امروز با امام: سوم خرداد

ـ پیام به ملت ایران؛ تشکیل هیأتهایی برای رسیدگی به جرایم روحانی نمایان (1358)

ـ سخنرانی در جمع وزیر فرهنگ و رؤسای دانشگاهها؛ همراهی حوزه و دانشگاه (1358)

ـ سخنرانی در جمع پرسنل سپاه و دادگستری؛ پاکسازی دادگستری و سازمانها (1358)

ـ سخنرانی در جمع طلاب و دانشجویان؛ توطئه برای ایجاد تفرقه بین اقشار جامعه (1359)

ـ پیام به ملت ایران؛ تجلیل از رزمندگان اسلام و تبریک فتح خرمشهر (1361)

ـ حکم احراز صلاحیت افراد پیشنهادی برای شورای عالی قضایی به آقای منتظری (1362)

ـ حکم عفو جمعی از زندانیان به رئیس دیوان عالی کشور (1366)

کد : 3698 | تاریخ : 03 خرداد 1400

امروز با امام: سوم خرداد

 

ـ پیام به ملت ایران؛ تشکیل هیأتهایی برای رسیدگی به جرایم روحانی نمایان (1358)

«با آنکه در اسلام برای مجازات مجرمین فرقی بین گروهها نیست و همه در مقابل قانون برابر هستند، و باید مجرمینی که با پوشیدن لباس روحانیت خود را در این صف وارد کرده‏اند به مجازات برسند، لکن، به طوری که اطلاع می‏دهند، عده‏ای مخالف اسلام و روحانیت درصدد هستند که با اسم تصفیه، روحانیت را بکوبند، و راه را برای ستمگران باز کنند. لهذا لازم است به تذکرات زیر توجه شود:

1- نظر به اینکه روحانیون از حال معممین بهتر آگاه هستند، در شهرستانها به وسیله علمای اعلام درجه اول، هیأتهایی مرکب از سه نفر از اهل علم مورد وثوق و دو نفر از معتمدین محل تشکیل، و مأموریت رسیدگی به پرونده‏های اشخاصِ به صورت روحانی یا اهل منبر را به آنان بدهند؛ و پس از ثبوت جرم- شرعاً- تحت نظر دادگاه انقلاب اسلامی به مجازات برسند.

2- هیچ کس و هیچ گروهی حق ندارد متعرض معممین بشود و به روحانیون اهانت کند. در صورت تخلف، دادگاه انقلاب محلْ موظف است او را تعقیب و مجازات کند. تذکرات فوق برای کوتاه کردن دست عمال اجانب است از حریم محترم روحانیت، که می‏خواهند با نیات فاسد خود و با تز «اسلام منهای روحانیت»، روحانیت اسلام را که معارض منافع اربابان هستند بکوبند. ملت باید توجه به این طور فکر استعماری و حیله مغرضانه غربی داشته باشد؛ و ملت شریف موظف است این اقشار خائن را در صفوف خود راه ندهد. و در صورت تعرض به علما و روحانیون آنان را به دادگاه معرفی کند. و السلام علی من اتبع الهدی‏. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 466)

ـ سخنرانی در جمع وزیر فرهنگ و رؤسای دانشگاهها؛ همراهی حوزه و دانشگاه (1358)[1]

«من از آقایان متشکرم که تشریف آوردند که از نزدیک با هم ملاقات کنیم و مطالبی که به نظرمان می‏رسد در میان بگذاریم و باز تشکر می‏کنم که در این امر انسانی آقایان اظهار تمایل کردند که خدمت بکنند و این خدمتها البته ارزنده است لکن اساس در دانشگاه مطلب دیگری است. روحانیون با دانشگاهی یک مسیر دارند؛ و مسئولیت این دو طایفه از همه طوایف دیگر بیشتر است چنانچه شغلشان شریفتر است برای اینکه با شغل دانشگاهی و روحانی اگر چنانچه به شرایط عمل بشود، انسان درست می‏شود. این است که این شغل، شغل انبیا بوده است. تمام انبیا برای آدم درست کردن آمدند؛ و قرآن کتاب آدم‏سازی است. پس این شغل یک شغل بسیار شریفی است. و مسئولیت بسیار زیاد است؛ برای اینکه در این دو دانشگاه، دانشگاه روحانی و دانشگاه آقایان، در این دانشگاههاست که مقدرات کشور، چیزهایی که باید در کشور درست بشود، منشأ آن این دو دانشگاه است.

اگر گمان کنید که، یا ما گمان کنیم که، علم منشأ سعادت است و لو هر چه باشد، این یک اشتباهی است؛ بلکه گاهی علم منشأ بسیاری از شقاوتهاست: «چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا» حکیم سنائی، ظاهراً مال اوست. اگر روحانی علم داشته باشد لکن ایمان نداشته باشد، مسیرش مسیر انبیا نباشد، منشأ مفاسد بسیار می‏شود. اکثر این دین‏سازیها که بوده است اینها از طبقه ملّاها بودند، ملّاهایی که فقط علم به خیال خودشان کافی بوده است و دنبالش مسیر انبیا نبوده. اگر دانشگاه فقط دنبال این باشد که فرزندان ایران را با معلومات بار بیاورد، معلومات را هی روی هم بریزد، این برای سعادت ملت ما یا فایده ندارد، یا ضرر دارد. یک فرد دانشگاهی که انحراف پیدا بکند غیر از یک فرد بازاری است؛ غیر از یک فرد کشاورز است. یک فرد روحانی که انحراف پیدا کند غیر از یک فرد بازاری و کارگر است. کارگر و بازاری، کشاورز و امثال اینها، چنانچه یک انحرافی داشته باشند، انحراف شخصی برای خودش است؛ لکن انحراف اساتید دانشگاه انحراف خودش تنها نیست، انحراف یک گروه است. چه گروهی؟ آن گروهی که می‏خواهند مملکت را اداره کنند؛ گاهی به انحراف یک کشور منجر می‏شود. انحراف یک روحانی انحراف خودش تنها نیست، انحراف یک ملت است. بنا بر این، این دو طایفه هستند که می‏توانند خدمت بکنند و کشور را نجات بدهند و ممکن است که مسیرشان مسیر حق نباشد و کشور را به تباهی بکشند.

گمان نشود که کسانی که ایمان ندارند اینها هم خدمت به کشور می‏کنند و فرقی ما بین آنها و آن کسانی که ایمان دارند نیست. وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْویً لَهُمْ‏[2] کسی که ایمان ندارد نظیر حیوانات خوراکش هست. یعنی در آخور الاغ، نبی اکرم کاه بریزد یا ابو جهل کاه بریزد، هیچ فرقی به حال او نمی‏کند. او می‏خواهد بخورد. حیوان می‏خواهد، میل دارد کسی تیمارش کند؛ این تیمارکننده علی بن ابی طالب باشد یا ابن ملجم، این فرقی به حالش نمی‏کند. اگر ابن ملجم بهتر تیمار کرد، با او بیشتر رفیق است. این آیه شریفه، که این مطلب را می‏فرماید، دستور کلی است برای شناخت منحرف از غیر منحرف که ما چطور منحرفها را بشناسیم، و چطور غیر منحرفها را. منحرفها آنها هستند که فرقی به حالشان نمی‏کند که این پارک، این اتومبیل، که به دستشان آمده از راه صحیح آمده یا از راه دزدی، خیانت شده است و این به دستش رسیده است یا اینکه نه، روی امانت و روی یک کسب صحیح آمده است؛ هیچ فرقی به حال او نمی‏کند. او اتومبیل را می‏خواهد؛ او خوبی اتومبیل را می‏بیند؛ از کجا آمده، این اصلًا پیش او مطرح نیست؛ چنانچه پیش «انعام»[3] مطرح نیست که از کجا آمد. و آن اشخاص انحرافی نظیر همان حیوانات از کجا آمده مطرح نیست، چه هست مطرح هست. شما می‏توانید جوانها را تربیت کنید به یک تربیتی که تقوا در آن باشد، نظر این باشد که این از کجا آمده است؛ این شغل را کی به او داده است؛ این شغل چه شغلی هست و چه کاری باید اینجا انجام بدهد.

... شما و طبقه روحانیین که هر دو یک شغل دارید؛ هر دو شغل واحد دارید؛ و مع الأسف این دو قشر را که مربی جامعه هستند دستهای ناپاک از هم جدا کرد. ما تا حالا با آقایان روبه نمی‏شدیم. یعنی شما از ما فرار می‏کردید، ما هم از شما، شما ما را قبول نداشتید؛ ما هم شما را قبول نداشتیم. شما برای ما یک چیزی می‏گفتید؛ ما هم برای شما یک چیزی می‏گفتیم. من نه از «شما» مقصودم این افراد است؛ و نه از «ما» مقصودم خودم هستم. لکن قشرها این طور شده بودند، می‏رفتند توی دانشگاهها به دانشجو و به استاد و به غیر استاد و به همه یک صورت بسیار زیبای ظاهری ارائه می‏دادند: این آخوندها مرتجعند! اینها می‏خواهند ما را برگردانند به آن عصر حجر! محمد رضا خان در یکی از حرفهایش، قبل از 15 خرداد،[4] در یکی از حرفهایش گفت که این آخوندها طیاره هم سوار نمی‏شوند!- همان روزها بود که یکی از مراجع‏[5] با طیاره رفته بود مشهد- و اینها با طیاره هم مخالفند. اصلًا با همه اساس تجدد مخالفند. اینها می‏خواهند برگردد به آن وقتی که مثلًا الاغ سواری کنند و بروند این طرف و آن طرف. یا فرض کنید که شمعی بسوزانند! برق را با آن مخالفند. همه آثار تمدن را با آن مخالفند. می‏آمدند پیش شماها یک همچو مسائلی را طرح می‏کردند. یا اینکه آخوندها همه درباری هستند! اینها همه برای منافع دربارها! اصلًا وجود اینها را دربارها آوردند. سلاطین این وجودها را در خارج محقق کردند! می‏آمدند پیش این قشر می‏گفتند: اینها دین ندارند! این بی‏دینها، یک مشت فکلی بی‏دین! و طوری تزریق می‏کردند که مع الأسف بعضی از اشخاص بی‏عمق باورشان می‏آمد. این باور آمدن اسباب این شد که این دو قشر از هم جدا شدند. این به او بدبین شد؛ او به این بدبین شد. چه دو قشری! دو قشری که مربی جامعه بودند. دو قشری که باید- جامعه را- با مساعی هم دست به هم بدهند و جامعه را اصلاح بکنند. اینها را از هم جدا کردند.

دو قشری که اگر این دو قشر در مسیر صحیح باشد، تمام ملت به مسیر صحیح می‏رود. این طور نیست که یک قشر، مثلًا کاسب باشد، که فقط خودش اگر اصلاح بشود، صالح باشد، خودش هست و غیر نیست. دو قشری که با اصلاح این دو قشر جامعه اصلاح می‏شود. دو قشری که‏

إذَا فَسَدَ العَالِمُ فَسَدَ العَالَمُ‏[6]

است. این «عالِم» من نیستم؛ شما هم هستید؛ همه‏مان هستیم. شما همه جزء علما هستید، که اگر چنانچه خدای نخواسته فاسد باشید، عالَم را به فساد می‏کشید؛ و اگر صالح باشید، عالَم را به صلاح می‏کشید. صلاح و فساد یک جامعه به دست مربیهای- آن هست- آن جامعه هست. و آن مربیها شماهایید و قشر روحانی. آنها به یکجور، و شما به یکجور. اما دو طایفه مربی جامعه هستند.

اگر بنا باشد که همان تربیت علمی باشد، شما یک طبیب می‏خواهید درست بکنید، نظر به اینکه این طبیب چه جور باشد نیست؛ این طبیب فردا می‏شود یک کاسب! یک کاسبی که این طور کسب [کند] که یک مریض را معطل می‏کند برای اینکه ویزیت را زیاد بکند! خیلی طبیب خوبی درست شد، از حیث طب بسیار متخصص بود، اما چون اخلاق، اخلاق صحیح نبود، مهذب نشده بود، متقی نبود، خداشناس نبود، این طبیب مریض را معطل می‏کند، امروز یک نسخه‏ای می‏دهد، با دواخانه هم می‏سازد که نسخه را هر چه گرانتر بدهد، این بیچاره را مبتلا می‏کند؛ این نسخه فایده نکرد فردا یک نسخه دیگر! باز همین، باز همین. طبیب، خوب طبیبی بود، یعنی مِن حیث طبابت. یک مهندس درست می‏کنید؛ مهندس در علم خودش خیلی خوب بود؛ اما وقتی که می‏خواهد فرض کنید که یک نقشه‏ای بدهد، یک [طرحی‏] بدهد، با آن استادیهایی که دارد جوری می‏دهد که مفید و صحیح نباشد و منفعت طلبی باشد. و هکذا همه چیز. در قشر ما هم اگر بنا باشد که همین «ملّایی» باشد، این ملّا بسیار ملّای خوبی است، بسیار آدم فهمیده‏ای است، کتاب و سنت را بسیار خوب می‏فهمد، اما اگر چنانچه تقوا در کار نباشد، همین فهم کتاب و سنت موجب اعوجاج مردم می‏شود در سنت، یکجور سنت را بیان می‏کند که منحرف بکند! در کتاب، یکجور کتاب را بیان می‏کند که منحرف بکند. بسیاری از این آدمهایی که منحرف کردند و می‏کنند جوانهای ما را، از اینها هست که در قشر شما و در قشر ما بودند و متقی نبودند؛ الهی نبودند؛ خدایی نبودند. فقط توجه به این بوده است که مقام چه باشد. توجه به این بوده است که حقوق چقدر باشد. تربیت که کردند، تربیت یک اشخاصی را کردند از حیث دانشمندی. دانشمند، لکن دانشمند مضر؛ نه دانشمند مفید؛ نه مثل یک بازاری که اگر مفید هم نباشد، مضر نیست. یک فردی است که مضر است به جامعه.

فرقی ما بین قشر شما و قشر ما در این مسأله نیست، ما هر دو طایفه باید تربیت کنیم قشر جامعه را. ما احتیاج به آدم داریم. مملکت ما احتیاج دارد به اینکه انسان درست بشود در آن؛ مؤمن باشد. این آدمی که از زیر دستگاه شما یا از دستگاه ما بیرون می‏آید، اگر مؤمن باشد، دیگر نمی‏شود که زیر بار ظلم اجانب برود و یا تطمیع بتوانند بکنند او را. این تطمیعها و تهدیدها را همه آنی که تطمیع می‏شود و تهدید [در] آنها اثر می‏کند آنهایی [هستند] که ایمان ندارند. آنی که تقوا و ایمان دارد نه تطمیع در او تأثیر می‏کند- که خیانت کند- برای اینکه ببرد یک چیزی؛ و نه تهدید در او اثر می‏کند؛ برای اینکه تهدیدها را با خلاف تکلیف کردن موازنه می‏کند، می‏گوید نباید بکنم. اگر شما و ما دست به هم بدهیم و یک جامعه توحیدی، به معنای اینکه همه معتقد به خدا، همه معتقد به اینکه یکوقتی کارها جزا دارد، همه معتقد و مؤمن به همه جهات، اگر ما و شما دست به هم بدهیم و جوانها را مؤمن، متقی، بار بیاوریم، مملکتمان تا آخر احیا می‏شود و اگر چنانچه ما کوتاهی بکنیم، این مسئولیت بزرگ را ما به دوش خودمان بکشیم و کوتاهی بکنیم در حق فرزندان این مملکت، فرض کنید چند روزی هم یک چیزی بشود و یک صورتی پیدا بکند، فردا بدتر از این است، به دست این اشخاصی که اعتقاد ندارند؛ ایمان ندارند؛ توجه به مصالح کشور ندارند؛ فقط برای مصلحت خودش می‏خواهد کار بکند. [وضع بدتری پیش می‏آید].

همه اینهایی که این بساط را، این فضاحتها را، در ایران درست کردند و این گرفتاریها را برای ملت ما درست کردند برای این بود که ایمان در کار نبود. اگر ایمان در کار بود ممکن نبود که یک آدم یک قراردادهایی درست کند که حالا دولت ما گرفتارش هستند که ما هر طرف قضیه را بگیریم ضرر دارد! قراردادها جوری درست شده است که هر طرف قضیه را می‏گویند می‏گیریم ضرر برایمان دارد! ماندند چه بکنند. اگر اینها ایمان داشتند، همه چیز یک مملکت را به باد نمی‏دادند؛ برای اینکه چند تا قصر در خارج داشته باشند؛ چند تا بانک را در خارج پر بکنند. ایمان نبوده است که این کارها را کردند.

مبدأ همه خیرات و مبدأ همه ترقیاتی که برای یک مملکت هست، چه در جهت مادیت و چه در جهت معنویت این است که ایمان در کار باشد. باید شما و ما دست به هم بدهیم برای قشر آتیه که اینها مقدرات مملکت دستشان است، ایمان ایجاد کنیم. شما از دانشگاه مؤمن بیرون بدهید؛ ما از مدرسه‏ها مؤمن بیرون بدهیم؛ نه عالِم. عالِم تنها فایده ندارد. البته مؤمن تنها هم مؤثر خیلی نیست. خوب، قشرهای دیگر هم مؤمن هستند. اما عالِم وقتی مؤمن شد، عالِم وقتی متقی شد، آن است که منشأ خیرات و برکات است، و حفظ یک کشور، یا خدای نخواسته از آن طرف به باد دادن یک کشور است. بنا بر این، یک بار سنگینی به عهده ما و شماست و این بار سنگین که به عهده ما و شماست اگر چنانچه درست راه بردیم و به آن شغلی که داشتیم درست عمل کردیم و در کنار علم ایمان را هم تقویت کردیم و برنامه‏ها، برنامه‏های سابق نباشد و یک تحول در برنامه‏ها پیدا بشود و کوشش کنید که برنامه‏هایی که برای عقب نگه داشتن ما بوده است این برنامه‏ها تغییر کند؛ البته در موقعش ما کوشش می‏کنیم؛ اما شما الآن باید کوشش بکنید. برنامه‏هایی که دیگران برای ما درست کردند ما نباید زیر بار آن برویم. ما باید تغییرش بدهیم. تحول می‏خواهد.

بزرگترین تحولی که باید بشود در فرهنگ باید بشود؛ برای اینکه بزرگترین مؤسسه‏ای است که ملت را یا به تباهی می‏کشد، یا به اوج عظمت و قدرت می‏کشد. برنامه‏های فرهنگی تحول لازم دارد، فرهنگ باید متحول بشود. این غیر از سایر ادارات است. فرهنگ؛ غیر جاهای دیگر است. بنا بر این، مشکلات زیاد است و در عین حال که من تشکر می‏کنم از اینکه شما برای مستمندان حاضرید اینکه هر جور خدمتی را بکنید و این هم ارزش دارد پیش خدا و خلق، لکن کار شما، کار اساسی شما، آن است که در فرهنگ است. این یک امر مادی است؛ یک فقر مادی است؛ که البته ارزش دارد که کمک می‏کنید؛ ارزش هم، ارزش معنوی دارد این؛ ارزش اخلاقی دارد؛ لکن آن کار مهم شما آن کارهای معنوی است که باید فرهنگ را یکجوری درست بکنید، فرهنگی را یکجوری بار بیاورید، که برای ملت شما مفید باشد؛ و این نمی‏شود جز که ایمان باشد. اگر یک نفر، دو نفر، در یک جامعه پیدا شد که ایمان هم نداشت لکن کارش خوب بود، میزان یکی- دو تا نیست؛ میزان جامعه است. این طور نیست که اگر یکی پیدا شد، شما حالا بگویید فلان آدم هم پیدا شد و هیچ اعتقادی نداشت؛ لکن آدم صحیحی بود؛ خلاف نمی‏کرد. یکی- دو تا یک نوبری است، اگر صحیح باشد. میزان جامعه است که یک جامعه آیا همین طور ما علم به آن تزریق کنیم و با حربه علم، آن به جان مردم بیفتد؛ یا در دانشگاه همچو تهذیبش کنیم که علمش را برای نفع جامعه به کار ببرد. مثالش را مثل طبیب که عرض کردم، و مثل همه.

در هر صورت، من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را می‏خواهم و سعادتتان را، و دعاگوی همه هستم و خدمتگزار به همه و امیدوارم که همه ما به دردهای حقیقی کشور مطلع بشویم؛ و در درمانش هر کس به اندازه‏ای که می‏تواند کوشش کند. ان شاء اللَّه، سلام من به همه شماها.

[در اینجا یکی از حضار، به نام آقای مهدی محقق، چند کتاب که به قلم ایشان بود به حضرت امام هدیه می‏کنند و می‏گویند که امیدوارند در میزان عدل اسلامی مسائل مورد نظر قرار گیرد، و روش حضرت امام روش پیامبر اکرم است که: الإِسلامُ یَجُبُّ مَا قَبلَه. حضرت امام فرمودند:].

ان شاء اللَّه موفق باشید. من مکرر راجع به این مسائل سفارش کرده‏ام به اشخاصی که در دادگاه هستند. من به اینها دائماً سفارش می‏کنم به اینکه وضعشان چه جور باشد؛ اسلامی باشد ان شاء اللَّه. امیدوارم موفق باشید.» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 467 ـ 474)

ـ سخنرانی در جمع پرسنل سپاه و دادگستری؛ پاکسازی دادگستری و سازمانها (1358)

«این فرصتهایی است که به برکت این نهضت برای ما و شما پیدا شده است ...: پاسداران محترم در کنار ما؛ و اعضای دادگستری باز در کنار ما؛ آن مطالبی که باید صحبت بشود [در] میان بگذاریم، و راه حل هم ان شاء اللَّه پیدا بشود، بیان کنیم. من ابتداءً راجع به پاسداران بعض کلمات را عرض می‏کنم. ما باید از این پاسداران، این جوانهای برومند، این جوانهای زحمتکش، تشکر کنیم که در یکوقتی جزء محرومین بودند و بعد همین محرومین به مملکت خدمت کردند و قیام کردند و با دست همین طبقه این نهضت به اینجا رسید. این یک مطلبی است که برای ما و بر هیچ کس پوشیده نیست که آن طبقه‏ای که این نهضت را به ثمر رساندند، آن طبقه محروم، از زن و مرد بود. اینهایی که در خیابانها ریختند و با صدای «اللَّه اکبر» و با مشت فشرده و با ایمان، اعتنا به قدرتهای شیطانی نکردند همین زنهای محترم و مردهای عزیز محترم بودند که از طبقه محروم در آن رژیم بودند. اینها بودند که توانستند این قدرت شیطانی را بشکنند و این سد را خرد کنند و اینها هستند که از این به بعد باز تکلیف دارند؛ یعنی همه تکلیف داریم.

ما الآن نرسیدیم به آن نقطه‏ای که می‏خواهیم و ملت می‏خواهد و آن نقطه‏ای که اساس برقراری حکومت عدل است. تا اینجا که ما آمدیم موانع را تا یک حدودی رفع کردیم؛ چپاولگرها را تا یک حدودی خارج کردیم؛ لکن باز ریشه‏هایی از آنها هست که اگر به آنها مهلت داده بشود، این ریشه‏ها کم کم ممکن است رشد بکند. حالا چیزی نیستند؛ لکن نباید ما دشمن را حقیر بشمریم. باید توجه کنیم به اینکه الآن توطئه در کار است. در هر جای کشور که می‏رویم توجه می‏کنیم، می‏بینیم که توطئه‏هایی در کار است برای اینکه نگذارند این نهضت به ثمر حقیقی‏اش برسد؛ بلکه به طمع اینکه شکست بخورد نهضت و مسائل سابق باز برگردد. از این جهت ما الآن در یک موضع حساس هستیم که به نظر من حساسترین نقطه تاریخ است. و همه ما، دانه دانه ما، فرد فرد ما، مسئول هستیم. من که یک طلبه هستم مسئول؛ آقایان علما هم که تشریف دارند مسئول؛ شما پاسدارها هم، پاسدارهای محترم هم، یکی یکی مسئول؛ آقایان دادگستری هم یکی یکی مسئول؛ و همه قشر ملت مسئولند. یعنی ما الآن در یک موضعی واقع شدیم که اگر مسامحه بکنیم، من بخواهم کنار بکشم بگویم خوب دیگران بکنند، شما بخواهید کنار بکشید بگویید دیگران بکنند، این اسباب این می‏شود که نتوانیم این نهضت را به آخر برسانیم. الآن همه ما، هر فرد ما، به اندازه خودش می‏تواند یک کاری انجام بدهد. یک پاسدار به اندازه یک نفر مرد شجاع می‏تواند کار بکند، یک اجتماعی به اندازه افرادی که دارد کار انجام می‏دهد و اجتماع از این افراد پیدا می‏شود. اگر فرد خودش را مسئول نداند، اجتماع که از افراد باید پیدا بشود قهراً خودش را مسئول نمی‏داند.

ما الآن همه‏مان در این وقتی که هستیم، همان طور که قبل از اینکه برسیم به این قله بلندی که آن دیوار بزرگ را شکستیم، چطور بود که هیچ توجه نداشتیم که ما شب که برویم منزل شام چه می‏خوریم؛ روز که بیاییم منزل ناهار چه داریم؛ گرفتاری‏مان چه است؛ قرض داریم. هر کس خودش ادراک این معنا را می‏کند که آن روز که فریاد «اللَّه اکبر» می‏کشیدید جز یک نقطه نظر که پیشبرد اسلام باشد چیز دیگر نبود؛ در نظرتان چیز دیگری نبود؛ گرفتاریهای شخصی هیچ مورد نظر نبود. من می‏دانم که در آن حالی که همه با هم داشتند مبارزه می‏کردند، مقابل تانک می‏رفتند، اینها جز اینکه یک پیشرفتی بکنند و اسلام را به پیش ببرند و کشور را نجات بدهند، به آن چیزهایی که مربوط به خودشان بود، احتیاجاتی که داشتند، هیچ توجه نداشتند؛ برای اینکه در راه بودند. نظیر یک قافله‏ای که حرکت می‏کند از یک محلی به محل دیگر؛ مادامی که توی راه است خستگی را نمی‏فهمد، دارد می‏رود؛ وقتی که رسید به آن محلی که منزل است، آن وقت خستگی را ادراک می‏کند؛ کم کم تنبل می‏شود. این نهضتی که با وحدت کلمه همه اقشار ملت ما و توجه و ایمان به خدای تبارک و تعالی پیشرفت کرد و تا اینجا رسید نباید ما خیال بکنیم که ما دیگر تمام شد کارمان؛ پیروز شدیم. این توهّم پیروزی برای ما سستی می‏آورد. وقتی انسان اعتقاد [پیدا] کرد که دیگر کار تمام شده است مثل قافله‏ای است که به منزل رسیده است؛ دیگر نمی‏تواند پا شود یک نیم فرسخ هم راه برود، دیگر می‏افتد. ما باید توجه داشته باشیم به اینکه ما الآن هم بین راه هستیم؛ مراحلی داریم که طی کنیم. و مهمش این ریشه‏های گندیده‏ای است که در کشور ما الآن موجود است؛ آن توطئه‏هایی که در پس پرده الآن می‏شود.

الآن این طور نیست که اینها بتوانند کاری بکنند؛ نمی‏توانند؛ ملت همه باهمند؛ لکن اگر از ما سستی و از آنها تجمع، ما رو به سستی برویم آنها رو به توطئه بروند، کم کم آنها عددشان زیاد می‏شود و عدد ما تحلیل می‏رود؛ و ممکن است یکوقت خدای نخواسته نهضت شکست بخورد. و من به شما برادرها عرض می‏کنم که اگر این نهضت شکست بخورد، ایران تا آخر، تا آخر، دیگر تحت ذلت و تحت رنج است. یک همچو نهضتی در طول تاریخ یکدفعه اتفاق می‏افتد. در تاریخ ایران نمی‏توانید پیدا بکنید. یک همچو نهضتی تاریخ نشان نداده است. یک همچو نهضتی که در ایران در ظرف این یکی- دو سال واقع شده، اگر این نهضت خدای نخواسته فرو بنشیند و به نتیجه نرسد و سستی پیدا بکند، این معنایش این است که تا آخر دیگر ملت ایران، نسلهای آتیه شما هم، تحت رنج و عذاب و اختناق و وابستگی به دولتهای بزرگ باید باشد. از این جهت، الآن به دوش شما جوانهای برومند بسیار عزیز و دوش ما پیرمردهای از کار افتاده یک بار سنگین تکلیف است. یک بار بزرگی است که الآن به دوش ما واقع است. و باید ما با همت مردانه شماها و دعای خودمان این بار را به منزل برسانیم و این آشفتگیها را خاتمه بدهیم و این ریشه‏های فاسد گندیده‏ای که می‏خواهد دوباره رو به رشد برود نگذاریم رشد کند، و نمی‏گذاریم ان شاء اللَّه.

آن چیزی که از شما پاسدارها و سایر رفقای خودتان و همه پاسدارهای ایران، من توقع دارم این است که آن جهات لطیف اسلامی را حفظ کنید. انسان اگر آن جهت روحانیت اسلام را، آن جهت معنویت اسلام را حفظ بکند، یک آدم می‏شود صد تا؛ یک آدم می‏شود هزار تا. مالک اشتر[7] یک نفر نبود، مالک اشتر یک آدمی بود که یک لشکر بود و بیشتر. حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- یک نفر نبود؛ همه عالم بود؛ همه چیز بود، روی آن جهات معنویت و واقعیتی که داشت. انسان مادامی که توجهش به همین مادیات دنیا و جهات پایین است یک نفر است؛ آن هم یک نفر حیوان! ما با حیوانات در این معنا شرکت داریم که همه می‏خوریم و می‏خوابیم؛ این کارهای حیوانی را می‏کنیم. آنی که امتیاز می‏دهد شما را و همه ما را از حیوانات، آن معانی است که در انسان موجود است، بالقوه موجود است؛ و باید بالفعل بشود. آن حظّ الهی و روحانی است که در انسان موجود است و باید رشد بدهد. اگر چنانچه آن حظ معنوی را رشد دادید، یکی‏تان یک فوج می‏شوید. یک نفر، دیگر نیستید. «یکی» می‏شود، یک موجود، می‏شود موجودات. یک قطره می‏شود دریا.

آنچه می‏خواهم من عرض کنم به شما و به وسیله شما به همه پاسدارها- که من دعا به آنها می‏کنم و من خدمتگزارشان هستم- این است که توجه کنید به اینکه یکوقت بر خلاف قواعد اسلام با برادرانتان و با اشخاصی که خیال می‏کنید که اینها مثلًا چه هستند رفتار نکنید؛ نظم داشته باشد. هر اجتماعی با انتظامات می‏تواند رشد بکند. مثلًا اگر بنا باشد که نظامیها آن وضع نظامشان از دست برود، نمی‏توانند کاری انجام بدهند. اگر پایین دستها از آن بالا دستها اطاعت نکنند آشفته می‏شود؛ انسجام پیدا نمی‏کند. اگر بنا باشد که مثلًا پاسدارها برای خودشان یک سرپرستی که اطاعت از آن بکنند نباشد ... یا از مرکزی که باید اطاعت کنند اطاعت نکنند و همین طور خودشان هر کاری دلشان می‏خواهد بکنند این تفرقه حاصل می‏شود، این همان است که پاسدارها را و هر قوای اجتماعی را به تفرقه می‏کشد. مجتمع وقتی که روی یک نظام حرکت بکند کارها را از پیش می‏برد. وقتی متفرق بشود، یکی از این طرف بکشد، یکی از آن طرف بکشد، این تفرقه حاصل می‏شود؛ تفرقه که حاصل شد،[8] نمی‏توانند کار انجام بدهند. شما برای خدا تا حالا کار را رساندید به اینجا و برای خدا از این به بعد هم با هم باشید. باید نظام باشد؛ یک اطاعت. مورد اطاعت اشخاصی که مثلًا بزرگترند یا قرار داده شده‏اند برای شما مثلًا [فرمانده‏]. اطاعت باید باشد تا نظم پیدا بشود.

و از چیزهایی که می‏خواهم به شما عرض بکنم این است که آن طور نباشد که اگر فرض کنیم یک نفر آدم در شهربانی، یک نفر آدم در ژاندارمری، یک نفر آدم در ارتش [را] گناهکار تشخیص دادید، خودتان بروید سراغش و بکِشید ببرید. این موجب این می‏شود که شهربانی تضعیف بشود؛ ژاندارمری تضعیف بشود؛ ارتش تضعیف بشود؛ روحیه‏شان را از دست بدهند. این برای شما مضر است؛ برای کشور شما مضر است؛ برای اسلام شما مضر است. اگر چنانچه تشخیص داده شد به اینکه فلان آدم جنایتکار است، روی این ترتیب [باشد] که رجوع به صاحب‏منصبهای خود آنها [شود]، که این را مثلًا به فلان جا تحویل بدهید. اما خودتان بخواهید بروید و از پشت میز یک نفری را بکشید ببرید، این اسباب تضعیف می‏شود؛ این خلاف قواعد اسلام است. باید ملاحظه بکنید.

باید توجه بکنید. بنا بر این، این مسائل باید درست با یک نظامی پیش برود تا ان شاء اللَّه این ریشه‏ها کنده بشود و شما به مقصد خودتان برسید. و اسلام و احکام اسلام آن طوری که باید تحقق پیدا کند.

سایر مسائل، که حالا نظرم به حرفهای این آقاست که [در] دادگستری هستند، ما یک مسائل اصلی الآن داریم بالفعل و یک مسائل دنبال این مسائل. آن مسئله اصلی که ما الآن داریم این است که همه قوا را روی هم بگذاریم که این مفسده‏هایی که در شرف تکوین است از بین ببریم. این توطئه‏هایی که توطئه گرهای خارج و داخل با هم دارند اجتماع پیدا می‏کنند و می‏خواهند رشدش بدهند نگذاریم رشد پیدا کنند. همه قوا الآن باید مجتمع بشوند: چه قوای پاسدارها، چه قوای ژاندارمری و ارتش و شهربانی، و چه قوای ملت همه با هم باید دست به هم بدهند و یک نقطه نظر داشته باشند؛ همان طوری که قبل یک نقطه نظر داشتند، و آن اینکه این سلسله نباید باشد، و رفت از بین، حالا هم همه یک نظر داشته باشند؛ و آن اینکه این علف هرزه‏ها هم نباید باشند؛ اینها را که از بین بردیم، بازسازی مملکت باید بشود. خیال نکنید که فقط دادگستری تحول باید پیدا بکند؛ فرهنگ هم تحول باید پیدا بکند؛ همه چیز به هم ریخته است، اینها تحول لازم دارند. دادگستری ما امروز دادگستری طاغوتی است؛ فرهنگمان هم همین طور است. همه چیز این طوری است. اینها همه باید در یکوقتی که از این مسئله اصلی ما فارغ شدیم برویم سراغ آن. اگر بنا باشد که حالا ما مسئله اصلی را فراموش کنیم و برویم سراغ این فروع و سراغ احتیاجاتی که هر جایی و هر اداره‏ای دارد، این اسباب این می‏شود که خدای نخواسته آن ریشه‏ها یکوقت رشد بکنند، و ما را برگردانند به آن حال که دیگر نتوانیم بنشینیم یک همچو جایی با هم صحبت بکنیم. الآن این نعمت برای ما پیش آمده است که من طلبه با شما که هیچ وقت با هم نبودیم نشستیم صحبت می‏کنیم. نظامی و پاسدار و پاسبان و ملّا و همه مجتمع می‏شوند در یک محیطی همه با هم می‏نشینند صحبت می‏کنند.

این آزادی برای ما الآن یک نعمتی است که باید قدرش را بدانیم. و همه با هم حفظ کنیم این را. این نعمتی که خدا به ما داده است؛ شکر کنیم این نعمت را و حفظ کنیم این نعمت را و همه با هم به پیش برویم و این نهضت را به آخر برسانیم. وقتی که یک حکومت مستقل و یک مجلسی پیدا شد، همه این مسائلی که این آقا[9] گفتند، و صحیح هم دارند می‏گویند و همه می‏گویند و صحیح هم همه می‏گویند. خیال نکنید که فقط دادگستری این طور است؛ همه جا یک همچو مسائلی هست. لکن الآن مثل این می‏ماند که اگر زلزله مثلًا بیاید، من بخواهم بنشینم مطالعه کنم، آقا هم بخواهند بنشینند، بروند نماز بخوانند، شما هم بخواهید بنشینید کسب بکنید، نمی‏شود این. همه باید بروند آنهایی را که در زلزله گرفتار شده‏اند نجات بدهند؛ نه من می‏توانم بروم سراغ کار دیگر، نه شما. هیچ کدام نمی‏توانیم به احتیاجات فعلی خودمان برسیم. باید آنی که الآن جامعه به آن احتیاج دارد، آنی که کشور به آن احتیاج دارد، آنی که اسلام به ما پیشنهاد می‏کند، آن را الآن تعقیب بکنیم. بعد از اینکه این مرحله تمام شد، آن وقت می‏رسد به مرحله‏های دیگر. البته هم کشاورزی ما الآن ناقص است؛ هم ادارات ما الآن ناقص هستند؛ هم دادگستریمان این طور است؛ هم فرهنگمان هست؛ اینها همه اموری است که معلوم است که احتیاج به پاکسازی دارد؛ لکن وقت دارد؛ الآن زلزله است. ما باید آن ریشه‏ها را بکنیم دور بریزیم که مبادا اینها با هم مجتمع بشوند و یکوقت [توطئه‏ای‏] بکنند. و من امیدوارم که همان قدرت الهی که پشتیبان شما بود و این سد را شکست با همان قدرت این ریشه‏ها را بیرون بریزیم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 475 ـ 481)

ـ سخنرانی در جمع طلاب و دانشجویان؛ توطئه برای ایجاد تفرقه بین اقشار جامعه (1359)

«من باید یک تاریخچه‏ای برای شما آقایان که درک زمان رضا شاه را نکردید عرض کنم تا بفهمید که این دستهایی که در کار است چه دستهایی است. رضا خان بعد از اینکه کودتا کرد و آمد تهران را گرفت، به صورت یک آدم مقدس اسلامی خدمتگزار به ملت درآمد. حتی در جلسه‏هایی که در محرّم انجام می‏گرفت، در تکیه‏های زیادی که در تهران بود آن وقت، می‏گفتند او می‏رود و شرکت می‏کند. و دستجاتی که از نظامیها در تهران بیرون می‏آمد، من خودم دیده‏ام و مجلس روضه‏ای که از طرف خود رضا خان با شرکت خودش تأسیس می‏شد- من یکی‏اش را خودم دیده‏ام- این بود تا وقتی که حکومتش مستقر شد، اغفال کرد ملت را، اغفال کرد همه قشرها را، تا اینکه جای پایش محکم شد. وقتی که جای پایش محکم شد، هدف اول و آن چیزی که در رأس برنامه‏ای بود که برای او تنظیم کرده بودند، تضعیف روحانیت بود. شروع شد برنامه به تضعیف این قشر. برنامه این بود که این قشر در بین ملت حیثیت خودش را از دست بدهد، تا اینکه بتوانند کارهایی که می‏خواهند انجام بدهند. روزنامه‏نویسهای آن وقت و رسانه‏های گروهی آن وقت و قلمداران آن وقت مجهز شدند و همه به ضد روحانیت مشغول کار شدند. طوری کردند که روحانیت را منزوی کردند. و حتی در ماشینها و تاکسیها سوار نمی‏کردند اینها را. تبلیغات به طوری دامنه‏دار بود که جوانهای ما را حتی جوانهای متدین را منحرف کردند. اول هدف، روحانیت بود. این مدرسه فیضیه را که ملاحظه می‏کنید، که آن وقت شاید ششصد- هفتصد نفر طلبه در خود مدرسه فیضیه ساکن بود، روز نمی‏توانستند در مدرسه باشند، فرار می‏کردند به باغات شهر و آخرهای شب می‏آمدند، برای اینکه مأمورها دنبال این بودند که اینها را بگیرند و ببرند و عمامه‏هاشان را بردارند. علمای تهران را تعقیب می‏کردند. و بعضی از اشخاص موجه از علما را در کلانتری می‏بردند و همان جا لباسشان را می‏بریدند که بلند نباشد، لباس روحانی نباشد، همان جا قیچی می‏کردند. آن چه دستی بود که روحانیون را در آن روز سرنگون کرد و کوبید؟ و در عین حال که آن همه کوبیدند روحانیون را، مع ذلک گروهی که فقط قیام کرد در مقابل رضا خان، همان روحانیون بودند. یک دفعه از تبریز علمای تبریز، یک دفعه از خراسان علمای خراسان، یک دفعه از اصفهان که این از همه دامنه‏اش زیادتر بود. علمای اصفهان آمدند به قم و علمای بلاد هم به اینها متصل شدند، و مع الأسف همه قیامها را شکستند. قم هم که قیامش اساسی‏تر بود، بسیاری از اینها را آمدند بازی دادند، اغفال کردند. و از قراری که می‏گفتند در رأس آنها که مرحوم «حاج آقا نور اللَّه اصفهانی» بود، از قراری که گفتند، او را هم مسموم کردند و همان قم فوت شد.[10] این چه دستی بود که روحانیون را این طور کوبید و روی چه مقصدی بود؟ آن چه دستی بود که روحانیون را با قشر دانشگاهیها آن طور از هم جدا کرد که در دانشگاه اسم یک روحانی را نمی‏شد ببری، و در مدرسه فیضیه هم دانشگاهی را؟ این چه دستی بود که اینها را از هم جدا کرد و با هم دشمن کرد؟ و این چه دستی بود که دانشگاه ما را به آن صورت درآورد، که اشخاصی که از آن بیرون آمدند، مگر یک دسته متعهد، انحرافی بودند، و گرایش به مکتبهای دیگر داشتند؟ و آن چه دستی بود که در همین زمانی که انقلاب پیروز شد دانشگاه را به صورت یک دژ جنگی درآورد؟ و آن چه دستی است که الآن مشغول کار است و می‏خواهد باز روحانیت را بکوبد؟ اینها چه دیده بودند از روحانیت، و اخیراً چه دیدند که این طور در فکر اینند که در بلاد شروع کردند که باز همان مطالبی که زمان رضا خان بود اعاده کنند، و به روحانیین و معممین جسارت کنند و اهانت کنند؟ روحانیون مگر چکاره‏اند و آنها چه دیده بودند؟ این چه دستی است که این دو قشر را از هم این طور جدا کرده بود و حالا هم جدا کرده است؟ مگر ان شاء اللَّه به فضل الهی اینها با هم پیوند کنند.

اینها با مطالعه‏های طولانی که از مردم شرق و مسلمانان و بلاد اسلامی دارند و داشته‏اند، و کارشناسهای آنها در این بلاد اسلامی با شکلهای مختلف آمده‏اند و مطالعه کرده‏اند و بررسی کرده‏اند، این را یافتند که توده‏های مسلمین با روحانیین نزدیکند، و روحانیین در آنها نفوذ دارند. در هر شهری ملّای آن شهر، امام جماعت آن شهر با مردم روابط دارد و مردم از او حرف شنوی دارند، پس اگر بخواهند این ملت را بشکافند و تحت سلطه بیاورند باید مردم را از این روحانیین جدا و آنها را از آنها جدا کنند. خوب، بین دانشگاه و روحانی چرا این طور اختلاف ایجاد کردند، که در دانشگاه نشود اسم روحانی را برد، و دانشگاهی که بخواهد نماز بخواند به طور قاچاق نماز بخواند، و در مدرسه‏های ما هم اگر اسمی از دانشگاه بیاید، او را به خوبی دریافت نکنند. این هم روی همان مطالعاتی که آنها دارند، و این دیگر واضحتر است که این دو قشر، مغز متفکر جامعه هستند. این دو قشر را اگر از هم جدا کنند می‏توانند کارهایی را که می‏خواهند، انجام بدهند. و این دو قشر اگر با هم اتصال پیدا بکنند، آنها نمی‏توانند مقاصد خودشان را انجام بدهند. و لهذا قلمها و نطقها و رسانه‏ها و اینها که در خدمت اجانب بود، به کار افتادند، اینها را از هم جدا کردند و دشمن کردند. و در هر قشری هم ایجاد اختلافات کردند. حالا که اینها دیدند، آن قدرت اسلام را دیدند و قدرت روحانیون را دیدند و قدرت دانشگاه را دیدند، که یک همچو قدرت شیطانی را اینها، با هم وقتی که شدند سرنگون کردند، که در دنیا کسی احتمال این را نمی‏داد که بتواند ایران این مرد خائن‏[11] را بیرون کند؛ زیرا همه قدرتها پشت سر او بودند، همه قدرتها چه قدرتهای غیر اسلامی که مهم امریکا بود، برای شوروی هم و چه حکومتهای انحرافی بلاد مسلمین، تمام اینها طرفدار او بودند. شاهدیم که ما وقتی در عراق خواستیم که شروع کنیم به طور بارزی به مقابله با شاه، عراق نگذاشت ما آنجا بمانیم. و وقتی خواستیم به کویت برویم، کویت هم نگذاشت که ما وارد بشویم. و من دیدم که ما در هر یک از بلاد مسلمین برویم، همین حرف است. و خدا خواست که بهتر بشود و ما رفتیم به یک محلی که تحت سیطره ایران‏[12] نبود. گرچه آنجا هم ابتداءً با ما مخالفتهایی شد، لکن کم کم آن مخالفتها تخفیف پیدا کرد. اینها امروز از زمان رضا شاه بیشتر در فکر هستند، زمان رضا خان مطالعات بود و ذهنیات که اگر روحانی با دانشگاهی پیوند کنند و اگر روحانی قدرت روحانیت خودش را دارا باشد، نمی‏گذارد که ما آن طور که می‏خواهیم استفاده کنیم از ایران. این یک ذهنیتی بود، مطابق با واقع هم بود، اما ذهنیت بود. امروز آن ذهنیت دیگر برای آنها عینی شد؛ دیدند که از روحانیت شروع شد، و دانشگاهها هم آن قدری که متعهد بودند پیوند کردند، و آنها هم که نبودند، الزام پیدا کردند به اینکه هم صدا باشند، و سایر قشرها هم، همه ملت. اینها دیدند که این روحانیین، در عین حالی که آنها خیال می‏کردند که نفوذ دارد، لکن نمی‏دانستند این قدر نفوذ دارد. آن وقتی که شاه به عذرخواهی افتاد، شاه مخلوع به عذرخواهی افتاد، و شریف امامی‏[13] را آورد روی کار، اینها هی گفتند که خوب، ما اشتباه کردیم، ما نمی‏دانستیم که مردم این طور روحانیت را می‏خواهند و ما این اشتباه را برمی‏گردانیم، ما خدمت می‏کنیم به روحانیون. از این چرندها شروع کردند گفتن برای اغفال، لیکن خوب، دیگر گوشها نمی‏شنید.

اینها امروز دیده‏اند قدرت اسلام را، دیده‏اند که یک جمعیت سی و پنج میلیونی که آن جوانهایی که بتوانند کار بکنند شاید پانزده میلیون، هجده میلیون، بیست میلیون باشد، بدون اینکه دارای یک تجهیزاتی باشند، و بدون اینکه تربیت نظامی دیده باشند، اینها با مشت غلبه کردند بر همه قدرتها، و آن کسی را که آنها همه می‏خواستند نگه دارند نتوانستند. اینها عینی شد برایشان که اسلام چقدر قدرت دارد. حالا بدتر و بیشتر درصدد این هستند که اسلام را نگذارند تحقق پیدا کند. این سنگربندیها که در دانشگاهها شد برای چی بود و کی‏ها بودند؟ آنهایی که میل داشتند که دانشگاه که تبدیل شده بود به یک غرب ساختگی، غربزده ساختگی، برگردد به یک دانشگاه اسلامی، که وقتی ولیده او می‏آید، نتیجه او بیرون می‏آید، افراد مسْلم و متعهد باشد؛ اینها بودند که سنگر گرفتند؟ یا همانها بودند که همان قلم و همان قدم و همان چیزهایی که زمان رضا خان می‏خواستند بشکنند این اسلام را و این قدرت را؟ اینها هستند که سنگرگیری کردند.

ما که می‏گوییم انقلاب فرهنگی، و البته در همه چیز باید باشد، لکن باید مخلوط نکنیم امور را به هم. اینهایی که در انقلاب فرهنگی هی صحبت می‏کنند و صحبت کردند، و من شنیدم اینها مخلوط می‏کنند امور را به هم، و این راه را دور می‏کند. دانشگاه و فیضیه، باید فقط راجع به دانشگاه شروع کنند، کار به این نداشته باشند اقتصاد ملت چیست. اگر دانشگاه بیاید راجع به اقتصاد بخواهد فرهنگ را جاری کند و فرهنگ اسلامی درست کند، از فرهنگ اسلامی دانشگاه هم بازمی‏ماند. و اگر قشری دیگر که می‏تواند انقلاب فرهنگی در مثلًا ارتش بکند، بیاید بخواهد مخلوط کند و انقلاب فرهنگی را در دانشگاه بخواهد بیاید عمل کند، آن کار خودش هم از دستش می‏رود.

باید هر قشری در همان محل خودشان و در همان بنگاهی که آنها جزئیت دارند در آنها و عضویت دارند در آنجا، همان را مشغول بشوند. نه شما انقلاب اقتصادی را دنبالش بروید، نه آنهایی که می‏خواهند انقلاب اقتصادی درست کنند بیایند دنبال دانشگاهها. و من به شما حالا دارم عرض می‏کنم که این اختلاطها، البته افرادی هم که این اختلاطها را می‏گویند من سراغ ندارم که افرادی باشند که خدای نخواسته خیانتکار باشند، اغفال می‏شوند. اینهایی که می‏خواهند، می‏گویند همه را باید با هم درست کرد و جدا نمی‏کنند، قسمت قسمت نمی‏کنند، همه چیز را، یعنی این دستگاه را با آن دستگاه، آن دستگاه را با آن دستگاه، و روی هر یک علی‏ حده متخصصان خودشان، متخصصان آن بنگاه مشغول کار نمی‏گذارند بشوند، اینها محتمل است که اغفال شده باشند. نباید ما وقتی می‏خواهیم دانشگاه را درست بکنیم و یک انقلاب فرهنگی در دانشگاه درست بکنیم، بیاییم همه چیز را با هم مخلوط بکنیم. همه جا باید چه بشود، اما هر کدام در محل خودش. بازار باید درست بشود، لکن دانشگاهی به بازار کاری نباید داشته باشد. بازار یک دسته‏ای باید بروند و آنجا انقلاب اسلامی و فرهنگی را در آنجا پیاده کنند. اینها یک دسته بازاری متعهد باید باشند.

ارتش هم باید انقلاب در آن پیدا بشود. و امید است که بسیار وقتش شده باشد، لکن ارتش نباید کار داشته باشد که دانشگاه چه می‏گذرد در آن، به او چه ربطی دارد. در عین حالی که همه با هم پیوند هستند، لکن هر کدام کار خودشان را باید انجام بدهند. پیشتر گفتند که در آن تعزیه‏هایی که در می‏آوردند، سابقاً، می‏گفتند که «شمرِ» خوب آن است که «شمر» باشد، اگر بنا باشد که شمر هم وقتی صحبت می‏کند یا شعر می‏خواند مثل امام حسین بخواند این شمر نیست. در عین حالی که همه بنگاه واحد بودند و همه با هم می‏خواستند یک صحنه‏ای را درست کنند، لکن هر کس کار خودش را باید خوب انجام بدهد، نباید او دخالت کند در کار دیگری. اگر هر کدام دخالت کنند در کار دیگری، صحنه، صحنه خوب نمی‏شود. ما هر کدام باید کار خودمان را خوب انجام بدهیم. اگر هر کسی در هر کاری دخالت بکند، هیچ کدامش را نمی‏تواند انجام بدهد.

و من حالا به شما عرض می‏کنم که قلمها، قدمها، نطقها، شیطنتها دنبال این است که نگذارند شما ادامه بدهید به این چیزی که مشغول شده‏اید. آنها می‏خواهند نگذارند که قشر روحانی با قشر دانشگاهی یکی بشود. شما الآن اول کارتان است، تازه شروع کرده‏اید، ممکن است به حسب حدسی که من می‏زنم که بیایند بیخ گوش اشخاصی که در فیضیه و در جاهای دیگر، در مراکز علمی هستند، بیخ گوش آنها چیزهایی بخوانند که نتیجه‏اش این باشد که شما با این دسته‏ها کنار بروید، و بیایند بیخ گوش دانشگاهیها مطالبی بگویند که شما را از آنها جدا کنند. اینها صدمه دیده‏اند از اتحاد این ملت. اینها از اسلام الآن ترسیدند، به طوری که دیدند خارجاً چه جور واقع شد. اینها می‏بینند این تظاهرات شما را، اینها می‏بینند این اجتماعات شما را و این فریاد اسلامی شما را و ناراحت می‏شوند.

چند روز پیش از این در یک نوشته‏ای دیدم که می‏گوید که چرا از ملی می‏ترسید شماها؟ چرا نمی‏گویید مجلس شورای ملی؟ من به آن آقا می‏گویم، شما چرا از اسلامی می‏ترسید؟! ما این ملی که مجلس شورای ملی باشد، حالا بیش از پنجاه سال از آن می‏گذرد، و ما یک اثر صحیحی از آن ندیدیم. هر وقت یک آدم صحیح پیدا می‏شد، پنجاه نفر هم از نوکرهای استعمار پیدا می‏شدند و او را می‏کوبیدند. من می‏گویم به اینها که ما تابع این ملت هستیم، این جمعیت. ما که خودمان برای خودمان یک کاره نیستیم، ما می‏خواهیم ببینیم خواست این 35 میلیون جمعیت چی است. ما دیدیم که خواست این 35 میلیون جمعیت این بود که ما اسلام را می‏خواهیم. در تمام صحبتها از اول تا آخر این نبود که ما ملی‏گرا هستیم. ملی گرایی بر خلاف اسلام است. اسلام آمده است که همه را یک نحو به آن نظر بکند، همه جوامع را. ملی گرایی این است که الآن در امریکا بین سیاهها و سفید دارد واقع می‏شود، و این کارتری که دعوی این را می‏کند که من طرفدار بشر هستم، این سیاهان را این طور می‏کشد و این طور آزار می‏دهد. ملی گرایی این است که بعضی از این دولتهای عربی می‏گویند عربیت و نه غیر. ملی گرایی این پان‏ایرانیسم است، این پان‏عربیسم است، این بر خلاف دستور خداست و بر خلاف قرآن مجید است. ما که می‏گوییم که جمهوری اسلامی، مجلس شورای اسلامی، برای اینکه از آن امامزاده ما معجزی ندیدیم! پنجاه سال است، بیشتر، ما را عقب راندند، پنجاه سال بیشتر است که اینها کارشکنی کردند.

در طول مدتی که مجلس شورای ملیِ آنها بود، حتی یک دفعه نشد که مردم، مردم سراسر کشور، آزاد رأی بدهند. آن وقتی که رضا خان نبود و محمد رضا خان نبود و زمان قاجار، من یادم هست، آن وقت خانها بودند، شاهزاده‏ها بودند، خانها دسته دسته این مردم را به زور می‏آوردند و به صندوقها رأی برای خودشان می‏گرفتند، مردم هیچکاره بودند، نمی‏دانستند چیست، یک ورقه‏ای را به آنها می‏دادند، اینها هم می‏آوردند تو صندوق می‏ریختند. زمانی که رضا خان سلطه پیدا کرد، و محمد رضا سلطه پیدا کرد که همه می‏دانید که یعنی زمان محمد رضا را اکثراً دیدید که به مردم ارتباطی نداشت. خود محمدرضا گفت، در یک گفتگویی گفته است به اینکه لیست این وکلا را از سفارتخانه‏ها می‏فرستند پیش ما، می‏خواهد بگوید حال این جور نیست، می‏فرستادند پیش ما و ما همانها را ملزم بودیم که تعیین کنیم. این یک اقراری است از یک کسی که به غصب سلطنت بر این مملکت می‏کرد، و مطلع بود بر مسائل. و این ما را می‏شناساند که به ما می‏فهماند که افرادی که آن وقت در این مجالس بود چه اشخاصی بودند. افرادی بودند که با لیست سفارت امریکا یا با لیست سفارت شوروی تحمیل می‏شدند. این حرفی است که محمد رضا گفت که لیستها را می‏فرستادند. این را برای این تعریف کرد که می‏خواست بگوید من دیگر این طور نیستم. حتی پدرش را تضعیف کرد که خودش رو بیاید و مردم به خودش توجه پیدا کنند. این اقراری بود که ایشان کرد که لیست را می‏فرستادند و ما مجبور بودیم که همان لیست را، افراد را تعیین کنیم. این نمایانگر این است که اینهایی که تو مجلس شورای ملی بودند نه شورای اسلامی، اینها چه اشخاصی بودند؛ اینها نوکرهایی بودند که نوکرهای خارجی بودند، و با زور این نوکر بزرگها، اینها می‏رفتند در مجلس.

در طول تاریخ مشروطیت نمی‏توانید پیدا کنید که همه ایران خودشان رأی داده‏اند، حتی در آن دوره‏های اول، بله، تهران در آن دوره‏های اول خودشان رأی می‏دادند، لکن در تهران خانها نمی‏توانستند کاری بکنند، اما در شهرهای دیگر و در دهات و در این طور چیزها این خان خانی بود، و همان اشراف و همان خانها مردم را می‏بردند به آن کسی که نظرشان بود رأی می‏دادند. شما امسال سال اولتان است که دارید یک مجلس اسلامی روی خواست ملت می‏بینید. در تمام ایران اگر هم یک چیزی باشد قضیه این نبوده که به زور آوردند رأی دادند؛ قضیه این است که یک تقلبی کردند یا یک انحرافی حاصل شده، آن هم آن مقداری است که دیده‏اند چیز ناچیزی بوده. این طور آزاد مردم بروند و آن طور زن و مرد، بچه و بزرگ، آنهایی که می‏توانستند رأی بدهند، آزاد بروند آنجا رأی خودشان را بریزند. خوب، شما تهران را دیدید، قم را دیدید، بعضی جاها هم دیدید، باز آنجا شنیدید. اینها نمی‏خواهند که یک همچو مجلسی که مال ملت است و مال اسلام است و افرادش به حسب غالب، اسلامی هستند، الّا آنجاهایی که قالب زده‏اند، نمی‏توانند ببینند این را. اینها نمی‏توانند ببینند که دانشگاهی و روحانی زیر یک سقف جمع شدند، با هم مخلوطند.

من تنبه به شما می‏دهم که اینها مشغولند که شما را از هم جدا کنند. شما الآن یک نهال کوچکی هستید که تازه، این ارتباطتان تازه‏رس است. باز شروع شده است الآن، نرسیده به جایی، و شما همه در هدف آنها واقع هستید که نگذارند، نگذارند در دانشگاه یک کار مثبتی انجام بگیرد، اگر شد با تفنگ و با سنگرگیری و اگر این نشد، با شیطنت. آن چه دستی است که در دیوارهای دانشگاه آن شعارها را می‏نویسد؟ آن چه می‏خواهد بکند؟

آنکه جمع می‏کند جمعیت را، و بر خلاف اسلام چیز می‏گوید، چه نظری اینها دارند؟

اینها واقعاً اشخاصی هستند که می‏بینند دانشگاه و روحانیون مضر به ملت هستند، و چون اینها ضرر برای ملت دارند، می‏خواهند اینها را از بین ببرند. خوب، همین طایفه‏ای هستند که روبروی این ملت تفنگ می‏کشند و اسلحه دارند، و الآن هم اسلحه‏هایشان در محلهایی هست برای یکوقتی که فرصت پیدا بکنند. همینهایی هستند که می‏خواهند کردستان به همان انقلاب و این طور چیزها باشد. و بحمد اللَّه آنجا تصفیه شد و تصفیه می‏شود. همینهایی هستند که تفنگهایی که دارند و چیزهایی که دارند، مارکهایی که دارد معلوم است از اسرائیل هست، از شوروی هم هست، از طرفین قضیه. اینها اسلام را می‏بینند که مقابلشان می‏ایستد، آن بزرگترها، اینها که بچه‏اند، آن بزرگترهایی که اینها را هدایت می‏کنند، و اینها را وادار می‏کنند به امور. اینها دیدند که اسلام چنانچه باشد، روحانی و دانشگاهی اگر با هم باشند، این دو مغز متفکر با هم جوش بخورند، قهراً سایر مردم هم با اینها جوش می‏خورند، نمی‏توانند دوباره برگردند به اینجا و کارهایی که می‏خواهند انجام بدهند.

اینها می‏دانند حالا که هیچ کودتایی در ایران نمی‏تواند درست باشد، کسی هم فکرش نمی‏تواند باشد، از خارج هم هیچ کسی نمی‏تواند در اینجا بیاید و دوام بیاورد. اینها از افغانستان هم یک درسی گرفته‏اند که همه سلاحهای مدرن را آوردند و همه هلیکوپترها و طیاره‏ها، و حتی نظامیهای تدریب شده‏[14] را آوردند افغانستان، لکن نتوانستند ملت افغانستان را خاضع کنند، و هر روز رو به شکستند. افغانستانی که دولتش با آنها موافق است، و آن اشخاصی که تبع دولتش هستند با آنها موافق هستند. ایرانی که دولت و ملت دیگر نیست و همه باهمند، همه دستشان توی دست هم است، اینها نمی‏توانند در اینجا بیایند و یک- مثلًا- کاری انجام بدهند. علاوه خدای تبارک و تعالی با ماست. ما برای خدا می‏خواهیم این اجانب را از کشورمان بیرون کنیم، و اینهایی که خلاف اسلامند عذرشان را بخواهیم، یا هدایتشان کنیم. وقتی ما برای خدا می‏خواهیم این انجام بگیرد، خدای تبارک و تعالی با ما همراهی می‏کند، لکن به این شرط که ما همان طوری که اول انقلاب و در جوشش انقلاب همه مقصدها را کنار گذاشته بودیم و یک مقصد داشتیم و آن جمهوری اسلامی و اسلام، و هیچ یک از ما دنبال این نبودیم که شب شاممان چی است، یا در اداره منصبمان چی است، همان طور پیش برویم. شما خیال نکنید که دیگر حالا گذشت و تمام شد و حالا برویم سراغ زندگی‏مان، نخیر.

اگر بخواهید یک زندگی با شرافت داشته باشید، با عزت داشته باشید، باید از این چیزهایی که القا می‏کنند به شماها، یعنی به ملت، القا می‏کنند به اینها، که جمهوری اسلامی هم آمد و کاری انجام نداد، این برای این است که دلسرد کند شما را از جمهوری اسلامی، نقشه است که شما کنار بروید، جمهوری اسلامی را بکوبند و تمام کنند. در صورتی که در این یک سالی که جمهوری اسلامی بوده است، با همه کارشکنیهایی که از همه جا شده است، به قدر طول سلطنت این دو مرد خائن‏[15] خدمت شده است به این مردم. دهاتی که هیچ نداشتند در طول سلطنت غاصب این دو تا خیانتکار، همه را از همه چیز محروم کرده بودند، الآن در بسیاری از جاها خدمت مشغول شده است و مردم، خود ملت و دستگاههای دولتی و ملی با هم دست به هم گذاشته‏اند و آباد کرده‏اند آنجاها را.

ملت ما نباید گوشش به حرف این اشخاصی باشد که بر خلاف اسلام شعار می‏نویسند، نباید حرفهای آنها را گوش کند که کاری انجام نگرفته. اگر هیچ کاری انجام نگرفته بود الّا اینکه من و شما حالا آزاد می‏توانیم اینجا بنشینیم صحبت کنیم، از آزادی بهتر یک چیزی ما داریم در دنیا؟ اگر هیچ کاری انجام نگرفته بود الّا اینکه دست اجانب از مملکت ما قطع شد، و لو حالا ریشه‏هایش یک قدری هست، اگر هیچ نشده بود، اینها را نباید ما چیز حساب کنیم؟ ما نباید رفتن محمد رضا را که با آن همه قدرت بود یک چیزی حساب کنیم؟ جمهوری اسلامی آمد و هیچ کاری نکرد! پس این چیست؟ حالا باز محمد رضا توی مملکت ماست و سلطنت می‏کند، و ساواک هم مشغول به نانجیبی‏های خودش است؟ اینها جوانها را می‏خواهند گول بزنند، و جوانهای ما الحمد للَّه بیدار شده‏اند و گول نمی‏خورند به این زودی. اینهایی که شما را می‏خواهند سرد کنند، و اینکه کاری انجام نشده است و چیزی نشده است، شما می‏خواهید چه کاری انجام بشود؟ در ظرف یک سال و چند ماه تمام نهادهایی که برای یک کشور اسلامی است تمام تحقق پیدا کرد. در هیچ جای دنیا همچو چیزی نبوده، جاهای دیگر بیست سال، سی سال، پنجاه سال وقتی انقلاب کردند باز نتوانستند قانون اساسی داشته باشند. عراق الآن هم قانون اساسی ندارد، الآن هم چند نفر دور هم نشسته‏اند با زور به مردم حکومت می‏کنند. اما ایران از باب اینکه، از خود مردم بود این جوشش، از متن جامعه بود این انقلاب، و همه هم اسلامی بودند، همه آن چیزهایی که باید برای یک مملکتی اساس مملکت باشد انجام گرفته. ما دیگر چیزی، معطلی در این باب نداریم. بعد باید سازندگیها بشود که ان شاء اللَّه مشغولند و خواهد شد. شما را بازی ندهند این قلمهای مسموم، این مجله‏ها و بعضی روزنامه‏هایی که در خدمت دیگران هستند، و مع الأسف به آنها اجازه نشر می‏دهند هر روز، اینها شما را اغفال نکنند. آن چیزهایی که به بیخ گوش شما در دانشگاه می‏خوانند، یا در مدرسه- مثلًا- فیضیه می‏خوانند، به گوشتان نرود. این اجتماعی که شما با هم کردید الآن هدف واقع شدید از برای آنهایی که با اسلام مخالفند، و با دانشگاه مخالفند، و با فیضیه مخالفند، الآن شما هدف آنها هستید. ادامه دادن کار، بالاتر از ایجادش است، ایجاد را می‏شود، سه روز رفتید در قم و بحمد اللَّه با هم صحبت کردید و تفاهم کردید، و الحمد للَّه با هم نزدیک شدید، لکن ادامه این مهم است. باید شما قرار بدهید هر چند روز، هر چند وقت یک دفعه با هم اجتماع کنید و با هم یکصدا باشید.

و من امیدوارم که این ائتلاف شما با هم یک امر بسیار مبارکی باشد. و با این ائتلاف بتوانید دانشگاهها را، مراکز علمی را به صورت اسلامی درآورید. ما هر بنگاهی را که، هر کارخانه‏ای را، از آن چیزی که بیرون می‏دهد می‏فهمیم چیست. آن کارخانه‏ای که شکر بیرون می‏دهد می‏بینیم شکرش چطور است. می‏فهمیم کارخانه‏اش چطور است. آنکه فرض کنید که فاستونی بیرون می‏دهد ما می‏فهمیم چطور است. ما از این محصول کارخانه دانشگاهمان باید بفهمیم چی بوده، این محصولش چه بوده. این آقایانی که می‏گویند که ما خودمان در این یک سال، دانشگاه را چه کردیم، در این یک سال ما ببینیم این آقایان چه کرده‏اند؟ محصولش چه بوده؟ در این پنجاه سال محصولش چه بوده؟ در این پنجاه سال مثلًا یک میلیون دانشگاهی ملت برای ملت خدمت بکند نه برای دیگران، درست شده است؟ دانشگاه بیرون داده است افرادی که نظرشان این باشد که برای ملتشان کار بکنند و به دیگران مربوط نباشند؟ این کمونیستها از کجا آمده‏اند؟ این مارکسیستها از کجا آمده‏اند؟ از توی دانشگاهها. ما معلمها را از اینها می‏فهمیم. ما می‏فهمیم که دانشگاه داخلش چه بوده؛ برای اینکه محصولش این است. یک عده‏ای البته متعهد هستند، در هر جا هستند. اما دانشگاهی که چند میلیون جمعیت در آن باید باشد، و در عرض این پنجاه سال باید بیشتر از صد میلیون جمعیت از آن بیرون آمده باشد و آمده و رفته باشد، اگر بنا بود که این دانشگاه یک محصول دلخواهی داده بود بیرون، حالا گلستان بود مملکت ما، محتاج به جنگ نبودیم، محتاج به نهضت نبودیم، محتاج به انقلاب نبودیم. محصول آنجا یک محصول نامطلوبی بود که در هر پستی وارد شدند برای اجانب کار کردند. اینهایی که در این پستها وارد شدند، برای کی کار کردند؟ برای ملت کار کردند؟ اینها محصول همین دانشگاه بودند، و از دانشگاه آمدند در وزارتخانه‏ها در رأس امور واقع شدند، و همه‏اش برای اجانب کار کردند. اگر اینها برای ایران کار کرده بودند، اگر دانشگاه در خدمت ایران بود، حالا ما دیگر محتاج بودیم که جنگ و نزاع کنیم؟ دانشگاه دیگر مرکز این سنگربندیها می‏شد؟ ادارات ما به این صورت در می‏آمد که نکنند کار را، کم کاری بکنند و بیحالی بکنند؟ دانشگاه نتوانسته آن خدمت خودش را بکند به این ملت. دانشگاه در خدمت دیگران بوده است. جوانهای ما را دانشگاهها این طور کردند. الآن هم دنبال این هستند که نگذارند این دانشگاه یک دانشگاهِ در خدمت خود مردم باشد. ما که می‏گوییم دانشگاه اسلامی، ما می‏خواهیم که یک دانشگاهی داشته باشیم که روی احتیاجاتی که این ملت داشته باشد، کرسی داشته باشد و برای ملت باشد. تربیت نبوده است در این دانشگاه، تربیت بر ضد بوده است.

آموزش و پرورش لفظی بوده است که وزارت آموزش و پرورش! نه آموزش، آموزش بوده، نه پرورش، پرورش. آموزش این بوده است که جوانهای ما را گرایش غربی و شرقی می‏دادند، و پرورش هم این بوده است که لا ابالی بار می‏آورده‏اند، و همین چیزهایی که می‏بینید.

حفظ کنید این وحدت خودتان را، اینها الآن هجوم می‏آورند که از دستتان بگیرند این را. بخواهید کشورتان کشور مستقل و خودتان اشخاص آزاد باشید، این را تعقیب کنید. و شما دو قشر با هم ارتباط دائم داشته باشید. و برنامه‏ها را خود دانشگاهیها و خود علمای حوزه‏ها برنامه‏ها را تنظیم کنند، که یک آموزش موافق با احتیاج مملکت، نه یک چیزهایی را بخوانند که اصلًا به درد ما نمی‏خورد، خیلی از چیزها هست که اصلًا به مملکت مربوط نیست، و یک پرورش صحیح، که از دانشگاه وقتی بیرون می‏آیند مستقل در فکر باشند، مستقل در عمل باشند، تحت تأثیر گرایشهای شرقی و غربی نباشند، خدمتگزار به کشور خودشان باشند نه خدمت به دیگران بکنند. این معنی انقلاب دانشگاه است. ما انقلاب دانشگاه را از محصولش باید بفهمیم. اگر ان شاء اللَّه بعد از چند سال دیگر محصول، محصولی شد انسانی، محصولی شد اسلامی، محصولی شد که برای کشور خودشان زحمت می‏کشند و کار می‏کنند، می‏فهمیم تحول پیدا شده. و چنانچه همان باشد و از آن کمونیست بیرون بریزد، و مسلمانها را از آن طرف بریزند، کمونیست از آنجا در بیاورند، اگر این طور باشد ما تا ابد لنگ هستیم و منتظر بدترش باید باشیم. لکن ما امیدواریم که خدای تبارک و تعالی، با ما همراهی و کمک کند، و به زحمتهای شما علما و شما دانشمندان، ان شاء اللَّه ما به واسطه زحمات شما مملکتمان اصلاح بشود. و السلام علیکم و رحمة اللَّه» (صحیفه امام، ج‏12، ص: 328 ـ 343)

ـ پیام به ملت ایران؛ تجلیل از رزمندگان اسلام و تبریک فتح خرمشهر (1361)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

با تشکر از تلگرافاتی که در فتح خرمشهر به این جانب شده است، سپاس بی‏حد بر خداوند قادر که کشور اسلامی و رزمندگان متعهد و فداکار آن را مورد عنایت و حمایت خویش قرار داد و نصر بزرگ خود را نصیب ما فرمود. این جانب با یقین به آنکه‏ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ‏[16] از فرزندان اسلام و قوای سلحشور مسلح، که دست قدرت حق از آستین آنان بیرون آمد و کشور بقیة اللَّه الاعظم- ارواحنا لمقدمه الفداء- را از چنگ گرگان آدمخوار که آلتهایی در دست ابرقدرتان خصوصاً امریکای جهانخوارند بیرون آورد و ندای «اللَّه اکبر» را در خرمشهر عزیز طنین‏انداز کرد و پرچم پر افتخار «لا اله الا اللَّه» را بر فراز آن شهرِ خرّم- که با دست پلید خیانتکاران قرن به خون کشیده شده و «خونین شهر»[17] نام گرفت- [بیافراشت‏] تشکر می‏کنم. و آنان فوق تشکر امثال من هستند. آنان به یقین مورد تقدیر ناجی بشریت و برپاکننده عدل الهی در سراسر گیتی- روحی لتراب مقدمه الفداء- می‏باشند. آنان به آرم‏ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی‏[18] مفتخرند.

مبارک باد و هزاران بار مبارک باد بر شما عزیزان و نور چشمان اسلام این فتح و نصر عظیم که با توفیق الهی و ضایعات کم و غنایم بی‏پایان و هزاران اسیر گمراه و مقتولین و آسیب دیدگان بدبخت که با فریب و فشار صدام تکریتی، این ابرجنایتکار دهر، به تباهی کشیده شده‏اند، سرافرازانه برای اسلام و میهن عزیز افتخار ابدی به هدیه آوردید. و مبارک باد بر فرماندهان قدرتمند که فرماندهان چنین فداکارانی هستند که ستاره درخشنده پیروزیهای آنان بر تارک تاریخ تا نفخ صور نورافشانی خواهد کرد. و مبارک باد بر ملت عظیم الشأن ایران این چنین فرزندان سلحشور و جان بر کفی که نام آنان و کشورشان را جاویدان کردند. و مبارک باد بر اسلام بزرگ این متابعانی که در دو جبهه جنگ با دشمن باطنی و دشمنان ظاهری پیروزمندانه و سرافراز امتحان خویش را دادند و برای اسلام سرافرازی آفریدند.

و هان ای فرزندان قرآن کریم و نیروهای ارتش و سپاهی و بسیج و ژاندارمری و شهربانی و کمیته‏ها و عشایر و نیروهای مردمی داوطلب و ملت عزیز، هوشیار باشید که پیروزیها هر چند عظیم و حیرت‏انگیز است شما را از یاد خداوند که نصر و فتح در دست اوست غافل نکند و غرور و فتح شما را به خود جلب نکند؛ که این آفتی بزرگ و دامی خطرناک است که با وسوسه شیطان به سراغ آدم می‏آید و برای اولاد آدم تباهی می‏آورد. و من با آنکه به همه شما اطمینان تعهد به اسلام دارم، لکن از تذکر، که برای مؤمنان نفع دارد، باید غفلت نکنم؛ چنانچه از نصیحت به حکومتهای همجوار و منطقه دریغ ندارم. و آنان می‏دانند امروز با فتح خرمشهر مظلوم، دولت و ملت پیروزمند ما از موضع قدرت سخن می‏گوید. و من به پیروی از آنان به شما اطمینان می‏دهم که اگر از اطاعت بی‏چون و چرای امریکا و بستگان آن دست بردارید و با ما به حکم اسلام و قرآن کریم رفتار کنید، از ما جز خیر و پشتیبانی نخواهید دید. و شما بدانید آن قدر که ابرقدرتها از صدام، این نوکر چشم و گوش بسته، پشتیبانی کردند از شماها که قدرتهای کوچک و حکومتهای ضعیف هستید پشتیبانی نمی‏کنند. و شما عاقبت این جنایتکار و هم قطار جنایتکارش شاه مخلوع را به عیان دیده‏اید. قدرتهای بزرگ بیش از آنچه از شما استفاده نمایند از شما طرفداری نمی‏کنند. و شماها را برای منافع خویش به هلاکت می‏کشند. و من نصیحت برادرانه به شما می‏کنم که کاری نکنید که قرآن کریم برای برخورد با شما تکلیف نماید و ما به حکم خدا با شما رفتار کنیم. و یقین بدانید که امثال حسنی مبارک مصری‏[19] و حسین اردنی‏[20] و دیگر هم جنایتکارانِ آنان برای شما نفعی ندارند و دین و دنیای شما را تباه می‏کنند. و اگر با نشستهای خود بخواهید طرح کمپ دیوید[21] یا فهد[22] را، که مرده‏اند، زنده کنید؛ که ما خطر بزرگ برای کشورهای اسلامی خصوصاً حرمین شریفین می‏دانیم، اسلام به ما اجازه سکوت نمی‏دهد. و این جانب در پیشگاه مقدس خداوند تکلیف الهی خود را ادا نمودم. اکنون دست تضرع و دعا به سوی خالق یکتا بلند کرده و به قوای مسلح اسلام و فداکاران قرآن کریم و میهن عزیز ایران دعا می‏کنم، و سلامت و سعادت و پیروزی آنان را خواستار هستم.

سلام و درود بی‏پایان بر فرماندهان متعهد قوای مسلح و بر رزمندگان فداکار و بر ملت دلیر ایران عزیز و سرشار از شادیها. و السلام علی عباد اللَّه الصالحین.» (صحیفه امام، ج‏16، ص: 257  ـ 259)

ـ حکم احراز صلاحیت افراد پیشنهادی برای شورای عالی قضایی به آقای منتظری (1362)

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

خدمت جناب حجت الاسلام و المسلمین آقا حاج شیخ حسینعلی منتظری- دامت افاضاته‏

جنابعالی در احراز صلاحیت افرادی که برای عضویت در شورای عالی قضایی پیشنهاد شده‏اند به هر نحو صلاح می‏دانید اقدام فرمایید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏17، ص: 451)

ـ حکم عفو جمعی از زندانیان به رئیس دیوان عالی کشور (1366)

[بسمه تعالی. محضر مبارک رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی- مد ظله العالی‏

بعد از عرض سلام و آرزوی سلامت و طول عمر برای آن وجود شریف، به پیوست اسامی هفتاد نفر از زندانیان دادسرای انقلاب اسلامی تهران- اوین که مدتی از محکومیت خود را در زندان سپری نموده و کمتر از یک سال به ختم محکومیت آنان مانده تقدیم می‏شود. خواهشمند است با عفو بقیه محکومیت آنها موافقت فرمایید.

عبد الکریم موسوی اردبیلی- رئیس دیوان عالی کشور].

بسمه تعالی‏

از شماره یک تا پنجاه و نه موافقت می‏شود. ان شاء اللَّه موفق باشید.[23]- 3 خرداد 66 روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏20، ص: 263)



[1] - این سخنرانی در صحیفه نور علاوه بر اینکه در، ج 6، ص 248 آمده در، ج 11، ص 96 نیز درج گردیده و تاریخ آن در، ج 11، 4/ 10/ 58 ذکر شده است.

[2] - بخشی از آیه 12 سوره محمد:« کسانی که کافر شدند از این جهان متمتع می‏شوند و چون چهارپایان می‏خورند و جایگاهشان آتش است».

[3] - چهارپایان.

[4] - سخنرانی 17 خرداد 42 در همدان.

[5] - آقای سید هادی میلانی.

[6] -« هنگامی که دانشمندی فاسد می‏شود، جهان فاسد شود».

[7] - از سران سپاه و یاران حضرت علی( ع).

[8] - اصل: می‏شد.

[9] - اشاره به یکی از اعضای دادگستری که قبل از سخنان امام خمینی، درباره مسائل قوه قضاییه و مشکلات دادگستری سخن گفت.

[10] - وی در شب چهارم دی ماه 1306 در گذشت.

[11] - محمد رضا پهلوی.

[12] - کشور فرانسه

[13] - جعفر شریف امامی که در اوج انقلاب، پس از جمشید آموزگار به نخست‏وزیری رسید.

[14] - آموزش دیده.

[15] - رضا خان و محمد رضا پهلوی.

[16] - بخشی از آیه 126، سوره آل عمران:« هیچ نصرت و کمکی نیست مگر از جانب خداوند»

[17] - خرمشهر، پس از اشغال توسط رژیم بعث عراق به ویرانه‏ای تبدیل شد و بدین جهت« خونین شهر» نام گرفت و پس از آزادی بار دیگر نام« خرمشهر» به آن بازگشت

[18] - بخشی از آیه 17 سوره انفال:« و آن گاه که تیرافکندی تو نیانداختی بلکه خدا تیر انداخت».

[19] - رئیس جمهوری مصر و از موافقان طرح امریکایی سازش ذلت بار با رژیم صهیونیستی

[20] - ملک حسین، پادشاه اردن

[21] - قراردادی بود که بین محمد انور سادات( رئیس جمهوری مصر) و مناخیم بگین( نخست وزیر رژیم اشغالگر قدس) و با حضور و وساطت جیمی کارتر( رئیس جمهوری امریکا) در« کمپ دیوید امریکا» به امضا رسید

[22] - طرح هشت ماده‏ای فهد که بر اساس آن، رژیم اشغالگر قدس به طور ضمنی مورد شناسایی قرار می‏گرفت و امنیت آن تضمین می‏شد. این طرح به مرحله اجرا در نیامد

[23] - به استناد وظایف و اختیارات رهبری، مندرج در اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

انتهای پیام /*