امروز با امام: نوزدهم اردیبهشت

ـ نامه در مورد میزان استفاده از سهم مبارک امام(ع) (1356)

ـ نامه تشکر به آقای سید ابراهیم حق‏شناس؛ تسلیت شهادت مرحوم مطهری (1358)

ـ نامه تشکر به آقای علی انصاری؛ تسلیت شهادت مرحوم مطهری (1358)

ـ نامه تشکر به آقای عطاءاللَّه اشرفی اصفهانی؛ تسلیت شهادت مرحوم مطهری (1358)

ـ نامه تشکر به آقای افقهی سبزواری؛ تسلیت شهادت مرحوم مطهری (1358)

ـ سخنرانی در جمع دانشجویان تهران؛ علما- انقلاب- شهید مطهری (1358)

ـ بیانات خطاب به گروهی از بانوان ساری؛ پیشگامی بانوان در انقلاب (1358)

ـ بیانات خطاب به پاسداران کمیته مولوی تهران؛ اخلاص جوانان (1358)

ـ سخنرانی در جمع بانوان شهرهای قصرشیرین و ساری؛ آشفتگیهای بعد از انقلاب (1358)

ـ سخنرانی در جمع اعضای ایلات زراسوند و پادگانهای فارس؛ ستمگریهای پهلوی (1358)

ـ سخنرانی در جمع دانشجویان؛ مواهب انقلاب- اعمال تروریستی (1358)

ـ بیانات پیرامون برگزاری مرحله دوم انتخابات مجلس شورای اسلامی (1359)

ـ نامه به رئیس دیوان عالی کشور؛ رسیدگی به پرونده غارتگران بیت المال (1368)

ـ نامه به آقای احمد احمدی؛ اداره مدرسه دارالشفای قم توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی (1368)

کد : 3641 | تاریخ : 19 اردیبهشت 1400

امروز با امام: نوزدهم اردیبهشت

 

ـ نامه در مورد میزان استفاده از سهم مبارک امام(ع) (1356)

«پس از اهدای سلام و تحیت، مرقوم شریف واصل، توفیق و تأیید جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. امید دعای خیر برای حسن عاقبت از جنابعالی و سایر آقایان دارم. مواردی را که مرقوم شده است برای صرف سهم مبارک، اگر با این توسعه نظر جنابعالی باشد برای حوزه‏های مهمه علمیه، شاید چیزی باقی نماند! لهذا در مواردی که اهمیت دارد و به نظر شریف لازم است صرف شود، ثلث سهم را صرف نمایید و اجازه صرف دهید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏3، ص: 198)

ـ نامه تشکر به آقای سید ابراهیم حق‏شناس؛ تسلیت شهادت مرحوم مطهری (1358)

«خدمت جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید ابراهیم حق‏شناس- دامت برکاته‏

تلگراف تسلیت جنابعالی و سایر طبقات اهالی محترم جهرم در مورد شهادت جانگداز مرحوم حجت الاسلام و المسلمین استاد مطهری- قدس سره الشریف- واصل گردید. از اظهار تفقد آقایان محترم متشکرم، و سلامت و توفیق همگان را از خدای تعالی خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 207)

ـ نامه تشکر به آقای علی انصاری؛ تسلیت شهادت مرحوم مطهری (1358)

«خدمت جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ علی انصاری- دامت افاضاته‏

تلگراف تسلیت جنابعالی و سایر علمای اعلام و طبقات مختلف اهواز در شهادت جانگداز مرحوم حجت الاسلام و المسلمین استاد مطهری واصل گردید. مراتب تشکر و سلام این جانب را به عموم آقایان بالاخص اخوی زادگان محترم ابلاغ نمایید. از خدای تعالی موفقیت و سعادت همگان را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 208)

ـ نامه تشکر به آقای عطاءاللَّه اشرفی اصفهانی؛ تسلیت شهادت مرحوم مطهری (1358)

«خدمت جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج آقا عطاءاللَّه اصفهانی- دامت افاضاته‏

تلگراف آن جناب و سایر علمای اعلام کرمانشاه- دامت افاضاتهم- در مورد تسلیت شهادت مرحوم حجت الاسلام و المسلمین استاد مطهری- قدس سره الشریف- واصل گردید. در اظهار تفقد آقایان محترم متشکرم. موفقیت و سعادت همگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمین از خدای تعالی خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 209)

ـ نامه تشکر به آقای افقهی سبزواری؛ تسلیت شهادت مرحوم مطهری (1358)

«جناب مستطاب حجت الاسلام آقای افقهی سبزواری- دامت افاضاته‏

تلگراف تسلیت آن جناب در مورد شهادت جانگداز مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای مطهری- قدس سره الشریف- واصل گردید. از اظهار تفقدی که نموده‏اید متشکرم. از خدای تعالی ادامه توفیقات و سلامت جنابعالی را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 210)

ـ سخنرانی در جمع دانشجویان تهران؛ علما- انقلاب- شهید مطهری (1358)

«از خراسان قیام کردند علمای خراسان؛ قیام کردند منتها قدرتی نداشتند و شکست خوردند. گرفتند همه علمای خراسان را. با قضیه «مسجد گوهرشاد» و آن بساط، همه را گرفتند آوردند تهران حبس کردند. مرحوم آقازاده‏[1]، که رأس علمای آن وقت بود می‏آوردند با مأمور توی خیابان؛ سر برهنه می‏آوردند و می‏بردند به دادگاه که آنجا محاکمه‏اش کنند! از اصفهان علمای اصفهان قیام کردند به ضد رضا شاه.

هر کس ادنی‏[2] توجهی به این مسائل بکند و آن تبلیغاتی که آنها کردند کنار بگذارد، خودش بخواهد تفکر کند ببیند چه است قصه، می‏داند که این روحانیون بودند که همیشه مبارزه می‏کردند با آنها. البته معممینی هم درست می‏کردند آنها. داشتند در جیبشان «معمم»! در «سازمان امنیت» هم یک عده زیاد «معمم» داشتند اینها که هر وقت شاه بخواهد یک جایی برود، بروند به عنوان «روحانیون» استقبال کنند، به نام روحانیون چه بکنند! اینها را داشتند. لکن روحانیون [واقعی‏] آن طور بودند؛ آن که معارضه می‏کرد آنها بودند. اخیراً هم می‏دانید، که در زمان همین آدم‏[3] با آن وضعی که پیش آورد، باز اینها ایستادند و باز از مدرسه فیضیه قم شروع شد. آنها هم مدرسه فیضیه را خراب کردند و چه کردند و آن بساط را درآوردند.

مقصود من این است که این نهضت از برکاتش یکی این بود که ماها را با هم مجتمع کرده یک جا. ماها از هم همچه دور بودیم که هیچ وقت حاضر نبودیم با هم بنشینیم و مطالبمان را به هم بگوییم که چه گرفتاریهایی ما داریم. شما علی‏ حده بودید ما هم علی‏ حده. اگر خیلی- مثلًا- آدمهای ملایمی بودیم دیگر دعوا نمی‏کردیم! اگر یک قدری هم تند بودیم، در دانشگاه تظاهر بر ضد ما، در مدرسه تظاهر بر ضد شما! این همه‏اش یک نقشه حساب شده‏ای بود که نگذارند ماها با هم مجتمع بشویم و با هم تفاهم کنیم. الآن از همه اوقات ایران وضعش حساستر است. یعنی اینها سابق به طرز علمی همین مطلب را فهمیده بودند که اگر اینها با هم مجتمع بشوند به ما ضرر وارد می‏شود؛ حالا لمس کردند این مطلب را. به طور عینی دیده‏اند، لمس کرده‏اند که مملکت ایران هیچ نداشت و آنها همه تجهیزات را داشتند اینها با مشت خالی بودند لکن وقتی که با هم اجتماع کردند و با هم شدند و قدرت ایمان در آنها پیدا شد و همه متحول شدند از یک صورت به یک صورت دیگر، این قطره‏ها وقتی که با هم جمع شدند، یک سیل عظیم بنیان کَنی از آن پیدا شد که آن دیوار بزرگی که آنها داشتند شکست؛ آن سد را شکست و از بین برد، در عین حالی که همه اقشار، منتها بعضیها ظاهرتر، بعضیها باطنتر کمک می‏کردند.

مکرر- ما در پاریس که بودیم- از طرف امریکایی‏ها می‏آمدند با صورتهای مختلف، می‏آمدند که این باشد! این حالا چطور است، چطور است؛ ما همراهی با او می‏کنیم، چه می‏کنیم! اخیراً هم که من می‏خواستم بیایم نقشه این بود که ما حرکت نکنیم از آنجا: «حالا زود است نمی‏شود»، «حالا نیایید»! چه از جانب خود دولت ایران، که آن وقت بختیار بود و چه از جانب آنها که «حالا یک قدری صبر کنید، حالا زود است»! من فهمیدم یک نقشه‏ای است برای اینکه می‏خواهند ما یک قدری تعویق بیندازیم [تا] آنها کارشان را تمام بکنند! لذا ما هم جدیت کردیم که نه، ما می‏رویم؛ هر چه پیش آمد بیاید!

مقصود این است که الآن اینها احساس کردند و لمس کردند که ملتی با هم شدند و یک قدرتی پیش آمده. یک قوه ایمان و تحولی در اینها پیدا شد که شهادت را برای خودشان فوز می‏دانند، فریاد می‏زنند که ما می‏خواهیم شهید بشویم. در مقابل تانک می‏ایستند، کشته می‏دهند لکن می‏گویند که دیگر اثر ندارد، دیگر مسلسل اثر[4]) 431 (. این یک واقعیتی است که آنها لمس کردند. الآن بسیار موقعیت ما حساس است برای اینکه با این لمسی که کردند، با تمام قوا الآن دنبال این هستند که بشکنند این را- این نهضت را بشکنند. در داخل دانشگاهها بیایند شیطنت کنند؛ عمالشان بیایند شیطنت کنند. به نظر من اکثراً عمال امریکا هستند به صورتهای اسلامی‏[5] به صورتهای کمونیستی، به هر صورتی که در می‏آیند- از زیرزمینی، روی زمینی- اینها اکثراً عمال آنها هستند. آنها[6] هم دخالت دارند لکن اکثراً این طورند. همه دخالت دارند.

الآن ما- همه‏مان- هر کس که ایران را می‏خواهد، هر کس که اسلام را می‏خواهد، هر کس که این ملت را می‏خواهد که مقتدر بشود، ما- همه‏مان- موظفیم که با هم باشیم؛ همان طوری که با هم این سد را شکستیم. اگر یک طایفه می‏گفتند که ما می‏خواهیم بکنیم، امکان نداشت برایشان؛ وقتی همه با هم شدند، شکستند این سد را. اگر الآن ما سستی بکنیم و این اجتماع اسلامی و اجتماع ملی را از دست بدهیم- خدای نخواسته- و شکست بخوریم در این نهضت، دیگر این مملکت روی سعادت به خودش نخواهد دید. برای اینکه یک همچو نهضتی که در تاریخ نظیر ندارد، یک همچو نهضتی دیگر نخواهد تحقق پیدا کرد.

توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد

حتی اگر شب و روز بر ما گلوله بارد

آنهایی که می‏آمدند پیش من، چه از قشر علما که به من پیغام می‏دادند و می‏خواستند خیرخواهی- فرض کنید- بکنند و چه قشرهای دیگری که می‏آمدند حتی اخیراً در پاریس پیش من، از باب اینکه مأیوس بودند که بشود یک همچو کاری را انجام داد، خیرخواهی می‏کردند که حالا بگذارید یک قدری یواش یواش کار پیش برود؛ بگذارید که این‏[7] باشد، و او حکومت نکند سلطنت بکند و آن طوری که قانون برایش وظیفه مشخص کرده بکند و اینها! و ما بعدها مجلس درست می‏کنیم و او را روی قوانین کنارش می‏گذاریم! خودش هم این حیله را می‏خواست بکند، اینها غفلت کرده بودند! او از روی حیله و شیطنت برای من مکرر پیغام داد که «شما بگذارید من اینجا باشم، تمام جهات ایران دست شما، همه دست شما، من همان سلطنت می‏کنم»! من می‏دانستم که مطلب اینها نیست. به آن آقایان می‏گفتم که خوب، شما یک همچو نهضتی که الآن هست اگر این سست بشود دوباره می‏توانید ایجادش بکنید؟ می‏گفتند نه. گفتم که اگر این آدم بر خلاف کرد- حالا گفت که من سلطنت می‏کنم نه حکومت، فردا وقتی که نهضت خوابید شمشیر را کشید- شما یک قدرتی دارید که کنترل بکنید او را؟ تأمین دارید که او به قول خودش وفا کند؟ گفتم حالا که یک همچو نهضتی پیدا شده است، و نظیر این هم دیگر نمی‏شود که پیدا بشود، ما همه مقاصدمان را چرا نگوییم؟ مقصد اصلی ما این است که این خارجیها نخورند اموال ما را، این خارجیها همه چیز ما را نبرند، این خارجیها فرهنگ ما را عقب نزنند، این خارجیها ارتش ما را انگل نکنند.

مقصد ما عمده‏اش آنها هستند؛ اینها یک شاخه‏ای از اوست. ما چرا حالا مهلت بدهیم به اینکه- چنانچه- او قدرت پیدا کند، پاهای همه ما را خرد و قلم خواهد کرد! و این دنبال این است که قدرت پیدا بکند و حالا می‏آید ادعا می‏کند که «آی ملت چه، آی مردم چه، آی علمای اعلام»! خوب، این همان بود که علمای اعلام را می‏گفت مثل حیوانِ نجس می‏مانند! چطور حالا آمده می‏گوید: «آی علمای اعلام، مهلت بدهید! من اشتباه کردم»! این اشتباه را او همیشه خواهد کرد!

در هر صورت، الآن یک وضعی ما داریم که در حال حرکت بودیم و غفلت از مسائل، مردم داشتند. شکستند این سد را، حالا که برگشته، این پوسیده‏هایی که مانده‏اند از آنها و مردم هم یک قدری به حال خودشان برگشته‏اند، حوائج خودشان را می‏بینند [، دائماً] می‏روند دنبال حوائج خودشان، دیگر از آن مقصد اصلی یک قدری دارند کنار می‏روند، حوایج خودشان را می‏بینند، از این طرف آن ریشه‏هایی هم که از آنها مانده است افتاده‏اند دور کارخانه‏ها و مدرسه‏ها و اینها، هر جا به یکجور تبلیغات می‏کنند که «ای دیدید، هیچ چیز نشد»! هیچ چیز نشد؟ می‏خواهید چه بشود حالا؟ ما می‏گوییم تا حالا- بعدها هیچ چیز هم نمی‏شود- ما الآن با هم نشسته‏ایم آزاد داریم صحبت می‏کنیم. شما جرأت نمی‏کردید پیش ما بیایید، ما هم جرأت نمی‏کردیم پیش شما بیاییم؛ فردا بیرون می‏رفتیم می‏گرفتند ما را می‏بردند حبس می‏کردند، زجر می‏کردند، داغ می‏کردند؛ روی تاوه جوانهای ما را بو دادند در آن زیرزمینها! خوب، از این بهتر چه که حالا ما آزاد نشستیم؟ و لو نداریم چیزی بخوریم اما آزادیم. از این بهتر چی که آن خارجیها که می‏آمدند و بر ما حکومت می‏کردند حالا نمی‏توانند حکومت کنند؟ رفتند سراغ کارشان! حالا شیطنت می‏کنند؛ آن وقت با قدرت از سفارت خود، این مردک‏[8] گفت که از سفارت صورت می‏آوردند و لیست می‏آوردند که اینها باید وکیل بشوند و وکیل هم می‏کردند! خودش در کتابش‏[9] نوشته این را منتها برای مداحی خودش! می‏گوید دیگر حالا این طور نیست؛ من حالا همه را سرِ جای خودش نشانده‏ام! اینکه می‏گفت پدر من کذا و کذاست، مجبور بود که این اعتراف را بکند که لیست می‏آوردند از قنسول انگلستان یکوقتی- بعد هم قنسول امریکا- می‏آوردند و می‏گفتند اینها باید وکیل بشوند؛ آنها هم همینها را وکیل می‏کردند! مردم هم هیچ اطلاعی از این مسائل نداشتند.

حالا می‏خواهید چه بشود؟ شما یک همچو رفراندمی که همه مردم با آزادی- یک کسی نبود که به آنها فشار بیاورد که آقا باید بروی یا نباید بروی، همه با آزادی، همه طوایف با آزادی، خودشان رفتند سر صندوقها و رأی دادند؛ ما بهتر از این چه می‏خواهیم؟ ما می‏خواهیم یک مملکت، آزادی باشد. البته اینها همه چیز ما را برده‏اند. اینها آنچه که برای ما گذاشتند قرضهای زیادی است که از بانکها گرفتند و فرار کردند، میلیاردها قرض کردند و فرار کردند؛ علاوه بر بردن جواهرات و بردن همه چیز ما. قبلًا هم پولها را فرستادند توی بانکهای سوئیس و سایر جاها و امریکا و کذا. وقتی هم می‏خواستند بروند باز جواهرات را هر چه توانستند بردند. آنی که مانده است، آن است که نتوانستند ببرند و حالا می‏بینید این مقدار است، اینها را نتوانستند ببرند! حالا این مقدارش مانده است. اینها همه چیز را بردند و دولت را ورشکست کردند.

حالا باید با زحمت، همه اقشار دست به هم بدهند تا این گرفتاریها رفع بشود. مگر دولت می‏تواند مملکتی را که این طور خراب کردند- با ضعفی که الآن هست- اداره بکند و درست بکند؟ دانشگاه باید بیاید کار را درست بکند؛ خودشان باید درست بکنند. کشاورزها باید خودشان همت بکنند. کارگرها باید خودشان همت بکنند. و باید همه ما بدانیم که اینها، این ریشه‏های گندیده‏ای که از اینها مانده است، افتاده‏اند دوره و نمی‏گذارند که آرامش پیدا بشود. برای اینکه اینها می‏دانند که اگر آرامش پیدا بشود و این مملکت به همین حال خودش باقی باشد، این اقشاری که حالا هستند- اینها با هم هستند- دیگر به هم نمی‏خورد و دست اینها همیشه کوتاه است. لهذا اینها دنبال این معنا هستند که نگذارند یک آرامشی پیدا بشود. شما را از ما باز جدا کنند و ما را از دیگران جدا کنند و همه را از هم؛ به هم بریزند. پیشتر مثلًا یکی از چیزهایی که بود این ارتشیها در نظر ملت یک مردمی فاسدِ کذا- آن طور که می‏گفتند. آنها هم از اینها می‏خواستند که به اینها زورگویی بکنند چه چه؛ و دوتایی [ملت و ارتش‏] همچو دشمن هم بودند که اگر یک جمعی از اینها یک جا پیدا می‏شد، مردم دنبال اینها هیچ نمی‏آمدند. الآن وضع جوری شده است که امروز در مدرسه فیضیه اقشار مختلفی با هم جمع بودند: یک دسته از شیراز- پادگانهای شیراز- آمده بودند در آنجا مجتمع بودند، یک دسته فرهنگیها آمده بودند مجتمع بودند، یک دسته- عرض کنم که- پزشکان همین طور؛ از اطراف. که من به آنها گفتم که خوب، شما ببینید ما همه قبلًا از هم فرار می‏کردیم؛ حالا با هم نشستیم و ... صحبت می‏کنیم. عشایر آمده بودند؛ عشایری که هیچ وقت با ما صحبتی نمی‏کردند آمده بودند، همه با هم جمع شده بودند. خوب، اینها یک مسائلی است که شده است. البته بازسازی بعد از انقلاب از امور بسیار مشکل است.

و بحمد اللَّه [انقلاب‏] ایران از همه انقلابات بهتر بوده. این انقلابْ سفید بود نه آن انقلاب ایشان! انقلاب سفید این بود که در سایر ممالک در شوروی، در فرانسه انقلابی که در آنجاها پیدا شده انقلاب خونینی بوده که میلیونها آدم کشته شده است و خرابیها وارد شده است؛ بدتر از همه [هم‏] که شوروی. مرحوم قرنی‏[10] می‏گفت که مقاومت دولت [شاه‏] در مقابل مردم سه ساعت و نیم بود! ما خیال می‏کردیم خوب دو- سه روز یا یک شب شد؛ ایشان گفت سه ساعت و نیم بود! خوب، اینها کودتا کردند، اینها قیام کردند، کودتا کردند: اول رفتند سراغ نیروی هوایی که آنجا را بکوبند و بعد هم بریزند همه ماها را بکشند و مسأله و غائله را ختم کنند. مردم ریختند و موافقت کردند و آنها هم [قشرهایی از سربازها] اینها هم متصل به مردم شدند .... مرحوم قرنی به من گفت که در سه ساعت و نیم حل شد قضیه و شکست خوردند اینها. این برای این بود که مردم قیام کردند؛ مردم آشنا شدند به وظایف خودشان، بیدار شدند و این قیام را کردند و این پیشرفت را کردند.

و حالا ماها احتیاج به این داریم که باز این نهضت را حفظش کنیم تا بتوانیم بسازیم و الّا این خرابی باقی می‏ماند و گرفتاری‏اش برای همه ماست. شماها باید در دانشگاه [که‏] هستید- همه اقشار دانشگاه باید دانشگاه را بسازند؛ آنها هم که در بازارند بازار را باید درست کنند؛ آنها هم که کشاورزند آنجا را درست کنند. همه دست به هم بدهیم تا ان شاء اللَّه این آشفتگیها تمام بشود و مملکت خودمان مستقل و آزاد. نه [اینکه‏] از حکومت بترسیم. الآن ما از نخست وزیر نمی‏ترسیم، نه شما نه ما؛ برای اینکه اسلام است. در صدر اسلام هیچ کس از پیغمبر نمی‏ترسید. ترس نبود توی کار. محبت توی کار بود. حضرت امیر، که رئیس یک مملکت پهناور بود، از حجاز تا مصر، تا ایران، تا یک مقداری از اروپا، مردم از او نمی‏ترسیدند، ترس توی کار نبود؛ با هم نشسته بودند، با هم ناهار می‏خوردند، با هم کار می‏کردند. خودش هم یک کارگری بود مثل سایر کارگرها. خودش- همان وقتی که با او بیعت کردند- کلنگش را برداشت رفت سراغ آن قناتی که خودش با دست مبارکش آن قنات را درست کرد؛ و بعد هم وقفش کرد. دیگر ترسی توی کار نیست که حالا ما بترسیم که یک سازمان امنیتی بیاید ما را بگیرد و ببرد و بخواهد داغ کند! ما بهتر از این چه می‏خواهیم؟

من امیدوارم که این [وحدت‏] محفوظ بماند برای ما، با وحدت کلمه همه‏مان با هم- همه با هم- با حفظ آن رمز حقیقی که ایمان است. آن رمز حقیقی، که مایِ هیچ را به همه چیز غلبه داد، آن ایمان مردم بود. الآن هم بعضی از همین افراد می‏آیند پیش من و به من می‏گویند که دعا کنید که من شهید بشوم! یا مادری که بچه‏اش را از دست داده می‏آید

تشکر می‏کند و می‏گوید که دعا کنید که بچه دیگر من هم اگر بخواهد شهید بشود! این تحولی که در روحیه مردم پیدا شد و این جهت ایمانی که در مردم پیدا شد، این مسأله را جلو برد. دیگر جوانهای ما از این تانکها نمی‏ترسیدند. این قم مرکز جنگ بود. در این خیابان «چهارمردان»[11] مرکز جنگ بود. جنگ بین جوانها که هیچ چیز نداشتند ولی کم کم یاد گرفتند و درست کردند و با تانکها و با توپها و با آن بساط قلدری که بود [جنگیدند] و الحمد للَّه پیش بردند.

مملکت مال خودتان است الآن؛ هیچ کس در آن دخالت ندارد. آزاد هستید. لکن باید برای ساختن این مملکت هر کس، در هر جا هست، فعالیت بکند یعنی هر فرد هر فرد ما- خیال نکند از او کاری برنمی‏آید؛ این فردْ، فرد است، راست است تنهایی نمی‏تواند، اما هر فرد با فرد وقتی که همه کار کردند، از همه کار می‏آید؛ چنانکه از یک یک فرد نمی‏شد این سد شکسته بشود، از یک گروه نمی‏شد؛ وقتی همه با هم شدند شکستند. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را حفظ کند. و باید از این چیزها هم هیچ ابداً- ما باک نداشته باشیم که از ما آدم کشته می‏شود. این اسلام از اول این طوری پیدا شده که هی شهید داده و جلو رفته، [دائماً] شهید داده و جلو رفته. زمان پیغمبر هم همین طور بود. در «احُد»[12] آن قدر آدم از اینها کشتند و در سایر جنگها آن قدر از مسلمین کشته شدند لکن هیچ باک نداشتند. کشته می‏دادند و یک قدم جلو می‏رفتند؛ باز کشته می‏دادند یک قدم جلو می‏رفتند. و بحمد اللَّه حالا وضع جوری شده است که ما یک کشته که می‏دهیم یک موج پیدا می‏شود سرتاسر ایران و در خارج ایران. در خارج ایران هم قضیه فوت مرحوم آقای مطهری‏[13]- که انصافاً یک ضایعه‏ای برای ما بود و برای همه ایران- آن طور که می‏دانید همه جاهای دیگر هم هست که رادیوها اطلاع می‏دهند که در پاکستان در کجا، در کجا- همه جا- موج پیدا شد. اینها هم اشتباه می‏کنند که آقای مطهری را می‏کشند. باید بفهمند که قضیه دیگر این نیست که یک نفر کشته بشود، مردم عقب می‏روند؛ یکی کشته می‏شود همه جلو می‏آیند و فریادشان بیشتر می‏شود، رسوایی آنها هم بیشتر می‏شود! و من امیدوارم که این روحیه بماند برای ما و برای ملت ما. خداوند همه شما را تأیید کند و موفق باشید.» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 211 ـ 220)

ـ بیانات خطاب به گروهی از بانوان ساری؛ پیشگامی بانوان در انقلاب (1358)

«مرحبا به خانمهای محترمه که از راه دور برای ملاقات ما و برای تسلیت در این مصیبت تشریف آوردید. من از شما کمال تشکر دارم و سلامت و سعادت همه شما را از خداوند تعالی خواستارم. شما خانمهای عزیز در این نهضت سهیم هستید بلکه پیشقدم بودید. اسلام به شما خانمهای محترم افتخار می‏کند و ما هم افتخار می‏کنیم. خداوند شماها را حفظ کند؛ شماها که در زمان خود بزرگان را می‏پرورانید؛ شما که وظیفه مادری دارید و این بزرگترین وظیفه است که اسلام به آن احترام گذاشته است؛ مادرانی که فرزندانی تربیت می‏کنند که آتیه ملت را حفظ می‏کند.

شما- مادران- خودتان در این نهضت شریک بودید؛ و بانوان شریک هستند در این نهضت و در این مبارزه. الآن هم شریک هستند. ما از این به بعد هم محتاج به وجود شما هستیم. و مباهات می‏کنیم به وجود شما که در [راه‏] اسلام آن طور با تصمیم و عزم راسخ همراهی کردید با اسلام و مسلمین. خداوند شماها را حفظ کند. و من از شما تشکر می‏کنم و به شما دعا می‏کنم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 221)

ـ بیانات خطاب به پاسداران کمیته مولوی تهران؛ اخلاص جوانان (1358)

«شما می‏دانید که ما اکنون در چه وضعی هستیم و کشور ما در چه موقعیتی است. این حال بعد از انقلاب است. همیشه بعد از انقلاب [مشکلات است‏] همه شما آقایان یک قدری صبر باید بکنید، ان شاء اللَّه علاج بشود ...؛ لکن مأیوس نباشید. من وقتی که شما جوانها را می‏بینم، با این قدرت و با این اخلاص و تحولی که در ملت ما و خصوصاً جوانان ما و همه اقشار ملت پیدا شده است، من افتخار می‏کنم و امیدوارم. و شما همان اجر را دارید که شهدای «احُد»[14] داشتند.» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 222)

ـ سخنرانی در جمع بانوان شهرهای قصرشیرین و ساری؛ آشفتگیهای بعد از انقلاب (1358)

«هر دسته‏ای که، می‏آیند [می‏گویند] در اطراف ما بیکاری زیاد است، هیچ نداریم، آب و برق نداریم، دبستان نداریم، بیمارستان نداریم؛ از این حرفها. خوب، هر کسی از هر جا هست می‏آید می‏گوید، و غالباً هم می‏گویند هیچ جا مثل ما محروم نبوده. ما به اینها می‏گوییم که خوب، این تازه شده است؟ یا از قدیم بوده است؟ انقلاب این را آورده است؟ یا خیر، این سابق بوده است و حالا ما وارد شدیم به جایی که همه اینها نبوده. اگر بگویید که انقلاب این فقر و فلاکت را آورده، که خودتان هم قبول دارید نیست. پس این قبل از انقلاب بوده است ... این بیکاری بوده، و این فقر بوده، و این نداشتن آب و برق و اسفالت و این جور چیزها بوده است قبلًا؛ حالا وارد شده [ایم‏] به یک مملکتی که همه چیزش این جوری بوده. بختیاری می‏گوید که ما از همه محرومتر بودیم؛ سیستانی می‏گوید ما از همه محرومتریم؛ بلوچستانی هم همین را می‏گوید، کردستانی هم؛ همه. و همه هم راست می‏گویند که محروم بودند؛ اما این محرومیتی که بوده است سابق بوده؛ حالا پیدا نشده که شما حالا بیایید بچسبید به دولت که الآن [به ما امکانات‏] بده. برای اینکه الآن که نشده است؛ در دولت آقای بازرگان اینها نشده است، که آقای بازرگان ضامنش باشد. این در دولتهای سابق و در زمان رژیم سابق شده است، و حالا اینها وارد شدند، ما وارد شدیم به یک مملکتی که آشفته بوده و باید درست بشود. بنا بر این، کارگر، کارمند، کشاورز- عرض می‏کنم- بیکار، همه اینها چیزهایی بوده که سابق همان جور بوده و بدتر بوده. حالا لا اقل ... آزاد هستند؛ آن وقت این هم نبود. اینها باید، خوب، آنها هم باید یک قدری صبر کنند ببینند که باید چه بکنند اینها. خیال نکنند که حالا که ما بیکار هستیم، پس یا اللَّه بدهید! من این کار را نکردم، سابق این کار را کرده. آنها شما را محروم کردند. ما حالا آمدیم این محرومها را از محرومیت بیرون بیاوریم؛ اما اینکه معجزه نیست که فوراً عمل بشود. خوب، این باید بتدریج عمل بشود. این را باید به آنها گفت که مسأله این طور است، که شما در یک رژیمی بودید که همه محرومیت را در آن رژیم داشتید. خرابی همه آنجا بود، ما حالا وارد شدیم به یک خرابه‏ای، می‏خواهیم بسازیم. این خرابه‏ای که می‏خواهیم بسازیم مهلت لازم دارد؛ یک قدری وقت لازم دارد. باید وقت داشته باشد تا درست بشود. باید دولت مستقری پیدا بشود؛ باید یک بودجه‏ای برای دولت پیدا بشود تا کار درست بشود؛ همین طوری که نمی‏شود درست بشود.

در هر صورت ... در انقلاب است؛ انقلاب لازمه‏اش این طور مسائل است. و چه انقلابی بهتر از این انقلاب ایران تا حالا واقع شده؟ «انقلاب سفید» این است؛ نه آن انقلاب سفید آقای «آریامهر».[15] انقلاب سفید این است که یک انقلابی واقع شد، یک سد به این بزرگی شکسته شد، در عین حال آن چیزی که ضایعات بود کم بود؛ آن چیزی که برداشت بود زیاد بود. اما حالا باز حال انقلاب را داریم، ما که از انقلاب بیرون نرفتیم؛ الآن حال انقلاب است. حال انقلاب آشفتگی دارد؛ بعد از انقلاب آشفتگی دارد؛ این آشفتگی را همه باید تحمل بکنیم. شما در حد خودتان تحمل بکنید، کارگر در حد خودش تحمل بکند- عرض کنم- جوان دانشگاهی در حد خودش تحمل بکند. برای اینکه یک وضع آسایش و وقت آسایش، الآن نیست. وقت انقلاب است؛ وقت انقلاب و بعد از انقلاب، این مسائل، گرفتاریها، برای همه هست. برای دولت هست، برای ملت هست، برای جوانها هست. برای- عرض کنم که- کشاورزها هست؛ برای همه هست؛ لکن همه باید با هم دست به هم بدهیم، کار را انجام بدهیم. ان شاء اللَّه که موفق باشید.» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 223 ـ 224)

ـ سخنرانی در جمع اعضای ایلات زراسوند و پادگانهای فارس؛ ستمگریهای پهلوی (1358)

«این برکت اسلام است که ما- همه- را دور هم جمع کرده است. درجه دار و افسر و سرباز و بختیاری و اهل علم- همه- در مدرسه جمع شده‏اند. دستها که در طول قریب سیصد سال- از آن وقتی که خارجیها راه پیدا کردند به شرق- دستهایشان و دسته‏هایشان به کار افتاد که قشرهای مملکت ما را- بلکه شرق را- از هم جدا کنند. مملکتهای اسلامی را از هم جدا کردند، در رأس هر یک یکی از نوکرهای خودشان را گذاشتند که نگذارند ملتها توجهی به مسائل خودشان بکنند.

ما شاهد مسائلی هستیم؛ و شاهد پنجاه و چند سال- البته اگر شما آن زمان را یادتان نیست؛ شاید در بین شما بعضیهایتان یادتان باشد، ولی من یادم هست- ما شاهد این مأموریتهایی که به این خانواده‏[16] دادند، بودیم؛ که از اوّلی که رضا خان آمد به ایران- و به توطئه انگلستان او آمد- و بعد هم که رفت، رادیو دهلی- که آن وقتها دست انگلیسها بود- اعلام کرد که ما رضا خان را آوردیم، و چون به ما خیانت کرد او را بردیم! آن روزی که رضا خان رفت، رادیو دهلی اعلان کرد، که همین معنایی را که ما او را آوردیم، لکن خیانت کرد و چون خیانت کرد- از این جهت- او را بردیم. او را بردند؛ لکن چمدانهای جواهرات ایران را، که در آن چند روزی که دید باید برود جمع کرد و در چمدانها بست، اینها را بردند در آن کشتی که برایش مهیا کرده بودند که برود. در آن کشتی گذاشتند، و بین راه، آن طوری که یکی از صاحب‏منصبهایی که همراه بوده است نقل کرده بود برای یکی از علما، و او برای من نقل کرد، گفته بود که آن چمدانها را با رضا شاه در کشتی گذاشتند و راه انداختند. وسط دریا یک کشتی دیگری که مخصوص حمل دوابّ بود، مخصوص حمل حیوانات بود، آوردند متصل کردند به این کشتی، و به رضا خان گفتند بیا اینجا! رفت آنجا- البته مخصوص حمل دوابّ بود، و خوب هم حمل کردند!- گفته بود که چمدانها؟! گفته بودند که بعد می‏آید! خودش را بردند به آن جزیره، و چمدانهای این ملت را و ذخایر این ملت را انگلیسها بردند. عین همین مطلب در زمان ما- یعنی آن هم زمان ما بود، لکن در این زمان که همه‏تان یادتان هست- این تحقق پیدا کرد؛ که اینها وقتی که مأیوس شدند از اینکه دیگر نمی‏توانند مستقر باشند در اینجا، پولهای این ملت را از بانکهای اینجا- مبالغی بسیار هنگفت، حیرت‏انگیز- هر یک از اینها قرض کردند، و همان جواهرات و چیزهایی که باید ببرند- آن قدری که می‏توانستند- از اینجا بردند، و بانکهای خارجی، مثل بانک سوئیس و مثل امریکا و دیگر بانکها [انباشتند] از ذخایر ما و از پولهای ما، به اسم اینها یا به اسم خود او، که بیشتر از همه، و یا به اسم اتباع و عشیره او در آن بانکها هست. و همه مال ملت است. اینها ملت را غارت کردند و رفتند.

رفته‏اند، و بدتر- چیزی که- خیانتی که اینها کردند، و به تعلیم اجانب کردند، این بود که ماها را از هم جدا کردند. روحانیت را از دانشگاه جدا کردند. دانشگاه را در نظر روحانیت یک مبدأ فساد، مبدأ کارهای زشت قلمداد کردند. روحانیت را در پیش آنها درباری و عقب افتاده و اینها، قلمداد کردند. ملت را پیش آنها به غیر آن طوری که هست معرفی کردند. ایجاد دشمنی کردند بین برادرها. یعنی دشمنی ایجاد کردند- تا آن قدری که می‏توانستند- ما بین روحانیون و فرهنگی و دانشگاهی و اینها، و دشمنی ما بین ارتشیها و ملت. ملت از ارتش می‏ترسید، ارتش با ملت یک جور دیگری خیال می‏کرد باید رفتار کند. این بزرگتر خیانتی بود که به ملت ما و به اسلام کردند.

این قدرت اسلام است، و الآن قدرت تعلیمات اسلامی است ... که من معمم را و این آقایان اهل علم را، با شما سربازها و درجه دارها و افسرها، و با این عشایر، در مدرسه فیضیه جمع کرده است؛ آن مدرسه فیضیه‏ای که در زمان طاغوت به غارت رفت و درش را بستند، که تا این آخر هم درش بسته بود. این قدرت ایمان و تعلیمات اسلام است که برادرها را که هم را گم کرده بودند- یا اگر هم را توجه داشتند، به صورت دشمنی و اجنبی به هم نگاه می‏کردند- و حالا مثل برادرها پیش هم نشسته‏اند و درد دل هم، به هم می‏گویند. شما درد دلتان را می‏گویید، که پادگانها به صورت یک محبس بود، و به ما حتی اجازه نماز جماعت نمی‏دادند- که یکی از آقایان خواند این را.

این آقایان هم که آنجا نشسته‏اند و از عشایرند- آنها هم- در زمانی که اینها قدرت پیدا کردند، آنها هم محرومیتهایی داشتند، و محرومیت بسیار؛ لکن آنها گمان می‏کنند که فقط محرومیت مال خود آنها بود و جاهای دیگر، خیر، آباد بود. ما با هر طایفه‏ای که مواجه شدیم در این مدت، همین مطلبی که این آقا الآن گفت- که ما هیچ در آنجا نداریم، در آن زمان آزادی به هیچ وجه نداشتیم و در آن زمان هیچ یک از مآثر تمدن را نداشتیم- هر طایفه‏ای که می‏آیند پیش ما، همین مطلب را می‏گویند؛ و همه هم درست می‏گویند. منتها شما چون اطلاع دارید از بختیاری و ایل بختیاری، و وضع ایل بختیاری و آن چیزها و آن نابسامانیهایی که آنجا هست، به عینه می‏بینید؛ و بلوچ هم اطلاع دارد از بلوچ؛ کردستان هم اطلاع از کردستان دارد؛ آقایان هم از داخل پادگانهای خودشان اطلاع دارند؛ ما هم از مدارس خودمان اطلاع داریم. هر کدام ما از آن محلی که بودیم و به وجدان، احساس و لمس کردیم اطلاع داریم؛ باقی‏اش را شنیدیم. اما دیدن غیر از شنیدن است. لمس کردن غیر از این است که ما ادراک کنیم که کجا چه می‏شود. شما در بین خودتان لمس کردید که چه گرفتاریها داشتید؛ که بزرگترین گرفتاری، اینکه اجانب بیایند در اینجا، مستشارهای اجانب بیایند در اینجا، به ما حکومت بکنند! برای یک ارتش، که باید مستقل باشد، باید زیر بار هیچ کس نباشد، این خیلی گران است که اجنبی بیاید، چند نفر اجنبی از خارج بیایند، و مسلط بر آنها بشوند و حاکم و حکمفرما باشند. و این بزرگتر [اهانتی‏] است که سنگین است بر دوش درجه داران و افسران ما؛ و این کار را آنها کردند.

برای ما هم همه جور تحمیلی کرده‏اند اینها. مساجد ما، مدارس ما، حوزه‏های علمی ما، تمام اینها، تحت نفوذ اینها بود، و اینها نمی‏گذاشتند که ما به کار خودمان ادامه بدهیم. من در همین مدرسه فیضیه- که حوزه‏ای آن وقت داشتم ...- یک روز آمدم دیدم یک نفر هست! گفتم که چه شده؟ گفت همه این طلبه‏ها قبل از آفتاب از ترس پاسبانها فرار کرده‏اند توی باغات. صبح که می‏شد قبل از آفتاب، این طلبه‏های اهل علم باید فرار کنند بروند در باغات؛ و شب برگردند توی حجره‏هایشان! آخر شب برگردند توی حجره‏هایشان. شما نمی‏دانید که به ما چه گذشت در این زمانها. ما نمی‏توانیم [همه آن را بیان کنیم‏].

من در مدرسه «دار الشفا»[17] حجره داشتم. رفقای ما یک عده‏ای بودند خوب، آنجا مجتمع می‏شدند و می‏نشستند و درد دل می‏کردند. چند روز که این اجتماع بود یک شخصی آمد- که خدا از او بگذرد- آمد نشست آنجا و گفت که خوب است که اینجا اجتماع نکنید؛ که ... با ملایمت گفت. رفقا هم با شوخی با او صحبت کردند و رفت. فردا یک نفر کارآگاه آمد ایستاد دم در، گفت که آقایان اینجا نباید باشند، اگر باشند چه خواهد شد. که از فردا ... چند نفر جمعیت، هفت- هشت نفر بود؛ اجتماعی نبود، ما نتوانستیم این پنج- شش نفر، هفت- هشت نفری که بودیم در مدرسه دار الشفا، در آن حجره بمانیم. صبح که می‏شد، یواش می‏رفتیم در منزل یکی از آقایان آنجا- یا مثلًا دوره آنجا- مجتمع می‏شدیم و با هم درد دل می‏کردیم.

به همه بد گذشت و سخت گذشت، نه به شما رفقای بختیاری. شما حال خودتان را دیده‏اید، ما هم حال خودمان را دیده‏ایم. اهل هر محلی هم حال خودشان را دیده است، و گمان می‏کند که خیر، همه مسائل این بوده است که من دیده‏ام؛ دیگران این جور نبوده‏اند. همه بد دیده‏اند، همه در حبس بوده‏اند، همه در زجر بوده‏اند.

و خدا خواست که با قدرت الهی این تحول پیدا بشود؛ تحول معجزه‏آسا. یک تحولی پیدا بشود که ما با هم برادروار اینجا جمع بشویم و درد دل کنیم. یک تحولی پیدا بشود که زن و مرد و بچه و بزرگ در مقابل توپ و تانک بایستند و بگویند دیگر مسلسل اثر ندارد! مسلسل می‏کشتشان؛ لکن قدرت روحی این طور شده بود که مشتشان را گره می‏کردند می‏گفتند اثر ندارد.

این تحول روحی که خدای تبارک و تعالی نصیب ملت ما کرد، و این تحول برای شما آقایان هم حاصل شد که متصل شدید به ملت، این تحول روحی از جانب خدا بود. خدا بود که ما را با هم دوست کرد، مجتمع کرد، و قلبهای ما را جوری کرد که دیگر نترسیم از آن هیاهو، و نتوانند آنها به ما دیگر تحمیل کنند. این نعمت بزرگی که الآن برای ما حاصل شده است؛ و به طور معجزه حاصل شده است؛ یعنی تمام حساب حسابگرها غلط درآمد. همه حسابگرها این جور حساب می‏کردند که یک قدرت بزرگ، و چند قدرت بزرگتر دنبال او، نمی‏شود که این به هم بخورد. این یک مطلبی بود که همه عالم روی حسابهایشان این جور بود. حسابهای مادی‏گری این طور بود. آنها از اراده خدا بیخبر بودند؛ که اراده خدا طوری می‏کند که یک ملت ضعیفی که هیچ دستش نیست قیام می‏کند، فریاد می‏کند و اللَّه اکبر می‏گوید، کم کم قشرها به او متصل می‏شوند، رودخانه‏های عظیم [پیوسته‏] به آن متصل می‏شود، ارتش به آن متصل می‏شود- عرض بکنم- ژاندارمری به آن متصل می‏شود، شهربانی به آن متصل می‏شود. یک اجتماع مرکب از این [قشر] هایی که با هم همه بد بودند، همه با هم خوب شدند؛ و ارتش برای ملت، ملت برای ارتش، و همه برای اسلام. این کاری بود که خدا کرد؛ معجزه‏ای بود که خدای تبارک و تعالی انجام داد. و ما باید این معجزه را حفظش کنیم، این وحدت کلمه را حفظ کنیم.

شما غصه نخورید که تا حالا کار برای شماها نشده است؛ کار برای ما هم نشده است تا حالا، کار برای اینها هم تا حالا نشده است. می‏شود ان شاء اللَّه؛ یک قدری صبر کنید شماها. آن قدری که الآن شما مطلع هستید، پنجاه و چند سال به زیر این چکمه‏ها صبر کردید، همه جور فشاری [دیدید]. من می‏دانم به شما ایلات چه فشاری آمد؛ من زیاد بی‏رابطه نیستم با ایلات. می‏دانم چه فشارهایی آمده بر شما، لکن پنجاه و چند سال به این مصیبتها صبر کردید؛ حالا بعد از انقلاب است. بعد انقلاب نابسامانی است، مشوّش بودن اوضاع است. این بی‏انصافها همه چیز ما را به هم زدند و رفتند. اقتصاد ما به هم خورده است ... دولت می‏خواهد، که به همه جا برسد و همراهی کند و آباد کند؛ لکن فرصت لازم دارد. الآن هم این ریشه‏های گندیده اینها این فرصت را نمی‏گذارند به دست دولت بیفتد. هر روز یک جایی، یک مفسده می‏کنند؛ هر روز یک جایی یک بساطی درست می‏کنند که نگذارند کشاورزی بشود، نگذارند کارخانه‏ها راه بیفتد، نگذارند مدارس راه بیفتد. اینها بتدریج باید بشود، و شما دعا کنید که ان شاء اللَّه آرامش پیدا بشود، و جمهوری اسلام، به آن طوری که ماها می‏خواهیم، به آن طوری که خدای تبارک و تعالی فرموده است، آن طور پیاده بشود، همه اقشار برایشان خوب خواهد شد؛ سعادت دنیا و آخرت همه است.

من از خدای تبارک و تعالی سعادت و سلامت و عزت همه شما را، شما افسرها، شما درجه دارها و سربازهای اسلام، که همه ما با هم الآن سرباز هستیم و سرباز اسلام هستیم، سعادت همه شما را از خدای تبارک و تعالی مسألت می‏کنم.» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 225 ـ 230)

ـ سخنرانی در جمع دانشجویان؛ مواهب انقلاب- اعمال تروریستی (1358)

«حجره‏های مدرسه فیضیه را شکستند؛ غارت کردند.[18] آن روز روزی بود که اجتماع در این مدرسه، بین جنود طاغوتی و شیطانی، و جنود الهی در حال مبارزه بود. طاغوت رفت، و امروز ما- گروههای مختلف- که هیچ گاه با هم جمع نمی‏شدیم و امکان اجتماع به ما نمی‏دادند، در این مکان مقدس، مجتمع شدیم. سربازان محترم شیراز از پادگانهای خود به اینجا آمده‏اند؛ با دانشجویان، با سایر اقشار، با روحانیون، با بانوان و زنهای محترم؛ همه با هم مجتمع. این فرصتی است که نهضت به ما داد. این منتی است که اسلام بر ما نهاده که همه قشرها با هم در یک مکان، مجتمع. در زمان طاغوت قشرها با هم مختلف بودند؛ اگر مجتمع می‏شدیم، اجتماع به مبارزه بود. در خیابانها با مبارزه مجتمع می‏شدند؛ برای خونریزی می‏آمدند. نهضت مقدس اسلامی به برکت اسلام، سربازان محترم را در کنار ما نشاند؛ فرهنگیان را با آنها مجتمع کرد؛ بانوان را با آنها در یک مکان مجتمع کرد. این منتی است که ما از خدای تبارک و تعالی باید بکشیم.

برکات این نهضت زیاد بود؛ بزرگترین برکات، شکستن سد بزرگ رژیم شاهنشاهی و راندن دزدها و چپاولگران از مملکت و قطع ایادی شرک و نفاق و قطع ایادی چپاولگران و نفتخواران [بود]. اینها برکاتی بود که به ما تا کنون رسیده است. آزادی، بزرگترین موهبت الهی که الآن ملت ما از آن برخوردار است. آزادانه شما اینجا آمده‏اید؛ دیروز نمی‏توانستید.

تذکر دادید که ما در محبس بودیم. پادگانها محبس بود، ایران محبس بود؛ ایران محبس 35 میلیون جمعیت بود! ما در مدرسه‏ها محبوس بودیم، شما در پادگانها، بازاریها در بازار، اداریها در اداره؛ همه محبوس بودید. امروز خدای تبارک و تعالی به ما منت گذاشت و آزادی را نصیب ما کرد که همه آزادانه در اینجا مجتمع هستیم، و مسائل خودمان را طرح می‏کنیم. ما از این به بعد احتیاج به این اجتماعات داریم.

نهضت ما به آخر نرسیده است. ما در بین راه هستیم. ما تا کنون موانع را به مقدار بزرگی از راه برداشتیم؛ و ان شاء اللَّه این ریشه‏های گندیده را هم از بن در می‏آوریم. این نوکرهای چپ و راست- این انگلها، این چپاولگران و معاونین چپاولگران- بدانند این حرکات مذبوحانه را نمی‏توانند ادامه دهند. با ترور شخص میدان برای آنها باز نخواهد شد. ملت ما همه مبارزند، ملت ما همه سربازند؛ زن و مردِ ملت ما سربازند. این انگلهای جامعه، اینها که می‏خواهند نفت ما را باز به جیب امریکا بریزند، اینها که یا چپگرا یا راستگرا هستند- اینها- باید بدانند که گذشتْ آن زمان! دیگر نمی‏توانند اعاده بدهند آن رژیم یا نظیر آن رژیم را. به جای خود بنشینید! مثل خفاش از سوراخها بیرون نیایید! ترور برای شما فایده ندارد. جوانان ما همه برای شهادت حاضرند. مرد و زن ما برای شهادت حاضرند.

برادران من! ما راه را تا بین راه آمده‏ایم و باید به آخر برسانیم. باید این نهضت را حفظ کنید. شما باید این آتش روشن را روشنتر کنید. اگر خدای نخواسته لطمه‏ای به این نهضت وارد بشود، تا آخر اسارت است؛ و نخواهد شد. این نهضت به ثمر خواهد رسید. و حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی- که حافظ همه سعادتهاست و حافظ استقلال مملکت ما و حافظ آزادی ملت ماست- برقرار خواهد شد. خداوند تمام شما را، همه مردان و زنان را، سربازان و دانشجویان را سلامت و سعادت و عزت، عنایت فرماید. خداوند این نهضت را افروخته تر کند. خداوند دست جنایتکاران را قطع کند.» (صحیفه امام، ج‏7، ص: 231 ـ 232)

ـ بیانات پیرامون برگزاری مرحله دوم انتخابات مجلس شورای اسلامی (1359)

«مبارک کند ان شاء اللَّه. مبارک آن روزی است که ایران از سلطه اجانب مستخلص بشود، و مجلس شورای اسلامی به وظایف خطیر خود عمل کند، و ایران استقلال پیدا کند و همه دشمنان ایران ذلیل و نابود شوند و مسلمین همه با هم پیوند کنند. خداوند همه دوستان، همه مسلمانان را موفق و مؤید کند.[19]» (صحیفه امام، ج‏12، ص: 280)

ـ نامه به رئیس دیوان عالی کشور؛ رسیدگی به پرونده غارتگران بیت المال (1368)

[... با سلام و تحیات خالصانه و اظهار تشکر از اعتمادی که نسبت به این جانبان ابراز فرموده‏اید معروض می‏دارد، در اجرای فرمان مبارک مورخ 6/ 2/ 68 آن حضرت نسبت به اموالی که در اختیار ولی فقیه است حسب اظهار نظر مطلعین، پرونده‏های زیادی در رابطه با موضوع حکم حضرت عالی مربوط به غارتگران بیت المال و وابستگان به رژیم طاغوت در محاکم وجود دارد که صرف نظر از مشکلات دست و پاگیر رسیدگی عادی به آنها چندین سال به طول می‏انجامد و این امر موجب اضرار بیت المال و حقوق محرومین و مستضعفین جامعه می‏شود. علی هذا از محضرتان استدعا می‏شود در صورت صوابدید جهت پیشرفت امور و ضایع نشدن حق فقرا و مستمندان به مسئولین قضایی مربوطه دستور فرمایید تا بدین پرونده‏ها خارج از ضوابط دست و پاگیر حاکم بر دادگاهها طبق موازین شرع انور رسیدگی شود و فردی را برای این کار انتخاب نمایند. و از آنجا که جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای نیرّی فردی وارسته، قاطع و مورد توجه حضرت عالی است و نیز مورد توجه قضای کشور است برای مسئولیت این امر پیشنهاد می‏شود. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. مهدی کروبی- حسن صانعی‏].

بسمه تعالی‏

جناب مستطاب حجت الاسلام آقای موسوی اردبیلی- دامت افاضاته‏

با سلام و دعا. این کار مربوط به جنابعالی است. ان شاء اللَّه اقدام می‏نمایید. من با پیشنهاد آقایان: کروبی و صانعی و انتخاب آقای نیّری برای این کار موافقم. البته با اختیاراتی که خود بتواند تصمیم لازم را بگیرد. ان شاء اللَّه موفق و مؤید باشید. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج‏21، ص: 384)

ـ نامه به آقای احمد احمدی؛ اداره مدرسه دار الشفای قم توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی (1368)

«[بسمه تعالی. محضر مبارک رهبر کبیر انقلاب، حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- جعلت فداه‏

با تقدیم شایسته ترین تحیت، به استحضار خاطر شریف می‏رساند که با توجه به ضرورت تدریس معارف دینی در دانشگاهها و نارساییهای کنونی از سال گذشته قریب نود نفر از طلاب حوزه علمیه قم که دو سال درس خارج خوانده‏اند گزینش شده‏اند تا با گذراندن برنامه مخصوص پس از سه سال به تدریس دروس معارف دینی در دانشگاهها بپردازند و هم اکنون قریب یک سال تحصیلی از این برنامه را در مدرسه دار الشفای قم گذرانده‏اند و قرار است در آینده هم گرفتن طلاب تا رفع نیاز ادامه یابد.

قسمت عمده کار اجرایی و درسی و برنامه هم زیر نظر این جانب انجام می‏گیرد، از محضر مبارک تقاضا می‏شود با توجه به موقعیت کنونی، تکلیف این بخش را معلوم فرمایید.

دکتر احمد احمدی- عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی‏].

بسمه تعالی‏

جناب حجت الاسلام آقای احمدی- دامت افاضاته‏

از این پس مدرسه دار الشفای قم در صورت توافق شورای مدیریت حوزه علمیه قم زیر نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی اداره گردد، و در صورت توافق حق لغو با شورای مدیریت قم می‏باشد. ان شاء اللَّه موفق باشید. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج‏21، ص: 385 ـ 386)



[1] - آقای محمد نجفی خراسانی( آقازاده).

[2] - پایینترین، کمترین.

[3] - محمد رضا پهلوی.

[4] - اشاره به شعار معروف«

توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد

حتی اگر شب و روز بر ما گلوله بارد

».

[5] - اشاره به گروهکهایی مانند فرقان و مجاهدین خلق.

[6] - شوروی و بلوک شرق.

[7] - محمد رضا پهلوی.

[8] - شاه.

[9] - مأموریت برای وطنم.

[10] - آقای ولی اللَّه قرنی، اولین رئیس ستاد ارتش جمهوری اسلامی که به دست گروهک« فرقان» به شهادت رسید.

[11] - از محلات قم.

[12] - دومین جنگ بزرگی که پیامبر( ص) در آن شرکت کردند.

[13] - آقای مرتضی مطهری.

[14] دومین جنگی که پیامبر( ص) در آن شرکت داشتند

[15] - محمد رضا پهلوی.

[16] - خاندان پهلوی.

[17] - یکی از مدارس علمیه در قم.

[18] - اشاره به یورش کماندوهای شاه به مدرسه فیضیه قم در 2 فروردین 1342.

[19] - امام خمینی در حالی که آقای سید احمد خمینی و اعضای دفتر، ایشان را همراهی می‏کردند در محل اخذ رأی حضور یافتند. و پس از انداختن رأی خود به صندوق سیار 110 بیانات کوتاه فوق را ایراد فرمودند

انتهای پیام /*