امروز با امام: نهم آبان
ـ نامه تبریک به فاطمه طباطبائی؛ تبریک ازدواج (1348)[1]
«بسمه تعالی
19 شعبان المعظم 89
مخدره محترمه را سلام وافر میرسانم. خوشوقتم از اینکه احمد با فامیل اصیل محترم بزرگی متصل شد. امید است ان شاء اللَّه تعالی در زیر سایه اجداد طاهرینتان خوش و خرم و سعادتمند باشید. ان شاء اللَّه تعالی این وصلت، میمون، مبارک و سرشار از نیکبختی و سعادت دنیا و آخرت باشد. بحمد اللَّه تعالی شما از کرائم اخلاق موروثه از پدر بزرگوار و اجداد پدری[2] و مادر محترمه و معظمه و اجداد مادری[3] برخوردار هستید. امید است ان شاء اللَّه تعالی احمد نیز از این کرامتها برخوردار شود. این جانب از دعای خیر شماها را فراموش نمیکنم. خدمت حضرت مستطاب سید العلماء الاعلام و حجت الاسلام آقای سلطانی[4]- دامت برکاته- و علیا محترمه خانم والده[5]- دام عمرها- سلام برسانید. و السلام علیک و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج2، ص: 249)
ـ نامه به آقای حسین نوری همدانی؛ تصمیم به ادامه اقامت موقت در فرانسه (1357)
«بسمه تعالی
به عرض میرساند، مرقوم محترم که مشعرِ سلامت مزاج شریف و آزادی آن جناب بود موجب تشکر گردید. سلامت و سعادت جنابعالی را خواهانم. مرقوم مفصلی که از تبعیدگاه مرقوم شده است تا کنون نتوانستم مطالعه کنم. راجع به رفتن همدان از آنجا تقاضاهایی شده است، لکن این جانب وجود جنابعالی را در قم برای تربیت طلاب اهمّ میدانم. امید است ان شاء اللَّه در هر جا باشید موفق به خدمت برای اسلام و مسلمین باشید.
این جانب تا به دست آوردن محلی در کشورهای اسلامی در صورت عدم مزاحمت اینجا[6] هستم؛ گرچه از جهاتی ناگوار است لکن برای رساندن صدای ملت به عالَم مناسب است. از جنابعالی امید دعای خیر و توفیق خدمت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج4، ص: 229)
ـ سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره حفظ وحدت و اجتناب از اختلاف (1357)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
این گروههایی که هستند، این گروهها یک اختلافات سلیقهای و مسلکی بینشان موجود است. من خودم هم که در اینجا آمدم این معنی را یک قدری احساس کردم که اختلافاتی هست. یک جامعهای که یک مقصدی دارد و میخواهد که آن مقصد را تا آخر ببرد و مقدماتش را فراهم کند و به نتیجه برسد، این جامعه را میشود تشبیه کرد- افراد جامعه و خود جامعه را- به قطرات و نهرها و سیل و دریا. قطرههای باران یکی یکی، وقتی که ملاحظه بکنید، هر قطرهای وقتی از قطرههای دیگر جدا باشد یک برگ را هم تر نمیکند؛ یک قطره باران به قدر اینکه یک برگی را تر بکند، نیست. اگر هم فرض کنید که میلیونها قطره باشد، این قطرهها از هم جدا، هیچ با هم اتصالی نداشته باشند، اگر چنانچه میلیاردها قطره وجود داشته باشد و اینها قطره قطره باشند، باز کاری از آنها برنمیآید. هر قطرهای تا اجتماعی نباشد، کاری از آن نمیآید. حالا اگر اتصال با هم پیدا کردند، یکوقت اتصالشان یک مقداری است، مثلًا در یک جایی که قطرات آمدهاند، یک مقداری از این قطرات با هم اتصال پیدا کردهاند و لیکن به مقدار دیگری یا اتصال ندارند یا اتصال پیدا کردهاند، لکن آنها دیگر به این قطراتی که با هم متصل شدهاند اتصال نداشته باشند؛ آن یک جویی را، یک نهری را تشکیل میدهد، آن هم یک نهری را تشکیل میدهد، یا اگر به هم اتصال پیدا نکرده باشند به همان قطره باقی میمانند. از این نهر یک کاری برمیآید؛ اما کار اساسی نیست. از این اتصالی که بین این قطرات پیدا شده است و یک نهری از آن درست شده است میشود، که یک زمینی را مثلًا آبیاری کنند و به او کِشتی بکنند لکن محدود است انتفاع از آن. آن نهر هم همین طور، یا آن قطراتی که اگر [به صورت قطره] باشد که هیچی؛ اما اگر چنانچه این نهرها به هم متصل شد و یک سیلی، رودخانهای راه انداخت قدرتش زیاد میشود. قطره بود آن وقت، قبل از اینکه سیل بشود، آن وقت که قطره بود قدرتش یک قدرتِ قطرهای بود که یک برگ را نمیتوانست تر بکند یا حرکت بدهد، حالا که اتصال پیدا کرد و یک نهری از آن، وجود پیدا کرد؛ این حالا به واسطه این اتصال قدرت پیدا کرد؛ یعنی قدرتهای کوچک جمع شدند، ضعیف [ها] جمع شدند، وقتی که با هم شدند یک قدرت واحد پیدا شد که این قدرت واحد نسبت به آن قطره به اندازهای است که عدد آن قطرات چقدر است. اینها با هم که مجتمع شدند، این ضریب آن قطرات است؛ و شاید گاهی هم قدرت بیشتر بشود لکن باز یک قدرت محدودی است، به همین اندازهای که یک زمینی را میتواند [آبیاری کند]، یا اینکه اگر راه بیفتد میتواند یک جوی کوچکی راه بیندازد، خاشاکی را حرکت بدهد. اگر این جویهایی که، این نهرهایی که پیدا شده است از این قطرات، با هم اتصال پیدا بکنند و یک سیلی تشکیل بدهند قدرت زیاد میشود که حالا این سیل خروشنده میشود و ممکن است که بکَند یک درختهایی را، یک بناهایی را خراب کند با خروش خودش؛ و اگر اینها همه به هم اتصال پیدا بکنند و این رودخانهها همه با هم اتصال پیدا کنند [و] به شکل یک دریا درآید، قدرت بسیار زیاد خواهد شد که یک موجش کشتیها را میشکند.
این جامعه ما هم همین طور است. یکی یکی افراد را حساب کنید، اگر صد میلیون یکی یکی باشد؛ یعنی صد میلیونی باشد که هر کدام خودشانند، کاری به دیگری ندارند، این صد میلیون جمعیت هیچ کاری از آنها نمیآید. هر کدام به اندازه خودش است؛ اما اتصال چون ندارند کاری از آنها نمیآید و مثل آن قطرهها میماند که یک برگی را نمیتوانست حرکت بدهد. یک نفر آدم یک قدرتی دارد اما قدرتش بسیار بسیار محدود است که بخواهد یک کار اساسی را انجام بدهد، از او نمیآید کار انجام بدهد. اگر هم فرض کردیم که این یک نفر یک جا یک جمعی با او هم عقیده شدند و با هم در یک مقصدی شرکت کردند لکن سایر افرادی که در جامعه هست با این یا همفکر نباشند، و بدتر اینکه فکر مخالف داشته باشند، اگر همفکر نباشند و به آنها کاری نداشته باشند، این یک قدرتی است که از آن کارهای محدودی میآید، کارهای کمی از آن میآید؛ برای اینکه خودش به واسطه این اتصالی که افراد به هم پیدا کردهاند یک قدرتی پیدا کرده است، چون مزاحم هم ندارد از این جهت یک کارهایی را میتواند انجام بدهد اما اگر بنا شد که یک جمعیت دیگری باشند که با این مخالف باشند در این راهی که دارد میرود، آنها از این راه میخواهند بروند، اینها مزاحمت میکنند؛ به واسطه این مزاحمتی که واقع میشود، کارها خنثی میشود؛ یعنی نه او به مقصد خودش میرسد و نه این جمعیت به مقصد خودشان میرسند. اگر میخواست این به همان مقصد جزئی خودش برسد، مزاحم باید نباشد در کار. اگر شما بخواهید از اینجا بروید تا مثلًا بیرون این شهر، اگر یک مزاحمی نباشد میتوانید بروید؛ اما اگر مقابل شما یک مزاحمی، یک سیلی باشد، یک کوهی باشد، مزاحم باشد، نمیتوانید بروید.
این اجتماعی که ما فرض کردیم، حالا از افراد محدود واقع شد، و در یک مقصدی این جمعیت شرکت داشتند و خواستند یک حرکتی بکنند، اگر چنانچه در مقابلشان یک جمعیت دیگری نبود که با اینها مزاحمت کند، آن خودش یک حرکتی میکرد و یک نتیجه جزئی هم از آن حاصل میشد اما اگر یک جمعیت دیگر پیدا شد و مزاحمت با این جمعیت کرد، شما فرض کنید که صد تا، دویست تا جمعیت هر کدامشان مجتمع داشته باشند؛ دویست تا جمعیت باشند، لکن دویست تا جمعیتی که اینها همه کارهای مختلف و عقاید مختلف دارند و مزاحمت از هم میکنند، این طور نیست که کار به هم نداشته باشند، مزاحمت هم از هم میکنند، این دویست تا قدرت به واسطه این مزاحمتهایی که میشود خنثی میشود؛ یعنی بیکاره میشود؛ نمیرسد هیچ کدام به مقصد؛ همه ناکام خواهند شد در مقصد. چه وقت ممکن است که مقصد یک جامعهای جامه عمل به خودش بپوشد؟ آن وقت که این افراد این جامعه، مثلًا حالا ما فرض میکنیم افراد مسلمین، این افراد مسلمین که مثلًا هشتصد میلیون، شاید حالا یک میلیارد باشد، اینکه میبینید که این یک میلیارد جمعیت همه شان زیر سلطه هستند، پیدا نمیکنید در این یک میلیارد جمعیت- که از مسلمین تشکیل شده است که همه مُسْلمند- الّا اینکه هر جایش را که دست میگذاری میبینی که ابرقدرتی در آن دست دارد؛ اینکه یک میلیارد جمعیتْ اسیرِ یک ابرقدرت دارای مثلًا دویست میلیون جمعیت، صد و پنجاه میلیون جمعیت است، این برای این است که آن صد و پنجاه میلیون جمعیت با هم یک اجتماعی دارند در یک مقصدی، و این یک میلیارد جمعیت با هم که اجتماع ندارند، مخالف هم هستند.
وقتی که رجوع میکنید به ایران، ملاحظه میکنید ایران با آنهایی که مجاورش هستند ممالک مجاورش خوب نیستند. ممالک اسلامی به این صورت درآمده و این همین طوری نیست. این طور نیست که این ممالک اسلامی که با هم اختلافات دارند، و اختلافات سرسختانه با هم دارند و گاهی هم به جنگ هم برمیخیزند، این مِنْ بابِ اتفاق شده باشد؛ خیر، این نقشههای آن ابرقدرتهاست که اینها را وادار میکند که به هم بپرند و اجتماع نداشته باشند. آن قدرت یک میلیاردی نیاید روی کار که حوصله را بر آنها [تنگ] کند و به همه غلبه بکند. آن باید چه بکند؟ باید این جمعیتها را، اینها را [که] مثل نهرهای مختلف مجتمعند؛ اما آن نهر با آن نهر مجتمع نیست، اینها را متفرق بکنند از هم؛ او یک مسلک داشته باشد، و آن هم یک مسلک داشته باشد، و آن هم یک مسلک؛ هر کدام یک راه خاص به خودشان داشته باشند و با دیگران مخالفت داشته باشند، دعوا و جنگ داشته باشند. این یا از خیانت سران ممالک است ممالک اسلامی و یا از جهل و بیاطلاعی شان هست که نتوانستهاند اینها با هم تفاهم کنند و همه با هم مثل یک دریایی بشکنند با موج خودشان هر چه که در مقابلشان میآید.
میبینید که شما در فلسطین یک عده محدودی از این صهیونیستها، از این یهودیها، یک قِسمْ از این اسرائیل، یک عده محدودی این قدر ممالک عربی را بیش از صد میلیون جمعیت، طوری کرده است که بعضی شان تسلیم او شدهاند، بعضی شان هم نمیتوانند هیچ کاری بکنند. الآن چقدر سال است که اسرائیل آمده و غصب کرده است این اراضی فلسطینیها را و این همه جمعیت عرب و ممالک عربی، این قدر عُرضه نداشتهاند که این فلسطین را رد بکنند. میگویند امریکا پشت سرش است. خیر، بیعرضه هستید! بیعرضهاند. نه این است که امریکا- اگر این قدرت، قدرت صد میلیونی عرب با هم مجتمع بشوند، امریکا هم نمیتواند کاری بکند، اروپا هم نمیتواند، هیچ جا نمیتواند کاری بکند؛ لکن مجتمع نیستند. بله، آنها کاری که میکنند این است که اینها را نگذارند مجتمع بشوند. کاری که آنها میکنند این است که اگر یکوقت استشمام این را کردند که این دوَل عربی میخواهند با هم مجتمع بشوند، یک کاری بکنند بر هم بخورد این اجتماعشان؛ مثلًا رئیس مصر را ببرند به آنجا، رئیس جمهور مصر را ببرند به امریکا و با او قراردادی بکنند، چه بکنند و از یک راهی، او را یک راهی ببرند که دیگران آن راه را ندارند؛ آن یکی را ببرند یک راه دیگری که آنها آن راه را ندارند. این از کمفهمی ماهاست و از بیعرضگی ما مسلمین است که این طور اسیر هستیم و همه ما در تحت سلطه هستیم، و همه منافعِ شرق را دارند امریکا و شوروی و امثال اینها میبرند؛ برای اینکه این قطرات در آنجایی هم که با هم مجتمعند اجتماع نیست.
شما ملاحظه میکنید، خوب حالا ما حساب اینکه میخواستیم بکنیم حساب ایران است. ایران وقتی که یک جمعیت سی و چند میلیونی، به حَسَب آن طوری که حالا میگویند یک جمعیت 35 میلیونی،[7] اگر بنا باشد 35 میلیون یک نفر یک نفر باشند اینها، 35 میلیون یک نفر یک نفر، کار یک نفر، یک نفری میتوانند بکنند، کار اجتماعی نمیتوانند بکنند؛ برای اینکه ربطی به هم ندارند. حالا که با هم مجتمع شدند و یک- مثلًا فرض کنید- جامعهای تشکیل شده است از آنها، در همین متن جامعه ایجاد اختلاف میکنند و افراد را که با هم میخواهند مجتمع بشوند، نمیگذارند. مسلکهای مختلف؛ این احزابی که میبینید که در ایران- حالا ما صحبتمان سر ایران است- این احزابی که از اول مثلًا شاید از مشروطه به این طرف، این احزاب پیدا شده باشد، این احزاب مختلفه خیال نکنید که مِنْ بابِ اتفاق یک دستهای با هم جمع شدند و حزبی تشکیل دادند، این با یک نقشه شیطانی [بوده]؛ قدرتهای بزرگ برای اینکه ایران را نگذارند با هم [متحد] بشوند، یک حزب درست کرده اسمش را این گذاشته، یک حزب درست کرده اسمش را آن گذاشته؛ این حزب با آن دشمن است، آن حزب با این دشمن است. احزاب در بطن این جامعه درست کردهاند، جبهههای مختلف درست کردهاند، و این احزاب و جبهههای مختلف هم، این طور نیست که آن کار خودش را بکند و راه خودش را برود به آن کار نداشته باشد؛ آن هم کار خودش را بکند به این کار [نداشته باشد]؛ نخیر، با هم مختلفند، با هم مخالفند. یک راه استفاده غرب از ما و استفاده امریکا و شوروی از مخازن و ممالک ماها همین معناست که در بطن خود یک جامعه که باید برای خودش یک حسابی داشته باشد و یک پیشرفتی بکند، در همان بطن جامعه از طریقهای مختلف، اختلافات درست میکنند. اختلاف مسلکهای مختلف عرض میکنم که جنگ تُرک و فارس، جنگ کُرد و مثلًا غیر کُرد، جنگ مثلًا فرض بفرمایید بلوچ و غیر بلوچ، از این مسائل درست میکنند، میتراشند. یک مملکتی که باید همه آن با هم مجتمع بشود هر کدام را به یک راهی میبرند؛ یعنی نقشهها میبرد اینها را به این راههای مختلف، و به واسطه همین اختلافاتی که در بطن خود جامعه است نمیگذارند این جامعه رو به ترقی خودش برود. آنها استفاده خودشان را میکنند، اینها میزنند توی سر هم؛ و آنها میآیند نفتهایشان را میبرند و گازهایشان را میبرند، هر چه دارند اینها غارت میکنند و کسی هم نیست که حرف بزند؛ برای اینکه یک فکر واحد نیست؛ افکارْ متشتت و مختلف است. بنا بر این، این یک سنخ اختلافاتی است که توی جامعه و بطن جامعه ما میاندازند، و مِن باب اتفاق نیست و نقشه است که این اختلافات را درست میکنند.
یک سنخ دیگر این است که قبل از ماه مبارک و قبل از ماه محرّم- که دو ماه است که اجتماعات مسلمین هست- در ماه رمضان [که] ماه اجتماعات است [در] مساجد، که این مردم توجه دارند به این اجتماعات، ماه محرّم هم [که] در ایران وقت اجتماعات است این را دیگر دولتهای خودمان، آنها هم کمک میکنند همه با هم، دولتهای خودمان- شما حالا بعدها هم امتحان کنید در این دو موسم، قبل از اینکه این دو موسم بیاید یک چیزی توی کار میآورند. ما دیدیم که دو سال، سه سال- حالا هم تتمهاش هست- کتاب شهید جاوید؛[8] چه بساطی درست کردند برای کتاب شهید جاوید! با هم اختلافات؛ اهل منبر و اهل محراب و اهل بازار و اهل کذا. یکی از آن طرف کشید و یکی از آن طرف کشید؛ و یک ماه مبارک، یک ماه محرّم، و سایر ایام خودشان را صرف کردند و قوا را هدر بردند، و «اعلیحضرت» با کمال آرامش اموال این ملت را خورد و سلطه خودش را تحکیم کرد بر آنها! آقایان هم، همه متحفِّظند[9] که کجای کتاب شهید جاوید چیچی نوشته، کجایش چیچی نوشته، مقصودش این است، مقصودش آن است! دعوا کردند سر این مطلب و اختلافات؛ و منبرهایی که باید صرف این بشود که این سدی که سد برای اسلام، برای پیشرفت اسلام، برای پیشرفت مملکت است بشکنند، این سد محمد رضا شاهی را بشکنند، همه قوا صرف کتاب شهید جاوید شد و اختلافات سر کتاب شهید جاوید! هدر دادند قوای خودشان را چند سال. الآن هم دنبالهاش هست. بعد از آن دوباره یک چیز دیگری را آوردند. مرحوم «شمسآبادی»[10]- خدا رحمتش کند- رفتند مثلًا یا کشتندش یا کشته شد. یک بساطی هم آن طور بود. یک سال هم مردم را معطل این کردند که آن آقای شمسآبادی را کی کشته، کی نکشته. دعوا سر یک همچو مسئلهای کردند؛ و این بینقشه نیست. شما خیال نکنید که همین طوری واقع شده، یک کسی را کشته و یک کسی هم چه کرده. خیر، این یک نقشهای است که روی این نقشه حساب شده. آن وقتی که شما میخواهید اجتماع با هم پیدا کنید و آنها میترسند که مبادا در این اجتماعات چه بشود، یک همچو مطلبی را پیش میآورند؛ یک قدری کهنه میشود یک چیز دیگر پیش میآورند. «علی شریعتی»؛ چقدر قوای ما را، قوای اسلامی را تحلیل بردند و همه را به هم متوجه کردند و همه قدرتها را کوبیدند برای اختلاف بین این اهل منبر. داد و قال و اهل محراب چه و دانشگاهی چه و دانشکدهای چه.
الآن هم این اختلافات هست. همین اختلافات اسباب این شده که دشمنهای اصیل شما با دل راحت بخوابند و بگویند الحمد للَّه خودشان به جان خودشان افتادهاند و دارند توی سر خودشان میزنند!
باید بیدار بشوند نسل جوان. توجه پیدا کند نسل جوان به این نقشههای شیطانی که میریزند. الآن در اروپا شما چندین هزار جمعیت دارید؛ این چندین هزار جمعیت اگر چنانچه با یک مقصد راه بروند؛ یعنی شما در فرانسه هستید، یک دسته دیگر در آلمان هستند، یک دسته دیگر امریکا هستند، اینها همه با یک مقصد حرکت بکنند، کارهایشان منسجم باشد، یک نظام داشته باشد، و اینها با هم یک نقشه را بخواهند پیاده بکنند، خیلی کار از آنها میآید. مع الأسف نیست یک همچو چیزی. اختلافاتْ باز هست. یک گروهی او درست کرده، یک گروهی او درست کرده، این گروهها با هم اختلاف دارند. او میآید برای او یک چیزی میگوید، او میآید برای او یک چیزی میگوید. در ایران هم این طور است. الآن که ایران به خود آمده یک قدری، و الآن در تودههای مردم ایران اختلافات در این مقصد کم است یا نیست و آنهایی هم که مثلًا احتمال اختلاف در آنها میرود، آنها هم در اقلیت واقع هستند یا خیر، کم کم به خود آمدهاند، الآن وقت این نیست که ما در این قضایای جزئیه بنشینیم با هم اختلاف کنیم. این نظیر این میماند که یک زلزلهای واقع بشود در یک شهری و بخواهد خانهها را خراب کند، شما با هم بنشینید مباحثه بکنید که فلان قصه چه جوری است، فلان جا قصه بگویید به هم؛ زلزله خواهد همه را کشت.
الآن که تمام قوای مسلمین ایران جمع شده با هم؛ در مقابل قدرتها ایستاده، در مقابل شاه و آن قدرتهایی که دنبال او هستند الآن ایستاده؛ این خیانت بر اسلام است که ما اختلافات بیندازیم بین خودمان و با هم اختلاف کنیم. این خیانت به یک ملت است که به واسطه اختلافات ما خنثی بشود این حرکتی که در ایران پیدا شده. اگر این حرکتی که در ایران پیدا شده و سابقه ندارد در تاریخ، نه در تاریخ ایران، شما در تاریخ نمیتوانید پیدا کنید که بچه این قدریاش همزبان باشد با پیرمرد در یک مطلب، همه با هم باشند، اگر خدای نخواسته این جنبش و نهضتی که در ایران پیدا شده است و سابقه ندارد این، اگر چنانچه بینتیجه بخوابد، تا ابد زیر سلطه غیر خواهید بود. خواهید [بود] زیر چکمه غیر تا ابد؛ قطع میکنند، قطع میکنند نسلهای شما را.
اینها حالا فهمیدهاند که یک قدرتی هست در این جمعیت. این ایران دارای یک قدرتی هست. یک قدرتی است که نظامی نمیتواند این را به هم بزند؛ حکومت نظامی نمیتواند این کار را به هم بزند. یک قدرتی است الآن که ابرقدرتها را متزلزل کرده که باید چه بکنند، چه شیطنتی بکنند، این قدرت را بگیرند. الآن مشغول مطالعه و بررسی و نقشهکشی هستند که این قدرتی که الآن، این جنبشی که الآن پیدا شده و مثل سیل خروشان دارد حرکت میکند و خنثی میکند آن نقشههای آنها را؛ چه نقشهای پیش بیاورند که خاموش بشود این، بایستد این نهضت. اگر این نهضت، خدای نخواسته به نتیجه خودش نرسد و بخوابد، ایران و اسلام و مسلمین تا ابد زیر سلطه اروپا و امریکا خواهند جان داد. اگر یک همچو چیزی هست و هست، «اگر» ندارد، اگر یک همچو چیزی را احراز ما کردیم یا احتمالش را دادیم، حکم شرع و عقل این است که باید همه با هم هم صدا باشیم. جایز نیست که ما با هم اختلافات داشته باشیم و هر کسی یک راهی برود. همه با هم یک صدا باید بگویند و همه بگویند نه، نه محمد رضا شاه و نه سلسله پهلوی و نه لندن و نه امریکا و نه شوروی؛ خودمان. اسلام، مسلمین، خودمان. اگر این پیشرفت را کردید امروز، اگر این اتحاد را حفظ کردید و پیشرفت کردید، نجات پیدا کردهاید؛ و اگر الآن نجات پیدا نکنید، خدا میداند تا آخر گرفتار هستید.
خدایا! من گفتم. من آن چیزی را که میفهمم گفتم به آقایان؛ گفتم به جامعه ایران؛ و من تقصیر ندارم. مطلبْ یک مطلبِ شوخی نیست. مطلبی است که یک ملتی که در طولِ تاریخ زیر سلطه سلاطین جور بوده؛ در طول تاریخ 2500 سال زیر سلطه سلاطینی بوده است که همهاش جور بوده، حتی آن عادلهایشان هم خبیث بودند، حتی آن انوشیروان عادلش هم از خبیثها بوده، حتی آن شاه عباسِ جنت مکانش هم از اشخاص ناباب بوده؛ پسر خودش را کور کرده؛ در طول تاریخ، این ملت زیر سلطه و چکمه این سلاطین خبیث بوده.
و در دویست سال پیش از این، سیصد سال پیش از این، که خارجیها راه یافتند به اینجا و مطالعات کردند و همه چیز را بررسی کردند: روحیه مردم را بررسی کردند، زمینها را بررسی کردند، با شتر رفتند بیابانهای ما را بررسی کردند که چه دارد و چه ندارد؛ تاریخ را ببینید با شتر اینها آمدند رفتند- آن وقتی که اتومبیل و اینها نبوده است- با شتر رفتند تمام این بیابانهای بیآب و علف را گردش کردند و مطالعه در آن کردند، مطالعه در روحیه همه این مملکت و اشخاصی که در این مملکت؛ یعنی طوایفی که در این مملکت هست، از بلوچ گرفته تا عرض میکنم کُرد گرفته تا لُر گرفته، همه را مطالعه کردهاند که چه جوری میشود اینها را نگهشان داشت به حال عقبماندگی، و اینها را قانع کرد به اینکه یکوقت انقلاب نکنند؛ از آن وقت تا حالا ما زیر سلطه امریکا و اروپا هستیم. اولش اروپا بوده و انگلستان بوده و اینها، و بعدش هم حالا امریکا آمده است در کار که بدتر از آنهاست. شوروی و امریکا. هر کس از یک طرف! خوب، اینها میخواهند مخازن ما را ببرند، همه چیز ما را میخواهند از بین ببرند، استفاده کنند و ما را به یک حال عقب مانده بیچاره نگه دارند. خوب، چه بکنند؟ مطالعه کردهاند، به این رسیدهاند که باید اینها را از هم جدا کرد. خیلی مسائل اینها دارند، خیلی مسائل دارند. باید به واسطه همین [مسائل] مسلمین را اول از هم جدا بکنند که این عراق و این ایران و این افغانستان و آن پاکستان و این چه و آن چه، اینها از هم جدا، هر کدام با دیگری جنگ بکنند. خوب، این یک راه، فرجهای است برای اینکه نتوانند اینها به خودشان مشغول باشند و نتوانند اینها با هم مجتمع بشوند که مقابل ابرقدرتها بایستند.
در داخله هر مملکتی، مثل حالا [ی] مملکت ایران، کوشش کردند به اینکه در داخله ایران از راههای مختلف یک کارهایی بکنند که قوا با هم مجتمع نشوند. آخوند را پیش مردمْ زمان رضا شاه همچو مبتذل کرده بودند که آخوند نمیتوانست از خانه [بیرون بیاید]، نه از دست دولت، از دست مردم! مردم را این جور کرده بودند «این آخوندها همه درباریاند»! آن دربار داشت آخوندها را میکوبید، از آن طرف، اینها میگفتند اینها درباریاند! دربارْ آخوندهای ما را، ملّاهای ما را داشت میکشت، در حبس میبرد میکشت، از آن طرف هم ملت میگفت: اینها همه درباریاند. تزریق کرده بودند آنها که این ملّا که ممکن است در مقابل قدرتها بایستد، باید بشکنند او را در بین ملت خودش، ملت را از او جدا بکنند؛ وقتی که جدا کردند از خودش، قوه نیست دیگر در کار. یک کسی که جلو بیفتد و کار بکند و ملت هم با او همراه باشد نیست. آخوند است؛ آخوند باید شکسته بشود.
اکتفای به آخوند نکردند [گفتند]: اسلام افیون است! دین اصلًا افیون است! این دینی که همه تحرکها به واسطه دین است؛ قرآنی که آیات قتالش آن طور روشن است، آیات تحرکش آن طور روشن است، اسمش را میگذارند «افیون»؛ یعنی میخواهد مردم بیچاره را بخواباند تا قدرتمندها بخورند. قرآنی که به جنگ قدرتمندها آمده است، اینها میگویند قدرتمندها درست کردهاند که بیچارهها [را] بخورند! آن نبی اکرم و سایر کسانی که اسلامی هستند، جنگهایشان با همین قدرتمندها بوده است؛ مع ذلک تزریق کردهاند که قدرتمندها آوردند این را روی کار! اینها نقشههاست برای اینکه شماها را جدا کنند، خودتان را از هم و شما را از قرآن جدا کنند. قرآن یک سدی است که اگر به آن تشبث[11] کنند- و کرده بودند- مسلمین به این گرفتاری [مبتلا] نمیشدند. قرآن را ما رها کردیم، این سد را ما به آن تشبث نکردیم، رسیدیم به اینجا که از هر طرف توی سرِ ما دارند میزنند. از هر جا که سر بلند کنید یک مأموری گذاشتند توی سرِ ما میزنند.
این محمد رضا شاه خودش گفت که متفقین صلاح دیدند که ما باشیم! پریروز هم که وزیر خارجه انگلستان گفت که ایشان برای ماست، خوب، ایشان منافع ما را دارد حفظ میکند، چطور ما از او [پشتیبانی] نکنیم؟ ما میدانیم که ایشان منافع شما و امریکا را دارد حفظ میکند! داد ملت همین است که ایشان آمده برای اینکه منافع که خدمت به وطن بکند! «مأموریت» برای وطن دارد![12] مأموریت از طرف امریکا دارد و انگلستان، باید مردم را این طور کند؛ باید ایران را عقب نگه دارد، فرهنگ ایران را بشکند، روحانیت ایران را بشکند، اسلام را عقب بزند، تاریخ اسلام را تغییر بدهد. شما خیال کردید کم کاری کرد این خبیث از اولی که این جنایت کرده تا آخر، هر جنایتی بکند یک طرف، تغییر تاریخ اسلام یک طرف. این کم جنایتی بود که این مرد کرد؟ آنها همه دست به هم دادند برای اینکه این سدها را بشکنند. و الآن که ایران قیام کرده است و همه یکصدا دارند میگویند که مرگ بر این سلطنت، الآن اختلافات، چه در خارج کشور، چه در داخل کشور، انتحار است، خودکشی است. اختلافات بین طبقات روشنفکر و غیر روشنفکر، در دانشگاه بین این جمعیت و آن جمعیت، الآن اختلاف بین اینها یک انتحاری است، یک خودکشی است، مملکت را به باد دادن است، خیانت است بر مملکت، خیانت است بر اسلام. برای چی اختلاف دارید؟ چرا شما، یک عدهای که آمدید در خارج کشور زحمت میکشید، با هم مختلف هستید؟ جمع بشوید، با هم اجتماعات داشته باشید، یک راه بروید، همهتان یک صدا داشته باشید، همهتان؛ تا این به صورت سیل درآید و این سیل بنیان کَنْ بِکَند بنیان این سلسله را و آنهایی که منافع ما را به واسطه اینها از بین میبرند. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را محفوظ نگه دارد و همه ما را ان شاء اللَّه عفو کند. [آمین حضار]» (صحیفه امام، ج4، ص: 230 ـ 241)
ـ سخنرانی در جمع خانوادههای شهدای 15 خرداد 42؛ منشأ مخالفت گروهکها (1358)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
پانزده خرداد- که ما مردان با ارادهای را از دست دادیم و جوانانی از دست ملت ما رفت- نقطه عطفی است در تاریخ، و مبدأ این نهضت است. آنها که در پانزده خرداد قیام کردند، قیام مردانه کردند، و در مقابل دژخیمان «نه» گفتند و به شهادت رسیدند، آنها مبدأ این نهضت عظیم شدند. من از خدای تبارک و تعالی برای آنها رحمت استدعا میکنم؛ و برای بازماندگان آنها سلامت و صبر و سعادت.
همین قیامها بود که امروز میبینید در یک مجلس، گروههای مختلف مجتمع میشوند با مقصد واحد. همین قیامها بود که ما بین دانشگاه و مدارس قدیمی ما را جوش داد، و ما بین قشرهای مختلف را جوش داد، به طوری که همه با حال وحدت و با وحدت اراده، و با وحدت مقصد این راه را طی کردند و تا اینجا رساندند. و به این نحو که ملت ما الآن زنده است و راه خودش را یافته است این راه را هم طی خواهد کرد و نهضت را به ثمرهای انسانی- اسلامی خواهد رساند. این خواهرهایی که از بعض نعمتها، از نعمت گوش و زبان محروم هستند، و الآن آمدند اینجا، این خود اسباب امیدواری است که همه قشرها مجتمع هستند در این مقصد الهی، خداوند آنها را حفظ کند و به سعادت برساند.
من امیدوارم که این قشرهای مختلفی که هست، همه توجه داشته باشند که این توطئههایی که الآن در بین هست با توجه خودشان خنثی کنند. شما دیدید، و خانمهای به قول خودشان روشنفکر دیدند، که یک دروغی در تهران منتشر کردند. و این خانمها بدون اینکه رسیدگی کنند، به خیابانها میخواستند بریزند. در صورتی که اصلًا یک همچو قانونی که آنها خیال میکردند مطرح نبود. مع ذلک، مع الأسف این روشنفکرها معلوم شد که این قدر بیتوجه به مسائل روز هستند و به مسائلی که مربوط به سرنوشتشان هست که مطالبی که در رادیو- تلویزیون، در مطبوعات منتشر شده است اینها نگاه نکردند؛ و فقط به نوشته بعض اشخاص مُفْسِد نگاه کردند؛ و بدون توجه خواستند ترتیب اثر بدهند. اینها توطئه نیست؟ اینها کشف از یک توطئه فاسد نیست که یک مسئلهای که اصلًا مطرح نشده است، نسبت بدهند که گذشت در قانون اساسی که زن هیچ حقی ندارد؟ در صورتی که اصلًا مطرح نشده است، و از اموری نیست که مربوط به قانون اساسی باشد. بیدار نمیشوند این جوانهای ما؟ این جوانهای زن و مرد ما بیدار نمیشوند که یک همچو توطئههایی در کار هست؟ توجه نمیکنند که یک دروغ را که بعد از یک روز کشف میشود، مع ذلک آنها منتشر میکنند و از جهالت اشخاص بهرهبرداری میکنند؟ به کجا باید گفت که شمایی که این قدر به قول خودتان دانشمند و روشنفکر هستید به یک قانونی که سرنوشت شما بستگی به او دارد این قدر بیعنایت هستید که نه روزنامه را نگاه کردید، نه رادیو را گوش کردید، نه رادیو- تلویزیون را! و همین طور بیجهت، اسباب این شد که ما را سرشکسته کنید که روشنفکرهای ما این طور مردم هستند، این طور جمعیت هستند که تحت تأثیر یک دروغی که بعد از یکی دو روز فاش میشود واقع میشوند؛ و خودشان این قدر بیاطلاعاند که از گزارشها و از چیزهایی که میگذرد در مملکتشان هیچ توجه ندارند و هیچ اطلاع ندارند.
خودتان را اصلاح کنید! توجه کنید به سرنوشتهای خودتان. اینهایی که این دروغها را پخش میکنند برای شما نمیخواهند یک سعادتی ایجاد کنند. اینها همانها هستند که با اسم «آزادمردان و آزادزنان» شما را و همه جوانهای ما را به تباهی کشیدند. اینها اشخاصی هستند که آزادی را در آن چیزهایی که تباهی میآورد میدانند. و اما آن چیزهایی که تباهی ندارد، آن چیزهایی که برای سرنوشت ملت است، در آن چیزها آزادی نمیدهند. اینها همان طایفه هستند، اینها میخواهند همان مسائل را پیش بیاورند. و از چیزهایی که اینها منتشر میکنند، شما توجه داشته باشید. اسلام برای همه شماست.
این معنا [از] من قبلًا سؤال شده بود. و جواب دادم که طلاق در صورتی که شرط بشود در ضمن عقد با مرد، وقتی که میخواهند عقد کنند، شرط بکنند و در ضمن عقد این شرط بشود که وکیل باشد [زن] در طلاق خودش، یا مطلقاً، یا در شرایطی یک سؤالی پیش آورده است. و آن اینکه این زنهایی که حالا تحت زوجیت هستند چه؟ این ولایت فقیه را اینها مخالفت میکنند، در صورتی که نمیدانند از شئون فقیه هست که چنانچه یک مردی با زن خودش رفتارش بد و ناسالم باشد، او را اولًا نصیحت کند، و ثانیاً تأدیب کند، و اگر دید نمیشود، اجرای طلاق کند. شما موافقت کنید با این ولایت فقیه. ولایت فقیه برای مسلمین یک هدیهای است که خدای تبارک و تعالی داده است. مِنْ جمله همین معنایی که شما سؤال کردید و طرح کردید که خوب، زنهایی که الآن شوهر دارند چنانچه گرفتاریهایی داشته باشند، چه باید بکنند؟ آنها رجوع میکنند به آنجایی که فقیه هست، به مجلسی که در آن فقیه هست، به دادگاهی که در آن فقیه هست؛ و فقیه رسیدگی میکند؛ چنانچه صحیح باشد، شوهر را تأدیب میکند؛ شوهر را وادار میکند به اینکه درست عمل کند. و چنانچه نکرد، طلاق میدهد، ولایت دارد برای این امر. اگر دیدید به فساد میکشد، یک زندگی به فساد کشیده میشود، طلاق میدهد. و طلاق اگر چه در دست مرد است، میتواند لکن فقیه در جایی که مصلحت اسلام را دید، مصلحت مسلمین را دید، و در جایی که دید نمیشود به غیر از این، طلاق بدهد. این ولایت فقیه هست، ولایت فقیه برای شما یک هدیه الهی است.
در هر صورت، ما الآن گرفتار یک مشت اشخاص مختلف السلیقه و مختلف العقیدهای که همه در این معنا که نخواهند این مملکت به سر و سامان برسد شریکاند. در عقاید مختلفاند، بعض گروههاشان با بعض گروههای دیگر دشمن هم هستند، لکن در یک چیز موافقاند، و آن اینکه مخالفت با اسلام! مخالفت با آن چیزی که همه ملت ما به آن رأی دادند، در این اینها موافقاند؛ یعنی در باطل خودشان اتفاق دارند. شماها در حق خودتان مجتمع باشید، این باطلها نمیتوانند کاری بکنند. شماها توجه داشته باشید که اسلام برای شما، برای ما، برای همه، برای همه بشر مفید است. اسلام یک طرحی است که برای مستضعفین بیشتر از دیگران مفید است؛ و برای همه مفید است. از اسلام نترسید، و نترسانید مردم را. شماهایی که قلم دستتان میگیرید و هر چه دلتان میخواهد مینویسید یا هر چه دلتان میخواهد صحبت میکنید، شماها از اسلام بیاطلاع هستید. شما یک کلمه اسلامی شنیدید، گاهی هم یک کتابی خواندید که نویسندهاش هم از اسلام اطلاع صحیحی نداشته است، بدون اطلاع از اسلام، بدون اطلاع از فلسفه احکام اسلام، شماها سمپاشی میکنید. و معلوم هم نیست که واقعاً مقصدتان این باشد که یک کار صحیحی انجام بدهید، منتها اشتباه میکنید. نخیر، من خیلی احتمال میدهم که بسیاری از اینها- نه همه- بسیاری از اینها اشخاصی باشند که حالا که دیدند آن رژیم به هم خورده است و آن منافعی که آنها در آن رژیم میبردند، و آن قدر فاصلهای که ما بین آنها و ما بین مردم بوده است در طرح اسلامی آن طور نمیتواند مطرح باشد، اینها حالا به دست و پا افتادند بلکه نگذارند این نهضت پیش برود. شما ملاحظه کردید که قدم بقدم مخالفت کردند. آن روز که نهضت بود، همین در تهران و در سایر جاها، هِی مخالفتها بود و دست و پا میزدند به اینکه- همین داخلیها، خارجیها، [وقتی] که سر جایش بود- شاه را نگه دارند. وقتی که شاه رفت، دست و پا میزدند به اینکه بختیار را نگه دارند. توی خیابانها راه میافتادند و «قانون اساسی» میگفتند. قانون اساسی معنایش حفظ شاهنشاهی است. و آنها قانون اساسی را برای شاهنشاهیش میخواستند، نه برای سایر مسائلش وقتی که بختیار هم رفت، دنبالش باز هی صحبت قانون اساسی بود؛ میخواستند حفظش کنند. من که در پاریس بودم، میآمدند آنجا پیغام میدادند، خودشان میآمدند که بگذارید که این شورای سلطنتی باقی باشد، و روی شورای سلطنتی یک کارهایی بکنید، و بعد ما کارهایی بکنیم و بعد چه؟ خوب، من میدانستم که اینها یا نمیفهمند مطلب را؛ یا مقصدشان این است که همان مسائل حفظ بشود. شورای سلطنتی را ما فرض کنید قبول کنیم، معنایش این است که سلطنت را قبول کردیم. و الّا شورای سلطنتی با شاه است، هر وقتی بخواهد کنارش میگذارد. این معنایش این است که ما خود شاه را قبول داریم. میآمدند بعضی از همین روشنفکرها و بعضی از همین اشخاصی که حالا انقلابی شدند، همینها میآمدند میخواستند ما را اغفال کنند- یا خودشان هم نمیفهمیدند- که شما کاری بکنید که این شورای سلطنتی باقی باشد. در صورتی که آن که رئیس شورای سلطنتی[13] بود آمد پاریس، من گفتم تا استعفا نکردی من با تو ملاقات هم نمیکنم، استعفا هم کرد او. ولی مع ذلک از اینجا میآمدند هِی میگفتند آن هم که از بین رفت و ملت ما بحمد اللَّه پیروز شد، بعد در هر قدم، مخالفت واقع میشد. در رفراندمش باز مخالفت میکردند. در مجلس خبرگانش، در انتخاباتش، باز مخالفت میکردند. حالا هم با مجلس خبرگان مخالفت میکنند. بعد هم با مجلس شورا مخالفت خواهند کرد. بعد هم با رئیس جمهوری مخالفت خواهند کرد. این مخالفتها همین طور سلسله مراتب محفوظ است! برای اینکه با اساس مخالفاند. چون با اساس مخالفاند، اینها فروع آن اساس است، با آن مخالفت میکنند. لکن باید بدانند که این دست و پا زدنها دیگر فایده ندارد. ما هیچ وقت از این دست و پا زدنهای شما نمیترسیم. ما میدانیم که دیگر کاری از شما نمیآید. یک نویسندگی از شما برمیآید و یک گفتن از شما برمیآید. خوب، هر چه میخواهید بنویسید و هر چه میخواهید بگویید! لکن شما بیدار بشوید. شما بفهمید که باید در مسیر این راه بروید.
دنیاتان هم در مسیر این ملت است، اگر شما دنیاتان هم بخواهید اداره بشود. یک سیلی راه افتاده، بر خلاف مسیر این سیل هلاکت میآورد. شما بخواهید بر خلاف مسیر این ملت- که مسیر اسلام است- بر خلاف مسیر این سیل خروشانی که این سلسله خبیثه را و آن رژیم فاسد شاهنشاهی را در هم کوبید، شما چهار نفر بخواهید مقاومت کنید و مقابلش بایستید، شما را این سیل میبرد! برای دنیای خودتان، اگر اهل دنیا هستید، برای دنیای خودتان فکر بکنید. این قدر مخالفت نکنید با ملتی که جوانهایش را و همه چیزش را در راه این نهضت داده و در راه اسلام داده، و شماها هیچ کاره بودید. اگر مخالفت هم نمیکردید، کاری به این کارها نداشتید. نشسته بودید توی منازل خودتان و کاخهای خودتان و مشغول تَعیّش خودتان بودید. حالا آمدید و باز مخالفت با این ملت میکنید، این صلاح خودتان نیست، صلاح دنیاتان نیست، صلاح دینتان نیست. بیایید با این سیل، همراه بشوید تا اینکه بتوانیم ما این نهضت را تامّ و تمام به آخر برسانیم. و به زودی ان شاء اللَّه. گر چه مخالفتهای شما اسباب این نمیشود که این سیل خروشان وقوف کند، لکن برای ما یک عیبی است که بگویند این اشخاصی که مثلًا دارای کذا و علم کذا و کذا هستند اینها با ملت خودشان مخالفت دارند میکنند.
این اشخاصی که مدّعی این هستند که باید دمکراسی باشد، و آن حرفهایی که میزنند، همین اشخاص با حکومت ملت دارند مخالفت میکنند؛ با همین ملتی که نود و هشت و بیشتر درصد را رأی داشتند، با اینها دارند مخالفت میکنند؛ با همین مجلس خبرگانی که با آراء آن طور، تعیین شدند حالا اینها دارند باز مخالفت میکنند.
اینها اصلًا اطلاعی ندارند که قضیه ولایت فقیه چی هست. اصلًا از ولایت فقیه سر در نمیآورند که اصلًا چه هست! در عین حالی که سر در نمیآورند، مینشینند میگویند اگر بنا باشد که ولایت فقیه بشود دیکتاتوری میشود، کذا میشود! مگر امیر المؤمنین که ولیّ امور مردم بود- دیکتاتور بود؟ مگر خود پیغمبر که ولایت داشت دیکتاتور بود؟ مگر بگویند ولایت برای پیغمبر هم نیست؛ پیغمبر هم مثل سایر مردم! و از اینها بعید نیست این را بگویند. لکن جرأت نمیکنند بگویند. دیکتاتوری کدام است؟ در اسلام همچو چیزی مطرح نیست. اسلام دیکتاتور را محکوم میکند. اسلام یک نفر فقیه را اگر بخواهد دیکتاتوری بکند از ولایت ساقطش میکند. چه طور دیکتاتوری میگویید میکند اسلام، و این حرفها را میزنید؟ اگر میدانید و میگویید، چرا باید در مخالف مسیر ملت سیر بکنید و این مسائل را بگویید؟ اگر نمیدانید، چرا انسان ندانسته یک حرفی را بزند؟ همین بیخود بدون اینکه بفهمد چی هست مسأله، بیاید یک همچو مسائلی را بگوید.
ان شاء اللَّه من امیدوارم که ما همه با هم، آنهایی که از پانزده خرداد جوان دادند و سرپرست خودشان را از دست دادند، و آنهایی که الآن مشغول فعالیت هستند، همه با هم این مقصد را طی بکنیم، و به آن نقطه آخر فیروزی برسیم. خداوند همهتان را حفظ بکند.» (صحیفه امام، ج10، ص: 405 ـ 411)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور مالدیو؛ تبریک حلول سال جدید قمری (1360)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جناب آقای مأمون عبد القیوم، رئیس جمهوری مالدیو
تلگراف تبریک شما به مناسبت حلول سال جدید هجری واصل و موجب تشکر گردید. متقابلًا حلول این سال را به جنابعالی تبریک میگویم و امید است وضعی را که ملت ما گرفتار شده و هر روز شهرهای مرزی ما به وسیله رژیم بعث عراق و مزدوران امریکای جنایتکار مورد حمله بمبهای آتشزا و موشک قرار میگیرد مطلع شده باشید؛ و از انتظاری که ملت مسلمان ما در این موقعیت حساس از شما دارد دریغ ننموده و از اعتراض به این وحشیگریها که متأسفانه به نام اسلام انجام میشود، خودداری ننمایید؛ و این حدیث شریف را که رسول خدا فرمود:
مَن سَمِعَ رَجُلًا یُنادی یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ[14]
از یاد نبرید. و السلام علیکم. 3 محرم الحرام 1402
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج15، ص: 345)
ـ پاسخ استفتاء رئیس کل بانک مرکزی در مورد ارز حاصل از فروش نفت (1361)
[محضر مقدس رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- مد ظله العالی
به دنبال فرمان جنابعالی در مورد لغو قوانین خلاف اسلام و مطالعاتی که در بانک مرکزی بدین منظور و جایگزین نمودن قوانین جدیدی که مخالف شرع مقدس اسلام نباشد به عمل آمد، چون شبههای در مورد مالکیت دولت بر ارز حاصل از فروش نفت ایجاد گشته است، لذا از محضر آن مرجع عالیقدر تقاضا دارد که پاسخ سؤال زیر را بفرمایند.
سؤال: آیا ارزی که از طریق فروش نفت که توسط دولت و با هزینه و سرمایه گذاری دولت استخراج گشته و توسط دولت نیز به فروش میرسد متعلق به دولت و در مالکیت او هست یا نه؟
محسن نوربخش].
بسمه تعالی
متعلق به دولت و در مالکیت دولت اسلامی است که باید صرف در اداره کشور و مصالح ملت شود. 9/ 8/ 61
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 71)
ـ نامه به محمدکاظم سیفیان، قائم مقام شهردار تهران؛ تعیین تکلیف مشکلات قانونی (1361)
[بسمه تعالی. حضور مبارک حضرت امام خمینی- مد ظله العالی
با سلام و تحیات، چون شهرداری تهران مصمم است به حول و قوه خداوند متعال نسبت به جلوگیری از احکام خلاف شرع که متأسفانه بعضاً تا کنون ادامه داشته است و نیز اجرای احکام نورانی اسلام اقدام سریع به عمل آورد؛ چون در حال حاضر با توجه به گرفتاری شورای نگهبان و شورای عالی قضایی، شهرداری قادر نخواهد بود مشکل مردم را سریعاً از آن طریق حل نماید، لذا خواهشمند است اجازه فرمایید تا تعیین تکلیف قطعی از طرف شورای نگهبان و یا شورای عالی قضایی، به خاطر جلوگیری از توقف کار، حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای محمدی گیلانی حاکم شرع محترم دادگاههای انقلاب اسلامی به طور مستمر نسبت به مسائل مبتلا به شهرداری که مستقیماً در رابطه با مردم میباشند، اظهار نظر فرموده و حکم شرعی که برای شهرداری لازم الاجرا باشد، صادر نمایند.
شهرداری تهران- قائم مقام شهردار تهران، محمد کاظم سیفیان].
بسمه تعالی
همان گونه که نوشتهاید، تا تعیین تکلیف قطعی از طرف شورای نگهبان و شورای عالی قضایی، جناب حجت الاسلام آقای محمدی گیلانی مجازند مشکلات شرعی شما را مرتفع سازند. ان شاء اللَّه موفق باشید. روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 72)
ـ پیام تشکر به رئیس جمهور الجزایر؛ تبریک حلول سال جدید قمری (1361)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
حضرت آقای شاذلی بن جدید، رئیس جمهوری دمکراتیک خلق الجزایر
پیام تبریک جنابعالی به مناسبت حلول سال جدید واصل و موجب تشکر گردید.
متأسفانه هنگامی سال جدید هجری فرا میرسد که مسلمانان جهان به انواع مصایب دچار و در برابر توطئههای گوناگونی از طرف دشمنان اسلام، و بخصوص امریکای جهانخوار قرار گرفتهاند که فاجعه لبنان یکی از آنها است. و تأسفبارتر آنکه بسیاری از زمامداران کشورهای اسلامی نیز به جای اقدام مؤثر در رفع این مصایب و مقابله با این توطئهها، عملًا موجب تشویق آنها در این جنایات بوده و راه را برای ورود امریکا به کشورهای اسلامی و چپاول ذخایر مادی و معنوی ملتهای اسلامی باز و هموار میسازند، و هر روز قرارداد جدیدی با آنها امضا میکنند. فإنا للَّه و انا إلیه راجعون. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. 13 محرّم الحرام 1403
روح اللَّه الموسوی الخمینی.» (صحیفه امام، ج17، ص: 73)
ـ نامه به آقای جعفر صبوری؛ تأیید آقای محمدصادق تهرانی (1361)
[آقای جعفر صبوری در تاریخ 9/ 8/ 61 طی نامهای از امام خمینی درخواست کردند که چون قبوض وجوه تقدیمی قبلًا با امضای آقای سید مرتضی پسندیده بوده و مدتی است که با امضای آقای محمد صادق تهرانی صادر میشود، نظر شریف حضرت امام کتباً اعلام شود. امام خمینی در هامش نامه چنین مرقوم فرمودند:].
هر مقداری به جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد صادق تهرانی بپردازید، مورد قبول است. دوام توفیقات آن جناب را از خدای تعالی مسألت دارم.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج17، ص: 74)
ـ سخنرانی در جمع اعضای هیأت دولت؛ عبور از شعار و ورود به جرگه عمل (1364)
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
اولًا تبریک عرض میکنم این دولت جدید را و امیدوارم که موفق بشوید به اینکه قدمتان مبارک باشد برای این کشور. مطالب یک چیزهایی است که همه میدانید و تذکر است؛ و الّا خوب، همه اطلاع دارید که آن چیزی که برای همه ما لازم است، این است که ما در فکر این باشیم که مردم را در صحنه نگاه داریم، و این یک سرش بسته به دولت است و رئیس جمهور است و مجلس، یک سرش هم مربوط به خود مردم. اگر این طرف را شما نگه دارید، ما از ملتمان مطمئن هستیم که به حسب غالب و اکثریت، آن طرف را حفظ میکنند. این طرف باید بنا بگذارد بر اینکه با هم مثل یک دست باشند، و این کاری را که انجام میدهند، همه با هم همصدا باشند.
اگر بنا باشد در یک دولتی، یک وزارتخانهای بخواهد مخالفت بکند در یک امری، این کار پیش نمیرود. حالا در یک ممالکی که آسوده هستند، کاری ندارند- اگر در دنیا باشد- یا یک رژیمی باشد که این طور نباشد که مخالفی داشته باشند، آنجا خیلی صدمه نمیخورند. اما در یک رژیمی که میدانید همه مخالف شما هستند و دنبال ایناند که یک چیزی را درست بکنند و منتشر بکنند و هر چه بخواهند بگویند و هر کاری هم بخواهند بکنند، در یک همچو وضعی که الآن ما مبتلا به آن هستیم و شما مبتلای به آن هستید، عقل و انصاف اقتضا میکند که ما دیگر در بینمان چیزی نباشد. وقتی همه با ما مخالفاند، ما بر فرض اینکه در بین خودمان هم یک اختلاف نظری باشد، لکن با هم باشیم در دفع او.
این گفته میشود که در این وضع ایلاتی که ایلات بزرگ ایران بودند آن وقت، اینها با هم مخالف بودند، یک دستهشان از آن ور میکشید، جنگ هم با هم شاید داشتند، لکن اگر یک کسی به یک دستهای حمله میکرد، همه با هم او را دفع میکردند. خوب، این مقتضای عقل است که انسان، کسی که بخواهد به تیرههای او حمله بکند، او را دفعش بکند؛ خودش هم اگر اختلاف دارد بعد حساب خودشان را صاف بکنند. ما الآن در یک همچو قضیهای واقع هستیم که همه کشورها- به استثنای خیلی کم- با ما مخالفند؛ بعضی اظهار مخالفت هم میکنند و عمل هم میکنند، و بعضی هم در واقع مخالفاند و لیکن اظهارش را هم شاید نکنند.
در داخل هم که میبینید که باز شیاطین موجودند برای اینکه اختلاف بیندازند، برای اینکه یک کاری انجام بدهند. بحمد اللَّه الآن ساکت شده است به حسب غالب این مسائل، اما هست باز و عقل اقتضا میکند که دیگر ما آنهایی که متعهد هستند به اسلام و متعهد هستند به جمهوری اسلامی و میخواهند در زیر بار ابرقدرتها دیگر نباشند، اینها دیگر با هم باشند. یک همچو عمل بزرگی که بیرون رفتن از زیر تعهد قدرتهای بزرگ، یک همچو عمل بزرگی نمیشود، الّا اینکه یک ملت و دولت و همه با هم باشند؛ اگر نباشند، ممکن نیست یک همچو مطلبی. تا حالا هم هر چه انجام گرفته در سایه همین اتحاد بوده است؛ اگر یک اختلافی بوده، جزئی بوده و باید کوشش کنید که حتی آن اختلاف جزئی هم نباشد؛ یعنی جوری عمل بکنید که مردم از شما انتزاع این را بکنند که شما میخواهید خدمت بکنید.
وقتی مردم دیدند که شما در صدد خدمت به آنها هستید، طبیعی است که آنها هم کمک به شما میکنند، و این به این است که همه وزارتخانهها، هر کسی که متصدی یک وزارتخانه است، وزارتخانه خودش را بنا بر این بگذارد که اصلاح کند به نفع مردم، به جوری که مردم وقتی که در آن وزارتخانه وارد میشوند با رضایت خاطر، با اطمینان خاطر بیرون بیایند. اگر این طور بشود، بلااشکال مردم حاضرند. مردم، مردم خوبی هستند.
ما از مردم تشکر باید بکنیم، ما همه مرهون آنها هستیم. عمده این است که ما هم بتوانیم خدمت متقابل بکنیم.
و باید ما از مرحله لفظ و شعار بیرون برویم و به مرحله عمل برسیم؛ یعنی هر وزیری در وزارتخانه خودش واقعاً بین خودش و خدا، خودش را موظف بداند به اینکه آن پرسنل آنجا را، هر کس در تحت نظر او هست، آنها را بسیج کند به اینکه با مردم رفتار خوب بکنند و با مردم رفتار سالم داشته باشند. و همین طور شرکت دادن مردم را در امور، این را کراراً گفتم، شما هم خودتان گفتید که یک کشوری را که بخواهید اداره بکنید، یک دولت تا شرکت مردم نباشد نمیشود اداره صحیح بشود. وقتی بنا شد که مردم شرکت کردند در کارها، شما شرکت دادید مردم را، آنهایی که الآن خدمت میکنند و سابق هم خدمت کردند به شما، به ما، به همه، به اسلام و شما را رساندند به اینجا، آنها را کنار نگذارید، رد نکنید، آنها را وارد کنید در کار. وقتی وارد کردید در کار و آنها دیدند که شما میخواهید همکاری کنید با آنها، آنها هم همکاری میکنند با شما. و بیهمکاری امثال بازار، کارگرها- نمیدانم- زارعین، بدون این قشرهای مختلفی که هستند کار از پیش نمیرود، باید آنها هم وارد باشند در کار و کمک کنند. کارهایی که آنها میتوانند انجام بدهند، انجام بدهند؛ مثلًا، بازرگانانی که میتوانند کارهای بازرگانان متعهد، نه هر چیز، آنهایی که در صدد ایناند که برای کشور خدمت بکنند، آنها را دستشان را باز بگذارید خدمت بکنند.
و دنبال این نباشید که هی هر چیزی را دولتیاش کنید. نه، دولتی در یک حدودی است، آن حدودی که معلوم است، قانون هم معین کرده و لیکن مردم را شرکت بدهید، بازار را شرکت بدهید. در کارخانهها خیلی نظارت بکنید به اینکه هیچ اجحافی به کارگرها در آنجا نشود. کارمندان خودتان را، همه اینها را وقتی که با هم بکنید و محبت ببینند از شما، عمده این است که روح محبت از شما ببینند، وقتی دیدند شما محبت به آنها دارید، آنها هم به شما محبت پیدا میکنند، یک امر طبیعی است این معنا. و من امیدوارم که این امر متحقق بشود و ما شاهد این باشیم که بعد از یک چند ماهی رضایت همه قشرها را به دست آورده باشید. و من از خدای تبارک و تعالی میخواهم که همان طوری که شما میخواهید خدمت بکنید، مردم هم همه به شما خدمت بکنند. و مخصوصاً من از روحانیون همه کشور میخواهم که در یک همچو موقعی کمک کنند به دولت و کمک کنند به آرمانهای اسلام. اگر بخواهند یک وقت خدای نخواسته، آنها هم در آنجا یک کارهایی بکنند، که نمیکنند ان شاء اللَّه، و لیکن اگر یک وقتی جوری بشود که شکست بشود برای دولت، شکست بشود برای- عرض بکنم که- مجلس، امثال اینها، این یک امری است که خوب، خودمان را با دست خودمان میخواهیم فدا کنیم. و باید عقلمان را باز کنیم به اینکه ما گرفتار به چنگال یک دیوهایی هستیم که باید خودمان، خودمان را نجات بدهیم. ننشینیم به اینکه دیگری بشود، دیگری هم ما نداریم، ما خودمانیم، ما الآن دیگری نداریم که او بیاید ما را نجات بدهد. ما خودمان باید خودمان را نجات بدهیم، و این بسته به دست شماهاست، و بسته به دست علمای اسلام است، و بسته به دست مجلس است و اینها.
و از مجلس هم من باید تشکر کنم به اینکه زود مسأله را انجام دادند، به طوری که دیگر تزلزلی در کار نباشد و آنها هم مورد تشکر ما هستند.
و شما هم ان شاء اللَّه خدمتگزار همه هستید و همه ما خدمتگزار ملت هستیم. و خدا را در همه امور، شما حاضر بدانید، مهم آن معناست، ما از اینجا خواهیم رفت، هیچ شکی نیست، من زودتر و شما هم بعداً میآیید، این مسئلهای نیست، بلااشکال است مسأله. باید فکر این را بکنیم که حالا که رفتیم، آنجا از ما پرسیدند که شمایی که رئیس جمهور بودید برای مردم چه کردید؟ شمایی که نخست وزیر بودید چه کردید؟ شمایی که وزیر بودید چه کردید؟ شمایی که وکیل بودید چه کردید؟ ملت را ازشان میپرسند که شما برای اسلام چه کردید؟ عمده این است که ما آنجا آبرو داشته باشیم. اگر آن مطلب را درست بکنیم، هم اینجا درست میشود و هم آنجا درست میشود. و اگر خدای نخواسته، بخواهیم یک تخلفی بکنیم، نه اینجا خیرش را میبینیم، نه آنجا خیرش را میبینیم.
من از خدای تبارک و تعالی توفیق و سعادت و سلامت همه شما را خواستار هستم. و از همهتان تشکر میکنم که در یک همچه موقعی همه با حسن تفاهم، با خوبی و با صفا مشغول خدمت هستید.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» (صحیفه امام، ج19، ص: 407 ـ 411)
[1] - همسر آقای سید احمد خمینی.
[2] - آقای سلطان العلماء( از علمای بروجرد).
[3] - آقای سید صدر الدین صدر، و آقای سید حسین قمی.
[4] - آقای سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، پدر همسر آقای سید احمد خمینی.
[8] - نوشته آقای نعمت اللَّه صالحی نجفآبادی
[10] - آقای ابو الحسن شمسآبادی، از روحانیون اصفهان.
[12] - اشاره به کتاب« مأموریت برای وطنم».
[13] - آقای سید جلال الدین تهرانی
[14] -« هر کس فریاد مردی را که مسلمانان را به کمک فرامیخواند، شنید و پاسخ نگفت، مسلمان نیست». اصول کافی، کتاب ایمان و کفر، باب اهتمام به امور مسلمین، حدیث 1