امروز با امام: اول تیر
ـ نامه به آقای میرزامحمود نظام؛ مشکلات مردم شهرستان فسا (1350)
«خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت الاسلام آقای حاج میرزا محمود نظام- دامت افاضاته
مرقوم محترم که حاکی از سلامت مزاج شریف و حاوی تفقد از این جانب بود موجب تشکر گردید. سلامت و توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. از اوضاع عمومی آن نواحی و مضیقه اهالی محترم متأثر شدم.[1] امید است ان شاء اللَّه به همت جنابعالی و اهالی محترم و ثروتمندان آن نواحی، رفع گرفتاری از آنها بشود. چنانچه در این موضوع احتیاج به مصرف سهم مبارک باشد، مؤمنین مجازند از بابت آن به مستمندان بدهند.
از خداوند تعالی اصلاح حال عموم مسلمین را خواستار است. از جنابعالی امید دعای خیر برای حُسن عاقبت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج2، ص: 356)
ـ نامه به آقای محمدعلی گرامی؛ تأسف از بیتفاوتی برخی از علما (1350)
«خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقای گرامی- دامت افاضاته
مرقوم شریف واصل و از مطالبش مطلع شدم. مرقوم شده است چند نامه فرستادهاید و جواب ندادهام. جز یک نامه از شما در نظر ندارم و نمیدانم جواب دادهام که نرسیده است مثل بسیاری از نامهها یا غفلت شده است؛ در هر صورت احتمالات اصولی که داده بودید هیچ یک در ذهن این جانب نبوده و نیست و از جنابعالی نگرانی نداشته و ندارم. مراسلات را شاید اکثراً حتی مسافرین نرسانند و اگر احیانا برسد جواب هم به همین سرنوشت مبتلا است؛ اما راجع به بیمهری بعض آقایان مهم نیست، اگر شما به تکلیف خود عمل کنید و حساب شما نزد خدای تعالی روشن باشد. این جانب با زحمات طاقت فرسا میخواستم سوء ظن موجود در طبقات مختلفه سیّما[2] تحصیل کرده و دانشگاهی را نسبت به علمای دین مرتفع کنم یا تخفیف دهم؛ لکن خود آقایان راضی نیستند یا بعض آنها وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ[3] و بعض مطلب را شاید ادراک نکردهام. راجع به شخصی[4] که مرقوم شده بود جلساتش[5] ضررهایی دارد؛ از وقتی مطلع شدهام، تأییدی از او نکردهام و ان شاء اللَّه تعالی نمیکنم. در خاتمه از جنابعالی امید دعای خیر دارم و علاقه من به امثال جنابعالی محفوظ است. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج2، ص: 357)
ـ سخنرانی در جمع علمای نجف؛ برگزاری جشنهای شاهنشاهی- وجوب قیام علما (1350)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من احساس تکلیف میکنم که در بعضی از فرصتها تذکراتی راجع به گرفتاری مسلمین به آقایان بدهم؛ شاید آقایان هم برای خودشان احساس تکلیف کنند، و شاید در صدد برآیند که آن اندازهای که میتوانند کمک کنند به برادران مسْلمشان و لو کمک به نحو تبلیغ باشد، کمک به نحو تلگراف و کاغذ باشد.
از اول، مسلمین و اسلام گرفتار هواهای نفسانیهای بودهاند و این گرفتاریها که ما الآن داریم سرچشمهاش همان هواهای نفسانی بود که بعد از رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- به واسطه آن هواها نگذاشتند که حکومت حق تشکیل بشود. اگر گذاشته بودند که حکومتی که اسلام میخواهد، حاکمی را که خدای- تبارک و تعالی- امر به تعیینش فرموده است، رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- تعیین فرمود،[6] اگر گذاشته بودند که آن تشکیلات پیش بیاید، حکومتْ حکومت اسلامی باشد، حاکمْ حاکم منتخَبِ منصوبْ مِنْ قِبَلِ اللَّه تعالی باشد، آن وقت مردم میفهمیدند که اسلام چیست و معنی حکومت اسلامی چیست. مع الأسف بعد از رسول اللَّه- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- منحرف کردند مردم را از آن چیزی که پیغمبر امر فرموده بود. و اکتفا به انحراف در زمان خود هم نبود بلکه زمینه فراهم کردند از برای اینکه تا آخر نشود یک حکومت اسلامی تشکیل بشود.
قضیه معاویه از چیزهایی بود که با دست سابقین، آن مشایخ سابق، این زحمت برای مسلمین و اسلام پیش آمد. این اختلاف داخلی که بدتر از هر نحو اختلافی بود پیش آمد و حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- مبتلا شد به این اساسی که آنها درست کرده بودند. و بعد از ایشان هم حکومت از صورت اسلامی بکلی خارج شد و به صورت مَلِکُ الملوکی یا شاهنشاهی بیرون آمد. و تا آخر هم، تا حالا هم اسلام به خودش یک حکومت اسلامی [ندید]، مگر یک چند صباحی که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- بعد از رسول اللَّه و بعد از آن حرفها متصدی امر شدند؛ آن هم با آن همه گرفتاریهایی که پیدا کرد: گرفتاری جنگ جمل، گرفتاری صفین، گرفتاری جنگ خوارج- آن همه گرفتاریها که بود. مع ذلک این چند صباحی که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- حکومت کردند و برنامه حکومتی خودشان را تعیین کردند، همین چند صباح هم، برای مسلمین و برای اسلام یک درس عبرتی شد؛ یک مطلبی شد که فهمیدند که اسلام یعنی چه؛ تا اندازهای- همین چند صباح.
اگر گذاشته بودند که در پناه حکومت اسلامی، اگر گذاشته بودند در حکومت اسلامی و در پناه اسلام، حکومت تشکیل بشود و مردم در پناه حکومت اسلامی باشند، این همه گرفتاریهایی که از برای ماها الآن هم پیش آمده است، اینها هم- شاید- پیش نمیآمد. حاکمی که از طرف خدای تبارک و تعالی تعیین شد از برای امت، آن شخصی بود که وقتی به حکومت رسید، وقتی که با او جمع شدند و بیعت کردند بعد از آن خرابکاریهایی که شده بود تا آن روز و بعد از آن مصیبتهایی که برای اسلام پیش آوردند و تا حالا هم فسادش باقی مانده است، آن شخصی بود که وقتی که به حکومت رسید در حال حکومتش زندگیاش از جمیع زندگی امثال ماها و شماها، طلاب علوم دینیه، امثال این بقالها و این کاسبها، زندگی او پست تر بود. یک تکه نان جو بود که در آخر عمر مبارکشان، از قراری که گفته شده است، از بس خشک بود حضرت با دستشان نمیتوانستند بشکنند، با زانو میشکستند آن نان را و با آب تناول میکردند. این حکومت اسلام بود. میفرمود که- به طوری که نقل شده است- من میترسم که در یکی از حوالی مملکت من یکوقت یک گرسنهای باشد، یکوقت باشد که گرسنه در کار باشد، چطور من بخوابم «سیر»، و رعیت من یک نفرشان- و لو در بعض از ارجای[7] مملکت- اینها گرسنه باشند.
بالاترین مصیبتی که بر اسلام وارد شد، همین مصیبت سلب حکومت از حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- بود؛ و عزای او از عزای کربلا بالاتر. مصیبت وارده بر امیر المؤمنین و بر اسلام بالاتر است از آن مصیبتی که بر سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- وارد شد. اعظمِ مصیبتها این مصیبت است که نگذاشتند مردم بفهمند اسلام یعنی چه. اسلام حالا هم به حال ابهام دارد زندگی میکند. الآن هم مبهم است. الآن هم نمیدانند مردم که معنی اسلام چیست، حکومت اسلامی چیست، اسلام چه میخواسته بکند، چه برنامهای اسلام داشته است در حکومتش. این پنج سال حکومت، یا پنج- شش سال حکومت حضرت امیر، این با همه گرفتاریهایی که بوده است و با همه زحمتهایی که از برای حضرت امیر فراهم شد، سلبش عزای بزرگ است. و همین [دوره] پنج ساله و شش ساله، مسلمین تا به آخر باید برایش جشن بگیرند؛ جشن برای عدالت، جشن برای بسط عدالت، جشن برای حکومتی که اگر چنانچه در یک طرف از مملکتش، در یک جای از مملکتش، برای یک معاهد[8]- یک زن معاهد- یک زحمت پیش بیاید، یک خلخال از پای او درآورند، حضرت، این حاکم، این رئیس ملت، آرزوی مرگ بکند، که مرگ برای من- مثلًا- بالاتر از این است که در مملکت من یک نفر زنی که معاهد هست خلخال را از پایش درآورند. این حکومتْ حکومتی است که در رفتنش مردم باید به عزا و سوگواری بنشینند؛ و برای همان پنج روز و پنج ساله حکومتش باید جشن بگیرند؛ جشن برای عدالت، جشن برای خدا، جشن برای اینکه این حاکم حاکمی است که با ملت یکرنگ است بلکه سطحش پایینتر است در زندگی؛ سطح روحیاش بالاتر از همه آفاق است، و سطح زندگیاش پایینتر است از همه ملت.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْویً لَهُمْ[9]؛ این میزان است. هر کس که ملاحظه کرد که در تمتعاتش- در اکل و استفادهها و لذایذش- به افق حیوانی نزدیک است، یعنی میخورد و لذت میبرد بدون اینکه تفکر کند که از چه راهی باید باشد. حیوان دیگر فکر این نیست که حلال است یا حرام است؛ فکر این نیست که امت در گرفتاری هستند یا نیستند. آنهایی که بدون این تفکر، بدون یک قانونی- بدون قانون اسلامی- تمتع میکنند و میخورند، اینها اکلشان اکل حیوانی است و النّار مثویً لهم. در روایتی است که از برای کافر هفت تا مِعاء است، و از برای مؤمن معاء واحد است.[10] مؤمن یک معاء بیشتر ندارد و آن معاء قانون است: شکمش را، سایر لذایذش را، تطبیق میکند با قانون اسلام؛ تخلف از قانون اسلام نمیکند. اما آن کسی که مؤمن نیست، از راه شهوت میخورد بدون اینکه تطبیق با قانون بکند، این یک معاء؛ از راه غضب میخورد بدون اینکه تطبیق بکند با قانون، این هم یک معاء؛ از روی هوای نفس میخورد این هم یک معاء؛ مُزْدَوَج است بین هوای نفس و لذت شهوت، بین هوای نفس و غضب، بین غضب و هوای نفس، این هم سه تا؛ این شش تا مزدوج است از هر سه- هوای نفس و غضب و شهوت مزدوج شد و از راه اینها اکل کرد، این هفت تا؛ هفت معاء دارد. مؤمن بیش از یک معاء ندارد، و آن معائش از راه قانون است. اسلام هر چه فرموده است همان یک راه است. این جور نیست که به غضب خودش، به شهوت- همه اینها به دست مؤمن ایمان آوردند؛ همه قوا تابع قوّه عقل شدند که عقل هم تابع شرع است. برای یک همچو حکومتی که حکومت عقل است، حکومت عدل است، حکومت ایمان است، حکومت الهی است، در رفتنش عزا لازم است و در برقراریاش- برای همان چند سال حکومت حضرت امیر- مسلمین باید جشن بگیرند.
... آقا اینهایی که من عرض میکنم مطلب تصوری نیست. مع الأسف برای من کاغذهایی از ایران میرسد و شکایاتی از ایران راجع به اوضاع میرسد که دائماً روح مرا در عذاب دارد. از شیراز یکی از علمای محترم شیراز- سلّمه اللَّه- نوشتهاند به اینکه [در] عشایر جنوب اینجا قحطی واقع شده است، در جنوب؛ و عشایر اینجا به قدری در قحطی و در گرسنگی هستند که بچههایشان را در معرض فروش قرار دادهاند. از فسا یکی از علمای آنجا به من نوشته است به اینکه- باز همان وضع را نوشته است لکن این تکه آخر را ننوشته است راجع به گرفتاریهای آنها و اینکه من- که یک مثلًا اهل علمی هست ایشان- در فکر افتادم که با یک زحمتی برای اینها یک نانی، یک لباسی، یک چیزی تهیه کنم. بنده هم اجازه دادم اینکه از سهم امام این کارها را انجام بدهند. از تهران به من نوشتهاند که در بلوچستان و سیستان و اطراف خراسان، آنجا یک قحطی و گرسنگی شده است که مردم هجوم آوردهاند به شهرهای بزرگ؛ و از گرسنگی نه حیواناتی دارند و نه حیوانِ خود را میتوانند ضبط کنند و از گرسنگی این طور هستند. اطراف مملکت ایران در این مصیبت گرفتار هستند و میلیونها تومانش خرج جشن شاهنشاهی میشود! برای خود شهر تهران، از قراری که یک جایی نوشته بود، برای جشن خود تهران هشتاد میلیون تومان اختصاص داده شده است. این راجع به خود شهر است. کارشناسهای اسرائیل برای این تشریفات دعوت شدهاند. به طوری که خبر شدم و نوشتهاند به من، کارشناسهای اسرائیل مشغول بپاداشتن این جشن هستند و این تشریفات را آنها دارند درست میکنند این اسرائیل که دشمن با اسلام است و الآن در حال جنگ با اسلام است، این اسرائیل که «مسجد اقصی» را خراب کرد و دیگران میخواستند ترمیم کنند و روپوشی کنند جرم اسرائیل را، برای این اسرائیل نفت از ایران رفته است. از قراری که گفته شده است و در رادیوهای بزرگ دنیا گفته شده است، کشتی نفت ایران برای اسرائیل که در حال جنگ با مسلمین است رفته است. اینها شاههایی است که برایشان باید جشن بگیرید!
شاهنشاهی ایران، از اولی که زاییده شده است تا حالا، روی تاریخ را سیاه کرده است. جنایات شاههای ایران روی تاریخ را سیاه کرده است. برج از سر درست میکردند: سر مردم را میبریدند، قتل عام میکردند، بعد برج درست میکردند با آن. برای این شاهها ما باید، ملت اسلام باید جشن بگیرد! باید بازار تهران- حتمی است- بازار تهران باید از سرمایه خودشان بدهند برای این جشنها. جشن برای او باید گرفت که در پناه او مسلمین راحتند؛ جشن برای آنی باید گرفت که برای اینکه یک خلخالی از پای یک نفر معاهد،- معاهده- در میآید آرزوی مرگ میکند نه کسی که اگر یک دفعه یک شعاری بر خلاف هوای نفس او داده بشود، بفرستد بریزند در دانشگاه. آقا نوشتهاند که دخترها را این قدر زدهاند که پستانهای اینها محتاج به جراحی است، در همین چند وقت واقع شده است و نجف بیاطلاع است. [گریه حضار] فضاحتهای دیگری که کردند قابل ذکر نیست. چرا؟ برای اینکه شعار دادند که ما جشن 2500 ساله را نمیخواهیم؛ ما گرسنه هستیم؛ گرسنگی مسلمانها را رفع کنید؛ جشن نگیرید؛ روی مردهها جشن نگیرید. آقا برسانید به دنیا؛ چرا نجف این قدر خواب است؟ ما مسئول نیستیم؟ تمام کار ما برای مسلمین درس است؟ فقط همین، که ما درس بخوانیم؟ ما نباید به درد مسلمانها برسیم؟ ما نباید اعتراض کنیم که چرا نفت ایران و اسلام را برای مملکتی که در حال جنگ با مسلمین است میفرستید؟ این اعتراض ندارد؟ نباید این گفته بشود؟ ما برای چه سلاطینی، برای چه سلاطینی جشن بگیریم؟ مردم چه خوشی از سلاطین [دارند]؟ برای آغا محمد خان قَجَرْ ما جشن بگیریم؟! در زمان خود ما- زمان خود من- بوده است آن روسیاهیهایی که به بار آوردند؛ برای کسانی که در مسجد گوهرشاد مسلمین را آن طور قتل عام کردند که خونهایش به دیوار تا مدتی بود و مسجد را درش را بسته بودند که کسی نبیند، ما جشن بگیریم؟! برای آنکه 15 خرداد را پیش آورده، و به طوری که گفتهاند و یکی از علمای قم به من گفت که در قم چهار صد نفر را کشتهاند و روی هم رفته گفته میشود که پانزده هزار مردم را قتل عام کردهاند، ما جشن بگیریم؟! برای اینها ما باید جشن بگیریم؟! خوبهای اینها شقاوت داشتند. یکی از آنهایی که جزء خوبها حسابش میکنند و شاید فواتح برایش خوانده میشود، برای خاطر اینکه یکوقت به کالسکه او جسارت کرده بود یک فوج گرسنه- در بین راه حضرت عبد العظیم یک فوج گرسنهای نان خواسته بودند، گرسنه بودند، بیچاره بودند، یک سنگی هم پرت شده بود یا کرده بودند طرف کالسکه او- گفت که این فوج یا این دو فوج را طناب بیندازید، بردند طناب انداختند [و] عده کثیری را با طناب خفه کردند. و یکی از وزرای بزرگ، یکی از اشراف ایران، رفت اعتراض کرد که آقا اینها بنده خدایند، چرا این جور میکنید. این خوبهایشانند، بدهایشان که وا مصیبتاست که ما داریم میبینیم.
اینها با هفت معاء میخورند؛ با هفت معاء! اصلًا اعتنای به اینکه یک ملتی است [و] این ملت باید زندگی بکند ندارند. هر روز- هر روز نه البته، بسیاری از اوقات- به ما مینویسند که اجازه بدهید فلان جا حمام درست کنیم. پس چه شد این حرفهای شما که میگویید همه ایران در رفاه هستند؟ همه ایران در رفاه هستند و بچههایشان را میفروشند برای گرسنگی! در رفاهند همه ایران؟! چه رفاهی الآن برای ایران هست؟ بازار ایران را دارند الآن چپاول میکنند که یک مقداریاش را خرج این جشن مفتضحانه بکنند، باقیاش را هم خودشان مصرف کنند یا مأمورین مصرف کنند. سرمایههای مردم و مسلمین بیچاره را صرف این میکنند و از بودجه خودِ مملکت چقدرها، چقدر میلیونها، دهها میلیون خرج یک همچو ملعبهای، یک همچو مضحکهای میکنند. برای چه؟ برای هوای نفس. همین که گفته بشود که ما آنیم که جشن گرفتیم، و ما مفاخرمان این است که «آغا محمد قجر» داشتیم، مفاخرمان این است که «نادر قلی» داشتیم. یک آدم مزخرف سفاک این آدم بود که خدا میداند که چه خبر بود. اینها جشن دارند؟! مسلمین باید عزا بگیرند برای این طور حکومتها. جشن برای او باید بگیرند که وقتی که احتمال این را میدهد که در آخر مملکت یک گرسنهای باشد، به خودش گرسنگی میدهد. آنی که کنار مسجد، دار الإمارهاش و دکة القضائش همین مسجد کوفه- یک گوشهای از مسجد کوفه- دکة القضائش هست و روی زمین مینشیند و یأکل کما یأکل العبید و یمشی کما یمشی العبید.[11]
وقتی هم پیراهن گیرش میآید پیراهن نو را به «قنبر»[12] میدهد، پیراهن کهنه را خودش بر میدارد و آستینش هم، آستینش هم که بلند است پاره میکند همان طور میپوشد و میرود خطبه میخواند؛ یک مملکتی هم دارد که دَه مقابل مملکت ایران است. این جشن دارد.
آقا به هوش بیایید؛ نجف را بیدار کنید. اعتراض کنید. اگر صدتا تلگراف از نجف برود که با کمال ادب، آقای کذا و کذا- «اعلی کذا»-[13] با کمال ادب برود که آقا این گرسنهها را سیر کنید؛ این مقدار خرجی که برای این امور میخواهی بکنی خرج این ملت بیچاره گرسنه بکن؛ خرج این ورشکستههای بیچاره بکن که بعضیشان فرار کردند از ایران؛ در همین جا هستند، در نمیدانم جاهای دیگر هم بعضی. اگر یکصد تا تلگراف از اینجا، از علمای اینجا، از فضلای اینجا، از طلاب اینجا برود، احتمال تأثیر دارد لکن کو که یک همچو چیزی بشود؟ اگر اعتراض نکنند که چرا اعتراض میکنید خیلی ما متشکر هستیم! ما تکلیف نداریم واقعاً؟! ما باید به حال این ملت بنشینیم نگاه کنیم هر چه سر ملت میآید؟! همان برویم حرم حضرت امیر و یک دعایی بکنیم؛ همین مقدار کافی است برای ما؟! یا مایی که داریم در پناه اسلام و با بودجه اسلام، این بودجهای که یک جزئی جزئیاش را به ما میدهند مع ذلک با بودجه اسلام داریم زندگی میکنیم، برای اسلام یک قدم نباید برداریم؟ «تَرَتُّبْ»[14] اسلام است؟ خوب آن هم بسیار خوب، سر جای خودش اما کافی است همین؟ کفایت میکند که ما جمع بشویم در مسجد کذا و کذا و فقه بخوانیم و اصول بخوانیم لکن غافل باشیم از همه جهات مسلمین؟ غافل باشیم از اینکه این یهود میخواهد ممالک اسلامی را قبضه کند، تا اینجا برسد، تا همه جا برسد، این قبور را میخواهد خراب کند؛ ما باید غافل باشیم از این؟ آن وقت آن کسی[15] که نفت به این آدم میدهد مُسْلم است؟ این اعتراض ندارد که آقا نفت، نفت مسلمین را چرا به کفار میدهی؟ نفت مسلمین را چرا به کسی که در حال جنگ با مسلمین است میدهی؟ او جواب میدهد من نوکرم؛ این طور فرمودند، باید اطاعت کنم. نوکر باید اطاعت کند، چاره ندارد. خودش گفت که مرا، مرا نصب کردند؛ خود متفقین آمدند در اینجا- در یکی از نطقهایش گفت [که]- متفقین آمدند در ایران و صلاحْ این دیدند که من باشم، که خاندان کذا باشد. خدا لعنتشان کند با این صلاحشان. کسی که دست نشانده دیگران است خدمت باید بکند؛ نمیتواند نکند. هوای نفس است، همهاش هوای نفس است. ریختن به دانشگاه جز هوای نفس هیچی نیست؛ ریختن به مدرسه فیضیه و آن فضاحتی که در مدرسه فیضیه درآورد که شما خوابش را ندیدید؛ آن بساطی که در مدرسه فیضیه درآوردند: سید جوان را از پشت بام انداختند پایین که آوردندش منزل ما با کمر افسرده یا شکسته؛ آن قدر عمامه سر تفنگها کردند، آتش زدند؛ به جعفر بن محمد جسارت کردند، به قرآن جسارت کردند. ما برای اینها باید جشن بگیریم؟! جشنی برای ما نمانده. برای ملت ایران چه جشنی مانده؟ ملت ایران موظف است که با این جشنْ مبارزه منفی بکند- مثبت نه، لازم نیست. از خانه بیرون نیایند وقتی که این جشنها هست، شرکت نکنند در جشنها؛ جایز نیست شرکت کردن در این جشنها. هر چه میتوانند از زیر بار این طور چیزها در بروند. اگر علمای ایران دسته جمعی اعتراض کنند همهشان را میگیرند؟! همه علمای ایران را میگیرند و اعدام میکنند یا تبعید میکنند؟! اگر از تمام مملکت ایران، علمای ایران- که اقلًا صد و پنجاه هزار نفر معمم در ایران دارد و آن همه ملا و مرجع و حجت الاسلام و آیت اللَّه دارد- اگر اینها اعتراض کنند و این مُهر سکوت را بردارند و این امضا را (که به سکوت آنها امضا حساب میشود) این مُهر را بردارند، سکوت را بردارند، همه آنها را از بین میبرند؟! آنها اگر میخواستند از بین ببرند اولش خوب بود مرا از بین ببرند؛ نبردند هم؛ صلاحشان نمیدانند. ای کاش صلاحشان بود!
من میخواهم چه کنم این زندگی را؟ مرگ بر این زندگی من. آنها خیال میکنند که من از این زندگی، خیلی خوشی دارم میبرم که تهدید من میکنند. چه زندگی است که من دارم. هر چه زودتر بهتر. بیایند؛ هر چه زودتر بهتر. خوب، «عِنْدَ أکْرَمِ الْأکْرَمین» انسان میرود. آنجا کریم است؛ خدا کریم است. لا اقل گوش انسان از این طور چیزهایی که میشنود، هر روز میشنود، هر روز ناله مردم را میشنود، هر روز اطلاع میدهند که دخترها را چه کردند، دخترها را کشتند بعضیشان را، سر ناهار ریختند آن قلدرها و چماق کِشها، ریختند سر ناهار، دیگ، نمیدانم، [آب یا غذای] جوش را ریختند به سر این بیچارهها. چه شده است؟ گفتند مثلًا مرده باد زید، زنده باد زید. این آدم کشتن دارد؟! گفتند ما جشن 2500 ساله را میخواهیم چه کنیم؟! جشن را آنها باید بگیرند که زندگی دارند، آنها باید بگیرند که یک حکومتی دارند که در تحت نظر آن حکومت در رفاه هستند، در پناه هستند. جشن برای حضرت امیر باید بگیرند که در زیر شمشیر او مردم در پناه هستند، مردم در امان هستند؛ هیچ کس نمیترسد در حکومت او الّا از خودش؛ از حکومت نمیترسد. برای اینکه حکومتْ حکومت عدل است. اصلش حکومت عدل ترس ندارد؛ از خودش انسان باید بترسد. اما اینجا این طوری است؟ مملکت ما این جور است که مردم از خود شما بتوانند یا ... همه در فکر این هستند که چه وقت مأمورْ درِ خانه بیاید. بیگناه است اما خوب چه بکند با احتمال، با احتمال ضعیف؛ همان طوری که در زمان حجاج و ابن زیاد و اینها بود که همان احتمال این معنا را که شیعه علی- علیه السلام- باشد کافی بود. حالا هم یک احتمال ضعیفی بدهند که این مثلًا چطور است؛ این کافی است برای اینکه او را بگیرند، او را زجر کنند، او را چه بکنند. یک کلمه نصیحت کسی میکند و یک کلمه نصیحت را یک کسی منتشر میکند، میگیرند او را. حالا معلوم هم نیست از کجا هست. یک کسی یک کلمه در سر منبر حرف میزند، یک کلمهای که اصلًا خیلی هم برخورد ندارد؛ همان ادنی کلمه همان و او را گرفتن و حبس کردن همان! ما موظف نیستیم که این جنایات را- لا اقل- ذکرش بکنیم؟!
من وظیفه میدانم، چه بکنم؟ من وظیفه میدانم، وظیفه خودم میدانم که تذکر به شما بدهم [و] تا آن اندازه که صدای من میرسد فریاد کنم، تا آن اندازهای که قلم من میرسد بنویسم منتشر کنم. اگر آقایان هم صلاح دانستند، این امت اسلامی را امت خودشان دانستند، شیعه خودشان دانستند، آنها هم بکنند. اگر صلاح ندانستند ان شاء اللَّه خداوند حفظشان کند. گرفتاریهای ما اینهاست. من چه بکنم؟ من حالا به شما اخلاق بگویم؟! اساس مسلمین و اسلام را دارند از بین میبرند، من برای شما حالا بنشینم تهذیب نفس بگویم؟! مهذب نیستم که در فکر نیستم؛ اگر مهذب بودیم در فکر بودیم.
شماها راه دارید و آن این است که یکی یک کاغذ بنویسید. کاغذ که این قدر تمبرش، پولش زیاد نیست؛ و لو مئونه[16] شما کم است لکن یک کاغذ برای خاطر خدا بنویسید به حکومت ایران به اینکه آقا! این جشن را دست از آن بردار. مردم گرسنهاند؛ گرسنهها را سیر کنید. از آقایان خواهش کنید که آنها هم خواهش کنند. من نمیگویم آنها صحبت بکنند؛ آنها هم خواهش کنند؛ به طور تمنا و خواهش. بخواهید از آقایان، از افاضل اینجا، از علمای اینجا و از مراجع اینجا که آقا نصیحت کنید این حکومت را. این دارد پدر مردم را درمیآورد؛ و اگر به این افسارگسیختگی باشد مصیبتهای بعد بالاتر است. هر روز اینها کار درست میکنند. کارشناس دارند برای اینکه ایجاد کنند یک مطلبی را. هر روز جشن درست میکنند و هر روز بساط درست میکنند. آنی که در ذهن من و شما نمیآید بعدها درست میکنند اینها. اگر اعتراض بشود، خواهش بشود، تمنا بشود، به ممالک دیگر اسلام، به اینهایی که میخواهند در این جشن زهر ماری شرکت کنند و در خون ملت ایران شرکت کنند، به اینها نوشته بشود که آقا نروید در این جشن؛ این جشنْ جشن کثیفی است، نروید در این جشن، شاید تأثیر بکند. به این ممالک اسلامی بگویید که نروید در این جشنی که اسرائیل دارد بساط جشنش را بپا میکند و درست میکند. کارشناسهای اسرائیل در اطراف شیراز دارند بساط جشن را درست میکنند. در این جشنی که کارشناسهای اسرائیل دارند این عمل را میکنند، نروید.
این اسرائیل که همین چند وقت پیش از این- همین اخیراً- به قرآن کریم نسبت داد به اینکه سرایت بعض از امراض در آلمان گردن قرآن است؛ برای اینکه قرآن دستور داده است، در سوره پنجم آیه ششم، دستور داده است که مسلمین وقتی که مستراح میروند حق ندارند با صابون بعدش دست خودشان را بشویند! باید حتماً با دست محل را چه بکنند، و بعدش هم حق ندارند جز با آب بشویند؛ از این جهت میکروب سرایت میکند به دست و کذا! آن آیه ششم سوره پنجم چه است؟! آیه وضوست و آیه غسل است. اینها این هستند. در آلمان یک بساطی درست کرد این مطلب، و آن طوری که نوشتند به بهداریها، به چه، به چه. و اسرائیل نقل کرد این مطلب را که به قرآن یک همچو نسبتی داده. بعد هم که اعتراض کردند، بعضی از روزنامهها و بعضی از مطبوعات دست نشانده آنها درست قبول نکردند. بعضیها هم که قبول کردند خیلی منتشر نکردند. اسرائیل یک همچو کسی است که با اسلام این طور دشمنی دارد. چند وقت پیش از این، پارسال بود که قرآن را تحریف کرده بود. امروز هم که- در چند وقت پیش از این هم- یک همچو نسبتی به قرآن داده و آن هیاهو را درآورده. خداوند ان شاء اللَّه تأیید کند این دانشجوهایی که در خارج هستند؛ آنها با کمال جدیّت تکذیب کردند این معنا را، و نوشتند و نشر کردند و ملاقات کردند و با- عرض میکنم- سران آنها ملاقات کردند که مطلب یک مطلب دروغی بوده است، و در مطبوعات آنها منتشر کردند.[17] خوب، حالا یک همچو خدمتی چقدر ارزنده است. ببینید ما تا حالا یک همچو خدمتی کردیم؟ آنها دانشجوهای علوم جدیده هستند منتها دانشجوی مُسْلم بیدار؛ من و شما هم دانشجوی قدیم هستیم لکن خواب و گرفتار. [درباره] اوضاع اینجا که نباید یک کلمه صحبت کرد! اصلش صحبتْ با مرجعیت منافات دارد! صحبت با آخوندی اصلًا منافات دارد! آخوند نباید صحبت کند؟![18]
حضرت امیر ملّا نبود [که] خطبههای به آن طولانی داشت؟ حضرت رسول [که] خودشان خطبههای به آن طولانی دارند، ایشان ملّا نبودند؟ وقتی نوبت به ماها میرسد عذرها درست میکنیم برای اینکه ما میخواهیم از زیر بار در برویم. شما این جور تربیت نشوید آقا. شما موظفید برای اینکه به اسلام خدمت بکنید. موظفید. خدمت همین نیست که درس بخوانید؛ این هم یک شعبه است. موظفید که گرفتاریهایی را که برای مسلمین پیش میآید شما دخالت در آن بکنید. موظفید دخالت بکنید. هی به گوش ما خواندند که آقا شما چه کار دارید با کار دولت؟! دولت است، نمیدانم چه است! هی به گوش ما این را خواندند، ما هم باورمان آمد که نباید دخالت در کار دولت بکنیم، نباید معارضه بکنیم.
از اول تاریخ بشر تا حالا، دولتهای جائر را مقابلشان انبیا ایستاده بودند و علما ایستاده بودند. آنها عقلشان نمیرسید؟! خدای تبارک و تعالی که موسی را میفرستد که این شاهنشاه را از بین ببر، خدای تبارک و تعالی مثل من و شما نمیدانست قضیه را که نباید با شاه مخالفت کرد؟! در روایت است، [از] «طبری»[19] نقل میکنند یا از «ابن اثیر»[20] روایت است که «مَلِکُ الْمُلوک» پیغمبر فرموده است که منفورترین کلمات است پیش من؛[21] یعنی شاهنشاه. این جزو کلمات منفور است که به کسی از بشر نسبت داده بشود. این مال خداست. از اوّلی که بساط انبیا بوده است تا زمان رسول اکرم، تا بعدها زمان ائمه- علیهم السلام- مرتب مقابله کردند. تو حبس هم [که] بودند مقابله کردند. موسی بن جعفر تو حبس هم مقابله میکرد. حضرت ابی عبد اللَّه[22] با آن تقیه کذایی و کذایی، آن «روایت مقبوله»[23] را میفرماید و مقابله میکند با آنها. مقابله میکند با کلام، با تبلیغ؛ تبلیغ بر ضدشان میکند، مردم را سوق میدهد به خلاف آنها. معاویه یک سلطان بود در آن وقت؛ حضرت امام حسن بر خلافش قیام کرد در صورتی که آن وقت همه هم با آن مردک بیعت کرده بودند و سلطانش حساب میکردند. حضرت امام حسن قیام کرد تا آن وقتی که میتوانست. وقتی که یک دسته علاف نگذاشتند که کار را انجام بدهد، با آن شرایط صلح کرد که مفتضح کرد معاویه را. آن قدری که حضرت امام حسن معاویه را مفتضح کرد به همان قدر بود که سید الشهداء یزید را مفتضح کرد. مقابله همیشه بوده است. بعدها هم علمای بزرگ همیشه، همیشه علمای بزرگ مخالفت میکردند؛ با قدرتها همیشه علمای بزرگ مخالفت میکردند برای اینکه میدیدند که این مخالفین، این قلدرها، بودجه مملکت را خرج عیاشیهای فرنگشان و کذا میکنند؛ قرض میکنند به عهده این ملت و میروند به عیاشی. چند کرور قرض کرد آن شخص[24] و [به اروپا] رفت دو مرتبه، سه مرتبه. مگر تمام میشود شهوات انسان. علما [که] با آنها مخالفت میکردند آن وقت هم قدرت داشتند.
ملت یک ملت زندهای بود که همراهی میکرد با اینها؛ کار از پیششان میرفت. ما هم اگر زنده باشیم کار از پیشمان میرود؛ اشتباه نکنید. منتها ما هر کداممان یک حکمی داریم. اگر صد میلیون آدم صد میلیون رأی داشته باشد، این نمیتواند کار بکند- یَدُ اللَّه مَعَ الجَماعة[25] اجتماع میخواهد؛ متفرقهها کار ازشان نمیآید. اگر امروز علمای ایران، قم، مشهد، تبریز، اصفهان، سایر ارْجاء مملکت، اگر چنانچه اعتراض کنند به این مطلب و به این کثافتکاریهایی که اینها دارند میکنند، این جنایتکاریهایی که اینها دارند میکنند، این عیاشیهایی که اینها میخواهند راه بیندازند و مملکت را به باد فنا بدهند، ملت را به باد فنا بدهند برای شهوات نفسانی خودشان، اگر اینها اعتراض بکنند، اعتراض دسته جمعی بکنند، شک نکنید که تأثیر میکند اما وقتی بنا شد که یکی برای یک جهتی، یکی برای یک جهتی، یکی تکلیف شرعی [را] این طور میداند، آن یکی تکلیف شرعیاش را آن طور میداند، این مصیبت [است]. اینها مصیبت اسلام [است]. اسلام داشتنِ یک همچو معممینی برایش مصیبت است. مثلِ منِ معمم مصیبت است برای اسلام. من این را برای شما میگویم که آتیه شما تاریکتر است خدای نخواسته از حالا.
شما یک قدری به فکر باشید، یک قدر توجه داشته باشید. هی ننشینید تکلیف شرعی برای خودتان درست کنید: کار تنبلها! تکلیف شرعیام این نیست؛ تکلیف شرعی آنی است که پیغمبر ... شما قوهتان بیشتر از قوای سید الشهداء است. قوایی نداشت در مقابل آن قوه [ولی] پاشد قیام کرد، مخالفت کرد، چه کرد، تا کشته شد. آن هم میتوانست اگر تنبل بود- نعوذ باللَّه؛ میتوانست بگوید که تکلیف شرعی من نیست. از خدا میخواستند آنها که سید الشهداء ساکت باشد و آنها به خرسواری خودشان سوار باشند. از قیام او میترسند. او «مُسْلم» را فرستاده که مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامی تشکیل بدهد؛ این حکومت فاسد را از بین ببرد. اگر او هم سر جای خودش مینشست و در مدینه وقتی که مردک[26] میآمد میگفت که بیعت کن، میگفت بسیار خوب سلّمه اللَّه تعالی! نعوذ باللَّه اگر یک همچو چیزی میگفت، از خدا میخواستند؛ خیلی هم احترامش میکردند، دستش را هم میبوسیدند، روی سرشان هم میگذاشتند؛ پسر پیغمبر بود. شما هم اگر احترامتان کنند، مثل احترام به امامزاده مرده! به امامزاده مرده خیلی احترام میکنند: میآیند در مقابل امامزاده یا امام- علیه السلام- میایستند و خیلی هم احترام میکنند اما یک امامزاده زندهای اگر یک کلمهای بگوید، اگر خود حضرت امیر- خدا میداند که- اگر حضرت امیر در مقابل این حرفها بود همان بساطی را که سر دیگران میآوردند سر او هم میآوردند. خدا میداند این طور است. برای اینکه شهوت است؛ یَأکُلُون کَما تَأْکُلُ الأنْعامُ. حیوان نمیداند که خوراکی [که] دارد از کجاست، چه جور است، چه وضعی دارد. تمام دنیا کشته بشوند این علفش سر جای خودش باشد. بسیار خوب، همه عالم هم کشته بشوند بشوند. اینها حیوانند: یَأکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الأنْعامُ و النارُ مَثْویً لَهُمْ. بشارت باد بر ایشان که نار جای آنهاست. عار دارند! دنیا عار از اینها دارد، مسلمین عار دارند از این شاهنشاهها.
خداوند ان شاء اللَّه همه شما را تأیید کند و بیدار کند؛ حوزههای مسلمین را و اسلام را و علمای اعلام را تأیید کند؛ و آنها را متوجه کند به این مفاسد. و شما همه موظفید به دعا کردن به اسلام و مسلمین و این بیچارهها که الآن گرسنه هستند و بیچاره هستند و گرفتار هستند و عدهای در حبس هستند و عدهای در زجر هستند و عدهای در بیمارستانها هستند و عدهای را که پستانهایشان را میخواهند عمل بکنند و اینها. دعا کنید به اینها؛ اینها مسلمانند، اینها بیچارهاند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج2، ص: 358 ـ 373)
ـ حکم اعزام آقای حسین اکبری به ماهشهر جهت تبلیغ و ارشاد (1358)
«بسمه تعالی
جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ حسین اکبری- دامت افاضاته
چنانچه آقایان مورد اطمینان مرقوم داشتهاند مسافرت جنابعالی به منطقه خوزستان و خصوصاً ماهشهر لازم و ضروری است. و با توجه به مرقومه آقایان محترم مقتضی است بدانجا بروید و با سابقهای که در منطقه دارید به کارهای محلی و مشکلات اهالی رسیدگی نموده، در رفع آنها بکوشید و به اصلاح امور و ارشاد و تبلیغ اقدام نمایید. امید است اهالی محترم نیز از همکاریهای لازمه دریغ ننموده، در پیشبرد اهداف عالیه اسلام و رفع گرفتاریها همه گونه کمک را با شما بنمایند. از خدای تعالی موفقیت همگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمین مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج8، ص: 248)
ـ بیانات در جمع گروهی از پاسداران شهرستان گنبد؛ وظایف پاسداران (1358)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
ان شاء اللَّه خداوند شما را به وظایف پاسداری تأیید کند؛ که هم پاسداری از خودتان باشد و هم پاسداری از اسلام. پاسداری از اسلام همینی است که جلو فسادها را بگیرید؛ جلو هروئین، جلو این جور مفسدهها. و پاسداری از خودتان اینکه مبادا خدای نخواسته برای قدرتی که دارید به دیگران تعدی بکنید، به منزل کسی بروید، کسی را بیخودی بگیرید؛ حالا به واسطه قدرتی که دستتان آمده. خدای تبارک و تعالی مراقب ماست و مراقب برای ما قرار داده است؛ در قلبتان هر چه بگذرد مراقبت میشود؛ و در عملتان هر عملی بکنید تحت مراقبتید. باید پاسداری از خودتان، مقدم بر پاسداری از کشور باشد. تا خودتان صالح نباشید، خودتان را اصلاح نکنید، نمیتوانید پاسداری بکنید؛ پاسداری اسلامی نمیتوانید بکنید. پاسداری اسلام این است که خود انسان، یک فرد مسْلم و متعهد باشد؛ عامل به احکام خدا باشد. وقتی این طور شد آن وقت پاسداری هم میتواند بکند. و من دعا میکنم به همه شما و خدمتگزار همهتان هستم. خداوند همهتان را حفظ کند.» (صحیفه امام، ج8، ص: 249)
ـ سخنرانی در جمع اعضای انجمن کاراته؛ تقویت جسم و جان- حفظ آبروی اسلام (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
ان شاء اللَّه که خداوند همه را توفیق بدهد؛ و قدرت شما را- هم قدرت جسمی و هم قدرت روحی- عنایت کند. الآن مملکت ما احتیاج به قدرت روحی دارد، و هم احتیاج به قدرت جسمی. و امیدوارم که شما در هر دو مرتبه، هم در جانب روح و هم در جانب جسم، خودتان را تقویت کنید. و تقویت در جانب روح به این است که توجهتان به خدای تبارک و تعالی زیاد باشد؛ اتکایتان به قدرت لا یزال حق تعالی باشد، و نظرتان نظر الهی باشد و تبعیت از احکام خدا بکنید؛ و در جسم و جان هر دو فداکار اسلام باشید. و همه فداکار اسلام باشیم و من امیدوارم که در پناه اسلام همه قدرتها، همه قوهها قدرتمندتر بشوند، قوّتدارتر بشوند. و شماها ان شاء اللَّه برای مملکت، آبرومندی تهیه کنید و مملکت ما را معروف کنید در همه جا؛ چنانکه در این نهضت بحمد اللَّه همه جا معروف شد و همه با چشم احترام به این ملت نگاه میکنند. و عمده این است که از این به بعد هم ما این احترام را حفظ بکنیم به اینکه همه با اخلاق اسلامی و با آداب اسلامی باشیم؛ تا ان شاء اللَّه این قدرت و این قوه در جای خودش خرج بشود و نهضت اسلامی ما به ثمر برسد. خداوند ان شاء اللَّه شما را سعادتمند کند در دنیا و در آخرت.» (صحیفه امام، ج8، ص: 250)
ـ بیانات در جمع مسئولان اطلاعات و تحقیقات سپاه؛ حفظ اسلامیت نهضت (1359)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
متوجه باشید که امروز آن چیزی که اهمیتش بیشتر از چیزهای دیگر است، این است که ما حفظ اسلامیت این نهضت را بکنیم. این نهضت از اولش اسلامی بود و تا اینجا هم اسلامی هست و ان شاء اللَّه تا آخر هم اسلامی باشد. و همه ما، همه شما، همه ملت، کسانی که در سپاه هستند، کسانی که در ارتش هستند، کسانی که در ژاندارمری هستند و در شهربانی هستند، ادارات هستند، دولت، همه باید همّشان این باشد که این نهضت را اسلامی پیش ببرند. به طوری که اگر کسی از خارج بیاید توی سپاه پاسداران، در هر جا که وارد بشود، ببیند که مثل اینکه در یک مسجدی وارد شده است، مقیدند اینها به همه جهات اسلامی؛ اگر این محفوظ بماند آسیب دیگر نمیبینند. آسیب روی این جهت است؛ این جهتی که جامع همه فکرهاست و همه میتوانند در زیر پوشش او مجتمع بشوند، این محفوظ باشد. چنانچه از اسلامیتش بیرون رفت، هر کس یک راهی دارد، راهها مختلف خواهد شد، وقتی راهها معوج و مختلف شد آسیب میبینند؛ اما اگر ما همه زیر یک پرچم باشیم، همان طور که در صدر اسلام جمعیتها کم بودند لکن زیر یک پرچم بودند و با یک ایده حرکت میکردند و پیش میبردند، [آسیب نمیبینیم] الآن ما در یک همچه محلی واقع شدیم که اسلام به دست ما سپرده شده است. خواهی نخواهی شما پاسدار اسلامید، غیر آن قوای انتظامی سابق هستید، آنها یک وضع دیگری داشتند.
حالا همه قوا پاسدار اسلامند. پاسدار اسلام باید هم خودش اسلامی باشد و هم دیگران را اسلامی کند و هم مشیاش یک مشی باشد که اگر منعکس بشود پیش کسی، ببیند مشی، مشی اسلامی است. این طور انحرافاتی که گاهی در بعضی از جوانها، آنهایی که درست ادراک این مسائل را نمیکنند در بین آنها یکوقت واقع میشود. شمایی که میخواهید جلوی این مسائل را بگیرید با فعالیت خودتان، باید جلوی آنها را هم بگیرید که مثلًا، بیخود با مردم تعرض کردن، بیخود به خانههای مردم رفتن، بیخود به صحراها رفتن و اینها را که نسبت میدهند، من هم نمیدانم صحیح باشد.
اما کلی این است که ما باید بر اساس اسلام حرکت کنیم و بر اساس اسلام این نهضت را پیش ببریم و از اختلافات و این چیزهایی که اخیراً میبینید که به جان هم افتادهاند، روزنامهها چه میکنند، از این چیزها باید بری باشیم. باید همهتان با هم مجتمع و برادر و تحت لوای توحید همه با هم ان شاء اللَّه نهضت را پیش ببرید و پیروزی هم نصیب شماست. و اگر این طور باشد شما در همین حرکت پاسداریتان و حرکت اطلاعاتی که دارید، عبادت دارید میکنید. همان طوری که در نماز وقتی میایستید باید همه جهات نماز را حفظ کنید تا نماز درست باشد، باید در این طور مسائل عادی هم که شما الآن پاسدار اسلام هستید، از همه جهات پاسداری کنید، تا اینکه همه چیزتان در خدمت اسلام باشد. وقتی این طور شد شما یک لشکری میشوید لشکر اسلامی، و همه کارهایتان عبادت است، نه همان نمازتان عبادت، همه کارهایتان عبادت میشود.
من از خدای تبارک و تعالی توفیق و سعادت و سلامت شما را میخواهم. و در این امور هم همان طور که گفتم به آقای منتظری، آقای مشکینی، آقای راستی،[27] اینها همه اشخاص صالحی هستند که به آنها مراجعه کنید و از آنها دستور بگیرید، مانع ندارد و هیچ اشکالی هم ندارد. خداوند تأییدتان کند. ان شاء اللَّه موفق باشید.
[در پاسخ به اظهارات فرمانده سپاه:] امیدواریم بتدریج این امور درست بشود. اموری است که تدریج میخواهد و حسین[28] هم با آنهایی که هستند صحبت میکنند؛ هم با آقای بنی صدر و هم با آقایان شورا که آنها هم تصمیمی بگیرند. ان شاء اللَّه سلامت باشید.» (صحیفه امام، ج12، ص: 454 ـ 455)
ـ پیام به ملت ایران و لبنان به مناسبت شهادت آقای چمران (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ
شهادت انسانساز سردار پر افتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به ملأ اعلی، دکتر مصطفی چمران را به پیشگاه ولی عصر- ارواحنا فداه- تسلیت و تبریک عرض میکنم.
تسلیت از آن رو که ملت شهیدپرور ما سربازی را از دست داد که در جبهههای نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران حماسه میآفرید و سرلوحه مرام او اسلام عزیز و پیروزی حق بر باطل بود. او جنگجویی پرهیزکار و معلمی متعهد بود که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت. و تبریک از آن رو که اسلام بزرگ چنین فرزندانی تقدیم ملتها و تودههای مستضعف میکند و سردارانی همچون او در دامن تربیت خود پرورش میدهد. مگر چنین نیست که زندگی عقیده و جهاد در راه آن است.
چمران عزیز با عقیده پاک خالص غیر وابسته به دستجات و گروههای سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و با آن ختم کرد.[29] او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید.
هنر آن است که بیهیاهوهای سیاسی و خودنماییهای شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی، و این هنر مردان خداست. او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر. و اما، ما میتوانیم چنین هنری داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند. من این ضایعه را به ملت شریف ایران و لبنان، بلکه به ملتهای مسلمان و قوای مسلح و رزمندگان در راه حق و به خاندان این مجاهد عزیز تسلیت عرض میکنم و از خداوند تعالی رحمت برای او و صبر و اجر برای بازماندگان محترمش خواهانم. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج14، ص: 478 ـ 479)
ـ حکم عزل ابوالحسن بنی صدر از ریاست جمهوری اسلامی ایران (1360)
[** بسم اللَّه الرحمن الرحیم
محضر شریف حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- ادام اللَّه ظله. محترماً به عرض میرساند، رأی مجلس شورای اسلامی در جلسه مورخ 31/ 3/ 1360 پس از بحث و بررسی با حضور 190 نفر به شرح زیر:
آرای موافق: 177
رأی مخالف: یک نفر
آرای ممتنع: دوازده نفر
در مورد آقای سید ابو الحسن بنی صدر بر این قرار گرفت که «آقای ابو الحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد» به موجب اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مراتب برای اتخاذ تصمیم به خدمت امام عظیم الشأن گزارش میگردد.
رئیس مجلس شورای اسلامی.
31/ 3/ 60- اکبر هاشمی رفسنجانی**]
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابو الحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم.[30]- اول تیر ماه 60 روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج14، ص: 480)
ـ پیام تشکر به آقای سوهارتو؛ تسلیت زلزله کرمان (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای ژنرال سوهارتو، رئیس جمهور اندونزی
پیام تسلیت شما در مورد فاجعه غمانگیز منطقه کرمان واصل گردید. از اظهار همدردی شما متشکرم. و از خدای تعالی توفیق و سعادت همه مسلمانان جهان را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج14، ص: 481)
ـ سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم؛ تذکر به بنی صدر، نهضت آزادی و فریب خوردگان (1360)
«آقایان محترم، از پایگاه وحدت دزفول و بسیج اصفهان، و سایر آقایان دیگر که تشریف دارند من از همه تشکر میکنم. و این تشکر برای همه رزمندگان جبهههاست و همه رزمندگان پشت جبهههاست.
امروز بحمد اللَّه ملت ایران ملتی است مؤمن و رزمنده و دارای عقیده و جهاد برای عقیده است. و مادامی که این روح بزرگ در کالبد ملت ماست، از توطئهها و کجرویها و سایر چیزهایی که برای ملت ما بوده است و در پیش است هراسی نیست. آن ملت باید از مشکلات هراس داشته باشد که ایمان نداشته باشد. آن که ایمان و عقیده دارد و بپاخاسته است که جهاد کند در راه این ایمان و عقیده و اعتقاد به این دارد که فداکاری در راه خدای تبارک و تعالی پیروزی است و رسیدن به مقام شهادت پیروزی دیگر است، یک همچو ملتی شکست ندارد. آنهایی که توطئهگر هستند و با توطئه خودشان میخواهند بین ملت نفاق ایجاد کنند، و گمان کردند که میتوانند بین ملت یکپارچه اسلامی ایران نفاق ایجاد کنند و گروهها را در مقابل هم قرار بدهند، آنها در اشتباهاند. آنها ملت ایران را نشناختند. آنها نمیدانند که ملت ایران یکپارچه مجاهد است و یکپارچه رزمنده است و یکپارچه مؤمن است و دست تبهکاران را به واسطه ایمان خودشان از کشورشان قطع میکنند؛ توطئهها را یکی پس از دیگری خنثی میکند. ملت امروز یکپارچه در صحنه است و مراقب؛ مراقب توطئهها؛ مراقب تبهکاریها. و به مجرد اینکه احساس کند گروهی، یا اشخاصی، بر خلاف آن مسیری که ملت دارد، که آن مسیر انسانیت و مسیر حق است و مسیر جهاد برای ایمان و عقیده است، به مجرد احساس مخالفت اشخاص یا گروهها با این راه، خود ملت، بدون اینکه احتیاج به این داشته باشد که کسانی ملت را دعوت بکند یا تجهیز بکند، خود ملت مجهز است. و تمام ملت، چه نیروهای مسلح، ارتش و ژاندارمری و شهربانی و بسیج و پاسداران و نیروهای ملی و چه سایر قشرها، که آنها هم قوای مسلح به ایمان هستند، اینها همه در صحنه حاضرند، و ناظر اعمال اشخاص و ناظر اعمال گروهها و جبههها هستند؛ و خودشان جوابگوی همه چیزهایی که بر ضد این انقلاب میخواهد شکل بگیرد هستند و بحمد اللَّه احتیاج به اینکه کسی آنها را بسیج کند ندارند. یک همچو ملتی است که پیروزی نهایی را به دست میآورد؛ و هر چه شهید در این راه پیروزی میدهد مصممتر میشود و خستگی ناپذیر است.
این گروههایی که مع الأسف عدهای از جوانان ما و بچههای عزیزی را که اینها باید برای میهن خودشان و اسلام خودشان عمل کنند بازی میدهند و بر ضد این انقلاب اسلامی، که دست قدرتها را از این کشور قطع کرده است، بسیج میکنند و در خیابانها میآورند و در مقابل ملت میخواهند بایستند در اشتباهاند. و من باید به این جوانهای گول خورده، که از چند نفر گرگ اینها گول خوردهاند، نصیحت کنم و به پدر و مادر این عزیزان نصیحت کنم که شما فرزندان خودتان را و جوانهای خودتان را از دست این گرگهایی که به صورت آدمیزاد درآمدهاند و شما را منحرف میخواهند بکنند، [بگیرید] توجه داشته باشید این امری که در دو روز پیش از این اتفاق افتاد[31] این را مطالعه کنید ببینید چه بود؛ برای چه بود، و برای که بود. آیا شما در مقابل امریکا ایستادید و میخواهید جهاد کنید؟! در مقابل شوروی ایستادید و میخواهید جهاد کنید؟! میخواهید کشور خودتان را از دست امریکا بگیرید! میخواهید کشور خودتان را از دست شوروی بگیرید؟! شما که بازی خوردید و سران خیانتکار منافقین، شما را بازی دادهاند و خودشان در پناهگاهها نشستند و شما را به خیابان آوردند و آن غائله اسفناک را به دست شما به بار آوردند، آیا شما در مقابل کی میخواستید بایستید؟ اعلام قیام مسلحانه در مقابل کیست؟ اعلام قیام مسلحانه در مقابل ملتی است که قریب بیست سال، و اخیراً دو سه سال، خون خودش را داده است و دست امریکا و بلوک او را و شوروی و بلوک او را از این کشور کوتاه کرده است. شما در مقابل این ملت میخواستید قیام بکنید! شما را وادار کردند به آن کارهایی که روی تاریخ را سیاه کرد؛ فکر این را کردید که شما دارید چه میکنید و متحرک به تحریک چه اشخاصی هستید؟ آنهایی که شما را به قیام و استقامت دعوت کردند و جا را خالی گذاشتند و رفتند! قیام و استقامت در مقابل کی؟ در مقابل اسلام؟ در مقابل جمهوری اسلامی؟ در مقابل قرآن کریم؟ با اسم قرآن، مجاهده در مقابل اسلام و قرآن؟! با اسم اسلام، قیام بر ضد اسلام؟! با اسم آزادی، قیام بر ضد آزادی؟! بیدار بشوید! جوانهای خودتان را نصیحت کنید. شما تمام قوای خودتان را هم که روی هم بگذارید، در مقابل این سیل خروشانی که ملت مسلمان و ارزنده ایران به راه میاندازد، قطرهای بیش نیستید؛ چرا خودتان را به تباهی میکشید و با اسم استقلال ایران میخواهید ایران را به چنگال گرگهای قدرتمند مبتلا کنید؟ یک قدری تفکر کنید. ملت ما یک قدری در حال این افراد تفکر کند. پدر و مادرهای این جوانهای گول خورده، این دخترهای گول خورده، این پسرهای گول خورده، تفکر کنند و آنها را هدایت کنند. ما خیرِ شما را میخواهیم. جمهوری اسلامی خیر دنیا و آخرت شما را میخواهد. جمهوری اسلامی استقلال واقعی شما را میخواهد. جمهوری اسلامی آزادی شما را از دست این گرگهای شرق و غرب میخواهد. این گروهکهای بدبخت، این گروهکهای جنایتکار، جوانهای ما را بازی میدهند؛ خودشان در پناهگاهها مینشینند، و جوانهای این ملت را بسیج میکنند بر خلاف اسلام و بر خلاف ملت مسلمان و در خدمت ابرقدرتها و خصوصاً امریکا.
این نقشهای که مدتهاست در کار است، و نقّاشان بیخبر از خدا دنبال شکل دادن آن بودند، و من مطالعه میکردم در حال آنها و در وضع آنها، بالاخره با ناشیگری خودشان را لو دادند و باطنشان را ظاهر کردند و ملت فهمید که اینها چه کارهاند؛ با یک صورت اسلامی و حق به جانب در این مملکت آمدند، و نقشه شوم قدرتهای بزرگ را؛ یعنی امریکا را، میخواستند در این کشور پیاده کنند. اینها ملت را نشناخته بودند. اینها ملت اسلامی را نمیشناختند. اینها با همه هوششان و با همه علمشان این علم را نداشتند که ملت اسلام یعنی چه و قدرت اسلام یعنی چه. اینها خواستند راه را برای امریکا باز کنند و امریکاییان همه دور پرچمشان جمع شدند. نصیحت من را گوش نکردند و مصلحتی که من برای آنها میاندیشیدم و برای کشور خودمان، از آن غفلت کردند و آنچه که من میخواستم نشود، شد. من نمیخواستم که مثل زمان رضا خان [بشود] که وقتی او را بیرونش کردند، آن رفیقِ صدیقِ آنها اول کلمهای که در مجلس گفت، [این بود که] گفت الخَیْرُ فِی مَا وَقَع[32]! من نمیخواستم که در کشور بپاخاسته اسلامی ما یک همچو اشخاصی باشند و بیایند و گوش به حرفها ندهند و مصلحتهایی که ما برای آنها، پیش پای آنها میگذاشتیم گوش ندهند، و کار را به جایی بکشند که آنهایی که دیروز برای آنها پشتوانه بودند امروز دشمن آنها باشند! اینها نشناختند اسلام را، و نشناختند این ملت اسلام را. اینها خیال میکردند که همان طوری که در غرب یا در شرق گروه سیاسی، بازیهای سیاسی میکنند و مردم را با بازیهای سیاسی گول میزنند و بسیج میکنند، میتوانند در ایران هم با آن بازیهای سیاسی، مردم را متفرق کنند و جدا کنند و در مقابل اسلام و جمهوری اسلامی بسیج کنند، و مردم را وادار کنند که این مجلس را خودشان منحل کنند و این دولت را خودشان بر کنار کنند و این قوه قضائیه را خودشان منحل کنند و جمهوری اسلامی را خودشان به دست خودشان به باد فنا بدهند، و راه را باز کنند از برای قدرتهایی که طعمههای خودشان را از دست دادهاند، تا این مملکت باز طعمه امریکا و دنبال او شوروی شود. اینها نشناخته بودند اسلام را؛ خیال میکردند اسلام هم مثل مسلکهای دیگر فقط یک مسلک سیاسی است که بشود اینها با آن بازیهای شیطانی سیاسی، این مردم را از راه خودشان، که بیست سال است در راه آن خون دادهاند، بیست سال است جوانان خودشان را فدا کردهاند، اینها را از آن راه حق به سوی راه باطل و از نور به ظلمات بکشند و راه را برای دوستان خودشان باز کنند.
من بسیار متأسفم از اینکه کوشش کردم که در این دوره اول جمهوری اسلامی این طور مسائل پیش نیاید، و این طور عزل و نصبها نشود؛[33] لکن با کمال کوششی که کردم اینها نتوانستند بفهمند. من با زبانهای مختلف آنها را دعوت کردم به اینکه رها کنند این راهی را که در پیش دارند و با ملت ایران این طور نکنند. من میخواستم که تمام این کسانی که در کار دولتمردی هستند تا آخر انقلاب و پیروزی انقلاب، همه در محل خودشان باقی باشند و این جمهوری اسلامی را همه با هم به آخر برسانند و به پیروزی مطلق؛ لکن دستهایی در کار بود و گرگهایی بود در بین اینها که نگذاشتند آن مطلبی را که میخواستیم نشود، نشود. وقتی احساس شد که اینها [با] نقشه شیطانیِ اتحاد با منافقینی که دیروز، پریروز ریختند در خیابانها و جوانهای ما را سر بریدند، اموال مردم را آتش زدند و خیابانها را به فساد کشاندند، با اینها دست در دست هم داده بودند و با گروههای منحرف دیگر دست به دست هم داده بودند برای اینکه این کشور را به تباهی بکشند، وقتی که احساس همچو خطری شد [...] من قبلًا هم گفته بودم که اگر من احساس خطر بکنم، آن چیزی را که به شما دادهام پس میگیرم.
همین است، کسانی که ادعای اسلام میکنند، همین است رفتار آنهایی که ادعای [حفظ] منافع مردم را میکنند؛ میگویند ما طرفدار خلق هستیم. من نمیدانم این «خلقی» که اینها طرفدار آنها هستند در کجای دنیا زندگی میکنند؟ این «خلق» در ایران است یا در امریکاست یا در شوروی؟ اینها طرفدار خلق هستند، طرفدار خلق ایران، اما در مقابل این خلق میلیونی ایران میایستند و به جنگ مسلحانه بر میخیزند؟
مع الأسف چون میبینم در بین اینها بسیاریشان گول خوردهاند، جوانان پاکدلی بودند که این گرگها آنها را منحرف کردند، و من امید این را دارم که این جوانها برگردند، اینها به دامن ملت برگردند، به دامن اسلام برگردند، از این جهت، من موعظه میکنم آنها را، موعظه میکنم پدر و مادر اینهایی را که گول خوردهاند، که جوانان خودشان را نگذارند برای ایدههای چند نفر خائن که میخواهند در این کشور حکومت کنند، و پشتیبان آنها هم امریکاست یا شوروی، نگذارید جوانان شما تباه شوند. اینها نشناخته بودند ملت ایران را؛ و نشناخته بودند قوای مسلح ملت ما را. اینها مقایسه میکردند این زمان را با زمان شاه مخلوع. اینها گمان میکردند که ارتش امروز ما هم ارتش زمان شاهنشاهی است. اینها گمان میکردند که ملت ما هم ملتی است که دیگر میشود گولشان زد با تمام قوا برای گول زدن ملت قیام کردند. و مع الأسف گروههای مختلفی که بعضیشان هم متدین هستند و نمازخوان هستند، آنها هم در این میدان وارد بودند و هستند.
کراراً من گفتم که بیا برو[34] از این گروهکهای فاسد، از این منافقین، تبرّی کن؛ حیثیت خودت را از دست نده. بیا برو در ملأ عام و اینها را از خود بران. اینها تو را به تباهی میکشند. این گرگهایی که اطراف تو جمع شدهاند الّا بعض معدود آنها، همه آنها گرگهایی هستند که میخواهند ترا به تباهی بکشند، اینها را از خود بران. و برای اینکه نتوانست بفهمد اسلام یعنی چه و کشور اسلامی یعنی چه و ملت اسلام یعنی چه و ارتش اسلام یعنی چه و سایر قوای مسلح اسلام یعنی چه، این خودش را به تباهی کشاند. من امروز هم علاقه به این دارم که این گروههایی که مسلمان هستند، این جمعیتی که نمازخوان هستند، این جمعیتی که با خدا باز قطع مراوده نکردهاند،[35] این آقایانی که باز رابطهشان را با اسلام قطع نکردهاند، اینها به هوش بیایند و حساب خودشان را از آنهایی که قیام به ضد اسلام کردند جدا کنند، در ملأ عام و در رادیو و تلویزیون بروند و این گروههایی که چند روز پیش آن قدر جنایت کردند محکوم کنند. [از] آن اشخاصی که با پشتیبانی این گروهها و با اساسی که میخواست درست کند و میخواستند درست کنند که ملت ایران را تکه تکه کنند، و شهرهای ایران را یکی بعد از دیگری به تباهی بکشند، اینها بروند و از آنها تبرّی کنند و حساب خودشان را از توطئه گران فاسد و از کسانی که به اسلام هیچ عقیده ندارند، و آن غائله پریروز را ایجاد کردند، بروند اینها از آنها تبری کنند؛ از آنهایی که اسلام را برای امروز صحیح نمیدانند و احکام اسلام را مال هزار و چهار صد سال پیش میدانند! اینها از آنها تبری کنند. من صلاح شما را میدانم. نگذارید خدای نخواسته آن چیزی که به سر دیگران آمد به سر شما بیاید. من علاقه دارم به اینکه همه شما دور پرچم اسلام با هم بایستید، در مقابل امریکا، در مقابل شوروی؛ نه در مقابل خودتان. جبههگیری نکنید در مقابل هم. با هم دست به هم بدهید تا این کشور را نجات بدهید. این اختلافاتی که شما میخواهید درست کنید، و در سخنرانیهایتان درست میشود و در نوشتههایتان ایجاد میشود. اینها به صلاح اسلام، به صلاح کشور، به صلاح ملت، نیست. شما میخواهید به کجا بکشانید این کشور را؟
کوشش شما متدینین این است که این کشور کجا برود؟ در آغوش امریکا برود؟ در آغوش شوروی برود؟ شما نمیدانید که اگر به فرض محال، ایجاد اختلاف بتوانید بین گروههای اسلامی بکنید، این به جز اینکه امریکا بیاید و این کشور را به دست بگیرد یا شوروی این کار را بکند نتیجه دیگری دارد؟ شما غفلت از این دارید؟ شما دانشمندان هستید و از این معنا غافلید؟! شما همه این ملت را به امریکا میخواهید بفروشید؟
من باز، با کمال علاقهای که به این دارم که همه با هم متحد باشید، نصیحت میکنم به شما که شما از این تجربه نصیحت و عبرت بگیرید؛ توجه بکنید این مجلس یک مجلسی است که در مقابل این امور انحرافی ایستاده است. این مجلس در دست هیچ حزبی نیست؛ در دست هیچ گروهی نیست؛ اکثریت این مجلس اشخاص مستقلی هستند که خودشان فکر میکنند و خودشان عمل میکنند؛ آنها انحرافات را [میبینند]، و رضای خدا را در نظر میگیرند و با رضای خدا میخواهند راه را به آخر برسانند. و شما که انحلال یک همچو مجلسی را میخواهید میدانید چه میکنید؟ غافل هستید شما، آدمهای تحصیل کرده متدین، شما را غافل کردند شیاطین؟ یا خدای نخواسته با توجه یک همچو کارهایی انجام میدهید؟ شما متنبه بشوید! این حوادثی که در دنیا واقع میشود این حوادث برای تنبه ما لازم است واقع بشود و کافی است متنبه بشوید و بر خلاف این سیل خروشان اسلام و ملت اسلامی شنا نکنید. من خیر شما را میخواهم. من خیر همهشان را میخواستم. من خیر این گروهکها را هم میخواهم؛ این گروهکها دست بردارند و در مقابل اسلام و کشور اسلامی قیام نکنند؛ آنهایی که قیام نکردند توبه کنند برگردند به دامن اسلام. و این جوانهایی که به دام اینها افتادند تنبه پیدا کنند و برگردند به دامن اسلام. بیخود جان خودشان را فدای شیطان نکنند. جان برادرانشان را فدای هواهای شیطانی نکنند. سران اینها شیاطینی هستند که آن شیاطین میخواهند جوانهای ما را دخترهای بیچاره مارا، پسرهای بیچاره مارا، میخواهند در مقابل ملت نگه دارند و قیام کنند در مقابل ملت، و همه را به باد فنا بدهند. اینها یک گروههای کوچکی هستند که چنانچه این مصلحت، که عبارت از این است که جوانهای گولخورده ما برگردند به آغوش اسلام و ملت، اگر نبود این، خوب، تکلیف آنها زود معلوم میشد. ملت هم فریاد میزنند و از من میخواهند که تکلیف آنها را معین کنم. لکن من مصلحت همه مسلمین را و غیر مسلمین را هم میخواهم، که اینها همه رها کنند این شرارتها را؛ و جوانها و دخترها و پسرهای عزیز ما گول اینها را نخورند. از دام اینها فرار کنند؛ و به آغوش اسلام برگردند، که اینها برای ملت نمیخواهند کار بکنند؛ دلیل این است که اینها در هر جا دارند قیام به ضد ملت میکنند. این هیاهوی چند روز پیش از این، دو روز پیش از این، و آن شرارتها، برای جلوگیری از امریکا بود؟! این مردمی که شهید شدند امریکایی بودند؟! این خرمنهایی که شما آتش میزنید خرمنهای امریکاست؟! این کارخانههایی که شما به تعطیلی میکشید کارخانههای امریکایی است؟! این کشاورزان را که دعوت به کمکاری و بیکاری، [میکنید] یا اینکه اگر حاصل عمرشان را جمع کردند شما با یک کبریت آتش میزنید، اینها مردم امریکا هستند؟! شما طرفدار خلق هستید؟! طرفدار خلق ایران هستید؟! طرفدار ملت خودتان هستید؟! شما آقایان که از اینها تأیید میکنید طرفداری از اسلام میکنید؟! طرفداری از کشور اسلامی میکنید؟! کارهای اینها را اسلامی میدانید؟! شما کارهای حکومت اسلامی ما را اسلامی نمیدانید، و کارهای این گروهکها را که در میدانها و در خیابانها با سلاح به جنگ مردم برخاستهاند اسلامی میدانید؟! نباید یک دفعه هم تفکر کنید؟!
تفکّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبعِینَ سَنَة[36]
اگر شما هفتاد سال هم عبادت کردید، بنشینید یک ساعت هم تفکر کنید؛ فکر کنید که دارید چه میکنید، فکر کنید که برای خودتان دارید چه غائلهای بپا میکنید. آن صحبتهایی که شما فرستادید و در مجلس کردند این برای خدا بود؟! این تهمتها برای خدا بود؟! این کارهایی که شما میکنید، مع الأسف شمایی که طبقه مسلم و اسلامی هستید، این کارها برای کشور شماست؟ برای اسلام است؟ دین شما را وادار کرده است که بر خلاف یک دولتی که این همه گرفتاری دارد عمل بکنید و چوب لای چرخ یک دولتی که دارد برای این ملت شب و روز زحمت میکشد بگذارید؟! این برای اسلام است؟ یا برای ملت اسلامی است؟! به نفع کشور است؟!
باید من متأسف باشم از این مسائل که گرفتارش هستیم. من نمیخواهم که شماها هم به سر نوشت دیگران مبتلا بشوید. من نمیخواستم که آنها هم این سرنوشت را داشته باشند. من در حالات همهتان مطالعه کردم و میکنم و نمیخواهم که منتهی بشود آن رأیی که من دارم به اینکه شما- خدای نخواسته- دیگر در فکر اسلام نیستید، و همه فکر خود هستید. مگر من و شما چند سال دیگر هستیم؟ مگر شماها چه قدر میخواهید عمر بکنید؟ مگر شما هر مقامی هم پیدا بکنید از مقام رضا خان و محمد رضا خان بیشتر میشود؟ عبرت بگیرید! عبرت بگیرید از این حوادث تاریخ. تاریخ معلم انسان است.
تعلیم بگیرید از این حوادثی که در دنیا واقع میشود. شماها چند سال دیگر نیستید در این عالم، چمران[37] هم نیست؛ چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد؛ ما و شما هم خواهیم رفت. مثل چمران بمیرید. مثل این سربازهایی که در مرزها کشته میشوند بمیرید. این وصیتنامههایی که این عزیزان مینویسند مطالعه کنید. پنجاه سال عبادت کردید، و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید. این جوانهای ما که علیل شدند الآن هم وقتی میآیند از من میخواهند که دعا کنم که اینها شهید بشوند؛ پایش را از دست داده، عصا زیر بغلش هست، لکن گریه میکند و میخواهد که دعا کنیم که شهید بشود. از اینها یک قدری تعلم پیدا کنید.
چرا من به شما عرض کردم که یک مطلبی که بر خلاف ضرورت اسلام است و بر خلاف نص قرآن است، و از یک گروهی صادر شده است با اسم و رسم،[38] من دعوت کردم که از اینها حسابتان را جدا کنید، نکردید؟ آن آقا،[39] من کراراً به او گفتم که حسابت را از این منافقین جدا کن و اعلام کن به اینکه شماها از اسلام نیستید و شماها به من ارتباط ندارید، نپذیرفت، و دید آنچه دید. و من امیدوارم که توبه کند تا خدای تبارک و تعالی او را بیامرزد و در آن عالم روسیاه نباشد. شما الآن وقت دارید. وقت توبه باقی است وقت جدایی از گروههایی که به ضد اسلام قیام کردهاند باقی است. یک قدم روی هوای نفس بگذارید، یک قدم روی خواستهای شیطانی خود بگذارید، و اعلام کنید به اینکه این کسانی که اعلامیه «جبهه ملی» را دادهاند و بر ضد اسلام اعلامیه دادند، و ارتداد برای آنها- هر کدام ثابت بشود که به اطلاع آنها بوده است این مطلب- مرتد شدند، شما از آنها تبرّی کنید. شما از اینهایی که دیروز پریروز ریختند در خیابانها و آن همه جنایت کردند و اعلام کردند که ما بر خلاف جمهوری اسلامی مسلحانه جنگ میکنیم، شما از اینها تبرّی کنید. من صلاح شما را میخواهم. من علاقه دارم به بسیاری از شما و شما توجه ندارید. من باید بگویم که شماها با اینکه در سیاست بزرگ شدید، شمّ سیاسی ندارید. چنانچه آقای بنی صدر هم شمّ سیاسی نداشت.
من الآن هم نصیحت میکنم آقای بنی صدر را به اینکه نبادا در دام این گرگهایی که در خارج کشور نشستند و کمین کردند بیفتید، و این آبرویی که از دست دادید بدتر بشود.
من علاقه دارم که تو بیشتر از این خودت را تباه نکنی. من علاقه دارم که همه اشخاصی که در این مملکت زندگی میکنند یک زندگی انسانی- الهی باشد. نبادا یک وقت در دام اشخاصی بیفتی که این ملت آنها را سر تا پا شناخته است؛ و آنها از تو پشتیبانی کنند و تو هم در دام آنها بیفتی؛ که هم دنیا به باد رفته است تا آخر، و هم آخرت. اگر نصیحتهای من را گوش کرده بودی، این مسائل پیش نمیآمد. لکن نگذاشتند؛ آنهایی که به تو اظهار علاقه میکردند آنها به اسلام علاقه نداشتند؛ و تو را کشاندند به جایی که تباه کردند، بیش از این خودت را تباه نکن؛ به دام این اشخاصی که مثل اژدها دهان باز کردهاند تا همه حیثیت تو را به باد فنا بدهند و ببلعند نیفت. چنانچه توبه کنی و برگردی و علاقه خودت را از این گروههای مفسد، فاسد، جنایتکار، سلب کنی، و در یک کناری بنشینی مشغول تصنیف و تألیف بشوی، صلاح تو است. اگر شما آن نصیحتی را که آن روز من با حال بیماری در بیمارستان به شما کردم گوش کرده بودید، امروز این طور نبود و من نمیخواستم باشد؛ آن روز من [در] یکی از حرفها، که اساس همه گرفتاریهای بشر است، تنبه دادم که حُبُّ الدُّنیا رَأْسُ کُلِّ خَطیئَة[40] تمام خطاهایی که از ماها صادر میشود روی این حبّ نفس و جاه و مال و منال است؛ اگر این کلمه را گوش کرده بودید و هواهای نفسانی را زیر پا گذاشته بودید، این طور نمیشد که همه گروهها، همه دوستان شما، از شما منفصل بشوند، الّا این گروههایی که میخواهند شما را آلت دست قرار بدهند و به مقاصد خودشان برسند. دوستهای درجه اول شما پشت بشما کردند.
گروههایی که با شما بودند و برای شما شعار میدادند پشت به شما کردند. و این دلیل این بود که شما قدرت سیاسی ندارید، بزرگتر دلیل این است که انسان یازده میلیون[41] رأی را تباه کند! این گذشت و ناگوار گذشت، من نمیخواستم این طور بشود. لکن باز برای هر کس، هر کار بکند، جای توبه هست. درِ توبه باز است. رحمت خدا واسع است. شما توبه کن و یک قدم طرف خدا برو و پشت به هوای نفسانی بکن، خداوند میپذیرد تو را. آبروی تو را اعاده میدهد. حیثیت تو را اعاده میدهد.
و شمایی که امروز هستید در مجلس و در صحنه، شما هم این نصیحت عاجزانه من را قبول کنید و یک پا روی نفسانیت بگذارید، و این گروههایی که ایران را میخواهند به تباهی بکشند، قیام مسلحانه بر ضد اسلام کردند، اینها را از خود برانید و از آنها تبرّی کنید؛ و آنهایی که اسلام را برای حالا دیگر صحیح نمیدانند، آنها را هم از خودتان برانید و از آنها تبری کنید. جای توبه باز است. بزرگترین گناه این است که انسان طرفداری بکند از کسانی که به ضد اسلام قیام کردهاند، یا به ضد اسلام اعلامیه میدهند. من خیر شما را میخواهم. من حق خودم را بخشیدم به شما. هر چه بد گفتید بخشیدم. لکن خیر شما را میخواهم که از این خطاها که تا کنون شده است دست بردارید، و با ملت حسابتان را یکی کنید؛ و با این گروههای مختلفی که میخواهند از حیثیت شما برای خودشان کسب وجاهت کنند، و هر چه آنها کسب وجاهت کنند شما وجاهتتان را از دست میدهید، از اینها ببرید، و به اسلام، به همان چیزی که عقیده به آن دارید- لکن هوای نفس نمیگذارد- برگردید. و همه ما، همه ما، تعلیم پیدا بکنیم از این سربازهایی که در جبههها دارند جان خودشان را فدا میکنند. آنها جان خودشان را برای اسلام و برای مصلحت کشور اسلامی فدا میکنند و ما سر خون آنها اینجا بنشینیم و با هم جنگ و ستیز کنیم! این در منطق اسلام از بزرگترین گناهان است و در منطق انسانیت از بزرگترین اموری است که قبیح است؛ چه قدر قبیح است که یک دستهای برای مصالح کشورشان، برای مصالح ما، بروند در جبههها و آن طور جانفشانی کنند و آن طور خون خودشان را بدهند و شب و روز خودشان را صرف در این عبادت بزرگ الهی بکنند، و من و شما اینجا بنشینیم و مقاله بنویسیم و روزنامه بنویسیم و به جان هم بیفتیم! چه قدر این مسأله قبیح است و چه قدر شرمآور است!
خداوند همه ما را از شرّ خودمان نجات بدهد خداوند همه مارا به راه راست خودش هدایت کند. خداوند کشور ما را از شرّ اجانب نجات بدهد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج14، ص: 482 ـ 494)
ـ نامه به خانم اکرم یزدی زاده؛ تشکر و اعلام وصول وجه نذر (1361)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم. السلام علیکم، ان شاء اللَّه که حال همگیتان خوب باشد و هیچ گونه کسالتی نداشته باشید که مبادا دشمن شاد شوید. ما هیچ کاری نداریم با شما عزیزان، جز اینکه دعا کنیم و دعا کنیم. من نمیدانم و نمیتوانم احساسات درونی حاکی از عشق به امام عزیز را چطور بیان کنم فقط این را میدانم که میخواهم و نمیتوانم؛ میدانم که رهبر عزیزتر از جانم- به علت کثرت نامهها- نمیتوانند نامه من حقیر را بخوانند (من هم توقع ندارم؛ چون وجود امام از همه چیز مهمتر و با ارزشتر است) ولی شما را به خدا که یک خط (دستخط امام) برایم بنویسید. این جانب فعلًا معلم (مربی تربیتی) میباشم و قبل از اینکه معلم شوم حقوق یک ما هم را نذر جدّ امام کردم. دو بار به دفتر تلفن زدم یک بار گفتید پول را بیاورید جماران گفتم چون راهم دور است و از شهر ری میباشد، گفتید بفرستم. الآن همراه این نامه پول را که مبلغ ناقابل دو هزار و سیصد تومان میباشد میفرستم، باشد که ان شاء اللَّه برسد. فقط اگر رسید دو کلمه برایم بنویسید که رسیده است تا بدانم نذرم ادا شده است و پول را نزد خود امام عزیزتر از جانم بدهید. دخل و تصرف با خود ایشان میباشد. اگر خطم بد است ان شاء اللَّه میبخشید وقت با ارزشتان را بیشتر از این نمیگیرم. خدا به همراه همگیتان باشد. خداوند بر طول عمر امام کبیرمان بیفزاید، ان شاء اللَّه. به امید پیروزی و آزادی تمام سرزمینهای اشغالی از دست صهیونیستها و امپریالیستها از ایران تا قدس عزیز، ان شاء اللَّه. 29/ 3/ 61- اکرم یزدی زاده].
بسمه تعالی
خانم اکرم یزدی زاده- ایّدها اللَّه تعالی
مرقوم محترم واصل، از عواطف و تعهد شما به اسلام و جمهوری اسلامی متشکرم.
امید است موفق در تربیت خود و دیگران باشید. از خداوند تعالی سعادت و سلامت شما را خواهانم. ضمناً وجه نذر شما واصل شد و من قبول نمودم. و السلام علیکِ. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج16، ص: 358)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور مالدیو؛ تبریک حلول ماه مبارک رمضان (1361)
«جناب آقای مأمون عبد القیوم، رئیس جمهوری مالدیو
تلگراف تبریک جنابعالی به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا فرارسیدن این ماه بزرگ الهی را به آن جناب و برادر مسلمان کشورتان تبریک میگویم. و از خدای تعالی عظمت و سربلندی اسلام و مسلمین را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج16، ص: 359)
[1] - اشاره امام به قحطی و وضع فلاکتبار مردم نواحی فسا در آن سنوات است. این موضوع در اعلامیه امام در اعتراض به برگزاری جشنهای 2500 ساله نیز اشاره شده است.
[3] - سوره بروج، آیه 20:« و خدا از همه سو بر آنها احاطه دارد».
[6] - اشاره به ماجرای غدیر خم.
[8] - هم پیمان. مقصود« ذمّی» و آن کسی است که با مسلمانان پیمانی بسته است تا در پناه حکومت اسلامی باشد. اشاره امام به ماجرای حمله عوامل معاویه در زمان حکومت علی( ع) به شهر« انبار» است. که در آن یکی از سربازان معاویه خلخال زنی ذمّی را از پایش در آورد.
[9] -« و کسانی که کافر شدند همچون چهارپایان میخورند و جایگاه آنان آتش است». سوره محمد آیه 12.
[10] -« معاء» به معنی روده است. رسول خدا( ص) فرمود:« سَیَکُونُ مِنْ بَعدی سَمْنَةٌ یَأْکُلُ المُؤْمِنُ فی مَعاءٍ واحدٍ و یَأکُلُ الکافر فی سَبْعَةِ أَمْعاءِ»؛ بزودی بعد از من طعام چربی خواهد بود که مؤمن آن را با یک روده و کافر آن را با هفت روده خواهد خورد. وسائل الشیعه، ج 16، ص 406.
[11] - مانند غلامان غذا میخورَد و مانند آنان مشی( روش) میکند. اقتباس از حدیثی مشابه از امام باقر( ع) پیرامون رسول اکرم( ص). ر. ک: بحار الأنوار، ج 16، ص 225.
[12] - بردهای آفریقایی، که به دست حضرت علی( ع) آزاد شد و پیوسته در خدمت آن حضرت بود. وی بعدها به دست حجاج بن یوسف ثقفی به شهادت رسید.
[13] - کنایه از شاه، که او را« اعلیحضرت» میخواندند.
[14] - از مباحث اصول فقه.
[17] - در سال 1350 یکی از مطبوعات آلمان غربی نوشت که قرآن مسلمانان را از استعمال صابون منع کرده است و آیه یاد شده( سوره مائده، آیه 6) را شاهد آورده بود! دانشجویان مسلمان در اروپا مقالاتی در رد آن مقاله در مطبوعات منعکس ساختند؛ سمیناری نیز درباره بهداشت از نظر اسلام برگزار شد.
[18] - اشاره به سکوت بعضی از علمای نجف.
[19] - ابو جعفر محمد بن جریر طبری( 224- 310 ه. ق.) صاحب تاریخ طبری.
[20] - عز الدین علی بن اثیر جَزَوی( 555- 630 ه. ق.) صاحب کامل التواریخ مشهور به تاریخ ابن اثیر.
[21] - نیز ر. ک: صحیح مسلم، ج 3، ص 1688.
[22] - در لسان حدیث و فقه، ابو عبد اللَّه کنیه امام ششم حضرت جعفر بن محمد الصادق( ع) است.
[23] - عمر بن حنظله از امام صادق( ع) درباره تحاکم به طاغوت پرسید و حضرت آن را منع فرمود و رجوع به فقها را به شیعیان توصیه نمود.
[25] - دست خدا با جماعت است؛ منسوب به رسول اکرم( ص). صحیح ترمذی، ج 9، ص 10.
[26] - ولید بن عتبه، حاکم وقت مدینه.
[27] - آقایان: حسینعلی منتظری، علی مشکینی و راستی کاشانی سه تن از علما و مدرسین حوزه علمیه قم
[28] - آقای سید حسین خمینی
[29] - ایشان در تاریخ 31 خرداد 1360 در جبهه سوسنگرد- دهلاویه، در نبرد با قوای متجاوز بعثی به شهادت رسید.
[30] - به موجب بند پنج اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، عزل رئیس جمهور پس از حکم دیوان عالی کشور و یا رأی مجلس شورای اسلامی، از وظایف و اختیارات رهبری میباشد
[31] - اشاره است به اعلام قیام مسلّحانه گروهک تروریستی منافقین بر علیه نظام جمهوری اسلامی و ریختن آنها به خیابانها و اقدام به ترور مسئولین نظام.
[32] - خیر و نیکی در آن چیزی است که پیش میآید.
[33] - اشاره است به عزل بنی صدر از فرماندهی کلّ قوا و پس از آن از ریاست جمهوری.
[34] - خطاب به آقای بنی صدر است.
[35] - اشاره است به« نهضت آزادی».
[36] - ساعتی اندیشیدن، برتر است از هفتاد سال عبادت و پرستش. بحار الأنوار، ج 66، ص 293. البته در جوامع حدیثی شیعه به جای« سبعین»،« ستّین» ذکر شده است.
[38] - اشاره به« جبهه ملّی ایران»
[39] - آقای ابو الحسن بنی صدر.
[40] - علاقه به دنیا، سرمنشأ همه اشتباهات و گناهان است. اصول کافی، ج 2، ص 315، ح 1
[41] - اشاره است به میزان آرایی که ابو الحسن بنی صدر در نخستین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران بدست آورد.