امروز با امام: بیستویکم خرداد
ـ سخنرانی در جمع وزرای امور خارجه ایران و ترکیه؛ عبرت دولتها از سرنوشت شاه (1358)
«من متقابلًا سلام به ملت تُرک و نخست وزیر ابلاغ میکنم.
و لازم است که ما اساس این نهضت را به طور اجمال برای شما و دولت شما بیان کنیم. اساس این نهضت از دو جا سرچشمه گرفت: یکی، از شدت فشار خارجی و داخلی و چپاولگریهای خارجی و داخلی و اختناقهای فوق العاده؛ که در ظرف پنجاه و چند سال ایران و ملت ایران یک روز خوش ندید؛ و اخیراً هم کشتارهای فوق العاده دسته جمعی، که در اکثر بلاد ایران پیش آمد، مردم را به جان آورد که این نهضت را همراهی کنند. و یکی دیگر، آرزوی ما برای یک حکومت اسلامی و یک حکومت عدل، که یک رژیمی در مقابل رژیمهای طاغوتی باشد، و ما مسائل اسلامی را مثل صدر اسلام در ایران پیاده کنیم. و امید ما آن است که سایر ملتها، و سایر دولتها به این نهضت اسلامی بپیوندند، و وجهه نظرشان اسلام باشد. اسلام برای همه کشورها یک آرمانی است که در آن همه چیز هست. لکن تبلیغات خارجی و دنبال آن هم تبلیغات داخلی، اسباب این شد که ملتهای ما را از اسلام جدا کردند و دولتهای ما را هم جدا کردند. و مع الأسف تبلیغات به طوری شد که جوانهای شرق تمام آمالشان را به تحقق معانی غربی خرج کردند؛ و تمام حیثیت ملی خودشان را، بعض از جوانهای ما، فدای غرب کردند. و این یک شکست روحی بود که برای ما از همه شکستهایی که داشتیم بالاتر بود. نظر ما به اقتصاد نیست، مگر به طور آلت. نظر ما به فرهنگ اسلامی است که این فرهنگ اسلامی را از ما جدا کردند. و غرب در شرق آن طور نفوذ کرد که شرق خودش را باخت، و محتوای بسیاری از جوانهای ما را گرفت. اما ما گمان میکنیم که باید تمام ملتها و دولتها توجه خودشان را به این نقطه نظر منعطف کنند که این شکست روحی را از ملتها جدا کنند، و گمان نکنند جوانهای ما که هر چه هست، در غرب است، و خودشان چیزی ندارند.
اسلام، در مقابل همه دولتهای طاغوتی، برای انسانسازی آمده است. قرآن کتاب انسانسازی است. اگر انسان چنانچه در این ممالک اسلامی تحقق پیدا بکند و اسلام برنامه دولتها و ملتها باشد، امکان ندارد که دیگران بتوانند استفادههای نامشروع از ما بکنند. ما باید اقتصادمان تابع اسلام باشد؛ فرهنگمان تابع اسلام باشد؛ ارتشمان، ارتش اسلامی باشد. در صدر اسلام ارتش یک پناهگاهی برای ملتها بوده است، محیط ارتش از محیط مردم جدا نبوده است؛ محیط رُعب نبوده است؛ محیط وحشت نبوده است. اگر ارتش، دولت، به وظایف ارتشی خودشان، به وظایف دولتی خودشان، به وظایف اسلامی، عمل کنند، محیط در یک کشور محیط محبت میشود؛ محیط آرامش روحی میشود؛ و این هم برای ملت مفید است؛ و هم برای دولت؛ و هم برای ارتش. و اگر محیط، محیط ارعاب باشد- چنانچه در حکومتهای طاغوتی است- محیط وحشت باشد، این برای ملت و خود دولت و خود ارتش بد است. و اینکه طاغوتیها محیط ارعاب ایجاد میکنند برای این است که آنها برای ملت کار نکردهاند و خودشان را از ملت جدا کردهاند، و از ملت وحشت دارند؛ از این جهت محیط را ارعاب، محیط ارعابی درست میکنند که مردم را سرکوب کنند. در صدر اسلام این معانی نبوده است. ارتش اسلام از مردم جدا نبوده است. محیط هیچ وقت محیط ارعابی نبوده است. حکومتی که در رأس جامعه بوده است با مردم دیگر فرقی نداشته است؛ بلکه زندگیاش پایینتر بوده است. حکومتها نمیخواستند که به مردم حکومت کنند؛ میخواستند خدمت کنند. اسلام حکومتها را موظف به خدمت کرده است. ارتش در خدمت ملت باید باشد. حکومتها در خدمت مردم باید باشند. اگر یک همچو برنامهای تحقق پیدا بکند، محیط رعب از بین میرود؛ محیط دوستی پیش میآید، مبدل به محیط برادری میشود.
یک همچو محیطی که محیط برادری باشد، ملت پشتیبان دولت است. و اگر ملت پشتیبان دولتی شد، دولت سقوط نمیکند. اگر شاه به نصایح روحانیون توجه کرده بود و خدمت به این ملت کرده بود، سقوط نمیکرد. لکن خدمت نکرد و خیانت کرد، و پشتوانه مردمی را از دست داد، و وقتی که مردم شنیدند رفت، شادی کردند. چنانکه در رفتن پدرش هم شادی کردند. حکومتها باید عبرت بگیرند از این وضعی که در ایران پیش آمد، و بدانند که وضع برای این بود که محیط اختناق به طوری پیش آوردند که اختناق انفجار آورد. برادر باشند با هم. با ملت دوست باشند. ملت احساس کند که دولت از خود اوست؛ دولت خدمتگزار اوست. ملتها احساس کنند که ارتش از خود آنهاست. ارتش که در خیابان میآید برای آن گل بریزند؛ نه از آن فرار کنند! عمده در برنامههای حکومتی، در برنامههای دولتی، این معناست که محیط اخلاقی درست کنند. محیط برادری درست کنند. این در رأس همه برنامههاست. اگر این برنامه درست شد، اگر دولت بخواهد کاری بکند، همه ملت با او همراهی میکنند. اگر دولت بخواهد برنامهای را ... اجرا بکند، ملت در خدمت آن هست.
ما این دو حکومت را که در ایران بود الآن با هم مقایسه میکنیم: دولت سابق اگر میخواست برنامهای را اجرا بکند، مردم با آن موافق نبودند؛ بلکه حتی الامکان کارشکنی میکردند. الآن دولت ما وقتی میخواهد برنامهای را اجرا کند، از اطراف به ما پیشنهاد میشود که ما در خدمت حاضریم؛ طبقات مختلف مردم میگویند که ما در اجرای این برنامه حاضریم؛ به جان و دل حاضریم که کمک بکنیم. الآن که بعض برنامهها را میخواهد دولت اجرا بکند، ملت همچو اظهار همراهی میکند که اعجابآور است.
این یک مطلبی است که در عین حال که به تمام معنا الآن ما نتوانستیم اسلام را در ایران پیاده بکنیم، لکن همان نسیمی که از اسلام به ایران وزیده است، نتیجهاش این شده است که دولت ما یک دولتی است که ملی است، ملت او را میخواهد. نخست وزیر ما هیچ وحشت ندارد که [میان] مردم برود و با مردم بنشیند و صحبت بکند. به خلاف نخست وزیرهای رژیم سابق، که امکان نداشت که [بین] مردم بیایند؛ برای اینکه مردم با آنها دشمن بودند؛ چنانکه آنها با مردم دشمن بودند. دولتها اگر این طور بشوند که به اسلام توجه کنند و روح اسلام را در مردم ایجاد کنند و در خودشان، این هم، به صلاح خودشان هست؛ و هم، به صلاح کشورشان؛ و هم، همه برنامهها را با آسانی میتوانند انجام بدهند.
و من امیدوارم که بین دولتهای اسلامی یک اخوتی، اخوت اسلامی، همان طوری که قرآن امر فرموده است، پیدا بشود؛ که اگر این اخوت اسلامی در بین ممالک اسلامی پیدا بشود، یک قدرت عظیمی است که هیچ یک از قدرتهای دنیا نمیتوانند به پای آن باشند. و من از خدای تبارک و تعالی مسألت میکنم که این معنا در همه دولتها تحقق پیدا بکند؛ و همه موفق بشوند که برای اسلام باشند؛ و همه موفق باشند که اخوت اسلامی خودشان را حفظ بکنند؛ و همه موفق باشند که در خدمت ملتشان باشند که ملت هم پشتیبان آنها باشد.
[در اینجا وزیر امور خارجه ترکیه از امام تشکر کرد و گفت: یکی از مسائل اجتماعات رابطه میان مذهب و سیاست است و اینکه چگونه میتوان انسانها را تواناتر ساخت. و مسئله دیگر اینکه مطابق اصول دمکراسی، نباید میان مردم و کسانی که حکومت را در دست دارند تفاوت باشد. پس از سخنان وی امام فرمود:]
... اما قضیه تربیت یک ملت به این است که فرهنگ آن ملت فرهنگ صحیح باشد.
شما کوشش کنید که فرهنگ را فرهنگ مستقل اسلامی درست کنید. جوانهایی که در این فرهنگ تربیت میشوند همانهایی هستند که مقدرات کشور در دست آنهاست. اگر اینها درست بار بیایند، همه خدمتگزار به مردم؛ امین به بیت المال؛ و همه اینها در تحت رهبری اسلام تحقق پیدا میکند. اگر یک ملتی فرهنگش این طور تربیت بشود، این فرهنگ، فرهنگ غنی اسلامی است و مملکت، یک مملکت آرام مترقی خواهد بود. و اما اینکه میگویید که یک مسئله دمکراسی است، صحیح است. لکن مع الأسف در ممالک غرب، که بیشتر دم از دمکراسی میزنند، و در ممالک ما، که باز آنها هم دم از دمکراسی میزنند، خبری از دمکراسی نیست. غربیها با این افسون میخواهند ما را خواب کنند و بهرهبرداری از ما بکنند و ما هم تا در تحت لوای اسلام نباشیم، دمکراسی را نمیتوانیم آن طوری که صحیح است به آن عمل بکنیم.
من از خدای تبارک و تعالی میخواهم که همه دولتهای ما را- اسلامی را- توفیق بدهد که همه در سایه اسلام و زیر یک پرچم، که آن پرچم «اسلام» است؛ با هم برادروار، در کنار هم، با هم، بر مشکلات خودشان غلبه کنند.» (صحیفه امام، ج8، ص: 85 ـ 89)
ـ سخنرانی در جمع بانوان فرهنگی دزفول؛ تربیت فرزند از دید اسلام (1358)
«شما خانمها به طوری که حالا خودتان میگویید معلم هستید؛ دو شغل شریف دارید. شما خانمها دو تا شغل بسیار شریف دارید. یکی شغل تربیت فرزند، که این از همه شغلها بالاتر است. یک فرزند خوب شما اگر به جامعه تحویل بدهید، برای شما بهتر است از همه عالَم. اگر یک انسان شما تربیت کنید، برای شما به قدری شرافت دارد که من نمیتوانم بیان کنم. پس شما یک شغلتان این است که بچههای خوب تربیت کنید. دامن مادرها دامنی است که «انسان» از آن باید درست بشود. یعنی اول مرتبه تربیت، تربیت بچه است در دامن مادر؛ و برای اینکه علاقه بچه به مادر بیشتر از همه علایق هست و هیچ علاقهای بالاتر از علاقه مادری و فرزندی نیست. بچهها از مادر بهتر [مسائل] را اخذ میکنند. آن قدری که تحت تأثیر مادر هستند، تحت تأثیر پدر نیستند، تحت تأثیر معلم نیستند، تحت تأثیر استاد نیستند. از این جهت بچههایتان [را] در دامنتان تربیت اسلامی، تربیت انسانی بکنید تا وقتی تحویل میدهید شما این بچه را به دبستان، یک بچه صحیح، اخلاق خوب، آداب خوب؛ آن طور تحویل بدهید.
پس یک شغل، شغل تربیت اولاد است؛ که مع الأسف در آن حکومت طاغوتی این شغل را میخواستند از این مادرها بگیرند. تبلیغ کردند به اینکه زن چرا بچه داری بکند ... این شغل شریف را منحطش کردند در نظر مادرها؛ برای اینکه میخواستند که مادرها از بچهها جدا بشوند، بچهها را ببرند در پرورشگاهها بزرگ کنند؛ مادرها هم علی حده بروند یک کارهایی که آنها دلشان میخواهد بکنند و بچه در پرورشگاه وقتی که بزرگ بشود، یک بچهای که در دامن مادر بزرگ بشود نیست؛ عقده پیدا میکند. وقتی بچه در پرورشگاه و بدون مادر با اجنبی بخواهد سر و کار داشته باشد و محبت مادر از سر او کم بشود، این بچه عقده پیدا میکند. بسیاری از این مفسدههایی که در جامعه واقع میشود، از این بچههایی هستند که عقده دارند؛ از این انسانهایی هستند که عقده دارند. مبدأ یک عقده بزرگ، این جدا کردن بچه از مادر است. محبت مادری لازم دارد بچه. بنا بر این، این شغل که شغل انبیا است و انبیا هم آمدند برای اینکه انسان درست کنند، این شغل اول شما هست؛ در اول تربیت بچه.
و چون شما معلم هستید، از این جهت یک شغل شریف دیگری به شما محول شده. و به آن قدر که این شغل شریف است، مسئولیت آن هم بزرگ است. شغل شما شغل انسانسازی است. معلم انسان درست میکند، همان شغل انبیا است. انبیا آمدند، از اول هر نبیای آمده است تا آخر، فقط شغلش این بوده که انسان درست بکند، تربیت کند انسانها را. شغل معلمی همان شغل انبیا است. پیغمبر اکرم معلم همه بشر است، و بعد از او حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- باز معلم همه بشر است. آنها معلم همه بشر هستند، شما معلم یک عده از بشر. شغل همان شغل است؛ یعنی شعبه همان است؛ کار، یک کار است؛ آنها در یک محیط وسیعتر، و ما در یک محیط کوچکتر. بنا بر این، این شغل شما [نیز] یک شغل بسیار شریفی است؛ لکن مسئولیتش هم بسیار زیاد است؛ چنانکه مسئولیت انبیا بسیار زیاد بود. انبیا به همان مقدار که برای آدمسازی آمده بودند مسئولیتشان زیاد بود. منتها آنها مسئولیتشان را به انجام رساندند، کارهایی که به آنها محول بود به انجام رساندند. شما شغلتان بسیار شریف است و همان شغل انبیا است؛ مسئولیتتان هم همان مسئولیت است.
و باید توجه داشته باشید که این بچههایی که پیش شما تربیت میشوند تربیت دینی بشوند، تربیت اخلاقی بشوند. اگر یک بچه متدین را شما تحویل جامعه بدهید، یکوقت میبینید همین یک بچه متدین متعهد یک جامعه را اصلاح میکند. یک فرد ممکن است یک جامعه را اصلاح بکند؛ بنا بر این، اگر خدای نخواسته این بچه از دامن شما درست از کار در نیاید، از تحت تربیت شما که معلم هستید درست از کار در نیاید، ممکن است یک بچه یک جامعه را فاسد بکند، و شما مسئول باشید.
شما از آن طرف [اگر] یک فرد را تربیت صحیح بکنید، آن قدر شرافت دارید که همان شرافت انبیا است. از این طرف، اگر خدای نخواسته تربیتتان نسبت به بچههایی که توی دامنتان هست، یا بعداً که بچههایی که تحت تربیت شما هستند، اگر خدای نخواسته فاسد تربیت بشوند، ممکن است که یک جامعه را فاسد کنند.
خداوند ان شاء اللَّه شما را حفظ کند و سعادتمند کند؛ و مربی خوب باشید برای بچهها و مربی خوب باشید برای این دخترهایی که میآیند پیش شما تربیت میشوند. خداوند همهتان را حفظ کند.» (صحیفه امام، ج8، ص: 90 ـ 92)
ـ سخنرانی در جمع دانشجویان دانشکده پلیس؛ ضربه به روحانی و دانشگاهی (1358)
«دانشگاه در هر کشوری ... نقششان این است که انسان درست کنند. مأمور ساختن انسان هست دانشگاه. از دانشگاه ممکن است یک انسان پیدا بشود که یک کشور را نجات بدهد و ممکن است که یک انسان پیدا بشود که کشور را به هلاکت بکشد. این نقش مهمی در دانشگاه است. مقدرات هر کشوری به دست دانشگاه و آنهایی که از دانشگاه بیرون میآیند هست. بنا بر این دانشگاه بزرگترین مؤسسه مؤثر است در کشور؛ و بزرگترین مسئولیتها [را] هم دانشگاه دارد. اینکه اجانب به وسیله عمالشان این کار را انجام دادند که دانشگاههای ما را عقب نگه داشتند و به اصطلاح استعماری درست کردند، برنامهها، برنامههای استعماری بود، این برای این بود که از دانشگاه میترسند همین مطلب را که نقش دارد دانشگاه. همین مطلب در روحانیت هم هست، روحانیت هم نقش دارد. در روحانیت هم ممکن است یک روحانی یک کشور را نجات بدهد و ممکن است یک روحانی یک کشور را به هلاکت برساند. این دو قطب، که عبارت از قطب دانشگاه، به معنای تمام کلمه، دانشگاه، همه دانشگاهها و روحانیت، این دو قطبْ تمام سرنوشت یک ملت را در دست دارند. و لهذا، کار از همه کارها بالاتر و شریفتر [است] و برای اینکه کار، همان کار انبیاست. همه انبیا برای آدمسازی آمدهاند. قرآن کریم یک کتاب آدمسازی است. همه انبیا آمدهاند که آدمها را درست کنند. به درست کردن آدم همه بساط درست میشود. این دو قطب که هر دو مأمور آدمسازی هستند، قطب دانشگاه مأمور آدمسازی هست و قطب روحانیت مأمور آدمسازی، کارشان شریفترین کارهاست برای اینکه همان کار انبیاست؛ و هم مسئولیتشان بالاتر از همه مسئولیتهاست، برای اینکه در اینجا همه چیز درست میشود تمام نظر اجانب به این دو قطب دوخته شده بود. منتها هر جا را یکجور کوبیدند.
رضا خان که آمد- شماها هیچ کدام یادتان نیست. من دیدم- از اول رضا خان که آمد، بعد از چندی که ابتداءً به صورت یک مسلمان و یک آدم مثلًا ملی و اینها آمد، وقتی که پایههای حکومتش محکم شد، اول حملهای که کرد به روحانیین کرد، اینها را از همه طرف از هر طرفی کوبید. به طوری که من در مدرسه فیضیه یک جلسه درس داشتم؛ یک روز که رفتم دیدم یک نفر است! گفتم چطور؟ گفت که همهشان فرار کردند! قبل از آفتاب از مدرسه و از حجرهها فرار میکردند؛ و آخر شب برمیگشتند منزل، برای اینکه نمیتوانستند. پلیس میآمد و میگرفت میبردشان، یا لباسشان را میکند؛ یا التزام از ایشان میگرفت؛ حبسشان میکرد و روحانیون سرتاسر کشور را در مضیقه گذاشتند و در فشار.
راجع به دانشگاه، چون انعکاس دنیاییاش به نظرشان این بود که دانشگاه را نمیشود بست، دانشگاه را باز گذاشتند. لکن نه دانشگاهی که به درد یک ملتی بخورد و دردی را از ملت دوا کند. دانشگاه را به یک صورتی درآوردند که اشخاصی که از آنجا خارج بشوند به درد همانها بخورند. آن قدر تبلیغات کردند از غرب، از جلو رفتن غرب، آن قدر تبلیغات کردند که جوانهای ما را از همان دانشگاه، غربی بار آوردند. از همان دانشگاه روی تعلیماتی که اساتید، بعضی از اساتیدی- را- که اینها از خود آنها بودند، تبلیغات کردند، جوری که جوانهای ما جوانهایی شدند که به درد آنها میخورند؛ نه به درد کشور ما. مغزهای اینها را شستند. به جای مغزهای انسانی و ایرانی، غربی گذاشتند، به حیث اینکه اعتقاد بچهها و جوانان ما این شد و حالا هم شاید خیلیشان این باشد که باید همه چیز ما غربی باشد. به طوری تبلیغات کردند که الآن هم همین طور است.
در عین حالی که طبیب داریم، یکی که مریض میشود میگویند اروپا باید ببریم! این برای این است که خودمان را از دست دادیم. استقلال فکری دیگر حالا نداریم. همهاش دنبال این هستیم که غرب چکاره است. الآن هم که جمهوری اسلامی را ما میخواهیم ان شاء اللَّه مستقر بشود و میخواهیم حسابمان را از غرب جدا بکنیم و استقلال همه جانبه پیدا بکنیم، الآن هم یک دسته «غربزدههایی» هستند که اینها الآن در فکر این هستند که این جمهوری، اسلامیاش نباشد؛ همان «جمهوری» باشد. یک جمهوری دمکراتیک باشد. این برای این است که اینها- آنهاییشان که مردمی نیستند که خیانتکار باشند- اشتباه دارند. اینها از بس به آنها تزریق شده و تعلیم شده در این مدارس، هر جا میرفتند هی صحبت غرب بوده، هر جا رفتند صحبت آزادی در غرب بوده است، هر جا رفتند صحبت «حقوق بشر» و جمعیت حقوق بشر و طرفدار حقوق بشر در غرب بوده، اینها آنهاییشان که خیانتکار نیستند، اشخاص بدی نیستند، لکن باورشان آمده. از بس به آنها گفتهاند باورشان آمده. و حال آنکه غرب پیشرفتهایی که دارد پیشرفتهای مادی است.
غرب دارد دنیا را به صورت یک جنگنده، به صورت یک وحشی بار میآورد. تربیت غرب انسان را از انسانیت خودش خلع کرده؛ به جای او یک حیوان آدمکش گذاشته است! الآن شما در هر جای دنیا که ملاحظه میکنید، الآن هم که یک آرامشی فرض کنید در دنیا هست و جنگهای عمومی نیست، در هر مملکتی که میبینید، با دخالت همین امریکا و با دخالت همین شوروی آدمکشی هست. افغانستان الآن آدمکشی است به دخالت شوروی، در بسیاری از جاها. لبنان هم آدمکشی است به دخالت امریکا. غرب حیوان بار میآورد. آن هم نه حیوان آرام، یک حیوان وحشی! آدمکش! آدمخوار! پیشرفت، پیشرفت انسانی نیست. پیشرفت حیوانی است. تربیت انسانی نیست. در غرب تربیت حیوانی است. حکومتها را میگویم؛ ملتها را نمیگویم. حکومتها و پرورشهایی که در حکومتها هست حکومتهای انسانی نیست. غرب پیشرفت کرده، پیشرفت کرده در اینکه حیوان تربیت کرده! آلات قتاله درست کرده. در روزنامه دیشب پریشب بود که یک [بمبی] درست کردهاند که پنج مرتبه بالاتر از آنی است که در آن جنگ[1] روی ژاپن ریختند، پنج مرتبه از آن بالاتر. کار غرب این است! یک چیزی درست کند برای آدمکشی. و این افتخاری است که پنج مرتبه بالاتر از آن است که دویست هزار نفر را در یک شهری، یک بمب کشت! این «پیشرفت». ما باورمان آمده است که همه چیزها در غرب است. خیر، آن چیزی که در غرب است تربیت حیوان درنده است، حیوان درنده دارند درست میکنند. آلاتی هم که درست میکنند همان چنگ و دندان حیوان درنده است؛ منتها به صدها هزار مرتبه بالاتر.
غرب انسان درست نمیکند، آنکه انسان درست میکند آن مکتبهای الهی است. مکتبهای توحیدی است که تمام همّ انبیا این بوده که آدم درست کنند اگر یک مملکتی آدم داشت، آزادی به جوری که ضرر به غیر نزند؛ استقلال فکری، استقلال روحی، استقلال انسانی. آنها انسان میخواهند درست بکنند. قرآن کتاب انسانسازی است؛ میخواهد انسان درست کند. انسان اگر درست شد، آرامش در یک مملکتی پیدا میشود. اگر یک مملکتی روی تعلیمات توحیدی، روی تعلیمات انسانی- اسلامی افرادش بار آمدند، اینها به تعبیر قرآن این طور بار میآیند که بین خودشان با هم رحیمند، دوستند؛ بین خودشان این طور هستند؛ اما اگر کسی بنا شد به آنها تعدی بکند بخواهد حمله کند به آنها، نسبت به آنها «اشداء» است، سخت است.[2] باید یک مملکتی که عهده دار تربیتش دانشگاه است، چه دانشگاه روحانی و چه دانشگاه شما، عهده دار انسانسازی باشد، که وقتی این جوانها از دانشگاه بیرون آمدند انسان بیرون آمده باشند؛ غربی نباشند؛ اسلامی باشند. غربی بودن ملازم با همان معانی است.
آزادی که غرب میخواهد یک آزادی بیبند و بار است: هر که هر کاری دلش بخواهد میکند. یک آزادی است که مخالف با اخلاق است؛ مخالف با سنن انسانی است؛ نه یک آزادی محدودی که روی قواعد و روی چهارچوب قوانین باشد. آنها یک همچو آزادی را میخواهند. جمهوری دمکراتیکی که این آقایان میخواهند همان جمهوری، طرز جمهوریهای غرب میخواهند. مملکت ما آن قدر خون داده است که حالا بشود یک مملکت غربی! مردم ما برای اسلام خون دادهاند؛ برای اسلام این قدر تحمل زحمت کردهاند. چند سال است، ده- پانزده سال است، زحمت کشیدهاند که یک مملکت اسلامی درست بشود؛ یک قوانین اسلامی در کار باشد. قوانین غربی ما نمیخواهیم. ما نمیخواهیم تربیت، تربیت غربی باشد. ما میخواهیم یک تربیت انسانی باشد، به طوری که همه با هم دوست باشند؛ همه رفیق باشند؛ نه من از شما بترسم؛ نه شما از من بترسید. محیط، محیط رحمت باشد؛ نه محیط رعب و وحشت. این خدمت، که خدمت به انسانیت است و خدمت به اسلام است، بر عهده ما و شماست. بر عهده ما هست در جانب روحانیت؛ بر عهده شما هست در جانب دانشگاههای خودتان.
مسئولیت دانشکده پلیس بیشتر از سایر مسئولیتهاست؛ برای اینکه اینها کارشان حساستر است. اگر از «دانشگاه پلیس» آدمهای اسلامی بیرون بیاید، آدمهایی که نسبت به مردم محبت داشته باشند بیرون بیاید، این اصلاح میکند یک مملکت را. به خلاف اینکه اگر آدمهایی بیایند که بخواهند تحمیل کنند بر مردم، مردم را اذیت کنند، تربیت آن طور باشد که ایجاد وحشت و رعب کنند در مردم، این به فساد کشیده میشود، به فساد که کشیده شد، خودشان هم رو به فساد میروند. بنا بر این، این شغل، شریفترین شغلهاست؛ و مسئولیتش، بزرگترین مسئولیتهاست. و ما و شما که این شغل را داریم، ما در طرف روحانیت و شما در طرف دانشگاهها مسئول این جوانها هستیم. در پیشگاه خدای تبارک و تعالی مسئول هستیم که اینها را خوب بار بیاوریم، اینها را اشخاصی که به درد یک مملکت بخورند؛ اشخاصی که خدمتگزار باشند به اسلام؛ خدمتگزار باشند به کشور خودشان؛ امین باشند و خیانتکار نباشند. و همه اینها زیر بیرق توحید است و اسلام است. اسلامی بار بیاورید بچههایتان را؛ و اسلامی بشوید همه شما. خداوند همه شما را حفظ کند؛ سعادتمند کند؛ و همه شما را برای مملکت خودتان مفید قرار بدهد.» (صحیفه امام، ج8، ص: 93 ـ 98)
ـ سخنرانی در جمع وزیر امور خارجه و سفرا حفظ استقلال در سفارتخانهها (1358)
«آنچه که به نظر من مهم است این است که در زمان این پدر و پسر نالایق- بیشتر در ایران واقع شده است این است که- با تبلیغات دامنهدار هر طرفی اینها کاری کردند که- مهم این است که محتوای ما را از ما گرفتند و ما را همچو مؤمن به غرب کردند که حاضر نیستیم غیر از مطالب غرب چیزی را قبول بکنیم: جوانهای ما تقریباً خیلیهایشان این طور شدند که از یک ایرانی متحول شدند به غربی. و این یک خطری است برای یک کشوری که اصلًا خودش را دیگر قبول نداشته باشد؛ ... اجنبی را قبول داشته باشد به جای خود. یک کس دیگر نشسته باشد و، با اصطلاح شما، مغزشویی شده. آنها را شستشوی مغزی دادند و آن ملیت خودشان را، اسلامیت خودشان را شستهاند به جای آن غرب را نشاندند. به حیثی که ما اگر چیزی هم خودمان داشته باشیم، باز دستمان را دراز میکنیم پیش غرب. مثلًا ما میدانیم که مهندسینی داریم که میتوانند اسفالت کنند، میتوانند عمارت بسازند، میتوانند- عرض بکنم که- راهسازی کنند، مع ذلک وقتی که صحبت میشود، یک معمار غربی باید بیاید و عمل کند. ما طبیب داریم؛ ولی وقتی که یک نفر مریض میشود، باید بفرستیم به خارج؛ با اینکه طبیب در میان ما هست. طوری ما را الآن تحقیر کردند اینها و ما را میان تهی کردند که ما باورمان آمده است که ما هیچی نداریم و آنها همه چیز دارند، در صورتی که ما راجع به همین پیشرفتهایی که اینها کردهاند، باید بنشینیم حساب کنیم ببینیم که آیا این پیشرفتها رو به تمدن دارد میرود، یا رو به توحش دارد میرود؟ من تعبیرم این است که امریکا و سایر این دُوَل غربی و شرقی اینها ترقیاتی کردهاند به این معنا که انسانها را دارند حیوان درنده بار میآورند، تمام این کارها که کردهاند برای درندگی است، ملتشان را نمیگویم؛ دولتها را میگویم. تمام افکار متوجه این شده است که یک چیزی درست کنند که کوبندگیاش از آن سابق بیشتر باشد! همین پریروز بود که روزنامه من دیدم که فلان چیز را درست کردهاند که پنج مرتبه بالاتر از آن بمبی بوده است که در ژاپن ریختند و دویست هزار نفر را کشتهاند! دنبال این هستند که یک آلت قتاله درست کنند، یعنی دنبال این هستند یک حیواناتی درست کنند که این حیوانات درنده باشند، بدتر از حیوانات درنده قبلی. تمدن نیست. رو به توحش دارد میرود. غرب دارد رو به توحش، دارد میسازد یک مردمی را که بریزند به جان هم و با چنگ و دندان هم را پاره کنند! بر خلاف تمدن که مکتبهای الهی میخواهند انسان درست کنند که همه در کنار هم آسوده و آرام باشند، مکتبهای اینها همهاش دنبال این معناست که باید این آنجا را بگیرد و آنجا را بگیرد، بزند، بکشد، چه بکند.
ما باید حالا که یک همچو انقلابی پیش آمد، یک همچو نهضتی پیش آمد، و ایران، این طبقه متوسط و پایینی اثبات کرد که یک استقلالی دارد، باید همه ما دنبال اینها باشیم و این استقلال فکری را حفظ کنیم. آقایان حالا دارند تشریف میبرند به ممالک خارج و بیشترش به ممالک غرب است، این جهت در نظرشان باشد که آن خودباختگیها را که دولت سابق و دولتهای سابق داشتند و «چشم» گو بودند، هر چه آنها میگویند قبول بکنند، آن را دیگر نداشته باشید. همان طوری که ایشان[3] سفیر امریکا را رد کرد و هیچ کاری هم نمیشود بکنند، نمیتوانند بکنند؛ شما هم وقتی که تشریف میبرید در سفارتخانههایتان، در محل ...، میبینید یک انسان متحول از آن ... بشود آن طوری که شاه «بله قربان گو» بود و من این را مکرر گفتهام- و از بس متأثرم باز هم پیش شما عرض میکنم- که من وقتی عکس شاه را پهلوی جانسون[4] دیدم، که جانسون عینکش را برداشته و از این طرف دارد چشمهایش آن طور میکند و نگاه میکند و به او نگاه نمیکند، و او آن طرف میز، او سر جای خودش ایستاده بود، او آن طرف میز او ایستاده بود، مثل یک بچه مکتبی که ایستاده پیش معلمش [کرنش] میکند، من همچو متأثر شدم که ما در چه حالی هستیم که این «شخص اول» مملکت ما به اصطلاح هست، در مقابل او این طوری ایستاده و آن هم این طور بیاعتنا چشمهایش را آن طرف [کرده][5] و در روزنامه انداخته بود. و گمان میکنم این عکس را تحمیل هم گمان میکنم کرده بودند که در روزنامههای ایران منعکس بشود. این جور نباشید.
ما الآن یک مملکتی هستیم که مستقلیم؛ کسی در امور ما دخالت نمیتواند بکند، شما هم الآن نماینده هستید از یک مملکتی که مستقل است؛ ما احتیاج اصلًا نداریم. آنها به ما محتاجند؛ ما احتیاجی به آنها نداریم. آنجا که میروید با کمال استقلال عمل کنید. این طور نباشد که آنجا وقتی شما رفتید باز همان حرفهای سابق باشد و همان چیزهایی که سابق آنها میآمدند. شاه به صراحتِ بیان گفت که لیست وکلا را میفرستادند پیش دولتها، و آنها لازم بود که همینها را تعیین بکنند! میگفت- میخواست خودش را تأیید بکند، تکذیب پدرش را میکرد!- که لیست را تا حالا این طور میدادند. تکذیب چند سال قبل خودش را هم میکرد که خیر، حالا دیگر آن طور نیست! و حال اینکه همان وقت هم این طور بود. لکن خوب، دستور بود که این جوری بگوید. این جور نباشد که هر چه آنها به ما بگویند قبول بکنیم. نخیر. شما باید مستقل باشید و شجاع باشید. مملکت شما یک کاری کرد که دنیا را متحیر کرد. الآن هم شما رفتید آنجا میبینید که چه جور به شما احترام خواهند گذاشت، ملت احترام خواهد گذاشت، لکن آنها ممکن است بخواهند باز سوء استفاده بکنند. محکم بایستید در مقابلشان. مسائل را به طور جدی و به طور اینکه یک ابرقدرت با یک ابرقدرت دارد صحبت میکند؛ نه یک ضعیف با یک قوی. ما الآن هیچ ضعفی از خودمان نشان نمیتوانیم بدهیم، و نمیدهیم و ابرقدرتها هم کنار زدهایم؛ و خودمان هم مستقل داریم کار خودمان را انجام میدهیم. شما هم الآن از طرف یک دولتی که ابرقدرتها را کنار گذاشته و خودش جایشان نشسته و خودش در حکومت نشسته و استقلال دارد. یک حکومت اسلامی است. به عنوان اسلام مستقل است؛ اسلامی که هفتصد سال تقریباً تمام قاره آسیا و بسیاری از جاهای اروپا تحت سلطهاش بوده است. در هر صورت، و مهمتر از این، اینکه این جهت اسلامیت را نگه بدارید. آنکه این نهضت را پیش برد قدرت اسلام بود. نه ما بودیم؛ نه شما بودید؛ نه دولت بود؛ نه جبههها بودند؛ نه نهضتها بودند؛ نه عرض بکنم که احزاب بودند، هیچ یک از اینها. نه بازار بود. همه اینها وقتی آن روح اسلام آمد در آنها، این کارها انجام گرفت. آن روحی که الآن هم یک قدری فرض کنید دارد سست میشود، مکرر پیش من آمدهاند، جوانها قسم دادهاند به من که شما دعا کنید ما شهید بشویم؛ حالا هم دارند میگویند. حالا که دیگر قضیه میدان جنگی نیست، الآن هم به من میآیند میگویند که شما دعا کنید ما شهید بشویم. این تحول اسباب این شد که ما پیش بردیم. شما این جهت ایمان و اسلام را حفظ کنید. در سفارتخانههایتان رنگ اسلامی بدهید؛ نترسید از اینکه بگویند اینها عرض بکنم- عقب افتادهاند. آنها عقب افتادهاند! آنها که دارند مردم را میکِشند به عصر حجر عقب افتادهاند؛ نه ما که میخواهیم مردم را بکِشیم به تمدن، به تمدن به معنای واقعیاش. نترسید از حرفهایی که اینها میزنند. هیچ قدرتی در مقابل قدرت اسلام نیست. همین قدرت است که یک عده کمی غلبه کرد بر یک عده زیادی؛ بر قدرتهای زیاد. سفارتخانههایتان را، اداراتتان که در آنجا دارید، همه را اسلامی کنید؛ آن جهات غربیاش را اصلاح کنید. هر چه جهت اسلامیاش [را تقویت] بکنید، آنها بیشتر از شما حساب میبرند. هر چه طرف غرب بروید، آنها از شما ... شما این مطلب را که از یک مملکت اسلامی رفتهاید، با یک حال اسلامی رفتهاید، و مسائل را اسلامی میخواهید حل بکنید، این مطلب را در همه جا که هستید در نظر داشته باشید. بعد از چند دفعه تجربه کنید ببینید احترام بیشتر خواهد شد. وقتی دیدند شما یک ایدهای دارید که سر آن ایده باقی هستید و پافشاری دارید میکنید، آنها هم با شما ... میشوند.
اگر شما یک قدم کنار بروید، یک قدم عقب بروید، آنها جلوتر میآیند. وضع همین است. یک قدم شما عقب بروید، آنها یک قدم جلوتر میآیند؛ بیشتر از شما توقع دارند.
مجالستان را هم مجالس اسلامی کنید- عرض میکنم که- سفارتخانههایتان [را] سفارتخانه اسلامی کنید. همه جهات را [اسلامی] بکنید. اسم خدا را بالای آنجا بنویسید «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» را بنویسید. در کاغذهایتان «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» باشد. خوف نکنید از اینکه به ما میگویند چی، همین تعلیمات آنهاست که ما را غربزده کرده که میترسیم که «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» را بنویسیم روی کاغذهایمان. من این را به آقایان هم گفتم که این را رسمیاش بکنند که «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» در همه کاغذها باشد. این دولت عراق با اینکه سرانشان اعتقاد به این مسائل اصلش، شاید بسیاریشان، نداشته باشند؛ لکن در کاغذهایشان «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» همه هست؛ همه کاغذها را. وقتی هم که صحبت میخواهند بکنند، همان جا که مینشینند «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» میگویند و صحبت میکنند. از «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» نترسید؛ شیطان میترسد! شما «مَلَک» هستید، ان شاء اللَّه!
در هر صورت، آنکه من زیاد به نظرم اهمیت دارد، این است که آقایان از غرب نترسید. این قدر ما را که ترساندهاند. در غرب هم خبری نیست. نترسید. عرض میکنم، خودتان مستقل. و عرض بکنم، اسلامی و مطالب اسلامی؛ مجالس اسلامی، آن جور مجالسی که آن طاغوت داشت نداشته باشید. آن مهمانیهای کذا را نکنید. مهمانی اگر کردید ساده باشد. وقتی ساده باشد، عرض میکنم که مراسم دینیاش محفوظ باشد، و امثال ذلک، جهات سیاسیاش هم آقای دکتر و خود شما بهتر اطلاع دارید؛ هیچی هم من نمیگویم.
و من دعا میکنم به همه شما. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را حفظ کند، و همه ما را آشنای به وظایفمان بکند، که یک مملکتی که حالا دست شما آقایان و ما افتاده است، بتوانیم آن را درست ادارهاش کنیم. بعد نگویند که اینها نتوانستند. حالا که نتوانستند قیم میخواهند؛ و ما قیمشان باید باشیم! این جور نباشد.» (صحیفه امام، ج8، ص: 99 ـ 104)
ـ سخنرانی در جمع بانوان کارمند شرکت مخابرات؛ مشارکت در سازندگی (1358)
«ما در پاریس که بودیم و در شدت مبارزه بین مسلمانها و طاغوت، قشرهای مختلف هر کدام خدمتهایی کردند، از آن جمله گروه مخابرات خدمت بزرگی کردند. اگر اینها نبودند، مطالب ما به ایران نمیرسید. اینها مطالب ما را با کمال اخلاص به ایران رساندند؛ و در نهضت، و پیروزی نهضت سهم بسزایی داشتند. من از خداوند تعالی سعادت همه را خواستارم و دعاگوی همه هستم. از حالا به بعد هم همین تکالیف هست. ماها الآن باید برای اسلام زحمت بکشیم. قضیه، قضیه اقتصاد نیست؛ قضیه، قضیه کشور نیست؛ قضیه، قضیه ایران نیست؛ قضیه، قضیه اسلام است. از قضایای دیگر، انسان میتواند صرف نظر کند؛ از خانهاش بگذرد، از اولادش صرف نظر کند، از جهات دیگر بگذرد، لکن از اسلام نمیتواند بگذرد. هیچ کس حق ندارد که از اسلام بگذرد. هیچ کس حق ندارد که از این رژیمی که تمام سعادتها در آن است و تمام چیزهایی که ملتها میخواهند در پرتو آن است، نمیتواند انسان بگذرد؛ و نباید بگذرد.
ما الآن در وضعی واقع هستیم که قشرهای مختلف با زبانهای مختلف بر ضد این نهضت فعالیت میکنند؛ چه در کارخانهها و کارگاهها، و چه در قشر کشاورزی و این معانی، و چه در دانشگاهها و سایر جاها، در ادارات و سایر جاها فعالیت میکنند بر خلاف نهضت. گرچه این قشرهای ضعیف دیگر نمیتوانند یک کار اساسی بکنند، لکن خوب موجب زحمت میشوند؛ موجب ابتلا میشوند. الآن ما همه موظفیم؛ چه شما خانمها و چه آقایان موظفند که هر کدام در هر رشتهای که هستند، در هر مقامی که هستند، مشغول هر کاری که هستند، این نهضت را ادامه بدهند. الآن وضع این است که، ادامه نهضت به این است که، کارهایی که اینها میخواهند انجام بدهند به وجه خوب انجام بدهند. کارخانهها به کار خودشان ادامه بدهند؛ کشاورزها به کار کشاورزی ادامه بدهند و هر گروهی که مشغول یک کاری هستند این کار را خوب انجام بدهند. اختلال در کار پیدا نشود، کم کاری نباشد، اهمال کاری نباشد؛ اینها به سازش، و ساختن ایران مضر است. شما الآن بعد از اینکه این سد بزرگ را شکستید، دیدید که آن طرف سد که شکسته شد چه خرابیها هست و ایران به چه وضعی مبتلاست. و حالا ما باید یک ایران ویرانی را از سر بسازیم و ساختن یک مملکت با دست یک گروه امکان ندارد. محول کردن مطالب را به دولت یا به روحانیت صحیح نیست؛ برای اینکه اینها قدرت این کار را ندارند. تمام گروهها و تمام افراد، هر فردی وظیفه دارد که در این نهضت خدمت بکند.
چنانکه در وقتی که میخواستید بشکنید این سد را، هر فردی یک تأثیر داشت. نمیتوانست یک فرد بگوید که من تنها که نمیتوانم این رژیم را به هم بزنم، پس کنار بروم. قطرهها جمع میشوند و دریا و رودخانهها و سیلها را تشکیل میدهند. انسانها هم مثل قطراتی میمانند که یکی یکی جزئی کار از او میآید. از هر قطره توقعی نیست که یک سد را بشکند؛ لکن اگر قطره کنار برود، قطرات کنار بروند، سد شکسته نمیشود. قطرات وقتی که با هم مجتمع شدند سیل درست میکنند؛ سیلهای عظیمی درست میکنند؛ این سیلهای عظیم از همان قطرات باران است. این قطرات باران است که وقتی به کوهسارها میریزد، سیل از آن درست میشود، و سیل کوهها را در هم میشکند. قطرات انسان هم همین طور است که یکی یکی از آنها کار نمیآید- یعنی کار مهم- اما هر یک دخالت دارند در آن کاری که باید بکنند. همان طوری که برای شکستن آن سد افراد هر یک دخالت داشتند، برای سازندگی یک مملکت هم افراد هر یک دخالت دارند، هر یک از افراد یک کار از آنها میآید. و نمیتواند این فرد بگوید من کار خودم را انجام نمیدهم؛ یا کار خودم را بد انجام میدهم. الآن باید کار کرد؛ و کار را خوب انجام داد. حفظ کرد این نهضت را به اینکه همه با هم مشغول ساختن بشوند. همه با هم مشغول تصحیح این اموری که آنها خراب کردند باشند.
و همان طوری که شما دستگاه مخابراتی یک قسمت عظیمی از کار را در موقعی که ما احتیاج مبرم به آن داشتیم شما حاجت ما را برآوردید و این، در دفتر شما ثبت است و پیش خدای تبارک و تعالی ضبط است، همان طور حالا هم احتیاج به وجود شماها هست. احتیاج به وجود همه افراد هست. همه، هر فردی، مورد احتیاج است؛ و هر فردی مکلف است و هر فردی مسئول است. همه ما مسئولیم الآن در مقابل خدای تبارک و تعالی. مطلب، مطلب اسلام است؛ نه مطلبهایی که بتوانیم ما از آن بگذریم. در این مطلب باید همه ما کوشش بکنیم و با کوشش همه ان شاء اللَّه این جمهوری اسلامی تحقق پیدا میکند؛ و با تحقق جمهوری اسلامی آرمان همه شماها برآورده میشود.
اسلام تا کنون- مگر یک چندی که در صدر اسلام بوده است- تا کنون وجود خارجی به آن معنایی که باید پیدا بکند، پیدا نکرده. الآن هم که ما جمهوری اسلامی را میخواهیم، تا کنون کاری که ما کردیم مانع را به طور عمده رفع کردیم. آن طوری که ملت تا کنون عمل کرده است، موانع برقراری جمهوری اسلامی را رفع کرده است، که آن رژیم سلطنتی بود. رأی هم به جمهوری اسلامی همه دادید؛ و الآن مملکت ما رژیمش رژیم جمهوری اسلامی است؛ لکن با رأی به جمهوری اسلامی آرمانهای اسلام تحقق پیدا نمیکند- دنبال این رأی، عمل باید باشد- باید یکی یکی احکام شرع در خارج تحقق پیدا بکند. باید دادگستری، دادگستری اسلامی باشد. باید فرهنگ، فرهنگ اسلامی باشد؛ باید بازار، بازار اسلامی باشد؛ مدارس، مدارس اسلامی باشند؛ باید همه قشرها اسلامی بشوند، و همه قوانین اسلام ان شاء اللَّه تحقق پیدا بکند. اگر چنانچه به این آرمانی که همه داریم ان شاء اللَّه برسیم، یک مملکت نمونه خواهید پیدا کرد.
شما گمان نکنید که غربیها پیشرفت کردهاند. غربیها در جهات مادی پیشرفت کردهاند؛ لکن معنویات ندارند. اسلام، و همین طور مکتبهای توحیدی، اینها انسان میخواهند درست کنند؛ و غرب از این معنی بکلی بر کنار است. غرب مواد طبیعت را کشف کرده است و قوای طبیعت را کشف کرده؛ و آن هم بر ضد انسان این قوا را به کار میبرد برای هدم انسانیت؛ برای هدم شهرها و ممالک. چنانکه میبینید که هر یک از این کشورها که به اصطلاح پیشرفته تر هستند بیشتر انسانها را در فشار قرار میدهند! ما [به] یک مملکت «پیشرفته» به اصطلاح خودشان، که عبارت از امریکاست، گرفتار بودیم. و الآن هم ممالک بسیار گرفتار همین مملکت «پیشرفته» هستند. آن چیزهایی که آنها پیشبرد کردند، بر ضد مقصد انسانیت به کار میبرند؛ و آدمخواری را در عالَم ترویج میکنند! جنگ و جدال را در عالَم ترویج میکنند، پیشرفتها برای پیشرفت جنگ است و پیشرفت آدمکشی است لکن مملکتی که اگر پیدا بشود، مملکتی است اسلامی چه پیشرفت بکند، در خدمت معنویات است؛ در خدمت انسان است؛ برای انسانسازی است. اگر ما موفق بشویم به اینکه فرهنگمان یک فرهنگ اسلامی بشود، مدارسمان یک مدارس اسلامی بشود، آن وقت افرادی که از آن تحقق پیدا میکند و افرادی که تربیت میشود در آن فرهنگ و در آن مدارس، انسان هستند. انسان امین است، انسان رحیم است، انسان رفتارش با برادرها و خواهرهای خودش رفتار رحیمانه است؛ با عطوفت است. ما امیدواریم که شما به فعالیت خودتان همان طوری که قبلًا ادامه دادید حالا هم ادامه بدهید؛ و در هر جا که هستید، آن فعالیتی که باید داشته باشید و آن خدمتی که باید به کشور خودتان بکنید و به اسلام بکنید ان شاء اللَّه موفق باشید. خداوند همه شما را سعادتمند کند؛ و همه شما را عزت و سعادت عنایت کند.» (صحیفه امام، ج8، ص: 105 ـ 108)
ـ سخنرانی در جمع امدادگران هلال احمر؛ سازندگی- حضور خداوند در همه جا (1358)
«امروز ما هر کداممان که خدمت بکنیم، خاطر جمع هستیم که خدمت به کشور خودمان است؛ دیگران از آن استفاده نمیکنند؛ خودمان استفاده میکنیم. در رژیم سابق وضع، یک وضعی بود که برای هیچ یک از قشرها- جز آنهایی که استفاده از رژیم میکردند- یک اطمینان خاطری نبود، که حالا من این کار را میکنم کجا حساب میشود. امروز هر کاری شما بکنید پیش خدا حساب میشود؛ حساب را با خدا باز کنید. و چون شغل شما هم یک شغلی است که تماس مستقیم با یک دسته از مستضعفینی که احتیاج به خدمت دارند، هست- از این جهت- یک موقعیت حساسی دارید، که خدمت بکنید. بسیار ارزش دارد، و اگر خدای نخواسته کوتاهی بکنید، از آن طرفه است. ما همه الآن موظفیم که یک کشوری، که همه چیزش را از دست داده و از بین بردهاند، خودمان مشغول ساختش بشویم؛ و الحمد للَّه یک همچو احساسی در همه قشرها- تقریباً- شده است. الآن میبینیم که از جمعیت پزشکان، از جمعیت- عرض میکنم که- محصلین، دکترها، جمعیتهایی هستند که اینها داوطلبند برای خدمت کردن؛ و این احساس یک مسئولیتی است در همه قشرها، که انسان امیدوار میشود به این احساس. و وقتی که ببیند که همه قشرها میخواهند برای کشور خودشان، که کشور اسلامی است خدمت بکنند ان شاء اللَّه وقتی دسته جمعی باشد- کار پیش میرود. نباید هر قشری بنشیند و نگاه کند که دیگران چه میکنند. هر قشری باید خودش در آن محلی که هست انجام وظیفهاش را صادقانه کند و خدا را حاضر ببیند.
خدای تبارک و تعالی حاضر است همه جا. اینجا که ما الآن نشستهایم، محضر خداست؛ ما در محضر خدا داریم صحبت میکنیم، شما در محضر خدا مشغول طبابت هستید. مشغول خدمت هستید. اگر این نظر را تقویت کنید، که ببینید محضر خداست، بالای سر مریض وقتی که میروید، ببینید که این مریض از خداست و اینجا محضر خداست، در حضور خدا شما دارید طبابت میکنید، در حضور خدا دارید خدمت میکنید. اگر این احساس برای انسان پیدا بشود، ادراک این مطلب را بکند، وجدانش این طور باشد که همیشه- در همه حرکات و سکنات- ما در محضر هستیم و حاضر است خدای تبارک و تعالی، انسان تعدیل میکند کارهایش را. اینکه انسان پایش را خطا میگذارد و اشتباهاتی میکند یا معاصی، خدای نخواسته، از او صادر میشود، برای اینکه غفلت از این معانی دارد. اگر انسان در محضر یک ... شخصی که در نظرش محترم است باشد، در حضور او کاری که خلاف رضای اوست نمیکند. اگر شما دو تا برادر باشید، در حضور برادر، یک کاری که به ضرر برادر است نمیکنید. اگر ما بفهمیم که در حضور خدا هستیم، همه حرکات و سکنات ما تحت نظر او و در حضور اوست، در حضور او انسان خطا نمیکند. حقیقت عصمت انبیا هم همین است. عصمت انبیا این طور نیست که یک کسی به زور گردنشان گذاشته باشد که معصیت نکنید؛ آنها وجدان این معنا را کردهاند که محضر خداست؛ این معنا را یافتهاند. ماها صحبتش را میکنیم، آنها یافتهاند که اینجا محضر خداست. وقتی کسی یافت این معنا را، و مشاهده کرد محضر را، مخالفت نمیکند؛ دیگر ممکن نیست برایش مخالفت. انسان در محضر یک کسی که پیشش بزرگ است بخواهد که یک کاری بکند که به او بربخورد، یا معصیتی بکند که بر خلاف نظر اوست، در محضرش نمیکند. ما باید این احساس را داشته باشیم؛ به حسب برهان. یک برهان عقلی است که همه جا خدا حاضر است؛ لکن برهان عقلی فایده ندارد؛ باید احساس نفسانی قلب انسان آگاه باشد؛ باید قلب انسان آگاه باشد که ما هر کاری بکنیم در محضر او دارد واقع میشود. اگر این طور باشد، همه، کارهای خودشان را خوب انجام میدهند.
شمایی که سر و کارتان با یک عدهای اشخاص هست که محتاج به این هستند که رسیدگی بشوند، و اگر چنانچه رسیدگی درست نشوند قلوب آنها جریحهدار میشود، این احساس را باید بکنید که این بنده خدایی است که حاضر است اینجا؛ و آزردگی قلب و روح هم اسباب این میشود که خدای تبارک و تعالی ناراضی باشد از ما، اگر این احساس باشد، کارها را انسان خوب انجام میدهد. و ما الآن مکلفیم که مملکتمان- که آشفته شده است و دارد هی از اطراف، باز آنها دست از آن برنمیدارند- هر کداممان در هر جا که هستیم آن کاری که محول به ماست- آن کار را- خوب انجام بدهیم؛ و اگر چنانچه هر کسی این احساس را بکند، آن کسی که بالای سر مریض است، طبیب است کار را خوب انجام بدهد، خوب معاینه کند، دقت کند؛ فرق نگذارد ما بین یک نفر آدمی که مثلًا فقیر است، با یک آدمی که غنی است؛ فقیر را بیشتر به آن عنایت کند؛ برای اینکه فقیر برای آن احساس فقری که میکند بیشتر[6] احتیاج دارد به اینکه نوازش بشود. آن کسی هم که میخواهد- فرض کنید که- آمپول بزند، باز ببیند که این طوری است که باید خدمت بکند، خدمتی محول است به او، آن را باید خوب انجام بدهد. حقوق میگیرد برای خدمتی؛ اگر خوب انجام ندهد حقوقش حرام است؛ و هکذا همه ما، همه شما، همه ملت و من. امیدوارم که این احساس و حس معاونت که پیدا شده است در همه قشرها، ما را زود جلو ببرد؛ و الحمد للَّه دارد هم با خوبی جلو میرود. و مطمئنیم که ان شاء اللَّه این توطئهها هم تأثیری ندارد، و ملت وقتی یک مطلبی را خواست، خواستِ همه ملت باشد، هیچ قدرتی تحمیل به او نمیتواند بکند. و من دعاگوی همه قشرها و شما آقایان هستم؛ و خدمتگزار هم هستم به همهتان.» (صحیفه امام، ج8، ص: 109 ـ 111)
ـ سخنرانی در جمع مدیران صندوقهای قرض الحسنه؛ مبعث- اهمیت قرض الحسنه (1359)
«این عید سعید بزرگ را به همه ملت ایران و تمام مسلمین و شما آقایان حاضر تبریک عرض میکنم.
زمانها خودشان هیچ مزیتی ندارند بعضی بر بعض؛ زمان یک موجود ساری متحرک است، متعیّن و هیچ فرق ما بین قطعهای با قطعهای دیگر نیست. شرافت زمانها یا نحوست زمانها به واسطه قضایایی است که در آنها واقع میشود. اگر شرافت زمان به واسطه حادثهای است که در آن زمان واقع میشود، باید عرض کنم که روز بعثت رسول اکرم در سرتاسر دهر؛ «مِنَ الازَلِ الَی الابَد»، روزی شریفتر از آن نیست؛ برای اینکه حادثهای بزرگتر از این حادثه اتفاق نیفتاده. حوادث بسیار بزرگ در دنیا اتفاق افتاده است؛ بعثت انبیای بزرگ، انبیای اولو العزم و بسیاری از حوادث بسیار بزرگ، لکن حادثهای بزرگتر از بعثت رسول اکرم نشده است و تصور هم ندارد که بشود؛ زیرا که، بزرگتر از رسول اکرم در عالمِ وجود نیست غیر از ذات مقدس حق تعالی و حادثهای بزرگتر از بعثت او هم نیست؛ بعثتی که بعثت «رسول ختمی» است و بزرگترین شخصیتهای عالم امکان و بزرگترین قوانین الهی. و این حادثه در یک همچو روزی اتفاق افتاده است و این روز را بزرگ کرده است و شریف. و همچو روزی ما دیگر در ازل و ابد نداریم و نخواهیم داشت. لهذا، این روز را بر همه مسلمین و بر همه مستضعفین جهان تبریک عرض میکنم.
از اسلام و بعثت رسول اکرم برداشتهای مختلفی است به حسب آن چیزهایی که در برداشتکننده موجود است. انسانها مختلفند در دید خودشان و به واسطه اختلاف در دید، اختلاف در برداشتها هم میشود. برداشت از رسول اکرم به حسب دیدهای مختلفی که در جهان بوده و هست و خواهد بود مختلف است و برداشت از انسان هم به حسب اختلاف نظرها و اختلاف دیدها مختلف است و برداشت از قرآن هم به حسب همین اختلاف مختلف است و برداشت از احکام اسلام هم و اسلام هم مختلف. هر دیدی محدود به حدود آن کسی است که آن دید را دارد. انسان یک موجودی است محدود؛ لکن قابل حرکت الی غیر متناهی [است]. و دید انسانِ موجود محدود است، مگر آنکه دید انسان غیر متناهی باشد. انسان غیر متناهی در کمال، غیر متناهی در جلال و جمال، دید غیر متناهی دارد و آن میتواند از اسلام و از انسان و از بعثت و از رسول اکرم و از عالم، برداشت صحیح بکند. از انسان بزرگ که گذشت، از انسان کامل که گذشت، تمام دیدهایی که در بشر هست، در انسانها هست، همه محدود است و برداشت صحیح نه از اسلام و نه از قرآن و نه از بعثت و نه از رسول اکرم و نه از انسان به طوری که هست میتوانند برداشت کنند. محدود نمیتواند غیر محدود را در حیطه بیاورد، مگر خودش هم غیر محدود [بشود]. انسانِ کامل غیر محدود، انسان کاملی که در همه صفات غیر محدود است و ظل ذات اقدس الهی است، این میتواند از اسلام آن طور که هست برداشت کند و از انسان آن طور که هست و از بعثت آن طور که هست و از قرآن آن طور که هست و از عالَم آن طور که هست. دیگران به حسب مراتب وجودشان، به حسب مراتب کمالشان برداشتهایی دارند، لکن محدود است. باید خودشان سِیر بکنند و مراتب کمال را یکی پس از دیگری به آن برسند و به اندازه کمالی که پیدا میکنند از این حقایق و مِن جمله بعثت برداشت- به حسب آن مقدار از کمال که دارند- بکنند. رسول خدا- صلّی اللَّه علیه و آله و سلم- انسان کاملی است که در رأس مخروطه این عالَم واقع است. ذات مقدس حق تعالی که غیب است و در عین حال ظاهر است، مستجمع همه کمال به طور غیر متناهی است، در رسول اکرم متجلی است به تمام اسما و صفات و در قرآن متجلی است به تمام اسما و صفات.
و روز بعثت روزی است که خدای تبارک و تعالی، موجود کاملی که از او کاملتر نیست و نمیشود باشد مأمور کرد که تکمیل کند موجودات را، انسانها را که ابتداءً یک موجود ضعیف ناقص هست، لکن قابل این است که ترقی کند، انسان را مترقی کند. ابعاد انسان، ابعاد همه عالم است و اسلام برای تربیت انسان در همه ابعاد است. برداشتهای مختلفی که از اسلام شده است به حسب نظرهای مختلفی که صاحب نظرها داشتند و بینشی که داشتند، بسیار اختلاف هست و هیچ کدامش نرسیده است به حدی که اسلام را بشناسد یا انسان را بشناسد یا رسول اکرم را بشناسد یا عالَم را بشناسد، همهشان در یک سطح محدود هستند. چه بسا اشخاصی که خیال میکنند که پیغمبر اکرم که آمده است، یا سایر انبیایی که خدای تبارک و تعالی فرستاده است، برای این است که مردم را از این ظلمها و بیعدالتیها و امثال این نجات بدهد و مأموریت همین است که عدالت ایجاد کند در اجتماع و در افراد و مأموریت به همین قدر بیشتر نیست. چه بسا اشخاصی که اقتصاد را یک مسئله با اهمیتی تلقی میکنند، مأموریت انبیا را محدود به این بکند، که اینها آمدهاند مردم را به یک شکم سیر و یک زندگی رفاه برسانند و همین است مأموریت انبیا. و چه بسا اشخاصی که به حسب دید عرفانی که دارند، بعثت انبیا را محدود میکنند به اینکه برای بسط معارف الهی است و غیر از این بعثت چیزی نیست. و همین طور فلاسفه یک طور فکر میکنند. فقهای اسلام، ... ملتها یک طور فکر میکنند، روشنفکرها یک طور فکر میکنند و مؤمنین هم هر کدام به یک نحو فکری دارند و همه قاصرند از رسیدن به آنچه که هست. این روایتی که وارد شده است: من عرف نفسه فقد عرف ربه[7]، این به ما میفهماند که انسان آن طور موجودی است که اگر شناخته بشود، شناسایی خدا با این است؛ نسبت به هیچ موجودی این مطلب صادق نیست. ربّ انسان را کسی نمیتواند بشناسد الّا اینکه خودش را بشناسد و خودشناسایی که دنبالش خداشناسی است حاصل نمیشود مگر برای کُلّ اولیای خدا. و گمان نباید بشود که اسلام آمده است برای اینکه، این دنیا را اداره بکند، یا آمده است فقط برای اینکه مردم را متوجه به آخرت بکند، یا آمده است که مردم را آشنای به معارف الهیه بکند. محدود کردن، هر چه باشد خلاف واقعیت است. انسان غیر محدود است و مربی انسان غیر محدود است و نسخه تربیت انسان که قرآن است غیر محدود است؛ نه محدود به عالَم طبیعت و ماده است، نه محدود به عالَم غیب است، نه محدود به عالَم تجرد است، همه چیز است.
میگویند: اول سورهای هم که به پیغمبر وارد شده است: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ[8] نگفته است «اقرأ باسم اللَّه»، نگفته است «اقرأ باسم الناس»، فرموده اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ؛ یعنی، ربّ رسول؛ یعنی، آنکه تربیت کرده است رسول اکرم را؛ یعنی، خدای تبارک و تعالی به تمام اسما و صفات، با تمام اسما و صفات. اینکه ربّ رسول اکرم است، انسان کامل است. ذات مقدس حق تعالی با تمام اسما و صفات است و اسما و صفات حق تعالی احاطه بر تمام موجودات دارد و با یک تعبیر دیگر همه موجودات ظهور اسما و صفات الهی هستند. و خدای تبارک و تعالی که امر میفرماید که: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ؛ یعنی، به این اسمی که تمام اسما و صفات در آن است و مربی به تمام معنای تربیت در عالم طبیعت، تربیت در عالَم ماورای طبیعت، تربیتهای مناسب با عالَم مجردات، با عالَم جبروت، با تمام عوالم، این ربّ رسول است. و پیغمبر هم مأمور است که قرائت بکند و اول چیزی که به او حسب این روایت امر شده است، امر به قرائت است و تعلیم [و] تربیت. کانّه میخواهد بفرماید که آن ربّی که ربّ تو است و احاطه به همه موجودات دارد، تو باید قرائت کنی و تربیت کنی مردم را به آن راه، همان ربّ رسول آن هم ربّ رسول خاتم؛ پیغمبر مأمورند که مردم را دعوت کنند به ربّ رسول، به ربّ رسول اکرم و ربّ رسول خاتم. و قرآن برای همین آمده است و اسلام برای همین آمده است که تربیت کند انسانها را که اگر تربیت برایشان نباشد، از همه حیوانات درندهتر [و] موذیتر است. انسان یک همچه موجودی است که اگر در تحت تربیت واقع نشود، هیچ حیوانی در عالَم، هیچ موجودی در عالَم به خطرناکی این موجود نیست و به موذیگری این موجود نیست. همه انبیا که آمدند، برای تربیت این موجودند که اگر سرخود باشد عالَم را به هم میزند، و مع الأسف انبیا هم موفق نشدند به اینکه مأموریت خودشان را تحقق بدهند.
وَ الْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ؛[9] عصر هم محتمل است که در این زمان حضرت مهدی- سلام اللَّه علیه- باشد، یا انسان کامل باشد که مصداق بزرگش رسول اکرم و ائمه هدی، و در عصر ما حضرت مهدی- سلام اللَّه علیه- است. قسم به عصاره موجودات عصر؛ فشرده موجودات، اینکه فشرده همه عوالم است، یک نسخهای است، نسخه تمام عالَم. همه عالَم در این موجود، در این انسان کامل، عصاره است و خدا به این عصاره قسم میخورد و میفرماید که: إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ؛ انسان در خسارت است، انسان شقی است. إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا؛[10] یعنی، الّا آن اشخاصی که تحت تربیت واقع شدهاند، نه اسلموا، آمنوا؛ مؤمنها، غیر اشخاصی که در تحت تربیت انبیای عظام واقع شدند و در این زمان در تحت تربیت رسول اکرم واقع شدهاند، همهشان خسارت دارند، در زیان و خُسر هستند. مستثنی فقط مؤمنیناند. که مؤمنین البته دارای این صفات هم هستند: وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ[11] این استثناست، ما بقی همه ما دیگر در خسران هستیم. و اسلام آمده است که همه این خسارتمندها را، همه این ناقصها را بیاورد در این جمعیت مؤمنین. اسلام نیامده است که جنگ بکند. اسلام نیامده است که کشورگیری بکند. نیامده است که فتح بکند. اسلام و سایر ادیان حَقه آمدهاند که مردم را از این خسران بیرون کنند و وارد کنند در این حصار ایمان و مع الأسف موفق نشدند. کوشش خودشان را کردند و موفق نشدند الّا مقداری.
این مقدار از کمال هم که در انسانها در عالَم هست به تبع انبیاست. اگر انبیا نیامده بودند، شاید همه مردم، الّا نادری، همهشان مثل حیوانات جنگل و بدتر از او به جان هم میافتادند. حالا هم میبینید که آنهایی که به این حصار ایمان نزدیکترند از این جنایات دورترند. حالا هم که شما در دادگستریهای عالم و در محکمههای قضایی همه جا مراجعه کنید، مؤمنها پروندهای اینجا ندارند. پرونده مال آنهایی است که ایمان ندارند.
پروندههای قتل و پروندههای دزدی و فحشا و امثال ذلک مال آنهایی است که ایمان به اسلام یا ایمان به خدا ندارند. این مقدار هم توفیق زیادی است که گروههای زیادی از انسان را تربیت کردند و لو همین مقدار از تربیت و اگر این تربیت نبود، همه کارتر بودند و همه هیتلر بودند. تربیتهای انبیا [است] که نجات داده این مردم را از حد حیوانیت و آن جنونی که انسان دارد در قدرت طلبی و شهوترانی. باز یک مقدار، مقدار زیادی توفیق حاصل شده، لکن باز توفیقی که آنها میخواستند نشده، اینکه انبیا میخواستند باز نشده.
پیغمبر غصه میخورد برای اینکه، دعوت میکند و اجابت کم میشود؛ فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ.[12] و یکی از غصههای انبیا هم همین است که تعلیماتشان را نتوانستند به ثمر برسانند به آن طوری که تعلیم اقتضا میکند. پیغمبر میخواست همه مردم را علی بن ابی طالب کند ولی نمیشد. و اگر بعثت پیغمبر هیچ ثمرهای نداشت الّا وجود علی بن ابی طالب و وجود امام زمان- سلام اللَّه علیه- این هم توفیق بسیار بزرگی بود. اگر خدای تبارک و تعالی، پیغمبر را بعث میکرد برای ساختن یک همچه انسانهای کامل، سزاوار بود؛ لکن آنها میخواستند که همه آن طور بشوند، آن توفیق حاصل نشد. اسلام یک قوانینی است که انسان میخواهد درست کند. قرآن هم کتاب انسانسازی است، میخواهد انسان درست کند.
پیغمبر هم از اوّلی که مبعوث شد تا آخر، وقتی که از دنیا تشریف بردند در صدد این بود که آدم درست کند. در فکر این بود. تمام جنگهایی که در اسلام واقع شده برای این بوده است که این جنگلیها و وحشیها را وارد کنند در حصار ایمان، قدرت طلبی تو کار نبوده و لهذا، در سیره نبی اکرم و سایر انبیا و اولیای بزرگ، حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- اولیای بزرگ، در سیره آنها میبینیم که اصل قضیه قدرت طلبی در کار نبوده و اگر برای ادای وظیفه نبود و برای ساختن این انسانها نبود، حتی این خلافت ظاهری را هم قبول نمیکردند، میرفتند کنار؛ اما تکلیف بود. تکلیف خداست باید قبول کند تا بتواند آن مقداری که میتواند انسان درست کند، مع الأسف، نتوانست معاویه را آدم کند، چنانکه پیغمبر نتوانست ابو جهل و ابو لهب[13] و این صنف جمعیت را آدم کند، امیر المؤمنین هم نتوانست معاویه و اتباع معاویه را آدم کند، اما آمدند برای این کار. گمان نشود که اسلام شمشیر کشیده است برای اینکه قدرت پیدا کند مثل سایر حکومتها، حکومت اسلامی این جوری نیست. اگر کسی برای قدرت اقدام بکند، و برای تحصیل قدرت شمشیر بکشد، این از اسلام دور است، این وارد در اسلام نشده است، ظاهراً مسلم است اما آن ایمانی که باید داشته باشد ندارد. انبیا آمدهاند برای اینکه این قدرتها را بشکنند، این قدرتهای شیطانی را سرکوب کنند و نبی اکرم هم آمده بودند و آمدند برای اینکه این قدرتها را بشکنند. این یکی از کارهایی است که انبیا دارند، نه اینکه فقط این است. کار مهم انبیا این است که مردم را برسانند به آن نقطه کمال و سایر کارها وسیله است. غایت، کمال مطلق است. انبیا میخواهند که همه مردم بشوند مثل امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- لکن نمیشود، توفیق پیدا نمیکنند. این طور نیست که انبیا برای دنیا آمده باشند. دنیا یک وسیلهای است برای کمال؛ چنانکه اهل دنیا هم این وسیله را به ضد کمال استعمال میکنند. جنگ علی بن ابی طالب با جنگ معاویه ماهیتاً فرق دارد، ذاتاً فرق دارد؛ یکی شمشیر میکشد و ظل اللَّه است؛ ظل خداست. یکی شمشیر میکشد و ظل شیطان است، ماهیتاً این دو تا با هم فرق دارند. آنکه برای قدرت طلبی و شیطنت فعالیت میکند با آنکه برای خدا فعالیت میکند، ذاتاً این دو تا با هم فرق دارند و کارهایشان ذاتاً فرق دارد. انبیا برای ثروت و قدرت و دنیا و رسیدن به دنیا و رسیدن به حکومت ابداً یک قدم برنداشتند. و اگر کسی گمان کند که انبیا یا اولیای بزرگ قدمی برای مَسند برداشتند، این نمیشناسد آنها را؛ این انبیا را نشناخته. مَسندها همه در نظر انبیا پوچ است و قدرتها همه پوچ.
در اعمالی که ما انجام میدهیم و شما آقایان هم یک مصداق خوبش را دارید انجام میدهید و آن تکفل صندوقهای قرض الحسنه [است]، گاهی عمل، خوب عملی است؛ نماز، دیگر از اعمال بسیار بزرگ است، لکن نمازگزار بد است، نماز خوب است، نمازگزار این را به ریا انجام میدهد، جهنم میرود، با نمازش جهنم میرود. صندوق قرض الحسنه خوب است، صندوقدار خیلی کارش مشکل است، جدیت کنید که صندوقدار امینی باشید و صندوقداری باشید که برای ملت خودتان، برای مستمندان خودتان با فایده باشید و قصد اینکه به آنها یک مثلًا چیزی هم بفروشید نداشته باشید.
برای خدا کار کنید و امانت را حفظ. این پولهایی که مردم به صندوق قرض الحسنه میدهند، اینها یک امانتهایی است دست صندوقدارها. من هیچیک از آقایان را هم نمیشناسم، بله، بعضی آقایان را میشناسم، نمیدانم که این بعضی آقایان واردند در این زمینه، یا مِن باب اتفاق آمدند؛ لکن به عنوان صندوقدار کسی را نمیشناسم. شما همه خودتان میشناسید خودتان را، هر آدمی خودش را خوب میشناسد؛ یعنی، نه به آن خوبی که مراتب کمال را بشناسد، راجع به اعمالش خودش میداند دارد چه میکند.
شماها هم میدانید که در این امانت آیا چه میکنید؛ آیا به آن طوری که رضای خداست عمل میکنید؟ و ان شاء اللَّه امیدوارم عمل بکنید. و اگر خدای نخواسته قصوری در این امر دارید، جبران کنید. کار، بسیار کار خوبی است، مسئولیتش هم بسیار زیاد است. کار هر چه بزرگتر باشد مسئولیت هم به حجم آن بزرگ است. قرض الحسنه از اعمال بسیار خوب است و بهتر از همین طور پول دادن است و نکتهاش هم، شاید یکی از هم این باشد که در قرض الحسنه، فعالیت دنبالش هست، در مجانی، شاید گدا درست کردن باشد، از این جهت، این یک فعالیتی ایجاد میکند. آن کسی که قرض میکند و موظف است که بدهد این به فعالیت میافتد که در وقت خودش بتواند قرضش را ادا کند و بعد هم ما زادی که پیدا کرده است ادامه بدهد به کار خودش؛ لکن آن کسی که نشسته کنار کوچه و از مردم [گدایی] میخواهد، آن هیچ وقت در فکر این نیست که یک کاری بکند؛ برای اینکه دیگر مطالبی ندارد، کسی نمیآید از او مطالبه کند که این که گرفتی بده. قرض بسیار اهمیت دارد و قرض الحسنه بسیار اهمیت دارد و در کمتر گناهانی است که به اندازه ربا در قرآن و سنت به او اهمیت داده شده باشد و او را مطرود کرده باشد، و نکتهاش هم این است که اگر ربا رواج بگیرد، فعالیت کم میشود. یکی از نکاتش [این است که] در مقابل کار نیست این سودی که میبرد، آن توی خانهاش نشسته یا عیاشی میکند و پولش دارد میزاید. یک همچو چیزی را که بخواهد ربا بگیرد آدم و تحمیل بکند به مسلمین، این از یک طرف یک ظلمی است به حسب آیه شریفه که تعبیر به ظلم کرده است، و از یک طرف دیگر بیکاری درست میکند. این پول باید راه بیفتد وکار انجام بگیرد از آن و رزق پیدا بکند. اینها پول را همین طور میگذارندش آنجا دست یک کسی و میخواهند این پول بزاید برای خودشان بدون کار و این در جامعه فساد بزرگی است و این را ظلم گفته است قرآن شریف: لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ؛ آن طور تشبیه کرده است فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ،[14] این اهمیت زیاد دارد. و به همان اندازهای که قرض به ربا محکوم است به همان اندازه قرض به حسنه و بدون ربا و همین طور قرض دادن به همان اندازه مطلوب است.
و شما تکفل به یک امر بسیار بزرگی کردید و ان شاء اللَّه با اعمال شما و امثال شما ربا از مملکت اسلامی کوچ میکند. لکن توجه به خودتان باید داشته باشید. هر شخصی باید خودش را محاسبه کند. یکی از منازل سِیر، محاسبه آدم است که انسان مراقبت از خودش بکند در روز که مشغول عمل است که خلاف نکند، شب هم که، آخر شب هم که میرود منزل از خودش محاسبه کند، مثل یک کسی که از او استنطاق میخواهد بکند، بازرسی میکند. خودش بازرسی کند، ببیند که امروز چه کرده است. شما از خودتان هر شب بازرسی کنید و ببینید با این صندوق چه عمل کردید. آیا این بیچارهای که آمده قرض بگیرد با تلخی با او روبه شدید؟ خیلی این اهمیت دارد. ممکن است که یک نفر آدم هم قرض بدهد، مجانی هم بدهد، قرض الحسنه بدهد، لکن ترشرویی کند؛ یعنی، قلب این قرض گیرنده را آزرده کند و این قلب محل تجلی خداست. قرض که میدهید با خوشرویی، زود عملش را انجام بدهید، مثل ادارات دولتی نباشد. زود کار را انجام بدهید با خوشرویی، با بشاشت، با احترام. آنکه آمده است قرض میکند خوب یک نقیصهای در خودش میبیند. به واسطه این نقیصه شاید یک خجالتی برای خودش خیال بکند و حال آنکه نه فقر خجالت دارد و نه قرض خجالت دارد؛ لکن خوب، یک احساس حقارتی ممکن است بکند. شما با اعمالتان رفع کنید این را. شمایی که متکفل قرض الحسنه دادن هستید، با خوشرویی و عمل خوب این نقیصهای که آن آدم در خودش مثلًا میبیند و حقارتی که شاید در خودش میبیند، شما او را رفع کنید، آن از قرض الحسنه دادن بالاتر است، حسنه او از قرض الحسنه دادن بالاتر [است]. دلجویی از مستمندان و از ضعفا و از مستضعفان از اعمال دیگر محتمل است بسیار بزرگتر باشد. و شما در حالی که آن عبادت را انجام میدهید که متکفل شدید برای یک عبادتی که قرض الحسنه بدهید و صندوق را باز کنید به روی اشخاص احتیاجدار، این مطلب، این عبادت بزرگ را هم انجام بدهید. این عبادت بزرگ که دلجویی از یک نفر انسان، از یک نفری که ممکن است از خود شما شریفتر باشد و شما نمیدانید. ممکن است از خود شما ایمانش به خدا بالاتر باشد و شما مطلع نیستید، دلجویی از این، از آن کارِ دیگرتان، بالاتر است و اگر کسی صدقه بدهد و منت بگذارد، مطرود است، پیش خدا مطرود است این صدقه، اصلًا مطرود است. باید انسان در فکر این باشد که خودش را مهذب کند، تهذیب کند خودش را. و من از خدای تبارک و تعالی میخواهم که همه ما، همه ملت ما متوجه به اسلام باشند و همه منزه باشند از صفات بد.
و اخیراً، عرض میکنم که سستی در این نهضت نکنید. شما بین راه هستید و این راه را با قدرت، با تصمیم، با ارادت، با مشت محکم به پیش ببرید این نهضت را و مادامی که مشت شما گره کرده است آسیبی به شما نخواهد رسید. مشت خودتان را باز نکنید. رفتن دنبال اینکه فلان کار را کی انجام خوب میدهد، کی انجام بد میدهد و من چه میخواستم به من نرسیده، من خانه میخواستم به من نرسیده، این مشت گره کرده را بازکردن است. مشت خودتان را پیش خدای تبارک و تعالی باز نکنید؛ به همان طوری [باشد] که در اول نهضت گره کرده بودید مشت را و هیچ اعتنا نداشتید به اینکه به یک منصبی برسید. و جوانها را زنها [در راه خدا] دادند و هیچ نظری نداشتند که برایشان یک چیزی پیدا بشود، برای خدا بود و شما هم همه برای خدا عمل میکردید، این را حفظش کنید. این مشت گره کرده را همان طور گره کرده نگه دارید. و در مقابل قدرتهایی که هستش از این قدرتها نترسید. اینها قدرتهایی هستند که پیش آن قدرتی که شما اتکال به آن دارید هیچ نیست، هیچ نیست. این همه کوشش هم که دارند میکنند و از همه اطراف دارند کوششها میکنند برای اینکه این جمهوری اسلامی را نگذارند به محتوای حقیقی خودش برسد، موفق نمیشوند. ملت ما تصمیم خودش را گرفته است. اگر چهار نفر هم پیدا بشوند که بر خلاف مسیر ملت هستند اینها چیزی نیستند، اینها قابل ذکر اصلًا نیستند. و با این همتی که ملت ما کرده است و الآن هم بحمد اللَّه محفوظ است آن اراده و عزمشان، ما پیروزی را ان شاء اللَّه با تمام حدودش، با تمام وجودش ادراک میکنیم. شما بنای بر این داشته باشید که این نهضت را پیش ببرید. پیش بردن نهضت برای آن اشخاصی که در کارخانهها کار میکنند این است که کار کنند، از کارشان ندزدند، آنهایی هم که در صحراها و در محل زراعت کار میکنند کار کنند و ملت ما هم به این کشاورزها که زحمت کشیدند، و از قراری که میگویند بسیار زیاد امسال کار کردند، لکن ممکن است نتوانند خودشان [محصولشان را] جمع بکنند، یا شیاطین نگذارند که اینها جمع بکنند، باید کمک بکنند. این نهضت باید این طور پیش برود. اگر شما توانستید که زراعت خودتان را و صنعت خودتان را و فرهنگ خودتان را و اینها را درست بکنید، این نهضت را تا یک حدودی پیش بردید. و من امیدوارم که این نهضت، یک نهضت نفسانی هم باشد، روحانی هم باشد. و همان طوری که کارهای زراعی و دیگر کارها انجام میگیرد مجاهده با نفس هم انجام بگیرد. و همان طوری که در اول نهضت تحول بزرگی برای ملت ما حاصل شد، این تحول محفوظ باشد و رو به کمال برود. از هیچ بوقی نترسید؛ اینها همه، این حرفهایی را که آقای کارتر میفرمایند، اینها یک بوقی است، یک طبلِ میان تهی است. دنیا اینها را محکوم کرده است. دنیا الآن دنیای آزاد و بیدار دنبال شماست. نهضت شما پیش دنیا یک معجزه است، این نهضت را با همین بُعد اعجازیاش حفظ کنید و با اتکال به خدا و وحدت کلمه پیش بروید. و من امیدوارم که ما به مطلوب حقیقی برسیم و متصل بشود این نهضت به نهضت بزرگ اسلامی و آن نهضت ولی عصر- سلام اللَّه علیه- هست. خداوند همه شما را موفق و مؤید کند و ملت ما را به پیش ببرد و کسانی که با ما مخالف هستند تأدیب کند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته» (صحیفه امام، ج12، ص: 419 ـ 430)
ـ حکم واگذاری اختیارات فرماندهی کل قوا به ستاد مشترک ارتش (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
تیمسار ولی اللَّه فلاحی، جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران. تا تعیین تکلیف جانشین فرماندهی نیروهای مسلح، ستاد مشترک مجاز است با استفاده از اختیارات مقام رهبری[15] مأموریتها و وظایف محوله را انجام دهد. 21 خرداد 60
روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج14، ص: 421)
ـ حکم تأیید صلاحیت کاندیداهای عضویت در شورای عالی قضایی به آقای منتظری (1362)
[بسمه تعالی. محضر مبارک آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی
پس از سلام، پیرو دستور حضرت عالی در مورد اقدام نسبت به تشخیص صلاحیت کاندیداهای عضویت در شورای عالی قضایی هیأتی از علما و مدرسین محترم تعیین و پس از بررسیهای لازم صلاحیت افراد نامبرده در ورقه ضمیمه که لفّاً خدمت حضرت عالی ارسال میگردد تأیید شده. سلامت و دوام عمر حضرت عالی را از خدای متعال مسألت دارم. اطال اللَّه ظلکم علی رؤوس المسلمین.
21/ 3/ 62- حسینعلی منتظری].
بسمه تعالی
آنچه حضرات آقایان تشخیص دادهاند مورد تأیید است.[16] روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج17، ص: 488)
ـ سخنرانی در جمع ائمه جمعه و جماعات استانهای خراسان، باختران، فارس و (1362)
«از آقایان علما، دانشمندان، وعّاظ محترم که در اینجا حضور دارند و زحمت کشیدهاند و من بخواهم اسم کلیاتش را ببرم لازم نمیدانم- به همه- از همه تشکر میکنم، و از همه آنها در این ماه مبارک رمضان ملتمس دعا هستم برای پیروزی اسلام و برای قطع ید اجانب از ممالک اسلامی.
در ماه مبارک رمضان قضیهای اتفاق افتاد که ابعاد آن قضیه و ماهیت آن قضیه در ابهام الی الابد مانده است برای امثال ماها و آن نزول قرآن است. نزول قرآن بر قلب رسول اللَّه در لیلة القدر، کیفیت نزول قرآن و قضیه چه بوده است و روح الأمین در قلب آن حضرت قرآن را نازل کرده است و از طرفی خدا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ[17] این نزول قرآن در قلب پیغمبر در لیلة القدر کیفیتش چیست؟ باید بگویم غیر از خود رسول اکرم و آنهایی که در دامن رسول اکرم بزرگ شدند و مورد عنایت خدای تبارک و تعالی، عنایات خاص او بودند، برای دیگران مطلقاً در حجاب ابهام است که مسأله تنزّل چی است، نزول در قلب چی است، روح الامین چی است، کیفیت وارد شدن روح الامین با قرآن در قلب رسول اللَّه چی است، «لَیْلَةِ الْقَدْرِ» چی است؟ اینها مسائلی است که به نظر سطحی یک مطالب آسانی است، و گاهی هم یک حرفهایی گفته شده است؛ لکن به شما عرض کنم کیفیت نزول قرآن در ابهام باقی مانده است برای امثال ما، و کیفیت نزول ملائکة اللَّه در لیلة القدر و ماهیت لیلة القدر.
و این دعوتی که خدای تبارک و تعالی به حسب آن چیزی که از رسول اکرم منقول است که دُعیتُمْ الی ضِیافَةِ اللَّه[18] ضیافت چی هست و کی پذیرفته است این ضیافت را، و برای مقدمات پذیرش، این زیارت، این ضیافت چی هست و خود ضیافت چی هست.
باید عرض کنم که غیر از خود رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- کسی به این ضیافتی که خدای تبارک و تعالی دعوت کرده است، آن طور که او اجابت کرده است کسی اجابت نکرده است.
دعوت مراتب دارد، اجابت هم مراتب دارد. آن مرتبه اعلاء اجابت آنی است که پس از حصول مقدمات و ریاضاتی که رسول خدا- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- کشیدهاند منتهی شد به اینکه خدای تبارک و تعالی از او ضیافت کرد به نزول قرآن.
قرآن آن نعمتی است که در ضیافتی که از رسول خدا شده است، آن نعمتی است که در آن سفرهای که از ازل تا ابد پهن است پیغمبر اکرم برخوردار از آن بوده، و مقدمات، آن مقدماتی است که سالهای طولانی ریاضات معنوی کشیده است تا رسیده است به آنجایی که لایق این ضیافت شده است؛ و مهم قضیه اعراض از دنیاست.
آن چیزی که انسان را به ضیافتگاه خدا راه میدهد این است که غیر خدا را کنار بگذارد و این برای هر کس میسور نیست؛ برای افراد انگشت شماری که در رأس آنها رسول اللَّه است میسور بوده. آن توجه قلبی به مبدأ نور و اعراض از ماورای او، او را لایق کرد به ضیافه اللَّه و لایق کرد برای اینکه، قرآن یکمرتبه به طور بسیط در قلب او وارد بشود. لیله مبارکه یکی از احتمالاتش بنیه خود رسول اکرم است که مشکات نور اللَّه است و احتمالات دیگر هم هست. مهم ادراک این معناست که مراتب کمالات انسان برای ورود در ضیافت خدا زیاد است، و باید از مقدمات شروع بشود. مقدمات هم همانی است که توجه به غیر نداشتن و غیری را ندیدن و جز خدا ندیدن و توجه به هیچ چیز غیر از او نداشتن. در اینجا باید عرض کنم که از همه مردم این معنا مطلوب است، و اگر بخواهند در ضیافت خدا وارد بشوند به اندازه وُسع خودشان باید از دنیا اعراض کنند و قلبشان را از دنیا برگردانند؛ لکن برای جامعه روحانیت که جامعه وعاظ هم در بین آنهاست یک مطلوبیت دیگری دارد. پیغمبر در یکی از فرمایشاتشان میفرمایند که شَیَّبَتْنی سورةُ هود[19] آیهای که در سوره «هود» وارد شده است در سوره شوری هم به استثنای یک کلمه وارد شده است، لکن سوره هود را ایشان میفرمایند که «شَیَّبَتْنی»؛ برای اینکه، در آنجا امر به استقامت خود رسول خدا و کسانی که با او هستند هست، تابعین او. این است که استقامت ملت را هم پیغمبر سنگینیاش را در دوش خودش میدید، و نگرانیای که پیغمبر داشت نسبت به اینکه استقامت نکند ملت، نکند امت، این بود که- به حسب احتمال قوی- این بود که ایشان را وادار کرد به اینکه این کلمه را بفرمایند. استقامت در هر امر، و این دنبال این است که انسان توجه به خدای تبارک و تعالی داشته باشد و به پیامبران خدا و خصوصاً پیمبر خاتم که اینها چه نحو زندگی کردند و با چه مصیبتهایی استقامت کردند، و در این بیست و چند سال که پیغمبر اکرم در بین این مردم بود چه مصیبتهایی از همین مردم دید، و چه مصیبتهایی را پیشبینی کرد، و توجه به اینکه او ولیّ امر این ملت است و استقامت این ملت هم از او خواسته شده است، و فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ[20] این است که موجب نگرانی رسول خداست.
اگر امروز جامعه روحانیت در سرتاسر کشور ما، چه روحانیینی که اشتغال به یک عملی داشته باشند از اعمالی که در جمهوری اسلامی لازم است و چه آنهایی که اشتغال ندارند، چه ائمه جمعه و چه ائمه جماعات و چه علمایی که در غیر این دو شغل هستند و در بین مردم برای ارشاد هستند، و چه وعاظ محترم، اینها الآن اسلام سپرده به اینهاست.
پیغمبر اکرم توجه به این ملت دارد. تمام ذرات کارهای ما تحت نظر خدای تبارک و تعالی است. و نامه اعمال ما به حسب روایات عرضه میشود به امام وقت؛ امام زمان- سلام اللَّه علیه- مراقب ما هستند، مراقب روحانیت هستند که چه میکنند اینها. امروز که اسلام به دست آنها سپرده شده است و تمام عذرها منقطع شده است، نمیتوانند بگویند نمیتوانستیم، نمیتوانند بگویند نمیدانستیم، نمیتوانند بگویند که رژیم شاهنشاهی ما را نمیگذاشت کاری انجام بدهیم. همه اینها مرتفع شده است، و اسلام به دست شما افتاده است، به دست روحانیون در سرتاسر کشور و تحت مراقبت شدید هستید؛ مراقبت خدای تبارک و تعالی و مراقبت فرشتگانی که مأمور این کار هستند وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ[21] ماه «رمضانها» میآید و میرود، و ماهها یکی پس از دیگری میروند و عمرها هم میرود، آنچه که باقی میماند آن صفحات اعمال شماست که در قلب شما ثبت است، و شاید نامه عمل هم همان باشد. قلب شما نسبت به دنیا چه بوده است؟ دنیا با قلب شما چه کرده است و شما توجهتان به دنیا چه اندازه بوده است؟ آن روزی که دستتان نمیرسید زاهد و عابد بودید، آن روزی که دست رسید خدای نخواسته عکس او بود؟ مراقبت در کار است. امروز مسئولیت روحانیت و کسانی که در این لباس مقدس هستند، مسئولیتی است که در طول تاریخ بر عهده روحانیت نبوده است. در طول تاریخ از صدر اسلام تا کنون جمعیتهای روحانیت این طور حجتی که بر آنها امروز تمام است، حجت بر آنها تمام نبوده است. در طول تاریخ یک همچو فرصتی برای هیچ کشوری پیدا نشده است؛ و اسلام به دست شما سپرده شده است و از شما میخواهند حفظش را، به دست این ملت سپرده شده است و از این ملت میخواهند حفظش را. شما در ارشادات، در توجه نداشتن به زرق و برق دنیا مهم توجه قلبی است. داشتن مال، داشتن خانه، داشتن چیز، اینش مهم نیست. مهم این است که قلب انسان را، قلب انسان را اینها تسخیر کنند. اینکه مالاندوزی و ثروتاندوزی مذموم است برای این است که این مالاندوزی و ثروتاندوزی و امثال اینها و زرق و برق دنیا دل انسان را میکشاند به طرف غیر خدا و از آن ضیافتهای خدا محروم میکند. بخواهید دعوت خدا را به ضیافت اجابت کنید و وارد بشوید در ضیافة اللَّه بدون اینکه قلبهای خودتان را از این دنیا منسلخ کنید امکان ندارد. اولیای خدا آن چیزی که پیششان مهم بود تهذیب نفس بود و دل کندن از غیر خدا و توجه به خدا. تمام مفاسدی که در عالم واقع میشود از این توجه به خود است در مقابل توجه به خدا. تمام کمالاتی که برای اولیای خدا و انبیای خدا حاصل شده است از این دل کندن از غیر و بستن به اوست؛ و علامات این مسائل در اعمال ماها ظاهر میشود. علاوه بر اینکه، ما مسئولیت خودمان را، مسئولیت شخصی داریم، مسئولیت نوعی هم به عهده ماست، مسئولیت ملت هم به عهده ماست. همان طوری که سوره «هود» به پیغمبر فرموده است که فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ، به شما هم میگوید که استقامت کنید و از استقامت خودتان مردم را مستقیم کنید. اگر مردم از ما خطا ببینند، و اگر چنانچه انصراف پیدا کنند از روحانیت برای خطاهای بعض از ما، مسئولیت، مسئولیت شخصی نیست، مسئولیت اسلامی است، مسئولیت عمومی است.
شکست اسلام در صورت مهذب نبودن روحانیت اگر ما خدای نخواسته، با اعمالمان طوری بکنیم که این ملت از ما جدا بشود و این ملت ما را زیر سؤال قرار بدهد که شما امروز که دستتان باز است یک نحو دیگر دارید عمل میکنید و جدا بشود از شما، این مسئولیت اسلام به عهده ماست. اسلام به انزوا کشیده میشود و آنهایی که با اسلام مخالفاند روی کار میآیند خدای نخواسته، و این مسئولیت به عهده ماست. قضیه، قضیه شخصی نیست که یک شخص بگوید خوب من یک همچو کاری میکنم به دیگران چه، این نیست مسأله. سابق هم وقتی که یک طلبه کاری میکرد میگفتند طلبهها این طورند، اگر خدای نخواسته، یک روحانی یک کاری میکردند میگفتند روحانیون این طورند. حالا دیگر مسأله این طور است که اگر اسلام شکست بخورد به وسیله ماها شکست خورده است. اگر شما درست بشوید اسلام شکست نمیخورد، با درست شدن شما مردم درست میشوند، با مهذب شدن شما مردم مهذب میشوند. اگر خدای نخواسته در منبر شما چیزی بگویید که خودتان عاملش نیستید و در مسجد چیزی بگویید که خودتان بر خلاف او عمل میکنید، مردم دلهاشان از شما منصرف میشود و این کم کم موجب شکست اسلام میشود و این به عهده همه ماست. این مفاسدی که در دنیا هست و الآن این جنجالی که در دنیا هست و این طور به جان هم افتادهاند همهاش برای این است که، توجه به خود دارند و توجه به خدا ندارند، اخلاق الهی ندارند، اخلاق حیوانی؛ و هر روز این اخلاق حیوانی را زیاد میکنند. اگر جنگ برای ایران پیش میآید نه این است که برای اینکه اسلام را تقویت کنند جنگ با ایران میکنند، برای این است که هوای نفس به آن اندازه شده است که نمیتواند یک کس دیگری را قدرتمند ببیند.
اگر دنیا در آتش این دو ابرقدرت میسوزد برای همان هوای نفسی است که عمال این دو ابرقدرت و خود آنها دارند. اگر کشورهای اسلامی در آتش این مفاسد میسوزد برای این است که کسانی که متصدی آن امور هستند هواهای نفسانی دارند و خودشان را میبینند و همه را برای خود میخواهند. اخیراً نمیدانم که توجه کردید یک مطلبی را رئیس جمهور امریکا گفته است و یک مطلبی هم صدام. رئیس جمهور امریکا گفته است که، یعنی اعلام کرده است یک هفته برای ملتهای زیر بند، و از مردم، ملتها خواسته است که شماها باید برای آزادی خودتان از این کسانی که شما را در بند کشیدند جدیت کنید، و رئیس جمهور گفته من هم با شما موافقم. من نمیدانم که این مطلب را برای کی میگوید. برای این ملتهایی که همه در بند خودش هستند میگوید؟ او که میداند مطلب را، میخواهد کی را اغفال کند؟ میخواهد ملت امریکا را اغفال کند؟ ملت امریکا میداند از پیش که شما چه کردید با دنیا. میخواهد بلوک شرق را فقط اشخاصی که مردم را به بند میکشند معرفی کند؟ همه میدانند که هر دو هستید. میخواهد این ملتهایی که در تحت بند هستند بگوید که به من ربطی ندارد. خوب این ملتها شاید اکثراً زیر بند امریکا هستند، در بند امریکا هستند؟ میخواهد چی بگوید این آدم؟ یک هفته برای ملتهای دربند که از مردم امریکا خواسته است که شما در این امر جدیت کنید و همه مردم را خواسته است که اگر آزادی بخواهید باید آزادی دیگران را هم بخواهید. خود ایشان چه فکری میکند؟ اگر ملتهای دربند اینها هستند، که همهشان یا اکثرشان دربند شما هستند، کی باید اینها را آزاد کند؟ چه جور باید اینها را آزاد کنند؟ با پشتیبانی شما آزاد کنند؟ از آن طرف هم صدام ماه مبارک رمضان را خواسته است که جنگ موقوف باشد برای اینکه ایشان به عباداتش برسد. و این ماه- تعبیرات آنها این است- این ماه خداست، این ماهی است که برای عبادت است. بعضیشان هم میگویند این ماهی است که جنگ در او حرام است. این هم معلوماتشان است. میگوید پیغمبر به کفار هم مهلت میداد، آتش بس میکرد. پیغمبر اکرم به منافقین هم مهلت میداد؟ پیغمبر اکرم اگر چنانچه منافقین میآمدند و میگویند به ما مهلت بدهید، ما دیگر مسلمان هستیم، و ما با شما هستیم، و مهلت بدهید میخواهیم عبادت و نمیدانم چه بکنیم، و میدید که دارند توطئه میکنند، و میخواهند که خودشان را قوی کنند به این مهلت و هجوم کنند، باز هم پیغمبر مهلت میداد؟ پیغمبر به کفار مهلت میداد برای اینکه کفار مطلبشان معلوم بود، آنها پروندهشان واضح بود و روشن. اما به منافقین که در ظاهر میخواهند عبادت کنند و مثل آنهایی که در زمان حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- بودند و پینه هم در جبینهاشان بود، به یک همچو اشخاصی هم مهلت میداد؟ مهلت برای او جایز بود که به توطئه گرها مهلت بدهد که دست و پای خودشان را جمع کنند و حمله بالاتر بکنند؟ ما که میشناسیم اینها را، ما که حزب بعث را میشناسیم، ما که صدام را میشناسیم، ما که میدانیم که او برای اصلاح هیچ وقت دستش را دراز نکرده، او با اسم اصلاح میخواهد افساد کند؛ میخواهد ما را اغفال کند، به دنیا هم بگوید که ببینید من چه آدم سالمی هستم، ماه مبارک که برای روزه است و برای نماز است و برای اطاعت خداست دیگر ما جنگ نکنیم. دریاها را دیگر لا اقل چیز نکنیم تا اینکه نفتها را صادر کند و اسلحهها را هم وارد کند و هیچ که هم مزاحمش نباشد، و همان بین رمضان اگر خودش را دید که قوی است، حمله کند.
کدام عاقل این را میپذیرد؟ این ملتی که جوان داده است، اعم از اینکه کشته شدند و شهید شدند یا معلول شدند، و حالا رسانده است به اینجایی که طرف مقابل را به عجز و لابه درآورده، باز اغفال بشود و مهلت بدهد که شما دست و پایتان را جمع کنید و حمله کنید و عربستان درست کنید و نمیدانم «خوزستان» را «عربستان» کنید و امثال اینها؟ باید ما بیدار باشیم و از این فریبها بازی نخوریم، نه از فریب رئیس جمهور امریکا و نه از فریب اینها. آن هم همین حرف را میزند که ما میخواهیم که ملتهای دربند را آزاد کنیم و از ملتها هم میخواهد که با او همراهی کنند. من نمیدانم ملت ایران با او همراهی کند که از بندهای آنها آزاد بشوند، عراق چیز بکند، لبنان بکند، فلسطین بکند؟ و همه جایی که شما دست دارید و همه جایی که شما دارید فساد میکنید و همه را دربند کشیدید. از آن ور شوروی نشسته است، آن هم نظیر این مسائل را میگوید، ما برای صلح هست که خودمان را مجهز میکنیم. آن یکی هم میگوید ما برای صلح هست. البته به یک معنا صحیح است برای اینکه، هر یک از اینها چشمش را هم بگذارد دیگری او را میبلعد؛ اما نباید دیگر مردم دیگری، ملتهای دیگری را اغفال کنند و نباید ما از این حرفها و فریبها اغفال بشویم.
ما امروز هم در رأس تمام مسائلمان جنگ است؛ اگر یک روز غفلت بکنیم حمله خواهد کرد برما وهمه چیز ما را از بین خواهد برد. ما تا همان مسائلی که در اول جنگ گفتیم، تا آن مسائل تحقق پیدا نکند، ما در دفاع خودمان سر جای خودمان ایستادهایم.
اگر چنانچه ما از این مسائل غفلت کنیم یا اینکه بعض از منحرفین و منافقین بین مردم بیفتند و بگویند که خوب جنگ، او میگوید جنگ را تمام کنیم، شما هم قبول کنید، و بخواهند مردم را سست بکنند، بدانید که اسلام در خطر کفر است. اگر چنانچه امروز ما یک کلمه عقبنشینی کنیم، اگر ملت ما یک قدم سستی به خودش راه بدهد و عقبنشینی کند، نوامیسش، اموالش، جانهای جوانهایش همهاش به باد خواهند رفت.
باید با قدرت به پیش برویم و با قدرت با همه کسانی که به ما میخواهند تجاوز و تعدی کنند مبارزه کنیم. و زندگی آبرومند نداشتن و زندگی زیر بار بودن، هزار مرتبه از اینکه انسان بمیرد، مردن بر او شرف دارد.
من به ملت ایران عرض میکنم، به همه، به همه قشرها، به قوای مسلح، به همه قشرهای قوای مسلح، به همه قشرهای قوای مسلح عرض میکنم که مصمم باشید و مجهز باشید و هر روز قویتر کنید خودتان را. و ملت هم هر روز برای پشتیبانی، دفاع از اسلام بیشتر مصمم بشود و برای جنگ بیشتر مهیا شود که دفاع از اسلام است، دفاع از نوامیس مسلمین است، دفاع از قرآن کریم است، دفاع از ملت ایران است، و ملتهای دیگر است. و ما باید با قدرت بایستیم و هیچ عقبنشینی نکنیم.
و من امیدوارم که همه آقایان در این ماه مبارک همتشان را صرف کنند به اینکه مردم را مهیا نگه دارند، و مردم را مجهز نگه دارند، و اسلام را با دست مردم نگه دارید و خودتان هم در مساجد، در منابر مردم را دعوت به صلاح بکنید، و دعوت به اینکه دنبال مسائل باشند، و بگویید به آنها که فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ، آنی که پیغمبر را نگران کرده است. الآن بدانید که اولیای خدا توجه دارند و نگراناند از اینکه خدای نخواسته، این ملت ما از این راهی که رفته است یک وقت خدای نخواسته سستی کند. و بحمد اللَّه تا کنون همه با هم بودید و منسجم بودید و همه روحانیون با هم، با دیگران، مردم با هم، با روحانیون منسجم بودند، و امیدوارم که از این به بعد هم منسجم باشند و منسجمتر.
و یک کلمهای که این نصیحتی است به اینهایی که در روضهخوانیها در- عرض میکنم- مجالسی که دارند، در تکیهها، در این طور چیزهایی که دارند، که توجه به ضعفای مردم بکنند. در بین مردم مریض هست، در بین مردم ضعیف هست، در بین مردم اشخاصی هستند پیرمرد، اشخاصی هستند پیرزن و ضعیف، صداها زیاد نباشد که مردم را منزجر کند. بلندگوها را بیرون نگذارید که فریادش همه مردم را منزجر کند. بلندگوها را در داخل مسجد بگذارید، و این طور نباشد که بخواهید اطاعت خدا را بکنید خدای نخواسته، معصیت بشود. و از آداب ماه رمضان همین است که مردم را آرامش بدهید.
اینها روزه میخواهند بگیرند، خوب، بعضیشان هست میخواهند اول شب بخوابند و روزه بگیرند فردا، بعضیها هستند که کسالت دارند، مریضاند، مریضخانهها پر است از اشخاص. معلولین در آنجا هستند، ممکن است اینها ناراحت کند آنها را. در این امور یک قدری ملاحظه برادران ایمانی خودتان را بکنید. و من امیدوارم که طبقات مختلف روحانیت در هر جا هستند همهشان با هم باشند؛ همچو نباشد امام جمعهاش علی حده یک بساطی داشته باشد، و امام جماعتش هم علی حده و روحانیت دیگرش هم علی حده.
اجتماع داشته باشید با هم، برادرید شما. حافظ اسلام هستید شما و حفظ اسلام تا همراه هم نباشید نمیشود. شما همه با هم باشید، مجالس داشته باشید، ماه رمضان است حالا. شبها مجالس داشته باشید. مردم را دعوت کنید به اینکه مجالس انس داشته باشند، مجالس احکام داشته باشند، مجالس دعا داشته باشند. شهر دعاست، شهر توسل به خداست. و ان شاء اللَّه همه موفق باشید که در این ماه رمضان این اسلام را بیمه کنید با دعاهای خودتان و با گریه و زاری خودتان و از آن مسائلی که همیشه داشتید که برای اسلام، برای روضههایی که خوانده میشد جانفشانی میکردید، آن روضههای سنتی را سر جای خودش نگه دارید، و آن مصیبتها را نگه دارید زنده که برکاتی که به ما میرسد از آنهاست، و از کربلا این برکات به ما میرسد. کربلا را زنده نگه دارید، و نام مبارک حضرت سید الشهدا را زنده نگه دارید، که با زنده بودن او اسلام زنده نگه داشته میشود.
و همه طوایفی که در ایران هستند با هم اخوت داشته باشند، توجه کنند به اینکه الآن کسانی که مخالف با اسلام هستند و دارند پخش میکنند مطالبی را، میخواهند بین برادرهای شیعه و سنی اختلاف ایجاد کنند. اینها نه خیرخواه شیعه هستند، نه خیرخواه سنی، و اینها با اسلام مخالفند. بیدار باشند همه برادرها، با هم باشند. دشمن مشترک ما داریم، به این دشمن مشترک باید ما با هم حمله کنیم و آنها را نگذاریم که خدای نخواسته، در صفوف ما یک رخوتی ایجاد بشود و یک اختلافی ایجاد بشود.
ان شاء اللَّه خداوند همه شما را توفیق بدهد و برای خدمت به اسلام مهیاتر بکند و برای خدمت به جبههها مهیّاتر بکند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه» (صحیفه امام، ج17، ص: 489 ـ 499)
[1] - جنگ دوم جهانی، بمباران اتمی هیروشیما.
[2] - اشاره به آیه 29، سوره فتح.
[3] - اشاره به وزیر امور خارجه ایران.
[4] - لیندون جانسون، رئیس جمهوری ایالات متحده امریکا.
[7] - تصنیف غرر الحکم، ص 232:« پس به تحقیق هر کس خود را شناخت، خدای خویش را نیز شناخت»
[9] - سوره عصر، آیه 1 و 2:« قسم به عصر، که انسان در خسارت و زیان است»
[10] - بخشی از آیه 3 سوره عصر:« مگر آنان که به خدا ایمان آوردند»
[11] - ادامه آیه 3 سوره عصر:« ... و نیکوکار شدند و به درستی و راستی یکدیگر را سفارش کردند، و به پایداری یکدیگر را ترغیب و تشویق کردند».
[12] - بخشی از آیه 6 سوره کهف:«( ای رسول) نزدیک است که( اگر امت تو، به قرآن ایمان نیاورند) جان عزیزت را از
شدت حزن و تأسف بر آنان هلاک سازی».
[13] - دو تن از مخالفین سرسخت رسول اکرم( ص).
[14] - سوره بقره، آیه 279:« فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ. پس اگر ترک ربا نکردید آگاه باشید که به جنگ خدا و رسول او برخاستهاید، و اگر از این پشیمان شدید اصل مال برای شماست( نه زیاده). پس شما به کسی ستمی نکردهاید و ستمی از کسی نکشیدهاید».
[15] - به استناد وظایف و اختیارات رهبری، مندرج در اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
[16] - در ذیل نسخه خطی مرقومه امام خمینی، آقای سید احمد خمینی نوشته است:« حضرت امام در ساعت دوازده شب هنگام[ عزیمت برای] خواب مطلب را نوشته، امضا فرمودند»
[17] - سوره قدر، آیه 1:« بدرستی که ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم».
[18] - دعوت شدید شما به میهمانی خدا. بحار الأنوار، ج 93، ص 356، ح 25.
[19] -« سوره هود، مرا پیر کرد». علم الیقین، ج 2، ص 971.
[20] - سوره هود، آیه 112:« آن چنان که مأمور شدهای، استقامت بورز و آنان که با تو رجوع کردهاند»
[21] - سوره بروج، آیه 20:« خدا از همه سو به آنها احاطه دارد».