح کنید. ما همه باید خودمان را اصلاح کنیم؛ ما هیچ کداممان یک آدم حسابی نیستیم. پناه به خدا باید ببریم و خودمان را اصلاح کنیم و با این جریانی که خروشان و دریای مواج آدمهای متعهد است ما با آنها خودمان را در همان جریان بگذاریم. جریان مخالف سیل، انسان را خرد می‏کند، جریان مخالف موجهای شکننده دریا، انسان را از بین می‏برد. شما اسلام را کنار نگذاشتید، لکن آنهایی که به اسلام عقیده ندارند و اشخاصی هستند که قیام بر ضد اسلام کردند و لا اقل در خیابانها ریخته‏اند و آدم کشته‏اند و شما هم حکم شرعی‏اش را می‏دانید و شما هم می‏دانید که کسی که مسلحانه در خیابان بریزد و مردم را ارعاب کند، لازم نیست بکشد مردم را، ارعاب کند، اسلام تکلیفش را معین کرده است و شما هم مسأله‏اش را می‏دانید.

شما همین یک مسأله را بگویید، یک اعلامیه بدهید. مسأله در کتاب خدا هست که این اشخاصی که مفسد هستند و ریختند توی خیابانها و مردم را می‏ترسانند، به حسب حکم خدا، حکمشان این است. شما این مسأله شرعی را بگویید و از گروه خودتان امضا کنید.[4] خوب، چرا این قدر تعلل می‏کنید؟ مگر برای شما می‏خواهید اینها چه بکنند. من از خدای تبارک و تعالی می‏خواهم که ما را موفق کند در این ماه شریف، در این ماه رحمت، مارا موفق کند که توبه بکنیم از گناهانی که داریم. اهوای ما را، هواهای نفسانیه مارا، یک قدری از دستمان بگیرد و این ملت عزیز ما را با همین قدرتی که دارد حفظ کند ان شاء اللَّه، و ارتش ما و سایر قوای مسلح ما پیروز بشوند ان شاء اللَّه، و اسلام ان شاء اللَّه، پیروز است و خواهد پیروز بود. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏15، ص: 22 ـ 32)

ـ پیام به رئیس جمهور گینه؛ تبریک حلول ماه مبارک رمضان (1361)

«حضرت آقای احمد سکوتوره، رئیس جمهوری انقلاب گینه‏

تلگراف تبریک آن حضرت به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان واصل و موجب تشکر گردید. جای بسی تأسف است که در شرایطی ماه مبارک رمضان فرا می‏رسد که اسرائیل خونخوار و غاصب، پس از سالها جنایت و ویرانگری، به جنایت هولناک دیگری دست زده و لبنان و مسلمانان آن سرزمین را به آتش کشیده است. و تأسف‏بارتر آنکه رؤسای کشورهای اسلامی با بی‏تفاوتی نظاره‏گر این مصیبت بزرگ بوده، و یا با صدور یک اطلاعیه تشریفاتی آن را محکوم نموده و به همین مقدار قناعت کرده‏اند، و حتی برخی تلاش می‏کنند کسانی را که مورد تجاوز قرار گرفته‏اند را وادار به قبول آتش‏بسِ دیکته [شده‏] از سوی اسرائیل و امریکا نمایند. آیا در قبال چنین مصائب بزرگ برای جامعه اسلامی جای «استرجاع» نیست؟ من از این وضع اسفناک برای همه مسلمانان احساس خطر می‏کنم و امیدوارم مسئولین متعهد بیش از این به مرگ ذلت بار تن درندهند. و همچنین به این نکته توجه داشته باشید که ما هرگز خواستار جنگ و آغازگر آن نبوده‏ایم، و دفاع ما در مقابل تجاوز، حق انسانی و اسلامی هر مسلمانی است. و این صدام عفلقی متجاوز است که باید شرایط لازم را برای پایان جنگ و برقراری صلح فراهم نموده و بپذیرد. از خدای متعال عظمت و سربلندی همه کشورهای اسلامی و نابودی تمام استعمارگران، بخصوص امریکای جهانخوار و صهیونیسم جنایتکار را مسألت می‏نمایم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏16، ص: 366)

ـ پیام به ملت ایران به مناسبت شهادت آقای صدوقی، نماینده امام و امام جمعه یزد (1361)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏

طبع یک انقلاب، فداکاری است. لازمه یک انقلاب، شهادت و مهیا بودن برای شهادت است. قربانی شدن و قربانی دادن در راه انقلاب و پیروزی آن اجتناب ناپذیر است، بویژه انقلابی که برای خداست و برای دین او، برای نجات مستضعفان است و برای قطع امید جهانخواران و مستکبران. ما در هر جمعه و در هر جماعت و در هر محفل اسلامی و در هر گردهمایی برای یاری اللَّه در انتظار قربانی هستیم و در انتظار شهادت.

قربانی برای یک انقلاب بزرگ نشانه یک پیروزی و نزدیک شدن به هدف است.

بی‏جهت نیست که درباره سید شهیدان جهان، منقول است که هر چه یاران بزرگوارش از دست می‏رفتند و هر چه به ظهر عاشورا نزدیکتر می‏شد رنگ مبارکش افروخته‏تر و ابتهاجش زیادتر می‏شد؛ هر شهیدی که می‏داد یک قدم به پیروزی نزدیکتر می‏شد.

مقصد، عقیده است و جهاد در راه آن و پیروزی انقلاب، نه زندگی و دنیا و رنگ و بوی ننگین آن. این شهادتهاست که به ملت ما وعده پیروزی نهایی می‏دهد. مگر اسلام از شهادت 72 تن برگزیدگان خدا در حکومت جبار بنی امیه خسارت دید؟ و انقلاب عظیم ایران از شهادت هفتاد و چند تن در یک لحظه و هزاران جوانان بزرگوار عاشق خدا و شهادت خسارت دید، که ما خوف خسارت در شهادت عالِمی بزرگوار و بزرگی متعهد و فداکار داشته باشیم. مگر فقهای ارجمند و ائمه جمعه و جماعت والا مقام که در صف مقدم انقلاب بودند و هستند نباید در صف مقدم شهدا و جانبازان در راه دوست باشند.

چه کسی اولی‏ به شهادت است در زمانی که کفر بنی امیه اسلام را تهدید می‏کرد، از فرزند معصوم پیامبر اسلام و فرزندان و اصحاب او؟ و چه کسی اولی‏ به شهادت است در عصری که استکبار جهانی و فرزندان خلف آن در داخل و خارج، اسلام عزیز را تهدید می‏کنند، از امثال شهید بزرگوار ما و فقیه متعهد و فداکار اسلام شهید صدوقی عزیز- رضوان اللَّه علیه- شهید بزرگی که در تمام صحنه‏های انقلاب حضور داشت و یار و مددکار گرفتاران و مستمندان بود، و وقت عزیزش صرف در راه پیروزی اسلام و رفع مشکلات انقلاب می‏شد، و برای خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمی‏شناخت. هر جا زلزله می‏شد شهید صدوقی برای ترمیم خرابیها آن قدر که توان داشت حاضر؛ هر جا که سیل می‏آمد او بود که در صف مقدم برای دستگیری خلق خدا حاضر بود. در جبهه‏ها او و دوستان او و امثال او بودند که هر چند یک دفعه سرکشی کرده و آرامش قلب خلق اللَّه بودند. این مدعیان خدمت به خلق و قیام برای خلق که در بیغوله‏ها خزیده و در حال انقلاب به چپاول اسلحه و مهمات بیت المال خلق فعالیت شبانه روزی نمودند، اینک که خداوند تعالی چهره کریهِشان را آشکار کرد و دستشان را از مال و جان خلق اللَّه کوتاه نمود، چنین خدمتگزارانی را از این خلق می‏گیرند، و چون دزدان از سوراخ درآمده و غافلگیرانه این گونه مردان فداکار برای ملت و توده‏های محروم را از محرومین می‏ستانند و آن را به حساب قدرت خویش می‏آورند و فتحی بزرگ برای خود و اربابان خود می‏دانند، و با تمام رسوایی باز خود را برای حکومت این ملت اسلامی مهیا می‏کنند.

غافل از آنکه هر شهادتی ملت را به هدف بزرگ نزدیکتر می‏کند، و آنان را در پیشگاه حق و خلق رسواتر و بی‏آبروتر. ما در عین حال که از شهادت و فقدان این بزرگان خدمتگزار به اسلام و محرومین در سوگیم، از نزدیک شدن به هدف اعلا که قطرات خون این شهیدان آن را نوید می‏دهند، دلگرم و خرسندیم. آنچه پیش ما مطرح است هدف بزرگ و شخصیتهای این بزرگمردان شهید است که بحمد اللَّه هدف نزدیک و شخصیتهای اینان بارزتر و بزرگتر می‏شود. این جانب دوستی عزیز که بیش از سی سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم از دست دادم، و اسلام خدمتگزاری متعهد را، و ایران فقیهی فداکار، و استان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد؛ و در ازای آن به هدف نهایی که آمال این شهیدان است نزدیک شد. من به پیشگاه مقدس بقیة اللَّه الاعظم- روحی فداه- و ملت عزیز و اسلام عزیزتر تبریک و تسلیت عرض می‏کنم و از خداوند تعالی برای آن شهید عظیم رحمت و مغفرت، و برای ملت بزرگ بویژه یزد متعهد صبر و اجر، و برای خاندان محترم این بزرگوار خصوصاً فرزند برومند عزیزش صبر جمیل و اجر جزیل، خواهانم. از خداوند متعال پیروزی اسلام و سرنگونی کفر را خواستارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏16، ص: 367 ـ 369)

ـ حکم انتصاب آقای محمد امامی کاشانی به عضویت در شورای نگهبان (1362)

«جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد امامی کاشانی- دامت افاضاته‏

طبق اصل نود و یکم قانون اساسی جمهوری اسلامی که به منظور پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با آنها شورایی تشکیل می‏شود و انتخاب اعضای فقهای آن شورا بر طبق شرایط تعیین شده به عهده این جانب می‏باشد، بدین وسیله جنابعالی را به عنوان یکی از شش فقیه به عضویت شورای نگهبان منصوب می‏نمایم. از خدای تعالی موفقیت هر چه بیشتر شما را خواستارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏17، ص: 512)

ـ حکم انتصاب آقای محمد مؤمن به عضویت در شورای نگهبان (1362)

«جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد مؤمن- دامت افاضاته‏

طبق اصل نود و یکم قانون اساسی جمهوری اسلامی که به منظور پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با آنها شورایی تشکیل می‏شود و انتخاب اعضای فقهای آن شورا بر طبق شرایط تعیین شده به عهده این جانب می‏باشد، بدین وسیله جنابعالی را به عنوان یکی از شش فقیه به عضویت شورای نگهبان منصوب می‏نمایم. از خدای تعالی موفقیت هر چه بیشتر شما را خواستارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏17، ص: 513)

ـ پیام تسلیت به آقای خویی به مناسبت رحلت فرزند ایشان (1363)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

حضرت آیت اللَّه خویی- دامت برکاته‏

با تأسف و تأثر مصیبت وارده بر جنابعالی و فامیل محترم را تسلیت عرض می‏کنم، و از خداوند تعالی برای آن مرحوم محترم «مغفرت»، و برای جنابعالی و بازماندگان او صبر جمیل و اجر جزیل مسألت می‏نمایم. و از خداوند تعالی عاجزانه می‏خواهم که دشمنان اسلام و دشمنان حوزه‏های مقدسه علمیه را به سزای خودشان برساند و در دنیا و آخرت آنان را رو سیاه فرماید، و مجد حوزه علمیه مبارکه نجف اشرف و سایر اعتاب مقدسه را با نابودی حزب عفلقی بعث عراق- خذلهم اللَّه تعالی- به حال اول برگرداند و علمای اعلام و ملت شریف عراق را از چنگال صدام و صدامیان نجات مرحمت فرماید.

از جنابعالی و سایر علما و فضلای نجف و اهالی محترم عراق خواهانم که برای پیروزی لشکر اسلام بر فریب خوردگان لشکر کفر عفلقی در تحت قبّه‏های نورانی ائمه اطهار- علیهم السلام- خصوصاً سید الاولیا- علیه سلام اللَّه- دعا فرمایند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏18، ص: 504)

ـ حکم عفو جمعی از زندانیان به پیشنهاد اعضای هیأت عفو (1364)

[بسمه تعالی‏

محضر مبارک رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی- مدّ ظلّه العالی‏

احتراماً به شرف عرض عالی می‏رساند پیرو فرمان مبارک مورخ 19/ 3/ 62 در رابطه با رسیدگی به وضع زندانیان دادگاههای عمومی و انقلاب اسلامی با هیئتهایی به زندانها و رسیدگی دقیق به وضع آنها تصمیمات ذیل نسبت به تقلیل و آزادی اتخاذ و از محضر مبارک درخواست تنفیذ آن را می‏نماید.

نام شهر- استدعای آزادی- استدعای تقلیل مدت محکومیت‏

تهران- 141 نفر- 40 نفر

رشت- 1 نفر--

رودسر- 1 نفر--.

محمد محمدی گیلانی- سید جعفر کریمی- سید محمد ابطحی- مهدی قاضی‏].

بسمه تعالی‏

موافقت می‏شود[5]. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏19، ص: 307)

ـ حکم به وزیر کشور؛ انتصاب آقای سید سراج الدین موسوی به فرماندهی کمیته (1365)

[بسمه تعالی. محضر مقدس حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی فرمانده کل قوا روحی له الفداء

با سلام به محضر مبارک امام بزرگوار و دعا جهت سلامتی و صحت وجود آن رهبر عزیز معروض می‏دارد، با توجه به اینکه اساسنامه کمیته انقلاب اسلامی که در تاریخ 4/ 3/ 65 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده و در تاریخ 14/ 3/ 65 مورد تأیید شورای محترم نگهبان قرار گرفت و با عنایت به ماده سه اساسنامه فوق الاشاره که مقرر می‏دارد: «فرماندهی کل کمیته انقلاب اسلامی پس از تأیید مقام رهبری توسط وزیر کشور منصوب خواهد شد»، لذا جناب حجت الاسلام آقای سید سراج الدین موسوی خدمتتان معرفی می‏شود. تا چنانچه مورد تأیید حضرت مستطاب عالی باشد در مقام فرماندهی کل کمیته انقلاب اسلامی منصوب گردد. خداوند سایه وجود مبارک آن رهبر عزیز و بزرگوار را بر سر امت اسلامی حفظ فرماید. سید علی اکبر محتشمی- وزیر کشور].

بسمه تعالی‏

تأیید می‏شود. توفیق ایشان را در خدمت به اسلام و کشور از خداوند تعالی خواستار است. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏20، ص: 70)

ـ سخنرانی در جمع اعضای مجلس خبرگان؛ غنای اسلام در جمیع جهات (1366)

«من تشکر می‏کنم از حضرات آقایان که عنایت کردند و اینجا تشریف آوردند تا از نزدیک خدمتشان برسیم و من دعاگوی همه هستم، خصوصاً این نخبگانی که از سراسر کشور بسیار مورد اهمیت هستند. من نباید به آقایان تذکر بدهم؛ لکن برای اینکه صحبتی شده باشد، دو- سه کلمه عرض می‏کنم.

عرض من این است که تمام تشکیلاتی که در اسلام از صدر اسلام تا حالا بوده است، و تمام چیزهایی که انبیا از صدر خلقت تا حالا داشتند و اولیای اسلام تا آخر دارند، معنویات اسلام است، عرفان اسلام است، معرفت اسلام است، در رأس همه امور این معنویات واقع است. تشکیل حکومت برای همین است، البته اقامه عدل است، لکن غایت نهایی معرفی خداست و عرفان اسلام. هیچ کتابی از کتب الهی و فلسفی مثل قرآن نیست که حقایق معارف را به طور صریح در بعضی جاها و به طور کنایه بسیاری جاها فرموده است. و آقایان باید توجه به این معنا داشته باشند که مردم را آشنا به معارف الهی کنند. اسلام بسیار غنی است، هم از حیث جهات معنوی که در رتبه عالی است، از جهت عرفانی که بالاتر از آن است و هم غنی است از حیث تشکیلات اداری. و البته آقایان می‏دانند این را، در عین حالی که عنایت به طبیعت نبوده است و عمده هدایت به غیب بوده، مع ذلک، می‏بینید که قرآن در بعضی جاها بر خلاف آن چیزی که در بین- مثلًا- هیئت‏دانهای سابق بوده است، بر خلاف آنها می‏گوید. قرآن اول کتابی است که حرکت زمین را بیان کرده با صراحت. جبال را فرموده مثل ابرها حرکت می‏کنند[6] خیال نکنید که اینها جامدند، منتها چون سابق هیئت بطلمیوس‏[7] غلبه داشته است، بعضی از آقایان این را تعبیر کرده‏اند به حرکت جوهری و حال آنکه حرکت جوهری حرکتش مثل حرکت سحاب نیست؛ هیچ ربطی به او ندارد. و همین طور در بسیاری از جاها قرآن شریف مسائلی فرموده‏اند که در سابق نبوده است نظیرش؛ اصلش نبوده است. از این جهت، ما باید عمده توجهمان به عرفان اسلامی باشد. اگر ملاحظه فرموده باشید در آیات شریفه‏ای که مربوط به معنویات و عرفان و- عرض می‏کنم که- سلوک و این طور چیزهاست، در هیچ کتابی نظیر قرآن نیست و هیچ کتابی سابقه ندارد که این طور عرفان داشته باشد؛ این طور فلسفه داشته باشد. منتها از باب اینکه ما عقب بودیم و عقب هم هستیم، نمی‏توانیم این طوری که قرآن شریف فرموده است، ما هم بتوانیم آن طور بگوییم. همین قدر می‏دانیم که باید ما همّمان را صرف کنیم تا آن قدری که استعداد داریم، قدرت داریم تا آن اندازه ما معارف اسلامی را به مردم بفهمانیم. معارف اسلامی بسیار غنی است؛ بسیار بزرگ است و باید این را فهماند. مثلًا در عین حالی که توجه به مادیات نبوده است و عمده نظر روی معنویات است، مع ذلک، بر خلاف هیئت بطلمیوس، قرآن می‏گوید که تمام ستاره‏ها در آسمان پایین واقع شدند. در صورتی که هیئت سابق این طور نمی‏گفتند هر چه ستاره هست در آسمان پایین است و «سبع سماوات» از اینجا معلوم می‏شود که غیر آن سبع سماواتی است که بطلمیوسیها گفته‏اند. آنها می‏گویند که هفت آسمان یکی‏اش کره کذا دارد، یکی کره کذا، یکی کره کذا و آن آخریش عبارت از آنی است که ستاره‏ها را دارند. قرآن می‏گوید که نجوم در دنیای آسمانها واقع شده است، تمام نجوم این طور است. بنا بر این، آن چیزی که ماورای اینهاست- مثلًا سماءِ دوم- ما نمی‏دانیم چی است قصه‏اش، بالاترش هم ما نمی‏دانیم چی است. زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ،[8] این آسمان پایین را تزئین به زینت کواکب کرده. در هر صورت آن چیزی که من توصیه می‏کنم به همه اهل علم و به همه آقایان، به همه دانشمندان اینکه دنبال این بروید که معارف اسلامی را در بین مردم تقویت کنید که رأس امور این معارف اسلامی است و اگر او درست بشود همه کارها درست می‏شود.

اگر انسان معارف اسلامی را داشته باشد و حقیقتاً مؤمن به معارف اسلامی باشد، دیگر اختلاف پیدا نخواهد شد بین دستجات؛ اختلاف اساسی. البته اختلاف رأیی هست، اما اختلاف اساسی که بخواهد این دسته، دسته دیگر را محکوم کند یا فرض کنید که توهین کند آن دسته، دسته دیگر را، این برای این است که ما ضعیفیم در ایمان. اگر ما قوی در ایمان بودیم، شما ملاحظه می‏کنید اگر همه انبیا در یک روز جمع بودند هیچ همچو اختلافاتی نداشتند. خوب، البته ما این طور نیست که بتوانیم اختلافات آرا را رفع کنیم. اختلافات آرا هست و باید هم باشد. اما آن چیزی که لازم است این است که به مردم، به دستجات مختلف، به همه ائمه جمعه، ائمه جماعات، روحانیون سراسر کشور و سایر قشرها این معنا توصیه بشود که در سر یک چیزهایی که مربوط به نفسانیت است نزاع نکنند. آن طور نیست که بعضی نزاعها مربوط به اسلام باشد، به خدا باشد. برای خدا انسان نمی‏شود اهانت کند به مؤمن، برای خدا انسان نمی‏شود که کشف ستر مؤمن بکند، اینها همه برای این است که نفسیت انسان این جوری است.

و امیدواریم که ما همه موفق بشویم که این پرده را، این حجاب را برداریم. خداوند ان شاء اللَّه، همه آقایان را حفظ کند، سالم نگه دارد و در خدمتشان مستدام نگه دارد و همه الحمد للَّه خدمتگزار اسلام هستند و همه متوجه به مسائل. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏20، ص: 298 ـ 300)



[1] - آقای میرزا محمد ثقفی، پدر همسر امام خمینی.

[2] - مراد، اصل ولایت فقیه است.

[3] - اشاره است به سخن آقای مهدی بازرگان.

[4] - اشاره است به سران نهضت آزادی به ویژه آقای مهدی بازرگان.

[5] - به استناد وظایف و اختیارات رهبری، مندرج در اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

[6] - اشاره است به آیه 88 سوره نَمْل

[7] - منجّم و ریاضیدان باستان که زمین را ثابت و سایر کُرات را به گرد آن در گردش می‏دانست و علم هیئتی که بر این اساس بنا شده بود به« هیئت بطلمیوسی» مشهور شده بود.

[8] - سوره صافات، آیه 6:« و تزئین کردیم آسمان را به زینت ستارگان».

انتهای پیام /*