امروز با امام: اول خرداد

ـ نامه به آقای سید مرتضی پسندیده؛ اعلام سلامتی و ابلاغ سلام (1344)

ـ نامه به خانم خدیجه ثقفی؛ احوال‏پرسی و دعوت به صبر (1344)‏

ـ نامه به آقای سید نورالدین هندی؛ احوال‏پرسی از بستگان (1344)

ـ نامه به خانم زهرا مصطفوی؛ خانوادگی (1353)

ـ نامه به خانم فریده مصطفوی؛ خانوادگی (1353)

ـ حکم به آقای سید رضا برقعی جهت عزیمت به منطقه خلیج فارس و قطر (1358)

ـ سخنرانی در جمع اعضای سندیکاهای کارگری؛ نقش کارکنان صنعت نفت در انقلاب (1358)

ـ نامه به آقای سید محمدباقر صدر؛ تصمیم آقای صدر به هجرت از عراق (1358)

ـ پیام تشکر به آقای ضیاءالحق؛ همبستگی ملتهای اسلامی (1358)

ـ سخنرانی در جمع هیأت مؤسس بانک اسلامی؛ ربا (1358)

سخنرانی در جمع فرهنگیان اصفهان؛ تشریح مقام معلم (1358)

ـ سخنرانی در جمع فرماندهان ارتش؛ مشکلات در ارتش (1358)

ـ سخنرانی در جمع مسئولان و اعضای جهاد سازندگی؛ توطئه امریکا و شوروی (1362)

ـ پیام به ملت ایران؛ تجلیل از شهدای قیام 15 خرداد (1364)

ـ پیام تشکر به رئیس جمهور مالدیو؛ تبریک حلول ماه مبارک رمضان (1365)

ـ پیام تشکر به رئیس جمهور مالدیو؛ تبریک عید سعید فطر (1367)

کد : 3695 | تاریخ : 01 خرداد 1400

امروز با امام: اول خرداد

 

ـ نامه به آقای سید مرتضی پسندیده؛ اعلام سلامتی و ابلاغ سلام (1344)

«حضور محترم جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای پسندیده- دامت برکاته‏

به عرض عالی می‏رساند، ان شاء اللَّه تعالی وجود محترم خالی از نقاهت و ملال است. سعادت و عزت آن حضرت را از خداوند تعالی مسألت می‏نماید. حالت این جانب بحمد اللَّه و له الشکر خوب است و به هیچ وجه نگرانی ندارم و جنابعالی و سایرین هم نگران نباشید، آنچه خداوند تعالی مقدر فرموده عین صلاح است. از خداوند تعالی خواستار است که ما را راضی فرماید از مقدرات. خدمت همه خویشاوندان سلام برسانید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه‏

مصطفی بحمداللَّه سالم، و سلام ابلاغ می‏نماید. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏1، ص: 438)

ـ نامه به خانم خدیجه ثقفی؛ احوال‏پرسی و دعوت به صبر (1344)[1]

«به عرض می‏رساند، مرقوم محترم شما و نور چشمان بچه‏ها که بشارت سلامت همه را می‏داد، واصل و موجب تشکر و خوشوقتی شد. از خداوند تعالی سلامت و سعادت شماها را خواستارم و همه شما را به ذات مقدسش می‏سپارم. حالت این جانب و مصطفی له الحمد و الشکر خوب و سلامت هستیم و به هیچ وجه نگرانی ندارم. و آنچه خداوند تعالی مقدر فرموده و ما را مورد عنایت خود قرار داده است عین صلاح است. از مقام مقدسش خواستارم که ما را راضی فرماید و شماها را نیز در نعمتهای خودش شکرگزار فرماید. در صورت امکان زودتر از سلامت خودتان مطلع فرمایید و هر یک جداگانه کلمه‏ای بنویسید، نظیر مرقوم این دفعه از سلامت اقوام قم و تهران و خمین مستحضرم نمایید. به همه نورچشمان و متعلقین آنها سلام مخصوص می‏رساند و توفیق و تأیید همه را از خداوند تعالی خواستار است. در صورت موافقت،[2] عبا و قبای نازک برای من بفرستید و یک دوره از کتابهای اصولی را که تقریر درس خودم است، هم جزء اول و هم جزء ثانی و ثالث بفرستید و اگر «استصحاب»[3] خودم طبع شده است یک جلد بفرستید، و اگر موافقت نشد اشکالی ندارد. مکرراً عرض می‏کنم که من و مصطفی سلامت هستیم و هیچ ناراحتی نداریم‏.

هوای اینجا هم خوب است الحمد للَّه. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی‏

می‏دانم که محتاج به تذکر نیست که از حسین‏[4] و مادرش‏[5] بسیار دلجویی نمایید و همین طور از سایرین. البته احمد در نبودن ما در [امر] درس و تهذیب اخلاق و حُسن رفتار در خارج و داخل مراقبت می‏کنید. از خداوند صلاح همه را خواهانم‏.» (صحیفه امام، ج‏1، ص: 439 ـ 440)

ـ نامه به آقای سید نورالدین هندی؛ احوال‏پرسی از بستگان (1344)

«حضرت مستطاب آقای هندی‏[6]- دام عمره‏

به عرض عالی می‏رساند، مرقومه محترم چندی پیش واصل و موجب مسرت گردید

سلامت و سعادت جنابعالی و بستگان را از خداوند تعالی مسألت می‏نماید، و حالت این جانب بحمد اللَّه تعالی خوب است و هیچ نگرانی ندارم. و جنابعالی و سایر اقوام نگران نباشید، حال من اینجا شاید از ایران هم بهتر باشد. در صورت امکان گاهی از سلامت خودتان و خویشاوندان مستحضرم فرمایید. خدمت همه خصوصاً همشیره‏[7] مکرمه سلام می‏رسانم و سلامت همه را از خداوند تعالی مسألت می‏نمایم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.»

روح اللَّه الموسوی الخمینی‏

مصطفی بحمد اللَّه سالم و سلام ابلاغ می‏نماید.» (صحیفه امام، ج‏1، ص: 441)

ـ نامه به خانم زهرا مصطفوی؛ خانوادگی (1353)

«دخترم، عزیزم‏

مرقوم شما واصل، سلامت و سعادت خانواده محترمه را از خداوند تعالی خواهانم. ماها بحمد اللَّه مزاجاً سلامت هستیم؛ لکن اوضاع اینجا خیلی موجب ناراحتی است و بالاخره تکلیف ماها به هیچ وجه معلوم نیست مگر آنکه خداوند تعالی اصلاح فرماید. از شماها امید دعا دارم. خدمت جناب آقای بروجردی‏[8] سلام برسانید. ان شاء اللَّه تعالی حالشان خوب شده است. نور چشمان را دعا می‏کنم. ان شاء اللَّه همه سالم و خوش باشید. و السلام علیک. پدرت» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 33)

ـ نامه به خانم فریده مصطفوی؛ خانوادگی (1353)

«فریده عزیزم‏

نامه شما واصل، از سلامت شما خوشوقت شدم. قبلًا جواب نامه شما را داده‏ام و تبریک امر خیر را گفته‏ام.[9] امید است خداوند تعالی برای آنها سعادت و سلامت و خیر مقدر فرماید. مورد بسیار خوب است؛ لا بد خود جوان را هم تحقیق کرده‏اند. به جناب آقای اعرابی‏[10] سلام برسانید و از قول من تبریک بگویید. فرشته خانم را سلام می‏رسانم و سلامت و سعادتش را خواهانم. ماها تازه نداریم؛ همه سلامت هستیم. از قراری که شنیده شده است دکتر مدرسی‏[11] فوت شده است، آیا صحیح است یا ان شاء اللَّه دروغ؟ و السلام. پدرت» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 34)

ـ حکم به آقای سید رضا برقعی جهت عزیمت به منطقه خلیج فارس و قطر (1358)

«جناب مستطاب ثقة الاسلام و المسلمین آقای آقا سید رضا برقعی- دامت افاضاته‏

مقتضی است جنابعالی مسافرتی به منطقه خلیج فارس و قطر بنمایید و به وضع شیعیان و ایرانیان مقیم منطقه رسیدگی نموده و چنانچه کمبودهایی از نظر تبلیغ و امور مذهبی دارند در رفع آنها بکوشید و عموم اهالی محترم را به وظایف خطیر و حساسی که در این موقعیت تاریخی به عهده دارند آشنا ساخته به اتحاد و یگانگی دعوت نمایید. و سلام این جانب را به آقایان علمای اعلام محل- دامت افاضاتهم- و ایرانیان محترم مقیم منطقه ابلاغ نمایید. از خدای تعالی موفقیت و سعادت همگان را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 417)

ـ سخنرانی در جمع اعضای سندیکاهای کارگری؛ نقش کارکنان صنعت نفت در انقلاب (1358)

«من در عین حال که حالم مقتضی نیست، مع ذلک چند کلمه‏ای با شما دوستان، با شما عزیزان، با بانوان محترمه و با برادران عزیزم، صحبت می‏کنم.

نهضت ما گرچه مرهون همه اقشار ملت است، گرچه همه اقشار ملت نهضت را همراهی کردند، چه بانوان تمام ایران و چه مردان برومند ما، لکن بعضی اقشار یک ویژگی خاصی داشتند؛ و از آن جمله، کارکنان و کارمندان صنعت نفت، برای اینکه اینها در مقامی بودند که شریان حیات اجانب به دست آنها بود، شریان حیات رژیم منحوس در دست آنها بود. اعتصاب آنها یک ویژگی خاصی داشت؛ و همراهی آنها از نهضت یک خصوصیت بیشتری داشت. از این جهت، ما به آنها بیشتر از سایر اقشار شاید ارج بگذاریم و تشکر می‏کنیم. شما برادران بودید که در اعتصابات خودتان مقابل رژیم طاغوتی ایستادید، و نهضت را پیش بردید و اسلام را تقویت کردید. من باید از شما تشکر کنم. من دعا به شما می‏کردم و می‏کنم. لکن این معنا که گفتید شما زیر فشار بیشتر بودید، باید بفرمایید که شما فشار خودتان را بیشتر احساس کردید؛ و الّا در این مملکت کی بود که تحت فشار نبود، کدام قشر بودند که اختناق بر آنها حکومت نمی‏کرد. کدام قشر بودند که محرومیت نداشتند. آیا قشر روحانی محرومیت نداشت؟ آنها را از تمام وعظ و ارشادی که می‏خواستند بکنند محروم کردند، آنها را در اختناق چنان قرار دادند که نمی‏توانستند نفس بکشند؛ سایر اقشار ملت هم همین طور بودند. همه در رنج بودند. همه در عسرت زندگانی می‏کردند.

زندگانی که در آن آزادی نباشد زندگانی نیست. زندگانی که در آن استقلال نباشد و همه کار بکنند برای استفاده دشمنها، این زندگانی نیست. الآن زندگانی شما دارید، برای اینکه استقلال دارید؛ برای اینکه کار شما امروز به نفع ملت خودتان است. لکن باید با هوشیاری و توجه زیاد، با هوشیاری زیاد، توجه داشته باشید که این اقشاری که نمی‏گذارند کارگرهای محترم ما به کار ادامه دهند، خیابانها را وادار می‏کنند به یک تظاهرات مثلًا، اینها بدانید که این قشرها همان دشمنهای اولی شما هستند. اینها می‏خواهند شما که شریان مملکت در دست شما، شریان حیات مملکت در دست شماست، اعتصاب کنید، کم کاری کنید تا اینکه فلج بشود دولت ما؛ اقتصاد ما. با فلج شدن اقتصاد، فرصت به دست دیگران بیفتد، و این عده همان مسائل سابق را اعاده کنند؛ با یک صورت حق به جانب می‏آیند در بین قشرهای کارگر، لکن شیطنت در باطن. آن حرفها به صورت صحیح است و قصد باطل دارند. نمی‏خواهند مملکت آباد بشود، نمی‏خواهند آرامش در این مملکت پیدا بشود، بهترین جایی که برای آنها مورد هدف‏گیری است شرکت نفت است. آنها دیدند که شرکت نفت یک همچو قدرتی دارد، کارمندان و کارگران محترم شرکت نفت یک همچو قدرتی دارد که در این نهضت بیشتر پیشبرد با دست آنها بود، احساس این را کردند که این قدرت بزرگ است، یا باید این قدرت را به ضد ملت و دولت بسیج کنند؛ یا این قدرت را فلج کنند نگذارند کار بکند.

دوستان من! آنکه برای همه کارگرها و کارمندها و طبقه ضعیف دلسوز است خدای تبارک و تعالی است که به اراده خودش می‏خواهد که مستمندان مفرّح باشند. آنکه برای شما دلسوز است اسلام است. اسلام است که شما را نجات می‏دهد ...؛ از اختناق نجات می‏دهد. اسلام است که استقلال شما را بیمه می‏کند. رو به اسلام بیاورید. همان طوری که دیدید که اسلام بود که ما را به پیش برد؛ وحدت کلمه و توجه به اسلام بود که نهضت ما را پیروز کرد؛ از این به بعد هم اگر همین معنا محفوظ بماند، توجه به اسلام [و] وحدت کلمه، این دو کلمه رمز پیروزی شماست. توجه به اسلام، چنانچه دیدید همه می‏گفتند جمهوری اسلامی [و] وحدت کلمه، چنانکه دیدید همه می‏گفتند جمهوری اسلامی. همه با هم یک مطلب می‏گفتند، و آن یک مطلب «اسلام» بود. آنکه ما را پیروز کرد همین معنا بود، و آنچه ما را پیروز می‏کند باید همین معنا باشد.

شما دوستان من تشبث به اسلام داشته باشید و این مفسدین که می‏خواهند شما را از اسلام جدا بکنند، شما را از خدای تبارک و تعالی جدا کنند، اینها دوست نیستند؛ اینها دشمنانی هستند که به صورت دوست در بین شما می‏آیند؛ و لهذا هر جا می‏روند فساد می‏کنند. در بین کشاورزان می‏روند و نمی‏گذارند کشاورزی بشود. الآن که کشاورزی در ایران- از قراری که می‏گویند- خوب است، اینها نمی‏گذارند کشاورزان به کار خودشان ادامه بدهند و زراعت را جمع کنند. اگر اینها دلسوز کشاورز هستند، دلسوز ملت هستند، چرا نمی‏گذارند چرخ زندگی این ملت به راه بیفتد. اگر کارخانه‏ها به راه بیفتد، اگر شرکت نفت کار خودش را ادامه بدهد، اگر کشاورزان کار خودشان را ادامه بدهند، این به نفع ملت نیست که اینها کارشکنی می‏کنند؟ یا به نفع ملت هست، ولی آنها می‏خواهند آن چیزی که به نفع ملت است نگذارند راه بیفتد؟ بیدار باشید برادران من! هوشیار باشید، توجه کنید که این ریشه‏های گندیده رژیم سابق و طرفداران آن کنده بشود.

خداوند شما را ان شاءاللَّه رحمت کند. رحمت خدا بر شما خانمها و بر شما برادران. من خدمتگزار همه هستم، من خدا می‏داند که برای شما دلسوزم، متأسفم. شما با صبر انقلابی قدری صبر کنید تا اینکه دولت به کار خودش ادامه بدهد، و کارها موافق میل انجام بگیرد. الآن ما، همه، آزادانه با هم صحبت می‏کنیم که در یک سال پیش ممکن نبود برای ما که با هم آزاد صحبت کنیم. اگر یک سال پیش بود، شما اینجا نبودید؛ من نبودم. نه خانمها می‏توانستند اجتماع کنند، نه آقایان، این یک نعمت بزرگی است که به ما رسیده است که همه آزادانه پیش هم درد دل را می‏گوییم؛ همه با هم صحبت می‏کنیم؛ مصلحتِ هم را بیان می‏کنیم. این از نعمتهای بزرگ این انقلاب بود و این نهضت نعمت بزرگتر ... قضیه قطع ایادی دشمنهای اسلام از مخازن خودمان، خصوصاً مخزن نفت [بود]. الآن دست آنها بر مخازن ما باز نیست. مخازن مال خود شماست. اگر زحمتی می‏کشید، برای خودتان می‏کشید، برای ملت خودتان می‏کشید، برای کشور خودتان می‏کشید. خداوند همه شما را عزت و سلامت و سعادت عنایت فرماید.» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 418 ـ 421)

ـ نامه به آقای سید محمدباقر صدر؛ تصمیم آقای صدر به هجرت از عراق (1358)

«حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای صدر- دامت برکاته- نجف اشرف‏

از قرار مسموع جنابعالی به واسطه بعض پیشامدها خیال هجرت از عراق دارید. این جانب از این امر نگران هستم. هجرت جنابعالی را از نجف اشرف مرکز علوم اسلامی صلاح نمی‏دانم. امید است ان شاء اللَّه رفع نگرانی جنابعالی بشود. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 422)

ـ پیام تشکر به آقای ضیاءالحق؛ همبستگی ملتهای اسلامی (1358)

«حضرت ارتشبد ضیاء الحق رئیس جمهور پاکستان‏

مرقوم شریف مبنی بر تفقد از این جانب و اظهار همبستگی بین دو ملت بزرگ اسلامی ایران و پاکستان واصل و موجب مسرت گردید. همبستگی بزرگ اسلامی که در رأس تمام همبستگیها است، ملتهای اسلامی را باید آن چنان وحدت بخشد که هیچ دولت اجنبی خیال سلطه بر کشورهای اسلامی را به سر نپروراند.

مع الأسف از زمانهای طولانی که کارشناسان خارجی به کشورهای شرقی و اسلامی راه یافته‏اند، کوشش نموده‏اند که ملتهای اسلامی را گروه‏بندی کرده و با تبلیغات دامنه‏دار خود و وابستگان به سیاست مخرب خود آنان را از هم جدا نگه دارند و احیاناً در مقابل یکدیگر به موضعگیری وادارند. ما در طول تاریخ و در این پنجاه و چند ساله حکومت سلسله پهلوی وابسته به اجانب، شاهد جنایتهای طاقتفرسا و خیانتهای بیحساب بوده‏ایم. ملت شریف اسلامی ما در این مدت مواجه با اختناقها و اسارتها بوده است و از مزایای اسلامی و انسانی و حقوق بشر محروم گردیده.

قیام 15 خرداد نقطه عطفی در تاریخ کشور و ملت ستمدیده ما بود و در یکی دو سال اخیر به شکوفایی رسید و با قدرت ایمان و وحدت کلمه به خواست خداوند متعال دست ستمکاران و غارتگران را که تا دندان مسلح بودند، کوتاه کرد. و امید است با اتکال به خدای متعال و وحدت کلمه همه قشرها بر جمیع مشکلات غلبه کند.

ما با سوابق تاریخی و ملی و بالاتر از همه اسلامی که با پاکستان داریم، لازم است روابط خود را بر اساس احترام متقابل حفظ نماییم. دولت موقت انقلاب اسلامی با نمایندگان آن جناب مذاکرات لازم را می‏نمایند. از خداوند تعالی عظمت اسلام و ملتهای اسلامی را خواستارم. سلام و احترام متقابل به آن جناب اهدا می‏نمایم.» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 423 ـ 424)

ـ سخنرانی در جمع هیأت مؤسس بانک اسلامی؛ ربا (1358)

«اصل بهره از پول یک امری است بسیار خلاف انصاف و خلاف انسانیت که یک پولی آنجا گذاشته‏اند، بعد آن پول نه کاری، نه چیزی، یک چیزی در آورند. بدترین انواع استثمار همین رباست که در مقابل هیچ، خود پول که هست و در مقابل هیچ، این بزاید، بهره بردارد. در اسلام، این البته به هر صورتش حرام است حتی این فرارهایی که بعضیها جایز می‏دانند، این فرارها هم صحیح نیست. فرار از ربا هم صحیح نیست. یک راههایی گفته شده است، لکن آنها هم صحیح نیست بهره‏برداری از این نقود و از پول به هیچ وجه در اسلام جایز نیست. از جهتی که یک همچو بانک اسلامی که مبنایش بر این باشد که بهره در کار نباشد و ربا در کار نباشد، این یک خدمت بزرگی است به جامعه و به اسلام، هر دو، که امید است که احتیاج مردم از سایر بانکها به واسطه این بانک سلب بشود و مردم توجه بکنند به این بانک که اسلامی است، مبنایش اسلام است، اسلامی است و مبنایش بر این است که استثمار نکند مردم را، بهره‏برداری از انسان بیخودی نکند.

و من توفیق شما را از خدا می‏خواهم که در این راه با صداقت، با نیت صادقانه عمل بکنید، چنانچه هر کاری که با نیت صادقانه شد، آن کار به نتیجه می‏رسد، و به نتیجه‏ای که بخواهید می‏رسد. نیتها را باید صادق کرد و برای خدا. یک همچو کار بزرگی که شما الآن انجام می‏دهید ان شاء اللَّه برای خدا باشد تا منافع آخرتی هم برای همه‏تان ان شاء اللَّه داشته باشد و من امیدوارم که توفیق پیدا بکنید و بانک شما یکوقت بانک اول باشد و سایر بانکها که بر مبنای بهره‏برداری و بر مبنای خلاف و فساد است، اینها از بین بروند، یا بهره‏ها از بین بروند که همه اسلامی بشوند، آن وقت شما هم یکی از بانکها. اگر اسلامی شدند آنها هم بمانند، و الّا بالاخره باید برچیده بشوند اگر اسلامی نشوند. ان شاء اللَّه که موفق و مؤید باشید.

[سرپرست هیأت: شنیدم که برای اینکه همه بتوانند دارای سهم باشند حد اقل صد تومان و حد اکثر صد هزار تومان گذاشته‏اند که همه بتوانند و آقایان ضمناً علاقه‏مندند که افتخار بدهید به ایشان و این هم مشوقی است برای آنها.].

... یک سهم هم من، ان شاءاللَّه که موفق و مؤید باشید.

[و در خاتمه اساسنامه این بانک که طرز و نحوه عملکرد این بانک را مشخص می‏کرد، تقدیم امام شد. و امام فرمود:].

ان شاءاللَّه موفق باشید. خداوند تأیید کند شماها را. سلامت باشید. خدا حافظ شما.» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 425  426)

سخنرانی در جمع فرهنگیان اصفهان؛ تشریح مقام معلم (1358)

«آنچه در رژیم سابق شد، که دیدید، گذشت و ننگ برای عمال استعمار باقی ماند، و آنچه که ملت ما در طول این مدت زجر کشید، گذشت و اجر برای ملت ما باقی است، و آنچه که ملت ما به عالم ثابت کرد که می‏شود با ایمان و با عزم و تصمیم راسخ بر قوای شیطانی غلبه کرد گذشت؛ و آنچه که از حالا به بعد ما مکلف به آن هستیم گذشته‏ها گذشت؛ لکن ما آینده را باید نگاه کنیم. حالا ما چه تکلیف داریم، در آینده چه تکلیف داریم. فرهنگیها که با فرهنگیان علوم قدیمه در صف واحد هستند. یعنی علمای اسلام، معلمین علوم اسلامی با فرهنگیها که شغلشان شغل واحد است. این شغل شریفترین شغلها و پر مسئولیت ترین شغلهاست. شریفترین شغلهاست، برای اینکه شغل انسان‏سازی است؛ همان شغلی است که تمام انبیا برای همین معنا آمدند. قرآن یک کتاب انسان‏سازی است؛ و نازل شده است برای اینکه انسان درست کند. و این شغلی که فرهنگیها دارند- چه فرهنگیهای علوم قدیمه و چه فرهنگیهای سایر علوم- این شغل هم شغل آدم‏سازی است. اگر آدم ما بسازیم، مملکت ما نجات پیدا می‏کند. همیشه آدمها هستند که مقدرات کشورها را در دست می‏گیرند. منتها بعضیها آدمهای به صورت آدم و واقع شیطان، و بعضیها آدم. و همیشه از فرهنگ، این اشخاص بزرگ قیام می‏کنند. اشخاصی که ملتها را می‏توانند نجات بدهند و کشور را می‏توانند آباد کنند و دنیا و آخرت ملت را می‏توانند تعمیر کنند فرهنگیها هستند. پس فرهنگ یک کارخانه آدم‏سازی است؛ چنانکه انبیا هم برای همین معنا آمدند آدم درست کنند.

«تعلیم» سرمشق همه انبیاست که از طرف خدای تبارک و تعالی به آنها مأموریت داده شده؛ مأموریت خدا به انبیا همین است که بیایند و آدم درست کنند. و آنهایی که به انبیا نزدیکترند آنها به مقام آدمیت نزدیکترند. آن وقت که ملائکه اشکال کردند که آدمی که مفسد در ارض هست چرا خلق فرمودی. جواب این بود که من می‏دانم چیزهایی که شما نمی‏دانید. دنبالش هم خداوند تعلیم همه «اسماء» را به آدم کرد. و وقتی که عرضه داشت به ملائکه، آنها دیدند که نمی‏توانند این طوری که آدم می‏تواند ادراک کند حقایق را، آنها نمی‏توانند.

از اول این بود که «آدم» که آمد با تعلیم الهی آمد و معلم بشر بود. انبیا هم معلم بشر بودند. شغل معلمی یک شغل عمومی است برای انبیا گرفته، تا اولیا تا فلاسفه و امام، تا علما و تا فرهنگیها، که ماها ان شاء اللَّه باشیم از آنها. پس شغل، شغل بسیار بزرگی است شغل آدم‏سازی. دیگر شغلها به این درجه نمی‏رسند؛ برای اینکه آنها مربوط به جهات دیگر است. در عالم هیچ موجودی به پایه انسان نمی‏رسد؛ و هیچ شغلی به پایه انسان‏سازی نمی‏رسد. پس شغل بسیار بزرگ است، بسیار شریف است.

لکن برای فرهنگیها مسئولیت بسیار هست. هر چه شغل عظیم باشد، مسئولیت به همان مقدار بزرگ و عظیم است. مسئول تمام مقدراتی که برای یک کشوری پیش می‏آید، مسئول تمام انسانهایی که باید انسان بشوند، مسئول تمام جوانهایی که زیردست آنها باید تربیت بشوند. تربیت باید بشود انسان در مکتب فرهنگیان، معلم؛ و مقدرات هر مملکتی به دست همینهاست که از فرهنگ بیرون می‏آیند؛ و پیشرفت هر کشوری و عقب‏ماندگی هر کشوری باز به دست معلمین است. معلم است که با ساختن خود، افراد را، کشور را پیش می‏برد؛ و معلم است که اگر خدای نخواسته در پیش او انحراف حاصل بشود، کشور را خراب می‏کند. معلم است که انسانها را یا مهذب بار می‏آورد، متعهد بار می‏آورد، و یا انگل بار می‏آورد و وابسته. همه از مدرسه‏ها بلند می‏شود. همه سعادتها و همه شقاوتها انگیزه‏اش از مدرسه‏هاست، و کلیدش دست معلمین است.

باید معلمین توجه داشته باشند اولًا، به شغل شریف خودشان که شغل انبیاست، و ثانیاً به مسئولیت خودشان که همان مسئولیت انبیاست. انبیا مسئولند؛ لکن درست آنها عمل می‏کنند؛ از مسئولیت درست بیرون می‏آیند، از امتحان درست بیرون می‏آیند. آنها مأمور به تربیت هستند، و تربیت می‏کنند. و آن قدری که از عهده‏شان برآمد عمل کردند. شما هم همان مسئولیت را دارید، و همان شرافت را.

کانَّه فرهنگ سایه‏ای است از نبوت؛ و فرهنگیها سایه‏ای هستند از نبی. این سایه باید عمل کند به آن طوری که ذی ظل عمل کرد. اینکه می‏گویم «سایه»، برای این است که سایه از خودش هیچ نباید داشته باشد؛ همان طوری که یک سایه‏ای وقتی که می‏افتد روی زمین از یک شخص، حرکت، حرکت شخص است، و سایه به حرکت شخص حرکت می‏کند. اینکه سلطان را می‏گویند «ظل اللَّه» این بزرگترین چیزی است که اگر ما تصور کنیم، تمیز می‏دهیم ما بین حق و باطل. ظل خدا- باید- وقتی «ظل اللَّه» است که حرکتش حرکت خدا باشد؛ از خود هیچ نداشته باشد. پیغمبر اکرم «ظل اللَّه» است؛ برای اینکه ... وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی‏[12] آنهایی که با تو مبایعه کردند یُبایِعُونَ اللَّهَ‏[13]؛ بیعت با پیغمبر بیعت خداست. چرا؟ برای اینکه پیغمبر هر چه دارد از خدا، و هر چه می‏بیند خدا، و فانی است در او. هر حرکتی پیغمبرها می‏کنند همانی است که مطابق رضای خداست. به حرکت او، به تحریک او حرکت می‏کنند. از خودشان حرکت ندارند؛ به تحریک او حرکت می‏کنند. شما هم، فرهنگیها هم، ظل انبیا باید باشید.

و همه کسانی که شغل انبیا را دارند، که فرهنگیها هم همان شغل را دارند. مسئولیت زیاد است برای فرهنگیها، چنانچه برای علمای دین زیاد است. یعنی یک مسئولیت است برای همه. همه یکجور مسئولیت در مقابل خدا دارند. شما مسئولید که آنهایی که در کلاسهای شما هستند و تحت تربیت شما هستند، مسئولید که آنها را انسان کنید، و معلمین علوم قدیمه هم مسئولند که آنهایی که پیش آنها هست، آنها را انسان کنند. اگر درست این شغل را انجام دادند، این هم برای آنها شرافت زیاد هست؛ و هم برای مملکت خود و کشور خودشان یک مایه‏های شرافتمندی گذاشته‏اند که با تربیت صحیح ممکن نیست که یک مملکتی تحت نظر استعمار برود؛ و لهذا آنهایی که می‏خواهند این ممالک تحت نفوذ- ممالکی که حالا باید بگوییم ممالک شرق- آنهایی که می‏خواستند ممالک شرق را بچاپند، اینها به این دو جناح حمله کردند: به جناح علمای قدیم، و به جناح فرهنگ. منتها گاهی حمله ظاهر بود، و گاهی پشت پرده. حمله ظاهر آن بود که در زمان رضا شاه به علمای اسلام شد؛ که شاید اکثر شما یا همه شما یادتان نباشد که چه کردند با علمای اسلام. طوری کردند که این مدرسه‏های قم، مدرسه فیضیه، طلبه‏ها نمی‏توانستند توی مدرسه روز باشند. روز می‏رفتند توی باغات، آخر شب برمی‏گشتند. نمی‏توانستند یک جلسه درس داشته باشند؛ یک مجلس وعظ داشته باشند؛ و هکذا. و حمله بدتر از آن، حمله پس پرده است که نگذارند یک فرهنگی رشد بکند؛ عقب نگه دارند، نگذارند آن طوری که باید تربیت کند، ... فرهنگ را غیر اسلامی بار بیاورند.

این مسأله تصادفی نیست: مسئله اینکه در مدارس ما در زمان اینها ضد اسلامی نمو می‏کرد تصادفی نبود. مسأله، مسئله حساب شده بود؛ حساب کرده بودند که آن چیزی که بتواند یک کشوری را از دست آنها نجات بدهد انسان اسلامی متعهد است. آنهایی که اسلامی بار نمی‏آیند و همه توجهشان به همین عالم ماده است- آنها- دنبال اینند که اتومبیل داشته باشند! این اتومبیل از دست شیطان به آنها برسد یا از دست خدا برسد فرقی ندارد در آن که می‏دهد؛ او اتومبیل می‏خواهد، او پارک می‏خواهد، او زندگی مرفه می‏خواهد؛ این زندگی مرفه را یک نفر دزد به او بدهد یا یک نفر نبی به او بدهد، هیچ فرقی پیش او نیست؛ برای اینکه به آن دهنده‏اش کاری ندارد. انسانِ متعهد است که اگر چنانچه پارکها را یک آدم منحرف به او بدهد قبول نمی‏کند؛ و اگر یک چیز مختصر را یک آدم صحیح به او بدهد برایش ارزش قائل است. این انسان است که این طور است. آنکه می‏تواند منفعت یک مملکت و یک کشوری را حفظ کند آنی است که فرق می‏گذارد ما بین زندگی‏ای که از کارتر به او برسد، یا زندگی‏ای که از یک فرد مسْلم به او برسد. بین این دو تا فرق می‏گذارد. این نمی‏رود دنبال اینکه از شاه باشد، خوبتر باشد، بهتر باشد، و لو از یک آدم جنایتکار باشد! او دنبال این است که از کجا پیدا شد، نه چی هست. آنکه مادی است دنبال این است که اینکه دست من آمد چی هست؛ کار به این ندارد که از کجاست. آن کس که متعهد است دنبال این است که از کجا آمد. آیا از طریق حلال آمد؟ آیا از مال مردم دارند به این می‏دهند؟ مال دزدی است اینکه دارد به او می‏دهد؟ مال حلال است که دارد به او می‏دهد؟ این دو طایفه با هم فرق می‏کنند. آنی که می‏تواند حفظ منافع یک کشوری را بکند این هست که «از کجا آمد»، نه آنی که «چی هست». آنکه می‏بیند، خود همین «چی هست» را می‏خواهد، اتومبیل می‏خواهد خوب شرکت نفت به او اتومبیل می‏دهد. شرکت نفتی که آنها مثلًا تأسیس کرده‏اند به او می‏دهد، بهتر. خوب، او خوبترش را می‏دهد، برای او کار می‏کند؛ سفارتخانه به او می‏دهد، برای او کار می‏کند. برای اینکه منفعتش را اینجا می‏بیند. کار ندارد که کی می‏دهد به او و از کجا آمده. لکن انسان متعهد اگر چنانچه صدها میلیون سفارتخانه به او بدهد قبول نمی‏کند؛ برای اینکه می‏بیند که از جایی آمده است که می‏خواهد این را منحرف کند. این می‏دهد که عوض بگیرد؛ مجان نمی‏دهد. سفارت امریکا اگر به کسی چیز می‏دهد، یا سفارت انگلستان به کسی، چیزی می‏دهد، مجان نمی‏دهد؛ او می‏دهد که از او کار بکشد.

فرهنگ می‏تواند حل عقده‏ها را بکند. اگر فرهنگ، یک فرهنگی شد که انسان بارآورد، متعهد بارآورد، معتقد به یک ما ورا بارآورد، معتقد به اینکه اگر این از دیگری باشد این مسئولیت دارد، اگر این دزدی باشد مسئولیت دارد، آنکه اعتقاد به این معنا دارد و ایمان دارد به یک پرده ماورای این عالم، آن است که می‏تواند مملکت حفظ بکند؛ آن است که اگر در مقابل اینکه یک خیانت بکند همه چیزها را بهش بدهند زیر بار نمی‏رود. او مثل حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- قسم می‏خورد- به حسب روایتی که هست توی نهج البلاغه- که اگر چنانچه همه اقالیم دنیا را به من بدهند که بخواهم یک ظلمی بکنم، این قدر که یک چیزی را از دهن یک مورچه من بگیرم، ظلم است من نمی‏کنم. البته کسی او نمی‏شود؛ لکن مقدرات یک کشوری دست شماست. اینها که به فرهنگ حمله کردند، به مدارس قدیمه حمله کردند، به دانشگاهها حمله کردند- حمله باطنی یا ظاهری- اینها می‏خواهند نگذارند از دانشگاه آدم بیرون بیاید، از مدارس قدیمه انسان پیدا بشود. و لهذا جلوی فرهنگ ما را محکم گرفتند که پیش نرویم. برای اینکه اگر چنانچه از فرهنگ کسانی که بعد مقدرات مملکت دست آنهاست، از فرهنگ یک اشخاص متعهد و صحیح، بیرون بیایند، کلاه آنها پس معرکه است. و اگر یک اشخاصی بیرون بیایند که مبالات به هیچی ندارند، جز طعمه چیزی نمی‏فهمند، آنها، آنهایی است که آنها صیدش می‏کنند. طعمه‏ها را آنها بهتر از کسان دیگر می‏دهند. منصبها را آنها بهتر می‏دهند، مالها را آنها بهتر می‏دهند، و اینها را تحت استعمار و استثمار قرار می‏دهند.

پس شغل ماها همه‏مان، شغل من و شغل شما، هر دو شغلی است که از انبیا به ما رسیده است. اگر ما به این شغل که داریم خیانت کنیم به انبیا خیانت کرده‏ایم، به خدای تبارک و تعالی خیانت کرده‏ایم؛ و خیانتمان این است که جوانهایی که پیش ما باید تربیت بشوند یک تربیت منحرفی بشوند. جوانها را مستقیم بار بیاورید؛ آدم بار بیاورید. اگر علاقه دارید به اینکه کشور شما، دین شما محفوظ بماند، این محفوظیت کلیدش دست شماست. کلید سعادت و شقاوت یک ملت دست فرهنگی است. فرهنگی اگر خوب باشد، مملکت خوب می‏شود؛ معلم اگر خوب باشد، مملکت خوب می‏شود؛ معلم اگر منحرف باشد، مملکت خراب می‏شود. پس شمایید که می‏توانید یک مملکتی را به پیش برانید؛ هم معنویاتش را و هم مادیاتش را. و شمایید که می‏توانید یک مملکتی را خدای نخواسته به عقب برانید؛ هم معنویتش را و هم مادیتش را. پس شغلْ شریف، مسئولیتْ زیاد. این شغل شریفی که الآن به عهده شما آمده است، و ما هم با شما هستیم- تبع شما ان شاء اللَّه- این شغل شریف را، این امانتی است که خدا به شما داده. به این امانت خیانت نکنید، و نکنیم ان شاء اللَّه.

ان شاء اللَّه خداوند شما را حفظ کند؛ و امیدوارم که فرهنگ تغییر کند وقتی که یک قدری فرصت پیدا بشود. الآن می‏بینید که فرصتها کم است و الآن باز شیاطین اطراف هستند و می‏خواهند نگذارند. باز احساس کردند به اینکه اگر یک ملتی بیدار بشود، یک ملتی هوشیار بشود، متحد بشود، الهی بشود، این پیش می‏برد مقاصد خودش را. احساس کردند، لمس کردند شکست خودشان را. بعد از این لمس، الآن توطئه‏ها زیاد است. بیخود نیست که سنای امریکا این طور حرفها را می‏زند؛ آنها می‏فهمند چه از دستشان رفت. سنای امریکا به انسان، برای انسان [ارزشی‏] قائل نیستند. آنها انسانها را می‏کشند؛ در هر جا گیر بیاورند انسانها را فوج فوج می‏کشند. آنها همه فریادشان برای این است که چه از دستشان رفت، یک کشور از دستشان رفت. و ترس این را دارند که کشورهای اسلامی دیگر هم برود. و ان شاء اللَّه برود. ان شاء اللَّه شرق بیدار بشود ان شاء اللَّه ...» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 427 ـ 433)

ـ سخنرانی در جمع فرماندهان ارتش؛ مشکلات در ارتش (1358)

«من تمام این مشکلاتی که شما گفتید و آن مشکلات که ایشان گفتند و زیادی از اینها، من می‏دانم و مطلع به این مشکلات هستم. من هم می‏دانم که ارتش تا سلسله مراتبش محفوظ نباشد و تا تحت یک ضابطه نباشد نمی‏شود به او ارتش گفت. ارتش که آن پایینتری از بالاتری اطاعت نکند این ارتش نمی‏تواند یک ارتشی باشد که دفاع بکند از مملکت. این شکی نیست. چنانچه می‏دانم که روحیه بعضی از قشرهای اینها هم به واسطه همین مسائل که مع الأسف پیشتر بوده است، و بعد واقع شده است؛ اینها هم یک قدری سست شده‏اند در مسائل. این را هم من می‏دانم. چنانچه می‏دانم که کمیته‏ها در همه ایران، در همه جا؛ یک نابسامانیهایی دارند؛ یک اختلافاتی هست. همه اینها را من اطلاع دارم. مشکلات معلوم است. حل مشکلات یک قدری محتاج به زمان است. الآن مشکلات برای دولت زیاد؛ برای ارتش زیاد؛ برای سایر اقشار زیاد؛ و مع الأسف در این وقت زیادتر شده است؛ و حالا هم باز رو به زیادی است. لکن رفع مشکلات یک امری است که آنی نمی‏شود؛ در چند روز و چند هفته و چند ماه نمی‏شود. این باید با تدریج رفع بشود. و مهم این است که ما همه‏مان و هر فردی خودش را مکلف بداند به اینکه باید حالا خدمت بکند.

یکوقت مثلًا بود که ما می‏گفتیم ما چه کار داریم به اینکه مرزها چه است. این با ارتش است. خوب، حالا ارتش خودش است خوب، شما می‏گفتید ما چه کار داریم که در داخل شهر، بین شهرها چه می‏شود. ژاندارمری این کار را بکند. ژاندارمری می‏گفت من چه کار دارم که داخل شهر چه می‏شود؛ این را باید شهربانی بکند. هر کدام به عهده دیگری واگذار می‏کردند. البته در مواقعی که مواقع عادی است مسأله همین طور است؛ هر رشته از اینها مأمور یک خدمت هستند؛ اما در مواقعی که غیر عادی است مطلب، عادی نیست، مثلًا فرض بفرمایید که جلوگیری از خرابکاریهایی که [در] قشر زارع و قشر دهقان می‏شود، این [را] ژاندارمری [باید] جلویش را بگیرد. اما وقتی که شما دیدید که کشورتان اگر زراعت نداشته باشد، اگر نتوانند اینها آن زراعتی را که کرده‏اند جمع بکنند، کشور به خطر می‏افتد، احتیاج زیاد می‏شود، گرسنگی زیاد می‏شود، اینجا دیگر وقتی که گفته می‏شود که ارتش هم به کمک ژاندارمری برود، اینجا دیگر نباید رؤسا بگویند که این به ما محول نیست؛ ما باید سرحدات را نگه داریم. یا اگر دیدیم سرحدات ما الآن طوری است [که‏] دارند از آن طرف اسلحه وارد می‏کنند، دارند اشخاص فاسد وارد می‏شوند، وارد می‏شوند با اسلحه، اسلحه وارد شود و دست اشخاص فاسد بیفتد، که این اسباب این می‏شود که یکوقت ما بفهمیم یک دسته فاسدی مخالف با ملت، مخالفت با کشوری، مخالف با اسلام، اینها مسلح شده‏اند، یکوقت ما بیدار بشویم که نتوانیم دیگر جلو آنها را بگیریم، اینجا دیگر نباید ژاندارمری فکر این را بکند که من برای بین شهرها هستم.

ژاندارمری باید کمک کند به ارتش، سپاه انقلاب هم کمک کند به اینها که نگذارند این بشود. یکوقت که وقت آشفتگی است، مثلًا فرض کنید زلزله بیاید و یک جایی را خراب بکند، شما ببینید برادرانتان زیر این خرابیها مانده‏اند و دارند جان می‏دهند، شما نمی‏توانید بگویید که این مال شیر و خورشید سرخ است؛ به من چه ربطی دارد. هر انسانی خودش را مکلف می‏داند، به هر عنوان، هر جوری که باشد، برود اینها را نجات بدهد.

مملکت ما امروز یک آشفتگیهایی دارد. البته نه آشفتگی که نشود اصلاحش کرد. اینها چیزی نیستند. اینهایی که حالا دارند آشوب می‏کنند الآن چیزی نیستند، لکن اگر ما غفلت کنیم ممکن است این [ها] چیزی بشوند. من حالا الآن از اینها هیچ خوفی ندارم؛ برای اینکه یک ملتی همه اقشارش با هم بودند و همه یک مطلب را خواستند همان طور که دیدید که همه ملت که با هم بودند، نتوانستند قدرتهای خارجی این ملت را از آن کاری که دارد منحرف کنند، ما هیچ خوفی نداریم که این چند تا فاسدی که مانده است اینها یک چیزی باشند. لکن دشمن هر چه باشد نباید ما او را کم بشماریم. این کم ممکن است کم کم زیاد بشود؛ و زیاد دارودسته پیدا بکند. ما باید بیدار باشیم. با بیداری، با توجه؛ یک نفر هم که دیدیم [که‏] مخالف است برویم سراغش جلویش را بگیریم. نباید ما فرض کنیم که خوب، بیاورند چهار تا تفنگ از خارج؛ ما الحمد للَّه خودمان چه داریم. نخیر، باید ما با تمام قدرت و قوه هر چه می‏توانیم، اگر سرحدات را دیدیم که اسلحه وارد می‏شود، همه قوا رو هم بروند جلویش را بگیرند نگذارند وارد بشود. این اوقاتِ غیر عادی کارها غیر عادی نباید واقع بشود. نباید روی آن ترتیبی که پیشتر بوده است واقع بشود. من آقایان که اینجا بودند، آقایان رؤسای ژاندارمری و رئیس ستاد، به آنها راجع به این سرحدات سفارش کردم. ما می‏خواهیم خیلی بهتر بشود. من آن وقتی که می‏بینیم که در ارتش گاهی وقتها یک مسائلی واقع می‏شود که مورد اشکال است، مثلًا متن دستور انتقال زندانیهای نظامی از زندان قصر- این را مطلعید- ما وقتی که ببینیم که زندانیان نظامی را می‏خواهند اینها یکجا بگذارند، و تو ذهن ملت ما بیاید که این یک توطئه‏ای است- من نمی‏گویم هست؛ ... احتمال دادند که اینها را می‏خواهند فرار بدهند، اینها می‏خواهند توطئه کنند؛ من می‏دانم که اینها نمی‏توانند دیگر توطئه کنند، این را می‏دانم؛ لکن وقتی واقع شد یک همچو مسئله‏ای، برای ما سوء ظن پیدا می‏شود برای ملت سوء ظن پیدا می‏شود؛ چرا باید این طور باشد؟ اینها باید یک قدری سر و صورت پیدا کنند.

من هر وقت صحبت شده است- چون شما یکی‏اش را دیدید- من در هر اجتماعی که بودم- اجتماعات زیاد؛ نه حالا؛ خیلی مدت است، ... راجع به ارتش و ارتش باید چه باشد و مردم باید با ارتش چه باشند، این را زیاد صحبت کرده‏ام، یک دفعه دو دفعه نه، و حالا هم باز وقتی که یک اجتماعی باشد البته صحبت می‏کنم. لکن باید ارتش هم همان طوری که ما می‏خواهیم آنها مجهز باشند؛ مجهز بشوند. با یک لفظ نمی‏شود کار را درست کرد. ما می‏گوییم، نه اینکه نمی‏گوییم. گفته‏ام من مکرر. و گناه صغیره در مقابل گناه کبیره نه. مسأله در این وقت دروغ گفتن است که شما آن روز می‏گفتید؛ نه، مسأله این نیست. در یک همچو وضعیتی که یک اشخاصی داریم که جنایتکارند آن کبیره است، اینکه من می‏گویم آن کبیره است، مقابل آن جنایتکارها صغیره است. این صغیره و آن صغیره، این صغیره و آن کبیره، غیر از این است و لهذا ما که می‏گوییم صغیره را ما بخشیدیم معنایش این است که مادون آن جنایتکار و خیانتکار است. قضیه آمدن در پادگانها و تصرف در این، البته خلاف است. نباید این. من گفته‏ام و باز هم تکرار خواهم کرد که هم در ادارات و هم در بالاتر، در ارتش و در ژاندارمری و در شهربانی، این سه تا قوه‏ای که باید روحیه‏شان قوی باشد، این نباید از تحت اختیار فرماندهان خارج بشود. یک کسی بیخود برود آنجا در شهربانی برود، یکی بردارد برود، غلط است. این یک مسئله‏ای است بسیار غلط است و ما هم این را سفارش کردیم که نباید بشود. باز هم ان شاء اللَّه سفارش می‏کنیم. این بِلا اشکال است. لکن توقع این معنا که یک جنایتکار باید بخشیده بشود، یک کسی که بیست سال خیانت کرده است باید بخشید ....

در هر صورت این مسأله که حالا فرض کنید که در آن وقت رفته است توی خیابان و یک کاری هم کرده است، و نه آدم کشته است نه خیانت کرده نه چه، خوب آنها معلوم است، آنکه من گفتم ما صغایر را بخشیدیم، صغیره مقصودمان مادون جنایت و مادون خیانت است و ان شاء اللَّه یک روزی هم من تفسیرش خواهم کرد این را. ان شاء اللَّه.

من امیدوارم که همه‏تان موفق باشید؛ مؤید باشید. امروز روز خدمت است. امروز هیچ یک از شما نمی‏توانید از زیر بار مسئولیت خارج بشوید. یک مسئولیت وجدانی است، دینی است، الهی است؛ ملی است. امروز شما نمی‏توانید بگویید که خوب من زحمت بکشم آن وقت فرض کنید که یک کس دیگری منفعتش را ببرد. من هم بگویم که خوب ما زحمت بکشیم یک کس دیگر چه کار بکند. امروز دیگر آن جور نیست. آنهایی که منافع شما را از بین می‏برند و شما را استثمار می‏کردند نیستند. الّا شاید کمی، که نمی‏توانند کاری بکنند. الآن کسی شما را نمی‏تواند استثمار کند. الآن یک مملکتی است مال خود شما. یعنی شما نظرتان، هر یک ما نظرمان، به مملکت مثل نظرمان به عائله خودمان باشد؛ یک قدر هم بیشتر، یعنی خیلی هم بیشتر، همه را ما عائله خودمان بدانیم. مملکت مال خود شماهاست؛ مال همه ماهاست و این آشفتگیها باید به دست ماها درست بشود.

هر فرد یک فرد است لکن یک فرد به اندازه یک فرد کار ازش می‏آید. اجتماع از افراد درست شده است. اگر از فرد کاری بر نمی‏آید، از شما هم کاری بر نمی‏آید. یک سنگ مثلًا صد خرواری را یک نفر نمی‏تواند بلند بکند؛ باید هزار نفر جمع بشوند دورش؛ لکن هر یک اینها یک مقدار قوه ایجاد کرده‏اند. این طور نیست که من دخالت نداشته باشم. من به اندازه خودم فشار دارم، شما هم به اندازه خودتان، او هم به [اندازه خودش‏]. این قوا وقتی که رو به هم رفته جمع شد، آن وقت یک سنگ چند خرواری بلند می‏شود. یک قطره باران یک قطره است؛ از یک قطره هم نمی‏شود یک سیل درست شود؛ لکن این قطره‏ها وقتی که با هم جمع شدند می‏شود یک سیل. و این سیلها وقتی با هم جمع شدند می‏شود یک دریا. افراد حکمشان این است: مثل قطره‏ها می‏مانند. وقتی تنهایند کار ازش می‏آید، اما نه آن کار بزرگ. از او یک مقدار کار می‏آید، اگر این قطره بنشیند کنار بگوید من که قطره‏ام کار از من نمی‏آید، آن قطره هم بنشیند کنار بگوید [: از] من هم کار نمی‏آید، هیچ کاری انجام نمی‏گیرد. هر قطره باید بگوید به اندازه‏ای کار از من بیاید انجام می‏دهم. وقتی این طور شد، یک همچو حسی در یک ملتی پیدا شد که همه افراد خودشان را موظف دانستند به اینکه هر کس در هر جا هست کار کند برای کشور خودش، 35 میلیون آدمی می‏شود که کار می‏کنند برای ملت، محال است که آن وقت کارشان درست نشود. اما اگر بنا شد که شما رفتید سراغ کارتان بگویید به من چه، من که زورم نمی‏رسد به این کار، من هم بگویم خوب من یک طلبه هستم، من هم زورم نمی‏رسد، آن یکی همین طور، کارگر هم همین طور، همه چیز باقی می‏ماند سر جای خودش.

همه ما موظفیم به اینکه هر کدام به اندازه‏ای که ازمان کار می‏آید به همان اندازه کار بکنیم. محول نکنید شما به ما و ما به شما، ما همه به ژاندارمری، ژاندارمری به شما. هر کس در هر جایی که دارد، هر کس در هر جایی که دارد مشغول کارش بشود و تقویت کنند. شماها صحبت کنید تقویت کنید رفقایتان را. تحذیرشان کنید از اینکه اینهایی که دارند تحریک می‏کنند شما را که نه، نباید شما مثلًا سلسله مراتب را حفظ کنید، اینها خیانتکارند، اینها می‏خواهند نگذارند یک ارتشی درست بشود. اینها می‏خواهند نگذارند یک مملکت آباد بشود. اینها را باید موعظه کنید، بگویید؛ اشخاص بیایند بگویند به اینها و آنها را بیدارشان کنند، ان شاء اللَّه من بعداً هم که .... به صحبتهایی که تا حالا کردم توجه کنید. من شاید مکرر این کلمه را گفته‏ام که آنهایی که خیانتکار بوده‏اند و جنایتکار یا فرار کردند یا گرفتار شده‏اند و الآن اینهایی که هستند اشخاصی هستند که برای اسلام دارند کار می‏کنند. الآن این ارتش، ارتش اسلام است و ارتش اسلام احترام دارد و کسی حق ندارد این احترام را از آنها سلب بکند و خوب عرض می‏کنم گفتنْ یک مطلب است؛ وادار کردن به اینکه یک همچو کاری را اشخاصی که می‏کنند اشخاص دیگر جلویش را بگیرند مسئله دیگر است که این باید بشود و ان شاء اللَّه می‏شود این هم.

در هر صورت شما مطمئن به [این‏] معنا باشید که این طور نیست که گفته می‏شود که خیر، همه را می‏آیند می‏گیرند می‏برند! مسأله این حرفها نیست. شما حالا برادران ما هستید، نشستیم با هم صحبت می‏کنیم. این دیگر قضیه این نیست که ما با شما دشمن باشیم یا شما با ما دشمن باشید، ما همه با هم دوست و برادر هستیم و باید ان شاء اللَّه این بار را همه با هم به منزل برسانیم و من این مسائل را که می‏گویید می‏دانم و برای من هم ... تأسف دارد از اینکه همچو خلاف قاعده‏هایی می‏شود. ان شاء اللَّه امیدوارم که تدریجاً جلویش گرفته بشود. و من اعلام می‏کنم راجع به این معنا که به این ترتیب نباشد. اگر خدای نخواسته معلوم شد که یک نفری هم فرض کنید یک شخصی است که کذا و کذا است، این باید روی موازین به آن کسی که فرماندهش است اطلاع بدهند و روی موازین عمل شود. من ان شاء اللَّه این را عمل خواهم کرد. خداوند ان شاء اللَّه شما را حفظ کند.» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 434 ـ 440)

ـ سخنرانی در جمع مسئولان و اعضای جهاد سازندگی؛ توطئه امریکا و شوروی (1362)

«من تشکر می‏کنم از خدای تبارک و تعالی که در این روز با شما عزیزانی که برای این کشور زحمت می‏کشید و برای سازندگی محرومان رنج می‏برید مواجه هستیم و از چهره‏های نورانی عزیز شما بهره می‏بریم. خدای تبارک و تعالی این زحمتهای طاقتفرسای شما عزیزان را هر گز فراموش نخواهد کرد. شما عزیزان، چه قشر روحانی و چه قشرهای عزیز دیگر در این مدت طولانی چه رنجها بردید و چه خدمتهای شایسته در سرتاسر کشور، در جبهه و پشت جبهه تقدیم خدای تبارک و تعالی کردید. آنهایی که برای یک مستمند و یک مؤمن خدمت بکنند آن همه اجر پیش خدا دارند. و شما که برای میلیونها مستمند و میلیونها مستضعف خدمت می‏کنید جز خدای تبارک و تعالی کسی نمی‏تواند احصا کند اجر شما را. و من امیدوارم که با همین عزم راسخ و با همین قدم الهی به کار خودتان ادامه بدهید، و توجه به اینکه مردم درباره شما چه می‏گویند، مخالفین درباره شما چه می‏گویند، نداشته باشید. شما اخلاص داشته باشید و برای خدا به بندگان خدا خدمت کنید و ثنا و اجر را از او طلب کنید که او جزای شما را و اجر شما را عطا می‏فرماید. و همین طور از فرماندهان محترم ژاندارمری که در اینجا حضور دارند تشکر می‏کنم که آنها هم در حد توان خودشان دارند به این کشور خدمت می‏کنند. کشور امروز از خود شماهاست و دست شرق و غرب از کشور کوتاه شده است، و شما خودتان هستید که باید کشور خودتان را اداره کنید و حفظ کنید. از اول که این نهضت اسلامی و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید همه قشرهای ملت قوای نظامی و انتظامی و چه پاسداران عزیز و چه جهاد سازندگی و چه کمیته‏ها، همه قشرهای ملت با هم دست برادری دادند و به پیش رفتند. چقدر شهید دادند و چقدر مجروح و چه خانواده‏هایی جوانهای خودشان را در راه اسلام از دست دادند، لکن نباید ما بگوییم که از دست دادند. آنکه محفوظ است، آنکه برای همه محفوظ است، آن خدمتی است که در راه اسلام، و آن خونی است که در راه اسلام ریخته شود. اسلام از اول برای همین امر قیام کرده است که به این مستمندان عالم در مقابل ستمگران خدمت کند، و این ستمگران را به جای خود بنشاند، و شما اشخاصی هستید که پیرو یک همچو اسلام عزیز هستید و به این پیروی باید ادامه بدهید.

من امروز بعض صحبتها را با شما برادران عزیز می‏کنم و [تقدیر می‏کنم‏] در عین حالی که از شما و همه ملت علاوه بر آن، جنود معنوی الهی تقدیر می‏کنند و شما را در این خدمت، بزرگ می‏شمارند. البته گروههایی هم هستند که برای اینکه با این کشور مخالف‏اند، با استقلال این کشور مخالف‏اند، با آزادی این کشور مخالف‏اند، و بالاخره با اسلام که این آزادی و این استقلال را برای شما آورده است مخالف‏اند، باز دست از شیطنت برنمی‏دارند. روش اسلام و طریقه اسلام همان است که از اول در تبلیغات اسلامی و در شعارهای شما جوانهای عزیز در سرتاسر کشور بود که ما استقلال می‏خواهیم و آزادی و جمهوری اسلامی. این شعار «نه شرقی و نه غربی» که در همین شعار هست، در همه قشرهای ملت از آن روستاهای دور افتاده تا مرکزها به گوش می‏خورد و هر روز طنین‏انداز است.

ما در مدتی که، آن وقتی که جوانهای پاسدارمان لانه جاسوسی را فتح کردند و جاسوسان امریکایی را از ایران راندند گرفتار یک راهی بودیم، و یک روشی بر خلاف کشور و اسلام بودیم که مدتها از آن رنج بردیم و مدتها جوانهای ما محکوم شدند.

جوانهایی که می‏خواستند که از زیر یوغ امریکا و قدرتمند دنیا بیرون بروند و خودشان برای خودشان کشورشان را اداره کنند مورد اهانت واقع شدند، و تقصیرشان این بود که لانه جاسوسی را گرفتند. مدتها همه ما در این قضیه رنج بردیم، و پس از آنکه آن مسائل درست شد و این افرادی که با صراحت لهجه، اکثر آنهایی که در رأس هستند، تصریح کردند که ما جاسوسانی بودیم برای شوروی، و دنبال آن وزارت خارجه عده‏ای را بیرون راند. و همین قدر و منزلتی که ملت ما و ما برای آن عزیزانی که جاسوسخانه امریکا را از بین بردند، برای این جوانانی که این جاسوسهای غیر انسانی و اسلامی را و مخالف با کشور و ملت و اسلام را دستگیر کردند، همان اجری که برای آنها و همان ارزشی که برای آنها قائل هستیم برای اینها هم قائلیم؛ و همان ارزشی که برای این دو گروه قائلیم برای وزارت خارجه و وزیر محترم خارجه هم که عده‏ای را که تشخیص دادند که عضوهای نامطلوب هستند از ایران خارج کردند، برای اینها هم قائلیم. همان طوری که آنها اثبات کردند که ما به غرب بستگی نداریم و با شجاعت و شهامت پیش رفتند و به کارشکنیها و انتقادات آنهایی که بر خلاف آنها بودند اعتنا نکردند، اینها هم در طرف شرقی و شمالی‏اش همین کار را کردند، و بدون اینکه هراسی از آن کشورهای بزرگ و قدرتهای بزرگ داشته باشند، جاسوسانی که در داخل کشور بودند و خودشان را ایرانی می‏شمردند- و لو ما آنها را ایرانی نمی‏دانیم- با قدرت تمام گرفتند و به دام انداختند، و لانه‏های جاسوسی آنها را تصاحب کردند، و وزارت خارجه در دنبال او، عده‏ای را از کسانی که در ایران جاسوسی می‏کردند برای خارج، برای شوروی، آنها را هم از ایران اخراج کرد، بدون اینکه هیچ هراسی به خودشان راه بدهند از شرق یا از غرب.

دنبال این قضیه ما امروز باز مبتلا هستیم به اشخاصی که برای خاطر چپیها و برای خاطر توده‏ایها و برای خاطر شوروی و بر ضد مصالح اسلام و کشور مشغول تبلیغات سوء هستند، و به نظر می‏رسد که امروز هر دو دسته، دسته سابق که ضربه آن عزیزان پاسدار را خوردند، و دسته دیگری که ضربه این دسته از عزیزان پاسدار را خوردند، دست به هم داده‏اند تا شیطنت خودشان را ادامه بدهند. من باید به هر دو دسته هشدار بدهم که دست از این شیطنتها بردارید. امروز نغمه اینکه برای ایران، دولت ایران هیچ کاری نکرده است و مستکبر مستکبرتر شده است و مستضعف مستضعفتر، این نغمه شوم را که باید از دهن امریکا و از دهن شوروی خارج بشود، اینهایی که در ایران خودشان را مسلم می‏دانند، اینها این نغمه را از گلوهای خودشان بیرون بیندازند. البته یک دسته هستند فضول و شیطان که از اسلام ضربه دیده‏اند، و آنها ارباب بزرگ خودشان را از دست داده‏اند، و اینها هم اخیراً ارباب بزرگشان را از دست داده‏اند، اینها برای خاطر اینکه اربابها از دستشان رفته است شیطنت می‏کنند، و همینها وادار می‏کنند یک دسته ساده لوح را که بیغرض هستند، اینها را وادار می‏کنند تبلیغات می‏کنند، و آنها هم هرجا یک اجتماعی به دستشان برسد، در نماز جمعه مثلًا اگر یک وقت دستشان برسد، در مجلس اگر یک وقتی تریبون به دستشان بیاید، همان حرفهایی را که باید از حلقوم امریکا و شوروی بیرون بیاید که برای این ملت هیچ کاری نشده است، همان مطلب از حلقوم این بیچاره‏ها بیرون می‏آید. یک دسته گولخورده و یک دسته شیطان، یک دسته که می‏خواهند جمهوری اسلامی نباشد هر چه می‏خواهد باشد، آن می‏گوید شوروی باشد و کمونیسم، آن می‏گوید امریکا باشد و غرب؛ و این دو دسته که به نظر می‏رسد با هم تفاهم کرده‏اند، یک اشخاص ساده لوح را چه در مجلس و چه در خارج مجلس وادار می‏کنند که مسائلی را طرح بکنند که هر چه بیشتر ملت ایران را مأیوس کنند. شما برادرانی که چهار سال است دارید برای این مردم خدمت می‏کنید، و خدمتهایی که شما برای این ملت کرده‏اید در طول تاریخ شاهنشاهی نشده است. آنها همه خدمتشان را برای کاخ‏نشینان کرده‏اند و شما خدمتتان را برای کوخ‏نشینان، اینها را در نظر نمی‏آورند. پاسدارهایی که این همه خدمت در جبهه‏ها کرده‏اند و در خارج جبهه‏ها کرده‏اند، و این طور دست منافقین را از این کشور کوتاه کرده‏اند، اینها خدمت نیست؟! خدمت باید به طرز امریکایی‏اش باشد یا به طرز شوروی؟!

خیلی موجب تأسف است که یک نفر مسلم گول بخورد از یک دسته شیطان خبیث، و در مجامع عمومی بخواهد تضعیف کند جمهوری اسلامی را، دولت جمهوری اسلامی را و رئیس جمهور را و سایرین را. بسیار تأسف دارم من از اینکه این جمعیت پاکدل این قدر پاکدل باشند که خیال کنند هر چه این شیاطین گفتند صحیح است؛ همین شیاطینی که می‏گویند هیچ کاری برای ایران نشده است، همین شیاطینی که می‏گویند زمان شاه بهتر بود از حالا.

این نغمه شوم «مستکبر، مستکبرتر شده است» یعنی زمان جمهوری اسلامی بدتر شده است از زمان شاه و «مستضعف، مستضعفتر شده است» یعنی اسلام بدتر است از رژیم شاهنشاهی. آنهایی که می‏فهمند و از روی شیطنت صحبت می‏کنند با آنها جز اینکه با قدرت رفتار بشود راهی نیست. لکن اینهایی که گول خورده‏اند از این شیاطین، با اینها صحبت است که برادران، شما چرا گول می‏خورید؟ شمایی که عمری در اسلام گذراندید و فشارهای زمان طاغوت را دیدید و اهانتهای زمان طاغوت را چشیدید و امروز می‏بینید که از آن فشارها خارج شدید و از آن گرفتاریها بیرون آمدید و به طور آزادی نفس می‏کشید، به طور استقلال زندگی می‏کنید، شما چرا می‏گویید که حالا بدتر از آن وقت شده است و در تضعیف دولت کوشش می‏کنید؟ شما چرا وقتی یک قصوری را می‏بینید، یک چیزی را می‏بینید که در ایام جنگ ناگزیر است که واقع بشود، و در هر انقلابی ناگزیر است که واقع بشود، جمع می‏کنید و روی هم می‏گذارید و در مجامع عمومی برای مردم می‏گویید تا مردم را تضعیف کنید؟ شما چرا آن خدمتهایی که این ملت کرده است و خدمتهایی که این جهاد سازندگی کرده است و خدمتهایی که پاسدارها کرده‏اند و کمیته‏ها کرده‏اند، خدمتهایی که دولت کرده است، چرا آنها را نمی‏بینید؟ چه شده است شما را که گول چند تا شیطان را در گوشه و کنار کشور می‏خورید و نمی‏دانید چه می‏کنید، نمی‏دانید تیشه برداشته‏اید و به ریشه اسلام دارید می‏زنید، نمی‏دانید که تضعیف جمهوری اسلام، تضعیف اسلام و تضعیف اسلام را شما نمی‏خواهید، لکن از روی نادانی شما را وادار می‏کنند تا این مسائل را طرح بکنید.

به خود آیید، توجه کنید، و این قدر ساده دل نباشید و به آن شیاطین هم می‏گویم که سر جای خودتان بنشینید و الّا لیست افراد شما خواهد آشکار شد، و شما به آنجا خواهید رفت که منافقین رفتند.

همان طوری که منافقینْ اظهار اسلام می‏کردند و حالا هم می‏کنند، اسلام راستین می‏خواهند! نه اسلامی که در آن حدود شرعیه جاری بشود، نه اسلامی که در آن قصاص شرعی جاری بشود، نه اسلامی که ابرقدرتها را بیرون بکند از کشور، نه اسلامی که کمونیست را سرکوب کند و نه اسلامی که غرب را سرکوب کند، شما هم همان منافقین هستید با صورت دیگر. به اسم دلسوزی برای مردم- همان طور که منافقین می‏کردند- به اسم دلسوزی برای کشور، به اسم دلسوزی برای مردم، تضعیف می‏کنید هم قوه قضائیه را، هم قوه مجریه را و هم جمهوری اسلامی را. و درد شما این است که دستتان از آن فسادها کوتاه شده است، و من به شما قول می‏دهم که دیگر آنها برنگردند. و به شما عرض می‏کنم که «بُزَک نَمیر بهار میاد[14]» نخواهد شد. نه خربزه برای شما خواهد آمد و نه خیار. شما به جای خودتان بنشینید، این قدر توطئه نکنید، این قدر تضعیف نکنید جمهوری اسلامی را که آن مسائل برگشتنی نیست. و ملت ما آن ملت نیست که برای خاطر امثال شما تزلزل پیدا بکند. آنهایی که وضعی داشتند و حیثیتی به خیال خودشان داشتند از بین رفتند. امریکا با آن قدرتش در ایران سرکوب شد، و شوروی با آن قدرت بزرگش در ایران سرکوب شد، و طرفدارهایش را علناً از ایران یک دسته‏ای را بیرون کرده‏اند و یک دسته‏ای را حبس کرده‏اند و به جزای خودشان خواهند رساند. منافقین که عده‏شان زیاد بود و تبلیغاتشان دامنه‏دار بود، و جوانهای بسیاری را از ما گول زده بودند، آنها هم به زباله دان ریخته شده‏اند. شما چند نفر چه می‏گویید. شما چند نفر روشنفکر باصطلاح خودتان که می‏خواهید کمونیست را در ایران تقویت بکنید، یا چند نفر دیگری که می‏خواهید به خیال خودتان امریکا بازگردد، من به شما عرض می‏کنم تا شما زنده‏اید امریکا برنمی‏گردد، شوروی هم برنمی‏گردد. در نسلهای آتیه، اگر ملتها در نسلهای آتیه به همین روش حرکت کنند و روحانیون در همه جا حاضر باشند و مردم در صحنه باشند و قوای نظامی و انتظامی، قوای نظامی و انتظامی اسلام باشد، این در طول تاریخ هم ان شاء اللَّه نخواهد شد. و اگر خدای نخواسته، در یک مدتهای طولانی سستی برای کشور پیدا بشود، یا شیاطین رخنه بکنند در این کشور، آن وقت امری است که باید خدا اعانت کند ما را.

من از خدای تبارک و تعالی سلامت و صحت شما عزیزان را خواستارم. و به روحانیون جمیع کشور چه در روستا و چه در شهرستانها و هرجا که هستند سفارش می‏کنم که این جوانها را تشویق کنند، بروند سراغ این جوانها، با آنها صحبت کنند، ملاطفت کنند این جوانهایی که عزیزانشان از دست رفته است. این جوانهایی که تمام توانشان را برای خدمت به این اسلام و خدمت به کشور خودشان خرج کرده‏اند، اینها در عین حالی که خدای تبارک و تعالی به آنها اجر می‏دهد لکن خدا از ما می‏خواهد که به اینها خدمت بکنیم و از اینها قدردانی بکنیم. خداوند همه شما را حفظ کند و برای ملت ما ذخیره کند. و آنهایی که کجروش هستند، ان شاء اللَّه خداوند راستشان کند و یا اینکه به جایگاه خودشان برساند.» (صحیفه امام، ج‏17، ص: 443 ـ 449)

ـ پیام به ملت ایران؛ تجلیل از شهدای قیام 15 خرداد (1364)

«قیام 15 خرداد[15] اسطوره قدرت ستمشاهی را در هم شکست و افسانه‏ها و افسونها را باطل کرد. شهادت جوانان رشید و زنان و مردان در آن روز سدّ عظیم قدرت شیطانی را از بنیان سست نمود. خون سلحشوران کوخ‏نشین، کاخهای ستم را در هم کوبید. ملت عظیم الشأن ایران با قیام و نثار خون فرزندان عزیز خویش، راه قیام را برای نسلهای آینده گشود و ناشدنیها را شدنی کرد.

خداوند تعالی این ملت را پایدار، و شهیدانشان را، خصوصاً شهیدان 15 خرداد، این بنیانگذاران انقلاب اسلامی ایران را، در جوار رحمت خود قرار دهد؛ و به بازماندگان آنان صبر و اجر عنایت فرماید؛ و به معلولان عزیز قدرت مقاومت بیشتر عطا فرماید. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏19، ص: 267)

ـ پیام تشکر به رئیس جمهور مالدیو؛ تبریک حلول ماه مبارک رمضان (1365)

«حضرت آقای مأمون عبد القیوم، رئیس جمهور کشور مالدیو

تلگراف تبریک آن جناب به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا حلول این ماه بزرگ الهی را به جنابعالی و ملت مسلمان و برادر کشورتان تبریک گفته، امید است مسلمانان محروم و مستضعف جهان با بهره‏گیری از فیوضات وافره این ماه بتوانند خود را از سلطه جهانخواران و ایادی مزدورشان نجات بخشند. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏20، ص: 46)

ـ پیام تشکر به رئیس جمهور مالدیو؛ تبریک عید سعید فطر (1367)

«حضرت آقای مأمون عبد القیوم، رئیس جمهور کشور مالدیو

پیام تبریک آن جناب به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید.

متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته و از خدای تعالی نجات ملتهای اسلامی را از چنگال دشمنان اسلام و بخصوص امریکای جهانخوار مسألت می‏نمایم. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏21، ص: 49)



[1] - همسر امام خمینی.

[2] - اجازه مقامات امنیتی( با توجه به محدودیتهایی که در این زمان اعمال می‏شد).

[3] - کتاب استصحاب، یکی از آثار ارزشمند امام خمینی.

[4] - آقای سید حسین خمینی، نوه امام و فرزند آقای سید مصطفی خمینی.

[5] - خانم معصومه حائری، همسر آقای سید مصطفی خمینی.

[6] - برادر کوچک امام خمینی.

[7] -« آغازاده خانم»؛ خواهر امام خمینی.

[8] - آقای محمود بروجردی، داماد امام.

[9] - ازدواج خانم فرشته اعرابی( نوه امام خمینی).

[10] - آقای محمد حسن اعرابی، داماد امام.

[11] - از پزشکان معروف قم.

[12] - بخشی از آیه 17 سوره انفال:« و هنگام تیراندازی، تو تیر نمی‏اندازی بلکه خداوند تیراندازی می‏کند».

[13] - اشاره به آیه 10 سوره فتح

[14] - ضرب المَثَلی است فارسی که به هنگام مأیوس کردن از چیزی بکار میرود.

[15] - قیام 15 خرداد 1342 در پی دستگیری امام خمینی پس از سخنرانی کوبنده ایشان علیه رژیم شاه در روز عاشورا در مدرسه فیضیه قم، در شهر قم، تهران، ورامین و برخی از شهرهای دیگر ایران به وقوع پیوست. ابعاد و گستردگی قیام به حدی بود که رژیم شاه ناگزیر از فراخوان تانکها و نیروهای زرهی و بسیج ارتش برای در هم کوبیدن قیام و کشتار مردم شد. این قیام سرآغاز نهضت همه جانبه امام خمینی علیه رژیم شاه و جنایتهای امریکا در ایران و مبدأ تاریخ انقلاب اسلامی شد

انتهای پیام /*