شخصیت امام خمینی(س) به عنوان عالم ربانی که در سیمای رهبری بزرگ، انقلاب اسلامی ایران را رقم زد و علاوه بر رهبری مبارزات پانزده ساله در دو بخش میدانی و اندیشهای؛ پس از ساقط کردن نظام شاهنشاهی دیر پا، نظام جمهوری اسلامی را بنیانگذاری کرد؛ نیازمند واکاویهای ژرف اندیشانه و مستمر میباشد تا بُعد الهام بخشی و راهبری آن استمرار یابد.
امام خمینی پیش از آنکه رهبری سیاسی ملت ایران را بر عهده گیرد و آن حوادث و اتفاقات ضد استبدادی و
ضد استعماری را رقم زند، یکی از عالمان بزرگ اسلامی در عصر خود و از عالمان کم نظیر عصرها و نسلها بوده است.
اما به نظر نگارنده شخصیت فکری و اندیشهای او «کلیدی» دارد که با شناخت آن، افق زنده و سازندهای خود را نشان میدهد.
«کلید» شخصیت امام خمینی را دو ویژگی بسیار مهم تشکیل میدهد:
1 ـ جامعیّت علمی و عملی؛
2 ـ جمع میان سنّت و تجدّد.
جامعیت علمی امام خمینی و نیز جامعیت علمی و عملی این شخصیت بزرگ واقعاً فوق العاده است! او هم فیلسوفِ عارف بوده و هم فقیه اصولی؛ فیلسوفی که حکمت متعالیه را بسیار عمیق از آیت الله رفیعی قزوینی فرا گرفته و دهها سال مدرس شرح منظومه حکیم سبزواری و اسفار صدر المتألهین شیرازی بوده است.
چنانکه عرفان نظری و عملی را به ویژه از آیت الله شاهآبادی استفادههای زیاد کرد و در این عرصه درخشش خیرهکنندهای داشته است و با ذوق سرشار و شگرف عرفانی بر قلة حکمت متعالیه صدرایی قدم گذاشته و به ساحت عرفان پرواز کرده بود. ایشان به مدت قریب به سه دهه اشتغال جدی به تحصیل، تدریس و تألیف در عرصه عرفان و فلسفه داشته که آثار تألیف شده و بر جای مانده، خود شاهدی گویا بر جایگاه عرفانی ـ فلسفی این حکیم عارف میباشد.
اندک اطلاعاتی که از بعضی از شاگردان فلسفی ایشان موجود است، به ما میگوید عالم جامع و فیلسوف عالیقدر استاد شهید مطهری1 تمام تحصیلات حکمت متعالیه خود را در محضر امام خمینی داشته است. چنانکه دوست دیرین و هم مباحثه او مرحوم آیت الله منتظری1 که در دوران نشاط علمی حوزه علمیه قم شرح منظومه سبزواری را تدریس میکرد و چند صد نفر در درس وی شرکت میکردند، نیز همه تحصیلات حکمت متعالیه و فلسفه صدرایی خود را به همراه شهید مطهری در محضر امام خمینی بهرهبرده بود.
اما امام خمینی در همان حالی که فیلسوف و عارف بوده؛ در قامت فقیهی اصولی از برجستگان این ساحت علمی نیز بوده است. ایشان به مدت نیم قرن مشغول و موفق به تحصیل تدریس و تألیف در عرصه فقه و اصول فقه در دو حوزه علمیه بزرگ قم و نجف بوده است.
حضرت امام که به شاگردی در محضر فقیه مؤسس مدبّر آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری (طاب ثراه) مباهی بوده و بدان افتخار میکرده، خود طی دهها سال فضلا و فقهای پرتعدادی را در محضر فقه و اخلاق خود پروردانده بود، و کتابهای متعدد و متنوعی در اصول فقه ـ یک دورة کامل ـ فقه فتوایی و فقه استدلالی نوشته که بدون مبالغه و گزافه موجب حیرت است!
یعنی مؤلف «مصباح الهدایه»، «کتاب البیع» را هم نوشته، و نویسندة «شرح دعای سحر»، «تحریر الوسیله» را در فقه فتوایی از خود بر جای گذاشته است. چنانکه هم بر «فوائد رضویه» قاضی سعید قمی و «شرح فصوص الحکم» قیصری و «مصباح الانس» فناری در حکمت و عرفان تعلیقههای ارزشمند نوشته و هم بر «وسیله النجاة» سید اصفهانی و «عروة الوثقی» سید یزدی تعلیقه و حاشیه نوشته است.
عجیب اینکه امام خمینی در میان عالمان بزرگی که جمع میان علوم عقلی و علوم نقلی کردهاند، از درخشش و عظمت خاصی برخوردار است، چرا که او در هر دو بخش این علوم در اوج قدم و قلم زده و آثار برجای مانده از ایشان شاهد و دلیل مبالغه نبودن این توصیف میباشد.
«جامعیت» امام خمینی تنها در عرصه علم نمیباشد؛ بلکه او در همان حال که استاد بزرگ فلسفه و عرفان بوده و کتابهای عالی عقلی و فقهی ـ اصولی را تدریس میکرده استاد اخلاق و مربی نفوس و مهذّب جانهای تشنة کمال بوده و به مدت هشت سال (1315 ـ 1323 ش) در حوزه علمیه قم درس اخلاق داشته که برای امثال استاد مطهری بسیار سازنده و دگرگون کننده بوده است.
صفت «جامعیت» علمی و عملی این عالم ربانی در سراسر عمر طولانی و پربرکت ایشان، آن جان پاک و به خدا پیوسته را همراهی میکرد و اینکه بعضی میپندارند امام خمینی پس از آنکه به صورت بسیار جدّی و وسیع به تدریس و تألیف فقه و اصول اشتغال ورزید، فلسفه و عرفان را ترک کرد و به کناری نهاد، ادعایی بیدلیل و خیالی بیش نیست، چرا که نوشتن کتاب ارزشمند «طلب و اراده» در سال 1332 ش و تدریس اسفار برای فرزند فرزانه خود ـ آیت الله سید مصطفی خمینی ـ در تابستان 1334 ش و مطرح کردن بعضی از مباحث و مسائل فلسفی و عرفانی در خلال درسها و به ویژه درسهای اخلاق موردی، تفسیر سوره حمد پس از پیروزی انقلاب اسلامی و نوشتن پیام تاریخی ـ توحیدی خطاب به رهبر شوروی کمونیستی ـ سوسیالیستی که تکریم ویژهای از حکمت و عرفان و حکما و عرفا، به ویژه ملاصدرا و محی الدین کردهاند؛ خط بطلان بر این پندار است. باید اضافه کرد که نامههای ویژهای که خطاب به عروس خود سرکار خانم طباطبایی و فرزند عزیزش سید احمد خمینی در فضای عرفانی و به صورت دستور العمل اخلاقی ـ عرفانی نوشته بود و نیز سرودن آن همه اشعار و غزلیات عرفانی که دیوانی را تشکیل داده، نیز بنیاد آن پندار را بر باد میدهد.
«کلید» دیگر شناخت شخصیت امام خمینی، ویژگی «جامعیت» را دارد، اما این جامعیت، «جامعیت میان سنّت و تجدد» است. امام خمینی در زمانهای زندگی کرد که از دهها سال قبل آن نزاع سنّت و تجدّد در کشور ما ایران در گرفته بود، به گونهای که در بیش از یک قرن قبل تا کنون، چالش سنّت و تجدّد، بزرگترین و پردامنهترین و اثرگذارترین چالش عصر و نسل ما میباشد. سوگمندانه هنوز نتوانستهایم «جمع سالمی» میان این دوگانه به وجود آوریم و از امتزاج آندو معجونی شفا بخش برای دردهای فراوان خود بسازیم و همواره در جاده افراط یا تفریط سیر کردهایم و سرمایهها بر باد دادهایم.
امام خمینی که از تقوایی عمیق و دانایی گسترده و جامع برخوردار بوده، با توجه و شناختی که از هر دو مؤلفه سنّت و تجدد داشته، کوشیده تا «جمع میان سنّت و تجدّد» نماید. او هم سرمایه ارزشمند سنّت را داشت چرا که آگاهی عمیق از قرآن و سنّت در قالب علوم عقلی و نقلی که عمیقاً به آنها اذعان و ایمان داشت، و از سوی دیگر زمانه و مقتضیات و مطالب و پرسش و نیازهای آن را میدید و میشناخت و از همین جایگاه و با همین سرمایه، با شجاعت و صراحت اعلان کرد که ما با مظاهر تمدن مخالف نیستیم، بلکه با مفاسد آن مخالفیم. همین نگاه بود که در عرصههای گوناگون جلوههای خود را نشان میداد و نوآوریها و پویاییهای سازنده و پیش برندهای را در فضای فکری جامعه و زمانه منتشر مینمود. اگر امام خمینی از «فقه جواهری» هم زمان با «فقه پویا» سخن گفت و بدون لکنت و البته با پرداخت هزینه «اجتهاد مصطلح» در حوزهها را برای پاسخگویی به پرسشها و نیازهای مطرح ناکافی معرفی کرد و فقه و اجتهاد را باز تعریف نمود و از «تأثیر دو عنصر زمان و مکان» در اجتهاد سخن گفت و «مناسبات» متحول و متطوّر را سبب تغییر و تبدّل موضوعات احکام معرفی کرد که قهراً احکام جدیدی را میطلبد؛ همه و همه جلوههای «جمع سالم میان سنّت و تجدّد» بوده است.
متأسفانه این بخش از مبانی اجتهادی و مباحث عمیق فقهی ـ اصولی امام خمینی به خاطر فارسی نوشته شدن و جای نگرفتن در متون و کتب علمی ـ آموزشی حوزهها، مغفول و متروک مانده و جامعه از برکات سازنده این نوآوریها محروم میباشد. در حالی که بکارگیری این مبانی و شرایط اجتهاد و استنباط، عملاً باز اجتهاد بسیاری از مسائل و مباحث تحول یا فقه در «مناسبات» متحول و متطوّر را در پی دارد و ثمره شیرین اجتهاد را در متن زندگی انسان امروز و آینده نشان میدهد. امید که گامی به پیش نهیم.
محمدکاظم تقوی