امروز با امام: ششم خرداد
ـ نامه به آقای محمدحسین بهجتی؛ پاسخ به دو سؤال شرعی (1346)
«خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقای آقا شیخ محمد حسین بهجتی- دامت افاضاته
مرقوم شریف واصل، سلامت و تأیید جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. راجع به عقد انقطاع یک ساعت- دو ساعت، به داعیِ[1] محرمیت،[2] نظر این است که اگر جداً قصد ازدواج نمایند و لو به داعیِ مذکور، عقد صحیح است لکن احتیاط به غایت مطلوب است. کسانی که عمل نمودهاند ترتیب آثار زوجیت مانع ندارد بلکه باید بدهند.
راجع به کسانی که قصد توطّن[3] ننمودهاند، اگر قصد رجوع به وطن یا ترک قم را مثلًا دارند، نماز آنها شکسته است در قم اگر قصد اقامه نکنند؛ و اگر بدون قصد ماندهاند در صورتی که زمان زیاد باشد که صدق وطن کند، نماز تمام است. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج2، ص: 134)
ـ نامه به آقای محمد علی گرامی؛ کوبیدن اسلام به اسم اسلام (1346)
«خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقای گرامی- دامت افاضاته
مرقوم گرامی واصل، از تفقد جنابعالی متشکر شدم. امید من در پیشگاه مقدس باری تعالی حسن ظن شما دوستان است. حال مزاجی بحمد اللَّه اکنون خوب است. لکن اوضاع ایران خصوصاً و سایر بلاد مسلمین عموماً موجب تأسف است، با برنامه حساب شده برای کوبیدن اسلام به اسم اسلام پیش میروند و اولیای امر یا غافلند یا خدای نخواسته بعضی از آنها تغافل میکنند. تأسف در سازش است که از اعمال بعض مؤثرین ظاهر میشود. ولی این امور نباید موجب سستی و سردی آقایان افاضل و طبقه جوان شود. خداوند تعالی با شما است و این عربدهها ان شاء اللَّه خفه خواهد شد
بسمه تعالی؛ وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ[4]. آقایان افاضل در محافل خود تواصی به حق کنند و در راه حق، تواصی به صبر کنند.
من به شماها اطمینان فیروزی میدهم؛ اطمینان غلبه حق بر باطل میدهم. با احساسات یک ملت نمیتوان مبارزه کرد لکن مهم، امتحان باری تعالی است.
وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلنَ غَرْبَلة.[5]
ماها را در این دیگ بزرگ طبیعت که باطنش جهنم است ریخته و زیر و بالا میکنند و به غَلیان میآورند تا جهنمیها ممتاز شوند. متوجه باشید خدای نخواسته از جهنمیها نشوید. سازش با ظالم جهنمی، بزرگترین و بارزترین آثار جهنمی است. شماها از آنها نباشید. از خداوند تعالی توفیق و تأیید همه آقایان- ایدهم اللَّه تعالی- را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج2، ص:135 ـ 136)
ـ سخنرانی در جمع اعضای گروه امداد بروجرد؛ اهمیت امداد (1358)
«زحمات شما پیش خدای تبارک و تعالی محفوظ است. ما همه باید گروه امداد باشیم. اسلام همه مردم را به رعایت یکدیگر دعوت فرمودهاند:
کُلُّکُم رَاعٍ و همه ما مسئولیم و کُلُّکُم مَسئول همه باید رعایت اشخاصی که با آنها تناسب دارید، رعایت همه ملت را بکنیم، و همه باید از لشکر اسلام باشیم و از گروه امداد. شما البته به این اسم مسمی هستید، و امیدوارم که عملتان موافق با اسم باشد. همین طوری که اسمتان «گروه امداد» است و تا حالا امداد کردید، از این به بعد هم به برادران خودتان، به کشور خودتان، به شهر خودتان، گروه امداد باشید، و مطابق با آنچه خدای تبارک و تعالی فرموده است، مطابق دستورات او عمل کنید. و دعا کنید که همه ما گروه امداد باشیم، و همه عمل کنیم به وظایف اسلامی خودمان. امروز ایران محتاج به گروه امداد است. ایران محتاج است که همه گروهها گروه امداد باشند؛ برای اینکه آن چیزی که برای ایران گذاشتهاند خرابی است، آشفتگی است، و با امدادِ همه باید این آشفتگیها رفع بشود.
یکی از امدادهایی که ملت میتوانند بکنند این است که ایرادها را کم بکنند. الآن وقت این است که ما باز این نهضت را به پیش ببریم؛ وقت این نیست که ایراد بکنیم. آنهایی که وادار میکنند مردم را به ایراد، آنها میخواهند نهضت پیش نرود. آنها از پیشرفت نهضت نگرانند؛ میدانند که اگر این نهضت پیش برود، برای آنها دیگر جایی نیست؛ از این جهت اشکالتراشی میکنند؛ مردم را وارد به ایراد میکنند، وادار به ایراد میکنند، و اینها برای این است که متوقف کنند مردم را، یا بدبین کنند. گاهی میگویند که خوب چه شده است؟ تا حالا که چیزی نشده است!
ملت میداند که چه شده است. دنیا هم میداند که چه شده است. و از این شدهها نگرانند. اینهایی که میگویند چه شده است، از این شدن نگرانند؛ برای اینکه آنچه شده است این بوده است که تمام متفکرین دنیا را به تحیر واداشته است. که یک ملتی که به دستش هیچ نبود، قدرتهای بزرگ را شکست؛ آزادی برای خودش تهیه کرد «چه شده است» یعنی چه؟ الآن این شده است که ما نشستهایم آزاد با هم صحبت میکنیم. در چند سال پیش از این ... یک همچو اجتماعی، کمتر از این هم، برای ما ممکن نبود، برای شما هم ممکن نبود. ما الآن دست دیگران را از سر مملکتمان کوتاه کردهایم. و چند وقت پیش از این، هر چه بود آنها میبردند؛ حالا نمیبرند. اینها که میگویند «چه شده است» برای اینکه مردم را بدبین کنند؛ و اشخاص غافل هستند. شاید بسیاری از این «چه شده است»، بسیاری غفلت بکنند؛ و اگر اینها بگذارند، چیزهایی دیگر هم میشود. لکن البته با تدریج باید این آشفتگیها رفع بشود. همه ایران باید گروه امداد باشند. اگر همه گروه امداد شدند، رفع این اشکالات همه خواهد شد، و اگر ایرادگیر شدند، اشکالات رفع نمیشود، و احتمال اینکه یکوقت خدای نخواسته به عقب برگردیم، یکوقت شکست بخوریم، یکوقت باز همان مسائل برگردد، هست.
ان شاء اللَّه خداوند شما را گروه امداد برای اسلام قرار بدهد، و اجر گروه امداد را به شما عنایت کند، و همه موفق و مؤید باشید؛ و همه باشیم برای خدمت ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج7، ص: 506 ـ 507)
ـ سخنرانی در جمع پرسنل شهربانی کاشان؛ ایجاد پایگاه ملی (1358)
«چیزهایی در دنیا اتفاق میافتد که تاریخ را تحقق میدهد، این برای عبرت گرفتن ما، سرمشق بودن برای ماست. مِن جمله، این قضیهای که در ایران اتفاق افتاد. پنجاه و چند سال سلطنت غاصبانه رژیم پهلوی که سرتاسرش مشحون بود از کارهایی که مخالف مسیر ملت بود. شاید اکثرش را شماها یادتان نیست؛ شماها جوانید؛ من از اولش بودم، از آن وقتی که کودتا شد، کودتای رضا شاه شد، تا حالا حاضر قضایا بودهام. کارهایشان گاهی به ظاهر خیلی فریبنده بود لکن بر خلاف مسیر ملت بود. وقتی که او آمد، ابتداءً شروع کرد به اظهار دیانت و اظهار چه، و روضهخوانی و سینه زنی. و گاهی ماه محرم در همه تهران همه تکیههایی که در تهران بود میرفت میگردید خودش تا وقتی که سوار شد؛ سلطه پیدا کرد. همین آدمی که این طور مجلس روضه داشت، هم آن طور سینه زن، و ارتش میآمد به سینه زنی- که من خودم دستههای ارتش را هم دیدم- همین آدم شروع کرد به ضد آن عمل کردن، تا قبل از اینکه قدرت پیدا بکند، خواست برای بازی دادن مردم آن طور امور را انجام داد؛ وقتی که قدرت پیدا کرد، درست بر ضد آن کارهایی که کرده بود شروع کرد به فعالیت، مِن جمله، همین آدمی که این دستگاه روضه را داشت همچو قدغن کرد دستگاه خطابه و وعظ و روضه و همه اینها را که در تمام ایران شاید یک مجلسی علنی نبود! اگر بود در خفا، در بعضی شهرها در خفا، و به صورتهای مختلف و با اسمهای مختلف. چیزهایی که موجب نارضایتی مردم بود انجام میداد. مثل قضیه کشف حجاب. کشف حجاب شما نمیدانید آن وقت چه مصیبتی برای مردم بود. نمیدانید چه کرد و مأمورها چه کردند با مردم و با زنها، که اسباب نارضایتی عموم مردم بود، منتها قدرت زیاد شده بود، مردم هم هدایت نمیشدند با یک مثلًا قدرتهایی از این جهت نمیتوانستند کاری بکنند، لکن عقدهها زیاد بود. بعد هم شروع کرد به اسم اینکه میخواهد قدرت مرکزی را درست کند، عشایر ... البته در عشایر یک اشخاص غیر باب هم بود، لکن اینها یک پشتوانهای برای ملت بودند؛ تمام اینها را از بین برد. و آن طور فشار آورد به مردم و نارضایتی ایجاد کرد که وقتی که آن سه قدرت خارجی در جنگ عمومی اینها حمله کردند به ایران، امریکا و انگلستان و روسیه، اینها همه با هم حمله کردند، در جایی که مخالفت با آلمان میخواستند بکنند حمله کردند به ایران، در عین حالی که همه چیز ایران در خطر بود و مردم برای همه چیزشان نگران بودند، لکن وقتی گفتند که رضا خان را اینها بردهاند مردم شادی میکردند! این طور رفتار کرد. رفتار غیر عقلایی، رفتاری که برای خاطر انگلستان آن وقت انگلستان این را آورد روی کار. بعد از او نوبت به پسرش رسید که دیگر بیشتر شما همه، همه را یادتان است؛ بعضیاش را هم که همه میدانید. این هم کارهایی کرد که به حسب صورت فریبنده بود، لکن کم کم هر چه پرده بالا رفت، دیدند که بر خلاف مسیر ملت است. ملت با او مخالف شد، منتها در طول این سی و چند سالی که بود، [پیوسته] عقدهها روی هم آمد؛ عقدههای مردم روی هم آمد؛ و [دائماً] نارضایتیها زیاد شد؛ و خدمتهای او هم به اجانب یکی بعد از دیگری فاش شد، تا رسید به آنجا که من شاید مکرر این را در بعضی از صحبتهایم گفتم که نکن کاری که وقتی بروی همه مردم شادی کنند؛ نکن این کاری را که همین مطلب را، که وقتی که پدر تو رفت همه شادی کردند، در عین حالی که همه در خطر بودند، تو نکن این کار را، که وقتی رفتی همه شادی کنند[6]. حکومت اگر حکومت ملی باشد به دست ملت یک حکومتی وجود پیدا بکند، چون از خودشان است اگر یک وقتی از بین برود، همه ناراحت میشوند اگر بخواهد از بین برود، همه پشتیباناند لکن حکومت اگر چنانچه پایه قدرتش بر دوش ملت نباشد، به این وضع در میآید که آن روزی که میگویند رفت، خیابانها آن طور شد که دیدید- من نبودم لکن نقل میکنند- شادیها آن طور شد که دیدید. همان که من به او تنبه دادم که نکن که این طور بشود.
این باید مایه تنبه برای ماها بشود- فرق نمیکند- یک قدرتی که در رأس است و همه مملکت تحت سیطرهاش است؛ یا یک قدرتی که در یک استان است؛ یا یک قدرتی که در یک شهر است؛ یا یک قصبه است. اگر چنانچه عقل داشته باشند قدرتها، باید از این تاریخ موجود عبرت ببرند؛ که وقتی حکومتی پایه قدرتش به دوش ملت نباشد و ملت با قلبش با آن موافق نباشند، هر چه قدرتمند باشد هم نمیتواند پایداری کند. دیدید که قدرت خودش چه بود؛ علاوه بر او، همه قدرتها با او موافق بودند؛ یعنی ما در تمام دنیا یک کسی که با او مخالف باشد حالا شاید یک نفر، مثلًا یکی از دولتها، شاید آن هم اظهار میکرد- حالا راست گفته یا نه نمیدانم- اما تمام دول بزرگ با او موافق بودند؛ ابرقدرتها موافق بودند؛ تمام دول عربی با او موافق بودند؛ این خلیج و این کویت و این، عرض میکنم که، دول عربی با او موافق بودند؛ در عین حال چون پایه قدرت بر قلوب مردم نبود، روی دوش ملت نبود، همه قدرتها دستشان را روی هم گذاشتند و قدرتهایشان را روی هم گذاشتند که نگه دارند او را- و نتوانستند- رفت! این یک تاریخ موجود است؛ و باید برای ما همه عبرت باشد.
شما که در شهربانی کاشان هستید، آن هم که در شهربانی قم است، آن هم که رئیس شهربانی کل است، آن هم که رئیس ارتش کل است، آن هم که رئیس ژاندارمری کل است، آن هم که رئیس دولت است، اینها توجه داشته باشند که آنکه میتواند اینها را نگه دارد و حفظ کند ملت است. ملت میتواند این قدرتها را حفظ کند. اگر ملت پشتیبان این جمعیت شد، اینها همه کاری میتوانند بکنند. و اگر ملت یکوقتی نارضایتی پیدا کرد، اگر امروز صحبت نکنند، چند روز دیگر صدایشان درمیآید؛ چند وقت دیگر صدایشان در میآید. آن روزی که ملت صدایش در بیاید، دیگر نمیتواند یک قدرتی با آن مقابله بکند. از این جهت، باید همه ما توجه به این معنا داشته باشیم که آنچه ملت را راضی میکند این است که ببینند که شهربانی برای آنهاست؛ نه شهربانی ضد آنهاست. در زمان طاغوت، مردم شهربانی را، ارتش را، ژاندارمری را، دولت را، تا برسد به خود آن آدم، ضد خودشان میدیدند. اگر هم فرض کنیم یک شهربانی یا یک رئیس شهربانی بود که این موافق با ملت بود، نمیتوانست عملی بکند که مردم از او احساس کنند که این موافق است، و لهذا خوب و بدش در نظر همه مردم بد بود؛ و آن پایگاهی که باید از آن اول تا آن آخر داشته باشد، در ملت آن پایگاه را از دست داد. وقتی بنا شد که پایگاه ملت از دست رفت، و نتوانستند هم جوری بکنند که دوباره اعادهاش بکنند، این است که فرو میریزد.
پایگاه مردمی، رمز پایداری نظام
این الآن برای شما و ما و همه قشرهای دولت و ملت، و خصوصاً قشرهایی که قوای انتظامی هستند، این باید یک سرمشق و یک الگو باشد که ببینیم که یک قدرت بزرگ وقتی پایگاه ملی ندارد، این قدرت نمیتواند بایستد سرپای خودش. یک قدرت و لو بزرگ نباشد اگر پایگاه ملی داشته باشد، این غلبه میکند. کوشش کنید که پایگاه ملی برای خودتان درست کنید. این به این است که گمان نکنید که شما صاحب مقام هستید، منصب هستید باید به مردم فشار بیاورید. هر چه صاحب منصب ارشد باشد باید بیشتر خدمتگزار باشد. مردم بفهمند که هر درجهای که این بالا میرود با مردم متواضعتر میشود. اگر یک همچو کاری شد و یک چنین توجهی به مسائل شد و یک همچو عبرتی از تاریخ برای ما شد، هر قوهای پایگاه ملی پیدا میکند؛ و پایگاه ملی حافظ اوست؛ حفظ میکند او را. شهربانی هر شهری اگر چنانچه در خدمت مردم باشد؛ این طور نباشد که مردم وقتی اسم کلانتری را بشنوند بلرزند به خودشان! وقتی بخواهند بروند طرف کلانتری مثل اینکه طرف حبس دارند میروند یا طرف کشتارگاه میروند! خیال کنند دارند طرف منزلشان میروند، یا طرف جایی میروند که عدالت توی آن هست، جایی میروند که ظلم در آن نیست، جایی میروند که با مردم دوست هست، نه دشمن، اگر این طور شد، دلهای مردم متوجه میشود. مردم زود راضی میشوند، مردم نفوسشان این طور است که زود راضی میشوند. یک نوازش از یک نفر صاحب منصب برای مردم کافی است که تا مدتها اینها دلشان راضی باشد از او.
کاری بکنید که دل مردم را به دست بیاورید. پایگاه پیدا کنید در بین مردم. وقتی پایگاه پیدا کردید، خدا از شما راضی است؛ ملت از شما راضی است؛ قدرت در دست شما باقی میماند، و مردم هم پشتیبان شمایند؛ اگر یک کسی بیاید بخواهد به شما یک تعدی بکند، ملت به او حمله میکند. به خلاف اینکه اگر مردم دیدند که اینها با آنها نیستند، اینها دشمن آنها هستند، اگر یک کسی بیاید، یک دزدی بیاید بخواهد به شما حمله کند، آنها کمکش هم میکنند. این یک مطلبی است که الآن ما از این تاریخ موجودی که بر ما گذشت باید عبرت بگیریم؛ و بدانیم که اگر پایگاه داشت این مرد بین مردم، اگر نصف قدرتش را صرف کرده بود برای ارضای مردم، هر گز این قدرت به هم نمیخورد؛ هر گز مخالفت با او نمیشد؛ لکن مع الأسف همه قدرتش را روی هم گذاشت بر ضد مردم. به طوری که اگر میرفت به زیارت حضرت رضا، هر که میشنید میگفت که دارد حقه بازی میکند! اگر قرآن طبع میکرد و بین مردم منتشر میکرد، دست هر کس میآمد میگفت که این مثل قرآن معاویه است! این برای این است که عمل نشان نداد به مردم؛ یک عملی که با آن عمل بتواند پایه برای خودش درست بکند. او آن قدرت بالا بود؛ فرق نمیکند؛ شما هم که در کاشان هستید و در آنجا یک ادارهای دارید همین معنا در آنجا هم جاری است؛ آن برای همه ملت بود، شما برای ملت کاشان هستید؛ قم هم برای قم هست؛ تهران هم برای تهران هست. این یک مسئله کلی است برای همه ما که فکر این باشیم- که برای ملتمان- بفهمد ملت که ما خدمتگزار ملت هستیم؛ ملت ادراک کند که ما خیر او را میخواهیم، وقتی آن را ادراک کرد که ما همه خیر ملت را میخواهیم، ملت هم پشتیبان ماست.
ان شاء اللَّه خدا همه شما را حفظ کند. همه موفق باشید و همه خدمتگزار باشید و در این خدمتگزاری بدانید که هم رضای خدا را تحصیل کردید؛ و هم رضای ملت- که رضای خداست- تحصیل کردید. خداوند به همه شما توفیق عنایت کند.» (صحیفه امام، ج7، ص: 508 ـ 513)
ـ سخنرانی در جمع دانشجویان و کارکنان مخابرات؛ نگرانی غفلت از اهداف انقلاب (1358)
«من اول با خانمها که از مخابرات هستند چند کلمه صحبت کنم. این دایره مخابرات ما که در پاریس که بودیم به ما خیلی محبت کردند و به نهضت خدمت. آن وقتی که اعتصاب بود آنها اعتصاب کردند، لکن تلفنها را برای اینکه ما با ملت اتصال پیدا کنیم در اختیار ما گذاشتند. و این بسیار در آن وقت مؤثر بود در پیشرفت نهضت. از این جهت من باید از این دایره تشکر کنم.
حالا من یک صحبتی به همه، راجع به همه آقایان و خانمها، عرض میکنم. من اصل نابسامانیهایی که در ایران هست فعلًا، و آشفتگیهایی که در همه قشرهای ملت هست، هم مطلعم و هم متأثرم. لکن باید الآن ما حساب این را بکنیم که وظیفه فعلی برای ما، برای ملت ما، چه بانوان محترم و چه آقایان معظم، برای همه، چه هست. الآن ما در چه حال واقع هستیم؟ و باید چه بکنیم؟
قبل از اینکه ما به این مرتبه از نهضت برسیم، همه میدانستیم که باید چه بکنیم. و لهذا همه ملت با هم همصدا شدند؛ و مقصدشان هم این بود که ما سلسله پهلوی را و رژیم شاهنشاهی را نمیخواهیم؛ و ما یک حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی، میخواهیم. همه با هم همصدا بودیم و همه با هم پیش رفتیم، تا رسیدیم به آنجایی که با این وحدت کلمه و با این وحدت مقصد، همه با هم اسلام خواستند، و [به] تأیید خدای تبارک و تعالی یک سد بزرگی را شکستید و شکستیم. در آن وقتی که دنبال این قضیه بودید همه میدانید که هیچ قشری توجه به اینکه من حالا چی ندارم، چی دارم، گرفتاری خانوادگیام چی هست، آیا منزلم مثلًا برقش مرتب است، آیا تلفن من چه طوری است، هیچ توجه به این مسائل نبود؛ مطرح نبود این مسائل؛ آنکه مطرح بود بین همه این بود که این رژیم نباشد؛ یک رژیم الهی باشد. این اسباب این شد که پیروز شدید. اگر در آن وقت هم که همه داشتند، مثلًا فرض کنید، توی خیابان آمده بودند هر کسی فکر این بود که خوب، حالا ما امشب وقتی برویم منزل شاممان چه هست، برقمان چه طوری است، تلفنمان چه هست، قرض داریم، بچه هامان مثلًا چطورند، مریض داریم، اگر این طور تشتت افکار بود، هر گز این پیشرفت را نمیکرد. شما هر کدام وارد بودید، و همه وارد بودند الحمد للَّه، در این نهضت، و در آن وقتی که شور این نهضت بود و فشار از آن طرف و از این طرف، این توجه [به] این معنا را دارید. و خودتان الآن برگردید به آن حالی که در آن وقت داشتید: میدانید که هیچ چیز مطرح نبود آن وقت؛ همه یک توجه؛ و از خودمان غفلت کرده بودیم. آنهایی که توی خیابانها و بالای پشت بامها شب و روز فریاد میزدند و «اللَّه اکبر» میگفتند و مبارزه میکردند و با هیچ، با همه چیز مقابله میکردند اینها، ابداً توجه به اینکه ما منزلمان چه جوری است، خانهمان، آیا داریم یا نه؛ هیچ ابداً این مطرح نبود.
آن زاغهنشینهای اطراف تهران که یک دفعه من در تلویزیون دیدم وضعشان را و دیدم روحشان را، که وضعشان. خوب، به مشاهده دیدم که عده زیادی در یک زاغهای، در یک سوراخی، رفت و آمد میکنند. و بعد که پرسید از یکی از آنها که شما چه میکنید، روزها چه میکنید، گفت ما صبح که میشود با بچههایمان راه میافتیم میرویم تظاهرات!- فکر اینکه حالا ما منزلمان این زاغه است و زندگیمان این طوری است، این فکر از سر مردم پریده بود. همه فکر متوجه و متمرکز شده بود در یک جهت، و اینکه این رژیم نباید باشد؛ ما نمیخواهیم اینها را؛ «مرگ بر شاه»؛ و ما جمهوری اسلامی میخواهیم. این رمز بود از برای اینکه شما پیروز شدید. توجه به خودمان نه؛ توجه به مقصد. همه رو به مقصد بودیم. رو به خودمان نبودیم. همه آن طرف را نگاه میکردیم. این طرف، که عبارت از وضع خودمان بود، هیچ توجه به آن نداشتیم. از این جهت پیروز شدیم. لکن خوب، پیروزی تا کجا رسیده است؟ تا اینجایی که این اساس، این بنیان ظلم، اساسش شکسته شد و رفت؛ لکن ریشههایش که هست و حالا، به پیروزی ما نرسیدیم.
آنی که الآن ما را یک قدری به نگرانی میکشد این است که ملت حالا برگشته به اینکه حال خودش را دارد میبیند. بین راه از مقصد دست برداشته، متوجه شده به حال خودش؛ خانه نداریم. یک عده کثیری [به] اینکه ما خانه نداریم؛ خانه میخواهیم. یک عده کثیری به اینکه ما در ادارهمان مثلًا چطور است. یک عده کثیری [به] اینکه مثلًا در دانشگاه چه جوری است. از آن حال انقلابی که این ملت داشت و حال توجه به مقصد و غفلت از حالات خودش و گرفتاری خودش بیرون آمده است ملت. سرتاسر کشور این جوری است الآن که همه الآن یک توجه به چیز دیگری هم پیدا کردهاند. و آن- اینکه- گرفتاریهای خودمان. هر کسی الآن [...] الآن روزی چقدر کاغذ برای ما میآید، چه قدر مراجعات به جاهای دیگری هست، چقدر مراجعات به دولت هست، و همه شکایت از وضع خودشان [دارند].
و دامنمیزند به این مطلب. اینکه دستهایی که الآن در کار است که این نهضت را در نیمه راه متوقف کند. آنها دست زدند به یک تبلیغاتی. و او اینکه «چه شد؟» تا کنون چه شده است؟ خوب، این هم جمهوری اسلامی! باز هم برای فقرا فکری نشده است؛ برای اداری فکر نشده است؛ باز هم بعضی از همان مهرهها هستند؛ باز هم کذا. هی اشکالتراشی. از همه اطراف عمال آنهایی که میخواهند نگذارند این نهضت به آخر برسد، اینها افتادهاند توی قشرهای مختلف ملت و هر جا به یک صورت، به صورت به حسب ظاهر فریبنده همان فریبهایی که شاه در آن وقت، شاه سابق در وقت سلطنتش میداد ماها را، و صورت فریبنده درست میکرد: «دروازه تمدن بزرگ» عرض میکنم، دهقان کذا، «آزادزنان و آزادمردان»، «بیرون آوردن نیمی از ملت را برای خدمت،» همین حرفهایی که حرف است، محتوا ندارد، همین حرفهای فریبنده الآن روی هر نقشهای که کشیده شده است؛ و با دقت کشیده شده است. و کاردارها و آن اشخاصی که درست مطالعات در همه روحیات مردم داشتند و دارند همین مسائل را، حالا میبینند که تا اینجا رسیده است، نگذارند جلو برود. اینها فهمیدهاند که اگر این نهضت به این قدرتی که تا حالا آمده است برود جلو، این اسباب این میشود که بکلی تا آخر دست آنها کوتاه بشود. این را میخواهند در این نیمه راه خفهاش کنند. و لهذا در همه قشرهای مختلفی که اینها عمالشان هست تبلیغاتی شروع شده است دامنهدار. توی کارگرها میروند یک صورتی، با یک وضعی، صحبت میکنند که خوب، برای کارگر هم که باز فکری نشد. کو خانه؟ کو زندگی؟ کو چطور؟ آن روزی که کارگر اعتصاب کرد و هیچ توجه به خانه و به زندگی نداشت و با اعتصاب خودش جلو رفت، حالا میآیند به او میگویند که خوب، این هم جمهوری اسلامی! پس چه شد الآن؟ کو خانهتان؟ کو [حقوقتان]؟ آنها هم غفلت میکنند از اینکه خوب، ما بازنرسیدیم به جمهوری اسلامی. حالا باز الفاظ است؛ معانی تا حالا نیست؛ ما بین راه هستیم؛ باز به مقصد نرسیدیم. مثل اینکه مثلًا یک رئیس کاروانی به دوستان و اجزای کاروان بگوید که ما وقتی به منزل رسیدیم، همه اسباب و وسایل راحتی آنجا فراهم است. بعد که دارند حرکت میکنند، یک جا اینها اعتقادشان این اصل بشود که رسیدهایم؛ باز میبینند که نه دیگر، باز زحمت و باز جور و باز راه رفتن و باز [مشکلات] است؛ هی بروند ایراد بگیرند که خوب، ما که رسیدهایم حالا، پس کو این وعدههایی که تو کردی! خوب این غفلت از این است که ما نرسیدهایم. باز به آنجایی که باید برسیم، نرسیدیم.
الآن ریشههایی از آن رژیم سابق و عمالش هست. آن طوری که گفته میشود در سرحدات و کنار سرحدات بیرون از کشور، چه در طرف ترکیه و چه در طرف افغانستان و چه در طرف عراق، و آنجاها هستند اشخاص، جاهای دیگر هم هستند؛ و اینها یک توطئهای الآن دارند و میخواهند یک اجتماعی داشته باشند؛ با هم روابط پیدا دارند میکنند؛ و عمالشان توی جمعیت افتاده است و توی قشرهای مختلف ملت افتاده است و اشکالتراشی میکنند. امروز باید، توجه به این معنا داشته باشیم که وقت اشکالتراشی و وقت اینکه حالا ما چه شد کارمان، یک قدری زود است. حالا همه را باید توجه به این بدهیم که ما بین راهیم الآن. یک رأیی ملت دادهاند به جمهوری اسلامی؛ با رأی ملت جمهوری اسلامی رسمیت دارد؛ اما محتوایش تا حالا تحقق پیدا نکرده. اسلام که این نیست. ما میدانیم که همه قشرهایی که هست باز رنگهایش رنگهای غیر اسلامی است. لکن الآن اگر چنانچه همه ما توجه به این بدهیم که برویم سراغ اینکه فلان اداره وضعش چه جوری است، فلان رئیس اداره وضعش چه جوری است، فلان کس چه جوری است، فلانی خوب عمل نمیکند، فلانی خوب عمل میکند، اگر از آن معنایی که الآن ما دنبالش هستیم و میخواهیم متحققش بکنیم، میخواهیم قانونش را بگذرانیم، میخواهیم مجلسش را درست بکنیم، اگر از این مرز ما برگردیم به این مسائل فرعی و اصل را از دست بدهیم، خوف این است که دوباره برگردد مطلب به حال اول.
الآن وقت این نیست که ما- عرض بکنم که- ناراحت بشویم از اینکه چرا خوب دولت کار نمیکند. خود دولت هم میداند که آن طور نمیتواند با شدت کار بکند؛ اما سوء نیت ندارد. من اینها را خوب میشناسم. اینها سوء نیت ندارند. کار زیاد است؛ گرفتاری زیاد است؛ آشفتگی زیاد است. و اضافه کنید به این زیادی آشفتگی و کار، اینکه اشکالتراشی زیاد است. میروند نمیگذارند که این کارگرهای نفت، کارگرهای ادارات، کارخانهها، نمیگذارند اینها کار بکنند. میگویند که باید ما همین حالا این کارفرماها را همه را از بین ببریم، و چه بکنیم. در صورتی که الآن وقت این حرف نیست؛ و اینهایی که دارند این را میگویند از فرصت دارند استفاده میکنند برای اینکه نهضت را جلویش را بگیرند، مهار کنند. میروند توی رعیتها و اینها نمیگذارند کشت بکنند، بعد از آن هم که کشت شده، الآن نمیگذارند برداشت کنند. شما دیدید که در رفراندم، که آمال یک ملت بود، مسأله ملی بود، تاریخ سراغ ندارد یک همچو ملی بودن یک رفراندمی را، یک همچو اشتیاقی که همه داشتند، زن و مرد و جوان و پیر و مریض و علیل و همه آمدند پای صندوق و رأی دادند، باز یک دستهای پیدا شدند که تحریم کردند؛ یک دستهای پیدا شدند که رفتند با تفنگ جلویش را گرفتند؛ یک دستهای پیدا شدند که صندوقها را آتش زدند. اینها دلشان برای ملت سوخته بود که این کارها را میکردند؟! یک کار غیر ملی بود؟! یک کار تحمیلی بود؟! یک زوری در کار بود؟! یک فشاری در کار بود؟! یا با کمال آزادی و اشتیاق. نه اینکه فقط رأی میخواهند بدهند. اشخاصی این بچههای کوچکی که وقت رأی دادنشان نشده بود و به آنها گفته بودند رأی ندهید متأثر بودند، اعتراض میکردند؛ که یک دستهشان آمدند اینجا، من نصیحتشان کردم؛ دلداریشان دادم. یک همچو مسئلهای که همه ملت میخواست، همه قشرها میخواستند، زن و مرد رفتند رأی دادند و قریب به اتفاق رأی دادند، و آنها همه قوایشان را که روی هم جمع کردند نیمی از صد شاید شد، یا فرض کنید قدری بیشتر، چه شد که تحریم کردند؟ چه شد که جلویش را میخواستند بگیرند؟ چه شد که صندوق را آتش میزدند؟ جز این است که اینها نمیخواستند تحقق پیدا کند؟ اینها میخواستند جمهوری اسلامی نشود. از جمهوریاش میترسیدند؟ نه! جمهوری ترس ندارد؛ شوروی هم جمهوری است؛ از اسلامش میترسیدند! از این کلمه اسلام میترسند آنها [. از] جمهوری اسلامی میترسند. [از] دولت اسلامی میترسند، الآن این توطئه در کار است که نگذارند این نهضت جلو برود. رأی فقط ما دادیم؛ کار دیگری انجام ندادیم.
ما همه میدانیم که نتوانستهایم تا حالا. برای اینکه کار کم نیست؛ کار زیاد است. و الآن این ایرادهایی که گرفته میشود، چه ایرادهایی باشد که صحیح باشد- من هم میدانم بسیاریش صحیح است. ایشان که خواندند الآن، من هم تصدیق دارم که بسیاریش صحیح است- چه آن چیزهایی باشد که صحیح نیست، هر دوی اینها الآن به حال نهضت ما که در راه است مضر است. همه باید دست به هم بدهیم. همه ما، همه قشرها، همه دانشگاهیها، همه تاجر و کاسب و- عرض کنم- کذا همه زن و مرد، همان طوری که تا حالا دست به هم داده بودیم و تا اینجا رساندیم، که موجب حیرت همه متفکرین شد، از اینجا به بعدش که مهمتر است باید دست به هم بدهیم تا این مراحل را بگذرانیم.
بعد هم نباید ما بنشینیم منتظر اینکه یک قشری کار را انجام بدهد. یک مملکتی است مال همهتان. آشفته هم هست. فقیر زیاد. بیکار زیاد. لکن ما باید بپرسیم ازشان که این فقر زیاد و بیکاری زیاد مال انقلاب است؟ چون شاه رفته است فقیر زیاد شده است؟ چون رژیم به هم خورده است بیکاری زیاد شده است؟ یا نه، یک مسئلهای است که الآن ما وارث آن خرابیها هستیم؟ دولت وارث آنها هست. یعنی خرابی را کردهاند و رفتهاند. دزدیهایشان را کردهاند و رفتهاند. قرضها را به بانکها گذاشتهاند و رفتهاند. از هر بانکی چند صد میلیون دلار قرض کردند و رفتند! الآن وقت این است که ما با هم باشیم. و بعد هم نباید ما بگوییم چرا او نکرد؟ باید بگوییم خودمان هم باید بکنیم. همه باید بکنیم. همه باید بکنیم. همه هم وادار کنیم دیگران بکنند. اما اشکالتراشی و- عرض بکنم که- تزلزلی در نهضت ما بشود، امروز صلاح هیچ یک از قشرهای ملت نیست.
امروز، هم دانشگاهی و هم من طلبه و هم آقا، که آقا هستند، و هم شما، که از آقایان هستید، و هم خانمها و همه ملت، امروز باید با هم برویم جلو، فردا هم با هم بسازیم. توقع نداشته باشید که ما بسازیم. خوب، ما چکاره هستیم؟ شما هستید، ما هستیم، دیگران هستند. نه من باید بنشینم بگویم که خانمها این کارها را انجام بدهند؛ نه خانمها بنشینند بگویند فلانی انجام بدهد. آنها به اندازه خودشان؛ ما به اندازه خودمان؛ شما به اندازه خودتان؛ دولت به اندازه خودش؛ ارتش به اندازه خودش؛ اداره به اندازه خودش. چیزی نیست که یک دولت بتواند انجام بدهد. آشفتگی آشفتگیای نیست که یک دولت بتواند؛ یا یک قشر از ملت بتواند. همه ما بگوییم که ما هیچ کاری نمیکنیم، دانشگاهیها بکنند، دانشگاهی نمیتواند بکند. دانشگاهی بگوید که ما هیچ کاری نمیکنیم، آخوندها بکنند، آخوندها هم هیچ. ما همه هر دو بنشینیم بگوییم تاجرها این کار را بکنند، کاسبها این کار را بکنند، ازشان نمیآید. ملت اگر چنانچه همه با هم نباشند، اگر دست به دست هم ندهند، اگر هر کس هر مقداری که ازش میآید کار نکند، این مملکت نمیتواند این آشفتگی را از دست بدهد. باید همهمان با هم. اگر همه با هم مشغول شدیم، پیروز میشویم؛ پیش میبریم. همین طور که دیدید همه با هم بودیم و یک همچو سد بزرگی که هیچ کس احتمال شکستش را نمیداد شکستید. با دست الهی شکستید. «اجتماع» شکست این را. برای سازندگی هم و برای پیشرفت از حالا به بعد هم همین مطلب لازم است.
از حالا به بعد ما باید این راه را طی کنیم. ما بین راه هستیم. ما نرسیدیم به آخر. یعنی اوایل هستیم. فقط یک موانعی را، آن هم نه به تمامِ ریشههایش. مهمش البته از بین رفته است. و این هم که از بین رفته است هیچ کس احتمال نمیداد؛ هیچ متفکری. سیایِ امریکا گفت ما اشتباه کرده بودیم! حسابهایمان غلط درآمد! برای اینکه آنها حساب مادیت میکردند، و این قضیه قضیه الهی بود. ما الآن بین راه هستیم. یعنی نصف راه هم نرفتیم. دیوارها را شکستیم، رد کردیم، حالا میخواهیم برویم. یک رأیی دادیم؛ رأی که برای ما خانه نمیشود. رأی برای ما این چیزها را تمام نمیکند؛ عمل میخواهد. رأیش را دادیم؛ عملش را باید بکنیم. دنبال این باید عمل بکنیم. باید همان طوری که الآن مطرح است، نمایندگان را تعیین بکنیم برای اینکه قانون اساسی درست بشود؛ نمایندگان را تعیین بکنیم برای اینکه مجلس درست بشود. مجلس ملی باشد. یک مجلس فرمایشی نباشد. یک مجلسی نباشد که به قول محمد رضا خان لیستش را مینوشتند و میدادند میگفتند اینها را! خود این اقرار کرد که لیست را مینوشتند. منتها میخواست برای خودش تعریف درست کند، پدرش را تکذیب میکرد! برای حالای خودش تعریف درست کند ... جلوترِ خودش را خراب میکرد که لیست را میفرستادند ...
از سفارتخانهها؛ و ما هم مجبور بودیم که همان لیست را، وکلا را همان طوری تعیین بکنیم. این چیزی بود که اقرار کرد خودش! منتها او میخواست بگوید که حالا دیگر این جور نیست. و حال آنکه بدتر بود!
حالا یک مملکتی هست که نصف راه را، بلکه کمتر از نصف را ما رفتیم. و البته این قدرتهای بزرگ که مانع بودند اصولش از بین رفته است؛ و ریشههایش مانده است؛ که این هم با دست شماها باید از بین برود. این توطئهها را شما ملت باید بشکنید. هم بانوان مکلفند، هم آقایان مکلفند که بشکنند این را. بعد که این ریشهها از بین رفت و موانع از بین رفت، آن وقت وقت این است که سازندگی پیش بیاید. یعنی این تا آنجایی که باید این دولت موقت کارش را بکند بکند؛ و بعد مجلس بیاید در کار و قضیه سازندگی. امید اینکه مجلس هم برای ما کار بکند صحیح نیست. مجلس هم یک چند صد نفرند؛ ازشان کاری نمیآید. باید همه قشرها برای خودشان تکلیف فرض کنند، بگویند ما موظفیم. همان طوری که هر آدمی خودش موظف میداند که بچه خودش، و اطفال خودش را اداره کند و میرود دنبال اینکه اداره کند او را، این احساس باید در ما پیدا بشود که این مملکت عائله ما هستند و خانه ماست؛ این خانه را باید صاحبخانهها درستش بکنند. صاحبخانه هم یکی نیست، دو تا نیست؛ همهاند. این طور نیست که صاحبخانهای داشته باشیم. همه ملت است و همه کشور. همه کشور مال همه ملت است. اینها باید خودشان بنشینند درستش بکنند و باید همه با هم دست به هم بدهیم؛ و الآن وقت این نیست که ما اشکال کنیم به این طرف و آن طرف، اشکالی که شما میکنید من هم دارم؛ خودشان هم دارند؛ لکن الآن وقت طرحش نیست، که باز یک آشفتگی بر آشفتگیها اضافه بشود.
امروز وقت این است که ما همه با هم این سد را بشکنیم. این یعنی این ریشهها را سد را شکستیم- الحمد للَّه-. این ریشهها [را] هم درآوریم از زیر خاک و بریزیم بیرون. این مفسدهایی که الآن دور میگردند توی دانشگاه میروند- عرض میکنم که- تظاهرات راه میاندازند، توی خیابانها میروند چه میکنند، با هر بهانهای یک بساطی درست میکنند، اینها را بشناسیم. همه قشرها اینها را بشناسند که چه جور اشخاصی هستند، چی دارند میکنند. اجتماعاتشان روی چه میزان است؟ آیا به اسلام اعتقاد دارند یا ندارند؟ آیا اینها جمهوری اسلامی میخواهند یا جمهوری دمکراتیک میخواهند؟ یعنی جمهوری منهای اسلام. باید همین معانی در ذهن ما باشد که این جمعیتهایی که توی کارخانهها میروند و توی کشاورزها میروند و توی دانشگاهها میروند و- نمیدانم- این طرف و آن طرف میروند، باید اینها را بشناسیم که اینها چه اشخاصی هستند. و اینها را بشناسانیم به ملت، تا ملت از اینها احتراز کند؛ و اینها را دمشان را بگیرد و بیرونشان بکند. و بعد این مراحل که طی شد و این قشرها از بین رفتند، آن وقت سازندگی هم با همه ملت است. همه با هم، همه با هم شکستیم، همه با هم باید این سازندگی را بکنیم. الآن وقت این کار است.
من هم قبول دارم آشفتگیها هست؛ اما آشفتگی علاجش به این است که همه کار بکنیم؛ همه دقت بکنیم در امورمان. هر کس خیال نکند که از من چه کاری میآید، هر آدمی از او یک کاری میآید. یک قطره باران از آن کاری نمیآید؛ اما به اندازه یک قطره است. یک قطره کار یک قطره را میکند، همین قطرههای باران است که سیل را راه میاندازد، و سیل سدها را میشکند. همین قطرهها، یکی یکی، یکیهای ما، که مثل قطره باران هستیم، بود که با هم وقتی مجتمع میشد و در خیابان فریاد میزد، یک سدی را میشکست. اگر آن روز هم میگفت خوب، من یک آدمم، من که نمیتوانم در مقابل توپ حرفی بزنم، هر کسی این فکر را میکرد، حالا باز همان بساط بود و همان «آریامهر» بود و همان نصیری بود و همان هویدا و همان بساط. اما این قطرهها که به نظر میآید چیزی نیستند، و هستند، وقتی پهلوی هم جمع شدند از بین بردند اینها را. الآن هم همین طور است. این قطرهها متفرق نشوند. اینها دنبال این هستند که این قطرهها را از حال اجتماع بیرون کنند؛ متفرق کنند؛ بشوند قطره، قطره قطره. قطره را بعد هم میشود از بین برد. یک پاسبان از بین میبرد. الآن وقت این است که همه با هم دست به هم بدهیم؛ همه با هم تأیید هم را بکنیم. من تأیید شما را بکنم؛ شما تأیید مرا بکنید؛ ما همه تأیید دانشگاهیها را بکنیم؛ دانشگاهیها تأیید بازاریها را بکنند؛ بازاریها تأیید [دیگران] را بکنند؛ تا این کار [را] پیش ببرند؛ تا این آشفتگیها کم کم رفع بشود؛ تا این موانع برداشته بشود، و بعد دنبالش سازندگی پیش بیاید.
ان شاء اللَّه خداوند همه شما را- میدانم که حسن نیت دارید همهتان؛ میدانم دلتان برای این مملکت میسوزد؛ لکن در عین حالی که الآن این آشفتگیها هست، الآن این کندرویها هست، لکن باید کمک بکنید. نباید یک باری را روی بار بگذاریم. باید یک باری را کم کنیم- ان شاء اللَّه خداوند همه شما را حفظ کند؛ موفق باشید؛ بانوان را حفظ کند؛ آقایان را حفظ کند و همه موفق باشید.» (صحیفه امام، ج7، ص: 514 ـ 524)
ـ سخنرانی در جمع فرماندهان سپاه پاسداران؛ محک سنجش ایمان (1359)
«از آقایان متشکرم که در اینجا مجتمع شدند و با من مواجه شدند تا چند کلمهای عرض کنم. خدای تبارک و تعالی، یک میزانی در قرآن کریم قرار داده است که با آن میزان ما باید خودمان را و دیگران را بشناسیم. میفرماید که: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ.[7] میزان در مؤمن و غیر مؤمن؛ مؤمن واقعی و غیر مؤمن این است که کتاب خدا میفرماید که چنانچه مؤمن است، خدای تبارک و تعالی ولیّ اوست، و مؤمنین را خدای تبارک و تعالی از همه ظلمتها، از همه تاریکیها، از همه چیزهایی که انسانها را محجوب میکند از حق تعالی، از همه اینها اخراج میکند و در نور وارد میکند. این انسانی که در اینجا غرق حجابهاست، غرق ظلمات است، اگر ایمان واقعی بیاورد، از همه انواع ظلمات، خداوند او را خارج میکند و به نور وارد میکند. یک قلب ظلمانی که در این عالم تمام چیزهایش حجاب است برای او، این حجابها را خدای تبارک و تعالی، یکی پس از دیگری برمیدارد و نور را به جای آنها میگذارد، که نور مطلق همان جمال خودش هست. ما اگر بخواهیم خودمان را بسنجیم و کسانی که مدعی هستند بسنجیم، باید ببینیم که این میزان؛ این دو تا میزانی که خدای تبارک و تعالی برای معرفی مؤمنها و غیر مؤمنها فرموده است، در خودمان هست یا نیست. به مجرد اینکه من یا شما ادعا کنیم که ما مؤمن به اللَّه هستیم، تا آن محکی که خدای تبارک و تعالی قرار داده است در ما نباشد یک ادعای پوچی است.
ببینیم که ما از اولیای خدا هستیم و خدا ولیّ ماست، یا از اولیای طاغوت هستیم و طاغوت ولیّ ماست. اگر از این گرفتاریهای عالَم طبیعت، از این ظلمتهای عالَم طبیعت، شما دیدید که خارج شدید، علاقههایی که انسان به این عالم طبیعت دارد، این علاقهها برداشته شده است یا کم شده است. اگر شما خودتان را یافتید که هر کاری میخواهید بکنید برای خدا میخواهید بکنید، حکومت اللَّه در شما و در قوای شما سلطه دارد. شما همه چیزتان، تمام اعضا و قوایتان فرمانبردار حکم خداست. چشم شما چنانچه حجاب داشته باشد و به چیزهایی که نباید نظر بکند نظر بکند، این علامت این است که طاغوت ولیّ است، و اگر چنانچه چشم احتراز کند از آن چیزهایی که موجب ظلمت قلب میشود، اللَّه ولیّ است.
محک بزرگی است که هر کس خودش را میتواند بشناسد. میتواند بفهمد که این ایمانی که ادعا میکند، همان ادعاست یا خیر، نور ایمان در قلب او وارد شده است و ظلمتها همه بر کنار شده است. ما، هر کس، در هر جا که هستیم و شما در هر محلی که هستید، چه در بازار باشید و چه در مدرسه و چه سپاه پاسداران باشید، و چه قوای انتظامیه دیگر و چه رئیس جمهور باشید یا وزیر باشید یا وکیل باشید یا سایر قشرهای دیگر، این حکم عمومی، این میزان عمومی، این محکی که برای عموم است در این معنا، این محک را باید ما خودمان پیش خودمان، وقتی که در شب خلوت هست و شما فارغ هستید، فکر کنید که آیا قلب شما یک قلب نورانی متوجه به نور است، یا یک قلب ظلمانی متوجه به آمال شیطانی یا اللَّه است یا طاغوت. این از این دو حال خارج نیست: یا حکومت در ما، حاکم در ما اللَّه است یا حاکم در ما طاغوت است. چنانچه ما توجهمان به این دنیا و به این مسائلی که بر ما عرضه میشود در دنیا، توجهمان به عالَم طبیعت است، هر چه میخواهیم برای خودمان میخواهیم، هر کاری میکنیم خدا در کار نیست، ما از طاغوتیم و اولیای ما هم طاغوت است. و چنانچه خودمان را تهذیب کنیم، خودمان را تربیت کنیم، و از این غلافهایی که هست خارج کنیم، و به مبدأ نور برسیم، و قلب ما متوجه به حق تعالی باشد، به نور مطلق باشد، خدمتگزار حق باشیم، هر چه نعمت خدا به ما داده است در خدمت او صرف کنیم، این علامت این است که ما از ظلمتها یا از بعض ظلمتها خارج شدیم و به نور یا بعض مراتب نور وارد شدیم. شما آقایان که در رأس سپاه پاسداران هستید، خودتان را، توجه کنید به خودتان. توجه کنید ببینید که در این خدمت، اخلاص دارید برای خدا، برای خدا خدمت میکنید، برای احکام خدا خدمت میکنید، برای جمهوری اسلام خدمت میکنید یا اینکه نه، مقصدتان چیزهای دیگری است و این بهانه است. این محک را در خودتان آزمایش کنید. اگر دیدید اغراض خیلی دنبال هم اغراض است که پیش میآید، غرضهای نفسانی است. این «من باید چه باشم، او باید چه باشد» غرضهای حیوانی است. اگر دیدید این طور است، باید خودتان را از این ورطهای که مهلک است نجات بدهید. مبادا یکوقت تمام عمر، انسان در خدمت طاغوت بوده و خودش نمیفهمیده.
این از اموری است که این قدر دقیق است که خود انسان هم خودش را نمیتواند بفهمد. گاهی انسان از اول عمرش تا آخر عمرش دارد رو به جهنم میرود و نمیفهمد؛ از اول عمر تا آخر عمر دارد روی اغراض نفسانیه عمل میکند، پاسداری هم اگر میکند، روی اغراض نفسانیه است، به خدا ارتباط ندارد، در ارتش هم که هست، خدمت نظامی هم که میکند روی اغراض نفسانیه است و ارتباط به خدا ندارد، طلبه هم هست و درس هم که میخواند روی اغراض نفسانیه است، به خدا ارتباط ندارد. ملّا هم هست و فتوا میدهد، روی اغراض نفسانیه است، به خدا ارتباط ندارد، این معیاری که خدا تعیین فرموده است این است که: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ؛ میزان ایمان و غیر ایمان، ممکن است که ما با لفظ و با شهادت به آن چیزهایی که میزان است در اسلام، شهادت بدهیم، شهادتمان هم جدی باشد، لکن باز در آن محکی که خدا قرار داده است ببینیم که ما در آن، در آن جمعیتی که دو دسته کرده خدا: الَّذِینَ آمَنُوا*، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا* بخواهیم بفهمیم که ما از سنخ کفار هستیم، و لو در مسلمین، و مسلمین و احکام اسلام به ما ...، ما مسلمانیم.
مسلمان هم این است که شهادتین را بگوید و آدابش هم به جا بیاورد، لکن ایمان یک مسئله فوق این است، یک مطلبی است بالاتر از این است. ما باید خودمان را امتحان کنیم به همین میزانی که خدا قرار داده، بفهمیم ولیّ ما خداست یا ولیّ ما طاغوت است؛ ما داریم خدمت به شیطان میکنیم یا خدمت به خدا میکنیم. ما که داریم درس میخوانیم، برای خدا درس میخوانیم یا برای هواهای نفسانیه که همان شیطان است. ما که داریم فتوا میدهیم، برای خدا فتوا میدهیم یا برای هواهای نفسانی که همان شیطان است. ما که در اداره کار میکنیم، برای خدا کار میکنیم یا برای هواهای نفسانیه که همان طاغوت و شیطان است. این محکی است که خدا قرار داده. برادرها، اینجا یک منزلی است که شما هستید، از این منزل باید بروید، این خرقه را باید تهی کنید، زود و دیر دارد، اما این طور نیست که نباشد، هست. ممکن است یکی صد سال هم زنده باشد، لکن خواهد رفت. آیا وقتی میرود در نور وارد میشود، یا در ظلمت؟ میزان همین جاست. شما که پاسدارهای اسلام هستید و رفقایتان پاسدار اسلام هستند، ببینید که اغراض است که شما را وادار کرده به اینها، و هر روز یک بهانهای میگیرید، و یک کار مثلًا خدای نخواسته انحرافی میکنید، یا نه شما یک راه مستقیم را، یک صراط مستقیم را دارید میروید. انحراف از این طرف و آن طرف نیست. صراط مستقیم آن صراطی است که یک طرفش اینجاست و یک طرفش خداست؛ مستقیم که راه صاف است، هر انحرافی از هر طرف، انحرافی است که انسان را از راهش بازمیدارد و میکشدش به طرف ظلمتها.
شما کوشش کنید که اغراضتان را کم کنید حتی الامکان، تا ان شاء اللَّه موفق بشوید که اغراض در شما بمیرد. شما خدمت برای اسلام میخواهید بکنید. از اول هم همین طور، وقتی که این نهضت و این انقلاب اسلامی بپا شد، همه گروههایی که در ایران بودند، الّا آن منحرفهایی که همیشه منحرفند، اینها همین طور به طور خودکار، هیچ کس نیامد به شما بیخ گوشتان بگوید بیا برویم چه، خودتان اصل فهمیدید که باید این راه را رفت؛ این راه، راه خداست. شما یک مرتبهاش را طی کردید، و او اینکه موانع را که برای پیشرفت اسلام بود و برای پیشرفت احکام اسلام بود، از بین برداشتید. البته بعض موانع هست، اما مهمش را از پیش برداشتید، و همهتان با هم، همه اهالی این مملکت با هم یکصدا شدند، و در آن حالی که همه با هم یکصدا مشغول به فداکاری بودند، هیچ طاغوت در کار نبود، اللَّه بود. یک تحول عجیب معجزهآسایی در شما و در سایر قشرهای ملت پیدا شده بود که اصلًا فکر اینکه ما یک مقامی داشته باشیم، یا این کار را میکنیم برای مقامی، این کار نبوده اصلًا. آن کسی که با مشت گره کرده جلوی تانک میرود و زیر تانک میرود، این برای مقام، دیگر نیست، این برای خداست. آن کسی که بدون اسلحه حمله میکند به اسلحهدارهایی که آنها بدون ملاحظه میزنند، این دیگر برای این نیست که برسد به یک نوای دنیایی، دارد جانش را میدهد. کسی که از دنیا میخواهد بگذرد، دیگر نمیشود برای دنیا باشد. در آن تحول همهتان، تقریباً همه آنهایی که در میدان وارد بودند؛ زنها، مردها، بچهها، بزرگها، زنها با بچههای کوچکی که در آغوششان بود، در آن حال هیچ ابداً شبهه شیطانی نبود، هیچ آمال شیطانی تو آن نبود. آن حالتان را یاد بیاورید؛ آن حالی که بالای پشت بامها میرفتید و اللَّه اکبر میگفتید، و شیاطین در اطراف بودند که شما را نشانه بگیرند. در خیابانها میریختید و مقابله میکردید با آنهایی که از خدا نمیترسیدند و شما را زیر تانک میخواستند بگیرند. آن حالتان را یاد بیاورید. آن حال، حالی است که ولیّ شما خدا بود؛ یعنی همه چیزتان الهی بود، همه حرکت، حرکت الهی بود، شماها ید اللَّه بودید در آن وقت، و این جماعت، این جماعتهایی که با هم یکصدا فعالیت میکردند، اینها ید اللَّه بودند؛
یَدُ اللَّه مَعَ الجَماعَة[8]
آن حال را یادتان باشد، همان حال را حفظش کنید. نگویید حالا تمام شد قضیه و حالا بیاییم سر تقسیم؛ تقسیمی تو کار نیست، تقسیمی که نیست؛ تقسیم مال آنهایی است که برای آمال دنیایی کار کردند. شما رفتید از خدا بخواهید، از خدا اجر بخواهید. این چیزهایی که در دنیاست اجر این نیست که شما جانتان را فدا کردید و در طَبَق اخلاص گذاشتید. حالا عوض اینکه جانتان را فدا کردید یک خانه میخواهید. یک دکان میخواهید، یک پست میخواهید، اصلًا میشود این عوض او باشد؟! کسی که همه چیزش را، خودش را، جوانش را همه چیزش را فدا کرده است، این حالا بیاید بگوید که یک خانهای بدهید عوض این، این عوض دارد اصلش؟! این فداکاری [را] جز خدا کسی نمیتواند عوض بدهد. اگر همه این دنیا را به شما بدهند، عوض او نیست، آن حال را حفظ کنید، برگردید به آن حال، دوباره شما تحت رهبری شیطان نباشید، ولیّ شما طاغوت نباشد. آن حال اگر حفظ بشود، الآن هم شما، همان ولایت خدا در شما حکومت میکند، و هیچ چیز هم عوض این نمیشود.
شمایی که میروید در کردستان و فداکاری میکنید، این فداکاری در دنیا عوض ندارد که شما عوض بگیرید. اگر توی ذهنتان آمد برویم یک عوضی بگیریم، معلوم میشود برای خدا نبوده، برای دنیا بوده. اگر قضیه تقسیم اموال است، این معلوم شد مال دنیا بوده که حالا میخواهند تقسیم اموال بکنند. در جنگ «حنین» که مسلمین پیش بردند و غنایمی به دست آوردند، پیغمبر اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- تمام این غنایم را داد به همین اهالی مکه و ابو سفیان و امثال اینها، همه غنایم را به آن کسانی که مخالفش بودند داد.
بعضیها گله کردند که آخر مثلًا چه، ما هم بودیم، فرمود که شما حاضر نیستید که آنها شترها را ببرند و شما پیغمبر همراهتان باشد؟ آنها شتر بردند، قسمت شما پیغمبر است.
حیف است انسان فداکاری بکند، آن وقت شتر بخواهد.[9] شما که الآن بعضیتان در، شاید خودتان هم بودید در کردستان، و آن وقایع کردستان و آن فداکاریها، حالا که برگردید شتر میخواهید؟! برای خودتان یک چیزی میخواهید؟! چیزی میتواند مقابل این فداکاری باشد؟! بگذرید از این علایق. اینها، این علایق همهاش ظلمت است. همان ظلماتی است که خدا میفرماید: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ
فطرت همه بر نورانیت است، فطرت شما فطرت نورانی است، فطرت توحید است. به دست خود ما آن فطرت به جهالتها، به ظلمات کشیده میشود.
و ما باید خودمان را مواظبت کنیم، باید مجاهده بکنیم خودمان را. باید حساب خودمان را خودمان بکشیم، قبل از اینکه آنجا حساب از ما بکشند. خودتان حسابتان را بکشید، قبل از اینکه حسابگرها حساب شما را بکشند. همه لحظاتِ چشمهای شما، همه خاطراتِ ذهن شما، تمام تفکرات باطل شما در حضور خداست، و در نامهها هم در پروندهها ثبت است. هر لحظهای که در لحظات چشم شما بر خلاف آن چیزی که دستور است واقع بشود، در حضور خداست و ثبت است. و در روایات هم هست که اینها هفتهای دو مرتبه اعمال عرضه میشود بر ولیّ امر؛ بر امام زمان- سلام اللَّه علیه. توجه داشته باشید که در کارهایتان جوری نباشد که وقتی عرضه شد بر امام زمان- سلام اللَّه علیه- خدای نخواسته آزرده بشود، و پیش ملائکة اللَّه یک قدری سرافکنده بشود، که اینها شیعههای من هستند، اینها دوستان منند و بر خلاف مقاصد خدا عمل کردند. رئیس یک قوم اگر قومش خلاف بکند، آن رئیس منفعل میشود. ای پاسدارهای عزیز وای سربازهای اسلام، در هر جا هستید از خودتان هم پاسداری کنید تا به پیروزی بر نفْس خودتان، و پیروزی بر همه شیاطین نایل شوید. من امیدوارم که شماهایی که در این نهضت با آن جوش و با آن خروش و با آن فداکاری شرکت کردید، در این بین راه، یک کسی نباشید که نارفاقتی بکنید و بین راه رها کنید. این قافله راه افتاده است و دارد طرف خدا میرود، همه با هم باشید در این راه. وقتی همه با هم شدید در این راه، خداوند با شماست. تفرقه نکنید، با هم برادرید، همه إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ[10] برادرند. باز این یک محکی است که ما ببینیم که به دیگران به چشم برادری نگاه میکنیم، و برادروار با هم هستیم یا نه، خدای نخواسته یک خصومتی تو کار هست، و یک گرفتاریهایی هست.
مؤمن آن است که با مؤمن دیگر برادر باشد. این عقد برادری را خدا در اصل برای شما ایجاد کرده. برادرها، ما بین راه هستیم و دشمن در کمین، یک راهی است که شخصی ما داریم میرویم، که این صراط الهی است. دشمن ابلیس است و میخواهد نگذارد شما این راه را طی کنید، مراقبت از خودتان بکنید که این راه را با سلامت طی کنید، و در آنجا که میروید با سلامت وارد بشوید. یک راهی هم، راهی است که اجتماعی باید برویم و بروید، و او پیشبرد اهداف اسلامی است، که بحمد اللَّه تا اینجا که آمدید خوب آمدید، و از اینجا به بعد هم با سلامت و خوبی پیش بروید. چنانچه همان حالی که در زمان انقلاب و آن وقتی که همهتان در خیابانها و در میدانها وارد میشدید آن حال را به نظر بیاورید، حالا هم همان حال را در خودتان احیا کنید، ایجاد کنید. آن حال را اگر در خودتان ایجاد کنید، همه با هم برادر خواهید بود، و این آمالی که در همه ممکن است خدای نخواسته باشد، اینها از بین میرود و به جای او صفا، برادری مینشیند.
شما الآن یک امانتی دستتان هست باید حفظش کنید، آن امانت جمهوری اسلامی است. این را خدا داد به ما. ما نباید خیال کنیم که ماها چه کردیم و چه کردیم. اگر ما بگوییم ماها چه کردیم، این همان حرفهای شیطان است، این را خدا به ما داد. یک جمعیت کمی که هیچ چیز نداشت، خدا به او عنایت کرد که آن قدرتهای بزرگ را شکست و جمهوری اسلامی را هم با همه نهادهایی که دارد بحمد اللَّه تعالی تحقق پیدا کرد. الآن جمهوری اسلامی امانتی است دست ما. اگر ما در اینجا یکوقتی خدای نخواسته با هم خلاف بکنیم؛ سپاه پاسداران بین خودشان اختلافی باشد، بین خودشان با سایر قوای انتظامیه خلافی و اختلافی باشد، آنها با شما خلاف و اختلافی بکنند، قشرهای دیگر ملت با هم سر دنیا هی خلاف کنند، اگر این طور بشود، این امانت را ما نمیتوانیم به صاحبش رد کنیم. باید امانت را به اهلش رد کنیم، جمهوری اسلامی را به آخر برسانیم، و احکام اسلام را در کشور خودمان اول و ان شاء اللَّه در همه کشورها بسط بدهیم. این امانتی است که باید حفظش بکنیم. نروید دنبال آمال و آرزوها و مسائل دیگری که پَست هست و شیطانی، باید علوّ همت داشته باشید. همان طوری که جان را که میخواستید فدا کنید بالاترین علوّ همت بود، حالا هم علوّ همت پیدا بکنید، و از اینکه یکی جلو و یکی عقب، هیچ ابداً اعتنایی به این مسائل نکنید. همه در محضر خدا با هم هستید، و همه ان شاء اللَّه از جنود خدا و ولیّ همه ان شاء اللَّه خدای تبارک و تعالی است، و شما را از همه انواع ظلمات ان شاء اللَّه خارج میکند، و به نور مطلق میرساند. خداوند همهتان را تأیید کند، موفق باشید.» (صحیفه امام، ج12، ص: 352 ـ 360)
ـ سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس شورای اسلامی؛ وظایف نمایندگان مجلس (1360)
«من یک کلمه راجع به مجلس و محیط مجلس عرض دارم. و یک کلمه هم راجع به کشور و کسانی که در این کشور مشغول به خدمت هستند.
آنکه راجع به مجلس است یک مقدار زیادش را دیشب از تلویزیون آقایان دیدند، که من در سال قبل آن مسائل را گفتم. و باید عرض کنم که مع الأسف آن که من میخواستم نشده است. من میخواستم که این مجلس یک معلم باشد از برای همه کشور، و برای مجلسهای بعد و نسلهای آینده، که کیفیت مشاوره وکلا باید این نحو باشد.
آن نحوی که در مجالس سابق، و خصوصاً این مجالس آخر پنجاه ساله، آن طور نباشد.
آقایان در یک محیط آرام مسائلی که دارند با آرامش بیان کنند. اختلافاتی که در دیدها دارند، در سلیقهها دارند، اینها را با یک آرامش خاطر بیان کنند و حل و فصل کنند و راجع به مسائل کشور هم که در آنجا میآید، باز هم با یک محیط آرام. در محیط آرام است که عقلها میتوانند کار بکنند. آن روزی که غضب توی کار آمد، عقل کنار میرود. قوه غضبیه هر وقت به راه افتاد، عاقله را کنار میزند، [شخص] از روی بیعقلی صحبت میکند. قاضی چنانچه در حال غضب باشد، نباید حکم بدهد؛ برای اینکه حکم در حال غضب حکمی است که از منشأ عقلی و شرعی صادر نمیشود. شما مسائلی دارید؛ فرض کنید یک نفر میرود و مسائل خودش را میگوید؛ انتقاد هم دارد؛ انتقادات آزاد است، به اندازهای که نخواهند یک کسی را خفیف کنند، یا یک گروهی را خفیف کنند و از صحنه خارج کنند؛ انتقاد برای ساختن، برای اصلاح امور، لازم است؛ هر مجلسی باید این انتقادات را داشته باشد؛ لکن اگر [در] این انتقادات آن که انتقاد میکند با آرامش خاطر و با نظر صحیح انتقاد بکند، این که جواب میدهد هم اگر با نظر صحیح و بدون اینکه غضب در آن راه داشته باشد جواب بدهد، آن وقت منطق در مقابل منطق است. و اگر با هیاهو و جار و جنجال بخواهید شما یک مسأله را حل بکنید، و هر کسی در نظر داشته باشد که طرف مقابل خودش را مثل یک دشمن بکوبد، عقلها کنار میرود و قوه غضبیه، که بدترین قوههاست اگر مهار نشود، در کار میافتد؛ و مسائل را علاوه بر اینکه حل نمیکنند، مشکلتر میکنند.
انسان ناچار سه جور نظر دارد: یک نظری که نظر بیطرف است. این یک نظر است
یکی هم نظر طرفداری از یک روش، از یک جریان؛ یک نظری هم مخالفت با یک روش و یک جریان؛ نظر بیطرف و نظر طرفداری از یک مسأله و نظر طرفداری از یک مسئله دیگر. نظری که حبّ باشد به یک جریانی، یا بغض باشد به یک جریانی، این نظر نمیتواند یک نظر سالم باشد؛
حُبُّ الشَیءِ یُعمِی و یُصِمُّ.[11]
بغض هم همین طور است؛ نور عقل را خاموش میکند. حبّ مفرط به یک روشی اسباب این میشود که خود آن کسی که حبّ دارد توجهی به این ندارد که از مبدأ حبّ دارد این مطلب صادر میشود و این مطلب حق نیست؛ مطلبی است که از راه حبّ است. و خواه یا ناخواه این نظر، نظر صائب نیست. انسان خودش را نمیتواند بشناسد به این زودیها؛ انسان تا آخر عمرش، تا آن وقتی که از این دنیا خارج میشود، گرفتار یک مسائلی در باطن خودش هست که خودش هم نمیتواند بفهمد. باید عرضه کند خودش را انسان به کسانی که بینظر هستند.
اگر نظر از راه حب شد، همیشه دنبال این میرود که آن مطلبی را که مربوط به آن روشی است که این دوست دارد آن روش را، آن مطلب را، به هر عنوانی که هست ثابت کند، و لو اینکه این عنوانی که هست عنوان خلاف باشد، خلاف اخلاق باشد، خلاف منطق باشد. آنی هم که بغض به یک روشی دارد نظرش نظر سالم نیست، آن هم دنبال این است که آن طرفی که مورد بغض اوست و آن روشی را که نمیپسندد، با هر توجیهی که باشد، آن را تصحیح کند. و لهذا میبینید که یک مطلب، یک امر، از یکی صادر میشود، [در] یک وقت و یک محیط، یک مطلب از یک کسی صادر میشود، یک عمل از یکی صادر میشود، دو طایفهای که یکیشان این را خوب میدانند و دوست میدارند و یک طایفه این را بد میدانند و دشمن میدانند، آن مطلب واحدی که زمانش واحد و همه جهات واحد است وقتی که پیش آنها میرود که مورد محبت هست آن آدم. تمام مطالب او را، و لو مخالف با عقل باشد، و لو مخالف با منطق باشد، میپذیرند و تأیید میکنند، شروع میکنند به اینکه خیر، مطلب همین است. و آن دستهای که با این خوب نیستند اگر یک مطلب خوبی هم این بگوید، آنها دنبال این هستند که نه، این حرف صحیح نیست. این دو نظر را انسان مبتلا به آن هست. نظر بیطرف بسیار کم است.
یعنی «نظر» بیطرف باشد؛ خود آدم هیچ وقت نمیتواند بیطرفِ بیطرف باشد. لکن در نظر دادن حق را ببیند. تحت تأثیر حق واقع بشود؛ این حق چنانچه از دشمن من هم صادر شد، من او را تمجید کنم به عنوان اینکه حق است. و باطل اگر از دوست من هم صادر شد، آن را تکذیب کنم به عنوان اینکه باطل است. و لو در باطن فرض کنید یکی یک روشی را دوست دارد، یکی روش دیگر را؛ لکن در مقام نظر دادن، در مقام مصلحتاندیشی برای کشور یا برای اشخاص، آن نظر حب و بغض خودش را کنار بگذارد، برود دنبال حق و باطل.
حق هر جا هست باید دنبالش رفت و او را با آغوش باز پذیرفت، و لو بر خلاف نظر خود من هست. و باطل را هر چه هست و از هر کس صادر بشود باید نپذیرفت به عنوان اینکه باطل است. اشخاص و گروهها و اینها را باید کنار گذاشت، حق و باطل را ملاحظه کرد. آن وقت هم برای اثبات حق و ابطال باطل اگر انسان گرفتار بشود به عصبانیت و عرض میکنم غیظ و غضب کردن، نه میتواند حق را به دست بیاورد؛ و نه میتواند باطل تدریجی بودن فساد و تباهی
مهم در همه افراد، و خصوصاً شما آقایان که در مجلس هستید، و مجلس مبدأ همه چیزهایی است که در کشور واقع میشود، مهم این است که در مقام بیان مسائل ورد مسائل، انتقاد و تکذیب، به آنجا نرسد که قوه عقلیه کنار، و با قوه غضبیه انسان وارد میدان بشود. اگر یک کسی هم فرض کنید از زبانش یک مطلبی بر خلاف شما صادر شد، شما بروید و مطلب را منطقی صحبت کنید، با داد و فریاد و- خدای نخواسته- حرف زشت زدن کار درست نمیشود. جز اینکه اگر- خدای نخواسته- این امور تکرار بشود در مجلس، کم کم- هیچ امر فاسدی یکدفعه سراغ آدم نمیآید. شیطان باطنی انسان بسیار استاد است. و او همچو نیست که ابتدا انسان را به فساد بکشد- ابتدا قدم کوچکی را وامیدارد که انسان بردارد. این قدم که برداشت، فردایش یک قدم یک قدری بلندتری. انسان را یواش یواش به جهنم میفرستند؛ یواش یواش به فساد میکشد. همه اینهایی که میبینید فاسد شدند این طور نبودند که اینها از اول به این درجه از فساد بودند؛ بلکه کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الفِطرَةِ[12]
و این طور هم نبودند که یکدفعه جهش کرده باشند از یک مرتبهای به مرتبه بالای فساد. این طور هیچ وقت نبوده است. این بتدریج واقع شده است.
اینهایی که دیکتاتور شدند این طور نبوده است که از اول دیکتاتور زاییده شده باشند.
آنها هم مثل سایر مردم [بودند.] بعد هم وقتی که به مقامی رسیدند، این طور نبوده است که از اول دیکتاتوری کرده باشند. لکن قدم بقدم، ذره به ذره، رو به دیکتاتوری رفتند، یک وقت هیتلر از کار درآمدند؛ یک وقت استالین از کار درآمدند. شیطانی که در باطن انسان است با کمال استادی انسان را به تباهی میکشد. اگر از اول بگوید که تو بیا برو یک آدمی را بکش، هر گز نخواهد رفت. از اول انسان را وادار میکند که این آدم چطور است، یک غیظی به او بکن. بعد یک قدری زیادتر. تا کم کم مهیا میکند انسان را از برای اینکه آدم هم میکشد! همه اینهایی که فاسد هستند بتدریج فاسد شدند؛ هیچ کس یکدفعه فاسد نشده است. و هیچیک از ماها هم تصور نکنیم که مأمون از این هستیم که فاسد بشویم. همه در معرض فساد هستیم. همه ما دست به گریبان شیطان [هستیم.] و خصوصاً شیطان نفس، همه گریبانمان به دست اوست. هیچ کس هم از ابتدا فاسدِ فاسد نبوده است. و هیچ کس هم مأمون نیست از اینکه به فساد و به دام شیطان نیفتد. اگر کسی مراقب حال خودش باشد، توجه به مسائل انسانی داشته باشد، با مراقبت و با اینکه خودش را محاسبه کند، اگر فرض کنید در مجلس، یا در جای دیگر، یک روزی گذشته است که در آنجا مسائلی پیش آمده است، شب برود حساب کند ببیند که واقعاً اینکه من امروز گفتم مبدأ این چه بود، مبدأ شیطانی داشت یا مبدأ الهی داشت، اگر محاسبه کند آدم شب از خودش و خودش را در محاسبه قرار بدهد که امروز تو این صحبت را کردی، این مبدأ، مبدأ شیطانی بوده است نه مبدأ انسانی و الهی، ممکن است کم کم دنبال این برود که اصلاح کند. و اگر این کار را نکند و همان رویه را تعقیب بکند، هیچ بعید ندانید که یک نفر زاهد، عابد، مسلمان، همه چیز، یک انسان فاسد شقی از کار درآید. مأمون نیست هیچ کس.
امیدوارم که از این به بعد یک قدری توجه بکنند که این محیط مجلسی که نمایش داده میشود در همه کشور، و بعضی جاهای دیگر هم، یک طوری نباشد که وقتی این محیط در منظر مردم واقع شد، مردم از اینکه این وکیل را انتخاب کردهاند پشیمان بشوند.
یک طوری نباشد که از آن راهی که همه مردم دنبال آن راه هستند کنار برود.
مجلس باید یک محیطی باشد که با کمال تفاهم و خیرخواهی برای ملت و کشور، مسائل را پیش بیاورند. انتقاد میکنند، انتقاد خیرخواهانه باشد. جواب انتقاد میدهند، آن هم خیرخواهانه باشد. و منظره مجلس یک منظره صالح باشد، که مردم وقتی که این منظره را دیدند بگویند چه کار خوبی کردیم که یک همچو اشخاص صحیح را در مجلس بردیم. و یک وقت- خدای نخواسته- طوری نباشد که مردم پشیمان بشوند از رأیی که دادهاند.
و من تکرار میکنم مجلس بالاترین مقام است در این مملکت. مجلس اگر رأی داد و شورای نگهبان هم آن رأی را پذیرفت، هیچ کس حق ندارد یک کلمه راجع به این بگوید. من نمیگویم رأی خودش را نگوید؛ بگوید؛ رأی خودش را بگوید؛ اما اگر بخواهد فساد کند، به مردم بگوید که این شورای نگهبان کذا و این مجلس کذا، این فساد است، و مفسد است یک همچو آدمی، تحت تعقیب مفسد فی الارض باید قرار بگیرد.
این مجلس ما حصل خون یک جمعیتی است که وفادار به اسلام بودند؛ و این مجلس عصاره زحمتهای طاقت فرسای این ملت مسلمان بوده است؛ این مجلس فراهم آمده از «اللَّه اکبر» های مردم است؛ اگر بنا باشد که این مجلس فراهم آمده از «اللَّه اکبر» مردم قدمی بر خلاف اسلام بگذارد، این مجلس مجلسی خواهد بود که بر خلاف مسیر مسلمین عمل کرده. با تمام قدرت، بدون اینکه ملاحظه از احدی و از مقامی بشود، مجلس باید مسائل را طرح بکند. و رد و بدل و انتقاد صحیح، بدون جار و جنجال، بدون هیاهو، مسائل را بگویند. کسی که مخالف است مخالفت خودش را بدون هیاهو بگوید. آن که موافق است موافقت خودش را بدون جار و جنجال بگوید. و بعد هم رأی بگیرند. وقتی رأی گرفتند، اگر اکثریت رأی داد، و بعد هم برده شد پیش شورای نگهبان و آنها هم صحیح دانستند این رأی را، مخالف اسلام ندانستند و مخالف قانون اساسی ندانستند، اگر بعدها بخواهند شیطنت بکنند، این شیطنتها از مبادی غضب، از مبادی فاسد، بیرون میآید. باید سر تسلیم به مجلس، یعنی سر تسلیم به اسلام وقتی مخالف اسلام نیست، سر تسلیم به اسلام فرود آورد. روشهای غیر اسلامی را، اگر هم در باطن- خدای نخواسته- دارند، نباید دیگر اظهار بکنند و نباید اذهان مردم را نسبت به مجلس مشوش کنند. این یک مسئلهای است اساسی، و باید همه توجه داشته باشند. به مجرد اینکه یک مطلبی بر خلاف رأی یک نفر است، نباید بگوید مجلس درست نیست. این خودش را اصلاح کند. این خودش درست نیست. نباید بگوید شورای نگهبان درست نیست. این خودش درست نیست. باید خودش را اصلاح بکند. و این گرفتاری هست برای ملت ما.
و من امیدوارم که مجلس یک مجلس اسلامی، مجلس عبادت باشد؛ نه مجلسی که- خدای نخواسته- معصیت در آن واقع بشود و به دیگران اهانت کنند؛ به کسی بد بگویند. اینها خلاف اسلام است. و نباید بشود.
و اما مطلبی که به طور کلی میخواهم عرض بکنم؛ این ملت ما، که از اول قیام کرد و به ما منت گذاشت و وارد شد در صحنه و مقابل همه قدرتها ایستاد و رأی داد به این جمهوری و تا آخر و شکست داد طرفهای مقابل را، این ملت ما سر جای خودش هست.
این شیاطین که میگویند که ملت دیگر چطور و چطور است، اینها توی اتاقهای خودشان نشستهاند حساب میکنند. اینها نمیروند که این ملت میلیونی را محاسبه بکنند که این ملت هر وقت که یک صدایی بلند بشود و بخواهد- فرض کنید- از اسلام یک طرفداری بشود، همه ملت سرتاسر- الّا یک دسته کوچکی که به اسلام اعتقاد ندارند.
آنها هم وقتی که ملت آمدند یک طرف، آنها هم در ملت محو میشوند- [به خیابانها میریزند]. این معنا را که هی دیده میشود که [میگویند] باید یک کاری بشود که ملت راضی بشود، ملت اسلام را میخواهد؛ کاری بهتر از اسلام چی؟ چه میخواهید بکنید؟
شما کارهایتان را خوب بکنید. ملت ایران رأی داده است به جمهوری اسلامی؛ هر چه زحمت داشته و توان داشته است در طبق اخلاص گذاشته است گفته ما اسلام را میخواهیم؛ شما اگر با اسلام بد هستید، خوب تشریف ببرید اروپا و امریکا و هرجا دلتان میخواهد، آنجا زندگی کنید. یا همین جا زندگی کنید و اگر ملت را میخواهید، هی نگویید که «ملت با من است»، «ملت با من است». ملت با اسلام است. نه با من است و نه با شما و نه با دیگری. من اگر یک کلمهای بر خلاف اسلام بگویم، همین ملت میریزند و من را از بین میبرند. ملت اسلام را میخواهد. ملت شخص نمیخواهد. شخصپرست نیست ملت. ملت میخواهد که قوانین اسلام در این مملکت پیاده بشود. ملت این همه زحمت کشیده است که دین اسلام را برقرار کند در یک مملکتی که صدها سال و در این اخیر پنجاه سال کوشش شد به اینکه اسلام را کنار بگذارند؛ کوشش شد به اینکه روحانیت را کنار بگذارند و تضعیف کنند. ملت روحانیت را به تبع اسلام میخواهد. اگر- خدای نخواسته- روحانی هم بر خلاف اسلام بکند، آن هم یک ساواکی است. فرقی نمیکند. بدتر از ساواکی هم هست! این معناها را از گوشهایشان بیرون کنند آقایان که این مردم دیگر از جمهوری اسلامی کنار رفتهاند. خیر، شماها کنار رفتهاید. شما خودتان را علاج کنید. مرضهای باطنیتان را علاج کنید که ننویسند که این مملکت دیگر رفته از بین. این مملکت از بین نرفته؛ و این جمهوری اسلامی هم سر جای خودش هست؛ و این مردم هم دنبال جمهوری اسلامی هستند؛ و این مردم هم از مجلس، مادامی که مجلس بر طریقه اسلام باشد، و از دولت، مادامی که دولت بر طریقه اسلام باشد، و از رئیس جمهور، مادامی که رئیس جمهور در طریق اسلام باشد، طرفداری میکنند. هر کدامتان بلغزید، مردم دیگر از شما طرفداری نمیکنند. برای اینکه مردم اسلام را میخواهند. امر دایر میشود بین من، و پیغمبر اکرم؛ کدام مسلمان است که ترجیح بدهد من را؟ امر دایر میشود بین شما، و اسلام؛ کدام مسلمان است که شما را بر اسلام ترجیح بدهد؟ این خیالها را از کلههایتان بیرون کنید که الآن اگر وضعی بشود، مردم دیگر آن مردم نیستند.
این قلمها یک قدری ملاحظه بکنند این مسائل را. همین طور مینشینند توی خانههایشان حکم میکنند ملت این طوری است! خوب، ملت اینهاست که شما میبینید که در کوچه و بازار و آنهایی که در جنگ هستند و آنهایی که هر روز میآیند و میگویند که ما میخواهیم برویم جنگ. ملت من و تو نیستیم! ملت آنها هستند. میزان آنها هستند.
هی ننشینید و بگویید که مردم چه شدهاند؛ مردم دیگر مأیوس شدند؛ مردم کذا شدند.
نخیر، مردم از اسلام مأیوس نمیشوند. کارهای ما هم هر کدام فاسد است، میگویند کار تو فاسد است، ولی ما جمهوری اسلامی را میخواهیم.
یک قدری قلمها را کنترل کنید. یک قدری حفظ کنید خودتان را. این قدر تبعیت از هوای نفس نکنید. این قدر تبعیت از شیطان نکنید. مسائل را یک مسائل صحیح طرح بکنید. مسائل فاسد طرح نکنید. نگویید هی که ما حالا دیگر باید چه بکنیم؛ حالا باید چه بشود. خوب، کارها شده است تا حالا. تا حالا هم الحمد للَّه خوب هم شده است. البته یک مملکتی که پنجاه سال، بلکه 2500 سال، رو به تباهی کشاندنش، میخواهید فردا صبح همه مردم صحیح بشوند؟! همه ارگانها ارگانهای صحیح اسلامی بشود؟ اگر شماها بگذارید، اگر اینهایی که الآن دنبال مفسدهجویی هستند مهلت بدهند، میشود. شما هم نگذارید میشود؛ منتها یک قدری دیرتر میشود. شماها که مسلمان هستید، اعتقاد به اسلام دارید، شماها یک قدری مهلت بدهید به این مملکت که دارد از هر طرف به او حمله میشود. دیگر شما حمله نکنید!
ما همیشه میخواهیم که با آرامش همه مسائل حل بشود. و الّا این ملت هست و این روحانیت هم هست؛ این را بدانید در هر جایی از این مملکت یک روحانی بارز، متعهد به اسلام، هر وقت صدایش در بیاید، همه دنبال او هستند. این قدر تعقیب نکنید که بخواهید هی روحانیت را کنار بگذارید. آخر شما در ظرف چندین سال چه کار کردهاید برای این کشور که حالا روحانیون را میگویید که نباید باشند؟ خوب، چه کردهاید؟ چه کار مثبتی شما کردهاید؟ جز حرف هیچی ندارید. هی میگویید ما گفتیم. خوب، گفتید، چه کردهاید؟ الآن این ملتی که دنبال این جمعیت بودند و دنبال اسلام بودند و روحانیت را نشانه اسلام میدانستند ...- من نمیخواهم بگویم هر روحانی کذا. من بعضی روحانیها را از شمر هم بدتر میدانم- من عرض میکنم که این روحانیتی که اسلام را تا حالا به ما رسانده است، اگر این روحانیت و این اشخاص نبودند، ما حالا از اسلام اطلاعی داشتیم؟
کی همه این مسائل اسلام را ضبط کرده و دستهبندی کرده و به ما داده؟ همین روحانیین بودند. از زمان حضرت صادق- سلام اللَّه علیه- که فقه اسلام و شیعه تدوین شد، همین روحانیین بودند که دست به دست دادند، و در غیبت کبری هم همین روحانیین بودند که احکام اسلام را دست به دست دستهبندی کردند. اینها را، دست به دست، نسل به نسل، منتقل کردهاند تا به ما رسید. و همین روحانیین بودند که در این طول پنجاه سال- همه شما دیگر شاهد بودید- که چندین دفعه قیام کردند. لکن چون اساس خیلی دست آنها نبود نتوانستند. همین روحانیون بودند که از اصفهان و همه جا، زمان رضا خان، مجتمع شدند بر ضد رضا خان،[13] منتها از باب اینکه مردم آن طور تحت سلطه بودند، شکست خوردند. و همین روحانیون بودند که از آذربایجان قیام کردند. و باز هم دنبال اینکه باز درست مسأله برای مردم روشن نشده بود، آنجا هم شکست خوردند. و همین روحانیین بودند که از 15 خرداد تا آخر که هیچ کس نفس نمیکشید، باز همینها بودند که صدا در میآوردند و فریاد میزدند. در این دو سال آخر از روحانیون مطلب شروع شد. هی نگویید من چه کردم و ما چه کردیم. آخر یک مقدار هم انصاف میخواهد. «از اول روحانیون هیچ کاره بودند! فقط ما بودیم که همه کارها را کردیم!» آخر این را نباید یک آدم صحیح بگوید که به او بخندند. اینها بودند که مردم را به کوچه و بازار کشاندند؛ و این اسلام بود که مردم را [آماده شهادت کرد] و الّا نه هیچ جبههای و نه هیچ حزبی و نه هیچ گروهی نمیتوانست که مردم را بکشاند به طوری که داوطلب دنبال مرگ بروند؛ شهادت بطلبند. شما در تاریخ کجا سراغ دارید که داوطلب بیایند و بگویند که من میخواهم شهید بشوم. یا اللَّه دعا کن که من شهید بشوم! گریه کند به اینکه دعا کن من شهید بشوم. این اسلام است که این طوری کرده است. آقا، قدر این اسلام و قدر این روحانیت را بدانید. شماها نمیفهمید، مطلع نیستید درست؛ اگر این طایفه را کنار بگذارند، بعد از پنجاه سال رسم و اسمی از اسلام نخواهد بود. شمایی که به اسلام اعتقاد دارید، آن که اسلام را نگه داشته و دستهبندی کرده داده، و الآن هم در مراکز علمی مشغول فقه اسلام است- و من دو سه روز پیش از این، که یکی از مدرسین محترم قم اینجا بود، از او سؤال کردم راجع به حوزههای علمیه قم و توجه طلبهها به فقه، بسیار تعریف کرد گفت که با کمال جدیت مشغول فقه اسلام هستند- اینها را شما قدرشان را بدانید. اگر اینها کنار بروند، شماها هیچکارهاید؛ چنانچه از اول هم هیچکاره بودید! اینها هستند که شما را به میدان آوردند و وزیر و وکیل و نمیدانم چی کردند، یا فرض کنید بالاتر. چرا با اینها میخواهید مخالفت کنید؟ ملت است که دنبال اینها هست؛ و اینها با همراهی ملت دارند کارها را انجام میدهند. چرا حالا شما هی میگویید ملت نمیخواهد دیگر اینها را؟ خوب، ملت چطور اسلام را نمیخواهد؟ فرض کنید یک روحانی هم یک جایی خلاف کرده است، فرض کنید- اینکه نیست. شما هی مناقشه میکنید. خلاف خودتان را نمیبینید؛ خلاف فلان معمم را میبینید. من هم قبول دارم الآن یک وضعی هست که هم قضاوت ما به آن طوری که باید باشد، برای کمبودی که دارد، آن طور نیست؛ و هم جوانهایی که بعضی کارها را میکنند یک قدری ناپخته هستند و خلافکاری میشود- اما دست به دست هم بدهید برای اصلاح. نه اینکه اگر یک جوانی یک جایی خلاف کرد، شما بگویید که پاسدارها کذا هستند! آقا، این پاسدارها بودند که شما را نجات دادند و الّا پدر همه ما را درمیآورد رضا خان و محمد رضا خان. شکر کنید اینها را؛ تشویق کنید این را، اصلاح هم بکنید. هر جا خلاف کردند، باید اصلاح بشوند. هی ننشینید و بگویید پاسدار کذا. همین ارتش است که الآن دارد در آنجایی که دائماً آتش میریزد زیر آتش دارند خدمت میکنند. اینها برای کی میکنند؟ اینها برای کشور اسلامی و برای اسلام. همینهایند که آنجا نماز شب میخوانند و کار میکنند.
همانهایند که اصلًا از کشتن و از رفتن به آن عالم باک ندارند، و میگویند بگذار برویم از اینجا رها بشویم. وصیتنامههای اینها را لا بد دیدید. بگذارید این قدرت باقی باشد.
بگذارید این قدرت اسلام باقی باشد. اگر این قدرت اسلام- خدای نخواسته- شکسته بشود، و شکسته نخواهد شد. شما و ما و همه اشخاصی که هرجا هستند و همه روشنفکران و قلم بدستها همهشان به باد فنا میروند. این قدرت است که شما را نگه داشته است. این قدرت ملت است و قدرت اسلام است که نمیگذارد امریکا بیاید بریزد، از آن ور شوروی بیاید بریزد اینجا. برای اینکه تباه میشود اینجا. آنها میخواهند یک مملکتی داشته باشند. مملکت ما تا آخر فردش جانفشانی دارد میکند. این قدرت اسلام را نگه دارید. تا گفته میشود «مکتبی»، آقایان مسخره میکنند! «مکتبی» یعنی اسلامی. آن که مکتبی را مسخره میکند اسلام را مسخره میکند. اگر متعمّد باشد، مرتد فطری[14] است، و زنش برایش حرام است، مالش هم باید به ورثه داده بشود، خودش هم باید مقتول باشد.
من همیشه میل دارم که همه طبقاتی که هستند، همه کسانی که در صحنهها حاضر هستند همه با هم بنشینند اصلاح کنند مسائل را. هی ننشینند آن از آن ور بخواهد او را از بین ببرد، او از آن ور بخواهد که او را از بین ببرد؛ و مسأله را به بن بست برسانند و مملکت را به بن بست. شما به بن بست رسیدید! اشتباه میکنید. مملکت اسلام که به بن بست نمیرسد. همین مردم، همین پیرزنها و پیرمردها و جوانها و بچهها، از این بنبستها بیرون میآورند این مملکت را. شماها به بن بست رسیدید، میگویید خوب، چه بکنیم؛ بگذارید اسلام نباشد تا ما باشیم! بگذارید ایران نباشد، شما ایستادهاید تا پای اینکه ایران نباشد! دست بردارید از فضولیها! برای خدا کار بکنید. برای خدا آرامش بگیرید. برای خدا دعوت به آرامش بکنید. برای خدا توی سر هم نزنید. این قدر هی میگویند آقایان- چند روز پیش از این آقای حجتی آمده بودند اینجا- که ما میخواهیم یک جمعیتی درست کنیم. جمعیت «وحدت» و کذا. گفتم آقا این نمیشود. شما میبینید که اگر درست کنید چند تا جمعیت هم، جمعیت فرض کنید که چه درست میشود با این حرفها درست نمیشود، نه با مصاحبه درست میشود؛ نه با چی. بله، خصوصی بنشینید با هم چه بکنید.
بترسید از اینکه یک وقت یک انفجاری حاصل بشود و همه ما را به باد فنا بدهد. از این بترسید شما! مغرور نشوید به اینکه من آن هستم که فلان کار، چیز بود، رستم یلی[15] بود در کذا! مغرور نشوید.
این مردم اسلام را میخواهند. اگر پایتان را از اسلام کنار بگذارید این طلبهای که اینجا نشسته با کمال قوا با شما مخالفت میکند. همه ملت اسلام هم اسلام را میخواهند.
من اول سال به آقایان عرض کردم که این سال خوب است سال اجرای قانون باشد. باید حدود معلوم بشود. آقای رئیس جمهور حدودش در قانون اساسی چه هست، یک قدم آن ور بگذارد من با او مخالفت میکنم. اگر همه مردم هم موافق باشند، من مخالفت میکنم. آقای نخست وزیر حدودش چه قدر است، از آن حدود نباید خارج بشود. یک قدم کنار برود با او هم مخالفت میکنم. مجلس حدودش چه قدر است، روی حدود خودش عمل کند. شورای نگهبان حدودش چه قدر است؛ قوه قضاییه حدودش چی است؛ قوه اجرائیه. قانون معین شده است. نمیشود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط میکنی قانون را قبول نداری! قانون ترا قبول ندارد. نباید از مردم پذیرفت، از کسی پذیرفت، که ما شورای نگهبان را قبول نداریم. نمیتوانی قبول نداشته باشی. مردم رأی دادند به اینها، مردم شانزده میلیون تقریباً یا یک قدری بیشتر رأی دادند به قانون اساسی. مردمی که به قانون اساسی رأی دادند منتظرند که قانون اساسی اجرا بشود؛ نه هر کس از هر جا صبح بلند میشود بگوید من شورای نگهبان را قبول ندارم، من قانون اساسی را قبول ندارم، من مجلس را قبول ندارم، من رئیس جمهور را قبول ندارم، من دولت را قبول ندارم. نه! همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید، و لو بر خلاف رأی شما باشد. باید بپذیرید، برای اینکه میزان اکثریت است؛ و تشخیص شورای نگهبان که این مخالف قانون نیست و مخالف اسلام هم نیست، میزان است که همه ما باید بپذیریم. من هم ممکن است با بسیاری از چیزها، من که یک طلبه هستم، مخالف باشم.
لکن وقتی قانون شد [تصویب] خوب، ما هم میپذیریم. بعد از اینکه یک چیزی قانونی شد دیگر نق زدن در آن، اگر بخواهد مردم را تحریک بکند، مفسد فی الارض است؛ و باید با او دادگاهها عمل مفسد فی الارض بکنند. و اگر نه، رأی میدهد آرام. با رأی آرام هیچ کس مخالف نیست. شما میگویید که نخیر، اینکه گفتند اینها اشتباه کردند؛ ولی ما در مقام عمل قبول داریم. رأیمان این است که این جوری نیست؛ اما در عمل ملتزم هستیم.
این هیچ مانعی ندارد. البته مسائل اگر مسائل اسلامی باشد، اگر در رأی هم مخالف باشید، باید تو سرتان زد! اما اگر یک مسائل سیاسی هست، مسائل [دیگر] هست، میگویید اینها اشتباه کردهاند، بسیار خوب، ممکن است یک میلیون جمعیت هم اشتباه بکنند؛ این اشکال ندارد؛ اما در عین حالی که اعتقادتان این است که اینها اشتباه کردهاند، در عین حال باید بپذیرید. چاره ندارید. شما هم که وکیل شدید فرض کنید از تهران یا از جای دیگر، خوب، عده کثیری میگویند که این لیاقت نداشته است! این نباید، خوب نبود بشود، اما حالا که اکثریت شد، پذیرفتهاند. این مردم بیچاره همه چیز را قبول دارند؛ این من و شما هستیم که هر جا بر خلاف مصلحت ما باشد اساس را میگوییم قبول نداریم. هر جا هر کس بر خلاف من است این اصلًا مسلمان هم نیست و هر که بر وفق من است، اگر شمر هم باشد این ابو ذر است! این یک مطلبی است که در باطن ذات هر کس هست. اصلاح کنید خودتان را. در باطن ذات همه هست که آن که با من خوب است خوب است؛ و آن که با من بد است بد. نه آنکه به حسب حکم خدا خوب است و به حسب واقع خوب است، نخیر، آنی که با من خوب است آن میزان است. آن قانون میزان است که برای من باشد؛ و آن مجلس میزان است که برای من باشد؛ و آن ارتش میزان است که برای من باشد! آن که برای من نباشد آن فاسد است! این یک چیزی است که در قلب همه است، اختصاص به یکی و دو تا ندارد. هر کسی هر چیزی را برای خودش میخواهد همه مردم هر چیزی را برای خودشان میخواهند، الّا آنهایی که بالاتر از این طبقات هستند. البته هر کس این طور است. اما در مقام تدبیر امور یک مملکت و در مقام اداره یک مملکت، باید همه شماها و همه کسانی که دست اندر کار هستند و همه ملت بپذیرند آن چیزی را که، قانون اساسی پذیرفته است. بپذیرند آن چیزی را که مجلس به آن رأی میدهد و شورای نگهبان آن را موافق قانون و موافق شرع میداند.
باید بپذیرند اینها را. اگر میخواهید که از صحنه بیرونتان نکنند، بپذیرید قانون را. نگویید هی قانون، و خودتان خلاف قانون بکنید! بپذیرید قانون را. همهتان روی مرز قانون عمل بکنید. اگر همه روی مرز قانون عمل بکنند، اختلاف دیگر پیش نمیآید. همه اختلافات این است که یک کسی اینجا فرشش را انداخته، یکی هم اینجا فرشش را؛ اگر این روی فرش خودش بنشیند و آن هم روی فرش خودش بنشیند دعوا ندارد. اما اگر این پایش را دراز کرد روی فرش او، او پایش را کنار میزند. و او هم میخواهد پایش را دراز کند اینجا؛ دعوا اینجا پیدا میشود.
دعواهای ما دعوایی نیست که برای خدا باشد. این را همه از گوشتان بیرون کنید! همهتان همه ما، از گوشمان بیرون کنیم که دعوای ما برای خدا است، ما برای مصالح اسلام دعوا میکنیم. خیر! مسأله این حرفها نیست. من را نمیشود بازی داد! دعوای خود من و شما و همه کسانی که دعوا میکنند همه برای خودشان است. همه میگویند پیش بده برای ما! همه میخواهند تمام این قدرت چیچی. آخر من نمیفهمم چه قدرتی الآن در کار هست! خوب، محمد رضا اگر دنبال این مسائل میرفت مطلبی بود، برای اینکه یک قدرتی بود- قدرت شیطانی بود- کسی حق نداشت یک کلمه بگوید؛ اما امروز که بقال سر محله میآید و میگوید که برادر نخست وزیر اینجا این کار درست نیست، برادر رئیس جمهور این کار درست نیست، این دیگر قدرتی نیست. یک برادری است، یک دسته برادرند، یک دستهشان شانسشان آورده است آنجا نشستهاند؛ یک دسته بیچاره هم برای اینها سینه میزنند! قدرت نیست که ما حالا برای یک قدرتی بیاییم. اینها تلبیسات ابلیس است که بر ما غلبه کرده است. و این تلبیسات ابلیسی را چنانچه مسامحه کنید، شما را به جهنم میفرستد! در همین دنیا هم به تباهی میکشد. در همین دنیا ایستاده است این تلبیس نفسانی و این شیطان نفس ایستاده است تا آنجایی که همه چیز دنیا را به باد فنا بدهد. هیتلر حاضر بود تمام بشر از بین برود، و خودش در آن قدرت همان آلمان باقی باشد. آن نژاد بالاتر و این چیزی که در مغز هیتلر بود در مغز همه شما هست! خودتان غفلت کردهاید. در مغز همه این مطلب هست که همه بروند و من [باشم]! تا نروید سراغ اینکه یک انصافی در کار باشد، یک توجهی به خدا در کار باشد. یک حسابی در کار باشد، که خودتان از خودتان حساب بکشید که من امروز میخواهم چه بکنم، میخواهم همه مملکت ایران را به هم بزنم برای اینکه من باشم و هیچ کس نباشد نه، همه باشید، و همه هم حفظ کنید مملکت را. همه باشید، و همه روی قانون عمل بکنید قانون اساسی را باز کنید، و هر کس مرز و حد خودش را تعیین کند. به ملت هم بگویند که قانون اساسی ما برای دولت این را وظیفه کرده است؛ برای رئیس جمهور این را؛ برای مجلس این را؛ برای فرض کنید فلان کار برای ارتش این را. برای همه وظیفه معین کرده است. به مردم بگویند در قانون اساسی که شما رأی دادید برایش، وظیفه ما این است. در لفظ فقط نباشد، و در واقع خلاف. واقعاً سر فرود بیاورید به قانون؛ و واقعاً سر فرود بیاورید به اسلام. لفظ را همه میگویند. شاید شیطان را هم ازش بپرسند، میگوید من انقلابی هستم! امروز همه انقلابی هستند! امروز همه دلسوز برای ملت هستند! امروز دعوای اینکه ما همه جنگ هم رفتهایم- و شما دیدید که یک دسته نوشتهاند که ما از اول در جنگ چه بودیم- گفتهاند. خوب، من هم میتوانم بگویم من در صفِ اول جنگ دارم جنگ میکنم، ولی اینجا افتادم همین طور. باید به حسب واقع، به حسب انصاف، به حسب وجدان، این مردمی که شماها را روی کار آوردهاند، این مردم زاغهنشین که شماها را روی مسند نشاندهاند ملاحظه آنها را بکنید، و این جمهوری را تضعیفش نکنید. بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست، و یک انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید که ممکن است یکی از «ایام اللَّه»- خدای نخواسته- باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به 22 بهمن. قضیه [این] است که فاتحه همه ما را میخوانند! من از خدای تبارک و تعالی امید این را دارم که به ما عنایت بفرماید و ما را هدایت کند به یک راهی که مرضی اوست؛ و قلمهای ما را هدایت کند به یک نوشتههایی که مورد رضای اوست. و بر زبانهای ما جاری کند یک چیزهایی را که مورد رضای اوست.» (صحیفه امام، ج14، ص: 365 ـ 380)
ـ پیام به ملت ایران به مناسبت سوم شعبان و روز پاسدار؛ هشدار به حامیان صدام (1361)
«طلوع آفتاب سوم شعبان که سالروز طلوع شمس معنویت و پاسدار اسلام و مجدد حیات قرآن کریم و نجاتبخش امت خاتم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- از شب تاریک به عصر ظلمانی حکومت جائرانه یزیدیان که میرفت تا قلم سرخ بر چهره نورانی اسلام کشد و زحمات طاقتفرسای پیامبر بزرگ اسلام- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- و مسلمانان صدر اسلام و خون شهدای فداکار را به طاق نسیان سپارد و به هدر دهد، بر همه مسلمانان جهان و شیعیان خط سرخ امامت و ملت فداکارِ در صحنه ایران بزرگ و رزمندگان در راه هدف مقدس و خصوص سپاه پاسداران عزیز که این روز عظیم الشأن را برای خود انتخاب نمودهاند مبارک باد. و امروز که نوید پیروزی حق را بر باطل و جنود اللَّه را بر جنود شیطان، با پیروزیهای بزرگ پی در پی- خصوصاً بیت المقدس که از شاهکارهای عظیمِ کم نظیر جنگها بوده است میدهد، مبارکتر و پربرکتتر است.
سپاه پاسداران که رکنی بزرگ در پیروزی انقلاب اسلامی است با اقتدا به مولای خود سید مظلومان- علیه الصلاة و السلام- نجاتبخش ملت ایران و اسلام عزیز از شبهای تاریک و ظلمانی ستمشاهی بوده، و در پاسداری از انقلاب و هدفهای آن عاملی مؤثر و رکنی رکین بوده و هست. سپاه در جبهههای دفاع مقدس از اسلام و میهن اسلامی، با وحدت و انسجام کامل با ارتش معظم و بسیج عزیز و ژاندارمری و عشایر مکرم و سایر قوای نظامی و انتظامی و مردمی، چون صفی آهنین و بنیانی مرصوص[16] پایداری نموده و دشمنان اسلام و بشریت را از میدانهای نبرد مفتضحانه رانده است، و برای خود و اسلام و میهن معظم ایران افتخارهایی آفریده است که تاریخ فراموش نخواهد کرد، و حضرت بقیة اللَّه- ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- از نظر مبارک نخواهد برد، و پروردگار- جل و علا- بر خدمتگزاران به اسلام و میهن اسلامی، که این رزمندگان بحمد اللَّه تعالی از آنانند، رحمت و برکت خود را دریغ نخواهد فرمود.
ای عزیزانی که مجالس ذکر و دعا و مناجات شما در شبها چون شب عاشورا به ملکوتیان نورافشانی میکند، و چون ستارهای درخشان در جبههها میدرخشد، و روزتان چون روز عاشورا در مقابل یزیدیان استقامت مینماید، قدر این شبهای معنوی و عرفانی و این روزهای سلحشوری و افتخارآمیز را بدانید که خدای بزرگ شما را برای نصرت خویش انتخاب فرموده و امثال ما را لایق این خوان نعمت و رحمت و معنویت و فداکاری ندانسته است.
صدام خائن امروز بهتر فهمیده است که از این دامی که برای او گستردهاند نجات نخواهد یافت و او و حزب کافر بعث عراق جز سرنگونی و هلاکت سرنوشتی ندارند. و از این رو با آن همه رجزخوانی و ادعای پوچ سرداری قادسیه و کوبیدن طبل میان تهی انقلابی بودن و با اسرائیل دشمنی آشتی ناپذیر داشتن، امروز به دامان حکومت سرسپرده امریکا، یار و همقطار اسرائیل، پناه برده و دست ذلت و دریوزگی به جانب دشمنان عرب و اسلام دراز کرده است، که نخست او را از این مهلکه مرگبار- که خود برای خود تهیه دیده- نجات دهند، و سپس اذهان را از دشمن بزرگ اسلام و غاصب سرزمینهای آنان منصرف و قرارداد ننگین کمپ دیوید را با برگرداندن حسنی مبارک به جامعه عرب به کرسی نشاند، یا «طرح فهد»[17] را که برای ملت عرب و بالاتر برای اسلام ننگآور است اجرا کند.
من به دولتهای عربی منطقه هشدار میدهم که با تسلیم شدن در مقابل این گونه طرحها، علاوه بر قبول اسارت خویش به دست امریکا و از آن ننگینتر اسرائیل، دشمنی ملت و دولت و قوای مسلح نیرومند ایران را برای همیشه به بار میآورد. و اگر امروز به دامن اسلام برنگردید، فردا دیر است. شما را فریبکاریهای امریکا و رجزخوانیهای «حُسنی»[18] و «حسن»[19] و «حسین»[20] و «قابوس»[21]- که حقاً احتیاج به قَیم دارند و سفیهانه جوانان کشورهای خود و اسلحه و مهمات ارتش خویش را که باید در راه نجاتشان از چنگال اسرائیل به کار برند- گول نزند. و با یک کشور اسلامی که شاه معدوم را با آن قدرت شیطانی و حمایت شیطانهای بزرگ و کوچک و صدام جنایتکارتر از شاه معدوم را به جهنم فرستاد، به ستیز برنیانگیزاند. شما به مطبوعات و رسانههای گروهی خود اجازه ندهید که به تبعیت از بوقهای ابرجنایتکاران، به سمپاشی و تهمت و افترا نسبت به کشور و نظامی که میخواهد با همه مسلمانان و دولتهای منطقه با برادری و حُسن جوار رفتار کنند مشغول باشند. شما که هر روز شاهدید که رئیس جمهور محترم و دولت و مجلس ایران کراراً شما را نصیحت نمودهاند و به دوستی دعوت کردهاند، و میخواهند قدرت عظیم اسلامی ایران را برای دفع دشمنانی که به کشورهای شما چشم طمع دوختهاند، در کنار شما به کار برند، و شما و ذخایر شما را از حلقوم جهنمی جهانخواران برای نفع ملتهای شریف مظلوم منطقه بیرون کشند.
آن روز که اول انقلاب بود و ارتش و سپاه و دیگر قوای مسلح ما آمادگی کافی نداشتند، صدام با همه تجهیزات و خیانت بعضی عناصر دست اندر کار، ناگهان از زمین و هوا و دریا به ایران تاخت و غافلگیرانه قسمت بزرگی از کشور ما را اشغال نمود. نیروهای مؤمن و جوانان فداکار به مجرد اطلاع راه را بر آنان بستند، و عقابان تیز پرواز نیروی هوایی مواضع نظامی سرتاسر عراق را در هم کوبیدند، و اگر نبود تعهد اسلامی آنان و خوف هلاکت بیگناهان و خرابی اماکن ملت برادر عراق که تا کنون نیز دست آنان را همین انگیزه بسته است چنان درس عبرتآمیزی به حزب کافر بعث میدادند که بعضی از دولتهای منحرف منطقه و غیر آن هوای مبارزه با ملتی که شهادت را تحفه آسمانی میدانند، به سر نپرورانند. و اما امروز که با سپاس خداوند متعال و تأییدات غیبی و عشق و ایمان سرشار ملت، قوای مسلح از سپاه پاسداران و بسیج و عشایر و نیروهای مردمی و قوای نظامی و انتظامی و کمیتهها و دیگر نیروها به انواع سلاحها و صلاحها مجهز و آماده هستند، و فریاد شهادت طلبی و «جنگ، جنگ تا پیروزی» آنان فضای ایران بلکه جهان را به هیجان و لرزه درآورده است، و از موضع قدرت عظیم، دست پر برکت و قدرتمند خود را برای دوستی و برادری ایمانی پیش تمام مسلمین خصوصاً ملتها و دولتهای منطقه و همسایه دراز کرده و آنان را نصیحت میکنم که صلاح دنیا و آخرت اینان نیست که با خیال خام پشتیبانی از مصر و اردن و دیگر خائنان به ملتهای خود و اسلام عزیز هر روز گرد هم آیند و بخواهند توطئههای امریکای جهانخوار را جامه عمل بپوشانند. دولت مصر و اردن اگر عرضه داشتند و در فکر شرف انسانی و عربی بودند خود را از اسارت رژیم صهیونیستی اسرائیل رهایی میبخشیدند، نه آنکه در شناسایی اسرائیل کوشش میکردند و با طرح اسارتبار «کمپ دیوید» رشتههای اسارت و ذلت خویش را محکمتر مینمودند. و آنان که به خیال خام خود برای مقابله با جمهوری اسلامی در بازگرداندن مصر به جامعه عرب کوشش میکنند، سخت در اشتباه هستند و گور خود را با دست خود که دست جنایتکار امریکاست میکَنند. در صورتی که پس از پیروزی نهایی که به خواست خداوند بیش از چند قدمی به آن نمانده است، اگر از کردار غیر اسلامی و غیر عربی خود پشیمان شده و توبه کنند، در این صورت اگر دولتمردان ما هم قبول کنند، معلوم نیست ملت ستمدیده و عزیز از دست داده ما قبول کند، و در صورت عدم قبول ملت، هیچ یک از دولتمردان ایران حق و قدرت هیچ گونه کاری را در این زمینه ندارد؛ زیرا در ایران اسلامی، مردم تصمیمگیران نهایی تمامی مسائلند. پس تا فرصت از دست نرفته و وقت باقی است، به دامان اسلام و ملتهای خود برگردند و دست از توطئهها و سمپاشیها علیه ایران نیرومند بردارند، و با دولت و ملت ایران علیه اسرائیل و دیگر دشمنان اسلام و بشریت همدست و همداستان شوند که این جانب صلاح دین و دنیای آنان را در این میبینم. اکنون درهای رستگاری به روی آنان باز است و خداوند تعالی رحمةٌ للعالمین است.
اکنون به مناسبت روز بزرگ ولادت سراسر افتخار و با سعادت پاسدار عظیم الشأن اسلام و قرآن کریم که با خون خود و یاران و عزیزان ارجمندش نعره کفرآمیز یزیدیان را که عربده کشان ندای «لا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْیٌ نَزَل»[22] را سر میدادند، در حلقوم نحسشان خفه کرد، و روز پاسداران عاشق پیشه فداکاری که با خون پاک خود و سایر رزمندگان عزیز، نعرههای عربدهآسای سردار قادسیه[23] عصر را با یاران تبهکار جنایت پیشهاش در حلقوم کفراندیشان شکست، سخنی با این منادیان حق و مبارزان دشمنان حقیقت در میان میگذارم و این تذکری است برای آگاهان:
برادران محترم و نور چشمان عزیز! مبادا آفتهای پیروزی که در رأس آنها غرور است، خدای ناخواسته شما را به دام کشد و از صاحب اصلی «نصر» که خداوند قادر است اغفالتان نماید، که این حیلهای است شیطانی که دنبال آن علاوه بر از دست رفتن معنویت که اساس پیروزی شما عزیزان است، موجب غفلت از حیلههای دشمنان نیز میباشد که شکست را همراه دارد. باید شما قوای نیرومند مسلح و ملت عظیم الشأن پشتیبان شما از تبلور جلوه قدرت اللَّه در خود هیچ گاه غافل نشوید وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ[24] و نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ[25] و إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً[26] شاهد آن است.
تمام جمال و جلال و خوبیها از اوست و به ید قدرت او، و شکست و غرور و سرکشی از شیطان نفس است که باید به خداوند متعال از آن پناه برد.
برادران، از اسرای جنگ که در دست شمایند، هر چند گناهکارند دلجویی کنید و با آنان رفتار اسلامی- انسانی داشته باشید. و آسیب دیدگان عراقی را به اسرع وقت به بیمارستانها بفرستید تا تحت معالجه قرار گیرند. و دکترها و پرستارهای بیمارستانها که کوششهای ارزنده آنان چه در جبههها و چه در بیمارستانها بر مردم شریف ما پوشیده نیست و باعث تشکر بسیار است، با آنان چون نزدیکان و برادران خود رفتار نمایند و تلخی آسیب و اسارت را با رفتار اسلامی خود از ذائقه آنان کاهش دهند. در اینجا لازم میدانم از روحانیون در جبههها و جهاد سازندگی و وزارت دفاع و تمامی کسانی که در دفاع از میهن اسلامی نقش داشتهاند تشکر نمایم.
یکی دیگر از اموری که باید تمام قوای مسلح و خصوصاً آنان که در شهرها سر و کارشان با مردم بیشتر است، مثل سپاه پاسداران و بسیج و کمیتهها و شهربانی توجه کنند، رفتار نیکو و انسانی آنان است با مردم، بویژه مستضعفان. مردمی که از جمهوری اسلامی و رزمندگان جبههها با تمام توان پشتیبانی میکنند، سپاه و سایرین باید قلوب آنان را جلب و رضای خداوند را به دست آورند. و ملت عزیز نیز قدر این فداکاران را- که شب و روز خود را برای حراست از اسلام و کشور و حفاظت آنان صرف میکنند- بدانند و از آنان قدردانی نمایند.
و این جانب با ناتوانی خود دعاگوی همه هستم و از خداوند سعادت همه را خواهان، و برای شهدای عزیز رحمت و علوّ درجات، و برای بازماندگان آنان صبر و سلامت، و برای آسیب دیدگان که نور چشمان ما هستند، سلامت کامل و سعادت، و برای رزمندگان پیروزی نهایی، و برای اسلام عظمت و قدرت، و برای جمهوری اسلامی دوام را خواستارم.
و در آخر از ملت ایران متواضعانه تشکر میکنم که با تمام توان مشکلات جنگ را که امری است اجتناب ناپذیر با کمال گشاده رویی تحمل نمودهاند، بلکه اینانند که به متصدیان امور دلداری میدهند و با تقدیم عزیزان خود به اسلام در پشت جبههها نیز حاضر و با کمکهای بسیار ارزنده خود از فداکاران و دولت خدمتگزار خویش پشتیبانی نموده و اسلام بزرگ و میهن عزیز خویش را در جهان سرفراز کردند. و الحق اگر این روحیه بزرگ اسلامی- انسانی ملت نبود، دولت در همان قدمهای اول به بن بست میرسید. و ما بحمد اللَّه تعالی با این ملت حاضر در جمیع صحنهها و دولت با تمام توان و قدرت، خدمتگزار به اسلام و جمهوری اسلامی و ارتش و سپاه و بسیج و دیگر فداکاران شجاع سلحشور که دژهای محکم دشمن را که قریب دو سال در ساختن و استحکام و مجهز نمودن آنها به تمام تجهیزات جنگی کوششها نمودند با یورشی دلاورانه و تأیید الهی درهم کوبیده، و ارتش آرایش یافته و مجهز به جمیع سلاحهای بزرگ و کوچک مدرن ساخت امریکا و شوروی و فرانسه را درهم پیچید به صورتی که عدهای از آنان را وادار به فرار و عده بیشماری از آن مفسدان را کشته و زخمی و عده بسیاری را به اسارت درآوردند و با دل مطمئن به الطاف الهی و قدرت معنوی و سپاهیگری آنان، آخرِ جنگ را که نزدیک است نظاره میکنیم، و خدای عز و جل را بر نعمتهای سرشار او سپاس میگزاریم.
درود خدا و رسولش بر شهدا و معلولین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران. سلام خدا بر پدران و مادران و همسران و تمامی بازماندگان شهدای افتخارآفرین اسلام و ایران عزیز. سلام و درود ملت ایران بر آسیب دیدگان جنگ. مرگ و نفرین بر ابرقدرتان، بخصوص امریکای جنایتکار که اکثر فتنههای منطقه به دست کثیف او تحقق مییابد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.[27] روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج16، ص: 263 ـ 269)
ـ حکم عفو جمعی از زندانیان به رئیس دیوان عالی کشور (1363)
[بسمه تعالی. محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی- رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران
احتراماً، به پیوست آمار 421 نفر از محکومین دادگاههای انقلاب اسلامی ده شهر در اجرای مفاد بخشنامه 15595/ 1- 29/ 3/ 62 شورای عالی قضایی و 32 نفر از محکومین دادگاههای انقلاب که از طریق اداره عفو و بخشودگی واصل شده است و استحقاق عفو و تخفیف مجازات دارند، تقدیم میگردد.
عبد الکریم موسوی اردبیلی، رئیس دیوان عالی کشور].
بسمه تعالی
موافقت میشود.[28]- 6 خرداد 63 روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج18، ص: 458)
ـ حکم عفو جمعی از زندانیان به رئیس دیوان عالی کشور (1364)
[بسمه تعالی. محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی- رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران
احتراماً به پیوست آمار 226 نفر از محکومین عمومی (غیر گروهکها) دادگاههای انقلاب اسلامی هفت شهر در اجرای مفاد بخشنامه شماره 15595/ 1- 29/ 3/ 62 شورای عالی قضایی و 92 نفر از محکومین جرایم عمومی دادگاههای انقلاب و عمومی که از طریق اداره عفو و بخشودگی واصل و استحقاق عفو و تخفیف مجازات دارند تقدیم میگردد.
عبد الکریم موسوی اردبیلی- رئیس دیوان عالی کشور].
بسمه تعالی
موافقت میشود. 6/ 3/ 64 روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج19، ص: 270)
[2] - سؤال در مورد عقد موقتی چند ساعتهای است که به قصد مَحرم شدن واقع گردیده است.
[3] - وطن انتخاب کردن( سکونت به قصد توطّن).
[4] - قرآن کریم، سوره عصر:« سوگند به این زمان* که آدمی در خُسران است* مگر آنها که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و یکدیگر را به حق سفارش کردند و یکدیگر را به صبر سفارش کردند».
[5] - اشاره به خطبه 16، نهج البلاغه( فیض الاسلام):« به خدا سوگند، در غربال از هم جدا میگردید.»« و الذی بعثه بالحق لتبلبلن بلبلة و لتغربلنّ غربلةٍ و لتساطنّ سوط القدر». سوگند به آن کسی که پیغمبر را به حق فرستاد، هر آینه درهم آمیخته شوید و در غربال امتحان از هم بیخته و جدا گردید و بر هم زده شوید مانند بر هم زدن کفگیر آنچه در دیگ طعام است در وقت غلیان و جوشش. نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 16، ص 66.
[6] - سخنرانی عصر عاشورای 1383- 13 خرداد 1342.
[7] - بخشی از آیه 257 سوره بقره:« خدا یار اهل ایمان است. آنان را از تاریکیهای جهان بیرون آرد و به عالم نور برد، و آنان که راه کفر گزیدند یار ایشان طاغوت است. آنها را از عالم نور به تاریکیهای گمراهی در افکند».
[8] - حدیث نبوی، صحیح ترمذی، ج 3، ص 316:« دست خدا با جماعت است».
[9] - سیره ابن هشام، ج 4، ص 142.
[10] - بخشی از آیه 10 سوره حجرات:« جز این نیست که مؤمنین برادرند».
[11] - علاقه به یک چیز، آدمی را کور و کر میکند. بحار الأنوار، ج 74، ص 165.
[12] - هر زاده شدهای بر فطرت توحید زاده میشود. عوالی اللآلی، ج 1، ص 35، ح 18.
[13] - اشاره است به اجتماع مشاهیر علمای ایران در سال 1306 شمسی به دعوت آقای نور اللَّه اصفهانی در قم.
[14] - مرتد فطری، مسلمانی است که کافر شده است
[16] - ساخته شده از سرب، نفوذناپذیر. برگرفته از آیه 4 سوره صف:« الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ»
[17] - بر اساس« طرح فهد» که توسط رژیم سعودی و با هماهنگی امریکا ارائه شده بود، موجودیت رژیم اشغالگر قدس از سوی کشورهای عربی به طور ضمنی به رسمیت شناخته میشد. این طرح در آن برهه، با مخالفت مسلمانان مبارز و فلسطینیها مواجه گردید و عقیم ماند.
[18] - حسنی مبارک، رئیس حاکم بر رژیم مصر
[19] - ملک حسن، پادشاه مغرب( مراکش)
[20] - سلطان حسین، پادشاه اردن
[21] - سلطان قابوس، پادشاه عمان.
[22] - نقل است که یزید بن معاویه در بازگشت به عصر جاهلیت تا بدانجا پیش رفت که رسماً میگفت: لا خَبَرٌ جاءَ وَ لَا وحیٌ نَزَلَ( نه رسالتی در کار است و نه وحیای نازل شده است!)
[23] - صدام حسین در آغاز تجاوز نظامی خود به ایران، سرمست از پیروزیهای اولیه، در سخنانی جنگ با ایران را« جنگ قادسیه» نامید و خود را سردار قادسیه خواند
[24] - بخشی از آیه 126 سوره آل عمران:« و هیچ نصرت و کمکی نیست مگر از جانب خداوند»
[25] - بخشی از آیه 13 سوره صف:« یاری از خداست و پیروزی نزدیک است»
[26] - سوره فتح، آیه 1:« و هر آینه تو را پیروز کردیم، پیروزیای آشکار».
[27] - پیام امام خمینی توسط فرزند ایشان آقای سید احمد خمینی در مراسم پر شکوهی که پس از فتح خرمشهر و به مناسبت بزرگداشت روز پاسدار، سالروز میلاد مسعود امام حسین( ع)، در تهران( همزمان با مراسم مشابه در سراسر کشور) برگزار شده بود، پس از رژه نیروهای مسلح و یگانهای مختلف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج و کمیتههای انقلاب که از دانشگاه تهران آغاز شده بود، در میدان امام حسین، در اجتماع عظیم مردم و نیروهای نظامی که زیر بارش شدید باران گرد آمده بودند، قرائت گردید
[28] - به استناد وظایف و اختیارات رهبری، مندرج در اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران