امروز با امام: پنجم تیر
ـ نامه به آقای مرعشی نجفی، پیرامون اعلام وصول نامه و احوالپرسی (1352)
«حضرت آیتاللَّه آقای آقانجفی- دامت برکاته
24 ج 1 93
بسمه تعالی
به عرض عالی میرساند، دو طغرا مرقوم محترم واصل، از تفقد جنابعالی متشکرم.
اینجانب بحمداللَّه تعالی برخوردار از سلامت مزاجی هستم. امید است از نگرانی روحی نیز فارغ شوم. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. والسلام علیکم و رحمةاللَّه
روحاللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج21، ص: 616)
ـ سخنرانی در جمع پاسداران قم و کارمندان شرکت نفت آبادان؛ مکتبهای توحیدی (1358)
«اسلام مکتب تحرک است و قرآن کریم کتاب تحرک، تحرک از طبیعت به غیب، تحرک از مادیت به معنویت، تحرک در راه عدالت، تحرک در برقراری حکومت عدل. و مع الأسف آنهایی که میخواستند شرق را غارت کنند و ملتهای اسلامی را به اسارت بکشند، آنها تبلیغاتی کردند که حتی خود شرقیها هم، آنهایی که غافل بودند از اسلام و از مکتبهای توحیدی، باورشان آمد. آنها بعکس آن چیزی که مکتبهای توحیدی هست، که همه مکتب تحرک بودهاند، گفتهاند دیانت افیون جامعه است! یعنی دین آمده است که مردم را خواب کند. روحانیت درباری است، روحانیون درباری هستند، روحانیون در خدمت سرمایه دارها هستند. این تبلیغاتی بوده است که در طول شاید چند صد سال شده است؛ و در این سالهای اخیر و زمان این پدر و پسر خیلی زیادتر شد. و این مطلب درست به عکس آن چیزی است که واقع هست.
شما اگر حالت و تاریخ انبیا را ملاحظه کنید و تاریخ اسلام را و صدر اسلام را؛ که به ما نزدیک است، ملاحظه کنید، میبینید که بعکس آن چیزی که اینها تبلیغ کردهاند که دیانت افیون است یعنی دیانت آمده است که مردم را خواب کند و مثل یک افیونی که به چُرت فرو میرود! و مردم را این طور کند تا اینکه آن سرمایه دارها مردم را بچاپند، بعکس آن، وقتی که تاریخ انبیا را ملاحظه کنید میبینید که انبیا آمدهاند مردم را بیدار کنند، این مردم افیونی را هوشیار کنند، این مردمی که به خواب رفته بودند اینها را هوشیار کنند. موسی- علیه السلام- که تفصیل تاریخش در قرآن هم هست و در دیگر کتب آسمانی هم هست، ملاحظه میکنید که یک آدمی بوده است- یک شبانی بوده است، شبان حضرت شعیب بود- مدتها با یک عصا مردم را، همین مردم توده را بر ضد فرعون، که در زمان او بزرگترین قدرت بود، بسیج کرد، نه اینکه مردم را خواب کرد تا فرعون بچاپد آنها را! مردم را بیدار کرد که فرعون نچاپد آنها را. عکس آن چیزی که گفتند، و جوانهای ما باور کردند.
اسلام که نزدیک به ماست، تاریخ پیغمبر اسلام در دسترس همه است، ملاحظه کنند ببینند که آیا اسلام آمده است که مردم را تخدیر کند؟ خواب کند؟ یا اینکه قرآن یک کتاب سلحشوری است، قرآن یک کتاب جنگجویی است در مقابل مشرکین؛ مشرکینی که قدرتمند بودند. اینکه میفرماید قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً[1] مشرکین در آن وقت همان قدرتمندها بودند؛ مشرکین قریش، همه قدرت دست آنها بود. آیا پیغمبر را مشرکین، قدرتمندها بسیج کردند؟ درست کردند که مردم را خواب کند و مشرکین بچاپند مردم را یا پیغمبر اسلام مردم را بسیج کرد؟ همین سرو پابرهنهها را بسیج کرد بر ضد مشرکین، قتال کرد و جنگها کرد تا مشرکین را دماغشان را به خاک مالید، و عدالت اجتماعی را ایجاد کرد. عکس آن مطلبی که برای شرقیها، غربیها دیکته کردند و مع الأسف بسیاری از ما هم باورمان آمد. تبلیغات آنها تبلیغات دامنهداری بود.
در زمان رضا خان که اکثر شما، یا هیچ یک از شما یادتان نیست، در زمان رضا خان، اول هدفی که بعد از قدرتمندی داشت، اول هدف به زمین زدن روحانیون بود. هدف اولش بود؛ مدرسهها را از بین برد، روحانیون را لباسهاشان را کَند، گرفتند بعضی از روحانیون محترم را در خیابان، بردند در آن محالّی که داشتند- در کلانتریها- میبردند؛ نه اینکه میگفتند برو لباست را عوض کن؛ همان جا عبا و قبا را وسطش را پاره میکردند میریختند دور، که این یک کت و شلوار مثلًا بشود! این طور رفتار کردند. و این، دستور بود.
آیا اسلام تخدیر کرده است مردم را؟ یا تاریخ اسلام نشان میدهد که پیغمبر اسلام در مکه که بودند، از ترس همین قریش و مشرکین در پنهان بودند، و تبلیغات زیرزمینی میکردند. وقتی که آنجا دیگر نتوانستند، و آنها با هم شدند که او را بکشند، و ایشان فرار کرد و به مدینه تشریف برد، آنهایی که همراه پیغمبر بودند و دعوت پیغمبر را قبول کردند همین مردم طبقه سه بود- همین فقرا. اصحاب «صُفّه»- که معروف است- اینها یک عدهای بودند که توی مسجد، از باب اینکه منزل نداشتند، توی مسجد میآمدند روی صفهای، روی سکویی آنجا میخوابیدند. در جنگهایی که میشد، اینها نداشتند چیزی. یک خرما را- این طور میگویند- یک خرما را این دهنش میگذاشت در میآورد میداد به او؛ او دهنش میگذاشت، در میآورد میداد به او! این طور بود وضعشان. اینها را پیغمبر بسیج کرد بر ضد این سرمایه دارها، بر ضد این قدرتمندها، بر ضد این مشرکین که مردم را غارت میکردند. تبلیغات غرب این بود که نه؛ این عکس بود که این طور بود که پیغمبرها آمدهاند که مردم را تخدیر کنند و قدرتمندها آنها را بچاپند! در صورتی که پیغمبرها تاریخشان معلوم است، اینها آمدهاند که بسیج کنند این مستمندان را که بروند و این غارتگرها را سر جای خودشان بنشانند، و عدالت اجتماعی درست کنند.
در روحانیون هم میگویند که اینها اهل دربار هستند؛ قدرتمندها اینها را درست کردهاند که اینها مردم را تخدیر کنند، و آنها بچاپند. من خودم در یک اتوبوسی در تهران، با دو نفر از آقایان نشسته بودم. در زمان رضا شاه بود. از طرف شمال شهر میآمدم به طرف جنوب. چند نفر هم توی اتوبوس بودند. دو نفر با هم شروع کردند صحبت کردن. یکیشان به دیگری گفت که من سالها بود که این هیکلها را ندیده بودم. اشاره کرد به ما؛ ما سه نفر معمم بودیم. بعد گفت که اینها را انگلیسها درست کردند که در نجف و در قم مردم را [اغفال] بکنند، و به نفع آنها [ساکت] بکنند. البته آن آدم جاهل بود؛ نه اینکه [مغرض] بود. تزریق کرده بودند، گفته بودند، باورشان آمده بود. بسیاری از جوانهای ما هم باورشان آمده بود. در صورتی که تاریخ خود ما، همین چند سال، این صد سال اخیر، این صد سال اخیر را وقتی ما ملاحظه کنیم- جلویش هم همین طور بوده؛ ما این صد سال اخیر را که ما ملاحظه کنیم- هر جنبشی که واقع شده است از طرف روحانیون بوده است بر ضد سلاطین. جنبش تنباکو به ضد سلطان آن وقت[2] بود. جنبش مشروطه بر ضد رژیم بود؛ البته با قبول داشتن رژیم، عدالت میخواستهاند ایجاد کنند. در زمان خود ما چندین نفر قیام کردند روحانیون بر ضد رضا خان، چندین دفعه: یک دفعه از خراسان، یک دفعه از آذربایجان، یک دفعه از اصفهان. و همه اطراف ایران را دعوت کردند به قم؛ که ما اینها را شاهد بودیم و اینها همه قیام بر ضد رضا خان بود. البته قدرتْ او داشت و شکست اینها را. علمای آذربایجان را گرفت و برد- در سُنقُر- گمان میکنم بود. دو نفر بزرگان علمای آنجا مرحوم آمیرزا صادق آقا،[3] مرحوم انگجی،[4] اینها را بردند در سنقر، یا آنجاها طرف کردستان. آنجاها مدتها آنها در آنجا تبعید بودند. بعد هم که رهایشان کردند، مرحوم آمیرزا صادق آقا آمد قم ماند و دیگر نرفت به آذربایجان، و در همان جا فوت شد. علمای مشهد هم که قیام کردند، تمامشان را گرفتند آوردند تهران حبس کردند. و علمای بزرگشان را میبردند در کلانتریها یا در عدلیه، میبردند توی خیابان با سر برهنه هم راه میرفتند که بروند آنجا استنطاقشان کنند! علمای اصفهان هم که آمدند اینجا، شکستند آن اعتصابشان را؛ با فشار، با حیله. بلکه آن وقت معلوم شد، میگفتند که مرحوم حاج آقا نور اللَّه[5]- که بزرگشان بود- او را مسموم کردند. قیام بر ضد.
اینها از روحانیون شروع میشد. البته مردم هم تا یک حدودی کمک میکردند.
لکن در عوض مردم را این طور گفتند که آخوند جماعت اصلش درباری است! اینها برای دربار کار میکنند، میخواهند سلطنت محفوظ باشد، میخواهند دربار باشد. و حال آنکه اینها بر خلاف آنها بودند. و درست عکس تبلیغ میکردند. چرا؟ برای اینکه اینها میدیدند که دو تا قوه هست که اگر این دو تا قوه باقی بماند نمیشود اربابهای اینها منافع ایران را ببرند؛ کارشناسهای اینها فهمیده بودند که این دو تا قوه اگر در ممالک شرق باشد، باید آنها دستشان را از شرق بشویند: یکی قوّه اسلام بود؛ اگر اسلام قدرتش در شرق باشد و قدرت اسلام حکومت کند، نمیگذارند که بیایند آنها هر چه ما داریم ببرند و هر چه از نیروهای انسانی و غیر انسانی داریم از بین ببرند؛ یکی هم روحانیت؛ که اگر این طایفه باشند مردم چون با اینها همراه هستند، نمیگذارند که آنها به منافعشان برسند. پس این دو تا قدرت باید شکسته بشود: هم قدرت اسلام، و هم قدرت روحانیون. قدرت اسلام را به اینکه دینْ افیون جامعه است. حتی نویسندگان خبیث ما هم گاهی این حرفها را میزدند. حتی در امروز هم این حرف هست. در امروز هم این حرف هست! در عین حالی که دارند با چشمشان میبینند که این قدرت روحانیین بود که مردم را بسیج کرد و بر ضد این رژیم قیام کردند، نمیتوانند اینها ببینند این [را]، این قدرت را میخواهند بشکنند. یعنی اینها عمال همانها هستند که میخواهند این قدرت را بشکنند. اینها مطالعه کردند دیدند که اگر این قدرت هم محفوظ باشد، چون مردم و توده همراه اینها هستند، اگر یکوقت صدایشان درآید دیگران هم بسیج میشوند. چه بکنند در بین خود مردم اینها را بشکنند؟ در زمان رضا خان طوری کردند، طوری کردند که شوفرها- میگفتند- که آخوند را سوار ماشین نمیکردند. یکی از دوستان من، از علمای آن وقت گفتند که خدا رحمتش کند- گفتند: من از عراق که میخواستم بیایم به قم، رفتم ماشین بگیرم، شوفر گفت که ما بنا گذاشتهایم دو طایفه را سوار نکنیم: «یکی فواحش را، یکی آخوندها را»! زمان رضا شاه این طور تبلیغ بود. یعنی تبلیغ، نه اینکه آن شوفر [خودش میخواست]، آن شوفر را به او همچو فهمانده بودند، تبلیغات این طور بود که فهمانده بودند به اینها. عمال آنها همه جا، در همه جا مشغول تبلیغ بودند بر ضد اینها. برای چه؟ برای اینکه اگر اینها یک رشدی داشتند، اگر اینها در بین جامعه همان طوری که باید باشند باشند، نمیگذارند که هر طایفهای بیاید، هر مملکتی بیاید یک گوشهای اینها را ببلعد. مردک[6] میگفت که «اگر من نباشم، ایران تجزیه میشود، ایران میشود ایرانستان!» ایشان نیستند و ایران هم همان ایران است. نه تجزیه شد نه ایرانستان شد؛ و دست آنها هم قطع شد.
برادرها! توجه داشته باشید باز هم شیاطین هستند. باز هم آنهایی که میخواهند این دو مسأله را به کرسی بنشانند: اسلام را بگویند که نه، حالا دیگر وقتش نیست. همین ملعونها حالا هم میگویند، همینهایی که از عمال دیگران هستند، الآن هم این حرف را میزنند «اسلام مال 1400 سال پیش از این است!» این اسلامی که حالا تحرکش همچو شد که این رژیم را از بین برد، تحرک از اسلام بود، فریاد اسلام بود که رژیم را از بین برد، اینها میخواهند این را بشکنندش. اینها خدمتگزار آنها هستند، یا عالماً عامداً که خیانتکارند یا از روی نفهمی! همینها باز آن قدرت دوم را میخواهند بشکنند. حالا بدتر از آن وقت است. حالا خارجیها لمس کردهاند که اسلام همچو کاری میتواند بکند، لمس کردهاند که روحانیون همچو کاری میتوانند بکنند، حالا بیشتر از آن وقت تبلیغات میکنند. عمال آنها حالا بیشتر از آن وقت تبلیغ میکنند. آنهایی که از خارج آمدند حالا در اینجا و مشغول توطئه هستند، بیشتر از آن وقت این تبلیغات را خواهند کرد و میکنند. و لهذا میخوانید در بعض مقالاتشان باز همان مسائل هست. منتها نمیتوانند علنی بگویند؛ در پرده، در پرده با یک جهاتی. علنی صاف نمیتوانند بگویند، در پردهای، در چیزی همان مسائل را میگویند. این همان مطالبی است که از اول زمان رضا خان- پیشترها هم بوده اما از اول زمان رضا خان- تا امروز و تا وقتی که پسرش از ایران رفت، این دو تا مسأله بود، این دو تا تبلیغ بود: تبلیغ بر ضد اسلام، تبلیغ بر ضد روحانیت؛ یعنی اسلام، و خدمتگزاران اسلام. این دو تبلیغ از زمان رضا شاه بود. در زمان او بسیاری از مردم هم، به واسطه تبلیغات زیادی که کردند و فشاری که از آن طرف آوردند و اذیتهایی که کردند به این طایفه، آن وقت، عده زیادی باورشان آمده بود. در زمان این هم، باز عده زیادی از جوانهای ما بازی خوردند، گول خوردند، پشت کردند بر اسلام، پشت کردند بر روحانیون.
و حالا هم که فهمیدند که این قدرت اسلام بود که این سد بزرگ را شکست و این قدرت روحانیون بود که در همه جا مردم را بسیج کرد، هر جا رفتید آخوند آن شهر مردم را بسیج کرد و همه را با هم متحد کردند و همه در منبر و محراب مردم را جمع کردند و جوش دادند به هم تا این سد را شکست، حالا هم باز یک طایفهای، اشخاصی با نغمههای مختلف، زیر پرده و روی پرده، میخواهند همین مسائل را بگویند. یعنی همان مطلبی که آن وقت از حلقوم افرادی که در زمان رضا خان بود در میآمد، حالا هم از حلقوم یک طایفهای حالا در میآید که همان دو مسأله است: «اسلام کهنه شده است، اسلام نمیشود دیگر. روحانیون، آخوندها، باید بروند سراغ کارشان! باید بروند سراغ چه؛ دیکتاتوری آخوندی میخواهد درست بشود!» من نمیدانم این دیکتاتوری آخوندی کجاست؟! آخر کدام آخوند دیکتاتور است که اینها میگویند؟!
در هر صورت بیدار باشید برادرها که همان دامهایی که آن وقت بود، و ما را به سیاهروزی رساند و اسلام را از نظر ملت، نه همه- البته- ملت، بسیاری از روشنفکرها انداخت و روحانیون را از نظر آنها انداخت، همان نقشه الآن هست؛ همان نقشه. الآن هم همان مطالب هست و همان حرفها هست. گروه گروه با هم مینشینند، هی گروه درست میکنند؛ گروه! ما زحمت کشیدیم، روحانیین زحمت کشیدند، این قشرهای مختلف را جوش دادند به هم تا این کار را انجام دادند، تا این سد را شکستند، الآن جمعیتهای زیادی پیدا شدهاند. شما در روزنامهها بخوانید ببینید، هر روز میبینید که گروه کذا، گروه کذا، گروه کذا. هی تکه تکه. چیزی نیستند اما خوب، هی تکه تکه میشوند. وقتی گروه گروه کنار رفتند یعنی آنکه اسلام میخواست با هم جوششان بدهد و روحانیون زحمت کشیدند و جوششان دادند به هم، حالا همینهایی که دعوی این را میکنند که ما ملت را میخواهیم، ما خلق را میخواهیم، همینهایی که دعوی روشنفکری دارند این قدر، اگر چنانچه خائن باشند که خوب معلوم است که از روی فهم میگویند و اگر نباشند، این قدر فهم ندارند که این گروهها که به هم متصل شد، این سیل عظیم پیدا شد و این سد بزرگ را شکست، حالا دوباره؛ تا حالا با هم منسجم شده بودند؛ حالا جدیت دارد میشود که گروه گروهشان کنند. هی این گروه برود کنار آن گروه برود کنار، آن گروه برود کنار، همه از هم جدا، تا باز راه باز بشود برای آنهایی که میخواهند استفاده بکنند.
متوجه باشید گروه گروه نکنید. این مملکت با وحدت کلمه پیش برد، متفرقشان نکنید. وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا[7] این آیه قرآن را بپذیرید. همه بچسبید به ریسمانی که بین شما و خداست، و آن اسلام است. متفرق نشوید از هم. جدا جدا نشوید. هی حساب را جدا نکنید. آن حساب جبهه کذا، آن حساب نهضت کذا، آن حساب حزب کذا، آن حساب گروه کذا، آن حساب حزب چه، کذا، جدا نکنید همه را. همه با هم باشید، همه دوست باشید.
حزبسازی دشمن درست کردن است. هی این یکی از آن طرف بکشد؛ آن از آن طرف بکشد، آن از آن طرف بکشد. همه تحت یک رایت باشید. همه تحت یک پرچم باشید؛ همان پرچمی که شما را پیروز کرده است تا حالا، از این به بعد هم دنبال همان باشید. و اگر باشید، ان شاء اللَّه پیروز خواهید شد.
و من امیدوارم که نتوانند اینها دیگر شکاف صحیحی وارد کنند. ان شاء اللَّه خداوند همهتان را توفیق بدهد، سلامت باشید.» (صحیفه امام، ج8، ص: 291 ـ 299)
ـ سخنرانی در جمع دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان؛ اسلام، دین سازندگی (1358)
«اساساً اسلام برای سازندگی آمده است. و نظر اسلام به ساختن انسان است. جهاد برای سازندگی. سازندگی انسان خودش را، مقدّم بر همه جهادهاست. این است که رسول اکرم «جهاد اکبر» فرمودهاند.[8] جهادی بس بزرگ است و مشکل. و همه فضیلتها دنبال آن جهاد است. جهاد اکبر است؛ جهادی است که با نفْس طاغوتی خودش انسان انجام میدهد. شما جوانها از حالا باید شروع کنید به این جهاد. نگذارید که قوای جوانی از دستتان برود. هر چه قوای جوانی از دست برود ریشههای اخلاقِ فاسد در انسان زیادتر میشود و مشکلتر، جهادْ مشکلتر. جوان زود میتواند در این جهاد پیروز بشود؛ پیر به این زودیها نمیتواند. نگذارید اصلاح حال خودتان از زمان جوانی به زمان پیری بیفتد. یکی از کیدهایی که نفْس انسانی به انسان میکند و شیطان به انسان پیشنهاد میکند این است که بگذار برای آخر عمر، خودت را اصلاح کن. حالا از جوانی استفاده کن و بعد آخر عمر توبه کن. این یک طرح شیطنتآمیز است که نفْس انسان میکند به تعلیم شیطان بزرگ. انسان تا قوای جوانیاش هست و تا روح لطیف جوانی هست و تا ریشههای فساد در او کم است، میتواند اصلاح کند خودش را. لکن اگر چنانچه ریشههای فساد در انسان ریشهاش قوی شد، ملکه انسان شد فسادها، آن وقت است که امکان ندارد. شما جوانها که الآن مهیا هستید برای جهاد در راه ساختن، این یک جهاد است لکن «جهاد اکبر» جهاد.
در راه سازندگی خودتان است که برای مملکت خودتان بعدها مفید واقع بشوید، خدمتگزار باشید. از همین سنینِ شما باید شروع بشود به ساختن افرادی که بعدها یک مملکت، یک کشور را ممکن است نجات بدهد. اگر چنانچه شما ساختید خودتان را و فضایل انسانی را در خودتان ریشه دار کردید، آن وقت در همه مراحل پیروز هستید؛ مملکتتان را میتوانید نجات بدهید. اینها که مملکت ما را به تباهی کشیدند برای این بود که ساختمان خودشان فاسد بود؛ خودشان یک اخلاق فاسد داشتند، یک عقاید فاسد داشتند، یک اعمال فاسد. اگر چنانچه خودشان را ساخته بودند، به ملت خیانت نمیکردند، به اسلام خیانت نمیکردند.
شما کوشش کنید که به ملت خدمت کنید، به اسلام خدمت کنید. و کوشش کنید که «جهاد اکبر» را ان شاء اللَّه به آخر برسانید؛ و یک انسان کامل، یک انسان اسلامی، یک انسان متعهد بشوید که برای خودتان و برای کشور خودتان و برای ملت خودتان مفید واقع بشوید.
خداوند ان شاء اللَّه شما را تأیید کند. و خداوند شما را به مراتب عالیه برساند. شما جوانها امروز روز شماست. امروز روزی است که شما باید سازنده باشید در این راهها. البته خدمت به خلق، خدمت به خداست. خدمت به انسانها، خدمت به خداست. خدمت به بندگان خدا، خدمت به خداست؛ و در این خدمت ان شاء اللَّه موفق باشید. و من هم همیشه مهیا هستم از برای ملاقات آقایان و هیچ مانعی از قِبل ما نیست، نماینده بیاید یا خود آقایان بیایند. ما آن قدری که میتوانیم خدمت به همه بشر، همه ملتها میکنیم. و امیدواریم که شما هم خدمتگزار به انسانیت و خدمتگزار به اسلام باشید. خداوند همه شما را تأیید کند.» (صحیفه امام، ج8، ص: 300 ـ 301)
ـ سخنرانی در جمع علما و روحانیون اصفهان؛ وظیفه روحانیان (1358)
«اصفهان همیشه مرکز علم بوده است. در بعضی اوقات که من شنیدهام هفت هزار یا بیشتر، اهل علم در اصفهان، طلبه در اصفهان بوده است؛ و علمای بسیار بزرگ از اصفهان برخاسته است، و متفکرین عظیم الشأن. الآن هم مرکز علم است؛ الآن هم علمای بزرگ در آنجاست. و من امیدوارم که آن حوزه با برکت و عظمت، پشتیبان اسلام و مروج احکام اسلام باشد.
حوزهها باید توجه داشته باشند که در این وقت، در این حالی که الآن ما واقع هستیم و دشمنها میخواهند خردهگیری کنند، خصوصاً نسبت به اهل علم و علما و فضلا و طلاب، باید بسیار توجه داشته باشند که اگر خدای نخواسته در این زمان- که اینها مورد بررسی هستند و مورد توجه هستند- اگر خدای نخواسته یک انحرافی از بعض اشخاص مُلَبس به این لباس واقع بشود، ممکن است این پای اسلام حساب بشود. در رژیم سابق اگر چنانچه یک معمَّم، یک مُلَبَّس به این لباس، یک کار خلاف انجام میداد، معلوم نبود به اسلام نسبت بدهند؛ میگفتند این منحرف است، این ساواکی است، این درباری است. الآن که رژیم رژیم جمهوری اسلامی است و همه نظرها به شما دوخته شده است، اگر خدای نخواسته یک انحرافی واقع بشود در مدارس، در کمیتهها، در جاهای دیگر، در دادگاهها، این پای اسلام حساب میشود. گفته میشود که جمهوری اسلامی است و جمهوری اسلامی هم همینهاست؛ همین است که میبینید. و لهذا امروز تکلیف ما بسیار سنگین است. تکلیف ما حفظ وجاهت اسلام است. تکلیف ما این است که با اعمال خودمان، با گفتار و رفتار خودمان اسلام را ترویج کنیم و وجاهتش را حفظ کنیم؛ و اگر خدای نخواسته یک انحرافی باشد باید جلوگیری کنید. اگر یک شخصی را دیدید که از وظیفه اهل علم، از وظیفه انسانی- اسلامی تخطّی میکند، او را نهی کنید. اگر نمیشوند، کنار بگذارید. باید همه به وظیفه اسلامی عمل کنیم، به دست دیگران فرصت ندهیم، بهانه ندهیم دست دشمنان که ما را آلوده کنند و بگویند که اهل علم، یا دیکتاتور هستند یا انحرافات دارند یا برای خودشان میخواهند یک بساطی درست کنند. امروز بسیار مسأله مهم است و با سابق بسیار فرق دارد. باید آقایان همان طوری که در تحصیل علم کوشا هستند، در تهذیب اخلاق، در اعمال، در عقاید، در فضایل اخلاقی کوشا باشند؛ که علم بدون عمل و بدون تقوا بسیاری از اوقات مُضرّ است. باید عالِمْ متّقی باشد و متوجه به خدای تبارک و تعالی باشد تا بتواند جامعه را تربیت کند. باید خودش تربیت شده باشد تا بتواند جامعه را تربیت کند.
و امید است از آقایان که در این وقتی که بناست قانون اساسی بررسی بشود، هر کس هر نظری دارد مستقیماً خودش اظهار نظر کند؛ و بفرستد در آنجایی که بناست همه نظرها جمع بشود، الآن برای من فرستادن هیچ نتیجه ندارد. باید بفرستید و نظرهای خودتان را بگویید؛ و توجه کنید که ننشینید دیگران نظر بدهند و شما ساکت. صاحبنظرها نظرهای خودشان را بدهند، علمای اعلام نظر خودشان را بدهند. هر اشکالی که در این پیشنویس[9] دارند بکنند. و آن اشکالات را بعد بررسی باید بکنند. و بالاتر از آن اینکه توجه داشته باشید که در آتیهای که بناست وکلا تعیین بشوند برای نظر کردن به قانون اساسی، توجه بکنید که اشخاص متدیّن، اشخاص مطّلع، اشخاص متعهد، اشخاصی که اعتقاد به اسلام دارند، اشخاصی که اعتقاد به این نهضت اسلامی دارند، تعیین بکنند که ان شاء اللَّه با نظر آنها یک قانون اساسی اسلامی به تمام معنا بشود.
من از همه آقایان تشکر میکنم که مشایخ معظّم و آقایان فضلا و ائمه جماعت و دیگران تشریف آوردند؛ و آقایان در این هوای گرم با ناراحتی اینجا نشستهاند. خداوند همه شما را تأیید کند و سلامت بدارد و سعادت نصیب همه بکند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج8، ص: 302 ـ 303)
ـ حکم انتصاب آقای محمدحسن قدیری به سمت امامت جمعه کوهپایه (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
13 شعبان 1400/ 5 تیر ماه 59
جناب حجت الاسلام آقای آقا شیخ محمد حسن قدیری- دامت افاضاته
طبق درخواستی که از طرف اهالی محترم محل شده بود و تقاضا داشتند جنابعالی بدانجا بروید، مقتضی است دعوت آنان را بپذیرید و ضمن انجام این مسافرت، به امور مذهبی و مسائل شرعی مردم منطقه نیز رسیدگی نموده و در رفع نابسامانیها و کمبودها سعی کافی مبذول دارید و در رفع مشکلات نیز به هر نحو صلاح میدانید بکوشید. ضمناً جنابعالی را به امامت نماز جمعه در آن محل منصوب نمودم تا ان شاء اللَّه تعالی جهت حفظ وحدت و همبستگی اهالی محترم این فریضه بزرگ الهی را اقامه نموده و مردم را به وظایف اسلامی و انقلابی که دارند آشنا سازید. موفقیت همگان را از خدای تعالی مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج12، ص: 473)
ـ بیانات در جمع وزیر بازرگانی و هیأت اقتصادی؛ نجات از تسلط اجانب (1359)
«ملت ایران هم با استواری سرشاری که دارد میتوانست پیشرفتهای خیلی بیشتر اقتصادی داشته باشد، اما نگذاشتند و به عناوین مختلف جلو مردم را گرفتند. نگذاشتند ما دانشگاه صحیح داشته باشیم. الآن هم اجانب بیکار ننشستهاند و میخواهند نگذارند ما دانشگاه مستقل داشته باشیم و اقتصاد مستقل ایجاد کنیم. ان شاء اللَّه متفکرین بنشینند و فکری کنند که دانشگاه و اقتصادی پیدا کنیم که ما را از تسلط اجانب آزاد کند.» (صحیفه امام، ج12، ص: 474)
ـ حکم عفو جمعی از زندانیان به رئیس دیوان عالی کشور (1362)
[بسمه تعالی. محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران- مد ظله العالی
احتراماً، به پیوست اسامی دو نفر زندانی که حضرت آیت اللَّه منتظری و چهار نفر زندانی که جناب آقای محمدی گیلانی حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی برای آنها تقاضای عفو نمودهاند به پیشگاه مبارک تقدیم میگردد.
سید عبد الکریم موسوی اردبیلی].
بسمه تعالی
موافقت میشود.[10]- 5/ 4/ 62 روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 506)
ـ حکم نمایندگی ولی فقیه در استان لرستان به آقای سید کاظم حسینی میانجی (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای حاج سید کاظم حسینی میانجی- دامت افاضاته
بدین وسیله جنابعالی را به سمت نماینده خود در منطقه لرستان منصوب مینمایم که ان شاء اللَّه تعالی در رفع نیازمندیهای مذهبی و مشکلات دینی اهالی آن سامان اقدام نموده، و در اموری هم که نیاز به اذن ولی فقیه دارد، جنابعالی از طرف این جانب مجاز در تصدی و تصرف میباشید.
امید است اهالی محترم و ارگانها و نهادهای انقلابی در هماهنگی و همکاری با شما کمال کوشش را داشته باشند. از خدای تعالی دوام توفیقات آن جناب را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج17، ص: 507)
ـ نامه به آقای گلپایگانی در مورد ابراز نگرانی ایشان از بعضی امور (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت مستطاب آیت اللَّه آقای گلپایگانی- دامت برکاته
پس از اهدای سلام و تحیت و دعا برای سلامت وجود شریف، مرقوم محترم که حاوی مطالبی ارزشمند بود واصل گردید. عین مرقوم محترم را برای جناب حجت الاسلام آقای اردبیلی[11] فرستادم. لا بد ایشان مطالبی را که از سراسر کشور مربوط به این نحو امور است عرض میکنند. لکن این جانب به جنابعالی اطمینان میدهم که اکثر کسانی که متکفل این نحو امور هستند، و خصوصاً جناب ایشان از جان و دل کوشا در پیشبرد اهداف اسلام هستند و متعهد به اسلام و احکام حیاتبخش آن هستند. و امثال ایشان هیچ گاه میل ندارند بر خلاف احکام عمل کنند، لکن مسائلی را در جامعه اطلاع دارند که این جانب و جنابعالی اطلاع نداریم، و در ترجیح فساد بر فساد دیگر و اهم بر مهم، و لو با برداشت خودشان از مشکلات جامعه و مشکلات بسیار ناگوار مسکن که گاهی موجب اتلاف نفوس محترمه و بالاتر از آن تبلیغ تبهکاران به ضد اسلام و احکام آن میشود و چهره اسلام را در سراسر دنیا مشوّه جلوه میدهد و نظایر آن با سطحی بسیار پایینتر در صدر اسلام، موجب عدم ابلاغ بعض احکام بسیار مهم مثل شرب خمر و تخفیف در بعضی، مثل ربا میشد. وای کاش کسانی که مطالب را سربسته به جنابعالی عرض میکردند و فقط طرف منفی آن را گوشزد مینمودند و موجب ناراحتی وجود محترم را فراهم مینمودند، به طرف دیگر قضایا توجه میکردند و طرف مثبت امور را به عرض میرساندند تا با سنجش فقیهانه آن حضرت بسیاری از مطالب که به نظر آنها بر خلاف است حل میشد. وای کاش طرز رفتار و افکار سرمایه داران بزرگ و نیز زمینخواران غیر مشروع و دارندگان آپارتمانهای بسیار، که بیتعهد به احکام اسلام به طور نامشروع به دست آوردهاند و امروز با حساب دقیق، ملک طِلْق اسلام است که باید صرف مصالح اسلام و مسلمین شود و به مستمندان که با عسرت و ذلت به سر میبرند باید رسیدگی شود، به سمع مبارک میرساندند تا معلوم شود چه مصیبتهایی بر اسلام و مسلمین میگذرد. اکثر قریب به تمامِ مساکنِ اجارهای از این قشر است که با رسیدگی فقهی باید از آنها مصادره شود، و کم کسی است که معتقد به اسلام و متعهد به آن باشد و حاضر شود در سرمای زمستان و گرمای طاقت فرسای تابستان، یک عده زن و بچه بیپناه را برای سودجوییِ هر چه بیشتر از خانه بیرون براند و در معرض تلف اطفال آنان گذارد. آن قشر که این اعمال غیر انسانی را به اسم اسلام جلوه میدهند، آنها هستند که یا به اسلام عقیده ندارند، یا عمل به احکام نکردهاند، و با تشبث به اسلام و قانون میخواهند به اعمال فاسد خود ادامه دهند.
من عرض نمیکنم که آنچه میگذرد و متصدیان خصوصاً روحانیون آگاه عمل میکنند صد در صد اسلامی است، لکن عرض میکنم آن طور نیست که به سمع مبارک رسانده و موجب رنجش خاطر شریف شدهاند. و من خوف آن دارم که این خیرخواهان بیتوجه، اسباب انحراف مزاج شریف را فراهم کنند و جمهوری اسلامی که باید از وجود پر فیض امثال جنابعالی بهره بگیرد، خدای نخواسته از آن کم بهره شود. از خداوند تعالی سلامت و سعادت وجود محترم را خواهانم. لا بد آقای اردبیلی گوشه [ای] از گرفتاریها را به عرض میرسانند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 508 ـ 509)
ـ نامه به نخست وزیر؛ رسیدگی به اختلاف صندوق تعاون صنفی و بانک مرکزی (1364)
[به دنبال ارسال نامه صندوق تعاون صنفی به محضر امام خمینی، آقای محسن نوربخش (رئیس کل بانک مرکزی) و آقای طهماسب مظاهری (معاون نخست وزیر و سرپرست بنیاد مستضعفان) نامهای به حضور امام ارسال نمودند. در این نامه تأکید شده است که صندوق تعاون صنفی مبلغی وام از بانک مرکزی دریافت داشته و مقرر بوده که در مدت شش ماه مسترد شود و مسئله پرداخت این مبلغ توسط بنیاد مستضعفان موضوعیت ندارد. در این نامه با اشاره به اینکه بیش از هشتاد درصد از این مبلغ به مصرف رسیده است و در عین حال قرار بوده وام دریافتی در مهلت معینی مسترد شود، از امام خمینی کسب تکلیف شده است. با توجه به مغایرت نامه صندوق تعاون صنفی و نامه اخیر، امام خمینی آقای موسوی (نخست وزیر) را مسئول حل موضوع کردهاند:].
بسمه تعالی
جناب آقای نخست وزیر
گزارش قبلی با این گزارش مخالف است. جنابعالی طرفین را بخواهید و مسأله را حل کنید.
5 تیر ماه 64 / روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج19، ص: 297)
[1] - بخشی از آیه 36 سوره توبه.
[2] - ناصر الدین شاه قاجار.
[3] - فقیه بزرگ و مرجع تقلید آذربایجان.
[4] - میرزا ابو الحسن انگجی، فرزند سید محمد شیخ الشریعه.
[5] - از علمای بزرگ اصفهان که در سال 1306 ه. ش. در پیشاپیش حدود صد تن از علما و مجتهدان و گروهی از مردم اصفهان به عنوان اعتراض به قانون نظام وظیفه به قم آمد. رضا خان که متوحش شده بود رئیس الوزرا و وزیر دربارش را نزد وی فرستاد و خواستهای او را پذیرفت ... اما ایشان در قم ماند و شب چهارم دی 1306 به طرز مشکوکی درگذشت.
[7] - بخشی از آیه 103 سوره آل عمران.
[8] - کافی، ج 5، ص 12. ر. ک: شرح چهل حدیث، امام خمینی، حدیث اول.
[9] - پیش از تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی، متن پیشنویس قانون اساسی به نظرخواهی گذاشته شد تا هر کس نظری اصلاحی دارد مطرح کند.
[10] - به استناد وظایف و اختیارات رهبری، مندرج در اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
[11] - آقای سید عبد الکریم موسوی اردبیلی، رئیس دیوان عالی کشور.