امروز با امام: بیستویکم اردیبهشت
ـ نامه به آقای محمد شریعت اصفهانی (شیخ الشریعه) درباره حواله وجه (1354)
«خدمت جناب مستطاب شیخ العلماء العاملین و حجت الاسلام و المسلمین آقای شیخ الشریعه- دامت برکاته
ان شاء اللَّه تعالی مزاج محترم مقرون با سلامت و استقامت است. جواب مرقوم شریف را نوشتهام. اینک به واسطه تقاضای بعض آقایان زحمتافزا است که مبلغ پنج هزار روپیه پاکستانی بدهید به جناب آقای تقوی، این جانب معادل تقریبی آن را دریافت داشتم؛ و در صورتی که محلی ندارم مرقوم فرمایید به وسیله آقای خلخالی[1] میپردازم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج3، ص: 89)
ـ نامه تشکر به آقای سید مهدی یثربی؛ تسلیت شهادت مرحوم مطهری (1358)
«جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج سید مهدی یثربی- دامت افاضاته
تلگراف تسلیت جنابعالی و جامعه روحانیت شهر کاشان در مورد شهادت جانگداز مرحوم حجت الاسلام و المسلمین استاد مطهری- قدس سره الشریف- واصل گردید. مراتب تشکر و سلام این جانب را به عموم آقایان محترم ابلاغ نمایید.
از خدای تعالی سلامت و موفقیت همگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج7، ص: 242)
ـ حکم به صادق احسان بخش و سید عبداللَّه ضیایی جهت سرپرستی بقاع متبرکه گیلان (1358)
«جنابان مستطابان حجت الاسلام آقای احسانبخش و حجت الاسلام آقای ضیایی- دامت افاضاتهما
لازم است آقایان در معیت چند تن از معتمدین محل و با همکاری و نظارت آنان به اموال و نذورات متعلقه بقاع متبرکه استان گیلان رسیدگی و ضبط و جمعآوری نمایید؛ و آنچه را برای تعمیر و بازسازی بقاع مزبوره لازم است به مصرف برسانید، و ما زاد آن را در امور مستضعفین محل- به هر نحو که مصلحت میدانید- صرف کنید. از خدای تعالی موفقیت همگان را خواستارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج7، ص: 243)
ـ سخنرانی در جمع عشایر مَمَسَنی و دانشجویان یزد؛ چگونگی قیام پیامبران (1358)
«انبیا در تبلیغاتشان ابتداءً یک بودند. موسی- علیه السلام- یک نفر بود؛ رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- اول که مأمور شد، خودش- تنها- مأمور شد: قُمْ فَأَنْذِرْ[2]) 351 (؛ نهضت کن و مردم را دعوت کن. دعوت، ابتداءً از خود حضرت شروع شد. آن روز که اعلام نبوت فرمود، یک زن[3] و یک بچه[4] به او ایمان آورد؛ لکن استقامت- که لازمه رهبری انبیای گرام است- به طور کامل در رسول اکرم بود: وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ؛[5] نهضت کن و استقامت کن.
این دو خاصیت در پیشبرد مقاصد بزرگ پیغمبر اسلام دخالت داشت: قیام و استقامت. این استقامت موجب شد که با اینکه هیچ در دست نداشت و تمام قوای قدرتمندان بر خلاف او بود- به طوری که در مکه نمیتوانست به طور علن دعوت کند- لکن مأیوس نمیشد از اینکه نمیتواند علناً مردم را دعوت کند. مأیوس نبود. دعوت زیرزمینی بود. یکی یکیها را به خود جذب کرد، تا وقتی که تشریف بردند به مدینه، مأمور شدند که مردم را دعوت کنند به قیام: قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ؛[6] در اینجا دعوت به قیام است. دعوت جمع به قیام جمع است؛ و مهم قیامِ للَّه، برای خدا. رمز پیروزی لشکر اسلام در صدر اسلام- با آنکه هیچ ابزار جنگی میشد بگویی نداشتند- قیامِ للَّه بود. نهضت برای خدا، ایمان به خدا، پیروز کرد پیغمبر اکرم را. مأیوس نشدن و استقامت کردن در راه خدا، پیروزی را نصیب پیغمبر کرد. اصحاب رسول اکرم در صدر اسلام قدرت ایمان داشتند، و با قدرت ایمان به پیش رفتند؛ به طوری که با جمعیت بسیار کم و با نداشتن ابزار جنگ، بر دو امپراتوری بزرگ آن روز دنیا- روم و ایران- غلبه کردند. نهضت کردند، و برای خدا نهضت کردند، و استقامت کردند.
شما ملت ایران، شما ملت بزرگ ایران، همان معنایی که در صدر اسلام بود محقق کردید. ابتدا از مدرسه فیضیه بلند شد صدا؛ و مدرسه فیضیه را خراب کردند؛ جوانهای ما را بعضشان را شهید کردند؛ لکن استقامت اسباب این شد که شکست نخوردند؛ شکست روحی نخوردند. این استقامت موجب شد که اقشار، بعضی به بعض پیوستند، دعوتهای اسلامی را به جان خریدند و شنیدند، و این قطرهها به هم پیوستند و سیل عظیمی ایجاد کردند؛ قیام همگانی و برای اسلام؛ قیام برای خدا؛ قیام برای جمهوری اسلام. این قیام در تمام اقشار ملت ما ریشه کرد و تمام اقشار را به هم پیوند داد؛ و ایمان در همه ظهور پیدا کرد؛ یک تحول روحی؛ یک تحول فکری، با اراده مصمم. از بچههای کوچک تا مردهای بزرگ، از دخترهای کوچک تا خانمهای بزرگ، همه اقشار، با هم قیام کردند و استقامت کردند أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ؛ قیام برای خدا، جمعاً و فرداً. مادامی که این قیام برای خداست، مادامی که این وحدت باقی است، پیروز هستید. مادامی که این اجتماعات هست و از اقطاب مملکت در اینجا حاضر میشوند و با هم صدا بلند میکنند- از عشایر گرفته تا شهرستانها.
از یزد آمدهاند، خداوند تأیید کند آنها را؛ از عشایر آمدهاند، از مَمَسنی آمدهاند، خداوند تأیید کند آنها را. دانشگاهی و غیر دانشگاهی با هم مجتمع، مدرسهای و بازاری با هم مجتمع، کوهستانی و شهرستانی با هم مجتمع، همه با هم این نهضت را به پیش میبریم. با این اراده مصمم که ملت ما دارد، و با آن ارادهای که سد بزرگ رژیم منحوس را در هم شکست، این پشههای ضعیف نمیتوانند خودنمایی کنند. ملت ما از ترور نمیترسد. ملت ما شهادت را فوز عظیم میداند.
برادران! این نهضت را حفظ کنید. مستقیم باشید: إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ؛ یک موعظه، فقط یک موعظه، خدای تبارک و تعالی به وسیله رسول اکرم به شماها کرده است؛ اینکه نهضت کنید و برای خدا نهضت کنید. اگر نهضت برای خدا باشد، از شهادت خوف نیست. شکست در نهضتی که برای خدا باشد نیست. مسلمین صدر اسلام میگفتند اگر بکشیم بهشت است، و اگر کشته شویم بهشت است. شما هم همین طور هستید.
خداوند همه شما را و همه ملت ایران را، و همه ملتهای مسلمین را به سعادت و سلامت برساند. خداوند شما مجتمع را برای اسلام حفظ کند. همه با هم به پیش باید برویم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته» (صحیفه امام، ج7، ص: 244 ـ 246)
ـ بیانات در جمع نمایندگان پیشمرگان کرد مسلمان؛ بهبود وضع کردستان (1359)
«[به گزارش خبرنگار خبرگزاری پارس از اقامتگاه امام خمینی، یکی از نمایندگان پیشمرگان کرد مسلمان در دیدار با امام گفت: ما تا به حال مبارزه کردهایم و تا آخرین قطره خون خود نیز در کنار همه یارانمان در راه شما و اسلام عزیز آماده فداکاری هستیم، و از دولت جمهوری اسلامی میخواهیم که ما را در برابر گروههای ضد انقلاب تقویت کند.
امام خمینی در این دیدار، خطاب به نمایندگان پیشمرگان مسلمان کُرد فرمود:].
[بسم اللَّه الرحمن الرحیم]
کردستان مال خود شماست. و مردم دیدند گروههای سیاسی با مردم چه کردند. به مردم سفارش کنید که خودشان آنها را از منطقه بیرون کنند. هم آنها و هم خود شما کمک کنید، ان شاء اللَّه وضع درست میشود. و موفق باشید.» (صحیفه امام، ج12، ص: 284)
ـ سخنرانی در جمع روحانیون آذربایجان شرقی و غربی؛ مشکلات امر قضاوت (1360)
«مجلس، مجلس علمای اعلام است، آن هم علمای آذربایجان و در این مجلس- که برکات خدای تبارک و تعالی امید است به آن نازل شود- لازم است به آقایان معظم آذربایجان، بلکه علمای اعلام همه کشور، بعض تذکرات را عرض کنم.
آذربایجان و علمای آذربایجان در طول تاریخ پاسداران اسلام و کشور بودهاند و ان شاء اللَّه، خواهند بود. ما در این مدتی که بودیم و حاضر بعضی واقعهها بودیم، از قیام علمای بزرگ آذربایجان مطلع بودیم و حاضر در صحنهای بودیم که علمای بزرگ آذربایجان با قیام خودشان در مقابل رژیم پهلوی تکلیف الهی خودشان را ادا کردند و منتهی به تبعید آنها شد و مع ذلک، پیروزی با آنان بود و هست ان شاء اللَّه. ما از آذربایجان و خصوصاً علمای آذربایجان، همان توقعی را داریم که از علمای سابق آذربایجان، خصوصاً، در این پنجاه سال اخیر، داشتیم و ما امید آن را داریم که همان طور که علمای آذربایجان در مقابل ظلم و ستمکاری رژیم سابق قیام کردند و نهضت کردند، و لو اینکه گرفتار بعضی از چیزهایی که نباید بشوند، شدند، ما امیدواریم که علمای آذربایجان در صحنه باشند و همه نابسامانیها را توجه داشته باشند و در حل مشکلاتی که امروز گرفتار آن هستیم و هستند کوشا باشند. و توجه داشته باشند که دستهای ناپاکی و گروههای فاسدی بالخصوص در مقابل روحانیون و در مقابل جمهوری اسلامی ایستادهاند و باید با هشیاری همه ملت و خصوصاً، علمای آنها و خصوصاً، آذربایجان که در آنجا توطئهها شاید بیشتر باشد، علمای آذربایجان و سایر قشرهای مؤمن آذربایجان دین خودشان را به اسلام و جمهوری اسلام ادا کنند. ما امروز گرفتار قلمهایی هستیم و گرفتار زبانها هستیم و گرفتار بعض گروههایی که مسلح هم هستند. ما گرفتار بعضی اشخاص هستیم که کنار نشستهاند و به اشخاصی که در میدان هستند، چه میدانهای جنگ، چه میدانهای مبارزه با فساد و چه میدانهای بازسازی کشور، در خارج آنها نشستهاند و قلمها را در دست گرفتهاند و اشکال میکنند و کارشکنی میکنند. من میخواهم به قشر روحانیون یک کلمه عرض بکنم که قضیه قضاوتْ، محوّل به آنها به حسب شرع هست. من به آن آقایانی که نشستهاند و به قضاوتی که در ایران میشود اشکال میکنند یک عرض دارم و یک عرض هم به قضاتی که در سرتاسر کشور هر جا هستند.
عرض من به قضات این است که توجه کنند به اینکه اگر با کوشش آنها مسئله قضاوت حل نشود، تا آخر، قضیه قضاوت به زمین خواهد ماند. کوشش کنند که اولًا علما و اشخاص دانشمند را معرفی کنند و ثانیاً آنها که متصدی امور قضایی هستند، توجه کنند به اینکه مسئله بسیار مشکل و مهمی و پر مسئولیتی بر عهده آنهاست. حتی مسئولیت قضیه قضا از همه مسئولیتهایی که در یک کشور هست بالاتر است؛ برای اینکه قاضیان، متصدی اموری هستند که جان مردم، مال مردم، نوامیس مردم، در گرو کارهای آنها و قضاوت آنهاست. و القَاضِی عَلی شَفِیرِ جَهَنَّم.[7] باید توجه کنند که- خدای نخواسته- جانی به واسطه فتوای آنها و یا قضاوت آنها بدون مجوز شرعی از بین نرود، مالی از بین نرود، حیثیتی، آبرویی از بین نرود که بسیار اهمیت دارد این مطلب و امروز اهمیتش بیشتر از سابق است. سابق قضیه این نبود که اگر قاضی تخلف میکرد، اصل اسلام را مشوّه کند.
امروز قلمهایی هست که چنانچه یک قاضی یا چند قاضی و لو اشتباهاً یک کاری انجام بدهد، یا- خدای نخواسته- عمداً انجام بدهد، این را پای روحانیت حساب میکنند و پای جمهوری اسلامی حساب میکنند و بالاخره پای اسلام حساب میکنند و لهذا، قاضی امروز مسئول حیثیت اسلام است؛ مسئول حیثیت جمهوری اسلام است و مثل قضاتِ در طول تاریخ نیست که فقط مسئول باشد نسبت به آن قضاوتی که در مورد شخصی میکرد. امروز قضاوت علاوه بر آن بعدی که همیشه داشته است، یک بعد خاصی دارد و آن بعد خاص آن چیزی است که بر میخورد به حیثیت اسلام. اگر چند قاضی در چند محل اشتباه بکنند، یا بعضی از آنها مثلًا- خدای نخواسته- عمداً یک کاری را انجام بدهند، این اسباب این میشود که قلمهایی که میخواهند این جمهوری اسلامی را از بین ببرند یکی را چند و چند را صدها جلوه میدهند و با قلمهای خودشان به اصل جمهوری اسلامی و به اسلام حمله میکنند. بنا بر این، اگر سابق شغل قضا یک شغل در عین حال بسیار مهم و پر مسئولیتی بود، امروز مسئولیت او بسیار زیادتر است؛ باید بگوییم صد چندان است. این یک [مطلبی] است که به متصدیان قضا، چه در حال و چه بعدها که تصدی میکنند، عرض کردم.
و یک عرضی هم دارم به اینهایی که کنار نشستهاند، توی حجرهها نشستهاند، توی خانهها نشستهاند و وارد صحنهها نیستند، لکن اشکال میکنند، یک عرضی به علمایی است که در این مسائل اشکال میکنند، مصاحبه میکنند، چیز مینویسند؛ اشکال امر آسانی است، انسان میتواند یک جایی بنشیند و فکر خودش را جمع بکند و اشکال بکند، آنچه مشکل است حل اشکال است. ما امروز چند هزار قاضی در این کشور لازم داریم، قاضیای که قاضی شرع باشد. این آقایان باید یکی از چند امر را قبول بکنند؛ یا قبول بکنند که اصل قضا را در این جمهوری اسلامی حذف بکنند، اصلًا قضاوت هیچ نباشد، هرج و مرج باشد، هر کس مال هر کس را برد و ناموس هر کس را تجاوز کرد و هر کس را کشت یک محل رسیدگی نباشد، این یک فرض است. فرض دوم اینکه نه، باشد، اما مثل سابق باشد؛ مثل زمان رژیم پهلوی باشد؛ یعنی، قاضی لازم نیست مسلمان باشد.
از قراری که به من گفتند، در این قاضیها کمونیست هم بوده، در این قاضیها مبتلای به مشروبات هم بوده. این علمای اعلام یا این را قبول کنند که نه، لازم نیست که قاضی معمم و ملا باشد و اهل علم باشد، به همان ترتیب سابق باشد و قضاوت به دست همان اشخاصی که سابق بودند باشد، این هم یک فرض است. فرض دیگر این است که نه، باید قاضی به دست همین طبقهای که شرع معین کرده است باشد. آقایان میدانند که حوزههای علمیه در ایران و در خارج، از باب اینکه قضاوت از آنها بکلی سلب شده بود، مهیا نبودند برای اینکه قاضی تربیت کنند و ما امروز چند هزار قاضی لازم داریم و کمبود داریم. آقایان به جای اینکه بنشینند و بگویند بچه طلبهها دارند قضاوت میکنند، خودشان هم بیایند قضاوت کنند، کی جلویشان را میگیرد؟ معرفی کنند هر عالمی در هر استانی که هست، علمایی که لایقاند، برای قضاوت و حاضرند برای قضاوت، معرفی کنند، شورای قضا قبول میکند. آن آقایی که میفرماید که این قضاوت قضاوت شرعی نیست، خوب، ایشان خودشان بیایند در رأس قضاوت قرار بگیرند و در هر جایی که هستند معرفی کنند اشخاصی را که لیاقت برای قضاوت دارند، تا آنها را قاضی قرار بدهند، تا وقتی که وارد در عمل شدند، بفهمند که مسأله، مسئله آسانی نیست، مسئلهای است که حالا از صفر شروع شده است. اگر کمک کنند همه علمای بلاد و آنهایی که دلسوزند برای اسلام و در امر قضاوت میبینند که یک اشخاص غیر لایق هستند، آنها بیایند خودشان متکفل قضا بشوند یا معرفی کنند اشخاص لایقی که میتوانند قضاوت کنند. هر کس در هر جا هست پیدا کند قاضیهای شرعی اسلامی را و معرفی کند. بهتر نیست اینکه همه آقایان کمک کنند تا اینکه قضاوت به آن طوری که در اسلام است درست بشود؟ این بهتر از این نیست که بنشینند و بگویند که بچه طلبهها دارند قضاوت میکنند؟ خیر، بچه طلبهها نیستند، لکن قضاوت کار آسانی نیست، تازه کارند. البته قضاوت به آن ترتیبی که در شرع مقرر شده و با آن شرایط به این آسانی نمیشود او را پیدا کرد و قاضی پیدا کرد، لکن بهتر نیست که آقایان برای اینکه تا یک حدی این قضاوت به صورت واقعی شرعی درآید کمک کنند، نه اشکال کنند؟ اشکال را همه
میتوانند بکنند، اما کمک بکنند. این علمای بلاد، اینهایی که برای اسلام دلسوز هستند، اینها بنشینند و پیدا کنند افراد را، تربیت کنند افراد را. همان طوری که در قم الآن مشغولاند برای پیدا کردن قاضی و تربیت کردن قاضی، آقایانی هم که در بلاد دیگر هستند و خارج هستند از صحنه و نمیدانند که مسأله چه مسئله مشکلی است، کمک کنند بر این مشروع و بر این امر شرعی. کمک کردن به امر شرعی تکلیف آقایان است یا فحاشی تکلیف آقایان است؟ کمک کردن به اینکه قضاوت به طور شرعی انجام بگیرد یک تکلیف شرعی است یا اینکه به باد فحش گرفتن قضاوت را و جمهوری اسلامی را؟
این امری است که من به علمای اعلام بلاد عرض میکنم که هر جا هستند و در هر ناحیهای که هستند کمک کنند به این جمهوری نوپای اسلامی؛ با هم همکاری کنند. اگر قاضیهای خوبی را در هر استانی پیدا کردند و معرفی کردند و شورای قضایی قبول نکرد، آن وقت حق این دارند که [بگویند] شما قاضی خوب را قبول نکردید و قاضی بد به جای او گذاشتید. بهتر این است که آقایان، کسانی که اشکال دارند، بنشینند و رفع اشکال بکنند.
و آنهایی که به حکومت اشکال دارند و اصلًا در مقابل جمهوری اسلامی ایستادهاند و حکومت این جمهوری را قبول ندارند، من به آنها هم عرض میکنم که شما سراغ دارید یک دولتی که اگر این دولت از بین برود به جای این دولت آن دولت بیاید، بعد از چند روز این مملکت گلستانی بشود؟ شما سراغ دارید یک جمعیتی را که بتوانند چند میلیون جمعیت آواره، یک مقدار آواره جنگی، یک مقدار آواره از عراق، یک مقدار آواره از افغانستان، شما سراغ دارید یک مبدئی را که این دولت آن مبدأ را مخفی کرده است و اشخاصی هستند که اگر بیایند آن مبدأ را پیدا میکنند و همه اینها را اصلاح میکنند؟ آیا شما یک همچو حکومتی را سراغ دارید؟ آیا میدانید شما دارید چه میکنید؟ شما دارید کاری میکنید که اگر این حکومت از بین برود و اگر این جمهوری برود، به جای او امثال ازهاری[8] خواهد آمد. آنها در خارج نشستهاند، در پاریس نشستهاند و نقشه میکشند برای اینکه بیایند و جای حکومت اسلامی را بگیرند و خودشان حکومت کنند. شما دارید یک اشخاصی را که اگر این حکومت از بین رفت، آنها را بیاورید و فوراً به طور اعجاز همه کارها را انجام بدهید؟ شما دارید حکومتی را که در این حالی که ما در جنگ هستیم و در محاصره اقتصادی به حسب واقع هستیم- و لو اینکه لفظاً گفتهاند نه، لکن عملًا هست- و طلبهای ما را خارجیها نمیدهند، چیزهایی که ازشان خریدهاند دولت، به آنها نمیدهد و همه جا در مخالف با این جمهوری اسلامی مشغول فعالیت هستند، شما یک حکومتی دارید که اگر این جمهوری اسلامی که همه جایش را میگویید خراب است، این خراب برداشته بشود، یک حکومت اسلامی زمان رسول اللَّه جای او بنشیند؟ اگر سراغ دارید معرفی کنید، معرفی کنید که اینها افرادی هستند که اگر این حکومت از بین برود، تمام کارهایی را که حالا زمین مانده است یا اینکه نتوانسته است این دولت انجام بدهد، آنها انجام میدهند، آنها همه آوارهها را مسکن برایشان با یک روز یا ده روز یا یک ماه درست میکنند و همه چیزشان را اصلاح میکنند و جنگ را هم به پایان میرسانند و صلح ایجاد میکنند به طوری که شرافتمندانه برای ایران باشد و همه امور را اصلاح میکنند، فوراً کشاورزی را به راه میاندازند و بازرگانی را به راه میاندازند و دانشگاهها را دانشگاه اسلامی میکنند و همه جا را سرتاسر ایران را گلستان میکنند. خوب، شماها اگر سراغ دارید معرفی کنید.
خوب، میخواهید که این از بین برود، به جای او حکومت سابق بیاید. اگر نمیتوانید معرفی کنید و معرفی نکنید، معلوم میشود که شما با جمهوری اسلامی به نام اینکه اسلامی است مخالف هستید؛ این «اسلامی» نباشد، هر چه میخواهد باشد. شما میخواهید این مطلب باشد که جمهوری اسلامی نباشد، هر کس دیگر میخواهد باشد.
آن که میگوید حالا از زمان شاه ملعون بدتر هست، میفهمد چه میگوید؟ میفهمد دارد چه ضرری به اسلام وارد میکند؟ میفهمد که در زمان شاه ملعون سابق، بر این ملت، بر این بانوان ملت ما، بر این اشخاص ملت ما، بر این روحانیت، چه گذشت و چه رنجها بردند، و یک کلمه نتوانستند حرف بزنند؟ آقایان میبینند که حالا شکایتها زیاد است، پیشتر لا بد شکایت نبوده است! پیشتر که مال مردم را بزور میگرفتند و جان مردم را آن طور تلف میکردند لا بد شکایت نبوده! شکایت بوده، جرأت اظهار نبوده.
اگر یک روز مردم، آزادی امروز را داشتند، آن وقت میفهمیدید که شکایات در آن زمان چه بوده؛ روحانیون چه شکایتهایی داشتند، بازاریها چه شکایتهایی داشتند. امروز و آن روز فرقش این است که امروز مردم شکایت میکنند اگر یک چیزی واقع بشود و شما شکایات را چند برابر جلوه میدهید؛ آن روز مردم خفقان داشتند، اختناق در کار بود، جرأت نفس کشیدن نداشتند. حکومت سابق نفسها را قطع کرده بود و [حالا] شما به آنجا رسیدید که صاف در مقابل حکومت میایستید و میگویید که این کار خطاست.
شما جرأت میکردید که در حکومت سابق یک همچو کلمهای یا یک همچو مقالهای بنویسید؟ فرق ما بین حالا و آنجا این است که شمایی که قلمهایتان- خداوند آن قلمها را بشکند- آن طور آزاد است که [علیه] همه چیزها و مقدسات اسلام مینویسید و پخش میکنید و جلوی شما گرفته نمیشود- با اینکه باید گرفته بشود- فرق حالا و سابق این است که در سابق شما تسلیم بودید، اگر هم در دلتان چیزی بود در زبانتان نمیشد اظهار کنید و امروز در زبان و قلم و قدم، کارهایی میکنید و جلوه میدهید این جمهوری اسلامی را به اینکه این از زمان سابق بدتر است! به این نعمت خدا تشکر کنید، خوبهای این را ببینید. آن مقداری که در این دو سال خدمت شده است به این ضعفا و به این مستمندان و به این مستضعفین آنها را نگاه بکنید؛ نه اینکه یک جایی یک فساد میشود، شما تمام مسائل که انجام گرفته است نادیده بگیرید، فقط آن را بگیرید. این انحراف است، این بیانصافی است، این خلاف رضای خداست. کسانی دارند شب و روز به این مملکت خدمت میکنند؛ لکن آن قدر فساد زیاد است و آن قدر خرابی زیاد است که نمیتوانند به این زودی این کارها را انجام بدهند. و مع ذلک، در این دو سال به قدر پنجاه سال سابق کار انجام دادهاند. شما ناشکری نکنید. خدای تبارک و تعالی- خدای نخواسته- یک وقت از شما عنایتش را برمیدارد و گرفتار همان میشوید که در طول پنجاه سال گرفتار بودید.
آنهایی که این طور هم با قلمهایشان، علاوه بر تفنگهایشان، با ما معارضه دارند ما به آنها کراراً گفتهایم و حالا هم میگوییم که مادامی که شما تفنگها را در مقابل ملت کشیدهاید، یعنی در مقابل اسلام با اسلحه قیام کردهاید، نمیتوانیم صحبت کنیم و نمیتوانیم مجلسی با هم داشته باشیم. شما[9] اسلحهها را زمین بگذارید و به دامن اسلام برگردید، اسلام شما را میپذیرد و اسلام هوادار همه شماها هست. فقط گفتن به اینکه ما حاضریم [کافی نمیباشد] و در آن نوشتهای که نوشتهاید، در عین حالی که اظهار مظلومیتهای زیاد کردهاید، لکن باز ناشیگری کردید و ما را تهدید به قیام مسلحانه کردید. ما چطور با کسانی که قیام مسلحانه بر ضد اسلام میخواهند بکنند میتوانیم تفاهم کنیم؟ شما این مطلب را، این رویه را، ترک کنید و اسلحهها را تسلیم کنید و اگر میگویید ما به قانون، در عین حالی که رأی ندادهایم، لکن سر به او میسپاریم و قبول داریم او را، به قانون شما، عمل کنید و قیام بر ضد دولت، که بر خلاف قانون است و قیام مسلحانه که بر ضد قانون است و اسلحه داشتن که بر ضد قوانین کشور است، به اینها عمل کنید، ما هم با شما بهتر از آن طوری که شما بخواهید عمل میکنیم. ما میخواهیم با آغوش باز همه گروههایی که هستند، بپذیریم و همه منحرفین را میل داریم که به استقامت برگردند. اسلام برای همین آمده است. اسلام آمده است که راه مستقیم انسانیت را به مردم، به جهان، ارائه بدهد و حتی الامکان هم خودش تعقیب کند برای برگرداندن منحرفین به راه راست اسلامی. اسلام، بلکه تمام مکتبهای توحیدی در طول تاریخ، برای اصلاح بشر آمده است. پیغمبر اکرم برای این مشرکینی که به جهنم خودشان را میفرستادند، برای اینها تأسف میخورد، غصه میخورد برای اینها.[10] اسلام دین رحمت است، دین عدل است. دیانت قانون است، شما به قوانین اسلام سر بگذارید، گردن فرو بیاورید. کشور اسلامی ما، همه شما را میپذیرد و من هم که یک طلبه هستم با شما حاضرم که در یک جلسه، نه در یک جلسه، در دهها جلسه، با شما بنشینم و صحبت کنم، لکن من چه بکنم که شما اسلحه را در دست گرفتهاید و میخواهید ما را گول بزنید.
برگردید و به دامن ملت بیایید و اسلحهها را تحویل بدهید و اذعان کنید به اینکه ما خلاف کردهایم. دعوی نکنید که ما در جبهه مشغول جنگ هستیم. دعوی این را نکنید که ما از اول تا حالا همیشه طرفدار اسلام و یا طرفدار از مردم بودیم. این را دعوی نکنید؛ برای اینکه از شما پذیرفته نیست و شما قبل از اینکه اینجا به این مطلب برسید، مشت خودتان را باز کردهاید. شما الآن میبینید که بعض احزابی که انحرافی هستند و ما آنها را جزء مسلمین هم حساب نمیکنیم، مع ذلک، چون بنای قیام مسلحانه ندارند و فقط صحبتهای سیاسی دارند، هم آزادند و هم نشریه دارند به طور آزاد. پس بدانید که این طور نیست که ما با احزاب دیگری، با گروههای دیگری، دشمنی داشته باشیم. ما البته میل داریم که همه گروهها و همه احزاب به اسلام برگردند و راه مستقیم اسلام را پیش بگیرند و همه مسلم بشوند. بر فرض اینکه نشدند، مادامی که آنها با ما جنگی ندارند و با کشور اسلامی جنگی ندارند و در مقابل اسلام قیام مسلحانه نکردهاند، به طور آزاد دارند عمل میکنند و به طور آزاد حرفهای خودشان را دارند میزنند، لکن شما بنای بر این مطلب ندارید. و من اگر در هزار احتمال یک احتمال میدادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که میخواهید انجام بدهید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم؛ لازم هم نبود شما پیش من بیایید. و حالا هم به موجب احکام اسلام نصیحت به شما میکنم؛ شما در مقابل این سیل خروشان ملت نمیتوانید کاری انجام بدهید. شما اگر یک وقت ملت قیام کند، مثل یک ذرهای در مقابل این سیل خروشان هستید.
چیزی را که دیگران میخواهند به شما بدهند و وعده آن را به شما میدهند در اسلام برای شما مهیاست. شما دست بردارید از قیام مسلحانه و آن چیزهایی که به غارت بردهاید از بیت المال مسلمین برگردانید و با مسلمین دیگر با هم باشید. شما معزز و محترم هستید، لکن مادامی که اسلحه در دست شماست و شما در همین نوشته اظهار مظلومیت و اظهار اینکه ما میخواهیم کارها درست بشود و تفاهم بشود، وقتی در همین جا تهدید به قیام میکنید، ما نمیتوانیم از شما این طور مسائل را قبول کنیم، لکن بهتر است که شما با این جمهوری مخالفت نکنید. اگر شما واقعاً، برای مردم و برای این ملت و برای این کارگرها و برای این دهقانها دلسوز هستید، این را بدانید که اگر این جمهوری اسلامی- خدای نخواسته- شکست بخورد، شکست مستضعفین در سرتاسر جهان است. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته» (صحیفه امام، ج14، ص: 335 ـ 346)
ـ حکم انتصاب آقای محسن قرائتی به عنوان نماینده در نهضت سوادآموزی (1361)
«جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ محسن قرائتی- دامت افاضاته
نظر به اهمیت امر سوادآموزی و گسترش فرهنگ و معارف اسلامی و با توجه به تجربیاتی که در این باره دارید، جنابعالی را به سمت نماینده خود در سازمان نهضت سوادآموزی تعیین مینمایم. امید است با هماهنگی هر چه بیشتر با مسئولان محترم این سازمان و وزارت آموزش و پرورش، مسئولیت سنگین خویش را بهتر انجام دهید.
بدیهی است که کمک و مساعدت دستاندرکاران امر نهضت و وزارت آموزش و پرورش و استفاده از تمامی امکانات موجود، پیروزی شما را بر عفریت بیسوادی که یکی از میراثهای شوم نظام طاغوتی است سریعتر مینماید. از خدای تعالی موفقیت شما را در این راه مسألت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج16، ص: 248)
ـ نامه تشکر به آقای مرعشی نجفی؛ تبریک پیروزیهای رزمندگان (1361)
«حضرت آیت اللَّه آقای نجفی- دامت برکاته- قم
پس از اهدای سلام و تحیت، تلگراف شریف مبنی بر تبریک پیروزیهای بزرگ رزمندگان اسلام موجب تشکر گردید. این جانب متقابلًا پیروزی غرورآفرین رزمندگان اسلام را به جنابعالی و جمیع علاقهمندان به اسلام و قرآن کریم تبریک عرض میکنم. اسلام از اول ظهورش گرفتار دشمنانی خودخواه و سرکشانی عنان گسیخته بوده است؛ و بحمد اللَّه با عنایات خداوند متعال و نصرتهای غیبی راه خود را به پیش میبرد. حمله گستاخانه رژیم کافر بعث عراق، که با تحریک ابرقدرتها خصوصاً امریکای جهانخوار انجام گرفت و با انگیزه خدمت به دشمنان اسلام و بشریت بود. از طلیعه آن پیشبینی میشد که با شکست مفتضحانه روبرو خواهد شد و بدبختی و نفرت و ذلت برای دشمنان خدای تعالی به بار خواهد آورد، و عظمت و سربلندی برای اسلام و مسلمانان خواهد آفرید.
این پیروزی و دیگر پیروزیها مرهون عنایات غیبی خداوند متعال و پشتیبانی بقیة اللَّه- ارواحنا له الفداء- و ادعیه خالصه صاحب نَفَسان و بزرگان است. و این روحیه معجزهآسای سلحشوران قوای مسلح از ارتش و سپاه و بسیج و سایر قوای نظامی و انتظامی و مردمی در جبههها و ملت عظیم الشأن ایران در پشت جبههها، که از نوادر تاریخ است، مرهون خلوص نیت آنان و ایمان سرشار و عزم استوارشان است. خداوند این روحیه انسانی- الهی را هر چه افزونتر فرماید. از جنابعالی و از سایر مراجع عظام و علمای اعلام امید دعای خیر برای پیروزی نهایی اسلام بر کفر را دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.ٍ» (صحیفه امام، ج16، ص: 249)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان نظام؛ انگیزه و برکات بعثت پیامبر «ص» (1362)
«متقابلًا من عید سعید مبعث را به شما آقایان و ملت شریف ایران و جمیع مسلمین بلکه جمیع مستضعفان جهان تبریک عرض میکنم. مسئله مبعث و ماهیّت آن و برکات آن چیزی نیست که بتوان با زبانهای الکن ما از آن ذکری کرد؛ و به قدری ابعاد آن زیاد است و جهات معنوی و مادی او زیاد است که گمان ندارم بتوان حول و بر او هم صحبت کرد.
مسئله بعثت یک تحول علمی- عرفانی در عالم ایجاد کرد که آن فلسفههای خشک یونانی را که به دست یونانیها تحقق پیدا کرده بود و ارزش هم داشت و دارد، لکن مبدل کرد به یک عرفان عینی و یک شهود واقعی برای ارباب شهود. قرآن در این بُعدش برای کسی تا کنون منکشف نشده است مگر مَنْ خوطِبَ بِه[11]؛ و در بعض ابعادش حتی برای مَنْ خوطِبَ بِه هم منکشف نشده است و فقط برای ذات ذو الجلال جلّت عظمتُه معلوم است. اگر کسی سیر کند در فلسفههای قبل از اسلام و فلسفههای بعد از اسلام، و خصوصاً قرنهای آخر و عرفای قبل از اسلام و آن کسانی که در هندوستان و امثال آن یک همچو مسائلی داشتند، با عرفای بعد از اسلام که به تعلیم اسلام در این امر وارد شدهاند، میفهمد که چه تحولی در این بعد حاصل شده است؛ در صورتی که عرفای بزرگ اسلام هم راجِل[12] هستند در کشف حقایق قرآن.
لسان قرآن که از برکات بعثت است، از برکات بزرگ بعثت رسول خداست، لسانی است که سهلِ ممتنع است. بسیاری شاید گمان کنند که قرآن را میتوانند بفهمند، از باب اینکه به نظرشان سهل است. بسیاری از ارباب معرفت و ارباب فلسفه گمان میکنند که قرآن را میتوانند بفهمند؛ برای اینکه، آن بُعدی که برای آنها جلوه کرده است و آن بُعدی که در پس این ابعاد است برای آنها معلوم نشده است. قرآن دارای ابعادی است که تا رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- مبعوث نشده بودند و قرآن متنزل نشده بود از آن مقام غیب، نازل نشده بود از آنجا، و با آن جلوه نزولیاش در قلب رسول خدا جلوه نکرده بود، برای احدی از موجودات ملک و ملکوت ظاهر نبود. بعد از آنکه اتصال پیدا کرد مقام مقدّس نبوی ولی اعظم با مبدأ فیض به آن اندازهای که قابل اتصال بود، قرآن را نازلتاً و مُنزَّلًا کسب کرد، در قلب مبارکش جلوه کرد و با نزول به مراتب هفتگانه به زبان مبارکش جاری شد. قرآنی که الآن در دست ماست نازله هفتم قرآن است و این از برکات بعثت است؛ و همین نازله هفتم آن چنان تحولی در عرفان اسلامی، در عرفان جهانی به وجود آورد که اهل معرفت شمّهای از آن را میدانند و بشر از همه ابعاد او، یعنی جمیع ابعاد او برای بشر باز، معلوم نشده است و معلوم نیست معلوم شود. آیاتی در قرآن کریم که باز از برکات بعثت است مشاهده میشود که این آیات را در عین حالی که انسان گمان میکند که خوب، ظاهر است، لکن تا کنون کشف نشده است هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ ... وَ هُوَ مَعَکُمْ.[13] اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ[14] اینها آیاتی است که نه مفسر میتواند بفهمد، نه فیلسوف و نه عارف. هر کس ادعا کند که معنی او را فهمیده است، در جهل فرو رفته است. قرآن را
انَّما یَعْرِفُ الْقُرآن مَنْ خوطِبَ بِه[15]
به وسیله «مَنْ خوطِبَ بِه» به یک عدّه معدودی از اولیای خدا و ائمه معصومین- علیهم السلام- تحویل داده شده است و به وسیله آنها یک حدودی که قابل فهم است برای بشر تفسیر شده است؛ لکن آنکه لطیفه وحی است همان آیه شریف «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» وقتی دست مفسِّر افتاده است «اللَّهُ [نُورُ] السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ» معنا کرده است که هیچ مربوط به قرآن نیست. این مفسرین در عین حالی که زحمتهای زیاد کشیدهاند لکن دستشان از لطایف قرآن کوتاه است؛ نه از باب آنکه آنها تقصیری کردهاند، از باب اینکه عظمت قرآن بیشتر از این مسائل است.
مسئله معرفت اللَّه که در قرآن مطرح است میفرماید که به حسب نقل
ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِک[16]
البته معنایش این است که آن طوری که معرفت تو حقش است ما نشناختیم، نه
ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتی ایَّاک[17]
او آن قدری که حق معرفت بشر است شناخته است، اما حظ معرفت بشر غیر از آن چیزی است که حق معرفت اللَّه است. حق معرفت اللَّه و حق عبادت اللَّه را، حتّی به حسب این روایت، رسول اکرم که بزرگترین عارف و بزرگترین عابد است میفرماید که
ما عَرَفْناکَ وَ عَبَدْناکَ[18]
اما نمیفرماید که ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتی إیّاک و ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتی ایَّاک[19]؛ برای اینکه آن را ادا کرده، اما آن حظ انسانی و جلوه ظاهریه است و از برای معرفت خدا چیزی است که نه مَلَک مُقرَّب میتواند آن معرفت را پیدا کند و نه رسول مُرْسَل؛ و این از برکات بعثت است. این قدری که معرفت برای اهل معرفت حاصل شده است، این از نازله کتاب خداست که به وسیله نزول بر قلب رسول اللَّه که آن هم از اسرار بزرگ است. کیفیت وحی از اموری است که غیر از خود رسول خدا و کسانی که در خلوت با رسول خدا بودند یا اینکه از او الهام گرفتهاند کیفیت نزول وحی را کسی نمیتواند بفهمد؛ و لهذا هر وقت خواستند معرفی هم بکنند با زبان ما عامیها معرفی کردند، چنانچه خدای تبارک و تعالی با زبان آن بشر عامی، خودش را با شتر[20] معرفی میکند، با آسمان معرفی میکند، با زمین معرفی میکند، با خَلْق و امثال اینها. و این برای این است که بیان قاصر است از اینکه آن مطلبی که هست ادا بشود و تا آن حدی که بیان میتوانسته ادا کند قرآن ادا کرده است، و هیچ کتاب معرفتی ادا نکرده است، آنهایی که ادا کردند به تبع قرآن ادا کردند.
اگر قرآن نبود، باب معرفة اللَّه بسته بود الی الابد. و آن فلسفه یونانی یک باب دیگری است که در محل خودش بسیار ارجمند است؛ برای اینکه، با استدلال اثبات میکند، نه معرفت حاصل میشود، با دلیل اثبات میشود وجود خدای تبارک و تعالی. معرفت غیر اثبات وجود است. و قرآن آمده است که هم اثبات بکند به همان طریقههای متعارف و طریقههای بلکه گاهی نازلتر از او و هم پرده دیگرش عرفان قرآن است که او را همین مقدارش هم که در قرآن است در هیچ کتابی نمییابید، حتی در کتب عرفانی اسلامی که متحول شده است و با عرفان قبل الاسلام بسیار فرق دارد، باز تعبیرات قرآن غیر آنی است که آنها دارند.
یک نحوه دیگری هست، یک لطایف دیگری در قرآن هست و اینها هم از برکات بعثت است. و برکات بعثت آن مقداری که در معنویات هست آن قدر در مادیات ظاهر نشده است، لکن آن مقداری هم که در مادیات ظاهر شده است باز قبل از اسلام نبوده است. اتصال معنویت به مادیت و انعکاس معنویت در همه جهات مادیت از خصوصیات قرآن است که افاضه فرموده است. قرآن در عین حالی که یک کتاب معنوی، عرفانی به آن طوری است که به دست ماها، به خیال ماها، به خیال جبرئیل امین هم نمیرسد، در عین حال یک کتابی است که تهذیب اخلاق را میکند، استدلال هم میکند، حکومت هم میکند و وحدت را هم سفارش میکند و قتال را هم سفارش میکند و این از خصوصیات کتاب آسمانی ماست که هم باب معرفت را باز کرده است تا حدودی که در حد انسان است و هم باب مادیات را و اتصال مادیات به معنویات را و هم باب حکومت را و هم باب خلافت را و همه چیز را؛ و ما که امید است از پیروان اسلام باشیم و از پیروان قرآن باشیم باید همه ابعاد این را در نظر داشته باشیم. نه در نظر داشته باشیم، بلکه دنبالش باشیم تا حاصل بشود برای ما، مجاهده کنیم تا حاصل بشود برای ما.
و اگر چنانچه ما با همان بعد ظاهری قرآن، به همان بعدی که قرآن برای اداره امور بشر آمده است، برای رفع ظلم از بین بشر آمده است، یعنی یک بُعدش این است که ظلم را از بین بشر بردارد و عدالت اجتماعی را در بشر ایجاد کند، ما اگر کوشش کنیم و آنهایی که تابع قرآن خودشان را میدانند، مسلمین جهان اگر کوشش کنند تا اینکه این بُعد از قرآن را که بُعد اجرای عدالت اسلامی است، در جهان پخش کنند، آن وقت یک دنیایی میشود که صورت ظاهر قرآن میشود. و ما ملت ایران که نهضت کردیم و دست ظلم را کوتاه کردیم باید دنبال این مطلب باشیم، و تا آنجایی که دست ظالمان را بکلی از کشور خودمان کوتاه کنیم و با هدایت این نور سایر کشورهای اسلامی و سایر مستضعفان جهان بیدار بشوند و خودشان را از تحت سلطه قدرتهای بزرگ خارج کنند. و آن چیزی که ما در روز مبعث باید توجه به آن بکنیم این است که با بعثت رسول خدا، بعثت رسول خدا برای این است که راه رفع ظلم را به مردم بفهماند، راه اینکه مردم بتوانند با قدرتهای بزرگ مقابله کنند به مردم بفهماند. بعثت برای این است که اخلاق مردم را، نفوس مردم را، ارواح مردم را و اجسام مردم را، تمام اینها را از ظلمتها نجات بدهد، ظلمات را بکلی کنار بزند و به جای او نور بنشاند، ظلمت جهل را کنار بزند و به جای او نور علم بیاورد، ظلمت ظلم را به کنار بزند و به جای او عدالت بگذارد، نور عدالت را به جای او بگذارد و راه او را به ما فهمانده است، فهمانده است که تمام مردم، تمام مسلمین برادر هستند و باید با هم وحدت داشته باشند، تفرق نداشته باشند.
برادران! ما امروز گرفتار تمام قدرتهای شیطانی بشر هستیم؛ ما باید توجه بکنیم به اینکه تکلیف الهی ما در امروز که همه به ما حمله کردهاند چی است. تمام اقشار ملت از آنهایی که در سطح کشور کارفرما هستند و دستاندرکاران دولتی هستند، آنهایی که قوه قضایی به آنها محول است، آنهایی که کارهای دیگر بر آنها محول است، آنهایی که پاسداری از مرزها بر آنها محول است مثل ارتش و غیره، آنهایی که همه چیز بر آنها محول است و سایر قشرهای ملت مکلفاند به اینکه اسلام را حفظ کنند، مکلفاند به اینکه جمهوری اسلامی را حفظ کنند؛ و این تکلیف، تکلیفی است که از بزرگترین تکالیفی است که اسلام دارد و آن حاصل نمیشود الّا با تفاهم، الّا با اینکه همه ملت با هم برادر باشند. مؤمنون اخْوَه هستند.[21] اگر این اخوت ایمانی در سرتاسر کشور ما محفوظ بماند و هر کسی برای خودش توجه به خود نداشته باشد، توجه به مقصد داشته باشد و خودش را برای مقصدش بخواهد، هیچ کس نمیتواند به این کشور تعدی کند. و اگر خدای نخواسته، در بین آقایان، در بین مردم، در بین دولتیان، در بین مجلسیان، در بین اقشار ملت، کارگرها، کارفرماها و کشاورزان، همه اگر چنانچه این اخوت ایمانی سست بشود، آن روز است که رخنه میکنند در بین شما شیاطین و شما را به جان هم میریزند و استفادهاش را قدرتهای بزرگ میکنند.
آنها، قدرتهای بزرگ نشستهاند آنجا که با ایادی خودشان در این کشور راههایی درست کنند که خود اهالی این کشور برای آنها جاده را صاف کند. آنها مستقیماً نمیآیند سراغ شما، آنها با این راهها، با قلمهای فاسد، با فکرهای فاسد که در خدمت میگیرند در سراغ شما میآیند و با شایعه افکنیها و دروغپردازیها در بین شماها هر کس را به دیگری بدبین میخواهند بکنند. و آن روزی که قشرهای ملت خدای نخواسته، بر خلاف الآن که هستند، به هم بدبین بشوند، آن روز است که رخنه کردهاند آنها و استفاده خواهند کرد. و همه مسئول هستیم، از من طلبه تا مراجع اسلام تا علمای بلاد اسلامی تا دستاندرکاران، مجلس، رئیس جمهور، ارتشیها، پاسدارها و همه قشرهای ملت در مقابل خدا مسئولاند و همه یک روز در پیشگاه خدا خواهیم رفت و از ما سؤال خواهد شد، نعمت را از ما سؤال میکنند و آن نعمت، اسلام است. ما مسئول هستیم، ما باید پا روی غرضهای شخصی خودمان بگذاریم برای خدا و برای مقصد. ما همه باید برای خدا باشیم، چون از او هستیم و هر چه داریم از اوست، قدرت هر چه هست از اوست، نعمت هر چه هست از اوست و او نورِ سماوات و ارض است. و ما موظف هستیم از طرف او و از طرف عقل خودمان و وجدان خودمان که به آن کسی که ولیّ همه چیز ما هست خدمت بکنیم، و آمال و آرزوی ما این باشد که دین او را تقویت بکنیم و اسلام را در بین بشر پیاده کنیم؛ و این نمیشود الّا به وحدت کلمه شما و دست برداشتن از اختلافات، اگر خدای نخواسته باشد و ان شاء اللَّه نباشد. و من امیدوارم که با وحدت کلمه و با اخوت ایمانی محکم بایستیم و بایستید و این کشور را از حوادث دهر حفظ کنید. خداوند ان شاء اللَّه به همه ما سعادت دریافت معنویات مبعث پیغمبر اکرم را عنایت فرماید. خداوند تعالی از نور معرفت خودش که به وسیله قرآن القا شده است به ما هم بهرهای عنایت فرماید. و خداوند تعالی وحدت اسلامی این ملت را حفظ بفرماید و دولتهای اسلامی را بیدار کند و ملتهای اسلام را به هم پیوند بدهد.» (صحیفه امام، ج17، ص: 430 ـ 436)
ـ پیام تشکر به رئیس دولت امارات؛ تبریک عید سعید فطر (1367)
«حضرت آقای شیخ زاید بن سلطان آل نهیان، رئیس دولت امارات عربی متحده
تلگراف تبریک آن جناب به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا حلول این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت برادر و مسلمان کشورتان تبریک گفته از خدای تعالی سربلندی و عظمت ملل اسلامی و پیروزی آنها را بر دشمنان اسلام و مسلمین مسألت مینمایم. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج21، ص: 41)
ـ پیام تشکر به نایب رئیس دولت امارات؛ تبریک عید سعید فطر (1367)
«جناب آقای رشید بن سعید آل مکتوم، نایب رئیس و نخست وزیر دولت امارات عربی متحده
تلگراف تبریک آن جناب به مناسبت حلول عید سعید فطر واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا این عید بزرگ اسلامی را به جنابعالی و ملت مسلمان کشورتان تبریک گفته، سعادت همه ملل اسلامی را از خدای تعالی مسألت دارم. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج21، ص: 42)
[1] - آقای نصر اللَّه خلخالی، مسئول امور مالی امام در نجف.
[3] - حضرت خدیجه کبری- سلام اللَّه علیها.
[4] - حضرت علی امیر المؤمنین- علیه السلام.
[5] - بخشی از آیه 15 سوره شوری.
[6] - بخشی از آیه 46 سوره سبأ:« بگو که من یک سخن را به شما پند میدهم که برای خدا قیام کنید»
[7] - قاضی بر لب جهنّم است. مجمع الزوائد، ج 4، ص 193 و در آنجا آمده است: القاضی یوقَف علی شفیر جهنّم.
[8] - غلام رضا ازهاری، رئیس کلّ ستاد ارتش در زمان شاه و نخست وزیر دولت نظامی.
[9] - سران گروهک تروریستی منافقین.
[10] - اشاره است به آیه 6، سوره کهف.
[11] - کسی که مورد خطابِ قرآن قرار گرفته است
[12] - راجل: کسی که پیاده راه برود و سوار بر مرکب نباشد، کنایه از عجز است.
[13] - سوره حدید، آیه 3 و 4: اوست آغاز و انجام و پیدا و نهان و او به همه چیز داناست ... و هر کجا باشید او با شماست»
[14] - سوره نور، آیه 35:« خدا نور آسمانها و زمین است»
[15] - بحار الأنوار، ج 24، ص 237- 238، ح 6:« بدرستی آن کسی قرآن را میشناسد که مورد خطابِ قرآن باشد»
[16] - بحار الأنوار، ج 68، ص 23:« آن چنان که حق معرفت توست، ما تو را نشناختیم»
[17] -« نشناختیم تو را، آن قدری که حق معرفت من است به تو»
[18] -« ما حق معرفت تو و بندگی تو را نشناختیم»
[19] - ما بندگی تو را آن چنان که حقِ بندگی توست بجای نیاوردهایم.
[20] - اشاره است به آیه 17، سوره غاشیه.
[21] - اشاره است به آیه 10 سوره حجرات:« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ». بتحقیق که تمامی مؤمنین برادرند».