امروز با امام: یازدهم اردیبهشت
ـ بیانات خطاب به آقای علی نخعی؛ ردّ سازش با دولت عَلَم (1342)
«... اما معممینی را که فرمودید دورنگ هستند، دانه دانه آنها را، از محرابی و منبری و روضه خوان و واعظهای شهیرشان را اخیراً شناختهایم که مزدهای هنگفتی هم از دولت دریافت میکنند ....
درباره آقای کمالوند[1] هم، ما ایشان را اعزام نکرده بودیم؛ بلکه آقای کمالوند را دولت طلبیده بوده است؛ و تلفنی از ما استجازه کردند که در سر راه، اول به قم بیایند. در جوابشان عرض کردم مطلقاً راضی به آمدنشان نیستم و مادامی که این دولت عَلم مصدر کار است، داخل هیچ قسم مذاکره صلح و مصالحهای نخواهیم شد؛ زیرا این دولت به ترتیبی با اهل علم معامله کرده است، که تماس سران حوزه علمیه همراه او انتحار روحانیت است؛ و تا آنجا که اختیار روحانیت با ماست، تن به چنین صلح و اصلاحی نخواهیم داد؛ و دلیلی هم محض اصلاح حاضر نمیبینیم. مگر ما چه کرده بودیم که مستحق قلع و قمع علیل النفسهایی امثال ایشان باشیم؟ ما موقعی که یقین پیدا کردیم که محافل لا مذهب بهاییهای یهودی الاصل ایران و امریکا اراده دارند درخواست تساوی حقوق زن و مرد را آلت تجاوز به حریم مذهب رسمی این مملکت قرار دهند، و دین اسلام را که موجب بقای استقلال ظاهری این ملک و ملت است، تضعیف کنند؛ دوستانه نامههایی از برای این دولت نوشتیم که مواظب باشند. دولتهای همسایه همواره روابطشان نسبت به شما این طور روشن نمیماند، و دو دفعه امکان دارد درصدد دست درازی به این ملک برآیند. در صورتی که ایمان و اعتقاد مردم به قرآن و قانون اساسی سالم مانده باشد، در برابر اجانب به مراتب بیشتر از ارتش شما ایستادگی میکنند؛ و دین ما و دولت شما محافظت میشود. و درخواست کردیم که مجملًا از زمزمه موهون نمایندگی نسوان- که نقض ظواهر قرآن میباشد- دست بردارند. دفعه اول اظهار کردند که دست برداشتهاند؛ در حالی که یکی دو ماه بعد درک کردیم که میخواهند در رفراندم، مقصود دشمنان نوامیس اسلام را به نام اصلاح قانون انتخابات تجدید کنند؛ دچار رعشه شدیدی شده، همراه اهل بصیرت، تبادل نظر کردیم. ما بین آنها اشخاصی صلاح را خاموشی دانسته، و تذکر دادند: دیگر وظیفه ما انجام شده است؛ هر گاه اعلام مخالفت کنیم موجودیت حوزه علمیه قم به مخاطره میافتد. دقت کردم، دیدم مطلب بعکس استنباط طبقه احتیاطْکار است. تشکیل این حوزه و حوزههای مشهد و کربلا و نجف و مصر- روی هم رفته- تعلیم و تعلم مباحث حلال و حرام دیانتی است، که به متعلم ما اجازه نمیدهد دستگاه، اصل آن دین را نابود کند؛ و در صورت اضمحلال اصل، بقای فرع، عموماً معنا ندارد. درک خودم را- محض طلاب- بیان کردم و مصمم شدم مثل حضرت سید الشهداء از برای حفظ اصل دین، با ایادی دولت ظلم مبارزه کنم، و ما دام که مأمورین آنها از زور و ظلم و ملاعبه با احکام الهی دست برندارند، من نیز از مجاهده دست برنمیدارم. مثل اینکه اخیراً اطلاع یافتهام وزیر دادگستری این دولت معلوم الحال، لایحهای تنظیم میکند که مردهای غیر مسلمان و نیز زنهای حقوقدان، حق قضاوت در مملکت اسلامی ایران را داشته باشند. در فکر افتادم متقابلًا اعلامیهای انتشار بدهم که مباینت طرح او را با اسلام متذکر شوم[2] ... نخیر، فقط تبلیغ بکنید. ایام ماه محرّم، موقع مناسبی، به جهت تبلیغ است. تصمیم دارم مکاتیبی برای اهل منبر و وعاظ خوزستان و شیراز و لرستان و تبریز و یزد بنویسم؛ و متکلمینی هم بفرستم، ماه محرّم مردم را مستبصر و روشن کنند. در تهران هم شما آقایان، نکات تاریک کارهای ظَلَمه را در منبرها تبلیغ بفرمایید. دعای خیر ما، بدرقه راه شما خواهد بود ...» (صحیفه امام، ج1، ص: 192 ـ 194)
ـ پیام رادیو تلویزیونی به ملت ایران؛ شأن کار و کارگر و سازندگی کشور (1358)
«اختصاص یک روز به کارگران شاید به لحاظ تشریفات و تعظیم باشد و الّا هر روز روز کارگری است و کارگران است بلکه عالم از کار و کارگر تشکیل شده است. اینکه ما یک روز اختصاص بدهیم به کارگر، مثل این است که یک روز را اختصاص بدهیم به نور، یک روز را اختصاص بدهیم به خورشید. هر روز نور هست و روز نور است، هر روزْ روز خورشید است؛ لکن شاید این برای یک تشریفات و تعظیمی باشد، از این جهت مضایقه نیست، لکن اگر واقع بینی باشد، کار و کارگر در تمام عوالم ما قبل طبیعت و عالم طبیعت و عوالم ما بعد الطبیعه، کار و کارگر همه جاست و تمام موجودات عالم، چه موجودات قبل از طبیعت باشد و چه موجودات طبیعی باشد و چه موجودات بعد از طبیعت، همه از کارگر پیدا شده است، و کارْ نظیر «وجود» است که در همه شئون عالم دخالت دارد.
عالم موجود شده است از فعالیت خدا، اجزای عالم موجود شده است از فعالیتهایی که بعضِ موجودات دارند. هیچ موجودی را شما نمیتوانید سراغ کنید الّا اینکه کارگر و کار در او موجود است و خودش کار است. کارگرها هم کارند، از کار پیدا شدهاند.
ذرات موجودات در عالم- در عالم طبیعت- فعال هستند برای ایجاد همه موجوداتی که در این عالم است؛ حتی جمادات، حتی اشجار، همه زندهاند، همه کارگرند کار احاطه دارد بر همه عوالم. از اول با کار عالم موجود شده است و کارگر مبدأ همه موجودات است. حق تعالی مبدأ کارگری است و کارگر است، فعال است. موجودات عالم غیب [که] با فعالیت غیبی تحقق پیدا کردهاند، کارگرند. موجودات عالم طبیعت- هر جا که شما ملاحظه کنید، هر قشری از اقشار را که ملاحظه کنید، چه موجوداتی که به نظر ما در پست ترین مراتب وجودند مثل معادن و زمینها و جمادات و چه آنهایی که بعد از این مرتبه موجودند مثل نباتات، اشجار و چه آنهایی که بعد از اینها موجودند مثل حیوانات و چه آن که ما فوق اینهاست مثل انسان- همه جلوه کارند و همه کارگر. کارگرها اینها را درست کردهاند. کارگری بر همه موجودات احاطه دارد.
عالم ما بعد الطبیعه- در جنت و نار- هم از کار و کارگری پیدا شده است. بهشت و دوزخ از کار انسان پیدا شده است. در کار انسان است که یا عمل صالح است یا کار خوب است که مبدأ تحقق بهشت است یا اعمال غیر صالح و فاسد است که مبدأ دوزخ است. نباید ما اختصاص بدهیم یک روزی را به کارگر به اعتبار اینکه این روز حظّ کارگر، همین روز است. بله، مانع ندارد که یک روزی را ما انتخاب کنیم برای کارگر که بفهمانیم به عالم که کار و کارگری است که همه چیز از اوست.
کار مثلِ جلوه حق تعالی میماند که در تمام موجودات سرایت کرده است. همه موجودات، کار در آنها هست و با کار درست شدهاند. همه ذرات وجود کارگرند حتی ذرات اتمی که در این عالم طبیعت هست، اینها کارگر هستند با هوشیاری. همه ذرات عالم فعالند و هوشیارند لکن ما گمان میکنیم که هوشیار نیستند: وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ[3]؛ همه مُسَبِّح حقند، همه کارگران حق هستند، همه مطیع حق تعالی هستند؛ و کار در همه جا هست و عالمْ سرتاسر «روز کارگر» است نه یک روزْ روز کارگری است، سرتاسر عالم روز کارگر است، سرتاسر عالَم کارگر است و سرتاسر عالم کار است؛ یعنی ذرات وجودی که انسان را و دیگر حیوانات را- به ارادة اللَّه تعالی- موجود میکنند کارگرند و انسانْ کار است، اثر کار آنهاست. تمام این موجوداتی که در عالم ملاحظه میکنید اثر کار فعالانه جنود الهی است؛ جند اللَّه، همه کارگر هستند. خدای تبارک و تعالی مبدأ کار است.
ما این روز را بزرگ میشماریم از برای اینکه قرار دادهاند این روز را برای کارگر. کارگر در اسلام، وقتی که در محیط محدودتری ملاحظه کنیم یعنی در این موجود پایین، در این زمین، در این ستاره کوچک که در مقابل عالمْ قَدْرِ محسوسی ندارد، در مقابل عالم ماده قدر محسوسی ندارد، یعنی عالم ماده پهناور است به قدری که تا کنون آنچه بشر فهمیده است و کم فهمیده است، آن طور که گفته میشود بعضی ستارهها هست که نور او به ما با شش بیلیون یعنی شش میلیارد سال نور [ی] به ما میرسد، و این آن چیزی است که تا کنون گفته میشود کشف شده است و آن طرف را و ما بعد او را، خدای تبارک و تعالی میداند. این زمین در مقابل یک همچو سطح بزرگ، یک چیز ناچیزی است بلکه خورشید ما و تمام عائله خورشید ما در مقابل عالمْ ذره غیر محسوسی است و تمام عالم در مقابل عالم ما وراء الطبیعه ذره غیر محسوسی است. تمام عالم ماده مثل یک نقطه میماند در مقابل عالم ما ورای طبیعت؛ و تمام عالم ما ورای طبیعت، چه ما قبل الطبیعه و چه ما بعد الطبیعه در مقابل ارادة اللَّه قَدْرِ محسوسی ندارد.
الآن که ما بحث داریم راجع به این ستاره کوچک و راجع به این ستارهای که اصلًا قدر محسوسی در عالم ندارد و بحث داریم و راجع به کارگر- به آن طوری که دیگران فهمیدهاند- صحبت داریم، لا بد باید افق بحث را کوتاه کرد و نزدیک به فهم کرد. این کارگرهای ما اشخاصی هستند که مدیر جامعه انسانیت هستند. اداره امور مملکتها، اداره امور کشورها به دست اینهاست؛ به دست کشاورزان، به دست کارگران کارخانهها و دهقانان و کشاورزان. اینها هستند که اداره میکنند مملکتها را، اداره میکنند کشورها را؛ و از این جهت مدیر این عالم، عالم طبیعت، یعنی در این نجمه کوچک، در این زمین که یک ستاره کوچک است، اداره امور این زمین به دست کارگران است و دست اینهاست که اداره میکند و زنده میکند این عالم را، زنده میکند کشور را. بنا بر این اینها عهده دار امر بزرگی هستند، احترام زیاد دارند لکن مسئولیت زیاد. هر کس بیشتر در عالم احترام دارد، پیش خدای تبارک و تعالی احترام دارد و بیشتر منشأ اثر است، مسئولیت او بیشتر است. کارگران ما، چه طبقه دهقان و چه طبقه کارگران سایر کارخانهها و سایر جاها، تمام اعمالی که، تمام چیزهایی که در کشور هست، برکاتی که در کشور هست مرهون وجود آنهاست و لهذا آنها بر همه مقدمند. لکن چیزهایی که به عهده آنهاست، مسئولیتهایی که به عهده آنهاست از همه مسئولیتها بالاتر است.
اگر کشوری رو به رشد برود، با دست شما کارگران عزیز رو به رشد میرود و اگر کشوری رو به انحطاط برود، باز هم با شماست که رو به انحطاط میرود؛ با کار نکردن یا کم کار کردن یا علاقه به کار نداشتن است که رو به انحطاط میرود. کشور امروز از شماست، از کارگران است، کشور مال شماست. کشور، دیگر اجانب در آن دخالت ندارند، دیگر اختناقها نیست، دیگر فشارها نیست، دیگر چپاولیها نیست. امروز کشور مال شماست و شما مسئولیت او را مستقیم دارید. اگر در این مسئولیت کوشش نکنید، اگر در این امری که به عهده شماست کوشش نکنید و آن دَیْنی که بر کشور خودتان، بر اسلام دارید ادا نکنید شما مسئول هستید. و چنانچه کوشش کنید و چرخهای مملکت را به راه بیندازید، شما پیش خدای تبارک و تعالی بسیار ارجمند هستید. اسلام برای شما ارج زیاد قائل است، اسلام شما را خُزّان زمین میداند، شما خزانه دار زمین هستید که زمین را شما باید آباد کنید و از شماست که آباد کنید و برای خود شماست که آباد کنید. باید این مسئولیت را آن طور که میدانید، آن طور که میخواهید، این مسئولیت را به عهده بگیرید و گوش به حرف کسانی که میخواهند نگذارند که این چرخها به راه بیفتد ندهید. آنها به شما علاقه ندارند؛ اسلام عزیز است که برای شما ارج قائل است و برای شما حق قائل است و حقوق شما را به شما رد خواهد کرد. بگذارید اسلام تحقق پیدا بکند، بگذارید ریشههای گندیده استبداد و استعمار فرو بریزد، کنده بشود، بگذارید اشخاصی که میخواهند برای دیگران کار بکنند فلج بشوند...» (صحیفه امام، ج7، ص: 171 ـ 176)
ـ نامه به آقای روحانی و ابراز تأثر از حوادث پیش آمده (1358)
«خدمت جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای روحانی- دامت افاضاته
مرقوم شریف واصل و موجب تأثر شد. این جانب با این حال که دارم از مطالبْ کمتر مستحضر میشوم و گاهی مسائلی که پیش میآید موجب تأثر است. راجع به هجرت خودتان، گمان میکنم که انسان باید در مقابل حوادث که در این نحو مواضع پیش میآید شکیبا باشد و پست خود را خالی نکند. امید است ان شاء اللَّه تعالی مسائل به طور دلخواه حل شود. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج7، ص: 177)
ـ پیام به ملت ایران؛ شخصیت و منزلت علمی آقای مرتضی مطهری (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
انا للَّه و انا إلیه راجعون
این جانب به اسلام و اولیای عظیم الشأن آن و به ملت اسلام و خصوص ملت مبارز ایران ضایعه أسفانگیز شهید بزرگوار و متفکر و فیلسوف و فقیه عالیمقام مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی مطهری- قدس سره- را تسلیت و تبریک عرض میکنم. تسلیت در شهادت شخصیتی که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرد و با کجرویها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد، تسلیت در شهادت مردی که در اسلامشناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود. من فرزند بسیار عزیزی را از دست دادم و در سوگ او نشستم که از شخصیتهایی بود که حاصل عمرم محسوب میشد. در اسلام عزیز با شهادت این فرزند برومند و عالِم جاودان ثُلمهای وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست. و تبریک در داشتن این شخصیتهای فداکار که در زندگی و پس از آن با جلوه خود نورافشانی کرده و میکنند. من در تربیت چنین فرزندانی که با شعاع فروزان خود مردگان را حیات میبخشند و به ظلمتها نور میافشانند، به اسلام بزرگ، مربی انسانها و به امت اسلامی تبریک میگویم. من گرچه فرزند عزیزی را که پاره تنم بود از دست دادم لکن مفتخرم که چنین فرزندان فداکاری در اسلام وجود داشت و دارد. مطهری که در طهارت روح و قوّت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود، رفت و به ملأ اعلی پیوست، لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامی و علمی و فلسفیاش نمیرود.
تروریستها نمیتوانند شخصیت انسانی مردان اسلام را ترور کنند. آنان بدانند که به خواست خدای توانا ملت ما با رفتن اشخاص بزرگ در مبارزه علیه فساد و استبداد و استعمار مصممتر میشوند. ملت ما راه خود را یافته و در قطع ریشههای گندیده رژیم سابق و طرفداران منحوس آن از پای نمینشیند. اسلام عزیز با فداکاری و فدایی دادن عزیزان رشد نمود. برنامه اسلام از عصر وحی تا کنون بر شهادت توأم با شهامت بوده. قتال در راه خدا و راه مستضعفین در رأس برنامههای اسلام است. ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ.[4]
اینان که شکست و مرگ خود را لمس نموده و با این رفتار غیر انسانی میخواهند انتقام بگیرند یا به خیال خام خود مجاهدین در اسلام را بترسانند، بد گمان کردهاند. از هر موی شهیدی از ما و از هر قطره خونی که به زمین میریزد، انسانهای مصمم و مبارزی به وجود میآید. شما مگر تمام افراد ملت شجاع را ترور کنید و الّا ترور فرد هر چه بزرگ باشد، برای اعاده چپاولگری سودی ندارد. ملتی که با اعتماد به خدای بزرگ و برای احیای اسلام بپاخاسته با این تلاشهای مذبوحانه عقبگرد نمیکند. ما برای فداکاری حاضر و برای شهادت در راه خدا مهیا هستیم.
این جانب روز پنجشنبه سیزده اردیبهشت 58 را برای بزرگداشت شخصیتی فداکار و مجاهد در راه اسلام و ملت، عزای عمومی اعلام میکنم و خودم در مدرسه فیضیه روز پنجشنبه و جمعه به سوگ مینشینم. از خداوند متعال برای آن فرزند عزیز اسلام رحمت و غفران و برای اسلام عزیز عظمت و عزت مسألت مینمایم. سلام بر شهدای راه حق و آزادی. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج7، ص: 178 ـ 179)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور بنگلادش؛ تبریک پیروزی انقلاب (1358)
«حضرت ضیاء الرحمن، رئیس جمهوری مردم بنگلادش
پیام محبتآمیز شما در مورد پیروزی ملت شریف ایران و برقراری جمهوری اسلامی در کشور عزیز ایران موجب تشکر گردید. سعادت و موفقیت ملت همکیش بنگلادش را از خدای تعالی خواستارم. و امید است جمهوری اسلامی ما که بر اساس اتحاد و اتفاق ملتهای مسلمان جهان پایه گذاری شده، نقش مؤثری در پیشبرد اهداف عالیه اسلام و عظمت مسلمانان جهان داشته باشد. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج7، ص: 180)
ـ تلگراف تشکر به آقای مرعشی نجفی؛ پاسخ تلگراف تسلیت (1359)
«بسمه تعالی
قم- حضرت آیت اللَّه آقای حاج سید شهاب الدین مرعشی نجفی- دامت برکاته
تلگراف تسلیت جنابعالی واصل گردید. از اظهار تفقدی که نمودهاید متشکرم. ادامه توفیقات آن حضرت را از خدای تعالی مسألت دارم. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج12، ص: 266)
ـ سخنرانی در جمع مسئولان وزارت کار و کارگران؛ اهمیت کار و کارگر (1361)
من این روز مبارک کارگر را بر شما و همه کارگرانی که در طول تاریخ رفتهاند و خواهند آمد، تبریک عرض میکنم. مبارک باد بر شما قشر عزیزِ عامل ارزشهای بزرگ انسانی! و مبارک باد بر شما و بر همه ملت ما این روز مبارک! که بحمد اللَّه امروز کشور ما طوری است که روز کارگر، روز همه است و روز ارتش روز همه است و روز زن، روز همه است و همه با هم منسجماند و یک واحد الهی را متحقق کردهاند. آن وحدتی را که خدای تبارک و تعالی امر فرمودهاند،[5] بحمد اللَّه، در قشرهای ملت مسلمان ایران متحقق شده است و اگر یک اقلیت ناچیزی هم باشد، در این اکثریت مستهلک است. من نمیدانم که راجع به کار و کارگر از چه بعدی با شما سخن بگویم. همه ابعادش [را] که در ذهن من است یا بیشترش در ذهن من است، نمیتوانم در یک جلسه محدود عرض کنم. ناچارم که بعض از ابعادش را در اینجا خدمت شما عزیزان عرض کنم و مطالبی را که عرض میکنم، شما به وجدان خودتان عرضه کنید و اگر پذیرفتید، من متشکر میشوم. و من میخواهم که با وجدان پاک خودتان ارزیابی کنید و بدانید که شما چه وضعی در کشورتان دارید و کارگران چه وضعی در کشورهای دیگر دارند.
من یک جهت نازل کارگری را ابتداءً عرضه میکنم و آن این است که شما توجه کنید به گروه کارگران، اعم از شما کارگرانی که در کارخانهها و در صنعتها هستید و زحمت میکشید و آن گروههایی که در مزارع زحمت میکشند و بالاخره گروه فعال زحمتکش، که امروز روز شماست و البته روز همه است. شما یک توجهی به این مطلب بکنید که این گروههای کارگر نشاط خودشان [را] و جهات همان مادیت را؛ شما ملاحظه کنید، ببینید که این گروه کارگر از سلامت بدن و از سلامت روح بیشتر برخوردارند یا آن گروههایی که- اصطلاح- کارفرما هستند؟ و آن سرمایهدارهایی که کار نمیکنند و کنار نشستهاند و با بیکاری عمر خودشان را میگذرانند؟ شما به وجدان خودتان رجوع کنید. اگر یک همچو مجلسی که الآن نمونهای از کارگر است- که بحمد اللَّه امروز اینجا تشریف آوردند- اگر این مجلس در کنارش یک مجلس دیگری بود از سرمایه دارها و بیکارها و آنهایی که نشستهاند خانه و میخورند و میخوابند، اگر یک کسی از خارج بیاید و چهرههای شما را ببیند، بازوان شما را ببیند، سینههای فراخ شما را ببیند، بشاشت چهرههای شما را ببیند و آهنگ صوتهای شما را بشنود و بعد نظر بکند به آن مجلسی که آن عده کار فرما و سرمایهدار و بیکار و هرزه گرد نشستهاند، میبیند که اینها یک جوانهای سالم، سرنشاط [هستند] و آنها یا چرت میزنند و یا خمیازه میکشند و یا از درد دل و پهلو و سر خودشان مینالند. و این، برای این است که کسانی که کارگر نیستند- به آن معنای عامش- اینها این طور نیست که شما گمان کنید یک روزگار خوشی دارند. شما توجه به این معنا شاید بسیاریتان نداشته باشند که روزگار تلخی که بر سرمایه دارها و کارفرماها و دارای کذا و کذاها، خانها و فئودالها و امثال اینها میگذرد، آن روزهای سخت چقدر برای آنها ناگواری دارد و یک روز شما به یک عمر آنها ارزش دارد. آنها برای خاطر بیکاری و پرخوری و خواب و هرزه روی پناه میبرند به تریاک، افیون، منقل و یا هروئین و یا مراکز فحشا؛ برای اینکه نمیتوانند تحمل آن چیزهایی [را] که در نفسشان میگذرد و آن ناراحتیهایی که دارند نمیتوانند [تحمل] بکنند. و من آن قدری که اطلاع دارم و در جوانی دیدم، اکثر این خانها و فئودالها به وافور پناه برده بودند، آنهایی که تدینشان دیگر خیلی نیست، آنها به مشروبات و به هروئین و به امثال این چیزها یا به مراکز فحشا و دنبال مراکز فحشا. آن طور زحمتهایی که دارد و آن طور مرضهایی که هست و آن طور گرفتاریهایی که هست، شما کارگرها بحمد اللَّه، ندیدید و امید است که نبینید.
شما قدر این کارگری را بدانید که این کارگری، هم مزاج شما را سالم نگه میدارد [و هم روح شما را.] و اگر چنانچه انسان بیکار بیفتد، آن فعالیتهایی که در بدنش و در سلولهای بدنش باید بشود، آنها هم از کار میافتد. و کسانی که فعالیت دارند. به اندازهای که فعالیت دارند، [سلولهای] آنها هم به کار میافتد و جبران میکنند نقیصهها را. و شما میبینید که در یک گروه زیاد از کارگرها یکی دو نفر را شاید پیدا بکنید که اینها مریض باشند و افسرده باشند. و اینها همه الحمد للَّه، سر حالاند و خیال میکنند که آنها آسودهاند. این، خیالی است که آنها میکنند، در صورتی که آنها، آن طبقه- به اصطلاح خودشان- بالا و به حسب واقع، پایین، آنها این قدر افسردگیها و گرفتاریها را دارند که به حساب نمیآید.
این یک مسئلهای است که باید شما خودتان بعد فکرش را بکنید و مطالعه کنید در بین خودتان. جوانهای خودتان را مقایسه کنید با آنهایی که بیکار میگذرانند و به هرزه دری و به هرزهگری عمر خودشان را میگذرانند، و آن ارزشی که شما دارید، شما برادران دارید و آن ارزشی که اسلام به شما داده است. از پیغمبر اکرم شنیدهاید که نقل شده است که کف دست یک کارگر را- یعنی، همان محلی که کار درش تأثیر کرده و پینه بسته- آنجا را بوسید و این، یک نشان ارزش است برای کارگر در طول تاریخ؛ پیغمبر اسلام، که اولین فرد انسانهاست و بزرگترین انسان کامل است، نسبت به کارگر آن طور تواضع بکند و کف دست او را که علامت کار است، ببوسد! این نکته دارد که کف دست را بوسیده، نه پشت دست را؛ کف دست آثار کار درش هست، میخواهد ارزش کار را به عالمیان اعلام کند، به مسلمین اعلام کند که ارزش کار این است که آنجایی که کارگر کار کرده است، در اثر کار یک نشانهای پیدا کرده است؛ من آنجا را میبوسم که ملتهای اسلامی و بشر ارزش این کارگر را بداند.
و من امروز عرض میکنم که کارگر امروز، با کارگر آن وقت بسیار فرق دارد. آن وقت در آن محیطی که رسول خدا- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- زندگی میفرمودند و سایر جاهایی که مردم دیگر هم زندگی میکردند، خصوصاً حجاز که پیغمبر اکرم تشریف داشتند، آنجا روابط با سایر کشورها، یا هیچ نبود یا اگر بود بسیار کم. و اگر چنانچه کمبودی برای یک شهر پیدا میشد، آن کمبود از شهرهای دیگر باید جبران بشود.
احتیاج به همان، هم کشورهای خودشان داشتند، و رفع نقیصه را اگر یک وقتی نمیتوانست در خود یک شهری بکند، از یک شهر دیگری انجام این کار را میداد. این وابستگیهایی که امروز در دنیا هست و این زندگی که محیط دنیا را و وضع دنیا را با سابق جدا کرده است و این طور روابط زیادی که امروز وقتی که شما اینجا یک صحبت بکنید، قبل از اینکه به- فرض کنید که- بیرون اینجا برسد، امریکا هم از آن مطلع میشود و وابستگیهایی که دنیا به هم دارد و وابستگیهایی که کشورها به کشورهای بزرگ سرمایه داری یا کمونیستی دارد، در زمان رسول خدا نبوده است. ارزش کار در آن وقت همین مقدار بوده است که خودِ کار شریف است و خودِ کار برای انسان و روحیات انسان مفید است. و کار، اثرش هم علاوه بر آنکه برای خود انسان و مزاج انسان مفید است و در روح انسان هم تأثیر دارد، برای یک شهری هم فایده دارد. اما دیگر مطرح نبود که اگر کار نکنم، وابسته به امریکا میشوم یا وابسته به شوروی؛ این مسأله آن وقت مطرح نبود.
امروز ارزش کار شما به همان اندازه است که دنیا پیشرفت کرده؛ همان معنایی که در دنیا، پیشرفتهایی که در دنیا شده است و اگر کارگر به آن طوری که باید کارکند، کار نکند، وابستگیهایی که در یک کشوری، در یک محیطی میشود، غیر از آن وابستگیهایی است که در سنین سابق، در قرون سابق بوده، در زمان رسول اللَّه بوده است. امروز شما با کار خودتان میتوانید که یک ارزشی ایجاد کنید که اصلش آن وقت مطرح نبوده است. با کار خودتان میتوانید که این وابستگیهایی که در طول تاریخ [بوده،] از آن وقتی که شرق و غرب به اینجا راه پیدا کردند و در طول سلطنت منحوس پهلوی پیدا کرده این کشور [از بین ببرید] که میدانید همه چیزهایش وابسته شده است و همه افرادش را اینها وابسته کرده بودند و همه گروهها را وابسته کرده بودند. امروز اگر شما کار بکنید و فعال در کار کردن باشید، ارزش [کار شما] این است که علاوه بر آن ارزشهای معنوی و مادی که برای شخص خود شما دارد، علاوه بر این، یک کشور را شما نجات میدهید از وابستگی. ما تا کی باید وابسته به امریکا، وابسته به شوروی باشیم؟! بالاخره باید یک امَد[6] داشته باشد. ما باید ادراک این معنا را بکنیم که ما که در هر جا کار میکنیم؛ در امر کشاورزی کار میکنیم، در امر صنعت و در کارخانهها کار میکنیم، باید خودمان به خودمان تلقین کنیم که ما مستقلیم و ما باید مستقل باشیم. و ما نباید دستمان را به دیگری دراز کنیم برای اموری که کشورمان محتاج است. ارزش کار شما امروز ارزش یک امری است که نمیشود مقایسهاش کرد با زمانهای سابق. رسول اللَّه در آن محیط، ممکن است- که توجه، لا بد توجه به همه محیطها داشته است- در آن محیط، دست کارگر را آن طور که نقل میکنند، کف دست کارگر و محل کار را بوسیده تا ارزش کار را در تاریخ عرضه کنند. و ما مفتخریم و شما و همه مفتخرند به اینکه یک همچو نشانی پیغمبر اکرم به شما داده.
یا در بعض روایات فرمودهاند که قطره عرقی که از بدن کارگر میآید مثل قطره خونی است که از شهدای در راه خدا بیاید. چقدر این ارزش دارد! آنهایی که الآن در جبههها جنگ میکنند و در جبهه بحمد اللَّه، پیروزمندانه جنگ میکنند و اخیراً هم پیروزی بزرگی به دست آوردهاند. و امید است پیروزی نهایی را به دست بیاورند ان شاء اللَّه، این چقدر ارزش دارد! عرق شما هم، که در کارخانهها میریزد، همان ارزش را دارد؛ برای اینکه، شما هم برای احیای یک کشور، برای وابسته نبودن یک کشور به خارج، برای استقلال کشور اسلامی زحمت میکشید، آنها هم برای دفاع از یک کشور اسلامی، دفاع از اسلام زحمت میکشند. آنها کارگرند مثل شما و شما مجاهدید مثل آنها و این یک نعمت بزرگی است که نصیب کارگرها در قشر وسیع و شما عزیزان [شده] که در کارخانهها و در مواردی که صنعت در آنجا حکمفرماست، کار میکنید.
و باید توجه کنید که نگذاشتند شما، آن اشخاصی که خائن بودند به این کشور، آن اشخاصی که وابستگی داشتند به کشورهای ابرقدرت، آنها کوشش کردند که شما نتوانید آن چیزهایی که کشورتان احتیاج دارد، بسازید. اگر نبود در طول تاریخ، در این سدههای آخری که خارجیها به اینجا راه پیدا کردند و نبود خیانتهایی که حکومتهای ما بر ما کردند، شما هم امروز، الآن از همان صنعتهای پیشرفته میتوانستید تحقق بدهید، و امروز هم باید در این فکر باشید. تا در این فکر نباشید، نمیتوانید کشور خودتان را و نسلهای آینده را نجات بدهید. باید به این فکر باشید که خودتان قادر بر این هستید که آن چیزهایی که در خارج درست میکنند و شما احتیاج به آن دارید و کشور شما احتیاج به آن دارد، خودتان درست کنید....
الآن اگر یک گرایش بکند این کشور اسلامی به یک طرف از اینها، برایش سرشار، همه کاری میکنند، لکن ارزش انسانی و ارزش اسلامی اقتضا میکند که به هیچ یک از آنها گرایش پیدا نکند. هر مملکتی که از آنها بخواهد استقلال داشته باشد، جدا بشود- مثل کشور ما- گرفتار آنها میشود. الآن کشور شما گرفتار این دو بلوک هستند؛ هر کدام به یک راهی، به یک طوری. و تمام این فسادهایی که واقع میشود در این کشور از این گروهکهای فاسد و تمام تبلیغاتی که خود این گروهها در خارج میکنند، اینها همه برای خاطر این است که دستور از آنها گرفتهاند آن روزی که کشور ایران- خدای نخواسته و خدا نیاورد آن روز را- گرایش پیدا کند به امریکا، خواهید دید که تمام اینهایی که در پاریس جمع شدهاند و اسباب زحمت ایرانیها را خیال میکنند میتوانند فراهم کنند، همه قلمهایشان بر میگردد و ثناگو میشود. از این طرف هم همین طور.
ما میخواهیم مستقل باشیم. ما میخواهیم که- امریکا در طول زمان، قبلًا انگلستان و بعد امریکا، در طول سلطنت این دو مرد فاسد[7] [چنان] به سرما آمده است [که] تمام ارزشهای انسانی را میخواستند از ما بگیرند و جوانهای ما را به فساد بکشند و جوانهای ما را به مراکز فساد بکشند، و انسانیت را از آنها بگیرند اینها- میخواهیم ما که دیگر تحت آن سلطه نباشیم و خودمان یک انسان مستقل باشیم. شما کوشش کنید. صلاح و فساد این کشور امروز به دست خود ملت است. شماها هم یک عضو بسیار مهمی در این کشور هستید و [عضو] بسیار مؤثری برای رفع وابستگی کشورتان به خارج. کشاورزان هم یک عضو بزرگ این کشورند برای رفع وابستگی این کشور به خارج. شما دو بازوی بزرگ این کشور کوشش کنید که ما در کشاورزی محتاج به اینکه به دیگران مراجعه کنیم و از دیگر جاها بیاوریم، نباشیم و در امور صنعتی هم نباشیم. و بدانید که از حالا که شروع کنید، میتوانید این عمل را بکنید، منتها کشاورزها زودتر میرسند به آنجا و شما یک قدری دیرتر، منتها ارزش عمل شما بسیار زیاد است و کارهای شما فنی است. خیال نکنید که فقط آنها میتوانند که این کارها را بکنند، آن طوری که تبلیغاتشان تا کنون در گوش ما خوانده شده است که ما باید وابسته باشیم. ما نباید وابسته باشیم؛ ما باید مستقل باشیم. ما باید هر مقداری که خودمان کار میکنیم، به همان مقدار اکتفا کنیم؛ در صدد باشیم که خود را به آن حدی برسانیم که از کشور ما هم ارزاق و گندم و جو و امثال اینها صادر بشود. و این کشور بسیار مستعد برای این معناست. و هم کوشش کنیم که دیگران به ما محتاج باشند در امور صنعتی. و میتوانیم و میتوانید و میتوانیم.
ما فرضاً هم نتوانیم- ما فرض میگیریم که خیر، نمیتوانیم- اما کوشش خودمان، که یک عبادتی است، یک کار ارزشمندی است، ما کوشش خودمان را میکنیم. من کراراً این مطلب را گفتهام که ما صد درصد این طور نیست که کار میکنیم که پیروز بشویم؛ البته میل داریم، اما این طور نیست که حتم داریم که ما پیروز میشویم. نه، اما در عین حالی که حتم به پیروزی نداریم، تکلیف خودمان را عمل میکنیم. ما یک انسان هستیم، شما انسان هستید و ارزشمند هستید. شما میخواهید ارزش خودتان را حفظ کنید. شما نمیخواهید که به شما- فرض کنید که- عروسکها را بیاورند بفروشند یا شما را به مراکز فحشا بکشانند و ارزشتان را از بین ببرند و شکمتان را سیر کنند. شما میخواهید ارزشتان را حفظ کنید و دنبال آن ارزش، که در مرکز اعلا واقع شده است، کشور خودتان را هم نجات بدهید.
ما و شما و همه دوستان و همه کشاورزان و همه کارگران و همه ملت ایران، توجه به این داشته باشند که این ارزشی که خدای تبارک و تعالی نصیب شما کرد و این استقلالی که نصیب شما کرد و این امری که الآن در تمام دنیا شما مطرحید، هر چه میخواهند این قلمهای فاسد از شماها تکذیب کنند، از ایران تکذیب کنند، هر چه میخواهند از دادگاهها تکذیب کنند، از دولت تکذیب کنند، لکن دنیا فهمیده است که شما ارزش دارید و دنیا فهمیده است که شما یک ملتی هستید که نظیر شما در طول تاریخ تا حالا نبوده است.
و من امیدوارم که ملتهای دیگر هم به تبعیت از شما و به تبعیت از اسلام عزیز، نظیر شما بشوند؛ استقلال خودشان را و آزادی خودشان را به دست بیاورند. خداوند همه شما را ان شاء اللَّه صحت و سلامت بدهد. و چون روز مطابق است، منطبق است با سالروز وفات مرحوم مطهری- رحمه اللَّه- من باید یک کلمه هم از آن به شما عرض کنم.
مرحوم آقای مطهری یک فرد بود، جنبههای مختلف در او جمع شده بود و خدمتی که به نسل جوان و دیگران مرحوم مطهری کرده است، کم کسی کرده است. آثاری که از او هست، بیاستثنا، همه آثارش خوب است. و من کسی، دیگری را سراغ ندارم که بتوانم بگویم بیاستثنا آثارش خوب است. ایشان بیاستثنا آثارش خوب است، انسانساز است؛ برای کشور خدمت کرده، در آن حال خفقان خدمتهای بزرگ کرده است این مرد عالیقدر. خداوند به حق رسول اکرم او را با رسول اکرم محشور بفرماید. و خداوند همه شهدای ما را ان شاء اللَّه رحمت بفرماید. و خداوند جنگندههای ما را تا که الآن درصدد پیروزی آخری هستند و ان شاء اللَّه تحقق پیدا میکند، آنها را، پیروزی آخری را به آنها نصیب فرماید. و خداوند شما کارگران عزیز را و همه کارگران را ان شاء اللَّه، اجر شهدا عنایت کند.» (صحیفه امام، ج16، ص: 232 ـ 242)
ـ نامه به آقای سعیدپور سراج؛ پاسخ به درخواست اعزام ایشان به خطوط مقدم جبهه (1363)
«[بسم اللَّه الرحمن الرحیم. حضور محترم زعیم عالیقدر و رهبر کبیر انقلاب اسلامی و ناخدای کشتی محرومان، حضرت امام خمینی- مد ظله العالی.
امام عزیز این جانب، سعید پورسراج، فرزند کاظم، ساکن شهر شوشتر، یک مسئلهای را خواستم مطرح کنم. امید است که جواب بفرمایید. و با عرض پوزش از اینکه وقت مبارک و گرانبهای شما را میگیرم.
امام عزیز من در حدود 19 سال است در خانوادهای مذهبی زندگی میکنم. از ابتدای جنگ، اگر خداوند ان شاء اللَّه قبول کند، چند نوبت در جبهههای حق شرکت کرده؛ تا آخرین بار در عملیات «و الفجر مقدماتی» پای چپم از زیر زانو قطع گردید. اما از آنجا که در طول مدت این جنگ دوستان زیادی را از دست دادهام و عشق جبهه رفتن من را تا حالا آرام نمیگذارد، مدتی پیش به هر نحو که بود برای دعاخوانی به جبهه اعزام شدم؛ ولی هر چه خواهش کردم که با برادران به خط مقدم و عملیات بروم، برادران اجازه ندادند. و حالا دیگر از ناراحتی طاقتم دارد به سر میرود. و میخواهم این مسأله را از شما، جناب فرمانده کل قوا، مطرح کنم. و تنها ناراحتی من این است که میبینم هر روز یکی از دوستانم شهید میشود؛ و با این همه دوست از دست دادن، میترسم نکند من در شهر و یا در بستر بمیرم. و خیلی عشق به شهادت دارم و تلاش میکنم که به دوستانم ان شاء اللَّه ملحق شوم.
امیدوارم که جواب مصلحت را بفرمایید.
ضمناً اماما، اگر خط مقدم به صورت پدافندی باشد و کاری از من ساخته باشد، میتوانم شرکت کنم. و اگر شرکت کنم و مثلًا کشته شوم، آیا ان شاء اللَّه شهید هستم یا نه. در آخر امید آن دارم که با دستخط مبارک خودتان به طور خلاصه جواب دهید. و ان شاء اللَّه ما را حتماً در جواب نامه نصیحت بفرمایید. عاشقی که تا خون در رگ دارد شما را فراموش نمیکند، و همیشه قلبش برای شما میتپد.
1/ 2/ 63 دوستدار شما، سعید پورسراج].
بسمه تعالی
فرزند عزیزم من، از خداوند منّان مسألت میکنم که شما را با شهدای اسلام محشور نماید. و شما که سلامت خودتان را در راه اسلام دادهاید از زمره شهیدان هستید، و حق خودتان را به اسلام عزیز ادا نمودید و از اینکه به جبهه نمیشود بروید ناراحت نباشید.
امید است خداوند شما را حفظ فرماید. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. 11 اردیبهشت. روح اللَّه الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، ج18، ص: 415 ت 416)
[1] - آقای روح اللَّه کمالوند، از روحانیون لرستان و از مدرسین حوزه علمیه قم. وی در ملاقات با شاه به طور بیپروا، خواستها و آرمانهای علما و روحانیون را به اطلاع او رساند اما از آنجا که تصمیم رژیم شاه مبارزه با اسلام و مسلمین بود، این دیدار نتیجهای به بار نیاورد.
[2] - آقای نخعی در گزارش خود مینویسد:« مطلب به اینجا که انجامید، درخواست کردم مرا مرخص کنند و در صورتی که امری به من دارند در تهران انجام بدهم». بیانات امام به دنبال این سخن با« نخیر، فقط تبلیغ بکنید» آغاز میشود
[3] - سوره اسراء، آیه 44:« و هیچ موجودی نیست جز آنکه او را به پاکی میستاید، ولی شما ذکر تسبیح ایشان را در نمییابید.»
[4] - سوره نساء، آیه 75؛« چرا در راه خدا و به خاطر مردان و زنان و کودکان ناتوان نمیجنگید؟»
[5] - اشاره است به آیه 103، سوره آل عمران.
[7] - رضا شاه و محمد رضا پهلوی.