امروز با امام: سوم خرداد
ـ پیام به ملت ایران؛ تشکیل هیأتهایی برای رسیدگی به جرایم روحانی نمایان (1358)
«با آنکه در اسلام برای مجازات مجرمین فرقی بین گروهها نیست و همه در مقابل قانون برابر هستند، و باید مجرمینی که با پوشیدن لباس روحانیت خود را در این صف وارد کردهاند به مجازات برسند، لکن، به طوری که اطلاع میدهند، عدهای مخالف اسلام و روحانیت درصدد هستند که با اسم تصفیه، روحانیت را بکوبند، و راه را برای ستمگران باز کنند. لهذا لازم است به تذکرات زیر توجه شود:
1- نظر به اینکه روحانیون از حال معممین بهتر آگاه هستند، در شهرستانها به وسیله علمای اعلام درجه اول، هیأتهایی مرکب از سه نفر از اهل علم مورد وثوق و دو نفر از معتمدین محل تشکیل، و مأموریت رسیدگی به پروندههای اشخاصِ به صورت روحانی یا اهل منبر را به آنان بدهند؛ و پس از ثبوت جرم- شرعاً- تحت نظر دادگاه انقلاب اسلامی به مجازات برسند.
2- هیچ کس و هیچ گروهی حق ندارد متعرض معممین بشود و به روحانیون اهانت کند. در صورت تخلف، دادگاه انقلاب محلْ موظف است او را تعقیب و مجازات کند. تذکرات فوق برای کوتاه کردن دست عمال اجانب است از حریم محترم روحانیت، که میخواهند با نیات فاسد خود و با تز «اسلام منهای روحانیت»، روحانیت اسلام را که معارض منافع اربابان هستند بکوبند. ملت باید توجه به این طور فکر استعماری و حیله مغرضانه غربی داشته باشد؛ و ملت شریف موظف است این اقشار خائن را در صفوف خود راه ندهد. و در صورت تعرض به علما و روحانیون آنان را به دادگاه معرفی کند. و السلام علی من اتبع الهدی. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج7، ص: 466)
ـ سخنرانی در جمع وزیر فرهنگ و رؤسای دانشگاهها؛ همراهی حوزه و دانشگاه (1358)[1]
«من از آقایان متشکرم که تشریف آوردند که از نزدیک با هم ملاقات کنیم و مطالبی که به نظرمان میرسد در میان بگذاریم و باز تشکر میکنم که در این امر انسانی آقایان اظهار تمایل کردند که خدمت بکنند و این خدمتها البته ارزنده است لکن اساس در دانشگاه مطلب دیگری است. روحانیون با دانشگاهی یک مسیر دارند؛ و مسئولیت این دو طایفه از همه طوایف دیگر بیشتر است چنانچه شغلشان شریفتر است برای اینکه با شغل دانشگاهی و روحانی اگر چنانچه به شرایط عمل بشود، انسان درست میشود. این است که این شغل، شغل انبیا بوده است. تمام انبیا برای آدم درست کردن آمدند؛ و قرآن کتاب آدمسازی است. پس این شغل یک شغل بسیار شریفی است. و مسئولیت بسیار زیاد است؛ برای اینکه در این دو دانشگاه، دانشگاه روحانی و دانشگاه آقایان، در این دانشگاههاست که مقدرات کشور، چیزهایی که باید در کشور درست بشود، منشأ آن این دو دانشگاه است.
اگر گمان کنید که، یا ما گمان کنیم که، علم منشأ سعادت است و لو هر چه باشد، این یک اشتباهی است؛ بلکه گاهی علم منشأ بسیاری از شقاوتهاست: «چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا» حکیم سنائی، ظاهراً مال اوست. اگر روحانی علم داشته باشد لکن ایمان نداشته باشد، مسیرش مسیر انبیا نباشد، منشأ مفاسد بسیار میشود. اکثر این دینسازیها که بوده است اینها از طبقه ملّاها بودند، ملّاهایی که فقط علم به خیال خودشان کافی بوده است و دنبالش مسیر انبیا نبوده. اگر دانشگاه فقط دنبال این باشد که فرزندان ایران را با معلومات بار بیاورد، معلومات را هی روی هم بریزد، این برای سعادت ملت ما یا فایده ندارد، یا ضرر دارد. یک فرد دانشگاهی که انحراف پیدا بکند غیر از یک فرد بازاری است؛ غیر از یک فرد کشاورز است. یک فرد روحانی که انحراف پیدا کند غیر از یک فرد بازاری و کارگر است. کارگر و بازاری، کشاورز و امثال اینها، چنانچه یک انحرافی داشته باشند، انحراف شخصی برای خودش است؛ لکن انحراف اساتید دانشگاه انحراف خودش تنها نیست، انحراف یک گروه است. چه گروهی؟ آن گروهی که میخواهند مملکت را اداره کنند؛ گاهی به انحراف یک کشور منجر میشود. انحراف یک روحانی انحراف خودش تنها نیست، انحراف یک ملت است. بنا بر این، این دو طایفه هستند که میتوانند خدمت بکنند و کشور را نجات بدهند و ممکن است که مسیرشان مسیر حق نباشد و کشور را به تباهی بکشند.
گمان نشود که کسانی که ایمان ندارند اینها هم خدمت به کشور میکنند و فرقی ما بین آنها و آن کسانی که ایمان دارند نیست. وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْویً لَهُمْ[2] کسی که ایمان ندارد نظیر حیوانات خوراکش هست. یعنی در آخور الاغ، نبی اکرم کاه بریزد یا ابو جهل کاه بریزد، هیچ فرقی به حال او نمیکند. او میخواهد بخورد. حیوان میخواهد، میل دارد کسی تیمارش کند؛ این تیمارکننده علی بن ابی طالب باشد یا ابن ملجم، این فرقی به حالش نمیکند. اگر ابن ملجم بهتر تیمار کرد، با او بیشتر رفیق است. این آیه شریفه، که این مطلب را میفرماید، دستور کلی است برای شناخت منحرف از غیر منحرف که ما چطور منحرفها را بشناسیم، و چطور غیر منحرفها را. منحرفها آنها هستند که فرقی به حالشان نمیکند که این پارک، این اتومبیل، که به دستشان آمده از راه صحیح آمده یا از راه دزدی، خیانت شده است و این به دستش رسیده است یا اینکه نه، روی امانت و روی یک کسب صحیح آمده است؛ هیچ فرقی به حال او نمیکند. او اتومبیل را میخواهد؛ او خوبی اتومبیل را میبیند؛ از کجا آمده، این اصلًا پیش او مطرح نیست؛ چنانچه پیش «انعام»[3] مطرح نیست که از کجا آمد. و آن اشخاص انحرافی نظیر همان حیوانات از کجا آمده مطرح نیست، چه هست مطرح هست. شما میتوانید جوانها را تربیت کنید به یک تربیتی که تقوا در آن باشد، نظر این باشد که این از کجا آمده است؛ این شغل را کی به او داده است؛ این شغل چه شغلی هست و چه کاری باید اینجا انجام بدهد.
... شما و طبقه روحانیین که هر دو یک شغل دارید؛ هر دو شغل واحد دارید؛ و مع الأسف این دو قشر را که مربی جامعه هستند دستهای ناپاک از هم جدا کرد. ما تا حالا با آقایان روبه نمیشدیم. یعنی شما از ما فرار میکردید، ما هم از شما، شما ما را قبول نداشتید؛ ما هم شما را قبول نداشتیم. شما برای ما یک چیزی میگفتید؛ ما هم برای شما یک چیزی میگفتیم. من نه از «شما» مقصودم این افراد است؛ و نه از «ما» مقصودم خودم هستم. لکن قشرها این طور شده بودند، میرفتند توی دانشگاهها به دانشجو و به استاد و به غیر استاد و به همه یک صورت بسیار زیبای ظاهری ارائه میدادند: این آخوندها مرتجعند! اینها میخواهند ما را برگردانند به آن عصر حجر! محمد رضا خان در یکی از حرفهایش، قبل از 15 خرداد،[4] در یکی از حرفهایش گفت که این آخوندها طیاره هم سوار نمیشوند!- همان روزها بود که یکی از مراجع[5] با طیاره رفته بود مشهد- و اینها با طیاره هم مخالفند. اصلًا با همه اساس تجدد مخالفند. اینها میخواهند برگردد به آن وقتی که مثلًا الاغ سواری کنند و بروند این طرف و آن طرف. یا فرض کنید که شمعی بسوزانند! برق را با آن مخالفند. همه آثار تمدن را با آن مخالفند. میآمدند پیش شماها یک همچو مسائلی را طرح میکردند. یا اینکه آخوندها همه درباری هستند! اینها همه برای منافع دربارها! اصلًا وجود اینها را دربارها آوردند. سلاطین این وجودها را در خارج محقق کردند! میآمدند پیش این قشر میگفتند: اینها دین ندارند! این بیدینها، یک مشت فکلی بیدین! و طوری تزریق میکردند که مع الأسف بعضی از اشخاص بیعمق باورشان میآمد. این باور آمدن اسباب این شد که این دو قشر از هم جدا شدند. این به او بدبین شد؛ او به این بدبین شد. چه دو قشری! دو قشری که مربی جامعه بودند. دو قشری که باید- جامعه را- با مساعی هم دست به هم بدهند و جامعه را اصلاح بکنند. اینها را از هم جدا کردند.
دو قشری که اگر این دو قشر در مسیر صحیح باشد، تمام ملت به مسیر صحیح میرود. این طور نیست که یک قشر، مثلًا کاسب باشد، که فقط خودش اگر اصلاح بشود، صالح باشد، خودش هست و غیر نیست. دو قشری که با اصلاح این دو قشر جامعه اصلاح میشود. دو قشری که
إذَا فَسَدَ العَالِمُ فَسَدَ العَالَمُ[6]
است. این «عالِم» من نیستم؛ شما هم هستید؛ همهمان هستیم. شما همه جزء علما هستید، که اگر چنانچه خدای نخواسته فاسد باشید، عالَم را به فساد میکشید؛ و اگر صالح باشید، عالَم را به صلاح میکشید. صلاح و فساد یک جامعه به دست مربیهای- آن هست- آن جامعه هست. و آن مربیها شماهایید و قشر روحانی. آنها به یکجور، و شما به یکجور. اما دو طایفه مربی جامعه هستند.
اگر بنا باشد که همان تربیت علمی باشد، شما یک طبیب میخواهید درست بکنید، نظر به اینکه این طبیب چه جور باشد نیست؛ این طبیب فردا میشود یک کاسب! یک کاسبی که این طور کسب [کند] که یک مریض را معطل میکند برای اینکه ویزیت را زیاد بکند! خیلی طبیب خوبی درست شد، از حیث طب بسیار متخصص بود، اما چون اخلاق، اخلاق صحیح نبود، مهذب نشده بود، متقی نبود، خداشناس نبود، این طبیب مریض را معطل میکند، امروز یک نسخهای میدهد، با دواخانه هم میسازد که نسخه را هر چه گرانتر بدهد، این بیچاره را مبتلا میکند؛ این نسخه فایده نکرد فردا یک نسخه دیگر! باز همین، باز همین. طبیب، خوب طبیبی بود، یعنی مِن حیث طبابت. یک مهندس درست میکنید؛ مهندس در علم خودش خیلی خوب بود؛ اما وقتی که میخواهد فرض کنید که یک نقشهای بدهد، یک [طرحی] بدهد، با آن استادیهایی که دارد جوری میدهد که مفید و صحیح نباشد و منفعت طلبی باشد. و هکذا همه چیز. در قشر ما هم اگر بنا باشد که همین «ملّایی» باشد، این ملّا بسیار ملّای خوبی است، بسیار آدم فهمیدهای است، کتاب و سنت را بسیار خوب میفهمد، اما اگر چنانچه تقوا در کار نباشد، همین فهم کتاب و سنت موجب اعوجاج مردم میشود در سنت، یکجور سنت را بیان میکند که منحرف بکند! در کتاب، یکجور کتاب را بیان میکند که منحرف بکند. بسیاری از این آدمهایی که منحرف کردند و میکنند جوانهای ما را، از اینها هست که در قشر شما و در قشر ما بودند و متقی نبودند؛ الهی نبودند؛ خدایی نبودند. فقط توجه به این بوده است که مقام چه باشد. توجه به این بوده است که حقوق چقدر باشد. تربیت که کردند، تربیت یک اشخاصی را کردند از حیث دانشمندی. دانشمند، لکن دانشمند مضر؛ نه دانشمند مفید؛ نه مثل یک بازاری که اگر مفید هم نباشد، مضر نیست. یک فردی است که مضر است به جامعه.
فرقی ما بین قشر شما و قشر ما در این مسأله نیست، ما هر دو طایفه باید تربیت کنیم قشر جامعه را. ما احتیاج به آدم داریم. مملکت ما احتیاج دارد به اینکه انسان درست بشود در آن؛ مؤمن باشد. این آدمی که از زیر دستگاه شما یا از دستگاه ما بیرون میآید، اگر مؤمن باشد، دیگر نمیشود که زیر بار ظلم اجانب برود و یا تطمیع بتوانند بکنند او را. این تطمیعها و تهدیدها را همه آنی که تطمیع میشود و تهدید [در] آنها اثر میکند آنهایی [هستند] که ایمان ندارند. آنی که تقوا و ایمان دارد نه تطمیع در او تأثیر میکند- که خیانت کند- برای اینکه ببرد یک چیزی؛ و نه تهدید در او اثر میکند؛ برای اینکه تهدیدها را با خلاف تکلیف کردن موازنه میکند، میگوید نباید بکنم. اگر شما و ما دست به هم بدهیم و یک جامعه توحیدی، به معنای اینکه همه معتقد به خدا، همه معتقد به اینکه یکوقتی کارها جزا دارد، همه معتقد و مؤمن به همه جهات، اگر ما و شما دست به هم بدهیم و جوانها را مؤمن، متقی، بار بیاوریم، مملکتمان تا آخر احیا میشود و اگر چنانچه ما کوتاهی بکنیم، این مسئولیت بزرگ را ما به دوش خودمان بکشیم و کوتاهی بکنیم در حق فرزندان این مملکت، فرض کنید چند روزی هم یک چیزی بشود و یک صورتی پیدا بکند، فردا بدتر از این است، به دست این اشخاصی که اعتقاد ندارند؛ ایمان ندارند؛ توجه به مصالح کشور ندارند؛ فقط برای مصلحت خودش میخواهد کار بکند. [وضع بدتری پیش میآید].
همه اینهایی که این بساط را، این فضاحتها را، در ایران درست کردند و این گرفتاریها را برای ملت ما درست کردند برای این بود که ایمان در کار نبود. اگر ایمان در کار بود ممکن نبود که یک آدم یک قراردادهایی درست کند که حالا دولت ما گرفتارش هستند که ما هر طرف قضیه را بگیریم ضرر دارد! قراردادها جوری درست شده است که هر طرف قضیه را میگویند میگیریم ضرر برایمان دارد! ماندند چه بکنند. اگر اینها ایمان داشتند، همه چیز یک مملکت را به باد نمیدادند؛ برای اینکه چند تا قصر در خارج داشته باشند؛ چند تا بانک را در خارج پر بکنند. ایمان نبوده است که این کارها را کردند.
مبدأ همه خیرات و مبدأ همه ترقیاتی که برای یک مملکت هست، چه در جهت مادیت و چه در جهت معنویت این است که ایمان در کار باشد. باید شما و ما دست به هم بدهیم برای قشر آتیه که اینها مقدرات مملکت دستشان است، ایمان ایجاد کنیم. شما از دانشگاه مؤمن بیرون بدهید؛ ما از مدرسهها مؤمن بیرون بدهیم؛ نه عالِم. عالِم تنها فایده ندارد. البته مؤمن تنها هم مؤثر خیلی نیست. خوب، قشرهای دیگر هم مؤمن هستند. اما عالِم وقتی مؤمن شد، عالِم وقتی متقی شد، آن است که منشأ خیرات و برکات است، و حفظ یک کشور، یا خدای نخواسته از آن طرف به باد دادن یک کشور است. بنا بر این، یک بار سنگینی به عهده ما و شماست و این بار سنگین که به عهده ما و شماست اگر چنانچه درست راه بردیم و به آن شغلی که داشتیم درست عمل کردیم و در کنار علم ایمان را هم تقویت کردیم و برنامهها، برنامههای سابق نباشد و یک تحول در برنامهها پیدا بشود و کوشش کنید که برنامههایی که برای عقب نگه داشتن ما بوده است این برنامهها تغییر کند؛ البته در موقعش ما کوشش میکنیم؛ اما شما الآن باید کوشش بکنید. برنامههایی که دیگران برای ما درست کردند ما نباید زیر بار آن برویم. ما باید تغییرش بدهیم. تحول میخواهد.
بزرگترین تحولی که باید بشود در فرهنگ باید بشود؛ برای اینکه بزرگترین مؤسسهای است که ملت را یا به تباهی میکشد، یا به اوج عظمت و قدرت میکشد. برنامههای فرهنگی تحول لازم دارد، فرهنگ باید متحول بشود. این غیر از سایر ادارات است. فرهنگ؛ غیر جاهای دیگر است. بنا بر این، مشکلات زیاد است و در عین حال که من تشکر میکنم از اینکه شما برای مستمندان حاضرید اینکه هر جور خدمتی را بکنید و این هم ارزش دارد پیش خدا و خلق، لکن کار شما، کار اساسی شما، آن است که در فرهنگ است. این یک امر مادی است؛ یک فقر مادی است؛ که البته ارزش دارد که کمک میکنید؛ ارزش هم، ارزش معنوی دارد این؛ ارزش اخلاقی دارد؛ لکن آن کار مهم شما آن کارهای معنوی است که باید فرهنگ را یکجوری درست بکنید، فرهنگی را یکجوری بار بیاورید، که برای ملت شما مفید باشد؛ و این نمیشود جز که ایمان باشد. اگر یک نفر، دو نفر، در یک جامعه پیدا شد که ایمان هم نداشت لکن کارش خوب بود، میزان یکی- دو تا نیست؛ میزان جامعه است. این طور نیست که اگر یکی پیدا شد، شما حالا بگویید فلان آدم هم پیدا شد و هیچ اعتقادی نداشت؛ لکن آدم صحیحی بود؛ خلاف نمیکرد. یکی- دو تا یک نوبری است، اگر صحیح باشد. میزان جامعه است که یک جامعه آیا همین طور ما علم به آن تزریق کنیم و با حربه علم، آن به جان مردم بیفتد؛ یا در دانشگاه همچو تهذیبش کنیم که علمش را برای نفع جامعه به کار ببرد. مثالش را مثل طبیب که عرض کردم، و مثل همه.
در هر صورت، من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را میخواهم و سعادتتان را، و دعاگوی همه هستم و خدمتگزار به همه و امیدوارم که همه ما به دردهای حقیقی کشور مطلع بشویم؛ و در درمانش هر کس به اندازهای که میتواند کوشش کند. ان شاء اللَّه، سلام من به همه شماها.
[در اینجا یکی از حضار، به نام آقای مهدی محقق، چند کتاب که به قلم ایشان بود به حضرت امام هدیه میکنند و میگویند که امیدوارند در میزان عدل اسلامی مسائل مورد نظر قرار گیرد، و روش حضرت امام روش پیامبر اکرم است که: الإِسلامُ یَجُبُّ مَا قَبلَه. حضرت امام فرمودند:].
ان شاء اللَّه موفق باشید. من مکرر راجع به این مسائل سفارش کردهام به اشخاصی که در دادگاه هستند. من به اینها دائماً سفارش میکنم به اینکه وضعشان چه جور باشد؛ اسلامی باشد ان شاء اللَّه. امیدوارم موفق باشید.» (صحیفه امام، ج7، ص: 467 ـ 474)
ـ سخنرانی در جمع پرسنل سپاه و دادگستری؛ پاکسازی دادگستری و سازمانها (1358)
«این فرصتهایی است که به برکت این نهضت برای ما و شما پیدا شده است ...: پاسداران محترم در کنار ما؛ و اعضای دادگستری باز در کنار ما؛ آن مطالبی که باید صحبت بشود [در] میان بگذاریم، و راه حل هم ان شاء اللَّه پیدا بشود، بیان کنیم. من ابتداءً راجع به پاسداران بعض کلمات را عرض میکنم. ما باید از این پاسداران، این جوانهای برومند، این جوانهای زحمتکش، تشکر کنیم که در یکوقتی جزء محرومین بودند و بعد همین محرومین به مملکت خدمت کردند و قیام کردند و با دست همین طبقه این نهضت به اینجا رسید. این یک مطلبی است که برای ما و بر هیچ کس پوشیده نیست که آن طبقهای که این نهضت را به ثمر رساندند، آن طبقه محروم، از زن و مرد بود. اینهایی که در خیابانها ریختند و با صدای «اللَّه اکبر» و با مشت فشرده و با ایمان، اعتنا به قدرتهای شیطانی نکردند همین زنهای محترم و مردهای عزیز محترم بودند که از طبقه محروم در آن رژیم بودند. اینها بودند که توانستند این قدرت شیطانی را بشکنند و این سد را خرد کنند و اینها هستند که از این به بعد باز تکلیف دارند؛ یعنی همه تکلیف داریم.
ما الآن نرسیدیم به آن نقطهای که میخواهیم و ملت میخواهد و آن نقطهای که اساس برقراری حکومت عدل است. تا اینجا که ما آمدیم موانع را تا یک حدودی رفع کردیم؛ چپاولگرها را تا یک حدودی خارج کردیم؛ لکن باز ریشههایی از آنها هست که اگر به آنها مهلت داده بشود، این ریشهها کم کم ممکن است رشد بکند. حالا چیزی نیستند؛ لکن نباید ما دشمن را حقیر بشمریم. باید توجه کنیم به اینکه الآن توطئه در کار است. در هر جای کشور که میرویم توجه میکنیم، میبینیم که توطئههایی در کار است برای اینکه نگذارند این نهضت به ثمر حقیقیاش برسد؛ بلکه به طمع اینکه شکست بخورد نهضت و مسائل سابق باز برگردد. از این جهت ما الآن در یک موضع حساس هستیم که به نظر من حساسترین نقطه تاریخ است. و همه ما، دانه دانه ما، فرد فرد ما، مسئول هستیم. من که یک طلبه هستم مسئول؛ آقایان علما هم که تشریف دارند مسئول؛ شما پاسدارها هم، پاسدارهای محترم هم، یکی یکی مسئول؛ آقایان دادگستری هم یکی یکی مسئول؛ و همه قشر ملت مسئولند. یعنی ما الآن در یک موضعی واقع شدیم که اگر مسامحه بکنیم، من بخواهم کنار بکشم بگویم خوب دیگران بکنند، شما بخواهید کنار بکشید بگویید دیگران بکنند، این اسباب این میشود که نتوانیم این نهضت را به آخر برسانیم. الآن همه ما، هر فرد ما، به اندازه خودش میتواند یک کاری انجام بدهد. یک پاسدار به اندازه یک نفر مرد شجاع میتواند کار بکند، یک اجتماعی به اندازه افرادی که دارد کار انجام میدهد و اجتماع از این افراد پیدا میشود. اگر فرد خودش را مسئول نداند، اجتماع که از افراد باید پیدا بشود قهراً خودش را مسئول نمیداند.
ما الآن همهمان در این وقتی که هستیم، همان طور که قبل از اینکه برسیم به این قله بلندی که آن دیوار بزرگ را شکستیم، چطور بود که هیچ توجه نداشتیم که ما شب که برویم منزل شام چه میخوریم؛ روز که بیاییم منزل ناهار چه داریم؛ گرفتاریمان چه است؛ قرض داریم. هر کس خودش ادراک این معنا را میکند که آن روز که فریاد «اللَّه اکبر» میکشیدید جز یک نقطه نظر که پیشبرد اسلام باشد چیز دیگر نبود؛ در نظرتان چیز دیگری نبود؛ گرفتاریهای شخصی هیچ مورد نظر نبود. من میدانم که در آن حالی که همه با هم داشتند مبارزه میکردند، مقابل تانک میرفتند، اینها جز اینکه یک پیشرفتی بکنند و اسلام را به پیش ببرند و کشور را نجات بدهند، به آن چیزهایی که مربوط به خودشان بود، احتیاجاتی که داشتند، هیچ توجه نداشتند؛ برای اینکه در راه بودند. نظیر یک قافلهای که حرکت میکند از یک محلی به محل دیگر؛ مادامی که توی راه است خستگی را نمیفهمد، دارد میرود؛ وقتی که رسید به آن محلی که منزل است، آن وقت خستگی را ادراک میکند؛ کم کم تنبل میشود. این نهضتی که با وحدت کلمه همه اقشار ملت ما و توجه و ایمان به خدای تبارک و تعالی پیشرفت کرد و تا اینجا رسید نباید ما خیال بکنیم که ما دیگر تمام شد کارمان؛ پیروز شدیم. این توهّم پیروزی برای ما سستی میآورد. وقتی انسان اعتقاد [پیدا] کرد که دیگر کار تمام شده است مثل قافلهای است که به منزل رسیده است؛ دیگر نمیتواند پا شود یک نیم فرسخ هم راه برود، دیگر میافتد. ما باید توجه داشته باشیم به اینکه ما الآن هم بین راه هستیم؛ مراحلی داریم که طی کنیم. و مهمش این ریشههای گندیدهای است که در کشور ما الآن موجود است؛ آن توطئههایی که در پس پرده الآن میشود.
الآن این طور نیست که اینها بتوانند کاری بکنند؛ نمیتوانند؛ ملت همه باهمند؛ لکن اگر از ما سستی و از آنها تجمع، ما رو به سستی برویم آنها رو به توطئه بروند، کم کم آنها عددشان زیاد میشود و عدد ما تحلیل میرود؛ و ممکن است یکوقت خدای نخواسته نهضت شکست بخورد. و من به شما برادرها عرض میکنم که اگر این نهضت شکست بخورد، ایران تا آخر، تا آخر، دیگر تحت ذلت و تحت رنج است. یک همچو نهضتی در طول تاریخ یکدفعه اتفاق میافتد. در تاریخ ایران نمیتوانید پیدا بکنید. یک همچو نهضتی تاریخ نشان نداده است. یک همچو نهضتی که در ایران در ظرف این یکی- دو سال واقع شده، اگر این نهضت خدای نخواسته فرو بنشیند و به نتیجه نرسد و سستی پیدا بکند، این معنایش این است که تا آخر دیگر ملت ایران، نسلهای آتیه شما هم، تحت رنج و عذاب و اختناق و وابستگی به دولتهای بزرگ باید باشد. از این جهت، الآن به دوش شما جوانهای برومند بسیار عزیز و دوش ما پیرمردهای از کار افتاده یک بار سنگین تکلیف است. یک بار بزرگی است که الآن به دوش ما واقع است. و باید ما با همت مردانه شماها و دعای خودمان این بار را به منزل برسانیم و این آشفتگیها را خاتمه بدهیم و این ریشههای فاسد گندیدهای که میخواهد دوباره رو به رشد برود نگذاریم رشد کند، و نمیگذاریم ان شاء اللَّه.
آن چیزی که از شما پاسدارها و سایر رفقای خودتان و همه پاسدارهای ایران، من توقع دارم این است که آن جهات لطیف اسلامی را حفظ کنید. انسان اگر آن جهت روحانیت اسلام را، آن جهت معنویت اسلام را حفظ بکند، یک آدم میشود صد تا؛ یک آدم میشود هزار تا. مالک اشتر[7] یک نفر نبود، مالک اشتر یک آدمی بود که یک لشکر بود و بیشتر. حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- یک نفر نبود؛ همه عالم بود؛ همه چیز بود، روی آن جهات معنویت و واقعیتی که داشت. انسان مادامی که توجهش به همین مادیات دنیا و جهات پایین است یک نفر است؛ آن هم یک نفر حیوان! ما با حیوانات در این معنا شرکت داریم که همه میخوریم و میخوابیم؛ این کارهای حیوانی را میکنیم. آنی که امتیاز میدهد شما را و همه ما را از حیوانات، آن معانی است که در انسان موجود است، بالقوه موجود است؛ و باید بالفعل بشود. آن حظّ الهی و روحانی است که در انسان موجود است و باید رشد بدهد. اگر چنانچه آن حظ معنوی را رشد دادید، یکیتان یک فوج میشوید. یک نفر، دیگر نیستید. «یکی» میشود، یک موجود، میشود موجودات. یک قطره میشود دریا.
آنچه میخواهم من عرض کنم به شما و به وسیله شما به همه پاسدارها- که من دعا به آنها میکنم و من خدمتگزارشان هستم- این است که توجه کنید به اینکه یکوقت بر خلاف قواعد اسلام با برادرانتان و با اشخاصی که خیال میکنید که اینها مثلًا چه هستند رفتار نکنید؛ نظم داشته باشد. هر اجتماعی با انتظامات میتواند رشد بکند. مثلًا اگر بنا باشد که نظامیها آن وضع نظامشان از دست برود، نمیتوانند کاری انجام بدهند. اگر پایین دستها از آن بالا دستها اطاعت نکنند آشفته میشود؛ انسجام پیدا نمیکند. اگر بنا باشد که مثلًا پاسدارها برای خودشان یک سرپرستی که اطاعت از آن بکنند نباشد ... یا از مرکزی که باید اطاعت کنند اطاعت نکنند و همین طور خودشان هر کاری دلشان میخواهد بکنند این تفرقه حاصل میشود، این همان است که پاسدارها را و هر قوای اجتماعی را به تفرقه میکشد. مجتمع وقتی که روی یک نظام حرکت بکند کارها را از پیش میبرد. وقتی متفرق بشود، یکی از این طرف بکشد، یکی از آن طرف بکشد، این تفرقه حاصل میشود؛ تفرقه که حاصل شد،[8] نمیتوانند کار انجام بدهند. شما برای خدا تا حالا کار را رساندید به اینجا و برای خدا از این به بعد هم با هم باشید. باید نظام باشد؛ یک اطاعت. مورد اطاعت اشخاصی که مثلًا بزرگترند یا قرار داده شدهاند برای شما مثلًا [فرمانده]. اطاعت باید باشد تا نظم پیدا بشود.
و از چیزهایی که میخواهم به شما عرض بکنم این است که آن طور نباشد که اگر فرض کنیم یک نفر آدم در شهربانی، یک نفر آدم در ژاندارمری، یک نفر آدم در ارتش [را] گناهکار تشخیص دادید، خودتان بروید سراغش و بکِشید ببرید. این موجب این میشود که شهربانی تضعیف بشود؛ ژاندارمری تضعیف بشود؛ ارتش تضعیف بشود؛ روحیهشان را از دست بدهند. این برای شما مضر است؛ برای کشور شما مضر است؛ برای اسلام شما مضر است. اگر چنانچه تشخیص داده شد به اینکه فلان آدم جنایتکار است، روی این ترتیب [باشد] که رجوع به صاحبمنصبهای خود آنها [شود]، که این را مثلًا به فلان جا تحویل بدهید. اما خودتان بخواهید بروید و از پشت میز یک نفری را بکشید ببرید، این اسباب تضعیف میشود؛ این خلاف قواعد اسلام است. باید ملاحظه بکنید.
باید توجه بکنید. بنا بر این، این مسائل باید درست با یک نظامی پیش برود تا ان شاء اللَّه این ریشهها کنده بشود و شما به مقصد خودتان برسید. و اسلام و احکام اسلام آن طوری که باید تحقق پیدا کند.
سایر مسائل، که حالا نظرم به حرفهای این آقاست که [در] دادگستری هستند، ما یک مسائل اصلی الآن داریم بالفعل و یک مسائل دنبال این مسائل. آن مسئله اصلی که ما الآن داریم این است که همه قوا را روی هم بگذاریم که این مفسدههایی که در شرف تکوین است از بین ببریم. این توطئههایی که توطئه گرهای خارج و داخل با هم دارند اجتماع پیدا میکنند و میخواهند رشدش بدهند نگذاریم رشد پیدا کنند. همه قوا الآن باید مجتمع بشوند: چه قوای پاسدارها، چه قوای ژاندارمری و ارتش و شهربانی، و چه قوای ملت همه با هم باید دست به هم بدهند و یک نقطه نظر داشته باشند؛ همان طوری که قبل یک نقطه نظر داشتند، و آن اینکه این سلسله نباید باشد، و رفت از بین، حالا هم همه یک نظر داشته باشند؛ و آن اینکه این علف هرزهها هم نباید باشند؛ اینها را که از بین بردیم، بازسازی مملکت باید بشود. خیال نکنید که فقط دادگستری تحول باید پیدا بکند؛ فرهنگ هم تحول باید پیدا بکند؛ همه چیز به هم ریخته است، اینها تحول لازم دارند. دادگستری ما امروز دادگستری طاغوتی است؛ فرهنگمان هم همین طور است. همه چیز این طوری است. اینها همه باید در یکوقتی که از این مسئله اصلی ما فارغ شدیم برویم سراغ آن. اگر بنا باشد که حالا ما مسئله اصلی را فراموش کنیم و برویم سراغ این فروع و سراغ احتیاجاتی که هر جایی و هر ادارهای دارد، این اسباب این میشود که خدای نخواسته آن ریشهها یکوقت رشد بکنند، و ما را برگردانند به آن حال که دیگر نتوانیم بنشینیم یک همچو جایی با هم صحبت بکنیم. الآن این نعمت برای ما پیش آمده است که من طلبه با شما که هیچ وقت با هم نبودیم نشستیم صحبت میکنیم. نظامی و پاسدار و پاسبان و ملّا و همه مجتمع میشوند در یک محیطی همه با هم مینشینند صحبت میکنند.
این آزادی برای ما الآن یک نعمتی است که باید قدرش را بدانیم. و همه با هم حفظ کنیم این را. این نعمتی که خدا به ما داده است؛ شکر کنیم این نعمت را و حفظ کنیم این نعمت را و همه با هم به پیش برویم و این نهضت را به آخر برسانیم. وقتی که یک حکومت مستقل و یک مجلسی پیدا شد، همه این مسائلی که این آقا[9] گفتند، و صحیح هم دارند میگویند و همه میگویند و صحیح هم همه میگویند. خیال نکنید که فقط دادگستری این طور است؛ همه جا یک همچو مسائلی هست. لکن الآن مثل این میماند که اگر زلزله مثلًا بیاید، من بخواهم بنشینم مطالعه کنم، آقا هم بخواهند بنشینند، بروند نماز بخوانند، شما هم بخواهید بنشینید کسب بکنید، نمیشود این. همه باید بروند آنهایی را که در زلزله گرفتار شدهاند نجات بدهند؛ نه من میتوانم بروم سراغ کار دیگر، نه شما. هیچ کدام نمیتوانیم به احتیاجات فعلی خودمان برسیم. باید آنی که الآن جامعه به آن احتیاج دارد، آنی که کشور به آن احتیاج دارد، آنی که اسلام به ما پیشنهاد میکند، آن را الآن تعقیب بکنیم. بعد از اینکه این مرحله تمام شد، آن وقت میرسد به مرحلههای دیگر. البته هم کشاورزی ما الآن ناقص است؛ هم ادارات ما الآن ناقص هستند؛ هم دادگستریمان این طور است؛ هم فرهنگمان هست؛ اینها همه اموری است که معلوم است که احتیاج به پاکسازی دارد؛ لکن وقت دارد؛ الآن زلزله است. ما باید آن ریشهها را بکنیم دور بریزیم که مبادا اینها با هم مجتمع بشوند و یکوقت [توطئهای] بکنند. و من امیدوارم که همان قدرت الهی که پشتیبان شما بود و این سد را شکست با همان قدرت این ریشهها را بیرون بریزیم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته» (صحیفه امام، ج7، ص: 475 ـ 481)
ـ سخنرانی در جمع طلاب و دانشجویان؛ توطئه برای ایجاد تفرقه بین اقشار جامعه (1359)
«من باید یک تاریخچهای برای شما آقایان که درک زمان رضا شاه را نکردید عرض کنم تا بفهمید که این دستهایی که در کار است چه دستهایی است. رضا خان بعد از اینکه کودتا کرد و آمد تهران را گرفت، به صورت یک آدم مقدس اسلامی خدمتگزار به ملت درآمد. حتی در جلسههایی که در محرّم انجام میگرفت، در تکیههای زیادی که در تهران بود آن وقت، میگفتند او میرود و شرکت میکند. و دستجاتی که از نظامیها در تهران بیرون میآمد، من خودم دیدهام و مجلس روضهای که از طرف خود رضا خان با شرکت خودش تأسیس میشد- من یکیاش را خودم دیدهام- این بود تا وقتی که حکومتش مستقر شد، اغفال کرد ملت را، اغفال کرد همه قشرها را، تا اینکه جای پایش محکم شد. وقتی که جای پایش محکم شد، هدف اول و آن چیزی که در رأس برنامهای بود که برای او تنظیم کرده بودند، تضعیف روحانیت بود. شروع شد برنامه به تضعیف این قشر. برنامه این بود که این قشر در بین ملت حیثیت خودش را از دست بدهد، تا اینکه بتوانند کارهایی که میخواهند انجام بدهند. روزنامهنویسهای آن وقت و رسانههای گروهی آن وقت و قلمداران آن وقت مجهز شدند و همه به ضد روحانیت مشغول کار شدند. طوری کردند که روحانیت را منزوی کردند. و حتی در ماشینها و تاکسیها سوار نمیکردند اینها را. تبلیغات به طوری دامنهدار بود که جوانهای ما را حتی جوانهای متدین را منحرف کردند. اول هدف، روحانیت بود. این مدرسه فیضیه را که ملاحظه میکنید، که آن وقت شاید ششصد- هفتصد نفر طلبه در خود مدرسه فیضیه ساکن بود، روز نمیتوانستند در مدرسه باشند، فرار میکردند به باغات شهر و آخرهای شب میآمدند، برای اینکه مأمورها دنبال این بودند که اینها را بگیرند و ببرند و عمامههاشان را بردارند. علمای تهران را تعقیب میکردند. و بعضی از اشخاص موجه از علما را در کلانتری میبردند و همان جا لباسشان را میبریدند که بلند نباشد، لباس روحانی نباشد، همان جا قیچی میکردند. آن چه دستی بود که روحانیون را در آن روز سرنگون کرد و کوبید؟ و در عین حال که آن همه کوبیدند روحانیون را، مع ذلک گروهی که فقط قیام کرد در مقابل رضا خان، همان روحانیون بودند. یک دفعه از تبریز علمای تبریز، یک دفعه از خراسان علمای خراسان، یک دفعه از اصفهان که این از همه دامنهاش زیادتر بود. علمای اصفهان آمدند به قم و علمای بلاد هم به اینها متصل شدند، و مع الأسف همه قیامها را شکستند. قم هم که قیامش اساسیتر بود، بسیاری از اینها را آمدند بازی دادند، اغفال کردند. و از قراری که میگفتند در رأس آنها که مرحوم «حاج آقا نور اللَّه اصفهانی» بود، از قراری که گفتند، او را هم مسموم کردند و همان قم فوت شد.[10] این چه دستی بود که روحانیون را این طور کوبید و روی چه مقصدی بود؟ آن چه دستی بود که روحانیون را با قشر دانشگاهیها آن طور از هم جدا کرد که در دانشگاه اسم یک روحانی را نمیشد ببری، و در مدرسه فیضیه هم دانشگاهی را؟ این چه دستی بود که اینها را از هم جدا کرد و با هم دشمن کرد؟ و این چه دستی بود که دانشگاه ما را به آن صورت درآورد، که اشخاصی که از آن بیرون آمدند، مگر یک دسته متعهد، انحرافی بودند، و گرایش به مکتبهای دیگر داشتند؟ و آن چه دستی بود که در همین زمانی که انقلاب پیروز شد دانشگاه را به صورت یک دژ جنگی درآورد؟ و آن چه دستی است که الآن مشغول کار است و میخواهد باز روحانیت را بکوبد؟ اینها چه دیده بودند از روحانیت، و اخیراً چه دیدند که این طور در فکر اینند که در بلاد شروع کردند که باز همان مطالبی که زمان رضا خان بود اعاده کنند، و به روحانیین و معممین جسارت کنند و اهانت کنند؟ روحانیون مگر چکارهاند و آنها چه دیده بودند؟ این چه دستی است که این دو قشر را از هم این طور جدا کرده بود و حالا هم جدا کرده است؟ مگر ان شاء اللَّه به فضل الهی اینها با هم پیوند کنند.
اینها با مطالعههای طولانی که از مردم شرق و مسلمانان و بلاد اسلامی دارند و داشتهاند، و کارشناسهای آنها در این بلاد اسلامی با شکلهای مختلف آمدهاند و مطالعه کردهاند و بررسی کردهاند، این را یافتند که تودههای مسلمین با روحانیین نزدیکند، و روحانیین در آنها نفوذ دارند. در هر شهری ملّای آن شهر، امام جماعت آن شهر با مردم روابط دارد و مردم از او حرف شنوی دارند، پس اگر بخواهند این ملت را بشکافند و تحت سلطه بیاورند باید مردم را از این روحانیین جدا و آنها را از آنها جدا کنند. خوب، بین دانشگاه و روحانی چرا این طور اختلاف ایجاد کردند، که در دانشگاه نشود اسم روحانی را برد، و دانشگاهی که بخواهد نماز بخواند به طور قاچاق نماز بخواند، و در مدرسههای ما هم اگر اسمی از دانشگاه بیاید، او را به خوبی دریافت نکنند. این هم روی همان مطالعاتی که آنها دارند، و این دیگر واضحتر است که این دو قشر، مغز متفکر جامعه هستند. این دو قشر را اگر از هم جدا کنند میتوانند کارهایی را که میخواهند، انجام بدهند. و این دو قشر اگر با هم اتصال پیدا بکنند، آنها نمیتوانند مقاصد خودشان را انجام بدهند. و لهذا قلمها و نطقها و رسانهها و اینها که در خدمت اجانب بود، به کار افتادند، اینها را از هم جدا کردند و دشمن کردند. و در هر قشری هم ایجاد اختلافات کردند. حالا که اینها دیدند، آن قدرت اسلام را دیدند و قدرت روحانیون را دیدند و قدرت دانشگاه را دیدند، که یک همچو قدرت شیطانی را اینها، با هم وقتی که شدند سرنگون کردند، که در دنیا کسی احتمال این را نمیداد که بتواند ایران این مرد خائن[11] را بیرون کند؛ زیرا همه قدرتها پشت سر او بودند، همه قدرتها چه قدرتهای غیر اسلامی که مهم امریکا بود، برای شوروی هم و چه حکومتهای انحرافی بلاد مسلمین، تمام اینها طرفدار او بودند. شاهدیم که ما وقتی در عراق خواستیم که شروع کنیم به طور بارزی به مقابله با شاه، عراق نگذاشت ما آنجا بمانیم. و وقتی خواستیم به کویت برویم، کویت هم نگذاشت که ما وارد بشویم. و من دیدم که ما در هر یک از بلاد مسلمین برویم، همین حرف است. و خدا خواست که بهتر بشود و ما رفتیم به یک محلی که تحت سیطره ایران[12] نبود. گرچه آنجا هم ابتداءً با ما مخالفتهایی شد، لکن کم کم آن مخالفتها تخفیف پیدا کرد. اینها امروز از زمان رضا شاه بیشتر در فکر هستند، زمان رضا خان مطالعات بود و ذهنیات که اگر روحانی با دانشگاهی پیوند کنند و اگر روحانی قدرت روحانیت خودش را دارا باشد، نمیگذارد که ما آن طور که میخواهیم استفاده کنیم از ایران. این یک ذهنیتی بود، مطابق با واقع هم بود، اما ذهنیت بود. امروز آن ذهنیت دیگر برای آنها عینی شد؛ دیدند که از روحانیت شروع شد، و دانشگاهها هم آن قدری که متعهد بودند پیوند کردند، و آنها هم که نبودند، الزام پیدا کردند به اینکه هم صدا باشند، و سایر قشرها هم، همه ملت. اینها دیدند که این روحانیین، در عین حالی که آنها خیال میکردند که نفوذ دارد، لکن نمیدانستند این قدر نفوذ دارد. آن وقتی که شاه به عذرخواهی افتاد، شاه مخلوع به عذرخواهی افتاد، و شریف امامی[13] را آورد روی کار، اینها هی گفتند که خوب، ما اشتباه کردیم، ما نمیدانستیم که مردم این طور روحانیت را میخواهند و ما این اشتباه را برمیگردانیم، ما خدمت میکنیم به روحانیون. از این چرندها شروع کردند گفتن برای اغفال، لیکن خوب، دیگر گوشها نمیشنید.
اینها امروز دیدهاند قدرت اسلام را، دیدهاند که یک جمعیت سی و پنج میلیونی که آن جوانهایی که بتوانند کار بکنند شاید پانزده میلیون، هجده میلیون، بیست میلیون باشد، بدون اینکه دارای یک تجهیزاتی باشند، و بدون اینکه تربیت نظامی دیده باشند، اینها با مشت غلبه کردند بر همه قدرتها، و آن کسی را که آنها همه میخواستند نگه دارند نتوانستند. اینها عینی شد برایشان که اسلام چقدر قدرت دارد. حالا بدتر و بیشتر درصدد این هستند که اسلام را نگذارند تحقق پیدا کند. این سنگربندیها که در دانشگاهها شد برای چی بود و کیها بودند؟ آنهایی که میل داشتند که دانشگاه که تبدیل شده بود به یک غرب ساختگی، غربزده ساختگی، برگردد به یک دانشگاه اسلامی، که وقتی ولیده او میآید، نتیجه او بیرون میآید، افراد مسْلم و متعهد باشد؛ اینها بودند که سنگر گرفتند؟ یا همانها بودند که همان قلم و همان قدم و همان چیزهایی که زمان رضا خان میخواستند بشکنند این اسلام را و این قدرت را؟ اینها هستند که سنگرگیری کردند.
ما که میگوییم انقلاب فرهنگی، و البته در همه چیز باید باشد، لکن باید مخلوط نکنیم امور را به هم. اینهایی که در انقلاب فرهنگی هی صحبت میکنند و صحبت کردند، و من شنیدم اینها مخلوط میکنند امور را به هم، و این راه را دور میکند. دانشگاه و فیضیه، باید فقط راجع به دانشگاه شروع کنند، کار به این نداشته باشند اقتصاد ملت چیست. اگر دانشگاه بیاید راجع به اقتصاد بخواهد فرهنگ را جاری کند و فرهنگ اسلامی درست کند، از فرهنگ اسلامی دانشگاه هم بازمیماند. و اگر قشری دیگر که میتواند انقلاب فرهنگی در مثلًا ارتش بکند، بیاید بخواهد مخلوط کند و انقلاب فرهنگی را در دانشگاه بخواهد بیاید عمل کند، آن کار خودش هم از دستش میرود.
باید هر قشری در همان محل خودشان و در همان بنگاهی که آنها جزئیت دارند در آنها و عضویت دارند در آنجا، همان را مشغول بشوند. نه شما انقلاب اقتصادی را دنبالش بروید، نه آنهایی که میخواهند انقلاب اقتصادی درست کنند بیایند دنبال دانشگاهها. و من به شما حالا دارم عرض میکنم که این اختلاطها، البته افرادی هم که این اختلاطها را میگویند من سراغ ندارم که افرادی باشند که خدای نخواسته خیانتکار باشند، اغفال میشوند. اینهایی که میخواهند، میگویند همه را باید با هم درست کرد و جدا نمیکنند، قسمت قسمت نمیکنند، همه چیز را، یعنی این دستگاه را با آن دستگاه، آن دستگاه را با آن دستگاه، و روی هر یک علی حده متخصصان خودشان، متخصصان آن بنگاه مشغول کار نمیگذارند بشوند، اینها محتمل است که اغفال شده باشند. نباید ما وقتی میخواهیم دانشگاه را درست بکنیم و یک انقلاب فرهنگی در دانشگاه درست بکنیم، بیاییم همه چیز را با هم مخلوط بکنیم. همه جا باید چه بشود، اما هر کدام در محل خودش. بازار باید درست بشود، لکن دانشگاهی به بازار کاری نباید داشته باشد. بازار یک دستهای باید بروند و آنجا انقلاب اسلامی و فرهنگی را در آنجا پیاده کنند. اینها یک دسته بازاری متعهد باید باشند.
ارتش هم باید انقلاب در آن پیدا بشود. و امید است که بسیار وقتش شده باشد، لکن ارتش نباید کار داشته باشد که دانشگاه چه میگذرد در آن، به او چه ربطی دارد. در عین حالی که همه با هم پیوند هستند، لکن هر کدام کار خودشان را باید انجام بدهند. پیشتر گفتند که در آن تعزیههایی که در میآوردند، سابقاً، میگفتند که «شمرِ» خوب آن است که «شمر» باشد، اگر بنا باشد که شمر هم وقتی صحبت میکند یا شعر میخواند مثل امام حسین بخواند این شمر نیست. در عین حالی که همه بنگاه واحد بودند و همه با هم میخواستند یک صحنهای را درست کنند، لکن هر کس کار خودش را باید خوب انجام بدهد، نباید او دخالت کند در کار دیگری. اگر هر کدام دخالت کنند در کار دیگری، صحنه، صحنه خوب نمیشود. ما هر کدام باید کار خودمان را خوب انجام بدهیم. اگر هر کسی در هر کاری دخالت بکند، هیچ کدامش را نمیتواند انجام بدهد.
و من حالا به شما عرض میکنم که قلمها، قدمها، نطقها، شیطنتها دنبال این است که نگذارند شما ادامه بدهید به این چیزی که مشغول شدهاید. آنها میخواهند نگذارند که قشر روحانی با قشر دانشگاهی یکی بشود. شما الآن اول کارتان است، تازه شروع کردهاید، ممکن است به حسب حدسی که من میزنم که بیایند بیخ گوش اشخاصی که در فیضیه و در جاهای دیگر، در مراکز علمی هستند، بیخ گوش آنها چیزهایی بخوانند که نتیجهاش این باشد که شما با این دستهها کنار بروید، و بیایند بیخ گوش دانشگاهیها مطالبی بگویند که شما را از آنها جدا کنند. اینها صدمه دیدهاند از اتحاد این ملت. اینها از اسلام الآن ترسیدند، به طوری که دیدند خارجاً چه جور واقع شد. اینها میبینند این تظاهرات شما را، اینها میبینند این اجتماعات شما را و این فریاد اسلامی شما را و ناراحت میشوند.
چند روز پیش از این در یک نوشتهای دیدم که میگوید که چرا از ملی میترسید شماها؟ چرا نمیگویید مجلس شورای ملی؟ من به آن آقا میگویم، شما چرا از اسلامی میترسید؟! ما این ملی که مجلس شورای ملی باشد، حالا بیش از پنجاه سال از آن میگذرد، و ما یک اثر صحیحی از آن ندیدیم. هر وقت یک آدم صحیح پیدا میشد، پنجاه نفر هم از نوکرهای استعمار پیدا میشدند و او را میکوبیدند. من میگویم به اینها که ما تابع این ملت هستیم، این جمعیت. ما که خودمان برای خودمان یک کاره نیستیم، ما میخواهیم ببینیم خواست این 35 میلیون جمعیت چی است. ما دیدیم که خواست این 35 میلیون جمعیت این بود که ما اسلام را میخواهیم. در تمام صحبتها از اول تا آخر این نبود که ما ملیگرا هستیم. ملی گرایی بر خلاف اسلام است. اسلام آمده است که همه را یک نحو به آن نظر بکند، همه جوامع را. ملی گرایی این است که الآن در امریکا بین سیاهها و سفید دارد واقع میشود، و این کارتری که دعوی این را میکند که من طرفدار بشر هستم، این سیاهان را این طور میکشد و این طور آزار میدهد. ملی گرایی این است که بعضی از این دولتهای عربی میگویند عربیت و نه غیر. ملی گرایی این پانایرانیسم است، این پانعربیسم است، این بر خلاف دستور خداست و بر خلاف قرآن مجید است. ما که میگوییم که جمهوری اسلامی، مجلس شورای اسلامی، برای اینکه از آن امامزاده ما معجزی ندیدیم! پنجاه سال است، بیشتر، ما را عقب راندند، پنجاه سال بیشتر است که اینها کارشکنی کردند.
در طول مدتی که مجلس شورای ملیِ آنها بود، حتی یک دفعه نشد که مردم، مردم سراسر کشور، آزاد رأی بدهند. آن وقتی که رضا خان نبود و محمد رضا خان نبود و زمان قاجار، من یادم هست، آن وقت خانها بودند، شاهزادهها بودند، خانها دسته دسته این مردم را به زور میآوردند و به صندوقها رأی برای خودشان میگرفتند، مردم هیچکاره بودند، نمیدانستند چیست، یک ورقهای را به آنها میدادند، اینها هم میآوردند تو صندوق میریختند. زمانی که رضا خان سلطه پیدا کرد، و محمد رضا سلطه پیدا کرد که همه میدانید که یعنی زمان محمد رضا را اکثراً دیدید که به مردم ارتباطی نداشت. خود محمدرضا گفت، در یک گفتگویی گفته است به اینکه لیست این وکلا را از سفارتخانهها میفرستند پیش ما، میخواهد بگوید حال این جور نیست، میفرستادند پیش ما و ما همانها را ملزم بودیم که تعیین کنیم. این یک اقراری است از یک کسی که به غصب سلطنت بر این مملکت میکرد، و مطلع بود بر مسائل. و این ما را میشناساند که به ما میفهماند که افرادی که آن وقت در این مجالس بود چه اشخاصی بودند. افرادی بودند که با لیست سفارت امریکا یا با لیست سفارت شوروی تحمیل میشدند. این حرفی است که محمد رضا گفت که لیستها را میفرستادند. این را برای این تعریف کرد که میخواست بگوید من دیگر این طور نیستم. حتی پدرش را تضعیف کرد که خودش رو بیاید و مردم به خودش توجه پیدا کنند. این اقراری بود که ایشان کرد که لیست را میفرستادند و ما مجبور بودیم که همان لیست را، افراد را تعیین کنیم. این نمایانگر این است که اینهایی که تو مجلس شورای ملی بودند نه شورای اسلامی، اینها چه اشخاصی بودند؛ اینها نوکرهایی بودند که نوکرهای خارجی بودند، و با زور این نوکر بزرگها، اینها میرفتند در مجلس.
در طول تاریخ مشروطیت نمیتوانید پیدا کنید که همه ایران خودشان رأی دادهاند، حتی در آن دورههای اول، بله، تهران در آن دورههای اول خودشان رأی میدادند، لکن در تهران خانها نمیتوانستند کاری بکنند، اما در شهرهای دیگر و در دهات و در این طور چیزها این خان خانی بود، و همان اشراف و همان خانها مردم را میبردند به آن کسی که نظرشان بود رأی میدادند. شما امسال سال اولتان است که دارید یک مجلس اسلامی روی خواست ملت میبینید. در تمام ایران اگر هم یک چیزی باشد قضیه این نبوده که به زور آوردند رأی دادند؛ قضیه این است که یک تقلبی کردند یا یک انحرافی حاصل شده، آن هم آن مقداری است که دیدهاند چیز ناچیزی بوده. این طور آزاد مردم بروند و آن طور زن و مرد، بچه و بزرگ، آنهایی که میتوانستند رأی بدهند، آزاد بروند آنجا رأی خودشان را بریزند. خوب، شما تهران را دیدید، قم را دیدید، بعضی جاها هم دیدید، باز آنجا شنیدید. اینها نمیخواهند که یک همچو مجلسی که مال ملت است و مال اسلام است و افرادش به حسب غالب، اسلامی هستند، الّا آنجاهایی که قالب زدهاند، نمیتوانند ببینند این را. اینها نمیتوانند ببینند که دانشگاهی و روحانی زیر یک سقف جمع شدند، با هم مخلوطند.
من تنبه به شما میدهم که اینها مشغولند که شما را از هم جدا کنند. شما الآن یک نهال کوچکی هستید که تازه، این ارتباطتان تازهرس است. باز شروع شده است الآن، نرسیده به جایی، و شما همه در هدف آنها واقع هستید که نگذارند، نگذارند در دانشگاه یک کار مثبتی انجام بگیرد، اگر شد با تفنگ و با سنگرگیری و اگر این نشد، با شیطنت. آن چه دستی است که در دیوارهای دانشگاه آن شعارها را مینویسد؟ آن چه میخواهد بکند؟
آنکه جمع میکند جمعیت را، و بر خلاف اسلام چیز میگوید، چه نظری اینها دارند؟
اینها واقعاً اشخاصی هستند که میبینند دانشگاه و روحانیون مضر به ملت هستند، و چون اینها ضرر برای ملت دارند، میخواهند اینها را از بین ببرند. خوب، همین طایفهای هستند که روبروی این ملت تفنگ میکشند و اسلحه دارند، و الآن هم اسلحههایشان در محلهایی هست برای یکوقتی که فرصت پیدا بکنند. همینهایی هستند که میخواهند کردستان به همان انقلاب و این طور چیزها باشد. و بحمد اللَّه آنجا تصفیه شد و تصفیه میشود. همینهایی هستند که تفنگهایی که دارند و چیزهایی که دارند، مارکهایی که دارد معلوم است از اسرائیل هست، از شوروی هم هست، از طرفین قضیه. اینها اسلام را میبینند که مقابلشان میایستد، آن بزرگترها، اینها که بچهاند، آن بزرگترهایی که اینها را هدایت میکنند، و اینها را وادار میکنند به امور. اینها دیدند که اسلام چنانچه باشد، روحانی و دانشگاهی اگر با هم باشند، این دو مغز متفکر با هم جوش بخورند، قهراً سایر مردم هم با اینها جوش میخورند، نمیتوانند دوباره برگردند به اینجا و کارهایی که میخواهند انجام بدهند.
اینها میدانند حالا که هیچ کودتایی در ایران نمیتواند درست باشد، کسی هم فکرش نمیتواند باشد، از خارج هم هیچ کسی نمیتواند در اینجا بیاید و دوام بیاورد. اینها از افغانستان هم یک درسی گرفتهاند که همه سلاحهای مدرن را آوردند و همه هلیکوپترها و طیارهها، و حتی نظامیهای تدریب شده[14] را آوردند افغانستان، لکن نتوانستند ملت افغانستان را خاضع کنند، و هر روز رو به شکستند. افغانستانی که دولتش با آنها موافق است، و آن اشخاصی که تبع دولتش هستند با آنها موافق هستند. ایرانی که دولت و ملت دیگر نیست و همه باهمند، همه دستشان توی دست هم است، اینها نمیتوانند در اینجا بیایند و یک- مثلًا- کاری انجام بدهند. علاوه خدای تبارک و تعالی با ماست. ما برای خدا میخواهیم این اجانب را از کشورمان بیرون کنیم، و اینهایی که خلاف اسلامند عذرشان را بخواهیم، یا هدایتشان کنیم. وقتی ما برای خدا میخواهیم این انجام بگیرد، خدای تبارک و تعالی با ما همراهی میکند، لکن به این شرط که ما همان طوری که اول انقلاب و در جوشش انقلاب همه مقصدها را کنار گذاشته بودیم و یک مقصد داشتیم و آن جمهوری اسلامی و اسلام، و هیچ یک از ما دنبال این نبودیم که شب شاممان چی است، یا در اداره منصبمان چی است، همان طور پیش برویم. شما خیال نکنید که دیگر حالا گذشت و تمام شد و حالا برویم سراغ زندگیمان، نخیر.
اگر بخواهید یک زندگی با شرافت داشته باشید، با عزت داشته باشید، باید از این چیزهایی که القا میکنند به شماها، یعنی به ملت، القا میکنند به اینها، که جمهوری اسلامی هم آمد و کاری انجام نداد، این برای این است که دلسرد کند شما را از جمهوری اسلامی، نقشه است که شما کنار بروید، جمهوری اسلامی را بکوبند و تمام کنند. در صورتی که در این یک سالی که جمهوری اسلامی بوده است، با همه کارشکنیهایی که از همه جا شده است، به قدر طول سلطنت این دو مرد خائن[15] خدمت شده است به این مردم. دهاتی که هیچ نداشتند در طول سلطنت غاصب این دو تا خیانتکار، همه را از همه چیز محروم کرده بودند، الآن در بسیاری از جاها خدمت مشغول شده است و مردم، خود ملت و دستگاههای دولتی و ملی با هم دست به هم گذاشتهاند و آباد کردهاند آنجاها را.
ملت ما نباید گوشش به حرف این اشخاصی باشد که بر خلاف اسلام شعار مینویسند، نباید حرفهای آنها را گوش کند که کاری انجام نگرفته. اگر هیچ کاری انجام نگرفته بود الّا اینکه من و شما حالا آزاد میتوانیم اینجا بنشینیم صحبت کنیم، از آزادی بهتر یک چیزی ما داریم در دنیا؟ اگر هیچ کاری انجام نگرفته بود الّا اینکه دست اجانب از مملکت ما قطع شد، و لو حالا ریشههایش یک قدری هست، اگر هیچ نشده بود، اینها را نباید ما چیز حساب کنیم؟ ما نباید رفتن محمد رضا را که با آن همه قدرت بود یک چیزی حساب کنیم؟ جمهوری اسلامی آمد و هیچ کاری نکرد! پس این چیست؟ حالا باز محمد رضا توی مملکت ماست و سلطنت میکند، و ساواک هم مشغول به نانجیبیهای خودش است؟ اینها جوانها را میخواهند گول بزنند، و جوانهای ما الحمد للَّه بیدار شدهاند و گول نمیخورند به این زودی. اینهایی که شما را میخواهند سرد کنند، و اینکه کاری انجام نشده است و چیزی نشده است، شما میخواهید چه کاری انجام بشود؟ در ظرف یک سال و چند ماه تمام نهادهایی که برای یک کشور اسلامی است تمام تحقق پیدا کرد. در هیچ جای دنیا همچو چیزی نبوده، جاهای دیگر بیست سال، سی سال، پنجاه سال وقتی انقلاب کردند باز نتوانستند قانون اساسی داشته باشند. عراق الآن هم قانون اساسی ندارد، الآن هم چند نفر دور هم نشستهاند با زور به مردم حکومت میکنند. اما ایران از باب اینکه، از خود مردم بود این جوشش، از متن جامعه بود این انقلاب، و همه هم اسلامی بودند، همه آن چیزهایی که باید برای یک مملکتی اساس مملکت باشد انجام گرفته. ما دیگر چیزی، معطلی در این باب نداریم. بعد باید سازندگیها بشود که ان شاء اللَّه مشغولند و خواهد شد. شما را بازی ندهند این قلمهای مسموم، این مجلهها و بعضی روزنامههایی که در خدمت دیگران هستند، و مع الأسف به آنها اجازه نشر میدهند هر روز، اینها شما را اغفال نکنند. آن چیزهایی که به بیخ گوش شما در دانشگاه میخوانند، یا در مدرسه- مثلًا- فیضیه میخوانند، به گوشتان نرود. این اجتماعی که شما با هم کردید الآن هدف واقع شدید از برای آنهایی که با اسلام مخالفند، و با دانشگاه مخالفند، و با فیضیه مخالفند، الآن شما هدف آنها هستید. ادامه دادن کار، بالاتر از ایجادش است، ایجاد را میشود، سه روز رفتید در قم و بحمد اللَّه با هم صحبت کردید و تفاهم کردید، و الحمد للَّه با هم نزدیک شدید، لکن ادامه این مهم است. باید شما قرار بدهید هر چند روز، هر چند وقت یک دفعه با هم اجتماع کنید و با هم یکصدا باشید.
و من امیدوارم که این ائتلاف شما با هم یک امر بسیار مبارکی باشد. و با این ائتلاف بتوانید دانشگاهها را، مراکز علمی را به صورت اسلامی درآورید. ما هر بنگاهی را که، هر کارخانهای را، از آن چیزی که بیرون میدهد میفهمیم چیست. آن کارخانهای که شکر بیرون میدهد میبینیم شکرش چطور است. میفهمیم کارخانهاش چطور است. آنکه فرض کنید که فاستونی بیرون میدهد ما میفهمیم چطور است. ما از این محصول کارخانه دانشگاهمان باید بفهمیم چی بوده، این محصولش چه بوده. این آقایانی که میگویند که ما خودمان در این یک سال، دانشگاه را چه کردیم، در این یک سال ما ببینیم این آقایان چه کردهاند؟ محصولش چه بوده؟ در این پنجاه سال محصولش چه بوده؟ در این پنجاه سال مثلًا یک میلیون دانشگاهی ملت برای ملت خدمت بکند نه برای دیگران، درست شده است؟ دانشگاه بیرون داده است افرادی که نظرشان این باشد که برای ملتشان کار بکنند و به دیگران مربوط نباشند؟ این کمونیستها از کجا آمدهاند؟ این مارکسیستها از کجا آمدهاند؟ از توی دانشگاهها. ما معلمها را از اینها میفهمیم. ما میفهمیم که دانشگاه داخلش چه بوده؛ برای اینکه محصولش این است. یک عدهای البته متعهد هستند، در هر جا هستند. اما دانشگاهی که چند میلیون جمعیت در آن باید باشد، و در عرض این پنجاه سال باید بیشتر از صد میلیون جمعیت از آن بیرون آمده باشد و آمده و رفته باشد، اگر بنا بود که این دانشگاه یک محصول دلخواهی داده بود بیرون، حالا گلستان بود مملکت ما، محتاج به جنگ نبودیم، محتاج به نهضت نبودیم، محتاج به انقلاب نبودیم. محصول آنجا یک محصول نامطلوبی بود که در هر پستی وارد شدند برای اجانب کار کردند. اینهایی که در این پستها وارد شدند، برای کی کار کردند؟ برای ملت کار کردند؟ اینها محصول همین دانشگاه بودند، و از دانشگاه آمدند در وزارتخانهها در رأس امور واقع شدند، و همهاش برای اجانب کار کردند. اگر اینها برای ایران کار کرده بودند، اگر دانشگاه در خدمت ایران بود، حالا ما دیگر محتاج بودیم که جنگ و نزاع کنیم؟ دانشگاه دیگر مرکز این سنگربندیها میشد؟ ادارات ما به این صورت در میآمد که نکنند کار را، کم کاری بکنند و بیحالی بکنند؟ دانشگاه نتوانسته آن خدمت خودش را بکند به این ملت. دانشگاه در خدمت دیگران بوده است. جوانهای ما را دانشگاهها این طور کردند. الآن هم دنبال این هستند که نگذارند این دانشگاه یک دانشگاهِ در خدمت خود مردم باشد. ما که میگوییم دانشگاه اسلامی، ما میخواهیم که یک دانشگاهی داشته باشیم که روی احتیاجاتی که این ملت داشته باشد، کرسی داشته باشد و برای ملت باشد. تربیت نبوده است در این دانشگاه، تربیت بر ضد بوده است.
آموزش و پرورش لفظی بوده است که وزارت آموزش و پرورش! نه آموزش، آموزش بوده، نه پرورش، پرورش. آموزش این بوده است که جوانهای ما را گرایش غربی و شرقی میدادند، و پرورش هم این بوده است که لا ابالی بار میآوردهاند، و همین چیزهایی که میبینید.
حفظ کنید این وحدت خودتان را، اینها الآن هجوم میآورند که از دستتان بگیرند این را. بخواهید کشورتان کشور مستقل و خودتان اشخاص آزاد باشید، این را تعقیب کنید. و شما دو قشر با هم ارتباط دائم داشته باشید. و برنامهها را خود دانشگاهیها و خود علمای حوزهها برنامهها را تنظیم کنند، که یک آموزش موافق با احتیاج مملکت، نه یک چیزهایی را بخوانند که اصلًا به درد ما نمیخورد، خیلی از چیزها هست که اصلًا به مملکت مربوط نیست، و یک پرورش صحیح، که از دانشگاه وقتی بیرون میآیند مستقل در فکر باشند، مستقل در عمل باشند، تحت تأثیر گرایشهای شرقی و غربی نباشند، خدمتگزار به کشور خودشان باشند نه خدمت به دیگران بکنند. این معنی انقلاب دانشگاه است. ما انقلاب دانشگاه را از محصولش باید بفهمیم. اگر ان شاء اللَّه بعد از چند سال دیگر محصول، محصولی شد انسانی، محصولی شد اسلامی، محصولی شد که برای کشور خودشان زحمت میکشند و کار میکنند، میفهمیم تحول پیدا شده. و چنانچه همان باشد و از آن کمونیست بیرون بریزد، و مسلمانها را از آن طرف بریزند، کمونیست از آنجا در بیاورند، اگر این طور باشد ما تا ابد لنگ هستیم و منتظر بدترش باید باشیم. لکن ما امیدواریم که خدای تبارک و تعالی، با ما همراهی و کمک کند، و به زحمتهای شما علما و شما دانشمندان، ان شاء اللَّه ما به واسطه زحمات شما مملکتمان اصلاح بشود. و السلام علیکم و رحمة اللَّه» (صحیفه امام، ج12، ص: 328 ـ 343)
ـ پیام به ملت ایران؛ تجلیل از رزمندگان اسلام و تبریک فتح خرمشهر (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
با تشکر از تلگرافاتی که در فتح خرمشهر به این جانب شده است، سپاس بیحد بر خداوند قادر که کشور اسلامی و رزمندگان متعهد و فداکار آن را مورد عنایت و حمایت خویش قرار داد و نصر بزرگ خود را نصیب ما فرمود. این جانب با یقین به آنکه مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ[16] از فرزندان اسلام و قوای سلحشور مسلح، که دست قدرت حق از آستین آنان بیرون آمد و کشور بقیة اللَّه الاعظم- ارواحنا لمقدمه الفداء- را از چنگ گرگان آدمخوار که آلتهایی در دست ابرقدرتان خصوصاً امریکای جهانخوارند بیرون آورد و ندای «اللَّه اکبر» را در خرمشهر عزیز طنینانداز کرد و پرچم پر افتخار «لا اله الا اللَّه» را بر فراز آن شهرِ خرّم- که با دست پلید خیانتکاران قرن به خون کشیده شده و «خونین شهر»[17] نام گرفت- [بیافراشت] تشکر میکنم. و آنان فوق تشکر امثال من هستند. آنان به یقین مورد تقدیر ناجی بشریت و برپاکننده عدل الهی در سراسر گیتی- روحی لتراب مقدمه الفداء- میباشند. آنان به آرم ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی[18] مفتخرند.
مبارک باد و هزاران بار مبارک باد بر شما عزیزان و نور چشمان اسلام این فتح و نصر عظیم که با توفیق الهی و ضایعات کم و غنایم بیپایان و هزاران اسیر گمراه و مقتولین و آسیب دیدگان بدبخت که با فریب و فشار صدام تکریتی، این ابرجنایتکار دهر، به تباهی کشیده شدهاند، سرافرازانه برای اسلام و میهن عزیز افتخار ابدی به هدیه آوردید. و مبارک باد بر فرماندهان قدرتمند که فرماندهان چنین فداکارانی هستند که ستاره درخشنده پیروزیهای آنان بر تارک تاریخ تا نفخ صور نورافشانی خواهد کرد. و مبارک باد بر ملت عظیم الشأن ایران این چنین فرزندان سلحشور و جان بر کفی که نام آنان و کشورشان را جاویدان کردند. و مبارک باد بر اسلام بزرگ این متابعانی که در دو جبهه جنگ با دشمن باطنی و دشمنان ظاهری پیروزمندانه و سرافراز امتحان خویش را دادند و برای اسلام سرافرازی آفریدند.
و هان ای فرزندان قرآن کریم و نیروهای ارتش و سپاهی و بسیج و ژاندارمری و شهربانی و کمیتهها و عشایر و نیروهای مردمی داوطلب و ملت عزیز، هوشیار باشید که پیروزیها هر چند عظیم و حیرتانگیز است شما را از یاد خداوند که نصر و فتح در دست اوست غافل نکند و غرور و فتح شما را به خود جلب نکند؛ که این آفتی بزرگ و دامی خطرناک است که با وسوسه شیطان به سراغ آدم میآید و برای اولاد آدم تباهی میآورد. و من با آنکه به همه شما اطمینان تعهد به اسلام دارم، لکن از تذکر، که برای مؤمنان نفع دارد، باید غفلت نکنم؛ چنانچه از نصیحت به حکومتهای همجوار و منطقه دریغ ندارم. و آنان میدانند امروز با فتح خرمشهر مظلوم، دولت و ملت پیروزمند ما از موضع قدرت سخن میگوید. و من به پیروی از آنان به شما اطمینان میدهم که اگر از اطاعت بیچون و چرای امریکا و بستگان آن دست بردارید و با ما به حکم اسلام و قرآن کریم رفتار کنید، از ما جز خیر و پشتیبانی نخواهید دید. و شما بدانید آن قدر که ابرقدرتها از صدام، این نوکر چشم و گوش بسته، پشتیبانی کردند از شماها که قدرتهای کوچک و حکومتهای ضعیف هستید پشتیبانی نمیکنند. و شما عاقبت این جنایتکار و هم قطار جنایتکارش شاه مخلوع را به عیان دیدهاید. قدرتهای بزرگ بیش از آنچه از شما استفاده نمایند از شما طرفداری نمیکنند. و شماها را برای منافع خویش به هلاکت میکشند. و من نصیحت برادرانه به شما میکنم که کاری نکنید که قرآن کریم برای برخورد با شما تکلیف نماید و ما به حکم خدا با شما رفتار کنیم. و یقین بدانید که امثال حسنی مبارک مصری[19] و حسین اردنی[20] و دیگر هم جنایتکارانِ آنان برای شما نفعی ندارند و دین و دنیای شما را تباه میکنند. و اگر با نشستهای خود بخواهید طرح کمپ دیوید[21] یا فهد[22] را، که مردهاند، زنده کنید؛ که ما خطر بزرگ برای کشورهای اسلامی خصوصاً حرمین شریفین میدانیم، اسلام به ما اجازه سکوت نمیدهد. و این جانب در پیشگاه مقدس خداوند تکلیف الهی خود را ادا نمودم. اکنون دست تضرع و دعا به سوی خالق یکتا بلند کرده و به قوای مسلح اسلام و فداکاران قرآن کریم و میهن عزیز ایران دعا میکنم، و سلامت و سعادت و پیروزی آنان را خواستار هستم.
سلام و درود بیپایان بر فرماندهان متعهد قوای مسلح و بر رزمندگان فداکار و بر ملت دلیر ایران عزیز و سرشار از شادیها. و السلام علی عباد اللَّه الصالحین.» (صحیفه امام، ج16، ص: 257 ـ 259)
ـ حکم احراز صلاحیت افراد پیشنهادی برای شورای عالی قضایی به آقای منتظری (1362)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
خدمت جناب حجت الاسلام و المسلمین آقا حاج شیخ حسینعلی منتظری- دامت افاضاته
جنابعالی در احراز صلاحیت افرادی که برای عضویت در شورای عالی قضایی پیشنهاد شدهاند به هر نحو صلاح میدانید اقدام فرمایید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج17، ص: 451)
ـ حکم عفو جمعی از زندانیان به رئیس دیوان عالی کشور (1366)
[بسمه تعالی. محضر مبارک رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی- مد ظله العالی
بعد از عرض سلام و آرزوی سلامت و طول عمر برای آن وجود شریف، به پیوست اسامی هفتاد نفر از زندانیان دادسرای انقلاب اسلامی تهران- اوین که مدتی از محکومیت خود را در زندان سپری نموده و کمتر از یک سال به ختم محکومیت آنان مانده تقدیم میشود. خواهشمند است با عفو بقیه محکومیت آنها موافقت فرمایید.
عبد الکریم موسوی اردبیلی- رئیس دیوان عالی کشور].
بسمه تعالی
از شماره یک تا پنجاه و نه موافقت میشود. ان شاء اللَّه موفق باشید.[23]- 3 خرداد 66 روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج20، ص: 263)
[1] - این سخنرانی در صحیفه نور علاوه بر اینکه در، ج 6، ص 248 آمده در، ج 11، ص 96 نیز درج گردیده و تاریخ آن در، ج 11، 4/ 10/ 58 ذکر شده است.
[2] - بخشی از آیه 12 سوره محمد:« کسانی که کافر شدند از این جهان متمتع میشوند و چون چهارپایان میخورند و جایگاهشان آتش است».
[4] - سخنرانی 17 خرداد 42 در همدان.
[5] - آقای سید هادی میلانی.
[6] -« هنگامی که دانشمندی فاسد میشود، جهان فاسد شود».
[7] - از سران سپاه و یاران حضرت علی( ع).
[9] - اشاره به یکی از اعضای دادگستری که قبل از سخنان امام خمینی، درباره مسائل قوه قضاییه و مشکلات دادگستری سخن گفت.
[10] - وی در شب چهارم دی ماه 1306 در گذشت.
[13] - جعفر شریف امامی که در اوج انقلاب، پس از جمشید آموزگار به نخستوزیری رسید.
[15] - رضا خان و محمد رضا پهلوی.
[16] - بخشی از آیه 126، سوره آل عمران:« هیچ نصرت و کمکی نیست مگر از جانب خداوند»
[17] - خرمشهر، پس از اشغال توسط رژیم بعث عراق به ویرانهای تبدیل شد و بدین جهت« خونین شهر» نام گرفت و پس از آزادی بار دیگر نام« خرمشهر» به آن بازگشت
[18] - بخشی از آیه 17 سوره انفال:« و آن گاه که تیرافکندی تو نیانداختی بلکه خدا تیر انداخت».
[19] - رئیس جمهوری مصر و از موافقان طرح امریکایی سازش ذلت بار با رژیم صهیونیستی
[20] - ملک حسین، پادشاه اردن
[21] - قراردادی بود که بین محمد انور سادات( رئیس جمهوری مصر) و مناخیم بگین( نخست وزیر رژیم اشغالگر قدس) و با حضور و وساطت جیمی کارتر( رئیس جمهوری امریکا) در« کمپ دیوید امریکا» به امضا رسید
[22] - طرح هشت مادهای فهد که بر اساس آن، رژیم اشغالگر قدس به طور ضمنی مورد شناسایی قرار میگرفت و امنیت آن تضمین میشد. این طرح به مرحله اجرا در نیامد
[23] - به استناد وظایف و اختیارات رهبری، مندرج در اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران