یادی از آیت الله العظمی سید احمد خوانساری(ره)

سوم دی ماه، سال روز رحلت عالم فاضل، آیت الله خوانساری است. او یکی از دوستان و یاران امام خمینی بود که در دوران مبارزه بیشتر غیر مستقیم و نامحسوس به نهضت و امام و انقلابیون کمک می کرد و...

کد : 3432 | تاریخ : 02 دی 1398

اشاره

رحلت آیت‌الله العظمی بروجردی در آغاز سال 1340ش نقطۀ عطفی در تاریخ معاصر حوزه‎های علمیه و روحانیت شیعه است. به‌گونه‌ای که می‌توان سدۀ کنونی را به دو دورۀ پیش و پس از رحلت ایشان تقسیم کرد. چراکه با فوت آیت‌الله بروجردی: 1. جهان تشیع از تک مرجعیتی بیرون آمده و کم‌کم چندین مرجع، امور دینی را عهده‌دار شدند؛ 2. رژیم پهلوی صحنه را خالی از مرجعیت مقتدر دید و پیگیر اهداف و برنامه‌های اصلاحات ارضی و انقلاب سفید شد؛ 3. رویکرد سیاسی و روحیۀ مبارزاتی با محوریت مراجع و روحانیت رونق گرفت. با آغاز مبارزه علیه رژیم پهلوی، در مدت اندکی امام خمینی شاخص جریان مبارزه شد و دیگر علما در پیوند با ایشان به مبارزات ادامه دادند.

از جمله مراجعی که در صحنه مبارزه با رژیم پهلوی حضور داشت، آیت‌الله سید احمد خوانساری، از علمای به‌نام تهران بود که جایگاه علمی و معنوی بالایی داشت.

در این نوشتار به بررسی پیوند و نقش آیت‌الله خوانساری در نهضت روحانیت به رهبری امام خمینی می‌پردازیم.

لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی

رویارویی روحانیت با رژیم پهلوی به رهبری امام خمینی از مهر 1341 آغاز شد. 16 مهر 1341 دولت لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را تصویب کرد. براساس این مصوبه، قید اسلام از شرایط انتخاب‌شوندگان و انتخاب‌کنندگان حذف و به جای سوگند به قرآن، سوگند به کتاب آسمانی ذکر شد. در این مصوبه، به زنان نیز حق رأی داده شد.

با تصویب این لایحه، مراجع و علما نسبت به اسلام و ارزش‌های دینی احساس خطر کردند. به دعوت امام خمینی جلسه‌ای در منزل آیت‌الله شیخ مرتضی حائری ـ فرزند آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی ـ تشکیل دادند و قرار شد تلگرافی از طرف مراجع به شاه مخابره و ضمن تذکر به شاه، لغو لایحه را درخواست نمایند.

به درخواست امام، علمای زیادی نیز از شهرهای مختلف، تلگراف‌هایی در اعتراض به مواد لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، به شاه و دولت مخابره کردند؛ از جمله آیت‌الله خوانساری از تهران. ایشان در 9 آبان 1341 طی اعلامیه‌ای از مردم خواست در اعتراض به این موضوع، در مراسم دعایی که در مسجد سید عزیزالله برگزار می‌شود، شرکت کنند.

اقدام آیت‌الله خوانساری اگرچه مورد تأیید امام بود، اما ایشان فشاری بیشتر و انتظاری فراتر از آیت‌الله خوانساری داشت و آن را فاقد نیروی لازم برای عقب راندن رژیم می‌دانست.

به هر حال با پیشنهادات امام خمینی و همراهی علما، دولت اسدالله علم مجبور به عقب‌نشینی شد و در ۷ آذر ۱۳۴۱ هیئت دولت تصویب کرد که تصویب‌نامه ۱۴ مهر قابل اجرا نخواهد بود.

انقلاب شاه و ملت

یک ماه پس از پایان موضوع انجمن‌های ایالتی و ولایتی و عقب‌نشینی رژیم پهلوی در مقابل علما و مردم، رژیم شاه در 19 دی 1341 اعلام کرد که طرح 6 ماده‌ای، موسوم به «انقلاب سفید» را در 6 بهمن به رفراندوم خواهد گذاشت.

امام خمینی با صدور علامیه‌ای، رفراندوم را تحریم کرد. آیت‌الله خوانساری و آیت‌الله بهبهانی هم طی اعلامیه‌ای، خواستار تجدید نظر در این لایحه شدند.

آیت‌الله خوانساری در پاسخ به استفتاء عده‌ای از مردم پیرامون شرکت در رفراندوم گفته بود: «کلیه تصویب‌نامه‌هایی که بر خلاف شرع مقدس باشد حرام و شرکت در آنها شرکت در امر حرام و در حکم مبارزه با امام زمان ارواحنا له الفداء می‌باشد و محرمات الهیه به تصویب‌نامه و آراء عمومیه حلال نمی‌شود.»

این اعلامیه مورد استقبال مردم و مراجع قرار گرفت. آنها قوی‌ترین و قاطع‌ترین بیانیه را در آن مقطع، همین بیانیه آیت‌الله خوانساری می‌دانستند.

در روز 2 بهمن، مردم تهران در حمایت از حکم تحریم، راهپیمایی کردند. مردم ابتدا به منزل آیت‌الله خوانساری و از آنجا به منزل آیت‌الله بهبهانی رفتند.

در مسجد سید عزیزالله جلسه‌ای برگزار شد تا اعتراض‌ها به رفراندوم به صورت علنی انجام شود. اما نیروهای نظامی در این مجلس با خشونت به رویارویی با مردم پرداختند. آیت‌الله خوانساری هم که از منزل به قصد مسجد خارج شده بود، مورد هجوم مأمورین قرار گرفت، به طوری که عبا، عمامه و نعلین ایشان وسط بازار می‌افتد و ایشان را مورد هتک حرمت و توهین قرار می‌دهند. امام خمینی در پیامی، به محاصره بیت آیت‌الله خوانساری اعتراض کرد.

آیت‌الله خوانساری پس از این حادثه، دیگر در محافل سیاسی حضور چندانی نداشت.

با وجود این واکنش‌ها، رفراندوم در 6 بهمن 1341 برگزار و دولت تصویب برنامه‌های انقلاب سفید را اعلام کرد.

امام خمینی و دیگر علما به مقابله با تصویب انقلاب سفید به مخالفت پرداختند. رژیم نیز چند تن از علمای تهران و شهرستان‌ها را دستگیر کرد.

فردای روز انتخابات، آغاز ماه مبارک رمضان بود. به پیشنهاد امام خمینی و در اعتراض به همه‌پرسی غیرقانونی، نمازهای جماعت و سخنرانی‌های مساجد تعطیل شد. این اقدام به «اعتصاب نماز جماعت» شهرت یافت، اما چند روزی بیشتر دوام نیافت. بنا بر نقلی، آیت‌الله خوانساری این اعتصاب را شکست و نماز جماعت را در مسجد سید عزیزالله تهران اقامه کرد. امام با این کار موافق نبود، اما برای حفظ هماهنگی و دوری از چند دستگی به پایان اعتصاب رضایت داد.

15 خرداد 42 و دستگیری امام

12 خرداد 1342 که مصادف با روز عاشورا بود، امام خمینی در یک سخنرانی طولانی به شدت به رژیم حمله کرد. ایشان در پی این سخنرانی، در شب 15 خرداد دستگیر شد.

فردای آن روز، در تهران، ورامین و قم تظاهرات عظیمی در اعتراض به دستگیری امام بر پا شد که به درگیری شدید بین نیروهای امنیتی رژیم و مردم انجامید؛ تعدادی از مردم کشته و زخمی و تعدادی نیز بازداشت شدند. آیت‌الله خوانساری در عکس‌العمل به بازداشت امام خمینی و قتل عام مردم در 15 خرداد، با صدور اعلامیه‌ای بیان کرد: «حوادث تأسف‌آور یک، دو روز اخیر که منجر به قتل و جرح یک عده مردم بی‌گناه و توقیف حضرت آیت‌الله خمینی و آیت‌الله قمی و آیت‌الله محلاتی شیرازی و دیگر آقایان عظام شده است، موجب کمال تأثر و تأسف حقیر گردید ... موجب کمال تأسف است که باید حریم مقدس اسلام و روحانیت از طرف اولیای امور این‌چنین مورد تجاوز قرار گیرد. انا لله و انا الیه راجعون.»

شاه در صدد محاکمه و مجازات عوامل مؤثر قیام مردم در 15 خرداد برآمد؛ از جمله محاکمه امام خمینی.

طبق قانون، دولت نمی‌توانست مراجع را محاکمه کند. بر همین اساس، استفتائی از طرف شاگردان امام به منظور اعلام مرجعیت ایشان نوشته شد و علما و مراجع حاضر در تهران از جمله آیات میلانی، مرعشی نجفی، محمدتقی آملی و شریعتمداری آن را امضا کردند؛ اما آیت‌الله خوانساری آن را امضا نکرد.

در تاریخ 21/3/42 رحیم هیراد ـ رئیس دفتر مخصوص شاه ـ برای دیدار به منزل آیت‌الله خوانساری می‌آید. در این دیدار آیت‌الله خوانساری مطالبی را درخواست می‌کند که او به شاه بگوید، از جمله: آزادی علمای بازداشت شده و اجازه ملاقات با علما.

در دهمین روز بازداشت بود که آیت الله سید احمد خوانساری در زندان پادگان قصر به ملاقات امام خمینی رفت.

امام خمینی پس از 19 روز حبس در زندان قصر به زندانی در پادگان عشرت‌آباد و 11 مرداد 1342 به منزلی در داودیه و از آنجا به قیطریه منتقل شد و سرانجام تحت فشار افکار عمومی، رژیم مجبور شد امام را در 15 فروردین 1343 آزاد کند.

تبعید امام به ترکیه

امام خمینی پس از آگاهی از ماجرای تصویب اعطای کاپیتولاسیون به نظامیان آمریکایی، در سخنرانی شدیداللحنی در 4 آبان 43 پرده از اقدامات رژیم برداشت و مصوبه مجلس را پایکوب شدن عزت و از بین رفتن عظمت ایران دانست. رژیم در واکنش به این سخنرانی، در 13 آبان همان سال، امام را دستگیر و به ترکیه تبعید کرد. بازار شهرهای مختلف در اعتراض به تبعید امام، تعطیل شد. منزل آیت‌الله خوانساری هم محل تجمع بازاریان و روحانیان تهران شد.

آیت‌الله خوانساری برای برقراری ارتباط با امام تلاش می‌کرد.

در جلسه‌ای که علمای تهران داشتند و وزیر دربار نیز به دعوت آنان در جلسه شرکت کرده بود، علمای مذکور پیشنهاد دادند که دولت موافقت کند که نماینده‌ای از طرف آنان به ترکیه برود تا با امام خمینی ملاقات کند.

سفر سید فضل‌الله خوانساری به ترکیه برای ملاقات با امام، ناشی از کوشش آیت‌الله خوانساری بود که با اقدام آیات شریعمتداری و گلپایگانی همزمان شد.

علاوه بر آن، از گزارش‌های ساواک چنین به‌نظر می‌رسد آیت‌الله خوانساری خود به صورت انفرادی، خواسته‌هایی را به دربار انتقال داده است. ایشان سه تقاضای: 1. بازگشت امام خمینی از ترکیه به ایران 2. ترخیص فرزند امام خمینی ـ سید مصطفی ـ از بازداشت 3. اجازه مکالمه تلفنی با امام را مطرح می‌کند که خواسته های 2 و 3 انجام و تقاضای نخست موکول به بررسی شد.

در روز 29 آبان 1343 عده‌ای از پیش‌نمازان مساجد تصمیم گرفتند محلی تعیین شود تا علما و روحانیان در حضور آیت‌الله خوانساری جلسه‌ای تشکیل دهند و درباره آزادی امام خمینی مذاکره و تصمیم‌گیری کنند. در ادامه این روند، با نظر آیت‌الله خوانساری، مراسم جشن مبعث پیامبر برگزار نشد که در واقع این عمل در اعتراض به تبعید امام خمینی بود. همچنین آیت‌الله خوانساری برخلاف سال‌های گذشته که در این روز در منزل می‌نشست و از مردم و دوستان پذیرایی می‌کرد، جلسه‌ای برپا نکرد.

پس از فوت آیت‌الله حکیم

در سال ۱۳۴۹، آیت‌الله سید محسن حکیم از دنیا رفت. در این میان حاکمیت پهلوی، مرجعیت آیت‌الله خوانساری، آیت‌الله شریعتمداری و حتی آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی را بیش از امام خمینی خواستار بود. روزنامه «ایران آزاد» که آن روز در اروپا منتشر می‌شد، بخشی از نامه‌ای را منتشر کرد که از هند به دفتر آن روزنامه رسیده بود. در این نامه آمده است که «شهر لکنهو از زمان سابق تا این زمان از مراکز مهم تشیع در هندوستان شمرده می‌شود. بعد از وفات مرحوم حکیم، عده‌ای از علما و روحانیون این شهر…. اعلام کردند که حضرت آیت‌الله خمینی مدظله الوارف، اعلم هستند و به شیعیان هندوستان رأی برای تقلید از ایشان دادند…. سفیر ایران به همین غرض اینجا آمده بود، تا مردمان را از تقلید حضرت آیت‌الله خمینی نهی کند. در اثناء صحبت، با سخن‌های اهانت‌آمیز از آیت‌الله خمینی یاد کرد و از تقلید ایشان نهی کرد و اسامی آقایان سید محمدکاظم شریعتمداری و خوانساری را برای تقلید پیشنهاد کرد».‏

محمدرضا پهلوی پس از درگذشت آیت‌الله حکیم، تلگرافی به آیت‌الله خوانساری فرستاد و درگذشت این مرجع شیعه را تسلیت گفت. آیت‌الله خوانساری به تلگراف شاه پاسخ داد و نامه شاه را موجب تسلی خاطر عنوان کرد که این پاسخ، مورد اعتراض تند روحانیون انقلابی قرار گرفت.

حادثه 19 دی قم

در حوادث 19 دی شهر قم، آیات گلپایگانی، شریعتمداری، مرعشی نجفی، آملی، روحانی و مرتضی حائری با ارسال نامه‌ای مشترک به آیت‌الله خوانساری، از مقاله روزنامه اطلاعات و اهانت به روحانیت و حوادث قم و کشته و مجروح شدن عده‌ای بی‌گناه ابراز ناراحتی نموده، از ایشان خواسته بودند اقدامات لازمه را به عمل آوردند تا اینگونه پیش‌آمدها تکرار نشود و صدمات و توهینات وارده جبران گردد. دو روز بعد نیز آیت‌الله گلپایگانی نامه‌ای شخصی به آیت‌الله خوانساری می‌فرستد و مجدداً بر نکته‌های نامه قبل تأکید می‌کند.

آیت‌الله خوانساری چند روز بعد در پاسخ آیت‌الله گلپایگانی نوشت که با مقامات مربوطه مذاکره شد و انشاءالله این‌گونه حوادث در جوامع اسلامیه تکرار نمی‌شود.

سفر آیت الله خوانساری به عراق در سال 1357

طلاب از اینکه آیت‌الله خوانساری مانند سایر علما به مناسبت چهلم شهدای قم، اعلامیه‌ای مبنی بر تعطیلی و برگزاری مراسم صادر نکرده بود، ناراحت بودند و ظاهراً شهریه‌ای را که ایشان پرداخت می‌کرد، قبول نکردند.

اعتراض‌های زیادی به روش و منش ایشان شد. ایشان تحت فشار اعتراض‌ها، تصمیم گرفت ایران را به قصد نجف ترک کند و در آنجا مقیم شود.

امام خمینی در نامه‌ای به آیت‌الله پسندیده، پس از طرح مطالب مختلف، نسبت به سفر آیت‌الله خوانساری به عراق هشدار داد و نوشت: «اگر امکان داشته باشد با وسایلی آقای حاج سید احمد ]خوانساری[ را از سفر اینجا منصرف کنید ... من با وسایلی تشبث کردم برای انصراف او، لکن شما نزدیک هستید ممکن است بعض دوستان ایشان را وادار کنید جداً جلو بگیرند.» (صحیفه امام، 3/242)

آیت‌الله خوانساری در آغاز سال 1357 به نجف مهاجرت کرد. در این سفر، امام با ایشان دیدار نداشت و همچنین آیت‌الله خوانساری نیز به دیدار امام نرفت.

آیت‌الله خوانساری و حاکمیت پهلوی

مشی آیت‌الله خوانساری به‌گونه‌ای بود که هم مورد اعتماد روحانیت قرار گرفت و هم حاکمیت به او دل سپرد.

یکی از نقش‌های اساسی ایشان، در فاصله نهضت 15 خرداد تا پیروزی انقلاب اسلامی، رساندن صدای تظلم‌خواهی افراد به گوش صاحب منصبان رژیم و کوشش برای برآوردن خواسته‌های آنان، به ویژه درباره آزادی زندانیان سیاسی بود.

در ماجرای دستگیری حضرات منتظری و ربانی شیرازی، مراجع نجف نامه‌ای به آیت‌الله خوانساری نوشته و از ایشان خواستند برای آزادی این دو اقدامی صورت دهد.

پس از واقعه 15 خرداد که مردم از دستگیری امام ناراحت بودند و از ایشان هیچ اطلاعی نداشتند، آیت‌الله خوانساری واسطه می‌شود و با اجازه دربار، به دیدار امام خمینی می‌رود.

شاه در برخی موارد، سید احمد را از اقدامات و انگیزه‌های خود مطلع می‌کرد. زمانی که حاکمیت تصمیم می‌گیرد امام را به عراق تبعید کند، این تصمیم را به صورت شفاهی و از طریق مهندس جعفر شریف امامی ـ رئیس وقت مجلس سنا ـ به آیت‌الله خوانساری اطلاع داده بود.

پس از انقلاب اسلامی

پس از ورود امام خمینی به ایران، آیت‌الله خوانساری در مدرسه شماره 1 علوی با امام ملاقات کرد.

آیت‌الله قاضی طباطبایی حدود 15 بهمن 57 که با امام دیدار داشت، قبل از بازگشتشان به تبریز، مقدمات این ملاقات را فراهم کرد.

پس از آن نیز ارتباط آیت‌الله خوانساری و امام خمینی ادامه داشت و همچنان احترامی متقابل برای همدیگر قائل بودند. به صورتی که وقتی آیت‌الله خوانساری درخواستی از امام داشت، امام حتماً دستور رسیدگی به آن را می‌دادند.

آیت‌الله سید احمد خوانساری در 29/10/1363 در سن 95 سالگی به سرای باقی شتافت. پیکر ایشان پس از تشیع در تهران، به قم منتقل و آیت‌الله گلپایگانی بر او نماز گزارد و در حرم حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.

امام خمینی به مناسبت ارتحال ایشان پیامی بدین شرح صادر کردند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏. خبر رحلت مرحوم مغفور آیت‌اللَّه خوانساری- رحمت اللَّه علیه - موجب تأسف و تأثر گردید. این عالِم جلیل بزرگوار و مرجع معظم که پیوسته در حوزه‏های علمیه و مجامع متدینه مقام رفیع و بلندی داشت و عمر شریف خود را در راه تدریس و تربیت و علم و عمل به پایان رساند، حق بزرگی بر حوزه‏ها دارد؛ چه که با رفتار و اعمال خود و تقوا و سیره خویش پیوسته در نفوس مستعده مؤثر و موجب تربیت بود. از خداوند تعالی برای ایشان رحمت و مغفرت و برای علمای اعلام و حوزه‏های علمیه صبر و اجر خواستارم.» (صحیفه امام، 19/128)

 خاتمه

رابطه آیت‌الله خوانساری و امام خمینی فراز و فرودهای بسیاری داشت؛ به‌گونه‌ای که هر دو در مسائل سیاسی، موضع‌گیری‌های متفاوت و گاه در تضاد هم داشتند. حتی می‌توان برخی موضع‌گیری‌های آن دو نسبت به یکدیگر را نیز یافت.

اما این اختلاف نظرها هیچ‌گاه باعث نشد امام خمینی مقام علمی و معنوی آیت‌الله خوانساری را  نادیده بگیرد.

در زمان آغاز مرجعیت امام و بعد از فوت آیت‌الله بروجردی، شنیده شد که یکی از همراهان امام، نسبت به آیت‌الله خوانساری تعبیراتی به کار برده و نسبت به ایشان اهانت کرده است. وقتی این مطلب به اطلاع امام رسید، امام آن شخص را خواستند و با عتاب فرمودند: «شنیده‌ام که در بیرونی ما به آیت‌الله خوانساری اهانت می‌کنید. ما شبهه عصمت درباره ایشان داریم. شما چه حقی دارید درباره یک مجتهد عادل اظهار نظر کنید. اگر بار دیگر تکرار شود دستور می‌دهم شما را به بیت راه ندهند.»

همچنین در وقف‌نامه و اساس‌نامه مدرسه علمیه مروی آمده است که «امور موقوفات و اداره مدرسه، با اعلم مراجع وقت باشد». پس از انقلاب برای عمل به آن وقف‌نامه و امور دیگر مدرسه، مسئولین، آن اسناد را خدمت امام خمینی بردند. امام وقتی اسناد را مطالعه می‌کنند و نگاهشان به عبارت «اعلم علمای وقت» می‌افتد، می‌گوید: «چرا اینجا آورده‌اید؟ باید ببرید خدمت آقای خوانساری؛ هر طور ایشان فرمودند عمل شود.» مسئولین به امام می‌گویند که اکنون مطابق این نوشته، حضرتعالی هستید که باید دخالت کنید. امام می‌گوید: «نخیر آقای خوانساری هستند.» چند روز بعد که مسئولین خدمت آیت‌الله خوانساری می‌روند، ایشان می‌فرمایند: «قبول می‌کنم و اجازه می‌دهم تا آقای خمینی دخالت کنند و هر طور دستور دادند به همان عمل شود.»

 

محمد رجائی نژاد

انتهای پیام /*