امروز با امام: بیستوسوم اردیبهشت
ـ سخنرانی در جمع روحانیون و مردم همدان؛ در معرض خطر بودن دین (1342)
«من از محبت شما متشکرم. سلام مرا به عموم مردم و روحانیون همدان برسانید و بگویید: دین شما مردم مسلمان در معرض مخاطره و هجوم قرار گرفته است؛ دولت شما میخواهد به دست بهاییها و اسرائیلیها شما را از بین ببرد. بدانید که دولتِ شما به دو هزار نفر بهایی، هر یک پانصد دلار کرایه طیاره داده که به لندن بروند، جمع شوند و علیه قرآن و پیغمبر شما تصمیم بگیرند. دولتِ شما در یک معامله فروش روغن و مواد نفتی از شرکت نفت به «ثابت پاسال[1]» بهایی، پنج میلیون تومان استفاده رسانیده است که با این پول، مخارج اعزام بهاییها به لندن و تبلیغات بهایی تأمین بشود. به مردم بگویید: از مالیاتی که دولتِ شما از شما مسلمانها میگیرد، این مخارج را میکند، و یهودی و اسرائیلی و بهایی را تقویت میکند
اطلاع کامل دارم، میخواهند بر خلاف تمایل ملت مسلمان ایران و سایر ملل اسلامی و عرب، دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسند؛ ولی هنوز مثل اینکه جرأت نکردهاند و از شما وحشت دارند که موضوع را رسماً اعلام کنند. دو سال قبل همین کار را کردند که مورد اعتراض علما و مردم مسلمان قرار گرفت؛ فوری تکذیب کردند. حالا هم همین خیال را دارند. شما به دیگران، و دیگران به دیگران، و همه به همه، بگویید: آماده باشند، متحد باشند، تا روزی که بنا شود با مشت به دهان این دولت نوکر اجنبی و ضد اسلام بکوبیم. خدا با ماست و پیشرفت از آنِ ما خواهد بود.» (صحیفه امام، ج1، ص: 227)
ـ نامه تشکر به آقای سید شاه محمدحسین مصباح و بعضی محترمین افغانستان (1352)
«خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام آقای مصباح- دامت افاضاته
مرقوم محترم واصل، سلامت و توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. مرقوم شده بود که مکتوبی از جانب بعض محترمین آنجا ایصال شده و جواب نرسیده است؛ در نظر ندارم چنین مطلبی را. ممکن است نامه نرسیده باشد یا جوابش.[2] در هر حال از حضرات آقایان محترمین که درصدد تفقد این جانب بودهاند متشکرم. سلام این جانب را به آقایان ابلاغ فرمایید. از جنابعالی و سایرین امید دعای خیر دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج2، ص: 501)
ـ سخنرانی در جمع روحانیون و طلاب درباره اوضاع ایران و رهنمود به انقلابیون (1357)
«من نمیدانم از کجا شروع کنم؛ مصیبتها را بگویم یا بشارتها را. الآن در ایران همه جا مصیبت است و همه بشارت. این مطلبی را که من سابقاً پیشبینی کردهام که این دیکتاتورها و این مستبدین و چماق به دستها در اواخر عمرشان، آن وقت که سقوط خودشان را پیشبینی میکنند و میبینند به مرگ، یا به مرگِ مقام سیاسی [نزدیک شدهاند]، دیوانه میشوند، اعصابشان را بکلی از دست میدهند و با حال دیوانگی و جنون با مردم معامله میکنند. الآن همان مطلب را ایرانیها بِالْعیان دارند مشاهده میکنند؛ و شما آقایان دستی از دور بر آتش دارید.
الان قم- مرکز روحانیت، مرکز فقه اسلام- در قبضه لشکر جرّار مغول است. لشکر جرّارِ محمد رضا شاه بدتر از چنگیز است. و خانههای مردم را- آن طور که به ما اطلاع دادند- همان طور دارند، یکی پس از دیگری، دارند تفتیش میکنند و معلوم نیست که دنبال چه میگردند. الآن جیش[3] در قم با توپ و تانک و مسلسل مقیم است، و تمام مدارس و خانههای آقایان هم به حَسَب قاعده در تحت مراقبت پلیس و جیش است. و هجوم کردهاند به منزل مراجع و در داخل منزلشان آدم کشتهاند و جنایت کردهاند[4]. الآن آقایان در مریضخانه هستند[5]، در بیمارستان؛ الآن- به حَسَب آن طوری که اطلاع امروز بوده است- آقایان در بیمارستان هستند.
این جنونی است که عارض شده است بر این شخص، و نمیدانم به کجا خواهد منتهی شد. این حال عصبی است که چون خود را ساقط میبیند- پیش ملت که از اول ساقط بود، از آن روزی که رضا شاه به امر انگلستان حمله کرد بر ایران و کودتا کرد. اولش اشخاص با اطلاع میفهمیدند و بعد هم که شروع کرد به اراذلی و اوباشی، و پلیسش با مردم آن طورها، با علما آن طورها رفتار کرد، با زنها آن طور رفتار کرد، با مدارس دینی آن طور رفتار کرد، با تبلیغات دینی آن طور رفتار کرد، مردم فهمیدند که گرفتار چه اعجوبهای و چه حیوانی هستند. این که از اول این خاندان ساقط بود پیش ملت، سقوط از حالا نیست؛ از پنجاه سال پیش از این اینها ساقط بودند پیش ملت. منتها حالا یک جنبشی در ملت ایران پیدا شده است و به حَسَب آن طوری که گفته شده است بیش از سی شهر در ایران تظاهر بر ضد این مرد کردهاند و «مرگ بر شاه» گفتهاند.
این سی شهر و این همه ایران- به منطق شاه- از خارج کشور با تذکره[6] قاچاقی وارد ایران شدهاند و یک عده معدود آشوبگرند اینها! تمام مراجع اسلام، تمام علمای بلاد- از اول تا آخر- که بر ضد این شخص قیام کردهاند و آن طوری که امروز اطلاع دادهاند پنجاه و شش نفر از علمای تهران از رفتن به مسجد- اعتراضاً به این کارها- خودداری کردند و اعلان کردند که نمیروند به مسجد برای خاطر اعتراض بر اینها، اینها همه با تذکره قاچاقی از بیرون آمدهاند و یک عده آشوبگرند! اخلالگرند! علمای تهران، علمای قم، علمای خراسان، علمای آذربایجان، علمای یزد، علمای کرمان، علمای همهجا، اینها مشتی آشوبگر هستند! آنکه آشوبگر نیست محمد رضا خان است! این آشوبگر نیست! این مصلح است! این دارد ما را به «دروازه تمدن بزرگ» وارد میکند!
این کتابی که برای ایشان نوشتهاند[7]- خودش که عقلش نمیرسد که بنویسد، اینها برایش مینویسند! من نمیدانم حالا مطالعه هم کرده است که بفهمد چه جَفَنْگهایی توی این کتاب هست یا مطالعه هم نکرده؛ اگر کسی این کتاب را ببیند، واقعاً خجالت میکشد که یک قلمی این طور، این طور بیبند و بار [باشد]. این همه اختناق، این همه گرفتاری مردم، این همه کشتار، این همه زدوبند، این همه فروختن ملت به اجانب، این همه خیانت بر ملتِ مُسْلم ایران، اینها را همه «خدمتگزاری» [و] «آزادی» در ایران [وانموده کرده است] یک آزادیای که هیچ کس نمیداند! هر کس این کتاب را بخواند و از کره مشتری آمده باشد و این کتاب را بخواند خیال میکند که این یک مطلبی است که همان طرز فکر افلاطون است! معلوم میشود که ایران یک عالَم دیگری است! یک عالمی ماورای این عالَم است! اما وقتی که بیاید در ایران وارد بشود و ببیند طرز حکومت ایران چه جور است و طرز حکومت شاه چه جور است، آن وقت میفهمد که همهاش لاف و گزاف [است]؛ بیخود گفتن، توی کتاب نوشتن. بخوانید این کتاب را. البته کسی که نوشته آدم مطلعی هم بوده است. این حالا نمیدانم خودش مطالعه کرده یا نکرده، اما آن آدم، آدم مطلعی بوده است که نوشته لکن نشسته و از ماورای طبیعت، از ماورای این عالَم [مطالبی] نوشته [است]
ایشان هم که میخواهند ما را به دروازه تمدن بزرگ برسانند! یعنی این کار انجام شده، ما در دروازه تمدن هستیم! الآن ما وارد شهر ماورای طبیعت هستیم! در تمدن بزرگ ما الآن وارد هستیم! اما چه داریم؟ شما یک چیزی که ما داشته باشیم، خودمان داشته باشیم، جز دروغ گفتن و گزافه که از خودمان است، ماورای آن ما چه داریم؟ جز این جنایتها چه داریم؟ جز آدمکشی، جز اختناق، جز دروغگویی. حتی مخبرین روزنامهها با آن وضعی که حالا چهل- پنجاه سال است داشتهاند، حالا اعتراض کردند که ما را این قدر وادار به دروغگویی نکنید. مخبرین روزنامهها، اینها اعتراض کردهاند که این قدر ما را به دروغگویی وادار نکنید. اساتید دانشگاهها- از قراری که گفته میشود- اعتراض کردند که ما نمیرویم سر این کلاسها و درسها، با این وضعی که شما پیش آوردید در دانشگاهها. اینها هم لا بد یک دستهای از اوباش هستند!
این علمای تهران که الآن بنا دارند- از قراری که امروز اطلاع رسیده است- که اعتراضاً دست از جماعت بردارند و این حوزه قم که الآن در حال تعطیل و انعطال[8] است- اینها همه- یک مشتی اوباش هستند که از خارج مرز با تذکرههای دروغی آمدهاند در ایران! آذربایجانیها همه شان که همچو قیامی کردهاند که بیسابقه- تقریباً- بوده است، همچو تعطیلی کردند که بیسابقه بوده است، اینها هم یک مشتی اراذل بودند! یزدیها هم همین طور. همه ایران، تمام ایران یک مشتی اراذل- به اصطلاح اینها- هستند که اینها نمیفهمند چه میگویند! در اصطلاح اینها هر کس که مخالف با دیکتاتوری است، مخالف با کسانی است که به اسلام دارند خیانت میکنند، کسانی که به این ملت خیانت کردهاند، هر که مخالف اینهاست یک مشت اراذلی است که از خارج آمده!
الآن هم با این همه بساطی که در ایران در آمده است و این همه مخالفتی که از همه شهرها، سی و چند شهر، همه شهرهای ایران باید گفت، (سی و چند شهر، خوب دهاتش هم بوده است) [و] از دهات هم میگویند هست این مطالب، الآن هم با همه این مسائل که اینها روبرو هستند، باز وقتی که صحبت میکنند ابداً از آن حرفهای اول دست برنمیدارند: تمام ایران با ما موافقند! تمام اصناف! همین دیشب این مطلب بوده که صد و بیست و چند رئیس صنف گفتهاند تمام اصناف تهران به شما وفادارند! و به انقلاب شاه و ملت رأی میدهند! و معترضند به این آشوبگرها! به این آشوبگرها اعتراض دارند و از دولت خواستهاند که اینها را مجازات کند! این صد و بیست و چند صنف، خارج از ایرانند؟ یا تهرانند و بازار تهرانند؟ اگر تهران است و بازار تهران است، بازار تهران که حالا میگویند چهار روز است بسته است. حالا امروزش را من اطلاع ندارم اما میگویند چهار روز بسته بوده. اعتراض داشتهاند. هیاهو از بازار بلند میشود؛ مبدأ هیاهو دانشگاه است و بازار. دانشگاهیها از خارج آمدهاند؟! بازار تهران هم از خارج آمدهاند؟! آن اصناف و صد و بیست و چند صنفی که همه اظهار وفاداری کردهاند، اینها زیر زمین- در زیر زمین اینها- هستند! ما در خارج نمیبینیم اینها را! حلالزاده اینها را نمیتواند ببیند! اینها همه- همه موافقند! همه سی و چند میلیون جمعیت ایران- همه موافقند؟ چند هزار، چند نفر معدود! اول که میگفتند به عدد انگشتهای- مثلًا- انسان؛ کم کم یک قدر زیادش کردند، حالا رسیده به چند هزار. دو- سه هزار جمعیتند که با اینها مخالفند! دیگر چندین میلیون جمعیت همه موافق هستند! اما این جمعیت کجاست ما نمیدانیم! این جمعیت در یزد است؟ در قم است؟ در تهران است؟ در مشهد است؟ آذربایجان است؟ کردستان است؟ اهواز است؟ اینها کجا هستند که ماورای این جمعیتی که الآن در ایران موجود است هستند؟!
جمعیتی که در ایران الآن موجود است، همه میدانند. همه خبرگزاریهایی که باید اطلاع بدهند اطلاع دادند و گفته میشود که بیست و چند- بعضیها 25 شهر، بعضیها 33- شهر از شهرهای ایران همه اعتصاب کردهاند، همه تظاهر کردهاند بر ضد شاه. در رادیو هم هست بر ضد شاه. یک کلمه هم گفته شده است که اینها، [یعنی] شاه یا دستگاه شاه [این قیام را] از فلان طلبه (که من باشم) میبینند؛ ولی من میگویم تمامش زیر سر خود اوست. تمام این سی و چند شهر که قیام کردهاند، با تحریک خود ایشان قیام کردهاند. دزد اگر بخواهد بگوید که دست من را حاکم بریده است، باید به او گفت: نه، خودت بریدی؛ حاکم اجرای قانون میکند؛ تو خودت دست خودت را بریدی، تو دزدی کردی؛ کسی که دزدی بکند دستش به هدر میرود.
تو فکر کن اگر قوه تفکر برای تو دیگر باقی مانده باشد؛ سقوط خودت را به چشمت داری میبینی و قوه تفکر از دستت رفته؛ تو فکر کن که در این پنجاه سال بر این ملت، تو و پدرت چه گذراندید. این ملت از دست پدرت، بعد از آن از دست تو به آنها چه گذشته است. این همه داغها که در دل اولیای این مقتولین هست از آن زمان تا حالا، از زمانی که در مسجد گوهرشاد آن جنایت را آن مرد جنایتکار کرد- لَعَنَهُ اللَّه تعالی- تا امروز که با دست تو این جنایات دارد اجرا میشود، با این ملت شما چه کردید. میخواهید انفجار نشود؟ این دیگر یک کسی باید باشد که رأس انفجار باشد و مردم را به انفجار وادار کند؟ ... ایران خود به خود منفجر است. مگر میشود جلوی انفجار را با این هرزگیها گرفت که «گروه انتقام» یکوقت درست میکنند و «کمیته پیکار» درست میکنند، و این حرفهای نامربوط.
مجلسشان را وقتی که میروی گوش میکنی به حرفهای این چهار نفر بیچارهای که آنجا برای خاطر اینکه سال دیگر هم اینها مجلس بروند- خودشان هم گفتند این را که سال دیگر اینها مجلس بروند- ببین چه حرفها میزنند. حتی وکیل خود آذربایجان میگوید اینها آذربایجانی نیستند، آذربایجانی که با شاه مخالف نمیشود! پس اینها کجاییاند؟ تبریزیها کجاییاند آقای وکیل؟! آن وضع مجلس ما و آن انحطاطی که پیدا شده است در مجلس. یکوقت مدرس توی مجلس است، یکوقت هم اینها که میبینید. یکوقت مدرس است که میایستد و مقابل همه صحبت میکند و مقابل رضا شاه میایستد، تا آخرْ نَفَس ایستاد، بعد هم او را کشتند البته؛ یکوقت هم اینها هستند که برای خاطر اینکه یک روز دیگری هم وکیل بشوند، حالا یک همچو حرفهایی میزنند که همه، هم خودشان میدانند دروغ میگویند هم دیگران میدانند که اینها دروغ میگویند و هم خودشان میدانند که همه میدانند که اینها دروغ میگویند مع ذلک میگویند. برای جلب نفع خودشان، جلب رضایت رضا شاه، محمد رضا شاه، سَخَطِ خدای تبارک و تعالی را بر خودشان میخرند. این وضع مجلس ما، آن وضع قوانین ما، آن وضع احکام شرعی ما، آن وضع بازار ما، آن وضع نفت ما، آن وضع استقلال ما.
خدا میداند که بعضی از این صاحب منصبها گاهی همین جا- قاچاقی- پیش من میآیند، چه خون دلی اینها دارند از این مستشارهای امریکایی که هر چند وقت یک دفعه یک جبهههای تازهای میآید اینجا و با ما چه میکند و چه معاملاتی این نانجیبها با اینها میکنند. و من نمیدانم، واقعاً برای من معماست که این صاحبمنصبهای ما چرا این قدر بیعرضهاند، چرا اینها این قدر بیعرضه هستند؟ چرا نشستهاند توی خانه شان تا این طور تحمیلات بر آنها بشود؟ چرا مستشارهای امریکایی را این طور اجازه میدهند که با آنها این طور رفتار کنند؟ چرا این مردک را بیرونش نمیکنند؟ به ما میگویند که خوب، اگر این برود، کی جای این بیاید که چه بشود؟ من گفتم اگر این برود، عُبَیْد اللَّه[9] هم بیاید بهتر از این است. برای اینکه هر کس بیاید حالا فکر میکند به آنجا. این حالا کهنه کار شده و اواخر عمرش است و عصبی شده و دیوانه شده است و به هر جا میزند و میکشد و نمیدانم به کجا میرسد. اما اگر این برود هر که بیاید، هر کس را شما تصور کنید بیاید، در اول امر تا یک مدتهایی مردم راحت هستند. اگر این باشد یک ساعت راحتی نیست. اگر این برود هر کس بیاید مردم باز یک مدتی راحت هستند. خیال نکنید که حالا اگر این رفت، دنیا به هم میخورد، هیچ چیز به هم نمیخورد. این صاحب منصبها کجا هستند؟ هی ارتشبد کذا و نمیدانم سپهبد کذا و سرلشکر کذا! حرف است آنها، مثل وکلا میمانند آنها. وکیلم! وکیل کجا ... هر کدام از قول ملت حرف میزنند. مردِکه خودش هست تنهایی، آن وقت میگوید ما و همه ملت! آخر این ملتی که همه الآن بر ضد این مردِکه قیام کردهاند، این ملتی که میبینند همه چیزشان را این آدم از دست داده و از بین برده است، این ملتی که میبینند جوانهای آنها را به فساد کشیده، دخترهای آنها را میخواهد به فساد بکشد، این ملت همه شان موافقند با اصل انقلاب؟! «انقلاب شاه و ملت»؟! باز هم خجالت نمیکشند میگویند انقلاب شاه و ملت! بگویند انقلاب امریکا، راحت کنند خودشان را. بگویند دستور امریکا، انقلاب امریکا. چه باید کرد؟ همان طور که خودش در یکی از نوشتههایش گفت که خوب صلاح دیدند که ما باشیم، آن متفقین صلاح دیدند که ما باشیم عجالتاً! خدا لعنتشان کند اینها را که همچو صلاحی برای ما دیدند.
الآن قم حکومت نظامی است، از قراری که گفته میشود؛ تبریز حکومت نظامی است؛ مشهد حکومت نظامی است یا بدتر از نظامی است. حکومت نظامی این طور نیست که! حکومت نظامی یک نظامی هست، یک نظامی میآید حاکم میشود و بعضی رفت و آمدها و بعضِ اجتماعات را جلو میگیرد. اما بریزند توی خانه مردم، حکومت نظامی است؟! بریزند تو خانه مردم تفتیش کنند؟ همه محلههای قم را میگویند همین طور احاطه کردهاند و مشغول تفتیش هستند؛ دنبال اسلحه میگردند. اینها از سایه خودشان میترسند بیچارهها! خیال نکنید این اشْتُلُمْها را هیچ چیز؛ هیچ خیال نکنید اینها چیزی است. اینها الآن از سایه خودشان میترسند. همچو خوفْ اینها را برداشته که مثل گربهای که آن آخر، دیگر به همه چیز حمله میکند و با دست و پنجه و چه حمله میکند از خوفش، اینها هم به آن مرتبه رسیدهاند که حالا با دست و پنجه و لگد و همه چیز از مسلسل و تانک و توپ و اینها حمله میکنند به مردم، به مردم بیدفاع. خانههای قم را میگردند. گفتند در آذربایجان هم بنا دارند این کار را بکنند. باید همه ایران را اینها تفتیش بکنند، باید همه ایران را اینها بگردند.
تمام اینها با تحریک خود ایشان است، نه تحریک من. من یک طلبهای هستم که مثل سایر آقایان طلاب، مثل سایر آقایان شهرها، من هم یک نالهای میکنم از دست این. آنکه اساس مطلب است، آنکه اساس این انقلابات است، آنکه اساس این انفجارهاست خود این آقاست، خود این آدم است. اساسْ خود این است. آنکه خیانت میکند، باید اگر آمدند گفتند خیانت و داد و قال بلند شد [که] خیانت میکنند، نگویند محرک دارند. تو محرکی؛ به خیانتت تحریک کردی مردم را، تو به این مردم خیانت کردی. مردم هم در مقابلش ایستادند و حرف میزنند؛ حرف است، الآن بیچارهها چه بکنند. تو همه حیثیت این مملکت اسلامی را از دست دادی و بردی، و الآن هم مشغول فعالیتی برای بیشتر از دست دادن و بردن.
مردم دیگر به تنگ آمدهاند؛ مردم از جان خودشان هم به تنگ آمدهاند. جوانش را میکشد، خودش باز میآید. قم آدم میکشند، باز توی محلاتش بچه و بزرگ آنها حمله میکنند. برای اینکه از جانشان هم سیر شدهاند مردم. دیگر با این وضع، با این اساسی که تو بنیان گذاشتی در اینجا، برای کی راحتی هست؟ یک راحتی یکروزه هست؟ یک راحتی یکساعته هست تا اینکه یک زندگی داشته باشد؟ خوب، زندگیِ این طور را مردم ترجیح میدهند که نباشند در این دنیا. پس تقصیر از خود توست و دیگر هم نمیتوانی اصلاحش کنی.
توبه تو پیش ملت پذیرفته نیست. ممکن است یک توبه حقیقی بکنی و مال مردم را دستشان بدهی و همه جنایات را جبران بکنی، خدا ممکن است- خدا بزرگ است- بپذیرد اما ملت نمیپذیرد. ما نمیتوانیم توبه تو را بپذیریم؛ توبه تو مرگ است، توبه گرگ مرگ است. دیگر این آخری افتاده به اینکه دستور دادم که دیگر خیلی مردم را [اذیت] نکنند. همین دیشب میگفت که دستور دادم به عمرو که مردم را دیگر [مورد تعدی قرار ندهد]. این هم توبه گرگ است که مرگ است. تو حالا با یک راه دیگری میخواهی راه باز کنی برای جنایات و الّا تو ممکن نیست که دست برداری از جنایاتت. کسی که اعصابش این طور خرد شده و خراب شده و میبیند همه ملت با او مخالف هستند، اربابها هم؛ میترسد که اگر ملت مخالفتشان طول بکشد، آنها هم دستشان را از سرش بردارند؛ و خدا میداند که اگر یک روز دستش را این امریکای خبیث از سر این [شاه] بردارد، هیچ برایش نمیگذارند بماند؛ همان اطرافیانش او را خواهند خورد.
ولی حالا ملت چه بکند؟ مستشارهای خارجه ریختهاند به ایران و همه چیز دست آنها هست، قدرت دست آنها هست، ملت ضعیف است. این اشخاصی که [از] حقوق بشر [دائم] دم میزنند، همینها ملت ما را به این طور گرفتاری کشاندند. چه بکند یک ملت ضعیفی که اسلحه ندارد، [قدرت] ندارد؟ ولی هیچ اسلحهای با ایمان نمیتواند مقابله بکند، هیچ اسلحهای با قیام ملت نمیتواند مقابله بکند. امروز همه اسلحهها نمیتوانند مقابله کنند با قیام مردم؛ هر چه بکشند باز نمیتوانند. این مصیبتها که میبینید، که همه شهرها الآن گرفتار هستند؛ هر روز یا گرفتار پلیس هستند یا گرفتار جُنْدیها و لشکریها هستند با تانک و توپ و مسلسل، یا گرفتار یک دستهای هستند که میآیند تظاهر میکنند و زنده باد و جاوید باد میگویند. توی خانه بعض مراجع مردکه رفته و تفنگش را کشیده یا [تهدید] کرده که من همه شما را میکشم اگر نگویید جاوید کذا؛ آنها هم نگفتند و به او [پرخاش] کردند، از قراری که شنیدم. اینها گرفتار این هستند که باید جاوید کذا بگویید. مگر با گفتن جاوید، جاوید میشود؟ گذشت دیگر مطلب، برود سراغ کارش. اگر بتواند جانش را از دست این ملت نجات بدهد، یواشکی فرار کند. بیخود برنامه حرکتش را به خارج از کشور لغو کرد[10] به خیال اینکه خودش در دست بگیرد قدرت را، آدمکشی را خودش در دست بگیرد. مبادا جا را خالی کند یکی بیاید جایش. چه بروی چه نروی تو دیگر رفتنی هستی بیچاره. و خودت این کار را کردی، ما این کار را نکردیم، ملت این کار را نکرده. تو این کار [را کردی]، اساس را تو درست کردی. اگر یک حکومت صحیح بود، یک قدرت صحیح بود، و یک مُجری قدرت صحیح بود و دلسوز ملت بود، اسلامی بود، ممکن بود این مسائل پیش بیاید؟ ممکن بود تظاهری بر خلافش بشود؟ امکان نداشت یک همچو چیزی. پس اینکه میبینید که همه یکدل و یکجهت تظاهر بر ضد تو میکنند، بدان که زیر سر خودت است این مسائل، تو این کارها را کردی.
اینها مصیبتهای ماست و بشارتها. در همه اینها بشارت است: بشارت پیروزی ملت، بشارت قطع ایادی اجانب ان شاء اللَّه، بشارت قطع این دودمان و رفتن اینها از این مملکت یا از این عالم. اینها همه بشارت است و مردم باید قوی، دلخوش [و] بیهراس باشند.
هر انقلاب اسلامی توی آن یک مطلبی هست، توی آن یک کُشتنی هست، یک ناراحتی هست، همچو نیست که خوب [بدون قربانی باشد]؛ اسلام را ما باید ببینیم اولش چه جور به دست آمد. این اسلام، این پیغمبر اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- آن وقتی که اجتماعات را درست کرد و توانست قیام بکند بر ضد شرک و کفر و بیعدالتیها، با چه مصیبتهایی گرفتار بود، چه جنگهایی کرد و چه[11] کشتههایی داد و خودش چه زحماتی کشید و چه جراحاتی برداشت. اسلام از اول، وقتی زاییده شده است، آن روزی که اعلام شد به اینکه حالا دیگر باید قیام کرد در مقابل [طاغوت]، از آن روز برنامهاش این بود که بزند و بکشد و کشته بشود برای اصلاح حال جامعه. برای اینکه این دزدها و این خیانتکارها را قطع ایادیشان را بکند، قطع حیاتشان را بکند؛ اینها مضر به جامعه هستند. این باغدارها و این کارواندارهای قریش مضرِّ به جامعه هستند، اینها باید از بین بروند. اصلًا اول اسلام وضعش این بوده. وقتی دست من و شما رسیده، اسلام به این صورت در آمده که جز مطالعه کتاب کاری دیگر نمیکنیم و کاری دیگر نمیگوییم بکنند.
خدا میداند که من برای حوزهها متأسفم. من برای حوزه نجف متأسفم. آقا، حیثیتش را دارد از دست میدهد حوزه نجف؛ حیثیتش را پیش مسلمین دارد از دست میدهد. من متأسفم برای این. اشخاص [مهم] نیستند، من برای حوزه متأسف هستم. یک حوزه هزار ساله و هزار و چند صد ساله دارد حیثیتش را از دست میدهد. شما ملاحظه کنید، در تمام این صحبتهایی که در ایران هست، از اول تا آخر بروید مطالعه کنید، تمام اعلامیههایشان را مطالعه کنید، اعلامیه چه جناح متدین، چه جناح روشنفکر، چه جناح اهل علم، بروید مطالعه کنید، اسمی از نجف دیگر نیست؛ نجف مَنْسی است. به داد این نجف برسید شما آقایان.
حوزه قم حوزه زنده است. کشته میدهد، میکشد، کشته میدهد- عرض میکنم که- اگر بتواند میکشد. الآن هم در تحت فشار هست و مع ذلک زنده [است]، مع ذلک ایستاده است. طلبه قم ایستاده است، قمی ایستاده است، ملت قم ایستاده است. کتک میخورد و ایستاده است. طلبه قم کشته میدهد و ایستاده است و لهذا زنده است. اصلًا در اذهان مردم، هر چی هست قم است؛ و من برای نجف متأسفم. من قمی هستم اما برای نجف متأسفم. ما علاقه داریم به همه اینها. ما علاقه داریم به یک همچو حوزه هزار و چند صد ساله. نگذارید این حوزه از بین برود. نگذارید این حوزه مَنْسی بشود. باید حالا که ایران قیام کرده است- و خداوند توفیق بدهد به آنها- باید نظام داشته باشد این؛ بینظام نباید باشد. روابط باید باشد بین حوزه قم، حوزه تهران و همه شهرستانها. روابط میخواهد. سازمان باید بدهید به این قیام؛ متفرقات نباشد. سازمان داشته باشد که اگر یک روزی قم ایستاد، تمام ملت بایستد. متفرق نباشید؛ جناحها همه با هم بشوند. این اشتباه است که بعضِ جناحها- از قراری که امروز به من کاغذ بعضی از آقایان رسید- اینها دیگر از روحانیت صحبت نمیکنند. نمیفهمند اینها. اینها نمیدانند که بیروحانیت یک شاهی اینها ارزش ندارند. اگر دست ناپاکی در کار نباشد و اینها را وادار نکند به اینکه در نوشتههایی که مینویسند روحانیت را ساقط کنند و اگر مقصود این نباشد که جناحها با هم مختلف بشود و متشتت بشوند و از راه بیفهمی باشد، بیادراکی باشد، هوای نفس باشد، اصلاح کنند خودشان را. تمام جناحها با هم بشوند. سازمانِ واحد باشد. یک حزبِ الهی در مقابل «حزب رستاخیز»- حزبِ خدا، حزبِ اللَّه. همه با هم باشید، همه با هم صحبت کنید، همه با هم قیام کنید، همه با هم قعود کنید. هر دستهای عَلی حده و آن برای خودش و آن برای خودش، غلط است امروز. روحانیین با آنها، آنها با روحانیین، دانشگاهی با شما، شما با دانشگاهی، بازاری با همه، کارگر با همه همه شما یک مصیبت دارید، همه گرفتار یک مصیبت هستید. مصیبتْ مصیبت مشترک است. همه مصیبت زده هستیم. یک امری نیست که اختصاص به روحانیت داشته باشد، اختصاص به احزاب داشته باشد، یا اختصاص به دانشگاهی داشته باشد. این مطلبی نیست که اختصاص داشته باشد. اگر نفت را میبرند، نفت همه را دارند میبرند؛ اگر یک مشت آهنپاره بیخود وارد میکنند در مملکت، برای همه است این مصیبت؛ اگر مستشارهای امریکا را در اینجا میآورند، این مصیبت برای همه است؛ برای یکی و دو تا نیست. اگر پایگاه برای امریکا درست میکنند، این برای همه است؛ اگر خیانت به ما میکنند، خیانت به ملت میکنند؛ خیانت به همه است.
همه دست به دست بدهید. علی حده هر کس برای خودش یک سازی بزند، این غلط است؛ این شکست است. باید سازمان داده بشود به این قیام، به این نهضتی که الآن بالفعل موجود است. باید عقلای قوم، سران قوم، سازمان بدهند به این؛ یعنی روابط پیدا بشود بین همه جناحها. همه شهرستانها باید با هم روابط داشته باشند. باید مجالس در روز واحد [باشد]. یکی از اقسام روابط که من سابق میخواستم در قم ایجاد بکنم و نگذاشتند ایجاد بشود- خداوند اصلاحشان کند ان شاء اللَّه. من بنا بر این گذاشتم که در تمام ایران، یک روز تعطیل، یک روزْ اجتماع باشد؛ اجتماع اهل علم. یعنی فرض کنید روز شنبه یا شب شنبه تهران یک اجتماع اهل علمی باشد، خراسان اجتماع اهل علمی باشد، فلان ده هم اجتماع اهل علمی باشد، فلان جا هم [چنین] باشد. این یک سازمانی بود، نگذاشتند؛ نفهمیدند.
حالا آقایان بیدار بشوید، ملتفت باشید. دشمن شما حالا هم قوی است؛ حالا با چاقو آمده به میدان، حالا با تانک آمده به میدان، حالا با- عرض میکنم که- مسلسل آمده به میدان. لکن نترسید از این مسلسلها، مسلسلها چیزی نیستند؛ شما حقید، حق با شماست، خداوند تعالی با شماست. سازمان بدهید به این نهضتی که الآن در ایران پیدا شده است. روابط باید با هم باشد؛ آقایان علما با همه جناحها، همه جناحها با آقایان علما، همه ملت با هم سازمان داشته باشد. سران قوم در یک وقت معین اجتماع داشته باشند با هم، که اگر یک روزی یک کلمهای فرض کنید از یک جایی صادر شد، تمام با هم یک کلمه باشند، یک حرکت باشند اهالی ایران.
مژده میدهم به همه جناحهایی که در ایران برای اسلام، برای احقاق حق قیام کردند که إنَّ الصُّبْحَ لَقَریبٌ[12]؛ نزدیک است ان شاء اللَّه. و شما پیروزید ان شاء اللَّه؛ اما به شرط اینکه عوامل مختلف در کار نباشد؛ به شرط اینکه هواهای نفسانی [که] این برای خودش بکشَد و آن برای خودش بکشَد، این نباشد در کار. همه با هم برادریم. من یک طلبه هستم، تو هم یک آقا هستی، آن هم یک کاسب هست، آن هم یک دانشگاهی هست، آن هم یک دکتر هست، آن هم یک مهندس هست، آن هم یک روشنفکر هست؛ همهمان با هم مصیبت واحده داریم؛ همه با هم باید بنشینیم و شیون کنیم.
خداوند- ان شاء اللَّه- به همه جناحها توفیق بدهد؛ به همه سلامت بدهد. خداوند ان شاء اللَّه قطع ایادی اجانب را از مملکت اسلامی بکند و از همه ممالک اسلامی بکند.» (صحیفه امام، ج3، ص: 383 ـ 396)
ـ گفتگو با جمعی از دانشجویان سودان؛ تبریک پیروزی- وضعیت ایران (1358)
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
[مترجم: ایشان میگویند که برای تبریک به شما در مورد پیروزی انقلاب و همچنین تشکیل جمهوری اسلامی آمدهایم، و تلگرافی هم جهت این موضوع خدمت شما فرستادیم.
مردم سودان به اکثر اطلاعاتی که در روزنامهها و مجلات خارجی پیرامون انقلاب ایران انعکاس مییابد، اعتماد ندارند؛ چون بیشتر آنها حقیقت ندارد. و از این جهت ما نیاز به یک سلسله اطلاعات صحیح و اصیل در مورد انقلاب اسلامی داریم که در اختیار ما گذاشته شود.].
امام: خوب، این را باید با آقایان دیگر تماس بگیرید نه با من؛ من وقت چنین کارهایی را ندارم. با مدرسین اینجا تماس بگیرند و ....
[مترجم: ایشان میخواهند بدانند که پس از تشکیل جمهوری اسلامی مراحل بعدی چیست؟].
امام: این هم چیزی نیست که من [جواب بدهم]؛ میتوانند با آقای منتظری تماس بگیرند و با ایشان صحبت کنند. من وقت این کار را ندارم.
[مترجم: ما از جانب دانشجویان و همچنین از جانب ملت سودان، پیروزی انقلاب و همچنین تشکیل جمهوری اسلامی را تبریک عرض میکنیم.].
امام: باید تشکر کنیم که آمدهاید به ایران. سلام مرا به همه دانشجویان و مردم برسانید.» (صحیفه امام، ج7، ص: 253)
ـ سخنرانی در جمع استادان و دانشجویان گیلان؛ نقش علما و دانشمندان (1358)
«من از آقایان تشکر میکنم که از راه دور برای تفقد از من و تسلیت در این امر بزرگ[13] تشریف آوردند و سلامت و سعادت همه آقایان را از خداوند میخواهم.
مقام دانشجو و بعد هم مقام معلم، دانشجوها ذخایر این ملت هستند، مقدرات مملکت ما در آتیه به دست دانشجویان امروز است، یعنی در هر رشتهای که باشند، در رشته حقوق باشند یک نحو مقدرات در سایر رشتهها هم شئونات مختلفه کشور در دست دانشجویان است که آتیه کشور را آنها باید اداره بکنند چنانچه معلمین تربیتکننده اشخاصی هستند که آنها باید مقدرات مملکت را به دست بگیرند، یعنی سعادت یک مملکت کلیدش به دست معلم است و به دست دانشجو. اول معلم که باید تربیت کند قشرهای جوان را و بعد خود جوانها که باید مملکت را اداره کنند، بنا بر این هر مملکتی در عالم، هر کشوری در عالِم موجودیتش بسته است به دست دانشجو و معلم. کلید سعادت به دست معلم است و همان قدر که معلم بزرگ است مسئولیتش هم بزرگ است. همان قدری که عالم بزرگ است مسئولیت عالم هم بزرگ است و این فرق نمیکند به اینکه عالم در دانشگاهها باشد یا عالم در علوم قدیمه.
هر مقداری که انسان عظمتش زیادتر باشد مسئولیتش زیادتر است و چون معلم عظمتش زیاد است، مسئولیتش زیاد است، عظمتش زیاد است برای اینکه تربیت میکند.
مسئولیت زیاد است برای اینکه اگر این جوانها و نیروی جوانی در دست معلمین خوب تربیت بشوند آتیه کشوری خوب است، سعادتمند است، و اگر چنانچه معلمین انحراف داشته باشند و تربیت انحرافی بکنند، مملکت به فساد کشیده میشود. بنا بر این شما جوانها همان قدری که بزرگ هستید برای اینکه محصل هستید، دانشجو هستید و بعد هم ان شاء اللَّه معلم خواهید شد، همان قدر که بزرگ هستید و شغلتان یک شغل شریف و بزرگ است، مسئولیتتان هم یک مسئولیت بزرگ است.
از دانشگاهها و مدارس ... سعادت ملتها شروع میشود. دانشگاهها و مدارسند که تمام مقدرات مملکتی را آنها هستند که اداره میکنند. سعادت یک ملت به دست دانشمندان آن ملت است. دانشمندان ملت اگر انحراف نداشته باشند، استقامت داشته باشند، بر طریق مستقیم باشند ملت هم به طریق مستقیم کشیده میشود و ملت هم سعادتمند میشود و اگر خدای نخواسته انحرافاتی در دانشگاهها در دانشکدهها، در مدارس قدیمه، در مدارس جدیده انحرافاتی پیدا بشود، از آنجاست که انحراف ملت پیدا میشود.
ملتها چشمشان به دانشمندها دوخته است، اگر چنانچه عالِم فاسد بشود عالَم فاسد میشود، «اذا فسد العالِم فسد العالَم» برای اینکه عالَم چشمش را به عالِم دوخته است توجه توده مردم به متفکرین کشور است، به علمای کشور است. اگر خدای نخواسته آنها فاسد بشوند همه کشور به فساد کشیده میشود، و اگر آنها صالح باشند همه کشور به صلاح و سداد کشیده میشود. بنا بر این هم شما قشر دانشجو که میخواهید دانشمند بشوید ان شاء اللَّه- و خواهید شد ان شاء اللَّه- هم شما بزرگ هستید و بزرگوار و هم شما مسئول هستید و ملتفت باشید که این مسئولیت را، این باری که به دوش شما آمده است، خواهی نخواهی به دوش شما و به دوش همه این مسئولیت آمده است، و خدای تبارک و تعالی از شماها انتظار این معنا را دارد که شماها تربیت کنید جامعه را، و این یک خدمت بزرگ است که اگر خوب انجام بگیرد این خدمت این قدر ارج دارد که نمیتوانیم ما تعریفش را از عهده برآییم. و اگر خدای نخواسته بد انجام بگیرد، فسادش آن طور است که عالَم فاسد میشود، اگر عالِم فاسد بشود این طور نیست که مثل یک آدم عادی است که اگر فاسد شد خودش فاسد است، این مرضی مسری است، ساری است، فساد عالِم سرایت میکند به همه قشرها، من خودم ... که سابقاً یکوقتی میرفتم بعض از شهرها را میدیدم که مردمش صالحند، خوبند وقتی که توجه میشد که چطور اینها همه مردم صالح خوبی هستند؟ معلوم میشد که عالِم آن شهر، آدم خیلی خوبی است، اینها همه اقتدا کردهاند به آن عالم که خوب است.
نقش پیشوایان در فلاح و فساد جامعه
علما در هر جا باشند از باب اینکه مردم به آنها توجه دارند اگر صالح باشند خواه ناخواه مردم را به صلاح میکشند، و اگر فاسد باشند خواه ناخواه مردم را به فساد میکشند.
و شما جزء قشر علمای ملت هستید و شما هم، همان عهده داری را دارید. در یک اداره که وارد بشوید رئیس اداره را همه مرد و همه اداره توجه به او دارند، اگر رئیس این اداره یک مرد صالحی باشد و یک مرد امینی باشد خواه ناخواه به واسطه توجهی که سایر اقشار به او دارند در آنان هم تاثیر میکند و اگر بخواهند یک انحرافی هم پیدا بکنند مخفیانه و بدون [اینکه] کسی بفهمد و کم کم هم اصلاح میشوند. اما اگر خدای نخواسته رئیس این اداره یک آدم دزدی شد، این دزدی در همه جا دیگر به طور رایگان همه دزد میشوند اگر رئیس یک مملکتی که مردم به او توجه دارند دزد شد به مردم سرایت میکند.
اخلاق فاسد رژیم پهلوی فاسد کرد قشرهای زیادی از مملکت ما را. آنهایی که روابط داشتند نزدیک بودند میدیدند اعمال اینها را آنها همه فاسد شدند. این طور نبود که همه فاسد بودند و رفتند آنجا؛ خیر، بسیاریشان شاید از اول خوب آدمهایی صحیحی بودند؛ لکن وقتی وارد شدند در دستگاه ظلم، دستگاه چپاولگری، دیدند که آنکه همه به او توجه دارند و همه به او تعظیم میکنند سر دسته دزدهاست. ناچار به این اشخاصی که اطراف هستند و نزدیک هستند این دزدی و این خیانت سرایت میکند، و لهذا یکی از خیانتهای بزرگی که اینها به ما کردند این خیانت است که شاید در رأس همه خیانتها باشد که نیروهای انسانی ما را خراب کردند.
پنجاه و چند سال اینها در این مملکت حکمفرمایی کردند و در این پنجاه و چند سال هم چه کردند که رجال ما را از بین بردند، الّا کمیشان را. رؤسای مجالس، رؤسای خود وکلای مجالس به واسطه همین فسادی که قشر حاکم داشت همه فاسد از کار درآمدند، سرایت میکند. آنکه توده مردم متوجه به او هستند هر مقداری که توجه سعهاش زیادتر باشد فساد او بیشتر سرایت میکند، چنانکه صلاحش بیشتر سرایت میکند، یک حاکم عادل یک مملکت را به عدالت میکشد.
اگر فرض کنید یک نفر مثل حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- حکومت داشته باشد در یک مملکتی سیره او را وقتی که اهل این مملکت ببینند که زندگی خودش چی هست، چه جور اعاشه میکند با دار و دسته خودش چه جور رفتار میکند، اولاد خودش چه جور هستند، زندگی اولاد خودش چه جور هستند، اصحاب خودش چطور هستند، قوم و خویشهای خودش چطور هستند، بستگان، نزدیکان خودش چطور هستند، وقتی توده مردم نگاه کردند که رئیس مملکتشان وضع خوراک و پوشاکش از خود آنها کمتر است، وقتی که میآید نماز جمعه میخواهد بخواند چون یک پیراهن دارد شسته و تر پوشیده است به حسب تاریخ، بالای منبر وقتی خطبه میخواند دامنش را این طور میکند که خشک بشود، یک پیراهن دارد وقتی که دو تا پیراهن کرباس میخرد خوبش را میدهد به قنبر به حسب تاریخ و بدش را خودش تنش میکند، وقتی آستینش بلند است آستینش را از اینجا پاره میکند، دیگر لب آستین باید چه بشود و چه بشود ندارد، وقتی مردم دیدند یک همچو موجودی ... بر سرتاسر کشورهای زیاد، در مقابل کشور ایران حکومت دارد، یعنی ایران جزء حکومت او، مصر جزء حکومت او، حجاز جزء حکومت او، عراق جزء حکومت او، یمن و امثال ذلک همه جزء حکومت اوست ولی وقتی که زندگیاش را میبینند، میگویند ببینید یک همچو زندگی میکند، یک همچو موجودی که آن سعه مملکتش هست خودش وقتی یک قاضی را تعیین کرده است، به حسب تاریخ وقتی که دعوا ما بین خودش و یک نفر یهودی واقع میشود قاضی احضار میکند نمیگوید من حاکمام، حاکم یک همچو جایی تو هم نوکر منی، قاضی من هستی، منصوب از قِبل من هستی، این را نمیگوید میآید مینشیند مقابل قاضی، وقتی قاضی میگوید که یا ابا الحسن میگوید این حرف را نزن نسبت به من با او فرق نگذار، تو قاضی هستی نباید فرق بکند، وقتی هم حکم بر ضدش میدهد قبول میکند.
وقتی مملکت یک همچو موجودی رأسش باشد، [اصلاح میشود]، اسلام این را میخواهد ما که فریاد میزنیم که حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی، البته ما نمیتوانیم یک همچو موجودی پیدا کنیم، خودش هم فرمود که شما قدرت بر این ندارید، لکن اعانت کنید مرا به تقوی، اعانت کنید مرا به سداد و درستکاری.
وقتی انسان ببیند که رئیس مملکتش وضعش این طور است اولًا فقرا دلشان خوش میشود، آن معنایی که سرکشی پیدا میشود در تودهها برای این است که میبینند که آن مرد با آن طور زندگی میکند یک عمارت مثلًا میخرد، آن طوری که به من در پاریس که بودم اطلاع دادند که یک ویلا در خارج یکی از خواهرهای آریامهر در پاریس خریده آن مقدار خریدش هم من یادم نمانده است لکن این یادم مانده چون این عجیب بود که پنج میلیون دلار خرج گلکاری این عمارت یعنی 35 میلیون تومان خرج گلکاری این عمارت [شده است]. ملت وقتی که ببیند که این دستگاه این طوری است عصیان میکند، طغیان میکند، اما اگر یک حکومتی باشد که زندگیاش نزدیک باشد به این مردم، من نمیگویم زندگیاش مثل زندگی حضرت امیر- سلام اللَّه- باشد، قدرت نیست بر این مطلب، او یک موجود تحفه بوده است، یک موجود استثنایی بوده، اما حکومت [و] دستگاههای حکومت اگر زندگیشان زندگی شخصیشان جوری باشد که مردم ببینند خوب آن هم نزدیک به ماست، همین مقدار کمی تفاوت دارد مردم قانع میشوند، مردم راضی میشوند، عصیان تمام میشود. تمام این فسادهایی که ملاحظه میکنید از ناحیه این طبقه بالاست که در مردم سرایت کرده است یعنی قهری است که وقتی که این طبقه بالا آن بالاها هستند و برای سگشان هم اتومبیل مثلًا چهار صد هزار تومانی دارند، این طبقه ضعیف دیگر تحملشان از بین میرود از این جهت باید این طبقه بالا اگر بخواهند ملت را راضی بکنند از آن بالا یک قدری پایین بیایند، مردم هم راضیند که یک خورده بالا باشند اما مردم راضی نیستند این طور باشد، نمیشود این طور.
شما آقایان هم که ان شاء اللَّه بعدها پستهای خوبی گیرتان میآید توجه به این مسائل داشته باشید. اگر در ادارهای وارد میشوید، رئیس یک اداره هستید، مدیر کل یک اداره شدید متوجه باشید که شما مسئول هستید، نه مسئول فقط فعل خودتان، مسئول فعل دیگران هستید، اگر همین قدر بود که خوب خودت خرابی، خوب خودت در حال خودت این باز کمتر بود مسئولیتش اما اگر به دوش شما مسئولیت جامعه باشد هر چه بالاتر بروید مسئولیت بالاتر میشود. باید از حالا که نفوس شما یک نفوس نزدیک به ملکوت است، یک نفوسی است که زیاد وارد در این بند و بستهای دنیای نشده است، از آلودگی الآن کمتر آلوده است از حالا به فکر باشید که خودتان را اصلاح کنید و خودتان را تهذیب کنید برای آتیه مملکت.
اگر شماها مهذب شدید، قشر دانشگاهی، قشر علما مهذب شدند مملکت مهذب میشود. اگر مملکت مهذب شد، مملکت مهذب زیر بار ظلم نمیرود، زیر بار استعمار نمیرود. همه این مفاسد برای این است که فاسد هستند قشرها که به واسطه فرض کنید که وعدههای دیگران یا به واسطه زور دیگران زیر بار میروند، اگر مهذب باشند نه وعده دیگران در آنها تاثیر میکند، نه ارعاب دیگران درشان تأثیر میکند.
من از خدای تبارک و تعالی سلامت و عزت و عظمت همه مسلمین را میخواهم و سعادت شما جوانهای برومند که فردا ان شاء اللَّه مسئولیت یک مملکت به دوش شماست.» (صحیفه امام، ج7، ص: 254 ـ 260)
ـ سخنرانی در جمع اعضای تیم ملی و هیأت وزنهبرداری تهران؛ حضرت علی «ع» (1358)
«عقل سالم در بدن سالم است. ورزش همان طور که بدن را تربیت میکند و سالم میکند، عقل را هم سالم میکند و اگر عقل سالم شد، تهذیب نفس هم دنبال او باید باشد. شما همان طور که ورزش میکنید و اعصاب خودتان را قوی میکنید، و ان شاءاللَّه برای مملکت و آتیه مملکت مفید واقع خواهید شد، لازم است که همه ابعاد وجودی خودتان را تحت تربیت ورزشی درآورید. این علی- علیه السلام- که در هر جا میرویم اسم او هست- پیش فقها وقتی میرویم فقه علی؛ پیش زاهدها وقتی که میرویم زهد علی؛ پیش صوفیها وقتی که میرویم آنها هم میگویند تصوف علی؛ پیش ورزشکاران هم که میرویم آنها هم میگویند که علی و با اسم علی شروع میکنند. این علی همه چیز است. یعنی در همه ابعاد انسانیت درجه یک است. و لهذا هر طایفهای خودشان را به او نزدیک میکنند. و خاصیت هر طبقه را هم دارد. خاصیت قدرت ورزشکارها را به طور وافی دارد. میگویند که حضرت این بازوی ایشان مثل اینکه آهن بوده است! و قدرتهایی هم در شمشیرزنی به کار میبرده است که ضربتهای علی را میگویند که «یکی بوده». از این طرف که میزده دو تا میکرده؛ از این طرف هم که میزده دو تا میکرده. یکدفعه اگر به فرد میزد، دو نیم میکرد. اگر این طور هم میزد دو نیم میکرد، که ضربات علی وتر[14]
این علی همه چیز است. و همه چیز ماست. و ما همه باید تابع او باشیم. در عبادت، فوق همه عبادت کنندگان هست؛ در زهد، فوق همه زاهدها هست، در جنگ، فوق همه جنگجویان هست؛ در قدرت، فوق همه قدرتمندان هست. و این یک اعجوبهای است که جمع، ما بین متضاد با هم کرده است. آدم عابد دیگر نمیتواند ورزشکار باشد؛ آدم زاهد دیگر نمیتواند جنگجو باشد؛ آدم فقیه دیگر نمیتواند از این کارها داشته باشد- این یک موجودی است که نمونه است- در عین حالی که زهدش را همه بالاتر از همه میدانند. طعامش را آن طوری که شنیدید و در همه تاریخ هست، که یک ظرفی ایشان میگویند داشته است که در آن ظرف آن چیزی را که خودش میخواسته بخورد میریخته سرش را مهر میکرده است که مبادا این فرزندش، دخترش، برای دلسوزی به حال او توی این طعام یک روغنی، چیزی، بریزد که قوه داشته باشد! و سرش را مهر میکرده که اینها دست به آن نزنند. در همان شب آخر، که شب آخر حیاتشان بود، آن طور که نقل میکنند، ایشان میهمان حضرت کلثوم بودند. و برای ایشان افطار آوردند شیر و نمک. گفته میشود که فرمود که: چه وقت دیدید که من دو تا خورشت داشته باشم!؟ خواست نمک را بردارد، گفت: نخیر، آن شیر را بردار، و افطار کردند با همان نمک. و خودشان میگویند که این تعجب است، میگویند تعجب است که با این خوردن، این قدرت هست! بعد میفرمایند که درختهایی که در بیابان است محکمتر هست. این درختهایی که در بیابان هست کم آب میخورند؛ اینها هم آتششان محکمتر است و هم صلابتشان زیادتر است. و این طور نیست که انسان با خوردن قوّت پیدا میکند.[15]
در هر صورت، این علی ... که میگویند، این علی کیست، این علی است که همه چیز ماست. همه چیز است. و من امیدوارم که شما ورزشکارها همان طوری که قدرت بدنی برای خودتان تحصیل میکنید- و ما شاء اللَّه با بازوهای ستبر اینجا الآن نشستهاید و من هم خیلی خوشم میآید- همان طور به علی- علیه السلام- اقتدا کنید در آن مطالبی که او داشته؛ در آن زهدی که او داشته در آن تقوایی که او داشته است. البته ماها هیچ کدام قدرت نداریم مثل او باشیم، ما تا یک اندازهای که ماها قدرت داریم، تبعیت بکنیم از آن آقا، و تهذیب نفس بکنیم. و امیدوارم که برای ملت خودتان مفید باشید و موجب سربلندی کشور خودتان باشید. خداوند ان شاء اللَّه به شما قدرت زیادتر، قوه ایمان، قوه تهذیب نفس، قدرت بر تسلط بر نفس، عنایت کند. سلام بر همه شما جوانان برومند.
[در پایان، پس از چند جمله کوتاه که میان امام و بعض ورزشکاران رد و بدل گردید، امام در جواب کسی از حاضران که درخواست میکرد سرود ملی ایران تغییر کند، فرمودند:].
پیشتر همه چیز وابسته به غیر بود؛ به انگلستان، به امریکا. حالا باید با همت همه، همه [امور] از وابستگی درآید. سرود شاهنشاهی دیگر نمیتواند باشد. تمام شد دیگر. سرود «جمهوری اسلامی» باید باشد. ان شاء اللَّه موفق باشید.» (صحیفه امام، ج7، ص: 261 ـ 263)
ـ سخنرانی در جمع قاضیان اصفهان؛ عوامل پیروزی انقلاب- مشکلات و انتظارات (1358)
«من متشکرم از آقایان که تشریف آوردهاند، و از نزدیک با ما مواجه شدهاند. یکی از برکات این نهضت همین معناست که ماها از هم دور بودیم، و حالا الحمد للَّه با هم مواجه و نزدیک هستیم و میتوانیم مطالب خودمان را از نزدیک در میان بگذاریم. از آقای جنتی[16] هم متشکرم که با همراهی شما تشریف آوردهاند. البته ایشان از اشخاص بزرگ اینجا هستند و لیاقت برای همه مسائل را دارند. امیدوارم که با همراهی ایشان، همه آقایان در خدمتی که محول به آنهاست به طور شایسته عمل کنند.
میدانید که تا اینجا که نهضت آمده است، در اثر وحدت کلمه همه اقشار، و مهمتر، توجه به اسلام است. یعنی یک تحول روحی در جامعه پیدا شد، که من غیر از اینکه بگویم یک معجزه بود و یک اراده الهی، نمیتوانم اسمی رویش بگذارم. یک مردمی که از یک پاسبان اگر در بازارهای بزرگ- مثل بازار اصفهان- یک پاسبان میآمد، میگفت «چهارم آبان»[17] باید همه بیرق بزنید، جشن بگیرید، نه اینکه مخالفت نمیکردند، در ذهنشان هم نمیآمد که میشود مخالفت کرد! اصلًا تو ذهن اقشار نمیآمد که با پاسبان میشود ... مخالفت کرد. در ظرف مدت کوتاهی همین مردم- یک نسل دیگر نه- همینهایی که سابقاً پاسبان پیششان آن طور بود، ریختند توی خیابان و گفتند که ما این سلسله را نمیخواهیم. با شخصی که شخص اول مملکتْ خودش را حساب میکرد، مخالفت کردند. این یک تحول بود که نمیشود روی مسائل عادی حسابش را کرد؛ که یک تربیت طولانی شد و یک قشرهای دیگر آمدند روی کار و این کار را کردند. این یک تحول الهی بود؛ یعنی با اراده خدا این مطلب واقع شد. یک تحول دیگری هم که پیدا شد، این انسانیت [بود] که پیدا شد در بین جوامع؛ که بیشترش شکوفایی ...، در حال انقلاب بود. حس معاونت در مردم پیدا شد؛ که در این تظاهرات که واقع میشد- که شماها خودتان بهتر میدانید- از هر جا که عبور میکردند، مردم با اینها کمک میکردند. آب میدادند، ساندویچ میدادند، چه میکردند. یکی از دوستان من گفت، که من در تهران دیدم در این تظاهرات، یک پیرزنی یک کاسهای دستش گرفته و توی آن پول است. به ذهنم آمد که این مثلًا فقیری است که پول میخواهد؛ وقتی تحقیق کردم، با او صحبت کردم، گفت که امروز روزی است که تعطیل است و نمیشود مردمی که از اینجا عبور میکنند ممکن است که بخواهند تلفن کنند، پول خرد نداشته باشند؛ من این را نگه داشتهام اینجا که کسانی که میخواهند تلفن کنند- تلفن هم همان جا بود- از این پول بردارند تلفن کنند. این البته یک چیز کوچکی است؛ اما مطلب خیلی بزرگ است. یک همچو تحول روحی در بین مردم پیدا شد، و تحول به جایی رسید که شهادت را بر خودشان یک فوزی میدانستند؛ بسیاری از اشخاص، از جوانها، بعضی از جوانها. در نجف من بودم که آمد جوانی پیش من گفت- خیلی با جدیت- که شما دعا بکنید که من شهید بشوم. حالا هم گاهی وقتها همین مطلب هست. کاغذی که دیروز به من رسیده بود باز اینکه شما دعا کنید که بچههای من شهید بشوند. این هم یک تحول روحی، که اینها نظیر همان کسانی که در صدر اسلام بودند و برای شهادت استقبال میکردند و پیشقدم میشدند، در ملت ما هم این مطلب پیدا شد. اینها یک تحولات روحی بود که در مردم پیدا شد، که نمیشود اسمی روی آن گذاشت، الّا اینکه یک دست غیبی در کار بود. و همینها موجب این شد که در مقابل تانک و توپ- همه این چیزها- با مشت خالی ایستادند و کشته دادند و جلو رفتند؛ یک پیشبردی که روی موازین طبیعی ممتنع به نظر میآمد.
و لهذا خارجیها- حتی «سیا» ی امریکا- اعلام کردند به اینکه این مطلب روی قواعد درست نبود و روی حسابهای ما درست از کار در نمیآمد؛ و صحیح میگفتند! روی حساب مادیگری، نمیشد صحیح باشد که ملتی که هیچ نداشت و دستْ تهی بود، در مقابل این قدرتهای بزرگ، که پشت سرش قدرت امریکا و قدرت روسیه و قدرت انگلستان همیشه بود و پشتیبانی میکردند [بایستد]. مع ذلک همین ملتی که هیچ نداشت جلو رفت و با قدرت ایمان، این سد را شکست. این رمز باید محفوظ بماند. اگر چنانچه بخواهید که نهضت شما به آخر برسد، و آن طوری که خواست خدای تبارک و تعالی است، اسلام تحقق پیدا بکند، این نهضت را باید حفظ کرد؛ با همین شور و شعفی که هست.
همان طوری که ملاحظه کردید در رفراندم چطور مردم با شور و شعف و با اشتیاق رفتند رأی دادند. یکی از آنها را که نقل کردند برای من- زیاد از این چیزها نقل کردند؛ اما یکیاش که نقل کردند این است، که نمیدانم در روزنامه هم بود یا نه؛ حالا یادم نیست- که یک مردی داشت گریه میکرد و میگفت که من یک گناهی کردم که گمان ندارم توبه من قبول بشود؛ گمان ندارم خدا مرا بیامرزد؛ و آن اینکه من اشتباهی باید رأی مثبت بیندازم، رأی منفی را انداختم! یا بعضی از اشخاص با چرخ، و مریضی که نقل کردند، در محلی مریض را با آن حال مریضی گفته مرا ببرید، رأیش را داده و در همان مجلس فوت شده است. یک همچو [شور و شوقی] در دنیا سابقه ندارد. هیچ سابقه ندارد در دنیا- هر جا شما بگردید- مردم به این شور و شعف برای رأی دادن بروند. این قدر تبلیغات میکنند این رؤسای جمهور، وقتی که میخواهند ... [انتخاب] بشوند؛ این قدر خرج میکنند، این قدر تبلیغات میکنند، از یک ماه دو ماه قبل پولهای گزاف خرج میکنند و تبلیغات زیاد- راست و دروغ- تا اینکه یک عده مردم را جمع کنند و رأی بدهند. اینجا این مسائل نبود. مسأله، اسلام بود، و مردم روی عقاید اسلامی خودشان با آن شور و شعف رفتند و رأی دادند. از سی و پنج میلیون جمعیت، بیست میلیون بیشتر رأی موافق دادند. این هم سابقه در دنیا ندارد، که آن قدری که میشد رأی بدهند رأی دادهاند. و از آن طرف، بچههای این قدری[18] که به حسب قانون که درست کرده بودند که رأی نباید بدهند، اینها ناراحت بودند! پیش من بعضی از آنها آمدند و ناراحتی میکردند؛ و یک عدهای اجتماع کردند در آن حیاط، از همین بچهها، و اظهار ناراحتی از اینکه چرا به ما اجازه رأی ندادند. اینها یک مسائلی است که نظیر ندارد در دنیا. و این برای همین است که مسأله اسلامی است؛ و نظیر ندارد در دنیا.
قضیه قضیه «ملی» بودن نیست؛ قضیه قضیه- عرض میکنم که- «حزبی» بودن نیست. از این ملیها و از این حزبها بودند که همه شکست خوردند. تا اینجا که ما آمدیم، با روحیه پاک و ضمیر صاف، مردم، با توجه به اسلام، با توجه به دیانت تا اینجا آمدند، و پیش بردند. اگر این روحیه از مردم- خدای نخواسته- گرفته بشود، ما رو به شکست خواهیم رفت. ما با این رمز پیش آمدیم؛ اگر این رمز از دست ما گرفته بشود و اختلافات حاصل بشود؛ [...] که الآن یک قشرهای مختلفی ... [پیوسته] خودنمایی میکنند؛ و این جزء اشتباهاتی است که میکنند؛ اگر چنانچه مثلًا مردمِ ملی باشند و حزبی باشند. اشتباه میکنند که یک جبهههایی، یک حزبهای مختلفی درست میکنند. این حزبهای مختلف هیچ وقت از آنها کار نمیآید. جز اینکه یک تشتتی ایجاد بکنند و یک اختلافی ایجاد بکنند و موجب تشتت و اختلاف بشوند، کاری از اینها نمیآید. و اگر- خدای نخواسته- نظر سوء دارند، حساب شده آمدهاند برای اینکه ایجاد اختلاف بکنند؛ باید ما بیدار باشیم و توجه داشته باشیم به اینکه نگذاریم اینها کارشان به ثمر برسد؛ و این امر مهمی است الآن. یعنی ما الآن در یک وضع حساسی هستیم که از آن وقت که داشتیم حمله میکردیم برای شکستن این سد، حالا بدتر است؛ حساستر است. آن وقت همه یک وجهه داشتند و داشتند میرفتند؛ آن وقتی که انسان به یک نقطهای رسید، به اینکه عقیدهاش این شد که پیروز شدند، ... [بتدریج] هم سستی پیدا میشود، و هم توجه به احتیاجات.
الآن میبینید که همین اشخاصی که پنجاه سال یا بیشتر بوده است که اینها همه فقیر بودند در اطراف ایران؛ ایلهای مختلف، عشایر مختلف، در خود تهران، در شهرها، همه جا، خوب، فقر در بین مردم زیاد بوده است. فقر یک چیزی نبوده است که به واسطه انقلاب آمده باشد؛ سابقاً این فقر بین مردم بوده است. فقر یک چیزی نیست که از انقلاب آمده باشد؛ سابقاً این فقر بوده. البته یک مقدارش از این انقلاب هست؛ اما اینهایی که اظهار میکنند که ما هیچ نداریم- خوب- هیچ نداشتند قبلًا. الآن یک دستهای توی اینها افتادهاند که خوب، چه شد؟ این هم جمهوری اسلامی! جمهوری اسلامی چه شد؟ حسابِ شدههایش را هیچ نمیکنند. آنهایی که تا حالا چه؟ آنچه شده است را حساب نمیکنند. حساب نمیکنند که اگر در زمان سابق بود، شما امکان نداشت که بیایید و اینجا بنشینید و با من صحبت بکنید. آقا[19] امکان نداشت که بیایند در اصفهان با شما تماس بگیرند؛ امکان نداشت که شما بتوانید یک کلمه حرف بزنید، یک احقاق حقی بکنید. فوراً شما را میگرفتند و میبردند به زندانها، و با آن حبسها و با آن بساط. خوب، این حبسها شکسته شد. چی میخواهد بشود؟ این حبسها همه خراب شد و از بین رفت؛ و حالا جز آن اشخاصی که خائن هستند و به شما خیانت کردند کسی دیگر تو حبس نیست. این «چه شد» یعنی چه؟ خوب، همین شده است که حالا ما آزادانه نشستهایم با هم صحبت میکنیم. شما آزادانه در هر جا دلتان میخواهد صحبت میکنید و حرفهایتان را میزنید؛ روزنامهها هم و لو مزخرفات هم مینویسند، لکن آزادانه دارند مینویسند، و درِ حبسها بکلی بسته شد؛ الّا برای این خائنهایی که مردم را تا حالا چاپیدهاند. این «شده» را هیچ حساب نمیکنند. خوب، یک کار دیگری که شده این نفت ما را میبردند، عوضش چه میدادند؟ عوضش یک قدری اسلحه، به اسم اینکه ما اسلحه میدهیم! عوض واقعش این بود که اسلحه برای خود آنها بود؛ برای اینکه ما نمیتوانستیم این اسلحه را به کار ببریم. اسلحه برای خود آنها [بود] که بیایند اگر یکوقتی شوروی بخواهد حمله کند به این طرف، اینها مقابله داشته باشند. نفت ما را میگرفتند، پولش را برای خودشان ... اسلحه میدادند برای خودشان در ایران. درِ این بسته شد، و الآن نفت به اختیار خود دولت است. هر کس که پول بدهد، به او نفت میدهند؛ نخواهد، به او نفت نمیدهند. این چه شد. این هم یک چیزی که شده. آنی که شده است را باید حساب کرد؛ و «باید بشود» را مهلت داد. فقر از سابق بوده است. آن وقت صحبتش را نمیکردند؛ حالا که یک تحول حاصل شده است و بساط به اینجا رسید، فریادشان درآمده که حالا چه شده! چرا فقر ما تمام نمیشود؟ آخر فقر پنجاه ساله را میشود با دو روز، با یک ماه، با دو ماه از بین برد؟ خوب، باید مهلت بدهند کارخانهها راه بیفتد، که مهلت نمیدهند. مهلت بدهند که زراعت و کشاورزی راه بیفتد؛ این هم توی کشاورزها میروند و نمیگذارند انجام بگیرد.
در هر صورت، الآن یک قشرهایی هستند که نمیخواهند که این نهضت به آخر برسد. یک دستهشان- که بیشتر و عمده است- همین تتمه رژیم و اینهاست، که با صورتهای مختلف میخواهند نگذارند، و میخواهند همان مسائل سابق را برگردانند؛ و نمیتوانند ان شاء اللَّه. اما این را میخواهند که این کار بشود. این شلوغیها و اینها را میخواهند بکنند که آرامش در مملکت نباشد، و کم کم وقتی آرامش نشد، راهی باز بشود، برای اینکه یک کودتای مشروعی- به قول خودشان- درست بشود، خدای نخواسته به حال اول برگردد؛ و این ان شاء اللَّه نمیشود. لکن ما باید بیدار باشیم؛ باید توجه داشته باشیم اینهایی که میآیند توی کارخانهها تبلیغ میکنند که کم کاری و بیکاری و ترک کار، اینها دلشان برای کارگر نسوخته؛ اینها دلشان برای امریکا سوخته یا برای شوروی؛ برای آنها دلشان سوخته؛ یعنی برای خودشان که منافعشان تابع منافع آنهاست. اینها اجیرند از غیر؛ به واسطه اینکه مزدور آنها هستند. اینها میآیند، نمیگذارند که کارها انجام بگیرد. اینها را راه ندهند در کارخانههایشان. شما بروید سراغشان و بگویید که اینها را ...، توی کارخانهها راه ندهید. اینها میخواهند شما را دوباره برگردانند به همان حال اول.
شما کار بکنید و کارهایتان را درست انجام بدهید، دولت هم مشغول رسیدگی است. برای کارگرها، برای همه، منزل درست میکنند، رفاه درست میکنند؛ لکن مهلت میخواهد؛ نمیشود یکدفعه همه این کارها بشود. این باید مهلت داده بشود کارخانهها راه بیفتد، کشاورزی راه بیفتد. اینها خراب کردهاند همه را و رفتند، و حالا باید درست بشود. و من امیدوارم که با همت همه آقایان، و هر کس در هر قشری که هست، آن قشر و آن اشخاص باید در همان محلی که هستند کارهایشان را موافق با اسلام بکنند و کار بکنند.
همین امروز به من گفتند که بسیاری از ادارات هست که کم کار میکنند و اهمال میکنند در کارهایشان. خوب، این اشخاصی که در ادارات، حالا کم کار میکنند- که شاید یک قدری هم عادت از سابقشان باشد- اینها برایشان مشروع نیست که اجرت بگیرند از اداره؛ اجرت وقتی است که کار در مقابلش باشد. و ما به دولت میگوییم که اشخاصی که کم کار میکنند، به اندازهای که کم کار میکنند اجرت از ایشان کسر بگذارد و ندهند به اینها. کسی که میآید آنجا مینشیند و سیگار میکشد و در آخر ماه چند هزار تومان میخواهد، او نباید بگیرد. اینها باید متوجه باشند که مملکت، حالا مال خودشان است؛ باید کار بکنند. هر کس در هر محلی هست باید کار بکند، تا چرخهای مملکت راه بیفتد. و تحولی باید پیدا بشود در این ادارات؛ خصوصاً در دادگستری تحول میخواهد. این را من سابقاً گفتهام؛ لکن- خوب- باید وقتی مستقر شد و مجلس پیدا شد، این تحولات باید پیدا بشود؛ که این طور طول و عرض محاکمات، به این قدر طولانی شدن هم موجب این میشود که وقت مردم صرف بشود. آدم ده سال توی این سالنهای دادگستری هی راه برود و هی برود و برگردد، و آخرش معلوم نشود که به حقش میرسد یا نه. کارهایی را که یک قاضی اسلامی در یک روز و دو روز تمام میکرد، وقتی به دادگستری ما میرسد یک سال طول میکشد تا این وکیل بگذارد آن محاکمه در مجرا واقع بشود! از اول میآید به صلاحیت دادگاه اعتراض میکند. چند وقت باید طول بکشد که شما بیایید صلاحیت آن دادگاه را اثبات بکنید، که خیر، این دادگاه صالح است! بعد چند وقت بیاید صحبت بکند. یکوقتی یک شاهدی، یکی از علما امضا کرده بود که الآثم[20] فلان. مدتی طول داده بود که این اقرار به ذنب است و این فاسق است که دارد «الآثم»!
وکلا این طوری هستند که نمیگذارند که پیش برود. حالا «ابتدایی»، بعدش «استیناف»[21]، بعد چه. چند دفعه برمیگردد از اول [بررسی] میشود. اینها جز تضییع اوقات مردم چیز دیگری نیست. محاکمات باید یک درجه باشد؛ یک قاضی صحیح باشد کار مردم را تمام کند، بروند مردم سراغ کارشان. همان کاری که پیشتر قاضیهای ما میکردند، مینشاندند اینها را و حرفهایشان را گوش میکردند، شاهدشان را میگرفتند، و چه میکردند، دو روز، سه روز، یک روز، و گاهی یک ساعت، دو ساعت، مسأله تمام میشد. مردم وقتشان شریف است؛ نباید صرف یک محاکمهای بشود که آن.
یک نفر وکیل دادگستری بود که من میشناختم؛ او را دیده بودم؛ شیخ رضا اسمش بود؛ معروف بود آن وقت. نقل میکنند که گفته بود این محاکمهای را که الآن ما شروع کردیم، تا من هستم این محاکمه هست؛ وقتی من مُردم، پسرم این کار را انجام میدهد! نمیگذاریم به آخر برسد! وضع دادگستری این طوری است که میتواند یک وکیلی نگذارد به این زودیها مسأله ختم بشود. اینها باید تحول پیدا بکند؛ باید طوری بشود که اگر ما نتوانیم صد درصد اسلامیاش بکنیم، لا اقل نزدیکش بکنیم به اسلام. و ان شاء اللَّه امیدواریم بتوانیم. اما حالا فرض میکنیم نتوانیم؛ لا اقل به آن نزدیک بشود. همچو نباشد که او در یک قطبی؛ و هر چه در غرب عمل شد ما باید تبع آنها باشیم و همه اداراتمان غربی باشد. این از اغلاط است که ... به خاطر ضعف مسلمین بوده است که هر چه را از آنجا دیدند خیال کردهاند این خوب است و به آن عمل کردند. دیگر خودشان نظر نکردند، که ببینند که خود این آیا صحیح است یا غیر صحیح است. وقتی دیدند آنها طیاره درست کردند، خیال کردند که دیگر جهات اخلاقیشان هم صحیح است؛ و حال اینکه مسأله این طور نیست.
در هر صورت، تحولات لازم است؛ هم در اشخاص برای پاک بودن، برای مهذب بودن، برای خدمتگزار و ملی بودن تحول میخواهد، که با ارشادات اقشار مختلف، بزرگترها، باید اینها عملی بشود؛ و هم در کیفیت خود این ادارات و فرم ادارات، باید اینها عوض بشوند. و ان شاء اللَّه امیدوارم که این امور تحقق پیدا بکند و یک مملکت اسلامی بشود، و بالاتر از آن، ان شاء اللَّه سرایت بکند به سایر ممالک اسلامی، و بشود یک مملکت اسلامی بزرگ، در مقابل همه ابرقدرتها. اگر ممالک اسلامی با جمعیتی که یک میلیارد تقریباً هست، مخازن بزرگی که دارند، اینها اگر به یک نحو، اتحادی با هم پیدا بکنند، بزرگترین قدرت هستند. خداوند ان شاء اللَّه به همه شما سعادت و سلامت عنایت کند.
اینکه من عرض میکنم- از اول هم گفتهام- که دادگاهها نباید روی آن مسائل سابق عمل بکنند، دادگاهها باید به تمام معنا اسلامی [باشند]، و توجه به اینکه خدای نخواسته یک بیگناهی یکوقتی گرفتار نباشد یا یک کم گناهی زیاد از اندازه به او تحمیل نشود، این از مسائل مهم است. قضیه مصادره اموال هم مسئلهای است که به نظر من مگر در یک استثناهایی که معلوم است که همه اموالش از سرقت و دزدی بوده و از خیانت و چپاول و امثال ذلک بوده؛ و الّا اگر کسی- فرض کنید- ساواکی بوده، یا کسی- فرض کنید- وکیل مجلس بوده، محتمل است که خودش مال داشته است؛ این را نباید مصادره کرد؛ زیرا اینها زن و بچه دارند؛ اینها زندگی دارند. همین چند روز اخیر نامهای آمده است از عیال علامه وحید کرمانشاهی[22]- که او را کشتهاند- که اموال ما را مصادره کردهاند، و ما چیزی نداریم. و من گفتهام که تماس بگیرند؛ که آخر نمیشود همچو چیزی. حالا ما فرض میکنیم که فلان آدم، آدم خائنی بوده و مستحق قتل هم بوده- همه اینها را ما فرض میکنیم- اما خوب، خانوادهاش و عیالش و بچههای کوچکش چه تقصیری دارند؟ بله، این آقایان میگویند که ما راجع به این مصادرات، این طور نیست که همه اموال [را] مصادره بکنیم به آن معنا؛ بلکه به اندازه کفافشان اموال میگذاریم. لکن این زن که کاغذ نوشته بود، خیلی الحاح[23] کرده بود که برای ما چیزی نگذاشتند و ما نمیتوانیم زندگی کنیم؛ که باید به او توجه بکنید. در هر صورت، این یکی از مسائل است که اموال مردم را بیخودی نمیشود مصادره کرد. به مجرد اینکه وکیل مجلس بوده، حالا خودش [به] قتل و اموالش مصادره! وکالت مجلس اسباب قتل نمیشود. اینها البته خلافکاری کردهاند؛ این حقوقی که گرفتهاند باید پس بدهند؛ اما این حقوق معنایش این نیست که باید همه اموالش را مصادره کنند. حقوقی که گرفتهاند خلاف قاعده بود که از دولت گرفتهاند؛ باید پس بدهند؛ و یک تأدیبی هم باید بشوند.» (صحیفه امام، ج7، ص: 264 ـ 273)
ـ حکم به آقای مهدی هادوی دادستان انقلاب؛ شرایط مجازات اعدام در دادگاهها (1358)
«آقای دادستان دادگاه انقلاب اسلامی
در غیر از دو مورد زیر:
1- کسی که ثابت شود آدم کشته است؛
2- کسی که فرمان کشتار عمومی داده است و یا مرتکب شکنجهای شده که منجر به مرگ شده باشد، هیچ دادگاهی حق ندارد حکم اعدام صادر کند و نباید اشخاص در غیر از دو مورد مذکور اعدام شوند. تخلف از این امر جرم است و موجب ثبوت قصاص. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج7، ص: 274)
ـ بیانات درباره لزوم ایجاد تحول روحی- اسلامی (1358)
«حالا باید شما کشور خودتان را مثل منزل خودتان بدانید؛ همان طوری که هر شخصی منزل خودش را وقتی میخواهد نظر بکند یک نظر خاصی نسبت به منزل خودش دارد، شما حالا باید نسبت به کشورتان یک همچو نظری داشته باشید. من از خدای تبارک و تعالی توفیق همه شما را خواستارم؛ و امیدوارم که در هر پستی که هستید یک تحول روحی پیدا بکنید؛ یعنی یک تحول اسلامی. وقتی که یک تحول روحی- اسلامی پیدا شد، آن وقت انسان دیگر نسبت به کشور خودش خیانت نمیکند؛ و نسبت به برادرهای خودش با محبت است؛ و به کارهایی که به او محول میشود با علاقه است. و ان شاء اللَّه خداوند تأییدتان کند که در این وقتی که ما احتیاج داریم به یک وحدت کلمه، این وحدت کلمه را حفظ کنیم. و امید است که این ریشهها یکی بعد از دیگری فتح بشوند و تصفیه بشود؛ و مملکت یک مملکت اسلامی به همه معنا باشد؛ و احکام اسلام ان شاء اللَّه جریان پیدا بکند. خداوند همهتان را ان شاء اللَّه تأیید کند.» (صحیفه امام، ج7، ص: 275)
ـ سخنرانی در جمع پاسداران انقلاب اسلامی قم؛ مسئله شهادت (1358)
«اگر یک راهی راه حق شد، انسان نباید از شهادت بترسد. وقتی که ما برای اسلام و برای احیای سنت پیغمبر و اقامه عدل بپاخاستیم، نباید از این بترسیم که از ما شهید [میشود] شهادت پیدا میکند؛ اولادمان شهید میشوند، خودمان شهید میشویم. این یک سیرهای بوده است در اسلام؛ از اول بوده. از اول ... پیغمبر اسلام و ائمه ما فداکاری کردند، شهادت نصیبشان شد، اولاد دادند. حضرت علی بن الحسین به پدر بزرگوارشان عرض میکنند که ما به حق نیستیم؟ میفرماید چرا، ما به حقیم. میفرماید پس، از مردن نمیترسیم: «لا نُبَالِی بِالمَوتِ»؛ کسی باید از مردن بترسد که خیال کند که بعد از مردن خبری نیست، همهاش همین است، این زندگانی حیوانی اینکه عقیدهاش این است که زندگی همین است و دیگر چیز دیگری نیست، خوب، باید این چند روزی که هستش حفظش کند، و بترسد از اینکه از این دنیا برود؛ اما مسلمین، کسانی که اعتقاد به قرآن دارند، اعتقاد به اسلام دارند و برای عالم دیگری موجودیت بالاتری قائل هستند و این زندگی اینجا را یک زندگی حیوانی میدانند، زندگی انسانی در یک عالم دیگری، بالاتر از اینجاست، این دیگر ترسی ندارد، خوفی ندارد. انسان از این محل به یک محل دیگری منتقل میشود که بهتر از اینجاست؛ بنا بر این، این معنایی که در صدر اسلام هم بوده است، که اصحاب پیغمبر ... استقبال شهادت میکردند، برای شهادت از هم پیشی میگرفتند، اصحاب حضرت امیر، حضرت سید الشهداء از شهادت استقبال میکردند، پیشی میگرفتند، این روی همین ایمان راسخ به این بوده است که شهادت یک مطلبی نیست که انسان بکلی از بین برود تا دیگر غیر از این خبری نباشد. شهادت از این عالم منتقل شدن به یک عالم بالاتر، نورانیتر؛ همه چیزش از اینجا بهتر.
بنا بر این ما الآن تکلیف همهمان این است که همهمان پاسدار اسلام هستیم، همه سرباز اسلام هستیم، و همه باید در این زمانی که قشرهای مختلفی در بین مردم افتادهاند و مفسده میکنند و میخواهند نهضت ما را متوقف کنند یا به عقب برگردانند، همه ما تکلیف داریم که جدیت کنیم که این نهضت جلو برود، و ان شاء اللَّه اسلام به آن طوری که باید، پیاده بشود، و همه نواقص به واسطه اسلام از بین برود.
من از خدای تبارک و تعالی سلامت و سعادت شما جوانها را میخواهم، و تشکر میکنم از این قوه اراده، از این قدرت بازو، از این زحماتی که شما در راه اسلام میکشید. خداوند همه شما را حفظ کند و به سعادت دو دنیا برساند ان شاء اللَّه.» (صحیفه امام، ج7، ص: 276)
ـ سخنرانی در جمع دانشجویان اصفهان؛ عدم طرح مسائل فرعی (1358)
«با اینکه وقت من دیگر تقریباً گذشته است، قبلًا هم یک صحبتهایی کردم، لکن بعضی تنبهات لازم است عرض کنم.
این دورهای که ما الآن در آن هستیم، دوره انتقال است. یعنی انتقال آن قدرت شیطانی به یک قدرت دیگری. و دولت ما دولت انتقالی است؛ دولت استقراری نیست. ما الآن مجلس مؤسسان لازم داریم تا اینکه قانون اساسی را تصویب کند. و بعد از او هم، مجلس شورا لازم داریم که آن هم رسیدگی به امور کشور بکند؛ و یک حکومت مستقر و مستدام پیدا بشود. در دورههای انتقالی نباید این طور نظر کرد که همه کارها در این دوره انتقالی بشود. این در هیچ وقت یک همچو چیزی ممکن نیست. دورههای انتقالی همین است. این سه تا مطلبی که از اول هم که ما مأموریت دادیم به آقای مهندس بازرگان، این بود که شما متکفل بشوید و رفراندم را درست بکنید، و بعد هم مجلس مؤسسان، و بعد هم مجلس شورا. وقتی کارشان تمام شد، ایشان هم کنار میرود. بعد کارهای اساسی باید بشود، منحصر به اینکه شما ذکر کردید نیست. زیاد آشفتگی ما داریم؛ یعنی باید یک تحول کلی در همه قشرها بشود. الآن این حکومت- یعنی طرز حکومت، نه خود حکومت؛ طرز وزارتخانهها، طرز ادارات- باز تتمهای از همان زمان طاغوت است. اینها تحول لازم دارد؛ لکن تحول مال آن وقتی است که یک حکومت مستقری ما داشته باشیم. الآن حکومت، یک حکومتی است که میخواهد این قدرت را منتقل کند به یک حکومتی مستقر و او مشغول به کار بشود. یعنی یک حکومتی پیدا بشود که خود مردم، آن حکومت را ایجاد کنند. ما تا حالا نداشتیم یک همچو حکومتی که مال ملت باشد؛ اسمش بود. اصلًا بعد از زمان مشروطه تا حالا نشده. این اسمش بود که ملت- نمیدانم- خودشان انتخاب بکنند، خودشان وکیل [معرفی کنند] ...؛ لکن شما میدانید که هیچ وقت شماها رأی نداشتید. در این طول تاریخ، اینها همه خود [شان] آنها [را انتخاب] میکردند. و کاش خودشان میکردند. شاه گفت که- در یکی از نطقهایش، همین شاه دوم گفت که- لیست میدادند از سفارتخانهها، و مجبور بودیم که این لیست را ما عمل بکنیم! وکلا را آنها لیست میدادند که ما وکلا را تعیین بکنیم، ما هم تعیین میکردیم! منتها او میخواست بگوید که حالا دیگر آن طور نیست؛ و حال آنکه آن وقت بدتر بود!
الآن وضع تا اینجا آمده است که شما خودتان- بدون اینکه کسی به شما فشاری بیاورد در رفراندم رأی دادید. خودتان رأی دادید. یعنی مردم کوچک و بزرگ- اینکه وقت انتخابش بود- زن و مرد، مریضها از مریضخانهها، همه اینها با شور و اشتیاق رفتند رأی دادند. هیچ کس به آنها فشاری نیاورد، و یک سرنیزهای تو کار نبود؛ قدرت ایمان بود. ایمان داشتند به اینکه حکومت اسلامی خوب است. این ایمان مردم را پای صندوقها برد. و اشخاصی هم که نمیتوانستند بروند، زیر بغلشان را گرفتند، یا تو چرخ نشاندند و بردند رأی دادند. و بعد هم شما برای مجلس مؤسسان که مقدرات مملکتتان دست خودتان باشد- اگر بنا شد که انتخاب قانون را به رفراندم نکردیم- و مجلس مؤسسان بنا شد باشد، باز دست خودتان است. خودتان میروید، وکلاتان را تعیین میکنید؛ هیچ کس هم به شما فشار نمیآورد که فلان وکیل را تعیین کنید فرضاً اگر چنانچه ما یک کلمهای بگوییم، قضیه این است که ما میل داریم؛ این برای شما خوب است. بیشتر از این نیست. ما میگوییم این خوب است برای شما. مثل اینکه در رفراندم، ما گفتیم رأی به رفراندم خوب است. من خودم این رأی را دارم. الزام تو کار نبود؛ هر کس مجاز بود و آزاد بود که خودش برود رأی خودش را بریزد، هر چه میخواهد باشد. حالا هم، بعد از این، باید خود شما- باید- وکیل تعیین کنید، و بعد هم وکلای مجلس شورا را خودتان تعیین میکنید. همه چیزها دست خودتان است. خودتان باید بگردید یک وکیل خوب تعیین کنید، که مقدرات مملکتتان دست مجلستان باشد.
این مسائلی که شما حالا طرح میکنید، و اشباه این مسائل زیاد است. خیلی مسائل هست. اینها مال دورهای است که استقرار پیدا میکند حکومت. الآن همه ما باید دنبال این مطلب باشیم که اینهایی که افتادهاند دوره، یکوقت میروند توی کارخانهها اخلال میکنند، یکوقت میروند پیش کشاورزها اخلال میکنند، یکوقت میآیند توی مدرسهها اخلال میکنند، باید همه چشمهایمان را باز کنیم و نگذاریم اینها اخلال بکنند. اگر اخلال اینها به نفع خودشان به ثمر برسد، ما دیگر آن دوره استقراری را نخواهیم دید؛ ما برمیگردیم سراغ اول. الآن وظیفه همه ما، شما دانشجوهای محترم و سایر طبقات، این است که خودتان و هر کس دستتان به او میرسد و هر کس حرفتان به او میرسد، وادار کنید که این نهضت را این طوری که تا حالا آمده نگهش دارند. یعنی همین، به همین گرمی که هست، به همین شور و شعفی که رفتند پای صندوقها و رأی دادند برای جمهوری اسلامی، این محفوظ بماند؛ که بعد رأیتان را به مجلس مؤسسان و به مجلس شورا هم بدهید، و استقرار پیدا کند حکومت. این اخلالها حالا باید جلویش گرفته بشود. الآن وقت این است که ما جلو اخلالها را بگیریم. بعد از اینکه مستقر شد حکومت، آن وقت این نیازهایی که همه دارند، ما هم داریم، همه دارند، این نیازها بعد باید البته همه درست بشود؛ ما هم میدانیم الآن نابسامانی زیاد است. یعنی اینها رفتند و همه چیز این مملکت را آشفته کردند؛ همه چیزش را. الآن ما یک اقتصاد سالم نداریم. اینها هر چیزی این مملکت داشته است دزدیدهاند! قرض کردهاند و رفتهاند. همه بانکها الآن از اینها طلب دارند. میلیونها قرض کردهاند و فرار کردهاند. هر چه داشتیم برداشتهاند رفتهاند.
کشاورزیمان هم که میبینید چه جورش کردند که ما کشاورزی نداریم. الآن کارخانهها، الآن اینها ریختهاند توی کارخانهها، نمیگذارند کار بشود. از قراری که شنیدم، خود کارمندانی که در آنجاها هستند، و کارگرهایی که آنجا هستند کم کار میکنند یا کار نمیکنند؛ همچون چیزها. این چیزها برای این است که اینها نمیگذارند. ما الآن باید همهمان دست به هم بدهیم و نگذاریم این نهضتی که نهضت الهی بود، برای خدا بود، برای اسلام بود، نگذاریم این خاموش بشود؛ این را نگهش داریم، تا اینکه این مسائل حل بشود. آن وقت میآییم سراغ این مسائل دومی، که در درجه دوم است این مسائل.
مبادا یکوقتی ما غفلت کنیم از این مسائل اصلی که اساس حکومتمان هست، و همه توجهمان را دنبال این بکنیم که فلان کس خانه ندارد، فلان کس درست با او رفتار نشده، مدرسه- مثلًا- خوب تحصیل نمیشود، معلمان ما چطور هستند![24] اینها الآن وقتش نیست. الآن وقت همان، همان طوری که اگر آن وقتی که شما، همه فشار میآوردند که تانکها را اگر عقب بزنید، یک کسی میآمد و میگفت که آقا من منزل ندارم، شما میگفتید حالا وقت این حرف نیست، حالا ما کار دیگری داریم، کار بزرگ داریم. الآن این جوری است. الآن یکوقتی است که به نظر من حساسترین اوقات مملکت ما حالاست؛ نه آن وقتی که ما همه فشار میدادیم، میخواستیم سد را خراب کنیم. این سد که خراب شد، پشت سد مردم توجه کردند که، این گفت خانه ندارم، آن گفت مریضم، و آن گفت مدرسهام درست نیست؛ آن گفت معلم چطور است؛ آن گفت توی ارتش چه جوری است، آن گفت توی اداره چه جوری است؛ یک آشفتگی فکری پیدا شد. من خوف این را دارم که این آشفتگیهای فکری اسباب غفلت از این نقطه اصلی که ما داریم بشود؛ و خدای نخواسته شیاطینی که با مطالعهها دنبال این مسائل هستند، آنها بیایند و یکوقت آشفتگیها را دامنبزنند؛ و یکوقتی ما متوجه بشویم به اینکه شکست خوردهایم.
و میدانید که خدای نخواسته اگر حالا شکستی پیدا بشود، دیگر این ملت سرش را نمیتواند بلند کند. اگر ما این پیروزی را به آخر رساندیم، دست اینها را تا آخر کوتاه کردیم؛ و امیدوارم برسانیم. میرسانیم ان شاء اللَّه، و میرسیم ان شاء اللَّه. میرسیم ان شاء اللَّه. ولی همه باید همت داشته باشید. یعنی شما دانشجوهای عزیز، و آن کارگرهای توی کارخانهها، آنها هم عزیز، و آن کسانی که در کشاورزی مشغول کشاورزی هستند و آنها هم عزیز، و همه ملت، بازاری، دانشگاهی، دانشجو، معلم، همه باید وجهه نظرمان را به آن مقصدی که داریم بکنیم. دنبال آن این مسائل را پیش بیاوریم. غفلت نکنیم از آن مسئله اصلی و برویم سراغ مسائل فرعی، این اصل از دستمان برود.
آنکه من میفهمم این است، و آنکه من میخواهم از شما این است که همه دست به هم بدهید، این بار را به منزل برسانیم. حکومت مستقر وقتی پیدا شد، حکومت مستقر این کار را باید بکند. این امور یک اموری است که قانون باید برایش باشد. این قوانینی که تا حالا بوده طاغوتی است؛ اینها همهشان خرابکاری بوده. برای هر [فردی] قانون میخواهد؛ و این محتاج به این است که مجلس شورا پیدا بشود؛ مجلس شورای خودتان؛ نه مجلس شورای آریامهری یا فرض کنید که امریکایی. مجلس شورای خودتان. خودتان وکیل برای خودتان تعیین بکنید. اشخاص مطمئن، اشخاص ملی، اشخاصی که خدمتگزارندْ برای شما، تعیین بکنید. و ما هم هر مقدار که میتوانیم مطالب را به آنها بگوییم، و ان شاء اللَّه استقرار و دوره استقرار پیش بیاید. دوره استقرار که پیش بیاید، آن وقت کشاورزی، طرحها دارد؛ البته طرحش باید داده بشود. مدارس باید فرهنگ اصلًا باید- منقلب بشود. فرهنگ یک تحولی پیدا بکند. دادگستری باید تحول پیدا بکند. همه اینها محتاج به تحول است، منتها ما هر کداممان آن نقطهای را که توی آن هستیم توجه به آن داریم. هر کس هم از هر جا میآید همان مسائل منطقه خودشان را میگوید؛[25] و درست هم میگوید.[26] آنها هم درست میگویند. الآن وقتی اینجا نشستیم، از اطراف میآیند اینجا؛ بختیاریها میآیند و میگویند هیچ جا بدتر از محل ما نیست؛ هیچ نداریم. راست میگویند. از طرف بلوچستان میآیند و همین مطلب را میگویند؛ از خراسان میآیند همین مطلب را میگویند؛ شما هم میآیید مطلب را بگویید؛ و من صحیح میدانم همه را؛ اما وجه این است که هر کدام منطقه خودتان را میبینید و گرفتاری خودتان را. همه ملت گرفتارند. این خانه خرابها ملت را اصلًا خراب کردند. این طور نیست که یک جا صحیح است و یک جا غیر صحیح؛ همه باطل است. لکن مهلت میخواهد. بعضی وقتها میآیند و میگویند به ما، که فلان جا فقر و فلاکت است و چه هست. من میپرسم که این فقر حالا پیدا شده یا از اول بوده؟ میگویند: نه از اول بوده. میگویم: پس حالا چه میگویید که یکدفعه حمله میکنید! خوب این فقری بوده که سابق هم داشتید؛ آن وقت صدا در نمیآوردید، حالا میگویید: «الآن بده»! الآن بده که نمیشود. خوب، باید درست بشود. کشاورزی درست بشود، کارخانهها راه بیفتد، اقتصاد ملت درست بشود، پول نفت دستشان بیاید- حالا پول نفت هم دستشان نیامده! خوب، حالا نفتش را دادهاند و پولشان را میگیرند- باید اقتصاد درست بشود، و وضع مملکت یک وضع مستقری بشود، یک وضع قانونی بشود؛ همه این مسائل ان شاء اللَّه حل میشود. و من چون دیگر حالم مساعد نیست.» (صحیفه امام، ج7، ص: 295 ـ 300)
ـ بیانات خطاب به اعضای جامعه معلولین؛ انسانهای سعادتمند (1358)
«وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ.[27] همه انسانها در خسرانند مگر آن طایفهای که مؤمن باشند و عمل صالح داشته باشند و مردم را، ملت را، به صبر دعوت کنند و به حق دعوت کنند. در این استثنا، این نیست که، مگر کسی چشمش این نباشد یا مگر کسی دستش؛ نه، همه در خُسْرند، إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا. اصلًا در اسلام جسم مطرح نیست، بدن مطرح نیست؛ روح مطرح است، ایمان مطرح است. شما بچهها، که مثل فرزندان من هستید، از اینکه پای شما [معیوب] است، هیچ غصه نخورید. آنکه میزان انسانیت است، به حَسَبِ همین آیهای که شما خواندید، آنچه میزان سعادت است همین است که انسان مؤمن باشد و صبر داشته باشد و دیگران را به صبر وادار کند و حق بگوید و دیگران را به حق گفتن وادار کند. وقتی ایمان دارید و صبر دارید و دیگران را به صبر وادار میکنید و به حق وادار میکنید، شما سعادتمندید. آنهایی که همه چیز دنیا را دارند، هم سلامت بدن دارند، هم مادیاتشان[28] تأمین است، لکن ایمان ندارند، اینها غرقه در خسرانند؛ خسارات معنوی بلکه خسارات مادی.
سعادت به داشتن دست نیست و به داشتن پا نیست؛ سعادت به داشتن مال نیست. سعادت یک امری است که مربوط به روح انسان است، مربوط به قلب انسان است. شما بچههای عزیز من که روحتان سالم است و قلبتان سالم است و ان شاء اللَّه به طور ایمان و تواصی به صبر و حق رشد میکنید، شما سعادتمندید. و من از خدای تبارک و تعالی سعادت شماها را میخواهم و این چیزی را که خواستید ان شاء اللَّه امیدوارم که یک قدری اوضاع آرامش پیدا بکند، به همه امور ان شاء اللَّه رسیدگی بشود و دولتها رسیدگی بکنند. خداوند همه شما را حفظ کند. من شماها را مثل فرزند خودم میدانم؛ همه شماها نور چشم من هستید. خدا به شما سلامت عنایت کند و شفا عنایت کند.» (صحیفه امام، ج7، ص: 301 ـ 302)
ـ سخنرانی در جمع کارگران کوره پزخانه های تهران و حومه؛ توطئه های گروهکها (1358)
«حالا ما از این جمعیتی که با صورتهای مختلف افتادهاند توی مردم، نمیگذارند شما کارتان را انجام بدهید، ما از اینها میپرسیم، که خوب، ما میخواهیم برای ضعفا، برای آنهایی که خانه ندارند، برای آنهایی که نمیتوانند خانه تهیه کنند، برای این زاغهنشینهای اطراف تهران- که وضعشان این طوری است- میخواهیم خانه درست کنیم؛ آقایان هم میخواهید که کمک کنید و یک طوری آن قدری که بتوانید تخفیف بدهید و کمک بکنید. اینها چه میگویند؟ اینها دلسوز ملتاند؟ اینها «فدایی»[29] ملتند؟ اینها برای ملت میخواهند کار بکنند؟ خوب، اگر برای ملت میخواهید کار بکنید، ما داریم کار میکنیم؛ بیایید شما هم کمک بکنید.
فخارها دارند عمل میکنند و تخفیف میدهند؛ خوب، شما بیایید کمک کنید، بیایید تبلیغ کنید، بیایید به این کارگرها بگویید که خوب، حالا که میخواهند برای مستمندان کار کنند، شما زیادتر [کار] بکنید، کمتر مزد بگیرید.
اینها خائنند آقا! اینها دستشان- دست اربابانشان- از مملکت ما کوتاه شده، میخواهند که دست آنها را باز بکنند؛ و الّا یک مسئله ملی، یک مسئلهای که برای طبقه ضعیف است- خانهسازی برای طبقه ضعیف است؛ برای ثروتمندها که کسی خانه نمیسازد؛ برای این زاغهنشینهای اطراف تهران یا اطراف شهرستانهای دیگر، برای آن کارگرهایی که خانه ندارند و بیچارهاند؛ خانهسازی برای اینهاست- عوض اینکه اینها هم بیایند کمک کنند، بیایند اینها هم تبلیغ کنند، کمک کنند، همراهی کنند که این بیچارهها به خانه برسند، و نمیگذارند این کار انجام بشود. البته میخواهند نگذارند؛ ولی غلط میکنند! این کار انجام میگیرد. اما من میخواهم معرفیشان بکنم. شما هم از آنها بپرسید که آقایان که آمدهاید توی این کارخانهها و به این کارگر میگویید کار نکن. پول میدهی که کار نکن،- میگویند پول هم میدهند که کار نکنند!- این پول که از جیب تو نیست!، این پول از همانی است که از امریکا آمده یا از شوروی آمده است. این پول از آنهاست که به جیب تو کردند؛ که به جیب اینها میکنی! تو که پول نداری. تو برای پول داری میدوی! تو که پول نداری؛ اگر پول داشتی که این کارها را نمیکردی. این پولی است که آنها میدهند، که شما نگذارید این کارخانهها کار بکنند، نگذارید این مسکینها خانه پیدا بکنند؛ تا صدا بلند بشود؛ تا انقلاب بشود؛ تا ما دوباره بیاییم و همه نفتهای شما را ببریم و همه جواهراتتان را ببریم و همه معادن زیرزمینیتان را ببریم و جنگلهایتان را ببریم و مراتعتان را ببریم، و همه چیزتان را ببریم.
اینها خائنند! اینها بدتر از آن خائنهایی هستند که آدم کشتند؛ اینها دارند حیثیت این ملت را از بین میبرند. لکن اگر این حس انسانیت، این حس معاونت در شماها موجود باشد که برای این ضعفا دلسوز باشید، و ملاحظه بکنید آن روزی که توی خانهتان راحت نشستهاید ملاحظه بکنید که آن مردی که با هفت- هشت نفر بچه توی این زاغه نشسته، در سرمای زمستان به این چه میگذرد، در گرمای تابستان به این چه میگذرد؛ یک خردهای فکر این معنا را بکنید؛ و برای اینها و برای خدای تبارک و تعالی- رضای خدای تبارک و تعالی- برای اینها تخفیف بدهید؛ برای اینها زحمت بکشید؛ ان شاء اللَّه با حفظ این انسانیت و تعاون پیش میبرید؛ پیروز میشوید.
من ان شاء اللَّه امیدوارم که اگر حفظ بشود این نهضت ما، این حس تعاون، یک دسته استفاده جو، حالا که مثلًا ... یک قدری آرام شده، استفاده جوها نیفتند برای استفاده، گرانفروشی و- نمیدانم- قاچاقگری و ... و روی موازین اسلامی، روی موازین انسانی، و روی انصاف عمل بکنند، من امیدوارم که حکومت عدل اسلامی- آن طوری که ما میخواهیم، آن طوری که خدای تبارک و تعالی میخواهد- تحقق پیدا بکند که برای همه، برای همه، رفاه و سعادت، هم در اینجا و هم در آنجا، فراهم بشود.
این عکسی که ملاحظه میکنید[30]، شخصی است- آن آقا نمیدانم که اینجا هستش [؟ یکی از حضار: بنده برادرزاده آن مرحومم.] امام: بله- که ملک الشعرا[31] گفته است که از زمان مغول تا حالا مثل این شخص در عالم نیامده؛ این مرحوم مدرس .... آن طور که ما خودمان دیدیم تنها آدمی که در مقابل رضا خان قلدر ایستاد این است، این شخص، یک روحانی که لباسش از سایر اشخاص کمتر بود.- آن وقت وقتی که شعر گفته بودند، برای تنبان کرباس مدرس، آن فاسد شعر گفته بود- این در مقابل قدرت بزرگ رضا خان ایستاد. آنکه هجوم کرده بود به مجلس که مجلس را چه بکند، و «زنده باد، زنده باد رضا خان» میگفتند، ایستاد گفت که «مرده باد او و زنده باد من!» یک همچو مرد قدرتمندی بود؛ برای اینکه الهی بود؛ برای خدا میخواست کار بکند، نمیترسید. خداوند ان شاء اللَّه او را رحمت کند و شما را هم توفیق بدهد که این اشرار را عقب بزنید.» (صحیفه امام، ج7، ص: 303 ـ 305)
ـ سخنرانی در جمع اعضای هیأت بازرگانان ایرانی؛ خیانت حقوق بشر- مستضعفان (1358)
«البته آنهایی که منافع خودشان را در خطر میبینند یا منافع اربابهای خودشان را، از این نهضت به هر صورتی که باشد شکایت دارند و با هر توطئهای میخواهند این نهضت را خاموش کنند. گاهی به بهانه «حقوق بشر» از این اعدامهایی که در ایران شده است انتقاد میکنند، و این را یک امر خشونتآمیز میدانند. اینها در ایران نبودند ببینند چه شد، و در پنجاه سال و بیشتر بر ایران چه گذشت و بر جوانهای ما اخیراً چه گذشت؛ لکن اطلاع دارند؛ همچو نیست که اینها بیاطلاع باشند. اینها مطلع هستند که شاه سابق و شاهِ جلوتر با ایران چه کردند، و جنایات این دو تا مرد یا نامرد به ایران چه بود. خیانات اینها را اینها اطلاع دارند. این جمعیتی که ادعا میکنند جمعیت حقوق بشر و حالا برای حقوق بشر دارند سینه میزنند که «این عده که تا حالا کشته شده است چرا کشته شد؟ این یک خشونتی است!» اینها خشونتهایی که در عصر این پدر و پسر بود نادیده گرفتند. آن قتلهایی که به دست عمال اینها واقع شد، و گاهی هم به دست خود محمد رضا واقع شد، آنها را اصلًا نظری به آن ندارند. نه آن وقت که ملت ایران آن جور ابتلا داشت و آن طور اینها غارت و قتل میکردند یک کلمه گفتند و از «حقوق بشر» اسم بردند؛ و نه در آخر، که تمام جنایاتی که در ایران واقع میشد در ظرف- تقریباً- دو سال آخر که همه ملتها اطلاع بر آن پیدا کردند و ملت ایران آن طور گرفتار شد که جوانهای ما را در خیابانها دسته جمعی کشتند.
پانزده خرداد را اینها اصلًا ذکری از آن نمیکنند. 15 خرداد به طوری که گفتهاند- من در حبس بودم، لکن آن طوری که برای من بعد از بیرون آمدن گفتند- قریب پانزده هزار نفر را آنها کشتند و از قراری که باز گفتند، خود محمد رضا با هلیکوپتر عامل قتل هم بوده است خودش. اینها، این طرفدارهای «حقوق بشر»، این پانزده هزار جمعیتی که در یک روز کشته شد اینها را مثل اینکه بشر نمیدانند! یا بشر میدانند و برای آنها حقوق قائل نیستند. اگر اینها بشر هستند و حقوق دارند و این شصت هزار نفر یا بیشتری که در این چند صباح، در این چند ماه، از ایران کشته شد- از بهترین جوانهای ما کشته شد، از همه طبقات، طبقه روحانیین، طبقه دانشگاهی، طبقه تجار، اداری، همه جور جمعیتی، دهقان، کارگر، کشته شد- اینها اصلًا به روی خودشان نمیآوردند که این کارها شده است! ما ندیدیم که هیچ فریادی از اینها درآید که «خیر، چرا حقوق بشر را ملاحظه نمیکنید. چرا این قدر آدم میکشید». حالا که ما این جنایتکارها را [مجازات میکنیم]- که هر کدامشان، بعضی از اینها، چندین نفر آدم را کشتهاند، یا آن طور اینها را شکنجه دادهاند که در زیر شکنجه مردند، یا پاهای آنها را ارّه کردند، یا آنها را در تاوه گذاشتند و بو دادند، از همه طبقات، در زندانها آن طور عمل کردند؛ [سر و صدا راه میاندازند] یک شب من در آن حبس که بودم صدای ضجّه و ناله اشخاصی که [شکنجه] میکردند خودم میشنیدم؛ بعد که آمدند این حبسیها، یعنی صاحبان حبس، پیش من آمدند، اعتراض کردم و گفتم زندانها باید جای تربیت باشد نه جای این طور وحشیگریها. گفتند «نه، این چیزی نبوده. این یک سربازی بود که فرار کرده بود یک سیلی به او زدند!» در صورتی که شاید بیشتر از یک ساعت شاید شکنجه میکردند و من فریاد میشنیدم.[32]
این طرفدارهای حقوق بشر، این حقّه بازها- که میخواهند همه منافع ماها را بدهند به اربابهایشان- آن روز خفه شده بودند، قلمهایشان شکسته بود. حالا که ما اینها را پیدا کردیم و چند تایشان را کشتیم، محاکمه کردهاند و اقرار کردهاند به اینکه چه کردند و چه کردند، پروندههایشان معلوم است که چه کردند، حالا صدایشان درآمده. در عین حال که مسأله این طور است و آنهایی که تا کنون کشته شدند اشخاص فاسد و مفسد و بسیاریشان قاتل و قتّال و مفسد فی الارض بودند، مع ذلک ما اخیراً یک قدری تضییق کردیم دایره این [مجازات] را، یک قدری تخفیف دادیم. [تنها] کسانی که ثابت شده قاتل هستند، یا کسانی که شکنجه کردند و به قتل منتهی شده است، یا کسانی که امر کردهاند دسته جمعی مردم را بکشند، اینها را گفتیم حالا از این به بعد اینها مورد اعدام باشند. دیگرانی که شکنجه کردند و اینها، البته آنها اعدام نمیشوند؛ لکن به جزای خودشان میرسند: به حبس و تعزیر و این طور چیزها. یک کسی که پای کسی را ارّه کرده، لکن آنکه پایش ارّه [شده] نمرده این را نمیشود ما بگوییم که «توبسم اللَّه! تشریف ببرید، اهلًا و سهلًا»! خوب، این باید به مجازات برسد. اگر آن آدمی که پایش را ارّه کردند پیدا بشود، پای او را به حسب حکم شرع باید ارّه بکند؛ قصاص. اگر آن آدمی را که آن جور شکنجه کردند الآن ما پیدا کنیم و ببینیم که میخواهد این هم تقاص کند، ما به او اجازه میدهیم که برود تقاص کند.
این برای حقوق بشر است. خوب، این بشر حق دارد، آن بشر هم حق دارد. این بشر سلامت این را سلب کرده است، حقِّ این است که سلامت او را سلب کند. این بشر یکی را کشته است، حق ورثه او این است که او را بکشند. ما ورثه را پیدا نکنیم، حق حاکم است که او را بکشد. تا حالا این عده- را که کم هم بودند؛ چیز زیادی نبودند- ... دادگاههای انقلابی کشتهاند. اینها برای احقاق حقوق بشر اینها را کشتهاند. اینهایی که ادعای حقوق بشر میکنند و برای «القانیان»[33] هیاهو میکنند و یا برای «هویدا»[34] هیاهو میکنند، اینها هستند که حقوق بشر را پایمال دارند میکنند.
این هویدا پانزده سال، یا سیزده سال تقریباً نخست وزیر بود و تمام جنایات گردن نخست وزیر است. ما هر نخستوزیری که در آن عصر [منصوب] شده، اگر پیدا کنیم مثل شریف امامی[35]، مثل بختیار[36]- محکوم به قتلند اینها. بختیار خودش اقرار کرد که به امر من قتل واقع شد. اینها عامل قتلند به این طور که وادار کردند به قتل عام. جمعیت اینها مفسدند؛ اینها فاسدند. ما برای حقوق بشر این کار را داریم انجام میدهیم. و این جمعیتی که صدا بلند میکنند که حقوق بشر، حقوق بشر، اینها عمال استعمارند. اصلِ این جمعیتهایی که در امریکا، یا در جاهای دیگر، درست شده است به عنوان جمعیت «حقوق بشر»، جمعیت کذا و کذا، اینها را- همه- آنها درست کردهاند برای اینکه حقوق بشر را ضایع کنند. این همه خیانت این مرد نانجیب به ایران کرده است و این همه قتل و غارت کرده است، حالا که میگویند این باید به قتل برسد. حالا هم که حکمی صادر نشده برای قتل محمد رضا، لکن صادر میشود. اگر ما پیدایش بکنیم، باید کشته بشود. اینهایی که میگویند حقوق بشر حالا صدایشان درآمده و اظهار تأسف میکنند!
البته امریکا باید اظهار تأسف بکند؛ برای اینکه محمد رضا یک نوکر بسیار خوبی برای امریکا بود که همه منافع ما را به کام امریکا کرد! ایران را فقیر کرد و همه را داد به امریکا و به رفقای آن. آن البته باید اظهار تأسف بکند. البته باید اسرائیل اظهار تأسف بکند از مرگ «القانیان»؛ برای اینکه القانیان، یک مردی که این قدر جنایت کرده در اینجا و این قدر خیانت کرده و اموال این ملت را به اسرائیل داده، آن البته باید اظهار تأسف بکند! لکن باید واقعیت را ببینیم چیست. آیا واقعیت این است که ما داریم حقوق بشر را ضایع میکنیم؟
ما در تمام این مدتی که این حکومت ما، این حکومت ایران که الآن هست، در تمام این مدتی که [مستقر] است و تمام مدت بعد از انقلاب- ... با اینکه در انقلابها آن قدر میکشتند- یک آدمی که بیجرم کشته شده باشد، بیایند و بگویند. بیایند بگویند این جرم نداشت .... آن طوری که فوج فوج، جوانهای ما را میگرفتند به عنوان اینکه کتاب توی خانه تو است، به عنوان اینکه اعلامیه تو خانه تو است، به عنوان اینکه با کسی که اعلامیه دارد تو [ارتباط] داری در کتابفروشی تو یک دانه کتاب یا رساله پیدا میشود، با این عنوانها میگرفتند میبردند، شکنجه میدادند، میکشتند.
شما در تمام این مدتی که این نخست وزیر- نخست وزیر اسلامی- آمده است روی کار، یکی را پیدا بکنید که در این دادگاه انقلاب یا در نخستوزیری یا در ارتش یا در جای دیگر در این حکومت بدون جرم یک نفر را گرفته باشند، یک روز حبس کرده باشند، به یک کسی فحش داده باشند. این جمعیت حقوق بشر متوجه نیستند اینها را؟ یا میدانند و خودشان را به کری میزنند؟ خائنند اینها! اینها میخواهند ما را باز زیر بار همان [اسارتهایی] که سابق بود بکشند. ما به این حرفها گوش نمیدهیم. ما برای احقاق حق بشر، برای حقوق بشر [...] تا حالا این جمعیتی که کشته شده است برای احقاق حقوق بشر بوده است. دادگاههای ما با دقت و با همه جور و اشخاص امین [که] بودهاند این کار را کردهاند. از این به بعد باز یک قدری تخفیف داده شده است، که [یک قدری مثلًا] به آن حدّت نباشد. بعدها هم زیادتر تخفیف داده میشود؛ لکن ما با همین اشخاصی که این طور شکنجه کردند، این طور آدم کشتند- ما سفارش کردیم که در حبسها حتی به [آنها] یک کلمه درشت نگویند. من اعلام کردم این را، اعلامیه دادهام، که حبسی را در حکومت اسلامی- و لو هر چه مجرم باشد- حبسی را حق ندارند به اینکه گرسنگی بدهند، حق ندارند به اینکه یک سیلی به او بزنند، حق ندارند به اینکه او را شکنجه بکنند، حق ندارند که یک کلمه درشت به او بگویند. آن قدری که حقش این است که محاکمهاش بکنند، هر طور جرمی که دارد به آن جرم [مجازات] بکنند، جزا به او بدهند؛ بیشتر از این نه، زاید بر این نه. یک حبس این طوری که این شکنجه گرها، اگر یکی از ماها گرفتار آنها میشد و نسبت به آنها یک «تو» گفته بودیم آن طور با ماها رفتار میکردند، این شکنجه گرها الآن در حبس ما موجودند، الآن در حبس ایران- اینها- موجودند؛ آمدند دیدند از خارج و گفتند مطابق با تمدن است این طور چیز، این طور حبس.
بیایند ببینند. همان جا در خارج نشستهاند و مزد میگیرند و قلم را برداشتند و همین طور دارند چیز مینویسند، به عنوان «حقوق بشر»! اینها اشخاصی هستند که میخواهند حقوق بشر پایمال بشود؛ نه اینکه میخواهند حقوق بشر را استفاده کنند و بگویند حقوق بشر. اینها، [برای] جوانهای ما [که] این همه کشته شدند، این همه زجر دیدند، برایشان هیچ حق قائل نیستند؛ اینها را انسان میگویند نیستند! اینها ما را بشر- مثل اینکه- نمیدانند! آن وقت چهار نفر را ما اعدام کردیم؛ برای اینکه پانزده سال، ده سال، زجر دادهاند، کشتهاند، قتل عام کردند، ریختند توی خیابانها به قتل عام، [...] خوب شما همه دیدید این را؛ و همه دیدند این را. آنها مطلعند از این معنا؛ نه اینکه آنجا ایستاده و بیخبر هستند. همین طوری که جزئیات حالا را مطلعند، جزئیات سابق را هم مطلع بودهاند. مطلعند، لکن خیانتکارند، بیانصافند، بشر نیستند اینها. اینها یک مزدورانی هستند که میخواهند حقوق بشر را پایمال کنند. تا حالا این طور شده است.
و بحمد اللَّه تا یک قدری جزای بعضی از آنها- البته هستند باز هم- داده شده است؛ لکن الآن توطئهها هست. الآن همان اشخاصی که اهل این کارها بودهاند یک مقداریشان هستند و مشغول توطئه هستند میخواهند دوباره کار را از سر بگیرند. اینهایی که مشغول توطئه هستند، اینهایی که میخواهند دوباره مسائل را به حال اول برگردانند، دوباره یک ملت را به زیر بار بکشند، دوباره یک ملت را ذلیل کنند، دوباره حقوق یک ملت را به باد فنا بدهند- اینها را- ما اگر پیدایشان بکنیم، البته به جزا میرسانیم؛ و ان شاء اللَّه پیدایشان میکنیم.
اینهایی که مثل آقای مطهری، که اذیتش به یک مور نرسیده است- من قریب بیست سال این مرد را میشناسم- یک آدم به آن سالمی، یک آدم به آن ادب، به آن انسانیت، این را محکوم به قتلش میکنند. چرا؟ چه کرد آقای مطهری؟ کی را کشته است؟ چه کرده؟ این بشر نیست؟! این انسان فیلسوف، عالم، فقیه، این بشر نیست؟! این بشر را این طور میکشند بدون اینکه یک جرمی داشته باشد. جرم آقای مطهری چه بود؟ چه کرده بود؟ جرم «قرنی[37]» چه بود؟ آخر چه جرمی کرده بودند که مستحق قتل بودند؟ حالا هم لیست دارند برای کشتن یک عدهای. خیال میکنند که با کشتن آقای مطهری، یا با کشتن امثال آقای مطهری، این نهضت خاموش میشود و دوباره حقوق ملت ما پایمال میشود، و دوباره خوب، راجع به آقای مطهری این حقوق بشریها یک کلمه ننوشتهاند، نگفتهاند؛ ما که نشنیدهایم که بگویند. این بشر نیست؟! اعتراض نکردند، نگفتند، محکوم نکردند آن کسی را که کشته است.
حالا نمیشناسندش آقا! خوب، آن طایفهای که این کار را کردهاند چرا محکوم نکردهاند؟ حالا اگر ما قاتل آقای مطهری را پیدا بکنیم و او را مجازات بدهیم، قصاص بکنیم، آن وقت صدایشان درمیآید که خشونت است! این خشونت نیست که بدون جهت [آدمی را بکشند؟] آخر، یکوقت یک آدمی بود که کاری کرده بود؛ جز تعلیم و تعلم این مرد کاری نداشت. یک آدمی که من قریب به بیست سال او را میشناسم و مطلع از وضع و حال او هستم و میدانم که اذیت به کسی نکرده، یک آدمی که زحمت برای این ملت کشیده است، یک آدمی که کتابنویس بوده، یک آدمی که فیلسوف و متفکر بوده، مستحق قتل است، [که] او را کشتند؟ این جمعیت حقوق بشر کجا هستند که یک کلمه نمیگویند؟ حالا ما اگر آن کسی که او را کشته است پیدا کنیم و بکشیم، یکدفعه سر قلم «حقوق بشر» باز میشود و شروع میکنند به نوشتن و [تبلیغ] کردن که خشونت است. ایران خشونت است، حقوق بشر را ملاحظه نمیکند، اینها چه جمعیتی هستند! من نمیدانم چه تربیتی اینها دارند؛ چه حیواناتی اینها هستند؟!
این وضع دنیای مادی است. این وضعِ این حقوق بشریهای مادیاند. این وضع دنیای مادی است که غیر از منافع مادی و غیر از منافع اربابهای خودشان هیچ چیز را ملاحظه نمیکنند؛ چون مطلع بر هیچ چیز نیستند. همه را غمض عین[38] میکنند؛ تا آنجایی که منفعت خودشان را در خطر میبینند؛ [آن وقت] فریادشان بلند میشود. این خاصیت تربیتهای مادی است. و این نحو حکومتی که الآن هست خاصیت تربیتهای اسلامی است، معنوی است؛ که یک نفر آدم بدون جزا نباید حبس بشود؛ نباید تبعید بشود. نباید و نباید و نباید ... [حقوق] انسانی- اسلامی این است که ظلم نباید بشود، مظلوم هم نباید حقش ضایع بشود. نه کسی باید به کسی ظلم بکند و نباید که ظلم به دیگران کرد، نباید غمض عین کرد که حالا دیگر ظلم تمام شد رفت سراغ کارش!
جامعه باید تربیت بشوند. حدود الهی برای تربیت جامعه است؛ نه برای انتقامجویی. اگر قاتل را نکشند، قتل زیاد میشود؛ و فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ؛[39] در قصاص زندگی است. اگر ما درِ قصاص را ببندیم، هر کسی بکشد کارش نداشته باشیم، قتل زیاد میشود؛ زندگی مردم از بین میرود؛ هر کس دلش خواست هر کسی را میکشد. قصاص برای این است که زندگی بشر تأمین بشود. تربیت است، برای مصلحت جامعه است.
تمام حدود الهی برای مصلحت جامعه است. اگر آن آدمی که فلان کار را میکند و در شرع برایش فلان جزا را قرار دادهاند، اگر این جزا نباشد امثالش زیاد میشود. آن کسی که رفته مثلًا با زن کسی چه کرده است، اگر چنانچه این را جزا به او ندهند، خوب، این فحشا زیاد میشود. جلو فحشا را باید گرفت. دزدها را میگرفتند و میبردند توی حبس، آنجا تعلیم دزدی میکردند! میگفتند کلاس باز شده برای کیفیت جیب بری! و چه جور جیب بری، بهتر است؟! اگر چهار تا دزد که روی موازینی که البته هست، بگیرند و جزای آنها را بدهند، دست دزدی از ایران قطع میشود، از عالم قطع میشود. چهار نفر دزد را به آن طوری که شارع فرموده است- آن شارعی که راضی نیست به یک بشر که هیچ، به یک حیوان ظلم بشود- امر میکند که باید که این جرم را کرده است این حد را هم بخورد. این برای این است که مصلحت بشر را دارد ملاحظه میکند، برای حفظ حقوق بشر است. حدود الهی برای حفظ حقوق بشر است. بشر- همه- حقّ حیات دارند؛ اگر نکشند این آدم جانی را و این آدمی که آدم کشته است، آدمکشی زیاد میشود. اگر به جرم دزدی، چهار نفر را که دزدی کردهاند و رفتند منزل مردم مالش را از بین بردهاند، جزا به آنها ندهند، جنایت زیاد میشود. گرفتن و بردن توی حبس و نگه داشتن و در همان جا هم باز جیب بری را تعلیم و تعلم کردن- این- اسبابِ زیادیاش میشود. این را حبس نباید کرد؛ باید همان جزایی که گفتند بکنند و رهایش کنند برود. دیگر [زیاد] نمیشود. اگر آن کسی که به نوامیس مردم [تعرض] کرده است، با آن شرایطی که دارد بیاورند بکشند، دیگر این زیاد نمیشود. حق بشر را اسلام دارد ادا میکند.
شما که فریاد «حقوق بشر» میزنید میخواهید حقوق بشر را ضایع کنید و پایمال کنید ...
. این همه بشر کشته شده است، حق ندارند دو تا بشری که این همه را کشته [اند، مجازات کنند] حالا کشتن خلاف حق بشر است؟ آخر این حرف است در عالم؟ منطق است این منطق؟ ما امیدواریم که یک حکومت عدل اسلامی بتوانیم ایجاد کنیم؛ دعا کنید بشود، ان شاء اللَّه. آن وقت مردم عالم میفهمند که حکومت اسلام یعنی چه؛ چی هست. الآن ماهیتش مجهول است، الآن نمیدانند که وضع حکومت اسلام چه جوری است؛ خیال میکنند که نه، اگر اسلام آمد دیگر همه زنها را توی اتاق میکنند و در آن را میبندند! دیگر همه مردم را ... خوب، تبلیغات [است].
دو روز پیش از این یهودیها آمده بودند اینجا. گفته بودند به این یهودیها، به اینها- نمیدانم حالا، به جمعیت یهودی- که چنانچه این نهضت پیش برود و حکومت اسلامی پیدا بشود، همه یهودیها را از بین میبرند! همه را میکشند! به آنها گفتم که خوب، نهضت پیش برد، الآن هم پیش برده، به شما یهودیها تا حالا یک کسی «تو» گفته؟ اذیت کرده شما را؟ اینها میخواهند که با این حرفها و با این مفت گوییها نهضت را نگذارند [به ثمر] برسد، حکومت اسلامی تحقق پیدا نکند؛ برای اینکه اگر حکومت اسلامی تحقق پیدا کند، دیگر دست اجانب از ممالک اسلامی قطع میشود؛ و آنها میخواهند که دستشان باز باشد. دیگر امثال محمد رضای پهلوی نمیتواند سلطنت و ریاست بکند، آنها میخواهند این باشد تا اینکه برای آنها هر جوری دلشان میخواهد عمل بکند. ان شاء اللَّه این حکومت تحقق پیدا بکند و مزه حکومت اسلامی را، که چند صباحی در صدر اسلام بوده است- کم بوده است، نگذاشتند آن وقت هم- مزه حکومت اسلامی را مردم بفهمند یعنی چه.
و حالا تکلیف ما چیست؟ تا حال این شکایتهایی است که ما از حقوق بشریها داریم. الآن تکلیف ما چیست؟ الآن ما زیاد تکالیف داریم. طبقات مختلف تکالیف مختلف دارند. یک تکلیف عمومی هست، و آن اینکه همه ما با همه قدرت و قوت که داریم سعی کنیم که این نهضت محفوظ بماند؛ این وحدت کلمه محفوظ بماند؛ این خدایی بودن نهضت محفوظ بماند که همه برای اسلام کار بکنند. همین که ما را تا حالا آورده و پیروز کرده است؛ چون برای اسلام بود، وحدت کلمه بود، همه ملت برای اسلام قیام کردند و پیروز شدند. خداوند تأیید کرده. الآن تکلیف همه ما این است که سعی بکنیم با هر چه قدرت داریم، هر فردی هر مقداری که قدرت دارد، سعی بکند که این وحدت کلمه و این اسلامیت نهضت محفوظ بماند. اگر این محفوظ ماند ما پیروزیم؛ هیچ شک نکنید. اگر ما وحدت کلمهمان و اسلامیت، این دو تا اگر محفوظ بماند، ما پیروز هستیم. ما همه این آشغالهایی که الآن دارند فساد میکنند و توطئه میکنند- همه را- از بین میبریم. اما شرط همین است که همه مردم، همه ملت، با هم دست به هم بدهند و این نهضت را حفظش کنند. این یک هدیهای است که خدای تبارک و تعالی به ما عنایت کرده است. ما این هدیه و امانت را اگر چنانچه حفظ کردیم و خیانت به آن نکردیم پیروزیم. اگر خدای نخواسته خیانت به این معنا کردیم، آن وقت خوف این است که خدای نخواسته برگردد حالمان به حال اول، و بدتر.
اقشار مختلف از مردم تکالیف مختلف دارند. الآن ما میبینیم که گفته میشود در ادارات کم کاری است، در کارخانهها کم کاری است؛ این خیانت به یک مملکتی است. الآن وقت این است که کار را زیاد بکنند؛ نه کار را کسر بکنند. ما الآن مواجه با یک مشکلاتی هستیم در این مملکت، اقتصاد ما یک اقتصاد ضعیفی است؛ الآن همه اموال را برداشتهاند و غارت کردند و رفتند. کشاورزی ما الآن کشاورزی صحیح نیست؛ الآن وقت این است که این ملت- که تا الآن رنج دیده است و با رنج به دست آورده است این هدیه الهی را- کار را زیاد کنند، نه کار را کم بکنند. در ادارات کم کاری چرا؟ الآن مملکت دیگر مال خودتان است؛ باید کار بکنید. در کارخانهها کار کم کردن چرا؟ سستی چرا؟ بیکاری چرا؟ مال خودتان است؛ باید کار بکنید. در زراعت چرا کم کاری بشود؟ کسانی که در این قشرها هستند باید کار بکنند؛ هر مقداری که میتوانند کار بکنند. اگر بتوانند زیادتر از سابق کار بکنند؛ کسر نگذارند. مملکت احتیاج به کار دارد، احتیاج به کشاورزی دارد، وزارتخانهها احتیاج دارند که کار بکنند؛ کار بشود، معطل نکنند مردم را ...
میآییم سراغ تاجر و بازرگان و کاسب، و این سنخ جمعیت. الآن روزی است که باید به این ملتی که در طول زمان تاریخ زندگی این پدر و پسر و بعد هم در حال انقلاب، [رنج کشیدهاند، خدمت کرد] بازارها تقریباً حدود یک سال و نیم و چقدر یا تعطیل بود یا نیمه تعطیل بود و بسیاری از مردمِ ضعیف ضعیفتر شدند. امروز روزی نیست که استفادهچیها راه بیفتند و بخواهند استفاده کنند؛ روز حمایت است امروز. از برادرانشان باید حمایت کنند؛ نه اینکه یک جنسی را که به ده تومان میخرند به صد تومان بفروشند. گرانفروشی امروز خیانت است به یک مملکت اسلامی. این خیانت را نکنند اینها؛ یک قدری با مردم ملایمت کنند. برادران خودتان هستند. با این برادرهایی که خون دادهاند ... شما تاجرهای محترم که نبودید در این میدانها. من که میدانم شماها نبودید؛ آنهایی که بودند این کاسب جزء بود و این حمال بود و این کارگر بود و این طلبه بود و آن- عرض میکنم- دانشگاهی بود؛ که همه فقیرند. این طبقه بودند که این نهضت را پیش بردند و خون خودشان را و جوانان خودشان را دادند و این نهضت را پیش بردند. حالا انصاف است که یک تاجر معتبری که دارای کارخانه کذاست، دارای کذا و کذاست، و آن بالاها نشسته و تماشا کرده و اینها خون خودشان را دادهاند و پیش بردهاند، حالا همراهی نکند؟ اجحاف کند با این طایفه؟ قیمت اجناس را همچو بالا ببرد که این ضعفا نتوانند بخرند؟ زندگیشان مختل بشود؟ خوب، باید اینها با برادرهای خودشان، با آنهایی که در این راه زحمت کشیدهاند، اهل وطنشان هست، اهل دینشان هست، با اینها باید همراهی کنند؛ گرانفروشی نکنند. نگذارند یکوقتی ما روی تکلیفهای الهی باهاشان عمل بکنیم. خودشان جلوگیری کنند از مسائل. یک روز اگر ما روی تکلیف الهی عمل بکنیم، کارشان زار است. نگذارند این طور بشود. این هم یک باب است که مال یک طایفه.
یک طایفه هم این قاچاقچیها؛ هروئین فروش و قاچاقچی [که] اسلحه قاچاق میآورد. این هم یک درد و بلایی است که الآن به جان این ملت افتاده است. اینها درجه اول خائنین هستند به این مملکت. تریاک آوردن و پخش کردن بین مردم، هروئین آوردن و پخش کردن بین جوانهای ما، ملت ما را از بین خواهد برد. اینها خودشان قبل از اینکه آن عذاب الهی برایشان بیاید، قبل از اینکه آن شلاق الهی به آنها بخورد، خودشان ملاحظه بکنند و نکنند. ترک کنند این را؛ این جنایت است، این کشیدن جوانهای برومند ماست به از بین رفتن، این فساد نسل است؛ نسل را فاسد میکند. کاسبی مگر قحط است که انسان هروئین فروشی بکند؟! کاسبی دیگر بکن! برو کار دیگری بکن! قاچاقچی؟! آن هم قاچاق هروئین و تریاک و قاچاق اسلحه از خارج؛ که یکوقت به دست دشمنها بیفتد و مملکت را به هم بزند. این هم یک باب است.
یک باب هم قضیه زراعت است، که باید آن کسانی که زراعت میکردند و حالا به واسطه یک جهاتی فرار کردند از آنجا و آمدند و بازیشان دادند و آوردند و با آن وضع در اطراف شهرها اسکانشان دادند، برگردند سراغ زراعت خودشان، زمینهای خودشان. اینها الآن دیگر آزادند زراعت بکنند؛ دولت هم به قیمت خوب ازشان میخرد.
ما الآن وضعمان طوری است که همهمان باید کمک بکنیم به این کشور. همه باید دلسوزی بکنیم برای این ملت. ملتی است که مثل ملت جنگزده- جنگزده است واقعاً- ملتی است که در خیابانها جنگ کردند. مگر جنگ غیر از این بود؟ منتها آنها توپ و تانک داشتند، اینها مشت داشتند و اراده قوی- یک ملت جنگزده، یک ملت خیانتزده، یک ملت جنایتزده، یک ملتی که فقیرش کردند و رفتند، انصاف نیست که حالا اقشار مختلفهای که دستشان به دهنشان میرسد با این ملت باز همان کاری را بکنند که آنها میکردند به صورت دیگر. همان خیانتهایی که آنها میکردند: آنها میبردند میکشتند تو حبسها و اینها، اینها با هروئین میکشند! این بدتر از قتل است.
باید ما بیدار بشویم آقا! باید موافق اسلام عمل کنیم، انسان باشیم ما، باید انصاف داشته باشیم ما. دردها زیاد است و من امیدوارم که خدای تبارک و تعالی همان طوری که تا حالا با رحمت خودش با ما عمل کرده است، باز هم با رحمت خودش عمل بکند که ما بتوانیم این نهضت را به آخر برسانیم و مملکت خودمان را از چنگال اجنبیها نجات بدهیم و اشخاص خائن را هم به سزای خودشان برسانیم.
ان شاء اللَّه خداوند همه شما را حفظ کند. موفق باشید؛ سلامت باشید؛ برای مملکت خودتان خدمت بکنید.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
[در پاسخ یکی از حضار درباره پدید آوردن تشکیلاتی به منظور مساعدت به مستمندان، امام فرمودند:].
هر کدامشان دیگر دست خود آقایان است که تشکیل بدهند هر چیزی را که میدانند برای مملکت مفید است، برای ملت مفید است. الآن همه قشرها احتیاج دارند؛ یعنی همه قشرها. این قشر ضعیف احتیاج به کمک دارند. به هر راهی که میتوانید کمک بکنید. ان شاء اللَّه موفق باشید.» (صحیفه امام، ج7، ص: 306 ـ 319)
ـ سخنرانی در جمع گروهی از کارکنان روزنامه کیهان؛ مطبوعات و عملکردها (1358)
«مطبوعات در عین حال که یک مؤسسه محترم و بسیار مؤثرند، لکن باید روی موازین مطبوعاتی و خدمت به ملت رفتار کنند. آزادی قلم و آزادی بیان معنایش این نیست که کسی بر ضد مصلحت کشور قلمش آزاد است که بنویسد، بر خلاف انقلابی که مردم پایش خون دادهاند بنویسد. همچو آزادی صحیح نیست. قلم آزاد است که مسائل را بنویسد؛ لکن نه اینکه توطئه بر ضد انقلاب بکند. بیان آزاد است که مطالبی اگر دارد بنویسد؛ آن هم مطالبی که به او داده میشود. از همه اشخاص بنویسد، بدون توطئه. وقتی ما دیدیم که در یک روزنامهای از یک اشخاصی مطالب نوشته میشود که اینها عمال اجانب هستند و میخواهند مملکت ما را باز به خرابی بکشند و از آن طرف مقالاتی و مطالبی که راجع به مسائل نهضت است، راجع به مسائل اسلام است، یا تحریف میشود یا نوشته نمیشود. این طور مطبوعات را ما نمیتوانیم برایش احترام قائل بشویم. برای مطبوعاتی ما احترام قائل هستیم که بفهمد آزادی بیان و آزادی قلم یعنی چه. گفته میشود که مردم آزادند، یعنی آزاد است انسان که بزند سر مردم را بشکند؟! آزاد است که قانونشکنی بکند؟ آزاد است که بر خلاف مسیر ملت عمل بکند؟ آزاد است که توطئه بکند بر ضد ملت؟ اینها آزادی نیست. در حدود قوانین، در حدود کارهای عقلایی، آزاد است. و ما در بعضی مطبوعات- حالا من اسم مطبوعات را نمیبرم- لکن در بعض مطبوعات میبینیم که اینها از آزادی سوء استفاده میکنند؛ به گمان اینکه یا به خیال اینکه آزادی است میخواهند از مردم آزادی را سلب کنند. این مردم با این زحمتی که در این سالهای طولانی کشیدهاند و با این خونهایی که در این دو سال اخیر دادهاند میخواهند آزاد باشند. بعضی مطبوعات میخواهند از اینها سلب آزادی بکنند؛ به اسم «آزادی قلم» بر خلاف مسیر ملت عمل بکنند. دست اشخاصی که میخواهند اختناق در ملت ایجاد کنند، میخواهند چپاولگری کنند، بعضی مطبوعات دست آنها را دارند باز میکنند؛ و این معنی، آزادی نیست؛ این معنی، خیانت است. اینکه داده میشود به ملت، آزادی است؛ نه خیانت. آزادی قلم است؛ نه خیانت قلم. آزادی بیان است؛ نه بیان خائنانه.
باید مطبوعات در خدمت کشور باشند، نه بر ضد انقلاب کشور. مطبوعاتی که بر ضد انقلاب کشور هستند، اینها خائن هستند. مطبوعات باید منعکسکننده آمال و آرزوی ملت باشند. مسائلی که ملت میخواهند، آنها را منعکس بکنند. البته آزادند که یک مطلب دیگری هم که کسی میگوید منعکس کنند؛ لکن در توطئه آزاد نیستند. ما از بعض مطبوعات، توطئه میفهمیم؛ برای اینکه میبینیم که مسائلی که به ضد انقلاب است، با آب و تاب و با طول تفسیر مینویسند، و مسائلی که بر وفق انقلاب است، یا نمینویسند، یا با اشاره رد میشوند. این طور مطبوعات مورد قبول ملت نیست. مردم نمیخرند یک همچو روزنامههایی را. و اگر گفته بشود بهشان که این روزنامه این طور است، مردم خودشان نمیخرند. این مردم آزادند در اینکه نخرند چنین روزنامهای را. وقتی روزنامه خریده نشد، روزنامه بسته میشود. همان طوری که بعضی روزنامهها وقتی مردم نخریدند خودش بسته میشود.
شما طریقتان این است که، از این به بعد توجه به این معنا داشته باشید که روی همین مسیر ملت رفتار کنید. همین طوری که ملت دارد میرود رفتار کنید؛ نه اینکه به اسم آزادی قلم بر خلاف مسیر ملت مشی بکنید. آنهایی که، بعضی از این کسانی که جزء هیأت تحریریهاند و میدانید که اینها اصلاح نمیشوند و اینها نمیتوانند اصلاح بشوند، اینها عمال غیر هستند، اینها میخواهند دست اجانب را باز به مملکت ما باز بکنند، آنها را باید کنار بگذاریم. و نویسنده زیاد است؛ نویسنده دیگری وارد کار بشود.
در هر صورت، تمام رسانهها مربی یک کشور هستند؛ باید تربیت کنند کشور را، افراد یک کشور را؛ و باید خدمت کنند به ملت. روزنامه از ملت است و برای ملت است؛ و چنانچه بر خلاف مسیر ملت بخواهد یک روزنامهای- یا چیز دیگری- رفتار بکند، خود ملت با او مخالفت میکنند. لازم هم نیست که مخالفتش این باشد که بریزد و بزند و بشکند؛ نه، اینها این کار را نمیکنند؛ لکن روزنامه برای خواننده است، وقتی خواننده نباشد روزنامه نیست. رادیو برای این است که گوش کنند مردم؛ وقتی رادیو را درش را بستند و هیچ کس گوش نکرد رادیو نیست. در هر صورت، این چیزها به خدمت ملت است، نه بر خلاف مسیر ملت. هر نویسندهای که بر خلاف مسیر ملت بخواهد بنویسد، این اسباب این میشود که روزنامه بدنام بشود؛ گفته بشود که این روزنامه ملی نیست، این روزنامه برای اجانب است. و این البته بر خلاف مصلحت روزنامه است، و بر خلاف شغل روزنامهنویسی است. روزنامه نویس باید حفظ کند احترام خودش را؛ و حفظ احترام این است که روی مسیر ملت رفتار کند، خدمتگزار به ملت باشد. اگر چنانچه بر خلاف مسیر ملت و بر خلاف خواست ملت، عمل بکند، این پیش ملت، دیگر احترام ندارد. این نصیحتی است که من به شما که حالا آمدید اینجا میکنم. و البته از این کار شما هم که سابق اعتصاب کردید و با هم اعتصاب کردید، و با اعتصاب، کار خودتان را انجام دادید من متشکرم. ان شاء اللَّه موفق باشید.» (صحیفه امام، ج7، ص: 320 ـ 322)
ـ سخنرانی در جمع شرکت کنندگان کنگره جهانی ائمه جمعه؛ محورهای دعوت اسلام (1363)
«قبلًا باید تشکر کنم از آقایانی که از راههای دور برای این مقصد شریف به کشور خودشان، به کشور تحت ستم در طول تاریخ و به کشوری که برای پیشبرد مقاصد اسلامی متحمل رنج و شهادت شدند تشریف آوردند تشکر کنم. و خدای تبارک و تعالی توفیق همه را برای آرمانهای بزرگ اسلامی هر چه بیشتر عنایت بفرماید. در این اجتماعاتی که از آقایان محترم ائمه جمعه و جماعات کشورهای مختلف در ایران شده است مسائل لا بد تا حد وافی راجع به گرفتاریهای مسلمین و راههای علاجی که باید اتخاذ بشود، گفته شده است و دیگر جای گفتن نمانده است. من به یک نکتهای آقایان را توجه میدهم و آن سیره رسول اکرم و ائمه مسلمین است. رسول اکرم در آن وقتی که تنها بود و هیچ کس با او نبود، الّا یک نفر، دو نفر، در آن وقت با وحی الهی مردم را دعوت کرد؛ منتظر نشد که عدّه و عُدّه زیاد پیدا کند، منتظر نشد که جمعیتها همراه او باشند. از همان اول شروع به دعوت کرد، و شروع به دعوت مردم برای گرویدن به اسلام و برای پیدا کردن راه حق فرمود. آن وقت هم که به مدینه تشریف آوردند و تشکیل حکومت دادند، باز هم منتظر این نشدند که قدرت زیاد پیدا بکنند. باز هم دعوت خودشان را به طور گسترده تری بجا آوردند، و مردم را به وظایف شخصی و اجتماعی، سیاسی دعوت کردند. دعوتهای قرآن، هم در مکه مکرمه و هم در مدینه مشرفه دعوتهای شخصی بین فرد و خدای تبارک و تعالی نبود. میشود گفت که بیاستثنا دعوتهای خدا حتی در آن چیزهایی که وظایف شخصی افراد است، روابط شخصی افراد است بین خود و خدا، از معنای اجتماعی و سیاسی برخوردار است. بعد از رسول خدا- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- ما ملاحظه میکنیم که در زمانهایی که ائمه مسلمین- علیهم السلام- در فشار سخت بنی امیه و بنی العباس بودند مطالب خودشان را آن طور که ممکن بود به مردم میرساندند، حتی در ادعیه آنها، شما اگر ادعیه امام سجاد و سایر ائمه را ملاحظه بفرمایید مشحون است از اینکه مردم را بسازند برای یک امر بالاتر از آن چیزی که مردم عادی تصور میکنند. دعوت به توحید، دعوت به تهذیب نفس، دعوت به اعراض از دنیا، دعوت به خلوت با خدای تبارک و تعالی، معنیاش این نبوده است که مردم توی خانههایشان بنشینند و از مصالح مسلمین غفلت کنند و مشغول ذکر و دعا باشند. چنانچه خود آنها که ملاحظه میکنید، این طور نبودند. پیغمبر اکرم در عین حالی که وظایف شخصی خودش را بجا میآورد و خلوتها با خدای تبارک و تعالی داشت، تشکیل حکومت داد و به انحاء عالم برای دعوت آدم فرستاد و مردم را دعوت کرد به دیانت و دعوت کردند بعد به اجتماع. این طور نبود که بنای او این باشد که بنشیند توی خانه و ذکر بگوید. ذکر میگفت، لکن همان ذکر هم خودسازی بود. دعا میکرد، ولی همان دعا هم، هم خودسازی و هم مردمسازی بود و مردم را تجهیز میکرد برای مقاومت. تمام ادعیهای که در لسان او و ائمه مسلمین واقع شده است، تمام این ادعیه، در عین حالی که دعوت به معنویات است، از راه دعوت معنویات، تمام مسائل مسلمین اصلاح میشود. مع الأسف اعوجاج واقع شد، یا واقع کردند- و شاید در صدر اسلام هم بنی العباس بیشتر این کار را کردند- اعوجاج واقع شد در مصالح اسلامی و در مطالب اسلامی.
این قرآن کریم که در بین ید مسلمین هست و از صدر اول تا حالا یک کلمه، یک حرف در او زیاد و کم نشده است، این قرآن را وقتی که به عین تدبیر مشاهده بکنید، میبینید که مسأله، مسئله این نیست که دعوت برای این بوده است که مردم توی خانه بنشینند و ذکر بگویند و با خدا خلوت کنند. او بوده است، لکن انحصار نبوده است.
مسأله، مسئله دعوت به اجتماع، دعوت به سیاست، دعوت به مملکت داری، و در عین حال که همه اینها عبادات است، عبادات جدای از سیاست و مصالح اجتماعی نبوده است. در اسلام تمام کارهایی که دعوت به آن شده است جنبه عبادی دارد. حتی در کارخانهها کار کردن، در کشاورزی کشاورزی کردن و در مدارس تعلیم و تربیت کردن، همهشان مصالح اسلامی است و جنبه عبادی دارد ... [عمل] نکردند این طور، از صدر اسلام؛ مصالح اسلام را همان طوری که قرآن شریف فرموده است، پیاده کنند [نکردند]، چون میدیدند که با قدرتهای خودشان مخالف است. از آن اول آنچه را از قرآن که میدیدند با مصالح خودشان مخالف است، چون نمیتوانستند از قرآن بردارند، تعبیر میکردند، کج معنا میکردند،- به- روحانیونی که وابسته به خودشان بود وادار میکردند که اینها را کج معنا کنند، منحرف کنند قرآن را از آن چیزی که هست. ولی بحمد اللَّه قرآن ماند بین مسلمین و نتوانستند قرآن را تحریف کنند و بردارند، اگر میتوانستند، میکردند.
لکن یکی از آنهایی که میخواست یک حرف را از قرآن بردارد، یک عربی شمشیر را کشید گفت: با این شمشیر ما جواب میدهیم. نگذاشتند قرآن شریف دست بخورد، و همان طوری که در زمان رسول اللَّه وارد شد الآن هم همان است، به غیر او نیست. بنا بر این ما یک همچو کتابی داریم که مصالح شخصی، مصالح اجتماعی، مصالح سیاسی، کشورداری و همه چیزها در آن هست. البته با آن تفسیرهایی که از اهل تفسیر وارد شده است و ما به رأی خودمان نمیتوانیم قرآن را تأویل کنیم. ما باید انَّما یَعْرِفُ الْقُرآنُ مَنْ خُوطِبَ بِه[40]
ما از طریق وحی و از طریق وابستگان به وحی قرآن را اخذ میکنیم و بحمد اللَّه از آن راه هم غنی هستیم. لکن انحرافاتی که از قدرتمندان در اول تا حالا واقع شده است و حالا ما مبتلای به آن هستیم، این انحرافاتی است که آقایان ملاحظه میکنند که بر خلاف قرآن مجید، دعوت به تفرقه، دعوت به جدایی، قرآن مجید میفرماید که: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا[41]، آنها دعوت به تفرقه میکنند.
ما از امریکا و شوروی همچو توقعی نداریم که خلاف قرآن عمل نکند، آنها بنایشان بر این است که قرآن را بکوبند، آنها بنایشان بر این است که اسلام را بکوبند. آنها ایران را که میکوبند نه از باب اینکه ایران است، از باب اینکه اسلام را ایران خواسته است. مبلغین آنها و رادیوهای آنها و مطبوعات آنها که ایران را این طور مشوه دارند در بین دنیا میکنند، برای ایران نیست. ایران اگر یک قدم طرف امریکا برود با یک قدم طرف شوروی برود، همه مداح او خواهند شد، چون بر خلاف آنهاست، تمام رسانههای گروهی تقریباً بر ضد ایران، گاهی تصریح به اینکه اسلام در ایران خطرناک است، چنانچه میبینید که تصریح به این هم میکنند. و عمال آنها که نمیتوانند تصریح به این معنا بکنند که اسلام مخالف است، ایران را میگویند مخالف اسلام است. شما آقایانی که از اطراف آمدهاید، از اطراف دنیا آمدهاید، علما هستید، باید متشبث به آن سیرهای بشوید که پیغمبر اکرم و ائمه اسلام بین ما گذاشته است، که حتی آن روزی که دستهایشان بسته بود و نمیتوانستند یک کلمه بر خلاف سیاست دولت وقت بگویند، با ادعیهشان مردم را دعوت میکردند؛ دعا میکردند، با دعا مردم را دعوت میکردند و هر روزی که فرصت میکردند، در هر فرصتی دعوت را تصریحاً میکردند. ما باید به آنها تشبث پیدا بکنیم، به قرآن کریم تشبث پیدا بکنیم. قرآن کریم دعوت به وحدت میکند، دعوت به این میکند که مخالف با هم نباشید که فشل بشوید. و مع الأسف بعض از روحانیون وابسته به دولتهای اسلامی دعوت به فشل میکنند؛ میخواهند فشل ایجاد کنند. در یک مرکز اسلامی به اسلام نمیتوانند حمله کنند، به ایران که میخواهد اسلام را پیاده کند حمله میکنند. آن قاضیای که در حجاز یا در مصر یا در سایر جاها بر خلاف قرآن کریم دعوت میکند. لکن نه به طوری که صریح باشد، ضمناً بر خلاف قرآن کریم دارد دعوت میکند و مسلمین را از هم جدا میکند، آن قاضی، قاضی جور است و شما باید آنها را سر جای خودشان بنشانید. شما که بر میگردید به ممالک خودتان، در خطبههای نماز جمعه، در ادعیهای که میخوانید، خطبههای شما همان طور که در صدر اسلام، خطبهها یک جنبه سیاسی داشته است، نماز جمعه یک اجتماع سیاسی است. نماز جمعه یک عبادت سر تا پا سیاسی است، و مع الأسف در جاهایی انسان میبیند که در نماز جمعه ابداً مربوط به چیزهایی که ملتها به آن احتیاج دارند، چیزهایی که مسلمین، اجتماع مسلمین بر آن احتیاج دارند، خبری نیست. نماز جمعهها را همان طوری که در صدر اسلام، مساجد، محافل و نمازها جنبه سیاسی داشته است، از مسجد راه میانداختند لشکر را به جنگی که باید بکنند و به آنجایی که باید بفرستند. از مسجد مسائل سیاسی طرحریزی میشد- از مسجد- مسجد محل این بود که مسائل سیاسی در آن طرح بشود.
مع الأسف مساجد را ما کاری کردیم که بکلی از مصالح مسلمین دور باشد، و با دست ما آن طرحهایی که برای ما ریخته بودند با دست خود ما پیاده شد، و ما دیدیم- آنچه که- مسلمین دیدند آنچه که باید ببینند. و امروز باید بیدار بشوند مسلمین. میتوانند، بصراحت- وقتی که میبینند حکومتشان بر خلاف اسلام عمل میکند- بگویند، [و اگر] نمیتوانند، با دعا، با خطبه؛ و به طور کلی با ظالمین، به طور کلی با متجاوزین، با مخالفین اسلام معارضه کنند. خطبهها را نگذارند یک چند تا دعا باشد و یک چند تا ذکر باشد و این چیزها، همان طوری که تا حالا بوده است، خطبهها را محتوایش را قوی کنید.
شما قوی هستید، مردم همراه شما هستند، مردم همراه حکومتهای جور نیستند، مردم همراه با علما هستند. شما قوی هستید. شما هر کدام در محل خودتان همان قدرتی دارید که روحانیان ایران در اینجا دارند. آنها عمل کردند در مقابل یک قدرتی که در منطقه نظیر نداشت، در مقابل یک قدرتی که هیچ یک از قدرتهای منطقه شبیه به او نبودند. همین مردم کوچه و بازار ما و همین کشاورزان و کارگران ما به واسطه تعلیمات اسلامی که علمای اسلام به آنها داده بودند و دادند بیدار شدند، و هجمه کردند بر یک همچو قدرتی و او را شکستند و او را بیرون کردند. شما هم میتوانید. ننشینید که برای شما حکومتهایتان کار کنند، آنها برای خودشان کار میکنند. شما اسلام را باید تقویت بکنید. شما باید در کشورهای خودتان، در خطبههای نماز جمعه خودتان، که برای همین مقصد نماز جمعه بپا شده است، در ادعیه خودتان، در زیارات خودتان، در هر چه رفت و آمد دارید مصالح اسلامی را طرح بکنید، مصالح اجتماعی مردم را طرح بکنید. مسائل خصوصی نگویید، مسائل اجتماعی را بگویید. بگذارید اگر شما این را گفتید نمازتان را تعطیل کنند، مردم عکس العمل نشان میدهند. اگر دولتی به واسطه خطبههای نماز جمعه، نماز جمعه شما را تعطیل کند، با عکس العمل مردم مواجه میشود و همانی است که ما میخواهیم. منتظر نشوید که یک لشکری پیدا بکنید- نمیدانم- یک اسلحهای پیدا بکنید، جنگ نمیخواهید بکنید، شما مصالح مسلمین را میخواهید بگویید. شما انتظار نکشید که اول قدرت پیدا بکنید بعد بگویید، شما بگویید تا قدرت پیدا بکنید. ایران همین کار را کرد، ایران گفت تا قدرت پیدا کرد، نه اینکه نشست تا قدرت پیدا بکند، اگر نشسته بود تا ابد هم نمیشد. در مقابل آن قدرتی که محمد رضا داشت و آن پشتیبانیای که همه از او میکردند علمای ایران ننشستند تا اینکه اول اجتماع پیدا کنند، بعد قیام کنند.
علمای اسلام اول دعوت کردند مردم را و در هر فرصتی نترسیدند و در منبر و پایین و مسجد مردم را دعوت کردند تا قدرت پیدا کردند، شما هم همین کار را بکنید. میتوانید.
اگر خیال کنید نمیتوانید، بدانید که نخواهید توانست. به خودتان تزریق کنید که میتوانید، و بدانید که خواهید توانست. هر عملی اولش فکر است. هر کاری اولش تفکر و تأمل در اطراف کار است. اگر مادر روحمان ضعف باشد نمیتوانیم کاری بکنیم، روح را قوی کنید، قلب خودتان را قوی کنید، به خدا منقطع بشوید. این همه ادعیهای که وارد شده است و همه را دعوت کرده است به اینکه اتکال به خدا بکنید، برای اینکه او مرکز قدرت است. این همه دعوت شده است که به کس دیگری غیر خدا متشبث نشوید، برای اینکه به شما تزریق کنند قوت را، که شما یک پشتوانه عظیم دارید و او خداست. کسی که خدا را دارد، از چه باید بترسد؟ شمایی که برای خدا بخواهید کار بکنید از چه قدرتی میترسید؟ میترسید که شهید بشوید؟ شهادت ترس دارد؟ میترسید حبس بشوید؟
حبس در راه خدا ترس دارد؟ میترسید شکنجه بشوید؟ شکنجه در راه خدا اشکال دارد؟ ایران در راه خدا همه چیز دید، مع ذلک دست برنداشت. و این روحانیون بودند که مردم را بسیج کردند و مردم متحول شدند، و امروز از آن بچه کوچولویی که تازه زبان باز کرده است تا آن پیرمردی که چند جوان از دستش رفته، یکصدا بر ضد قدرتهای بزرگ صحبت میکنند و قیام کردند. نتوانید، نگویید. هیچ وقت فکر نکنید که نمیتوانید؛ همیشه فکر کنید که میتوانید، همیشه فکر کنید که خدا با شماست، همیشه فکر کنید که اسلام شرف شماست و این اسلام باید به دست شما تقویت بشود.
اگر سست بیایید، قدرتهای بزرگ اسلام را میخواهند از بین ببرند، برای اینکه در ایران فهمیدند که اگر اسلام در منطقه بیاید، آنها راهی ندارند. ولی مع الأسف بعض علمای منطقه نفهمیدند و حکام منطقه هم که نخواهند فهمید. دائماً دعوت به این میکنند که چه خطر بزرگی است ایران! ایران اگر قدرت پیدا کند خطر بزرگی است! بله خطر بزرگ است، اما برای امریکا و شوروی، نه برای مسلمین، برای مسلمین رحمت است. شما ملاحظه میکنید الآن آن طوری که در خارج به شما گفته بودند، در رسانههای گروهی همه جا و در مطبوعاتشان گفته بودند که ایران امنیت اصلش نیست، توی خیابانها مردم را میکشند، بچههای کوچک را میکشند، توی خیابانها، زنهای آبستن را میکشند، شما آمدید اینجا حبسها را دیدید. اگر در جبههها رفتید، و جبههها را هم لا بد دیدید، دیدید که جبهههای ما مسجد است- الآن- جبهههای ما از مسجد بیشتر الآن ذکر خدا گفته میشود. جنگ با مثل صدام یک عبادت الهی است. شما اوضاع ایران را به خارج بگویید؛ دعوت کنید مردم را به اینکه نظیر ایران قیام کنند، بگویید ایران چه وضعی است. آنها میگویند که در حبسها شکنجههای قرون وسطایی، نمیدانم چه، خوب، البته امریکا باید این را بگوید. امریکایی که دنیا را دارد شکنجه میکند، امریکایی که به همان شکنجههای بدتر از قرون وسطایی دارد دنیا را از بین میبرد، و همین طور شوروی، آن وقت میگویند که در ایران حد الهی جاری میکنند، کارهای قرون وسطایی میکنند. اینها اسلام را قرون وسطایی میدانند. مسلمین باید بیدار بشوند، بدانند که اینها چه دارند میکنند و میخواهند چه بکنند. تکلیف است برای مسلمین که حفظ کنند اسلام را، و ننشینند تا دیگران برایشان حفظ کنند، دیگران حفظ نمیکنند.
ابرقدرتها بر ضد اسلام الآن کمر بستهاند و قدرتهای پوشالی دیگری هم همین طور. اینکه دولت مصر دعوت میکند اعراب را به اینکه مجتمع بشوید و بر خلاف ایران، ایران را مقصودش هست؟ ایران خطر است؟ ایران برای آنها خطر است یا اسلام؟ اینکه دعوت میکند اعراب را که مجتمع بشوید یعنی دعوت میکند که همه اجتماع کنید بر خلاف اسلام. برای اینکه اسلام را آنها بر ضد منافع خودشان میدانند.
آقایان ائمه جمعه، آقایان ائمه جماعات، علمای اسلام در سرتاسر عالم، توجه کنید که امروز همه قدرتها بر ضد اسلام قیام کردهاند، نه بر ضد ایران! توجه کنید که تکلیف همه ما زیاد است در این زمان. اگر فرصت پیدا بکنند و شما توجهتان کم بشود اسلام را امروز ریشه کن خواهند کرد. امروز غیر از دیروز است. دیروز نفهمیده بودند قدرت اسلام را، امروز فهمیدند که در یک جای کوچکی مثل کشور ایران وقتی که صدای اسلام بلند شد، حتی در امریکا هم این صدا بلند شد، این را فهمیدهاند. امروز منافعشان هم در خطر است، ما شکی نداریم. برای اینکه آنها میخواهند بیایند خلیج فارس را هم بگیرند، نفتهای همه را ببرند، اسلام مانع از این است. امریکا میخواهد قدرتش را بر همه دنیا تحمیل کند. از آن ور هم شوروی. خدا میداند که اگر مقابل امریکا شوروی نبود به سر دنیا چه میآورد. و اگر مقابل شوروی امریکا نبود به سر دنیا چه میآوردند! اینهایی که حالا هی صحبت میکنند از حقوق بشر، و صحبت میکنند از صلح و صفا و اینها، که میدانید، همه شما میدانید، خودشان هم میدانند که دروغ میگویند، اینها برای این است که جلب توجه مردم را به خیال خودشان به طرف خودشان بکنند در مقابل شوروی، آن هم در مقابل امریکا. و الّا نه آنها مصالح مردم را میخواهند، نه آنها مصالح مردم را، همه مصالح خودشان را میخواهند. آن که مصالح مردم را میخواهد، آن اسلام است. آن که خط بطلان کشیده است بر اختلاف نژادی، آن اسلام است. آن که ما بین هیچ نژادی فرق نمیگذارد و همه را میگوید که باید تقوا داشته باشید و آن چیزی که میزان است تقواست، نه رنگ است و نه نژاد است و نه کشور است و نه هیچ چیز، آن اسلام است، و اینها میخواهند این نباشد. اینها میخواهند که نژادهای دیگر را زیر بار خودشان ببرند و اسلام مخالف است. آنها میخواهند که مصالح اسلام را، مصالح مسلمین را خودشان تشخیص بدهند و عمل کنند یعنی مصالح خودشان را، اسلام مخالفش است. البته ما بصراحت میگوییم که ایران و اسلام مخالف است با مصالح امریکا و شوروی، آن مصالحی که خیال میکنند که ایران هم باید تبع او بشود. ما استقلال خودمان را حفظ میکنیم، آزادی خودمان را حفظ میکنیم، و ما امیدواریم که پرتو این استقلال و آزادی به همه دنیا بیفتد و مستضعفین جهان از زیر بار مستکبرین بیرون بروند، و این یک چیزی است که به عهده علمای اسلام است.
من از خدای تبارک و تعالی سعادت و سلامت برای همه مسلمین جهان مسألت میکنم و حتی سعادت مستضعفین، و لو اینکه از اسلام نیستند، آن هم خارج شدنشان از زیر بار مستکبرین را از خدای تبارک و تعالی مسألت میکنم. و امیدوارم که خدای تبارک و تعالی شما علمای اسلام را تأیید کند که به مصالح اسلامی فکر کنید و از کسی نترسید از غیر خدای تبارک و تعالی، و کسی را ذوقدرت ندانید. همه قدرت از اوست و همه چیز از اوست و ما هیچ و همه هیچ هستیم.» (صحیفه امام، ج18، ص: 421 ـ 429)
ـ پیام تشکر به نایب رئیس دولت امارات؛ تبریک حلول ماه مبارک رمضان (1364)
«جناب آقای شیخ رشید بن سعید آل مکتوم، نایب رئیس و نخست وزیر دولت امارات متحده عربی
تلگراف تبریک آن جناب به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا حلول این ماه بزرگ را تبریک گفته، امید است مسلمانان جهان با الهامگیری از تعالیم عالیه اسلام و استمداد از درگاه مقدس الهی بتوانند بر مشکلات و گرفتاریها، و بخصوص دفع شرّ اجانب و اشرار از کشورهای اسلامی، فایق آمده و عظمت از دست رفته خود را بازیابند. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج19، ص: 261)
ـ نامه به آقایان محمد یزدی و محمد محمدی گیلانی در مورد اموال غیر مجهول المالک (1365)
[برادر میر حسین موسوی، نخست وزیر محترم جمهوری اسلامی ایران ... پیرو نامه پیشنهادی درباره نحوه اجرای تبصره یازده بودجه کل کشور ... همان طور که در صورت جلسه امروز ملاحظه میفرمایید دو مورد زیر با توجه به اینکه مجهول المالک نیستند منوط به اخذ نظر مستقیم از حضرت امام- مد ظله العالی- شده است:
1- احکام تخمیس (اعم از خمس یا دو خمس یا دو پنجم اموال محکوم)
2- احکام خروج از ذمه حکومت اسلامی (با توجه به اینکه مالک خود اشخاص بودهاند و به لحاظ در پناه و ذمه حکومت اسلامی نبودن، این اموال در اختیار امام قرار میگیرد) خواهشمند است چنانچه مصلحت بدانید در جهت استفتاء از حضور حضرت امام- مد ظله العالی- درباره تکلیف این دو مورد اقدام و تعیین فرمایید که اموال این احکام: 1- تحویل کمیته امداد شود. 2- در اختیار دولت بماند. 3- به مصرف دیگری که حضرت امام تعیین میفرمایند برسد.
طهماسب مظاهری- سرپرست دفتر اجرایی تبصره 82- 15/ 2/ 65].
بسمه تعالی
جنابان حجتی الاسلام آقای یزدی و آقای محمدی گیلانی، زحمت کشیده و به جهات شرعیه آنچه مرقوم شده رسیدگی نمایید. در صورت تطبیق با موازین شرعیه به کمیته امداد و برای فقرا تسلیم شود.» (صحیفه امام، ج20، ص: 43)
[1] - از سرمایه داران معروف بهایی. او صاحب کارخانه نوشابهسازی پپسی کولا و چندین کارخانه و واحدهای ساختمانی بزرگ در تهران و شهرستانها بود. در کارخانهها و مراکز تولیدی او فقط بهاییها دستاندرکار بودند.
[2] - همکاری و همدستی دولت افغانستان با رژیم ایران، موجب شده بود که از رسیدن نامههای امام خمینی به دست صاحبان آن در افغانستان جلوگیری شود. این برنامه با شدت بیشتری در ایران هم از سوی ساواک به مرحله اجرا در میآمد. در مورد رابطه رژیم ایران با دولت افغانستان و کمکهای دربار ایران به مقامات دربار افغانستان، ر. ک. یادداشتهای اسد اللَّه علَم، وزیر دربار شاهنشاهی در کتاب« من و شاه».
[4] - اشاره به شهادت طلبهای جوان در منزل آقای شریعتمداری.
[5] - منظور، آقای گلپایگانی( از مراجع بزرگ تقلید) است.
[7] -« به سوی تمدن بزرگ».
[8] - خود به خود تعطیل شدن.
[9] - عبید اللَّه بن زیاد، حاکم کوفه در زمان یزید.
[10] - اشاره به لغو سفر رسمی شاه به بلغارستان، به بهانه سرماخوردگی!
[12] - اقتباس از آیه 81 سوره هود:« أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ»
[13] - شهادت آقای مرتضی مطهری.
[14] - بحار الأنوار 41: 143« ضربههای علی تک است».
[15] - بحار الأنوار 42: 226 و 238.
[17] - روز تولد محمد رضا پهلوی.
[18] - به کودکی نه یا ده ساله اشاره میکنند.
[19] - اشاره به آقای احمد جنتی.
[20] - آثم: گناهکار. میان مجامع علمی روحانی مرسوم است که برخی از علما پیش از امضای خود واژههایی مانند: الجانی، الفانی، الآثم، الأحقر، الأقل، الفقیر و ... به کار میبرند.
[21] - مرحله دوم رسیدگی در دادگاهها.
[22] - سناتور دوران پهلوی که در دادگاه انقلاب اسلامی« مفسد فی الارض» شناخته شد و اعدام گردید.
[27] - سوره عصر، آیه 1- 3.
[29] - چریکهای فدایی خلق.
[30] - اشاره به عکس شهید سید حسن مدرس که برادرزاده او به حضور امام آورده بود.
[31] - محمد تقی بهار( ملک الشعرا).
[32] - ر. ک: بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 1، ص 562.
[33] - حبیب القانیان، صهیونیست و سرمایه دار معروف که به حکم دادگاه انقلاب اسلامی به جرم جاسوسی برای اسرائیل و کمک به رژیم اشغالگر فلسطین اعدام شد.
[34] - امیر عباس هویدا( نخست وزیر رژیم پهلوی)، آخرین سمت او وزارت دربار بود.
[35] - جعفر شریف امامی( نخست وزیر رژیم پهلوی) در سال 1339 و 1357 نخست وزیر بوده است.
[36] - شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی.
[37] - شهید ولی اللَّه قرنی، نخستین رئیس ستاد ارتش پس از پیروزی انقلاب اسلامی.
[38] - چشمپوشی، نادیده گرفتن.
[39] - بخشی از آیه 179 سوره بقره.
[40] - بحار الأنوار، ج 24، ص 237- 238، ح 6.
[41] - سوره آل عمران، آیه 103:« به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید».