امروز با امام: هجدهم خرداد

ـ نامه تشکر به آقای سید سجاد حججی (1343)

ـ نامه به آقای عبدالجلیل جلیلی کرمانشاهی؛ تبریک بازگشت امام به قم (1343)

ـ نامه به آقای سید عبد الرضا حجازی؛ لزوم اجتناب از اختلافات (1352)

ـ حکم رسیدگی به مشکلات مذهبی ایرانیان خارج از کشور، به آقای حسین نوری» (1359)

ـ حکم انتصاب پنج نماینده در امور حج (1360)

ـ سخنرانی در جمع انجمنهای اسلامی وزارت بهداری؛ ارزش کار اطبا و پرستاران (1360)

ـ حکم انتصاب آقای یوسف صانعی در شورای عالی بازسازی مناطق جنگی (1361)

ـ سخنرانی در جمع فرماندهان نیروی زمینی ارتش؛ عمق پیشرفتهای نظامی (1361)

کد : 3738 | تاریخ : 18 خرداد 1400

امروز با امام: هجدهم خرداد

 

ـ نامه تشکر به آقای سید سجاد حججی (1343)

«بسمه تعالی‏

خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام آقای آقا سید سجاد حجج- دامت افاضاته‏

به عرض می‏رساند، مرقومه شریفه که حاکی از صحت مزاج شریف و حاوی تفقد آن جناب بود موجب تشکر گردید. مساعی جمیله جنابعالی در جریانات اخیر موجب کمال تقدیر است. و امید است، ان شاء اللَّه مورد توجه حضرت بقیة اللَّه- عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف- واقع شده و با توجهات آن وجود مقدس امور تدریجاً اصلاح شود. دوام توفیقات آن جناب را در ترویج شریعت مقدسه و اعلای کلمه طیبه اسلام از خدای تعالی خواستار و ملتمس دعا هستم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏1، ص: 339)

ـ نامه به آقای عبدالجلیل جلیلی کرمانشاهی؛ تبریک بازگشت امام به قم (1343)

«بسمه تعالی‏

خدمت ذی شرافت جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج شیخ عبد الجلیل جلیلی- دامت برکاته‏

به عرض می‏رساند، مرقومه شریفه که حاکی از صحت مزاج شریف و حاوی تفقد آن جناب بود موجب تشکر گردید. مساعی جمیله جنابعالی مورد کمال تقدیر است و ان شاء اللَّه مورد توجه حضرت بقیة اللَّه- عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف- واقع شده و مأجور باشید. راجع به صدور اجازات همان طور که مرقوم فرموده‏اید ان شاءاللَّه عمل خواهد شد. دوام توفیقات آن جناب را در ترویج شریعت مقدسه و اعلای کلمه طیبه اسلام از خدای متعال خواستارم. مرجوّ آنکه در مظانّ استجابت دعوات حقیر را از دعای خیر فراموش نفرمایید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. (صحیفه امام، ج‏1، ص: 340)

ـ نامه به آقای سید عبد الرضا حجازی؛ لزوم اجتناب از اختلافات (1352)

«خدمت جناب مستطاب سید الاعلام آقای حاج سید عبد الرضا خطیب محترم- ایّده اللَّه تعالی‏

مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالی را خواستار است. موجب تأسف است که آقایان محترم که خود را خدمتگزار به اسلام می‏دانند به جای آنکه هر چه بیشتر در وحدت کلمه کوشش کنند و به دوستان خود بیفزایند، با جزئی بهانه‏ای با هم اختلاف پیدا کرده و با دامن‏زدن بدخواهان، عمق آن زیادتر و از مقاصد عالیه بازمی‏مانند. این جانب از شماها و هر کس به شماها اتصال دارد انتظار دارم اختلافات جزئیه را کنار گذارید و برای اهداف مقدسه اسلام مجهز شده و دوستان بیشتری به صفوف خود متصل کنید. از خداوند تعالی توفیق همه را برای این مقصد مقدس خواستار است. از جنابعالی و سایر آقایان امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج‏2، ص: 504)

ـ حکم رسیدگی به مشکلات مذهبی ایرانیان خارج از کشور، به آقای حسین نوری» (1359)

«بسمه تعالی‏

24 رجب الخیر 1400/ 18 خرداد 59

جناب حجت الاسلام آقای حاج میرزا حسین نوری- دامت افاضاته‏

با توجه به احتیاجاتی که دانشجویان عزیز و ایرانیان مقیم خارج کشور از نظر رفع مشکلات مذهبی و کمبودهای دینی دارند، مقتضی است جنابعالی در فرصتهای مناسبی که دارید به کشورهای مختلفی که آنان سکونت در آنجا دارند، مسافرت کرده و با امکاناتی که در اختیار دارید به هر نحو مصلحت می‏دانید در رفع مشکلات و سر و سامان دادن به وضع آنان اقدام نموده و از مشورت و صلاحدید افراد ذی صلاح نیز دریغ نورزید. امید است به یاری خدای تعالی و با همکاری آنان بتوانید در این موقعیت حساس وظایف مهمی را که به عهده دارید به نحو احسن انجام دهید. بدیهی است که دانشجویان محترم و ایرانیان مقیم خارج از کشور نیز با درک موقعیت و حساسیت زمان، همکاریهای لازمه را با جنابعالی خواهند داشت. از خدای تعالی موفقیت همگان را در این راه مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏12، ص: 410)

ـ حکم انتصاب پنج نماینده در امور حج (1360)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

حضرات آقایان حجج اسلام: آقای حاج سید عبد المجید ایروانی، و آقای حاج سید علی هاشمی گلپایگانی، و آقای حاج شیخ محمد رضا توسلی، و آقای حاج شیخ حیدر علی جلالی، و آقای حاج سید حسن طاهری خرم‏آبادی- دامت افاضاتهم‏

از آنجا که حج و انجام این فریضه بزرگ الهی از مسائل مهم اسلامی و اجتماعات بزرگ سیاسی- مذهبی جامعه مسلمانان می‏باشد و باید در انجام هر چه باشکوهتر و بهره‏برداری هر چه بیشتر از این اجتماع عظیم دینی سعی کافی مبذول شود، بدین وسیله حضرات آقایان محترم را برای رسیدگی به کار حجاج و زائران بیت اللَّه الحرام در این سال تعیین و منصوب می‏نمایم، تا با همفکری و مشورت یکدیگر در رفع نیازمندیهای آنان بکوشند و از راهنماییهای لازم در موسم حج دریغ ننمایند؛ و آنان را به حساسیت زمان و موقعیت خطیر کنونی متوجه سازند؛ و این حقیقت را به همگان گوشزد کنند که دشمنان اسلام با تمام قوا سعی در ایجاد تفرقه و اختلاف میان جوامع اسلامی دارند و به هر نام و هر وسیله که شده می‏کوشند تا با درگیری میان مسلمانان زمینه را برای تسلط کامل و مجدد خود بر همه کشورهای اسلامی و چپاول و غارتگری خود مساعد سازند.

و به همین جهت، لازم است از هر گونه عمل تفرقه‏انگیز خودداری کنند، که این یک وظیفه شرعی و الهی است. ضمناً متصدیان ادارات گوناگونی که به هر مناسبت کارشان با حج ارتباط پیدا می‏کند موظفند برای هماهنگی در کارهای خود با صلاحدید و تصویب آقایان محترم کارها را انجام دهند. از خدای تعالی موفقیت همگان را مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏14، ص: 410 ـ 411)

ـ سخنرانی در جمع انجمنهای اسلامی وزارت بهداری؛ ارزش کار اطبا و پرستاران (1360)

«وجود انجمنهای اسلامی در همه کشور و خصوصاً، در ارگانهای انقلابی، از اموری است که لازم است. لکن خود آقایانی که انجمنهای اسلامی را تشکیل می‏دهند باید مواظب باشند به اینکه اولًا در این انجمنها اشخاص فاسد و از گروههای منحرف وارد نشود. و ثانیاً خود آقایان توجه داشته باشند که کارهایی که در آنجا انجام می‏گیرد، کارهای اسلامی باشد و انحرافاتی نداشته باشد.

امروز که انجمنهای اسلامی وزارت بهداری و همین طور اطبا و کارگران بهداریهای خوزستان و پرستارهای محترم آن استان اینجا آمده‏اند، من یک کلمه راجع به این اطبا و بهیاران و پرستاران و کارمندان بهداری در سرتاسر کشور عرض دارم و یک کلمه هم راجع به این نهادها در خوزستان و در غرب و جنوب کشور عرض دارم.

آنچه نسبت به این آقایان و این خانمها در سرتاسر کشور عرض دارم، این است که طبابت و پرستاری و خدمت به این بیمارانی که در این بیمارستانها خوابیده‏اند، یک خدمت بسیار مشکل، لکن بسیار ارزنده است.

پرستاری مریض بسیار مشکل است و پرستاری خوب بسیار ارزشمند و همین طور طبابت و بالای سر مریضها و مجروحین و معلولین و اینها رفتن و با آنها سر و کار داشتن مشکل است، لکن صحیح عمل کردن بسیار ارزشمند است. در سایر ادارات باید همه کار صحیح انجام بدهند و کار صحیح همه ارزش دارد، لکن بیمارستانها یک ویژگی خاصی دارد. سر و کار با یک عده‏ای دارید شما و خصوصاً، پرستارها که اینها بیمارند، دلشکسته‏اند، احتیاج به پرستاری روحی دارند، احتیاج به آرامش روحی دارند و شما با این بیمارها هر چه محبت بکنید و هر چه پرستاری مادرانه و خواهرانه و برادرانه و پدرانه بکنید، این در روحیه بیمار مؤثر است، و در خوب شدن، سرعت خوب شدن بیماران نیز مؤثر است و در بارگاه خدای تبارک و تعالی خدمت به این جمعیت، خدمت به این بندگان خدا، بسیار ارزشمند است.

و آنچه باید به پرستارها و اطبا و بهیارها و مستخدمین بیمارستانهای خوزستان و جاهای جنگزده عرض کنم، این است که کارهای شما در آن بیمارستانها ارزشمندتر از همه جا هست؛ کارها در آنجا در معرض خطر است و شما مواجه هستید با یک جمعیتهایی که به بیمارستان هم رحم نمی‏کنند و به مدارس هم رحم نمی‏کنند، در آنجا خدمت می‏کنید، این یک ارزش بسیار بزرگ است. و پرستاری از کسانی که در راه اسلام اعضای خودشان را، صحت خودشان را، سلامت خودشان را، از دست داده‏اند این یک خدمت بسیار بزرگ ارزشمندی است در بارگاه خداوند تبارک و تعالی. لکن باید خیلی توجه داشته باشید به اینکه هم وضع بیمارستانها وضع اسلامی باشد و هم رفتارتان با این مَرضی‏ و با این معلولین و با این بیمارها یک وضع مادرانه و پدرانه و خواهرانه و برادرانه باشد. بسیار کار مشکل ارزشمندی است و بسیار پر مسئولیت. چنانچه انجمنهای اسلامی هم کارشان ارزشمند است و مسئولیتشان بزرگ. بنا بر این، سفارش من، تمنای من، از همه انجمنهای اسلامی سرتاسر کشور و همه اطبا و بهیاران و کارمندان و پرستاران سرتاسر کشور، خصوصاً در جاهایی که جنگزده هستند و در جاهایی که در معرض خطر هستند، این است که با تمام قوا کوشش کنید که اعمال شما اعمال اسلامی باشد و رفتار شما با مَرضی‏ رفتار خوب و رفتار انسانی- اسلامی باشد. خداوند تبارک و تعالی به شماها برادران و خواهران اجر عنایت کند و اجر آن زنهایی که در صدر اسلام برای پرستاری لشکر اسلام می‏رفتند ان شاءاللَّه، در نامه اعمال شما هم نوشته بشود.

ما امروز مواجه هستیم با مشکلاتی که از خارج برای ما تهیه می‏کنند و صادر می‏کنند و در داخل هم بعضی عناصر وابسته به خارج، تهیه می‏کنند و ما را در مشکلات می‏گذارند. من در اول این سال اعلام کردم که این سال را باید ما سال اجرای قانون بدانیم و با قانون طوری عمل کنیم که هم اسلام و هم دنیا، کارهای مارا یک رفتار صحیح بداند. در کشوری که قانون حکومت نکند، خصوصاً، قانونی که قانون اسلام است، این کشور را نمی‏توانیم اسلامی حساب کنیم. کسانی که با قانون مخالفت می‏کنند اینها با اسلام مخالفت می‏کنند. کسانی که با مصوبات مجلس بعد از اینکه شورای نگهبان نظر خودش را داد باز مخالفت می‏کنند، اینها دانسته یا ندانسته با اسلام مخالفت می‏کنند. اگر همه اشخاصی که در کشورمان هستند و همه گروههایی که در کشور هستند و همه نهادهایی که در سرتاسر کشور هستند به قانون خاضع بشویم و قانون را محترم بشمریم، هیچ اختلافی پیش نخواهد آمد. اختلافات از راه قانون‏شکنیها پیش می‏آید. اگر قانون حکومت کند در یک کشوری [اختلافی دیگر نخواهد بود]. چنانچه از صدر عالم تا کنون تمام انبیا برای برقرار کردن قانون آمده‏اند و اسلام برای برقراری قانون آمده است و پیغمبر اسلام و ائمه اسلام و خلفای اسلام تمام برای قانون خاضع بوده‏اند و تسلیم قانون بوده‏اند. ما هم باید تبعیت از پیغمبر اسلام بکنیم و از ائمه هدی بکنیم و به قانون هم عمل کنیم و هم خاضع باشیم در مقابل قانون. قانون برای همه است. البته چنانچه به قانون بخواهند عمل کنند و یک دزدی را به جای خودش بنشانند، آن دزد صدایش در می‏آید، لکن باید به آن دزدی که مقابل قانون می‏خواهد عرض اندام کند، توجه داد که این قانون است. اگر پسر رسول اکرم، دختر رسول اکرم، هم- خدای نکرده- دزدی کند، رسول اکرم دست او را می‏برد، قانون است. قانون برای نفع ملت است، برای نفع جامعه است، برای نفع بعضی اشخاص و بعضی گروهها نیست. قانون توجه به تمام جامعه کرده است. قانون برای تهذیب تمام جامعه است. البته دزدها از قانون بدشان می‏آید و دیکتاتورها هم از قانون بدشان می‏آید و کسانی که مخالفتها می‏خواهند بکنند از قانون بدشان می‏آید، لکن قانونی که مال همه ملت است و برای تهذیب همه ملت است و برای آرامش خاطر همه ملت است و برای مصالح همه ملت است، باید محترم شمرده بشود. نباید چنانچه یک قانونی بر خلاف نظر من بود، من بیایم بیرون و هیاهو کنم که من این قانون را قبول ندارم، این قانون خوب قانونی نیست. قانون خوب است، شماها باید خودتان را تطبیق بدهید با قانون، نه قانون [خودش را] با شما تطبیق بدهد. اگر قانون بنا باشد که خودش را تطبیق بدهد با یک گروه، تطبیق بدهد با یک جمعیت، تطبیق بدهد با یک شخص، این قانون نیست. قانون در رأس واقع شده است و همه افراد هر کشوری باید خودشان را با آن تطبیق بدهند. اگر قانون بر خلاف خودشان هم حکمی کرد، باید خودشان را در مقابل قانون تسلیم کنند، آن وقت است که کشور کشور قانون می‏شود.

اگر یک جایی عمل به قانون شد و یک گروهی در خیابانها بر ضد این عمل بخواهند عرض اندام کنند، این همان معنای دیکتاتوری است که مکرر گفته‏ام که قدم بقدم پیش می‏رود، این همان دیکتاتوری است که به هیتلر مبدل می‏شود انسان، این همان دیکتاتوری است که به استالین انسان را مبدل می‏کند. اگر قانون در یک کشوری عمل نشود، کسانی که می‏خواهند قانون را بشکنند اینها دیکتاتورانی هستند که به صورت اسلامی پیش آمده‏اند یا به صورت آزادی و امثال این حرفها. اگر همه این آقایان که ادعای این را می‏کنند که ما طرفدار قوانین هستیم، اینها با هم بنشینند و قانون را باز کنند و تکلیف را از روی قانون همه‏شان معین کنند و بعد هم ملتزم باشند که اگر قانون بر خلاف رأی من هم بود من خاضعم، اگر بر وفاق هم بود من خاضعم، دیگر دعوایی پیش نمی‏آید؛ هیاهو پیش نمی‏آید. اگر بنا باشد که یک جایی دادستان بخواهد روی قوانین عمل بکند، ما بخواهیم بگوییم که خیر، ما دادستان را قبول نداریم، این معنای دیکتاتوری است. دیکتاتوری همان است که نه به مجلس سر فرود می‏آورد، نه به قوانین مجلس و نه به شورای نگهبان و نه به تأیید شورای نگهبان و نه به قوه قضائیه و نه به دادستانی و نه به شوراهای دادستانی و همین طور به همه ارگانها. قانون معنایش این است که [همه‏] چیزها [را] به حسب قانون اسلامی، به حسب قانون کشوری که منطبق با قوانین اسلام است، همه را، وظیفه‏شان را قانون معین کرده. بعد از آنکه قانون وظیفه را معین کرد، هر کس بخواهد که بر خلاف او عمل بکند، این یک دیکتاتوری است که حالا به صورت مظلومانه پیش آمده است و بعد به صورت قاهرانه پیش خواهد آمد و بعد این کشور را به تباهی خواهد کشید و این کشور وقتی به تباهی کشیده شد و این مردم متفرق و مختلف با هم شدند، این همان وظیفه‏ای که برای ابرقدرتها باید انجام بدهد این آدم انجام داده، و لو خودش نمی‏فهمد، اگر بفهمد که دیگر مصیبت بالاتر است، لکن خودشان ملتفت نیستند. اگر من این نصیحتها را می‏کنم که شما همه به قانون عمل کنید، از هیاهو و جنجال دست بردارید، روزنامه‏ها از هیاهو و جنجال دست بردارند، قلمدارها از هیاهو و جنجال دست بردارند، نویسنده‏ها دست بردارند، گوینده‏ها دست بردارند، اگر این طور بشود، یک کشور قانونی ما پیدا می‏کنیم که همان کشور اسلامی است و دیکتاتوری از این کشور بیرون می‏رود.

اینکه من همیشه نصیحت می‏کنم به آقایان و می‏خواهم که امور روی روش صحیح عمل بشود، روی قوانین عمل بشود و تخلف می‏شود و مع ذلک، من نصیحت می‏کنم به آقایان، این نه از باب این است که در ملت ما یک ضعفی پیدا شده، یک فتوری‏[1] پیدا شده و ملت ما دیگر به احکام اسلام اعتنایی ندارند، اینها دنبال این هستند یک دیکتاتور پیدا کنند و پای بیرق او همه سینه بزنند، مسأله این نیست. 15 خرداد و سالروز 15 خرداد ثابت کرد که این مردم در صحنه هستند و برای اسلام هم در صحنه هستند. من تا آنجایی که بتوانم، تا آنجایی که اخلاق اسلامی اقتضا می‏کند که همه اینها را به آرامش دعوت کنم، همه گروهها و گروهکها را به آرامش دعوت کنم، همه افراد را به آرامش دعوت کنم، عمل خواهم کرد، نصیحت خواهم کرد، نصیحت برادرانه خواهم کرد، نصیحت خاضعانه خواهم کرد، لکن این را باید همه بدانند که آن روزی که من احساس خطر برای جمهوری اسلامی بکنم، آن روزی که من احساس خطر برای اسلام بکنم، آن روز این طور نیست که باز من بنشینم نصیحت کنم؛ دست همه را قطع خواهم کرد.

چنانچه اشخاصی در این برهه از زمان که ما ابتلا داریم به جنگ، باید آرامش محفوظ بشود، اگر کسانی در اطراف کشور سخنرانی کنند و سخنرانی آنها اسباب تشنج بشود، آن شخص، هر کس میخواهد باشد، هر مقامی می‏خواهد باشد، من او را به جای خودش می‏نشانم، قبل از اینکه شورش پیدا بشود من او را به جای خودش می‏نشانم.

و امروز اعلام می‏کنم به اینهایی که در اطراف می‏روند و صحبت می‏کنند- و از قراری که به من اطلاع دادند، این گروهکهای فاسد هم فرصت را به دست آوردند و می‏خواهند راهپیمایی کنند- قوای نظامی و انتظامی و پاسدارها باید به طور جد از سخنرانیهایی که این طور هستند، جلوگیری کنند و سخنرانهایی که این طور هستند، دستگیر کنند. اگر من هم سخنرانی کردم که مخالف با دستور اسلام بود و برای ایجاد تشنج و برای گرفتار کردن ملت مسلمان ما، که خونها داده است در راه اسلام، اگر من هم این کار را بکنم، موظف شرعی هستند این ارگانهای انتظامی و نظامی که من را بگیرند و به دادگاه بسپرند، این استثنا ندارد. گوشهای خودتان را باز کنید، من همان طوری که با شاه عمل کردم و هم ملت ما همان طوری که با محمد رضا عمل کرد، با اشخاصی که بخواهند فساد ایجاد کنند، با اشخاصی که زاید بر صحبت، بخواهند تشنج ایجاد کنند، با اشخاصی که می‏خواهند صف آرایی بکنند در مقابل دادستانی، در مقابل مجلس، در مقابل ارگانهای دیگر، من همان خواهم کرد که با محمد رضا [کردم‏]، امروز وسایل در دست است، و شماها منزوی خواهید شد.

باز من نصیحت می‏کنم شماها را که تا دیر نشده است به جای خودتان بنشینید و از تحریکات عناصر فاسد که در گوشهای شما مطالبی می‏خوانند، پرهیز کنید و آنها را از خودتان برانید. من اگر کسی با آرامش مخالفت کند با او سخت عمل خواهم کرد و این یک وظیفه شرعی است که بر عهده همه ما هست و بر عهده من هم هست.

من به سرتاسر کشور، به بازارهای کشور، به همه جایی که مسلمین در کشور هستند، اخطار می‏کنم و می‏گویم که گروههایی در صددند که بازار را ببندند. اینها همان سرمایه دارانی هستند که امروز می‏خواهند مفسده کنند. اینها همان گروهکهای فاسد هستند که اشخاصی را آلت دست قرار داده‏اند و می‏خواهند مفسده بکنند و چنانچه یک همچو امری بشود، بستن بازارْ امروز و راهپیمایی امروز، بستن بازار و راهپیمایی در مقابل رسول اکرم است، در مقابل اسلام است و شما هوشیار باشید که مبادا این گروهکهای فرصت طلب به بهانه اینکه چه شده و چه شده بخواهند راهپیمایی کنند و بخواهند آشوب کنند. محرکین آشوب را، هر کس می‏خواهد باشد، با قلم، با زبان، با هر چه بخواهد باشد، معرفی کنند، من او را خواهم منزوی کرد. بنا بر این، من تا سر حد امکان، تا آنجایی که اسلام را در خطر نبینم و بازیهای سیاسی نخواهد اسلام را و مسلمین را در خطر بیندازد، به آنها نصیحت می‏کنم و خاضعانه از آنها می‏خواهم که دست بردارند از این شیطنتها و اگر احساس خطر بکنم، همان طوری که با محمد رضا عمل شد با همه آن طور عمل خواهد شد. امروز بازار بستن، راهپیمایی کردن، سخنرانیهای انحرافی کردن، تمام اینها بر خلاف مصالح اسلام و بر خلاف مصالح خدای تبارک و تعالی که اسلام را برای ما الگو قرار داده است می‏باشد و حرام است. بستن بازار در هر جا و راه افتادن در کوچه و محله‏ها بدون اینکه از طرف وزارت کشور اجازه داده شده باشد، این انحراف است و محرّم‏[2] است و قوای انتظامی و نظامی و پاسداران و بسیج و تمام ملت موظف‏اند، شرعاً مکلف‏اند به تکلیف الهی که جلوگیری از این مفسده‏ها بکنند.

من باز به همه این آقایانی که می‏خواهند نطق کنند و اعلامیه بدهند و نمی‏دانم نامه سرگشاده بفرستند و از این مزخرفات، به همه اینها اعلام می‏کنم که برگردید به اسلام، برگردید به قانون، برگردید به قرآن کریم، بهانه درست نکنید که اسباب این بشود که شما همه به انزوا کشیده بشوید. من به بسیاری از شما علاقه دارم و میل دارم که همه به قانون عمل کنند و همه در جای خود باشند و چنانچه این طور نباشد، مسأله طور دیگر خواهد شد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏14، ص: 412 ـ 418)

ـ حکم انتصاب آقای یوسف صانعی در شورای عالی بازسازی مناطق جنگی (1361)

«جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ یوسف صانعی- دامت افاضاته‏

جنابعالی را به عنوان نماینده خویش در شورای عالی بازسازی مناطق جنگی منصوب می‏نمایم. ان شاء اللَّه اعضای شورای مذکور با هماهنگی با روحانیون محترمِ مناطق جنگی و متخصصین متعهد و مسئول در بسیج مردم و به کارگیری منابع مادی و معنوی کلیه داوطلبین در سراسر کشور، و جذب نیرو و استفاده صحیح از آن موفق و منصور گردند.

بدیهی است روحانیون محترم سراسر کشور و مردم شهیدپرور ایران با تمام توان شورای عالی مذکور را در این امر انسانی الهی کمک و یاری خواهند فرمود. توفیق دولت جمهوری اسلامی ایران را در برنامه‏ریزی صحیح و حساب شده در بازسازی هر چه بهتر مناطق یاد شده از خداوند متعال خواستارم.» (صحیفه امام، ج‏16، ص: 310)

ـ سخنرانی در جمع فرماندهان نیروی زمینی ارتش؛ عمق پیشرفتهای نظامی (1361)

«قبلًا من تشکر می‏کنم از اینکه در یک همچو روزی که ان شاء اللَّه مفتاح تمام پیروزیهاست، خدمت شما جوانان عزیز و رزمنده رسیده‏ام.

آنچه که از خارج همیشه به ما خبر می‏رسد و آنهایی که می‏روند اطلاع به ما می‏دهند و گاهی بعض شخصیتها به ما پیام می‏فرستند که شما عمق این کاری که کردید، خودتان هم نمی‏دانید. تمام این بررسیها، بررسیهای ظاهری و پیشرفتهای ظاهری این نیروهای اسلامی است. عمق این پیشرفتهای ظاهری هم همان طوری که به ما گفته می‏شود، پیام می‏فرستند، برای خودمان هم باز خیلی واضح نیست که جمهوری اسلامی و این نهضتی که در ایران پیدا شده است، در همان عمق طبیعی و مادی‏اش چه دگرگونی‏ای در همه ارزشها ایجاد کرده است. و شما باید بدانید که ملتها، حتی آن ملتهایی که الهی هم نیستند، اینها همه‏شان- که جزء مستضعفان جهان هستند، و همیشه در تحت سلطه مستکبران بوده‏اند- امید دوخته‏اند به این نهضتی که در ایران حاصل شده است.

و این یک مسأله بزرگی است که در همین بُعد طبیعی برای رزمندگان ما و برای ملت ما حاصل شده است که عمقش آن قدر زیاد است که همه قدرتهای خارجی و همه رسانه‏های خارجی به ضد این قیام کرده‏اند. اگر این یک امر عادی بود، نباید این همه هیاهو در دنیا راه بیفتد. این همه سر و صدا بلند بشود، این همه مخالفت بشود. هر چه عمق مخالفت رسانه‏های گروهی و قدرتهای بزرگ زیادتر باشد، کشف می‏کند که عمق پیشرفتهای نظامی و طبیعی شما بیشتر است. اگر یک امر عادی بود نباید این قدر امریکا دنبالش باشد که این را با هر حیله‏ای که باشد در همین جا خفه کند. این یک امر غیر عادی است حاصل شده است. و ما در عمق ظاهری این قضیه هم که ملاحظه کنیم، با همین ارزشهای ظاهری که مورد بررسیهای رسانه‏های گروهی است، مورد بررسی مقامات نظامی دنیاست، این یک عمق زیادی دارد که کم کم دارد برای دنیا ظاهر می‏شود، و تا کنون آن عمق معنوی که در این نهضت و در این ملت حاصل شده است، در خارج کمتر به این توجه شده است. تمام نظرها رفته است روی مسائل نظامی و پیشرفتهای نظامی که تصدیق دارند که این یورشهایی که از طرف این رزمندگان ایرانی حاصل می‏شود، اینها سابقه ندارد، وضعش یک وضع دیگری است غیر اوضاع جنگهای دنیا. اینها همه توجه به همین پیشرفتها و شکستها و امثال این دارند. نظر دارند به اینکه ایران با اینکه یک جمعیت محدودی است- به چهل میلیون بیشتر نمی‏رسد این جمعیت- و تمام قدرتها هم با آن مخالفت کرده‏اند و بعد از انقلاب هم هست- که انقلاب خودش یک چیزی است که هر جا که حاصل می‏شود اوضاع را به هم می‏زند- نظام را به هم می‏زند. لکن وقتی ملاحظه کردند که امروز ما در سال چهارم انقلاب واقع هستیم و همه چیزمان بهتر از اول است، یعنی اگر اول یک نقصی در نظام ما داشتیم، نقصی در نیروهای نظامی و انتظامی داشتیم، نقصی در انسجام گروههایی که همه مسلح‏اند داشتیم- امروز آن نقص رفع شده است. اینها همه روی حسابهای مادی حساب شده است. ما عمق مسأله را از جهت معنوی واقعاً نمی‏توانیم ادراک کنیم. یک جمعیتی که در طول تاریخ و خصوصاً این رژیم سابق کوشش کردند که این جمعیت را از همه چیز بی‏خبر نگه دارند؛ از همه اوضاع دنیا، کوشش کردند که این جوانهای ما که باید خدمت بکنند به این کشور، ابتلا پیدا کنند به مواد مخدره، به جاهایی که شهوانی هست. آن همه مراکز شهوت و آن همه مراکز فحشا درست کردند و عرضه کردند بر این ملت در طول این دهها سال اخیر که شدت پیدا کرد، و در زمان محمد رضا از همه وقت بیشتر شدت داشت.

و شما از جهت اخلاقی و فرهنگی ایران باید این معنا را اعتقاد [پیدا] کنید که اگر، این انقلاب به داد ایران نرسیده بود، ایران در سراشیبی محو و فنا واقع شده بود که اصلًا اسمش از تاریخ باید محو بشود. به طوری تبلیغات شده بود که همه چیز ما را می‏خواستند وابسته کنند به غیر، و به ما حالی کنند که شما هیچ کاری ازتان نمی‏آید، اصلًا جنگ معنا هیچ ندارد، شما نمی‏توانید اصلًا جنگ بکنید با هیچ جا اصلًا. ما در این سه سال، نزدیک به چهار سال- یعنی، وارد در چهار سال که شدیم- این عمق پیشرفت ظاهری را به دنیا حالی کردیم به حکومتهای بزرگ دنیا، به قدرتهای بزرگ دنیا. این کاری که شما برادرها و دوستان شما و همقطارهای شما انجام دادند، حالی کردند به آنها که ما در عین حالی که یک جمعیت کمی هستیم، لکن توانایی این را داریم که با هر قدرتی مقابله کنیم.

لکن آن عمق دومی که اساس مطلب است که عمق معنوی این قضیه [باید] باشد. آقا، یک کشوری که سالهای طولانی زحمت کشیده‏اند، یک قشر از روشنفکر با قلم، با تبلیغ، با تعلیم، زحمت کشیده‏اند، یک قشر مطبوعاتی و رسانه‏های گروهی با همه قدرت زحمت کشیده‏اند که این کشور را از خودش تهی کنند؛ یعنی، اعتقادش را این طور کنند، مغزشان را شستشو کنند و اینها را معتقد کنند به اینکه شما هیچ نیستید، باید تحت لوای یا شرق یا غرب [زندگی کنید] غرب می‏گفت تحت لوای غرب، شرق می‏گفت تحت لوای شرق باید زندگی کنید، و الّا هیچ کاری از شماها ساخته نیست- و وارد شد این انقلاب بر یک همچو جمعیتی که لا اقل، در این پنجاه سال، بیشتر از همیشه تحت این طور تربیتها بودند؛ دانشگاهش این طور تربیت می‏کرد و ارتشش را این طور تربیت می‏کردند، و همین طور همه چیزش را، عمق معنوی این، این است که در مدت کمتر از یک سال- باید بگوییم- آن چنان تحول در این جمعیت حاصل شد و آن چنان منقلب شد این جمعیت به یک موجود دیگر؛ آن جمعیت رفاه طلب به یک جمعیت سلحشور و جنگجو، آن جمعیت میان تهی از کارهایی که باید خودش انجام بدهد به یک جمعیت متفکر در امور خودش و زحمتکش برای کشور خودش و رفتن رو به کفا برای زندگی خودش!

و اگر به داد این جمعیت خدای تبارک و تعالی نرسیده بود، خدا می‏داند که مسأله فحشا را به کجا رسانده بودند. شما شاید خیلی‏هایتان مطلع باشید از آن قصه‏ای که در شیراز اتفاق افتاد و آن بساطی که درست کردند[3] و آن عقدی که واقع شد ما بین یک پسر و یک مرد. اینها دنبال یک همچو چیزی بودند؛ می‏خواستند این کشور را به اینجا برسانند. خدا به فریاد این ملت رسید؛ ملت مظلوم و متحول کرد این جمعیت را به یک جمعیت حزب اللهی، یک جمعیتی که همه چیزش را دارد برای خدا می‏دهد. این مسأله مهم است؛ این مسئله‏ای که آن اشخاصی که در صدد تهذیب هستند، در صدد تزکیه نفس هستند، پنجاه سال زحمت می‏کشند؛ بعد از زحمتهای فراوان پنجاه ساله به یک مقامی می‏رسند. و این جوانها را خدای تبارک و تعالی آن طور در ظرف یک مدت بسیار کم متحول کرد به یک مقامی که آنهایی که پنجاه سال زحمت کشیده‏اند، نرسیده‏اند به این مقام، نرسیده‏اند به آنجا که غیر از خدا اصلًا هیچی نخواهند، شهادت را این طور طالب باشند. این طور شهادت را در بر بگیرند. این یک مسأله مهمی است. ما همیشه باید در نظر داشته باشیم که این مسأله، مسئله عادی نیست که یک نفر آدم، صد نفر آدم، هزار نفر آدم یا همه بتوانند انجامش بدهند. یک کشور چهل میلیونی که با بی‏بند و باری می‏خواستند اینها را بار بیاورند و همه قدرتها دنبال این معنا بودند و همه تبلیغات و همه گفتار و همه نوشته‏ها دنبال این بود، یکدفعه متحول بشود به یک کشوری که همه حزب اللَّه هستند و همه آن چیزهایی [را] که شهوی بود و آن چیزهایی [را] که مربوط به شهوات نفسانیه بود، دور ریختند و ایستادند در مقابل قدرتهای بزرگ و شکست دادند آنها را. این تحول، تحولی است که شرق و غرب نمی‏توانند بفهمند. آنها هر چیزی می‏توانند بفهمند، همین در سطح مادیت اشیا را ارزیابی می‏کنند که کدام پیروز شد، کدام پیروز نشد. در سطح معنویت اینها نمی‏توانند اصلًا تصور کنند که یک کشور چهل میلیونی چطور متحول شده است به یک چیزی که جوانهایشان را می‏دهند و گریه می‏کنند که کاش یکی دیگر هم داشتند. دست و پایشان را از دست داده‏اند و تأثرشان به این است که من ندارم که باز [به جبهه‏] بروم! و این صحنه‏های بسیار نورانی که در جبهه‏ها [است‏] شما که هستید، بهتر از ما می‏دانید که چه صحنه‏هایی است. وقتی که آقایان می‏آیند اینجا با من صحبت می‏کنند، واقعاً انسان تعجب می‏کند از اینکه این چه شد، چه قضیه‏ای واقع شده است که این طور تحول حاصل شد. البته چون قدرت خداست، تعجبی ندارد، با قدرت خدا واقع شده است و ما امروز و آخر، اول همه جا نصر را باید از خدا بدانیم. نصرت مال اوست. ما چیزی نیستیم. نصرت، نصرتی است که او به ما داده است.

این قدرتی که الآن در ایران هست که همه رویش حساب دارند می‏کنند، همه کشورها رویش حساب می‏کنند و بدون جهت، بسیاری از کشورها هم ترسیده‏اند، این یک قدرتی است که خدا داده است این یک چیزی نیست که ما بتوانیم تحصیلش بکنیم، این چیزی است که خدا به ما عنایت فرموده است. بنا بر این، ما باید روی همین مسأله همیشه تکیه بکنیم، روی این مسأله که ما خودمان چیزی نیستیم و هر چه هست مبدأ غیبی دارد و آن مبدأ غیبی است که ما را کمک می‏کند. آقا، شوخی نیست که یک جمعیت کثیری با زحمتهایی یک دژی برای خودشان- به آن دژهای محکم- درست بکنند و در پناه آن دژ باشند و یک جمعیت کمی از بیابان به آنها حمله بکنند و تسلیم بشوند آنها. تسلیم برای این است که می‏ترسند. ترس را که در آنها ایجاد کرده است؟ ما که جمعیتمان به اندازه آنها نبود. ما که در بیابان بودیم و در معرض اینکه آسیب ببینیم، و آنها در پناهگاهها بودند و در دژهایی که درست کرده بودند و این خوف را هم نداشتند. این یک خوفی بود که خدای تبارک و تعالی در قرآن هم از آن اطلاع داده است‏[4] که در صدر اسلام خدا یک قسم از چیزهایی که پیروز می‏کرد کشور اسلامی را همین بود که رعب در دل مقابلین آنها القا می‏فرمود. ما مرهون این رحمتهای بزرگ الهی هستیم و در عین حال، مرهون این ملت هستیم که این طور همه با هم کمک می‏کنند. سابقه اصلًا ندارد، از اول تاریخ تا حالا سابقه ندارد که روحانی و ارتشی و پاسبان و پاسدار و امثال اینها در کنار هم باشند و در کنار هم جنگ بکنند. اصلًا این سابقه‏ای ندارد. هیچ جا، نه حالا سابقه دارد، بعدها هم معلوم نیست که، مگر به برکت اسلام جای دیگر پیدا کند یک همچو چیزی که همه‏شان با هم باشند. و این صحنه‏هایی که در سنگرها، که اینها همه با هم هستند- برای من نقل می‏کنند- واقعاً صحنه‏هایی است که اعجازآمیز است. و قدر این صحنه‏ها را بدانید.

و اما بعض مسائلی که ما الآن در پیش داریم: شما می‏دانید که ما از اولی که این جنگ شروع شد تا حالا، چه آن روزی که صدام کوس قادسیه برای خودش می‏زد و چه امروز که دیگر اسمی از او نیست و رفته است آنجایی که خدا می‏داند، ما مسائلمان مسائلی بوده است که یکی بوده؛ آن هم برای این است که یک مسائلی که ما گفتیم، یک چیزی نبوده که می‏خواستیم تحمیل کنیم، یک چیزی بوده است که وقتی عرضه کنیم به همه عقلای دنیا و همه جنگنده‏های دنیا، عرضه کنیم به آنها، از ما می‏پذیرند. ما از اول می‏گفتیم که شما ریختید در منزل ما، در شهرهای ما، در کشور ما، حمله کردید و غافلگیرانه وارد شدید در کشور ما و آن همه خرابی کردید و آن همه جرم کردید و آن همه کشتار کردید، باید بروید بیرون. یکی از شرایط ما این است که بروید بیرون. این را چه انسانی می‏تواند بگوید که این شرط، یک شرط تحمیلی است؟ خوب، دزد آمده تو خانه ما، تو اثاث ما را برداشته و جمع کرده، می‏گوید: حالا بیا صلح کنیم، اینها مال من! خوب همین است دیگر؛ اینها دزدهایی بودند که ریختند به این کشور و هر چه هم بود در این شهرها برده‏اند. هر چه مردم مال داشتند، اگر یک مقدارش را توانستند خود اینها حمل کنند از محلشان، کرده‏اند، اگر نه، آنها برده‏اند و از بین برده‏اند و آن همه خرابی کرده‏اند و خرابیهایی که در هیچ جا متعارف نیست. مغول هم که به ایران حمله کرده، این طور نبوده است که وقتی یک شهری را می‏گیرد تا آخر خرابش کند. شهرهای ما را این طور کرده‏اند اینها. خوب ما می‏گوییم که شما وارد شدید به [کشور] ما و این همه جرم کردید، حالا می‏گویید که بیایید با هم صلح کنیم. صلح کنیم؛ یعنی، خوزستان مال شما؛ یعنی، آن قدری که شما گرفتید مال شما. نه، هیچ وقت، هیچ کس نمی‏پذیرد. ما می‏گوییم شما بدون قید و شرط، باید بیرون بروید. اگر هم بیرون نروید، بیرونتان می‏کنیم. بهتر هم برای خودتان همین است که بی‏خود این جوانهای بیچاره را به زور نیاورید و به کشتن بدهید. خودتان بروید بیرون. این یک مسئله‏ای است که همه عقلای دنیا می‏پسندند از ما که کسی آمده است منزل شما و خرابکاری کرده، حالا به او می‏گویید: بروید بیرون، اگر می‏خواهید یک تفاهمی بشود، باید بروید بیرون.

مسئله دوم، مسأله خسارتهایی است که وارد کردند. قضیه جبران خسارت یک جهت مادی دارد، یک جهت سیاسی و معنوی. جهت مادی‏اش گرچه زیاد است برای ما، این طوری که همه شهرها را خراب کرده‏اند و هر چه ما داشتیم به هم زده‏اند و البته جوانهای ما هر دانه‏ایش ارزش همه لشکر آنها را داشت و از دست ما گرفته شدند اینها؛ ارزش مادی قضیه خیلی زیاد نیست، عمده ارزش معنوی است و ارزش سیاسی مسأله. اگر بنا باشد که یک کسی بیاید، هر چه جرم دارد بکند و هر چه دستش می‏رسد جنایت وارد کند و بعد بگوید که خوب، حالا دیگر صلح می‏کنیم، من می‏روم بیرون؛ بسیار خوب، صلح می‏کنیم! خوب، این جنایتی که کردی چرا؟ اگر ما این مطلب را اغماض کنیم، نه از باب این است که یک مسأله- مثلًا- مادی را اغماض کرده‏ایم، یک مسأله معنوی را ما اغماض کرده‏ایم؛ یعنی، یک ستمگر و یک گروه ظالم را ما تشویق کرده‏ایم به اینکه باز [ظلم‏] بکنید. فردا هم باز دوباره برگردند و همین بساط را در آورند، بعد هم بگویند که آقا، بسیار خوب، باز صلح می‏کنیم! هی خلاف کنند و هی بگویند صلح می‏کنیم! این باید جلویش گرفته بشود. در دنیا باید این طور تعدیاتی که واقع می‏شود جلویش گرفته بشود. یکی از مواردی که باید، جهتی که باید به او جلوگیری بشود این است که همه خسارتهایی که وارد شده باید بدهید. الآن می‏گویید که ما- دروغی هم می‏گویند البته- که ما بیرون می‏رویم و قبول می‏کنیم فلان، خوب، بسیار خوب، الآن بروند بیرون، و همین حالا کارشناسها هم بیایند و جریمه‏های اینها را ارزیابی کنند که چقدر بوده. یک گروه دیگر هم بیایند و ارزیابی کنند که کی مجرم است. ما اگر مجرم را امروز رهایش کنیم؛ امروزی که ما قدرت داریم، [جسور می‏شود.] ما آن روزی هم که صدام آن کوس کذا را می‏زد، مسائلمان همین بود، امروز هم که قدرت دست ماست و صدامی تو کار نیست، امروز هم همان حرفها را ما می‏زنیم و آن حرف این است که مجرم باید معلوم بشود کی است. اگر ما مجرم هستیم، دنیا به ما هر چه می‏خواهد، بگوید و اگر آنها مجرم هستند، باید همان طور حکومت بشود، بطور عدالت حکومت بشود. ما عدالت را می‏خواهیم. ما هیچ وقت طالب جنگ از اول نبودیم. اگر چنانچه عراق به ما حمله نکرده بود، ما دفاع نمی‏کردیم. اما دفاع ما کردیم، ما جنگ نکردیم تا حالا. در عین حالی که رزمندگان ما و فرماندهان ارتش و سپاه به ما گفتند اجازه بدهید ما وارد بشویم در آنجا و با آنها چه بکنیم [ما گفتیم: فقط دفاع کنید] خوب، ما هم، ما می‏خواهیم دفاع بکنیم؛ دفاع که یک مسأله عقلی است. یک مسئله‏ای است که حتی حیوانات هم اصلًا وقتی بخواهند حمله کنند، دفاع می‏کنند. دفاع یک مسأله طبیعی است. ما همیشه دفاع کرده‏ایم تا حالا، هیچ وقت جنگ نکرده‏ایم.

ما که می‏گوییم که ما جنگجو نیستیم مثل شماها؟! ما صحیح می‏گوییم و شاهد داریم و آن است که از ما دفاع است. شمایی که می‏گویید ما صلح طلبیم، صلح طلبی شما مثل صلح طلبی اسرائیل است تا حالا. اسرائیل هم حالا می‏گوید: بیایید صلح کنیم. یعنی، چه؟

یعنی وارد شده است و شهرهای لبنان را گرفته است و حالا می‏گوید که ما، بیایید حالا دیگر آتش بس کنیم. آن روز آتش بس است که با مشت بزنند اسرائیل را بیرونش کنند از شهرهای خودشان و آن وقت بگویند که بسیار خوب، حالا آتش بس! بنشینید مجرم را بفهمیم کی است. آن وقت هم صلح همین طوری نباید بشود. مجرم باید معلوم شود کی است. اسرائیل بیاید هر چه جرم دارد بکند، بعد بگوید که خوب، ما دیگر کاری نداریم، شما بروید سراغ کارتان، اینجا هم که ما گرفتیم مال خودمان! معنای آتش بس این است؟

همان آتش بس صدامی است. این آتش بسی است که اسرائیل هم دارد مطرح می‏کند؛ یعنی، همه چیزمان را دادیم، حالا بس؛ بسم اللَّه، تشریف بیاورید حالا دیگر با هم چون، صورت هم را ببوسیم و اینهایی را هم که بردید؛ مال شما باشد! آتش بسی هم که اینها الآن دارند اظهار می‏کنند، همان وقت هم که آتش بس کنند، سه ساعت بعدش آبادان را تیرباران می‏کنند و آدم می‏کشند در صورتی که آبادان جنگجو نیست، آبادان یک جمعیتی دارند مشغول کسب خودشان هستند. اینها می‏گویند که اینها کردند و ما کردیم کی؟ کدام وقت اینها به این شهرهای شما کاری کردند؟ اینها هم با شما جنگ دارند، شما هم با اینها جنگ دارید. شمایی که می‏گویید آتش بس بسیار خوب، می‏گویید که چون اینها به ما حمله کردند، ما هم کردیم. اینها به شهر شما [حمله‏] کردند یا به شما؟ شما باید به تلافی، [به‏] خود اینها [حمله‏] بکنید، شما تلافی به آبادان می‏کنید؟

همان کارهایی که از اول به آبادان می‏کردید، حالا هم همان کارها را دارید می‏کنید و این آتش بس نیست.

ما همان شرایطی که از اول گفتیم، حالا هم همان شرایط را می‏گوییم، که یکی بیرون رفتن تمام این ارتشیهای عراق و این جنگنده‏های عراق از کشور ما بدون قید و شرط [است؛] هیچ قید و شرطی در کار نیست، حالا که می‏گویند ما بیرون می‏رویم. اینها می‏گویند: بیایند، ما بیرون می‏رویم که شما بیایید رد بشوید، لکن به شرط اینکه صلح باشد، تمام بشود مسأله؛ یعنی، به شرط اینکه ما هر چه ضرر به شما زدیم، هر چه جنایت کردیم هیچ! این مضحک است واقعاً. یک جمعیتی می‏خواهند بیایند کمک کنند شما را، شما می‏گویید: حالا که می‏خواهید کمک بکنید، پس دست بردارید از این ادعاهایی که دارید، شما مجرم را دیگر لازم نیست بشناسید، بیایید صلح بکنیم با هم، لازم نیست که این همه جریمه‏ها که وارد شده است به شما، تلافی بشود! این معنای آتش بس نیست، این معنای صلح نیست. ما همان مطلبی که از اول گفتیم، همه دولتمردان ما همان مطلب را می‏گویند. باید بی‏قید و شرط، اینها بیرون بروند، نروند، بیرونشان می‏کنیم بی‏قید و شرط. و اگر زیادتر بمانند برای خودشان ضرر زیادتر دارد. هر چه بمانند ضررش برای آنها زیاد است و باید تمام [ضرر] هایی که به ما وارد کرده‏اند، ما حالا مقدارش را نمی‏دانیم، کارشناس باید بیاید بگردد مقدارش را معلوم کند که چقدر مقدارش است آن هم باید تحقق پیدا کند و باید مجرم هم معلوم بشود که کی است.

و ما بُعد معنوی این کار را داریم. ما اگر عراق، دست بردارد این حزب بعث از عراق و برود گم شود سراغ کارش و مردم عراق خودشان، این مردم مظلوم خودشان برای خودشان حکومت تعیین کنند، یک شاهی از آنها نمی‏خواهیم، برای اینکه آن بُعد معنوی دیگر نیست در کار؛ برای آنکه آن مجرم رفت و تمام شد، آن بُعد معنوی نیست در کار دیگر. ما بُعد معنوی قضیه را باید [حل‏] بکنیم. ما مسئول این جوانها هستیم. ما مسئول این ارتش هستیم. ما مسئول این زنها و مردهایی که بچه‏هایشان و جوانشان را از دست داده‏اند، هستیم. مگر ما می‏توانیم که بی‏قید و شرط بگوییم که بیایید صلح بکنیم، چون ما می‏خواهیم برویم کمک شما بکنیم؟ این مسلک اسلام نیست که ما بخواهیم کمک آنها بکنیم؟ و یک رشوه هم بدهیم. بله، بعضی حکومتها این طوری هستند.

نفتهایشان را می‏دهند و التماسشان هم می‏کنند. این حکومت اسلامی نیست این طور. ما آن چیزهایی که از اول گفته‏ایم تا حالا سرش هستیم. یک قدم این طرف و آن طرف نیست در کار. نمی‏خواهیم که تحمیل کنیم. یک چیز غیر عقلی و غیر عقلایی بگوییم و نمی‏خواهیم از آن چیزی که هر عقلی می‏پذیرد عقب بنشینیم؛ آن هم به واسطه آن بُعد معنوی که دارد، به واسطه اینکه آدم جانی را نباید در جنایتش تشویق کرد. ما اگر صلح بکنیم، معنایش تشویق کردن این جانی است به جنایتش. ما صلح می‏خواهیم، خیلی هم می‏خواهیم، اما صلح بی‏قید و شرط. معنایش این است که شما همین جا که هستید باشید یا خیر، بروید بیرون، لکن دیگر باقی‏اش هر چه هست، شده است دیگر؛ هر چی می‏خواهد بشود شده است؟ نخیر، این به حیثیت اسلام ضرر می‏زند این طور اغماض و حق ندارد کسی این طور اغماض کند. البته راه دادن برای رفتن به سوریه برای برطرف شدن [سوء تفاهم‏ها] با آنها یک مسئله‏ای نیست که شما به ما منت داشته باشید؛ ما به شما منت داریم اگر روی قواعد عادی باشد. البته چون یک تکلیف الهی است. به هیچ کس هم منت نداریم. اما نباید شما از ما یک چیزی بگیرید که می‏خواهیم بیاییم کمکتان؛ شمایی که می‏گویید که ما با اسرائیل مخالف هستیم و می‏دانم که شما دروغ می‏گویید که شرط اینکه شما بیایید از اینجا رد بشوید این است که صلح بشود و هر چی که ما کردیم دیگر هیچ. این معنای صلح است؟ این معنای راه دادن است؟ شما معلق می‏کنید راه دادن را به چیزی که نشود.

دنیا باید این را بداند که ما حاضریم صلح کنیم، حاضریم پیش برویم در آنجا، لکن در عرض اینکه اینها دارند کنار می‏روند و یکی از شرایط را می‏گویند. ما خودمان می‏پذیریم در عرض این دو گروه بیایند. در همین پانزده روزی که اینها بنا دارند، فرض کنید که دروغ نمی‏گویند، می‏خواهند بروند، در عرض این، بیاید یک گروه مورد توجه همه، بین المللی، بیاید رسیدگی کند به این جرمهایی که اینها کرده‏اند، به این خسارتهایی که به شهرهای ما وارد شده، به روستاهای ما وارد شده. البته یک خسارتهایی به ما وارد شده است که قابل جبران نیست و آن جوانهای ماست. این دیگر قابل جبران نیست. اینها آن طرف باید در آن پیشگاه خدا باید اینها رسیدگی بشود. در عرض اینکه شما می‏گویید ما کنار می‏رویم و بیایید ما دیگر راه می‏دهیم به شما، در عرض اینکه شما کنار می‏روید، یک گروه بیایند رسیدگی کنند به اینکه جنایات را چقدر بوده، چقدر ضرر زده‏اید شما به ایران. و یک گروه توافق کنید بیاید که رسیدگی کند به اینکه مجرم کی است. اینها وقتی حاصل شد، [ما صلح می‏کنیم‏] اما راه دادن شما به ما برای رفتن آنجا شما باید یک چیزی هم دستی بدهید که ما می‏خواهیم برویم با دشمنهای شما جنگ بکنیم. اگر شما راست می‏گویید که با اسرائیل مخالف هستید و نمی‏خواهید با این بهانه یک کلاهی سر ما بگذارید و خیال می‏کنید که ایران توجه به این مسائل ندارد و کسانی که در رأس امور هستند توجه به این مسائل ندارند، شما اگر نمی‏خواهید که یک توطئه‏ای داشته باشید و یک کار خلافی بکنید، خوب، راه بدهید ما برویم.

راجع به مسائلی که از اول گفتیم، همان مسائل هست. حالا ما قبول می‏کنیم از شما که بیایید بروید بیرون، قبول، بسم اللَّه، تشریف ببرند. اما نه اینکه [با] رفتن بیرون، تمام شد قضیه. این یکی از چیزهایی است که ما می‏خواستیم. دو تای دیگرش مانده است که بُعد معنوی آن در نظر ماست، بُعد سیاسی آن در نظر ماست، نه بُعد مادی آن تا اینکه بگویید که غمض عین کنید، طلبی دارید از ما نگیرید. مگر ما می‏توانیم که صرف نظر کنیم از یک چیزی که جانی را به جنایت خودش تشویق می‏کند؟ ما باید جانی را در دنیا رسوا کنیم و جرمی که کرده است از او بگیریم تا این امور لا اقل، محدود بشود؛ اگر از بین نمی‏رود؛ لا اقل، محدود بشود. این طور نشود که هر کسی افسارگسیخته بریزد شهرهای دیگران را از بین ببرد و اموال مردم را غارت کند و آتش بزند و بعد هم بگوید خوب، بسیار خوب، حالا دیگر صلح می‏کنیم! این صلح نیست. این معنایش این است که نخیر، شما باید باج به ما بدهید تا ما با شما صلح کنیم و این امروز آن روزی نیست که شما این حرفها را می‏زنید.

شما دیگر این حرفها را باید کنار بگذارید. شما دیگر قدرتی ندارید که بتوانید یک همچو مسائلی را بگویید و شما خیال کنید که دیگران به شما تقویت می‏کنند. آن دیگران هم مثل شما می‏مانند. شما که مال خودتان بود، این طور از کار درآمد؛ یک جمعیت کمی این طور خرمشهر را گرفت، آنها که از خارج اجیر شما می‏خواهند بشوند، آنها برای شما نمی‏خواهند کار بکنند، برای خودشان می‏خواهند کار بکنند. آنها با یک فوت از بین می‏روند. بنا بر این، مسأله این است که ما امروز که در اینجا مبتلا هستیم به یک همچو حزبی و در آنجا مبتلا هستیم به یک همچو رژیم فاسد؛ رژیم اسرائیل، ما در هر جبهه حاضریم به اینکه جنگ بکنیم. اینجا که از خودمان است و جنگ می‏کنیم، آنجا هم از خود ما است. ما حاضریم، لکن راه دادن به ما برای رفتن، باید یک چیزی ما به شما بدهیم که شما راه بدهید! باید ما مجرم را دیگر کار نداشته باشیم! باید بنشینیم صلح کنیم دیگر با هم، دست به گردن هم بیندازیم که این همه آمدی جرم کردی! برای اینکه حالا می‏خواهی به من همراهی کنی، بیا یک چیزی هم به ما بده تا همراهی کنیم! نه، این مسأله غیر عقلایی است و هر گز نخواهد شد. مسأله راه دادن یک چیزی است که شما باید التماس کنید که ما بیاییم برویم سراغ آن کار را بکنیم. ما داوطلب هستیم، شما باید از ما خواهش کنید که آقا بیایید با ما کمک کنید تا ما برویم جلوی این را بگیریم، اگر راست می‏گویید که با اسرائیل مخالفید و اگر مسأله این نیست و با اسرائیل مخالف نیستید و می‏خواهید ما نرویم آنجا، شرط را این طور قرار می‏دهید که حالا بدون همه قیدی مصالحه کنیم، آن وقت شما تشریف بیاورید ببرید. آن هم «تشریف بیاورید» حرفی است، تا به صورت واقعی.

من امیدوارم که ان شاء اللَّه، همان طوری که شما در جبهه‏های جنگ پیروز شدید و پیروز هستید و امیدوارم که همیشه پیروز باشید، همین طور در معنویات هم، که مهم است- که این مادیات تابع آن معنویات است- این معنویات هر چه قوی بشود، شما قویتر خواهید شد. یک نفر آدم با ایمان می‏تواند با هزاران نفر بی‏ایمان مقابله کند، و شما در این- عرض- مدتی که جنگ کرده‏اید، دیده‏اید که مسأله این طوری است که ایمان وقتی که در میدان می‏آید، همه چیز را از بین می‏برد. مقابلش هر چه هست از بین می‏برد.

ان شاء اللَّه، خداوند ایمان همه ما را زیاد کند. و شما را در این دو قطب معنویت و مادیت تقویت کند. و اسلام را ان شاء اللَّه، از شرّ همه قدرتمندان نجات بدهد. و این تحولی که در ایران هست ان شاء اللَّه، باقی باشد. و تا ظهور امام زمان، این ملت بتواند این کشور را به طور شایسته تحویل ایشان بدهد، ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏16، ص: 311 ـ 323)



[1] - فتور: سُستی، ضعف.

[2] - حرام شده.

[3] - اشاره به نمایش مستهجن و غیر اخلاقی یک گروه از هنرپیشگان خارجی در پیاده‏روهای شهر شیراز، هنگام برگزاری« جشن فرهنگ و هنر شیراز».

[4] - اشاره است به آیه 26، سوره احزاب.

انتهای پیام /*