امروز با امام: چهارم تیر
ـ بیانات خطاب به آقای ماسالی؛ توسعه مبارزه دانشجویی (1345)
[دبیر امور بین المللی کنفدراسیون در مراجعت از سمینار کنفرانس بین المللی دانشجویان فیلیپین مسافرتی به عراق کرده و به حضور حضرت آیت اللَّه خمینی شرفیاب گردید و مراتب پشتیبانی دانشجویان ایرانی را از مبارزات روحانیون مترقی و شخص حضرت آیت اللَّه اعلام داشت.
مذاکرات حضرت آیت اللَّه با دبیر کنفدراسیون جهانی در روز 25 ژوئن برابر با چهار تیر ماه در نجف اشرف پیرامون نحوه همکاریهای آینده روحانیون با دانشجویان صورت گرفت و ... از طرف دبیر کنفدراسیون، اطلاعات لازم درباره کنفدراسیون و فعالیتهای آن در جنبههای مختلف در اختیار حضرت آیت اللَّه گذاشته شد. حضرت آیت اللَّه خمینی ضمن اظهار تأسف از وضع میهن و ... اشاره به زندانی شدن عده کثیری از میهنپرستان کردند و فرمودند که:]
این مبارزات را باید توسعه داد و تمام ملت را در آن شرکت داد.
دانشجویان باید متحداً به مبارزات خود ادامه دهند و مردم ستمدیده ایران و آنچه بر آنان میگذرد را فراموش نکنند. آینده مملکت به دست جوانان سپرده میشود و در حفظ و حراست آن نباید غفلت کنند. ما روحانیون با شما در این راه همراه هستیم و بر اساس احکام اسلام با شما همکاری میکنیم.
[حضرت آیت اللَّه فرمودند که در آینده در موقعیتی مناسب مطالبی برای دانشجویان از طریق کنفدراسیون مرقوم خواهند داشت.[1]] (صحیفه امام، ج2، ص: 87)
ـ نامه به آقای محمدصادق تهرانی؛ مصرف وجوهات شرعیه (1352)
«خدمت جناب مستطاب حجت الاسلام آقای تهرانی- دامت افاضاته
مرقوم شریف واصل، راجع به مطالبی که مرقوم شده بود باید عرض کنم، نه آنکه چنین مبالغی را تصدیق کردهام، بلکه چون مؤسسات مذکوره اداره میشوند و محتاج به اجازه جنابعالی نیست خواستم تذکر دهم اجازه ندهید.[2] بعضی نوشته بودند که مبالغ زیادی اجازه دادهاید لکن نه این قدر که شما مرقوم داشتهاید؛ این جانب هم تصدیق و تکذیبی نکردهام و جنابعالی مورد اطمینان و وثوق این جانب هستید. در هر صورت مقصود، تنبه و تذکر بوده است. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج2، ص: 509)
ـ بیانات خطاب به سفیر جمهوری دمکراتیک خلق کره؛ محکومیت دخالت ابرقدرتها (1358)
«ما هر گز به کشورهای بیگانه اجازه دخالت در امور ایران را نداده و نخواهیم داد. و همان گونه که بیگانگان را از ایران خارج کردیم، قادر هستیم جلو دخالت آنان را نیز بگیریم.
[سفیر جمهوری دمکراتیک خلق کره اظهار کرد: امروز بیست و نهمین سالگرد تجاوز سربازان امریکا به ملت مستضعف کره است.
امام خمینی این تجاوز را محکوم کرد و خواستار قطع دست امریکا و ابرقدرتها از کشورهای مستضعف شد.
سفیر جمهوری دمکراتیک خلق کره اظهار داشت: اکنون پنجاه هزار نفر از ارتش امریکا در کره جنوبی مستقرند و رژیم کره جنوبی وابسته به امریکا و صهیونیستهای بین المللی است.
در پایان این دیدار، امام خمینی خواستار اخراج کلیه سربازان امریکا از کره جنوبی شد و از پیام ملت و دولت خلق کره تشکر کرد.] (صحیفه امام، ج8، ص: 277)
ـ سخنرانی در جمع پرسنل سپاه پاسداران همدان؛ وظیفه پاسداران (1358)
«از شما پاسداران از دو جهت تشکر میکنم: یکی اینکه از راه دور آمدید برای ملاقات و حرفهای خودتان را بزنید، ما هم اگر حرفی داریم بزنیم به شما؛ یکی هم برای اینکه پاسدار هستید، پاسدار اسلام هستید. و من امیدوارم که همه ما پاسدار اسلام و قرآن مجید باشیم.
پاسداری از اسلام یکیاش همین است که الآن در سطح کشور بحمد اللَّه جمعیت کثیری مشغول هستند. و نظم مملکت الآن در دست آنهاست. و اگر آنها نبودند، این انتظامات نبود. و یک پاسداری بالاتر از این است و آن، پاسداری از اسلام، از احکام اسلام؛ و پاسداری انسان از خودش. همان طوری که برای یک کشور دزدهایی هست، خیانتکارهایی هست، جنایتکارهایی هست، و باید با پاسداری جلوی این خیانتها و جنایتها را گرفت- و بحمد اللَّه پاسدارهای اسلامی جلو میگیرند- همین طور در خود انسان از این جنود شیطانی زیاد است که انسان اگر پاسداری نکند، انسان را به هلاکت میرساند. اگر پاسدارهای اسلامی ما پاسداری از خودشان هم بکنند که در این خدمتی که هستند یک خدمت صادقانه، یک خدمت عاشقانه برای اسلام و یک خدمتی که مستقیم در راه اسلام باشد اگر بکنند، اینها پاسداری را حقش را عمل کردند.
و اگر خدای نخواسته یک انحرافی حاصل بشود، یک تعدی از طرف آنهایی که میگویند ما پاسدار اسلام هستیم به برادرانشان بشود، حالایی که قدرتمند هستند و قوی هستند و آزاد هستند، از این قدرت و قوه و آزادی سوء استفاده کنند، به برادرهای خودشان خدای نخواسته تعدی کنند، به منازل مردم تعدی خدای نخواسته بکنند، آن وقت نه اینکه یک آدم عادی این کار را کرده است- آن آدم عادی هم مجرم است- لکن یک جمعیتی که به اسم پاسدارهای جمهوری اسلامی هستند و ملبس به لباس پاسداران جمهوری اسلامی هستند، اگر خدای نخواسته از پاسدارهای جنود اسلامی، پاسدارهای جمهوری اسلامی، یک اشتباه و خطایی حاصل بشود، این فرق دارد تا اینکه از یک آدم عادی حاصل بشود. برای اینکه اینها خودشان را معرفی میکنند که ما جنود اسلام هستیم، ما پاسدار اسلام هستیم؛ و همه توقع از پاسدارهای اسلام دارند که روی خط اسلام مشی کنند، کارهایشان کارهای اسلامی باشد.
همان طوری که در طبقه روحانیون، که آنها پاسدار اسلام و احکام اسلام هستند، اگر خدای نخواسته یک ملبس به لباس روحانیون یک کار خلاف بکند، این فرق دارد با اشخاص عادی؛ برای اینکه اینها پاسدار اسلام هستند، ملبس به لباس روحانیت هستند، به لباس پاسداری از قرآن و سنت هستند. اگر خدای نخواسته از اینها یکوقت اشتباه، خطایی حاصل بشود، فرق دارد تا اینکه از یک آدم عادی حاصل بشود. و لهذا شما جوانها که پاسدار جمهوری اسلامی هستید و روحانیون که پاسدار احکام اسلام و قرآن هستند وظیفهتان زیاد و شغلتان شریف. شغل شغل شریف؛ برای اینکه پاسداری از اسلام یک شغل بسیار شریفی است؛ و مسئولیتش هم زیاد است. باید حفظ کنید این حدود و ثغور اسلامی را. فقط این نباشد که ما پاسدار هستیم، ما هم بگوییم ما روحانی هستیم، شما هم بگویید ما پاسدار، و خدای نخواسته به وظایفی که پاسداران و روحانیون باید عمل بکنند ما یکوقت خدای نخواسته نکنیم. باید همان طوری که مدعی هستیم ما که ما پاسدار هستیم و پاسدار جمهوری اسلام و پاسدار احکام اسلام هستیم، باید خودمان ابتداءً مرزمان همان مرز اسلام باشد، راهمان همان راه مستقیم اسلام باشد؛ تا این ادعای ما پیش خدا قبول بشود. اگر فرض بفرمایید که مردم هم مطلع نشوند که ما بر خلاف داریم عمل میکنیم، خدا که میداند؛ در محضر خداست. در پیشگاه خدا ما نمیتوانیم آن وقت ادعا کنیم که ما پاسدار هستیم. برای اینکه ما که خودمان بر خلاف موازین اسلام خدای نخواسته عمل بکنیم، بعد بخواهیم ادعا کنیم که ما نگهبان اسلام هستیم، کسی که خودش بر خلاف اسلام عمل میکند نمیتواند بگوید من نگهبان هستم؛ یک کسی که خودش دزد است نمیتواند بگوید من نگهبان هستم، من پاسبان هستم. پاسبان وقتی دزد باشد پاسبان نیست؛ دزد است. پاسدار خدای نخواسته اگر بر خلاف موازین اسلام باشد، پاسدار نیست. این یک آدمی است که بر خلاف اسلام است.
کوشش کنید برادرها که خودتان را اصلاح کنید و پاسداری از خودتان بکنید. پاسداری از خودتان که کردید، پاسداریتان از جمهوری اسلامی پیش خدای تبارک و تعالی مقبول است و ارزشمند؛ بسیار ارزشمند. در یک همچو زمانی که احتیاج دارد اسلام به اینکه پاسدار داشته باشد، و مردمی که بر خلاف هستند و آنهایی که بر خلاف جمهوری اسلامی هستند در توطئه هستند، مشغولند آنها به عمل در سرحدات ما، در خود شهرهای ما مشغول به توطئه هستند، دریک همچو موقعی احتیاج به پاسدارها هست. هم پاسداری از خودتان بکنید و هم پاسداری از جمهوری اسلامی. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را توفیق بدهد، و مؤید و موفق باشید. آقای مدنی[3] هم ان شاء اللَّه بعد از اینکه در تبریز کارهایشان را یک مقداری رو به راه کردند، ان شاء اللَّه میآیند به همدان. موفق باشید ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج8، ص: 278 ـ 280)
ـ سخنرانی در جمع پرسنل سپاه پاسداران قرچک ورامین؛ حاکمیت قانون (1358)
«ما موظفیم حالا که جمهوری اسلامی رژیم رسمی ما شده است، همه بر طبق جمهوری اسلامی عمل کنیم. جمهوری اسلامی یعنی رژیم به خواست مردم، و احکامْ احکام اسلام. رژیم به خواست مردم تحقق پیدا کرد و از صد، 99 رأی دادند؛ و الآن رژیم رسمی ما جمهوری اسلامی است. مانده است اینکه احکام، احکام اسلامی بشود. مجردِ بودنِ رژیم اسلامی، این، مقصد نیست. مقصد این است که در حکومت اسلامی اسلام حکومت کند، قانون حکومت کند، اشخاص به رأی خودشان به فکر خودشان حکومت نکنند. رأی ندهند کسانی که خودشان را خیال میکنند صاحب رأی هستند، خودشان را متفکر میدانند، خودشان را روشنفکر میدانند؛ اینها رأی ندهند؛ برای اینکه آرای مردم در مقابل حکم خدا رأی نیست؛ ضلالت است. ما میخواهیم که احکام اسلام در همه جا جریان پیدا بکند و احکام خدای تبارک و تعالی حکومت کند. در اسلام حکومت حکومت قانون است. حتی حکومت رسول اللَّه، حکومت امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- حکومت قانون است. یعنی قانون آنها را سرِ کار آورده است. أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ[4] حکم خداست. آنها به حکم قانون، واجب الاطاعه هستند. پس حکم مال قانون است؛ قانون حکومت میکند در مملکت اسلامی؛ غیر قانون هیچ حکومتی ندارد.
اگر رئیس جمهور در مملکت اسلامی وجود پیدا بکند، باز قانون آن را رئیس جمهور میکند با رأی عموم؛ که در رأی عموم رأی فقیه هم هست. و یا نصب فقیه، که همان نصبِ اللَّه است، قانون است که حکمفرماست در همه جا. هیچ جا در حکومت اسلامی نمیبینید که یک خودسری باشد، یک اعمال رأی باشد. حتی رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله- رأیی نداشتند. رأی، رأی قرآن بوده است، وحی بوده است. هر چه میفرموده است از وحی سرچشمه میگرفته است: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی. عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی[5] و همین طور حکومتهایی که حکومت اسلامی هستند آنها تابع قانونند، رأی آنها قانون است. حکومت، حکومت اللَّه است، حکومت قانون است.
ما جمهوری اسلامی لفظی نخواستیم؛ اینکه ما دائماً راجع به این معنا سفارش میکنیم که باید حالا که رژیم رژیم اسلامی شده است محتوا محتوای اسلامی باشد، برای این است که یک مملکتی مدعی است من مسْلم هستم، افرادش ادعا میکنند که ما مسْلم هستیم لکن در بسیاری جاها دیده میشود که پایبند احکام اسلام نیستند. بسیاری از اشخاص ادعای اسلام میکنند، همان ادعاست؛ دیگر در عمل وقتی که مشاهده بکنید میبینید که خبری از اسلام نیست. ما که میگوییم حکومت همان طور که اسلامی است، محتوایش هم اسلامی باشد، یعنی هرجا که شما بروید، در هر وزارتخانه که شما بروید، در هر اداره که شما بروید، در هر کوچه و برزن که شما بروید، در هر بازار که شما بروید، در هر مدرسه و دانشگاه که شما بروید، آنجا اسلام را ببینید؛ احکام اسلام را ببینید. این برای این است که ما حکومت اسلامی خواستیم. ما جمهوری اسلامیِ لفظی نخواستیم. ما خواستیم که حکومت اللَّه در مملکتمان- و ان شاء اللَّه در سایر ممالک هم- اجرا بشود.
آزادی در حدود قانون است بنا بر این، این توهّم که خوب حالا جمهوری اسلامی شده است و حالا هر کسی خودش هر کاری میخواهد بکند، آزادی شده است و آزاد هر کاری بخواهد بکند، اینها نیست. آزادی در حدود قانون است. یعنی آن مقداری که خدای تبارک و تعالی به ما آزادی داده است در آن مقدار آزاد هستیم. آزاد نیستیم که فساد بکنیم، آزاد نیستیم که کارهای خلاف عفت بکنیم. هیچ انسانی آزاد نیست که کار خلاف عفت بکند. هیچ انسانی آزاد نیست که ایذا کند برادر خودش را. آزادی در حدود قانون است. آن مقداری است که خدای تبارک و تعالی به مردم آزادی داده است. و این مقدار آزادی که خدای تبارک و تعالی به مردم داده است بیش از آن آزادیهایی است که دیگران دادهاند. آنها آزادی غیر منطقی دادهاند، و اینجا آزادی منطقی است. آنهایی که آنها دادهاند آزادی نیست؛ آزادی باید منطقی باشد، روی قانون باشد. بنا بر این ما آن چیزی را که میخواهیم، حکومت اللَّه را میخواهیم؛ حکومت خدا را میخواهیم. ما میخواهیم قرآن حکومت کند بر ما. ما میخواهیم قوانین اسلام بر ما حکومت کند. ما هیچ حکومتی را جز حکومت اللَّه نمیتوانیم بپذیریم؛ و هیچ دستگاهی را که بر خلاف قوانین اسلام باشد نمیتوانیم بپذیریم. و هیچ رأیی را که بر خلاف رأی اسلام باشد و رأی شخصی باشد. رأی گروهی باشد، رأی حزبی باشد، ما نمیتوانیم بپذیریم. ما آن را میتوانیم بپذیریم که قانونِ اسلام حکمفرمایی کند. ما تابع اسلام هستیم؛ ما تابع قانون اسلام هستیم. و جوانهای ما خونشان را برای اسلام دادهاند. جوانهای ما آن قدر جدیت کردند، میگفتند ما اسلام را میخواهیم، ما احکام اسلام را میخواهیم.
الآن وظیفه ما این است که هر کداممان، در هر جا که هستیم و در حدی که هستیم، ما جدیت کنیم که قوانین اسلام را از خودمان شروع کنیم. اگر چنانچه ما خودمان خودمان را اصلاح نکنیم و قوانین اسلام را در خودمان اجرا نکنیم، نمیتوانیم یک حکومت اسلامی تشکیل بدهیم. اگر آن کسی که در رأس حکومت است، مثلِ مثلًا رئیس جمهور یا نخست وزیر، اگر خودش اصلاح نکند خودش را و اگر خودش تابع قوانین اسلام نباشد، قوانین اسلام را در مملکت وجود خودش اجرا نکند، این نمیتواند حکومت اسلامی باشد و حاکم اسلام باشد. و هر یک از آن قدرتها، صاحب قدرتها کسانی که در رأس قدرتها واقع شدهاند، مثلِ مثلًا رئیس ستاد، مثل رئیس کل ژاندارمری، مثل سایر رؤسا، تا قوانین اسلام را در وجود خودشان اجرا نکنند، اینها نمیتوانند ریاست اسلامی داشته باشند. اسلام نمیپذیرد یک رئیسی را که بر خلاف قوانین اسلام عمل بکند. لشکر اسلام نمیپذیرد یک کسی را که در رأس باشد و عمل به اسلام نکند. نمیپذیرد یک ادارهای را که احکام اسلام در آن جاری نباشد. ما الآن ناقص داریم؛ و بسیار ناقص داریم ما الآن مملکتمان باز اسلامی نیست. هر جا که دست بگذاریم، باز میبینیم که یک آثاری از طاغوت هست؛ یک افرادی هست؛ یک افراد توطئهگر هست. نمیتوانیم ما بپذیریم که در وزارتخانهها، در ادارات، افراد توطئهگر باشند. باید اصلاح بشوند اینها. مملکت باید اسلامی بشود. و الّا یک مملکتی باشد که یک مهرههایی را برداشتند یک مهرههایی دیگر جایش گذاشتند، و همان کارها را بکنند، ما همچه چیزی نمیخواستیم. مردم خون ندادند که محمد رضا برود، یک کسی دیگری بیاید و همان اعمال او را بکند؛ همان کارهای او را بکند.
بنا بر این، شماها که پاسدار هستید اول باید خودتان را اصلاح کنید. خیال نکنید که ما حالا آزاد هستیم، تفنگ هم داریم، حالا باید به مردم اذیت بکنیم. شما الآن تکلیف دارید. شما الآن تحت نظر هستید. تحت نظر خدا هستید. تحت نظر امام زمان- سلام اللَّه علیه- هستید. شما را مراقبت میکنند. نامه اعمال شما را به امام زمان عرضه میدارند، هفتهای دو دفعه- به حسب بعضی روایات- عرضه میدارند نامه اعمال ما را. باید متوجه باشید مبادا از این اختیاراتی که حالا پیدا کردید، از این قدرتی که حالا پیدا کردید، از زیر بار آن قدرت ظالم بیرون رفتید، خودتان یک قدرت ظالمه باشید. مبادا به برادران خودتان تعدی کنید. مبادا یک کسی را بیجا بگیرید. به واسطه اغراض شخصی که دارید یک کسی را بیجا محاکمه کنید. یک کسی را بیجا محکوم کنید. اینها تحت مراقبت است. خدای تبارک و تعالی از ما سؤال خواهد کرد. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را توفیق بدهد و همه ما را توفیق بدهد که انسان بشویم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج8، ص: 281 ـ 285)
ـ سخنرانی در جمع کارکنان کارخانه اتمسفر ایران؛ تلاش بیشتر کارگران و کشاورزان (1358)
«در هر کشور کارگر و کشاورز اساس آن کشور است. اساس اقتصاد یک کشور بسته به کار کارگر و کار کشاورز است؛ و مع الأسف این دو جبهه اقتصادی، که اساس اقتصاد بر آن بود، در زمان رژیم سابق شکست خورد. کشاورزی را دیدید که به اسم «اصلاحات ارضی» بکلی از بین بردند. ایران که باید صادرات داشته باشد، در کشاورزی صادرات داشته باشد، یک استان ایران مثل استان آذربایجان یا استان خراسان به قدر کفاف، قوت ایران را دارد، اینها کاری کردند که ایران شد بازار برای امریکا. هر چه ما بخواهیم باید محتاج باشیم؛ باید از امریکا یا کشورهای دیگر وارد کنیم. کارگرهای ما هم طوری کردند که زندگی آنها زندگی اختلالی شد؛ و کار آنها هم در خدمت غیر بود.
شما کارگران محترم و کشاورزان محترم، برادران! شما که اساس اقتصاد ایران در دست شماست، همان طوری که در سابق در تحت نظارت طاغوت بودید و کارهای شما نادیده گرفته میشد، امروز ان شاء اللَّه در رژیم اسلامی هستید، و اسلام به کارگر و کشاورز بسیار اهمیت میدهد. دولت در فکر شما هست. ما دعاگوی شما و در فکر شما هستیم. لکن خرابیها به اندازهای است که به این زودی ترمیم نمیشود. گرفتاریها به اندازهای است که به این زودی از چنگال آن نمیتوانیم خودمان را نجات بدهیم. قدری صبر لازم دارد.
شما که پنجاه سال در تحت فشار طاغوت صبر کردید، مقداری هم باید صبر کنید تا ان شاء اللَّه یک دولت مستقری پیدا بشود، یک جمهوری اسلامی مستقری پیدا بشود که بتواند در فکر همه باشد. و حالا هم چنانچه میبینید در فکر هستند؛ برنامههایی ریخته شده است هم برای کارگرها، هم برای کشاورزها، هم برای مستمندان. اینها همه برنامههایی هست و در دست اجراست لکن البته محتاج به وقت است.
آنچه که الآن لازم است من به شما برادرها، به شما جوانهای برومند تذکر بدهم این است که شما دیدید که رژیم را با فریاد مردانه خودتان که از حلقوم همه ملت بلند شد، شکست دادید؛ در عین حالی که این قدرت بزرگ شیطانی بود و دنبال او و پشتیبان او همه قدرتهای ممالک دیگر بودند، خصوصاً ابرقدرتها، نتوانستند او را نگه دارند؛ و به همت والای شما جوانها و با ایمانی که داشتید به اسلام، آن رژیم را شکست دادید و بحمد اللَّه از زیر بار ظلم و اختناق بیرون آمدید؛ تا اینجا همه با هم بودید و از زیر اختناق بیرون آمدید؛ از اینجا به بعد هم باید با قدرت شما، با قوه شما، این نهضت به آخر برسد. شما جوانهای برومند، شما جوانهای کارگر، که اساس یک مملکت هستید، باید از این به بعد هم شما این مملکت را اداره کنید و اقتصاد ایران را به ثمر برسانید.
گاهی شنیده میشود که در ادارات، در کارخانهها، کم کاری میشود؛ بلکه همین امروز کسی گفت که در این کارگرها، در این ادارات، گاهی هم بیکاری هست، و بسیار هم کم کاری هست! در کارخانهها هم یک همچو مطلبی شنیده میشود. در صورتی که الآن وقت این است که همه کار بکنیم؛ و همه با هم، این آشفتگیهایی که به جا گذاشتهاند اینها، این خرابیهایی که اینها به جا گذاشتهاند، با همت شما باید ترمیم بشود. الآن مملکت مال خود شماست؛ منافع مملکت هم مال خود شما باید باشد. و ان شاء اللَّه اگر اسلام تحقق پیدا بکند، احکام اسلام تحقق پیدا بکند، خواهید دید که عدالت اسلامی چیست. غیر آن ادعاهایی است که در زمان سابق و در رژیم سابق و از حلقوم محمد رضا پهلوی بیرون میآمد. همه ادعا بود، و برای هیچ کس هیچ کاری نکرد. بلکه زاغهنشینها را زیاد کرد، و به اسم اینکه صنعت میخواهیم باشد، مملکت صنعتی باشد، زراعت را به هم زدند و صنعتی هم در کار نبود. الآن هم که بعض از کارخانههای صنعتی را به اصطلاح خودشان آوردند، باز به نفع خارجیها هست، باز برای ما نفعی ندارد بلکه ضرر دارد؛ مثل ذوب آهن که الآن برای ایران ضررهای زیاد دارد و نمیتوانند ترکش بکنند؛ ادامهاش هم بدهند، ضررهای زیاد دارد. کارها همه از روی خیانت بود و جنایت. و مملکت ما را به تباهی کشیدند.
و حالا باید با همت شماها، با همت همه، من که طلبهای هستم آن قدری که میتوانم، شماها که بحمد اللَّه قدرتمند هستید، آن قدری که در قدرتتان هست، کم کاری نکنید. بیکار نباشید، کار بکنید که مملکتتان که الآن برای خودتان است و از دست غیر نجات پیدا کرده است، مبادا یکوقتی کم کاری بشود و ما نتوانیم، شما نتوانید مملکتتان را اداره بکنید. بعد بگویند اینها احتیاج به قیّم دارند؛ احتیاج به این دارند که یک کسی دیگر بیاید اداره کند مملکتشان را. باید همه دست به هم بدهید این مملکت را اداره بکنید، و همه دست به هم بدهید و این اقتصاد را سالم کنید و این چرخها را به راه بیندازید. کارخانهها به همت شما باید به راه بیفتند. وقتی که به راه بیفتند، منفعتش هم مال مملکت خودتان و خودتان است. و امید است ظلمهایی که سابق میشد تکرار نشود؛ دیگر به شماها ظلم نشود. من میدانم که ظلمها شده است. نه به شما تنها، به همه. به همه قشرهای ملت ظلم شده است لکن شاید کارگرها بیشتر مورد ظلم واقع شدهاند.
امیدوارم که خداوند قدرت به شما عنایت کند و سعادت عنایت کند. و شما ان شاء اللَّه ستونهای این مملکت باشید و اقتصاد این مملکت را به راه بیندازید؛ و همه شما سعادتمند باشید. و برادرانتان هم به قدرت شما و خودشان سعادتمند باشند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج8، ص: 286 ـ 288)
ـ سخنرانی در جمع کارکنان شیلات جنوب و یک زوج مسیحی؛ اجتناب از اختلاف (1358)
«من از آقایانی که به اینجا آمدهاند تشکر میکنم ... خداوند شماها را سعادتمند کند در دنیا و در آخرت. شما میدانید که امروز ایران احتیاج دارد به کار و کارگر و زیاد کارکردن. روز سازندگی است. اینها[6] رفتند و مملکت خرابی گذاشتند که در همه چیز احتیاج به سازندگی دارد. و این سازندگی باید به دست همه- همه جمعیت ایران- واقع بشود. دولتِ تنها نمیتواند، روحانیون نمیتوانند، قشر واحد نمیتواند؛ همه با هم باید دست به هم بدهند و این خرابه را بسازند.
الآن شما در یک شرکتی واقع شدید که در آن شرکت هم باید به طور امانت، به طور دیانت عمل کنید. و همان طوری که در این نهضت پیشبرد کردید، در نهضت مقابل جنود ابلیس هم پیشبرد کنید؛ جنودی که ما را میخواهد به فساد بکشاند، جنودی که ما را میخواهد به ظلم و به تاریکی بکشاند؛ در مقابل آنها هم باید نهضت کرد، قیام کرد. هر کس مکلف است که خودش را اصلاح کند قبل از اینکه دیگران را اصلاح بکند. همه موظفیم که خودمان را اصلاح کنیم. امروز ایران محتاج است به اینکه مردهای صالح در کارها دخالت کنند. هر جا هستید باید با صلاح و با سداد و با امانت و با دیانت مشغول کار باشید.
خداوند همه شما را تأیید کند؛ و خداوند مملکت شما را مستقل کند و از شرّ شیاطین حفظ کند. البته میدانید که الآن هم شیاطین در کارند که بین کارگران، کارمندان- همه اقشار- فساد ایجاد کنند، تفرقه ایجاد کنند. شما برادرها بیدار باشید که مبادا در بین شما بیایند و موجب تفرقه بشوند. اینها گمان کردند که میتوانند با تفرقه آن حالات سابق را برگردانند، آن رژیمهای فاسد را برگردانند. ولی بحمد اللَّه دیگر دیر شده است و نخواهند توانست؛ لکن آنها کوشش میکنند که تفرقه، نفاق بین شماها بیندازند و زحمت ایجاد کنند؛ و شما توجه داشته باشید که اگر یک همچو اشخاصی در بین شماها آمدند، آنها را از بین خودتان دور کنید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج8، ص: 289 ـ 290)
ـ سخنرانی در جمع اعضای شورای اسلامی کارگران و پرسنل ارتش؛ هوشیاری ملت (1359)
«از آقایانی که زحمت کشیدهاند و آمدهاند اینجا با من مواجه باشند، چه آن آقایان کارگران و چه آن آقایان ارتشیان و چه اشخاص متفرقه، تشکر میکنم.
اگر به من خدمتگزار بگویند، بهتر از این است که رهبر. من امیدوارم که همه ما، چه شما آقایان کارگر و سایر رفقایتان و چه آن آقایان ارتشی و سایر رفقایشان و چه سایر قشرهای این ملت، توجه به یک مسئله قابل اهمیت داشته باشید و آن اینکه شما میدانید و خصوصاً شما کارگرها، میدانید که از اول انقلاب تا حالا چه اشخاصی و چه قشرهایی بودهاند که مبارزه با انقلاب کردهاند با شکلهای مختلف و مرامهای مختلف که روی هم رفته، همه شکلها و مرامها بر ضد این انقلاب و ضد اسلام بوده است. این گروههایی که بعد از انقلاب هی جوشیدند و بیرون آمدند و گاهی ادعای اسلامیت میکنند و از شما مسلمانتر میشوند و گاهی ادعای انقلابی بودن میکنند و از شما انقلابیتر میشوند و گاهی خودشان را مؤسّس انقلاب میدانند و انقلاب را که این توده محروم ملت ما از کارگر و کشاورز و دانشجو و شما، همه انقلاب را به پایان رساندید- یعنی، تا اینجا- و آنها یا در خارج بودند و تماشاگر و یا در داخل بودند و تماشا میکردند که ببینند کی غالب میشود، اگر شاه- شاه مخلوع- و آن تیپ غالب شدند، اینها بروند آنجا و از آنها طلبکاری کنند و اگر شما غالب شدید و ملت، اینها بیایند و با اسمهای مختلف طلبکار بشوند و بخواهند خودشان همه چیزها را داشته باشند، حتی با اسم شما، با اسم کارگر کارگر را به حساب نیاورند، با اسمهای مختلف مشغول بشوند به اینکه نگذارند این انقلاب به ثمر برسد؛ یعنی، این ثمر آخری که اسلام میخواهد و پیغمبر اسلام میخواسته است. اینها چون از اسلام لطمه دیدهاند و اربابهای اینها از اسلام سیلی خوردهاند، با اسلام اگر سابق کم مخالف بودند، حالا دیگر صد در صد مخالفند.
این گروههای مختلفی که مثل قارچ از زمین جوشیدند و آمدند و از اطراف کشورهای دیگری که متفرق در آنجا بودند و منتظر فرصت بودند، حالا آمدند به ایران و میخواهند نگذارند این انقلاب تحقق پیدا بکند.
این یک خطری است از برای انقلاب ما. نه به آن معنا که اینها عُرضه این را داشته باشند که یک کار مثبتی بکنند و این انقلاب را برگردانند، لکن به آن معنا که ایجاد زحمت بکنند. شما ملاحظه کردید که در کردستان ایجاد زحمت کردند، نه اینکه توانستند غلبه بکنند، لکن مدتها ایجاد زحمت کردند. در تهران ایجاد زحمت کردند. نمیتوانند کاری بکنند، لکن غائله میتوانند درست بکنند. در هر موقعی که یک اساسی میخواهد روی کار بیاید، این جمعیتهای مختلفی که الآن در ایران هستند، در همان موقع، یک غائلهای درست میکنند.
از اولی که جمهوری اسلامی را بنا بود که شماها و ملت ما رأی به آن بدهند، آن وقت یک غائلههایی در اطراف درست کردند. این قدم که برداشته شد، در هر مرحلهای که شما یک قدم پیش رفتید، آنها هم در همان جا باز غائله درست کردند. در همان وقتی که مجلس شورای اسلامی تأسیس شد و مشغول به کار شدند، باز غائله درست کردند. غائله درست میکنند، خودشان غائله درست میکنند و فریاد میزنند. خودشان دیگران را کتک میزنند، باز خودشان فریاد میکنند. این یک جهتی است که در اینها هست؛ یعنی، روی این ترتیب، اینها عمل میکنند که نگذارند شما کار بکنید، نگذارند خرمنهای کشاورزها درست جمع بشود و در عین حال، فریاد بزنند که ما برای ملت داریم فداکاری میکنیم.
اینهایی که در کنار جمهوری اسلامی هستند و میخواهند به اسم جمهوری اسلامی، به اسم اسلام، به اسم خلق، به اسم ملت کار بکنند، اینها را ببینید چه میکنند. ممکن است من هی بگویم «اسلام» و هی بگویم «فدایی اسلام» و «فدایی خلق» و هی بگویم «مجاهد اسلام» و «مجاهد خلق»، این حرفها را بزنم، لکن وقتی به اعمال من شما ملاحظه کنید، ببینید که از اول، من مخالفت کردهام. در هرجا تفنگ کشیدهام و مخالفت کردهام؛ هرجا بنا بود که یک اصلاحی بشود، شما دیدید که من آمدم و مقابلش ایستادم و مشتم را گره کردم و تفنگم را هم کشیدم. میخواستند که دانشگاههایی که در خدمت استعمار بود- و جزء مهمّات این مملکت است که باید دانشگاهش اصلاح بشود- همچو که طرح اصلاح دانشگاه شد، سنگربندی شد در دانشگاه که نگذارند این کار بشود. حالا هم باز پشت همان سنگرها، نه آنجا در دانشگاه، اما در خارج دنبال اینند که نگذارند این اصلاح فرهنگی بشود؛ انقلاب فرهنگی بشود. اینها میخواهند که فرهنگ، همان فرهنگ باشد که از تویش امثال این اشخاصی که وزیر و وکیل سابق بودند، از تویش اینها درآیند و همینها این کشور ما را به باد فنا بدهند، چنانکه دادند همان وکلایی که در سابق بودند و همان وزرایی که در سابق بودند و همان سردمدارهای سابق؛ همان تحصیلکردهها و روشنفکرهای دانشگاه داخل و خارج بودند و همان مصیبتهایی که به این ملت وارد شد، به دست همین اشخاصی [بود] که با اسم «ملت» و با اسم «مجاهدت» و با اسم «فدایی» و با اسم چه وارد شدند و نگذاشتند که این ملت به حال خودش باشد و هر چه شما داشتید به جیب دیگران کردند و یک قدریاش [را] هم خوردند دار و دسته شاه مخلوع. همین جمعیتها بودند که الآن بر خلاف این نهضت دارند فعالیت میکنند.
هر روزی که بخواهد این نهضت یک قدم بردارد، مجلس شورا میخواهد مفتوح بشود، میبینیم که یک بساطی در امجدیه پیش میآید؛ یک غائله درست میشود و مع الأسف، جوانهای ما مطلع نیستند که اینها چه دارند میکنند؛ این اشخاص چه دارند میکنند و بعضی از اشخاصی که با من هم مربوط هستند، اینها هم ملتفت نیستند که مسائل عمقش چی هست. خیال میکنند که مسئله چماقدار است و تظاهرکننده، مسأله این است؟ نه، مسأله این نیست. این یک ظاهری است برای آشوب درست کردن. مسأله عمق دارد. مسأله امریکاست. مسأله این است که باید امریکا بیاید اینجا و مقدّرات کشور ما را به دست بگیرد. نه مسأله، مسأله این است که یکی میخواهد تظاهر کند، یکی میخواهد ضد تظاهر. اینها مسأله نیست، اینها غائله ایجاد کردن است برای اینکه نگذارند این مملکت به حال خودش باشد و روی میزانی که دارد حرکت میکند، حرکت بکند.
شما آقایان کارگر، که عضو مؤثر این کشور هستید، برای اینکه دست دیگران را از آن کوتاه بکنید، دیدید که در این یک سال و چند ماه آمدند هی در بین شماها هی یا نطق کردند یا وسوسه کردند، یا یک دستهای را وادار کردند به اعتصاب و امثال ذلک، به اسم اینکه ما طرفدار شما هستیم. اگر کارگر در یک کشوری کار نکند و اعتصاب کند، این کشور به هلاکت میرسد. اینها که با اسم اینکه ما با شما موافقیم و مثلًا، [میگویند] شما چه جور و آنها چه جور، نمیخواهند برای شما دلسوزی- به حسب- واقع داشته باشند. با اسم دلسوزی میآیند و فلج میکنند کارخانههای مملکت را و با اسم دلسوزی میروند و فلج میکنند کشاورزی را. همینها هستند که وقتی کشاورزها خرمنهایشان را جمع میکنند، آتش میزنند. الآن هم بازدارند آتش میزنند و اگر محافظت نشود، محافظت صحیح نشود، همهاش را آتش میزنند.
ما دشمن نهضت و انقلاب را از این میفهمیم که آنهایی که با این انقلاب راه دارند میروند، با این ملت راه دارند میروند، با این کشاورز و کارگر دارند راه میروند و میخواهند کشور را از قید و بند خارجیها آزاد کنند. آزاد کردن هم به کار کردن است و کشاورزی کردن است و کار در کارخانهها کردن است و کار در سایر جاها کردن. کشور ما اگر بخواهد آزاد باشد، اگر بخواهد مستقل باشد، وابسته به خارج نباشد، باید خودش کار کند. آنهایی که میآیند در بین شماها و مانع از کارتان میشوند یا یک دستهای درست میکنند مانع از کارتان میشود یا اینکه پولها را از خارج به ایشان میدهند که بیایند بدهند به بعضی از این کارگرهای غافل تا اعتصاب بکنند و آنهایی که در کشاورزی میروند ایجاد زحمت میکنند یا آنهایی که میافتند در کشور، سر تا ته کشور و شلوغ میکنند کشور را به اسم اینکه مثلًا، این آدم خانه دارد، این آدم مِلک دارد، بدون یک میزان شرعی الهی میریزند و خانهاش را غارت میکنند و خانهاش را از او میگیرند، اینها ریشه همان رژیم سابق است و ما غافل هستیم از آن. آنها نمیتوانند به این زودی دست از ما بردارند. آنها منافعشان، منافع عظیمشان، چه منافع مادیشان و چه منافع [غیر مادیشان، به دلیل] اینکه کشور ما در یک حالی است و در یک جایی هست که همه محتاج به آن هستند. کشور ما آن است که پل پیروزی شد برای اشرار، برای اجانب. اینها به این زودی دست از ما برنمیدارند.
ما نباید غافل بشویم حالایی که آزاد شدیم خودمان هم کمک کنیم برای شلوغ کردن، برای اعتصاب کردن، برای مخالفت کردنها. ما باید متوجه باشیم به اینکه یک مملکتی که انقلاب در آن پیدا میشود، دنبال انقلاب خیلی آشفتگیها هست. شما آقایان متوجه هستید که لا اقل، در این پنجاه سال و پنجاه و چند سال که همهاش را من یادم است و کمی از شماست که تمامش را یادتان باشد و این کارهای اخیر شاه مخلوع را هم شماها یادتان است که با اسم تمدن بزرگ، با اسم اینکه من میخواهم این مملکت را در دو سال، سه سال دیگر، مثل ژاپن، بلکه مثل امریکا کنم، با این اسم، تمام حیثیت این مملکت را از دست داد و تقدیم آنهایی که باید بخورند، کرد.
البته آنکه میخواهد خرابکاری کند، نمیآید اعلام کند که من خرابکارم. او میآید اعلام میکند که من دوست شما هستم. ما فدایی شما هستیم و این آخوندها ارتجاعی هستند و اینها حرفهای بیخودی میزنند و اینها طرفدار- مثلًا- سرمایه داری هستند. اگر یک کسی واقع مطلب را بیاید به ایشان بگوید که کارش پیش نمیرود. اینها باید بگویند که آخوندها مرتجعند و آخوندها چهاند و ماییم که برای شما میخواهیم خدمت کنیم.
همان حالی که دارند میگویند: ماییم که میخواهیم که خدمت کنیم. کردستان را درست میکنند. یکوقت میبینید که از همه اطراف، این گروهها، همه این گروههایی که این مفسدهها و این میتینگها را درست میکنند، جمع میشوند در کردستان و آنجا فساد میکنند. همچو که کردستان یک قدری رو به آرامش میشود و میبینند آنجا نمیتوانند، از آنجا جمع میشوند و میروند به بلوچستان، آنجا را خراب میکنند. اگر بلوچستان هم درست بشود، میآیند مرکز. مرکز، بهتر مرکز فعالیت است؛ برای اینکه یک جای بزرگی است. در مرکز میآیند با اسم اسلام و با اسم قرآن و با اسم کذا و کذا غائله ایجاد میکنند که نگذارند این مملکت یک آرامشی پیدا کند.
این یک سالی که، یک سال و چند ماهی که انقلاب اسلامی شما با دست توانای شما ملت اسلام به پیش رفت و تمام چیزهایی که مربوط به دستگاه دولتی و جریان امور مملکتی است درست کردید، از جمهوری اسلامیاش تا مجلس شورایش، چندین دفعه رفتید به صندوقها و رأی دادید و آزاد، آزاد رأی دادید، این یک تیری است در چشم این اشخاصی که اسلام را نمیخواهند ببینند، اینها میدانند که اگر این نهضت اسلامی نبود، نمیشد به این زودی این کارها انجام بگیرد. این کارها را قدرت اسلام است که پیش میبرد.
شما میبینید که بیشتر از بیست سال است که در عراق، که نزدیک ماست- به اصطلاح خودشان- انقلاب کردند و حالا امسال برای تقلید از ایران، برای اینکه بگویند ما هم بله، آدمی هستیم، امسال شروع کردند به انتخابات. آن هم بلااشکال، بدانید که آن انتخابات بدتر از انتخابات زمان شاه است. نه این است که مردم میروند آنجا رأی میدهند؛ همان طوری که زمان شاه مخلوع یک دستهای را راه میانداختند یک جایی و فشار میآوردند یا با زور یا با تطمیع میبردند پای صندوقها برای خودشان رأی درست میکردند آنها بدتر از اینهایند. اینها میبینند که در ایران، در ظرف یک سال و چند ماه، تمام اصولی که باید در یک کشوری برای جریان امور باشد، تحقق پیدا کرد و خودشان بعد از بیست و چند سال نتوانستند یکی از این کارها را بکنند، حتی با سرنیزه و با زحمت و با کتک زدن، با حبس و با کشتار.
اینها نمیتوانند ببینند این انقلاب اسلامی شما را. وقتی تحلیل میکنند که خوب، چه شد، آدمِ اینجا با آدمِ جاهای دیگر که هر دو آدمند، همه جا هم یکی دعوی رهبری میکند و میگوید من رهبر، همه جا هم یک حزبی پیدا میشود و میگوید من حزب، لکن ایران چه چیز بود که به این سرعت، به این سرعت معجزهآسا پیشبرد کرد؟ وقتی تحلیل میکنند، همه چیزها را میبینند که مکتب بود که این کار را کرد. این مکتب اسلام است که این کار را [کرد.] مردم برای خدا این کار را کردند. وقتی خدا آمد در بین مردم؛ یعنی، مردم شدند دست خدا، وقتی برای خدا کار کردند و مشتها گره شد برای خدا و الآن هم همین طور ان شاء اللَّه، هست و تا آخر باشد، خوب، آن [را] که باید هدف قرار بدهند، باید اسلام باشد و آنهایی که به اسلام نزدیکترند، آنهایی که احکام اسلام را میخواهند برای مردم بگویند، آنها را باید هدف قرار بدهند تا کم کم این محتوایی که انقلاب دارد، از آن بگیرند. وقتی محتوا از آن گرفتند و یک ظاهری بیمحتوا شد، ضربه آخر را بزنند.
ضربه آخر اینکه برگردانند مطلب را به همان مسائل اول، با یک صورت دیگری. البته با برگشت- مثلًا- شاه و اینها نیست؛ این مطرح نیست پیش آنها. مطرح این است که اسلام نباشد، هر چه میخواهد باشد.
الآن هم همین قشرهای بعض از این روشنفکرها میگویند این مجلس، ملّی باشد، مجلس شورای ملّی؛ چون اسمش توی قانون، «ملّی» بوده. از اسلام میترسند. مجلس اسلامی نباشد، شورای اسلامی نباشد. اینها نه اینکه ملّیاش را میخواهند، اسلامیاش را میخواهند نباشد، در صورتی که در قانون همچو مادهای ندارد که «مجلس شورای ملّی»، همچو چیزی هیچ در قانون نیست. بله، گفتهاند از باب اینکه اسم باید ببرند یک چیزی را، «مجلس شورای ملّی» گفتهاند. اما نه اینکه قرار دادند که اسم این «مجلس شورای ملّی» [باشد.] در ضمن مَثَل، اینکه بگویند- مثلًا- در مجلس شورا بگویند که در «کاخ سنا» چطور شده، این معنایش این نیست که الآن قانون اسلامی ما «کاخ سنا» خواسته درست کند. این اسمی بوده آن وقت گفتند، حالا باید مجلس شورای اسلامی باشد. اینها حتی از اسم «اسلام» هم میترسند؛ هی نق میزنند که نه، ملّی، ملّی.
اینها نه این است که مِن باب اتفاق، این جور شده است، [بلکه] هر وقت شما خواستید یک مطلبی را درست کنید، یک اجتماعی درست کردند و به هم ریختند همه چیز را. اذهان را از یک جایی بردهاند به یک جای دیگری. اینها میخواهند اذهان ملت را از این مسیری که خودش دارد، برگردانند به یک مسیر دیگری، به یک راه دیگری. هر جا، هر راهی میخواهد باشد. یک غائله یک جایی درست میکنند که مردم متوجه بشوند، و لو حالا یک ماه متوجه بشوند. یک غائلهای درست میکنند که و لو یک ماه مردم متوجه به آن غائله بشوند، لعَلّ بشود در این یک ماه، یک کاری کرد.
باید متوجه باشید. باید شما دشمنتان را بشناسید. اگر نشناسید، نمیتوانید دفعش بکنید. دشمن شما آنهایند که از روز اوّلی که جمهوری اسلامی آمد توی کار یا تحریم کردند رأی دادن را یا رفتند صندوقها را آتش زدند؛ بعضی از صندوقها را که توانستند، آتش زدند یا شکستند. آنهایی که تحریم کردند جمهوری اسلامی را، حالا آمدهاند جمهوری اسلامی شدهاند. آنهایی که آتش میزدند صندوقهای آرای مردم را، برای جمهوری اسلامی حالا آمدهاند طرفدار شدهاند. این طرفداری نیست، این یک حقه بازی است به صورت طرفداری. اگر بخواهند بگویند من به اسلام کار ندارم و من ضد اسلامم، خوب، میدانند که مملکت ایران اسلام است و نمیگذارد که اینها یک کاری بکنند. چاره ندارند، جز اینکه بگویند که ما هم اسلامی هستیم. لکن ما اعمالشان را باید ببینیم چطوری است. غائلههایی که بپا میکنند باید ببینیم چه جوری است. از اول تا حالا غائله بپا کردند، این گروههای مخالفی که هر کدام یک اسمی برای خودشان درست کردهاند هی غائله بپا کردند که نگذارند شما آن مسیری را که باید، بروید، آن صراط مستقیمی را که باید، بروید، آن چیزی را که خدای تبارک و تعالی پیش پای شما گذاشته است، باید، بروید؛ نگذارند این کار بشود.
آنهایی که وقتی محمد رضا در اینجا بود در دربارش خدمتگزار بودند، حالا ضد محمد رضا شدهاند. این ضدیت نیست، این ضدیت برای این است که شما خیال کنید، بازی بدهند من و شما را که ما خیال کنیم اینها اسلامی هستند و یا بیطرف بشویم نسبت به آنها یا طرفدار بشویم. توانستند که جوانهای پاک وصاف و صحیح ما را گول بزنند با تبلیغاتی که بلدند و خوب هم بلدند. باید توجه داشته باشد این ملت که گول نخورد از اینهایی که برای اسلام دارند سینه میزنند. ببینند اعمالشان چیست. ببینند اینهایی که میگویند «اسلام»، آیا در عمل هم این طوری هستند یا یک سنگربندهایی هستند که با اسم «اسلام» میخواهند از بین ببرند اسلام را. و لعلّ دزدهای سر گردنه هم اسم اسلام روی خودشان میگذارند، لکن دزدی میکنند.
باید ما با اسم گول نخوریم، ببینیم چه میکند، ببینیم سابقه این چیست، ببینیم کتابهایی که اینها مینویسند محتوایش چیست، ببینیم تبلیغاتی که اینها میکنند چه تبلیغ میکنند.
مجرّد اینکه بگوید من مسلمم که فایده ندارد با ادعا. الآن همه میگویند ما مسلمیم، همه میگویند ما انقلابیایم، کسی نیست که بگوید من انقلابی نیستم، هر که میگوید من انقلاب را درست کردهام. این ملت بیچاره، این ملت بزرگ ما، این ملتی که با دست خالی رفت توی میدانها و توی خیابانها و مشتش را پر کرد و مخالفت کرد با رژیم سابق و با همه ابرقدرتها و مطلب را به اینجا رساند، حالا من آمدهام، مینشینم میگویم من رهبر شما [هستم]. تو غلط میکنی که هستی. یا آن میگوید که نه، ما این کار را کردیم. آخر کجا این کار را کردید؟ اگر یک دزدی را یک جایی کشتند، از طایفه شما بود، آن وقت شما میشوید انقلابی؟!
باید ببینید چکارهاند این جمعیتهایی که افتادهاند توی این مملکت و دارند خرابکاری میکنند و مع الأسف، بعض اشخاص هم که متوجه این مسائل نیستند، یکوقت آدم میبیند که طرفداری از اینها کردند یا یک چیزی گفتند، آنها از آن استفاده طرفداری کردند. اینها گول میزنند، همه را گول میزنند. اینها میخواستند من را گول بزنند. من نجف بودم، اینها آمده بودند که من را گول بزنند. بیست و چند روز- بعضیها میگفتند 24 روز من حالا عددش را نمیدانم- بعضی از این آقایانی که ادعای اسلامی میکنند، آمدند در نجف، [یکی] شان بیست و چند روز آمد در یک جایی، من فرصت دادم به او حرفهایش را بزند. آن به خیال خودش که حالا من را میخواهد اغفال کند. مع الأسف، از ایران هم بعضی از آقایان که تحت تأثیر آنها واقع شده بودند- خداوند رحمتشان کند آنها هم اغفال کرده بودند آنها را- آنها هم به من کاغذ سفارش نوشته بودند. بعضی از آقایان محترم، بعضی از علما، آنها هم به من کاغذ نوشته بودند که اینها إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ؛[7] قضیه اصحاب کهف. من گوش کردم به حرفهای اینها که ببینم اینها چه میگویند. تمام حرفهایشان هم از قرآن بود و از نهج البلاغه، تمام حرفها.
من یاد یک قصهای افتادم که در همدان اتفاق افتاده بود. ظاهراً زمان مرحوم آسید عبد المجید همدانی، یک یهودی آمده بود مسلمان شده بود خدمت ایشان. ایشان دیده بود که بعد از چند وقت این یهودی خیلی مسلمان است و این قدر اظهار اسلام میکند که ایشان تردید واقع شده بود برایش که این شاید قضیهای باشد. یک وقت خواسته بودش.
گفته بود که تو مرا میشناسی؟ گفته بود که بلی، شما از علمای اسلام هستید و چطور [هستید]. میدانید پدرهای من کیاند؟ بلی، پیغمبر از اجداد شماست. خودت را میشناسی؟ بلی، من پدرانم یهودی بودند و حالا خودم مسلمان شدم. گفته بود: سرّ این را به من بگو که چرا تو مسلمانتر از من شدی؟ مردک فهمیده بود که این آن چیزی را که میخواهد بازی کند، فهمیده است. فرار کرده بود.
این که آمد بیست و چند روز آنجا و تمامش از نهج البلاغه و تمامش از قرآن صحبت میکرد، من در ذهنم آمد که نه، این آقا هم همان است! و الّا خوب، تو اعتقاد به خدا و اعتقاد به چیزهایی که داری، چرا میآیی پیش من؟ من که نه خدا هستم، نه پیغمبر، نه امام، من یک طلبهام در نجف. این آمده بود که من را بازی بدهد؛ من همراهی کنم با آنها. من هیچ راجع به اینها حرف نزدم، همهاش را گوش کردم. فقط یک کلمه را که گفت «ما میخواهیم قیام مسلّحانه بکنیم»، گفتم: نه، شما نمیتوانید قیام مسلّحانه بکنید. بیخود خودتان را به باد ندهید.
اینها با خود قرآن، با خود نهج البلاغه میخواهند ما را از بین ببرند و قرآن و نهج البلاغه را از بین ببرند. همان قضیه زمان حضرت امیر و قرآن را سرنیزه کردن که این قرآن حَکَم ما باشد. حضرت امیر مظلوم بود واقعاً. هر چه به این بدبختها گفت: اینها حیله دارند میکنند، بگذارید [بجنگند،] گذشت مطلب. [گفتند:] الآن آن مرکز را میگیرند. جمع شدند دورش، شمشیر کشیدند، گفتند: میکُشیمت اگر نگویی برگردند، قرآن این طور نوشته. مجبور شد حضرت امیر که امر کند که لشکری که الآن فتح میکردند، یک ساعت دیگر اگر مانده بود فتح میکردند، برگردند. برگشتند و شکست همان شد که خوردند و بعد از اینکه آن مسائل واقع شد. همین عدهای که آنجا شمشیر کشیده بودند، باز شمشیر کشیدند بر ضد حضرت امیر: باید ما ببینیم که عمل اینها چی هست، آنها در پیشانیشان هم آثار سجده بود؛ ابن ملجم در پیشانیاش آثار سجده بود، ببینیم چه کرد؟ با این آثار سجده چه آمده بکند؟
اسلام همیشه گرفتار یک همچو مردمی بوده است که با اسم «اسلام»، میخواستند اسلام را بکوبند. مگر محمد رضا قرآن طبع نمیکرد؟ مگر سالی یک دفعه نمیرفت به مشهد؟ مگر دائماً صحبت از عدالت اسلامی و عدالت چه نمیکرد؟ مگر نمیگفت حضرت عباس مرا در یک قضیهای نجات داد؟ میگفت اینها را. اینها یکی از قدرتهای [آنهاست]. واقعاً قدرت است. قدرتهای بزرگی که دارند این است که همچو با جدّی، بدون اینکه هیچ پرده حیایی در کار باشد، جدّاً میگویند که این کار را خدا کرده است این کار را. دنبال خدا هستیم. ما هم دنبال چه هستیم که شاید شماها هم اگر یک وقتی ببینید، باورتان بیاید. خیلیها باورشان آمده بود: خوب، یک شاهی است که دارد میگوید «قرآن» و دارد میگوید «اسلام» و دارد میگوید چه. خوب، چه کارش دارید؟ ما مدتی باید زحمت این را بکشیم که آن چهره دوم این را به مردم بفهمانیم. این یک چهره است، یک چهره با اسم قرآن و اسم خدا و اسم نهج البلاغه و اسم اینها بیاید توی میدان [که] خطرناک است. ما اگر بتوانیم آن چهره دوم این جمعیتها را، آن چهره دوم امثال محمد رضا را به مردم معرفی کنیم، آن وقت ما پیروز میشویم و این در قضیه محمد رضا شد؛ چهره دومش را به قاعده نشان داد.
ما در هر قصهای که واقع میشویم، میبینیم که روحانیت هدف است. محمد رضا هم در نطقهایی که کرده بود و میکرد، اینها را ارتجاع [مینامید، میگفت:] «اینها عمّال ارتجاعند.» حتی اینها میگفتند: «اینها عمّال انگلیسها هستند.» این را من خودم با گوشم، در یک اتومبیلی که در تهران یک وقت نشسته بودم، دیدم که آن یکی به آن میگوید- ما سه نفر بودیم که معمّم بودیم- گفت من مدتهاست این، این هیکلها را ندیدهام. اینها را انگلیسها درست کردند در نجف و قم برای اینکه ملت ما را چه بکنند. ما در آن دوره عمّال انگلیس بودیم و ارتجاعی! الآن هم ما ارتجاعی هستیم! الآن هم روحانیین ما ارتجاعیاند! روشنفکرها آنهایند!
در تمام مدتی که رضا خان آمد و کودتا را بپا کرد، تا آخر آنکه ایستاد مقابلشان و مشتش را گره کرد، همین، همین مرتجعین بودند، همین آخوندهای مرتجع بودند، همینها قیام کردند بر ضد او، همینها روشنگری کردند برای مردم و مردم را خواستند بفهمانند [واقعیت] چیه. اینها از این جمعیت لطمه خوردند و میخواهند مردم را از اینها جدا بکنند. دانشگاهیها را بیشتر جدا کرده بودند و حالا میخواهند همه مردم را از این جمعیت جدا بکنند تا هر کاری که میخواهند بکنند؛ یک کسی نباشد که بگوید چرا، که یک جمعیتی دنبالش چرا بگوید.
من یک مطلبی را باید بگویم به همه ملت ایران و به همه روحانیین ایران: من خوف این را دارم که بعضی از این معمّمینی که در بین روحانیون، خودشان را جا زدهاند و خرابکاری دارند میکنند، در بعض از جاهایی که اینها یک چیزی دستشان آمده است، من خوف این را دارم که اینها چهره اسلام را برگردانند از آن که هست. من به روحانیین ایران میگویم به اینکه، این اشخاصی که خودشان را جا زدند یا رفتند در کمیته یا رفتند در کجا، این اشخاص را شما به مردم معرفی کنید که اینها ربطی به ما ندارند. یک وقت ما میفهمیم که سر تا ته ایران کمیته امام درست شده. این امام کیست که کمیته [اش] درست شده است؟ چه اطلاعی از این دارد؟ ما بیاطلاع بودیم. هر که خودش خواسته یک کاری بکند با اسم فلان.
چند روز پیش از این، در حضرت عبد العظیم- غیر آن کاری که آقای خلخالی کرد، آن مطلب صحیحی بود[8]- یک شیخ دیگری- کیست، من نمیشناسمش- به اسم نماینده فلان، نماینده امام- به قول خودش- رفته یک مقبرههایی را خراب کرده و مقبرههایی که مال اشخاص بوده، مِلک شخصیشان بوده، مقبرهای که موقوفه بوده، خانهای که موقوفه بوده، خراب کرده. اینها یک اشخاصی هستند که یا نمیفهمند دارند چه میکنند و اگر- خدای نخواسته بفهمند- اشخاصی هستند که میخواهند نهضت را به تباهی بکشند.
من به سرتاسر کشور ایران، به سرتاسر روحانیون ایران، این خطر را، که برای اسلام پیش آمده و برای روحانیت پیش آمده، میگویم به شما و حجّت را بر همه تمام میکنم: این آخوندهایی که خودشان را جا زدند و میروند و مردم را آزار میدهند و اذیت میکنند، بدون یک مجوّز شرعی الهی، اینها را از خودشان برانند. اینها نماینده من نیستند. اینها با اسم نماینده فلان، میخواهند کار را شلوغ بکنند تا اینکه ملت بگویند که خوب، این هم این به اصطلاح این اشخاص!
و باز باید بگویم که این پاسدارهایی که انصافاً در این کشور خدمت کردند و دارند خدمت میکنند و وجودشان مغتنم است برای این ملت- زحماتشان پیش خدا مغتنم است- گاهی وقتها در بینشان یک کسی جا میزند و آبروی اینها را از بین میبرد. یک کسی میآید به اسم اینکه من پاسبان هستم یا اینکه خیر، یک مقدس مآبی هم میکند، او را به عنوان پاسبان میشناسند، میآید بعد میرود، یک دفعه ما دیدیم که خانه کی را غارت کردند، پاسبانها کردند. بابا، این پاسبان نیست. پاسبان، اسلامی است. آدم مسلمان که نمیرود خانه مردم را غارت کند. آدم مسلمان که نمیرود مِلک دیگری را مصادره کند. اینها یک دسته دیگریاند که آمدهاند این کارها را دارند میکنند.
باید ما بفهمیم که ما این کاری را که تا اینجا آوردیم چطور به آخرش برسانیم، به هرج و مرج نکشد. البته که دولت اسلامی این زمینخوارهای بیانصاف را و این مفتخورهای بزرگ را سر جایش خواهد نشاند و محاسبه از آن [ها] باید بکند، حسابشان را میکشد.
اما این معنایش این نیست که پاسبانها بریزند هر کاری دلشان میخواهد بکنند؛ یک جا بحق باشد، ده جا هم بیحق، صدای مردم را درآورند. اینها متوجه نیستند که یک اشخاصی توی اینها آمده است و خودش را جا زده؛ مثل اینکه توی روحانیون آمده و خودش را جازده، توی اینها هم آمده و خودش را جا زده و دارد خرابکاری میکند تا به اسم «اسلام» خرابکاری بکند و اسلام را بکوبد.
باید توجه داشته باشید، باید متوجه باشید که آنهایی که خرابکاری میکنند و آنهایی که به جان مردم میافتند و این کارهایی که میگویند، دارند میکنند. خوب، یک دستهای جهاد سازندگی است. بسیار خوب، بسیار خوب است و از اول هم همین معنا بود و خیلی هم زحمت میکشند و خیلی هم اجر میبرند. اما در بین همین جهاد سازندگی، یک افرادی پیدا میشوند که بر خلاف موازین قانونی اسلامی، بر خلاف مقررات دولتی و اسلامی، یک کارهایی انجام میدهند که مردم صدایشان بلند شود که این جهاد سازندگی دارد پدر ما را درمیآورد. همین امروز هم یکی از علمای مشهد به من این را میگفت. بشناسید صالح و فاسد را. بشناسید مفسد و مصلح را. بشناسید.
توجه داشته باشید کی دارد خلاف میکند به اسم اسلام، کی دارد خرابکاری میکند به اسم اسلام؛ اگر عمامه سرش است بزنیدش کنار، خود معمّمین بزنندشان کنار؛ اگر توی پاسدارهاست، پاسدارهای مسلّح مسلم- اسلامی- که همه زحمت را به عهده دارند بزنندشان کنار؛ اگر در ارتش است، ارتشیها بزنندشان کنار؛ ژاندارمری است، آنها بزنند؛ توی بازار است، بازاریها بزنندشان کنار؛ توی کارخانههاست، آنها بزنندشان کنار.
اینها در هر جایی میخواهند یک نفوذی بکنند و یک افسادی بکنند به اسم اسلام و این خطر است برای نهضت شما. با اسم «اسلام» میخواهند این اسلام را در بین مردم خود مملکت، مشوّه نمایش بدهند، بد صورتش نمایش بدهند. این یک جرم بزرگی است که آنها مرتکب میشوند. ما هم اگر ساکت باشیم جرم است برای ما. باید بگوییم.
باید شماها عمل کنید.
کسانی که با اسم اسلام میآیند و میخواهند خرابکاری بکنند و مثلًا، یک کارهای زشتی بکنند و خلاف اسلام بکنند، بدانید اینها اسلامی نیستند، اینها ضد اسلام هستند، ضد انقلاب هستند، نفوذ کردهاند در بین جمعیتها. همه جا هست ملت ما باید هوشیار باشد. الآن هوشیاری بیشتر لازم است از اول. اول آن کسی که مخالف با اسلام بود میشناختندش مردم. سازمان امنیت را همه مردم میگفتند: اینها بر خلاف ملت و اسلام هستند؛ میشناختند این را. این سردمدارها هم مردم میشناختندشان. چون میشناختندشان، با آنها مبارزه میکردند. مبارزه با آنها آسان بود. منافقها هستند که بدتر از کفارند. آن که میگوید مسلمان هستم و به ضد اسلام عمل میکند و میخواهد به ضد اسلام عمل بکند، آن است که در قرآن بیشتر از آنها تکذیب شده تا دیگران. ما سوره منافقین داریم، اما سوره کفار نداریم. سوره منافقین داریم که برای منافقین، از اول شروع میکند اوصافشان را میگوید.
اسلام همیشه گرفتار یک همچو جمعیتهایی بوده است. در صدر اسلام زیاد [بودند.] در زمان حکومت امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- زیاد اینها بودند. در زمان خود پیغمبر اکرم- صلی اللَّه علیه و آله- زیاد بودند و همین طور در طول تاریخ. اسلام گرفتار یک همچون مصایبی بوده است و گرفتار اینکه اشخاصی هم از خود مسلمانها [منافق بودهاند.] مردم خوب، مردم اسلامی گول میخوردند از اینها، از این اشخاصی که با صورت اسلامی میآمدند و [تظاهر به اسلام] میکردند، گول میخوردند.
یکی از این ثروتمندها در یک زمانی آمد نجف پیش من. من که راجع به قضیه ایران صحبت میکردم، میگفت: میترسیم بدتر بشود. نه آقا، شما نمیترسید بدتر بشود. شما از خوبش میترسید. آن وقتی که رضا خان عمامههای معمّمین را برمیداشت، بعد هم یک حوزه امتحانیه گذاشته بود- به اصطلاح خودش- یکی از علمای قم- خداوند رحمتش کند- به من فرمود که خوب، میخواهند بدها را از خوبها جدا کنند، چه اشکال دارد. من به ایشان عرض کردم که اینها با خوبهایش بدند، نمیخواهند بدها را بشناسند، میخواهند خوبها را بشناسند، کمر خوبها را بشکنند. حیله همیشه بوده است، از اول اسلام تا حالا، از اوّلی که بشر بوده تا حالا. یک اشخاص حیله باز، چهرههای مختلف، بوده است در این ممالک اسلامی. چهره، چهره اسلامی، بسیار خوب و نماز هم میآیند میخوانند و روزه هم میگیرند در ظاهر. چهره، چهره اسلامی است، [ولی] باطنش ضد اسلام. شناخت اینها مشکل است. شناختن اینها مشکل است و لهذا، جوانهای ما از اینها گول میخورند.
شما کارگرها- که خداوند ان شاء اللَّه، شما را حفظ کند برای مملکت ما- و شما ارتشیها- که خداوند شما را هم حفظ کند برای ما- توجه داشته باشید که امروز اسلام یک امانتی است دست من و شما. در زمان محمد رضا، ما معذور بودیم اکثرمان. میگفتند: سرنیزه است، ما چه بکنیم؟ با زور نمیتوانیم، خوب، سرنیزه است، ما چه بکنیم؟ خیلیها همین عذرها را داشتند، واقعاً بعضیشان. اما امروز سرنیزه در کار نیست. امروز اسلام به دست ما سپرده شده است و از ما امانتداریَش را میخواهند. اگر ما امروز به این گروههایی که مخالف با اسلام هستند و با اسم اسلام پیش شما نفوذ دارند میکنند، اگر امروز ما گول بخوریم از اینها یا- خدای نخواسته- دنبال اینها برویم، این امانتی که دست ما بوده است به آن خیانت کردهایم. به این امانت ما نباید خیانت بکنیم. ما باید امانتدار باشیم و اسلام را حفظ بکنیم.
خداوند شماها را حفظ کند و موفق [بدارد.] و شما اسلامی هستید و با همین خط اسلام پیش بروید و این نهضت را به پیش ببرید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج12، ص: 456 ـ 473)
ـ حکم نمایندگی آقای محمد هاشمی در سازمان صدا و سیما، و ردّ شایعات (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
بر خلاف انتظار، در صدا و سیمای جمهوری اسلامی اختلافاتی پیش آمد که موجب نگرانی شد. در نتیجه این جانب آقای محمد هاشمی را به نمایندگی از جانب خودم برای به عهده گرفتن کلیه مسئولیتهای مدیر عامل صدا و سیما معیّن نمودم که این دستگاه عظیم، بیمسئولیت نباشد. و چون شورای محترم سرپرستی مطالبی دارند و بعضی از آنها را به این جانب نوشتهاند، و آقای هاشمی نیز مطالبی دارند، لازم است حضرات آقایان:
رئیس محترم جمهور و رئیس محترم دیوان عالی کشور و رئیس محترم مجلس شورای اسلامی و نخست وزیر محترم- ایّدهم اللَّه تعالی- مطالب طرفین را بدون کوچکترین اغماض رسیدگی نمایند و تصمیم نهایی را بگیرند.
لازم به تذکر است که شنیده شده است، بعضی در بیت این جانب بر خلاف میل من یا بدون اطلاع من کاری انجام میدهند. چون این مطلب بر خلاف واقع است، گوینده این نحو مطالب به درگاه خداوند متعال توبه نماید.[9]- 4 تیر 1362 روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 505)
ـ نامه به قضات دیوان عالی کشور؛ نظرخواهی درباره انتصاب مجدد رئیس دیوان عالی (1365)
«بسمه تعالی
حضرات آقایان قضات محترم دیوان عالی کشور- ایّدهم اللَّه تعالی
چون تصمیم دارم جناب حجت الاسلام آقای موسوی اردبیلی را بار دیگر به ریاست دیوان عالی کشور منصوب نمایم، نظر آقایان را جویا میشوم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج20، ص: 64)
ـ نامه به هیأت مدیره آسایشگاه معلولین کهریزک جهت استفاده از سهم مبارک امام (1365)
[بسمه تعالی. به پیشگاه مقدس رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی- مد ظله العالی
احتراماً به استحضار عالی میرساند، آسایشگاه معلولین و سالمندان کهریزک مرکزیست خیریه که با کمک و همت اشخاص خیر و نیکوکار تأسیس و هم اکنون با بهرهبرداری از مرکز جدید به لطف و عنایت پروردگار بزرگ پذیرای ششصد نفر از عزیزان معلول و سالمند بیبضاعت میباشد. در این رابطه اشخاصی هستند که مایلند وجوهاتی را به عنوان سهم امام به این آسایشگاه کمک نمایند علی هذا استدعا میشود چنانچه این امر از نظر حضرت عالی مانعی ندارد و سهم امام به این محل تعلق میگیرد کتباً ابلاغ فرمایید که مسئولیت شرعی برای خدمتگزاران در این آسایشگاه نباشد. در خاتمه سلامتی و طول عمر وجود شریف و پیروزی رزمندگان را در جبهههای حق علیه باطل از درگاه خداوند تبارک و تعالی مسألت مینماید. و السلام علی من اتبع الهدی.
20/ 3/ 1365- هیأت مدیره- مدیر عامل آسایشگاه معلولین کهریزک].
بسمه تعالی
اشخاصی که از طرف این جانب مأذون هستند در صرف مقداری از سهم مبارک امام- علیه السلام- مجازند از این مقدار در این آسایشگاه صرف نمایند. چنانچه در مدارس آموزش و پرورش نیز به همین نحو اجازه دادهام. ان شاء اللَّه تعالی موفق باشند. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج20، ص: 65)
ـ حکم انتصاب آقای محمد یزدی به عضویت در شورای نگهبان (1367)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد یزدی- دامت افاضاته
با تقدیر از زحمات صادقانه جناب حجت الاسلام آقای صافی- دامت افاضاته- طبق اصل 91 قانون اساسی، جنابعالی را که از افراد متدین مورد وثوق و درد آشنای اسلام و انقلاب میباشید، به عنوان یکی از فقهای شورای نگهبان منصوب مینمایم. توفیق بیشتر شما را در راه تأیید قوانین مورد رضایت خداوند و در جهت کمک به مستضعفین و محرومین جامعه اسلامی ایران خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج21، ص: 67)
[1] - به نقل از ماهنامه« 16 آذر»، تیر، مرداد و شهریور 1345، با عنوان« ملاقات با خمینی». ر. ک: نهضت امام خمینی ج 2 ص 181.
[2] - ر. ج. نامه مورخ 15/ 1/ 52 امام خمینی به آقای سید احمد خمینی، بند 3
[3] - آقای سید اسد اللَّه مدنی، وی در تبریز، در محراب نماز به دست منافقین به شهادت رسید.
[4] - بخشی از آیه 59 سوره نساء:« از خداوند اطاعت کنید و از پیامبر و صاحبان امر از میان خودتان اطاعت کنید»
[5] - سوره نجم، آیه 3- 5:« و هر گز به هوای نفس سخن نمیگوید. سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست. او را جبرئیل، همان فرشته بسیار توانا( به وحی) علم آموخته است».
[7] -« اینها جوانمردانی هستند». اشاره به آیه 13 از سوره کهف.
[8] - اشاره به تخریب آرامگاه رضا خان در بین راه تهران- شهر ری به دستور آقای صادق خلخالی.
[9] - در طول دوران رهبری امام خمینی، غالباً کسانی که مواضع امام را با خواستها و نظریات خویش همسو نمیدیدند، انگشت اتهام را به سوی دفتر امام و اعضای بیت ایشان، خصوصاً چهره درد آشنای امام و انقلاب، آقای سید احمد خمینی نشانه میرفتند و از« کانالیزه شدن» بیت و دفتر و حتی شخص امام سخن میگفتند. متأسفانه این اتهام ناروا- که البته از سوی پیروان امام و ملت ایران هیچ گاه پذیرفته نشد- پس از رحلت امام نیز از ناحیه کسانی که در مقطعی از مقاطع انقلاب نتوانستند با امام خمینی همراه باشند، مطرح میشود