امروز با امام: ششم خرداد

ـ نامه به آقای محمدحسین بهجتی؛ پاسخ به دو سؤال شرعی (1346)

ـ نامه به آقای محمد علی گرامی؛ کوبیدن اسلام به اسم اسلام (1346)

ـ سخنرانی در جمع اعضای گروه امداد بروجرد؛ اهمیت امداد (1358)

ـ سخنرانی در جمع پرسنل شهربانی کاشان؛ ایجاد پایگاه ملی (1358)

ـ سخنرانی در جمع دانشجویان و کارکنان مخابرات؛ نگرانی غفلت از اهداف انقلاب (1358)

ـ سخنرانی در جمع فرماندهان سپاه پاسداران؛ محک سنجش ایمان (1359)

ـ سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس شورای اسلامی؛ وظایف نمایندگان مجلس (1360)

ـ پیام به ملت ایران به مناسبت سوم شعبان و روز پاسدار؛ هشدار به حامیان صدام (1361)

ـ حکم عفو جمعی از زندانیان به رئیس دیوان عالی کشور (1363)

ـ حکم عفو جمعی از زندانیان به رئیس دیوان عالی کشور (1364)

کد : 3716 | تاریخ : 06 خرداد 1400

امروز با امام: ششم خرداد

 

ـ نامه به آقای محمدحسین بهجتی؛ پاسخ به دو سؤال شرعی (1346)

«خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقای آقا شیخ محمد حسین بهجتی- دامت افاضاته‏

مرقوم شریف واصل، سلامت و تأیید جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. راجع به عقد انقطاع یک ساعت- دو ساعت، به داعیِ‏[1] محرمیت،[2] نظر این است که اگر جداً قصد ازدواج نمایند و لو به داعیِ مذکور، عقد صحیح است لکن احتیاط به غایت مطلوب است. کسانی که عمل نموده‏اند ترتیب آثار زوجیت مانع ندارد بلکه باید بدهند.

راجع به کسانی که قصد توطّن‏[3] ننموده‏اند، اگر قصد رجوع به وطن یا ترک قم را مثلًا دارند، نماز آنها شکسته است در قم اگر قصد اقامه نکنند؛ و اگر بدون قصد مانده‏اند در صورتی که زمان زیاد باشد که صدق وطن کند، نماز تمام است. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج‏2، ص: 134)

ـ نامه به آقای محمد علی گرامی؛ کوبیدن اسلام به اسم اسلام (1346)

«خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقای گرامی- دامت افاضاته‏

مرقوم گرامی واصل، از تفقد جنابعالی متشکر شدم. امید من در پیشگاه مقدس باری تعالی حسن ظن شما دوستان است. حال مزاجی بحمد اللَّه اکنون خوب است. لکن اوضاع ایران خصوصاً و سایر بلاد مسلمین عموماً موجب تأسف است، با برنامه حساب شده برای کوبیدن اسلام به اسم اسلام پیش می‏روند و اولیای امر یا غافلند یا خدای نخواسته بعضی از آنها تغافل می‏کنند. تأسف در سازش است که از اعمال بعض مؤثرین ظاهر می‏شود. ولی این امور نباید موجب سستی و سردی آقایان افاضل و طبقه جوان شود. خداوند تعالی با شما است و این عربده‏ها ان شاء اللَّه خفه خواهد شد

بسمه تعالی؛ وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ[4]. آقایان افاضل در محافل خود تواصی به حق کنند و در راه حق، تواصی به صبر کنند.

من به شماها اطمینان فیروزی می‏دهم؛ اطمینان غلبه حق بر باطل می‏دهم. با احساسات یک ملت نمی‏توان مبارزه کرد لکن مهم، امتحان باری تعالی است.

وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلنَ‏ غَرْبَلة.[5]

ماها را در این دیگ بزرگ طبیعت که باطنش جهنم است ریخته و زیر و بالا می‏کنند و به غَلیان می‏آورند تا جهنمیها ممتاز شوند. متوجه باشید خدای نخواسته از جهنمیها نشوید. سازش با ظالم جهنمی، بزرگترین و بارزترین آثار جهنمی است. شماها از آنها نباشید. از خداوند تعالی توفیق و تأیید همه آقایان- ایدهم اللَّه تعالی- را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏2، ص:135 ـ 136)

ـ سخنرانی در جمع اعضای گروه امداد بروجرد؛ اهمیت امداد (1358)

«زحمات شما پیش خدای تبارک و تعالی محفوظ است. ما همه باید گروه امداد باشیم. اسلام همه مردم را به رعایت یکدیگر دعوت فرموده‏اند:

کُلُّکُم رَاعٍ‏ و همه ما مسئولیم و کُلُّکُم مَسئول همه باید رعایت اشخاصی که با آنها تناسب دارید، رعایت همه ملت را بکنیم، و همه باید از لشکر اسلام باشیم و از گروه امداد. شما البته به این اسم مسمی‏ هستید، و امیدوارم که عملتان موافق با اسم باشد. همین طوری که اسمتان «گروه امداد» است و تا حالا امداد کردید، از این به بعد هم به برادران خودتان، به کشور خودتان، به شهر خودتان، گروه امداد باشید، و مطابق با آنچه خدای تبارک و تعالی فرموده است، مطابق دستورات او عمل کنید. و دعا کنید که همه ما گروه امداد باشیم، و همه عمل کنیم به وظایف اسلامی خودمان. امروز ایران محتاج به گروه امداد است. ایران محتاج است که همه گروهها گروه امداد باشند؛ برای اینکه آن چیزی که برای ایران گذاشته‏اند خرابی است، آشفتگی است، و با امدادِ همه باید این آشفتگیها رفع بشود.

یکی از امدادهایی که ملت می‏توانند بکنند این است که ایرادها را کم بکنند. الآن وقت این است که ما باز این نهضت را به پیش ببریم؛ وقت این نیست که ایراد بکنیم. آنهایی که وادار می‏کنند مردم را به ایراد، آنها می‏خواهند نهضت پیش نرود. آنها از پیشرفت نهضت نگرانند؛ می‏دانند که اگر این نهضت پیش برود، برای آنها دیگر جایی نیست؛ از این جهت اشکال‏تراشی می‏کنند؛ مردم را وارد به ایراد می‏کنند، وادار به ایراد می‏کنند، و اینها برای این است که متوقف کنند مردم را، یا بدبین کنند. گاهی می‏گویند که خوب چه شده است؟ تا حالا که چیزی نشده است!

ملت می‏داند که چه شده است. دنیا هم می‏داند که چه شده است. و از این شده‏ها نگرانند. اینهایی که می‏گویند چه شده است، از این شدن نگرانند؛ برای اینکه آنچه شده است این بوده است که تمام متفکرین دنیا را به تحیر واداشته است. که یک ملتی که به دستش هیچ نبود، قدرتهای بزرگ را شکست؛ آزادی برای خودش تهیه کرد «چه شده است» یعنی چه؟ الآن این شده است که ما نشسته‏ایم آزاد با هم صحبت می‏کنیم. در چند سال پیش از این ... یک همچو اجتماعی، کمتر از این هم، برای ما ممکن نبود، برای شما هم ممکن نبود. ما الآن دست دیگران را از سر مملکتمان کوتاه کرده‏ایم. و چند وقت پیش از این، هر چه بود آنها می‏بردند؛ حالا نمی‏برند. اینها که می‏گویند «چه شده است» برای اینکه مردم را بدبین کنند؛ و اشخاص غافل هستند. شاید بسیاری از این «چه شده است»، بسیاری غفلت بکنند؛ و اگر اینها بگذارند، چیزهایی دیگر هم می‏شود. لکن البته با تدریج باید این آشفتگیها رفع بشود. همه ایران باید گروه امداد باشند. اگر همه گروه امداد شدند، رفع این اشکالات همه خواهد شد، و اگر ایرادگیر شدند، اشکالات رفع نمی‏شود، و احتمال اینکه یکوقت خدای نخواسته به عقب برگردیم، یکوقت شکست بخوریم، یکوقت باز همان مسائل برگردد، هست.

ان شاء اللَّه خداوند شما را گروه امداد برای اسلام قرار بدهد، و اجر گروه امداد را به شما عنایت کند، و همه موفق و مؤید باشید؛ و همه باشیم برای خدمت ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 506 ـ 507)

ـ سخنرانی در جمع پرسنل شهربانی کاشان؛ ایجاد پایگاه ملی (1358)

«چیزهایی در دنیا اتفاق می‏افتد که تاریخ را تحقق می‏دهد، این برای عبرت گرفتن ما، سرمشق بودن برای ماست. مِن جمله، این قضیه‏ای که در ایران اتفاق افتاد. پنجاه و چند سال سلطنت غاصبانه رژیم پهلوی که سرتاسرش مشحون بود از کارهایی که مخالف مسیر ملت بود. شاید اکثرش را شماها یادتان نیست؛ شماها جوانید؛ من از اولش بودم، از آن وقتی که کودتا شد، کودتای رضا شاه شد، تا حالا حاضر قضایا بوده‏ام. کارهایشان گاهی به ظاهر خیلی فریبنده بود لکن بر خلاف مسیر ملت بود. وقتی که او آمد، ابتداءً شروع کرد به اظهار دیانت و اظهار چه، و روضه‏خوانی و سینه زنی. و گاهی ماه محرم در همه تهران همه تکیه‏هایی که در تهران بود می‏رفت می‏گردید خودش تا وقتی که سوار شد؛ سلطه پیدا کرد. همین آدمی که این طور مجلس روضه داشت، هم آن طور سینه زن، و ارتش می‏آمد به سینه زنی- که من خودم دسته‏های ارتش را هم دیدم- همین آدم شروع کرد به ضد آن عمل کردن، تا قبل از اینکه قدرت پیدا بکند، خواست برای بازی دادن مردم آن طور امور را انجام داد؛ وقتی که قدرت پیدا کرد، درست بر ضد آن کارهایی که کرده بود شروع کرد به فعالیت، مِن جمله، همین آدمی که این دستگاه روضه را داشت همچو قدغن کرد دستگاه خطابه و وعظ و روضه و همه اینها را که در تمام ایران شاید یک مجلسی علنی نبود! اگر بود در خفا، در بعضی شهرها در خفا، و به صورتهای مختلف و با اسمهای مختلف. چیزهایی که موجب نارضایتی مردم بود انجام می‏داد. مثل قضیه کشف حجاب. کشف حجاب شما نمی‏دانید آن وقت چه مصیبتی برای مردم بود. نمی‏دانید چه کرد و مأمورها چه کردند با مردم و با زنها، که اسباب نارضایتی عموم مردم بود، منتها قدرت زیاد شده بود، مردم هم هدایت نمی‏شدند با یک مثلًا قدرتهایی از این جهت نمی‏توانستند کاری بکنند، لکن عقده‏ها زیاد بود. بعد هم شروع کرد به اسم اینکه می‏خواهد قدرت مرکزی را درست کند، عشایر ... البته در عشایر یک اشخاص غیر باب هم بود، لکن اینها یک پشتوانه‏ای برای ملت بودند؛ تمام اینها را از بین برد. و آن طور فشار آورد به مردم و نارضایتی ایجاد کرد که وقتی که آن سه قدرت خارجی در جنگ عمومی اینها حمله کردند به ایران، امریکا و انگلستان و روسیه، اینها همه با هم حمله کردند، در جایی که مخالفت با آلمان می‏خواستند بکنند حمله کردند به ایران، در عین حالی که همه چیز ایران در خطر بود و مردم برای همه چیزشان نگران بودند، لکن وقتی گفتند که رضا خان را اینها برده‏اند مردم شادی می‏کردند! این طور رفتار کرد. رفتار غیر عقلایی، رفتاری که برای خاطر انگلستان آن وقت انگلستان این را آورد روی کار. بعد از او نوبت به پسرش رسید که دیگر بیشتر شما همه، همه را یادتان است؛ بعضی‏اش را هم که همه می‏دانید. این هم کارهایی کرد که به حسب صورت فریبنده بود، لکن کم کم هر چه پرده بالا رفت، دیدند که بر خلاف مسیر ملت است. ملت با او مخالف شد، منتها در طول این سی و چند سالی که بود، [پیوسته‏] عقده‏ها روی هم آمد؛ عقده‏های مردم روی هم آمد؛ و [دائماً] نارضایتیها زیاد شد؛ و خدمتهای او هم به اجانب یکی بعد از دیگری فاش شد، تا رسید به آنجا که من شاید مکرر این را در بعضی از صحبتهایم گفتم که نکن کاری که وقتی بروی همه مردم شادی کنند؛ نکن این کاری را که همین مطلب را، که وقتی که پدر تو رفت همه شادی کردند، در عین حالی که همه در خطر بودند، تو نکن این کار را، که وقتی رفتی همه شادی کنند[6]. حکومت اگر حکومت ملی باشد به دست ملت یک حکومتی وجود پیدا بکند، چون از خودشان است اگر یک وقتی از بین برود، همه ناراحت می‏شوند اگر بخواهد از بین برود، همه پشتیبان‏اند لکن حکومت اگر چنانچه پایه قدرتش بر دوش ملت نباشد، به این وضع در می‏آید که آن روزی که می‏گویند رفت، خیابانها آن طور شد که دیدید- من نبودم لکن نقل می‏کنند- شادیها آن طور شد که دیدید. همان که من به او تنبه دادم که نکن که این طور بشود.

این باید مایه تنبه برای ماها بشود- فرق نمی‏کند- یک قدرتی که در رأس است و همه مملکت تحت سیطره‏اش است؛ یا یک قدرتی که در یک استان است؛ یا یک قدرتی که در یک شهر است؛ یا یک قصبه است. اگر چنانچه عقل داشته باشند قدرتها، باید از این تاریخ موجود عبرت ببرند؛ که وقتی حکومتی پایه قدرتش به دوش ملت نباشد و ملت با قلبش با آن موافق نباشند، هر چه قدرتمند باشد هم نمی‏تواند پایداری کند. دیدید که قدرت خودش چه بود؛ علاوه بر او، همه قدرتها با او موافق بودند؛ یعنی ما در تمام دنیا یک کسی که با او مخالف باشد حالا شاید یک نفر، مثلًا یکی از دولتها، شاید آن هم اظهار می‏کرد- حالا راست گفته یا نه نمی‏دانم- اما تمام دول بزرگ با او موافق بودند؛ ابرقدرتها موافق بودند؛ تمام دول عربی با او موافق بودند؛ این خلیج و این کویت و این، عرض می‏کنم که، دول عربی با او موافق بودند؛ در عین حال چون پایه قدرت بر قلوب مردم نبود، روی دوش ملت نبود، همه قدرتها دستشان را روی هم گذاشتند و قدرتهایشان را روی هم گذاشتند که نگه دارند او را- و نتوانستند- رفت! این یک تاریخ موجود است؛ و باید برای ما همه عبرت باشد.

شما که در شهربانی کاشان هستید، آن هم که در شهربانی قم است، آن هم که رئیس شهربانی کل است، آن هم که رئیس ارتش کل است، آن هم که رئیس ژاندارمری کل است، آن هم که رئیس دولت است، اینها توجه داشته باشند که آنکه می‏تواند اینها را نگه دارد و حفظ کند ملت است. ملت می‏تواند این قدرتها را حفظ کند. اگر ملت پشتیبان این جمعیت شد، اینها همه کاری می‏توانند بکنند. و اگر ملت یکوقتی نارضایتی پیدا کرد، اگر امروز صحبت نکنند، چند روز دیگر صدایشان درمی‏آید؛ چند وقت دیگر صدایشان در می‏آید. آن روزی که ملت صدایش در بیاید، دیگر نمی‏تواند یک قدرتی با آن مقابله بکند. از این جهت، باید همه ما توجه به این معنا داشته باشیم که آنچه ملت را راضی می‏کند این است که ببینند که شهربانی برای آنهاست؛ نه شهربانی ضد آنهاست. در زمان طاغوت، مردم شهربانی را، ارتش را، ژاندارمری را، دولت را، تا برسد به خود آن آدم، ضد خودشان می‏دیدند. اگر هم فرض کنیم یک شهربانی یا یک رئیس شهربانی بود که این موافق با ملت بود، نمی‏توانست عملی بکند که مردم از او احساس کنند که این موافق است، و لهذا خوب و بدش در نظر همه مردم بد بود؛ و آن پایگاهی که باید از آن اول تا آن آخر داشته باشد، در ملت آن پایگاه را از دست داد. وقتی بنا شد که پایگاه ملت از دست رفت، و نتوانستند هم جوری بکنند که دوباره اعاده‏اش بکنند، این است که فرو می‏ریزد.

پایگاه مردمی، رمز پایداری نظام‏

این الآن برای شما و ما و همه قشرهای دولت و ملت، و خصوصاً قشرهایی که قوای انتظامی هستند، این باید یک سرمشق و یک الگو باشد که ببینیم که یک قدرت بزرگ وقتی پایگاه ملی ندارد، این قدرت نمی‏تواند بایستد سرپای خودش. یک قدرت و لو بزرگ نباشد اگر پایگاه ملی داشته باشد، این غلبه می‏کند. کوشش کنید که پایگاه ملی برای خودتان درست کنید. این به این است که گمان نکنید که شما صاحب مقام هستید، منصب هستید باید به مردم فشار بیاورید. هر چه صاحب منصب ارشد باشد باید بیشتر خدمتگزار باشد. مردم بفهمند که هر درجه‏ای که این بالا می‏رود با مردم متواضعتر می‏شود. اگر یک همچو کاری شد و یک چنین توجهی به مسائل شد و یک همچو عبرتی از تاریخ برای ما شد، هر قوه‏ای پایگاه ملی پیدا می‏کند؛ و پایگاه ملی حافظ اوست؛ حفظ می‏کند او را. شهربانی هر شهری اگر چنانچه در خدمت مردم باشد؛ این طور نباشد که مردم وقتی اسم کلانتری را بشنوند بلرزند به خودشان! وقتی بخواهند بروند طرف کلانتری مثل اینکه طرف حبس دارند می‏روند یا طرف کشتارگاه می‏روند! خیال کنند دارند طرف منزلشان می‏روند، یا طرف جایی می‏روند که عدالت توی آن هست، جایی می‏روند که ظلم در آن نیست، جایی می‏روند که با مردم دوست هست، نه دشمن، اگر این طور شد، دلهای مردم متوجه می‏شود. مردم زود راضی می‏شوند، مردم نفوسشان این طور است که زود راضی می‏شوند. یک نوازش از یک نفر صاحب منصب برای مردم کافی است که تا مدتها اینها دلشان راضی باشد از او.

کاری بکنید که دل مردم را به دست بیاورید. پایگاه پیدا کنید در بین مردم. وقتی پایگاه پیدا کردید، خدا از شما راضی است؛ ملت از شما راضی است؛ قدرت در دست شما باقی می‏ماند، و مردم هم پشتیبان شمایند؛ اگر یک کسی بیاید بخواهد به شما یک تعدی بکند، ملت به او حمله می‏کند. به خلاف اینکه اگر مردم دیدند که اینها با آنها نیستند، اینها دشمن آنها هستند، اگر یک کسی بیاید، یک دزدی بیاید بخواهد به شما حمله کند، آنها کمکش هم می‏کنند. این یک مطلبی است که الآن ما از این تاریخ موجودی که بر ما گذشت باید عبرت بگیریم؛ و بدانیم که اگر پایگاه داشت این مرد بین مردم، اگر نصف قدرتش را صرف کرده بود برای ارضای مردم، هر گز این قدرت به هم نمی‏خورد؛ هر گز مخالفت با او نمی‏شد؛ لکن مع الأسف همه قدرتش را روی هم گذاشت بر ضد مردم. به طوری که اگر می‏رفت به زیارت حضرت رضا، هر که می‏شنید می‏گفت که دارد حقه بازی می‏کند! اگر قرآن طبع می‏کرد و بین مردم منتشر می‏کرد، دست هر کس می‏آمد می‏گفت که این مثل قرآن معاویه است! این برای این است که عمل نشان نداد به مردم؛ یک عملی که با آن عمل بتواند پایه برای خودش درست بکند. او آن قدرت بالا بود؛ فرق نمی‏کند؛ شما هم که در کاشان هستید و در آنجا یک اداره‏ای دارید همین معنا در آنجا هم جاری است؛ آن برای همه ملت بود، شما برای ملت کاشان هستید؛ قم هم برای قم هست؛ تهران هم برای تهران هست. این یک مسئله کلی است برای همه ما که فکر این باشیم- که برای ملتمان- بفهمد ملت که ما خدمتگزار ملت هستیم؛ ملت ادراک کند که ما خیر او را می‏خواهیم، وقتی آن را ادراک کرد که ما همه خیر ملت را می‏خواهیم، ملت هم پشتیبان ماست.

ان شاء اللَّه خدا همه شما را حفظ کند. همه موفق باشید و همه خدمتگزار باشید و در این خدمتگزاری بدانید که هم رضای خدا را تحصیل کردید؛ و هم رضای ملت- که رضای خداست- تحصیل کردید. خداوند به همه شما توفیق عنایت کند.» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 508 ـ 513)

ـ سخنرانی در جمع دانشجویان و کارکنان مخابرات؛ نگرانی غفلت از اهداف انقلاب (1358)

«من اول با خانمها که از مخابرات هستند چند کلمه صحبت کنم. این دایره مخابرات ما که در پاریس که بودیم به ما خیلی محبت کردند و به نهضت خدمت. آن وقتی که اعتصاب بود آنها اعتصاب کردند، لکن تلفنها را برای اینکه ما با ملت اتصال پیدا کنیم در اختیار ما گذاشتند. و این بسیار در آن وقت مؤثر بود در پیشرفت نهضت. از این جهت من باید از این دایره تشکر کنم.

حالا من یک صحبتی به همه، راجع به همه آقایان و خانمها، عرض می‏کنم. من اصل نابسامانیهایی که در ایران هست فعلًا، و آشفتگیهایی که در همه قشرهای ملت هست، هم مطلعم و هم متأثرم. لکن باید الآن ما حساب این را بکنیم که وظیفه فعلی برای ما، برای ملت ما، چه بانوان محترم و چه آقایان معظم، برای همه، چه هست. الآن ما در چه حال واقع هستیم؟ و باید چه بکنیم؟

قبل از اینکه ما به این مرتبه از نهضت برسیم، همه می‏دانستیم که باید چه بکنیم. و لهذا همه ملت با هم همصدا شدند؛ و مقصدشان هم این بود که ما سلسله پهلوی را و رژیم شاهنشاهی را نمی‏خواهیم؛ و ما یک حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی، می‏خواهیم. همه با هم همصدا بودیم و همه با هم پیش رفتیم، تا رسیدیم به آنجایی که با این وحدت کلمه و با این وحدت مقصد، همه با هم اسلام خواستند، و [به‏] تأیید خدای تبارک و تعالی یک سد بزرگی را شکستید و شکستیم. در آن وقتی که دنبال این قضیه بودید همه می‏دانید که هیچ قشری توجه به اینکه من حالا چی ندارم، چی دارم، گرفتاری خانوادگی‏ام چی هست، آیا منزلم مثلًا برقش مرتب است، آیا تلفن من چه طوری است، هیچ توجه به این مسائل نبود؛ مطرح نبود این مسائل؛ آنکه مطرح بود بین همه این بود که این رژیم نباشد؛ یک رژیم الهی باشد. این اسباب این شد که پیروز شدید. اگر در آن وقت هم که همه داشتند، مثلًا فرض کنید، توی خیابان آمده بودند هر کسی فکر این بود که خوب، حالا ما امشب وقتی برویم منزل شام‏مان چه هست، برقمان چه طوری است، تلفنمان چه هست، قرض داریم، بچه هامان مثلًا چطورند، مریض داریم، اگر این طور تشتت افکار بود، هر گز این پیشرفت را نمی‏کرد. شما هر کدام وارد بودید، و همه وارد بودند الحمد للَّه، در این نهضت، و در آن وقتی که شور این نهضت بود و فشار از آن طرف و از این طرف، این توجه [به‏] این معنا را دارید. و خودتان الآن برگردید به آن حالی که در آن وقت داشتید: می‏دانید که هیچ چیز مطرح نبود آن وقت؛ همه یک توجه؛ و از خودمان غفلت کرده بودیم. آنهایی که توی خیابانها و بالای پشت بامها شب و روز فریاد می‏زدند و «اللَّه اکبر» می‏گفتند و مبارزه می‏کردند و با هیچ، با همه چیز مقابله می‏کردند اینها، ابداً توجه به اینکه ما منزلمان چه جوری است، خانه‏مان، آیا داریم یا نه؛ هیچ ابداً این مطرح نبود.

آن زاغه‏نشینهای اطراف تهران که یک دفعه من در تلویزیون دیدم وضعشان را و دیدم روحشان را، که وضعشان. خوب، به مشاهده دیدم که عده زیادی در یک زاغه‏ای، در یک سوراخی، رفت و آمد می‏کنند. و بعد که پرسید از یکی از آنها که شما چه می‏کنید، روزها چه می‏کنید، گفت ما صبح که می‏شود با بچه‏هایمان راه می‏افتیم می‏رویم تظاهرات!- فکر اینکه حالا ما منزلمان این زاغه است و زندگی‏مان این طوری است، این فکر از سر مردم پریده بود. همه فکر متوجه و متمرکز شده بود در یک جهت، و اینکه این رژیم نباید باشد؛ ما نمی‏خواهیم اینها را؛ «مرگ بر شاه»؛ و ما جمهوری اسلامی می‏خواهیم. این رمز بود از برای اینکه شما پیروز شدید. توجه به خودمان نه؛ توجه به مقصد. همه رو به مقصد بودیم. رو به خودمان نبودیم. همه آن طرف را نگاه می‏کردیم. این طرف، که عبارت از وضع خودمان بود، هیچ توجه به آن نداشتیم. از این جهت پیروز شدیم. لکن خوب، پیروزی تا کجا رسیده است؟ تا اینجایی که این اساس، این بنیان ظلم، اساسش شکسته شد و رفت؛ لکن ریشه‏هایش که هست و حالا، به پیروزی ما نرسیدیم.

آنی که الآن ما را یک قدری به نگرانی می‏کشد این است که ملت حالا برگشته به اینکه حال خودش را دارد می‏بیند. بین راه از مقصد دست برداشته، متوجه شده به حال خودش؛ خانه نداریم. یک عده کثیری [به‏] اینکه ما خانه نداریم؛ خانه می‏خواهیم. یک عده کثیری به اینکه ما در اداره‏مان مثلًا چطور است. یک عده کثیری [به‏] اینکه مثلًا در دانشگاه چه جوری است. از آن حال انقلابی که این ملت داشت و حال توجه به مقصد و غفلت از حالات خودش و گرفتاری خودش بیرون آمده است ملت. سرتاسر کشور این جوری است الآن که همه الآن یک توجه به چیز دیگری هم پیدا کرده‏اند. و آن- اینکه- گرفتاریهای خودمان. هر کسی الآن [...] الآن روزی چقدر کاغذ برای ما می‏آید، چه قدر مراجعات به جاهای دیگری هست، چقدر مراجعات به دولت هست، و همه شکایت از وضع خودشان [دارند].

و دامن‏می‏زند به این مطلب. اینکه دستهایی که الآن در کار است که این نهضت را در نیمه راه متوقف کند. آنها دست زدند به یک تبلیغاتی. و او اینکه «چه شد؟» تا کنون چه شده است؟ خوب، این هم جمهوری اسلامی! باز هم برای فقرا فکری نشده است؛ برای اداری فکر نشده است؛ باز هم بعضی از همان مهره‏ها هستند؛ باز هم کذا. هی اشکال‏تراشی. از همه اطراف عمال آنهایی که می‏خواهند نگذارند این نهضت به آخر برسد، اینها افتاده‏اند توی قشرهای مختلف ملت و هر جا به یک صورت، به صورت به حسب ظاهر فریبنده همان فریبهایی که شاه در آن وقت، شاه سابق در وقت سلطنتش می‏داد ماها را، و صورت فریبنده درست می‏کرد: «دروازه تمدن بزرگ» عرض می‏کنم، دهقان کذا، «آزادزنان و آزادمردان»، «بیرون آوردن نیمی از ملت را برای خدمت،» همین حرفهایی که حرف است، محتوا ندارد، همین حرفهای فریبنده الآن روی هر نقشه‏ای که کشیده شده است؛ و با دقت کشیده شده است. و کاردارها و آن اشخاصی که درست مطالعات در همه روحیات مردم داشتند و دارند همین مسائل را، حالا می‏بینند که تا اینجا رسیده است، نگذارند جلو برود. اینها فهمیده‏اند که اگر این نهضت به این قدرتی که تا حالا آمده است برود جلو، این اسباب این می‏شود که بکلی تا آخر دست آنها کوتاه بشود. این را می‏خواهند در این نیمه راه خفه‏اش کنند. و لهذا در همه قشرهای مختلفی که اینها عمالشان هست تبلیغاتی شروع شده است دامنه‏دار. توی کارگرها می‏روند یک صورتی، با یک وضعی، صحبت می‏کنند که خوب، برای کارگر هم که باز فکری نشد. کو خانه؟ کو زندگی؟ کو چطور؟ آن روزی که کارگر اعتصاب کرد و هیچ توجه به خانه و به زندگی نداشت و با اعتصاب خودش جلو رفت، حالا می‏آیند به او می‏گویند که خوب، این هم جمهوری اسلامی! پس چه شد الآن؟ کو خانه‏تان؟ کو [حقوقتان‏]؟ آنها هم غفلت می‏کنند از اینکه خوب، ما بازنرسیدیم به جمهوری اسلامی. حالا باز الفاظ است؛ معانی تا حالا نیست؛ ما بین راه هستیم؛ باز به مقصد نرسیدیم. مثل اینکه مثلًا یک رئیس کاروانی به دوستان و اجزای کاروان بگوید که ما وقتی به منزل رسیدیم، همه اسباب و وسایل راحتی آنجا فراهم است. بعد که دارند حرکت می‏کنند، یک جا اینها اعتقادشان این اصل بشود که رسیده‏ایم؛ باز می‏بینند که نه دیگر، باز زحمت و باز جور و باز راه رفتن و باز [مشکلات‏] است؛ هی بروند ایراد بگیرند که خوب، ما که رسیده‏ایم حالا، پس کو این وعده‏هایی که تو کردی! خوب این غفلت از این است که ما نرسیده‏ایم. باز به آنجایی که باید برسیم، نرسیدیم.

الآن ریشه‏هایی از آن رژیم سابق و عمالش هست. آن طوری که گفته می‏شود در سرحدات و کنار سرحدات بیرون از کشور، چه در طرف ترکیه و چه در طرف افغانستان و چه در طرف عراق، و آنجاها هستند اشخاص، جاهای دیگر هم هستند؛ و اینها یک توطئه‏ای الآن دارند و می‏خواهند یک اجتماعی داشته باشند؛ با هم روابط پیدا دارند می‏کنند؛ و عمالشان توی جمعیت افتاده است و توی قشرهای مختلف ملت افتاده است و اشکال‏تراشی می‏کنند. امروز باید، توجه به این معنا داشته باشیم که وقت اشکال‏تراشی و وقت اینکه حالا ما چه شد کارمان، یک قدری زود است. حالا همه را باید توجه به این بدهیم که ما بین راهیم الآن. یک رأیی ملت داده‏اند به جمهوری اسلامی؛ با رأی ملت جمهوری اسلامی رسمیت دارد؛ اما محتوایش تا حالا تحقق پیدا نکرده. اسلام که این نیست. ما می‏دانیم که همه قشرهایی که هست باز رنگهایش رنگهای غیر اسلامی است. لکن الآن اگر چنانچه همه ما توجه به این بدهیم که برویم سراغ اینکه فلان اداره وضعش چه جوری است، فلان رئیس اداره وضعش چه جوری است، فلان کس چه جوری است، فلانی خوب عمل نمی‏کند، فلانی خوب عمل می‏کند، اگر از آن معنایی که الآن ما دنبالش هستیم و می‏خواهیم متحققش بکنیم، می‏خواهیم قانونش را بگذرانیم، می‏خواهیم مجلسش را درست بکنیم، اگر از این مرز ما برگردیم به این مسائل فرعی و اصل را از دست بدهیم، خوف این است که دوباره برگردد مطلب به حال اول.

الآن وقت این نیست که ما- عرض بکنم که- ناراحت بشویم از اینکه چرا خوب دولت کار نمی‏کند. خود دولت هم می‏داند که آن طور نمی‏تواند با شدت کار بکند؛ اما سوء نیت ندارد. من اینها را خوب می‏شناسم. اینها سوء نیت ندارند. کار زیاد است؛ گرفتاری زیاد است؛ آشفتگی زیاد است. و اضافه کنید به این زیادی آشفتگی و کار، اینکه اشکال‏تراشی زیاد است. می‏روند نمی‏گذارند که این کارگرهای نفت، کارگرهای ادارات، کارخانه‏ها، نمی‏گذارند اینها کار بکنند. می‏گویند که باید ما همین حالا این کارفرماها را همه را از بین ببریم، و چه بکنیم. در صورتی که الآن وقت این حرف نیست؛ و اینهایی که دارند این را می‏گویند از فرصت دارند استفاده می‏کنند برای اینکه نهضت را جلویش را بگیرند، مهار کنند. می‏روند توی رعیتها و اینها نمی‏گذارند کشت بکنند، بعد از آن هم که کشت شده، الآن نمی‏گذارند برداشت کنند. شما دیدید که در رفراندم، که آمال یک ملت بود، مسأله ملی بود، تاریخ سراغ ندارد یک همچو ملی بودن یک رفراندمی را، یک همچو اشتیاقی که همه داشتند، زن و مرد و جوان و پیر و مریض و علیل و همه آمدند پای صندوق و رأی دادند، باز یک دسته‏ای پیدا شدند که تحریم کردند؛ یک دسته‏ای پیدا شدند که رفتند با تفنگ جلویش را گرفتند؛ یک دسته‏ای پیدا شدند که صندوقها را آتش زدند. اینها دلشان برای ملت سوخته بود که این کارها را می‏کردند؟! یک کار غیر ملی بود؟! یک کار تحمیلی بود؟! یک زوری در کار بود؟! یک فشاری در کار بود؟! یا با کمال آزادی و اشتیاق. نه اینکه فقط رأی می‏خواهند بدهند. اشخاصی این بچه‏های کوچکی که وقت رأی دادنشان نشده بود و به آنها گفته بودند رأی ندهید متأثر بودند، اعتراض می‏کردند؛ که یک دسته‏شان آمدند اینجا، من نصیحتشان کردم؛ دلداری‏شان دادم. یک همچو مسئله‏ای که همه ملت می‏خواست، همه قشرها می‏خواستند، زن و مرد رفتند رأی دادند و قریب به اتفاق رأی دادند، و آنها همه قوایشان را که روی هم جمع کردند نیمی از صد شاید شد، یا فرض کنید قدری بیشتر، چه شد که تحریم کردند؟ چه شد که جلویش را می‏خواستند بگیرند؟ چه شد که صندوق را آتش می‏زدند؟ جز این است که اینها نمی‏خواستند تحقق پیدا کند؟ اینها می‏خواستند جمهوری اسلامی نشود. از جمهوری‏اش می‏ترسیدند؟ نه! جمهوری ترس ندارد؛ شوروی هم جمهوری است؛ از اسلامش می‏ترسیدند! از این کلمه اسلام می‏ترسند آنها [. از] جمهوری اسلامی می‏ترسند. [از] دولت اسلامی می‏ترسند، الآن این توطئه در کار است که نگذارند این نهضت جلو برود. رأی فقط ما دادیم؛ کار دیگری انجام ندادیم.

ما همه می‏دانیم که نتوانسته‏ایم تا حالا. برای اینکه کار کم نیست؛ کار زیاد است. و الآن این ایرادهایی که گرفته می‏شود، چه ایرادهایی باشد که صحیح باشد- من هم می‏دانم بسیاریش صحیح است. ایشان که خواندند الآن، من هم تصدیق دارم که بسیاریش صحیح است- چه آن چیزهایی باشد که صحیح نیست، هر دوی اینها الآن به حال نهضت ما که در راه است مضر است. همه باید دست به هم بدهیم. همه ما، همه قشرها، همه دانشگاهیها، همه تاجر و کاسب و- عرض کنم- کذا همه زن و مرد، همان طوری که تا حالا دست به هم داده بودیم و تا اینجا رساندیم، که موجب حیرت همه متفکرین شد، از اینجا به بعدش که مهمتر است باید دست به هم بدهیم تا این مراحل را بگذرانیم.

بعد هم نباید ما بنشینیم منتظر اینکه یک قشری کار را انجام بدهد. یک مملکتی است مال همه‏تان. آشفته هم هست. فقیر زیاد. بیکار زیاد. لکن ما باید بپرسیم ازشان که این فقر زیاد و بیکاری زیاد مال انقلاب است؟ چون شاه رفته است فقیر زیاد شده است؟ چون رژیم به هم خورده است بیکاری زیاد شده است؟ یا نه، یک مسئله‏ای است که الآن ما وارث آن خرابیها هستیم؟ دولت وارث آنها هست. یعنی خرابی را کرده‏اند و رفته‏اند. دزدیهایشان را کرده‏اند و رفته‏اند. قرضها را به بانکها گذاشته‏اند و رفته‏اند. از هر بانکی چند صد میلیون دلار قرض کردند و رفتند! الآن وقت این است که ما با هم باشیم. و بعد هم نباید ما بگوییم چرا او نکرد؟ باید بگوییم خودمان هم باید بکنیم. همه باید بکنیم. همه باید بکنیم. همه هم وادار کنیم دیگران بکنند. اما اشکال‏تراشی و- عرض بکنم که- تزلزلی در نهضت ما بشود، امروز صلاح هیچ یک از قشرهای ملت نیست.

امروز، هم دانشگاهی و هم من طلبه و هم آقا، که آقا هستند، و هم شما، که از آقایان هستید، و هم خانمها و همه ملت، امروز باید با هم برویم جلو، فردا هم با هم بسازیم. توقع نداشته باشید که ما بسازیم. خوب، ما چکاره هستیم؟ شما هستید، ما هستیم، دیگران هستند. نه من باید بنشینم بگویم که خانمها این کارها را انجام بدهند؛ نه خانمها بنشینند بگویند فلانی انجام بدهد. آنها به اندازه خودشان؛ ما به اندازه خودمان؛ شما به اندازه خودتان؛ دولت به اندازه خودش؛ ارتش به اندازه خودش؛ اداره به اندازه خودش. چیزی نیست که یک دولت بتواند انجام بدهد. آشفتگی آشفتگی‏ای نیست که یک دولت بتواند؛ یا یک قشر از ملت بتواند. همه ما بگوییم که ما هیچ کاری نمی‏کنیم، دانشگاهیها بکنند، دانشگاهی نمی‏تواند بکند. دانشگاهی بگوید که ما هیچ کاری نمی‏کنیم، آخوندها بکنند، آخوندها هم هیچ. ما همه هر دو بنشینیم بگوییم تاجرها این کار را بکنند، کاسبها این کار را بکنند، ازشان نمی‏آید. ملت اگر چنانچه همه با هم نباشند، اگر دست به دست هم ندهند، اگر هر کس هر مقداری که ازش می‏آید کار نکند، این مملکت نمی‏تواند این آشفتگی را از دست بدهد. باید همه‏مان با هم. اگر همه با هم مشغول شدیم، پیروز می‏شویم؛ پیش می‏بریم. همین طور که دیدید همه با هم بودیم و یک همچو سد بزرگی که هیچ کس احتمال شکستش را نمی‏داد شکستید. با دست الهی شکستید. «اجتماع» شکست این را. برای سازندگی هم و برای پیشرفت از حالا به بعد هم همین مطلب لازم است.

از حالا به بعد ما باید این راه را طی کنیم. ما بین راه هستیم. ما نرسیدیم به آخر. یعنی اوایل هستیم. فقط یک موانعی را، آن هم نه به تمامِ ریشه‏هایش. مهمش البته از بین رفته است. و این هم که از بین رفته است هیچ کس احتمال نمی‏داد؛ هیچ متفکری. سیایِ امریکا گفت ما اشتباه کرده بودیم! حسابهایمان غلط درآمد! برای اینکه آنها حساب مادیت می‏کردند، و این قضیه قضیه الهی بود. ما الآن بین راه هستیم. یعنی نصف راه هم نرفتیم. دیوارها را شکستیم، رد کردیم، حالا می‏خواهیم برویم. یک رأیی دادیم؛ رأی که برای ما خانه نمی‏شود. رأی برای ما این چیزها را تمام نمی‏کند؛ عمل می‏خواهد. رأیش را دادیم؛ عملش را باید بکنیم. دنبال این باید عمل بکنیم. باید همان طوری که الآن مطرح است، نمایندگان را تعیین بکنیم برای اینکه قانون اساسی درست بشود؛ نمایندگان را تعیین بکنیم برای اینکه مجلس درست بشود. مجلس ملی باشد. یک مجلس فرمایشی نباشد. یک مجلسی نباشد که به قول محمد رضا خان لیستش را می‏نوشتند و می‏دادند می‏گفتند اینها را! خود این اقرار کرد که لیست را می‏نوشتند. منتها می‏خواست برای خودش تعریف درست کند، پدرش را تکذیب می‏کرد! برای حالای خودش تعریف درست کند ... جلوترِ خودش را خراب می‏کرد که لیست را می‏فرستادند ...

از سفارتخانه‏ها؛ و ما هم مجبور بودیم که همان لیست را، وکلا را همان طوری تعیین بکنیم. این چیزی بود که اقرار کرد خودش! منتها او می‏خواست بگوید که حالا دیگر این جور نیست. و حال آنکه بدتر بود!

حالا یک مملکتی هست که نصف راه را، بلکه کمتر از نصف را ما رفتیم. و البته این قدرتهای بزرگ که مانع بودند اصولش از بین رفته است؛ و ریشه‏هایش مانده است؛ که این هم با دست شماها باید از بین برود. این توطئه‏ها را شما ملت باید بشکنید. هم بانوان مکلفند، هم آقایان مکلفند که بشکنند این را. بعد که این ریشه‏ها از بین رفت و موانع از بین رفت، آن وقت وقت این است که سازندگی پیش بیاید. یعنی این تا آنجایی که باید این دولت موقت کارش را بکند بکند؛ و بعد مجلس بیاید در کار و قضیه سازندگی. امید اینکه مجلس هم برای ما کار بکند صحیح نیست. مجلس هم یک چند صد نفرند؛ ازشان کاری نمی‏آید. باید همه قشرها برای خودشان تکلیف فرض کنند، بگویند ما موظفیم. همان طوری که هر آدمی خودش موظف می‏داند که بچه خودش، و اطفال خودش را اداره کند و می‏رود دنبال اینکه اداره کند او را، این احساس باید در ما پیدا بشود که این مملکت عائله ما هستند و خانه ماست؛ این خانه را باید صاحبخانه‏ها درستش بکنند. صاحبخانه هم یکی نیست، دو تا نیست؛ همه‏اند. این طور نیست که صاحبخانه‏ای داشته باشیم. همه ملت است و همه کشور. همه کشور مال همه ملت است. اینها باید خودشان بنشینند درستش بکنند و باید همه با هم دست به هم بدهیم؛ و الآن وقت این نیست که ما اشکال کنیم به این طرف و آن طرف، اشکالی که شما می‏کنید من هم دارم؛ خودشان هم دارند؛ لکن الآن وقت طرحش نیست، که باز یک آشفتگی بر آشفتگیها اضافه بشود.

امروز وقت این است که ما همه با هم این سد را بشکنیم. این یعنی این ریشه‏ها را سد را شکستیم- الحمد للَّه-. این ریشه‏ها [را] هم درآوریم از زیر خاک و بریزیم بیرون. این مفسدهایی که الآن دور می‏گردند توی دانشگاه می‏روند- عرض می‏کنم که- تظاهرات راه می‏اندازند، توی خیابانها می‏روند چه می‏کنند، با هر بهانه‏ای یک بساطی درست می‏کنند، اینها را بشناسیم. همه قشرها اینها را بشناسند که چه جور اشخاصی هستند، چی دارند می‏کنند. اجتماعاتشان روی چه میزان است؟ آیا به اسلام اعتقاد دارند یا ندارند؟ آیا اینها جمهوری اسلامی می‏خواهند یا جمهوری دمکراتیک می‏خواهند؟ یعنی جمهوری منهای اسلام. باید همین معانی در ذهن ما باشد که این جمعیتهایی که توی کارخانه‏ها می‏روند و توی کشاورزها می‏روند و توی دانشگاهها می‏روند و- نمی‏دانم- این طرف و آن طرف می‏روند، باید اینها را بشناسیم که اینها چه اشخاصی هستند. و اینها را بشناسانیم به ملت، تا ملت از اینها احتراز کند؛ و اینها را دمشان را بگیرد و بیرونشان بکند. و بعد این مراحل که طی شد و این قشرها از بین رفتند، آن وقت سازندگی هم با همه ملت است. همه با هم، همه با هم شکستیم، همه با هم باید این سازندگی را بکنیم. الآن وقت این کار است.

من هم قبول دارم آشفتگیها هست؛ اما آشفتگی علاجش به این است که همه کار بکنیم؛ همه دقت بکنیم در امورمان. هر کس خیال نکند که از من چه کاری می‏آید، هر آدمی از او یک کاری می‏آید. یک قطره باران از آن کاری نمی‏آید؛ اما به اندازه یک قطره است. یک قطره کار یک قطره را می‏کند، همین قطره‏های باران است که سیل را راه می‏اندازد، و سیل سدها را می‏شکند. همین قطره‏ها، یکی یکی، یکیهای ما، که مثل قطره باران هستیم، بود که با هم وقتی مجتمع می‏شد و در خیابان فریاد می‏زد، یک سدی را می‏شکست. اگر آن روز هم می‏گفت خوب، من یک آدمم، من که نمی‏توانم در مقابل توپ حرفی بزنم، هر کسی این فکر را می‏کرد، حالا باز همان بساط بود و همان «آریامهر» بود و همان نصیری بود و همان هویدا و همان بساط. اما این قطره‏ها که به نظر می‏آید چیزی نیستند، و هستند، وقتی پهلوی هم جمع شدند از بین بردند اینها را. الآن هم همین طور است. این قطره‏ها متفرق نشوند. اینها دنبال این هستند که این قطره‏ها را از حال اجتماع بیرون کنند؛ متفرق کنند؛ بشوند قطره، قطره قطره. قطره را بعد هم می‏شود از بین برد. یک پاسبان از بین می‏برد. الآن وقت این است که همه با هم دست به هم بدهیم؛ همه با هم تأیید هم را بکنیم. من تأیید شما را بکنم؛ شما تأیید مرا بکنید؛ ما همه تأیید دانشگاهیها را بکنیم؛ دانشگاهیها تأیید بازاریها را بکنند؛ بازاریها تأیید [دیگران‏] را بکنند؛ تا این کار [را] پیش ببرند؛ تا این آشفتگیها کم کم رفع بشود؛ تا این موانع برداشته بشود، و بعد دنبالش سازندگی پیش بیاید.

ان شاء اللَّه خداوند همه شما را- می‏دانم که حسن نیت دارید همه‏تان؛ می‏دانم دلتان برای این مملکت می‏سوزد؛ لکن در عین حالی که الآن این آشفتگیها هست، الآن این کندرویها هست، لکن باید کمک بکنید. نباید یک باری را روی بار بگذاریم. باید یک باری را کم کنیم- ان شاء اللَّه خداوند همه شما را حفظ کند؛ موفق باشید؛ بانوان را حفظ کند؛ آقایان را حفظ کند و همه موفق باشید.» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 514 ـ 524)

ـ سخنرانی در جمع فرماندهان سپاه پاسداران؛ محک سنجش ایمان (1359)

«از آقایان متشکرم که در اینجا مجتمع شدند و با من مواجه شدند تا چند کلمه‏ای عرض کنم. خدای تبارک و تعالی، یک میزانی در قرآن کریم قرار داده است که با آن میزان ما باید خودمان را و دیگران را بشناسیم. می‏فرماید که: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ.[7] میزان در مؤمن و غیر مؤمن؛ مؤمن واقعی و غیر مؤمن این است که کتاب خدا می‏فرماید که چنانچه مؤمن است، خدای تبارک و تعالی ولیّ اوست، و مؤمنین را خدای تبارک و تعالی از همه ظلمتها، از همه تاریکیها، از همه چیزهایی که انسانها را محجوب می‏کند از حق تعالی، از همه اینها اخراج می‏کند و در نور وارد می‏کند. این انسانی که در اینجا غرق حجابهاست، غرق ظلمات است، اگر ایمان واقعی بیاورد، از همه انواع ظلمات، خداوند او را خارج می‏کند و به نور وارد می‏کند. یک قلب ظلمانی که در این عالم تمام چیزهایش حجاب است برای او، این حجابها را خدای تبارک و تعالی، یکی پس از دیگری برمی‏دارد و نور را به جای آنها می‏گذارد، که نور مطلق همان جمال خودش هست. ما اگر بخواهیم خودمان را بسنجیم و کسانی که مدعی هستند بسنجیم، باید ببینیم که این میزان؛ این دو تا میزانی که خدای تبارک و تعالی برای معرفی مؤمنها و غیر مؤمنها فرموده است، در خودمان هست یا نیست. به مجرد اینکه من یا شما ادعا کنیم که ما مؤمن به اللَّه هستیم، تا آن محکی که خدای تبارک و تعالی قرار داده است در ما نباشد یک ادعای پوچی است.

ببینیم که ما از اولیای خدا هستیم و خدا ولیّ ماست، یا از اولیای طاغوت هستیم و طاغوت ولیّ ماست. اگر از این گرفتاریهای عالَم طبیعت، از این ظلمتهای عالَم طبیعت، شما دیدید که خارج شدید، علاقه‏هایی که انسان به این عالم طبیعت دارد، این علاقه‏ها برداشته شده است یا کم شده است. اگر شما خودتان را یافتید که هر کاری می‏خواهید بکنید برای خدا می‏خواهید بکنید، حکومت اللَّه در شما و در قوای شما سلطه دارد. شما همه چیزتان، تمام اعضا و قوایتان فرمانبردار حکم خداست. چشم شما چنانچه حجاب داشته باشد و به چیزهایی که نباید نظر بکند نظر بکند، این علامت این است که طاغوت ولیّ است، و اگر چنانچه چشم احتراز کند از آن چیزهایی که موجب ظلمت قلب می‏شود، اللَّه ولیّ است.

محک بزرگی است که هر کس خودش را می‏تواند بشناسد. می‏تواند بفهمد که این ایمانی که ادعا می‏کند، همان ادعاست یا خیر، نور ایمان در قلب او وارد شده است و ظلمتها همه بر کنار شده است. ما، هر کس، در هر جا که هستیم و شما در هر محلی که هستید، چه در بازار باشید و چه در مدرسه و چه سپاه پاسداران باشید، و چه قوای انتظامیه دیگر و چه رئیس جمهور باشید یا وزیر باشید یا وکیل باشید یا سایر قشرهای دیگر، این حکم عمومی، این میزان عمومی، این محکی که برای عموم است در این معنا، این محک را باید ما خودمان پیش خودمان، وقتی که در شب خلوت هست و شما فارغ هستید، فکر کنید که آیا قلب شما یک قلب نورانی متوجه به نور است، یا یک قلب ظلمانی متوجه به آمال شیطانی یا اللَّه است یا طاغوت. این از این دو حال خارج نیست: یا حکومت در ما، حاکم در ما اللَّه است یا حاکم در ما طاغوت است. چنانچه ما توجه‏مان به این دنیا و به این مسائلی که بر ما عرضه می‏شود در دنیا، توجه‏مان به عالَم طبیعت است، هر چه می‏خواهیم برای خودمان می‏خواهیم، هر کاری می‏کنیم خدا در کار نیست، ما از طاغوتیم و اولیای ما هم طاغوت است. و چنانچه خودمان را تهذیب کنیم، خودمان را تربیت کنیم، و از این غلافهایی که هست خارج کنیم، و به مبدأ نور برسیم، و قلب ما متوجه به حق تعالی باشد، به نور مطلق باشد، خدمتگزار حق باشیم، هر چه نعمت خدا به ما داده است در خدمت او صرف کنیم، این علامت این است که ما از ظلمتها یا از بعض ظلمتها خارج شدیم و به نور یا بعض مراتب نور وارد شدیم. شما آقایان که در رأس سپاه پاسداران هستید، خودتان را، توجه کنید به خودتان. توجه کنید ببینید که در این خدمت، اخلاص دارید برای خدا، برای خدا خدمت می‏کنید، برای احکام خدا خدمت می‏کنید، برای جمهوری اسلام خدمت می‏کنید یا اینکه نه، مقصدتان چیزهای دیگری است و این بهانه است. این محک را در خودتان آزمایش کنید. اگر دیدید اغراض خیلی دنبال هم اغراض است که پیش می‏آید، غرضهای نفسانی است. این «من باید چه باشم، او باید چه باشد» غرضهای حیوانی است. اگر دیدید این طور است، باید خودتان را از این ورطه‏ای که مهلک است نجات بدهید. مبادا یکوقت تمام عمر، انسان در خدمت طاغوت بوده و خودش نمی‏فهمیده.

این از اموری است که این قدر دقیق است که خود انسان هم خودش را نمی‏تواند بفهمد. گاهی انسان از اول عمرش تا آخر عمرش دارد رو به جهنم می‏رود و نمی‏فهمد؛ از اول عمر تا آخر عمر دارد روی اغراض نفسانیه عمل می‏کند، پاسداری هم اگر می‏کند، روی اغراض نفسانیه است، به خدا ارتباط ندارد، در ارتش هم که هست، خدمت نظامی هم که می‏کند روی اغراض نفسانیه است و ارتباط به خدا ندارد، طلبه هم هست و درس هم که می‏خواند روی اغراض نفسانیه است، به خدا ارتباط ندارد. ملّا هم هست و فتوا می‏دهد، روی اغراض نفسانیه است، به خدا ارتباط ندارد، این معیاری که خدا تعیین فرموده است این است که: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ‏؛ میزان ایمان و غیر ایمان، ممکن است که ما با لفظ و با شهادت به آن چیزهایی که میزان است در اسلام، شهادت بدهیم، شهادتمان هم جدی باشد، لکن باز در آن محکی که خدا قرار داده است ببینیم که ما در آن، در آن جمعیتی که دو دسته کرده خدا: الَّذِینَ آمَنُوا*، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا* بخواهیم بفهمیم که ما از سنخ کفار هستیم، و لو در مسلمین، و مسلمین و احکام اسلام به ما ...، ما مسلمانیم.

مسلمان هم این است که شهادتین را بگوید و آدابش هم به جا بیاورد، لکن ایمان یک مسئله فوق این است، یک مطلبی است بالاتر از این است. ما باید خودمان را امتحان کنیم به همین میزانی که خدا قرار داده، بفهمیم ولیّ ما خداست یا ولیّ ما طاغوت است؛ ما داریم خدمت به شیطان می‏کنیم یا خدمت به خدا می‏کنیم. ما که داریم درس می‏خوانیم، برای خدا درس می‏خوانیم یا برای هواهای نفسانیه که همان شیطان است. ما که داریم فتوا می‏دهیم، برای خدا فتوا می‏دهیم یا برای هواهای نفسانی که همان شیطان است. ما که در اداره کار می‏کنیم، برای خدا کار می‏کنیم یا برای هواهای نفسانیه که همان طاغوت و شیطان است. این محکی است که خدا قرار داده. برادرها، اینجا یک منزلی است که شما هستید، از این منزل باید بروید، این خرقه را باید تهی کنید، زود و دیر دارد، اما این طور نیست که نباشد، هست. ممکن است یکی صد سال هم زنده باشد، لکن خواهد رفت. آیا وقتی می‏رود در نور وارد می‏شود، یا در ظلمت؟ میزان همین جاست. شما که پاسدارهای اسلام هستید و رفقایتان پاسدار اسلام هستند، ببینید که اغراض است که شما را وادار کرده به اینها، و هر روز یک بهانه‏ای می‏گیرید، و یک کار مثلًا خدای نخواسته انحرافی می‏کنید، یا نه شما یک راه مستقیم را، یک صراط مستقیم را دارید می‏روید. انحراف از این طرف و آن طرف نیست. صراط مستقیم آن صراطی است که یک طرفش اینجاست و یک طرفش خداست؛ مستقیم که راه صاف است، هر انحرافی از هر طرف، انحرافی است که انسان را از راهش بازمی‏دارد و می‏کشدش به طرف ظلمتها.

شما کوشش کنید که اغراضتان را کم کنید حتی الامکان، تا ان شاء اللَّه موفق بشوید که اغراض در شما بمیرد. شما خدمت برای اسلام می‏خواهید بکنید. از اول هم همین طور، وقتی که این نهضت و این انقلاب اسلامی بپا شد، همه گروههایی که در ایران بودند، الّا آن منحرفهایی که همیشه منحرفند، اینها همین طور به طور خودکار، هیچ کس نیامد به شما بیخ گوشتان بگوید بیا برویم چه، خودتان اصل فهمیدید که باید این راه را رفت؛ این راه، راه خداست. شما یک مرتبه‏اش را طی کردید، و او اینکه موانع را که برای پیشرفت اسلام بود و برای پیشرفت احکام اسلام بود، از بین برداشتید. البته بعض موانع هست، اما مهمش را از پیش برداشتید، و همه‏تان با هم، همه اهالی این مملکت با هم یکصدا شدند، و در آن حالی که همه با هم یکصدا مشغول به فداکاری بودند، هیچ طاغوت در کار نبود، اللَّه بود. یک تحول عجیب معجزه‏آسایی در شما و در سایر قشرهای ملت پیدا شده بود که اصلًا فکر اینکه ما یک مقامی داشته باشیم، یا این کار را می‏کنیم برای مقامی، این کار نبوده اصلًا. آن کسی که با مشت گره کرده جلوی تانک می‏رود و زیر تانک می‏رود، این برای مقام، دیگر نیست، این برای خداست. آن کسی که بدون اسلحه حمله می‏کند به اسلحه‏دارهایی که آنها بدون ملاحظه می‏زنند، این دیگر برای این نیست که برسد به یک نوای دنیایی، دارد جانش را می‏دهد. کسی که از دنیا می‏خواهد بگذرد، دیگر نمی‏شود برای دنیا باشد. در آن تحول همه‏تان، تقریباً همه آنهایی که در میدان وارد بودند؛ زنها، مردها، بچه‏ها، بزرگها، زنها با بچه‏های کوچکی که در آغوششان بود، در آن حال هیچ ابداً شبهه شیطانی نبود، هیچ آمال شیطانی تو آن نبود. آن حالتان را یاد بیاورید؛ آن حالی که بالای پشت بامها می‏رفتید و اللَّه اکبر می‏گفتید، و شیاطین در اطراف بودند که شما را نشانه بگیرند. در خیابانها می‏ریختید و مقابله می‏کردید با آنهایی که از خدا نمی‏ترسیدند و شما را زیر تانک می‏خواستند بگیرند. آن حالتان را یاد بیاورید. آن حال، حالی است که ولیّ شما خدا بود؛ یعنی همه چیزتان الهی بود، همه حرکت، حرکت الهی بود، شماها ید اللَّه بودید در آن وقت، و این جماعت، این جماعتهایی که با هم یکصدا فعالیت می‏کردند، اینها ید اللَّه بودند؛

یَدُ اللَّه مَعَ الجَماعَة[8]

آن حال را یادتان باشد، همان حال را حفظش کنید. نگویید حالا تمام شد قضیه و حالا بیاییم سر تقسیم؛ تقسیمی تو کار نیست، تقسیمی که نیست؛ تقسیم مال آنهایی است که برای آمال دنیایی کار کردند. شما رفتید از خدا بخواهید، از خدا اجر بخواهید. این چیزهایی که در دنیاست اجر این نیست که شما جانتان را فدا کردید و در طَبَق اخلاص گذاشتید. حالا عوض اینکه جانتان را فدا کردید یک خانه می‏خواهید. یک دکان می‏خواهید، یک پست می‏خواهید، اصلًا می‏شود این عوض او باشد؟! کسی که همه چیزش را، خودش را، جوانش را همه چیزش را فدا کرده است، این حالا بیاید بگوید که یک خانه‏ای بدهید عوض این، این عوض دارد اصلش؟! این فداکاری [را] جز خدا کسی نمی‏تواند عوض بدهد. اگر همه این دنیا را به شما بدهند، عوض او نیست، آن حال را حفظ کنید، برگردید به آن حال، دوباره شما تحت رهبری شیطان نباشید، ولیّ شما طاغوت نباشد. آن حال اگر حفظ بشود، الآن هم شما، همان ولایت خدا در شما حکومت می‏کند، و هیچ چیز هم عوض این نمی‏شود.

شمایی که می‏روید در کردستان و فداکاری می‏کنید، این فداکاری در دنیا عوض ندارد که شما عوض بگیرید. اگر توی ذهنتان آمد برویم یک عوضی بگیریم، معلوم می‏شود برای خدا نبوده، برای دنیا بوده. اگر قضیه تقسیم اموال است، این معلوم شد مال دنیا بوده که حالا می‏خواهند تقسیم اموال بکنند. در جنگ «حنین» که مسلمین پیش بردند و غنایمی به دست آوردند، پیغمبر اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- تمام این غنایم را داد به همین اهالی مکه و ابو سفیان و امثال اینها، همه غنایم را به آن کسانی که مخالفش بودند داد.

بعضیها گله کردند که آخر مثلًا چه، ما هم بودیم، فرمود که شما حاضر نیستید که آنها شترها را ببرند و شما پیغمبر همراهتان باشد؟ آنها شتر بردند، قسمت شما پیغمبر است.

حیف است انسان فداکاری بکند، آن وقت شتر بخواهد.[9] شما که الآن بعضی‏تان در، شاید خودتان هم بودید در کردستان، و آن وقایع کردستان و آن فداکاریها، حالا که برگردید شتر می‏خواهید؟! برای خودتان یک چیزی می‏خواهید؟! چیزی می‏تواند مقابل این فداکاری باشد؟! بگذرید از این علایق. اینها، این علایق همه‏اش ظلمت است. همان ظلماتی است که خدا می‏فرماید: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ‏

فطرت همه بر نورانیت است، فطرت شما فطرت نورانی است، فطرت توحید است. به دست خود ما آن فطرت به جهالتها، به ظلمات کشیده می‏شود.

و ما باید خودمان را مواظبت کنیم، باید مجاهده بکنیم خودمان را. باید حساب خودمان را خودمان بکشیم، قبل از اینکه آنجا حساب از ما بکشند. خودتان حسابتان را بکشید، قبل از اینکه حسابگرها حساب شما را بکشند. همه لحظاتِ چشمهای شما، همه خاطراتِ ذهن شما، تمام تفکرات باطل شما در حضور خداست، و در نامه‏ها هم در پرونده‏ها ثبت است. هر لحظه‏ای که در لحظات چشم شما بر خلاف آن چیزی که دستور است واقع بشود، در حضور خداست و ثبت است. و در روایات هم هست که اینها هفته‏ای دو مرتبه اعمال عرضه می‏شود بر ولیّ امر؛ بر امام زمان- سلام اللَّه علیه. توجه داشته باشید که در کارهایتان جوری نباشد که وقتی عرضه شد بر امام زمان- سلام اللَّه علیه- خدای نخواسته آزرده بشود، و پیش ملائکة اللَّه یک قدری سرافکنده بشود، که اینها شیعه‏های من هستند، اینها دوستان منند و بر خلاف مقاصد خدا عمل کردند. رئیس یک قوم اگر قومش خلاف بکند، آن رئیس منفعل می‏شود. ای پاسدارهای عزیز وای سربازهای اسلام، در هر جا هستید از خودتان هم پاسداری کنید تا به پیروزی بر نفْس خودتان، و پیروزی بر همه شیاطین نایل شوید. من امیدوارم که شماهایی که در این نهضت با آن جوش و با آن خروش و با آن فداکاری شرکت کردید، در این بین راه، یک کسی نباشید که نارفاقتی بکنید و بین راه رها کنید. این قافله راه افتاده است و دارد طرف خدا می‏رود، همه با هم باشید در این راه. وقتی همه با هم شدید در این راه، خداوند با شماست. تفرقه نکنید، با هم برادرید، همه‏ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ[10] برادرند. باز این یک محکی است که ما ببینیم که به دیگران به چشم برادری نگاه می‏کنیم، و برادروار با هم هستیم یا نه، خدای نخواسته یک خصومتی تو کار هست، و یک گرفتاریهایی هست.

مؤمن آن است که با مؤمن دیگر برادر باشد. این عقد برادری را خدا در اصل برای شما ایجاد کرده. برادرها، ما بین راه هستیم و دشمن در کمین، یک راهی است که شخصی ما داریم می‏رویم، که این صراط الهی است. دشمن ابلیس است و می‏خواهد نگذارد شما این راه را طی کنید، مراقبت از خودتان بکنید که این راه را با سلامت طی کنید، و در آنجا که می‏روید با سلامت وارد بشوید. یک راهی هم، راهی است که اجتماعی باید برویم و بروید، و او پیشبرد اهداف اسلامی است، که بحمد اللَّه تا اینجا که آمدید خوب آمدید، و از اینجا به بعد هم با سلامت و خوبی پیش بروید. چنانچه همان حالی که در زمان انقلاب و آن وقتی که همه‏تان در خیابانها و در میدانها وارد می‏شدید آن حال را به نظر بیاورید، حالا هم همان حال را در خودتان احیا کنید، ایجاد کنید. آن حال را اگر در خودتان ایجاد کنید، همه با هم برادر خواهید بود، و این آمالی که در همه ممکن است خدای نخواسته باشد، اینها از بین می‏رود و به جای او صفا، برادری می‏نشیند.

شما الآن یک امانتی دستتان هست باید حفظش کنید، آن امانت جمهوری اسلامی است. این را خدا داد به ما. ما نباید خیال کنیم که ماها چه کردیم و چه کردیم. اگر ما بگوییم ماها چه کردیم، این همان حرفهای شیطان است، این را خدا به ما داد. یک جمعیت کمی که هیچ چیز نداشت، خدا به او عنایت کرد که آن قدرتهای بزرگ را شکست و جمهوری اسلامی را هم با همه نهادهایی که دارد بحمد اللَّه تعالی تحقق پیدا کرد. الآن جمهوری اسلامی امانتی است دست ما. اگر ما در اینجا یکوقتی خدای نخواسته با هم خلاف بکنیم؛ سپاه پاسداران بین خودشان اختلافی باشد، بین خودشان با سایر قوای انتظامیه خلافی و اختلافی باشد، آنها با شما خلاف و اختلافی بکنند، قشرهای دیگر ملت با هم سر دنیا هی خلاف کنند، اگر این طور بشود، این امانت را ما نمی‏توانیم به صاحبش رد کنیم. باید امانت را به اهلش رد کنیم، جمهوری اسلامی را به آخر برسانیم، و احکام اسلام را در کشور خودمان اول و ان شاء اللَّه در همه کشورها بسط بدهیم. این امانتی است که باید حفظش بکنیم. نروید دنبال آمال و آرزوها و مسائل دیگری که پَست هست و شیطانی، باید علوّ همت داشته باشید. همان طوری که جان را که می‏خواستید فدا کنید بالاترین علوّ همت بود، حالا هم علوّ همت پیدا بکنید، و از اینکه یکی جلو و یکی عقب، هیچ ابداً اعتنایی به این مسائل نکنید. همه در محضر خدا با هم هستید، و همه ان شاء اللَّه از جنود خدا و ولیّ همه ان شاء اللَّه خدای تبارک و تعالی است، و شما را از همه انواع ظلمات ان شاء اللَّه خارج می‏کند، و به نور مطلق می‏رساند. خداوند همه‏تان را تأیید کند، موفق باشید.» (صحیفه امام، ج‏12، ص: 352 ـ 360)

ـ سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس شورای اسلامی؛ وظایف نمایندگان مجلس (1360)

«من یک کلمه راجع به مجلس و محیط مجلس عرض دارم. و یک کلمه هم راجع به کشور و کسانی که در این کشور مشغول به خدمت هستند.

آنکه راجع به مجلس است یک مقدار زیادش را دیشب از تلویزیون آقایان دیدند، که من در سال قبل آن مسائل را گفتم. و باید عرض کنم که مع الأسف آن که من می‏خواستم نشده است. من می‏خواستم که این مجلس یک معلم باشد از برای همه کشور، و برای مجلسهای بعد و نسلهای آینده، که کیفیت مشاوره وکلا باید این نحو باشد.

آن نحوی که در مجالس سابق، و خصوصاً این مجالس آخر پنجاه ساله، آن طور نباشد.

آقایان در یک محیط آرام مسائلی که دارند با آرامش بیان کنند. اختلافاتی که در دیدها دارند، در سلیقه‏ها دارند، اینها را با یک آرامش خاطر بیان کنند و حل و فصل کنند و راجع به مسائل کشور هم که در آنجا می‏آید، باز هم با یک محیط آرام. در محیط آرام است که عقلها می‏توانند کار بکنند. آن روزی که غضب توی کار آمد، عقل کنار می‏رود. قوه غضبیه هر وقت به راه افتاد، عاقله را کنار می‏زند، [شخص‏] از روی بی‏عقلی صحبت می‏کند. قاضی چنانچه در حال غضب باشد، نباید حکم بدهد؛ برای اینکه حکم در حال غضب حکمی است که از منشأ عقلی و شرعی صادر نمی‏شود. شما مسائلی دارید؛ فرض کنید یک نفر می‏رود و مسائل خودش را می‏گوید؛ انتقاد هم دارد؛ انتقادات آزاد است، به اندازه‏ای که نخواهند یک کسی را خفیف کنند، یا یک گروهی را خفیف کنند و از صحنه خارج کنند؛ انتقاد برای ساختن، برای اصلاح امور، لازم است؛ هر مجلسی باید این انتقادات را داشته باشد؛ لکن اگر [در] این انتقادات آن که انتقاد می‏کند با آرامش خاطر و با نظر صحیح انتقاد بکند، این که جواب می‏دهد هم اگر با نظر صحیح و بدون اینکه غضب در آن راه داشته باشد جواب بدهد، آن وقت منطق در مقابل منطق است. و اگر با هیاهو و جار و جنجال بخواهید شما یک مسأله را حل بکنید، و هر کسی در نظر داشته باشد که طرف مقابل خودش را مثل یک دشمن بکوبد، عقلها کنار می‏رود و قوه غضبیه، که بدترین قوه‏هاست اگر مهار نشود، در کار می‏افتد؛ و مسائل را علاوه بر اینکه حل نمی‏کنند، مشکلتر می‏کنند.

انسان ناچار سه جور نظر دارد: یک نظری که نظر بیطرف است. این یک نظر است‏

یکی هم نظر طرفداری از یک روش، از یک جریان؛ یک نظری هم مخالفت با یک روش و یک جریان؛ نظر بیطرف و نظر طرفداری از یک مسأله و نظر طرفداری از یک مسئله دیگر. نظری که حبّ باشد به یک جریانی، یا بغض باشد به یک جریانی، این نظر نمی‏تواند یک نظر سالم باشد؛

حُبُّ الشَی‏ءِ یُعمِی و یُصِمُّ.[11]

بغض هم همین طور است؛ نور عقل را خاموش می‏کند. حبّ مفرط به یک روشی اسباب این می‏شود که خود آن کسی که حبّ دارد توجهی به این ندارد که از مبدأ حبّ دارد این مطلب صادر می‏شود و این مطلب حق نیست؛ مطلبی است که از راه حبّ است. و خواه یا ناخواه این نظر، نظر صائب نیست. انسان خودش را نمی‏تواند بشناسد به این زودیها؛ انسان تا آخر عمرش، تا آن وقتی که از این دنیا خارج می‏شود، گرفتار یک مسائلی در باطن خودش هست که خودش هم نمی‏تواند بفهمد. باید عرضه کند خودش را انسان به کسانی که بی‏نظر هستند.

اگر نظر از راه حب شد، همیشه دنبال این می‏رود که آن مطلبی را که مربوط به آن روشی است که این دوست دارد آن روش را، آن مطلب را، به هر عنوانی که هست ثابت کند، و لو اینکه این عنوانی که هست عنوان خلاف باشد، خلاف اخلاق باشد، خلاف منطق باشد. آنی هم که بغض به یک روشی دارد نظرش نظر سالم نیست، آن هم دنبال این است که آن طرفی که مورد بغض اوست و آن روشی را که نمی‏پسندد، با هر توجیهی که باشد، آن را تصحیح کند. و لهذا می‏بینید که یک مطلب، یک امر، از یکی صادر می‏شود، [در] یک وقت و یک محیط، یک مطلب از یک کسی صادر می‏شود، یک عمل از یکی صادر می‏شود، دو طایفه‏ای که یکیشان این را خوب می‏دانند و دوست می‏دارند و یک طایفه این را بد می‏دانند و دشمن می‏دانند، آن مطلب واحدی که زمانش واحد و همه جهات واحد است وقتی که پیش آنها می‏رود که مورد محبت هست آن آدم. تمام مطالب او را، و لو مخالف با عقل باشد، و لو مخالف با منطق باشد، می‏پذیرند و تأیید می‏کنند، شروع می‏کنند به اینکه خیر، مطلب همین است. و آن دسته‏ای که با این خوب نیستند اگر یک مطلب خوبی هم این بگوید، آنها دنبال این هستند که نه، این حرف صحیح نیست. این دو نظر را انسان مبتلا به آن هست. نظر بیطرف بسیار کم است.

یعنی «نظر» بیطرف باشد؛ خود آدم هیچ وقت نمی‏تواند بیطرفِ بیطرف باشد. لکن در نظر دادن حق را ببیند. تحت تأثیر حق واقع بشود؛ این حق چنانچه از دشمن من هم صادر شد، من او را تمجید کنم به عنوان اینکه حق است. و باطل اگر از دوست من هم صادر شد، آن را تکذیب کنم به عنوان اینکه باطل است. و لو در باطن فرض کنید یکی یک روشی را دوست دارد، یکی روش دیگر را؛ لکن در مقام نظر دادن، در مقام مصلحت‏اندیشی برای کشور یا برای اشخاص، آن نظر حب و بغض خودش را کنار بگذارد، برود دنبال حق و باطل.

حق هر جا هست باید دنبالش رفت و او را با آغوش باز پذیرفت، و لو بر خلاف نظر خود من هست. و باطل را هر چه هست و از هر کس صادر بشود باید نپذیرفت به عنوان اینکه باطل است. اشخاص و گروهها و اینها را باید کنار گذاشت، حق و باطل را ملاحظه کرد. آن وقت هم برای اثبات حق و ابطال باطل اگر انسان گرفتار بشود به عصبانیت و عرض می‏کنم غیظ و غضب کردن، نه می‏تواند حق را به دست بیاورد؛ و نه می‏تواند باطل تدریجی بودن فساد و تباهی‏

مهم در همه افراد، و خصوصاً شما آقایان که در مجلس هستید، و مجلس مبدأ همه چیزهایی است که در کشور واقع می‏شود، مهم این است که در مقام بیان مسائل ورد مسائل، انتقاد و تکذیب، به آنجا نرسد که قوه عقلیه کنار، و با قوه غضبیه انسان وارد میدان بشود. اگر یک کسی هم فرض کنید از زبانش یک مطلبی بر خلاف شما صادر شد، شما بروید و مطلب را منطقی صحبت کنید، با داد و فریاد و- خدای نخواسته- حرف زشت زدن کار درست نمی‏شود. جز اینکه اگر- خدای نخواسته- این امور تکرار بشود در مجلس، کم کم- هیچ امر فاسدی یکدفعه سراغ آدم نمی‏آید. شیطان باطنی انسان بسیار استاد است. و او همچو نیست که ابتدا انسان را به فساد بکشد- ابتدا قدم کوچکی را وامی‏دارد که انسان بردارد. این قدم که برداشت، فردایش یک قدم یک قدری بلندتری. انسان را یواش یواش به جهنم می‏فرستند؛ یواش یواش به فساد می‏کشد. همه اینهایی که می‏بینید فاسد شدند این طور نبودند که اینها از اول به این درجه از فساد بودند؛ بلکه کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الفِطرَةِ[12]

و این طور هم نبودند که یکدفعه جهش کرده باشند از یک مرتبه‏ای به مرتبه بالای فساد. این طور هیچ وقت نبوده است. این بتدریج واقع شده است.

اینهایی که دیکتاتور شدند این طور نبوده است که از اول دیکتاتور زاییده شده باشند.

آنها هم مثل سایر مردم [بودند.] بعد هم وقتی که به مقامی رسیدند، این طور نبوده است که از اول دیکتاتوری کرده باشند. لکن قدم بقدم، ذره به ذره، رو به دیکتاتوری رفتند، یک وقت هیتلر از کار درآمدند؛ یک وقت استالین از کار درآمدند. شیطانی که در باطن انسان است با کمال استادی انسان را به تباهی می‏کشد. اگر از اول بگوید که تو بیا برو یک آدمی را بکش، هر گز نخواهد رفت. از اول انسان را وادار می‏کند که این آدم چطور است، یک غیظی به او بکن. بعد یک قدری زیادتر. تا کم کم مهیا می‏کند انسان را از برای اینکه آدم هم می‏کشد! همه اینهایی که فاسد هستند بتدریج فاسد شدند؛ هیچ کس یکدفعه فاسد نشده است. و هیچیک از ماها هم تصور نکنیم که مأمون از این هستیم که فاسد بشویم. همه در معرض فساد هستیم. همه ما دست به گریبان شیطان [هستیم.] و خصوصاً شیطان نفس، همه گریبانمان به دست اوست. هیچ کس هم از ابتدا فاسدِ فاسد نبوده است. و هیچ کس هم مأمون نیست از اینکه به فساد و به دام شیطان نیفتد. اگر کسی مراقب حال خودش باشد، توجه به مسائل انسانی داشته باشد، با مراقبت و با اینکه خودش را محاسبه کند، اگر فرض کنید در مجلس، یا در جای دیگر، یک روزی گذشته است که در آنجا مسائلی پیش آمده است، شب برود حساب کند ببیند که واقعاً اینکه من امروز گفتم مبدأ این چه بود، مبدأ شیطانی داشت یا مبدأ الهی داشت، اگر محاسبه کند آدم شب از خودش و خودش را در محاسبه قرار بدهد که امروز تو این صحبت را کردی، این مبدأ، مبدأ شیطانی بوده است نه مبدأ انسانی و الهی، ممکن است کم کم دنبال این برود که اصلاح کند. و اگر این کار را نکند و همان رویه را تعقیب بکند، هیچ بعید ندانید که یک نفر زاهد، عابد، مسلمان، همه چیز، یک انسان فاسد شقی از کار درآید. مأمون نیست هیچ کس.

امیدوارم که از این به بعد یک قدری توجه بکنند که این محیط مجلسی که نمایش داده می‏شود در همه کشور، و بعضی جاهای دیگر هم، یک طوری نباشد که وقتی این محیط در منظر مردم واقع شد، مردم از اینکه این وکیل را انتخاب کرده‏اند پشیمان بشوند.

یک طوری نباشد که از آن راهی که همه مردم دنبال آن راه هستند کنار برود.

مجلس باید یک محیطی باشد که با کمال تفاهم و خیرخواهی برای ملت و کشور، مسائل را پیش بیاورند. انتقاد می‏کنند، انتقاد خیرخواهانه باشد. جواب انتقاد می‏دهند، آن هم خیرخواهانه باشد. و منظره مجلس یک منظره صالح باشد، که مردم وقتی که این منظره را دیدند بگویند چه کار خوبی کردیم که یک همچو اشخاص صحیح را در مجلس بردیم. و یک وقت- خدای نخواسته- طوری نباشد که مردم پشیمان بشوند از رأیی که داده‏اند.

و من تکرار می‏کنم مجلس بالاترین مقام است در این مملکت. مجلس اگر رأی داد و شورای نگهبان هم آن رأی را پذیرفت، هیچ کس حق ندارد یک کلمه راجع به این بگوید. من نمی‏گویم رأی خودش را نگوید؛ بگوید؛ رأی خودش را بگوید؛ اما اگر بخواهد فساد کند، به مردم بگوید که این شورای نگهبان کذا و این مجلس کذا، این فساد است، و مفسد است یک همچو آدمی، تحت تعقیب مفسد فی الارض باید قرار بگیرد.

این مجلس ما حصل خون یک جمعیتی است که وفادار به اسلام بودند؛ و این مجلس عصاره زحمتهای طاقت فرسای این ملت مسلمان بوده است؛ این مجلس فراهم آمده از «اللَّه اکبر» های مردم است؛ اگر بنا باشد که این مجلس فراهم آمده از «اللَّه اکبر» مردم قدمی بر خلاف اسلام بگذارد، این مجلس مجلسی خواهد بود که بر خلاف مسیر مسلمین عمل کرده. با تمام قدرت، بدون اینکه ملاحظه از احدی و از مقامی بشود، مجلس باید مسائل را طرح بکند. و رد و بدل و انتقاد صحیح، بدون جار و جنجال، بدون هیاهو، مسائل را بگویند. کسی که مخالف است مخالفت خودش را بدون هیاهو بگوید. آن که موافق است موافقت خودش را بدون جار و جنجال بگوید. و بعد هم رأی بگیرند. وقتی رأی گرفتند، اگر اکثریت رأی داد، و بعد هم برده شد پیش شورای نگهبان و آنها هم صحیح دانستند این رأی را، مخالف اسلام ندانستند و مخالف قانون اساسی ندانستند، اگر بعدها بخواهند شیطنت بکنند، این شیطنتها از مبادی غضب، از مبادی فاسد، بیرون می‏آید. باید سر تسلیم به مجلس، یعنی سر تسلیم به اسلام وقتی مخالف اسلام نیست، سر تسلیم به اسلام فرود آورد. روشهای غیر اسلامی را، اگر هم در باطن- خدای نخواسته- دارند، نباید دیگر اظهار بکنند و نباید اذهان مردم را نسبت به مجلس مشوش کنند. این یک مسئله‏ای است اساسی، و باید همه توجه داشته باشند. به مجرد اینکه یک مطلبی بر خلاف رأی یک نفر است، نباید بگوید مجلس درست نیست. این خودش را اصلاح کند. این خودش درست نیست. نباید بگوید شورای نگهبان درست نیست. این خودش درست نیست. باید خودش را اصلاح بکند. و این گرفتاری هست برای ملت ما.

و من امیدوارم که مجلس یک مجلس اسلامی، مجلس عبادت باشد؛ نه مجلسی که- خدای نخواسته- معصیت در آن واقع بشود و به دیگران اهانت کنند؛ به کسی بد بگویند. اینها خلاف اسلام است. و نباید بشود.

و اما مطلبی که به طور کلی می‏خواهم عرض بکنم؛ این ملت ما، که از اول قیام کرد و به ما منت گذاشت و وارد شد در صحنه و مقابل همه قدرتها ایستاد و رأی داد به این جمهوری و تا آخر و شکست داد طرفهای مقابل را، این ملت ما سر جای خودش هست.

این شیاطین که می‏گویند که ملت دیگر چطور و چطور است، اینها توی اتاقهای خودشان نشسته‏اند حساب می‏کنند. اینها نمی‏روند که این ملت میلیونی را محاسبه بکنند که این ملت هر وقت که یک صدایی بلند بشود و بخواهد- فرض کنید- از اسلام یک طرفداری بشود، همه ملت سرتاسر- الّا یک دسته کوچکی که به اسلام اعتقاد ندارند.

آنها هم وقتی که ملت آمدند یک طرف، آنها هم در ملت محو می‏شوند- [به خیابانها می‏ریزند]. این معنا را که هی دیده می‏شود که [می‏گویند] باید یک کاری بشود که ملت راضی بشود، ملت اسلام را می‏خواهد؛ کاری بهتر از اسلام چی؟ چه می‏خواهید بکنید؟

شما کارهایتان را خوب بکنید. ملت ایران رأی داده است به جمهوری اسلامی؛ هر چه زحمت داشته و توان داشته است در طبق اخلاص گذاشته است گفته ما اسلام را می‏خواهیم؛ شما اگر با اسلام بد هستید، خوب تشریف ببرید اروپا و امریکا و هرجا دلتان می‏خواهد، آنجا زندگی کنید. یا همین جا زندگی کنید و اگر ملت را می‏خواهید، هی نگویید که «ملت با من است»، «ملت با من است». ملت با اسلام است. نه با من است و نه با شما و نه با دیگری. من اگر یک کلمه‏ای بر خلاف اسلام بگویم، همین ملت می‏ریزند و من را از بین می‏برند. ملت اسلام را می‏خواهد. ملت شخص نمی‏خواهد. شخص‏پرست نیست ملت. ملت می‏خواهد که قوانین اسلام در این مملکت پیاده بشود. ملت این همه زحمت کشیده است که دین اسلام را برقرار کند در یک مملکتی که صدها سال و در این اخیر پنجاه سال کوشش شد به اینکه اسلام را کنار بگذارند؛ کوشش شد به اینکه روحانیت را کنار بگذارند و تضعیف کنند. ملت روحانیت را به تبع اسلام می‏خواهد. اگر- خدای نخواسته- روحانی هم بر خلاف اسلام بکند، آن هم یک ساواکی است. فرقی نمی‏کند. بدتر از ساواکی هم هست! این معناها را از گوشهایشان بیرون کنند آقایان که این مردم دیگر از جمهوری اسلامی کنار رفته‏اند. خیر، شماها کنار رفته‏اید. شما خودتان را علاج کنید. مرضهای باطنیتان را علاج کنید که ننویسند که این مملکت دیگر رفته از بین. این مملکت از بین نرفته؛ و این جمهوری اسلامی هم سر جای خودش هست؛ و این مردم هم دنبال جمهوری اسلامی هستند؛ و این مردم هم از مجلس، مادامی که مجلس بر طریقه اسلام باشد، و از دولت، مادامی که دولت بر طریقه اسلام باشد، و از رئیس جمهور، مادامی که رئیس جمهور در طریق اسلام باشد، طرفداری می‏کنند. هر کدامتان بلغزید، مردم دیگر از شما طرفداری نمی‏کنند. برای اینکه مردم اسلام را می‏خواهند. امر دایر می‏شود بین من، و پیغمبر اکرم؛ کدام مسلمان است که ترجیح بدهد من را؟ امر دایر می‏شود بین شما، و اسلام؛ کدام مسلمان است که شما را بر اسلام ترجیح بدهد؟ این خیالها را از کله‏هایتان بیرون کنید که الآن اگر وضعی بشود، مردم دیگر آن مردم نیستند.

این قلمها یک قدری ملاحظه بکنند این مسائل را. همین طور می‏نشینند توی خانه‏هایشان حکم می‏کنند ملت این طوری است! خوب، ملت اینهاست که شما می‏بینید که در کوچه و بازار و آنهایی که در جنگ هستند و آنهایی که هر روز می‏آیند و می‏گویند که ما می‏خواهیم برویم جنگ. ملت من و تو نیستیم! ملت آنها هستند. میزان آنها هستند.

هی ننشینید و بگویید که مردم چه شده‏اند؛ مردم دیگر مأیوس شدند؛ مردم کذا شدند.

نخیر، مردم از اسلام مأیوس نمی‏شوند. کارهای ما هم هر کدام فاسد است، می‏گویند کار تو فاسد است، ولی ما جمهوری اسلامی را می‏خواهیم.

یک قدری قلمها را کنترل کنید. یک قدری حفظ کنید خودتان را. این قدر تبعیت از هوای نفس نکنید. این قدر تبعیت از شیطان نکنید. مسائل را یک مسائل صحیح طرح بکنید. مسائل فاسد طرح نکنید. نگویید هی که ما حالا دیگر باید چه بکنیم؛ حالا باید چه بشود. خوب، کارها شده است تا حالا. تا حالا هم الحمد للَّه خوب هم شده است. البته یک مملکتی که پنجاه سال، بلکه 2500 سال، رو به تباهی کشاندنش، می‏خواهید فردا صبح همه مردم صحیح بشوند؟! همه ارگانها ارگانهای صحیح اسلامی بشود؟ اگر شماها بگذارید، اگر اینهایی که الآن دنبال مفسده‏جویی هستند مهلت بدهند، می‏شود. شما هم نگذارید می‏شود؛ منتها یک قدری دیرتر می‏شود. شماها که مسلمان هستید، اعتقاد به اسلام دارید، شماها یک قدری مهلت بدهید به این مملکت که دارد از هر طرف به او حمله می‏شود. دیگر شما حمله نکنید!

ما همیشه می‏خواهیم که با آرامش همه مسائل حل بشود. و الّا این ملت هست و این روحانیت هم هست؛ این را بدانید در هر جایی از این مملکت یک روحانی بارز، متعهد به اسلام، هر وقت صدایش در بیاید، همه دنبال او هستند. این قدر تعقیب نکنید که بخواهید هی روحانیت را کنار بگذارید. آخر شما در ظرف چندین سال چه کار کرده‏اید برای این کشور که حالا روحانیون را می‏گویید که نباید باشند؟ خوب، چه کرده‏اید؟ چه کار مثبتی شما کرده‏اید؟ جز حرف هیچی ندارید. هی می‏گویید ما گفتیم. خوب، گفتید، چه کرده‏اید؟ الآن این ملتی که دنبال این جمعیت بودند و دنبال اسلام بودند و روحانیت را نشانه اسلام می‏دانستند ...- من نمی‏خواهم بگویم هر روحانی کذا. من بعضی روحانیها را از شمر هم بدتر می‏دانم- من عرض می‏کنم که این روحانیتی که اسلام را تا حالا به ما رسانده است، اگر این روحانیت و این اشخاص نبودند، ما حالا از اسلام اطلاعی داشتیم؟

کی همه این مسائل اسلام را ضبط کرده و دسته‏بندی کرده و به ما داده؟ همین روحانیین بودند. از زمان حضرت صادق- سلام اللَّه علیه- که فقه اسلام و شیعه تدوین شد، همین روحانیین بودند که دست به دست دادند، و در غیبت کبری هم همین روحانیین بودند که احکام اسلام را دست به دست دسته‏بندی کردند. اینها را، دست به دست، نسل به نسل، منتقل کرده‏اند تا به ما رسید. و همین روحانیین بودند که در این طول پنجاه سال- همه شما دیگر شاهد بودید- که چندین دفعه قیام کردند. لکن چون اساس خیلی دست آنها نبود نتوانستند. همین روحانیون بودند که از اصفهان و همه جا، زمان رضا خان، مجتمع شدند بر ضد رضا خان،[13] منتها از باب اینکه مردم آن طور تحت سلطه بودند، شکست خوردند. و همین روحانیون بودند که از آذربایجان قیام کردند. و باز هم دنبال اینکه باز درست مسأله برای مردم روشن نشده بود، آنجا هم شکست خوردند. و همین روحانیین بودند که از 15 خرداد تا آخر که هیچ کس نفس نمی‏کشید، باز همین‏ها بودند که صدا در می‏آوردند و فریاد می‏زدند. در این دو سال آخر از روحانیون مطلب شروع شد. هی نگویید من چه کردم و ما چه کردیم. آخر یک مقدار هم انصاف می‏خواهد. «از اول روحانیون هیچ کاره بودند! فقط ما بودیم که همه کارها را کردیم!» آخر این را نباید یک آدم صحیح بگوید که به او بخندند. اینها بودند که مردم را به کوچه و بازار کشاندند؛ و این اسلام بود که مردم را [آماده شهادت کرد] و الّا نه هیچ جبهه‏ای و نه هیچ حزبی و نه هیچ گروهی نمی‏توانست که مردم را بکشاند به طوری که داوطلب دنبال مرگ بروند؛ شهادت بطلبند. شما در تاریخ کجا سراغ دارید که داوطلب بیایند و بگویند که من می‏خواهم شهید بشوم. یا اللَّه دعا کن که من شهید بشوم! گریه کند به اینکه دعا کن من شهید بشوم. این اسلام است که این طوری کرده است. آقا، قدر این اسلام و قدر این روحانیت را بدانید. شماها نمی‏فهمید، مطلع نیستید درست؛ اگر این طایفه را کنار بگذارند، بعد از پنجاه سال رسم و اسمی از اسلام نخواهد بود. شمایی که به اسلام اعتقاد دارید، آن که اسلام را نگه داشته و دسته‏بندی کرده داده، و الآن هم در مراکز علمی مشغول فقه اسلام است- و من دو سه روز پیش از این، که یکی از مدرسین محترم قم اینجا بود، از او سؤال کردم راجع به حوزه‏های علمیه قم و توجه طلبه‏ها به فقه، بسیار تعریف کرد گفت که با کمال جدیت مشغول فقه اسلام هستند- اینها را شما قدرشان را بدانید. اگر اینها کنار بروند، شماها هیچکاره‏اید؛ چنانچه از اول هم هیچکاره بودید! اینها هستند که شما را به میدان آوردند و وزیر و وکیل و نمی‏دانم چی کردند، یا فرض کنید بالاتر. چرا با اینها می‏خواهید مخالفت کنید؟ ملت است که دنبال اینها هست؛ و اینها با همراهی ملت دارند کارها را انجام می‏دهند. چرا حالا شما هی می‏گویید ملت نمی‏خواهد دیگر اینها را؟ خوب، ملت چطور اسلام را نمی‏خواهد؟ فرض کنید یک روحانی هم یک جایی خلاف کرده است، فرض کنید- اینکه نیست. شما هی مناقشه می‏کنید. خلاف خودتان را نمی‏بینید؛ خلاف فلان معمم را می‏بینید. من هم قبول دارم الآن یک وضعی هست که هم قضاوت ما به آن طوری که باید باشد، برای کمبودی که دارد، آن طور نیست؛ و هم جوانهایی که بعضی کارها را می‏کنند یک قدری ناپخته هستند و خلافکاری می‏شود- اما دست به دست هم بدهید برای اصلاح. نه اینکه اگر یک جوانی یک جایی خلاف کرد، شما بگویید که پاسدارها کذا هستند! آقا، این پاسدارها بودند که شما را نجات دادند و الّا پدر همه ما را درمی‏آورد رضا خان و محمد رضا خان. شکر کنید اینها را؛ تشویق کنید این را، اصلاح هم بکنید. هر جا خلاف کردند، باید اصلاح بشوند. هی ننشینید و بگویید پاسدار کذا. همین ارتش است که الآن دارد در آنجایی که دائماً آتش می‏ریزد زیر آتش دارند خدمت می‏کنند. اینها برای کی می‏کنند؟ اینها برای کشور اسلامی و برای اسلام. همینهایند که آنجا نماز شب می‏خوانند و کار می‏کنند.

همانهایند که اصلًا از کشتن و از رفتن به آن عالم باک ندارند، و می‏گویند بگذار برویم از اینجا رها بشویم. وصیتنامه‏های اینها را لا بد دیدید. بگذارید این قدرت باقی باشد.

بگذارید این قدرت اسلام باقی باشد. اگر این قدرت اسلام- خدای نخواسته- شکسته بشود، و شکسته نخواهد شد. شما و ما و همه اشخاصی که هرجا هستند و همه روشنفکران و قلم بدستها همه‏شان به باد فنا می‏روند. این قدرت است که شما را نگه داشته است. این قدرت ملت است و قدرت اسلام است که نمی‏گذارد امریکا بیاید بریزد، از آن ور شوروی بیاید بریزد اینجا. برای اینکه تباه می‏شود اینجا. آنها می‏خواهند یک مملکتی داشته باشند. مملکت ما تا آخر فردش جانفشانی دارد می‏کند. این قدرت اسلام را نگه دارید. تا گفته می‏شود «مکتبی»، آقایان مسخره می‏کنند! «مکتبی» یعنی اسلامی. آن که مکتبی را مسخره می‏کند اسلام را مسخره می‏کند. اگر متعمّد باشد، مرتد فطری‏[14] است، و زنش برایش حرام است، مالش هم باید به ورثه داده بشود، خودش هم باید مقتول باشد.

من همیشه میل دارم که همه طبقاتی که هستند، همه کسانی که در صحنه‏ها حاضر هستند همه با هم بنشینند اصلاح کنند مسائل را. هی ننشینند آن از آن ور بخواهد او را از بین ببرد، او از آن ور بخواهد که او را از بین ببرد؛ و مسأله را به بن بست برسانند و مملکت را به بن بست. شما به بن بست رسیدید! اشتباه می‏کنید. مملکت اسلام که به بن بست نمی‏رسد. همین مردم، همین پیرزنها و پیرمردها و جوانها و بچه‏ها، از این بن‏بستها بیرون می‏آورند این مملکت را. شماها به بن بست رسیدید، می‏گویید خوب، چه بکنیم؛ بگذارید اسلام نباشد تا ما باشیم! بگذارید ایران نباشد، شما ایستاده‏اید تا پای اینکه ایران نباشد! دست بردارید از فضولیها! برای خدا کار بکنید. برای خدا آرامش بگیرید. برای خدا دعوت به آرامش بکنید. برای خدا توی سر هم نزنید. این قدر هی می‏گویند آقایان- چند روز پیش از این آقای حجتی آمده بودند اینجا- که ما می‏خواهیم یک جمعیتی درست کنیم. جمعیت «وحدت» و کذا. گفتم آقا این نمی‏شود. شما می‏بینید که اگر درست کنید چند تا جمعیت هم، جمعیت فرض کنید که چه درست می‏شود با این حرفها درست نمی‏شود، نه با مصاحبه درست می‏شود؛ نه با چی. بله، خصوصی بنشینید با هم چه بکنید.

بترسید از اینکه یک وقت یک انفجاری حاصل بشود و همه ما را به باد فنا بدهد. از این بترسید شما! مغرور نشوید به اینکه من آن هستم که فلان کار، چیز بود، رستم یلی‏[15] بود در کذا! مغرور نشوید.

این مردم اسلام را می‏خواهند. اگر پایتان را از اسلام کنار بگذارید این طلبه‏ای که اینجا نشسته با کمال قوا با شما مخالفت می‏کند. همه ملت اسلام هم اسلام را می‏خواهند.

من اول سال به آقایان عرض کردم که این سال خوب است سال اجرای قانون باشد. باید حدود معلوم بشود. آقای رئیس جمهور حدودش در قانون اساسی چه هست، یک قدم آن ور بگذارد من با او مخالفت می‏کنم. اگر همه مردم هم موافق باشند، من مخالفت می‏کنم. آقای نخست وزیر حدودش چه قدر است، از آن حدود نباید خارج بشود. یک قدم کنار برود با او هم مخالفت می‏کنم. مجلس حدودش چه قدر است، روی حدود خودش عمل کند. شورای نگهبان حدودش چه قدر است؛ قوه قضاییه حدودش چی است؛ قوه اجرائیه. قانون معین شده است. نمی‏شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط می‏کنی قانون را قبول نداری! قانون ترا قبول ندارد. نباید از مردم پذیرفت، از کسی پذیرفت، که ما شورای نگهبان را قبول نداریم. نمی‏توانی قبول نداشته باشی. مردم رأی دادند به اینها، مردم شانزده میلیون تقریباً یا یک قدری بیشتر رأی دادند به قانون اساسی. مردمی که به قانون اساسی رأی دادند منتظرند که قانون اساسی اجرا بشود؛ نه هر کس از هر جا صبح بلند می‏شود بگوید من شورای نگهبان را قبول ندارم، من قانون اساسی را قبول ندارم، من مجلس را قبول ندارم، من رئیس جمهور را قبول ندارم، من دولت را قبول ندارم. نه! همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید، و لو بر خلاف رأی شما باشد. باید بپذیرید، برای اینکه میزان اکثریت است؛ و تشخیص شورای نگهبان که این مخالف قانون نیست و مخالف اسلام هم نیست، میزان است که همه ما باید بپذیریم. من هم ممکن است با بسیاری از چیزها، من که یک طلبه هستم، مخالف باشم.

لکن وقتی قانون شد [تصویب‏] خوب، ما هم می‏پذیریم. بعد از اینکه یک چیزی قانونی شد دیگر نق زدن در آن، اگر بخواهد مردم را تحریک بکند، مفسد فی الارض است؛ و باید با او دادگاهها عمل مفسد فی الارض بکنند. و اگر نه، رأی می‏دهد آرام. با رأی آرام هیچ کس مخالف نیست. شما می‏گویید که نخیر، اینکه گفتند اینها اشتباه کردند؛ ولی ما در مقام عمل قبول داریم. رأیمان این است که این جوری نیست؛ اما در عمل ملتزم هستیم.

این هیچ مانعی ندارد. البته مسائل اگر مسائل اسلامی باشد، اگر در رأی هم مخالف باشید، باید تو سرتان زد! اما اگر یک مسائل سیاسی هست، مسائل [دیگر] هست، می‏گویید اینها اشتباه کرده‏اند، بسیار خوب، ممکن است یک میلیون جمعیت هم اشتباه بکنند؛ این اشکال ندارد؛ اما در عین حالی که اعتقادتان این است که اینها اشتباه کرده‏اند، در عین حال باید بپذیرید. چاره ندارید. شما هم که وکیل شدید فرض کنید از تهران یا از جای دیگر، خوب، عده کثیری می‏گویند که این لیاقت نداشته است! این نباید، خوب نبود بشود، اما حالا که اکثریت شد، پذیرفته‏اند. این مردم بیچاره همه چیز را قبول دارند؛ این من و شما هستیم که هر جا بر خلاف مصلحت ما باشد اساس را می‏گوییم قبول نداریم. هر جا هر کس بر خلاف من است این اصلًا مسلمان هم نیست و هر که بر وفق من است، اگر شمر هم باشد این ابو ذر است! این یک مطلبی است که در باطن ذات هر کس هست. اصلاح کنید خودتان را. در باطن ذات همه هست که آن که با من خوب است خوب است؛ و آن که با من بد است بد. نه آنکه به حسب حکم خدا خوب است و به حسب واقع خوب است، نخیر، آنی که با من خوب است آن میزان است. آن قانون میزان است که برای من باشد؛ و آن مجلس میزان است که برای من باشد؛ و آن ارتش میزان است که برای من باشد! آن که برای من نباشد آن فاسد است! این یک چیزی است که در قلب همه است، اختصاص به یکی و دو تا ندارد. هر کسی هر چیزی را برای خودش می‏خواهد همه مردم هر چیزی را برای خودشان می‏خواهند، الّا آنهایی که بالاتر از این طبقات هستند. البته هر کس این طور است. اما در مقام تدبیر امور یک مملکت و در مقام اداره یک مملکت، باید همه شماها و همه کسانی که دست اندر کار هستند و همه ملت بپذیرند آن چیزی را که، قانون اساسی پذیرفته است. بپذیرند آن چیزی را که مجلس به آن رأی می‏دهد و شورای نگهبان آن را موافق قانون و موافق شرع می‏داند.

باید بپذیرند اینها را. اگر می‏خواهید که از صحنه بیرونتان نکنند، بپذیرید قانون را. نگویید هی قانون، و خودتان خلاف قانون بکنید! بپذیرید قانون را. همه‏تان روی مرز قانون عمل بکنید. اگر همه روی مرز قانون عمل بکنند، اختلاف دیگر پیش نمی‏آید. همه اختلافات این است که یک کسی اینجا فرشش را انداخته، یکی هم اینجا فرشش را؛ اگر این روی فرش خودش بنشیند و آن هم روی فرش خودش بنشیند دعوا ندارد. اما اگر این پایش را دراز کرد روی فرش او، او پایش را کنار می‏زند. و او هم می‏خواهد پایش را دراز کند اینجا؛ دعوا اینجا پیدا می‏شود.

دعواهای ما دعوایی نیست که برای خدا باشد. این را همه از گوشتان بیرون کنید! همه‏تان همه ما، از گوشمان بیرون کنیم که دعوای ما برای خدا است، ما برای مصالح اسلام دعوا می‏کنیم. خیر! مسأله این حرفها نیست. من را نمی‏شود بازی داد! دعوای خود من و شما و همه کسانی که دعوا می‏کنند همه برای خودشان است. همه می‏گویند پیش بده برای ما! همه می‏خواهند تمام این قدرت چی‏چی. آخر من نمی‏فهمم چه قدرتی الآن در کار هست! خوب، محمد رضا اگر دنبال این مسائل می‏رفت مطلبی بود، برای اینکه یک قدرتی بود- قدرت شیطانی بود- کسی حق نداشت یک کلمه بگوید؛ اما امروز که بقال سر محله می‏آید و می‏گوید که برادر نخست وزیر اینجا این کار درست نیست، برادر رئیس جمهور این کار درست نیست، این دیگر قدرتی نیست. یک برادری است، یک دسته برادرند، یک دسته‏شان شانسشان آورده است آنجا نشسته‏اند؛ یک دسته بیچاره هم برای اینها سینه می‏زنند! قدرت نیست که ما حالا برای یک قدرتی بیاییم. اینها تلبیسات ابلیس است که بر ما غلبه کرده است. و این تلبیسات ابلیسی را چنانچه مسامحه کنید، شما را به جهنم می‏فرستد! در همین دنیا هم به تباهی می‏کشد. در همین دنیا ایستاده است این تلبیس نفسانی و این شیطان نفس ایستاده است تا آنجایی که همه چیز دنیا را به باد فنا بدهد. هیتلر حاضر بود تمام بشر از بین برود، و خودش در آن قدرت همان آلمان باقی باشد. آن نژاد بالاتر و این چیزی که در مغز هیتلر بود در مغز همه شما هست! خودتان غفلت کرده‏اید. در مغز همه این مطلب هست که همه بروند و من [باشم‏]! تا نروید سراغ اینکه یک انصافی در کار باشد، یک توجهی به خدا در کار باشد. یک حسابی در کار باشد، که خودتان از خودتان حساب بکشید که من امروز می‏خواهم چه بکنم، می‏خواهم همه مملکت ایران را به هم بزنم برای اینکه من باشم و هیچ کس نباشد نه، همه باشید، و همه هم حفظ کنید مملکت را. همه باشید، و همه روی قانون عمل بکنید قانون اساسی را باز کنید، و هر کس مرز و حد خودش را تعیین کند. به ملت هم بگویند که قانون اساسی ما برای دولت این را وظیفه کرده است؛ برای رئیس جمهور این را؛ برای مجلس این را؛ برای فرض کنید فلان کار برای ارتش این را. برای همه وظیفه معین کرده است. به مردم بگویند در قانون اساسی که شما رأی دادید برایش، وظیفه ما این است. در لفظ فقط نباشد، و در واقع خلاف. واقعاً سر فرود بیاورید به قانون؛ و واقعاً سر فرود بیاورید به اسلام. لفظ را همه می‏گویند. شاید شیطان را هم ازش بپرسند، می‏گوید من انقلابی هستم! امروز همه انقلابی هستند! امروز همه دلسوز برای ملت هستند! امروز دعوای اینکه ما همه جنگ هم رفته‏ایم- و شما دیدید که یک دسته نوشته‏اند که ما از اول در جنگ چه بودیم- گفته‏اند. خوب، من هم می‏توانم بگویم من در صفِ اول جنگ دارم جنگ می‏کنم، ولی اینجا افتادم همین طور. باید به حسب واقع، به حسب انصاف، به حسب وجدان، این مردمی که شماها را روی کار آورده‏اند، این مردم زاغه‏نشین که شماها را روی مسند نشانده‏اند ملاحظه آنها را بکنید، و این جمهوری را تضعیفش نکنید. بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست، و یک انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید که ممکن است یکی از «ایام اللَّه»- خدای نخواسته- باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به 22 بهمن. قضیه [این‏] است که فاتحه همه ما را می‏خوانند! من از خدای تبارک و تعالی امید این را دارم که به ما عنایت بفرماید و ما را هدایت کند به یک راهی که مرضی اوست؛ و قلمهای ما را هدایت کند به یک نوشته‏هایی که مورد رضای اوست. و بر زبانهای ما جاری کند یک چیزهایی را که مورد رضای اوست.»  (صحیفه امام، ج‏14، ص: 365 ـ 380)

ـ پیام به ملت ایران به مناسبت سوم شعبان و روز پاسدار؛ هشدار به حامیان صدام (1361)

«طلوع آفتاب سوم شعبان که سالروز طلوع شمس معنویت و پاسدار اسلام و مجدد حیات قرآن کریم و نجاتبخش امت خاتم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- از شب تاریک به عصر ظلمانی حکومت جائرانه یزیدیان که می‏رفت تا قلم سرخ بر چهره نورانی اسلام کشد و زحمات طاقتفرسای پیامبر بزرگ اسلام- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- و مسلمانان صدر اسلام و خون شهدای فداکار را به طاق نسیان سپارد و به هدر دهد، بر همه مسلمانان جهان و شیعیان خط سرخ امامت و ملت فداکارِ در صحنه ایران بزرگ و رزمندگان در راه هدف مقدس و خصوص سپاه پاسداران عزیز که این روز عظیم الشأن را برای خود انتخاب نموده‏اند مبارک باد. و امروز که نوید پیروزی حق را بر باطل و جنود اللَّه را بر جنود شیطان، با پیروزیهای بزرگ پی در پی- خصوصاً بیت المقدس که از شاهکارهای عظیمِ کم نظیر جنگها بوده است می‏دهد، مبارکتر و پربرکت‏تر است.

سپاه پاسداران که رکنی بزرگ در پیروزی انقلاب اسلامی است با اقتدا به مولای خود سید مظلومان- علیه الصلاة و السلام- نجاتبخش ملت ایران و اسلام عزیز از شبهای تاریک و ظلمانی ستمشاهی بوده، و در پاسداری از انقلاب و هدفهای آن عاملی مؤثر و رکنی رکین بوده و هست. سپاه در جبهه‏های دفاع مقدس از اسلام و میهن اسلامی، با وحدت و انسجام کامل با ارتش معظم و بسیج عزیز و ژاندارمری و عشایر مکرم و سایر قوای نظامی و انتظامی و مردمی، چون صفی آهنین و بنیانی مرصوص‏[16] پایداری نموده و دشمنان اسلام و بشریت را از میدانهای نبرد مفتضحانه رانده است، و برای خود و اسلام و میهن معظم ایران افتخارهایی آفریده است که تاریخ فراموش نخواهد کرد، و حضرت بقیة اللَّه- ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- از نظر مبارک نخواهد برد، و پروردگار- جل و علا- بر خدمتگزاران به اسلام و میهن اسلامی، که این رزمندگان بحمد اللَّه تعالی از آنانند، رحمت و برکت خود را دریغ نخواهد فرمود.

ای عزیزانی که مجالس ذکر و دعا و مناجات شما در شبها چون شب عاشورا به ملکوتیان نورافشانی می‏کند، و چون ستاره‏ای درخشان در جبهه‏ها می‏درخشد، و روزتان چون روز عاشورا در مقابل یزیدیان استقامت می‏نماید، قدر این شبهای معنوی و عرفانی و این روزهای سلحشوری و افتخارآمیز را بدانید که خدای بزرگ شما را برای نصرت خویش انتخاب فرموده و امثال ما را لایق این خوان نعمت و رحمت و معنویت و فداکاری ندانسته است.

صدام خائن امروز بهتر فهمیده است که از این دامی که برای او گسترده‏اند نجات نخواهد یافت و او و حزب کافر بعث عراق جز سرنگونی و هلاکت سرنوشتی ندارند. و از این رو با آن همه رجزخوانی و ادعای پوچ سرداری قادسیه و کوبیدن طبل میان تهی انقلابی بودن و با اسرائیل دشمنی آشتی ناپذیر داشتن، امروز به دامان حکومت سرسپرده امریکا، یار و همقطار اسرائیل، پناه برده و دست ذلت و دریوزگی به جانب دشمنان عرب و اسلام دراز کرده است، که نخست او را از این مهلکه مرگبار- که خود برای خود تهیه دیده- نجات دهند، و سپس اذهان را از دشمن بزرگ اسلام و غاصب سرزمینهای آنان منصرف و قرارداد ننگین کمپ دیوید را با برگرداندن حسنی مبارک به جامعه عرب به کرسی نشاند، یا «طرح فهد»[17] را که برای ملت عرب و بالاتر برای اسلام ننگ‏آور است اجرا کند.

من به دولتهای عربی منطقه هشدار می‏دهم که با تسلیم شدن در مقابل این گونه طرحها، علاوه بر قبول اسارت خویش به دست امریکا و از آن ننگینتر اسرائیل، دشمنی ملت و دولت و قوای مسلح نیرومند ایران را برای همیشه به بار می‏آورد. و اگر امروز به دامن اسلام برنگردید، فردا دیر است. شما را فریبکاریهای امریکا و رجزخوانیهای «حُسنی»[18] و «حسن»[19] و «حسین»[20] و «قابوس»[21]- که حقاً احتیاج به قَیم دارند و سفیهانه جوانان کشورهای خود و اسلحه و مهمات ارتش خویش را که باید در راه نجاتشان از چنگال اسرائیل به کار برند- گول نزند. و با یک کشور اسلامی که شاه معدوم را با آن قدرت شیطانی و حمایت شیطانهای بزرگ و کوچک و صدام جنایتکارتر از شاه معدوم را به جهنم فرستاد، به ستیز برنیانگیزاند. شما به مطبوعات و رسانه‏های گروهی خود اجازه ندهید که به تبعیت از بوقهای ابرجنایتکاران، به سمپاشی و تهمت و افترا نسبت به کشور و نظامی که می‏خواهد با همه مسلمانان و دولتهای منطقه با برادری و حُسن جوار رفتار کنند مشغول باشند. شما که هر روز شاهدید که رئیس جمهور محترم و دولت و مجلس ایران کراراً شما را نصیحت نموده‏اند و به دوستی دعوت کرده‏اند، و می‏خواهند قدرت عظیم اسلامی ایران را برای دفع دشمنانی که به کشورهای شما چشم طمع دوخته‏اند، در کنار شما به کار برند، و شما و ذخایر شما را از حلقوم جهنمی جهانخواران برای نفع ملتهای شریف مظلوم منطقه بیرون کشند.

آن روز که اول انقلاب بود و ارتش و سپاه و دیگر قوای مسلح ما آمادگی کافی نداشتند، صدام با همه تجهیزات و خیانت بعضی عناصر دست اندر کار، ناگهان از زمین و هوا و دریا به ایران تاخت و غافلگیرانه قسمت بزرگی از کشور ما را اشغال نمود. نیروهای مؤمن و جوانان فداکار به مجرد اطلاع راه را بر آنان بستند، و عقابان تیز پرواز نیروی هوایی مواضع نظامی سرتاسر عراق را در هم کوبیدند، و اگر نبود تعهد اسلامی آنان و خوف هلاکت بیگناهان و خرابی اماکن ملت برادر عراق که تا کنون نیز دست آنان را همین انگیزه بسته است چنان درس عبرت‏آمیزی به حزب کافر بعث می‏دادند که بعضی از دولتهای منحرف منطقه و غیر آن هوای مبارزه با ملتی که شهادت را تحفه آسمانی می‏دانند، به سر نپرورانند. و اما امروز که با سپاس خداوند متعال و تأییدات غیبی و عشق و ایمان سرشار ملت، قوای مسلح از سپاه پاسداران و بسیج و عشایر و نیروهای مردمی و قوای نظامی و انتظامی و کمیته‏ها و دیگر نیروها به انواع سلاحها و صلاحها مجهز و آماده هستند، و فریاد شهادت طلبی و «جنگ، جنگ تا پیروزی» آنان فضای ایران بلکه جهان را به هیجان و لرزه درآورده است، و از موضع قدرت عظیم، دست پر برکت و قدرتمند خود را برای دوستی و برادری ایمانی پیش تمام مسلمین خصوصاً ملتها و دولتهای منطقه و همسایه دراز کرده و آنان را نصیحت می‏کنم که صلاح دنیا و آخرت اینان نیست که با خیال خام پشتیبانی از مصر و اردن و دیگر خائنان به ملتهای خود و اسلام عزیز هر روز گرد هم آیند و بخواهند توطئه‏های امریکای جهانخوار را جامه عمل بپوشانند. دولت مصر و اردن اگر عرضه داشتند و در فکر شرف انسانی و عربی بودند خود را از اسارت رژیم صهیونیستی اسرائیل رهایی می‏بخشیدند، نه آنکه در شناسایی اسرائیل کوشش می‏کردند و با طرح اسارتبار «کمپ دیوید» رشته‏های اسارت و ذلت خویش را محکمتر می‏نمودند. و آنان که به خیال خام خود برای مقابله با جمهوری اسلامی در بازگرداندن مصر به جامعه عرب کوشش می‏کنند، سخت در اشتباه هستند و گور خود را با دست خود که دست جنایتکار امریکاست می‏کَنند. در صورتی که پس از پیروزی نهایی که به خواست خداوند بیش از چند قدمی به آن نمانده است، اگر از کردار غیر اسلامی و غیر عربی خود پشیمان شده و توبه کنند، در این صورت اگر دولتمردان ما هم قبول کنند، معلوم نیست ملت ستمدیده و عزیز از دست داده ما قبول کند، و در صورت عدم قبول ملت، هیچ یک از دولتمردان ایران حق و قدرت هیچ گونه کاری را در این زمینه ندارد؛ زیرا در ایران اسلامی، مردم تصمیم‏گیران نهایی تمامی مسائلند. پس تا فرصت از دست نرفته و وقت باقی است، به دامان اسلام و ملتهای خود برگردند و دست از توطئه‏ها و سمپاشیها علیه ایران نیرومند بردارند، و با دولت و ملت ایران علیه اسرائیل و دیگر دشمنان اسلام و بشریت همدست و همداستان شوند که این جانب صلاح دین و دنیای آنان را در این می‏بینم. اکنون درهای رستگاری به روی آنان باز است و خداوند تعالی رحمةٌ للعالمین است.

اکنون به مناسبت روز بزرگ ولادت سراسر افتخار و با سعادت پاسدار عظیم الشأن اسلام و قرآن کریم که با خون خود و یاران و عزیزان ارجمندش نعره کفرآمیز یزیدیان را که عربده کشان ندای «لا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْیٌ نَزَل»[22] را سر می‏دادند، در حلقوم نحسشان خفه کرد، و روز پاسداران عاشق پیشه فداکاری که با خون پاک خود و سایر رزمندگان عزیز، نعره‏های عربده‏آسای سردار قادسیه‏[23] عصر را با یاران تبهکار جنایت پیشه‏اش در حلقوم کفراندیشان شکست، سخنی با این منادیان حق و مبارزان دشمنان حقیقت در میان می‏گذارم و این تذکری است برای آگاهان:

برادران محترم و نور چشمان عزیز! مبادا آفتهای پیروزی که در رأس آنها غرور است، خدای ناخواسته شما را به دام کشد و از صاحب اصلی «نصر» که خداوند قادر است اغفالتان نماید، که این حیله‏ای است شیطانی که دنبال آن علاوه بر از دست رفتن معنویت که اساس پیروزی شما عزیزان است، موجب غفلت از حیله‏های دشمنان نیز می‏باشد که شکست را همراه دارد. باید شما قوای نیرومند مسلح و ملت عظیم الشأن پشتیبان شما از تبلور جلوه قدرت اللَّه در خود هیچ گاه غافل نشوید وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ‏[24] و نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ‏[25] و إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً[26] شاهد آن است.

تمام جمال و جلال و خوبیها از اوست و به ید قدرت او، و شکست و غرور و سرکشی از شیطان نفس است که باید به خداوند متعال از آن پناه برد.

برادران، از اسرای جنگ که در دست شمایند، هر چند گناهکارند دلجویی کنید و با آنان رفتار اسلامی- انسانی داشته باشید. و آسیب دیدگان عراقی را به اسرع وقت به بیمارستانها بفرستید تا تحت معالجه قرار گیرند. و دکترها و پرستارهای بیمارستانها که کوششهای ارزنده آنان چه در جبهه‏ها و چه در بیمارستانها بر مردم شریف ما پوشیده نیست و باعث تشکر بسیار است، با آنان چون نزدیکان و برادران خود رفتار نمایند و تلخی آسیب و اسارت را با رفتار اسلامی خود از ذائقه آنان کاهش دهند. در اینجا لازم می‏دانم از روحانیون در جبهه‏ها و جهاد سازندگی و وزارت دفاع و تمامی کسانی که در دفاع از میهن اسلامی نقش داشته‏اند تشکر نمایم.

یکی دیگر از اموری که باید تمام قوای مسلح و خصوصاً آنان که در شهرها سر و کارشان با مردم بیشتر است، مثل سپاه پاسداران و بسیج و کمیته‏ها و شهربانی توجه کنند، رفتار نیکو و انسانی آنان است با مردم، بویژه مستضعفان. مردمی که از جمهوری اسلامی و رزمندگان جبهه‏ها با تمام توان پشتیبانی می‏کنند، سپاه و سایرین باید قلوب آنان را جلب و رضای خداوند را به دست آورند. و ملت عزیز نیز قدر این فداکاران را- که شب و روز خود را برای حراست از اسلام و کشور و حفاظت آنان صرف می‏کنند- بدانند و از آنان قدردانی نمایند.

و این جانب با ناتوانی خود دعاگوی همه هستم و از خداوند سعادت همه را خواهان، و برای شهدای عزیز رحمت و علوّ درجات، و برای بازماندگان آنان صبر و سلامت، و برای آسیب دیدگان که نور چشمان ما هستند، سلامت کامل و سعادت، و برای رزمندگان پیروزی نهایی، و برای اسلام عظمت و قدرت، و برای جمهوری اسلامی دوام را خواستارم.

و در آخر از ملت ایران متواضعانه تشکر می‏کنم که با تمام توان مشکلات جنگ را که امری است اجتناب ناپذیر با کمال گشاده رویی تحمل نموده‏اند، بلکه اینانند که به متصدیان امور دلداری می‏دهند و با تقدیم عزیزان خود به اسلام در پشت جبهه‏ها نیز حاضر و با کمکهای بسیار ارزنده خود از فداکاران و دولت خدمتگزار خویش پشتیبانی نموده و اسلام بزرگ و میهن عزیز خویش را در جهان سرفراز کردند. و الحق اگر این روحیه بزرگ اسلامی- انسانی ملت نبود، دولت در همان قدمهای اول به بن بست می‏رسید. و ما بحمد اللَّه تعالی با این ملت حاضر در جمیع صحنه‏ها و دولت با تمام توان و قدرت، خدمتگزار به اسلام و جمهوری اسلامی و ارتش و سپاه و بسیج و دیگر فداکاران شجاع سلحشور که دژهای محکم دشمن را که قریب دو سال در ساختن و استحکام و مجهز نمودن آنها به تمام تجهیزات جنگی کوششها نمودند با یورشی دلاورانه و تأیید الهی درهم کوبیده، و ارتش آرایش یافته و مجهز به جمیع سلاحهای بزرگ و کوچک مدرن ساخت امریکا و شوروی و فرانسه را درهم پیچید به صورتی که عده‏ای از آنان را وادار به فرار و عده بیشماری از آن مفسدان را کشته و زخمی و عده بسیاری را به اسارت درآوردند و با دل مطمئن به الطاف الهی و قدرت معنوی و سپاهیگری آنان، آخرِ جنگ را که نزدیک است نظاره می‏کنیم، و خدای عز و جل را بر نعمتهای سرشار او سپاس می‏گزاریم.

درود خدا و رسولش بر شهدا و معلولین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران. سلام خدا بر پدران و مادران و همسران و تمامی بازماندگان شهدای افتخارآفرین اسلام و ایران عزیز. سلام و درود ملت ایران بر آسیب دیدگان جنگ. مرگ و نفرین بر ابرقدرتان، بخصوص امریکای جنایتکار که اکثر فتنه‏های منطقه به دست کثیف او تحقق می‏یابد. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.[27] روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏16، ص: 263 ـ 269)

ـ حکم عفو جمعی از زندانیان به رئیس دیوان عالی کشور (1363)

 [بسمه تعالی. محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی- رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران‏

احتراماً، به پیوست آمار 421 نفر از محکومین دادگاههای انقلاب اسلامی ده شهر در اجرای مفاد بخشنامه 15595/ 1- 29/ 3/ 62 شورای عالی قضایی و 32 نفر از محکومین دادگاههای انقلاب که از طریق اداره عفو و بخشودگی واصل شده است و استحقاق عفو و تخفیف مجازات دارند، تقدیم می‏گردد.

عبد الکریم موسوی اردبیلی، رئیس دیوان عالی کشور].

بسمه تعالی‏

موافقت می‏شود.[28]- 6 خرداد 63 روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏18، ص: 458)

ـ حکم عفو جمعی از زندانیان به رئیس دیوان عالی کشور (1364)

[بسمه تعالی. محضر مبارک حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی- رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران‏

احتراماً به پیوست آمار 226 نفر از محکومین عمومی (غیر گروهکها) دادگاههای انقلاب اسلامی هفت شهر در اجرای مفاد بخشنامه شماره 15595/ 1- 29/ 3/ 62 شورای عالی قضایی و 92 نفر از محکومین جرایم عمومی دادگاههای انقلاب و عمومی که از طریق اداره عفو و بخشودگی واصل و استحقاق عفو و تخفیف مجازات دارند تقدیم می‏گردد.

عبد الکریم موسوی اردبیلی- رئیس دیوان عالی کشور].

بسمه تعالی‏

موافقت می‏شود. 6/ 3/ 64 روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏19، ص: 270)



[1] - انگیزه، قصد.

[2] - سؤال در مورد عقد موقتی چند ساعته‏ای است که به قصد مَحرم شدن واقع گردیده است.

[3] - وطن انتخاب کردن( سکونت به قصد توطّن).

[4] - قرآن کریم، سوره عصر:« سوگند به این زمان* که آدمی در خُسران است* مگر آنها که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و یکدیگر را به حق سفارش کردند و یکدیگر را به صبر سفارش کردند».

[5] - اشاره به خطبه 16، نهج البلاغه( فیض الاسلام):« به خدا سوگند، در غربال از هم جدا می‏گردید.»« و الذی بعثه بالحق لتبلبلن بلبلة و لتغربلنّ غربلةٍ و لتساطنّ سوط القدر». سوگند به آن کسی که پیغمبر را به حق فرستاد، هر آینه درهم آمیخته شوید و در غربال امتحان از هم بیخته و جدا گردید و بر هم زده شوید مانند بر هم زدن کفگیر آنچه در دیگ طعام است در وقت غلیان و جوشش. نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 16، ص 66.

[6] - سخنرانی عصر عاشورای 1383- 13 خرداد 1342.

[7] - بخشی از آیه 257 سوره بقره:« خدا یار اهل ایمان است. آنان را از تاریکیهای جهان بیرون آرد و به عالم نور برد، و آنان که راه کفر گزیدند یار ایشان طاغوت است. آنها را از عالم نور به تاریکیهای گمراهی در افکند».

[8] - حدیث نبوی، صحیح ترمذی، ج 3، ص 316:« دست خدا با جماعت است».

[9] - سیره ابن هشام، ج 4، ص 142.

[10] - بخشی از آیه 10 سوره حجرات:« جز این نیست که مؤمنین برادرند».

[11] - علاقه به یک چیز، آدمی را کور و کر می‏کند. بحار الأنوار، ج 74، ص 165.

[12] - هر زاده شده‏ای بر فطرت توحید زاده می‏شود. عوالی اللآلی، ج 1، ص 35، ح 18.

[13] - اشاره است به اجتماع مشاهیر علمای ایران در سال 1306 شمسی به دعوت آقای نور اللَّه اصفهانی در قم.

[14] - مرتد فطری، مسلمانی است که کافر شده است

[15] - پهلوان.

[16] - ساخته شده از سرب، نفوذناپذیر. برگرفته از آیه 4 سوره صف:« الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ»

[17] - بر اساس« طرح فهد» که توسط رژیم سعودی و با هماهنگی امریکا ارائه شده بود، موجودیت رژیم اشغالگر قدس از سوی کشورهای عربی به طور ضمنی به رسمیت شناخته می‏شد. این طرح در آن برهه، با مخالفت مسلمانان مبارز و فلسطینی‏ها مواجه گردید و عقیم ماند.

[18] - حسنی مبارک، رئیس حاکم بر رژیم مصر

[19] - ملک حسن، پادشاه مغرب( مراکش)

[20] - سلطان حسین، پادشاه اردن

[21] - سلطان قابوس، پادشاه عمان.

[22] - نقل است که یزید بن معاویه در بازگشت به عصر جاهلیت تا بدانجا پیش رفت که رسماً می‏گفت: لا خَبَرٌ جاءَ وَ لَا وحیٌ نَزَلَ( نه رسالتی در کار است و نه وحی‏ای نازل شده است!)

[23] - صدام حسین در آغاز تجاوز نظامی خود به ایران، سرمست از پیروزیهای اولیه، در سخنانی جنگ با ایران را« جنگ قادسیه» نامید و خود را سردار قادسیه خواند

[24] - بخشی از آیه 126 سوره آل عمران:« و هیچ نصرت و کمکی نیست مگر از جانب خداوند»

[25] - بخشی از آیه 13 سوره صف:« یاری از خداست و پیروزی نزدیک است»

[26] - سوره فتح، آیه 1:« و هر آینه تو را پیروز کردیم، پیروزی‏ای آشکار».

[27] - پیام امام خمینی توسط فرزند ایشان آقای سید احمد خمینی در مراسم پر شکوهی که پس از فتح خرمشهر و به مناسبت بزرگداشت روز پاسدار، سالروز میلاد مسعود امام حسین( ع)، در تهران( همزمان با مراسم مشابه در سراسر کشور) برگزار شده بود، پس از رژه نیروهای مسلح و یگانهای مختلف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج و کمیته‏های انقلاب که از دانشگاه تهران آغاز شده بود، در میدان امام حسین، در اجتماع عظیم مردم و نیروهای نظامی که زیر بارش شدید باران گرد آمده بودند، قرائت گردید

[28] - به استناد وظایف و اختیارات رهبری، مندرج در اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

انتهای پیام /*