امروز با امام: سیزدهم خرداد
ـ سخنرانی (معروف عصر عاشورای 42) در جمع روحانیون و اهالی قم؛ شاه و اسرائیل، اساس گرفتاریهای ملت (1342)
«الآن عصر عاشوراست ... گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر میگذرانم، این سؤال برایم پیش میآید که اگر بنی امیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین، سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا با زنهای بیپناه و اطفال بیگناه مرتکب شدند؟ بچه خردسال چه تقصیر داشت؟ زنها چه تقصیر داشتند؟ نظرم این است آنها با اساسْ سر و کار داشتند، بنی هاشم را نمیخواستند، بنی امیه با بنی هاشم مخالفت داشتند، نمیخواستند شجره طیبه باشد. همین فکر در ایران [وجود] داشت. اینها با بچههای شانزده- هفده ساله ما چه کار داشتند؟ سید شانزده- هفده ساله[1] به شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاههای سفاک چه کرده بود؟ لکن این فکر پیش میآید که اینها با اساس مخالفند، با بچه مخالف نیستند. اینها نمیخواهند که اساس موجود باشد؛ اینها نمیخواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد.
اسرائیل نمیخواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسرائیل نمیخواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسرائیل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود، مدرسه[2] را کوبید. ما را میکوبند؛ شما ملت را میکوبند. میخواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ میخواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ میخواهد در این مملکت، دارای ثروتی نباشد، ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود. این چیزهایی که مانع هستند، چیزهایی که سد راه هستند، این سدها را میشکند؛ قرآن سد راه است، باید شکسته شود؛ روحانیت سد راه است، باید شکسته شود؛ مدرسه فیضیه سد راه است، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر و دست آنها شکسته شود برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعیت اسرائیل به ما اهانت میکند.
شما آقایان قم، ملاحظه فرمودید آن روزی که آن رفراندم غلط انجام گرفت، آن رفراندم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندمی که چند هزار نفر بیشتر همراه نداشت، آن رفراندمی که بر خلاف ملت ایران انجام گرفت، در کوچههای این قم، در مرکز روحانیت، در جوار فاطمه معصومه راه انداختند اشخاص را؛ چند نفر از بچهها و اراذل را راه انداختند؛ در اتومبیلها نشاندند و در کوچهها گرداندند؛ گفتند: مفتخوری تمام شد، پلوخوری تمام شد. آقایان! ملاحظه بفرمایید، این وضع مدرسه فیضیه را ملاحظه کنید، این حُجرات را ملاحظه کنید، این اشخاصی که لُباب عمرشان را در این حجرات میگذرانند، آن اشخاصی که مواقع نشاطشان را در این حجرات میگذرانند، آن اشخاصی که بیش از سی- چهل الی صد تومان در ماه ندارند، اینها مفتخورند؟ آن اشخاصی که هزار میلیونشان، هزار میلیونشان یک قلم است، هزاران میلیونشان در جاهای دیگر است، اینها مفتخور، زیاد نیستند؟ ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم آقای حاج شیخ عبد الکریممان وقتی که فوت میشود، آقازادههای آن [مرحوم] همان شب چیز نداشتند، همان شب شام نداشتند [گریه شدید حضار]؛ ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم آقای بروجردیمان، وقتی که از دنیا میرود ششصد هزار تومان قرض میگذارد، ایشان مفتخورند؟ اما آنها که بانکهای دنیا را پر کردهاند، کاخهای عظیم را روی هم ساختهاند، و باز رها نمیکنند این ملت را، و باز دنبال این هستند که سایر منافع این ملت را به جیب خودشان یا اسرائیل برسانند، اینها مفتخور نیستند؟ باید دنیا قضاوت کند، باید ملت قضاوت کند که مفتخور کیست.
آقا! من به شما نصیحت میکنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت میکنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند میکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند. من یک قصهای را برای شما نقل میکنم که پیرمردهایتان، چهل سالههایتان یادشان است، سی سالهها هم یادشان است. سه دسته- سه مملکت اجنبی- به ما حمله کرد: شوروی، انگلستان، امریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا میداند که مردم شاد بودند برای اینکه پهلوی[3] رفت. من نمیخواهم تو این طور باشی؛ نکن. من میل ندارم تو این طور بشوی، نکن! این قدر با ملت بازی نکن! این قدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر راست میگویند که شما مخالفید، بد فکر میکنید. اگر دیکته میدهند دستت و میگویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا بیخود، بدون فکر، این حرفها را میزنی؟ آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو میگویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را میبوسد؟ دست حیوان نجس را میبوسد؟ چرا تبرک به آبی که او میخورد، میکنند؟ حیوان نجس را این کار میکنند؟! آقا ما حیوان نجس هستیم؟ [گریه شدید حضار] خدا کند که مرادت این نباشد؛ خدا کند که مرادت از اینکه «مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند»، مرادت علما نباشند و الّا تکلیف ما مشکل میشود و تکلیف تو مشکل میشود. نمیتوانی زندگی کنی؛ ملت نمیگذارد زندگی کنی. نکن این کار را؛ نصیحت مرا بشنو. آقا! 45 سالت است شما؛ 43 سال داری، بس کن، نشنو حرف این و آن را؛ یکقدری تفکر کن، یکقدری تأمل کن! یکقدری عواقب امور را ملاحظه بکن! یکقدری عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نکن این طور! بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علمای مذهب؛ اینها صلاح ملت را میخواهند؛ اینها صلاح مملکت را میخواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردی؟! شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردی آقا؟ چرا این قدر مردم را اغفال میکنید؟ چرا نشر اکاذیب میکنید؟ چرا اغفال میکنی ملت را؟ و اللَّه، اسرائیل به درد تو نمیخورد، قرآن به درد تو میخورد
امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه میخواهید بگویید، یکی شاه را کار نداشته باشید؛ یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید؛ یکی هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چه میخواهید بگویید. خوب، اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟! ما هر چه گرفتاری داریم از این سه تاست تمام گرفتاری ما
آقا، اینها خودشان میگویند، من که نمیگویم، به هر که مراجعه میکنی، میگوید: شاه گفته؛ شاه گفته مدرسه فیضیه را خراب کنید؛ شاه گفته اینها را بکشید ... آن مردکه[4] آمد در مدرسه فیضیه- حالا اسمش را نمیبرم، آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند، آن وقت اسمش را میبرم [ابراز احساسات حضار]- آمد در مدرسه فیضیه فرمان داد، سوت کشید؛ تمام مستقر شدند در یک گوشهای. گفت: منتظر چه هستید، بریزید تمام حجرهها را غارت کنید، تمام را از بین ببرید. گفت: حمله کن، حمله کردند. از ایشان بپرسی آقا چرا این کار را کردید؟ میگوید: اعلیحضرت فرموده. اینها دشمن اعلیحضرتند. اسرائیل دوست اعلیحضرت است؟ اینها دشمن اعلیحضرت هستند؟ اسرائیل مملکت را به باد میبرد، اسرائیل سلطنت را میبرد؛ [با کمک] عمال اسرائیل.
آقا، یک حقایقی در کار است، من باز سرم دارد درد میگیرد؛ یک حقایقی در کار است. شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهاییها مراجعه کنید؛ در آنجا مینویسد: تساوی حقوق زن و مرد، رأی عبد البهاء است؛ آقایان از او تبعیت میکنند. آقای شاه هم نفهمیده میرود بالای آنجا، میگوید: تساوی حقوق زن و مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایی هستی، که من بگویم کافر است؛ بیرونت کنند. نکن این طور؛ بدبخت! نکن این طور. تعلیم اجباری عمومی نظامی کردن زن، رأی عبد البهاء است. آقا تقویمش موجود است، ببینید! شاه ندیده این را؟ اگر ندیده مؤاخذه کند از آنهایی که دیدهاند و به این بیچاره تزریق کردهاند اینها را بگو. و اللَّه، من شنیدهام که سازمان امنیت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بیندازد تا بیرونش کنند و لهذا مطالب را معلوم نیست به او برسانند. مطالب خیلی زیاد است، بیشتر از این معانی است که شما تصور میکنید. مملکت ما، دین ما، در معرض خطر است؛ شما هی بگویید که «آقایان! نگویید: دین در معرض خطر است». ما که نگفتیم دین در معرض خطر است، در معرض خطر نیست؟! ما اگر نگوییم شاه چطور است، چطور نیست؟ آقا یک کاری بکنید این طور نباشد. همه چیز را گردن تو دارند میگذارند. بیچاره! نمیدانی آن روزی که یک صدایی در آمد، یک نفر از اینهایی که با تو رفیق هستند، رفاقت ندارند. اینها همه رفیق دلارند؛ اینها دین ندارند؛ اینها وفا ندارند.
تأثرات ما زیاد است؛ نه اینکه امروز عاشوراست و زیاد است، آن هم باید باشد، لکن این چیزی که برای این ملت دارد پیش میآید، این چیزی که در شرف تکوین است، از آن تأثرمان زیاد است؛ میترسیم. ربط ما بین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت میگوید: از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید؛ این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاهْ اسرائیلی است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودی است؟ این طور که نیست، ایشان میگوید: مسلمانم؛ ایشان که ادعای اسلام میکند، محکوم به اسلام است، به حَسَب ظواهر شرع. ربط ما بین اسرائیل ... این ممکن است سرّی در کار باشد؛ ممکن است آن معنایی که میگویند که سازمانها میخواهند آن را از بین ببرند، شاید راست باشد؛ احتمالش را نمیدهی تو؟ یک علاجی بکن، اگر احتمال میدهی. یک جوری این مطالب را برسانید به این آقا؛ شاید بیدار بشود، شاید روشن بشود یکقدری. اطرافش را گرفتهاند، شاید نگذارند این حرفها به او برسد. ما متأسفیم، خیلی متأسفیم از وضع ایران، از وضع این مملکت خراب، از وضع این هیأت دولت، از وضع این وضعیتها، از همه اینها متأسفیم. آقای شیرازی بیاید دعا کند؛ من خسته شدم.» (صحیفه امام، ج1، ص: 243 ـ 248)
ـ نامه تشکر به آقای عطاءاللَّه اشرفی اصفهانی؛ توصیه به مراعات شهریه طلاب (1346)
«خدمت ذی سعادت جناب مستطاب شیخ العلماء الاعلام و حجت الاسلام آقای حاج آقا عطاء اللَّه اصفهانی- دامت افاضاته
مرقوم محترم که حاکی از سلامت مزاج شریف و حاوی تفقد از این جانب بود، موجب تشکر گردید. سلامت و توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است.
این جانب بحمد اللَّه سلامت و از خداوند تعالی توفیق برای خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم. از جنابعالی امید دعای خیر برای حسن عاقبت دارم. راجع به شهریه آقازاده، این جانب به طور کلی نوشتهام که مراعات این نحو امور بشود. ان شاء اللَّه عمل میشود. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج2، ص: 137)
ـ حکم اعزام آقای محمدرضا رحمت به پاکستان و رسیدگی به امور مذهبی (1359)
«جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد رضا رحمت- دامت افاضاته
پیرو درخواستهای مکرری که از طرف شیعیان محترم کشور پاکستان و ایرانیان مقیم آن کشور- ایّدهم اللَّه تعالی- در مورد اعزام یکی از آقایان اهل علم جهت رسیدگی به امور مذهبی شده بود، مقتضی است جنابعالی بدین منظور بدان کشور بروید و از نزدیک به امور مذهبی و وضع مدارس علمیه و طلاب محترم آن سامان رسیدگی نموده و در رفع کمبودها و مشکلات اقدام کنید. و در کارها از مشورت با آقایان علمای اعلام محل و افراد ذی صلاح و مطلع دریغ نورزید.
امید است اهالی محترم نیز فرصت را مغتنم شمرده، از وجود جنابعالی قدردانی کنند، و با همکاری یکدیگر بتوانید وظایف محوله را به نحو احسن انجام دهید. از خدای تعالی موفقیت همگان را در این راه مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج12، ص: 371)
ـ بیانات در جمع اعضای جامعه مدرسین؛ رجحان تدریس در قم بر مقام رهبری (1360)
«یک روز طلبگی در قم را بر وضع کنونی خودم ترجیح میدهم و من هر وقت که امکانپذیر باشد به قم خواهم آمد.
[** امام همچنین تأکید کردند که:**] حوزه علمیه قم به تحصیلات علوم اسلامی، بالاخص فقه و فقاهت، عنایت کامل مبذول دارند و روش هزار ساله فقهای شیعه را همچنان ادامه دهند.» (صحیفه امام، ج14، ص: 402)
ـ پیام به ملت ایران؛ تلاش مذبوحانه گروهکهای وابسته علیه اسلام و انقلاب (1360)[5]
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
در 15 خرداد 42 که مصادف بود با 12 محرّم، سومِ شهادت بزرگ شهید فداکار تاریخ، گرچه ملت غیور ایران با فداکاری عظیم خویش و تسلیم قریب پانزده هزار شهید به درگاه خداوند متعال، به ظاهر سرکوب شد و دژخیمان رژیم جنایتکار پهلوی، ننگی ابدی بر ننگهای پنجاه ساله خود افزودند، لکن سرلوحه پیروزی اسلام و ملت بود.
همان سان که شهادت سید مظلومان و هواخواهان قرآن در عاشورا، سرآغاز زندگی جاوید اسلام و حیات ابدی قرآن کریم بود، آن شهادت مظلومانه و اسارت آل اللَّه، تخت و تاج یزیدیان را که با اسم اسلام، اساس وحی را به خیال خام خود میخواستند محو کنند، برای همیشه به باد فنا سپرد و آن جریان، سُفیانیان را از صحنه تاریخ به کنار زد، این شهادت دلاورانه ملت مظلوم ایران، تخت و تاج پهلویان و جریان پهلوی صفتان را که با اسم اسلام میخواستند اسلام را از صحنه خارج نمایند و افکار غرب و نشخوار امریکا را جانشین وحی کنند، از تاریخ ایران بیرون راند. در حقیقت دستاورد نهضت 15 خرداد 42، پیروزی 22 بهمن 57 بود.
اینک باز تفالههای رژیم خونخوار سابق در صددند که با کمک و همکاری گروهکهای واپسزده و قلمداران غرب و شرقزده، تجدید حیات کنند و با قلمهای به ظاهر خلقی و زبانهای فریبنده، در خارج و داخل، جمهوری اسلامی را متزلزل کنند و در جهان، جمهوری ما را رژیمی ظالمانه و بدتر از رژیم پهلوی معرفی کنند و افکار عمومی را مشوش و به ابرقدرتها مشروعیت دخالت در امور کشور دهند. اینان با نام آنکه در ایران قانونی نیست و در ایران حکومت جنگل پابرجاست، و به نام آنکه تمام نهادهای جمهوری، بر خلاف قوانین دنیا، به غارت اموال و اتلاف نفوس دست زدهاند، میخواهند راه را برای اربابان خود یا ابرقدرت شرق و بلوک کمونیست یا ابرقدرت غرب و بلوک سرمایه داری باز کنند و ایران عزیز را با اسم آزادی که مراد آنان بیبند و باری است به لجن بکشند و ملت مسلمان را از صحنه خارج کنند. اینان، آزادی مسلح بودن در مقابل حکومت اسلامی و آزادی در ایجاد اغتشاش را میخواهند. اینان آزادی ژ- 3 برای نابودی اسلام و جمهوری اسلامی را میخواهند؛ و این آزادی همان است که پیامبران و اسلام و رهبران آن، در سرتاسر تاریخ با آن به جنگ برخاستهاند و خود را فدا کردهاند، و ما نیز به حکم پیروی از آنان در صحنه هستیم. و غربزدگان آزادی به شکل غرب که حتی آزادی جنسی به حد فجیع آن و آزادی مراکز فحشا را طالبند، اسلام و جمهوری اسلامی مخالف ایدههای حیوانی آنان است.
اینان با پاسدار و با اصل پاسداری و با ارتش و با تمام قوای مسلح مخالفند، و ملت عظیم ما باید بهوش باشد و کیْد آنان را به خودشان بازگرداند. اینان از بزرگداشت 15 خرداد وحشت دارند چون این روز بزرگ تاریخی سرآغاز شکوفایی اسلام و استقلال و آزادی ملت است. در سایه اسلام است که استقلال به معنای واقعی آن و آزادی به معنای منزه آن تحقق مییابد. روز 15 خرداد در عین حال که چون عاشورا روز عزای عمومی ملت مظلوم است، روز حماسه و تولد جدید اسلام و مسلمانان است.
بزرگداشت روز حماسهآفرین 15 خرداد، بزرگداشت ارزشهای انسانی در طول تاریخ است، همان سان که بزرگداشت روز سرنوشتساز عاشورا، بزرگداشت اسلام و قرآن کریم است. ملت شریف ما، بلکه ملتهای مظلوم، از هر چه غفلت کنند، از این دو روز الهی نباید غفلت کنند.
عاشورا با «نه» خود، یزیدیان را در طول تاریخ نفی کرد و به گورستان فرستاد و 15 خرداد پهلویان و پهلوی صفتان و ابرقدرتها را مدفون کرد. بزرگداشت و راهپیماییهای روز پانزده خرداد فریادی کوبنده است از مستضعفان بر سر مستکبران و از متعهدان به مکتب مترقی قرآن در مقابل تسلیمشدگان بیچون و چرا به مکاتب انحرافی یا التقاطی شرق و غرب که به طور خزنده در انحراف ملت مظلوم ما دست به قلم و زبان، در کوشش بیامان هستند. بر ملت شریف ماست که این ایام اللَّه را که هدیههایی از عالم غیب ربوبی است با جان و دل حفظ و با چنگ و دندان نگهداری کنند؛ و با شعار و شعور بر مخالفان مکتب و خدمتگزاران به شیاطین بزرگ و کوچک بتازند و صفهای خود را فشردهتر و دلهای خود را مطمئنتر، با قدم استوار و تصمیم آهنین، بر مشکلات و توطئههای غرب و شرق غلبه کنند، و مجهز به جهاز ایمان به خدا شوند در مقابله با مشکلات. و بر قوای مسلح اسلامی از ارتشیان و قوای نظامی و انتظامی و سپاه پاسداران و ژاندارمری و شهربانی و بسیج و عشایر تا همه رزمندگان عزیز اسلامی که انسجام و وحدت خود را حفظ نمایند و با قدرت الهی و بانگ «اللَّه اکبر»، بر دشمن کافر بتازند و از خدای بزرگ پیروزی طلب کنند، که دست غیب با آنان است. و بر ملت عزیز رزمنده است که از قوای مسلح پشتیبانی کنند و در همکاری و کمک به آنان از پای ننشینند و آنان را در این فداکاری و عبادت ارزشمند روحیه دهند، که فتح و ظفر ان شاء اللَّه تعالی نزدیک است. شرف و عزت از آن شما و ننگ و خذلان از آن دشمنان اسلام است.
درود بر عاشورا، درود بر 15 خرداد و 22 بهمن، درود بر ایام اللَّه و بر ملت شریف ارزشمند ایران، و درود بر رزمندگان و مجاهدان در جبهههای جنگ و در پشت جبههها. و السلام علی عباد اللَّه الصالحین.» (صحیفه امام، ج14، ص: 403 ـ 405)
ـ سخنرانی در جمع خانواده های شهدا و فرماندهان سپاه؛ حفظ انسجام نیروها (1361)
«همان طوری که این برادرها، برادرهای بسیار عزیز مایلاند که با من ملاقات کنند، من هم مایلم که چهرههای عزیز و نورانی آنها را ببینم. خوب، لکن مسائل بعضیاش مهم است و به واسطه مهم بودن آن مسائل، یک مسائل دیگری باید یک قدری تعویق بیفتد و بحمد اللَّه امروز و در این 15 خرداد که نزدیکش هستیم، وضع ایران به طور عموم، وضع قوای مسلح به طور خصوص بسیار فرق دارد با خرداد سال قبل و بحمد اللَّه انسجامی که الآن حاصل شده است بین تمام قوای مسلح که کوشش میشد که اینها با هم نباشند و نقشه امریکایی بود که این اشخاصی که میتوانند فعال باشند، مقابل هم قرار داده بشوند، آن مدفون شد و خنثی. و آن طوری که من، اشخاصی که رفت و آمد میکنند از روحانیون، دیگران برای [من] نقل میکنند، اعجاب دارند از این برادری که همه گروهها با هم دارند که گاهی گفته میشود که وقتی که انسان وارد میشود آنجا و نمیشناسد، اصلًا نمیتواند تمیز بدهد که کدام ارتشیاند، کدام سپاهیاند، کدام بسیجیاند. این طور با هم مربوط و با هم هستند. و همین معناست که خدای تبارک و تعالی شماها را و همه ما را مورد عنایت قرار داده است و همین نصرت الهی است، نصرت الهی که انسان توجه به احکامش داشته باشد و عمل بکند به احکامش، این نصرت الهی است و یکی از احکامی که مورد توجه است این وحدت و انسجام همه است و خصوصاً، قوایی که در فعالیت نظامی هستند، اینها اگر- خدای نخواسته- یک وقتی یک اختلافی در خودشان بروز کند همان روز است که امریکا به مقاصد خودش نزدیک میشود.
و لهذا، فرضاً که شما ملاحظه کنید که، یا آنها ملاحظه کنند که بعضیها مخالف- مثلًا- میلشان یا موافق چه عمل میکنند، امروز نباید انسان امیال خودش را در نظر بگیرد. یک روزی که گرفتاری اسلام و حیثیت اسلام در میان است و میبینید که همه قدرتمندها و همه تبلیغات بر ضد همه هست و از اول هم بر ضد همه و خصوص پاسدار عزیز بوده است، باید انسان تمام امیال خودش را فدای میل اسلام، حکم و احکام اسلام بکند. همان طور که شما و همه این رزمندگان ما واقعاً، یک چهرههایی هستند که انسان از خودش خجالت میکشد که با آنها مواجه بشود؛ کسانی که جان خودشان را که سرمایه همه چیز است دیگر برای انسان، این را فدا دارند میکنند برای اسلام و ماها این توفیق را نداریم، نمیتوانیم، منتها دعا میکنیم به شما. وقتی بنا شد که شما یک همچو تحفهای را دارید به اسلام تقدیم میکنید، آن وقت اگر- فرض کن- یک چیزی مخالف میلتان شد باید با آن مخالف میل خودتان قدری مبارزه کنید. این مبارزه باطنی است که لازم است انسان داشته باشد همیشه و همیشه مواظب باشد.
شیطان خرده کاری خیلی دارد؛ چیزهایی مخفی، چیزهایی که انسان نمیتواند ادراک کند و بعد ادراک میکند زیاد دارد و وسوسههای زیاد دارد. باید در مقابلش ایستاد از هواهای نفسانی جلوگیری کرد. و این وحدت و انسجامی که الآن بین شما و سایر برادرانتان در ارتش و بسیج و سایر جاها هست، این را حفظ کنید و همین طور عشایر را که یک قوهای هستند و علاقمند هستند بحمداللَّه.
و در رژیم سابق، زمان رضا شاه میخواستند این عشایر را از بین ببرند و بسیاریشان را از بین بردند. الآن بحمد اللَّه، آنها هم یک قدرتی هستند، با شما دوست و رفیقند. همه با هم دوست باشید، همه با هم رفیق باشید تا اینکه بتوانید این بار را به منزلش برسانید و مطمئن باشید که تا ایران به این وضعی که فعلًا هست و بحمد اللَّه دارد جلو میرود. خیلی از اشخاصی که بدبین بودند به اسلام و بدبین هم هستند، هی امید این را داشتند که اسلام همین چند ماهی بیشتر، باز مهلت میدادند، یک چند ماه دیگر، یک چند ماه دیگر، یک سال دیگر، و حالا دیدند که سه سال گذشت و رو به انسجام بیشتر و اینجا ثبات بیشتر است. و من امیدوارم که هر چه عمر این طفل[6] زیادتر بشود و عمرش طولانیتر بشود، بر آن فعالیت و بر آن قوههای خودش افزوده بشود و انسجامش هم زیادتر بشود.
و این اشخاصی که به امید این نشستهاند که دوباره ایران برگردد- سلطنت طلب میخواهد دوباره ایران به سلطنت برگردد دیگران میخواهند یک جمهوری دمکراتیک غیر مذهبی، با تعبیر غیر مذهبی، غیر مذهبی درست بکنند- اینها همهشان به قبرستان خواهند رفت و نمیتوانند ان شاء اللَّه. و اما شرطش این است که: إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ،[7] خدای تبارک و تعالی تعلیق کرده، آن نصرت خدا دنبال نصرت ماست. ما اگر از خدا نصرت کردیم و برای خدا، برای دین خدا عمل کردیم، که یکیش همین است که گلهها اگر داریم، الآن باشد، الآن بایگانی کنند گلهها را، بعدها که درست شد اگر باز گلهای باقی ماند میشود انسان یک کاری بکند. اما امروز وقت اینکه من از یک کسی اوقاتم تلخ باشد، یک چیزی بگویم که یک وقت- خدای نخواسته- برای او مضر باشد، یا شما یک چیزی بگویید، یا ارتشیها یک چیزی بگویند، این امروز نباید مطرح باشد. همه باید با هم باشیم و یک دشمن مشترک آمده است و باید اول دشمن مشترک را دفعش کنیم، بعد که دشمن مشترک دفع شد، خوب، گلهها بعدها امید است که حل بشود، اگر هم حل نشد، آسان است آن بعدها. و من دعا میکنم به شما و امیدوارم که همین حیثیتی که دارید الآن [محفوظ باشد].
بحمداللَّه شما الآن در بین همه دنیا، الآن ایران، اگر همه رسانهها را ملاحظه کنید، ایران مطرح است همه جا، در همه دنیا مطرح است ایران و همه از این جنبش ایرانی و اسلامی وحشت دارند. با اینکه ملتهای اسلامی و دولتهای اسلامی- ملتها که وحشت ندارند، دولتهای اسلامی- هم نباید وحشت داشته باشند؛ برای اینکه ایران بنا ندارد به اینکه دولتهای اسلامی را کنار بگذارد و چی بشود، و لو میل دارد اسلام محقق بشود، آنها هم خودشان را با اسلام تطبیق کنند. همه ما با آنها موافق هستیم و دشمن مشترک ما که امروز اسرائیل و امریکا و امثال اینهاست که میخواهند حیثیت ما را از بین ببرند و ما را تحت ستم دوباره قرار بدهند، این دشمن مشترک را دفع بکنیم. بعد که دفع کردیم دشمن مشترک را، آن وقت دیگر هر کسی در محل خودش برای خودش حکومت هست و برای چی. ان شاء اللَّه که موفق باشید و مؤید و من دعا میکنم به شما و دعا کنید که من غافل نشوم از این دعاگویی. ان شاء اللَّه، خداوند همهتان را حفظ کند و در پناه امام زمان- سلام اللَّه علیه- از عنایات حق تعالی برخوردار باشید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج16، ص: 286 ـ 289)
ـ پیام تشکر به رئیس دولت امارات؛ تبریک عید سعید فطر (1365)
«حضرت آقای شیخ زائد بن سلطان آل نهیان، رئیس دولت امارات عربی متحده
تلگراف تبریک آن حضرت به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا حلول این عید بزرگ اسلامی را تبریک گفته، و امید است با پیروزی مسلمانان در همه جبههها بر مستکبران و دشمنان اسلام، و بخصوص امریکای جهانخوار و اسرائیل غاصب، جشن واقعی را در قدس شریف برپا کنند. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج20، ص: 49)
ـ پیام تشکر به نخست وزیر دولت امارات؛ تبریک عید سعید فطر (1365)
«جناب آقای رشید بن سعید آل مکتوم، نایب رئیس و نخست وزیر دولت امارات متحده عربی
تلگراف تبریک جنابعالی به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا حلول این عید بزرگ را به جنابعالی و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته، و امیدواریم در آستانه روز جهانی قدس انزجار و تنفر خود را از جنایات و مظالم امریکای جنایتکار و اسرائیل غاصب به جهانیان اعلام دارند. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج20، ص: 50)
ـ نامه به آقای سید احمد خمینی در مورد پرهیز از تشریفات در حوزه های علمیه (1366)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم. پدر و مراد بزرگوار. پس از سلام، زمانی که شورای مدیریت حوزه علمیه قم خدمت حضرت عالی رسیده بودند تقاضای کمک برای پیشبرد امور مربوط به حوزه را کرده بودند، حضرت عالی فرموده بودید: مسأله را به احمد بگویید تا او دنبال کند. قرار بر این شد که شورا در نامهای به حضرت عالی مقدار احتیاجشان را بنویسند، آنان پس از بررسی، نامهای برای حضرت عالی نوشتند ... که در صورت عدم پرداخت پول از طرف شخص جنابعالی از بنیاد مستضعفان به آنها کمک گردد. نامه مذکور خدمتتان تقدیم شد. حضرت عالی فرمودید: «چنین کاری را انجام نمیدهید و از طرف شماها به بنیاد چیزی گفته نشود هر چه پول و ساختمان زیاد گردد درس و معنویت کم میشود.» و چند بار دیگر هم تقاضای برادرانمان را عنوان نمودم باز فرمودید: «من خیال میکردم آقایان پنجاه هزار تومان احتیاج دارند». خدمتتان عرض کردم: اگر چنین بود خودشان میپرداختند .... برای آقایان شورا مسأله حل نشده است و عقیدهشان این است که: «تو (احمد) نخواستهای نظر مبارک حضرت امام را که با این مسأله موافق بوده است به مسئولین حوزه ابلاغ کنی و یا شما یاد امام نیاوردهای که حضرت امام در این قضیه پول مورد احتیاج شورا را بپردازند ... به حضرت امام عرض کن که اگر مسئلهای را به شما محول میکند، بعد موافقت کنند که موجب این گونه حرفها نشود.» ... 12/ 3/ 66- احمد خمینی].
بسمه تعالی
نظر من همان است که قبلًا کِراراً گفتهام: من با این تشریفات مخالفم، و برای حوزه علمیه مضر میدانم. اساسْ اسلام و تحصیل است که با این نحو زیاده رویها منافی است. و من از بعض آقایان تعجب میکنم که تو را زیر سؤال بردند. من باید عرض کنم به آقایان که تا این تاریخ هیچ موردی، حتی این مورد، نبوده است که احمد بر خلاف گفته یا نوشته من بدون اطلاع من تصرفی بکند. بلی، بعضی اوقات در سخنرانیهای این جانب احمد و دیگران، حتی اشخاصی از رادیو و تلویزیون، نظراتی میدهند که مورد قبول میشود. از خداوند تعالی توفیق همگان را خواستارم.
و به احمد نصیحت میکنم که جدیت در جلب رضای خداوند حاضر ناظر نماید، و از طعن و لعن دیگران نهراسد.» (صحیفه امام، ج20، ص: 277 ـ 278)
ـ سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس؛ تلاش برای حفظ مجلس و حل مشکلات (1366)
«من بنا ندارم که امروز صحبت کنم، لکن دعا منافات ندارد با بنا. من همیشه دعاگوی همه اقشار ملت بودهام، خصوصاً آن جمعی که ارزشمندند برای نظام. من امیدوارم که خدای تبارک و تعالی به شما آقایانی که عمرتان را دارید صرف میکنید برای اسلام و پیشبرد اسلام، توفیق بیشتر عنایت کند و امیدوارم که در این مجلس و در مجلسهای آتیه مسائل، مسائل اسلامی باشد و روش، روش اخلاقی و اسلامی.
البته من نباید نصیحت کنم شما را. شما بحمد اللَّه خودتان همه چیز را میدانید، لکن در این زمان باید فکر کنید که مجلس اگر یک خدشه پیدا بکند چه خواهد شد. کوشش کنید خدشهای پیدا نشود در مجلس. کوشش کنید که همان طوری که اسلام این مسائل را پیش آورده و ما در سایه اسلام توانستیم این مسائل را حل کنیم، این مسأله محفوظ بماند و همه چیز در سایه اسلام محفوظ بماند. البته من مشکلات مجلس را، مشکلات دولت را میدانم، از این جهت توقع ندارم که همه امور همین طوری حل بشود، لکن در عین حال چون اتکای شما آقایان به خدای تبارک و تعالی است، امیدوارم که خداوند هدایت کند شما را و راه حقیقیای که اسلام میخواهد، شما در آن راه باشید و خواهید بود. و امیدوارم که همیشه کوشا باشید در اینکه این ملتی که زیر بار ظلم بوده است، از این به بعد این ملت سرفراز باشد و نمایندگان اینها که خلاصه ملت و عصاره ملتاند، سرفراز باشند و قویدل مشغول خدمت باشند.
این هیاهوها که در عالم هست، اینها همیشه بوده است و همیشه هم خواهد بود، لکن آن که باقی است خداست و اعتماد به خدا، شما این اعتماد را حفظ کنید و مشکلات را با تدبیرهایی که دارید حل کنید. و امیدوارم که خداوند همه را تأیید کند، وقتی برای خدا باشد تأیید میکند. وقتی کار برای خدا باشد، ما چه پیروز بشویم چه نشویم، کارمان برای خداست، ما تکلیف ادا کردیم. ما میخواهیم تکلیفمان ادا بشود، دنبال این نیستیم که یک منصبی به دست بیاوریم، شماها نیستید. و ما میدانیم که از عهده شکر خدا نمیتوانیم به در بیاییم. من خودم را عرض میکنم؛ من شهادت میدهم که خودم تا کنون دو رکعت نماز برای خدا نخواندهام، هر چه بوده برای نفس بوده. دلیلش هم این است که چنانچه جنت و ناری نباشد، آیا ما باز همان طور مشغول میشویم به دعا یا خیر؟ دعای ما آنی که هست برای این است که خدای تبارک و تعالی به ما عنایت کند و به ما روزی کند بهشت را و محترز کند از جهنم. آنی که غایت آمال ماست همین است و الّا برای خدا آن وقت معلوم میشود که اگر کلید بهشت و جهنم را به شما بدهند و بگویند که شما مختارید و هیچ کس از شما به جهنم نمیرود، هیچ کس از شما هم از بهشت محروم نیست، آن وقت آیا ما باز قیام میکردیم به دفع شهوات؟ قیام میکردیم به خواندن نماز؟ اینها پیش خود ماست. من خودم میدانم که نیست این جور؛ نیستم این طور. امیدوارم که خداوند به شما توفیق بدهد. اتکال به خدایتان زیاد بشود و هر چی دارید از خداست و از خدا بخواهید و من دعاگوی شما هستم. در مواقعی که وقت دعاست به شما دعا میکنم و امیدوارم خداوند مستجاب کند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه» (صحیفه امام، ج20، ص: 279 ـ 280)
[1] - آقای سید یونس رودباری، یکی از شهدای فاجعه فیضیه.
[2] - مدرسه« فیضیه» قم و مدرسه« طالبیه» تبریز که همزمان مورد یورش وحشیانه عمال شاه قرار گرفتند.
[4] - مولوی( معاون ساواک تهران).
[5] - مراسم بزرگداشت قیام 15 خرداد که با حضور صدها هزار تن از مردم تهران که از دَه منطقه به سوی دانشگاه تهران محل برگزاری نماز جمعه، راهپیمایی کردند، در محل دانشگاه برگزار گردید. سرتاسر دانشگاه و خیابانهای اطراف آن تا شعاع وسیعی مملو از جمعیت بود. پیام امام خمینی توسط فرزند ایشان: آقای سید احمد خمینی قرائت شد. انبوه جمعیت به حدی بود که ایشان با یک ساعت تأخیر به محل جایگاه سخنرانی رسید و از مردم عذرخواهی کرد.
[6] - انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، که در آغاز راه خویش است
[7] - سوره محمد( ص) آیه 7.« اگر خدا را یاری کنید، به یقین خدا نیز شما را یاری خواهد کرد».