امروز با امام: اول تیر

ـ نامه به آقای میرزامحمود نظام؛ مشکلات مردم شهرستان فسا (1350)

ـ نامه به آقای محمدعلی گرامی؛ تأسف از بی‏ تفاوتی برخی از علما (1350)

ـ سخنرانی در جمع علمای نجف؛ برگزاری جشنهای شاهنشاهی- وجوب قیام علما (1350)

ـ حکم اعزام آقای حسین اکبری به ماهشهر جهت تبلیغ و ارشاد (1358)

ـ بیانات در جمع گروهی از پاسداران شهرستان گنبد؛ وظایف پاسداران (1358)

ـ سخنرانی در جمع اعضای انجمن کاراته؛ تقویت جسم و جان- حفظ آبروی اسلام (1358)

ـ بیانات در جمع مسئولان اطلاعات و تحقیقات سپاه؛ حفظ اسلامیت نهضت (1359)

ـ پیام به ملت ایران و لبنان به مناسبت شهادت آقای چمران (1360)

ـ حکم عزل ابوالحسن بنی صدر از ریاست جمهوری اسلامی ایران (1360)

ـ پیام تشکر به آقای سوهارتو؛ تسلیت زلزله کرمان (1360)

ـ سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم؛ تذکر به بنی صدر، نهضت آزادی و فریب خوردگان (1360)

ـ نامه به خانم اکرم یزدی زاده؛ تشکر و اعلام وصول وجه نذر (1361)

ـ پیام تشکر به رئیس جمهور مالدیو؛ تبریک حلول ماه مبارک رمضان (1361)

کد : 3776 | تاریخ : 01 تیر 1400

امروز با امام: اول تیر

 

ـ نامه به آقای میرزامحمود نظام؛ مشکلات مردم شهرستان فسا (1350)

«خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت الاسلام آقای حاج میرزا محمود نظام- دامت افاضاته‏

مرقوم محترم که حاکی از سلامت مزاج شریف و حاوی تفقد از این جانب بود موجب تشکر گردید. سلامت و توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. از اوضاع عمومی آن نواحی و مضیقه اهالی محترم متأثر شدم.[1] امید است ان شاء اللَّه به همت جنابعالی و اهالی محترم و ثروتمندان آن نواحی، رفع گرفتاری از آنها بشود. چنانچه در این موضوع احتیاج به مصرف سهم مبارک باشد، مؤمنین مجازند از بابت آن به مستمندان بدهند.

از خداوند تعالی اصلاح حال عموم مسلمین را خواستار است. از جنابعالی امید دعای خیر برای حُسن عاقبت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏2، ص: 356)

ـ نامه به آقای محمدعلی گرامی؛ تأسف از بی‏تفاوتی برخی از علما (1350)

«خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقای گرامی- دامت افاضاته‏

مرقوم شریف واصل و از مطالبش مطلع شدم. مرقوم شده است چند نامه فرستاده‏اید و جواب نداده‏ام. جز یک نامه از شما در نظر ندارم و نمی‏دانم جواب داده‏ام که نرسیده است مثل بسیاری از نامه‏ها یا غفلت شده است؛ در هر صورت احتمالات اصولی که داده بودید هیچ یک در ذهن این جانب نبوده و نیست و از جنابعالی نگرانی نداشته و ندارم. مراسلات را شاید اکثراً حتی مسافرین نرسانند و اگر احیانا برسد جواب هم به همین سرنوشت مبتلا است؛ اما راجع به بی‏مهری بعض آقایان مهم نیست، اگر شما به تکلیف خود عمل کنید و حساب شما نزد خدای تعالی روشن باشد. این جانب با زحمات طاقت فرسا می‏خواستم سوء ظن موجود در طبقات مختلفه سیّما[2] تحصیل کرده و دانشگاهی را نسبت به علمای دین مرتفع کنم یا تخفیف دهم؛ لکن خود آقایان راضی نیستند یا بعض آنها وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ[3] و بعض مطلب را شاید ادراک نکرده‏ام. راجع به شخصی‏[4] که مرقوم شده بود جلساتش‏[5] ضررهایی دارد؛ از وقتی مطلع شده‏ام، تأییدی از او نکرده‏ام و ان شاء اللَّه تعالی نمی‏کنم. در خاتمه از جنابعالی امید دعای خیر دارم و علاقه من به امثال جنابعالی محفوظ است. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏2، ص: 357)

ـ سخنرانی در جمع علمای نجف؛ برگزاری جشنهای شاهنشاهی- وجوب قیام علما (1350)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

من احساس تکلیف می‏کنم که در بعضی از فرصتها تذکراتی راجع به گرفتاری مسلمین به آقایان بدهم؛ شاید آقایان هم برای خودشان احساس تکلیف کنند، و شاید در صدد برآیند که آن اندازه‏ای که می‏توانند کمک کنند به برادران مسْلمشان و لو کمک به نحو تبلیغ باشد، کمک به نحو تلگراف و کاغذ باشد.

از اول، مسلمین و اسلام گرفتار هواهای نفسانیه‏ای بوده‏اند و این گرفتاریها که ما الآن داریم سرچشمه‏اش همان هواهای نفسانی بود که بعد از رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- به واسطه آن هواها نگذاشتند که حکومت حق تشکیل بشود. اگر گذاشته بودند که حکومتی که اسلام می‏خواهد، حاکمی را که خدای- تبارک و تعالی- امر به تعیینش فرموده است، رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- تعیین فرمود،[6] اگر گذاشته بودند که آن تشکیلات پیش بیاید، حکومتْ حکومت اسلامی باشد، حاکمْ حاکم منتخَبِ منصوبْ مِنْ قِبَلِ اللَّه تعالی باشد، آن وقت مردم می‏فهمیدند که اسلام چیست و معنی حکومت اسلامی چیست. مع الأسف بعد از رسول اللَّه- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- منحرف کردند مردم را از آن چیزی که پیغمبر امر فرموده بود. و اکتفا به انحراف در زمان خود هم نبود بلکه زمینه فراهم کردند از برای اینکه تا آخر نشود یک حکومت اسلامی تشکیل بشود.

قضیه معاویه از چیزهایی بود که با دست سابقین، آن مشایخ سابق، این زحمت برای مسلمین و اسلام پیش آمد. این اختلاف داخلی که بدتر از هر نحو اختلافی بود پیش آمد و حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- مبتلا شد به این اساسی که آنها درست کرده بودند. و بعد از ایشان هم حکومت از صورت اسلامی بکلی خارج شد و به صورت مَلِکُ الملوکی یا شاهنشاهی بیرون آمد. و تا آخر هم، تا حالا هم اسلام به خودش یک حکومت اسلامی [ندید]، مگر یک چند صباحی که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- بعد از رسول اللَّه و بعد از آن حرفها متصدی امر شدند؛ آن هم با آن همه گرفتاریهایی که پیدا کرد: گرفتاری جنگ جمل، گرفتاری صفین، گرفتاری جنگ خوارج- آن همه گرفتاریها که بود. مع ذلک این چند صباحی که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- حکومت کردند و برنامه حکومتی خودشان را تعیین کردند، همین چند صباح هم، برای مسلمین و برای اسلام یک درس عبرتی شد؛ یک مطلبی شد که فهمیدند که اسلام یعنی چه؛ تا اندازه‏ای- همین چند صباح.

اگر گذاشته بودند که در پناه حکومت اسلامی، اگر گذاشته بودند در حکومت اسلامی و در پناه اسلام، حکومت تشکیل بشود و مردم در پناه حکومت اسلامی باشند، این همه گرفتاریهایی که از برای ماها الآن هم پیش آمده است، اینها هم- شاید- پیش نمی‏آمد. حاکمی که از طرف خدای تبارک و تعالی تعیین شد از برای امت، آن شخصی بود که وقتی به حکومت رسید، وقتی که با او جمع شدند و بیعت کردند بعد از آن خرابکاریهایی که شده بود تا آن روز و بعد از آن مصیبتهایی که برای اسلام پیش آوردند و تا حالا هم فسادش باقی مانده است، آن شخصی بود که وقتی که به حکومت رسید در حال حکومتش زندگی‏اش از جمیع زندگی امثال ماها و شماها، طلاب علوم دینیه، امثال این بقالها و این کاسبها، زندگی او پست تر بود. یک تکه نان جو بود که در آخر عمر مبارکشان، از قراری که گفته شده است، از بس خشک بود حضرت با دستشان نمی‏توانستند بشکنند، با زانو می‏شکستند آن نان را و با آب تناول می‏کردند. این حکومت اسلام بود. می‏فرمود که- به طوری که نقل شده است- من می‏ترسم که در یکی از حوالی مملکت من یکوقت یک گرسنه‏ای باشد، یکوقت باشد که گرسنه در کار باشد، چطور من بخوابم «سیر»، و رعیت من یک نفرشان- و لو در بعض از ارجای‏[7] مملکت- اینها گرسنه باشند.

بالاترین مصیبتی که بر اسلام وارد شد، همین مصیبت سلب حکومت از حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- بود؛ و عزای او از عزای کربلا بالاتر. مصیبت وارده بر امیر المؤمنین و بر اسلام بالاتر است از آن مصیبتی که بر سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- وارد شد. اعظمِ مصیبتها این مصیبت است که نگذاشتند مردم بفهمند اسلام یعنی چه. اسلام حالا هم به حال ابهام دارد زندگی می‏کند. الآن هم مبهم است. الآن هم نمی‏دانند مردم که معنی اسلام چیست، حکومت اسلامی چیست، اسلام چه می‏خواسته بکند، چه برنامه‏ای اسلام داشته است در حکومتش. این پنج سال حکومت، یا پنج- شش سال حکومت حضرت امیر، این با همه گرفتاریهایی که بوده است و با همه زحمتهایی که از برای حضرت امیر فراهم شد، سلبش عزای بزرگ است. و همین [دوره‏] پنج ساله و شش ساله، مسلمین تا به آخر باید برایش جشن بگیرند؛ جشن برای عدالت، جشن برای بسط عدالت، جشن برای حکومتی که اگر چنانچه در یک طرف از مملکتش، در یک جای از مملکتش، برای یک معاهد[8]- یک زن معاهد- یک زحمت پیش بیاید، یک خلخال از پای او درآورند، حضرت، این حاکم، این رئیس ملت، آرزوی مرگ بکند، که مرگ برای من- مثلًا- بالاتر از این است که در مملکت من یک نفر زنی که معاهد هست خلخال را از پایش درآورند. این حکومتْ حکومتی است که در رفتنش مردم باید به عزا و سوگواری بنشینند؛ و برای همان پنج روز و پنج ساله حکومتش باید جشن بگیرند؛ جشن برای عدالت، جشن برای خدا، جشن برای اینکه این حاکم حاکمی است که با ملت یکرنگ است بلکه سطحش پایینتر است در زندگی؛ سطح روحی‏اش بالاتر از همه آفاق است، و سطح زندگی‏اش پایینتر است از همه ملت.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْویً لَهُمْ‏[9]؛ این میزان است. هر کس که ملاحظه کرد که در تمتعاتش- در اکل و استفاده‏ها و لذایذش- به افق حیوانی نزدیک است، یعنی می‏خورد و لذت می‏برد بدون اینکه تفکر کند که از چه راهی باید باشد. حیوان دیگر فکر این نیست که حلال است یا حرام است؛ فکر این نیست که امت در گرفتاری هستند یا نیستند. آنهایی که بدون این تفکر، بدون یک قانونی- بدون قانون اسلامی- تمتع می‏کنند و می‏خورند، اینها اکلشان اکل حیوانی است و النّار مثویً لهم. در روایتی است که از برای کافر هفت تا مِعاء است، و از برای مؤمن معاء واحد است.[10] مؤمن یک معاء بیشتر ندارد و آن معاء قانون است: شکمش را، سایر لذایذش را، تطبیق می‏کند با قانون اسلام؛ تخلف از قانون اسلام نمی‏کند. اما آن کسی که مؤمن نیست، از راه شهوت می‏خورد بدون اینکه تطبیق با قانون بکند، این یک معاء؛ از راه غضب می‏خورد بدون اینکه تطبیق بکند با قانون، این هم یک معاء؛ از روی هوای نفس می‏خورد این هم یک معاء؛ مُزْدَوَج است بین هوای نفس و لذت شهوت، بین هوای نفس و غضب، بین غضب و هوای نفس، این هم سه تا؛ این شش تا مزدوج است از هر سه- هوای نفس و غضب و شهوت مزدوج شد و از راه اینها اکل کرد، این هفت تا؛ هفت معاء دارد. مؤمن بیش از یک معاء ندارد، و آن معائش از راه قانون است. اسلام هر چه فرموده است همان یک راه است. این جور نیست که به غضب خودش، به شهوت- همه اینها به دست مؤمن ایمان آوردند؛ همه قوا تابع قوّه عقل شدند که عقل هم تابع شرع است. برای یک همچو حکومتی که حکومت عقل است، حکومت عدل است، حکومت ایمان است، حکومت الهی است، در رفتنش عزا لازم است و در برقراری‏اش- برای همان چند سال حکومت حضرت امیر- مسلمین باید جشن بگیرند.

... آقا اینهایی که من عرض می‏کنم مطلب تصوری نیست. مع الأسف برای من کاغذهایی از ایران می‏رسد و شکایاتی از ایران راجع به اوضاع می‏رسد که دائماً روح مرا در عذاب دارد. از شیراز یکی از علمای محترم شیراز- سلّمه اللَّه- نوشته‏اند به اینکه [در] عشایر جنوب اینجا قحطی واقع شده است، در جنوب؛ و عشایر اینجا به قدری در قحطی و در گرسنگی هستند که بچه‏هایشان را در معرض فروش قرار داده‏اند. از فسا یکی از علمای آنجا به من نوشته است به اینکه- باز همان وضع را نوشته است لکن این تکه آخر را ننوشته است راجع به گرفتاریهای آنها و اینکه من- که یک مثلًا اهل علمی هست ایشان- در فکر افتادم که با یک زحمتی برای اینها یک نانی، یک لباسی، یک چیزی تهیه کنم. بنده هم اجازه دادم اینکه از سهم امام این کارها را انجام بدهند. از تهران به من نوشته‏اند که در بلوچستان و سیستان و اطراف خراسان، آنجا یک قحطی و گرسنگی شده است که مردم هجوم آورده‏اند به شهرهای بزرگ؛ و از گرسنگی نه حیواناتی دارند و نه حیوانِ خود را می‏توانند ضبط کنند و از گرسنگی این طور هستند. اطراف مملکت ایران در این مصیبت گرفتار هستند و میلیونها تومانش خرج جشن شاهنشاهی می‏شود! برای خود شهر تهران، از قراری که یک جایی نوشته بود، برای جشن خود تهران هشتاد میلیون تومان اختصاص داده شده است. این راجع به خود شهر است. کارشناسهای اسرائیل برای این تشریفات دعوت شده‏اند. به طوری که خبر شدم و نوشته‏اند به من، کارشناسهای اسرائیل مشغول بپاداشتن این جشن هستند و این تشریفات را آنها دارند درست می‏کنند این اسرائیل که دشمن با اسلام است و الآن در حال جنگ با اسلام است، این اسرائیل که «مسجد اقصی» را خراب کرد و دیگران می‏خواستند ترمیم کنند و روپوشی کنند جرم اسرائیل را، برای این اسرائیل نفت از ایران رفته است. از قراری که گفته شده است و در رادیوهای بزرگ دنیا گفته شده است، کشتی نفت ایران برای اسرائیل که در حال جنگ با مسلمین است رفته است. اینها شاههایی است که برایشان باید جشن بگیرید!

شاهنشاهی ایران، از اولی که زاییده شده است تا حالا، روی تاریخ را سیاه کرده است. جنایات شاههای ایران روی تاریخ را سیاه کرده است. برج از سر درست می‏کردند: سر مردم را می‏بریدند، قتل عام می‏کردند، بعد برج درست می‏کردند با آن. برای این شاهها ما باید، ملت اسلام باید جشن بگیرد! باید بازار تهران- حتمی است- بازار تهران باید از سرمایه خودشان بدهند برای این جشنها. جشن برای او باید گرفت که در پناه او مسلمین راحتند؛ جشن برای آنی باید گرفت که برای اینکه یک خلخالی از پای یک نفر معاهد،- معاهده- در می‏آید آرزوی مرگ می‏کند نه کسی که اگر یک دفعه یک شعاری بر خلاف هوای نفس او داده بشود، بفرستد بریزند در دانشگاه. آقا نوشته‏اند که دخترها را این قدر زده‏اند که پستانهای اینها محتاج به جراحی است، در همین چند وقت واقع شده است و نجف بی‏اطلاع است. [گریه حضار] فضاحتهای دیگری که کردند قابل ذکر نیست. چرا؟ برای اینکه شعار دادند که ما جشن 2500 ساله را نمی‏خواهیم؛ ما گرسنه هستیم؛ گرسنگی مسلمانها را رفع کنید؛ جشن نگیرید؛ روی مرده‏ها جشن نگیرید. آقا برسانید به دنیا؛ چرا نجف این قدر خواب است؟ ما مسئول نیستیم؟ تمام کار ما برای مسلمین درس است؟ فقط همین، که ما درس بخوانیم؟ ما نباید به درد مسلمانها برسیم؟ ما نباید اعتراض کنیم که چرا نفت ایران و اسلام را برای مملکتی که در حال جنگ با مسلمین است می‏فرستید؟ این اعتراض ندارد؟ نباید این گفته بشود؟ ما برای چه سلاطینی، برای چه سلاطینی جشن بگیریم؟ مردم چه خوشی از سلاطین [دارند]؟ برای آغا محمد خان قَجَرْ ما جشن بگیریم؟! در زمان خود ما- زمان خود من- بوده است آن روسیاهیهایی که به بار آوردند؛ برای کسانی که در مسجد گوهرشاد مسلمین را آن طور قتل عام کردند که خونهایش به دیوار تا مدتی بود و مسجد را درش را بسته بودند که کسی نبیند، ما جشن بگیریم؟! برای آنکه 15 خرداد را پیش آورده، و به طوری که گفته‏اند و یکی از علمای قم به من گفت که در قم چهار صد نفر را کشته‏اند و روی هم رفته گفته می‏شود که پانزده هزار مردم را قتل عام کرده‏اند، ما جشن بگیریم؟! برای اینها ما باید جشن بگیریم؟! خوبهای اینها شقاوت داشتند. یکی از آنهایی که جزء خوبها حسابش می‏کنند و شاید فواتح برایش خوانده می‏شود، برای خاطر اینکه یکوقت به کالسکه او جسارت کرده بود یک فوج گرسنه- در بین راه حضرت عبد العظیم یک فوج گرسنه‏ای نان خواسته بودند، گرسنه بودند، بیچاره بودند، یک سنگی هم پرت شده بود یا کرده بودند طرف کالسکه او- گفت که این فوج یا این دو فوج را طناب بیندازید، بردند طناب انداختند [و] عده کثیری را با طناب خفه کردند. و یکی از وزرای بزرگ، یکی از اشراف ایران، رفت اعتراض کرد که آقا اینها بنده خدایند، چرا این جور می‏کنید. این خوبهایشانند، بدهایشان که وا مصیبتاست که ما داریم می‏بینیم.

اینها با هفت معاء می‏خورند؛ با هفت معاء! اصلًا اعتنای به اینکه یک ملتی است [و] این ملت باید زندگی بکند ندارند. هر روز- هر روز نه البته، بسیاری از اوقات- به ما می‏نویسند که اجازه بدهید فلان جا حمام درست کنیم. پس چه شد این حرفهای شما که می‏گویید همه ایران در رفاه هستند؟ همه ایران در رفاه هستند و بچه‏هایشان را می‏فروشند برای گرسنگی! در رفاهند همه ایران؟! چه رفاهی الآن برای ایران هست؟ بازار ایران را دارند الآن چپاول می‏کنند که یک مقداری‏اش را خرج این جشن مفتضحانه بکنند، باقی‏اش را هم خودشان مصرف کنند یا مأمورین مصرف کنند. سرمایه‏های مردم و مسلمین بیچاره را صرف این می‏کنند و از بودجه خودِ مملکت چقدرها، چقدر میلیونها، دهها میلیون خرج یک همچو ملعبه‏ای، یک همچو مضحکه‏ای می‏کنند. برای چه؟ برای هوای نفس. همین که گفته بشود که ما آنیم که جشن گرفتیم، و ما مفاخرمان این است که «آغا محمد قجر» داشتیم، مفاخرمان این است که «نادر قلی» داشتیم. یک آدم مزخرف سفاک این آدم بود که خدا می‏داند که چه خبر بود. اینها جشن دارند؟! مسلمین باید عزا بگیرند برای این طور حکومتها. جشن برای او باید بگیرند که وقتی که احتمال این را می‏دهد که در آخر مملکت یک گرسنه‏ای باشد، به خودش گرسنگی می‏دهد. آنی که کنار مسجد، دار الإماره‏اش و دکة القضائش همین مسجد کوفه- یک گوشه‏ای از مسجد کوفه- دکة القضائش هست و روی زمین می‏نشیند و یأکل کما یأکل العبید و یمشی کما یمشی العبید.[11]

وقتی هم پیراهن گیرش می‏آید پیراهن نو را به «قنبر»[12] می‏دهد، پیراهن کهنه را خودش بر می‏دارد و آستینش هم، آستینش هم که بلند است پاره می‏کند همان طور می‏پوشد و می‏رود خطبه می‏خواند؛ یک مملکتی هم دارد که دَه مقابل مملکت ایران است. این جشن دارد.

آقا به هوش بیایید؛ نجف را بیدار کنید. اعتراض کنید. اگر صدتا تلگراف از نجف برود که با کمال ادب، آقای کذا و کذا- «اعلی‏ کذا»-[13] با کمال ادب برود که آقا این گرسنه‏ها را سیر کنید؛ این مقدار خرجی که برای این امور می‏خواهی بکنی خرج این ملت بیچاره گرسنه بکن؛ خرج این ورشکسته‏های بیچاره بکن که بعضی‏شان فرار کردند از ایران؛ در همین جا هستند، در نمی‏دانم جاهای دیگر هم بعضی. اگر یکصد تا تلگراف از اینجا، از علمای اینجا، از فضلای اینجا، از طلاب اینجا برود، احتمال تأثیر دارد لکن کو که یک همچو چیزی بشود؟ اگر اعتراض نکنند که چرا اعتراض می‏کنید خیلی ما متشکر هستیم! ما تکلیف نداریم واقعاً؟! ما باید به حال این ملت بنشینیم نگاه کنیم هر چه سر ملت می‏آید؟! همان برویم حرم حضرت امیر و یک دعایی بکنیم؛ همین مقدار کافی است برای ما؟! یا مایی که داریم در پناه اسلام و با بودجه اسلام، این بودجه‏ای که یک جزئی جزئی‏اش را به ما می‏دهند مع ذلک با بودجه اسلام داریم زندگی می‏کنیم، برای اسلام یک قدم نباید برداریم؟ «تَرَتُّبْ»[14] اسلام است؟ خوب آن هم بسیار خوب، سر جای خودش اما کافی است همین؟ کفایت می‏کند که ما جمع بشویم در مسجد کذا و کذا و فقه بخوانیم و اصول بخوانیم لکن غافل باشیم از همه جهات مسلمین؟ غافل باشیم از اینکه این یهود می‏خواهد ممالک اسلامی را قبضه کند، تا اینجا برسد، تا همه جا برسد، این قبور را می‏خواهد خراب کند؛ ما باید غافل باشیم از این؟ آن وقت آن کسی‏[15] که نفت به این آدم می‏دهد مُسْلم است؟ این اعتراض ندارد که آقا نفت، نفت مسلمین را چرا به کفار می‏دهی؟ نفت مسلمین را چرا به کسی که در حال جنگ با مسلمین است می‏دهی؟ او جواب می‏دهد من نوکرم؛ این طور فرمودند، باید اطاعت کنم. نوکر باید اطاعت کند، چاره ندارد. خودش گفت که مرا، مرا نصب کردند؛ خود متفقین آمدند در اینجا- در یکی از نطقهایش گفت [که‏]- متفقین آمدند در ایران و صلاحْ این دیدند که من باشم، که خاندان کذا باشد. خدا لعنتشان کند با این صلاحشان. کسی که دست نشانده دیگران است خدمت باید بکند؛ نمی‏تواند نکند. هوای نفس است، همه‏اش هوای نفس است. ریختن به دانشگاه جز هوای نفس هیچی نیست؛ ریختن به مدرسه فیضیه و آن فضاحتی که در مدرسه فیضیه درآورد که شما خوابش را ندیدید؛ آن بساطی که در مدرسه فیضیه درآوردند: سید جوان را از پشت بام انداختند پایین که آوردندش منزل ما با کمر افسرده یا شکسته؛ آن قدر عمامه سر تفنگها کردند، آتش زدند؛ به جعفر بن محمد جسارت کردند، به قرآن جسارت کردند. ما برای اینها باید جشن بگیریم؟! جشنی برای ما نمانده. برای ملت ایران چه جشنی مانده؟ ملت ایران موظف است که با این جشنْ مبارزه منفی بکند- مثبت نه، لازم نیست. از خانه بیرون نیایند وقتی که این جشنها هست، شرکت نکنند در جشنها؛ جایز نیست شرکت کردن در این جشنها. هر چه می‏توانند از زیر بار این طور چیزها در بروند. اگر علمای ایران دسته جمعی اعتراض کنند همه‏شان را می‏گیرند؟! همه علمای ایران را می‏گیرند و اعدام می‏کنند یا تبعید می‏کنند؟! اگر از تمام مملکت ایران، علمای ایران- که اقلًا صد و پنجاه هزار نفر معمم در ایران دارد و آن همه ملا و مرجع و حجت الاسلام و آیت اللَّه دارد- اگر اینها اعتراض کنند و این مُهر سکوت را بردارند و این امضا را (که به سکوت آنها امضا حساب می‏شود) این مُهر را بردارند، سکوت را بردارند، همه آنها را از بین می‏برند؟! آنها اگر می‏خواستند از بین ببرند اولش خوب بود مرا از بین ببرند؛ نبردند هم؛ صلاحشان نمی‏دانند. ای کاش صلاحشان بود!

من می‏خواهم چه کنم این زندگی را؟ مرگ بر این زندگی من. آنها خیال می‏کنند که من از این زندگی، خیلی خوشی دارم می‏برم که تهدید من می‏کنند. چه زندگی است که من دارم. هر چه زودتر بهتر. بیایند؛ هر چه زودتر بهتر. خوب، «عِنْدَ أکْرَمِ الْأکْرَمین» انسان می‏رود. آنجا کریم است؛ خدا کریم است. لا اقل گوش انسان از این طور چیزهایی که می‏شنود، هر روز می‏شنود، هر روز ناله مردم را می‏شنود، هر روز اطلاع می‏دهند که دخترها را چه کردند، دخترها را کشتند بعضی‏شان را، سر ناهار ریختند آن قلدرها و چماق کِشها، ریختند سر ناهار، دیگ، نمی‏دانم، [آب یا غذای‏] جوش را ریختند به سر این بیچاره‏ها. چه شده است؟ گفتند مثلًا مرده باد زید، زنده باد زید. این آدم کشتن دارد؟! گفتند ما جشن 2500 ساله را می‏خواهیم چه کنیم؟! جشن را آنها باید بگیرند که زندگی دارند، آنها باید بگیرند که یک حکومتی دارند که در تحت نظر آن حکومت در رفاه هستند، در پناه هستند. جشن برای حضرت امیر باید بگیرند که در زیر شمشیر او مردم در پناه هستند، مردم در امان هستند؛ هیچ کس نمی‏ترسد در حکومت او الّا از خودش؛ از حکومت نمی‏ترسد. برای اینکه حکومتْ حکومت عدل است. اصلش حکومت عدل ترس ندارد؛ از خودش انسان باید بترسد. اما اینجا این طوری است؟ مملکت ما این جور است که مردم از خود شما بتوانند یا ... همه در فکر این هستند که چه وقت مأمورْ درِ خانه بیاید. بیگناه است اما خوب چه بکند با احتمال، با احتمال ضعیف؛ همان طوری که در زمان حجاج و ابن زیاد و اینها بود که همان احتمال این معنا را که شیعه علی- علیه السلام- باشد کافی بود. حالا هم یک احتمال ضعیفی بدهند که این مثلًا چطور است؛ این کافی است برای اینکه او را بگیرند، او را زجر کنند، او را چه بکنند. یک کلمه نصیحت کسی می‏کند و یک کلمه نصیحت را یک کسی منتشر می‏کند، می‏گیرند او را. حالا معلوم هم نیست از کجا هست. یک کسی یک کلمه در سر منبر حرف می‏زند، یک کلمه‏ای که اصلًا خیلی هم برخورد ندارد؛ همان ادنی‏ کلمه همان و او را گرفتن و حبس کردن همان! ما موظف نیستیم که این جنایات را- لا اقل- ذکرش بکنیم؟!

من وظیفه می‏دانم، چه بکنم؟ من وظیفه می‏دانم، وظیفه خودم می‏دانم که تذکر به شما بدهم [و] تا آن اندازه که صدای من می‏رسد فریاد کنم، تا آن اندازه‏ای که قلم من می‏رسد بنویسم منتشر کنم. اگر آقایان هم صلاح دانستند، این امت اسلامی را امت خودشان دانستند، شیعه خودشان دانستند، آنها هم بکنند. اگر صلاح ندانستند ان شاء اللَّه خداوند حفظشان کند. گرفتاریهای ما اینهاست. من چه بکنم؟ من حالا به شما اخلاق بگویم؟! اساس مسلمین و اسلام را دارند از بین می‏برند، من برای شما حالا بنشینم تهذیب نفس بگویم؟! مهذب نیستم که در فکر نیستم؛ اگر مهذب بودیم در فکر بودیم.

شماها راه دارید و آن این است که یکی یک کاغذ بنویسید. کاغذ که این قدر تمبرش، پولش زیاد نیست؛ و لو مئونه‏[16] شما کم است لکن یک کاغذ برای خاطر خدا بنویسید به حکومت ایران به اینکه آقا! این جشن را دست از آن بردار. مردم گرسنه‏اند؛ گرسنه‏ها را سیر کنید. از آقایان خواهش کنید که آنها هم خواهش کنند. من نمی‏گویم آنها صحبت بکنند؛ آنها هم خواهش کنند؛ به طور تمنا و خواهش. بخواهید از آقایان، از افاضل اینجا، از علمای اینجا و از مراجع اینجا که آقا نصیحت کنید این حکومت را. این دارد پدر مردم را درمی‏آورد؛ و اگر به این افسارگسیختگی باشد مصیبتهای بعد بالاتر است. هر روز اینها کار درست می‏کنند. کارشناس دارند برای اینکه ایجاد کنند یک مطلبی را. هر روز جشن درست می‏کنند و هر روز بساط درست می‏کنند. آنی که در ذهن من و شما نمی‏آید بعدها درست می‏کنند اینها. اگر اعتراض بشود، خواهش بشود، تمنا بشود، به ممالک دیگر اسلام، به اینهایی که می‏خواهند در این جشن زهر ماری شرکت کنند و در خون ملت ایران شرکت کنند، به اینها نوشته بشود که آقا نروید در این جشن؛ این جشنْ جشن کثیفی است، نروید در این جشن، شاید تأثیر بکند. به این ممالک اسلامی بگویید که نروید در این جشنی که اسرائیل دارد بساط جشنش را بپا می‏کند و درست می‏کند. کارشناسهای اسرائیل در اطراف شیراز دارند بساط جشن را درست می‏کنند. در این جشنی که کارشناسهای اسرائیل دارند این عمل را می‏کنند، نروید.

این اسرائیل که همین چند وقت پیش از این- همین اخیراً- به قرآن کریم نسبت داد به اینکه سرایت بعض از امراض در آلمان گردن قرآن است؛ برای اینکه قرآن دستور داده است، در سوره پنجم آیه ششم، دستور داده است که مسلمین وقتی که مستراح می‏روند حق ندارند با صابون بعدش دست خودشان را بشویند! باید حتماً با دست محل را چه بکنند، و بعدش هم حق ندارند جز با آب بشویند؛ از این جهت میکروب سرایت می‏کند به دست و کذا! آن آیه ششم سوره پنجم چه است؟! آیه وضوست و آیه غسل است. اینها این هستند. در آلمان یک بساطی درست کرد این مطلب، و آن طوری که نوشتند به بهداریها، به چه، به چه. و اسرائیل نقل کرد این مطلب را که به قرآن یک همچو نسبتی داده. بعد هم که اعتراض کردند، بعضی از روزنامه‏ها و بعضی از مطبوعات دست نشانده آنها درست قبول نکردند. بعضیها هم که قبول کردند خیلی منتشر نکردند. اسرائیل یک همچو کسی است که با اسلام این طور دشمنی دارد. چند وقت پیش از این، پارسال بود که قرآن را تحریف کرده بود. امروز هم که- در چند وقت پیش از این هم- یک همچو نسبتی به قرآن داده و آن هیاهو را درآورده. خداوند ان شاء اللَّه تأیید کند این دانشجوهایی که در خارج هستند؛ آنها با کمال جدیّت تکذیب کردند این معنا را، و نوشتند و نشر کردند و ملاقات کردند و با- عرض می‏کنم- سران آنها ملاقات کردند که مطلب یک مطلب دروغی بوده است، و در مطبوعات آنها منتشر کردند.[17] خوب، حالا یک همچو خدمتی چقدر ارزنده است. ببینید ما تا حالا یک همچو خدمتی کردیم؟ آنها دانشجوهای علوم جدیده هستند منتها دانشجوی مُسْلم بیدار؛ من و شما هم دانشجوی قدیم هستیم لکن خواب و گرفتار. [درباره‏] اوضاع اینجا که نباید یک کلمه صحبت کرد! اصلش صحبتْ با مرجعیت منافات دارد! صحبت با آخوندی اصلًا منافات دارد! آخوند نباید صحبت کند؟![18]

حضرت امیر ملّا نبود [که‏] خطبه‏های به آن طولانی داشت؟ حضرت رسول [که‏] خودشان خطبه‏های به آن طولانی دارند، ایشان ملّا نبودند؟ وقتی نوبت به ماها می‏رسد عذرها درست می‏کنیم برای اینکه ما می‏خواهیم از زیر بار در برویم. شما این جور تربیت نشوید آقا. شما موظفید برای اینکه به اسلام خدمت بکنید. موظفید. خدمت همین نیست که درس بخوانید؛ این هم یک شعبه است. موظفید که گرفتاریهایی را که برای مسلمین پیش می‏آید شما دخالت در آن بکنید. موظفید دخالت بکنید. هی به گوش ما خواندند که آقا شما چه کار دارید با کار دولت؟! دولت است، نمی‏دانم چه است! هی به گوش ما این را خواندند، ما هم باورمان آمد که نباید دخالت در کار دولت بکنیم، نباید معارضه بکنیم.

از اول تاریخ بشر تا حالا، دولتهای جائر را مقابلشان انبیا ایستاده بودند و علما ایستاده بودند. آنها عقلشان نمی‏رسید؟! خدای تبارک و تعالی که موسی را می‏فرستد که این شاهنشاه را از بین ببر، خدای تبارک و تعالی مثل من و شما نمی‏دانست قضیه را که نباید با شاه مخالفت کرد؟! در روایت است، [از] «طبری»[19] نقل می‏کنند یا از «ابن اثیر»[20] روایت است که «مَلِکُ الْمُلوک» پیغمبر فرموده است که منفورترین کلمات است پیش من؛[21] یعنی شاهنشاه. این جزو کلمات منفور است که به کسی از بشر نسبت داده بشود. این مال خداست. از اوّلی که بساط انبیا بوده است تا زمان رسول اکرم، تا بعدها زمان ائمه- علیهم السلام- مرتب مقابله کردند. تو حبس هم [که‏] بودند مقابله کردند. موسی بن جعفر تو حبس هم مقابله می‏کرد. حضرت ابی عبد اللَّه‏[22] با آن تقیه کذایی و کذایی، آن «روایت مقبوله»[23] را می‏فرماید و مقابله می‏کند با آنها. مقابله می‏کند با کلام، با تبلیغ؛ تبلیغ بر ضدشان می‏کند، مردم را سوق می‏دهد به خلاف آنها. معاویه یک سلطان بود در آن وقت؛ حضرت امام حسن بر خلافش قیام کرد در صورتی که آن وقت همه هم با آن مردک بیعت کرده بودند و سلطانش حساب می‏کردند. حضرت امام حسن قیام کرد تا آن وقتی که می‏توانست. وقتی که یک دسته علاف نگذاشتند که کار را انجام بدهد، با آن شرایط صلح کرد که مفتضح کرد معاویه را. آن قدری که حضرت امام حسن معاویه را مفتضح کرد به همان قدر بود که سید الشهداء یزید را مفتضح کرد. مقابله همیشه بوده است. بعدها هم علمای بزرگ همیشه، همیشه علمای بزرگ مخالفت می‏کردند؛ با قدرتها همیشه علمای بزرگ مخالفت می‏کردند برای اینکه می‏دیدند که این مخالفین، این قلدرها، بودجه مملکت را خرج عیاشیهای فرنگشان و کذا می‏کنند؛ قرض می‏کنند به عهده این ملت و می‏روند به عیاشی. چند کرور قرض کرد آن شخص‏[24] و [به اروپا] رفت دو مرتبه، سه مرتبه. مگر تمام می‏شود شهوات انسان. علما [که‏] با آنها مخالفت می‏کردند آن وقت هم قدرت داشتند.

ملت یک ملت زنده‏ای بود که همراهی می‏کرد با اینها؛ کار از پیششان می‏رفت. ما هم اگر زنده باشیم کار از پیشمان می‏رود؛ اشتباه نکنید. منتها ما هر کداممان یک حکمی داریم. اگر صد میلیون آدم صد میلیون رأی داشته باشد، این نمی‏تواند کار بکند- یَدُ اللَّه مَعَ الجَماعة[25] اجتماع می‏خواهد؛ متفرقه‏ها کار ازشان نمی‏آید. اگر امروز علمای ایران، قم، مشهد، تبریز، اصفهان، سایر ارْجاء مملکت، اگر چنانچه اعتراض کنند به این مطلب و به این کثافتکاریهایی که اینها دارند می‏کنند، این جنایتکاریهایی که اینها دارند می‏کنند، این عیاشیهایی که اینها می‏خواهند راه بیندازند و مملکت را به باد فنا بدهند، ملت را به باد فنا بدهند برای شهوات نفسانی خودشان، اگر اینها اعتراض بکنند، اعتراض دسته جمعی بکنند، شک نکنید که تأثیر می‏کند اما وقتی بنا شد که یکی برای یک جهتی، یکی برای یک جهتی، یکی تکلیف شرعی [را] این طور می‏داند، آن یکی تکلیف شرعی‏اش را آن طور می‏داند، این مصیبت [است‏]. اینها مصیبت اسلام [است‏]. اسلام داشتنِ یک همچو معممینی برایش مصیبت است. مثلِ منِ معمم مصیبت است برای اسلام. من این را برای شما می‏گویم که آتیه شما تاریکتر است خدای نخواسته از حالا.

شما یک قدری به فکر باشید، یک قدر توجه داشته باشید. هی ننشینید تکلیف شرعی برای خودتان درست کنید: کار تنبلها! تکلیف شرعی‏ام این نیست؛ تکلیف شرعی آنی است که پیغمبر ... شما قوه‏تان بیشتر از قوای سید الشهداء است. قوایی نداشت در مقابل آن قوه [ولی‏] پاشد قیام کرد، مخالفت کرد، چه کرد، تا کشته شد. آن هم می‏توانست اگر تنبل بود- نعوذ باللَّه؛ می‏توانست بگوید که تکلیف شرعی من نیست. از خدا می‏خواستند آنها که سید الشهداء ساکت باشد و آنها به خرسواری خودشان سوار باشند. از قیام او می‏ترسند. او «مُسْلم» را فرستاده که مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامی تشکیل بدهد؛ این حکومت فاسد را از بین ببرد. اگر او هم سر جای خودش می‏نشست و در مدینه وقتی که مردک‏[26] می‏آمد می‏گفت که بیعت کن، می‏گفت بسیار خوب سلّمه اللَّه تعالی! نعوذ باللَّه اگر یک همچو چیزی می‏گفت، از خدا می‏خواستند؛ خیلی هم احترامش می‏کردند، دستش را هم می‏بوسیدند، روی سرشان هم می‏گذاشتند؛ پسر پیغمبر بود. شما هم اگر احترامتان کنند، مثل احترام به امامزاده مرده! به امامزاده مرده خیلی احترام می‏کنند: می‏آیند در مقابل امامزاده یا امام- علیه السلام- می‏ایستند و خیلی هم احترام می‏کنند اما یک امامزاده زنده‏ای اگر یک کلمه‏ای بگوید، اگر خود حضرت امیر- خدا می‏داند که- اگر حضرت امیر در مقابل این حرفها بود همان بساطی را که سر دیگران می‏آوردند سر او هم می‏آوردند. خدا می‏داند این طور است. برای اینکه شهوت است؛ یَأکُلُون کَما تَأْکُلُ الأنْعامُ. حیوان نمی‏داند که خوراکی [که‏] دارد از کجاست، چه جور است، چه وضعی دارد. تمام دنیا کشته بشوند این علفش سر جای خودش باشد. بسیار خوب، همه عالم هم کشته بشوند بشوند. اینها حیوانند: یَأکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الأنْعامُ و النارُ مَثْویً لَهُمْ. بشارت باد بر ایشان که نار جای آنهاست. عار دارند! دنیا عار از اینها دارد، مسلمین عار دارند از این شاهنشاه‏ها.

خداوند ان شاء اللَّه همه شما را تأیید کند و بیدار کند؛ حوزه‏های مسلمین را و اسلام را و علمای اعلام را تأیید کند؛ و آنها را متوجه کند به این مفاسد. و شما همه موظفید به دعا کردن به اسلام و مسلمین و این بیچاره‏ها که الآن گرسنه هستند و بیچاره هستند و گرفتار هستند و عده‏ای در حبس هستند و عده‏ای در زجر هستند و عده‏ای در بیمارستانها هستند و عده‏ای را که پستانهایشان را می‏خواهند عمل بکنند و اینها. دعا کنید به اینها؛ اینها مسلمانند، اینها بیچاره‏اند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏2، ص: 358 ـ 373)

ـ حکم اعزام آقای حسین اکبری به ماهشهر جهت تبلیغ و ارشاد (1358)

«بسمه تعالی‏

جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ حسین اکبری- دامت افاضاته‏

چنانچه آقایان مورد اطمینان مرقوم داشته‏اند مسافرت جنابعالی به منطقه خوزستان و خصوصاً ماهشهر لازم و ضروری است. و با توجه به مرقومه آقایان محترم مقتضی است بدانجا بروید و با سابقه‏ای که در منطقه دارید به کارهای محلی و مشکلات اهالی رسیدگی نموده، در رفع آنها بکوشید و به اصلاح امور و ارشاد و تبلیغ اقدام نمایید. امید است اهالی محترم نیز از همکاریهای لازمه دریغ ننموده، در پیشبرد اهداف عالیه اسلام و رفع گرفتاریها همه گونه کمک را با شما بنمایند. از خدای تعالی موفقیت همگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمین مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 248)

ـ بیانات در جمع گروهی از پاسداران شهرستان گنبد؛ وظایف پاسداران (1358)

[بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏]

ان شاء اللَّه خداوند شما را به وظایف پاسداری تأیید کند؛ که هم پاسداری از خودتان باشد و هم پاسداری از اسلام. پاسداری از اسلام همینی است که جلو فسادها را بگیرید؛ جلو هروئین، جلو این جور مفسده‏ها. و پاسداری از خودتان اینکه مبادا خدای نخواسته برای قدرتی که دارید به دیگران تعدی بکنید، به منزل کسی بروید، کسی را بیخودی بگیرید؛ حالا به واسطه قدرتی که دستتان آمده. خدای تبارک و تعالی مراقب ماست و مراقب برای ما قرار داده است؛ در قلبتان هر چه بگذرد مراقبت می‏شود؛ و در عملتان هر عملی بکنید تحت مراقبتید. باید پاسداری از خودتان، مقدم بر پاسداری از کشور باشد. تا خودتان صالح نباشید، خودتان را اصلاح نکنید، نمی‏توانید پاسداری بکنید؛ پاسداری اسلامی نمی‏توانید بکنید. پاسداری اسلام این است که خود انسان، یک فرد مسْلم و متعهد باشد؛ عامل به احکام خدا باشد. وقتی این طور شد آن وقت پاسداری هم می‏تواند بکند. و من دعا می‏کنم به همه شما و خدمتگزار همه‏تان هستم. خداوند همه‏تان را حفظ کند.» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 249)

ـ سخنرانی در جمع اعضای انجمن کاراته؛ تقویت جسم و جان- حفظ آبروی اسلام (1358)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

ان شاء اللَّه که خداوند همه را توفیق بدهد؛ و قدرت شما را- هم قدرت جسمی و هم قدرت روحی- عنایت کند. الآن مملکت ما احتیاج به قدرت روحی دارد، و هم احتیاج به قدرت جسمی. و امیدوارم که شما در هر دو مرتبه، هم در جانب روح و هم در جانب جسم، خودتان را تقویت کنید. و تقویت در جانب روح به این است که توجهتان به خدای تبارک و تعالی زیاد باشد؛ اتکایتان به قدرت لا یزال حق تعالی باشد، و نظرتان نظر الهی باشد و تبعیت از احکام خدا بکنید؛ و در جسم و جان هر دو فداکار اسلام باشید. و همه فداکار اسلام باشیم و من امیدوارم که در پناه اسلام همه قدرتها، همه قوه‏ها قدرتمندتر بشوند، قوّت‏دارتر بشوند. و شماها ان شاء اللَّه برای مملکت، آبرومندی تهیه کنید و مملکت ما را معروف کنید در همه جا؛ چنانکه در این نهضت بحمد اللَّه همه جا معروف شد و همه با چشم احترام به این ملت نگاه می‏کنند. و عمده این است که از این به بعد هم ما این احترام را حفظ بکنیم به اینکه همه با اخلاق اسلامی و با آداب اسلامی باشیم؛ تا ان شاء اللَّه این قدرت و این قوه در جای خودش خرج بشود و نهضت اسلامی ما به ثمر برسد. خداوند ان شاء اللَّه شما را سعادتمند کند در دنیا و در آخرت.» (صحیفه امام، ج‏8، ص: 250)

ـ بیانات در جمع مسئولان اطلاعات و تحقیقات سپاه؛ حفظ اسلامیت نهضت (1359)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

متوجه باشید که امروز آن چیزی که اهمیتش بیشتر از چیزهای دیگر است، این است که ما حفظ اسلامیت این نهضت را بکنیم. این نهضت از اولش اسلامی بود و تا اینجا هم اسلامی هست و ان شاء اللَّه تا آخر هم اسلامی باشد. و همه ما، همه شما، همه ملت، کسانی که در سپاه هستند، کسانی که در ارتش هستند، کسانی که در ژاندارمری هستند و در شهربانی هستند، ادارات هستند، دولت، همه باید همّشان این باشد که این نهضت را اسلامی پیش ببرند. به طوری که اگر کسی از خارج بیاید توی سپاه پاسداران، در هر جا که وارد بشود، ببیند که مثل اینکه در یک مسجدی وارد شده است، مقیدند اینها به همه جهات اسلامی؛ اگر این محفوظ بماند آسیب دیگر نمی‏بینند. آسیب روی این جهت است؛ این جهتی که جامع همه فکرهاست و همه می‏توانند در زیر پوشش او مجتمع بشوند، این محفوظ باشد. چنانچه از اسلامیتش بیرون رفت، هر کس یک راهی دارد، راهها مختلف خواهد شد، وقتی راهها معوج و مختلف شد آسیب می‏بینند؛ اما اگر ما همه زیر یک پرچم باشیم، همان طور که در صدر اسلام جمعیتها کم بودند لکن زیر یک پرچم بودند و با یک ایده حرکت می‏کردند و پیش می‏بردند، [آسیب نمی‏بینیم‏] الآن ما در یک همچه محلی واقع شدیم که اسلام به دست ما سپرده شده است. خواهی نخواهی شما پاسدار اسلامید، غیر آن قوای انتظامی سابق هستید، آنها یک وضع دیگری داشتند.

حالا همه قوا پاسدار اسلامند. پاسدار اسلام باید هم خودش اسلامی باشد و هم دیگران را اسلامی کند و هم مشی‏اش یک مشی باشد که اگر منعکس بشود پیش کسی، ببیند مشی، مشی اسلامی است. این طور انحرافاتی که گاهی در بعضی از جوانها، آنهایی که درست ادراک این مسائل را نمی‏کنند در بین آنها یکوقت واقع می‏شود. شمایی که می‏خواهید جلوی این مسائل را بگیرید با فعالیت خودتان، باید جلوی آنها را هم بگیرید که مثلًا، بیخود با مردم تعرض کردن، بیخود به خانه‏های مردم رفتن، بیخود به صحراها رفتن و اینها را که نسبت می‏دهند، من هم نمی‏دانم صحیح باشد.

اما کلی این است که ما باید بر اساس اسلام حرکت کنیم و بر اساس اسلام این نهضت را پیش ببریم و از اختلافات و این چیزهایی که اخیراً می‏بینید که به جان هم افتاده‏اند، روزنامه‏ها چه می‏کنند، از این چیزها باید بری باشیم. باید همه‏تان با هم مجتمع و برادر و تحت لوای توحید همه با هم ان شاء اللَّه نهضت را پیش ببرید و پیروزی هم نصیب شماست. و اگر این طور باشد شما در همین حرکت پاسداری‏تان و حرکت اطلاعاتی که دارید، عبادت دارید می‏کنید. همان طوری که در نماز وقتی می‏ایستید باید همه جهات نماز را حفظ کنید تا نماز درست باشد، باید در این طور مسائل عادی هم که شما الآن پاسدار اسلام هستید، از همه جهات پاسداری کنید، تا اینکه همه چیزتان در خدمت اسلام باشد. وقتی این طور شد شما یک لشکری می‏شوید لشکر اسلامی، و همه کارهایتان عبادت است، نه همان نمازتان عبادت، همه کارهایتان عبادت می‏شود.

من از خدای تبارک و تعالی توفیق و سعادت و سلامت شما را می‏خواهم. و در این امور هم همان طور که گفتم به آقای منتظری، آقای مشکینی، آقای راستی،[27] اینها همه اشخاص صالحی هستند که به آنها مراجعه کنید و از آنها دستور بگیرید، مانع ندارد و هیچ اشکالی هم ندارد. خداوند تأییدتان کند. ان شاء اللَّه موفق باشید.

[در پاسخ به اظهارات فرمانده سپاه:] امیدواریم بتدریج این امور درست بشود. اموری است که تدریج می‏خواهد و حسین‏[28] هم با آنهایی که هستند صحبت می‏کنند؛ هم با آقای بنی صدر و هم با آقایان شورا که آنها هم تصمیمی بگیرند. ان شاء اللَّه سلامت باشید.» (صحیفه امام، ج‏12، ص: 454 ـ 455)

ـ پیام به ملت ایران و لبنان به مناسبت شهادت آقای چمران (1360)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏

شهادت انسان‏ساز سردار پر افتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به ملأ اعلی‏، دکتر مصطفی چمران را به پیشگاه ولی عصر- ارواحنا فداه- تسلیت و تبریک عرض می‏کنم.

تسلیت از آن رو که ملت شهیدپرور ما سربازی را از دست داد که در جبهه‏های نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران حماسه می‏آفرید و سرلوحه مرام او اسلام عزیز و پیروزی حق بر باطل بود. او جنگجویی پرهیزکار و معلمی متعهد بود که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت. و تبریک از آن رو که اسلام بزرگ چنین فرزندانی تقدیم ملتها و توده‏های مستضعف می‏کند و سردارانی همچون او در دامن تربیت خود پرورش می‏دهد. مگر چنین نیست که زندگی عقیده و جهاد در راه آن است.

چمران عزیز با عقیده پاک خالص غیر وابسته به دستجات و گروههای سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و با آن ختم کرد.[29] او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید.

هنر آن است که بی‏هیاهوهای سیاسی و خودنماییهای شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی‏، و این هنر مردان خداست. او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر. و اما، ما می‏توانیم چنین هنری داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند. من این ضایعه را به ملت شریف ایران و لبنان، بلکه به ملتهای مسلمان و قوای مسلح و رزمندگان در راه حق و به خاندان این مجاهد عزیز تسلیت عرض می‏کنم و از خداوند تعالی رحمت برای او و صبر و اجر برای بازماندگان محترمش خواهانم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏14، ص: 478 ـ 479)

ـ حکم عزل ابوالحسن بنی صدر از ریاست جمهوری اسلامی ایران (1360)

[** بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

محضر شریف حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- ادام اللَّه ظله. محترماً به عرض می‏رساند، رأی مجلس شورای اسلامی در جلسه مورخ 31/ 3/ 1360 پس از بحث و بررسی با حضور 190 نفر به شرح زیر:

آرای موافق: 177

رأی مخالف: یک نفر

آرای ممتنع: دوازده نفر

در مورد آقای سید ابو الحسن بنی صدر بر این قرار گرفت که «آقای ابو الحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد» به موجب اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مراتب برای اتخاذ تصمیم به خدمت امام عظیم الشأن گزارش می‏گردد.

رئیس مجلس شورای اسلامی.

31/ 3/ 60- اکبر هاشمی رفسنجانی**]

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابو الحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم.[30]- اول تیر ماه 60 روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏14، ص: 480)

ـ پیام تشکر به آقای سوهارتو؛ تسلیت زلزله کرمان (1360)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

حضرت آقای ژنرال سوهارتو، رئیس جمهور اندونزی‏

پیام تسلیت شما در مورد فاجعه غم‏انگیز منطقه کرمان واصل گردید. از اظهار همدردی شما متشکرم. و از خدای تعالی توفیق و سعادت همه مسلمانان جهان را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏14، ص: 481)

ـ سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم؛ تذکر به بنی صدر، نهضت آزادی و فریب خوردگان (1360)

«آقایان محترم، از پایگاه وحدت دزفول و بسیج اصفهان، و سایر آقایان دیگر که تشریف دارند من از همه تشکر می‏کنم. و این تشکر برای همه رزمندگان جبهه‏هاست و همه رزمندگان پشت جبهه‏هاست.

امروز بحمد اللَّه ملت ایران ملتی است مؤمن و رزمنده و دارای عقیده و جهاد برای عقیده است. و مادامی که این روح بزرگ در کالبد ملت ماست، از توطئه‏ها و کجرویها و سایر چیزهایی که برای ملت ما بوده است و در پیش است هراسی نیست. آن ملت باید از مشکلات هراس داشته باشد که ایمان نداشته باشد. آن که ایمان و عقیده دارد و بپاخاسته است که جهاد کند در راه این ایمان و عقیده و اعتقاد به این دارد که فداکاری در راه خدای تبارک و تعالی پیروزی است و رسیدن به مقام شهادت پیروزی دیگر است، یک همچو ملتی شکست ندارد. آنهایی که توطئه‏گر هستند و با توطئه خودشان می‏خواهند بین ملت نفاق ایجاد کنند، و گمان کردند که می‏توانند بین ملت یکپارچه اسلامی ایران نفاق ایجاد کنند و گروهها را در مقابل هم قرار بدهند، آنها در اشتباه‏اند. آنها ملت ایران را نشناختند. آنها نمی‏دانند که ملت ایران یکپارچه مجاهد است و یکپارچه رزمنده است و یکپارچه مؤمن است و دست تبهکاران را به واسطه ایمان خودشان از کشورشان قطع می‏کنند؛ توطئه‏ها را یکی پس از دیگری خنثی می‏کند. ملت امروز یکپارچه در صحنه است و مراقب؛ مراقب توطئه‏ها؛ مراقب تبهکاریها. و به مجرد اینکه احساس کند گروهی، یا اشخاصی، بر خلاف آن مسیری که ملت دارد، که آن مسیر انسانیت و مسیر حق است و مسیر جهاد برای ایمان و عقیده است، به مجرد احساس مخالفت اشخاص یا گروهها با این راه، خود ملت، بدون اینکه احتیاج به این داشته باشد که کسانی ملت را دعوت بکند یا تجهیز بکند، خود ملت مجهز است. و تمام ملت، چه نیروهای مسلح، ارتش و ژاندارمری و شهربانی و بسیج و پاسداران و نیروهای ملی و چه سایر قشرها، که آنها هم قوای مسلح به ایمان هستند، اینها همه در صحنه حاضرند، و ناظر اعمال اشخاص و ناظر اعمال گروهها و جبهه‏ها هستند؛ و خودشان جوابگوی همه چیزهایی که بر ضد این انقلاب می‏خواهد شکل بگیرد هستند و بحمد اللَّه احتیاج به اینکه کسی آنها را بسیج کند ندارند. یک همچو ملتی است که پیروزی نهایی را به دست می‏آورد؛ و هر چه شهید در این راه پیروزی می‏دهد مصمم‏تر می‏شود و خستگی ناپذیر است.

این گروههایی که مع الأسف عده‏ای از جوانان ما و بچه‏های عزیزی را که اینها باید برای میهن خودشان و اسلام خودشان عمل کنند بازی می‏دهند و بر ضد این انقلاب اسلامی، که دست قدرتها را از این کشور قطع کرده است، بسیج می‏کنند و در خیابانها می‏آورند و در مقابل ملت می‏خواهند بایستند در اشتباه‏اند. و من باید به این جوانهای گول خورده، که از چند نفر گرگ اینها گول خورده‏اند، نصیحت کنم و به پدر و مادر این عزیزان نصیحت کنم که شما فرزندان خودتان را و جوانهای خودتان را از دست این گرگهایی که به صورت آدمیزاد درآمده‏اند و شما را منحرف می‏خواهند بکنند، [بگیرید] توجه داشته باشید این امری که در دو روز پیش از این اتفاق افتاد[31] این را مطالعه کنید ببینید چه بود؛ برای چه بود، و برای که بود. آیا شما در مقابل امریکا ایستادید و می‏خواهید جهاد کنید؟! در مقابل شوروی ایستادید و می‏خواهید جهاد کنید؟! می‏خواهید کشور خودتان را از دست امریکا بگیرید! می‏خواهید کشور خودتان را از دست شوروی بگیرید؟! شما که بازی خوردید و سران خیانتکار منافقین، شما را بازی داده‏اند و خودشان در پناهگاهها نشستند و شما را به خیابان آوردند و آن غائله اسفناک را به دست شما به بار آوردند، آیا شما در مقابل کی می‏خواستید بایستید؟ اعلام قیام مسلحانه در مقابل کیست؟ اعلام قیام مسلحانه در مقابل ملتی است که قریب بیست سال، و اخیراً دو سه سال، خون خودش را داده است و دست امریکا و بلوک او را و شوروی و بلوک او را از این کشور کوتاه کرده است. شما در مقابل این ملت می‏خواستید قیام بکنید! شما را وادار کردند به آن کارهایی که روی تاریخ را سیاه کرد؛ فکر این را کردید که شما دارید چه می‏کنید و متحرک به تحریک چه اشخاصی هستید؟ آنهایی که شما را به قیام و استقامت دعوت کردند و جا را خالی گذاشتند و رفتند! قیام و استقامت در مقابل کی؟ در مقابل اسلام؟ در مقابل جمهوری اسلامی؟ در مقابل قرآن کریم؟ با اسم قرآن، مجاهده در مقابل اسلام و قرآن؟! با اسم اسلام، قیام بر ضد اسلام؟! با اسم آزادی، قیام بر ضد آزادی؟! بیدار بشوید! جوانهای خودتان را نصیحت کنید. شما تمام قوای خودتان را هم که روی هم بگذارید، در مقابل این سیل خروشانی که ملت مسلمان و ارزنده ایران به راه می‏اندازد، قطره‏ای بیش نیستید؛ چرا خودتان را به تباهی می‏کشید و با اسم استقلال ایران می‏خواهید ایران را به چنگال گرگهای قدرتمند مبتلا کنید؟ یک قدری تفکر کنید. ملت ما یک قدری در حال این افراد تفکر کند. پدر و مادرهای این جوانهای گول خورده، این دخترهای گول خورده، این پسرهای گول خورده، تفکر کنند و آنها را هدایت کنند. ما خیرِ شما را می‏خواهیم. جمهوری اسلامی خیر دنیا و آخرت شما را می‏خواهد. جمهوری اسلامی استقلال واقعی شما را می‏خواهد. جمهوری اسلامی آزادی شما را از دست این گرگهای شرق و غرب می‏خواهد. این گروهکهای بدبخت، این گروهکهای جنایتکار، جوانهای ما را بازی می‏دهند؛ خودشان در پناهگاهها می‏نشینند، و جوانهای این ملت را بسیج می‏کنند بر خلاف اسلام و بر خلاف ملت مسلمان و در خدمت ابرقدرتها و خصوصاً امریکا.

این نقشه‏ای که مدتهاست در کار است، و نقّاشان بی‏خبر از خدا دنبال شکل دادن آن بودند، و من مطالعه می‏کردم در حال آنها و در وضع آنها، بالاخره با ناشیگری خودشان را لو دادند و باطنشان را ظاهر کردند و ملت فهمید که اینها چه کاره‏اند؛ با یک صورت اسلامی و حق به جانب در این مملکت آمدند، و نقشه شوم قدرتهای بزرگ را؛ یعنی امریکا را، می‏خواستند در این کشور پیاده کنند. اینها ملت را نشناخته بودند. اینها ملت اسلامی را نمی‏شناختند. اینها با همه هوششان و با همه علمشان این علم را نداشتند که ملت اسلام یعنی چه و قدرت اسلام یعنی چه. اینها خواستند راه را برای امریکا باز کنند و امریکاییان همه دور پرچمشان جمع شدند. نصیحت من را گوش نکردند و مصلحتی که من برای آنها می‏اندیشیدم و برای کشور خودمان، از آن غفلت کردند و آنچه که من می‏خواستم نشود، شد. من نمی‏خواستم که مثل زمان رضا خان [بشود] که وقتی او را بیرونش کردند، آن رفیقِ صدیقِ آنها اول کلمه‏ای که در مجلس گفت، [این بود که‏] گفت الخَیْرُ فِی مَا وَقَع‏[32]! من نمی‏خواستم که در کشور بپاخاسته اسلامی ما یک همچو اشخاصی باشند و بیایند و گوش به حرفها ندهند و مصلحتهایی که ما برای آنها، پیش پای آنها می‏گذاشتیم گوش ندهند، و کار را به جایی بکشند که آنهایی که دیروز برای آنها پشتوانه بودند امروز دشمن آنها باشند! اینها نشناختند اسلام را، و نشناختند این ملت اسلام را. اینها خیال می‏کردند که همان طوری که در غرب یا در شرق گروه سیاسی، بازیهای سیاسی می‏کنند و مردم را با بازیهای سیاسی گول می‏زنند و بسیج می‏کنند، می‏توانند در ایران هم با آن بازیهای سیاسی، مردم را متفرق کنند و جدا کنند و در مقابل اسلام و جمهوری اسلامی بسیج کنند، و مردم را وادار کنند که این مجلس را خودشان منحل کنند و این دولت را خودشان بر کنار کنند و این قوه قضائیه را خودشان منحل کنند و جمهوری اسلامی را خودشان به دست خودشان به باد فنا بدهند، و راه را باز کنند از برای قدرتهایی که طعمه‏های خودشان را از دست داده‏اند، تا این مملکت باز طعمه امریکا و دنبال او شوروی شود. اینها نشناخته بودند اسلام را؛ خیال می‏کردند اسلام هم مثل مسلکهای دیگر فقط یک مسلک سیاسی است که بشود اینها با آن بازیهای شیطانی سیاسی، این مردم را از راه خودشان، که بیست سال است در راه آن خون داده‏اند، بیست سال است جوانان خودشان را فدا کرده‏اند، اینها را از آن راه حق به سوی راه باطل و از نور به ظلمات بکشند و راه را برای دوستان خودشان باز کنند.

من بسیار متأسفم از اینکه کوشش کردم که در این دوره اول جمهوری اسلامی این طور مسائل پیش نیاید، و این طور عزل و نصبها نشود؛[33] لکن با کمال کوششی که کردم اینها نتوانستند بفهمند. من با زبانهای مختلف آنها را دعوت کردم به اینکه رها کنند این راهی را که در پیش دارند و با ملت ایران این طور نکنند. من می‏خواستم که تمام این کسانی که در کار دولتمردی هستند تا آخر انقلاب و پیروزی انقلاب، همه در محل خودشان باقی باشند و این جمهوری اسلامی را همه با هم به آخر برسانند و به پیروزی مطلق؛ لکن دستهایی در کار بود و گرگهایی بود در بین اینها که نگذاشتند آن مطلبی را که می‏خواستیم نشود، نشود. وقتی احساس شد که اینها [با] نقشه شیطانیِ اتحاد با منافقینی که دیروز، پریروز ریختند در خیابانها و جوانهای ما را سر بریدند، اموال مردم را آتش زدند و خیابانها را به فساد کشاندند، با اینها دست در دست هم داده بودند و با گروههای منحرف دیگر دست به دست هم داده بودند برای اینکه این کشور را به تباهی بکشند، وقتی که احساس همچو خطری شد [...] من قبلًا هم گفته بودم که اگر من احساس خطر بکنم، آن چیزی را که به شما داده‏ام پس می‏گیرم.

همین است، کسانی که ادعای اسلام می‏کنند، همین است رفتار آنهایی که ادعای [حفظ] منافع مردم را می‏کنند؛ می‏گویند ما طرفدار خلق هستیم. من نمی‏دانم این «خلقی» که اینها طرفدار آنها هستند در کجای دنیا زندگی می‏کنند؟ این «خلق» در ایران است یا در امریکاست یا در شوروی؟ اینها طرفدار خلق هستند، طرفدار خلق ایران، اما در مقابل این خلق میلیونی ایران می‏ایستند و به جنگ مسلحانه بر می‏خیزند؟

مع الأسف چون می‏بینم در بین اینها بسیاریشان گول خورده‏اند، جوانان پاکدلی بودند که این گرگها آنها را منحرف کردند، و من امید این را دارم که این جوانها برگردند، اینها به دامن ملت برگردند، به دامن اسلام برگردند، از این جهت، من موعظه می‏کنم آنها را، موعظه می‏کنم پدر و مادر اینهایی را که گول خورده‏اند، که جوانان خودشان را نگذارند برای ایده‏های چند نفر خائن که می‏خواهند در این کشور حکومت کنند، و پشتیبان آنها هم امریکاست یا شوروی، نگذارید جوانان شما تباه شوند. اینها نشناخته بودند ملت ایران را؛ و نشناخته بودند قوای مسلح ملت ما را. اینها مقایسه می‏کردند این زمان را با زمان شاه مخلوع. اینها گمان می‏کردند که ارتش امروز ما هم ارتش زمان شاهنشاهی است. اینها گمان می‏کردند که ملت ما هم ملتی است که دیگر می‏شود گولشان زد با تمام قوا برای گول زدن ملت قیام کردند. و مع الأسف گروههای مختلفی که بعضیشان هم متدین هستند و نمازخوان هستند، آنها هم در این میدان وارد بودند و هستند.

کراراً من گفتم که بیا برو[34] از این گروهکهای فاسد، از این منافقین، تبرّی کن؛ حیثیت خودت را از دست نده. بیا برو در ملأ عام و اینها را از خود بران. اینها تو را به تباهی می‏کشند. این گرگهایی که اطراف تو جمع شده‏اند الّا بعض معدود آنها، همه آنها گرگهایی هستند که می‏خواهند ترا به تباهی بکشند، اینها را از خود بران. و برای اینکه نتوانست بفهمد اسلام یعنی چه و کشور اسلامی یعنی چه و ملت اسلام یعنی چه و ارتش اسلام یعنی چه و سایر قوای مسلح اسلام یعنی چه، این خودش را به تباهی کشاند. من امروز هم علاقه به این دارم که این گروههایی که مسلمان هستند، این جمعیتی که نمازخوان هستند، این جمعیتی که با خدا باز قطع مراوده نکرده‏اند،[35] این آقایانی که باز رابطه‏شان را با اسلام قطع نکرده‏اند، اینها به هوش بیایند و حساب خودشان را از آنهایی که قیام به ضد اسلام کردند جدا کنند، در ملأ عام و در رادیو و تلویزیون بروند و این گروههایی که چند روز پیش آن قدر جنایت کردند محکوم کنند. [از] آن اشخاصی که با پشتیبانی این گروهها و با اساسی که می‏خواست درست کند و می‏خواستند درست کنند که ملت ایران را تکه تکه کنند، و شهرهای ایران را یکی بعد از دیگری به تباهی بکشند، اینها بروند و از آنها تبرّی کنند و حساب خودشان را از توطئه گران فاسد و از کسانی که به اسلام هیچ عقیده ندارند، و آن غائله پریروز را ایجاد کردند، بروند اینها از آنها تبری کنند؛ از آنهایی که اسلام را برای امروز صحیح نمی‏دانند و احکام اسلام را مال هزار و چهار صد سال پیش می‏دانند! اینها از آنها تبری کنند. من صلاح شما را می‏دانم. نگذارید خدای نخواسته آن چیزی که به سر دیگران آمد به سر شما بیاید. من علاقه دارم به اینکه همه شما دور پرچم اسلام با هم بایستید، در مقابل امریکا، در مقابل شوروی؛ نه در مقابل خودتان. جبهه‏گیری نکنید در مقابل هم. با هم دست به هم بدهید تا این کشور را نجات بدهید. این اختلافاتی که شما می‏خواهید درست کنید، و در سخنرانیهایتان درست می‏شود و در نوشته‏هایتان ایجاد می‏شود. اینها به صلاح اسلام، به صلاح کشور، به صلاح ملت، نیست. شما می‏خواهید به کجا بکشانید این کشور را؟

کوشش شما متدینین این است که این کشور کجا برود؟ در آغوش امریکا برود؟ در آغوش شوروی برود؟ شما نمی‏دانید که اگر به فرض محال، ایجاد اختلاف بتوانید بین گروههای اسلامی بکنید، این به جز اینکه امریکا بیاید و این کشور را به دست بگیرد یا شوروی این کار را بکند نتیجه دیگری دارد؟ شما غفلت از این دارید؟ شما دانشمندان هستید و از این معنا غافلید؟! شما همه این ملت را به امریکا می‏خواهید بفروشید؟

من باز، با کمال علاقه‏ای که به این دارم که همه با هم متحد باشید، نصیحت می‏کنم به شما که شما از این تجربه نصیحت و عبرت بگیرید؛ توجه بکنید این مجلس یک مجلسی است که در مقابل این امور انحرافی ایستاده است. این مجلس در دست هیچ حزبی نیست؛ در دست هیچ گروهی نیست؛ اکثریت این مجلس اشخاص مستقلی هستند که خودشان فکر می‏کنند و خودشان عمل می‏کنند؛ آنها انحرافات را [می‏بینند]، و رضای خدا را در نظر می‏گیرند و با رضای خدا می‏خواهند راه را به آخر برسانند. و شما که انحلال یک همچو مجلسی را می‏خواهید می‏دانید چه می‏کنید؟ غافل هستید شما، آدمهای تحصیل کرده متدین، شما را غافل کردند شیاطین؟ یا خدای نخواسته با توجه یک همچو کارهایی انجام می‏دهید؟ شما متنبه بشوید! این حوادثی که در دنیا واقع می‏شود این حوادث برای تنبه ما لازم است واقع بشود و کافی است متنبه بشوید و بر خلاف این سیل خروشان اسلام و ملت اسلامی شنا نکنید. من خیر شما را می‏خواهم. من خیر همه‏شان را می‏خواستم. من خیر این گروهکها را هم می‏خواهم؛ این گروهکها دست بردارند و در مقابل اسلام و کشور اسلامی قیام نکنند؛ آنهایی که قیام نکردند توبه کنند برگردند به دامن اسلام. و این جوانهایی که به دام اینها افتادند تنبه پیدا کنند و برگردند به دامن اسلام. بیخود جان خودشان را فدای شیطان نکنند. جان برادرانشان را فدای هواهای شیطانی نکنند. سران اینها شیاطینی هستند که آن شیاطین می‏خواهند جوانهای ما را دخترهای بیچاره مارا، پسرهای بیچاره مارا، می‏خواهند در مقابل ملت نگه دارند و قیام کنند در مقابل ملت، و همه را به باد فنا بدهند. اینها یک گروههای کوچکی هستند که چنانچه این مصلحت، که عبارت از این است که جوانهای گولخورده ما برگردند به آغوش اسلام و ملت، اگر نبود این، خوب، تکلیف آنها زود معلوم می‏شد. ملت هم فریاد می‏زنند و از من می‏خواهند که تکلیف آنها را معین کنم. لکن من مصلحت همه مسلمین را و غیر مسلمین را هم می‏خواهم، که اینها همه رها کنند این شرارتها را؛ و جوانها و دخترها و پسرهای عزیز ما گول اینها را نخورند. از دام اینها فرار کنند؛ و به آغوش اسلام برگردند، که اینها برای ملت نمی‏خواهند کار بکنند؛ دلیل این است که اینها در هر جا دارند قیام به ضد ملت می‏کنند. این هیاهوی چند روز پیش از این، دو روز پیش از این، و آن شرارتها، برای جلوگیری از امریکا بود؟! این مردمی که شهید شدند امریکایی بودند؟! این خرمنهایی که شما آتش می‏زنید خرمنهای امریکاست؟! این کارخانه‏هایی که شما به تعطیلی می‏کشید کارخانه‏های امریکایی است؟! این کشاورزان را که دعوت به کمکاری و بیکاری، [می‏کنید] یا اینکه اگر حاصل عمرشان را جمع کردند شما با یک کبریت آتش می‏زنید، اینها مردم امریکا هستند؟! شما طرفدار خلق هستید؟! طرفدار خلق ایران هستید؟! طرفدار ملت خودتان هستید؟! شما آقایان که از اینها تأیید می‏کنید طرفداری از اسلام می‏کنید؟! طرفداری از کشور اسلامی می‏کنید؟! کارهای اینها را اسلامی می‏دانید؟! شما کارهای حکومت اسلامی ما را اسلامی نمی‏دانید، و کارهای این گروهکها را که در میدانها و در خیابانها با سلاح به جنگ مردم برخاسته‏اند اسلامی میدانید؟! نباید یک دفعه هم تفکر کنید؟!

تفکّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبعِینَ سَنَة[36]

اگر شما هفتاد سال هم عبادت کردید، بنشینید یک ساعت هم تفکر کنید؛ فکر کنید که دارید چه می‏کنید، فکر کنید که برای خودتان دارید چه غائله‏ای بپا می‏کنید. آن صحبتهایی که شما فرستادید و در مجلس کردند این برای خدا بود؟! این تهمتها برای خدا بود؟! این کارهایی که شما می‏کنید، مع الأسف شمایی که طبقه مسلم و اسلامی هستید، این کارها برای کشور شماست؟ برای اسلام است؟ دین شما را وادار کرده است که بر خلاف یک دولتی که این همه گرفتاری دارد عمل بکنید و چوب لای چرخ یک دولتی که دارد برای این ملت شب و روز زحمت می‏کشد بگذارید؟! این برای اسلام است؟ یا برای ملت اسلامی است؟! به نفع کشور است؟!

باید من متأسف باشم از این مسائل که گرفتارش هستیم. من نمی‏خواهم که شماها هم به سر نوشت دیگران مبتلا بشوید. من نمی‏خواستم که آنها هم این سرنوشت را داشته باشند. من در حالات همه‏تان مطالعه کردم و می‏کنم و نمی‏خواهم که منتهی بشود آن رأیی که من دارم به اینکه شما- خدای نخواسته- دیگر در فکر اسلام نیستید، و همه فکر خود هستید. مگر من و شما چند سال دیگر هستیم؟ مگر شماها چه قدر می‏خواهید عمر بکنید؟ مگر شما هر مقامی هم پیدا بکنید از مقام رضا خان و محمد رضا خان بیشتر می‏شود؟ عبرت بگیرید! عبرت بگیرید از این حوادث تاریخ. تاریخ معلم انسان است.

تعلیم بگیرید از این حوادثی که در دنیا واقع می‏شود. شماها چند سال دیگر نیستید در این عالم، چمران‏[37] هم نیست؛ چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد؛ ما و شما هم خواهیم رفت. مثل چمران بمیرید. مثل این سربازهایی که در مرزها کشته می‏شوند بمیرید. این وصیتنامه‏هایی که این عزیزان می‏نویسند مطالعه کنید. پنجاه سال عبادت کردید، و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامه‏ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید. این جوانهای ما که علیل شدند الآن هم وقتی می‏آیند از من می‏خواهند که دعا کنم که اینها شهید بشوند؛ پایش را از دست داده، عصا زیر بغلش هست، لکن گریه می‏کند و می‏خواهد که دعا کنیم که شهید بشود. از اینها یک قدری تعلم پیدا کنید.

چرا من به شما عرض کردم که یک مطلبی که بر خلاف ضرورت اسلام است و بر خلاف نص قرآن است، و از یک گروهی صادر شده است با اسم و رسم،[38] من دعوت کردم که از اینها حسابتان را جدا کنید، نکردید؟ آن آقا،[39] من کراراً به او گفتم که حسابت را از این منافقین جدا کن و اعلام کن به اینکه شماها از اسلام نیستید و شماها به من ارتباط ندارید، نپذیرفت، و دید آنچه دید. و من امیدوارم که توبه کند تا خدای تبارک و تعالی او را بیامرزد و در آن عالم روسیاه نباشد. شما الآن وقت دارید. وقت توبه باقی است وقت جدایی از گروههایی که به ضد اسلام قیام کرده‏اند باقی است. یک قدم روی هوای نفس بگذارید، یک قدم روی خواستهای شیطانی خود بگذارید، و اعلام کنید به اینکه این کسانی که اعلامیه «جبهه ملی» را داده‏اند و بر ضد اسلام اعلامیه دادند، و ارتداد برای آنها- هر کدام ثابت بشود که به اطلاع آنها بوده است این مطلب- مرتد شدند، شما از آنها تبرّی کنید. شما از اینهایی که دیروز پریروز ریختند در خیابانها و آن همه جنایت کردند و اعلام کردند که ما بر خلاف جمهوری اسلامی مسلحانه جنگ می‏کنیم، شما از اینها تبرّی کنید. من صلاح شما را می‏خواهم. من علاقه دارم به بسیاری از شما و شما توجه ندارید. من باید بگویم که شماها با اینکه در سیاست بزرگ شدید، شمّ سیاسی ندارید. چنانچه آقای بنی صدر هم شمّ سیاسی نداشت.

من الآن هم نصیحت می‏کنم آقای بنی صدر را به اینکه نبادا در دام این گرگهایی که در خارج کشور نشستند و کمین کردند بیفتید، و این آبرویی که از دست دادید بدتر بشود.

من علاقه دارم که تو بیشتر از این خودت را تباه نکنی. من علاقه دارم که همه اشخاصی که در این مملکت زندگی می‏کنند یک زندگی انسانی- الهی باشد. نبادا یک وقت در دام اشخاصی بیفتی که این ملت آنها را سر تا پا شناخته است؛ و آنها از تو پشتیبانی کنند و تو هم در دام آنها بیفتی؛ که هم دنیا به باد رفته است تا آخر، و هم آخرت. اگر نصیحتهای من را گوش کرده بودی، این مسائل پیش نمی‏آمد. لکن نگذاشتند؛ آنهایی که به تو اظهار علاقه می‏کردند آنها به اسلام علاقه نداشتند؛ و تو را کشاندند به جایی که تباه کردند، بیش از این خودت را تباه نکن؛ به دام این اشخاصی که مثل اژدها دهان باز کرده‏اند تا همه حیثیت تو را به باد فنا بدهند و ببلعند نیفت. چنانچه توبه کنی و برگردی و علاقه خودت را از این گروههای مفسد، فاسد، جنایتکار، سلب کنی، و در یک کناری بنشینی مشغول تصنیف و تألیف بشوی، صلاح تو است. اگر شما آن نصیحتی را که آن روز من با حال بیماری در بیمارستان به شما کردم گوش کرده بودید، امروز این طور نبود و من نمی‏خواستم باشد؛ آن روز من [در] یکی از حرفها، که اساس همه گرفتاریهای بشر است، تنبه دادم که حُبُّ الدُّنیا رَأْسُ کُلِّ خَطیئَة[40] تمام خطاهایی که از ماها صادر می‏شود روی این حبّ نفس و جاه و مال و منال است؛ اگر این کلمه را گوش کرده بودید و هواهای نفسانی را زیر پا گذاشته بودید، این طور نمی‏شد که همه گروهها، همه دوستان شما، از شما منفصل بشوند، الّا این گروههایی که می‏خواهند شما را آلت دست قرار بدهند و به مقاصد خودشان برسند. دوستهای درجه اول شما پشت بشما کردند.

گروههایی که با شما بودند و برای شما شعار می‏دادند پشت به شما کردند. و این دلیل این بود که شما قدرت سیاسی ندارید، بزرگتر دلیل این است که انسان یازده میلیون‏[41] رأی را تباه کند! این گذشت و ناگوار گذشت، من نمی‏خواستم این طور بشود. لکن باز برای هر کس، هر کار بکند، جای توبه هست. درِ توبه باز است. رحمت خدا واسع است. شما توبه کن و یک قدم طرف خدا برو و پشت به هوای نفسانی بکن، خداوند می‏پذیرد تو را. آبروی تو را اعاده می‏دهد. حیثیت تو را اعاده می‏دهد.

و شمایی که امروز هستید در مجلس و در صحنه، شما هم این نصیحت عاجزانه من را قبول کنید و یک پا روی نفسانیت بگذارید، و این گروههایی که ایران را می‏خواهند به تباهی بکشند، قیام مسلحانه بر ضد اسلام کردند، اینها را از خود برانید و از آنها تبرّی کنید؛ و آنهایی که اسلام را برای حالا دیگر صحیح نمی‏دانند، آنها را هم از خودتان برانید و از آنها تبری کنید. جای توبه باز است. بزرگترین گناه این است که انسان طرفداری بکند از کسانی که به ضد اسلام قیام کرده‏اند، یا به ضد اسلام اعلامیه می‏دهند. من خیر شما را می‏خواهم. من حق خودم را بخشیدم به شما. هر چه بد گفتید بخشیدم. لکن خیر شما را می‏خواهم که از این خطاها که تا کنون شده است دست بردارید، و با ملت حسابتان را یکی کنید؛ و با این گروههای مختلفی که می‏خواهند از حیثیت شما برای خودشان کسب وجاهت کنند، و هر چه آنها کسب وجاهت کنند شما وجاهتتان را از دست می‏دهید، از اینها ببرید، و به اسلام، به همان چیزی که عقیده به آن دارید- لکن هوای نفس نمی‏گذارد- برگردید. و همه ما، همه ما، تعلیم پیدا بکنیم از این سربازهایی که در جبهه‏ها دارند جان خودشان را فدا می‏کنند. آنها جان خودشان را برای اسلام و برای مصلحت کشور اسلامی فدا می‏کنند و ما سر خون آنها اینجا بنشینیم و با هم جنگ و ستیز کنیم! این در منطق اسلام از بزرگترین گناهان است و در منطق انسانیت از بزرگترین اموری است که قبیح است؛ چه قدر قبیح است که یک دسته‏ای برای مصالح کشورشان، برای مصالح ما، بروند در جبهه‏ها و آن طور جانفشانی کنند و آن طور خون خودشان را بدهند و شب و روز خودشان را صرف در این عبادت بزرگ الهی بکنند، و من و شما اینجا بنشینیم و مقاله بنویسیم و روزنامه بنویسیم و به جان هم بیفتیم! چه قدر این مسأله قبیح است و چه قدر شرم‏آور است!

خداوند همه ما را از شرّ خودمان نجات بدهد خداوند همه مارا به راه راست خودش هدایت کند. خداوند کشور ما را از شرّ اجانب نجات بدهد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏14، ص: 482 ـ 494)

ـ نامه به خانم اکرم یزدی زاده؛ تشکر و اعلام وصول وجه نذر (1361)

[بسم اللَّه الرحمن الرحیم. السلام علیکم، ان شاء اللَّه که حال همگی‏تان خوب باشد و هیچ گونه کسالتی نداشته باشید که مبادا دشمن شاد شوید. ما هیچ کاری نداریم با شما عزیزان، جز اینکه دعا کنیم و دعا کنیم. من نمی‏دانم و نمی‏توانم احساسات درونی حاکی از عشق به امام عزیز را چطور بیان کنم فقط این را می‏دانم که می‏خواهم و نمی‏توانم؛ می‏دانم که رهبر عزیزتر از جانم- به علت کثرت نامه‏ها- نمی‏توانند نامه من حقیر را بخوانند (من هم توقع ندارم؛ چون وجود امام از همه چیز مهمتر و با ارزشتر است) ولی شما را به خدا که یک خط (دستخط امام) برایم بنویسید. این جانب فعلًا معلم (مربی تربیتی) می‏باشم و قبل از اینکه معلم شوم حقوق یک ما هم را نذر جدّ امام کردم. دو بار به دفتر تلفن زدم یک بار گفتید پول را بیاورید جماران گفتم چون راهم دور است و از شهر ری می‏باشد، گفتید بفرستم. الآن همراه این نامه پول را که مبلغ ناقابل دو هزار و سیصد تومان می‏باشد می‏فرستم، باشد که ان شاء اللَّه برسد. فقط اگر رسید دو کلمه برایم بنویسید که رسیده است تا بدانم نذرم ادا شده است و پول را نزد خود امام عزیزتر از جانم بدهید. دخل و تصرف با خود ایشان می‏باشد. اگر خطم بد است ان شاء اللَّه می‏بخشید وقت با ارزشتان را بیشتر از این نمی‏گیرم. خدا به همراه همگی‏تان باشد. خداوند بر طول عمر امام کبیرمان بیفزاید، ان شاء اللَّه. به امید پیروزی و آزادی تمام سرزمینهای اشغالی از دست صهیونیستها و امپریالیستها از ایران تا قدس عزیز، ان شاء اللَّه. 29/ 3/ 61- اکرم یزدی زاده‏].

بسمه تعالی‏

خانم اکرم یزدی زاده- ایّدها اللَّه تعالی‏

مرقوم محترم واصل، از عواطف و تعهد شما به اسلام و جمهوری اسلامی متشکرم.

امید است موفق در تربیت خود و دیگران باشید. از خداوند تعالی سعادت و سلامت شما را خواهانم. ضمناً وجه نذر شما واصل شد و من قبول نمودم. و السلام علیکِ. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏16، ص: 358)

ـ پیام تشکر به رئیس جمهور مالدیو؛ تبریک حلول ماه مبارک رمضان (1361)

«جناب آقای مأمون عبد القیوم، رئیس جمهوری مالدیو

تلگراف تبریک جنابعالی به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا فرارسیدن این ماه بزرگ الهی را به آن جناب و برادر مسلمان کشورتان تبریک می‏گویم. و از خدای تعالی عظمت و سربلندی اسلام و مسلمین را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج‏16، ص: 359)



[1] - اشاره امام به قحطی و وضع فلاکت‏بار مردم نواحی فسا در آن سنوات است. این موضوع در اعلامیه امام در اعتراض به برگزاری جشنهای 2500 ساله نیز اشاره شده است.

[2] - خصوصاً.

[3] - سوره بروج، آیه 20:« و خدا از همه سو بر آنها احاطه دارد».

[4] - آقای محمود حلبی.

[5] - جلسات انجمن حجتیه.

[6] - اشاره به ماجرای غدیر خم.

[7] - جمع رجاء؛ اطراف.

[8] - هم پیمان. مقصود« ذمّی» و آن کسی است که با مسلمانان پیمانی بسته است تا در پناه حکومت اسلامی باشد. اشاره امام به ماجرای حمله عوامل معاویه در زمان حکومت علی( ع) به شهر« انبار» است. که در آن یکی از سربازان معاویه خلخال زنی ذمّی را از پایش در آورد.

[9] -« و کسانی که کافر شدند همچون چهارپایان می‏خورند و جایگاه آنان آتش است». سوره محمد آیه 12.

[10] -« معاء» به معنی روده است. رسول خدا( ص) فرمود:« سَیَکُونُ مِنْ بَعدی سَمْنَةٌ یَأْکُلُ المُؤْمِنُ فی مَعاءٍ واحدٍ و یَأکُلُ الکافر فی سَبْعَةِ أَمْعاءِ»؛ بزودی بعد از من طعام چربی خواهد بود که مؤمن آن را با یک روده و کافر آن را با هفت روده خواهد خورد. وسائل الشیعه، ج 16، ص 406.

[11] - مانند غلامان غذا می‏خورَد و مانند آنان مشی( روش) می‏کند. اقتباس از حدیثی مشابه از امام باقر( ع) پیرامون رسول اکرم( ص). ر. ک: بحار الأنوار، ج 16، ص 225.

[12] - برده‏ای آفریقایی، که به دست حضرت علی( ع) آزاد شد و پیوسته در خدمت آن حضرت بود. وی بعدها به دست حجاج بن یوسف ثقفی به شهادت رسید.

[13] - کنایه از شاه، که او را« اعلیحضرت» می‏خواندند.

[14] - از مباحث اصول فقه.

[15] - شاه.

[16] - رزق و هزینه.

[17] - در سال 1350 یکی از مطبوعات آلمان غربی نوشت که قرآن مسلمانان را از استعمال صابون منع کرده است و آیه یاد شده( سوره مائده، آیه 6) را شاهد آورده بود! دانشجویان مسلمان در اروپا مقالاتی در رد آن مقاله در مطبوعات منعکس ساختند؛ سمیناری نیز درباره بهداشت از نظر اسلام برگزار شد.

[18] - اشاره به سکوت بعضی از علمای نجف.

[19] - ابو جعفر محمد بن جریر طبری( 224- 310 ه. ق.) صاحب تاریخ طبری.

[20] - عز الدین علی بن اثیر جَزَوی( 555- 630 ه. ق.) صاحب کامل التواریخ مشهور به تاریخ ابن اثیر.

[21] - نیز ر. ک: صحیح مسلم، ج 3، ص 1688.

[22] - در لسان حدیث و فقه، ابو عبد اللَّه کنیه امام ششم حضرت جعفر بن محمد الصادق( ع) است.

[23] - عمر بن حنظله از امام صادق( ع) درباره تحاکم به طاغوت پرسید و حضرت آن را منع فرمود و رجوع به فقها را به شیعیان توصیه نمود.

[24] - ناصر الدین شاه.

[25] - دست خدا با جماعت است؛ منسوب به رسول اکرم( ص). صحیح ترمذی، ج 9، ص 10.

[26] - ولید بن عتبه، حاکم وقت مدینه.

[27] - آقایان: حسینعلی منتظری، علی مشکینی و راستی کاشانی سه تن از علما و مدرسین حوزه علمیه قم

[28] - آقای سید حسین خمینی

[29] - ایشان در تاریخ 31 خرداد 1360 در جبهه سوسنگرد- دهلاویه، در نبرد با قوای متجاوز بعثی به شهادت رسید.

[30] - به موجب بند پنج اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، عزل رئیس جمهور پس از حکم دیوان عالی کشور و یا رأی مجلس شورای اسلامی، از وظایف و اختیارات رهبری می‏باشد

[31] - اشاره است به اعلام قیام مسلّحانه گروهک تروریستی منافقین بر علیه نظام جمهوری اسلامی و ریختن آنها به خیابانها و اقدام به ترور مسئولین نظام.

[32] - خیر و نیکی در آن چیزی است که پیش می‏آید.

[33] - اشاره است به عزل بنی صدر از فرماندهی کلّ قوا و پس از آن از ریاست جمهوری.

[34] - خطاب به آقای بنی صدر است.

[35] - اشاره است به« نهضت آزادی».

[36] - ساعتی اندیشیدن، برتر است از هفتاد سال عبادت و پرستش. بحار الأنوار، ج 66، ص 293. البته در جوامع حدیثی شیعه به جای« سبعین»،« ستّین» ذکر شده است.

[37] - شهید مصطفی چمران

[38] - اشاره به« جبهه ملّی ایران»

[39] - آقای ابو الحسن بنی صدر.

[40] - علاقه به دنیا، سرمنشأ همه اشتباهات و گناهان است. اصول کافی، ج 2، ص 315، ح 1

[41] - اشاره است به میزان آرایی که ابو الحسن بنی صدر در نخستین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران بدست آورد.

انتهای پیام /*