امروز با امام: اول خرداد
ـ نامه به آقای سید مرتضی پسندیده؛ اعلام سلامتی و ابلاغ سلام (1344)
«حضور محترم جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای پسندیده- دامت برکاته
به عرض عالی میرساند، ان شاء اللَّه تعالی وجود محترم خالی از نقاهت و ملال است. سعادت و عزت آن حضرت را از خداوند تعالی مسألت مینماید. حالت این جانب بحمد اللَّه و له الشکر خوب است و به هیچ وجه نگرانی ندارم و جنابعالی و سایرین هم نگران نباشید، آنچه خداوند تعالی مقدر فرموده عین صلاح است. از خداوند تعالی خواستار است که ما را راضی فرماید از مقدرات. خدمت همه خویشاوندان سلام برسانید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه
مصطفی بحمداللَّه سالم، و سلام ابلاغ مینماید. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج1، ص: 438)
ـ نامه به خانم خدیجه ثقفی؛ احوالپرسی و دعوت به صبر (1344)[1]
«به عرض میرساند، مرقوم محترم شما و نور چشمان بچهها که بشارت سلامت همه را میداد، واصل و موجب تشکر و خوشوقتی شد. از خداوند تعالی سلامت و سعادت شماها را خواستارم و همه شما را به ذات مقدسش میسپارم. حالت این جانب و مصطفی له الحمد و الشکر خوب و سلامت هستیم و به هیچ وجه نگرانی ندارم. و آنچه خداوند تعالی مقدر فرموده و ما را مورد عنایت خود قرار داده است عین صلاح است. از مقام مقدسش خواستارم که ما را راضی فرماید و شماها را نیز در نعمتهای خودش شکرگزار فرماید. در صورت امکان زودتر از سلامت خودتان مطلع فرمایید و هر یک جداگانه کلمهای بنویسید، نظیر مرقوم این دفعه از سلامت اقوام قم و تهران و خمین مستحضرم نمایید. به همه نورچشمان و متعلقین آنها سلام مخصوص میرساند و توفیق و تأیید همه را از خداوند تعالی خواستار است. در صورت موافقت،[2] عبا و قبای نازک برای من بفرستید و یک دوره از کتابهای اصولی را که تقریر درس خودم است، هم جزء اول و هم جزء ثانی و ثالث بفرستید و اگر «استصحاب»[3] خودم طبع شده است یک جلد بفرستید، و اگر موافقت نشد اشکالی ندارد. مکرراً عرض میکنم که من و مصطفی سلامت هستیم و هیچ ناراحتی نداریم.
هوای اینجا هم خوب است الحمد للَّه. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی
میدانم که محتاج به تذکر نیست که از حسین[4] و مادرش[5] بسیار دلجویی نمایید و همین طور از سایرین. البته احمد در نبودن ما در [امر] درس و تهذیب اخلاق و حُسن رفتار در خارج و داخل مراقبت میکنید. از خداوند صلاح همه را خواهانم.» (صحیفه امام، ج1، ص: 439 ـ 440)
ـ نامه به آقای سید نورالدین هندی؛ احوالپرسی از بستگان (1344)
«حضرت مستطاب آقای هندی[6]- دام عمره
به عرض عالی میرساند، مرقومه محترم چندی پیش واصل و موجب مسرت گردید
سلامت و سعادت جنابعالی و بستگان را از خداوند تعالی مسألت مینماید، و حالت این جانب بحمد اللَّه تعالی خوب است و هیچ نگرانی ندارم. و جنابعالی و سایر اقوام نگران نباشید، حال من اینجا شاید از ایران هم بهتر باشد. در صورت امکان گاهی از سلامت خودتان و خویشاوندان مستحضرم فرمایید. خدمت همه خصوصاً همشیره[7] مکرمه سلام میرسانم و سلامت همه را از خداوند تعالی مسألت مینمایم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.»
روح اللَّه الموسوی الخمینی
مصطفی بحمد اللَّه سالم و سلام ابلاغ مینماید.» (صحیفه امام، ج1، ص: 441)
ـ نامه به خانم زهرا مصطفوی؛ خانوادگی (1353)
«دخترم، عزیزم
مرقوم شما واصل، سلامت و سعادت خانواده محترمه را از خداوند تعالی خواهانم. ماها بحمد اللَّه مزاجاً سلامت هستیم؛ لکن اوضاع اینجا خیلی موجب ناراحتی است و بالاخره تکلیف ماها به هیچ وجه معلوم نیست مگر آنکه خداوند تعالی اصلاح فرماید. از شماها امید دعا دارم. خدمت جناب آقای بروجردی[8] سلام برسانید. ان شاء اللَّه تعالی حالشان خوب شده است. نور چشمان را دعا میکنم. ان شاء اللَّه همه سالم و خوش باشید. و السلام علیک. پدرت» (صحیفه امام، ج3، ص: 33)
ـ نامه به خانم فریده مصطفوی؛ خانوادگی (1353)
«فریده عزیزم
نامه شما واصل، از سلامت شما خوشوقت شدم. قبلًا جواب نامه شما را دادهام و تبریک امر خیر را گفتهام.[9] امید است خداوند تعالی برای آنها سعادت و سلامت و خیر مقدر فرماید. مورد بسیار خوب است؛ لا بد خود جوان را هم تحقیق کردهاند. به جناب آقای اعرابی[10] سلام برسانید و از قول من تبریک بگویید. فرشته خانم را سلام میرسانم و سلامت و سعادتش را خواهانم. ماها تازه نداریم؛ همه سلامت هستیم. از قراری که شنیده شده است دکتر مدرسی[11] فوت شده است، آیا صحیح است یا ان شاء اللَّه دروغ؟ و السلام. پدرت» (صحیفه امام، ج3، ص: 34)
ـ حکم به آقای سید رضا برقعی جهت عزیمت به منطقه خلیج فارس و قطر (1358)
«جناب مستطاب ثقة الاسلام و المسلمین آقای آقا سید رضا برقعی- دامت افاضاته
مقتضی است جنابعالی مسافرتی به منطقه خلیج فارس و قطر بنمایید و به وضع شیعیان و ایرانیان مقیم منطقه رسیدگی نموده و چنانچه کمبودهایی از نظر تبلیغ و امور مذهبی دارند در رفع آنها بکوشید و عموم اهالی محترم را به وظایف خطیر و حساسی که در این موقعیت تاریخی به عهده دارند آشنا ساخته به اتحاد و یگانگی دعوت نمایید. و سلام این جانب را به آقایان علمای اعلام محل- دامت افاضاتهم- و ایرانیان محترم مقیم منطقه ابلاغ نمایید. از خدای تعالی موفقیت و سعادت همگان را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.» (صحیفه امام، ج7، ص: 417)
ـ سخنرانی در جمع اعضای سندیکاهای کارگری؛ نقش کارکنان صنعت نفت در انقلاب (1358)
«من در عین حال که حالم مقتضی نیست، مع ذلک چند کلمهای با شما دوستان، با شما عزیزان، با بانوان محترمه و با برادران عزیزم، صحبت میکنم.
نهضت ما گرچه مرهون همه اقشار ملت است، گرچه همه اقشار ملت نهضت را همراهی کردند، چه بانوان تمام ایران و چه مردان برومند ما، لکن بعضی اقشار یک ویژگی خاصی داشتند؛ و از آن جمله، کارکنان و کارمندان صنعت نفت، برای اینکه اینها در مقامی بودند که شریان حیات اجانب به دست آنها بود، شریان حیات رژیم منحوس در دست آنها بود. اعتصاب آنها یک ویژگی خاصی داشت؛ و همراهی آنها از نهضت یک خصوصیت بیشتری داشت. از این جهت، ما به آنها بیشتر از سایر اقشار شاید ارج بگذاریم و تشکر میکنیم. شما برادران بودید که در اعتصابات خودتان مقابل رژیم طاغوتی ایستادید، و نهضت را پیش بردید و اسلام را تقویت کردید. من باید از شما تشکر کنم. من دعا به شما میکردم و میکنم. لکن این معنا که گفتید شما زیر فشار بیشتر بودید، باید بفرمایید که شما فشار خودتان را بیشتر احساس کردید؛ و الّا در این مملکت کی بود که تحت فشار نبود، کدام قشر بودند که اختناق بر آنها حکومت نمیکرد. کدام قشر بودند که محرومیت نداشتند. آیا قشر روحانی محرومیت نداشت؟ آنها را از تمام وعظ و ارشادی که میخواستند بکنند محروم کردند، آنها را در اختناق چنان قرار دادند که نمیتوانستند نفس بکشند؛ سایر اقشار ملت هم همین طور بودند. همه در رنج بودند. همه در عسرت زندگانی میکردند.
زندگانی که در آن آزادی نباشد زندگانی نیست. زندگانی که در آن استقلال نباشد و همه کار بکنند برای استفاده دشمنها، این زندگانی نیست. الآن زندگانی شما دارید، برای اینکه استقلال دارید؛ برای اینکه کار شما امروز به نفع ملت خودتان است. لکن باید با هوشیاری و توجه زیاد، با هوشیاری زیاد، توجه داشته باشید که این اقشاری که نمیگذارند کارگرهای محترم ما به کار ادامه دهند، خیابانها را وادار میکنند به یک تظاهرات مثلًا، اینها بدانید که این قشرها همان دشمنهای اولی شما هستند. اینها میخواهند شما که شریان مملکت در دست شما، شریان حیات مملکت در دست شماست، اعتصاب کنید، کم کاری کنید تا اینکه فلج بشود دولت ما؛ اقتصاد ما. با فلج شدن اقتصاد، فرصت به دست دیگران بیفتد، و این عده همان مسائل سابق را اعاده کنند؛ با یک صورت حق به جانب میآیند در بین قشرهای کارگر، لکن شیطنت در باطن. آن حرفها به صورت صحیح است و قصد باطل دارند. نمیخواهند مملکت آباد بشود، نمیخواهند آرامش در این مملکت پیدا بشود، بهترین جایی که برای آنها مورد هدفگیری است شرکت نفت است. آنها دیدند که شرکت نفت یک همچو قدرتی دارد، کارمندان و کارگران محترم شرکت نفت یک همچو قدرتی دارد که در این نهضت بیشتر پیشبرد با دست آنها بود، احساس این را کردند که این قدرت بزرگ است، یا باید این قدرت را به ضد ملت و دولت بسیج کنند؛ یا این قدرت را فلج کنند نگذارند کار بکند.
دوستان من! آنکه برای همه کارگرها و کارمندها و طبقه ضعیف دلسوز است خدای تبارک و تعالی است که به اراده خودش میخواهد که مستمندان مفرّح باشند. آنکه برای شما دلسوز است اسلام است. اسلام است که شما را نجات میدهد ...؛ از اختناق نجات میدهد. اسلام است که استقلال شما را بیمه میکند. رو به اسلام بیاورید. همان طوری که دیدید که اسلام بود که ما را به پیش برد؛ وحدت کلمه و توجه به اسلام بود که نهضت ما را پیروز کرد؛ از این به بعد هم اگر همین معنا محفوظ بماند، توجه به اسلام [و] وحدت کلمه، این دو کلمه رمز پیروزی شماست. توجه به اسلام، چنانچه دیدید همه میگفتند جمهوری اسلامی [و] وحدت کلمه، چنانکه دیدید همه میگفتند جمهوری اسلامی. همه با هم یک مطلب میگفتند، و آن یک مطلب «اسلام» بود. آنکه ما را پیروز کرد همین معنا بود، و آنچه ما را پیروز میکند باید همین معنا باشد.
شما دوستان من تشبث به اسلام داشته باشید و این مفسدین که میخواهند شما را از اسلام جدا بکنند، شما را از خدای تبارک و تعالی جدا کنند، اینها دوست نیستند؛ اینها دشمنانی هستند که به صورت دوست در بین شما میآیند؛ و لهذا هر جا میروند فساد میکنند. در بین کشاورزان میروند و نمیگذارند کشاورزی بشود. الآن که کشاورزی در ایران- از قراری که میگویند- خوب است، اینها نمیگذارند کشاورزان به کار خودشان ادامه بدهند و زراعت را جمع کنند. اگر اینها دلسوز کشاورز هستند، دلسوز ملت هستند، چرا نمیگذارند چرخ زندگی این ملت به راه بیفتد. اگر کارخانهها به راه بیفتد، اگر شرکت نفت کار خودش را ادامه بدهد، اگر کشاورزان کار خودشان را ادامه بدهند، این به نفع ملت نیست که اینها کارشکنی میکنند؟ یا به نفع ملت هست، ولی آنها میخواهند آن چیزی که به نفع ملت است نگذارند راه بیفتد؟ بیدار باشید برادران من! هوشیار باشید، توجه کنید که این ریشههای گندیده رژیم سابق و طرفداران آن کنده بشود.
خداوند شما را ان شاءاللَّه رحمت کند. رحمت خدا بر شما خانمها و بر شما برادران. من خدمتگزار همه هستم، من خدا میداند که برای شما دلسوزم، متأسفم. شما با صبر انقلابی قدری صبر کنید تا اینکه دولت به کار خودش ادامه بدهد، و کارها موافق میل انجام بگیرد. الآن ما، همه، آزادانه با هم صحبت میکنیم که در یک سال پیش ممکن نبود برای ما که با هم آزاد صحبت کنیم. اگر یک سال پیش بود، شما اینجا نبودید؛ من نبودم. نه خانمها میتوانستند اجتماع کنند، نه آقایان، این یک نعمت بزرگی است که به ما رسیده است که همه آزادانه پیش هم درد دل را میگوییم؛ همه با هم صحبت میکنیم؛ مصلحتِ هم را بیان میکنیم. این از نعمتهای بزرگ این انقلاب بود و این نهضت نعمت بزرگتر ... قضیه قطع ایادی دشمنهای اسلام از مخازن خودمان، خصوصاً مخزن نفت [بود]. الآن دست آنها بر مخازن ما باز نیست. مخازن مال خود شماست. اگر زحمتی میکشید، برای خودتان میکشید، برای ملت خودتان میکشید، برای کشور خودتان میکشید. خداوند همه شما را عزت و سلامت و سعادت عنایت فرماید.» (صحیفه امام، ج7، ص: 418 ـ 421)
ـ نامه به آقای سید محمدباقر صدر؛ تصمیم آقای صدر به هجرت از عراق (1358)
«حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای صدر- دامت برکاته- نجف اشرف
از قرار مسموع جنابعالی به واسطه بعض پیشامدها خیال هجرت از عراق دارید. این جانب از این امر نگران هستم. هجرت جنابعالی را از نجف اشرف مرکز علوم اسلامی صلاح نمیدانم. امید است ان شاء اللَّه رفع نگرانی جنابعالی بشود. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج7، ص: 422)
ـ پیام تشکر به آقای ضیاءالحق؛ همبستگی ملتهای اسلامی (1358)
«حضرت ارتشبد ضیاء الحق رئیس جمهور پاکستان
مرقوم شریف مبنی بر تفقد از این جانب و اظهار همبستگی بین دو ملت بزرگ اسلامی ایران و پاکستان واصل و موجب مسرت گردید. همبستگی بزرگ اسلامی که در رأس تمام همبستگیها است، ملتهای اسلامی را باید آن چنان وحدت بخشد که هیچ دولت اجنبی خیال سلطه بر کشورهای اسلامی را به سر نپروراند.
مع الأسف از زمانهای طولانی که کارشناسان خارجی به کشورهای شرقی و اسلامی راه یافتهاند، کوشش نمودهاند که ملتهای اسلامی را گروهبندی کرده و با تبلیغات دامنهدار خود و وابستگان به سیاست مخرب خود آنان را از هم جدا نگه دارند و احیاناً در مقابل یکدیگر به موضعگیری وادارند. ما در طول تاریخ و در این پنجاه و چند ساله حکومت سلسله پهلوی وابسته به اجانب، شاهد جنایتهای طاقتفرسا و خیانتهای بیحساب بودهایم. ملت شریف اسلامی ما در این مدت مواجه با اختناقها و اسارتها بوده است و از مزایای اسلامی و انسانی و حقوق بشر محروم گردیده.
قیام 15 خرداد نقطه عطفی در تاریخ کشور و ملت ستمدیده ما بود و در یکی دو سال اخیر به شکوفایی رسید و با قدرت ایمان و وحدت کلمه به خواست خداوند متعال دست ستمکاران و غارتگران را که تا دندان مسلح بودند، کوتاه کرد. و امید است با اتکال به خدای متعال و وحدت کلمه همه قشرها بر جمیع مشکلات غلبه کند.
ما با سوابق تاریخی و ملی و بالاتر از همه اسلامی که با پاکستان داریم، لازم است روابط خود را بر اساس احترام متقابل حفظ نماییم. دولت موقت انقلاب اسلامی با نمایندگان آن جناب مذاکرات لازم را مینمایند. از خداوند تعالی عظمت اسلام و ملتهای اسلامی را خواستارم. سلام و احترام متقابل به آن جناب اهدا مینمایم.» (صحیفه امام، ج7، ص: 423 ـ 424)
ـ سخنرانی در جمع هیأت مؤسس بانک اسلامی؛ ربا (1358)
«اصل بهره از پول یک امری است بسیار خلاف انصاف و خلاف انسانیت که یک پولی آنجا گذاشتهاند، بعد آن پول نه کاری، نه چیزی، یک چیزی در آورند. بدترین انواع استثمار همین رباست که در مقابل هیچ، خود پول که هست و در مقابل هیچ، این بزاید، بهره بردارد. در اسلام، این البته به هر صورتش حرام است حتی این فرارهایی که بعضیها جایز میدانند، این فرارها هم صحیح نیست. فرار از ربا هم صحیح نیست. یک راههایی گفته شده است، لکن آنها هم صحیح نیست بهرهبرداری از این نقود و از پول به هیچ وجه در اسلام جایز نیست. از جهتی که یک همچو بانک اسلامی که مبنایش بر این باشد که بهره در کار نباشد و ربا در کار نباشد، این یک خدمت بزرگی است به جامعه و به اسلام، هر دو، که امید است که احتیاج مردم از سایر بانکها به واسطه این بانک سلب بشود و مردم توجه بکنند به این بانک که اسلامی است، مبنایش اسلام است، اسلامی است و مبنایش بر این است که استثمار نکند مردم را، بهرهبرداری از انسان بیخودی نکند.
و من توفیق شما را از خدا میخواهم که در این راه با صداقت، با نیت صادقانه عمل بکنید، چنانچه هر کاری که با نیت صادقانه شد، آن کار به نتیجه میرسد، و به نتیجهای که بخواهید میرسد. نیتها را باید صادق کرد و برای خدا. یک همچو کار بزرگی که شما الآن انجام میدهید ان شاء اللَّه برای خدا باشد تا منافع آخرتی هم برای همهتان ان شاء اللَّه داشته باشد و من امیدوارم که توفیق پیدا بکنید و بانک شما یکوقت بانک اول باشد و سایر بانکها که بر مبنای بهرهبرداری و بر مبنای خلاف و فساد است، اینها از بین بروند، یا بهرهها از بین بروند که همه اسلامی بشوند، آن وقت شما هم یکی از بانکها. اگر اسلامی شدند آنها هم بمانند، و الّا بالاخره باید برچیده بشوند اگر اسلامی نشوند. ان شاء اللَّه که موفق و مؤید باشید.
[سرپرست هیأت: شنیدم که برای اینکه همه بتوانند دارای سهم باشند حد اقل صد تومان و حد اکثر صد هزار تومان گذاشتهاند که همه بتوانند و آقایان ضمناً علاقهمندند که افتخار بدهید به ایشان و این هم مشوقی است برای آنها.].
... یک سهم هم من، ان شاءاللَّه که موفق و مؤید باشید.
[و در خاتمه اساسنامه این بانک که طرز و نحوه عملکرد این بانک را مشخص میکرد، تقدیم امام شد. و امام فرمود:].
ان شاءاللَّه موفق باشید. خداوند تأیید کند شماها را. سلامت باشید. خدا حافظ شما.» (صحیفه امام، ج7، ص: 425 426)
سخنرانی در جمع فرهنگیان اصفهان؛ تشریح مقام معلم (1358)
«آنچه در رژیم سابق شد، که دیدید، گذشت و ننگ برای عمال استعمار باقی ماند، و آنچه که ملت ما در طول این مدت زجر کشید، گذشت و اجر برای ملت ما باقی است، و آنچه که ملت ما به عالم ثابت کرد که میشود با ایمان و با عزم و تصمیم راسخ بر قوای شیطانی غلبه کرد گذشت؛ و آنچه که از حالا به بعد ما مکلف به آن هستیم گذشتهها گذشت؛ لکن ما آینده را باید نگاه کنیم. حالا ما چه تکلیف داریم، در آینده چه تکلیف داریم. فرهنگیها که با فرهنگیان علوم قدیمه در صف واحد هستند. یعنی علمای اسلام، معلمین علوم اسلامی با فرهنگیها که شغلشان شغل واحد است. این شغل شریفترین شغلها و پر مسئولیت ترین شغلهاست. شریفترین شغلهاست، برای اینکه شغل انسانسازی است؛ همان شغلی است که تمام انبیا برای همین معنا آمدند. قرآن یک کتاب انسانسازی است؛ و نازل شده است برای اینکه انسان درست کند. و این شغلی که فرهنگیها دارند- چه فرهنگیهای علوم قدیمه و چه فرهنگیهای سایر علوم- این شغل هم شغل آدمسازی است. اگر آدم ما بسازیم، مملکت ما نجات پیدا میکند. همیشه آدمها هستند که مقدرات کشورها را در دست میگیرند. منتها بعضیها آدمهای به صورت آدم و واقع شیطان، و بعضیها آدم. و همیشه از فرهنگ، این اشخاص بزرگ قیام میکنند. اشخاصی که ملتها را میتوانند نجات بدهند و کشور را میتوانند آباد کنند و دنیا و آخرت ملت را میتوانند تعمیر کنند فرهنگیها هستند. پس فرهنگ یک کارخانه آدمسازی است؛ چنانکه انبیا هم برای همین معنا آمدند آدم درست کنند.
«تعلیم» سرمشق همه انبیاست که از طرف خدای تبارک و تعالی به آنها مأموریت داده شده؛ مأموریت خدا به انبیا همین است که بیایند و آدم درست کنند. و آنهایی که به انبیا نزدیکترند آنها به مقام آدمیت نزدیکترند. آن وقت که ملائکه اشکال کردند که آدمی که مفسد در ارض هست چرا خلق فرمودی. جواب این بود که من میدانم چیزهایی که شما نمیدانید. دنبالش هم خداوند تعلیم همه «اسماء» را به آدم کرد. و وقتی که عرضه داشت به ملائکه، آنها دیدند که نمیتوانند این طوری که آدم میتواند ادراک کند حقایق را، آنها نمیتوانند.
از اول این بود که «آدم» که آمد با تعلیم الهی آمد و معلم بشر بود. انبیا هم معلم بشر بودند. شغل معلمی یک شغل عمومی است برای انبیا گرفته، تا اولیا تا فلاسفه و امام، تا علما و تا فرهنگیها، که ماها ان شاء اللَّه باشیم از آنها. پس شغل، شغل بسیار بزرگی است شغل آدمسازی. دیگر شغلها به این درجه نمیرسند؛ برای اینکه آنها مربوط به جهات دیگر است. در عالم هیچ موجودی به پایه انسان نمیرسد؛ و هیچ شغلی به پایه انسانسازی نمیرسد. پس شغل بسیار بزرگ است، بسیار شریف است.
لکن برای فرهنگیها مسئولیت بسیار هست. هر چه شغل عظیم باشد، مسئولیت به همان مقدار بزرگ و عظیم است. مسئول تمام مقدراتی که برای یک کشوری پیش میآید، مسئول تمام انسانهایی که باید انسان بشوند، مسئول تمام جوانهایی که زیردست آنها باید تربیت بشوند. تربیت باید بشود انسان در مکتب فرهنگیان، معلم؛ و مقدرات هر مملکتی به دست همینهاست که از فرهنگ بیرون میآیند؛ و پیشرفت هر کشوری و عقبماندگی هر کشوری باز به دست معلمین است. معلم است که با ساختن خود، افراد را، کشور را پیش میبرد؛ و معلم است که اگر خدای نخواسته در پیش او انحراف حاصل بشود، کشور را خراب میکند. معلم است که انسانها را یا مهذب بار میآورد، متعهد بار میآورد، و یا انگل بار میآورد و وابسته. همه از مدرسهها بلند میشود. همه سعادتها و همه شقاوتها انگیزهاش از مدرسههاست، و کلیدش دست معلمین است.
باید معلمین توجه داشته باشند اولًا، به شغل شریف خودشان که شغل انبیاست، و ثانیاً به مسئولیت خودشان که همان مسئولیت انبیاست. انبیا مسئولند؛ لکن درست آنها عمل میکنند؛ از مسئولیت درست بیرون میآیند، از امتحان درست بیرون میآیند. آنها مأمور به تربیت هستند، و تربیت میکنند. و آن قدری که از عهدهشان برآمد عمل کردند. شما هم همان مسئولیت را دارید، و همان شرافت را.
کانَّه فرهنگ سایهای است از نبوت؛ و فرهنگیها سایهای هستند از نبی. این سایه باید عمل کند به آن طوری که ذی ظل عمل کرد. اینکه میگویم «سایه»، برای این است که سایه از خودش هیچ نباید داشته باشد؛ همان طوری که یک سایهای وقتی که میافتد روی زمین از یک شخص، حرکت، حرکت شخص است، و سایه به حرکت شخص حرکت میکند. اینکه سلطان را میگویند «ظل اللَّه» این بزرگترین چیزی است که اگر ما تصور کنیم، تمیز میدهیم ما بین حق و باطل. ظل خدا- باید- وقتی «ظل اللَّه» است که حرکتش حرکت خدا باشد؛ از خود هیچ نداشته باشد. پیغمبر اکرم «ظل اللَّه» است؛ برای اینکه ... وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی[12] آنهایی که با تو مبایعه کردند یُبایِعُونَ اللَّهَ[13]؛ بیعت با پیغمبر بیعت خداست. چرا؟ برای اینکه پیغمبر هر چه دارد از خدا، و هر چه میبیند خدا، و فانی است در او. هر حرکتی پیغمبرها میکنند همانی است که مطابق رضای خداست. به حرکت او، به تحریک او حرکت میکنند. از خودشان حرکت ندارند؛ به تحریک او حرکت میکنند. شما هم، فرهنگیها هم، ظل انبیا باید باشید.
و همه کسانی که شغل انبیا را دارند، که فرهنگیها هم همان شغل را دارند. مسئولیت زیاد است برای فرهنگیها، چنانچه برای علمای دین زیاد است. یعنی یک مسئولیت است برای همه. همه یکجور مسئولیت در مقابل خدا دارند. شما مسئولید که آنهایی که در کلاسهای شما هستند و تحت تربیت شما هستند، مسئولید که آنها را انسان کنید، و معلمین علوم قدیمه هم مسئولند که آنهایی که پیش آنها هست، آنها را انسان کنند. اگر درست این شغل را انجام دادند، این هم برای آنها شرافت زیاد هست؛ و هم برای مملکت خود و کشور خودشان یک مایههای شرافتمندی گذاشتهاند که با تربیت صحیح ممکن نیست که یک مملکتی تحت نظر استعمار برود؛ و لهذا آنهایی که میخواهند این ممالک تحت نفوذ- ممالکی که حالا باید بگوییم ممالک شرق- آنهایی که میخواستند ممالک شرق را بچاپند، اینها به این دو جناح حمله کردند: به جناح علمای قدیم، و به جناح فرهنگ. منتها گاهی حمله ظاهر بود، و گاهی پشت پرده. حمله ظاهر آن بود که در زمان رضا شاه به علمای اسلام شد؛ که شاید اکثر شما یا همه شما یادتان نباشد که چه کردند با علمای اسلام. طوری کردند که این مدرسههای قم، مدرسه فیضیه، طلبهها نمیتوانستند توی مدرسه روز باشند. روز میرفتند توی باغات، آخر شب برمیگشتند. نمیتوانستند یک جلسه درس داشته باشند؛ یک مجلس وعظ داشته باشند؛ و هکذا. و حمله بدتر از آن، حمله پس پرده است که نگذارند یک فرهنگی رشد بکند؛ عقب نگه دارند، نگذارند آن طوری که باید تربیت کند، ... فرهنگ را غیر اسلامی بار بیاورند.
این مسأله تصادفی نیست: مسئله اینکه در مدارس ما در زمان اینها ضد اسلامی نمو میکرد تصادفی نبود. مسأله، مسئله حساب شده بود؛ حساب کرده بودند که آن چیزی که بتواند یک کشوری را از دست آنها نجات بدهد انسان اسلامی متعهد است. آنهایی که اسلامی بار نمیآیند و همه توجهشان به همین عالم ماده است- آنها- دنبال اینند که اتومبیل داشته باشند! این اتومبیل از دست شیطان به آنها برسد یا از دست خدا برسد فرقی ندارد در آن که میدهد؛ او اتومبیل میخواهد، او پارک میخواهد، او زندگی مرفه میخواهد؛ این زندگی مرفه را یک نفر دزد به او بدهد یا یک نفر نبی به او بدهد، هیچ فرقی پیش او نیست؛ برای اینکه به آن دهندهاش کاری ندارد. انسانِ متعهد است که اگر چنانچه پارکها را یک آدم منحرف به او بدهد قبول نمیکند؛ و اگر یک چیز مختصر را یک آدم صحیح به او بدهد برایش ارزش قائل است. این انسان است که این طور است. آنکه میتواند منفعت یک مملکت و یک کشوری را حفظ کند آنی است که فرق میگذارد ما بین زندگیای که از کارتر به او برسد، یا زندگیای که از یک فرد مسْلم به او برسد. بین این دو تا فرق میگذارد. این نمیرود دنبال اینکه از شاه باشد، خوبتر باشد، بهتر باشد، و لو از یک آدم جنایتکار باشد! او دنبال این است که از کجا پیدا شد، نه چی هست. آنکه مادی است دنبال این است که اینکه دست من آمد چی هست؛ کار به این ندارد که از کجاست. آن کس که متعهد است دنبال این است که از کجا آمد. آیا از طریق حلال آمد؟ آیا از مال مردم دارند به این میدهند؟ مال دزدی است اینکه دارد به او میدهد؟ مال حلال است که دارد به او میدهد؟ این دو طایفه با هم فرق میکنند. آنی که میتواند حفظ منافع یک کشوری را بکند این هست که «از کجا آمد»، نه آنی که «چی هست». آنکه میبیند، خود همین «چی هست» را میخواهد، اتومبیل میخواهد خوب شرکت نفت به او اتومبیل میدهد. شرکت نفتی که آنها مثلًا تأسیس کردهاند به او میدهد، بهتر. خوب، او خوبترش را میدهد، برای او کار میکند؛ سفارتخانه به او میدهد، برای او کار میکند. برای اینکه منفعتش را اینجا میبیند. کار ندارد که کی میدهد به او و از کجا آمده. لکن انسان متعهد اگر چنانچه صدها میلیون سفارتخانه به او بدهد قبول نمیکند؛ برای اینکه میبیند که از جایی آمده است که میخواهد این را منحرف کند. این میدهد که عوض بگیرد؛ مجان نمیدهد. سفارت امریکا اگر به کسی چیز میدهد، یا سفارت انگلستان به کسی، چیزی میدهد، مجان نمیدهد؛ او میدهد که از او کار بکشد.
فرهنگ میتواند حل عقدهها را بکند. اگر فرهنگ، یک فرهنگی شد که انسان بارآورد، متعهد بارآورد، معتقد به یک ما ورا بارآورد، معتقد به اینکه اگر این از دیگری باشد این مسئولیت دارد، اگر این دزدی باشد مسئولیت دارد، آنکه اعتقاد به این معنا دارد و ایمان دارد به یک پرده ماورای این عالم، آن است که میتواند مملکت حفظ بکند؛ آن است که اگر در مقابل اینکه یک خیانت بکند همه چیزها را بهش بدهند زیر بار نمیرود. او مثل حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- قسم میخورد- به حسب روایتی که هست توی نهج البلاغه- که اگر چنانچه همه اقالیم دنیا را به من بدهند که بخواهم یک ظلمی بکنم، این قدر که یک چیزی را از دهن یک مورچه من بگیرم، ظلم است من نمیکنم. البته کسی او نمیشود؛ لکن مقدرات یک کشوری دست شماست. اینها که به فرهنگ حمله کردند، به مدارس قدیمه حمله کردند، به دانشگاهها حمله کردند- حمله باطنی یا ظاهری- اینها میخواهند نگذارند از دانشگاه آدم بیرون بیاید، از مدارس قدیمه انسان پیدا بشود. و لهذا جلوی فرهنگ ما را محکم گرفتند که پیش نرویم. برای اینکه اگر چنانچه از فرهنگ کسانی که بعد مقدرات مملکت دست آنهاست، از فرهنگ یک اشخاص متعهد و صحیح، بیرون بیایند، کلاه آنها پس معرکه است. و اگر یک اشخاصی بیرون بیایند که مبالات به هیچی ندارند، جز طعمه چیزی نمیفهمند، آنها، آنهایی است که آنها صیدش میکنند. طعمهها را آنها بهتر از کسان دیگر میدهند. منصبها را آنها بهتر میدهند، مالها را آنها بهتر میدهند، و اینها را تحت استعمار و استثمار قرار میدهند.
پس شغل ماها همهمان، شغل من و شغل شما، هر دو شغلی است که از انبیا به ما رسیده است. اگر ما به این شغل که داریم خیانت کنیم به انبیا خیانت کردهایم، به خدای تبارک و تعالی خیانت کردهایم؛ و خیانتمان این است که جوانهایی که پیش ما باید تربیت بشوند یک تربیت منحرفی بشوند. جوانها را مستقیم بار بیاورید؛ آدم بار بیاورید. اگر علاقه دارید به اینکه کشور شما، دین شما محفوظ بماند، این محفوظیت کلیدش دست شماست. کلید سعادت و شقاوت یک ملت دست فرهنگی است. فرهنگی اگر خوب باشد، مملکت خوب میشود؛ معلم اگر خوب باشد، مملکت خوب میشود؛ معلم اگر منحرف باشد، مملکت خراب میشود. پس شمایید که میتوانید یک مملکتی را به پیش برانید؛ هم معنویاتش را و هم مادیاتش را. و شمایید که میتوانید یک مملکتی را خدای نخواسته به عقب برانید؛ هم معنویتش را و هم مادیتش را. پس شغلْ شریف، مسئولیتْ زیاد. این شغل شریفی که الآن به عهده شما آمده است، و ما هم با شما هستیم- تبع شما ان شاء اللَّه- این شغل شریف را، این امانتی است که خدا به شما داده. به این امانت خیانت نکنید، و نکنیم ان شاء اللَّه.
ان شاء اللَّه خداوند شما را حفظ کند؛ و امیدوارم که فرهنگ تغییر کند وقتی که یک قدری فرصت پیدا بشود. الآن میبینید که فرصتها کم است و الآن باز شیاطین اطراف هستند و میخواهند نگذارند. باز احساس کردند به اینکه اگر یک ملتی بیدار بشود، یک ملتی هوشیار بشود، متحد بشود، الهی بشود، این پیش میبرد مقاصد خودش را. احساس کردند، لمس کردند شکست خودشان را. بعد از این لمس، الآن توطئهها زیاد است. بیخود نیست که سنای امریکا این طور حرفها را میزند؛ آنها میفهمند چه از دستشان رفت. سنای امریکا به انسان، برای انسان [ارزشی] قائل نیستند. آنها انسانها را میکشند؛ در هر جا گیر بیاورند انسانها را فوج فوج میکشند. آنها همه فریادشان برای این است که چه از دستشان رفت، یک کشور از دستشان رفت. و ترس این را دارند که کشورهای اسلامی دیگر هم برود. و ان شاء اللَّه برود. ان شاء اللَّه شرق بیدار بشود ان شاء اللَّه ...» (صحیفه امام، ج7، ص: 427 ـ 433)
ـ سخنرانی در جمع فرماندهان ارتش؛ مشکلات در ارتش (1358)
«من تمام این مشکلاتی که شما گفتید و آن مشکلات که ایشان گفتند و زیادی از اینها، من میدانم و مطلع به این مشکلات هستم. من هم میدانم که ارتش تا سلسله مراتبش محفوظ نباشد و تا تحت یک ضابطه نباشد نمیشود به او ارتش گفت. ارتش که آن پایینتری از بالاتری اطاعت نکند این ارتش نمیتواند یک ارتشی باشد که دفاع بکند از مملکت. این شکی نیست. چنانچه میدانم که روحیه بعضی از قشرهای اینها هم به واسطه همین مسائل که مع الأسف پیشتر بوده است، و بعد واقع شده است؛ اینها هم یک قدری سست شدهاند در مسائل. این را هم من میدانم. چنانچه میدانم که کمیتهها در همه ایران، در همه جا؛ یک نابسامانیهایی دارند؛ یک اختلافاتی هست. همه اینها را من اطلاع دارم. مشکلات معلوم است. حل مشکلات یک قدری محتاج به زمان است. الآن مشکلات برای دولت زیاد؛ برای ارتش زیاد؛ برای سایر اقشار زیاد؛ و مع الأسف در این وقت زیادتر شده است؛ و حالا هم باز رو به زیادی است. لکن رفع مشکلات یک امری است که آنی نمیشود؛ در چند روز و چند هفته و چند ماه نمیشود. این باید با تدریج رفع بشود. و مهم این است که ما همهمان و هر فردی خودش را مکلف بداند به اینکه باید حالا خدمت بکند.
یکوقت مثلًا بود که ما میگفتیم ما چه کار داریم به اینکه مرزها چه است. این با ارتش است. خوب، حالا ارتش خودش است خوب، شما میگفتید ما چه کار داریم که در داخل شهر، بین شهرها چه میشود. ژاندارمری این کار را بکند. ژاندارمری میگفت من چه کار دارم که داخل شهر چه میشود؛ این را باید شهربانی بکند. هر کدام به عهده دیگری واگذار میکردند. البته در مواقعی که مواقع عادی است مسأله همین طور است؛ هر رشته از اینها مأمور یک خدمت هستند؛ اما در مواقعی که غیر عادی است مطلب، عادی نیست، مثلًا فرض بفرمایید که جلوگیری از خرابکاریهایی که [در] قشر زارع و قشر دهقان میشود، این [را] ژاندارمری [باید] جلویش را بگیرد. اما وقتی که شما دیدید که کشورتان اگر زراعت نداشته باشد، اگر نتوانند اینها آن زراعتی را که کردهاند جمع بکنند، کشور به خطر میافتد، احتیاج زیاد میشود، گرسنگی زیاد میشود، اینجا دیگر وقتی که گفته میشود که ارتش هم به کمک ژاندارمری برود، اینجا دیگر نباید رؤسا بگویند که این به ما محول نیست؛ ما باید سرحدات را نگه داریم. یا اگر دیدیم سرحدات ما الآن طوری است [که] دارند از آن طرف اسلحه وارد میکنند، دارند اشخاص فاسد وارد میشوند، وارد میشوند با اسلحه، اسلحه وارد شود و دست اشخاص فاسد بیفتد، که این اسباب این میشود که یکوقت ما بفهمیم یک دسته فاسدی مخالف با ملت، مخالفت با کشوری، مخالف با اسلام، اینها مسلح شدهاند، یکوقت ما بیدار بشویم که نتوانیم دیگر جلو آنها را بگیریم، اینجا دیگر نباید ژاندارمری فکر این را بکند که من برای بین شهرها هستم.
ژاندارمری باید کمک کند به ارتش، سپاه انقلاب هم کمک کند به اینها که نگذارند این بشود. یکوقت که وقت آشفتگی است، مثلًا فرض کنید زلزله بیاید و یک جایی را خراب بکند، شما ببینید برادرانتان زیر این خرابیها ماندهاند و دارند جان میدهند، شما نمیتوانید بگویید که این مال شیر و خورشید سرخ است؛ به من چه ربطی دارد. هر انسانی خودش را مکلف میداند، به هر عنوان، هر جوری که باشد، برود اینها را نجات بدهد.
مملکت ما امروز یک آشفتگیهایی دارد. البته نه آشفتگی که نشود اصلاحش کرد. اینها چیزی نیستند. اینهایی که حالا دارند آشوب میکنند الآن چیزی نیستند، لکن اگر ما غفلت کنیم ممکن است این [ها] چیزی بشوند. من حالا الآن از اینها هیچ خوفی ندارم؛ برای اینکه یک ملتی همه اقشارش با هم بودند و همه یک مطلب را خواستند همان طور که دیدید که همه ملت که با هم بودند، نتوانستند قدرتهای خارجی این ملت را از آن کاری که دارد منحرف کنند، ما هیچ خوفی نداریم که این چند تا فاسدی که مانده است اینها یک چیزی باشند. لکن دشمن هر چه باشد نباید ما او را کم بشماریم. این کم ممکن است کم کم زیاد بشود؛ و زیاد دارودسته پیدا بکند. ما باید بیدار باشیم. با بیداری، با توجه؛ یک نفر هم که دیدیم [که] مخالف است برویم سراغش جلویش را بگیریم. نباید ما فرض کنیم که خوب، بیاورند چهار تا تفنگ از خارج؛ ما الحمد للَّه خودمان چه داریم. نخیر، باید ما با تمام قدرت و قوه هر چه میتوانیم، اگر سرحدات را دیدیم که اسلحه وارد میشود، همه قوا رو هم بروند جلویش را بگیرند نگذارند وارد بشود. این اوقاتِ غیر عادی کارها غیر عادی نباید واقع بشود. نباید روی آن ترتیبی که پیشتر بوده است واقع بشود. من آقایان که اینجا بودند، آقایان رؤسای ژاندارمری و رئیس ستاد، به آنها راجع به این سرحدات سفارش کردم. ما میخواهیم خیلی بهتر بشود. من آن وقتی که میبینیم که در ارتش گاهی وقتها یک مسائلی واقع میشود که مورد اشکال است، مثلًا متن دستور انتقال زندانیهای نظامی از زندان قصر- این را مطلعید- ما وقتی که ببینیم که زندانیان نظامی را میخواهند اینها یکجا بگذارند، و تو ذهن ملت ما بیاید که این یک توطئهای است- من نمیگویم هست؛ ... احتمال دادند که اینها را میخواهند فرار بدهند، اینها میخواهند توطئه کنند؛ من میدانم که اینها نمیتوانند دیگر توطئه کنند، این را میدانم؛ لکن وقتی واقع شد یک همچو مسئلهای، برای ما سوء ظن پیدا میشود برای ملت سوء ظن پیدا میشود؛ چرا باید این طور باشد؟ اینها باید یک قدری سر و صورت پیدا کنند.
من هر وقت صحبت شده است- چون شما یکیاش را دیدید- من در هر اجتماعی که بودم- اجتماعات زیاد؛ نه حالا؛ خیلی مدت است، ... راجع به ارتش و ارتش باید چه باشد و مردم باید با ارتش چه باشند، این را زیاد صحبت کردهام، یک دفعه دو دفعه نه، و حالا هم باز وقتی که یک اجتماعی باشد البته صحبت میکنم. لکن باید ارتش هم همان طوری که ما میخواهیم آنها مجهز باشند؛ مجهز بشوند. با یک لفظ نمیشود کار را درست کرد. ما میگوییم، نه اینکه نمیگوییم. گفتهام من مکرر. و گناه صغیره در مقابل گناه کبیره نه. مسأله در این وقت دروغ گفتن است که شما آن روز میگفتید؛ نه، مسأله این نیست. در یک همچو وضعیتی که یک اشخاصی داریم که جنایتکارند آن کبیره است، اینکه من میگویم آن کبیره است، مقابل آن جنایتکارها صغیره است. این صغیره و آن صغیره، این صغیره و آن کبیره، غیر از این است و لهذا ما که میگوییم صغیره را ما بخشیدیم معنایش این است که مادون آن جنایتکار و خیانتکار است. قضیه آمدن در پادگانها و تصرف در این، البته خلاف است. نباید این. من گفتهام و باز هم تکرار خواهم کرد که هم در ادارات و هم در بالاتر، در ارتش و در ژاندارمری و در شهربانی، این سه تا قوهای که باید روحیهشان قوی باشد، این نباید از تحت اختیار فرماندهان خارج بشود. یک کسی بیخود برود آنجا در شهربانی برود، یکی بردارد برود، غلط است. این یک مسئلهای است بسیار غلط است و ما هم این را سفارش کردیم که نباید بشود. باز هم ان شاء اللَّه سفارش میکنیم. این بِلا اشکال است. لکن توقع این معنا که یک جنایتکار باید بخشیده بشود، یک کسی که بیست سال خیانت کرده است باید بخشید ....
در هر صورت این مسأله که حالا فرض کنید که در آن وقت رفته است توی خیابان و یک کاری هم کرده است، و نه آدم کشته است نه خیانت کرده نه چه، خوب آنها معلوم است، آنکه من گفتم ما صغایر را بخشیدیم، صغیره مقصودمان مادون جنایت و مادون خیانت است و ان شاء اللَّه یک روزی هم من تفسیرش خواهم کرد این را. ان شاء اللَّه.
من امیدوارم که همهتان موفق باشید؛ مؤید باشید. امروز روز خدمت است. امروز هیچ یک از شما نمیتوانید از زیر بار مسئولیت خارج بشوید. یک مسئولیت وجدانی است، دینی است، الهی است؛ ملی است. امروز شما نمیتوانید بگویید که خوب من زحمت بکشم آن وقت فرض کنید که یک کس دیگری منفعتش را ببرد. من هم بگویم که خوب ما زحمت بکشیم یک کس دیگر چه کار بکند. امروز دیگر آن جور نیست. آنهایی که منافع شما را از بین میبرند و شما را استثمار میکردند نیستند. الّا شاید کمی، که نمیتوانند کاری بکنند. الآن کسی شما را نمیتواند استثمار کند. الآن یک مملکتی است مال خود شما. یعنی شما نظرتان، هر یک ما نظرمان، به مملکت مثل نظرمان به عائله خودمان باشد؛ یک قدر هم بیشتر، یعنی خیلی هم بیشتر، همه را ما عائله خودمان بدانیم. مملکت مال خود شماهاست؛ مال همه ماهاست و این آشفتگیها باید به دست ماها درست بشود.
هر فرد یک فرد است لکن یک فرد به اندازه یک فرد کار ازش میآید. اجتماع از افراد درست شده است. اگر از فرد کاری بر نمیآید، از شما هم کاری بر نمیآید. یک سنگ مثلًا صد خرواری را یک نفر نمیتواند بلند بکند؛ باید هزار نفر جمع بشوند دورش؛ لکن هر یک اینها یک مقدار قوه ایجاد کردهاند. این طور نیست که من دخالت نداشته باشم. من به اندازه خودم فشار دارم، شما هم به اندازه خودتان، او هم به [اندازه خودش]. این قوا وقتی که رو به هم رفته جمع شد، آن وقت یک سنگ چند خرواری بلند میشود. یک قطره باران یک قطره است؛ از یک قطره هم نمیشود یک سیل درست شود؛ لکن این قطرهها وقتی که با هم جمع شدند میشود یک سیل. و این سیلها وقتی با هم جمع شدند میشود یک دریا. افراد حکمشان این است: مثل قطرهها میمانند. وقتی تنهایند کار ازش میآید، اما نه آن کار بزرگ. از او یک مقدار کار میآید، اگر این قطره بنشیند کنار بگوید من که قطرهام کار از من نمیآید، آن قطره هم بنشیند کنار بگوید [: از] من هم کار نمیآید، هیچ کاری انجام نمیگیرد. هر قطره باید بگوید به اندازهای کار از من بیاید انجام میدهم. وقتی این طور شد، یک همچو حسی در یک ملتی پیدا شد که همه افراد خودشان را موظف دانستند به اینکه هر کس در هر جا هست کار کند برای کشور خودش، 35 میلیون آدمی میشود که کار میکنند برای ملت، محال است که آن وقت کارشان درست نشود. اما اگر بنا شد که شما رفتید سراغ کارتان بگویید به من چه، من که زورم نمیرسد به این کار، من هم بگویم خوب من یک طلبه هستم، من هم زورم نمیرسد، آن یکی همین طور، کارگر هم همین طور، همه چیز باقی میماند سر جای خودش.
همه ما موظفیم به اینکه هر کدام به اندازهای که ازمان کار میآید به همان اندازه کار بکنیم. محول نکنید شما به ما و ما به شما، ما همه به ژاندارمری، ژاندارمری به شما. هر کس در هر جایی که دارد، هر کس در هر جایی که دارد مشغول کارش بشود و تقویت کنند. شماها صحبت کنید تقویت کنید رفقایتان را. تحذیرشان کنید از اینکه اینهایی که دارند تحریک میکنند شما را که نه، نباید شما مثلًا سلسله مراتب را حفظ کنید، اینها خیانتکارند، اینها میخواهند نگذارند یک ارتشی درست بشود. اینها میخواهند نگذارند یک مملکت آباد بشود. اینها را باید موعظه کنید، بگویید؛ اشخاص بیایند بگویند به اینها و آنها را بیدارشان کنند، ان شاء اللَّه من بعداً هم که .... به صحبتهایی که تا حالا کردم توجه کنید. من شاید مکرر این کلمه را گفتهام که آنهایی که خیانتکار بودهاند و جنایتکار یا فرار کردند یا گرفتار شدهاند و الآن اینهایی که هستند اشخاصی هستند که برای اسلام دارند کار میکنند. الآن این ارتش، ارتش اسلام است و ارتش اسلام احترام دارد و کسی حق ندارد این احترام را از آنها سلب بکند و خوب عرض میکنم گفتنْ یک مطلب است؛ وادار کردن به اینکه یک همچو کاری را اشخاصی که میکنند اشخاص دیگر جلویش را بگیرند مسئله دیگر است که این باید بشود و ان شاء اللَّه میشود این هم.
در هر صورت شما مطمئن به [این] معنا باشید که این طور نیست که گفته میشود که خیر، همه را میآیند میگیرند میبرند! مسأله این حرفها نیست. شما حالا برادران ما هستید، نشستیم با هم صحبت میکنیم. این دیگر قضیه این نیست که ما با شما دشمن باشیم یا شما با ما دشمن باشید، ما همه با هم دوست و برادر هستیم و باید ان شاء اللَّه این بار را همه با هم به منزل برسانیم و من این مسائل را که میگویید میدانم و برای من هم ... تأسف دارد از اینکه همچو خلاف قاعدههایی میشود. ان شاء اللَّه امیدوارم که تدریجاً جلویش گرفته بشود. و من اعلام میکنم راجع به این معنا که به این ترتیب نباشد. اگر خدای نخواسته معلوم شد که یک نفری هم فرض کنید یک شخصی است که کذا و کذا است، این باید روی موازین به آن کسی که فرماندهش است اطلاع بدهند و روی موازین عمل شود. من ان شاء اللَّه این را عمل خواهم کرد. خداوند ان شاء اللَّه شما را حفظ کند.» (صحیفه امام، ج7، ص: 434 ـ 440)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان و اعضای جهاد سازندگی؛ توطئه امریکا و شوروی (1362)
«من تشکر میکنم از خدای تبارک و تعالی که در این روز با شما عزیزانی که برای این کشور زحمت میکشید و برای سازندگی محرومان رنج میبرید مواجه هستیم و از چهرههای نورانی عزیز شما بهره میبریم. خدای تبارک و تعالی این زحمتهای طاقتفرسای شما عزیزان را هر گز فراموش نخواهد کرد. شما عزیزان، چه قشر روحانی و چه قشرهای عزیز دیگر در این مدت طولانی چه رنجها بردید و چه خدمتهای شایسته در سرتاسر کشور، در جبهه و پشت جبهه تقدیم خدای تبارک و تعالی کردید. آنهایی که برای یک مستمند و یک مؤمن خدمت بکنند آن همه اجر پیش خدا دارند. و شما که برای میلیونها مستمند و میلیونها مستضعف خدمت میکنید جز خدای تبارک و تعالی کسی نمیتواند احصا کند اجر شما را. و من امیدوارم که با همین عزم راسخ و با همین قدم الهی به کار خودتان ادامه بدهید، و توجه به اینکه مردم درباره شما چه میگویند، مخالفین درباره شما چه میگویند، نداشته باشید. شما اخلاص داشته باشید و برای خدا به بندگان خدا خدمت کنید و ثنا و اجر را از او طلب کنید که او جزای شما را و اجر شما را عطا میفرماید. و همین طور از فرماندهان محترم ژاندارمری که در اینجا حضور دارند تشکر میکنم که آنها هم در حد توان خودشان دارند به این کشور خدمت میکنند. کشور امروز از خود شماهاست و دست شرق و غرب از کشور کوتاه شده است، و شما خودتان هستید که باید کشور خودتان را اداره کنید و حفظ کنید. از اول که این نهضت اسلامی و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید همه قشرهای ملت قوای نظامی و انتظامی و چه پاسداران عزیز و چه جهاد سازندگی و چه کمیتهها، همه قشرهای ملت با هم دست برادری دادند و به پیش رفتند. چقدر شهید دادند و چقدر مجروح و چه خانوادههایی جوانهای خودشان را در راه اسلام از دست دادند، لکن نباید ما بگوییم که از دست دادند. آنکه محفوظ است، آنکه برای همه محفوظ است، آن خدمتی است که در راه اسلام، و آن خونی است که در راه اسلام ریخته شود. اسلام از اول برای همین امر قیام کرده است که به این مستمندان عالم در مقابل ستمگران خدمت کند، و این ستمگران را به جای خود بنشاند، و شما اشخاصی هستید که پیرو یک همچو اسلام عزیز هستید و به این پیروی باید ادامه بدهید.
من امروز بعض صحبتها را با شما برادران عزیز میکنم و [تقدیر میکنم] در عین حالی که از شما و همه ملت علاوه بر آن، جنود معنوی الهی تقدیر میکنند و شما را در این خدمت، بزرگ میشمارند. البته گروههایی هم هستند که برای اینکه با این کشور مخالفاند، با استقلال این کشور مخالفاند، با آزادی این کشور مخالفاند، و بالاخره با اسلام که این آزادی و این استقلال را برای شما آورده است مخالفاند، باز دست از شیطنت برنمیدارند. روش اسلام و طریقه اسلام همان است که از اول در تبلیغات اسلامی و در شعارهای شما جوانهای عزیز در سرتاسر کشور بود که ما استقلال میخواهیم و آزادی و جمهوری اسلامی. این شعار «نه شرقی و نه غربی» که در همین شعار هست، در همه قشرهای ملت از آن روستاهای دور افتاده تا مرکزها به گوش میخورد و هر روز طنینانداز است.
ما در مدتی که، آن وقتی که جوانهای پاسدارمان لانه جاسوسی را فتح کردند و جاسوسان امریکایی را از ایران راندند گرفتار یک راهی بودیم، و یک روشی بر خلاف کشور و اسلام بودیم که مدتها از آن رنج بردیم و مدتها جوانهای ما محکوم شدند.
جوانهایی که میخواستند که از زیر یوغ امریکا و قدرتمند دنیا بیرون بروند و خودشان برای خودشان کشورشان را اداره کنند مورد اهانت واقع شدند، و تقصیرشان این بود که لانه جاسوسی را گرفتند. مدتها همه ما در این قضیه رنج بردیم، و پس از آنکه آن مسائل درست شد و این افرادی که با صراحت لهجه، اکثر آنهایی که در رأس هستند، تصریح کردند که ما جاسوسانی بودیم برای شوروی، و دنبال آن وزارت خارجه عدهای را بیرون راند. و همین قدر و منزلتی که ملت ما و ما برای آن عزیزانی که جاسوسخانه امریکا را از بین بردند، برای این جوانانی که این جاسوسهای غیر انسانی و اسلامی را و مخالف با کشور و ملت و اسلام را دستگیر کردند، همان اجری که برای آنها و همان ارزشی که برای آنها قائل هستیم برای اینها هم قائلیم؛ و همان ارزشی که برای این دو گروه قائلیم برای وزارت خارجه و وزیر محترم خارجه هم که عدهای را که تشخیص دادند که عضوهای نامطلوب هستند از ایران خارج کردند، برای اینها هم قائلیم. همان طوری که آنها اثبات کردند که ما به غرب بستگی نداریم و با شجاعت و شهامت پیش رفتند و به کارشکنیها و انتقادات آنهایی که بر خلاف آنها بودند اعتنا نکردند، اینها هم در طرف شرقی و شمالیاش همین کار را کردند، و بدون اینکه هراسی از آن کشورهای بزرگ و قدرتهای بزرگ داشته باشند، جاسوسانی که در داخل کشور بودند و خودشان را ایرانی میشمردند- و لو ما آنها را ایرانی نمیدانیم- با قدرت تمام گرفتند و به دام انداختند، و لانههای جاسوسی آنها را تصاحب کردند، و وزارت خارجه در دنبال او، عدهای را از کسانی که در ایران جاسوسی میکردند برای خارج، برای شوروی، آنها را هم از ایران اخراج کرد، بدون اینکه هیچ هراسی به خودشان راه بدهند از شرق یا از غرب.
دنبال این قضیه ما امروز باز مبتلا هستیم به اشخاصی که برای خاطر چپیها و برای خاطر تودهایها و برای خاطر شوروی و بر ضد مصالح اسلام و کشور مشغول تبلیغات سوء هستند، و به نظر میرسد که امروز هر دو دسته، دسته سابق که ضربه آن عزیزان پاسدار را خوردند، و دسته دیگری که ضربه این دسته از عزیزان پاسدار را خوردند، دست به هم دادهاند تا شیطنت خودشان را ادامه بدهند. من باید به هر دو دسته هشدار بدهم که دست از این شیطنتها بردارید. امروز نغمه اینکه برای ایران، دولت ایران هیچ کاری نکرده است و مستکبر مستکبرتر شده است و مستضعف مستضعفتر، این نغمه شوم را که باید از دهن امریکا و از دهن شوروی خارج بشود، اینهایی که در ایران خودشان را مسلم میدانند، اینها این نغمه را از گلوهای خودشان بیرون بیندازند. البته یک دسته هستند فضول و شیطان که از اسلام ضربه دیدهاند، و آنها ارباب بزرگ خودشان را از دست دادهاند، و اینها هم اخیراً ارباب بزرگشان را از دست دادهاند، اینها برای خاطر اینکه اربابها از دستشان رفته است شیطنت میکنند، و همینها وادار میکنند یک دسته ساده لوح را که بیغرض هستند، اینها را وادار میکنند تبلیغات میکنند، و آنها هم هرجا یک اجتماعی به دستشان برسد، در نماز جمعه مثلًا اگر یک وقت دستشان برسد، در مجلس اگر یک وقتی تریبون به دستشان بیاید، همان حرفهایی را که باید از حلقوم امریکا و شوروی بیرون بیاید که برای این ملت هیچ کاری نشده است، همان مطلب از حلقوم این بیچارهها بیرون میآید. یک دسته گولخورده و یک دسته شیطان، یک دسته که میخواهند جمهوری اسلامی نباشد هر چه میخواهد باشد، آن میگوید شوروی باشد و کمونیسم، آن میگوید امریکا باشد و غرب؛ و این دو دسته که به نظر میرسد با هم تفاهم کردهاند، یک اشخاص ساده لوح را چه در مجلس و چه در خارج مجلس وادار میکنند که مسائلی را طرح بکنند که هر چه بیشتر ملت ایران را مأیوس کنند. شما برادرانی که چهار سال است دارید برای این مردم خدمت میکنید، و خدمتهایی که شما برای این ملت کردهاید در طول تاریخ شاهنشاهی نشده است. آنها همه خدمتشان را برای کاخنشینان کردهاند و شما خدمتتان را برای کوخنشینان، اینها را در نظر نمیآورند. پاسدارهایی که این همه خدمت در جبههها کردهاند و در خارج جبههها کردهاند، و این طور دست منافقین را از این کشور کوتاه کردهاند، اینها خدمت نیست؟! خدمت باید به طرز امریکاییاش باشد یا به طرز شوروی؟!
خیلی موجب تأسف است که یک نفر مسلم گول بخورد از یک دسته شیطان خبیث، و در مجامع عمومی بخواهد تضعیف کند جمهوری اسلامی را، دولت جمهوری اسلامی را و رئیس جمهور را و سایرین را. بسیار تأسف دارم من از اینکه این جمعیت پاکدل این قدر پاکدل باشند که خیال کنند هر چه این شیاطین گفتند صحیح است؛ همین شیاطینی که میگویند هیچ کاری برای ایران نشده است، همین شیاطینی که میگویند زمان شاه بهتر بود از حالا.
این نغمه شوم «مستکبر، مستکبرتر شده است» یعنی زمان جمهوری اسلامی بدتر شده است از زمان شاه و «مستضعف، مستضعفتر شده است» یعنی اسلام بدتر است از رژیم شاهنشاهی. آنهایی که میفهمند و از روی شیطنت صحبت میکنند با آنها جز اینکه با قدرت رفتار بشود راهی نیست. لکن اینهایی که گول خوردهاند از این شیاطین، با اینها صحبت است که برادران، شما چرا گول میخورید؟ شمایی که عمری در اسلام گذراندید و فشارهای زمان طاغوت را دیدید و اهانتهای زمان طاغوت را چشیدید و امروز میبینید که از آن فشارها خارج شدید و از آن گرفتاریها بیرون آمدید و به طور آزادی نفس میکشید، به طور استقلال زندگی میکنید، شما چرا میگویید که حالا بدتر از آن وقت شده است و در تضعیف دولت کوشش میکنید؟ شما چرا وقتی یک قصوری را میبینید، یک چیزی را میبینید که در ایام جنگ ناگزیر است که واقع بشود، و در هر انقلابی ناگزیر است که واقع بشود، جمع میکنید و روی هم میگذارید و در مجامع عمومی برای مردم میگویید تا مردم را تضعیف کنید؟ شما چرا آن خدمتهایی که این ملت کرده است و خدمتهایی که این جهاد سازندگی کرده است و خدمتهایی که پاسدارها کردهاند و کمیتهها کردهاند، خدمتهایی که دولت کرده است، چرا آنها را نمیبینید؟ چه شده است شما را که گول چند تا شیطان را در گوشه و کنار کشور میخورید و نمیدانید چه میکنید، نمیدانید تیشه برداشتهاید و به ریشه اسلام دارید میزنید، نمیدانید که تضعیف جمهوری اسلام، تضعیف اسلام و تضعیف اسلام را شما نمیخواهید، لکن از روی نادانی شما را وادار میکنند تا این مسائل را طرح بکنید.
به خود آیید، توجه کنید، و این قدر ساده دل نباشید و به آن شیاطین هم میگویم که سر جای خودتان بنشینید و الّا لیست افراد شما خواهد آشکار شد، و شما به آنجا خواهید رفت که منافقین رفتند.
همان طوری که منافقینْ اظهار اسلام میکردند و حالا هم میکنند، اسلام راستین میخواهند! نه اسلامی که در آن حدود شرعیه جاری بشود، نه اسلامی که در آن قصاص شرعی جاری بشود، نه اسلامی که ابرقدرتها را بیرون بکند از کشور، نه اسلامی که کمونیست را سرکوب کند و نه اسلامی که غرب را سرکوب کند، شما هم همان منافقین هستید با صورت دیگر. به اسم دلسوزی برای مردم- همان طور که منافقین میکردند- به اسم دلسوزی برای کشور، به اسم دلسوزی برای مردم، تضعیف میکنید هم قوه قضائیه را، هم قوه مجریه را و هم جمهوری اسلامی را. و درد شما این است که دستتان از آن فسادها کوتاه شده است، و من به شما قول میدهم که دیگر آنها برنگردند. و به شما عرض میکنم که «بُزَک نَمیر بهار میاد[14]» نخواهد شد. نه خربزه برای شما خواهد آمد و نه خیار. شما به جای خودتان بنشینید، این قدر توطئه نکنید، این قدر تضعیف نکنید جمهوری اسلامی را که آن مسائل برگشتنی نیست. و ملت ما آن ملت نیست که برای خاطر امثال شما تزلزل پیدا بکند. آنهایی که وضعی داشتند و حیثیتی به خیال خودشان داشتند از بین رفتند. امریکا با آن قدرتش در ایران سرکوب شد، و شوروی با آن قدرت بزرگش در ایران سرکوب شد، و طرفدارهایش را علناً از ایران یک دستهای را بیرون کردهاند و یک دستهای را حبس کردهاند و به جزای خودشان خواهند رساند. منافقین که عدهشان زیاد بود و تبلیغاتشان دامنهدار بود، و جوانهای بسیاری را از ما گول زده بودند، آنها هم به زباله دان ریخته شدهاند. شما چند نفر چه میگویید. شما چند نفر روشنفکر باصطلاح خودتان که میخواهید کمونیست را در ایران تقویت بکنید، یا چند نفر دیگری که میخواهید به خیال خودتان امریکا بازگردد، من به شما عرض میکنم تا شما زندهاید امریکا برنمیگردد، شوروی هم برنمیگردد. در نسلهای آتیه، اگر ملتها در نسلهای آتیه به همین روش حرکت کنند و روحانیون در همه جا حاضر باشند و مردم در صحنه باشند و قوای نظامی و انتظامی، قوای نظامی و انتظامی اسلام باشد، این در طول تاریخ هم ان شاء اللَّه نخواهد شد. و اگر خدای نخواسته، در یک مدتهای طولانی سستی برای کشور پیدا بشود، یا شیاطین رخنه بکنند در این کشور، آن وقت امری است که باید خدا اعانت کند ما را.
من از خدای تبارک و تعالی سلامت و صحت شما عزیزان را خواستارم. و به روحانیون جمیع کشور چه در روستا و چه در شهرستانها و هرجا که هستند سفارش میکنم که این جوانها را تشویق کنند، بروند سراغ این جوانها، با آنها صحبت کنند، ملاطفت کنند این جوانهایی که عزیزانشان از دست رفته است. این جوانهایی که تمام توانشان را برای خدمت به این اسلام و خدمت به کشور خودشان خرج کردهاند، اینها در عین حالی که خدای تبارک و تعالی به آنها اجر میدهد لکن خدا از ما میخواهد که به اینها خدمت بکنیم و از اینها قدردانی بکنیم. خداوند همه شما را حفظ کند و برای ملت ما ذخیره کند. و آنهایی که کجروش هستند، ان شاء اللَّه خداوند راستشان کند و یا اینکه به جایگاه خودشان برساند.» (صحیفه امام، ج17، ص: 443 ـ 449)
ـ پیام به ملت ایران؛ تجلیل از شهدای قیام 15 خرداد (1364)
«قیام 15 خرداد[15] اسطوره قدرت ستمشاهی را در هم شکست و افسانهها و افسونها را باطل کرد. شهادت جوانان رشید و زنان و مردان در آن روز سدّ عظیم قدرت شیطانی را از بنیان سست نمود. خون سلحشوران کوخنشین، کاخهای ستم را در هم کوبید. ملت عظیم الشأن ایران با قیام و نثار خون فرزندان عزیز خویش، راه قیام را برای نسلهای آینده گشود و ناشدنیها را شدنی کرد.
خداوند تعالی این ملت را پایدار، و شهیدانشان را، خصوصاً شهیدان 15 خرداد، این بنیانگذاران انقلاب اسلامی ایران را، در جوار رحمت خود قرار دهد؛ و به بازماندگان آنان صبر و اجر عنایت فرماید؛ و به معلولان عزیز قدرت مقاومت بیشتر عطا فرماید. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج19، ص: 267)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور مالدیو؛ تبریک حلول ماه مبارک رمضان (1365)
«حضرت آقای مأمون عبد القیوم، رئیس جمهور کشور مالدیو
تلگراف تبریک آن جناب به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا حلول این ماه بزرگ الهی را به جنابعالی و ملت مسلمان و برادر کشورتان تبریک گفته، امید است مسلمانان محروم و مستضعف جهان با بهرهگیری از فیوضات وافره این ماه بتوانند خود را از سلطه جهانخواران و ایادی مزدورشان نجات بخشند. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج20، ص: 46)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور مالدیو؛ تبریک عید سعید فطر (1367)
«حضرت آقای مأمون عبد القیوم، رئیس جمهور کشور مالدیو
پیام تبریک آن جناب به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید.
متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته و از خدای تعالی نجات ملتهای اسلامی را از چنگال دشمنان اسلام و بخصوص امریکای جهانخوار مسألت مینمایم. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج21، ص: 49)
[2] - اجازه مقامات امنیتی( با توجه به محدودیتهایی که در این زمان اعمال میشد).
[3] - کتاب استصحاب، یکی از آثار ارزشمند امام خمینی.
[4] - آقای سید حسین خمینی، نوه امام و فرزند آقای سید مصطفی خمینی.
[5] - خانم معصومه حائری، همسر آقای سید مصطفی خمینی.
[6] - برادر کوچک امام خمینی.
[7] -« آغازاده خانم»؛ خواهر امام خمینی.
[8] - آقای محمود بروجردی، داماد امام.
[9] - ازدواج خانم فرشته اعرابی( نوه امام خمینی).
[10] - آقای محمد حسن اعرابی، داماد امام.
[11] - از پزشکان معروف قم.
[12] - بخشی از آیه 17 سوره انفال:« و هنگام تیراندازی، تو تیر نمیاندازی بلکه خداوند تیراندازی میکند».
[13] - اشاره به آیه 10 سوره فتح
[14] - ضرب المَثَلی است فارسی که به هنگام مأیوس کردن از چیزی بکار میرود.
[15] - قیام 15 خرداد 1342 در پی دستگیری امام خمینی پس از سخنرانی کوبنده ایشان علیه رژیم شاه در روز عاشورا در مدرسه فیضیه قم، در شهر قم، تهران، ورامین و برخی از شهرهای دیگر ایران به وقوع پیوست. ابعاد و گستردگی قیام به حدی بود که رژیم شاه ناگزیر از فراخوان تانکها و نیروهای زرهی و بسیج ارتش برای در هم کوبیدن قیام و کشتار مردم شد. این قیام سرآغاز نهضت همه جانبه امام خمینی علیه رژیم شاه و جنایتهای امریکا در ایران و مبدأ تاریخ انقلاب اسلامی شد