امروز با امام: هشتم خرداد
ـ نامه به آقای سید مهدی یثربی؛ اعلام وصول وجوه شرعی (1343)
«بسمه تعالی
خدمت ذی شرافت جناب مستطاب سید الاعلام و حجت الاسلام آقای حاج سید مهدی یثربی- دامت برکاته
به عرض عالی میرساند، مرقومه شریفه که حاکی از صحت مزاج شریف بود موجب تشکر گردید. مبلغ پانصد تومانی که جهت جناب ثقة الاسلام آقای ربانی[1] ارسال فرموده بودید برای ایشان فرستاده شد. از محبتهای آن جناب که درباره ایشان مبذول فرمودهاید متشکرم، و دوام توفیقات جنابعالی را در ترویج شریعت مقدسه و اعلای کلمه طیبه اسلام از خدای تعالی خواستارم. مرجوّ آنکه در مظانّ استجابت دعوات حقیر را فراموش نفرمایید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج1، ص: 332)
ـ تلگراف به آقای سید عبداللَّه شیرازی؛ ضرورت حفظ وحدت کلمه (1358)
«حضرت آیت اللَّه آقای شیرازی- دامت برکاته- مشهد مقدس
تلگراف شریف واصل، در این موقع حساس که دستهای ناپاک مشغول توطئه علیه اسلام هستند، حفظ وحدت کلمه و جدیت در خنثی نمودن توطئههای خائنانه از اهمّ امور است. سلامت و توفیق جنابعالی را خواستارم. خمینی» (صحیفه امام، ج7، ص: 525)
ـ تلگراف به آقای سید حسن طباطبایی قمی؛ لزوم وحدت کلمه (1358)
حضرت آیت اللَّه آقای قمی- دامت برکاته- مشهد مقدس
تلگراف[2] محترم واصل، لزوم وحدت کلمه در این موقع که جنایتکاران به دسیسه و توطئه علیه اسلام و جمهوری اسلامی پرداختهاند از اهمّ وظایف است. از جنابعالی امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. خمینی» (صحیفه امام، ج7، ص: 526)
ـ سخنرانی در جمع زنان مسلمان ایرانی خارج؛ هدف از مبارزه با شاه و امریکا (1358)
«ان شاء اللَّه موفق باشید. من در خارج کشور هم در فرانسه که بودم، این خانمها میآمدند آنجا و من برایشان صحبت میکردم، یا در جزء جمعیت یا خودشان بودند. مطالب ما همان مطالبی است که در خارج میگفتیم. اگر آمده باشید آن وقت آنجا، مطالب ما از اول یک مطلب است. هر چه مطلب گفتیم مقدمه آن یک مطلب است، و آن اجرای احکام خدا و قیام یک حکومت عدل اسلامی- انسانی. اگر ما میخواستیم بروند آنها، اگر میخواستیم که رژیم ساقط بشود- که میخواستیم- اگر میخواستیم دست اجانب کوتاه باشد- که میخواستیم- همه برای این بود که این موانع را از سر راه برداریم؛ موانعی که نمیگذارند یک دولت اسلامی تحقق پیدا کند؛ موانعی که میخواستند ملت را بر خلاف آن عقایدی که ملت دارد، بر خلاف آن خواستههای ملت راه ببرند. ما موانع را که میخواستیم برداریم نه برای اینکه همان مقصد ما این بود که محمد رضا برود و مقصد این بود که امریکا دستش کوتاه بشود، بعدش هر چی میخواهد بشود؛ هر حکمی میخواهد، جاری بشود؛ هر اخلاق زشتی میخواهد، در ایران تحقق پیدا کند؛ نخیر، مطلب اینها نبود. اساس، مقصد عالی ما، مقصد اصلی ما، مقصدی بود که خدای تبارک و تعالی آن را به ما امر کرده، و آن اینکه حکومت باید حکومت الهی باشد، اسلامی باشد، حکومتی باشد که خود مردم میخواهند آن حکومت را. وقتی حکومت حکومت عادلانه شد، حکومت در خدمت مردم شد، سایه این حکومت بر قلوب مردم است؛ و یک همچو حکومتی میتواند حکومت کند.
آنها که پایه حکومتشان بر قلوب مردم نیست، نظیر همین حکومتهای سابق بود که وقتی که رفتند، مردم ریختند در خیابانها و گل ریختند و نقل ریختند و آن مسائلی که هر که بوده دیده هر که نبوده شنیده. من همین معنا را به شاه سابق تذکر دادم که کاری نکن که مثل پدرت وقتی بروی همه شادی کنند؛ با مردم باش و با اسلام باش؛ مسیرت مسیر ملت باشد؛ خیانت نباشد در کار، خدمتگزار مردم حکومتها باید باشند؛ و این آدم نشنید این حرفها را؛ و همان شد که گفته میشد و ما حدس میزدیم. که دیدیم در زمان رضا خان که وقتی که رفت، مردم شادی کردند؛ و دیدند در این زمان که وقتی که این رفت، همه در خیابانها ریختند و بیشتر شادی کردند.
حکومتها وقتی حکومتهای ملی نشد، وقتی پایه حکومت بر دوش یک ملت نبود و بر قلب یک ملت نبود، اینها نمیتوانند یک حکومتی باشند. این به حسب کلی باید حکومتها خدمتگزار مردم باشند، نه اینکه مردم از حکومت بترسند.
باید حکومت چنان باشد که اگر رئیس جمهورش توی مردم آمد، دورهاش بکنند و با او خوشوبش کنند؛ نه اینکه اگر صداش درآید، فرار کنند از دستش! اگر نخست وزیرش بین مردم بیاید، مردم اطرافش بریزند و به او مرحبا بگویند؛ نه نخست وزیر که اگر بیاید، مردم اظهار تنفر بکنند، فرار بکنند از او. ارتش هم باید این طور باشد، شهربانی هم باید این طور باشد، ژاندارمری هم باید این طور باشد، نه ژاندارمری و ارتش و شهربانیِ زمان طاغوت که معارض با مردم بود؛ و مردم نه او را میخواستند، و دشمن خودشان میدانستند؛ آنها هم مردم را دشمن خودشان میدانستند. یک همچه مملکتی که قوای انتظامیاش دشمن ملت باشد و ملتش دشمن قوای انتظامی باشد، این قابل این نیست که حکومت باقی بماند. حکومت وقتی باقی میماند که مردم او را بخواهند، ملی باشد؛ ملت او را انتخاب بکند؛ و من امیدوارم که از این به بعد همین طور باشد؛ قوای انتظامی در خدمت مردم باشد، حکومت در خدمت مردم باشد، و عدالت اجتماعی اسلامی تحقق پیدا بکند، و شما که از خارج آمدید در یک مملکتی باشید که رفاه باشد، در یک مملکتی که آزادی به معنای سالم باشد، در یک مملکتی که از خودتان باشد، و خودتان برای مملکت خودتان خدمت بکنید. خداوند همه شما را موفق کند و سلامت و سعادت عنایت کند.» (صحیفه امام، ج7، ص: 527 ـ 529)
ـ سخنرانی در جمع بانوان تهران و پاسداران دشت مغان؛ انسانسازی هدف انبیا (1358)
«نهضتهایی که به وسیله انبیا و اولیا- علیهم السلام- واقع شده است قابل مطالعه است. ما که تابع مکتب انبیا هستیم باید آن نهضتها را مطالعه کنیم، و بفهمیم نهضت چه بوده است؛ و برای چه بوده است؛ مقصد انبیا از نهضت چه بوده است، مقصد پیغمبر اسلام- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- از نهضت اسلامی چه بوده است؛ مقصد ائمه ما- علیهم السلام- چه بوده است. آیا فقط این بوده است که دست ستمکاران را کوتاه کنند؟ آیا دعوت انبیا فقط برای این بوده است که مزاحمین با مستضعفین را کنار بزنند؛ و همین که غلبه بر آنها کردند و کار را به پیروزی و راندن آنها رساندند، کار تمام است؟ آیا مقصد انبیا این است که ظالم نباشد فقط، یا مقصد بالاتر از این است. اگر مقصد بالاتر از این است، باید ما هم که تابع انبیا هستیم و تابع مکتب اسلام هستیم، به تبعیت از آن بزرگان دین و دنیا مقصدمان همان مقاصد باشد. آیا راندن رژیم پهلوی و ابطال رژیم شاهنشاهی تمام مقصد بود؟ آیا رفاه ملت و رسیدن ملت به چیزهای مادی آخر مقصد است؟ انبیا آمدهاند تا مردم را، تا جامعه را، ترتیبی بدهند که رفاه زندگی مادی آنها باشد؟ مقصد انبیا این بوده است که مستکبرین بروند، و مستضعفین به نوای دنیایی برسند یا مقصد بالاتر از اینهاست؟ این همه انبیا آمدهاند و دعوت کردند و کشته شدند، جنگها کردند و زحمتها کشیدند، فقط برای این بود که مستکبرین را کنار بزنند، و تودههای مردم را برای آنها رفاه حاصل کنند یا مقصد بالاتر از اینهاست؟ خدای تبارک و تعالی که انبیا را فرستاده است برای تعمیر دنیا فقط فرستاده است یا مقصد بیشتر از اینهاست، بالاتر از اینهاست؟
اگر مقصد همین شکست مستکبرین بود، ما به مقصد تقریباً رسیدیم و آنها را شکست دادهایم. ملت ما شکست داد اجانب را. دست خیانتکاران را قطع کرد. و این ریشههایی هم که مانده است این را هم قطع میکنند. لکن مقصد همین نیست. اگر مقصد این بود که زاغهنشینها از زاغهنشینی بیرون بیایند و یک سر و سامانی پیدا بکنند، این هم ان شاء اللَّه میشود و با همت همه باید بشود، لکن باز مقصد این نیست. مقصد این است که کشور ما یک کشور اسلامی باشد؛ کشور ما در تحت رهبری قرآن، تحت رهبری پیغمبر اکرم و سایر اولیای عظام، اداره بشود. رفتن مستکبرین مقدمه است. رفاه مستضعفین یکی از مقاصد اسلام است.
رژیم اسلامی مثل رژیمهای، مکتبهای مادی نیست، مکتبهای مادی تمام همتشان این است که مرتع درست بشود! تمام همت این است که منزل داشته باشند؛ رفاه داشته باشند- آنهایی که راست میگویند- اسلام مقصدش بالاتر از اینهاست. مکتب اسلام یک مکتب مادی نیست؛ یک مکتب مادی- معنوی است. مادیت را در پناه معنویت، اسلام قبول دارد. معنویات، اخلاق، تهذیب نفس. اسلام برای تهذیب انسان آمده است؛ برای انسانسازی آمده است. همه مکتبهای توحیدی برای انسانسازی آمدهاند. ما مکلفیم انسان بسازیم. شما خانمها، که زحمت کشیدید و اینجا آمدید، در این زحمت مکلفید انسان بسازید. مکلفید در دامنهای خودتان انسان مهذب بار بیاورید. مقصد اسلام و مقصد همه انبیا این است که آدمها را تربیت کنند؛ صورتهای آدمی را آدم معنوی و واقعی کنند. مهم در نظر انبیا این است که انسان درست بشود. اگر انسان تربیت شد، همه مسائل حل است. یک مملکتی که دارای انسان مهذب است، تمام مطالبش حل است. انسان آگاه مهذب همه ابعاد سعادت را برای کشور تأمین میکند. انسانی که ایمان به خدای تبارک و تعالی دارد، انسانی که متعهد است، انسانی که مهذب است، دست ظالم را کوتاه میکند لکن مقصد همین نیست. این یکی از خدمتهایی است که میکند. آزادی برای مردم تأمین میکند. لکن این یکی از مقاصد است؛ همه این نیست. استقلال برای کشور تأمین میکند لکن همه مقصد این نیست. رفاه برای امت درست میکند لکن مقصد این نیست.
انسان حیوان نیست، انسان یک موجودی است که در طرف سعادت به بالاترین مقام میرسد، در طرف کمال به بالاترین مقام موجودات میرسد؛ و اگر انحراف داشته باشد، از پست ترین موجودات پست تر است. انبیا که دیدند مردم در هلاکت هستند از حیث اخلاق، از حیث عقاید، از حیث اعمال، مکتبهایی را خدای تبارک و تعالی به آنها الهام کرد تا نجات بدهد انسان را به همه ابعادی که دارد، اگر انسان حیوانی بود مثل سایر حیوانات، لکن حیوانی که تدبیر دارد، حیوانی که اهل صنعت است، اگر این بود، احتیاج به آمدن انبیا نداشت؛ برای اینکه این راه راهی است که مادیین خودشان ادراک میکنند. آمدن انبیا برای این است که آن راههایی که بشر نمیداند، آن حقایقی را که انسان نمیداند، به آنها تعلیم بفرمایند. انبیا برای راهنمایی یک مقام بالاتر، یک مقام انسانی بالاتر، آمدهاند. قرآن کتاب آدمسازی است؛ برای آدم ساختن آمده است. کتاب حیوانسازی نیست؛ کتاب تعمیر مادیت نیست؛ همه چیز است. انسان را به تمام ابعاد تربیت میکند. مادیات را قبول دارد در پناه معنویات؛ و مادیات را تَبَع معنویات قرار میدهد.
مملکت ما وقتی مملکت اسلامی است که تعالیم اسلام در آن باشد. اگر تعالیم اسلامی در آن نباشد، اسلامی نیست؛ هر چه ما بگوییم «جمهوری اسلامی»، جمهوری اسلامی لفظ نیست. با رأی ما جمهوری اسلامی تحقق پیدا نمیکند. بله، رژیم رسمی رژیم جمهوریت میشود لکن اسلامی نمیشود مگر آنکه احکام اسلام در او جاری بشود. با جریان قانون اساسی هم اسلامی نمیشود؛ با مجلس شورا هم اسلامی نمیشود. اینها همه مقدمه است. وقتی میتوانید بگویید که مملکت اسلامی است که بازارْ اسلامی بشود؛ تهذیب نفس باشد؛ نه مثل بازار ما که سنگر گرانفروشی و تعدی است! وقتی اسلامی میشود که مرد و زن اسلامی بشوند؛ همه افراد اسلامی باشند. الگو حضرت زهرا- سلام اللَّه علیها- است. الگو پیغمبر اسلام است. ما وقتی مملکتمان اسلامی است، وقتی میتوانیم ادعا کنیم که جمهوری اسلامی داریم، که تمام این معانی که در اسلام است تحقق پیدا بکند. ما الآن اول راه هستیم. ما جمهوری اسلامی را به رأی اثبات کردیم؛ دست خیانتکاران هم بریدیم و میبریم؛ لکن این کافی نیست. بعد از آن باز راه زیاد است: هم راه تحصیل زندگی صحیح برای مستمندان که در پیش است و باید پیش برود؛ و هم راه معنویات که او، راه بالاتر است.
خانمهای محترم! خودتان را تهذیب کنید؛ و کودکان خودتان را تهذیب کنید. کودکان خودتان را اسلامی بار بیاورید، که در اسلام همه چیز است. خودتان در پناه اسلام و به اخلاق اسلامی متخلق بشوید، که همه چیز در اسلام است. آقایان محترم! خانمهای محترمات! ندای اسلام را لبیک بگویید. اسلام برای تأمین علف نیامده است! اسلام برای تأمین معنویات آمده است. همهاش فریاد از مادیات نباشد؛ بر خلاف مسلک اسلام است. معنویات اگر تحقق پیدا کرد، مادیات معنوی میشود و به دنبالش هست. اسلام مادیات را به تبع معنویات قبول دارد؛ مادیات را مستقلًا قبول ندارد. اساس معنویات است. یک کشور با معنویاتش کشور است. [این گونه نیست که] آزاد باشد و هر چه بخواهد بکند، و لو دزدی بکند و لو خیانت بکند امروز روز امتحان است برای شما. شما آزاد شدید، شما مستقل شدید، آزاد شدید که هر چه بخواهید بگویید؟ و هر چه بخواهید بکنید؟ خیر، خدای تبارک و تعالی به شما آزادی عنایت کرد و شما را در این آزادی امتحان میفرماید ببینیم تا ما چه بکنیم. در این آزادی چه بکنیم؛ با زیردستان چه بکنیم؛ با برادران خود چه بکنیم؛ با خواهران خود چه بکنیم. آزادیِ تنها سعادت ملت نیست، استقلالِ تنها سعادت ملت نیست، مادیتِ تنها سعادت ملت نیست. اینها در پناه معنویات سعادتند. معنویات مهم است. بکوشید تا معنویات تحصیل کنید. علمِ تنها فایده ندارد، علم با معنویات علم است؛ ادب تنها فایده ندارد، ادب با معنویات. معنویات است که تمام سعادت بشر را بیمه میکند؛ و کوشش کنید در تحصیل معنویات. در خلال علم که تحصیل میکنید معنویات را تحصیل کنید. دانشگاهها معنویت پیدا بکنند، مدارس معنویت پیدا بکنند، مکتبها معنویت پیدا بکنند، تا ان شاء اللَّه سعادتمند بشوند. خداوند همه شما را سعادتمند کند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه» (صحیفه امام، ج7، ص: 530 ـ 534)
ـ سخنرانی در جمع بانوان شاغل در مؤسسه کیهان؛ آزادی و حدود آن (1358)
«من به طور کلی مسائل را طرح میکنم. افراد چطور هستند، من اطلاعی ندارم. به طور کلی، در هر کشوری، مطبوعات آن کشور و تلویزیون و رادیوی آن کشور باید در مسیر آن ملت و در خدمت ملت باشد. مطبوعات باید ببینند که ملت چه میخواهد، مسیر ملت چیست، روشنگری در آن طریق داشته باشند و مردم را هدایت کنند. اگر مطبوعاتی پیدا شد که مسیر آنها بر خلاف مسیر ملت است، راهی که آنها میروند غیر از راهی است که ملت میرود، این بر فرض اینکه ... دولت هم اجازه بدهد که بنویسند و بگویند لکن مورد تأیید این ملت نمیتواند باشد؛ و نباید آن را حساب کرد که یک رسانه ملی است و یک روزنامه کشوری و ملی است. و اگر خدای نخواسته در نوشتن و ننوشتن، نوشتن مقالات انحرافی و ننوشتن مقالاتی که در مسیر ملت است این نحو عمل بکنند، این به نظر میآید که توطئه در کار باشد؛ این غیر از آزادی مطبوعات است.
آقایانی که اسم از «آزادی» میآورند، چه آقایانی که داخل در مطبوعات هستند و چه قشرهای دیگری که فریاد از آزادی میزنند، اینها آزادی را درست بیان نمیکنند، یا نمیدانند. در هر مملکتی آزادی در حدود قانون است، در حدود قوانین آن مملکت است. مردم آزاد نیستند که قانون را بشکنند. معنی آزادی این نیست که هر کس بر خلاف قوانین بر خلاف قانون اساسی یک ملت، بر خلاف قوانین ملت هم هر چه دلش میخواهد بگوید. آزادی در حدود قوانین یک مملکت است. مملکت ایران مملکت اسلامی است و قوانین ایران قوانین اسلام است. در قانون اساسی زمان سابق هم این معنا که هر چه بر خلاف قانون اسلام باشد قانون نیست و قانون باید موافق با قوانین اسلام باشد، هست. و هر قانونی که در ایران قانون اساسی که در ایران بخواهد قانونیت داشته باشد، نمیتواند قانونی باشد که بر خلاف گفته پیغمبر اسلام، بر خلاف گفته قرآن باشد. پس آزادی- که گفته میشود که مطبوعات آزادند، بیان آزاد است- معنایش این نیست که مردم آزادند که هر کاری میخواهند بکنند؛ مثلًا آزادند دزدی بکنند، آزادند به فحشا بروند، آزادند مراکز فحشا درست کنند. این آزادی آزادی غربی است- البته به استثنای دزدیاش- این آزادی غربی [است] که هر کس هر کاری دلش میخواهد بکند و لو اینکه فحشا باشد، و لو اینکه یک کارهایی باشد ناشایسته. این طور آزادی در ایران نمیتواند باشد. آزادی در حدود قانون باید باشد. قوانین اسلام را باید ملاحظه کرد؛ در چهارچوب قوانین اسلام، در چهارچوب قانون اساسی، بیانْ آزاد و بحثْ آزاد. این اشتباهی است که میکنند.
اینهایی که فریاد از آزادی میزنند، اینها غربزدهاند؛ آزادی غربی میخواهند. اینها که دم از دمکراتیک میزنند، اینها همان دمکراتیک غربی را میخواهند، آزادی غربی را میخواهند؛ یعنی بیبند و باری. در غرب هر چه شده است، ما هم باید تَبَع آنها باشیم! اینها جزو غربزدهها هستند. روزنامهها آزادند مطالب بنویسند، مسائل بنویسند اما آزاد هستند که اهانت به- مثلًا- مقدسات مردم بکنند؟! آزادند که فحش به مردم بدهند!؟ آزادند که تهمت به مردم بزنند؟! همچو آزادی نمیتواند باشد. آزادی توطئه نمیتواند باشد. اگر یک روزنامهای فرضاً- من نمیخواهم یک روزنامهای را بگویم این طور است اگر یک روزنامهای توطئه بر ضد مسیر ملت میخواهد بکند با نوشتن چیزهایی که بر خلاف مسیر ملت است و با ننوشتن چیزهایی که بر مسیر ملت است، اگر بخواهد توطئه بکند و راهی برود که دشمنهای یک ملت آن راه را میروند، ترویج بکند از کارهای دشمنهای یک ملتی، بنویسد چیزهایی که مربوط به دشمنهای یک ملت است، اگر این طور باشد، این طور آزادیها را ملت ما نمیتوانند بپذیرند.
ملت ما این همه زحمت کشیدند و این همه خون دادند و این همه گرفتاری پیدا کردند و این همه فریاد زدند، اینها برای اسلام این کارها را کردند. اسلام را مردم میخواهند.
اگر ما اسلام نداشتیم الآن هم همان معانی سابق بود. مردم برای جهات دیگری غیر اسلام نمیروند خون خودشان را بریزند. مردم شهادت را میخواهند. الآن هم باز اشخاصی میآیند از من استدعا میکنند که دعا کنید که ما شهید بشویم. شهادت را برای چه میخواهند؟ شهادت را برای این میخواهند که یک مثلًا غیر اسلام یک چیز دیگری تحقق پیدا کند؟ یک دمکراسی غربی باشد؟ یک آزادی مثل شوروی باشد؟ یک آزادی مثل- مثلًا- امریکا باشد؟ یا اسلام را میخواهند اینها؟
اگر اسلام نبود، همه اینهایی که دارند میگویند آزادی آزادی- همه اینها- یا در اروپا باید زندگی بکنند یا در بیغولهها! اسلام اینها را از بیغولهها بیرون آورد و از خارج کشور آورد به داخل. حالا که آورده، باز حرفهایی میزنند که مسیرْ مسیر اسلام نیست. این کاری که اسلام کرد این بود که شماها را آزاد کرد، شماها را از حبسها بیرون آورد، شماها را از تبعیدات برگرداند. شماهایی که رفتید در خارج نشستید و تماشا کردید تا خون مردم ریخته شد، حالا فرصت به دستتان آمد و آمدید به ایران. همچو کرد که شما حالا آزاد شدید لکن آزادی که بر ضد اسلام صحبت کنید! آزادی که بر ضد همان که شما را آزاد کرده است بحث بکنید! آزادیی که همه چیز بگویید الّا اسلام! همه حرفها را بزنید، همه چیز خوب است لکن از اسلام صحبت نشود! اگر یک کسی از اسلام صحبت میکند به او حمله بکنید! این حرفها نیست در کار. مطبوعات و کلیه [نشریاتی] که در یک کشوری هست به خدمت ملت باید باشد، برای یک ملتی باید آموزنده باشد، مسیر ملت را باید روشن کند؛ نه اینکه بر خلاف مسیر ملت عمل بکند. هرجا و هر روزنامهای، هر مطبوعاتی، و هر چه که از این رسانههای- به اصطلاح- تبلیغاتی هست، همه اینها باید مسیرشان همان مسیر ملت باشد و تخلف از این نکنند. این، هم بر صلاح خودشان است، هم بر صلاح کشور است، و هم موافق با قوانین موضوعه در یک کشور.
من از خدای تبارک و تعالی میخواهم که همه شماها موفق باشید به خدمت. امروز روزی است که همه باید خدمت بکنیم. امروز روزی نیست که هر کسی به یک طرف بکشد. همه [در] مسیر ملت، که راه افتاده است ملت؛ ببینیم چه کرد ملت، چه میخواهد ملت؛ همینی که ملت میخواهد همه با هم باید دنبال این برویم. همان که این قدرت بزرگ را به هم زد و شکست، باید دنبال آن رفت تا بتوانیم نجات بدهیم ملت را. اگر این مسیر را ما دست از آن برداریم، حرفهایی- هی بنشینند یک مطلب بگویند، اختلاف ایجاد بکنند ... [دائماً] یک مطلبی را بگویند، این اسباب این میشود که ما نتوانیم این نهضت را به آخر برسانیم.
من یک هشداری میدهم به روزنامهنویسها، به رادیو و تلویزیون، به جمعیتهایی که هر کدام حالا پیدا شدند، به همه جمعیتها. این یک هشداری است به اینکه همه جمعیتها اگر بخواهند خیانت نکنند به ملت، اگر بخواهند خدمت بکنند به کشور، مطالعه کنند ببینند مسیر این ملت چه بود؛ چرا این ملت به خیابانها ریخت و «اللَّه اکبر» گفت؛ چرا جوانهایش را داد و شب پشت بامها رفت و فریاد زد و مرگ بر که و زنده باد که گفتند. این برای چه بود؟ برای اسلام بود. اینها اسلام میخواستند. فقط مسأله این نبود که ما آزادی میخواهیم آزادی منهای اسلام را نمیخواهد دولت ایران، ملت ایران؛ ملت ایران اسلام را میخواهد. آزادی باشد لکن مثل شوروی باشد؟ آزادی باشد لکن مثل مملکت دیگری باشد؟ اجنبی باشد؟ کِیْ همچو چیزی را ملت ما میخواست؟! این آقایان در اشتباهند. من نمیگویم خائنند، من میگویم در اشتباهند؛ باید اشتباهات خودشان را رفع کنند. باید همه با هم باشند. همان طوری که همه با هم به اینجا رسیدند، همه با هم از اینجا تا آخر مسیر- که ما در اولش حالا هستیم- همه با هم این مسیر را طی بکنیم. ان شاء اللَّه خداوند همه را هدایت کند. و همه ما به راهی که خدای تبارک و تعالی راضی است قدم برداریم.» (صحیفه امام، ج7، ص: 535 ـ 538)
ـ سخنرانی در جمع روحانیون و گروهی از مردم یزد؛ مسئولیت علما (1358)
«یزد از شهرهایی بود که نمونه بود، چنانچه قم از شهرهای نمونه بود؛ عطف به اینکه علمای آنجا- خصوصاً آقای صدوقی[3] که مورد علاقه شدید من است- آنجا بودند، بحمد اللَّه در این نهضت پیشقدم بودند؛ و این نهضت را کمک شایان کردند. سایر علمای یزد هم، که ارادت به همه دارم، در این معنا شرکت داشتند. چنانکه طبقات مختلف محترمین یزد هم بسیار به این نهضت کمک کردند. خداوند همه آنها را حفظ کند؛ و خداوند سعادت به همه آنها عنایت کند. من از شما آقایان، که اظهار لطف کردید و از راه دور، از کویت، از یزد آمدید برای ملاقات من، برای تفقد، تشکر میکنم. و تشکر خودم را از شما و سایر اهالی یزد به واسطه شما ابلاغ میکنم. خداوند آنها را هم سلامت و سعادت عنایت کند.
باید ما بدانیم که همه مکلف هستیم. علمای اسلام مکلفند در صف جلو. وظیفه آنها زیادتر از دیگران است. وظیفه آنها هدایت جامعه است. الآن ما احتیاج داریم به اینکه جامعه را هدایت کنیم؛ از این تفرقهای که میخواهند بین جامعه بیندازند جلوگیری کنیم. و این به عهده علما در درجه اول است که مردم را آگاه کنند از شرّ این شیاطین که میخواهند بین قشرها تفرقه بیندازند، و از توطئههای باقیمانده رژیم سابق جلوگیری کنند؛ مردم را آگاه کنند که اگر این قشرها در بین شما نفوذ کنند و خدای نخواسته تفرقه بیندازند بین مؤمنین و بین مردم، ممکن است که مسائل سابق برگردد. و مسائل سابق اگر برگردد، اسلام در خطر است؛ کشور تا آخر در خطر است. باید در این وقتی که از همه اوقات برای ایران حساستر است، علمای ایران- وفقهم اللَّه- و سایر اقشار، جوانان محترم، دانشگاهها، دانشجوها، طلاب علوم دینیه، بازاریها، سایر اقشار، دهقان، کارگر، توجه داشته باشند به اینکه شیاطین در کمینند. و اگر خدای نخواسته غفلت بشود و این ریشههای پوسیده باز رشد کنند بین جامعه، زحمتها هدر میرود. الآن چیزی نیستند لکن اگر هوشیاری نباشد، اگر جلوگیری نشود، ممکن است که رشد کنند.
شما آقایان از قِبَل من سلام به همه علمای یزد- دامت برکاتهم- برسانید؛ و از قول من استدعا کنید که قشرهای مردم را آگاه کنند. الآن وقت بهانهگیری نیست، الآن وقت این نیست که ما راجع به جزئیات امور ملاحظه بکنیم؛ جزئیات امور را نظر بکنیم و از اصول غفلت کنیم. امروز روزی است که باید اصول را حفظ کرد. حفظ اصول به این است که این ریشههای گندیده را از بن درآوریم؛ و این حرفهایی که بین مردم انداختهاند که اسباب نارضایتی مردم میشوند، باید هدایت کنید مردم را که اینها اغراض دارند. ما امروز احتیاج به وحدت کلمه داریم؛ بیشتر از دیروز. ما امروز احتیاج به این داریم که همه با هم به سوی اسلام، به سوی جمهوری اسلامی.» (صحیفه امام، ج7، ص: 539 ـ 540)
ـ سخنرانی در جمع ورزشکاران ورزش باستانی؛ اسلام، مقصد اصلی (1358)
«از اینکه این جوانها از دست شما رفته است و مصیبت واقع شده است من متأثرم لکن برای اسلام و برای قرآن کریم ارزش دارد که همه از بین برویم. ما همه زندهایم برای احیای سنت پیغمبر اسلام و احیای قرآن کریم؛ و باید دین خودمان را به اسلام ادا کنیم. من وقتی که شما جوانها را میبینم، ما شاء اللَّه جوانهای برومند و پهلوان، خیلی خوشم میآید و افتخار میکنم به اینکه این جوانها علاوه بر برومندی بدنی، توجه به دیانت و اسلام دارند و همان طوری که ورزش کردند برای تقویت بدن، ان شاء اللَّه ورزش برای تقویت روح هم کردهاند و میکنند. وقتی این دو تا قوه با هم شد- قوه جسمانی و قوه روحانی- این ارزش خیلی پیدا میکند. قوه جسمانی برای خدمت و قوه روحانی هم برای هدایت. با قوه روحانی انسان هدایت کند خودش را و با قوه جسمانی خدمت کند. این دو قوه وقتی که مجتمع شد، یک انسان- به تمام معنا- انسان میشود. همان طور که در یک جامعه یک قوای فعاله و یک قوای هادیه میخواهد، یک «جامعه را هدایت کن» لازم است، و جامعه هم باید به آن هدایت عمل بکند، وقتی هدایت هدایتِ صحیح باشد و عمل عمل صحیح باشد، یک جامعه را راه میاندازد و یک جامعه را معتدل میکند، صحیح بار میآورد، در شخص هم همین طور است. شخص هم مثل یک جامعه میماند: یک قوه هادی میخواهد هدایت کند، و یک قوه عامله میخواهد که عمل بکند، یک عقل فعال میخواهد، یک عقل نظری میخواهد، و یک عقل عملی میخواهد [که] ادراک کند به آن عقل نظری مطالب را، و هدایت کند همین انسانْ خودش را به اینکه در راه آن مقصدی که دارد عمل بکند. همان طور که جامعه با این دو قوه اصلاح میشود، انسان هم با این دو قوه اصلاح میشود. و من امیدوارم که همین طوری که شما قوه جسمیتان بحمد اللَّه سالم و خوب است قوای روحیتان همین طور، باشد؛ و با این دو قوه به اسلام خدمت بکنید.
الآن وقتی است که ما بخواهیم این کشور را از این آشفتگیهایی که دارد نجات بدهیم، باید همه وجهه نظر را به اسلام بکنیم؛ تمام مقصد اسلام باشد. اسلام است که میتواند ما را به سعادت دنیا و آخرت برساند. اسلام است که برای ما آزادی- یک آزادی سالم، آزادی صحیح- تأمین میکند. اسلام است که میتواند ما را مستقل کند. اسلام است که میتواند روح ما را قوی کند، و به تبع آن جسم ما هم قوی بشود. ما همه الآن محتاج به این هستیم که در این آشفتگیهایی که البته بعد از هر انقلاب آشفتگیها هست و بحمد اللَّه انقلاب ایران یک انقلابِ کم آشفتگی است آشفتگی هست اما نه مثل آنها که در جاهای دیگر، انقلابات دیگر بوده است. انقلاب روسیه و انقلاب فرانسه ضایعاتش خیلی بوده است.
بحمداللَّه ایران، آن هم از برکت اسلام است؛ برای اینکه این مردمی که انقلاب کردند اسلامی بودند؛ مردمی نبودند که بخواهند بیجا خرابکاری بکنند؛ به حد خودشان کردند، به آن اندازهای که مفید بود میکردند، به آن اندازهای که مجاز بود میکردند. و لهذا بعد از انقلاب این طور آشفتگیهایی که در جاهای دیگر بود، این طور آشفتگیها نیست. البته یک گوشههایی از آن رژیم باز باقی است، و یک عمالی هم از خارجیها باز در بین مردم باقی هست لکن آن هم باید به همت ملت، به همت همه- با هم- این آشفتگیها ان شاء اللَّه رفع بشود، و بعد هم با همت همه سازندگی شروع بشود، به همت همه، اسلام آن طوری که خدای تبارک و تعالی امر فرموده است تحقق پیدا بکند.
الآن الفاظ است، باز پا را از الفاظ بیرون نگذاشتهایم [به] جمهوری اسلامی رأی هم دادیم اما آن معنا و آن محتوایی که باید تحقق پیدا بکند باز نشده است. الآن آشفتگیها همه جور هست. تحول لازم دارد از همه چیز آن، که بخواهد بشود همه آن آثار طاغوتی، که در همه جا الآن هست، الآن هم آثار در همه جا هست، همه اینها باید متحول بشود؛ تا اینکه اسلام به این طوری که، به آن چهره زیبایی که دارد تحقق پیدا بکند؛ یک مملکت الهی بشود در مقابل یک مملکت طاغوتی. طاغوت را که از بین بردید، باید به جای آن یک مملکت اسلامی و یک مملکت الهی درست بشود. مقابل طاغوت، اللَّه است. با رفتن «طاغوت» باید مملکتِ «اللَّه» پیدا بشود، مملکت الهی پیدا بشود. و آن هم با همت همه است. [نه] روحانیون میتوانند تنها کار را انجام بدهند و نه دولت میتواند تنهایی انجام بدهد و نه قشری از اقشار ملت. همان طوری که همه پیش بردید، با هم مسأله را پیش بردید، با هم پیروزی را تا این حدود ایجاد کردید، نایل شدید به پیروزی، باز هم با هم باید این قافله را به منزل برسانید. اگر با هم نباشید، اگر این قوا همه با هم مجتمع نشوند، نمیتوانند کار انجام بدهند.
این حرفهایی که این طرف و آن طرف گفته میشود، این اختلافاتی که دارد [پیوسته] دامن به آن زده میشود، همه اینها مخالف با مسیر ملت است. ملت ما با هم همه اسلام را خواستند. همه ملت فریاد کردند با «اللَّه اکبر» که ما اسلام را میخواهیم، ما حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی میخواهیم. مقصد ملت اسلام است. اینها که گذشت، اینها مقدمات بود؛ اینها چون مانع بودند از اینکه اسلام تحقق پیدا بکند، مردم این مانعها را رد کردند، ظالمها را کنار زدند، آنهایی که غارت میکردند، اینها را کنار زدند لکن مقصد اصلی این است که یک حکومت اسلامی تحقق پیدا بکند؛ رژیم یک رژیم انسانی- اسلامی بشود و مملکت یک مملکت اسلامی- انسانی بشود؛ که اسلام در همه قشرهای مملکت- در همه قشرهای مملکت، همه جا- اسلام باشد، هر جا بروید رنگ اسلام ببینید. و من امیدوارم که با همت همه شما آقایان و با همت همه اقشار ملت این آرزویی که ما داریم تحقق پیدا بکند. خداوند ان شاء اللَّه شما را توفیق دهد.
من امیدوارم که خداوند به همه شما توفیق عنایت کند، و اختلاف که ریشه همه مفاسد است کنار گذاشته بشود. همه با هم برادر، همه با هم برابر و دوست. در بین شما آن چیزی که از همه بیشتر به چشم میخورد محبتی است که در شماهاست. شماها اهل محبت هستید و محبت اقتضا میکند که اختلاف در کار نباشد. دو نفر که هم را دوست دارند با هم اختلاف نمیکنند، و شماها بینتان محبت رایج است و مردانگی. و امیدوارم که این صفت بزرگی- که هر دو آن صفت از طرف خداوند تبارک و تعالی است- این اسباب این باشد که اختلاف در کار نباشد. همه با هم، همهمان با هم.» (صحیفه امام، ج7، ص: 541 ـ 544)
ـ سخنرانی در جمع روحانیون، پاسداران و اهالی کرج؛ مخدوش شدن چهره اسلام (1358)[4]
«اینکه پیش من اهمیت دارد این اموال نیست؛ این داراییهای جنایتکاران نیست. اینکه من خیلی به آن اهمیت میدهم این است که امروز که جمهوری اسلامی اعلام شده است و مردم ایران را از شرّ آنها، از شرّ رژیم فارغ میدانند و جمهوری را «اسلامی» میدانند، همه اقشار ملت خصوصاً آنهایی که در رأس کار هستند، خصوصاً روحانیینی که در رأس کار هستند، اینها جدیت کنند به اینکه نبادا خدای نخواسته چهره جمهوری اسلام به طور قبیح بین مردم وجود پیدا کند. این اهمیت در رأس همه امور این معناست. اموال چیزی نیست ببرند، بخورند، یا بگیرند؛ یا برای مستضعفین کار بکنند؛ البته میشود؛ آنکه اهمیت دارد حیثیت اسلام است، که باید کوشش کرد این حیثیت را حفظ کرد. تا حالا مردم میدیدند که خوب، یک دولت طاغوتی است و کارهایش کذا و کذاست؛ وقتی که دولت طاغوتی رفت، مردم توقع دولت اسلامی دارند. مردم توقع دارند که حالا که نمیتوانید همه کارها را یکدفعه اصلاح کنید، لکن اینهایی که در رأس کار هستند جوری نباشد که اسلام را هم مثل یک دولت طاغوتی ما عرضه بکنیم. اگر ما مسامحه کنیم در امور، یا تخطی کنیم از آن مشیی که اسلام و حکومتهای اسلامی دارد، این اسباب این میشود که اسلام را ما در نظر عالم، در نظر غیر، در نظر جوانهای بیاطلاع از اسلام، قشرهایی که اسلام را درست اطلاع بر آن ندارند، در نظر اینها یک صورت طاغوتی به آن داده بشود. این شکست است که تا آخر اسلام را به شکست میرساند. دیروز به بعضی از این آقایان که اینجا بودند گفتم که آن روزی که وجهه اسلام بخواهد درش خدشه وارد بشود، آن روز است که بزرگان اسلام جانشان را دادند برای آن. در زمان معاویه و در زمان پسر خلف معاویه مسأله این طور بود که چهره اسلام را اینها داشتند قبیح میکردند. به عنوان خلیفة المسلمین، به عنوان خلیفه رسول اللَّه آن جنایات را میکردند. مجالسشان، مجالس چه بود. اینجا بود که تکلیف اقتضا میکرد برای بزرگان اسلام که مبارزه کنند و معارضه کنند؛ و این چهره قبیحی که اینها دارند از اسلام نشان میدهند و اشخاص غافل ممکن است که خیال کنند که اسلام خلافتش همین است که معاویه دارد و یزید دارد، این است که خطر میاندازد اسلام را و این است که مجاهده برایش باید کرد، و لو انسان به کشتن برود.
تا حالا همه قشرها- خداوند همهشان را سعادت و سلامت بدهد- مبارزه کردند و این قشری که ظالم بودند، ستمکار بودند، خائن بودند، این رژیم فاسد را شکستند و از بین بردند. حالا که مملکت دست خود مردم افتاده است، و ادعا این است که یک حکومت اسلامی است، که یک جمهوری اسلامی است، حالاست که خطر زیاد است. حالاست که برای قشر روحانیت از همه بیشتر؛ برای اینکه اینها نمونهای از اسلام هستند؛ نمونهای از انبیا هستند. برای سایر قشرها هم همین معنا. اینکه به اسلام عقیده دارد، به خدا عقیده دارد، برایش الآن یک تکلیف هست که در این وقتی که آن رژیم طاغوتی رفته است، و حالا- ما ادعا میکنیم- یک رژیم اسلامی و انسانی هست، یکوقتی طوری نشود که کمیتهها در سرتاسر کشور، عرض بکنم پاسدارها در سرتاسر کشور، سایر قشرها در سرتاسر کشور، خودشان را آزاد بدانند که هر کاری میخواهند بکنند؛ آزاد بدانند که هر جور میخواهند رفتار بکنند. این است که اگر چنانچه کمیتهها روی موازین اسلامی عمل نکنند، اگر روحانیون، که در رأس جامعه هستند روی موازین [و] مقررات به طور دقت عمل نکنند، اگر دولت به طور دقت عمل نکند، اگر ارتش به طور دقت عمل نکند و اعمالشان را تطبیق ندهند با اسلام، یک صورت قبیحی از اسلام در خارج منعکس میشود؛ که حالا هم که دولت اسلامی مثلًا شد، حالا هم که جمهوری اسلامی شد، مثلًا پاسدارهای اسلام میریزند خانههای مردم را غارت میکنند؛ چه میکنند. یک قضیه که بشود، کافی است که بگویند همه میکنند! دو تا قضیه وقتی که واقع بشود که بیخود بریزند به خانههای مردم و از آنجا مثلًا غارتگری بکنند، این کافی است برای اینکه بگویند کمیتهایها که بگویند پاسدارهای اسلامی وضعشان غارتگری است. یک کمیته در یک محلی اگر واقع بشود، دو تا کمیته در یک محلی اگر واقع بشود، و بر خلاف مقررات شرع در آن عمل بشود، کافی است که بگویند کمیتههای اسلامی هم این طور هستند که این طور کارها را انجام میدهند. اگر دو تا حبسی بر خلاف مقررات اسلام با آنان عمل بشود کافی است که بگویند حبس اسلام هم مثل حبس ساواک میماند!
الآن یک تکلیف بسیار بزرگی به عهده همه ماست. من که یک طلبه هستم این تکلیف را دارم؛ آقایان هم، که از آقایان هستند، این تکلیف را دارند؛ سایر قشرها هم دارند؛ که کوشش کنیم وجهه اسلام و صورت اسلام را آن طور که هست نمایش بدهیم؛ نه آن طوری که خلفایی مثل معاویه و یزید و بعضی، یا بسیاری از خلفای اموی و بنی عباس جلوه میدادند. به عنوان اینکه ما نماینده اسلام هستیم کارهایی میکردند که با اسلام مخالف بود؛ و اسباب این میشد که یکوقت وجهه اسلام را در دنیا دگرگون کنند.
الآن ما در یک امتحان بزرگ واقع هستیم. الآن خدا ما را امتحان میکند که آیا ما در این وقتی که یک مطلبی دستمان آمده، یک قدرتی دستمان آمده است، آیا ما چه میکنیم؟ ما هم همان هستیم به صورت دیگر؟ یا خیر، ما روی مقررات عمل میکنیم؟ آنی که مهم است پیش من این است که امروز خطر هست در کار، خطر کمونیست در کار این قدرها نیست؛ هست، ولی این قدرها نیست. خطر ساواکی دیگر این قدرها نیست در کار، این خطرها مهم نیست. اموال شاه سابق برود یا نرود، پیش من چیز مهمی نیست؛ قصرهای کذا و کذا پیش ما چیز اهمیتداری نیست؛ آنی که اهمیت دارد این است که وجهه اسلام محفوظ باشد؛ صورت اسلام آن طوری که هست باشد. امروز که دست ما افتاده یک جوری نمایش ندهیم که بگویند اسلام این است.
یکوقت میگویند که فلان آدم این طوری است، این اشکالی ندارد؛ فلان شخص این طوری است. یکوقت اگر بنا شد که مثلًا در قشر معممین، خدای نخواسته، در قشر علما، خدای نخواسته، یک مطلب خلافی واقع بشود، دو تا مطلب خلاف واقع بشود، مردم میگویند که خوب، اینها نمایندگان اسلام هستند، نمایندگان اسلام هم همین طورند؛ پس معلوم میشود اسلام این طوری است. کمیتههایی که برای کمیته اسلامی هست و کمیته در حکومت اسلامی هست اگر چنانچه یک قضیهای بر آن واقع بشود، صورت اسلام را بد نمایش میدهد، و اگر یک همچو کاری به دست ماها واقع بشود، جرمی است که بخشودنی نیست؛ پیش خدای تبارک و تعالی بخشودنی نیست. این مثل سایر گناهها نیست. این یک گناه بزرگی است که اسلام را ما در خطر انداختیم؛ اسلام را بر خلاف آن چیزی که هست نمایش دادیم.
و لهذا من از همه، از همه کمیتهها، از همه پاسدارها، از همه معممین، از همه اهل منبر، از همه اهل محراب، از همه مسلمانها، عاجزانه، با کمال عجز و تواضع، استدعا میکنم که این اسلامی که الآن به دست شما افتاده است وارونه نشانش ندهید؛ همان طور که هست عرضه کنید. اگر اسلام را همان طور که هست عرضه کنید، دنیا قبولش میکند؛ متاع خوبی است. اما اگر چنانچه امروز خدای نخواسته ما یک جور عملی بکنیم که این عمل اسباب این بشود که بگویند اسلام این طور هست، بزرگتر خیانت را ما به اسلام کردیم. این یک سفارش عمومی است که پیش من اهمیت دارد و باید عرض بکنم به همه، به همه قشرهای ملت باید عرض بکنم با کمال دقت توجه کنید که یک قدم خلاف اسلام نباشد، یک قدم. با کمال دقت ملاحظه کنید که کمیتههایی که در تحت کفالت شماست اشخاصی توی آن نباشند که خلاف اسلام عمل میکنند. با کمال دقت ملاحظه کنید کسانی که به عنوان اسلام، به عنوان مسلمین، به عنوان چه، معممین کذا، اینها یک قدم خلاف برندارند که خدای نخواسته چهره اسلام را بر خلاف آن طوری که هست قبیح نشان بدهند. این در نظر من از همه چیزها اهمیتش بیشتر است و مسئولیتش هم بیشتر. همه ما مسئولیم که این کار را انجام بدهیم؛ یعنی آن طور که، آن قدری که، قدرت داریم این کار را انجام بدهیم که گمان نشود که اسلام هم مثل سایر حکومتهای دیگر هست و تا حالا دستشان چیزی نبوده؛ حالا که دستشان آمده، همانند که بودند و همانند که هستند.
این مسأله مهم است. و آقایان توجه کنند همه و همه ملت موظفند که نظارت کنند بر این امور. نظارت کنند اگر من یک پایم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم، ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتی، خودت را حفظ کن. مسأله، مسئله مهم است. همه ملت موظفند به اینکه نظارت داشته باشند در همه کارهایی که الآن مربوط به اسلام است. اگر دیدند که یک کمیته خدای نخواسته بر خلاف مقررات اسلام دارد عمل میکند، بازاری باید اعتراض کند؛ عرض بکنم که کشاورز باید اعتراض کند؛ معممین و علما باید اعتراض کنند. اعتراض کنند تا این کج را راست کنند. اگر دیدند یک معمم بر خلاف موازین اسلام، خدای نخواسته، میخواهد عمل بکند، همه موظفند که جلویش را بگیرند که امروز غیر روزهای دیگر است. آن وقت هم باید بگیرند، اما حالا کار مهم است. حالا اساس، اساس وجهه اسلام است. اساسی است که الآن اسلام به دست ما افتاده، داریم چه میکنیم؟ بنا بر این، آنی که به نظر بنده مهم است این است، و البته اینها هم باید عمل بشود؛ اما اینها در درجه دوم است؛ درجه اولش عبارت از این است که همه ما، همه قشرها، همه، اینها همه باید این جهت را توجه داشته باشند و همه آنها مراعات این مسئله کُلُّکُم راعٍ، همه باید مراعات این مسائل را بکنند.[5] توجه داشته باشند که نبادا من یکوقت یک کلمه بر خلاف مقررات اسلام بگویم. اعتراض کنند، بنویسند، بگویند. آقا، خدای نخواسته آقا، شما، ایشان، ایشان، اینهایی که الآن مردم توجه به آنها دارند و میگویند اینها مثلًا دارند اداره میکنند، چه حکومت باشد و چه کسانی که عرض بکنم که از این دادگاهها باشد، هر جا باشد، الآن وقت این است که همه اینها مواظبت کنند خودشان [را]. مواظبت کنند در اینکه یک قدم کج نگذارند؛ و اسلام را حفظ کنند. صورت اسلام را آن طوری که هست نشان بدهند. و اگر خدای نخواسته یک کسی پیدا شد که یک کار خلاف کرد، اعتراض کنند مردم؛ مردم همه به او اعتراض کنند که آقا چرا این کار را میکنی. در صدر اسلام هست که عمر وقتی که گفت- در منبر بود- که اگر من یک کاری کردم شماها چه بکنید. یک عربی شمشیرش را کشید گفت ما با این، با این شمشیر راستش میکنیم. باید این طور باشد. باید مسلمان این طور باشد که اگر- هر که میخواهد باشد، خلیفه مسلمین و عرض بکنم هر که میخواهد باشد- اگر دید پایش را کنار گذاشت، شمشیرش را بکشد که پایت را راست بگذار.
اگر ما بخواهیم اسلام را حفظ کنیم و این طوری که بخواهیم یک نمونه در عالم نشان بدهیم، ایران را بگوییم یک نمونه است، یک الگو هست، با رفتن شاه درست نمیشود؛ با رفتن ظالمها درست نمیشود. اگر بنا شد که ظالمها رفتند و ما یک دسته دیگر جایشان نشستیم، همان کارها را به اندازهای که قدرت داریم بکنیم، ما هم همان هستیم؛ ما هم همان رژیم هستیم؛ ما هم همان ظالم هستیم. این یک مطلبی است که باید همه بدانند و همه ملت باید بدانند. و در رأس آنها این است که روحانیون و کسانی که مرجع امورند در همه جاها، دولت اسلامی- عرض بکنم که- ارتش اسلامی، همه قوای انتظامیهای که حالا همه میگویند ما اسلامی هستیم و از طاغوت بیرون آمدیم و به اسلام گرایش پیدا کردیم، مجرد لفظ فایده ندارد؛ باید محتوا داشته باشد. باید شهربانی حالا وضعش با آن وقت تغییر بکند؛ نه لفظش تغییر بکند و وضعش همان باشد. باید شهرداریها همین طور باشند. ارتشیها همین طور باشند، وزارتخانهها همین طور باشند ادارات همین طور باشند، بازار همین طور باشد، بازار باید بازار اسلامی باشد، نه بازار چپاولگری؛ نه بازار قاچاق؛ بازار اسلامی باشد؛ به حال مردم رسیدگی بکنند. این مردم دارند از بیبضاعتی چه میشوند، آنهایی که فرصت طلبند حالا اجناس را چند مقابل بالا میبرند! اینها با وضع اسلام موافق نیست؛ مخالف است ....
بنا بر این، الآن بر عهده ما همه، همه افراد ملت، از صدر تا ذیل، چه در دستگاههای حکومتی باشند چه نباشند، چه در دستگاههایی باشد که تمشیت امور را میکنند چه نباشد، الآن به عهده همه ما این است که ما کارهایمان را موافق اسلام قرار بدهیم. و اسلام را حالا که میگوییم جمهوری اسلامی هست و حالا که میگوییم مملکت اسلامی است و حالا که میخواهیم عرضه کنیم به خارج که این ایران الگو باشد از برای سایر جاها، یکوقت جوری نباشد که یک الگویی باشد، الگوی شیطانی باشد؛ و ما غفلت از آن بکنیم. باید یک الگوی اسلامی باشد و این وظیفه بر عهده همه ماست.
ان شاء اللَّه خداوند همه شما را موفق بدارد. و من تشکر میکنم از اینکه آقایان از راه دور آمدند برای ملاقات ما. و امیدوارم که این امور هم اصلاح بشود ان شاء اللَّه.
[یکی از حضار در مورد اقتصاد و امکانات اقتصادی سخن گفت، امام فرمود:].
من دیگر وقتم کم است؛ وقت من کم است. امور باید موافق اسلام باشد. ثروت اگر ثروتی است که مخالف اسلام است، مصادره خواهد شد؛ حساب خواهد شد. این املاکی که گفته شد که مصادره میشوند و دولت چه میکند املاک مردم نیست. عبارت از زمینهای مواتی که دولت سابق بدون اینکه مالک باشد فروخته است؛ یا اشخاصی بدون اینکه مالک شده باشند فروختهاند. اینها هست. نه اینکه یک کسی خودش زمینی را احیا کرده، و بروند از او بگیرند. این حرفها نیست در کار؛ اسلام این حرفها را ندارد که برای هوای نفس اشخاص مال مردم را از آنها بگیرد [چنین] نیست. مال مردم روی حقوق حقه شرعی و روی موازین الهی باید درست بشود. و اگر موازین الهی عمل بشود، همه امور درست میشود.» (صحیفه امام، ج8، ص: 1 ـ 7)
ـ سخنرانی در جمع هیأت قائمیه تهران؛ قیام برای خدا- تکلیف مسلمین (1358)
«امیدوارم که ما همه جزء هیأت قائمیه باشیم و همه با آن وظایفی که اسلام، قرآن، تحت لوای حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه- برای ما تعیین فرمودهاند عمل کنیم و صورتها را محتوای واقعی به آن بدهیم، و الفاظ را معانی حقیقی. شاید این وصفی که برای حضرت صاحب- سلام اللَّه علیه- ذکر شده است دنبال همین آیه شریفه که میفرماید: قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی[6] دنبال همین معنا باشد که همه باید قیام بکنیم، قیام واحد؛ که بالاترین قیام همان قیام آن شخص واحد است و همه قیامها باید دنبال آن قیام باشد؛ و قیامْ «للَّه» باشد. خدای تبارک و تعالی میفرماید که من فقط یک موعظه دارم به شما: قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ. به امت بگو که فقط من یک موعظه دارم به شما، و آن موعظه این است که قیام کنید، و قیامْ «للَّه» باشد؛ «قیام للَّه» کنید. البته آن حضرتْ قیامِ للَّه میفرمایند؛ و آن لِلّهی که و آن خلوصی که برای ایشان هست، برای دیگران نیست لکن شیعههای بزرگوار آن حضرت هم باید پیروی از او بکنند در اینکه قیام کنند «للَّه،» برای خدا؛ که اگر قیام برای خدا باشد، اگر عمل برای خدا باشد اگر نهضت برای خدا باشد، شکست ندارد. برای اینکه آن چیزی که برای خدا هست اگر در صورت هم خیال بشود که شکست خورد، به حَسَب واقع شکست نخورده است. حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- با معاویه جنگ کردند و شکست خوردند لکن شکست نبود. این شکستِ صوری، شکست حقیقی نبود؛ چون قیامْ للَّه بود، قیامِ للَّه، این شکست ندارد. تا امروز هم او غالب است، تا ابد هم او غالب است.
سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- با چند نفر از اصحاب، چند نفر از ارحامشان، از مخدَّراتشان قیام کردند. چون قیام للَّه بود، اساس سلطنت آن خبیث را به هم شکستند. در صورتْ ایشان کشته شدند لکن اساس سلطنت را، اساس سلطنتی که میخواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتی درآورد. خطری که معاویه و یزید برای اسلام داشتند این نبود که غصب خلافت کردند؛ این یک خطر، کمتر از آن بود؛ خطری که اینها داشتند این بود که اسلام را به صورت سلطنت در میخواستند بیاورند، میخواستند معنویت را به صورت طاغوت درآورند، به اسم اینکه «ما خلیفه رسول اللَّه هستیم» اسلام را منقلب کنند به یک رژیم طاغوتی. این مهم بود. آن قدری که این دو نفر ضرر به اسلام میخواستند بزنند یا زدند جلوتریها آن طور نزدند. اینها اصل اساس اسلام را وارونه میخواستند بکنند. سلطنت بود، شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان. «خلیفه رسول اللَّه» و در مجلسِ شرب خمر؟! و در مجلس قمار؟! و باز «خلیفه رسول اللَّه» نماز هم میرود در جماعت میخواند! این خطر از برای اسلام خطر بزرگ بود. این خطر را سید الشهدا رفع کرد. قضیه قضیه غصب خلافت فقط نبود. قیام سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- قیام بر ضد سلطنت طاغوتی بود. آن سلطنت طاغوتی که اسلام را میخواست به آن رنگ درآورد که اگر توفیق پیدا میکردند، اسلام یک چیز دیگری میشد. اسلام میشد مثل رژیم 0052 ساله سلطنت. اسلامی که آمده بود و میخواست رژیم سلطنتی را و امثال این رژیمها را به هم بزند و یک سلطنت الهی در دنیا ایجاد کند، میخواست «طاغوت» را بشکند و «اللَّه» را جای او بنشاند، اینها میخواستند که «اللَّه» را بردارند، «طاغوت» را جایش بنشانند. همان مسائل جاهلیت و همان مسائل سابق. کشته شدن سید الشهدا سلام اللَّه علیه- شکست نبود چون قیامْ للَّه بود، قیامِ للَّه شکست ندارد.
خدای تبارک و تعالی میفرماید: فقط یک موعظه- همه موعظهها را حالا. یک موعظه- من دارم. پیغمبر اکرمْ واسطه، خدا واعظ، ملت مُتَّعِظ. من فقط یک موعظه- بیشتر از یک موعظه ندارم. إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ اینکه برای خدا قیام کنید؛ وقتی که دیدید که دین خدا در معرض خطر است، برای خدا قیام کنید. امیر المؤمنین میدید که دین خدا در خطر است، معاویه دارد وارونه میکند دین خدا را، برای خدا قیام کرد. سید الشهدا هم همین طور برای خدا قیام کرد. هر وقت دیدید- این یک مطلبی است که برای یک وقت نیست؛ موعظه خدا همیشگی است- هر وقت دیدید که بر ضد اسلام، بر ضد رژیم انسانی- اسلامی- الهی خواستند که قیام کنند، خواستند وارونه کنند مسائل اسلام را، به اسم اسلام اسلام را بکوبند، اینجا للَّه باید قیام کرد. و نترسید از اینکه شاید نتوانیم، شاید شکست بخوریم؛ شکست تویش نیست.
من در پاریس که بودم بعضی خیراندیشها میگفتند که نمیشود دیگر! وقتی که نمیشود باید چه کرد؟ باید یک قدریئئ ...] گفتم ما تکلیف شرعی داریم عمل میکنیم و مقید به این نیستیم که پیش ببریم. برای اینکه آن را ما نمیدانیم، قدرتش را هم الآن نداریم اما تکلیف داریم. ما تکلیف شرعی خودمان را عمل میکنیم. من این طور تشخیص دادم که باید این کار را بکنیم. اگر پیش بردیم، هم به تکلیف شرعی عمل کردهایم هم رسیدهایم به مقصد. اگر پیش نبردیم، به تکلیف شرعیمان عمل کردهایم. نتوانستیم، حضرت امیر هم نتوانست؛ تکلیف را عمل کرد ولی در مقابلش ایستادند؛ اصحاب خودش ایستادند در مقابلش، نتوانست. این چیزی نیست. خوب، ما به اندازه قدرتمان میتوانیم کار بکنیم. وقتی که ما دیدیم که- یا شما دیدید که- یک رژیمی اسلام را دارد وارونه میکند، به اسم عدالت اسلامی دارد ظلم را ترویج میکند، میخواهد اسلام را این جوری معرفی کند؛ یکوقت میایستد میگوید من کاری به اسلام ندارم، این سبکتر است تکلیف برای انسان. یکوقت یک کسی قرآن طبع میکند و زیارت سید الشهدا، حضرت رضا- سلام اللَّه علیه- میرود و در ملأ عام نماز میخواند و حرفهایش هم این است که «عدالت اسلامی را ما میخواهیم جاری کنیم، ما میخواهیم اسلام را» و آن وقت اسلام را که فریاد میزند «ما اسلام را میخواهیم درست کنیم»، وارونه درست میکنند؛ اینجاست که تکلیف مشکل است. اینجاست که اسلام در خطر است؛ که انعکاسش در خارج و گاهی هم در داخل، اگر اینها موفق میشدند در داخل هم گاهی انعکاس این بود که «خوب، همین است دیگر، رژیم اسلامی همین است»! ما قیاممان، شما قیامتان برای خدا باید باشد. وقتی دین خدا را انسان در خطر دید برای خدا باید قیام کند. وقتی احکام اسلام را در خطر دید برای خدا باید قیام کند. توانست، عمل کرده به وظیفه و پیش هم برده؛ نتوانست، عمل به وظیفه کرده. گاهی وقتها تقیّه حرام است. آن وقتی که انسان دید که دین خدا در خطر است نمیتواند تقیّه بکند. آن وقت باید هر چه بشود برود. تقیّه در فروع است، در اصول نیست. تقیّه برای حفظ دین است. جایی که دین در خطر بود جای تقیّه نیست، جای سکوت نیست.
حالا ما ببینیم وظیفهمان چیست. تا حالا انجام دادید وظایف اسلامیتان را- و خداوند به همه شما اجر عنایت کند- تا حالا همه با هم دست به هم دادید، جناح روحانی، جناح دانشگاهی، جناح بازاری، جناح اداری، جناح ارتشی- یک قشرشان البته همه دست به هم دادند و این دیوار بلندی که واقع شده بود بین ملت و آن چیزی که باید به آن برسد- و اسلام- آن را شکستید. خداوند به شما اجر عنایت کند. اما حالا تمام شده دیگر قضیه؟ ما حالا دیگر آسوده هستیم و هر کدام باید برویم سراغ کارهایمان یا خیر، آسوده نیستیم باز هم؟ باز هم بین راه هستیم؟ الآن ما باز محتوای اسلام را، واقعیت اسلام را در ایران پیاده نکردیم. ما، همه ما رأی دادیم به جمهوری اسلامی؛ صحیح. با رأی تنها اسلام نمیآید. به حسب رسمیت، رسمیت مملکت ایران الآن جمهوری اسلامی است، به حسب رأی همه مردم؛ اما محتوای اسلام باید در این جمهوری اسلامی تحقق پیدا بکند. فقط ما بگوییم جمهوری اسلامی و همه جهاتش غیر اسلامی باشد، این اسلام نمیشود که! آن هم سابق میگفت اسلام! معاویه هم داد میکرد اسلام! نماز جماعت هم میرفت میخواند، امام جماعت هم بود. خلفای بنی العباس هم بعضیشان از فضلا و علما بودند و بعضیشان- یا همهشان- هم نماز جماعت میخواندند و آداب صوری را عمل میکردند؛ لکن محتوای اسلام را اینها، محتوای قرآن را اینها میخواستند تهی کنند. اینها با اعمالشان میخواستند که یک اسلامِ منهای محتوا مثل حالا؛ اسلامِ منهای روحانیت اسلام منهای محتواست. محتوای اسلام را اینها دارند درست میکنند. اینها میخواستند که یک اسلامی [...] «اسلام را قبول داریم»؛ بله، اسلام اما الفاظ فقط! دیگر از حد لفظ نرود به محتوا.
محمدرضا خان هم اسلام را میگفت قبول داریم. هیچ هم مضایقه نداشت از اینکه شما بروید توی مساجد نمازتان را بخوانید؛ و لو اینکه این مضایقه این هم داشت از ترس یک چیز دیگر. انگلیسها که آمده بودند عراق را گرفته بودند، شنیدم که آن سردارشان دیده بود که یک کسی دارد بالای مأذنه یک چیزی میگوید- اذان میگفتند. گفته بود این چیست؟ گفته بودند اذان میگوید. گفته بود که به امپراتوری انگلستان هم ضرر دارد این؟ گفته بودند نه. گفت بگوید، هر چه میخواهد بگوید! نماز و روزه ما به امپراتوری انگلستان ضرری نداشت، هیچ هم کاری نداشتند؛ بروید هر چه میخواهید نماز بخوانید، هر چه میخواهید روزه بگیرید! آنی که به امپراتوری همه ضرر داشت آن اسلام و محتوای واقعی اسلام بود که مع الأسف بسیاریاش مَنْسی واقع شده است. سیاسات اسلام همچو منسی شده است که اصلًا سیاست یک ننگی بود در اینجا! فلان آخوند «سیاسی» است! و «ساسة العباد»، که در «زیارت جامعه» میخوانیم، اگر به یک مقدس مآبی هم میگفتند، تعبیرش لا بد میکردند. جرأت نمیکرد بگوید که آن هم سیاسی است. این یک چیز ننگآوری بود که یک کسی در حکومت دخالت بکند که این حکومت باید صحیح باشد؛ جریان صحیح باید باشد. این از تبلیغات همان شیاطین بود که میخواستند قشر اسلام را- صورتش را نگه دارند و ماها مشغول به همین صورتها باشیم و محتوا نباشد در کار. کارهایشان را انجام بدهند، محتوای اسلام که مهمش اسلام قیامِ للَّه، نهضتِ للَّه، جلوگیری از ظلم ظالمین، از ستم ستمکاران، اجرای عدالت اسلامی، اینها را مَنْسی؛ برویم هر چه دلمان میخواهد مسأله بگوییم! هر چه میخواهیم نماز بخوانیم! مسأله گفته نشود که باید جلوگیری از طاغوت کرد. این را نگویید مسأله؛ هر چه دیگر میخواهید بگویید اما این نباید گفته بشود. سینه بزنید لکن هیچ صحبت از سیاست نکنید؛ همان سینه بزنید بیمحتوا! باید سینه زدن هم محتوا داشته باشد.
امسال باید چراغان بکنید با محتوا؛[7] نه صِرف چراغان. صرف چراغان خوب است اما آن فایدهای که برای اسلام باید داشته باشد [ندارد]. خصوصاً چراغان برای کسی که قیام میکند، چراغان برای قیام للَّه. یک پرتوی باشد این چراغان از قیام للَّه، از جلوگیری از مفاسد، از ریشه کندن این ریشههای فاسدی که الآن بین مردم منتشر هستند باز؛ این ریشههایی که میخواهند نگذارند این نهضت پیش برود با هر صورت. چراغان در کمال خوبی، در کمال عظمت- با محتوا. باید امسال فرق کند با همه سالها. شما امسال باید جبران کنید آن جهات سابق [را]. یکوقت به وقوف است، یکوقت به حمله.[8] آن جهاد بود که آن روز کردید، این هم جهاد است که امروز میکنید؛ اما متوجه باشید که أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ، إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ؛ اینکه نهضت، قیام، برای خدا باشد. هر کاری میکنید برای خدا باشد. نمایش نباشد، برای خدا باشد. پر نمایش اما نه برای نمایش، برای خدا. محتوایش را حفظ کنید. گویندگانی بیایند در مجالس شما که مسائل را درست بگویند برایتان.
ما الآن به آخر نرسیدیم. تا حالا [جمهوری اسلامی] جز یک الفاظی بیشتر نبوده. البته کارهایی کردهاند اما آنی که ما میخواهیم تا حالا نشده است. یک رأیی دادیم به جمهوری اسلامی. آن رژیم رفت و یک رژیم دیگری است لکن باید همه چیز اسلامی بشود. آن روزی ما به آخر مقصد رسیدیم که همه چیزمان اسلامی باشد. بازار یک بازار اسلامی باشد. بازاری که یک متاعی را یک تومان میخرد و سی تومان به این فقرا و ضعفا میدهد این بازار اسلامی نیست. بازاری که قاچاق وارد میکند و به قیمتهای گزاف میدهد و اقتصاد اسلام را میخواهد به هم بزند این اسلامی نیست؛ این بازارْ اسلامی نیست. اینها باید اسلامی بشود؛ خودشان اسلامیاش کنند. بازاری که به فکر ضعفا و فقرا نباشد، بازاری که پهلویش ضعیف باشد و به فکر نباشد، این بازارْ اسلامی نیست. ملتی که اینجا قصرهای روی هم روی هم درست کنند، و آنجا زاغهنشینها باشند- شما همه زاغهنشین را دیدید چه طورند؛ لا بد شماها دیدید، من هم صورتش را دیدم. یک مملکتی که زاغهنشینها آن طور باشند و مردم به فکر اینها نباشد، این مملکتْ مملکت اسلامی نیست. این صورت است، محتوا ندارد.
حضرت امیر میفرماید- به حَسَب نقل- که شاید در سرحدات یک کسی گرسنه باشد؛ به خودش رنج میدهد که مبادا یکی کسی از او گرسنه تر باشد. آن امیر ماست، او آقای ماست، امام ماست. ما هی بگوییم امام و اقتدا نکنیم به او؟ در کارها هیچ اقتدا نباشد؟ «امام» معنایش این است؟ «شیعه» معنایش این است که مشایعت کند؛ همان طوری که تابوت را که میبرند، اگر همه از این طرف دنبال تابوت رفتند، تشییع کردند او را، اگر تابوت را از این طرف میبرند یکی از این طرف برود، این را تشییع نکردند؛ شیعه باید این طوری باشد؛ مشایعت کند علی را. البته قدرت نداریم ما مثل او. هیچ کس قدرت ندارد؛ اما به زهد، به تقوا، به رسیدگی به مظلومها، به رسیدگی به فقرا، مشایعت کنیم از او. نمیتوانیم مثل او زندگی بکنیم، نمیتوانیم که مشی او را داشته باشیم، قادر بر این نیستیم؛ او یک موجودی بوده معجزهای؛ جمع ما بین تضاد، جمع بین همه ضدها را کرده بود. یک آدم در قدرت آن طور که- به حَسَب نقل- از این طرف میزد دو تا میکرد، از این طرف در جنگ میزد میکشت تمام کسانی که بر ضد اسلام بودند؛ از آن طرفْ یک آدم زاهد، یک آدم عابد؛ تا صبح بنشیند نماز بخواند آدم زاهد و عابد اهل جنگ نیست. آدم جنگجو هم بیشترش اهل زهد و تقوا و امثال ذلک نیست. جمع میکرده او بین همه. ماها نمیتوانیم اما میتوانیم که اقتدا کنیم به او تا حدودی؛ میتوانیم رسیدگی کنیم به فقرای مملکتمان، به ضعفایمان.
یک تحولی در ایران پیدا شد- تحول روحی؛ که این تحول روحی از این غلبهای که کردید بر طاغوت و او را عقب زدید، و همه دنیا به قول شما متحیر بود، این تحول از آن بالاتر بود. تحول روحی که در ملت پیدا شد، ملتی که از یک پاسبان میترسید ریخت در خیابانها؛ بچه و بزرگش گفت: «ما شاه را نمیخواهیم». از یک پاسبان میترسید دیروز؛ امروز این طور شد. این تحولْ تحول روحی بود که خداداد. یک ملتی که چَک و چَک میکرد در معاملاتش برای زیاد شدن و کم شدن- در یک برهه از زمان- همچو انسانی رفتار میکرد با اهل ملت خودش و همچو تحول برایش حاصل شده بود که یکی از آقایان میگفت که دیدم یک زنی ... در آن تظاهرات- آن وقت که تظاهر میکردند- یک زنی یک کاسهای دستش است، پول در آن است. گفتم لا بد مثلًا فقیر است؛ تا رسیدم به او ... دیدم میگوید که امروز تعطیل است و اینهایی که دارند میروند ممکن است بعضیشان بخواهند تلفن کنند؛ پول هم که حالا نمیتوانند پیدا کنند، من اینها را گذاشتهام برای تلفن. این یک امر کوچکی است ولی خیلی بزرگ است این. یک تحولی است که عظمتش خیلی زیاد است. در یک برهه از زمان، آن وقتی که انقلاب بود و فشار بود، وقتی که- آن طور که من میشنیدم- وقتی که این آقایان که در خیابان میآمدند عبور میکردند، از اطراف، از خانهها چیز به آنها میدادند، آب میآوردند، گلاب میزدند، چه میدادند، ساندویچ میدادند. یک حس انسانی تعاون پیدا شده بود در آن حال انقلاب. این انقلاب روحی از آن انقلابی که در خارج واقع شد عظمتش زیادتر است. اگر این انقلاب را ما حفظ بکنیم و آقایان حفظ بکنند، بدانند که از همه پیروزیها بالاتر است.
این انقلاب روحی را حفظش کنید. حالا که رسیدیم ما به- مثلًا- یک قسم از پیروزی، و آن رفع موانع است، حالا مدتی اعتصاب شده است و مثلًا کم دخلی شده است، حالا این طور نباشد که تلافی بخواهید درآورید. تلافی آن اعتصابهایی که کردید حالا بخواهید به جان مردم بیفتید و تلافی کنید. اگر این طور باشد، آن روحیه اسلامی- الهی از دست رفته است؛ و اگر آن روحیه از دست رفت، پیروزی هم از دست ما میرود. این را باید حفظش کنید. این تحول روحی را باید حفظش کنید. نگویند که حالا گذشت و دیگر چطور؛ هر که برود سراغ کار خودش، و هر که سر کسب خودش! و آن طوری که هر روز تقریباً- حالا با کم و زیادتش- به ما هی میآیند شکایت میکنند که گرانفروشی چقدر شده، گرانفروشی چه شده، قاچاقگری چقدر شده، هروئین فروشی چقدر شده، تریاک فروشی چقدر شده. اگر برگردد آن تحول روحی، که یک برهه از زمان بود و شما را به پیش برد، اگر خدای نخواسته آن برگردد، خوف این است که جهات دیگر هم برگردد، عنایت خدا برگردد ....
عنایت خدا به این ملت، این پیروزی را به ما داد. هیچ کس نکرد، خدا کرد. هیچ کس، نیست؛ آنکه هست خداست؛ عنایت کرد به ما. این حس تعاون که در مردم پیدا شد، رحمت خدا به اینها توجه پیدا کرد. خدای تبارک و تعالی عنایت دارد به بندگان خودش؛ به ضعفا عنایت دارد. این حس تعاون که پیدا شد، رحمت خدا دنبالش بود. این رحمت خدا و عنایت خدا شما را به پیروزی رساند. کوشش کنید این را نگهش دارید. اگر نگه داشتید پیروزی شما تا آخر است- تا آخرِ آخر، و اگر خدای نخواسته از دست ما برود نمیدانم چه میشود. من امیدوارم که امسال با شکوه هر چه تمامتر و با محتوای هر چه تمامتر این جشن بزرگ ان شاء اللَّه تعالی انجام بگیرد[9] و آقایان هم با سلامت و سعادت و آقا ان شاء اللَّه به سلامت، و همهمان با هم این نهضت را به پیش ببریم که همه با هم یک جمهوری اسلامی، با محتوای اسلامی، در همه جهات [تشکیل بدهیم]. خداوند تأییدتان کند ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج8، ص: 8 ـ 16)
ـ سخنرانی در جمع عشایر کهکیلویه و بویراحمد؛ مسئولیت عشایر- ساختن ایران (1358)
«در مسائلی که ما حالا با آن روبه هستیم، شاید بیشتر احتیاج به عشایر- همه عشایر- داشته باشیم؛ برای اینکه- مع الأسف- در زمان رضا خان یکی از مقاصدشان این بود که عشایر ایران نباشند؛ یعنی مقاصد خارجیها. آنها فکر کردند که پشتوانه ایران و ملت، چه در جهت روحانی و چه در جهات سیاسی و اجتماعی نباشد؛ از این جهت با همه این قشرها مخالفت میکردند. با همه عشایر و دستههای مرزنشین مخالفت میکردند؛ و در داخل هم با روحانیت مخالفت میکردند. آنی که ما الآن- همه- به آن احتیاج داریم، این است که کشور ما آرامش پیدا بکند، سر و سامان پیدا میکند، اگر آرامش پیدا کند، همه مقاصد کشوریها و اهل کشور حاصل میشود؛ و آرامش کشور بسته به این است که همه اقشار همراهی کنند، که مهمش عشایر هستند. عشایر اگر- چنانچه- همت کنند و در هر جا که هستند، آن منطقه را آرام کنند، نگذارند که قشرهایی که میآیند بخواهند اختلاف ایجاد کنند، بخواهند ناآرامی ایجاد کنند- یا بعضی از نادانها که خودشان مثلًا کارهایی میکنند و بر خلاف شرافت ملی است- خود این آقایان عشایر باید در هر جا هستند جلو بگیرند، تا اینکه آرامشی حاصل بشود و چرخهای اقتصادی کشور به راه بیفتد؛ که مع الاسف با رفتن اینها فهمیدیم که همه چیزها را خراب کردند و رفتند و چیزی نگذاشتند برای ما.
الآن ما احتیاج به این داریم که آرامش حاصل بشود که بازسازی و تعمیر خرابیهای سابق میسر بشود. اگر آرامش نباشد، هر جای مملکت یک صدایی درآید، یک اختلافی بشود، خوب، قهراً دولت آن وقت کارهایی که میخواهد برای سازمان دادن بکند، نمیتواند بکند و اما اگر آرامش پیدا بشود، که ان شاء اللَّه با همت همه، جمهوری اسلامی- به حسب معنایش نه فقط رأیش، به واقعیتش- تحقق پیدا بکند و دولت مستقلی پیدا بشود، احکام اسلام تحقق پیدا بکند، آن وقت برای همه قشرهای ملت سعادت است؛ هم سعادت دنیا و هم سعادت آخرت. در هر صورت ما الآن احتیاج به کمک داریم؛ همه ما باید در این مملکتی که خراب کردند و رفتند، همدست بشویم. آرامش را اول حفظ بکنیم، دنبالش هم، همه با هم دست به هم بدهیم، ساخته بشود.
معلوم است همه جا توجه به آن نشده. نه این است که شما خیال کنید که به عشایر شما توجه نشده؛ الآن هر عشیرهای از هر جا که میآید اعتقادش این است که فقط آنجا از همه جا بدتر است. بختیاریها بیایند، همین مطلب را میگویند که هیچ جا به خرابی بختیاریها نیست؛ عرض کنم که بلوچها میآیند همین را میگویند، کردستانیها همین را میگویند. همه هم یک مطلب صحیحی است؛ برای اینکه به هیچ کدام رسیدگی نشده است. من کراراً گفتهام که تهران- که مرکز هست و همه قوای دولتی در آنجا بیشتر میخواهند فعالیت کنند- مثلًا برای تعمیر الآن در تهران سی محله- ظاهراً همین حدود که به من نوشته بودند هست- که این محله زاغهنشینها و- عرض کنم که- چادرنشینها و اینها هستند؛ در خود تهران؛ که اینها هم هیچ ندارند؛ نه برق دارند، نه آب دارند، نه اسفالت دارند، نه بهداری دارند؛ هیچ ندارند، در تهران این هست. این برای این بوده است که کاری اینها نداشتند به اینکه ملت چه بشود. آنها میخواستند منافع خودشان را و منافع امریکا و امثال امریکا را تأمین کنند. از این جهت به اینکه به حال ملت برسند، اصلًا این مطرح نبوده پیش آنها، که در یک مملکتی ملت خودش هم یک چیزی است. آنها چیزهایی که باید برای خود ملت صرف بشود دادند به غیر؛ ابداً مربوط به ملت هیچ نشد.
از این جهت شما خیال نکنید که فقط عشایر شما و نقاطی که شما هستید- ناحیههای شما- بهش رسیدگی نکردند. به هیچ جا رسیدگی نکردند؛ تهرانش این طور است، شهرستانهای دیگر این طور است.
از بعضی از شهرهای طرف اهواز- شاید طرف بهبهان، آنجاها- که من نجف بودم بعضی از تجار کویت- که مربوط به آن طرف بود- این و آن میآمد [ند] پیش من، که شما اجازه بدهید که از سهم امام، ما یک آب انبار برای فلان شهر، فلان ده، درست بکنیم برای اینها. آب خوردن ندارند؛ باید آب باران جمع بشود. آب باران یک آب انباری میخواهد که درش آب جمع بشود که برای سال این- مثلًا- ده باشد. آن میگفت که الآن زنهای این ده برای آوردن آب یک فرسخ راه میروند؛ باید بروند تا برسند به یک آبی، کوزهشان را آب کنند از آنجا، بیاورند. در فکر اینکه برای یک ملت یک کاری بکنند نبودند؛ و حالا در فکرند؛ لکن این قدر آشفته است کار، که مهلت لازم دارد. مهلتهایی میخواهد که اینها بتوانند برسند به کارهایشان؛ و الّا دولت الآن در فکر این هست؛ برنامههایی برای این مسائل هست. برای اسفالت برنامههایی در دست است که الآن هم که نخست وزیر اینجا بود گفت در جاهای مختلفی شروع شده اینها؛ و ان شاء اللَّه امیدوارم که آرامش اگر در مملکت باشد- برای اینکه، دیگر آن چپاولها نیست، آن دزدیها نیست، و منافعی که در مملکت هست مال خودش، صرف در خودش میشود- ان شاء اللَّه همه امور اصلاح بشود.
خداوند ان شاء اللَّه شما عشایر را- که ذخیره مملکت هستید- حفظ کند؛ و امید است که ان شاء اللَّه همه ما به وظایف اخلاقی و اسلامی خودمان عمل بکنیم، تا آنکه نگذاریم این قشرها بیایند و فساد بکنند، بین جوانها بروند حرفهایی بزنند که آنها را بخواهند- عرض کنم که- بر خلاف مسیر اسلام و مسیر کشورمان بخواهند تحریکاتی بکنند؛ این دیگر با خود سران عشایر هست که در آنجاها هر چه بتوانند برای منفعت اسلام، کشور خودشان، و ملت خودشان زحمت بکشند. ان شاء اللَّه همهتان موفق باشید.
[یکی از حضار اظهار میدارد: اگر حضرت امام امر بفرمایند ما آماده حراست از مرزهای کشور در منطقه عشایری هستیم.].
ان شاء اللَّه موفق باشند. البته مرزها را باید خود آقایانی که در مرز هستند حفظ کنند، که از خارج یک اشخاص غیر صحیحی وارد نشوند. چنانکه گفته میشود، افرادی هستند که از خارج وارد میشوند، اسلحههایی وارد میشود؛ مواد مخدره از قبیل هروئین، تریاک و این طور چیزهایی که مضر است به حال مملکت، وارد میشود؛ و الآن هم ارتش خیلی قدرت ندارد، ژاندارمری خیلی قدرت ندارد- که مشغولند برای اینکه قدرت بهشان بدهند- لکن باز میایستند. الآن خود ملت باید این مسائل را حل کند. الآن مملکت مال خودتان شده؛ وقتی مملکت مال خودتان باشد مثل اینکه برای عایله خودتان خدمت میکنید. برای مملکت خودتان هم خودتان باید خدمت بکنید؛ و هر نابسامانیهایی که هست در هر جا، باید خود شماها رفعش بکنید. ان شاء اللَّه موفق باشید، مؤید باشید ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج8، ص: 17 ـ 20)
ـ سخنرانی در جمع اعضای ستاد بسیج اقتصادی؛ اقتدار ایران امروز (1361)
«کسانی که سنشان اقتضا میکند و زمانهای گذشته را به یاد دارند، میدانند که چگونه جنگ شد و به کشور ما وارد شدند و عواقب جنگ چه بود و چه چیزهایی را به دنبال داشت.
در جنگ دوم جهانی ما هیچ قدرتی نداشتیم و دیگران به کشور ما وارد شدند و من به یاد دارم که بر ملت چه گذشت. من باب نمونه، در آن موقع وسایل اولیه زندگی پیدا نمیشد و اگر هم بود فاسد بود. شما اگر زندگی امروز مردم را نسبت به گذشته مقایسه کنید خواهید فهمید که بر خلاف گذشته امروز نایابی نیست، بلکه گرانی است.
مهم این است که امروز همه، همه چیز را بر روی ما بستهاند و این خود، نعمتی برای ما بوده است. وقتی همه درها بسته شد و فکرها باز، میبینید که فعالیتها آغاز شد و همه جا کانون فعالیت است. مردم همچنان در کنار دولت ایستادهاند و هیچ گاه دولت را تنها نگذاشتهاند و میبینید قریب دو سال است که جنگ را به خوبی به پیش میبرند. فتح خرمشهر یک مسأله عادی نبود. اینکه پانزده الی بیست هزار نفر به صف، برای اسارت بیایند و تسلیم شوند، مسأله عادی نیست، بلکه ما فوق طبیعت است. ایران امروز به عنوان یک ایران بزرگ و نیرومند مطرح است و در همه جا بر سر زبانهاست. صدام میگوید ما پیروزمندانه عقبنشینی کردیم!! قصه نادر را شنیدهاید که وقتی شکست خورد و به سردارها گفت: بنویسید ما شکست خوردیم. میرزا مهدی خان نوشت: چشم زخمی به ارتش ما وارد آمد. وقتی که نوشته را به دست نادر دادند، آن را پرت کرد آن طرف و گفت: بنویس با ما چه کردند. او این قدرت را داشت که بگوید ما شکست خوردیم. اینها اگر قدرت جبران داشتند به شکست خود اعتراف میکردند، ولی شکست آنها همیشگی تا ابد است.
از طرفی امریکا تشر میزند که ما منافع داریم. بلی، شما منافع دارید ولی ما از دستتان گرفتهایم. شما از آن طرف دنیا میخواهید دخالت کنید. مگر دخالت چگونه است؟
دخالت شما این است که صدام و منافقین را فرستادهاید. معنای دخالت این نیست که ریگان خودش بیاید. شما آقایان قدر این ملت را بدانید و کوشش کنید رضایت آنها را که با ما و شما همراهی کردند حاصل کنید. من از شما که مشغول خدمت به اسلام و مسلمین هستید تشکر میکنم و امیدوارم در کارتان موفق باشید.» (صحیفه امام، ج16، ص: 270 ـ 271)
ـ پیام تشکر به رئیس دولت امارات؛ تبریک حلول ماه مبارک رمضان (1363)
«حضرت آقای شیخ زاید بن سلطان آل نهیان، رئیس دولت امارات متحده عربی
تلگراف تبریک آن جناب به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا فرارسیدن این ماه بزرگ را به جنابعالی و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته، سعادت و عظمت عموم ملتهای اسلامی و پیروزی آنها را بر دشمنان اسلام از خدای تعالی مسألت دارم.» (صحیفه امام، ج18، ص: 474)
ـ نامه به فرمانده سپاه؛ موافقت با تشکیل ستادی برای اداره سه نیرو در سپاه (1365)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم. محضر مبارک فرمانده معظم کل قوا، حضرت امام خمینی- روحی فداه
با سلام و عرض ادب به استحضار میرساند، به موازات تنظیم اساسنامه سپاه، نیروهای رزمی سپاه در حال شکلگیری بودند، و تیپ و لشکرهای ما غالباً به موازات و یا پس از تصویب اساسنامه سپاه بنا به ضرورت دفاع از انقلاب اسلامی تشکیل شدند. اکنون با صدور فرمان تاریخی حضرت عالی مبنی بر تشکیل نیروهای سهگانه، به یک ستاد برای اداره سه نیرو نیازمندیم. در صورتی که بخواهیم از ستاد مرکزی سپاه قدیم بدین منظور استفاده کنیم، از آنجا که تشکیلات و سازمان سپاه قدیم بر اساس اساسنامه برای انجام مأموریتهای ضد انقلاب و یا بسیج مردمی به صورت استقراری در شهرها و استانها شکل گرفته، بایستی هم از نظر شکل و هم در بعد اختیارات در ستاد مذکور تغییراتی بدهیم که این امر نیازمند مصوبه مجلس شورای اسلامی و یا تأیید حضرت عالی است و یا اینکه یک ستاد جداگانه برای اداره سه نیرو تشکیل دهیم که تأیید حضرت عالی در هر یک از دو شیوه مذکور، مشکلات تشکیلاتی فعلی ما را حل خواهد کرد. طبق صحبتهایی که با سرور عزیزم جناب آقای هاشمی رفسنجانی در این زمینه داشتیم به این نتایج رسیدیم:
1- اداره سپاه قدیم کما فی السابق طبق اساسنامه.
2- تشکیل یک ستاد برای اداره سه نیرو. ان شاء اللَّه با تأیید حضرت عالی بتوانیم بیش از پیش در خدمت به انقلاب اسلامی لیاقت و توفیق یابیم. ملتمس دعا 4/ 3/ 1365- محسن رضایی].
بسمه تعالی
موافقت میشود. ان شاء اللَّه تعالی موفق باشید. 8/ 3/ 65 روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج20، ص: 47 ـ 48)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان نظام؛ ضیافت اللَّه در عالم ماده و عالم مثال (1366)
«ان شاءاللَّه، امیدوارم که این عید سعید به همه مسلمین و همه مظلومان جهان، خصوصاً ملت شریف ایران، مبارک باشد. من فکر میکردم که این ضیافتی که شما مؤمنین دعوت برش شدید، که ضیافت اللَّه است، این چی است. دعوت شدیم به ضیافت اللَّه. و ضیافت اللَّه در عالم ماده، عبارت از این است که ما را پرهیز بدهد از تمام شهوات دنیوی. این مرتبه مادی ضیافت اللَّه است که همه کسانی که دعوت شدند به این ضیافت، بدانند که ضیافت خدا در این نشئه، چشمپوشی از شهوات است و ترک آن چیزی که قلب انسان؛ یعنی، روح طبیعی انسان بهش مایل است، آنها را باید ترک کند. این ضیافت خداست و این ضیافت سایه ضیافتهایی است که در طول عالم وجود تحقق دارد، منتها در عالم ماده به این صورت است که ترک شهوات طبیعی است، شهوات جسمانی است و در عالم مثال، ترک شهوات خیالی است و در عالم بعد از مثال، ترک شهوات عقلانی است، روحانی است.
شهوت در هر جا به یک صورت تحقق دارد. در این عالم به همین طوری [است] که میدانید و در عالم بعد از این عالم؛ عالم مثال، شهواتی که انسان در عالم مثال دارد بالاتر از شهواتی است که در عالم طبیعت دارد و جلوگیری از آن هم مشکلتر است. و ضیافت اللَّه در آنجا این است که از آن شهوات انسان منصرف بشود از شهوات نفسانی، آن شهوات نفسانیای که الآن عالم گرفتارش است. شهوات عقلانی هم که بالاتر از این شهوات است، ضیافت اللَّه در آنجا باز این است که از آن شهوات عقلانی هم باید دست برداشت. و در همه این مراتب هم شیطان وارد است که نگذارد شما در این ضیافت اللَّه استفاده کنید؛ در عالم طبیعت نگذارد، در عالم خیال نگذارد، در عالم عقل هم نگذارد.
و دست برداشتن از آن آمال عقلانی نیز مشکلتر از دست برداشتن از این آمال دیگر است. آمال نفسانی که پایینتر از آمال عقلانی است، عالم را به آتش کشیده.
تمام این جنگها و تمام این نزاعهایی که در این عالم واقع میشود، چه در یک عایله واقع بشود یا در همه عالم، که آن هم یک عایله است، تمام اینها از همین سرکشی نفس است. و ضیافت اللَّه در آنجا، که ما دعوت بر آن شدیم، این است که وارد بشویم در آنجا و ترک کنیم آن شهوات نفسانیه را، و این بسیار مشکل است. شهوات جسمانی آسانتر است ترکش تا شهوات بالاتر، تا برسید به شهوات نفسانی. تا آن آخر انسان مبتلاست به این شهوات نفسانی. و ضیافت اللَّه هم در آن عالم این است که ما دعوت شدیم که ترک کنیم اینها را. اینجا ظل آنجاست و آنجا روح اینجاست، و شهواتِ عقلانی هم که در بسیاری از تمام عالم پرتو انداخته است، این بالاتر از شهوات روحانی و نفسانی و جسمانی است، و ضیافت اللَّه هم در آنجاست که آن هم ترک بشود. ضیافت اللَّه به ترک این چیزهاست؛ برای اینکه ضیافت، رفتن در حضور آن کسی است که انسان را دعوت کرده است. خدا دعوت کرده است، ما هم در اثر این، در دنبال این دعوت وارد میشویم در ضیافت.
آیا ما در این ماه رمضان، در این ضیافت وارد شدهایم و ترک کردهایم شهوات جسمانی را؛ فضلًا از شهوات خیالی و شهوات نفسانی و شهوات عقلانی؟ این دیگر هر کسی دست خودش است که خیال کند، ببیند چه کرده است. آیا در محضر حق تعالی است که دعوت کرده است ما را، ما رفتهایم در این محضر؟ وارد شدهایم در این محضر تا استفاده بکنیم یا وارد نشدهایم؟ در مسائل بالاتر از اینجا هم هست. اینها مراتبی است از آن ضیافت، فوق این ضیافات که آن ضیافت اهل معرفت است. خدا همه را دعوت کرده است به این ضیافت، و اهل معرفت و کُمَّل[10] از اولیا در آن ضیافت وارد میشوند و میتوانند. البته نادری میتواند از عهده برآید و فوق این همه مقامات، آن جایی است که دیگر ضیافتی در کار نیست؛ مضیفی و میهمانی و مهمانداری و ضیافتی در کار نیست.
آنچه در وهم تو ناید آن است که اصل مسأله دیگر میرسد به جایی که ضیافتی در کار نیست. و از جمله چیزهایی که در ماه مبارک هست، قضیه ادعیه ماه مبارک است. انسان وقتی ادعیه ائمه- علیهم السلام- را میبیند، چه در ماه مبارک، چه در غیر ماه مبارک- خوب، در ماه مبارک زیاد است ادعیه- اگر نبود این که نهی شدهایم از مأیوس شدن از رحمت خدا، ما باید وقتی آنها را میبینیم بکلی مأیوس بشویم. این امام سجاد است که مناجاتهایش را شما میبینید و میبینید چطور از معاصی میترسد. مسأله، مسأله بزرگتر از این مسائلی است که ما فکر میکنیم. مسأله غیر از این مسائلی است که در فکر ما یا در عقل عقلا یا در عرفان عرفا بیاید. مسئلهای است که اولیا میدانند چی است قضیه. آنها فهمیدهاند تا آن اندازهای که بشر باید بفهمد که قضیه چه بزرگ است و در مقابل چه عظمتی ما هستیم و سر [و] کار ما با کیست. اینها به ما تعلیم میدهند، و این طور نیست که دعا برای تعلیم ما باشد. دعا برای خودشان بوده است؛ خودشان میترسیدند، از گناهان خودشان گریه میکردند تا صبح.
از پیغمبر گرفته تا امام عصر- سلام اللَّه علیه- همه از گناه میترسیدند. گناه آنها غیر اینی است که من و شما داریم. آنها یک عظمتی را ادراک میکردند که توجه به کثرت، از گناهان کبیره است پیش آنها. حضرت سجاد در یک شبش- به حسب آن چیزی که وارد شده- تا صبح [گفت:] «اللَّهُمَّ ارْزُقْنی التَّجافِیَ عَنْ دارِ الغُرُورِ وَ الْانابَةَ الی دارِ السُّرُورِ و الْاسْتِعدادَ لِلْمَوتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْت».[11] مسأله، مسئله بزرگی است. آنها در مقابل عظمت خدا، وقتی که خودشان را حساب میکنند، و میبینند که هیچ نیستند و هیچ ندارند. واقع مطلب همین است: جز او کسی نیست و چیزی نیست، وقتی که توجه بکنند به عالم کثرت، و لو به امر خدا. این است که نسبت میدهند به رسول خدا که فرمود:
لَیُغانُ عَلی قَلْبی فَإنّی لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فی کُلِّ یومٍ سَبْعیِنَ مَرَّة.[12]
او غیر از این مسائلی بوده است که پیش ماهاست. آنها در ضیافت بودهاند، در ما فوق ضیافت هم بودهاند. در ضیافت بودهاند و از اینکه حضور در مقابل حق تعالی دارند و مع ذلک، دارند، مردم را دعوت میکنند. از همین، کدورت حاصل میشده. توجه به مظاهر الهی، از غیب متوجه شدن به شهادت به مظاهر الهی، و لو همهاش الهی است، برای آنها همه الهی است، لکن مع ذلک، از آن جایی که، از آن غیبی که آنها میخواهند که «کمالِ انقطاع إلیک» است، وقتی که توجه میکنند به مظاهر، این گناه بزرگ است. این گناه نابخشودنی است، این دار غرور است پیش سجاد. توجه به ملکوت دار غرور است. توجه به ما فوق ملکوت هم دار غرور است. توجه به حق تعالی طوری که دیگر ضیافتی در کار نباشد که مخصوص کُمَّل اولیا است، آنجا دیگر ضیافت اللَّه نیست در کار.
خداوند به ما نصیب کند که ما انکار نکنیم این مسائل را. از جمله چیزهایی که سد راه انسانیت است، انکار مقامات است؛ محصور کردن همه چیز را در این چیزهایی که خود ما میفهمیم. اگر یک کسی یک قدم بالاتر بگذارد- و لو لفظاً- این از دیانت به نظر آنها خارج شده است؛ این سد راه است. قدم اول یقظه[13] است. انسان باید بیدار بشود. ما همه الآن در خوابیم؛ «النَّاسُ نیامٌ».[14] اگر موت حاصل بشود برای انسان، آن وقت انتباه[15] است، ولی کو که حاصل بشود؛ عمده این است که انسان این مسائلی که وارد شده است، ملاحظه کند که تمام آن چیزی که در گفتار اهل معرفت علمی است، در ادعیه ما، فوق اوست. اگر انکار کردید، انکار آنها را هم کردید، انکار اقوال ائمه- علیهم السلام- را هم کردید، و لو نمیدانید. و این انکار، سد راه انسان است؛ نمیگذارد انسان یک قدم بالا برود. و این مآرب[16] نفسانی و هواهای نفسانی سرچشمه تمام مفاسدی است که در عالم هست؛ این مفاسدی که دنیا را به آتش زده است و دنیا در آتش، از دست آنها میسوزد.
لابد اخیراً شنیدهاید که رئیس جمهور آمریکا گفته است که کشور ایران یا رژیم ایران وحشی هستند. اگر مقصود از «وحشی» این است که رام نیستند در مقابل آن چیزهایی که شما میخواهید، گاو شیرده نیستند، این را شما اسمش را وحشی میگذارید، بگذارید. و اگر واقعاً «وحشی» به آن معنایی است که شما به خیالتان است که گفتهاند، میگویید، بیحساب دارید حرف میزنید.
وحشی آن است که نمیگذارد مردم، زورمندها به او تعدی کنند یا وحشی آن است که میخواهد تعدی کند؟ بیحساب نباید صحبت کرد. شما چنانچه رفراندم کنید بین ملتهای دنیا، که امروز وحشیترین رژیمها کی است، من گمانم این است که بین ملتها اگر اتفاق آرا نباشد، اکثریت قاطع هست که امریکا؛ آن کسی که از آن ور دنیا میآید به این ور دنیا و تهدید میکند که من چه میکنم و چه میکنم، این وحشی است یا آن که میگوید: بابا، بگذارید ما سر جای خودمان، در کشور خودمان آزاد باشیم؟ در منطق آنها، وحشی این است که رام آنها نباشد؛ چنانچه تروریسم هم آن است که تابع آنها نباشد. و لهذا، دیدید که عراق را تا آن وقتی که رام نبود برای امریکا، در [ردیف] تروریستها حساب کردند. همچو که رام شد، او را [از لیست تروریستها] از بین بردند.
آن وقت به جای او دیگری را گذاشتند. بیحساب انسان اگر حساب کند، این طوری است. وقتی که سر خود انسان بخواهد مسائل را بگوید، این است که رؤسای جمهور دنیا الّا معدودی آنها فکر میکنند که هر کس که مصالح ما را در نظر گرفت و هر کس که گاو شیرده ما شد، این وحشی نیست! و اما آنکه سرکشی کرد از این فرمان، این وحشی است! این منطق امثال ریگان است. و شما باید، ملتهای ضعیف باید این منطق را بکوبند.
روی این منطق است که دارند عالم را میچاپند، دارند مظلومین را زیر پا له میکنند. اگر یک قدری سستی کنید، له میشوید.
اینهایی که میگویند باید سازش کرد، اینها میفهمند که ما اگر سازش کنیم، له میشویم. اینها راضیاند به اینکه سازش بشود. اینها میگویند مطیع باشید، هر چه ما گفتیم عمل کنید، خودتان دیگر قدغن است که فکر کنید، فکر خودتان را باید غلاف کنید. آنها میخواهند که آرامش حاصل بشود در دنیا. آرامش وقتی حاصل میشود پیش آنها، که همه تابع باشند. ملتها باید به فکر باشند، ملت ایران باید به فکر باشد، اگر لحظهای سستی کند تا ابد له است. الآن که صدام رو به جهنم دارد میرود و ان شاء اللَّه، خواهد رفت، وقت این است که شما جدیتتان زیادتر بشود، چه قوای مسلحه از هر صنف که هستند و چه ملت و چه این بسیج، اگر مهلت بهش بدهید- هر روزی که مهلت میدهید- او را تقویت میکنند و کار مشکلتر میشود. باید مهلت بهش نداد، سستی نباید کرد؛ مردم در اتصال به جبههها و جبههها در فعالیت. هر روزی که تعویق بیفتد، این قصه مشکلتر میشود. و شما باید فکر کنید و نگذارید کار مشکل بشود. به جای اینکه مناقشات لفظی بین خودتان باشد، رها کنید. این وقتش نمیگذرد. اگر باشد، همه را رها کنید. یکصدا دنبال این باشید که نگذارید ابرقدرتها در کشور شما دیگر دخالت کنند. آنها الآن مسابقه میکنند در اینکه دخالت کنند در کشور مسلمین، در خلیج. باید نگذاشت، نترسید از این هیاهو؛ هیاهویی است که میکنند که ما را با همان هیاهو بترسانند. آنها هم خیال میکنند که ملت ایران از اینکه یک وقت طیارههای آنها بیایند و بمباران کنند جایی را، میترسند. امتحان خودشان را مردم دادهاند. ملتی که دنبال شهادت است، ملتی که افرادش این است که دست و پایشان وقتی قطع میشود، گله میکنند که خدایا! چطور؟
مگر ما لایق نبودیم که جان ما را بگیری؟ یک همچو ملتی را نترسانید از اینکه ما چه میکنیم. شما هر غلطی میخواهید، بکنید و نمیتوانید هم بکنید.
این ابرقدرتها میخواهند به همه جا مسلط بشوند. و این بدبختهای خلیج هم مثل کویت گرفتار این وسوسه شدهاند. خیال میکنند که اگر در دامن امریکا بروند خلاص میشوند. این اشتباه است. امریکا میخواهد همه چیز شما را از بین ببرد و مسلط بر همه حیثیت ملت شما بشود، با همین بازیها. توجه به عواقب امر خودتان بکنید! شما فردا که امریکا دست از روی سرتان برداشت، باز ایران همراه هست، آن روزی هم که دستش روی سر شماست، هست، هیچ ترس از این که او چه میکند ندارد. تا حالا هر چه کردند، هر چه خواستند کردند، ملت ما قویتر شد. عمده این است که همه ملت همصدا باشند.
مناقشات را دست بردارند، بگذارند برای بعد. وقت زیاد است. امروز که همه چیز همه شما، همه چیزتان- خدای نخواسته- چنانچه غلبهای پیدا بشود، از یک قدرتی به باد میرود، باید راجع به این چیزهای جزئی که اهمیت ندارد، هی ننشینید و بگویید، هی بنویسید؛ او بنویسد، او بگوید. باید دست برداشت از این چیزها. با هم باشید تا این شیطانها را بیرون کنید. بعد، وقتی که بیرون کردید، بنشینید خودتان هر کاری میخواهید بکنید.
هر چیزی وقتی دارد. امروز وقت مناقشات نیست؛ امروز وقت این نیست که یک دستهای یک طرفی را بگیرند، یک دسته یک طرفی را بگیرند، یک دستهای نصیحت کنند ما را که شما باید صلح بکنید. این مال ضعفاست؛ این اشخاص ضعیفی که همیشه در دام امریکا بودهاند یا امثال اینها از این مسائل میگویند، لکن ما تازه خارج شدیم از این دام، دوباره حاضر نیستیم وارد بشویم. ملت ما حاضر نیست به اینکه دوباره در این دام وارد بشود؛ دوباره مستشارهای امریکا بیایند و هر حکومتی میخواهند بکنند. تا حالا ما را عقب نگه داشتند، بس است این. میخواهند باز هم نگه دارند، عقبتر ببرند؟
من دعا میکنم، از خدای متعال میخواهم که خداوند ما را بیدار کند؛ و خداوند دشمنهای اسلام را اگر قابل اصلاح نیستند از بین ببرد؛ و ما را آشنا کند به وظایف همین عالم و به وظایف عالمهای دیگر؛ و ما را از این ضیافت، یک حظّی به قدرت خودش عنایت کند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه» (صحیفه امام، ج20، ص: 266 ـ 273)
[1] - آقای محمد مهدی ربانی املشی.
[2] - در بخشی از تلگراف آقای قمی در تاریخ 4 خرداد 58 چنین آمده:« با عرض سلام و تحیت بینهایت از سخنرانی حضرت عالی در 27 جمادی الثانیه تشکر و تقدیر مینمایم، چه بسیار بجا و به موقع و لازم بوده و فوق العاده مؤثر واقع شده؛ البته اگر در هر فواصلی به این گونه امور تذکراتی بفرمایید، آثار و نتایج بیشتری خواهد داشت و جلوی مفسدهجویان و اخلالگران و کسانی که میخواهند مسیر نهضت مقدس را طور دیگر جلوه دهند گرفته خواهد شد، ...»
[3] - آقای محمد صدوقی( نماینده امام در یزد) وی در سال 1360 ه. ش. به دست منافقین به شهادت رسید.
[4] - تاریخ این سخنرانی در صحیفه نور 9/ 3/ 1358 آمده است.
[5] - کنز العمال، ج 6، ص 30 بحار الأنوار، ج 72، ص 38.
[7] - مقصود، اعیاد بزرگی است که در ماه رجب و شعبان است.
[8] - اشاره به عدم برگزاری جشن نیمه شعبان در سال 1357 به عنوان اعتراض به رژیم محمد رضا پهلوی که با جشن و چراغانی میخواست مردم را فریب دهد.
[9] - ظاهراً جشن نیمه شعبان.
[11] -« خداوندا! تجافی و جدایی از سرای غرور( دنیا) و بازگشت به سرای سرور( آخرت) و آمادگی برای مُردن را پیش از جان باختن روزی من بگردان.» مفاتیح الجنان، اعمال شب 27 ماه مبارک رمضان
[12] -« گاهی برای قلب من کدورتی حاصل میشود که من در همه امور، هفتاد بار استغفار میکنم.» مستدرک الوسائل، ج 5، ص 321؛ باب 22، ح 2