امروز با امام: نوزدهم اردیبهشت
ـ نامه در مورد میزان استفاده از سهم مبارک امام(ع) (1356)
«پس از اهدای سلام و تحیت، مرقوم شریف واصل، توفیق و تأیید جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. امید دعای خیر برای حسن عاقبت از جنابعالی و سایر آقایان دارم. مواردی را که مرقوم شده است برای صرف سهم مبارک، اگر با این توسعه نظر جنابعالی باشد برای حوزههای مهمه علمیه، شاید چیزی باقی نماند! لهذا در مواردی که اهمیت دارد و به نظر شریف لازم است صرف شود، ثلث سهم را صرف نمایید و اجازه صرف دهید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج3، ص: 198)
ـ نامه تشکر به آقای سید ابراهیم حقشناس؛ تسلیت شهادت مرحوم مطهری (1358)
«خدمت جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید ابراهیم حقشناس- دامت برکاته
تلگراف تسلیت جنابعالی و سایر طبقات اهالی محترم جهرم در مورد شهادت جانگداز مرحوم حجت الاسلام و المسلمین استاد مطهری- قدس سره الشریف- واصل گردید. از اظهار تفقد آقایان محترم متشکرم، و سلامت و توفیق همگان را از خدای تعالی خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج7، ص: 207)
ـ نامه تشکر به آقای علی انصاری؛ تسلیت شهادت مرحوم مطهری (1358)
«خدمت جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ علی انصاری- دامت افاضاته
تلگراف تسلیت جنابعالی و سایر علمای اعلام و طبقات مختلف اهواز در شهادت جانگداز مرحوم حجت الاسلام و المسلمین استاد مطهری واصل گردید. مراتب تشکر و سلام این جانب را به عموم آقایان بالاخص اخوی زادگان محترم ابلاغ نمایید. از خدای تعالی موفقیت و سعادت همگان را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج7، ص: 208)
ـ نامه تشکر به آقای عطاءاللَّه اشرفی اصفهانی؛ تسلیت شهادت مرحوم مطهری (1358)
«خدمت جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج آقا عطاءاللَّه اصفهانی- دامت افاضاته
تلگراف آن جناب و سایر علمای اعلام کرمانشاه- دامت افاضاتهم- در مورد تسلیت شهادت مرحوم حجت الاسلام و المسلمین استاد مطهری- قدس سره الشریف- واصل گردید. در اظهار تفقد آقایان محترم متشکرم. موفقیت و سعادت همگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمین از خدای تعالی خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج7، ص: 209)
ـ نامه تشکر به آقای افقهی سبزواری؛ تسلیت شهادت مرحوم مطهری (1358)
«جناب مستطاب حجت الاسلام آقای افقهی سبزواری- دامت افاضاته
تلگراف تسلیت آن جناب در مورد شهادت جانگداز مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای مطهری- قدس سره الشریف- واصل گردید. از اظهار تفقدی که نمودهاید متشکرم. از خدای تعالی ادامه توفیقات و سلامت جنابعالی را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج7، ص: 210)
ـ سخنرانی در جمع دانشجویان تهران؛ علما- انقلاب- شهید مطهری (1358)
«از خراسان قیام کردند علمای خراسان؛ قیام کردند منتها قدرتی نداشتند و شکست خوردند. گرفتند همه علمای خراسان را. با قضیه «مسجد گوهرشاد» و آن بساط، همه را گرفتند آوردند تهران حبس کردند. مرحوم آقازاده[1]، که رأس علمای آن وقت بود میآوردند با مأمور توی خیابان؛ سر برهنه میآوردند و میبردند به دادگاه که آنجا محاکمهاش کنند! از اصفهان علمای اصفهان قیام کردند به ضد رضا شاه.
هر کس ادنی[2] توجهی به این مسائل بکند و آن تبلیغاتی که آنها کردند کنار بگذارد، خودش بخواهد تفکر کند ببیند چه است قصه، میداند که این روحانیون بودند که همیشه مبارزه میکردند با آنها. البته معممینی هم درست میکردند آنها. داشتند در جیبشان «معمم»! در «سازمان امنیت» هم یک عده زیاد «معمم» داشتند اینها که هر وقت شاه بخواهد یک جایی برود، بروند به عنوان «روحانیون» استقبال کنند، به نام روحانیون چه بکنند! اینها را داشتند. لکن روحانیون [واقعی] آن طور بودند؛ آن که معارضه میکرد آنها بودند. اخیراً هم میدانید، که در زمان همین آدم[3] با آن وضعی که پیش آورد، باز اینها ایستادند و باز از مدرسه فیضیه قم شروع شد. آنها هم مدرسه فیضیه را خراب کردند و چه کردند و آن بساط را درآوردند.
مقصود من این است که این نهضت از برکاتش یکی این بود که ماها را با هم مجتمع کرده یک جا. ماها از هم همچه دور بودیم که هیچ وقت حاضر نبودیم با هم بنشینیم و مطالبمان را به هم بگوییم که چه گرفتاریهایی ما داریم. شما علی حده بودید ما هم علی حده. اگر خیلی- مثلًا- آدمهای ملایمی بودیم دیگر دعوا نمیکردیم! اگر یک قدری هم تند بودیم، در دانشگاه تظاهر بر ضد ما، در مدرسه تظاهر بر ضد شما! این همهاش یک نقشه حساب شدهای بود که نگذارند ماها با هم مجتمع بشویم و با هم تفاهم کنیم. الآن از همه اوقات ایران وضعش حساستر است. یعنی اینها سابق به طرز علمی همین مطلب را فهمیده بودند که اگر اینها با هم مجتمع بشوند به ما ضرر وارد میشود؛ حالا لمس کردند این مطلب را. به طور عینی دیدهاند، لمس کردهاند که مملکت ایران هیچ نداشت و آنها همه تجهیزات را داشتند اینها با مشت خالی بودند لکن وقتی که با هم اجتماع کردند و با هم شدند و قدرت ایمان در آنها پیدا شد و همه متحول شدند از یک صورت به یک صورت دیگر، این قطرهها وقتی که با هم جمع شدند، یک سیل عظیم بنیان کَنی از آن پیدا شد که آن دیوار بزرگی که آنها داشتند شکست؛ آن سد را شکست و از بین برد، در عین حالی که همه اقشار، منتها بعضیها ظاهرتر، بعضیها باطنتر کمک میکردند.
مکرر- ما در پاریس که بودیم- از طرف امریکاییها میآمدند با صورتهای مختلف، میآمدند که این باشد! این حالا چطور است، چطور است؛ ما همراهی با او میکنیم، چه میکنیم! اخیراً هم که من میخواستم بیایم نقشه این بود که ما حرکت نکنیم از آنجا: «حالا زود است نمیشود»، «حالا نیایید»! چه از جانب خود دولت ایران، که آن وقت بختیار بود و چه از جانب آنها که «حالا یک قدری صبر کنید، حالا زود است»! من فهمیدم یک نقشهای است برای اینکه میخواهند ما یک قدری تعویق بیندازیم [تا] آنها کارشان را تمام بکنند! لذا ما هم جدیت کردیم که نه، ما میرویم؛ هر چه پیش آمد بیاید!
مقصود این است که الآن اینها احساس کردند و لمس کردند که ملتی با هم شدند و یک قدرتی پیش آمده. یک قوه ایمان و تحولی در اینها پیدا شد که شهادت را برای خودشان فوز میدانند، فریاد میزنند که ما میخواهیم شهید بشویم. در مقابل تانک میایستند، کشته میدهند لکن میگویند که دیگر اثر ندارد، دیگر مسلسل اثر[4]) 431 (. این یک واقعیتی است که آنها لمس کردند. الآن بسیار موقعیت ما حساس است برای اینکه با این لمسی که کردند، با تمام قوا الآن دنبال این هستند که بشکنند این را- این نهضت را بشکنند. در داخل دانشگاهها بیایند شیطنت کنند؛ عمالشان بیایند شیطنت کنند. به نظر من اکثراً عمال امریکا هستند به صورتهای اسلامی[5] به صورتهای کمونیستی، به هر صورتی که در میآیند- از زیرزمینی، روی زمینی- اینها اکثراً عمال آنها هستند. آنها[6] هم دخالت دارند لکن اکثراً این طورند. همه دخالت دارند.
الآن ما- همهمان- هر کس که ایران را میخواهد، هر کس که اسلام را میخواهد، هر کس که این ملت را میخواهد که مقتدر بشود، ما- همهمان- موظفیم که با هم باشیم؛ همان طوری که با هم این سد را شکستیم. اگر یک طایفه میگفتند که ما میخواهیم بکنیم، امکان نداشت برایشان؛ وقتی همه با هم شدند، شکستند این سد را. اگر الآن ما سستی بکنیم و این اجتماع اسلامی و اجتماع ملی را از دست بدهیم- خدای نخواسته- و شکست بخوریم در این نهضت، دیگر این مملکت روی سعادت به خودش نخواهد دید. برای اینکه یک همچو نهضتی که در تاریخ نظیر ندارد، یک همچو نهضتی دیگر نخواهد تحقق پیدا کرد.
توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد
|
|
حتی اگر شب و روز بر ما گلوله بارد
|
|
|
|
آنهایی که میآمدند پیش من، چه از قشر علما که به من پیغام میدادند و میخواستند خیرخواهی- فرض کنید- بکنند و چه قشرهای دیگری که میآمدند حتی اخیراً در پاریس پیش من، از باب اینکه مأیوس بودند که بشود یک همچو کاری را انجام داد، خیرخواهی میکردند که حالا بگذارید یک قدری یواش یواش کار پیش برود؛ بگذارید که این[7] باشد، و او حکومت نکند سلطنت بکند و آن طوری که قانون برایش وظیفه مشخص کرده بکند و اینها! و ما بعدها مجلس درست میکنیم و او را روی قوانین کنارش میگذاریم! خودش هم این حیله را میخواست بکند، اینها غفلت کرده بودند! او از روی حیله و شیطنت برای من مکرر پیغام داد که «شما بگذارید من اینجا باشم، تمام جهات ایران دست شما، همه دست شما، من همان سلطنت میکنم»! من میدانستم که مطلب اینها نیست. به آن آقایان میگفتم که خوب، شما یک همچو نهضتی که الآن هست اگر این سست بشود دوباره میتوانید ایجادش بکنید؟ میگفتند نه. گفتم که اگر این آدم بر خلاف کرد- حالا گفت که من سلطنت میکنم نه حکومت، فردا وقتی که نهضت خوابید شمشیر را کشید- شما یک قدرتی دارید که کنترل بکنید او را؟ تأمین دارید که او به قول خودش وفا کند؟ گفتم حالا که یک همچو نهضتی پیدا شده است، و نظیر این هم دیگر نمیشود که پیدا بشود، ما همه مقاصدمان را چرا نگوییم؟ مقصد اصلی ما این است که این خارجیها نخورند اموال ما را، این خارجیها همه چیز ما را نبرند، این خارجیها فرهنگ ما را عقب نزنند، این خارجیها ارتش ما را انگل نکنند.
مقصد ما عمدهاش آنها هستند؛ اینها یک شاخهای از اوست. ما چرا حالا مهلت بدهیم به اینکه- چنانچه- او قدرت پیدا کند، پاهای همه ما را خرد و قلم خواهد کرد! و این دنبال این است که قدرت پیدا بکند و حالا میآید ادعا میکند که «آی ملت چه، آی مردم چه، آی علمای اعلام»! خوب، این همان بود که علمای اعلام را میگفت مثل حیوانِ نجس میمانند! چطور حالا آمده میگوید: «آی علمای اعلام، مهلت بدهید! من اشتباه کردم»! این اشتباه را او همیشه خواهد کرد!
در هر صورت، الآن یک وضعی ما داریم که در حال حرکت بودیم و غفلت از مسائل، مردم داشتند. شکستند این سد را، حالا که برگشته، این پوسیدههایی که ماندهاند از آنها و مردم هم یک قدری به حال خودشان برگشتهاند، حوائج خودشان را میبینند [، دائماً] میروند دنبال حوائج خودشان، دیگر از آن مقصد اصلی یک قدری دارند کنار میروند، حوایج خودشان را میبینند، از این طرف آن ریشههایی هم که از آنها مانده است افتادهاند دور کارخانهها و مدرسهها و اینها، هر جا به یکجور تبلیغات میکنند که «ای دیدید، هیچ چیز نشد»! هیچ چیز نشد؟ میخواهید چه بشود حالا؟ ما میگوییم تا حالا- بعدها هیچ چیز هم نمیشود- ما الآن با هم نشستهایم آزاد داریم صحبت میکنیم. شما جرأت نمیکردید پیش ما بیایید، ما هم جرأت نمیکردیم پیش شما بیاییم؛ فردا بیرون میرفتیم میگرفتند ما را میبردند حبس میکردند، زجر میکردند، داغ میکردند؛ روی تاوه جوانهای ما را بو دادند در آن زیرزمینها! خوب، از این بهتر چه که حالا ما آزاد نشستیم؟ و لو نداریم چیزی بخوریم اما آزادیم. از این بهتر چی که آن خارجیها که میآمدند و بر ما حکومت میکردند حالا نمیتوانند حکومت کنند؟ رفتند سراغ کارشان! حالا شیطنت میکنند؛ آن وقت با قدرت از سفارت خود، این مردک[8] گفت که از سفارت صورت میآوردند و لیست میآوردند که اینها باید وکیل بشوند و وکیل هم میکردند! خودش در کتابش[9] نوشته این را منتها برای مداحی خودش! میگوید دیگر حالا این طور نیست؛ من حالا همه را سرِ جای خودش نشاندهام! اینکه میگفت پدر من کذا و کذاست، مجبور بود که این اعتراف را بکند که لیست میآوردند از قنسول انگلستان یکوقتی- بعد هم قنسول امریکا- میآوردند و میگفتند اینها باید وکیل بشوند؛ آنها هم همینها را وکیل میکردند! مردم هم هیچ اطلاعی از این مسائل نداشتند.
حالا میخواهید چه بشود؟ شما یک همچو رفراندمی که همه مردم با آزادی- یک کسی نبود که به آنها فشار بیاورد که آقا باید بروی یا نباید بروی، همه با آزادی، همه طوایف با آزادی، خودشان رفتند سر صندوقها و رأی دادند؛ ما بهتر از این چه میخواهیم؟ ما میخواهیم یک مملکت، آزادی باشد. البته اینها همه چیز ما را بردهاند. اینها آنچه که برای ما گذاشتند قرضهای زیادی است که از بانکها گرفتند و فرار کردند، میلیاردها قرض کردند و فرار کردند؛ علاوه بر بردن جواهرات و بردن همه چیز ما. قبلًا هم پولها را فرستادند توی بانکهای سوئیس و سایر جاها و امریکا و کذا. وقتی هم میخواستند بروند باز جواهرات را هر چه توانستند بردند. آنی که مانده است، آن است که نتوانستند ببرند و حالا میبینید این مقدار است، اینها را نتوانستند ببرند! حالا این مقدارش مانده است. اینها همه چیز را بردند و دولت را ورشکست کردند.
حالا باید با زحمت، همه اقشار دست به هم بدهند تا این گرفتاریها رفع بشود. مگر دولت میتواند مملکتی را که این طور خراب کردند- با ضعفی که الآن هست- اداره بکند و درست بکند؟ دانشگاه باید بیاید کار را درست بکند؛ خودشان باید درست بکنند. کشاورزها باید خودشان همت بکنند. کارگرها باید خودشان همت بکنند. و باید همه ما بدانیم که اینها، این ریشههای گندیدهای که از اینها مانده است، افتادهاند دوره و نمیگذارند که آرامش پیدا بشود. برای اینکه اینها میدانند که اگر آرامش پیدا بشود و این مملکت به همین حال خودش باقی باشد، این اقشاری که حالا هستند- اینها با هم هستند- دیگر به هم نمیخورد و دست اینها همیشه کوتاه است. لهذا اینها دنبال این معنا هستند که نگذارند یک آرامشی پیدا بشود. شما را از ما باز جدا کنند و ما را از دیگران جدا کنند و همه را از هم؛ به هم بریزند. پیشتر مثلًا یکی از چیزهایی که بود این ارتشیها در نظر ملت یک مردمی فاسدِ کذا- آن طور که میگفتند. آنها هم از اینها میخواستند که به اینها زورگویی بکنند چه چه؛ و دوتایی [ملت و ارتش] همچو دشمن هم بودند که اگر یک جمعی از اینها یک جا پیدا میشد، مردم دنبال اینها هیچ نمیآمدند. الآن وضع جوری شده است که امروز در مدرسه فیضیه اقشار مختلفی با هم جمع بودند: یک دسته از شیراز- پادگانهای شیراز- آمده بودند در آنجا مجتمع بودند، یک دسته فرهنگیها آمده بودند مجتمع بودند، یک دسته- عرض کنم که- پزشکان همین طور؛ از اطراف. که من به آنها گفتم که خوب، شما ببینید ما همه قبلًا از هم فرار میکردیم؛ حالا با هم نشستیم و ... صحبت میکنیم. عشایر آمده بودند؛ عشایری که هیچ وقت با ما صحبتی نمیکردند آمده بودند، همه با هم جمع شده بودند. خوب، اینها یک مسائلی است که شده است. البته بازسازی بعد از انقلاب از امور بسیار مشکل است.
و بحمد اللَّه [انقلاب] ایران از همه انقلابات بهتر بوده. این انقلابْ سفید بود نه آن انقلاب ایشان! انقلاب سفید این بود که در سایر ممالک در شوروی، در فرانسه انقلابی که در آنجاها پیدا شده انقلاب خونینی بوده که میلیونها آدم کشته شده است و خرابیها وارد شده است؛ بدتر از همه [هم] که شوروی. مرحوم قرنی[10] میگفت که مقاومت دولت [شاه] در مقابل مردم سه ساعت و نیم بود! ما خیال میکردیم خوب دو- سه روز یا یک شب شد؛ ایشان گفت سه ساعت و نیم بود! خوب، اینها کودتا کردند، اینها قیام کردند، کودتا کردند: اول رفتند سراغ نیروی هوایی که آنجا را بکوبند و بعد هم بریزند همه ماها را بکشند و مسأله و غائله را ختم کنند. مردم ریختند و موافقت کردند و آنها هم [قشرهایی از سربازها] اینها هم متصل به مردم شدند .... مرحوم قرنی به من گفت که در سه ساعت و نیم حل شد قضیه و شکست خوردند اینها. این برای این بود که مردم قیام کردند؛ مردم آشنا شدند به وظایف خودشان، بیدار شدند و این قیام را کردند و این پیشرفت را کردند.
و حالا ماها احتیاج به این داریم که باز این نهضت را حفظش کنیم تا بتوانیم بسازیم و الّا این خرابی باقی میماند و گرفتاریاش برای همه ماست. شماها باید در دانشگاه [که] هستید- همه اقشار دانشگاه باید دانشگاه را بسازند؛ آنها هم که در بازارند بازار را باید درست کنند؛ آنها هم که کشاورزند آنجا را درست کنند. همه دست به هم بدهیم تا ان شاء اللَّه این آشفتگیها تمام بشود و مملکت خودمان مستقل و آزاد. نه [اینکه] از حکومت بترسیم. الآن ما از نخست وزیر نمیترسیم، نه شما نه ما؛ برای اینکه اسلام است. در صدر اسلام هیچ کس از پیغمبر نمیترسید. ترس نبود توی کار. محبت توی کار بود. حضرت امیر، که رئیس یک مملکت پهناور بود، از حجاز تا مصر، تا ایران، تا یک مقداری از اروپا، مردم از او نمیترسیدند، ترس توی کار نبود؛ با هم نشسته بودند، با هم ناهار میخوردند، با هم کار میکردند. خودش هم یک کارگری بود مثل سایر کارگرها. خودش- همان وقتی که با او بیعت کردند- کلنگش را برداشت رفت سراغ آن قناتی که خودش با دست مبارکش آن قنات را درست کرد؛ و بعد هم وقفش کرد. دیگر ترسی توی کار نیست که حالا ما بترسیم که یک سازمان امنیتی بیاید ما را بگیرد و ببرد و بخواهد داغ کند! ما بهتر از این چه میخواهیم؟
من امیدوارم که این [وحدت] محفوظ بماند برای ما، با وحدت کلمه همهمان با هم- همه با هم- با حفظ آن رمز حقیقی که ایمان است. آن رمز حقیقی، که مایِ هیچ را به همه چیز غلبه داد، آن ایمان مردم بود. الآن هم بعضی از همین افراد میآیند پیش من و به من میگویند که دعا کنید که من شهید بشوم! یا مادری که بچهاش را از دست داده میآید
تشکر میکند و میگوید که دعا کنید که بچه دیگر من هم اگر بخواهد شهید بشود! این تحولی که در روحیه مردم پیدا شد و این جهت ایمانی که در مردم پیدا شد، این مسأله را جلو برد. دیگر جوانهای ما از این تانکها نمیترسیدند. این قم مرکز جنگ بود. در این خیابان «چهارمردان»[11] مرکز جنگ بود. جنگ بین جوانها که هیچ چیز نداشتند ولی کم کم یاد گرفتند و درست کردند و با تانکها و با توپها و با آن بساط قلدری که بود [جنگیدند] و الحمد للَّه پیش بردند.
مملکت مال خودتان است الآن؛ هیچ کس در آن دخالت ندارد. آزاد هستید. لکن باید برای ساختن این مملکت هر کس، در هر جا هست، فعالیت بکند یعنی هر فرد هر فرد ما- خیال نکند از او کاری برنمیآید؛ این فردْ، فرد است، راست است تنهایی نمیتواند، اما هر فرد با فرد وقتی که همه کار کردند، از همه کار میآید؛ چنانکه از یک یک فرد نمیشد این سد شکسته بشود، از یک گروه نمیشد؛ وقتی همه با هم شدند شکستند. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را حفظ کند. و باید از این چیزها هم هیچ ابداً- ما باک نداشته باشیم که از ما آدم کشته میشود. این اسلام از اول این طوری پیدا شده که هی شهید داده و جلو رفته، [دائماً] شهید داده و جلو رفته. زمان پیغمبر هم همین طور بود. در «احُد»[12] آن قدر آدم از اینها کشتند و در سایر جنگها آن قدر از مسلمین کشته شدند لکن هیچ باک نداشتند. کشته میدادند و یک قدم جلو میرفتند؛ باز کشته میدادند یک قدم جلو میرفتند. و بحمد اللَّه حالا وضع جوری شده است که ما یک کشته که میدهیم یک موج پیدا میشود سرتاسر ایران و در خارج ایران. در خارج ایران هم قضیه فوت مرحوم آقای مطهری[13]- که انصافاً یک ضایعهای برای ما بود و برای همه ایران- آن طور که میدانید همه جاهای دیگر هم هست که رادیوها اطلاع میدهند که در پاکستان در کجا، در کجا- همه جا- موج پیدا شد. اینها هم اشتباه میکنند که آقای مطهری را میکشند. باید بفهمند که قضیه دیگر این نیست که یک نفر کشته بشود، مردم عقب میروند؛ یکی کشته میشود همه جلو میآیند و فریادشان بیشتر میشود، رسوایی آنها هم بیشتر میشود! و من امیدوارم که این روحیه بماند برای ما و برای ملت ما. خداوند همه شما را تأیید کند و موفق باشید.» (صحیفه امام، ج7، ص: 211 ـ 220)
ـ بیانات خطاب به گروهی از بانوان ساری؛ پیشگامی بانوان در انقلاب (1358)
«مرحبا به خانمهای محترمه که از راه دور برای ملاقات ما و برای تسلیت در این مصیبت تشریف آوردید. من از شما کمال تشکر دارم و سلامت و سعادت همه شما را از خداوند تعالی خواستارم. شما خانمهای عزیز در این نهضت سهیم هستید بلکه پیشقدم بودید. اسلام به شما خانمهای محترم افتخار میکند و ما هم افتخار میکنیم. خداوند شماها را حفظ کند؛ شماها که در زمان خود بزرگان را میپرورانید؛ شما که وظیفه مادری دارید و این بزرگترین وظیفه است که اسلام به آن احترام گذاشته است؛ مادرانی که فرزندانی تربیت میکنند که آتیه ملت را حفظ میکند.
شما- مادران- خودتان در این نهضت شریک بودید؛ و بانوان شریک هستند در این نهضت و در این مبارزه. الآن هم شریک هستند. ما از این به بعد هم محتاج به وجود شما هستیم. و مباهات میکنیم به وجود شما که در [راه] اسلام آن طور با تصمیم و عزم راسخ همراهی کردید با اسلام و مسلمین. خداوند شماها را حفظ کند. و من از شما تشکر میکنم و به شما دعا میکنم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته» (صحیفه امام، ج7، ص: 221)
ـ بیانات خطاب به پاسداران کمیته مولوی تهران؛ اخلاص جوانان (1358)
«شما میدانید که ما اکنون در چه وضعی هستیم و کشور ما در چه موقعیتی است. این حال بعد از انقلاب است. همیشه بعد از انقلاب [مشکلات است] همه شما آقایان یک قدری صبر باید بکنید، ان شاء اللَّه علاج بشود ...؛ لکن مأیوس نباشید. من وقتی که شما جوانها را میبینم، با این قدرت و با این اخلاص و تحولی که در ملت ما و خصوصاً جوانان ما و همه اقشار ملت پیدا شده است، من افتخار میکنم و امیدوارم. و شما همان اجر را دارید که شهدای «احُد»[14] داشتند.» (صحیفه امام، ج7، ص: 222)
ـ سخنرانی در جمع بانوان شهرهای قصرشیرین و ساری؛ آشفتگیهای بعد از انقلاب (1358)
«هر دستهای که، میآیند [میگویند] در اطراف ما بیکاری زیاد است، هیچ نداریم، آب و برق نداریم، دبستان نداریم، بیمارستان نداریم؛ از این حرفها. خوب، هر کسی از هر جا هست میآید میگوید، و غالباً هم میگویند هیچ جا مثل ما محروم نبوده. ما به اینها میگوییم که خوب، این تازه شده است؟ یا از قدیم بوده است؟ انقلاب این را آورده است؟ یا خیر، این سابق بوده است و حالا ما وارد شدیم به جایی که همه اینها نبوده. اگر بگویید که انقلاب این فقر و فلاکت را آورده، که خودتان هم قبول دارید نیست. پس این قبل از انقلاب بوده است ... این بیکاری بوده، و این فقر بوده، و این نداشتن آب و برق و اسفالت و این جور چیزها بوده است قبلًا؛ حالا وارد شده [ایم] به یک مملکتی که همه چیزش این جوری بوده. بختیاری میگوید که ما از همه محرومتر بودیم؛ سیستانی میگوید ما از همه محرومتریم؛ بلوچستانی هم همین را میگوید، کردستانی هم؛ همه. و همه هم راست میگویند که محروم بودند؛ اما این محرومیتی که بوده است سابق بوده؛ حالا پیدا نشده که شما حالا بیایید بچسبید به دولت که الآن [به ما امکانات] بده. برای اینکه الآن که نشده است؛ در دولت آقای بازرگان اینها نشده است، که آقای بازرگان ضامنش باشد. این در دولتهای سابق و در زمان رژیم سابق شده است، و حالا اینها وارد شدند، ما وارد شدیم به یک مملکتی که آشفته بوده و باید درست بشود. بنا بر این، کارگر، کارمند، کشاورز- عرض میکنم- بیکار، همه اینها چیزهایی بوده که سابق همان جور بوده و بدتر بوده. حالا لا اقل ... آزاد هستند؛ آن وقت این هم نبود. اینها باید، خوب، آنها هم باید یک قدری صبر کنند ببینند که باید چه بکنند اینها. خیال نکنند که حالا که ما بیکار هستیم، پس یا اللَّه بدهید! من این کار را نکردم، سابق این کار را کرده. آنها شما را محروم کردند. ما حالا آمدیم این محرومها را از محرومیت بیرون بیاوریم؛ اما اینکه معجزه نیست که فوراً عمل بشود. خوب، این باید بتدریج عمل بشود. این را باید به آنها گفت که مسأله این طور است، که شما در یک رژیمی بودید که همه محرومیت را در آن رژیم داشتید. خرابی همه آنجا بود، ما حالا وارد شدیم به یک خرابهای، میخواهیم بسازیم. این خرابهای که میخواهیم بسازیم مهلت لازم دارد؛ یک قدری وقت لازم دارد. باید وقت داشته باشد تا درست بشود. باید دولت مستقری پیدا بشود؛ باید یک بودجهای برای دولت پیدا بشود تا کار درست بشود؛ همین طوری که نمیشود درست بشود.
در هر صورت ... در انقلاب است؛ انقلاب لازمهاش این طور مسائل است. و چه انقلابی بهتر از این انقلاب ایران تا حالا واقع شده؟ «انقلاب سفید» این است؛ نه آن انقلاب سفید آقای «آریامهر».[15] انقلاب سفید این است که یک انقلابی واقع شد، یک سد به این بزرگی شکسته شد، در عین حال آن چیزی که ضایعات بود کم بود؛ آن چیزی که برداشت بود زیاد بود. اما حالا باز حال انقلاب را داریم، ما که از انقلاب بیرون نرفتیم؛ الآن حال انقلاب است. حال انقلاب آشفتگی دارد؛ بعد از انقلاب آشفتگی دارد؛ این آشفتگی را همه باید تحمل بکنیم. شما در حد خودتان تحمل بکنید، کارگر در حد خودش تحمل بکند- عرض کنم- جوان دانشگاهی در حد خودش تحمل بکند. برای اینکه یک وضع آسایش و وقت آسایش، الآن نیست. وقت انقلاب است؛ وقت انقلاب و بعد از انقلاب، این مسائل، گرفتاریها، برای همه هست. برای دولت هست، برای ملت هست، برای جوانها هست. برای- عرض کنم که- کشاورزها هست؛ برای همه هست؛ لکن همه باید با هم دست به هم بدهیم، کار را انجام بدهیم. ان شاء اللَّه که موفق باشید.» (صحیفه امام، ج7، ص: 223 ـ 224)
ـ سخنرانی در جمع اعضای ایلات زراسوند و پادگانهای فارس؛ ستمگریهای پهلوی (1358)
«این برکت اسلام است که ما- همه- را دور هم جمع کرده است. درجه دار و افسر و سرباز و بختیاری و اهل علم- همه- در مدرسه جمع شدهاند. دستها که در طول قریب سیصد سال- از آن وقتی که خارجیها راه پیدا کردند به شرق- دستهایشان و دستههایشان به کار افتاد که قشرهای مملکت ما را- بلکه شرق را- از هم جدا کنند. مملکتهای اسلامی را از هم جدا کردند، در رأس هر یک یکی از نوکرهای خودشان را گذاشتند که نگذارند ملتها توجهی به مسائل خودشان بکنند.
ما شاهد مسائلی هستیم؛ و شاهد پنجاه و چند سال- البته اگر شما آن زمان را یادتان نیست؛ شاید در بین شما بعضیهایتان یادتان باشد، ولی من یادم هست- ما شاهد این مأموریتهایی که به این خانواده[16] دادند، بودیم؛ که از اوّلی که رضا خان آمد به ایران- و به توطئه انگلستان او آمد- و بعد هم که رفت، رادیو دهلی- که آن وقتها دست انگلیسها بود- اعلام کرد که ما رضا خان را آوردیم، و چون به ما خیانت کرد او را بردیم! آن روزی که رضا خان رفت، رادیو دهلی اعلان کرد، که همین معنایی را که ما او را آوردیم، لکن خیانت کرد و چون خیانت کرد- از این جهت- او را بردیم. او را بردند؛ لکن چمدانهای جواهرات ایران را، که در آن چند روزی که دید باید برود جمع کرد و در چمدانها بست، اینها را بردند در آن کشتی که برایش مهیا کرده بودند که برود. در آن کشتی گذاشتند، و بین راه، آن طوری که یکی از صاحبمنصبهایی که همراه بوده است نقل کرده بود برای یکی از علما، و او برای من نقل کرد، گفته بود که آن چمدانها را با رضا شاه در کشتی گذاشتند و راه انداختند. وسط دریا یک کشتی دیگری که مخصوص حمل دوابّ بود، مخصوص حمل حیوانات بود، آوردند متصل کردند به این کشتی، و به رضا خان گفتند بیا اینجا! رفت آنجا- البته مخصوص حمل دوابّ بود، و خوب هم حمل کردند!- گفته بود که چمدانها؟! گفته بودند که بعد میآید! خودش را بردند به آن جزیره، و چمدانهای این ملت را و ذخایر این ملت را انگلیسها بردند. عین همین مطلب در زمان ما- یعنی آن هم زمان ما بود، لکن در این زمان که همهتان یادتان هست- این تحقق پیدا کرد؛ که اینها وقتی که مأیوس شدند از اینکه دیگر نمیتوانند مستقر باشند در اینجا، پولهای این ملت را از بانکهای اینجا- مبالغی بسیار هنگفت، حیرتانگیز- هر یک از اینها قرض کردند، و همان جواهرات و چیزهایی که باید ببرند- آن قدری که میتوانستند- از اینجا بردند، و بانکهای خارجی، مثل بانک سوئیس و مثل امریکا و دیگر بانکها [انباشتند] از ذخایر ما و از پولهای ما، به اسم اینها یا به اسم خود او، که بیشتر از همه، و یا به اسم اتباع و عشیره او در آن بانکها هست. و همه مال ملت است. اینها ملت را غارت کردند و رفتند.
رفتهاند، و بدتر- چیزی که- خیانتی که اینها کردند، و به تعلیم اجانب کردند، این بود که ماها را از هم جدا کردند. روحانیت را از دانشگاه جدا کردند. دانشگاه را در نظر روحانیت یک مبدأ فساد، مبدأ کارهای زشت قلمداد کردند. روحانیت را در پیش آنها درباری و عقب افتاده و اینها، قلمداد کردند. ملت را پیش آنها به غیر آن طوری که هست معرفی کردند. ایجاد دشمنی کردند بین برادرها. یعنی دشمنی ایجاد کردند- تا آن قدری که میتوانستند- ما بین روحانیون و فرهنگی و دانشگاهی و اینها، و دشمنی ما بین ارتشیها و ملت. ملت از ارتش میترسید، ارتش با ملت یک جور دیگری خیال میکرد باید رفتار کند. این بزرگتر خیانتی بود که به ملت ما و به اسلام کردند.
این قدرت اسلام است، و الآن قدرت تعلیمات اسلامی است ... که من معمم را و این آقایان اهل علم را، با شما سربازها و درجه دارها و افسرها، و با این عشایر، در مدرسه فیضیه جمع کرده است؛ آن مدرسه فیضیهای که در زمان طاغوت به غارت رفت و درش را بستند، که تا این آخر هم درش بسته بود. این قدرت ایمان و تعلیمات اسلام است که برادرها را که هم را گم کرده بودند- یا اگر هم را توجه داشتند، به صورت دشمنی و اجنبی به هم نگاه میکردند- و حالا مثل برادرها پیش هم نشستهاند و درد دل هم، به هم میگویند. شما درد دلتان را میگویید، که پادگانها به صورت یک محبس بود، و به ما حتی اجازه نماز جماعت نمیدادند- که یکی از آقایان خواند این را.
این آقایان هم که آنجا نشستهاند و از عشایرند- آنها هم- در زمانی که اینها قدرت پیدا کردند، آنها هم محرومیتهایی داشتند، و محرومیت بسیار؛ لکن آنها گمان میکنند که فقط محرومیت مال خود آنها بود و جاهای دیگر، خیر، آباد بود. ما با هر طایفهای که مواجه شدیم در این مدت، همین مطلبی که این آقا الآن گفت- که ما هیچ در آنجا نداریم، در آن زمان آزادی به هیچ وجه نداشتیم و در آن زمان هیچ یک از مآثر تمدن را نداشتیم- هر طایفهای که میآیند پیش ما، همین مطلب را میگویند؛ و همه هم درست میگویند. منتها شما چون اطلاع دارید از بختیاری و ایل بختیاری، و وضع ایل بختیاری و آن چیزها و آن نابسامانیهایی که آنجا هست، به عینه میبینید؛ و بلوچ هم اطلاع دارد از بلوچ؛ کردستان هم اطلاع از کردستان دارد؛ آقایان هم از داخل پادگانهای خودشان اطلاع دارند؛ ما هم از مدارس خودمان اطلاع داریم. هر کدام ما از آن محلی که بودیم و به وجدان، احساس و لمس کردیم اطلاع داریم؛ باقیاش را شنیدیم. اما دیدن غیر از شنیدن است. لمس کردن غیر از این است که ما ادراک کنیم که کجا چه میشود. شما در بین خودتان لمس کردید که چه گرفتاریها داشتید؛ که بزرگترین گرفتاری، اینکه اجانب بیایند در اینجا، مستشارهای اجانب بیایند در اینجا، به ما حکومت بکنند! برای یک ارتش، که باید مستقل باشد، باید زیر بار هیچ کس نباشد، این خیلی گران است که اجنبی بیاید، چند نفر اجنبی از خارج بیایند، و مسلط بر آنها بشوند و حاکم و حکمفرما باشند. و این بزرگتر [اهانتی] است که سنگین است بر دوش درجه داران و افسران ما؛ و این کار را آنها کردند.
برای ما هم همه جور تحمیلی کردهاند اینها. مساجد ما، مدارس ما، حوزههای علمی ما، تمام اینها، تحت نفوذ اینها بود، و اینها نمیگذاشتند که ما به کار خودمان ادامه بدهیم. من در همین مدرسه فیضیه- که حوزهای آن وقت داشتم ...- یک روز آمدم دیدم یک نفر هست! گفتم که چه شده؟ گفت همه این طلبهها قبل از آفتاب از ترس پاسبانها فرار کردهاند توی باغات. صبح که میشد قبل از آفتاب، این طلبههای اهل علم باید فرار کنند بروند در باغات؛ و شب برگردند توی حجرههایشان! آخر شب برگردند توی حجرههایشان. شما نمیدانید که به ما چه گذشت در این زمانها. ما نمیتوانیم [همه آن را بیان کنیم].
من در مدرسه «دار الشفا»[17] حجره داشتم. رفقای ما یک عدهای بودند خوب، آنجا مجتمع میشدند و مینشستند و درد دل میکردند. چند روز که این اجتماع بود یک شخصی آمد- که خدا از او بگذرد- آمد نشست آنجا و گفت که خوب است که اینجا اجتماع نکنید؛ که ... با ملایمت گفت. رفقا هم با شوخی با او صحبت کردند و رفت. فردا یک نفر کارآگاه آمد ایستاد دم در، گفت که آقایان اینجا نباید باشند، اگر باشند چه خواهد شد. که از فردا ... چند نفر جمعیت، هفت- هشت نفر بود؛ اجتماعی نبود، ما نتوانستیم این پنج- شش نفر، هفت- هشت نفری که بودیم در مدرسه دار الشفا، در آن حجره بمانیم. صبح که میشد، یواش میرفتیم در منزل یکی از آقایان آنجا- یا مثلًا دوره آنجا- مجتمع میشدیم و با هم درد دل میکردیم.
به همه بد گذشت و سخت گذشت، نه به شما رفقای بختیاری. شما حال خودتان را دیدهاید، ما هم حال خودمان را دیدهایم. اهل هر محلی هم حال خودشان را دیده است، و گمان میکند که خیر، همه مسائل این بوده است که من دیدهام؛ دیگران این جور نبودهاند. همه بد دیدهاند، همه در حبس بودهاند، همه در زجر بودهاند.
و خدا خواست که با قدرت الهی این تحول پیدا بشود؛ تحول معجزهآسا. یک تحولی پیدا بشود که ما با هم برادروار اینجا جمع بشویم و درد دل کنیم. یک تحولی پیدا بشود که زن و مرد و بچه و بزرگ در مقابل توپ و تانک بایستند و بگویند دیگر مسلسل اثر ندارد! مسلسل میکشتشان؛ لکن قدرت روحی این طور شده بود که مشتشان را گره میکردند میگفتند اثر ندارد.
این تحول روحی که خدای تبارک و تعالی نصیب ملت ما کرد، و این تحول برای شما آقایان هم حاصل شد که متصل شدید به ملت، این تحول روحی از جانب خدا بود. خدا بود که ما را با هم دوست کرد، مجتمع کرد، و قلبهای ما را جوری کرد که دیگر نترسیم از آن هیاهو، و نتوانند آنها به ما دیگر تحمیل کنند. این نعمت بزرگی که الآن برای ما حاصل شده است؛ و به طور معجزه حاصل شده است؛ یعنی تمام حساب حسابگرها غلط درآمد. همه حسابگرها این جور حساب میکردند که یک قدرت بزرگ، و چند قدرت بزرگتر دنبال او، نمیشود که این به هم بخورد. این یک مطلبی بود که همه عالم روی حسابهایشان این جور بود. حسابهای مادیگری این طور بود. آنها از اراده خدا بیخبر بودند؛ که اراده خدا طوری میکند که یک ملت ضعیفی که هیچ دستش نیست قیام میکند، فریاد میکند و اللَّه اکبر میگوید، کم کم قشرها به او متصل میشوند، رودخانههای عظیم [پیوسته] به آن متصل میشود، ارتش به آن متصل میشود- عرض بکنم- ژاندارمری به آن متصل میشود، شهربانی به آن متصل میشود. یک اجتماع مرکب از این [قشر] هایی که با هم همه بد بودند، همه با هم خوب شدند؛ و ارتش برای ملت، ملت برای ارتش، و همه برای اسلام. این کاری بود که خدا کرد؛ معجزهای بود که خدای تبارک و تعالی انجام داد. و ما باید این معجزه را حفظش کنیم، این وحدت کلمه را حفظ کنیم.
شما غصه نخورید که تا حالا کار برای شماها نشده است؛ کار برای ما هم نشده است تا حالا، کار برای اینها هم تا حالا نشده است. میشود ان شاء اللَّه؛ یک قدری صبر کنید شماها. آن قدری که الآن شما مطلع هستید، پنجاه و چند سال به زیر این چکمهها صبر کردید، همه جور فشاری [دیدید]. من میدانم به شما ایلات چه فشاری آمد؛ من زیاد بیرابطه نیستم با ایلات. میدانم چه فشارهایی آمده بر شما، لکن پنجاه و چند سال به این مصیبتها صبر کردید؛ حالا بعد از انقلاب است. بعد انقلاب نابسامانی است، مشوّش بودن اوضاع است. این بیانصافها همه چیز ما را به هم زدند و رفتند. اقتصاد ما به هم خورده است ... دولت میخواهد، که به همه جا برسد و همراهی کند و آباد کند؛ لکن فرصت لازم دارد. الآن هم این ریشههای گندیده اینها این فرصت را نمیگذارند به دست دولت بیفتد. هر روز یک جایی، یک مفسده میکنند؛ هر روز یک جایی یک بساطی درست میکنند که نگذارند کشاورزی بشود، نگذارند کارخانهها راه بیفتد، نگذارند مدارس راه بیفتد. اینها بتدریج باید بشود، و شما دعا کنید که ان شاء اللَّه آرامش پیدا بشود، و جمهوری اسلام، به آن طوری که ماها میخواهیم، به آن طوری که خدای تبارک و تعالی فرموده است، آن طور پیاده بشود، همه اقشار برایشان خوب خواهد شد؛ سعادت دنیا و آخرت همه است.
من از خدای تبارک و تعالی سعادت و سلامت و عزت همه شما را، شما افسرها، شما درجه دارها و سربازهای اسلام، که همه ما با هم الآن سرباز هستیم و سرباز اسلام هستیم، سعادت همه شما را از خدای تبارک و تعالی مسألت میکنم.» (صحیفه امام، ج7، ص: 225 ـ 230)
ـ سخنرانی در جمع دانشجویان؛ مواهب انقلاب- اعمال تروریستی (1358)
«حجرههای مدرسه فیضیه را شکستند؛ غارت کردند.[18] آن روز روزی بود که اجتماع در این مدرسه، بین جنود طاغوتی و شیطانی، و جنود الهی در حال مبارزه بود. طاغوت رفت، و امروز ما- گروههای مختلف- که هیچ گاه با هم جمع نمیشدیم و امکان اجتماع به ما نمیدادند، در این مکان مقدس، مجتمع شدیم. سربازان محترم شیراز از پادگانهای خود به اینجا آمدهاند؛ با دانشجویان، با سایر اقشار، با روحانیون، با بانوان و زنهای محترم؛ همه با هم مجتمع. این فرصتی است که نهضت به ما داد. این منتی است که اسلام بر ما نهاده که همه قشرها با هم در یک مکان، مجتمع. در زمان طاغوت قشرها با هم مختلف بودند؛ اگر مجتمع میشدیم، اجتماع به مبارزه بود. در خیابانها با مبارزه مجتمع میشدند؛ برای خونریزی میآمدند. نهضت مقدس اسلامی به برکت اسلام، سربازان محترم را در کنار ما نشاند؛ فرهنگیان را با آنها مجتمع کرد؛ بانوان را با آنها در یک مکان مجتمع کرد. این منتی است که ما از خدای تبارک و تعالی باید بکشیم.
برکات این نهضت زیاد بود؛ بزرگترین برکات، شکستن سد بزرگ رژیم شاهنشاهی و راندن دزدها و چپاولگران از مملکت و قطع ایادی شرک و نفاق و قطع ایادی چپاولگران و نفتخواران [بود]. اینها برکاتی بود که به ما تا کنون رسیده است. آزادی، بزرگترین موهبت الهی که الآن ملت ما از آن برخوردار است. آزادانه شما اینجا آمدهاید؛ دیروز نمیتوانستید.
تذکر دادید که ما در محبس بودیم. پادگانها محبس بود، ایران محبس بود؛ ایران محبس 35 میلیون جمعیت بود! ما در مدرسهها محبوس بودیم، شما در پادگانها، بازاریها در بازار، اداریها در اداره؛ همه محبوس بودید. امروز خدای تبارک و تعالی به ما منت گذاشت و آزادی را نصیب ما کرد که همه آزادانه در اینجا مجتمع هستیم، و مسائل خودمان را طرح میکنیم. ما از این به بعد احتیاج به این اجتماعات داریم.
نهضت ما به آخر نرسیده است. ما در بین راه هستیم. ما تا کنون موانع را به مقدار بزرگی از راه برداشتیم؛ و ان شاء اللَّه این ریشههای گندیده را هم از بن در میآوریم. این نوکرهای چپ و راست- این انگلها، این چپاولگران و معاونین چپاولگران- بدانند این حرکات مذبوحانه را نمیتوانند ادامه دهند. با ترور شخص میدان برای آنها باز نخواهد شد. ملت ما همه مبارزند، ملت ما همه سربازند؛ زن و مردِ ملت ما سربازند. این انگلهای جامعه، اینها که میخواهند نفت ما را باز به جیب امریکا بریزند، اینها که یا چپگرا یا راستگرا هستند- اینها- باید بدانند که گذشتْ آن زمان! دیگر نمیتوانند اعاده بدهند آن رژیم یا نظیر آن رژیم را. به جای خود بنشینید! مثل خفاش از سوراخها بیرون نیایید! ترور برای شما فایده ندارد. جوانان ما همه برای شهادت حاضرند. مرد و زن ما برای شهادت حاضرند.
برادران من! ما راه را تا بین راه آمدهایم و باید به آخر برسانیم. باید این نهضت را حفظ کنید. شما باید این آتش روشن را روشنتر کنید. اگر خدای نخواسته لطمهای به این نهضت وارد بشود، تا آخر اسارت است؛ و نخواهد شد. این نهضت به ثمر خواهد رسید. و حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی- که حافظ همه سعادتهاست و حافظ استقلال مملکت ما و حافظ آزادی ملت ماست- برقرار خواهد شد. خداوند تمام شما را، همه مردان و زنان را، سربازان و دانشجویان را سلامت و سعادت و عزت، عنایت فرماید. خداوند این نهضت را افروخته تر کند. خداوند دست جنایتکاران را قطع کند.» (صحیفه امام، ج7، ص: 231 ـ 232)
ـ بیانات پیرامون برگزاری مرحله دوم انتخابات مجلس شورای اسلامی (1359)
«مبارک کند ان شاء اللَّه. مبارک آن روزی است که ایران از سلطه اجانب مستخلص بشود، و مجلس شورای اسلامی به وظایف خطیر خود عمل کند، و ایران استقلال پیدا کند و همه دشمنان ایران ذلیل و نابود شوند و مسلمین همه با هم پیوند کنند. خداوند همه دوستان، همه مسلمانان را موفق و مؤید کند.[19]» (صحیفه امام، ج12، ص: 280)
ـ نامه به رئیس دیوان عالی کشور؛ رسیدگی به پرونده غارتگران بیت المال (1368)
[... با سلام و تحیات خالصانه و اظهار تشکر از اعتمادی که نسبت به این جانبان ابراز فرمودهاید معروض میدارد، در اجرای فرمان مبارک مورخ 6/ 2/ 68 آن حضرت نسبت به اموالی که در اختیار ولی فقیه است حسب اظهار نظر مطلعین، پروندههای زیادی در رابطه با موضوع حکم حضرت عالی مربوط به غارتگران بیت المال و وابستگان به رژیم طاغوت در محاکم وجود دارد که صرف نظر از مشکلات دست و پاگیر رسیدگی عادی به آنها چندین سال به طول میانجامد و این امر موجب اضرار بیت المال و حقوق محرومین و مستضعفین جامعه میشود. علی هذا از محضرتان استدعا میشود در صورت صوابدید جهت پیشرفت امور و ضایع نشدن حق فقرا و مستمندان به مسئولین قضایی مربوطه دستور فرمایید تا بدین پروندهها خارج از ضوابط دست و پاگیر حاکم بر دادگاهها طبق موازین شرع انور رسیدگی شود و فردی را برای این کار انتخاب نمایند. و از آنجا که جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای نیرّی فردی وارسته، قاطع و مورد توجه حضرت عالی است و نیز مورد توجه قضای کشور است برای مسئولیت این امر پیشنهاد میشود. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. مهدی کروبی- حسن صانعی].
بسمه تعالی
جناب مستطاب حجت الاسلام آقای موسوی اردبیلی- دامت افاضاته
با سلام و دعا. این کار مربوط به جنابعالی است. ان شاء اللَّه اقدام مینمایید. من با پیشنهاد آقایان: کروبی و صانعی و انتخاب آقای نیّری برای این کار موافقم. البته با اختیاراتی که خود بتواند تصمیم لازم را بگیرد. ان شاء اللَّه موفق و مؤید باشید. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج21، ص: 384)
ـ نامه به آقای احمد احمدی؛ اداره مدرسه دار الشفای قم توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی (1368)
«[بسمه تعالی. محضر مبارک رهبر کبیر انقلاب، حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- جعلت فداه
با تقدیم شایسته ترین تحیت، به استحضار خاطر شریف میرساند که با توجه به ضرورت تدریس معارف دینی در دانشگاهها و نارساییهای کنونی از سال گذشته قریب نود نفر از طلاب حوزه علمیه قم که دو سال درس خارج خواندهاند گزینش شدهاند تا با گذراندن برنامه مخصوص پس از سه سال به تدریس دروس معارف دینی در دانشگاهها بپردازند و هم اکنون قریب یک سال تحصیلی از این برنامه را در مدرسه دار الشفای قم گذراندهاند و قرار است در آینده هم گرفتن طلاب تا رفع نیاز ادامه یابد.
قسمت عمده کار اجرایی و درسی و برنامه هم زیر نظر این جانب انجام میگیرد، از محضر مبارک تقاضا میشود با توجه به موقعیت کنونی، تکلیف این بخش را معلوم فرمایید.
دکتر احمد احمدی- عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی].
بسمه تعالی
جناب حجت الاسلام آقای احمدی- دامت افاضاته
از این پس مدرسه دار الشفای قم در صورت توافق شورای مدیریت حوزه علمیه قم زیر نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی اداره گردد، و در صورت توافق حق لغو با شورای مدیریت قم میباشد. ان شاء اللَّه موفق باشید. و السلام علیکم.» (صحیفه امام، ج21، ص: 385 ـ 386)
[1] - آقای محمد نجفی خراسانی( آقازاده).
[4] - اشاره به شعار معروف«
توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد
|
|
حتی اگر شب و روز بر ما گلوله بارد
|
|
|
|
».
[5] - اشاره به گروهکهایی مانند فرقان و مجاهدین خلق.
[10] - آقای ولی اللَّه قرنی، اولین رئیس ستاد ارتش جمهوری اسلامی که به دست گروهک« فرقان» به شهادت رسید.
[12] - دومین جنگ بزرگی که پیامبر( ص) در آن شرکت کردند.
[14] دومین جنگی که پیامبر( ص) در آن شرکت داشتند
[17] - یکی از مدارس علمیه در قم.
[18] - اشاره به یورش کماندوهای شاه به مدرسه فیضیه قم در 2 فروردین 1342.
[19] - امام خمینی در حالی که آقای سید احمد خمینی و اعضای دفتر، ایشان را همراهی میکردند در محل اخذ رأی حضور یافتند. و پس از انداختن رأی خود به صندوق سیار 110 بیانات کوتاه فوق را ایراد فرمودند